نشریه زمان ظهور شماره 81
احکامی از نماز جماعت پرسش: اگر کسی پیش از رکوع رکعت سوم به امام ملحق شود، آیا واجب است منتظر رکوع امام شود و سپس ملحق گردد، یا تکبیر بگوید حتی اگر میداند زمان کافی برای قرائت حمد و سوره در اختیار ندارد؟ پاسخ: منتظرماندن برای رکوع امام بر او واجب نیست. (پاسخهای فقهی (نماز)، پرسش 148) --- پرسش: سلام علیکم. امام جماعت در رکوع است و فردی میخواهد با او نماز جماعت بخواند. آیا گفتن 8 تکبیر بر او واجب است یا خیر؟ 7 تکبیرة الاحرام و 1 تکبیر، پیش از رکوع؟ و اگر 8 تکبیر بگوید، امکان دارد که به رکوع نرسد. چهکاری انجام دهد؟ ممنون. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين اللهم صل على محمد وآل محمد الائمة والمهديين وسلم تسليما كثيراً «اگر مأموم (به محل نماز) وارد شود و امام جماعت در حالت رکوع بود و بترسد که جماعت را از دست دهد، میتواند رکوع کند و در حال رکوع راه برود تا به صف نماز برسد.» (احکام نورانی اسلام،ج1، ص199) همچنین: تکبیر، برای رکوع واجب است؛ و نیز انسان میتواند یک تکبیر به نیت 7 تکبیر بگوید و یک تکبیر برای رکوع بگوید و با امام وارد نماز شود. (لُجنه و گروه فقهی، 10ذوالقعده 1438ق) حقیقت ماجرای آفرینش آدم(ع) سید احمدالحسن(ع) در فصل سوم کتاب توهم بیخدایی، به تبیین چگونگی آفرینش حضرت آدم(ع) بر مبنای آیات قرآن کریم و روایات پدران بزرگوارشان علیهمالسلام میپردازند. خداوند متعال آفرینش آدم را در آسمان اول (آسمان اَنفُس) آغاز نمود؛ ولی برای اینکه آدم و فرزندان او برای نازلشدن به زمین و متصلشدن به جسم سازگاری داشته باشند، میبایست گِل به آسمان اول بالا برده میشد (مرفوع میشد) و سپس نفس آدم(ع) و سایر مردم از آن خلق میشد. انجام این کار ضروری بود؛ چراکه روح در این گِل مرفوع مستقر شد و این گِل رَفعشده خود وسیلۀ ارتباط و اتصال روح با جسد گردید. از سوی دیگر روح نمیتواند جسد را لمس کند؛ زیرا این دو، در دو عالم مختلف و از دو جهان متفاوت هستند و بینشان عوالم متعددی قرار دارد؛ بنابراین وجود وسیلهای برای این تماس لازم است؛ وسیلهای که در تمام مراتب نزولی و عوالم بین آسمان جسمانی و آسمان اول وجود داشته باشد و زمانی که جسم بالا برده میشود (مرفوع میشود) این مراتب را داشته باشد و در حدود آن حرکت کند. به این ترتیب گِلی که رفع داده شد (که تمثیلی از هرچیز در زمین است) این فرصت برایش فراهم شد که بتواند بین دو عالم اجساد و ارواح حرکت کند، یا بین عالم اجساد در ابتدای آسمان اول تا رسیدن به محل تماس با آسمان دوم، یا همان عالم ارواح در ابتدای آسمان دوم (آسمان روح و بهشت ملکوتی). امام باقر(ع) میفرماید: «خداوند بشر را خلق کرد و چهل سال او به همان صورت باقی بود. ابلیس ملعون بر او میگذشت و میگفت: برای چه خلق شدهای؟» خداوند میفرماید: (فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هٰذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقیٰ) (گفتیم: ای آدم، این دشمن تو و همسر توست. شما را از بهشت بیرون نکند که نگونبخت شوی). سپس هنگامی که زمین برای استقبال از آدم(ع) بهعنوان خلیفه و جانشین خداوند آماده شد، خداوند سبحانومتعال روح ایمان را در جسد مثالی آدم که در آسمان اول بود دمید، و نفس نخستین انسان به وجود آمد؛ همان طور که در قرآن آمده است: (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ ...) (چون آفرینشش را به پایان بردم...) و نیز: (وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ) (و شما را بیافریدیم) و این، در عالم اَنفُس یا آسمان اول بود. سپس خداوند روحالقدس را در آدمی دمید؛ همان طور که حقتعالی میفرماید: (... وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي) (و از روح خود در آن دمیدم) و نیز: (ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ) (سپس شما را صورت بخشیدیم) یعنی شما را بهصورت خدا، صورت دادیم؛ همان طور که در تورات نیز آمده است: (26 سرانجام خدا فرمود انسان را بهصورت خود، شبیه خود بسازیم... 27 پس خدا انسان را شبیه خود (بر صورت خود) آفرید. او را بهصورت خدا آفرید. او انسان را از زن و مرد خلق کرد). (عهد قدیم، سفر پیدایش، اصحاح ۱، ۲۶ و ۲۷) خداوند ملائکه را به سجده برای آدم فرمان داد. خداوند متعال میفرماید: (فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ) (در برابر او به سجده بیفتید) و نیز: (ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ) (آنگاه به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید)، سجده کننده، سجده کرد و متکبر، تکبر ورزید و طرد شد. سپس خداوند متعال نفْس حوا را از نفْس آدم آفرید. خداوند متعال میفرماید: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا) (ای مردم، بترسید از پروردگارتان، آنکه شما را از یک نفس بیافرید و از آن نفس، همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد و بترسید از آن خدایی که با سوگند به نام او از یکدیگر چیزی میخواهید، و زنهار از خویشاوندان مبُرید؛ هر آینه خدا مراقب شماست). از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «خداوند متعال، آدم را از گِل و حوا را از آدم آفرید.» سپس فرزندان این دو را بیرون آورد و همۀ آنها را با نخستین امتحان در عالم ذر (عالم نفسها) آزمود. این امتحان تنها یک پرسش بیشتر نبود: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلیٰ انْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هٰذَا غَافِلِينَ) (و آن هنگام که پروردگار تو از پشت بنیآدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم، تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بیخبر بودیم). دلالت آیه روشن است و «وَأَشْهَدَهُمْ عَلیٰ انْفُسِهِمْ» یعنی در عالم نفْسها بوده است. پیشرو در امتحان و برندۀ مسابقه، اولین کسی است که ببیند و بشنود و اولین کسی نیز باشد که پاسخ بدهد. با پایان یافتن این امتحان، خداوند چنین اراده کرد که آنچه را در عِلمش بوده است ـیعنی فروفرستادن آدم به زمین و آزمایشکردن وی در آنـ به اتمام رسانَد. امتحان آدم در آسمان اول (بهشت دنیوی) صورت پذیرفت و همان طور که برایش چنین مقدر شده بود، در امتحان ناکام ماند: (فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی) (از آن درخت خوردند و شرمگاهشان در نظرشان از دو سو پیدا شد و همچنان برگ درختان بهشت بر آنها میچسبانیدند. آدم بر پروردگار خویش عصیان کرد، پس گمراه شد). بنابراین او و مادرمان حوا را به زمین فرود آورد. درود خدا بر آن دو باد و خداوند شفاعتشان را در دنیا و آخرت نصیب ما فرماید! بیان قرآن بهروشنی گویای آن است که آدم و حوا در بهشتِ موجود در آسمان اول خلق شدهاند و در ابتدا در آنجا زندگی کردهاند. این بهشت، بهشت دنیوی است، ولی در زمین قرار ندارد؛ بلکه جای آن در آسمان اول یا عالم اَنفُس است. (فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی * إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَی * وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَی * فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَی * فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَیٰ) (گفتیم: ای آدم، این دشمن تو و همسرت است. شما را از بهشت بیرون نکند که نگونبخت شوی * که تو در بهشت نه گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی * و نه تشنه میشوی و نه دچار تابش آفتاب * شیطان وسوسهاش کرد و گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و ملکی زوالناپذیر راه بنمایم؟ * از آن درخت خوردند و شرمگاهشان در نظرشان از دو سو پیدا شد و همچنان برگ درختان بهشت بر آنها میچسبانیدند. آدم بر پروردگار خویش عصیان کرد، پس گمراه شد). آیات گویا هستند: حضرت آدم(ع) زمینی نبوده و ابتدا در زمین آفریده نشده؛ بلکه خلقت وی در بهشت موجود در آسمان اول صورت گرفته است؛ و این بهشت، غیر از بهشت خُلد (بهشت جاویدان) است: (فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی) (شما را از بهشت بیرون نکند که نگونبخت شوی) این بهشت همانندِ زمین نیست که اگر انسان در آن به کار نپردازد، میوهها را جمعآوری نکند، به کشاورزی و صید مبادرت نورزد، دامپروری نکند و برای دفع ضرر، احتیاط نکند، ممکن است گرسنه، برهنه و تشنه شود و در معرض آفتاب قرار گیرد و خورشید و شرایط جوی او را بیازارد. بنابراین بهشت مزبور چیز دیگری است و زمینی نیست. مفهوم آیات کاملاً روشن است. هبوط آدم و حوا عبارت است از نزول از آسمان اول به آسمان جسمانی و بهویژه بهسوی زمین. امام صادق(ع)بیان فرمود که آدم بازگشت به بهشتی را درخواست کرد که در آن بود، و خداوند اجابت فرمود و این بهوضوح بیان میکند که این بهشتی است که پس از جدایی نفْس انسان از جسدش بهوسیلۀ مرگ، بار دیگر به آن وارد خواهد شد و همان طور که قبلاً در آن بوده، به آن بازخواهد گشت. این داستان آفرینش حضرت آدم(ع) از گِلی است که به آسمان اول بالا برده شد (رفع شد) و روح در آن دمیده شد؛ بنابراین آدم در بهشت دنیوی واقع در آسمان اول آفریده شده است؛ پس ما آسمانی هستیم و نفْس ما نیز از روحِ دمیدهشده در گِل مرفوع خلقت یافته است، تا در این زمین آزمایش و امتحان شویم و نفْسها بتوانند با جسمهای زمینی که برای امتحانشان آماده میشدند، ارتباط و تماس داشته باشند. منبع: سید احمدالحسن(ع)، توهم بیخدایی، ص151 قرآن کریم در قسمت قبلی مقاله، چهار اشکال و شبهه بر رؤیا بررسی شد. نویسنده در ادامه به اشکال پنجم می پردازد و مینویسد: ۵. برخی ـاز جمله شيخ بشير نجفیـ اعتراضمیکنند و میگويند: کداميک از شما پيامبر يا امام را در اين عالم ديده است تا مطمئن شود کسی که در رؤیا ديده، همان معصوم است؟! میگويم: اين کلام عجيب و غريبی است، کداميک از اصحاب امام صادق(ع) پيامبر(ص) را ديده است که به آنان میفرمايد فلان اعمال عبادی را انجام دهيد و در خوابتان پيامبر را خواهيد ديد. آيا اعتراضکننده معتقد است در صورتی که معصوم را نديدهايم، شيطان بهشکل ايشان در خواهد آمد؟! آيا به نظرش سبب اینکه شيطان به چهرۀ ايشان در نمیآید، شناخت يا مشاهدۀ ما نسبت به صورتهای ايشان است يا سبب، خود صورتهای مقدسشان است؟! ﴿وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ (و خدا را چنان كه بايد نشناختند). (انعام، ۹۱) و بحث را با روايتی که بر حجيت رؤيا دلالت دارد، خاتمه خواهم داد؛ پس هرکه خواست، ايمان آورد و هرکه خواست، کافر شود؛ لذا روايت واردشده از امام رضا(ع) طولانی است و آن را بهاختصار ذکر خواهم کرد. امام رضا(ع) فرمودند: «إن الأحلام لم تكن في ما مضى في أول الخلق و إنما حدثت فقلت: و ما العلة في ذلك؟ فقال: إن الله عزّ ذكره بعث رسولاً إلى أهل زمانه فدعاهم إلى عبادة الله و طاعته فقالوا: إن فعلنا ذلك فما لنا؟ فوالله ما أنت بأكثرنا مالاً و لا بأعزنا عشيرة فقال: إن أطعتموني أدخلكم الله الجنة و إن عصيتموني أدخلكم الله النار. فقالوا: و ما الجنة و ما النار؟ فوصف لهم ذلك فقالوا: متى نصير إلى ذلك؟ فقال إذا متم. فقالوا: لقد رأينا أمواتنا صاروا عظاماً و رفاتاً، فازدادوا له تكذيباً و بهاستخفافاً فأحدث الله عزوجل فيهم الأحلام فأتوا فأخبروه بما رأوا و ما أنكروا من ذلك. فقال: إن الله عز ذكره أراد أن يحتج عليكم بهذا، هكذا تكون أرواحكم إذا متم و إن بليت أبدانكم تصير الأرواح إلى عقاب حتى تبعث الأبدان» «رؤیا در گذشته و در ابتدای خلقت نبود و بعدها پدید آمد. راوی پرسيد: علت اين امر چيست؟ امام(ع) فرمود: خدای متعال رسولی را بهسوی اهل زمان خود مبعوث فرمود. او هم مردم را به عبادت و اطاعت خدا دعوت کرد. مردم گفتند اگر دعوت تو را اجابت کنيم برای ما چه نفعی دارد؟ تو که از نظر مال و عشيره بر ما برتری نداری؟ آن پيامبر فرمود: اگر از من اطاعت کنيد خدا شما را وارد بهشت میکند و اگر نافرمانی کنيد شما را وارد جهنم میکند. گفتند بهشت و جهنم چيست؟ بهشت و جهنم را برايشان توصيف فرمود. گفتند چهوقت به آنجا میرويم؟ فرمود وقتی مُرديد. گفتند: ما مردگان خود را میبينيم که استخوانی از آنها مانده است، پس بر تکذيب او افزودند و به سبکشمردن پيامبرشان پرداختند. خداوند عزوجل خوابديدن را بر آنها مقرر داشت. مردم به نزد پيامبرشان آمدند و از آنچه میديدند و برايشان ناشناخته بود پرسيدند. فرمود خدای متعال اراده کرد که اين گونه بر شما احتجاج کند تا بدانيد ارواح شما اينگونه است و بعد از مرگ روح شما در عذاب است تا وقتی که برانگیخته شوید.» (بحارالأنوار، ج۶، ص۲۴۳) پس خداوند رؤيا را به وجود آورد تا حجتی بر خلق باشد. و الحمدلله رب العالمين. (دکتر عبدالرزاق دیراوی، رد گزافهگوییهای معاندین، ج۲، ص۷4) نادیدهگرفتن تکامل در علم نحو عربی کسی نمیتواند انکار کند که زبان موجودی است رو به تکامل؛ و این تکامل در چهارچوب لغتنامه و «صَرف» [1] متوقف نمیشود؛ بلکه بهطور قطع ساختار نحویاش نیز گسترش مییابد. شاید نادیدهگرفتن یا بیتوجهی به اصل تکامل، یکی از مهمترین خصیصههایی باشد که سیمای کلی لغزش نحویون عرب را به تصویر میکشد. آنها پدیدههای تکاملی در زبان را با عبارتی همچون «لحن» و «انحراف» برچسب میزنند و توجه ندارند که تغییر در زبانهای مردم و سلیقههایشان [2] نتیجۀ طبیعی تکامل است. جای شگفتی است که آنها بسیاری از قواعدشان را با مقولۀ «سهولت» توجیه میکنند؛ بهعنوانمثال میگویند: منصوبات در عربی بیش از مرفوعات است؛ زیرا زبان، فتحه را آسانتر از ضمه ادا میکند. ابنجنی در خصائص میگوید: «ابواسحاق دربارۀ رفعبودنِ فاعل و نصببودن مفعول میگوید: این عمل تنها بهدلیل تفاوت جایگاه میان آن دو صورت پذیرفته است. سپس وی از خود میپرسد: اگر سؤال شود که در صورت معکوسشدن وضعیت، آیا باز هم همین تفاوت وجود داشت، میگویم: آنچه انجام دادهاند استوارتر است؛ زیرا فعل بیش از یک فاعل ندارد، درحالیکه میتواند مفعولهای بسیاری داشته باشد؛ بنابراین فاعل بهدلیل اندکبودن، مرفوع و مفعول بهدلیل بسیاربودن، منصوب شده است؛ تا آنچه در تکلم بر ایشان سنگینی میکرده است کاهش، و آنچه راحت و سبک بوده است افزایش داده شود.» [3] اما چگونه علمای نحو غافل شدهاند یا خود را به نادانی زدهاند که شاید زبان عربی بهدلیل همان اصل «سهولتِ» موردادعا بهسمت مخالفت با آنچه آن را «قواعد» مینامند رهسپار باشد! آیا کسی تردیدی دارد در اینکه قواعد نحویدانها ـکه به تلاشی بسیار برای مسلطشدن نیاز دارندـ نمایانگر باری است سنگین که بیشتر مردم آن را بسیار تکلفآور و غیرضروری میدانند؟ چگونه چنین نباشد درحالیکه ابنمضاء قرطبی ـکه خود یکی از نَحویون اندلسی است،در کتاب خود «الرد علی النحاة» (پاسخ به نحویون) مطلبی با این مضمون بیان میکند که علمای نحو، زبان را قاعدهمند ساخته و کلام اعراب را از مرتبۀ بلاغت دور کردهاند. --------- . علم «صَرف» یا «ساختواژه» (morphology) بخشی از دستور زبان است که ساختار واژه را تحلیل میکند. منبع: ویکیپدیای فارسی. 2. زبانشناسان و نحویدانها از آنچه سلیقه یا طبیعت نام نهادهاند صحبت میکنند که از نظر اعراب به گفتار زبانشان با حرکاتِ شناختهشده، بدون اشتباه یا انحراف شهره بوده است. من این را بهعنوان یکی از افسانههایی که علمای نحو نمیتوانند آن را به اثبات برسانند در نظر میگیرم. 3. خصائص، ابوالفتح عثمان بن جنی، با تحقیق محمدعلی نجار، المکتبةالعلمیة، ج1، ص49. اشکال: آیا همۀ جنس بشر خلیفه هستند؟! فرمودۀ خداوند متعال: (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمين جانشينى خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آيا كسى را در آن مىگمارى كه فساد انگيزد و خونها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مىكنيم؛ و به تقديست مىپردازيم.» فرمود: «من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد»). (بقره،30) این آیۀ شریفه دلالت بر این دارد که منصب خلافت یا امامت، جعل و تنصیب از سوی خداوند متعال است. حضرت آدم(ع) از سوی خداوند متعال در زمین بهعنوان خلیفه برگزیده شد و چیزی که بر امامت و استخلاف حجج الهی دلالت دارد ـنه استخلاف عام بشرـ چیزی است که در آیات دیگر بدان اشاره شده و آن این است که خلیفه در آیۀ مبارکه به علمی مسلح شد که حتی ملائکه آن را در اختیار نداشتند. خداوند فرمود: (و [خدا] همۀ نامها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.») (بقره، 31) معلوم است که بنیآدم همۀ این علم را در اختیار ندارند و چگونه به این قائل باشیم در حالی که از میان آنان کسانی هستند که مانند حیوانات هستند، بلکه پستترند . (يا گمان دارى كه بيشترشان مىشنوند يا مىانديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند؛ بلكه گمراهترند). (فرقان، 44) همان گونه که واضح است امر سجود به خلیفه که سجود اطاعت بود نه سجود عبادت، دلالت بر این دارد که اطاعت از او حتی برای ملائکه واجب است. خداوند میفرماید: (پس چون او را [كاملاً] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم، سجدهكنان براى او [به خاک] بيفتيد). (ص، 72) تعبیر قرآنی که با صیغۀ اسم فاعل (جاعل) آمده است و خبر (آن) است، دلالت بر این دارد که خلیفه در هر زمان وجود دارد و زمان خالی از خلیفه نیست. چون صیغۀ فاعل(جاعلٌ) بهمنزلۀ فعل مضارع است که برای استمرار استفاده میشود. شاید گفته شود در اینجا خلافت تنها برای حضرت آدم(ع) بهدلیل اینکه پیامبر بود صدق میکند و در نتیجه به غیر از پیامبر را شامل نمیشود. میگویم: اینگونه برداشت، با آنچه ثابت شد که «خلافت در هر زمان مستمر است» منافات دارد؛ در حالی که نبوت از سوی خداوند منقطع شده است. هرکس قائل به این باشد که مقصود از خلیفه، همۀ انسانهاست بر اساس این آیۀ نظر خود را داده است: (خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريک نگردانند، و هركس پس از آن به كفر گرايد، آناناند كه نافرماناند). (نور، 55) و آیه همان گونه که واضح است درصدد این است که خلافت مؤمنان بهجای کافران را در شهرهایشان و تمکین آنها بعد از خوف و ترس را بیان کند؛ بنابراین اشاره به خلافت از سوی خدا ندارد. همچنین این آیۀ که میفرماید: (موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد و پايدارى ورزيد، كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هركس از بندگانش كه بخواهد مىدهد؛ و فرجام [نيك] براى پرهيزگاران است * [قوم موسى] گفتند: «پيش از آنكه تو نزد ما بيايى و [حتى] بعد از آنكه بهسوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم.» گفت: «اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاک كند و شما را روى زمين جانشين [آنان ]سازد؛ آنگاه بنگرد تا چگونه عمل مىكنيد). (اعراف، 128و 129) پرواضح است که این آیه نیز به خلافت مؤمنان در زمین اشاره دارد؛ یعنی نفوذ آنها در زمین بعد از به هلاکترساندن کافران را شرح میدهد؛ همچنین حضرت موسی به مؤمنان بشارت میدهد که اگر صبر پیشه کنند خداوند اینگونه برایشان تمکین انجام میدهد. آیۀ دیگری که تصور میشود به خلیفهبودن همۀ گونه بشر دلالت دارد این آیه است: (و پروردگار تو بىنياز و صاحب رحمت است. اگر بخواهد شما را مىبرد، و پس از شما، هركه را بخواهد جانشين [شما] مىكند؛ همچنان كه شما را از نسل گروهى ديگر پديد آورده است). (انعام، 133) و فرمودۀ خداوند: (آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم چگونه رفتار مىكنيد) (یونس، 14) و مراد از آن خلافت قومی بهجای قومی دیگر است، نه خلافت خداوند در زمین. و در آیۀ بعد مؤمنان بهجای ظالمان در دیار آنها به خلافت میرسند؛ یعنی بعد از آنها. در این آیه، خداوند به اموالی که مؤمنان را بر آنها استخلاف داده اشاره دارد: (به خدا و پيامبر او ايمان آوريد، و از آنچه شما را در [استفاده از] آن، جانشين [ديگران] كرده، انفاق كنيد. پس كسانى از شما كه ايمان آورده و انفاق كرده باشند، پاداش بزرگى خواهند داشت). (حدید، 7) همچنین در آیۀ 57 سورۀ هود چنین میخوانیم که اگر مردم فرار کنند کسان دیگری را در دیار آنها مستخلف میکند و هیچ دلالتی بر خلافت خدا در زمین ندارد: (پس اگر روى بگردانيد، بهيقين، آنچه را كه به منظور آن بهسوى شما فرستاده شده بودم به شما رسانيدم، و پروردگارم قومى جز شما را جانشين [شما] خواهد كرد. و به او هيچ زيانى نمىرسانيد. در حقيقت، پروردگارم بر هرچيزى نگاهبان است). در آیۀ 165 سورۀ انعام به این مسئله اشاره دارد که آنها جانشینان اهل زمین هستند که زمین را از دیگران به ارث میبرند، نه خلفای خداوند. (و اوست كسى كه شما را در زمين جانشين [يكديگر] قرار داد، و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. آرى، پروردگار تو زودكيفر است، و [هم] او بسی آمرزنده مهربان است). بعد از طوفان نوح(ع) که کافران را غرق کرد، مؤمنان زمینها و شهرهایشان را صاحب شدند و هیچ اشاره به خلافت نوع بشر بهعنوان خلیفۀ الهی ندارد. (پس او را تكذيب كردند. آنگاه وى را با كسانى كه در كشتى همراه او بودند نجات داديم، و آنان را جانشين [تبهكاران] ساختيم، و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم. پس بنگر كه فرجام بيمدادهشدگان چگونه بود). (یونس، 73) در آیۀ 39 سورۀ فاطر نکتۀ بسیار ارزندهای وجود دارد که همۀ تصورات اشتباه نسبت به خلافت را باطل میکند. در این آیه، استخلاف، گماردن بشر بهعنوان خلفا در زمین جهت آبادکردن آن است و نه استخلافی که نیازمند علم مخصوصی باشد. علم مخصوصی که به خلیفۀ الهی داده شده دال بر آن است که به همۀ نوع بشر داده نشده است؛ بلکه به برخی از فرزندان آدم داده شده است که ضامن تحقق هدف نهایی خلقت هستند که همان معرفت است. بنابراین نتیجه میگیریم که تنها تفسیر ظاهری قرآن منجر به بطلان حقانیت خلفای الهی و استمرار خلافت الهی حتی بعد از پیامبر اسلام نخواهد شد. عذرِ واهی بندگان فرض کنید شما کاری داشته باشی و شخص معینی را مکلف به انجام آن کرده باشی و این شخص بهسبب اهمال و تنبلیاش آن کار را انجام ندهد و وقتی از او بپرسی چرا کارت را انجام ندادی، برایت عذر و بهانههای واهی غیرواقعی بیاورد و مثلاً بگوید: برای انجامدادن این کار به فلانچیز نیازمندم. حال فرض کنید شما برای اینکه عذر و بهانههای واهی او را هم ریشهکن کنید (با اینکه شما میدانید اینها بهانههایی واهی و دروغین هستند) نیازمندیهایش را برایش فراهم میکنید؛ گویی شما آن بهانهها را عذرها و دلایل حقیقی به حساب آوردهاید؛ ضرب المثل عربی معروفی میگوید: «دروغگو را تا پشت در دنبال کن.» «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی» (و اگر ما پيش از آن با عذابی هلاکشان میکرديم، قطعاً میگفتند: ای پروردگار ما! چرا فرستادهای بر ما نفرستادی تا پيش از آنکه خوار و رسوا شویم، از آيات تو پيروی کنيم؟) (طه، 34) بنابراین مسئله از این باب است و هیچکس تصور نکند که مردم واقعاً بر خدا حجتی حقیقی دارند؛ چه او رسولانی فرستاده باشد یا نفرستاده باشد، و خواه آن رسولان آیات و بینات و دلایلی داشته باشند یا دستشان خالی از هر دلیلی جز یاد خدا باشد! بنابراین مطلوب است که هر انسانی خودش متذکر و اهل یاد خدا باشد و اخلاص پیشه کند تا خودش نبی گردد و بر او وحی شود و حقیقت و آنچه را که آفریدگار سبحانش از او میخواهد، خودش بشناسد؛ چرا که خداوند او را بر این استعداد سرشته و به همین منظور خلقش کرده است. (سید احمدالحسن(ع)، عقاید اسلام، ص18) طبق این کلام آسمانی می توان با تذکر و یاد خداوند و اخلاص، نبی شد و مستقیماً مسیر معرفت خداوند را طی کرد و تکلیف را از خداوند دریافت نمود. در این ایام ماه رجب قدر خود را بدانیم و استغاثههای شبانۀ بندگان واقعی خداوند را رزق هر شبمان کنیم و این ایام طلایی را از دست ندهیم. و من الله التوفیق وهابیون (سفیانیها) خوارج آخرالزمان خوارج اول الزمان بخاری در صحیح خود، باب علامتهای نبوت در اسلام، آورده که ابوسعید خدری (رضیالله عنه) گفته است: «نزد پیامبر خدا(صلى الله عليه وسلم) بودیم و آن حضرت مشغول تقسیمکردن (غنایم جنگی) بودند. کسی به نام ذوالخویصره که از بنیتمیم بود نزد او آمد و گفت: ای رسول خدا، به عدالت رفتار کن. حضرت فرمود: «وای بر تو، اگر من عدالت نداشته باشم، چهکسی میتواند عدالت بورزد؟! اگر من به عدالت رفتار نکنم قطعاً زیانکار و ناکام خواهم شد.» عمر گفت: ای رسول خدا، اجازه بده گردنش را بزنم. حضرت فرمود: «او را واگذار. او همراهانی دارد که هریک از شما نمازش را در مقابل نماز آنها و روزهاش را در مقابل روزۀ آنها حقیر و ناچیز میشمارد؛ قرآن میخوانند ولی از حنجرهشان تجاوز نمیکند؛ اینها از دین خارج میشوند مانند خارجشدن تیر از کمان؛ به سرنیزۀ خود نگاه میکند چیزی را نمیبیند، به محل داخلشدن تیر نگاه میکند چیزی نمییابد، به نیام شمشیر نگاه میکند چیزی پیدا نمیکند، به پرِ تیر نگاه میکند چیزی در آن پیدا نمیشود. چه با شتاب از خون و سرگین گذشته است. علامت و نشانۀ این گروه این است که در میان آنها مردی سیاه وجود دارد که یکی از بازوانش مثل پستان زن است، یا مثل قطعه گوشتی است که حرکت میکند. زمانی این گروه پیدا میشوند که مردم تفرقه و اختلاف داشته باشند.» ابوسعید گفت: «شهادت میدهم که من این سخن را از پیامبر(صلى الله عليه وسلم) شنیدم و شهادت میدهم که علی بن ابیطالب با آنها جنگید و من با او بودم. ایشان دستور داد که در پیِ آن مرد بگردند. جستوجو کردند و او را یافتند. او را آوردند و من به او نظر میکردم. درست همان اوصافی را داشت که پیامبر(صلى الله عليه وسلم) بیان فرموده بود.» [1] این روایت صفات آنان را اینگونه مشخص میکند: 1. خواندن قرآن و ایمان آنها از حنجرهشان تجاوز نمیکند. 2. به خلیفۀ خدا که منصوبشده از طرف اوست اعتراض میکنند. 3. از دین خارج میشوند. 4. در ابتدای اسلام، علی(ع) با آنان پیکار میکند. خوارج آخرالزمان بخاری در صحیح خود، باب پیشگفتار روایت کرده است: «سوید بن غفله گوید که علی فرمود: "هرگاه برای شما حدیثی از رسولالله بیان میکنم ترجیح میدهم از آسمان به زمین بیفتم، ولی سخنی دروغ به رسول خدا نسبت ندهم و چون برای شما حدیث گویم در رابطه با خودم و شماست؛ پس بهطور حتم جنگ، خدعه و نیرنگ است. شنیدم که پیامبر خدا(صلى الله عليه وسلم) میفرمود: در آخرالزمان قومی میآیند که کمسن و کوتاهفکرند. بهترین سخنها را بر زبان میرانند. از اسلام خارج میشوند مانند خارجشدن تیر از کمان. ایمانشان از حنجرههایشان تجاوز نمیکند. هرجا به آنان رسیدید با آنان بجنگید؛ زیرا کشتن آنها برای قاتلشان ثواب اخروی دارد." [2] توصیف خوارج آخرالزمان طبق این فرمودۀ پیامبر: 1. ایمانشان از حنجرههایشان تجاوز نمیکند. 2. بهترین سخنها را بر زبان میرانند (یعنی به توحید ندا میدهند و شرک را نفی میکنند). 3. از اسلام خارج میشوند. 4. هرکس با آنها بجنگد اجر و پاداش دارد و در نتیجه قطعاً پرچم حقی هم وجود دارد که با آنها رویارو میشود و میجنگد. پرسشی که مطرح میشود: این دو گروه در سطح اعتقادات چه وجوه تشابهی دارند؟ (دکتر علاء سالم، کارزار عبادت هبل یا الله، بین سفیانی و یمانی، ص۴۹) ------- 1.صحیح بخاری، ج4، ص179. 2. صحیح بخاری، ج4، ص179. از امام باقر(ع) این معنا روایت شده است: «اگر میخواستم، توحید را از صمد منتشر میساختم.» معنای این حدیث چیست و چطور ممکن است توحید از صمد، منتشر شود؟ پاسخ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ صمد کسی است که در نیازها آهنگ او کنند. او مالامال از کمال است؛ پس حد و مرزی ندارد. اگر انسان عاقل بیمار شود، به غیر از خدای شفادهنده به چه کسی رو میکند؟ و اگر گرسنه یا تشنه شود یا به فقر مبتلا گردد، به غیر از غنی رو بهسوی چه کسی میکند؟ و اگر نداند، به غیر از علیم رو بهسوی چه کسی میکند؟ و اگر به خشم آید، بهجز حلیم رو بهسوی چه کسی میکند؟ و اگر.... و اگر.... و اگر بخواهد نقصهای خود را از هر جهت جبران کند، غیر از منبع کمالی که بخشش بسیارش جز جود و کرم بر او نیفزاید، رو بهسوی چه کسی میآورد؟ بنابراین بندۀ قصدکننده، از صمد، راهرفتن بهسوی خداوند سبحانومتعال را میشناسد. خداوند، حلیم، کریم، رئوف، غفّار، قادر، قهّار، جبّار، غنی، علیم و حکیم است و همۀ نامهای خداوند سبحانومتعال که اراده کرده خلقش را از آنها آگاه سازد؛ پس او سبحان و متعال، صمد است؛ یعنی کسی که در تمام این نامها و صفات قصد میشود.» (سید احمدالحسن(ع)،متشابهات، ج 2، س ۳۸) تحقق پیشگوییهای یک مدعی، یکی دیگر از راههایی است که در کنار ارکان سهگانه، مؤید و تأییدکنندۀ حقانیت اوست و نشان میدهد که با خدا ارتباط دارد. در تورات میخوانیم: (۲۰ و اما نبیای که جسارت نموده، به اسم من سخن گويد که به گفتنش امر نفرمودم، يا به اسم خدايان غير سخن گويد، آن نبی البته کشته شود. ۲۱ و اگر در دل خود گویی: سخنی را که خداوند نگفته است، چگونه تشخيص دهیم. ۲۲ هنگامی که نبی به اسم خداوند سخن گويد، اگر آن چيز واقع نشود و به انجام نرسد، اين امری است که خداوند نگفته است؛ بلکه آن نبی آن را از روی تکبر گفته است. پس از او نترس). [1] در تفسیر کتاب مقدس کاتولیکِ جورج هیداک، این سخن آورده شده است: «اگرچه انجام آنچه پیشبینی شده است یک نشانۀ مطمئن از پیشگویی واقعی نیست (فصل ۱۳: ۲)؛ اما وقتی آن چیزی که نبی از آن بدون قیدوشرط سخن گفته است رخ نمیدهد، او بدون شک باید رد شود؛ همچنین هنگامی که او بهنام خدایان دروغین سخن میگوید، پس هیچ معجزهای نمیتواند اعتبار او را اثبات کند. پیشگویی یونس و بسیاری از نبوتهای دیگر مشروط بود. (کالمت)». [2] همچنین در تفسیر مکدونالد میخوانیم: «انبیای دروغین را از چند طریق میتوان تشخیص داد. قبلاً چنین یاد گرفتیم که اگر آنها مردم را از پرستش خدای حقیقی دور کنند، نبی دروغین هستند (۱۳: ۱ تا ۵) اما در اینجا روش دیگری برای تشخیص وجود دارد: اگر پیشگویی او واقع نشد، آن نبى باید به مرگ سپرده شود و هیچکس نباید از لعنت او بترسد). [3] همچنین به آنچه در ارمیا آمده است، توجه کنید: (۹ [ارمیای نبی گفت:] اما آن نبیای که به سلامتی نبوت کند، اگر کلام آن نبی واقع شود، آنگاه آن نبی معروف خواهد شد که خداوند در حقیقت او را فرستاده است.» [...] ۱۵ آنگاه ارمیا نبی به حننیای نبی گفت: «ای حننیا، بشنو! خداوند تو را نفرستاده است؛ بلکه تو این قوم را وامیداری که به دروغ توکل نمایند. ۱۶ بنابراین خداوند چنین میگوید: اینک من تو را از روی این زمین دور میاندازم و تو امسال خواهی مرد؛ زیرا که سخنان فتنهانگیز به ضد خداوند گفتی.» ۱۷ پس در ماه هفتم همان سال حننیای نبی مرد). [4] میگوییم اگر پیشگویی توسط فرستادۀ خدا اعلام شود و تحقق یابد، میتواند بهعنوان دلیلی در کنار ارکان سهگانه قرار گیرد که تأییدکنندۀ حقانیت اوست؛ اما این پیشگوییها که توسط فرستاده و از سوی خدا بیان میشود، وابسته به عواملی است که بر تحقق آن تأثیرگذار است؛ مانند دعا یا اعمالی که انسان آن را انجام میدهد. در عهد قدیم میخوانیم: (۱ در آن ایام، حِزْقیا بیمار و مشرف به موت شد. و اشعیا بن آموص نبی نزد وی آمده، او را گفت: «خداوند چنین میگوید: تدارک خانۀ خود را ببین؛ زیرا که میمیری و زنده نخواهی ماند.» ۲ آنگاه او روی خود را بهسوی دیوار برگردانید و نزد خداوند دعا نموده، گفت: ۳ ای خداوند مسئلت اینکه به یاد آوری که چگونه به حضور تو به امانت و به دل کامل سلوک نمودهام و آنچه در نظر تو پسند بوده است، بهجا آوردهام.» پس حِزْقیا زارزار بگریست. ۴ و واقع شد قبل از آنکه اشعیا از وسط شهر بیرون رود، که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 5 «برگرد و به پیشوای قوم من، حِزْقیا بگو: خدای پدرت داوود چنین میگوید: دعای تو را شنیدم و اشکهای تو را دیدم. اینک تو را شفا خواهم داد و در روز سوم به خانۀ خداوند داخل خواهی شد. ۶ و من بر روزهای تو پانزده سال خواهم افزود و تو را و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید، و این شهر را بهخاطر خود و بهخاطر بندۀ خود، داوود حمایت خواهم کرد.»). [5] همچنین میخوانیم: (۱ پس کلام خداوند بار دوم بر یونس نازل شده، گفت: ۲ «برخیز و به نینوا، شهر بزرگ، برو و آن وعظ را که من به تو خواهم گفت به ایشان ندا کن.» ۳ آنگاه یونس برخاسته، برحسب فرمان خداوند به نینوا رفت. و نینوا بسیار بزرگ بود که مسافت سه روز داشت. ۴ و یونس به مسافت یک روز داخل شهر شده، به نداکردن شروع نمود و گفت: «بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد.» ۵ و مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و همگی روزه گرفته، از بزرگ تا کوچک پلاس پوشیدند. ۶ و چون پادشاه نینوا از این امر اطلاع یافت، از کرسی خود برخاسته، ردای خود را از بر کند و پلاس پوشیده، بر خاکستر نشست. ۷ و پادشاه و اکابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در دادند و امر فرموده، گفتند که «مردمان و بهایم و گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند. ۸ و مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزد خدا بهشدت استغاثه نمایند و هرکس از راه بد خود و از ظلمی که در دست اوست بازگشت نماید. ۹ کیست بداند که شاید خدا برگشته، پشیمان شود و از حدت خشم خود رجوع نماید تا هلاک نشویم؟» ۱۰ پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند، آنگاه خدا از بلایی که گفته بود به ایشان برساند پشیمان گردید و آن را به عمل نیاورد). [6] بنابراین تحقق پیشگویی وابسته به عوامل خاصی است؛ اما اگر محقق شد، مؤیدی بر دعوتِ فرستادهای است که با ارکان ثابت آمده است. ------------- . تثنیه، باب 18. 2. تفسیر کتاب مقدس کاتولیک توسط جورج هیداک، تفسیر تثنیه، باب 18، آیۀ 22. 3. ویلیام مکدونالد، تفسیر کتاب مقدس برای ایمانداران، تفسیر تثنیه، باب 18، آیات 20 تا 22. 4. ارمیا، باب ۲۸. 5. دوم پادشاهان، باب 20. 6. یونس، باب 3.