نشریه زمان ظهور شماره 80
به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت عزت اخلاق احمدی- صبر (وَاسْتَعِينُوا بالصَّبْرِ وَالصَّلَةِ وَإنَّهَا لكَبِيرَةٌ إَّلا عَلَى اْلخَاشِعِينَ)( از شکیبایی و نماز يارى جو ييد. و به راستى اين ]كار[ دشوار است، مگر برای فروتنان). (بقره ، ۴۵ ) برای صبر مراتبی قائل شده اند که عبارت اند از صبر بر طاعت، صبر در برابر معاصی و صبر در برابر مصائب. هما ن گونه که از آیۀ شریفه فوق مشخص است، صبر مسئله بسیار عظیمی است که در کنار ستون دین، یعنی نماز، یاریگر انسان در دشواری هاست. اما برخورداری از این دو نعمت گران مایه جز برای خاشعان میسر نیست. یعنی برای کسی که منیت را در وجود خود به کناری زده، نماز آسان است؛چراکه عبادت خداوند و اظهار عجز و نیستی در برابر او و باطن آن اطاعت از حجت خداست؛ وگرنه شخص متکبر در برابر خداوند یا حجت های او، سرکش است و حاضر به اطاعت از آنها نیست. انسان خاشع به راحتی با مشکلات و سختی ها کنار می آید؛ چراکه آنها را بخشی از مشیت خدای رحمان در زندگی خود می داند؛ درست برخلاف شخص متکبر که «خودمحور » است و توقع دارد همۀ اتفاقات مطابق میل او رقم بخورد. اَّلذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوُبهُمْ وَالصَّاِبرِينَ عَلَى مَا أصَاَبهُمْ وَاْلمُقِيمِي الصَّلَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ)آنان كه چون نام خدا برده شود در دل بترسند و بدان هنگام كه به آن ها مصيبتى رسد شکیبایان اند و نمازگزاران اند و از آنچه روزیشان داده ايم انفاق می کنند). (حج، ۳۵ ) پس صبر، میوۀ خشوع و خشوع نتیجۀ دفع منیت از مملکت وجود است. اما انسان چگونه می تواند از شر منیت راحت شود؟ وصی و فرستادۀ امام مهدی عج سید احمدالحسن(ع) دراین باره می فرماید : «انسان وقتی از منیت رها می شود که خود را نبیند و پیش از هرچیز و با هرچیز و پس از هرچیز، جز پروردگارش را نبیند. دائم باید متوجه شیطان و شری که درون ماست باشیم و باید هرچه در توان داریم برای کشتن آن به کار ببریم و دشم نترین دشمنان ما نفْس خود ماست؛ چه بسا اگر انسان در این جهت حرکت کند و مراقبت نماید و با دشمنش بلکه بدترین دشمنش یعنی نفْس خودش بجنگد، به آن میزان معرفت ک خدا برای انسان اراده فرموده است خواهد رسید. » (پاسخ های روشنگرانه، جلد سوم، سؤال ۲۳۲ ) امام احمدالحسن(ع) در کتاب بی نظیر خود سفر موسی به مجمع البحرین در تبیین رابطه منیت و صبر ، آنگاه که موسی (ع) از کارهای عبد صالح متحیر شده و زبان به اعتراض می گشاید، می فرماید : «موسی (ع)]...[ بر این گمان بود که با نفس خود مبارزه کرده و منیت درون خویش را کشته است؛بنابراین وظیفۀ او این بود که صبر پیشه کند و با نفس خود بجنگد و با عبد صالح مصاحبت کند ]...[ اما وقتی موسی (ع) با کسی که مقامش از او بالاتر است، این گونه سخن بگوید، منیت درونش در برابر کسی که مأمور به تبعیت از او و خضوع در برابر اوامرش است به وضوح، ظهور و بروز می یابد... . » لذا منیت وجودیِ پیامبر اولوالعزم نیز از میزان صبر او کاسته و در برابر حجت خدا، عبد صالح، معترض می شود. امام(ع) در ادامه می فرمایند: «عبد صالح به موسی (ع) می گفت تو با من همراه خواهی شد و می دانی که من حجتی بر تو هستم ]...[ لیکن آنگونه که خدا فرمانت داده است نخواهی بود و آن گونه که قول داده ای عمل نخواهی کرد؛ بلکه منیت از ژرفای درونت بروز خواهد کرد و بااینکه من بر تو حجتم و تو خود به صبر متعهد شد های، باز زبان به اعتراض بر من خواهی گشود. » عبد صالح این معنی را به صورت «ِانکَ لن تَستطیعَ مَعیَ صبرًا » بیان داشت . از آنچه گذشت به روشنی درمی یابیم که لازمۀ صبر، رفع منیت و خلوص در پیشگاه خداوند است، و ذکر و توجه دائم به خداوند نیز مؤثرترین راه کاستنِ از منیت است. ادامه دارد.. سخن سردبیر با تعجب ورق می زدم و جلو می رفتم؛ عجیب بود؛ سخنانشان را نمی فهمیدند؛ اما به تک تکشان می گفتند شما درو غگو هستید و دائماً با ایشان دشمنی می کردند. شاید برای همین است که فرمودند: « النَّاسُ أ ْدَاءُ مَا جَهِلُوا « » مردم نسبت به آنچه نمی دانند، دشمنی می کنند. » (حکمت ۱۶۹ ) صفحات تاریخ پر است از دشمنی ها و مخالفت های گوناگون با فرستادگان الهی، و به تک تک آن ها (... گفتند اين جز جادویی ساختگى و دروغین نيست و از پدران پيشين خود چنين ]چيزى[ نشنيده ايم). (قصص، ٣٦ ) و چون در مواجهه با امر جدیدی که فرستادۀ جدید آورده بود، جهل داشتند ( اشراف و سران قومش كه كافر بودند گفتند: در حقيقت، ما تو را در ]نوعى[ سفاهت می بينيم و جدًا تو را از درو غگويان می پنداريم). (اعراف، ٦٦ ) و حتی دیگر مردمان را نیز تشویق به دشمنی با این فرستادگان الهی می کردند. صرفاً به این دلیل که در مواجهه با امر جدیدی که رسول بعدی می آورد جاهل هستند؛ پس دشمنی می کنند. با مرور این تاریخ ظلم تبار، مسئلۀ دشمنیِ خواسته یا ناخواستۀ مردم با قائم را بهتر متوجه می شویم؛ زمانی که امام صادق(ع) به صراحت بیان می کند: «چون قائم قيام نمايد، مردم را از نو به اسلام دعوت می کند و آنان را به امرى راهنمایی می کند كه متروک مانده است و عموم مردم از آن جدا شده و به گمراهى رفته اند و او از اين جهت مهدى ناميده شده است كه مردم را به سوى امرى مخفی هدايت می کند؛ و قائم خوانده شده است چراكه قيام به حق می کند. » (ارشاد مفيد، ص 364 ) امری مخفی و جدید که طبیعتاً مردم به آن جهل دارند و چون مخفی است و با معلومات و برداشت های سطحی شان از دین تفاوت دارد پس با آن دشمنی می کنند؛ همان طور که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «مردم نسبت به آنچه نمی دانند دشمنی می کنند. » یکی از مصادیق آن امر مخفی و جدید، امر مهدیین است؛ امری موجود در کلام آل محمد(ع)، در عین حال مخفی و جدید برای مردمی که سال هاست در سرگردانی غوطه ور هستند. و این توصیۀ اولین مهدیین به همۀ ماست که می فرماید: «ای مردم ... بخوانید، جس تو جو کنید، دقت کنید، بیاموزید، خودتان حقیقت را بشناسید و به هیچ فردی تکیه نکنید تا برای آخرت شما تصمیم بگیرد و فردا پشیمان شوید؛ چراکه پشیمانی سودی ندارد. » (خطبۀ محرم) وارثان پیامبران چه کسانی هستند؟ وارث، معصوم است: از طریق نقلی و عقلی ثابت شده است که حجت بر مردم، باید معصوم، و از گناهان و عیب ها پاک باشد و از آنجا که وارثان پیامبران، سزاوارترین مردم نسبت به پیامبران هستند چراکه آنان علم و حکمت و تمامی میراث ها را به ارث برده اند آن ها حجت های بر مردم پس از پیامبران هستند. بنابراین این ها باید معصومانی باشند که مردم را به گناه و نافرمانی فرمان ندهند. اطاعت هرکسی که متّصف به صفت عصمت نباشد، بر مردم واجب نیست؛ زیرا امکان بروز خطا و اشتباه از غیرمعصوم وجود دارد و واج ببودنِ اطاعت از چنین شخصی دستور به پیروی از اشتباه کننده و خطاکننده است و این در ساحت خداوند متعال محال است. خداوند متعال و فرستاده اش و امامانِ پاک بر این حقیقت تأکید فرموده و آن را به شکلی واضح و به دور از هرگونه ابهام توضیح داده اند؛ ولی بسیاری از مردم از روی طمع به مقام و منصب و پیروی شدن و اینکه سخنشان واج بالاجرا باشد، بر این موضوع سرپوش نهادند و به این ترتیب مقام و جایگاه امامان پاک(ع) را غصب کردند؛ مقام کسانی که وارثان پیامبران و فرستادگان(ع) هستند. احمد بن عمر می گوید: مردی خدمت ابوجعفر امام باقر(ع) رسید و به ایشان عرض کرد: شما همان اهل بیت رحمت هستید که خداوند تبارک وتعالی شما را به آن مخصوص گردانیده است. ایشان(ع) فرمود: «ما این چنین هستیم والحمد لله ما هیچ کس را به گمراهی داخل و هیچ کس را از هدایت خارج نمی کنیم. دنیا از بین نمی رود تا اینکه خداوند عزوجل مردی از ما اهل بیت را برمی انگیزد که به کتاب خداوند عمل می کند. او کار بدی را در میان شما نمی بیند، مگر این که آن را بد می شمارد.]1[ امیرالمؤمنین(ع) در حدیثی که به مقدار نیاز از آن را بیان می کنیم فرمود: «... پس هیچ اطاعتی در نافرمانی از خداوند نیست و هیچ اطاعتی برای کسی که خداوند را نافرمانی می کند وجود ندارد. اطاعت فقط برای خداوند، فرستاده اش و والیان امر است؛ و خداوند فقط به این دلیل به اطاعت از رسول خدا(ص) دستور داده که ایشان معصوم و پاک است و به معصیت و سرپیچی فرمان نمی دهد؛ و فقط به این دلیل به اطاعت از اولوالأمر ( والیان امر) دستور داده است که آنها معصومان پاکی هستند که به گناه و معصیت فرمان نمی دهند.]2[ امام سجاد(ع) فرمود: «امامی از ما نیست، مگر اینکه معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت نیست تا اینگونه شناخته شود؛ و به همین دلیل معصوم تنها کسی است که بر او نص و تصریح می شود. ». به ایشان عرض شد: ای فرزند رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ ایشان فرمود: «او کسی است که به ریسمان الهی معتصم است و ریسمان الهی، همان قرآن است که تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمی شوند و امام به قرآن هدایت می کند و قرآن به امام. این سخن خداوند عزوجل است که می فرماید: (إنَّ هَذَا اْلقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أقْوَمُ]3[ ( به درستی که اين قرآن به درست ترين آ يين ها راه می نمايد).]4[ (شیخ ناظم عقیلی، وارثان پیامبران، ص ۱۳ ) --------------- 1. روضه، 579 . 2. وسائل، ج 18 ، ص 93 . 3. إسراء، 9. 4. معان یالاخبار شیخ صدوق، ص 132 . نظر سید احمد علیه السلام درمورد تحریم اقتصادی ایران توسط امریکا در روزگار سستی نظام سیاسی جهانی و کثرت نزول بلایای طبیعی و غیرطبیعی که از هر جهت امنیت و آرامش مردم کشورهای جهان علی الخصوص کشور عزیزمان ایران را تحت الشعاع خود قرار داده است، متأسفانه شاهد رفتار خصمانه و ظالمانۀ آمریکای جنایتکار در تحریم اقتصادی کشور عزیزمان ایران هستیم و بدتر از آن، حمایت جامعۀ جهانی از این تحریم ها و سکوت مدعیان حقوق بشر است؛ تحریم هایی که قلب هر انسان شرافتمندی را به آتش می کشد. محاصره و تحریمی که سید احمدالحسن(ع) آن را این گونه توصیف و محکوم می کند: «محاصرۀ [اقتصادی] و تلاش بر گرسنه نگه داشتن و آزاردادن مردم ایران، غیرقابل قبول و ظالمانه است. محاصرۀ ]اقتصادی] و گرسنه نگه داشتن مردم، به هر شکلی که باشد، غیرقابل قبول است؛ می خواهد با تصمیم شورای امنیت سازمان ملل یا فقط با تصمیم آمریکا باشد؛ این خود اشاره ای قوی به سستی نظام جهانی پابرجا [ی فعلی، یعنی آمریکادارد و اینکه بر اساس عدالت و مساوات بنا نشده است؛ و به هیچ حد [و مرز ] اخلاقی یا انسانی مقبولی تکیه ندارد؛ بلکه نظامی است که بر منطق جنگل [استوار ] است که قوی، ضعیف را می خورد؛ و این چنین نظامی، ملزومات باقی ماندن را دارا نیست؛ بلکه اکنون، به سرعت رو به نابودی می رود. (14 » اوت 2018 ) و این چنین است که این پدر مهربان و یمانی آل محمد، جنایات آمریکا و پیروانش در حق مردم جهان خصوصاً ایران عزیز را محکوم کرده و در پاسخ به شخصی که می گوید در ایران، زندگی برای ما مشکل شده است و دعا کنید که توان تحمل آن را داشته باشیم، مهربانانه می فرمایند: « عزیزم، خداوند شما را زنده بدِارد؛ از خداوند می خواهم که شما و مردم ایران را یاری دهد و کارهایتان را نسبت به آنچه خیر آخرت و دنیا در آن است، آسان کند؛ چراکه او مهربا نترین مهربانان است. » (ژوئیه 2018 ) و از خداوند متعال توفیق یاری و تحمل مشکلات را خواستاریم و توفیق خدمت مخلصانه در محضر حضرت حجت بن الحسن (ارواحنا له الفدا) و وصی و فرستادۀ ایشان سید احمدالحسن(ع) را طلب می کنیم. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون علمای مدرسه ثقفیه- هیچ آیه و روایتی درباره خلافت ابوبکر نداریم با قاطعیت تمام تحدّی می کنیم و می گوییم: هیچ دلیلی از قرآن و سنت صحیح رسول خدا(ص) حتی از کتاب های مدرسۀ سقیفه برای مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه خودِ علمای بزرگ اهل سنت نیز به این مسئله اعتراف کرده اند. اینک برخی عبارات را نقل می کنیم: 1. ابن کثیر دمشقی گفته است: «إنّ رسول الله(ص) لم ینص علی الخلافة عیناً لأحد من النّاس، لا لأبی بکر، کما قد زعمه طائفة من أهل السّنّة و لا لعلیّ، کما یقوله طائفة من الرّافضة. « » پیامبر (ص)، احدی را برای خلافت معین نکرد؛ نه به ابوبکر وصیت کرد، چنانچه برخی اهل سنت این گونه گمان می کنند، و نه برای علی(ع)، چنانچه برخی شیعیان این گونه گمان می کنند. » (البدایة و النّهایة، ج 5، ص 270 ) 2. عبدالقاهر بغدادی گفته است: «اهل سنت معتقدند که نصّی اختصاصی بر امامت هیچ یک از خلفا وجود ندارد؛ برخلاف قول رافضه که اعتقاد دارند برای امامت علی بن ابی طالب (ع) نصّی وجود دارد و بر صحت آن، قطعیت دارند. » ( الفرق بین الفرق، ص 349 ) 3. ابوحامد غزالی گفته است: «رسول خدا (ص) بر هیچ امامی نص نکرده است؛ زیرا اگر نصّی بود باید از نصب حضرت بر هریک از والیان و امیران خود، أولی به ظهور باشد؛ در حالی که نصّی که بر والیان خود داشته بر کسی پوشیده نیست؛ ولی نص بر امامان معلوم نیست؛ و برفرض که نصّی بوده، چگونه بر ما مخفی شده و به دست ما نرسیده است؟ در نتیجه ابوبکر تنها از راه اختیار و بیعت، امام مردم است. » (قواعد العقائد، ص 226 ) 4. قاضی عضدالدین ایجی گفته است: «امام به حق بعد از رسول خدا(ص) نزد ما ابوبکر، و نزد شیعه، علی(ع) است. دلیل اول ما این است که راه اثبات امامت امام، یا نص است یا اجماع؛ اما نصّی که یافت نمی شود و اما اجماع، که بر غیر ابوبکر منعقد نشده است. » ( مواقف، ص 400 ) 5. میر سید شریف گرگانی نیز در تأیید سخن ایجی گفته است: «امامت، طبق اعتقاد ما مخصوص ابوبکر است؛ ولی به اعتقاد شیعه، امام به حق پس از پیامبر(ص)، علی(ع) است. ما در این موضوع دو راه ارائه می کنیم: 1. راه تعیین امام، سخن صریح پیامبر(ص) است؛ 2. راه تعیین امام، اجماع مردم است؛ اما دربارۀ امامت بعد از پیامبر(ص)، سخنی از خدا و رسولش دیده نشده است، و اما اجماع نیز بر غیر ابوبکر که امت اتفاق کرده اند نداریم. » (شرح المواقف، ج 8، ص 354 ) 6. ابن ابی الحدید معتزلی گفته است: «هیچ روایت و نصّ صریحی مبنی بر خلافت بلافصل حضرت امیر(ع) از طرف رسول خدا(ص) نداریم؛ برخلاف نظر امامیه که گمان می کنند رسول خدا(ص) در روایت صریح و روشن و آشکار و بدون ابهامی، علی(ع) را به عنوان خلیفۀ بلافصل خود معرفی کرده است. » (شرح نه جالبلاغة، ج 2، ص 59 ) 7. سعدالدین تفتازانی گفته است: «هیچ نصّی(دلیل قرآنی و روایی) دربارۀ خلافت ابوبکر وجود ندارد. راه تعیین امام، یا سخن صریح است یا اختیار امت؛ اما سخن صریح در حق ابوبکر موجود نیست؛ ولی او با اتفاق و اجماع مردم به امامت نصب شده است. » ( شرح المقاصد، ج 5، ص 255 ) از این عبارات به خوبی آشکار می شود که بر خلافت ابوبکر نص وجود نداشته است. آنان اعتراف می کنند که هیچ حدیث و کلام صریحی از پیامبر اکرم(ص)و هیچ آیه ای از قرآن کریم بر امامت ابوبکر وجود ندارد. صاحب الامر چه کسی است؟ مقصود از صاحب الامری که در آخرالزمان «مبعوث » می شود چه کسی است؛ کسی که اهل بیت(ع) هرچیز مؤثر در شناخت او و یاری دادنش و ویژگی هایش مانند بیان اسمش، خصوصیات جسمانی و محل سکونتش و.. . را به طور دقیق مشخص کرده اند؛ و این ضمن قانون الهی در خصوص حجت هایش است. برخی از آنچه در این خصوص وارد شده، تقدیم می شود: • از اباعبدالله امام صادق(ع) طی حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: «...صاحب این امر با سه خصلت شناخته می شود که در کسی غیر از او نیست: او سزاوارترین مردم به حجت پیش از خودش است، و او وصی آن حجت است، و سلاح رسول خدا و وصیت ایشان نزد اوست...]1[ عبارت «در کسی غیر از او نیست » یعنی هیچ کس در ویژگی های مخصوصی که دربارۀ حجت های الهی بیان داشتیم با آن ها شریک نیست. این خصوصیات طبق این روایت شریف عبارت اند از: 1. او سزاوارترین مردم به حجت پیش از خود و وصی اوست. سزاوارترین بر هرآنچه از سوی پروردگارش آورده است، و پرچم «بیعت از آنِ خداست » یعنی «حاکمیت خدای سبحان » نیز از اموری است که آل محمد(ع) و حتی همۀ حجت ها و خلفای خداوند آورده اند. 2. سلاح رسول خدا(ص) تنها در اختیار اوست و این سلاح، علم و قرآن است. 3. وصیت رسول خدا(ص)تنها در اختیار اوست. این امور را بشناسید، سپس این خصوصیات را بر احمد(ع) عرضه کنید و او را سزاوارترین مردم به امام مهدی(ع) خواهید یافت؛ زیرا طبق متن وصیت مقدس، او فرزند وصی و وارث امام مهدی(ع) است. او کسی است که سلاح رسول خدا(ص) را در اختیار دارد که همان علم به قرآن و امور بزرگ و هر علمی است که حجت های خدا با آن مزیّن و مخصوص شده اند و کتاب های سید احمدالحسن(ع) شاهد بر این ادعاست؛ به علاوه وصیت جدش محمد مصطفی(ص) نیز همراهش است. بعد از این دیگر چه می خواهید؟! • از ابو جارود روای ت شده است: به امام باقر(ع) عرض کردم: وقتی امام قائم از اهل بیت(ع) برود حجت پس از او با چه چیزی شناخته می شوند؟ فرمود: «با هدایت و خاموشی، و اقرار آل محمد(ع) به فضل او، و اینکه هرچیزی را که پرسیده شود، بیان خواهد کرد.]2[ و چگونه احمد(ع) با هدایت شناخته نشود درحالی که هما نگونه که توضیح دادیم او صاحب هدایتگرترین پرچم است و پرچم او در کلام امام باقر(ع) به پرچم هدایت توصیف شده است و آل محمد(ع) به فضلش اقرار کرده اند و این برای کسی که وصیت رسول خدا(ص) و ده ها روایات از اهل بیت طاهرین(ع) را مطالعه کند واضح است؛ و چه فضیلت بزرگی است که سید خلق و حجت های خدا(ع) در وصیت مقدس خود، دعوت کننده به خدا را به طور خاص با اسم و صفت یاد کرده است؛ همچنان که علم از اطراف او برای انصارش و دیگران فوران می کند و امور عظیم و متشابهات و هر سؤالی را که از او پرسیده می شود به طور کامل بیان می فرماید. (شیخ علاء سالم، کتاب معترضان به خلفای خدا، ص ۶۳ ) ------------- 1. کافی، ج 1، ص 379 ، باب «آنچه هنگام رفتن امام بر مردم واجب است »، ح 2 2. غیبت نعمانی، ص 24 جایگاه معجزه در کتاب مقدس آیا فرستادۀ خدا را باید با معجزه شناخت؟ ممکن است بسیاری از مردم گمان کنند که معجزه راهی ثابت برای شناخت فرستادگان خداست. پیش از بیان نتیجه، به سراغ آیات کتاب مقدس خواهیم رفت: اول، در انجیل می خوانیم: (و بسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هرچه یحیی دربارۀ این شخص گفت، راست است).]1[ و انجیل هیچ ردی را بر این سخنان ارائه نکرده است و حتی متنی نمی یابیم که در آن از انجام معجزه توسط یحیی خبر دهد. در تفسیرِ قدیس مسیحی، آگوستین می خوانیم: «به خاطر دارید چه چیزی دربارۀ یحیی گفته شد، که او یک نور بود، و تا به امروز شاهد ]بر آن[ بوده است. آنگاه چرا این ها را میان خودشان می گویند که «یحیی معجز های انجام نداد؟ » آن ها می گویند، یحیی خودش را بدون هیچ معجز های شناساند (نشان داد)؛ او شیاطین را فراری نداد، او تَب را بیرون نکرد، او نابینایان را روشنایی (بینایی) نبخشید، او مردگان را احیا نکرد، او به هزاران مرد با پنج یا هفت قرص نان خوراک نداد، او بر روی دریا راه نرفت، او به بادها و امواج فرمان نداد. یحیی هیچ کدام از این ها را انجام نداد، و در مجموع، او گفت که برای این مرد شاهد آورده است. با نور چراغ امکان دارد تا به امروز پیش بیاییم. «یحیی معجز های انجام نداد؛ اما همۀ چیزهایی که یحیی دربارۀ این مرد گفت درست بود. » در اینجا افرادی هستند که به گونه ای متفاوت از یهودیان درک می کنند. یهودیان آرزو داشتند شخصی را که از آن ها جدا می شد درک کنند. این ها کسی را که با آن ها می ماند درک کردند. در یک کلام، آن چیست که به دنبال می آید؟ «و]افراد[ بسیاری به او ایمان آوردند.]2[ بنابراین حقانیت یحیی نزد یک مسیحی با چه چیزی اثبات می شود؟ آیا جز با نص مربوط به او در بین متون مقدس، داشتنِ علم و حکمت و همچنین دعوت او به حاکمیت خدا؟! دوم، حتی بر طبق سخنان عیسی، مسیحیان کاذب و انبیای دروغین با معجزات عظیم می آیند: ( زیراکه مسیحان کاذب و انبیای دروغین ظاهر شده، علامات و معجزات عظیم انجام خواهند داد که اگر ممکن بود برگزیدگان را نیز گمراه کنند).]3[ آیا پس از خواندن این سخن در انجیل، مسیحیِ عاقلی وجود دارد که معتقد باشد فرستادۀ خدا باید حتماً معجز های با خود داشته باشد تا به حقانیت او پی ببرد؟! اساساً چگونه می خواهد به این حقیقت دست یابد که آن یک معجزۀ واقعی نیست؟! این آیه، دست کم این حقیقت را نشان می دهد که نمی توانیم روی معجزه حساب ویژه ای باز کنیم؛ بنابراین نیازمند ارکان ثابتی هستیم که فرستادۀ خدا با آنها شناخته می شود و مدعیان دروغین، با آن قانون ثابت شناخت فرستادگان نمی آیند؛ که ما آن را در مقالات پیشین ارائه کردیم. همچنین به بخشی از سخن آلبرت بارنز در ارتباط با این آیه توجه کنید: «علامات و معجزات عجیب انجام خواهند داد » یعنی به انجا مدادن معجزات وانمود خواهند کرد. آ نها در قدرت معجزه آسای خود بسیار شبیه پیامبران خواهند بود؛ به طوری که تشخیص حیله را دشوار می کند. یوسفیوس، مسیحان و پیامبران دروغینی را نشان می دهد که به عنوان «جادوگران و ساحران » ظهور کردند. او می گوید آنها مردم را به سوی بیابان ها رهبری می کردند، و به انجا مدادن معجزات برای رستگا ری آن ها قول می دادند. » (روزگار باستان یهودیان، کتاب ۲۰ . فصل ۸، بخش ۶) اگر آن ]معجزۀ حقیقی[ ممکن بود، برگزیدگان بسیاری را گمراه می کردند؛ بنابراین معجزات وانمو دشدۀ آن ها تقریباً شبیه معجزات حقیقی بود؛ به طوری که تشخیص حیله را دشوار می ساخت؛ به قدری زیاد، که اگر ممکن بود، آن ها حتی مسیحیان حقیقی را متقاعد می کردند که مسیحا هستند. ]4[ همچنین در انجیل مرقس نیز می خوانیم: (زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات به ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند).]5[ جان مک آرتور در ارتباط با (مرقس ۱۳ : ۲۲ ) گفت: «مسیحان دروغین برای اثبات ادعای مسیح بودنِ خود با قدرت شیطان، معجزات ساختگی انجام می دهند.]6[ شاید با مطالعۀ این تفاسیر مفسرین مسیحی، بیش از پیش به این نکته دست پیدا کرده باشید که حتی شناسایی و تمییز معجزه از سحر یا جادو کار آسانی نیست و بسیاری از مردم اصلاً نمی دانند که چگونه باید آن ها را از هم تمییز داد! در اثر «اوریگِنِس آدامانتیوس » از پدران کلیسا، که علیه سخنان «سلسوس » ارائه شده بود، او یکی از اتهاماتی را که به عیسی مسیح زده شد، نقل کرد: «و با خدمت کردن به صورت اجاره ای (روزمزد) در مصر، و سپس با رسیدن به دانشِ قدرت های معجزه آسای خاص، از آنجا به کشور خود بازگشت، و با استفاده از آن قدرت ها خود را یک خدا معرفی کرد.]7[ این اتهامی است که به عیسی زده شد. شاید او و امثال این تهمت زنندگان زیاد باشند؛ چراکه حال اکثریت مردم بر طبق کتاب مقدس روشن است؛ ]8[ یعنی آنان گمراه هستند؛ پس اکثریت گمراه چگونه می توانند حق را تشخیص دهند؟! در اینجا کلام احمد الحسن را می آوریم که فرمود: «جایگاه معجزات در دین خداوند این گونه است که این ها تأییدکننده و دلیل غیرمستقل هستند و با قرا رگرفتن در کنار دلایل دیگر معنا پیدا می کنند؛ یعنی اگر معجزه همراه با دلیل اصلی و مستقل بیاید، بیشتر از حدِ نیاز است و جایگاه آن در دین خداوند، برای افزایش یقین و تشویق مردم برای ایمان به خلیفۀ خداوند در زمین است؛ خلیفه ای که با دلیل «نص » آمده است).]9[ در نتیجه کسی که معتقد است معجزه، راه اصلی شناخت فرستادگان است، باید برای سخنش دلیلی محکم ارائه دهد، که چنین دلیلی وجود ندارد. ------------- 1. یوحنا 10 : 41 . 2. آگوستین، رسال ههایی دربارۀ انجیل یوحنا، رسالۀ 48 . 3. مَتّی 24 : 24 . 4. یادداشت های آلبرت بارنز دربارۀ کل کتاب مقدس، تفسیر انجیل متَی.24 :24 5. مَرقّس ۱۳ : ۲۲ . 6. جان مک آرتور، تفسیر عهد جدید، صفحه ۲۲۵ . 7. اوریگِنِس آدامانتیوس، علیه سلسوس، کتاب ۱، فصل ۳۸ . 8. انجیل لوقا ۱۳ : ۲۳ - ۲۴ ؛ ۶: ۲۶ ، انجیل مَتّی ۷: ۱۳ - ۱۴ . 9. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند. در انجیل آمده: ( 1 بعد از این دیدم که ناگاه دروازه ای در آسمان باز شده است و آن آواز اول را که شنیده بودم که چون کرنا با من سخن می گفت، دیگر باره می گوید: «به اینجا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم. 2 » فی الفور در روح شدم و دیدم که تختی در آسمان، قائم است و بر آن تخت، نشیننده ای. 3 و آن نشیننده در صورت مانند سنگ یشم و عقیق است و قوس قزحی در گرد تخت که به منظر شباهت به زمرد دارد 4 و گرداگرد تخت بیست وچهار تخت است و بر آن تخت ها بیست وچهار پیر، نشسته دیدم که جام های سفید در بردارند و بر سر ایشان تاج های زرین. 5 و از تخت، برق ها و صداها و رعدها برمی آید).]1[ و در خصوص شخصی که بر تخت پادشاهی نشسته، وصیت رسول الله(ص) را می خوانیم تا بدانیم که او همان شخص است، و اما اشخاصی که بر آن بیست وچهار تخت نشسته اند، خلفای پا کدامنش ( 12 امام + 12 مهدی) هستند؛ طبق وصیت مقدس. و این متن وصیت: پيامبر خدا(ص) در شبى كه وفات او بود به على(ع) فرمود: (ای اباالحسن، صحيفه و دواتى حاضر كن؛ و پيامبر خدا(ص) وصيتش را املا فرمود تا اينكه به اینجا رسيد كه فرمود: ای علی، پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آن ها دوازده مهدى؛ و تو ای علی، نخستين دوازده امام هستی؛ و حديث به درازا كشيد تا اينكه فرمود: ای علی، تو خلیفه و جانشین من بر امتم پس از من هستی. پس زمان وفاتت که رسید، خلافت را به فرزندم حسن تسلیم کن ... و زمانی که وفات او]امام حسن عسکری[ فرارسید آن را به فرزندش «محمد » که مستحفظ ]حافظ شریعت و همچنین حفظ شده[ از آل محمد است بسپارد. این دوازده امام بود و بعد از ایشان دوازده مهدی خواهد بود. پس وقتی که زمان وفات او رسید ]وصایت و جانشینی[مرا به فرزندش که اولین و برترین مقربین است تسلیم نماید، و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود و او اولینِ مؤمنان است).]2[ و همانا که این بیست وچهار امام همان اشخاصی هستند که اهل سنت، آنان را در کتبشان ذکر کرده اند: از کعب الاحبار: «آنها دوازده نفر هستند. پس زمانی که آن ها به انتها رسیدند، به جای آن دوازده نفر، دوازده نفر دیگر مانند آن ها را قرار می دهد؛ و ای نچنین خداوند به این امت وعده داده است و این آیه را خواند: (وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم)(خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آن ها را حتماً در زمین خلیفه کند؛ همان گونه که کسانی را که قبل از آنها بودند، خلیفه کرده است). و آ نگونه با بنی اسرائیل انجام داد. ]3[ و اکنون امر مهم برای ما، شناخت امام و پیر سیزدهم از بیست وچهار شیخ است که در مقالۀ بعدی بیان خواهیم کرد. (شیخ علاء سالم، احمد موعود، پیوند دهندۀ رسالات آسمانی، ص ۳۷ ) -------------- 1. مکاشفۀ یوحنا، باب 4. 2. غيبت طوسى، ص 150؛ بحارالانوار، ج 53، ص 147؛ بحارالانوار، ج 36، ص 260؛ غاية المرام، ج 2، ص 241؛ (کتاب الغيبه شيخ طوسى (فارسى)، ص 300) و چندين کتاب معروف ديگر. 3. تفسیر ابن ابی حاتم، حدیث 13730. بزنطی می گوید در خصوص رؤیا از امام رضا(ع) پرسیدم. حضرت از پاسخ خوددارى ورزید و جواب نداد. سپس فرمود: «اگر هر چه را می خواهید، به شما بگوییم و عطا كنیم، موجب شر برای شما می شود و گردن صاحب امر گرفته می شود. »]1[ امام رضا(ع) در این حدیث، بین رؤیا و صاحب امر ارتباط ایجاد می کند و به صراحت نصیحت می کند که شناخت تمام اسرار رؤیا باعث گرفتار شدن صاحب امر می شود؛ پس چگونه ممکن است حجت نباشد؟ و دوست دارم داستان نرجس خاتون(ع) مادر امام مهدی(ع) را به خواننده یاد آوری کنم، زمانی که به عراق آمد بعد از اینکه خودش را به سبب رؤیا در میان اسیران جای داد؛ پس شما را چه شده که دروغ می بندید؟ و همه می دانید که وهب نصرانی، به سبب رؤیایی که دید به یاری امام حسین(ع) شتافت، زمانی که در عالم رؤیا حضرت عیسی(ع) را دید که او را به نصرت حسین(ع) امر می کرد و همین رؤیا سبب نیل او به درجات رفیع شد؛ پس چه بیچاره اند بخت برگشتگان این زمان. و آیا مشهو رتر از رؤیایی که اباعبدالله الحسین(ع) دیده، وجود دارد؟! و با آن بر ابن عباس احتجاج نمود، آن زمان که مانع خروج امام حسین(ع) به سمت کوفه شد، با این حجت که اهل کوفه، پدرش علی(ع) و برادرش حسن(ع) را رها کردند و امام حسین(ع) در پاسخش فرمود که رسول الله(ص) را در خواب دیده و او را به رفتن به سوی عراق امر کرده و اینکه در آنجا کشته خواهد شد. آیا این رؤیا، حقیقت و واقعیت خارجی را بر مؤمنین آشکار نساخت؟! پس چه دلیلی برتر از این بر حجیت رؤیا می خواهید؟! و به اشکالات و اعتراضات معاندین بر دلیل رؤیا، در چند سطر پاسخ خواهم داد: 1. از برخی اشخاص می شنویم که می گویند ما از خدا رؤیا را طلب کردیم اما هرگز روزی ما نشد و از کلامشان برمی آید که مقصودشان از این کلام چنین بوده: شما می گویید که رؤیا دلیل بر دعوت است؛ اما ما هرگز رؤیایی ندیدیم؛ پس چه چیزی از دلیلتان باقی مانده؟! و با وجود سادگی این اعتراض، در پاسخش می گوییم: اولاً، رؤیا اکیدًا دلیل و حجت است و دلیل متمرکز در اینجا، حصول فعلی رؤیاست و ما نمی گوییم که ه رکس دیدن رؤیا را طل ب می کند، ما حصول آن را برایش تضمین می کنیم. دوماً، از اهل بیت(ع) روایت شده که: «رؤیا به منزلۀ کلامی است که خداوند از طریق آن با بنده اش تکلم می کند.]2[ بنابراین، در صورتی که رؤیا ندیدید یا خداوند با شما سخن نگفت، دلیلش را از خودتان بپرسید. ۲. برخی می گویند که رؤیا فقط بر صاحبش حجت است. می گویم: این گفته، مغالطه ای واضح است؛ چراکه رؤیا برحسب واقع های که از آن خبر می دهد بر دو قسم است؛ پس اگر واقعه اش ذاتی بوده یعنی فقط به شخص بیننده مرتبط بوده؛ مثلاً رؤیایی که صاحبش را از سفر با ماشینش بر حذر می دارد؛ زیرا ماشینش آتش خواهد گرفت. پس رؤیا در این صورت، به احدی غیر از او مرتبط نبوده و فقط بر او حجت است. اما اگر واقع هاش موضوعی بوده که محدود به شخص بیننده نیست، بلکه حجت بر جمع است؛ مثلاً اگر شخص، رؤیایی ببیند که او را از وقوع آتش سوزی در بازار شهر خبر می دهد، شکی نیست که خودش و هر شخص دیگری مشمول این رؤیا می شود. و در خصوص دعوت سید احمدالحسن(ع) واضح است که دعوت شامل همگان و رؤیای متعلق به آن نیز نوعی رسالت بر همه است؛ هرچند بینندۀ آن یک یا چند نفر باشند. ۳. برخی می گویند: فکر کردن مدام به اهل بیت(ع) باعث می شود که انسان، ایشان(ع) را در خواب ببیند؛ لذا در این صورت قضیه شخصی بوده و ارتباطی با عالم غیب ندارد! سبحان الله! برای هر حقی باطلی آماده کرده اند و برای هر راه مستقیمی مسیری انحرافی آماده کرده اند! بر صاحب اشکال واجب بود که از خود بپرسد، آیا چهرۀ معصومی (چه پیامبر یا امام) که در خواب می بینیم، همان چهرۀ ایشان است یا شیطان به چهرۀ ایشان د رآمده؟ اگر بگوید که شیطان به چهرۀ معصوم درآمده، به او می گوییم: رسول الله(ص) فرمودند که شیطان به چهرۀ من و به چهرۀ هیچ یک از اوصیایم و به چهرۀ هیچ یک از شیعیانم درنمی آید. و اگر بگوید: همان چهرۀ معصوم است. به او می گوییم: همواره به فکر معصوم بودن، هرگز رؤیا و حجیتش را خدش هدار نمی کند؛ بلکه سزاوار است بیشتر به ایشان بیندیشید. امید است که خدا به شما رحم کند. امام کاظم(ع) فرمودند: «هرکس به سوی خداوند حاجتی دارد و می خواهد ما را ببیند و منزلگاه خودش را ]در آخرت[ بداند، پس سه شب غسل کند در حالی که به واسطۀ ما ]به درگاه الهی[ مناجات می کند؛ همانا ما را خواهد دید و آمرزیده خواهد شد و جایگاهش بر او پوشیده نمی ماند. ]3[ و مجلسی در توضیح این حدیث می گوید: «فرمودۀ حضرت: «با ما مناجات کند » یعنی با خداوند به واسطۀ ما نجوا کند و به سوی او برود و ما را واسط ه قرار دهد تا ما را به او نشان دهد و جایگاهش را نزد ما بشناسد. و گفته شده: یعنی به دیدن ما اهتمام ورزد و با خود از دیدن و محبت ما بگوید، تا ایشان را ببیند.]4[ ۴. در برخی روایات از حماد بن عثمان بن زراره نقل است که امام صادق(ع) فرمودند: «مرا از حمزه با خبر کن. آیا اذعان داشته که پدرم به سوی او آمده؟ » عرض کردم: بلی. فرمود: «به خدا سوگند دروغ گفته و هرچه به سوی او آمده چیزی جز مُتِکَوِن نیست؛ به راستی که ابلیس، شیطانی مسلط ساخته که به او متکون گفته می شود، که در هر صورتی که بخواهد به سوی مردم می آید، خواه در چهرۀ کوچک و خواه در چهرۀ بزرگ؛ و به خدا قسم که نمی تواند با چهرۀ پدرم متجلی شود.]5[ برخی با این روایت استدلال کردند که رؤیای انصار ممکن است از شیطان باشد، و در پاسخش گفته می شود که انصار با رؤیایی استدلا ل می کنند که منحصر به معصومین(ع) بوده و فقط معصومین را در آن رؤیا دیده باشند و روایت واضح است که شیطان (متکون یا غیره)، نمی تواند به شکل ایشان(ع) درآید و امام صادق(ع) بدین امر قسم می خورد؛ اما اینکه شیطان به چه صورتی ممکن است به سوی حمزۀ اشاره شده در روایت آمده باشد، مسئل های است که روایت درباره اش چیزی نگفته است و در هر حال، بعد از این که دانستیم شیطان به شکل معصومین د رنمی آید، دانستنش چندان اهمیتی ندارد. برید بن معاویه عجلی گوید: حمزة بن عماره زبیدی (بربری) ملعون به اصحابش می گفت: «ابوجعفر(ع) امام باقر هر شب به سوی من می آید. » و همواره اشخاصی هستند که گمان می کنند شخصی که او را دیده است، واقعاً امام باقر(ع) بوده، تا اینکه خداوند برای من مقدر کرد که با ابوجعفر ملاقات کنم و موضوع حمزه را با ایشان در میان گذاشتم، حضرت فرمود: «لعنت خدا بر او باد، دروغ گفته است؛ شیطان نمی تواند به صورت پیامبر یا وصی پیامبر درآید.]6[ (دکتر عبدالرزاق دیراوی، رد گزافه گویی های معاندین، ج ۲، ص ۷۱ ) --------------- 1. بحا رالأنوار، ج ۲۵ ، ص 110 . 2. دارالسلام، میرزای نوری، ج ۴، ص 236 . 3. اختصاص، شیخ المفید، ص ۹۰ . 4. بحار الأنوار: ج ۵۳ ، ص 32 5. اخیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، شیخ طوسی، ج ۲، ص 589 . 6. منبع قبلی، ج ۲، ص ۵۹۳ .