نشریه زمان ظهور شماره 78

به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت مهربانی اوصاف یاران قائم علیه السلام امروزه در برهه ای از آخرالزمان هستیم که انسان ها از حقایق عاَلم دور شده اند. فکر و ذکر آدم ها، جسم هایشان شده و روحشان در انزواست. انسانی که باید جسم را وسیله ای برای سعادت روح قرار دهد، در جسم و شهواتش غوطه ور شده است و توجهی به ساختن روح خود ندارد. اما در همین زمانه، انسان هایی هستند که زمینی نیستند؛ بلکه آسمانی اند. بر روی زمین هستند و زندگی می کنند؛ اما ارواحشان در ملکوت سیر می کند؛ چراکه آنها این زندگی را برای خود نمی خواهند. برای رسیدن به امامشان می خواهند. برای رسیدن به خلیفۀ خدا می خواهند. یاران امام مهدی (ع) این گونه اند. زمینی نیستند بلکه آسمانی و ملکوتی اند. یکی از ویژگی های یاران قائم (ع) طبق قرآن و روایات این است که آن ها با رؤیای صادقه، وحی را از ملکوت الهی دریافت می کنند و به اذن خداوند چیزهایی از اخبار غیبی را مطلع می شوند. آری اصحاب امام مهد ی(ع) اخبار غیبی را از طریق رؤیا متوجه می شوند. بیان: خداوند در وصف مؤمنین می فرماید: ( الذین یؤمنون بالغیب...) ]1[( مؤمنین کسانی هستند که به غیب ایمان دارند). سید احمدالحسن(ع) در تفسیر غیب می فرمایند: «غیب به دو معناست. غیب اصغر( همان ملکوت و عقل) و غیب اکبر(همان ذات و لاهوت). غیب اکبر فقط برای پیامبر حاصل شد؛ چون ایشان تنها کسی بودند که به مقام فتح مبین و «قاب قوسین أو أدنی » رسیدند؛ اما غیب اصغر ممکن است برای افراد به خصوصی از اولیای خداوند گشوده شود.]2[ ایشان همچنین در بیان معنای فتح می فرمایند: «فتح به معنای برداشتن مانع در هنگام نگاه کردن به چیزی است و تفاوتی نمی کند که با چشم باشد یا با بصیرت و کشف قلبی. در تفسیر قمی از امام صاد ق(ع) دربارۀ قول خداوند( نصر من الله و فتح قریب) ]3[ نقل شده که یعنی در دنیا با فتح قائم(ع) است. سپس می فرمایند که فتح قائم(ع) دو نوع است. 1. فتح زمینی و سرزمین ها و شهرها و کشورها و اقامۀ دین خالص در آنها. 2. فتح عوالم ملکوت و انکشاف آن ها برای اکثر مؤمنین ]4[( که این فتح با رؤیا حاصل می شود). خداوند در قرآن می فرماید: ( لهم البشری فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة)( برای مؤمنین بشارت است در دنیا و آخرت). در تفسیر صافی روایتی است از پیامبر (ص) که فرمودند: «منظور از این بشارت، رؤیای صادقه ای است که مؤمن می بیند. ]5[. شخصی از سید احمدالحسن (ع) چنین پرسید: چگونه می توانم از کوتاه ترین راه باور کنم که سید احمدالحسن، فرستاده و وصی امام مهدی(ع) است؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «کوتاه ترین راه ایمان به غیب، خودِ غیب است. بعد از اینکه سه روز روزه گرفتی و به حضرت فاطمه(ع) متوسل شدی، از خداوند بخواه که راه حق را بشناسی؛ از طریق رؤیا یا مکاشفه یا به هر نشانه از نشان ههای غیبی ملکوتی خدای سبحان.]6[ ایشان در جای دیگری خطاب به انصار خود می فرمایند: «از تمامی انصار می خواهم که هرگز از نماز شب و دعا و گریه و زاری در پیشگاه پروردگار رحیم غافل نشوند. درهای ملکوت آسمان ها( همان غیب اصغ) اکنون باز است که قبلاً فقط برای انبیای خاص خداوند و فرستادگانی همچون ابراهیم(ع) باز می شد و بر دیگران بسته بود؛ پس خوشا به حال کسانی که خداوند به آنها اجازۀ ورود بدهد تا بنگرند (فتح شود) به آنچه ابراهیم (ع) نگریست.]7[ سید احمدالحسن (ع) می فرمایند: «کسی که با ولی خدا به سوی خدا مهاجرت کند، گشایش و عطایی عظیم می یابد و خداوند به او همچون پیامبران و فرستادگان عطا می فرماید. همانند مالک اشتر که صدها کیلومتر دورتر از علی (ع) بود؛ ولی شبانگاه می نشست و گریه می کرد. یارانش علت را می پرسیدند و او می گفت: می گریم زیرا مناجات علی را می شنوم. آری ملکوت آسمان ها برای مالک گشوده شد؛ هما نطور که برای انبیا و مرسلین گشوده شده بود. ]8[ در جای دیگری می فرمایند: «انسان اگر به آن عملی که از حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) آموخته، عمل کند و با مداومت بر عبادت و فرمان برداری از خداوند، بی شک دروازه های غیب به روی او باز می شود؛ البته اگر در عمل خود مخلص باشد. حال با رؤیای صادقه یا با کشف و مشاهده یا به هر طریقی که خدای تبارک وتعالی برای اولیای مخلص خود می گشاید.]9[ --------------- 1. بقره، 3. 2. متشابهات، ج 2، س 45 . 3. صف، 13 . 4. متشابهات، ج 1، س 14 . 5. تفسیر صافی، ج 2، ص 410 . 6. پاس خهای روشنگرانه، ج 1، س 1. 7. پاس خهای روشنگرانه، ج 2، س 90 . 8. متشابهات، ج 4، س 149 . 9. متشابهات،ج 3، س 9 سردبیر- اعتراض جاهلانه- انسان عدمی است که قابلیت وجود دارد و اگر نهایت علمی که کسب می کند این نباشد که جاهل است، در حقیقت هیچ علمی را کسب نکرده است. حجت خدا او را راهنمایی می کند تا به این حقیقت برسد که نمی دانسته و دائماً باید از اینکه در مقابل پروردگار احساس می کند که وجودی دارد، شرمنده و در حال سجده باشد؛ تا خداوند با لطف و کرمش این گناه بزرگش را بر وی ببخشاید. جهالت انسان را به جایی می رساند که حتی گناهان و معصیت های خود را در پیشگاه پروردگارش نمی بیند و به داوری عادلانه او اعتراض می کند. شخصی از یمانی موعود، سید احمدالحسن(ع) سؤال می کند که چرا خداوند با وجود اینکه توصیف به رحمان و رحیم شده است، بندگان را عذاب می کند، پاسخ را این گونه دریافت می کند: «اولاً باید معنی عذاب را بشناسی و پس از آن می توانی بر لزوم نبود آن اعتراض کنی! این آیه را بخوان: ( تو از اين غافل بودی. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت، تيزبين شده است). (ق، 22 ) باید بدانی که عذاب، چیزی نیست، جز آشکار شدن حقیقت برای انسان و ترک آن و آنچه خودش برای خودش برگزیده است. کسی که فقط این زمین و این دنیا را برگزیند، آنچه برگزیده است برایش نمایان خواهد شد؛ پرده از برابرش کنار خواهد رفت تا حقایق را آنگونه که هست، ببیند؛ ]..[ این زمین، پرتگاه دوزخ است ولی شما نمی دانید؛ حتی اعتقاد دارید که بهشت جاودانه است و به همین دلیل بر مُلک و مقام آن و جمع آوری بیش از آنچه در این دنیا ممکن است، حرص می ورزید. حال، آیا عدالتی بالاتر از عدالت خدای سبحان و متعال سراغ دارید؟ او هرگز ذره ای شر به شما نمی رساند؛ بلکه آنچه را برگزیدید، محقق می سازد؛ بنابراین کسی که این زمین یا چیزی مادی تر از آن را برگزیند، در آن باقی خواهد ماند یا به طبقات پایی نتر از آن در جهنم منتقل می شود و این، همان اختیار اوست؛ تنها چیزی که خداوند دربارۀ او انجام خواهد داد آن است که پرده را از جلوی دیدگانش بردارد تا حقیقت را ببیند و آنچه را برگزیده است، ببیند و بشناسد؛ ]...[ ». (پاسخ های روشنگرانه، ج ۳، س ۲۱۷ ) لذا اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؛ زیرا چیزی از امتحان دنیایش را نخواهد دانست و توشه ای برای سفر طولانی خویش جمع آوری نخواهد کرد. معرفی کتاب توهم بی خدایی زمانی که گفته های بزرگان ادیان را با نظریات علمی روز مقایسه می کنیم، به تناقضی آشکار بین آن ها می رسیم. حال این سؤال پیش می آید که آیا باید بین علم و دین یکی را برگزید؟! پاسخ به این سؤال را می توانید در کتاب توهم بی خدایی مطالعه کنید. در زمانی که متأسفانه سردمداران الحاد از ضعف مدعیان نمایندگی ادیان سوء استفاده کرده اند تا حقانیت خود را نشان دهند، حقیقتاً امدادی الهی برای رفع این تناقضات نیاز بود؛ و ما اکنون باید خداوند را شاکر باشیم که احمدالحسن با تألیف کتاب توهم بی خدایی اثبات کردند که بین نظریات علمی و وجود خدا هیچ تناقضی نیست. «من به عنوان یک فرد علمی دانشگاهی صرف نظر از نحوۀ قضاوت دربارۀ آنچه در این کتاب مطرح شده است نمی توانم شادمانی ام را از تألیف و انتشار آن پنهان کنم؛ زیرا چالش های بزرگ علمی، اصلی ترین موتور محرکۀ استمرار بحث های علمی و فلسفی به شمار می رود و بدون آن ها، نتیجه ای جز رکود و چه بسا چیزی جز قهقرای فکری وجود نخواهد داشت؛ تاریخ خود بهترین شاهد این مدعاست؛ بنابراین باید بگوییم کتاب «توهم بی خدایی » سرآغاز گفت وگوی تمدن هاست و من با تمام وجود امیدوارم این گفت وگو تکامل پیدا کند و شاخ و برگ یابد؛ آن هم بر اساس قانون انتخاب علمی که قوی ترین دلیل و برترین سند را برمی گزیند: ( پیدایش و ارتقای گفت وگو بین علم و دین). ]1[ گفته می شود کتاب توهم بی خدایی دربردارندۀ اولین مناظرۀ جدی بین ایمان و بی خدایی است؛ زیرا یک طرف این مناظره که علمای ادیان بوده اند، نمایندگان حقیقی دین نیستند. جامعه امروزی به سمتی رفته است که مجبور می شویم بین دین و علم یکی را انتخاب کنیم؛ زیرا مدعیان نمایندگی دین، نه درک درستی از نظریات علمی دارند و نه درک صحیحی از متون دینی؛ و پاسخ ها و ردیاتی که ارائه می دهند پر از اشتباه و مغالطه است؛ مانند این جملۀ معروف آن ها که «تکامل مدعی است انسان از نسل میمون است! » اما برخی بزرگان دین اشتباه دیگری هم دارند و آن این است که در برابر نظریات علمی سر فرود آورده اند و در عین حال قبول دارند که این نظریات با دین در تعارض نیست؛ اما چگونه ممکن است نظریاتی که ملحدان برای پیدایش هستی و تکامل آن به نحوی ارائه کرده اند که به خالقی آگاه نیاز ندارد و دین را ساختۀ دست بشر می دانند، با دین تعارضی نداشته باشد؟! کار یا هدف اصلی کتاب توهم بی خدایی، دقیقاً رفع همین تعارضات است! همانند نظریۀ M که قرار است بگوید تعارضی بین مکانیک کوانتومی و نظریۀ نسبیت عام وجود ندارد و این دو، روایاتی متفاوت از یک حقیقت واحد هستند. سه مخاطب اصلی کتاب توهم بی خدایی عبارت اند از: دکتر ریچارد داوکینز، که معتقد است تکامل در بلندمدت هدفی ندارد و در نتیجه طراحی ندارد؛ پروفسور استیون هاوکینگ، که معتقد بود جهان از عدم به وجود آمده و نیازی به خالق ندارد؛ و کاوشگرانی مانند پروفسور سموئل کریمر، که معتقدند دین یک دستاورد بشری است که از زمان سومریان تابه حال تکامل پیدا کرده است. این کتاب از موضوع تکامل حیات شروع می شود و نیز سیر پیچیدۀ آن در طی چهار میلیارد سال و رسیدن این سیر به گونۀ انسان با این سطح از هوشمندی؛ و در انتهای کتاب یعنی فصل ششم باز هم به تأثیر مشاهده در جهان می پردازد؛ تا جایی که عنوان یکی از بخش های فصل ششم «آیا ما اشیا را مشاهده می کنیم یا آ نها را با مشاهده می آفرینیم؟! » است؛ یعنی سفری که از انسان شروع و به انسان ختم می شود. در فصل اول، آرای علمای ادیان به نقد کشیده شده است که مخالف نظریۀ تکامل هستند و معتقدند که تکامل (دگرگونش) صرفاً یک فرضیه است که بعدها با مشاهدات جدید نقض خواهد شد؛ همچنین از کسانی که معتقدند این نظریه و فکت تأیید شده صحیح است و درعین حال تناقضی با دین ندارد، سؤالاتی پرسیده شده است که باید به آنها پاسخ دهند. در فصل دوم، ابتدا نظریۀ پیدایش و ارتقا را تعریف و سپس دلایل تأیید کنندۀ نظریۀ تکامل( دگرگونش) را مطرح می کند و سپس به نظریاتی می پردازد که منشأ حیات را توضیح می دهند و به این نتیجه می رسیم که هیچ نظریۀ علمی وجود ندارد که بتواند منشأ حیات را توضیح دهد؛ و این شکاف بزرگی در خداناباوری به حساب می آید! در فصل سوم هم نشان داده می شود که برخلاف آنچه علما می گویند متن دینی تعارضی با نظریۀ علمی تکامل ندارد. سپس برخی مسائل از قبیل جایگاه حضرت آدم و ارتباط او با گونه های قبلی و چگونگی خلقت حوا بررسی می شود و به شبهۀ زنا با محارم توسط فرزندان آدم و چگونگی تولد عیسی مسیح بدون پدر، پاسخ داده می شود. در فصل چهارم به اثبات وجود خدا با استفاده از هدفمندی انتخاب طبیعی و طرد رویکرد طراحی هوشمند پرداخته می شود. فصل پنجم عبارت است از بررسی جهش فرهنگی که برای بشر رخ داده است و تاریخچۀ سومر و آکد و روایت صحیح طوفان نوح و نیز بررسی درماندگی نظریۀ میم از توضیح و تفسیر اخلاق و ایثارگری حقیقی. و در نهایت در آخرین فصل این کتاب نظریۀ پیدایش هستی از هیچ چیز، نسبیت خاص و عام، فیزیک کوانتوم و فرضیۀ چندجهانی، منشأ هستی و نظریۀ انفجار بزرگ برای دستیابی به آنچه نظریۀ همه چیز (نظریۀ(M مطرح می کند، بررسی می شود. نظریه هایی که ارائه می شود باید به شکلی باشد که واقعیت های موجود را به طور کامل و صحیح توضیح دهد و علاوه بر آن برخی واقعیت ها را هم پیش بینی کند. اگر ما نظریه ای داشته باشیم که نتواند تمام واقعیت را به خوبی توضیح دهد، ابتدا تلاش می کنیم تا جایی که ممکن است اشکالات را رفع یا نظریۀ کامل دیگری ارائه کنیم؛ اما گاهی برای بخش هایی که نظریۀ اول قادر به توضیح آ نها نبوده است، یک نظریۀ دیگر ارائه می شود؛ به شکلی که این دو نظریه قابل ادغام نیستند ( مانند نظریۀ نسبیت و کوانتوم) و گاهی دو نظریه، هر دو به شکلی یک حقیقت را توصیف می کنند و نمی توان یکی را بر دیگری ترجیح داد؛ در این حالت ما آن نظریه ای را که بیان ساده تری دارد انتخاب می کنیم؛ اما ساده بودن به چه معناست؟ نظریۀ ساده باید کمترین پیش فرض را داشته باشد و خود مجهول جدیدی اضافه نکند. به این قاعده که بین دو نظریه، آنکه ساده تر است موردقبول است، قاعدۀ تیغ اوکام می گویند. زمانی که دانشمندان، بیش از حد، از تکمیل نظری های امتناع کنند و آن را کامل در نظر بگیرند، تیغ اوکام به تیغ لیشتنبرگ تبدیل می شود؛ که به دلیل بدیهی دانستن فرضیات اولیه، این اتفاق می افتد و باعث می شود کار به خطا برود؛ مانند تفسیر ارتودوکس از مکانیک کوانتوم در مقایسه با تفسیر علّی که وجود کائناتی دیگر برای آن را ضروری فرض می گیرد؛ که کتاب توهم بی خدایی به چند مورد از همین استفادۀ اشتباه از تیغ اوکام پرداخته و پیشنهادهایی هم برای رفع این اشکالات مطرح کرده است. ---------- 1. دکتر توفیق مسرور، پیشگفتار کتاب توهم ب یخدایی، ص 25 . چگونه هبل به کعبه رسید؟ هبل، معبود اهل جاهلیت: هبل، لات، عزی، منات، سواع و دیگر بت ها، بت هایی بودند که در دوران جاهلیت پرستیده می شدند و هبل بزر گترینشان و درون کعبه نصب شده بود. حموی دربارۀ خصوصیات هبل و ماده ای که از آن ساخته شده بود می گوید: «و ابوالمنذر هشام بن محمد می گوید که قریش بت هایی در داخل و اطراف کعبه داشتند و از نظر قریش بزر گترینِ آن ها هبل بود و آنگونه که به من رسیده است این بت، در هیئت انسان از جنس عقیق قرمز بود که دست راستش شکسته بود و قریش برای ترمیم این فقدان، دستی از طلا برایش ساخته بودند. »]1[ پرسش: چه کسی هبل را به مکه آورد؟ و این بت از کجا به مکه وارد شد؟ عمرو بن لحی... هبل را از شام می آورد: از پیامبر(ص)روایت شده است که فرمود: «به سوی آتش بالا برده شدم. عمرو بن لحی را به صورت مردی کوتاه قد، سرخ رو و چشم آبی دیدم که اعضا و جوارحش او را در آتش می کشید. گفتم او کیست؟ گفته شد: عمرو بن لحی که کلیددار کعبه بود؛ هما نطور که پیش از او ]قبیلۀ[ جُرهم تا هلاکتشان متولی این کار بودند.]2[. این عمرو بن لحی، پادشاهی بود که به مکه تجاوز و آن را غصب کرده بود و او کسی بود که هبل را در یکی از سفرهای خود از شام به مکه آورد و این بت و دیگر بت ها را در کعبۀ شریف و بر بامش نصب کرد. این کار شایع شد و بین عرب گسترش یافت و منجر به این شد که هر قبیله ای بتی مخصوص به خود داشته باشد و مردم دین حنیف دین ابراهیم و اوصیا از فرزندانش(ع) را به کناری نهند. شاعر آنان در این خصوص می گوید: ای عمرو تو خدایان مختلفی برای مکه پدید آوردی / و اطراف خانه (کعبه) نصب کردی درحالی که این خانه همیشه پروردگار یگانه ای داشت / تو در بین مردم برایش پروردگارانی قرار دادی ]3[ متن زیر دربردارندۀ اسامی خدایانی است که در کنار خداوند سبحان عبادت می شدند که سرکرده شان «هبل » محبوب ابوسفیان بود: یعقوبی می گوید: «عمرو بن لحی به سرزمین شام رفت. در آنجا قومی از عمالقه بودند که بت می پرستیدند. به آن ها گفت: این بت هایی که می بینم شما می پرستید چه هستند؟ گفتند: این ها بت هایی هستند که می پرستیمشان، از آن ها یاری می طلبیم و آن ها یاری مان می دهند، آب می خواهیم و به ما آب می دهند. گفت: آیا یکی از این بت ها را به من می دهید تا به دیار عرب ببرم و در خانۀ خدا قرار دهم که عرب رو به سویش کنند؟ آنها بتی به او دادند که «هبل » خوانده می شد. او به مکه رسید و آن بت را در کعبه نهاد. این بت، نخستین بتی بود که در مکه نهاده شد. سپس اساف و نائله را در خانۀ خدا هرکدام را در رکنی از ارکان کعبه نهاد. به این ترتیب طواف کننده هنگام طواف از اساف شروع می کرد، آن را می بوسید و طوافش را با آن به پایان می رساند. او در صفا بتی قرار داد که به آن «مجاورالریح » گفته می شد و بر مروه نیز بتی به نام «مطعم الطیر » نهاده شد. هنگام حج، اعراب این بت ها را مشاهده می کردند و از قریش و خزاعه می پرسیدند و آن ها در پاسخ می گفتند: ما این ها را می پرستیم تا به الله نزدیک شویم. هنگامی که عرب چنین دیدند، برای خود بت هایی برگرفتند و هر قبیله برای خود بتی منصوب کرد تا برای نزدیک شدن به خدا، آن را عبادت کند. کلب بن وبره و احیاء قضاعه، بت «ود » را در دومة جندل نصب کردند و حمیر و همدان بت نسر را در صنعا، کنانه بت سواع، غطفان بت عزی، هن و بجیله و خثم بت ذوالخصلة، طیء بت الفلس در حبس، ربیعه و ایاد بت ذوالکعبات در سنداد از اراضی عراق، ثقیف بت لات در طائف، اوس و خزرج بت منات در فدک تا ساحل دریا، و دوس بتی داشت که به او ذوالکفین گفته می شد. بنی بکربن کنانه بتی به نام سعد، قومی از عذرة بتی به نام شمس، و ازد بتی به نام رئام داشتند. اعراب هنگامی که قصد حج بیت الل هالحرام می کردند هر قبیله در پیشگاه بت خود م یایستاد و به نیایش م یپرداخت؛ سپس تلبیه م یگفتند تا به مکه م یرسیدند و هر قبیله تلبیه متفاوتی داشت... . 4[ » [ کتاب کارزار عبادت هبل یا الله، بین سفیانی و یمانی، ص 17 ---------------- 1. معج مالبلدان، ج 5، ص 391 . 2. غیبت طوسی، ص 125 .ً 3. یا عمرو انک قد أحدثت آلهة / شتّی بمکة حولَ البیتِ أنصابا و کان للبیتِ ربُّ واحدُ أبدًا / فقد جعلتَ له فی الناسِ أربابا 4. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 2 راه شناخت فرستادگان در کتاب مقدس- رکن سوم( دعوت به حاکمیت خدا) در ادامۀ آنچه که گذشت، در این مقاله به سومین رکن از ارکان ثابت شناخت فرستادگان خواهیم پرداخت. احمدالحسن فرمود: «زمین هرگز از هدایت و حق خالی نخواهد شد و اگر از پرچم برافراشته ای که دعوت به حاکمیت خدا کند خالی شود، باید بگوییم که در آن هنگام زمین از هدایت و حق تهی است. پس دعوت به حاکمیت خدا به خصوص هنگامی که دعوت کننده به سمت حق (خلیفۀ خدا) تنها کسی است که به آن دعوت می کند، دلیلی برای طالبان شناخت حق است که دلیل نص و وصیت پیشین را تأیید می کند؛ یعنی دعوت به حاکمیت خدا به انضمام نص، دلیلی بر حقانیت خلیفۀ خدا خواهد بود؛ یعنی دلیلی است که نص را یاری می کند و یقین مؤمنان به حقانیت او را فزونی می بخشد. البته مقصود از حاکمیت خدا، تنها در حد قانون گذاری نیست؛ بلکه در سطح اجرا و حکومت نیز هست؛ با اینکه اساساً امکان ندارد کسی قائل به حاکمیت خدا در سطح قانون گذاری، بدون حاکمیت در سطح اجرا و حکومت باشد؛ چون قانون گذاری امری متجدد و به روز است؛ پس ناچار جاری کنندۀ قانون باید متصل به خدا باشد تا حکم هر مسئلۀ جدید و حادث را خداوند به او برساند؛ و لازم نیست که خلیفۀ خدا مستقیماً خودش متوّلی حکومت شود؛ بلکه لازم است که بر نظام حکومت و به خصوص بر جان مردم مسلط باشد؛ مانند مسائل ویژۀ مربوط به تصمیمات جنگ وصلح یا قصاص، یعنی احکامی مانند احکام اعدام. ]1[ همچنین فرمود: «و آیا در تورات، پیامبران خواستار حاکمیت خداوند شدند یا نه؟ ]2[ در تعلیقی که به این سخن در کتاب سیزدهمین حواری وجود دارد، آمده است: «حاکمیت خداوند به طور خلاصه عبارت است از: موضوع تشریع و قانون گذاری به دستان خداوند سبحان. و تعیین اجر اکنندۀ آن نیز بر عهدۀ اوست و به همین دلیل همۀ جانشینان خداوند از سوی او تعیین شده بودند و مردم دراین خصوص هیچ حقی ندارند. آنچه در برابر جانشینان برعهدۀ مردم است، اطاعت و تسلیم است. این ها نمونه هایی از عهد قدیم است که اشاره به این موضوع دارد. دربارۀ موسی(ع) آمده است: ( 14 چون به زمینی كه پروردگا ر، خدایت ، به تو می دهد، داخل شوی و در آن تصرف نموده، ساكن شوی و بگویی همانند جمیع امت هایی كه به اطراف من هستند پادشاهی بر خود نصب نمایم، ۱۵ البته تو پادشاهی را که پروردگار، خدایت برگزیند، بر خود نصب نما. یكی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز و مرد بیگانه ا ی را كه از برادرانت نیست، نمی توانی بر خود مسلط نمایی). ]3[ دربارۀ یشوع(ع) آمده است:(۱ و واقع شد پس از وفات موسی، بندۀ خداوند كه خداوند یوشع بن نون ، خادم موسی را خطا ب كرده ]...[ ۱۰ پس یوشع رؤسای قوم را امر فرموده ، گفت :]...[ ۱۳ به یاد آورید آن سخن را كه موسی ، بندۀ خداوند، به شما امر فرمود ]. ..[ ۱۶ ایشان در جواب یوشع گفتند: هرآنچه به ما فرمودی خواهیم كرد و هرجا ما را بفرستی ، خواهیم رفت. ۱۷ چنان که موسی را در هرچیز اطاعت نمودیم ، تو را نیز اطاعت خواهیم نمود، فقط پروردگار ، خدای تو، با تو باشد؛ چنان که با موسی بود. ۱۸ هركس از حكم تو روی گرداند و كلام تو را در هرچیز ی كه او را امر فرمایی اطاعت نكند، كشته خواهد شد، تو فقط قوی و دلیر باش) ]4[ ]5[ همچنین احمدالحسن بیان نمودند: «و به موسی بنگرند که با کسانی که به او ایمان آوردند و پذیرایش شدند، چه کرد؟ جز اینکه آنان را از سرزمینِ طاغوت هجرت داد تا با آنان حاکمیت خداوند را در سرزمینی دیگر پیاده کند!]6[ و در تعلیقی که به این سخن در کتاب سیزدهمین حواری وجود دارد، می خوانیم: «و به آنان وعده داد که اگر از او اطاعت کنند، امت مقدس خواهند شد: ( ۵ و اكنو ن اگر آواز مرا بشنوید و عهد مرا نگاه دارید، قطعاً خاصّان من از جمیع قوم ها خواهید بود؛ زیرا كه تمامی جهان از آنِ من است. ۶ و شما برا ی من، مملكت كَهَنه و امتِ مقدس خواهید بود). ]7[ ولی آنان، او را سرپیچی و دستوراتش را رها کردند و نتیجۀ این سرپیچی چنین شد که خداوند با چهل سال سرگردانی آنان را عقوبت کرد: ( ۱۱ البته هیچ كدام از مردانی كه از مصر بیرون آمدند از بیست ساله و بالاتر، آ ن زمین را كه برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خوردم، نخواهند دید؛ زیرا ایشان مرا پیروی كامل ننمودند، ۱۲ سوای كالیب بن یفُنَّة قِنِزّی و یوشَع بن نُون؛ چرا كه ایشا ن پروردگار را پیروی كامل نمودند. ۱۳ پس غضب خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را چهل سال در بیابان آواره گردانید تا تمامی آن گروهی كه این شرارت را در نظر پروردگار به پا کرده بودند، هلا ک شدند). ]8[ سید احمدالحسن(ع) می فرماید: نتیجۀ این سرگردانی، مجازاتی اصلاح گرایانه برای پرورش یافتن امتی ربّانی و صالح بود. این امت، فرزندان و نوه های همین گروه نافرمان بودند و کلمۀ لا اله الا الله را همراه با یوشع بن نون وصی موسی(ع) بر دوش کشیدند و با ستمگران و طاغوت ها پیکار و دین خدا را در زمینش یاری کردند. ]9[ ]10[ و تاریخ نشان می دهد که متأسفانه اکثر مردم زمین خواستار حاکمیت خدا نیستند: ( ایشان پادشاهان نصب نمودند، اما نه از جانب من. سروران تعیین کردند، اما ایشان را نشناختم). ]11[ (.. رؤسای کهنه جواب دادند که «غیر از قیصر پادشاهی نداریم! .)»]12[ احمدالحسن فرمود: «...بااینکه در طول تاریخ، به آل ابراهیم فرمانروایی و حکومت الهی داده شد، اما آن ها ضعیف نگاه داشته و مغلوب و از کرسی حکومت دور نگه داشته شدند و تاریکی و ظلمت بر سکان حکومت سایه افکند...]13[ بنابراین دعوت به حاکمیت خدا و خواستن آن توسط فرستادگان او، یک اصل ثاب تشده است و رُکنی است که می توان از طریق آن، فرستادۀ خدا را شناخت. -------------- 1. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، سوم: دعوت به حاکمیت خدا. 2. سیزدهمین حواری. 3. سفر تثنیه، اصحاح ۱۷ . 4. سفر یشوع، اصحاح ۱. )در نسخه های فارسی مسیحی این سفر به نام «یوشع » است(. 5. سیزدهمین حواری. 6. سیزدهمین حواری. 7. سفر خروج، اصحاح 19 . 8.. سفر اعداد، اصحاح 32 . 9. کتاب گوساله، جلد 1. 10 . سیزدهمین حواری. 11 . هوشع 8: 4. 12 . یوحنا 19 : 15 . 13 . حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، مبحث همتای فکری دموکراسی. اخلاق احمدی- اهمیت توجه و رسیدگی به یتیم- اهتمام به سرپرستی ایتام و رفع حاجات ایشان، در قرآن و بیان پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، جایگاه ویژه ای دارد؛ تا حدی که رسیدگی به امور یتیمان، در صدر سفارش های خداوند متعال و حجت های پاکش به مؤمنان است. )لَيْسَ الْبِرَّ أنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاخْرِ وَالْمَلَئِكَةِ وَاْلكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى اْلمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي اْلقُرْبَى وَاْليَتَامَى وَاْلمَسَاكِينَ وَاْبنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ...)( نیكي آن نيست كه روى خود به جانب مشرق و مغرب كنيد؛ بلكه نیکی آن است كه کسی به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران ايمان آورد؛ و مال خود را با آنكه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان و دربندماندگان ببخشد...). (بقره، ۱۷۷) در این آیه شریفه ملاحظه می کنیم که بخشش اموال به نزدیکان و ایتام، در کنار ایمان به خدا و روز قیامت، ملائکه و کتب آسمانی و پیامبران در رأس نیکوکاری آمده است. میزان این اهمیت در میثاقی که خداوند از بن یاسرائیل گرفته نمایان تر است: وَإذْ أخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَ تَعْبُدُونَ إِّلا اللَّهَ وَباْلوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي اْلقُرْبَى وَاْليَتَامَى وَاْلمَسَاكِينِ وَقُوُلوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأقِيمُوا الصَّلَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَّليْتُمْ إِّلا قَلِیلًا مِنْكُمْ وَأ نْتُمْ مُعْرِضُونَ)( به ياد آريد آن هنگام را كه از بنی اسرائیل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان آن و يتيمان و درويشان ن ىكي كنيد و به مردمان سخن نيك گو ييد و نماز بخوانيد و زكات بدهيد؛ آنگاه، جز اندکی از شما،]همگى[ به حالت اعراض روى برتافتيد). (بقره، ۸۳ ) اما خداوند متعال در آیات بسیاری به یتیم سفارش کرده که آیات فوق برای نمونه آورده شد و ذکر همۀ آیات در این مجال نمی گنجد. پیامبر اکرم(ص)، صاحب مقام فتح مبین، فرمودند: «بهترین خانه های مسلمانان خانه ای است که در آن یتیم است و به او نیکی کنند و بدترین خانه های مسلمانان، خانه ای است که در آن یتیم است و با او بدی کنند. من و سرپرست یتیم در بهشت مانند دو انگشت همراهیم. » ( نهج الفصاحه،ص 470 ؛ مشكو ةالانوار، ص 167 ) و حضرت فاطمه (س) فرمودند: «خداوند خوردن مال یتیمان را حرام فرمود تا حقوق آنان از ظلم و تعدی محفوظ باشد. » (بحارالانوار، ج ۷۹ ، ص ۲۶۸ ) امام علی(ع) نیز فرمودند: «هیچ مرد و زنی نیست که دست محبت بر سر یتیمی بگذارد، مگر اینکه خداوند به اندازۀ هر تار مویی که بر سر آن دست کشیده شده است، برایش ثواب بنویسد. » ( وسائل الشیعه، ج ۲۱ ، ص ۳۷۵ ) امام المتقین به حدی غصۀ یتیمان را در دل داشت که در آخرین لحظات حیات نیز سفارش آنان را به پسرانش تأکید کرد: «خدا را خدا را، در خصوص یتیمان. مبادا آنان را گاهی سیر و گاهی گرسنه دارید و نزد شما حقشان ضایع شود... . » (نهج البلاغه، نامۀ ۴۷ ) و این میراثی است که از مولا علی (ع) به فرزند و ممثل او در آخرالزمان، مهدی اول، سید احمدالحسن (ع) رسیده. ایشان یکی از اصلی ترین اهداف دعوت مبارک خود را کرامت و بی نیازی ایتام می دانند: «...خواست و ارادۀ من همان خواست و ارادۀ خداوند سبحانِ متعال است؛ اینکه یتیمان بعد از غم های طولانی شاد شوند و زنان بیوه، نیازهای مادی خود را با عزت و کرامت به دست آورند... . » (پاسخ های روشنگرانه، ج ۱، س 2) و در پاسخ ۳۲۲ از کتاب پاسخ های روشنگرانه، جلد چهارم، در تفسیر آیات ۱۵ تا ۳۱ سورۀ مبارکۀ قلم، یکی از اصلی ترین علل فقر و کاستی در اموال را این گونه بیان می کنند: «...این آیات بیانگر این مطلب است که زکات باعث زیا دشدن رزق است و امتناع از پرداخت زکات و انفاق کردنِ به فقیر و مسکین و یتیم چه بسانابودی رزق را به همراه داشته باشد... . » سید احمدالحسن(ع) که همچون اجداد پاکش همت فراوانی در سرپرستی یتیمان داشته اند، جمعیت دارالزهرا را برای سرپرستی ایتام تأسیس کرده و به کمک انصار، تکفل تعداد زیادی از ایشان را عهده دار شده اند؛ اما به این مقدار راضی نیستند: «...ما اگرچه هزاران یتیم را تحت تکفل داریم؛ اما از تکفل هزاران نفر دیگر که کفالت یا مبلغ ناچیزی برای برطرف کردن نیازهای زندگی روزمره شان نیاز دارند عاجزیم... . » (صفحۀ فیس بوک، 2 2ژوئن ۲۰۱۶ ) و می فرمایند: «زمانی به شرافت و انسانیت خود می رسی که عهده دار فقیر و یتیمی شوی که ارتباط فامیلی با تو ندارد؛ در حالی که خودت نیاز مالی داشته باشی؛ ببخشی بی آنکه توقع سودی در آینده داشته باشی. ]...[ به همان صورتی که رسول خدا(ص) و ائمه (صلوات خدا بر آنان) و انبیا (صلوات خدا بر آنان) وصیت فرموده اند: اول همسایه، اول فقیر، اول یتیم، اول بیوه زنان... . » (صفحۀ فیس بوک، 3مارس 2013 ) به این امید که از یاد یتیمانِ سفارش شدۀ خداوند، انبیا و ائمه علیهم السلام غافل نشویم. میان مردم اذان بگو. به سوی تو می آیند! مردم به خاطر او دره های عمیق را پشت سر نهادند؛ چون تقوا، یعنی چن گزدن بنده به پروردگار سبحانش، از راه تمسك به دستگیره ای قابل اعتماد (عرو ةالوثقى) نمی گسلد؛ پس تقوا همان قیدوبندی است که بنده را به خداوند سبحان مرتبط می کند. پرواضح است که عرو ةالوثقى همان حجت خدای سبحان است و او همان تقوایی است که بنده از خشم و عذاب و آتش خدای خویش، در آن پناه می گیرد؛ و تقوا همان دیواری است که بین مردم قرار خواهد گرفت که درونش رحمت و بیرونش از پیش رو، عذاب است. به همین دلیل مناسک حج، به معنای مقدمۀ سفر به سوی خدای سبحان است. در حج، بنده، همهٔ دنیای خویش را رها و به سوی خدای سبحان هجرت می کند؛ نفْس خودش را نذرِ یاری او می کند؛ خودش را به او هبه (همه چیز را بخشیدن) می کند و تلاش می کند دَينی را که به خاطر آن حساب وکتاب می شود بپردازد. به سوی خدای خویش رو می کند؛ از او طلب خشنودی می کند و فرماندهی بر خویش را بدو می سپارد و نزد او به ولايت او اعتراف می کند. به همین دلیل بر او واجب است که وقتی در حج است از مشرکین برائت بجوید. راستی شرک به خدا چگونه است؟! قطعاً آن شرك بنا بر توصیف او مبنی بر خال قبودنش نیست؛ بلکه به خاطر حاك مبودن اوست؛ بنابراین شراكت مخلوق با خالق، در حاكميت است؛ چراکه بشر برای حکومت و تسلط، اشتهای زیادی دارد؛ و به همین دلیل است که امتحان او در اینجا قرار داده شده است. پس هرکس تنصيب خداوند سبحان را بپذیرد، حجش از روی معرفت و علم است و این حج از روی فرمان برداری و خشنودی است و هرکس نپذیرد و بر او گردنکشی کند و به سوی مکان حج قدم بردارد، حج او از روی اکراه خواهد بود. به همین دلیل رسول الله(ص) دربارهٔ حج مردم در آخرالزمان به این مضمون می فرماید که: «حج امت من در آخرالزمان به سه دلیل خواهد بود؛ پولدارها برای تجارت، متوسط ها برای ریا، و فقرا برای (ساقط شدن) مسئله از خویش. » به این دلیل که این سه دسته در ماه خدا، به خانهٔ خدا می روند؛ نه به این دلیل که با کسی در آنجا ساکن است و متولی آن خانه است بیعت کرده باشند؛ چراکه (می دانیم) خدای سبحان، خانه ای خالی از ساكن ندارد، به همین خاطر است که از اهل بیت (ع) وارد شده که: «همانا امام، شاهد موسم حج است؛ ولی مردم از این دید او را نمی بینند چون با قلب هایشان از او روی گردانده اند؛ پس چشم چطور چیزی را ببیند که قلب از آن روی گردان شده است؟! » عجيب است! آنچه این در این زمان می بیند، زاییدهٔ دیدگاه اوست که از عقل و تبادل افكار ساطع می شود؛ ولی همین امت، از این ضرورت مهم غافل است که «هر خانه ای باید ساكنی داشته باشد .» آیا امت این را از خود پرسیده است که چه کسی ساكن خانهٔ خدای سبحان است؟ و اگر کسی بخواهد وارد این خانه شود از چه کسی باید اجازه بگیرد؟! آیا وقتی کسی بخواهد به خانه ای وارد شود نباید اجازه بگیرد؟ آیا خداوند در شرع خود برای ورود به خانه ها اجازه گرفتن را امر می کند ولی برای خانهٔ او نیازی به اجازه نیست؟! حال آنکه آن خانه بیشترین حرمت و عظمت و كرامت را داراست. کجایند عاقلانی که در تملق گویی پیروان خویش به زحمت افتادهه اند و حب ریاست و طلب جاه و مقام، آن ها را از بازبینی این موضوع کاملاً بدیهی بازداشته است و باز هم بر منبرها مردم را سفارش می کنند به داشتن مكارم اخلاق و تعامل به آنچه موجب خشنودی خدای سبحان است؛ ولی خود را فراموش می کنند؟ کجایند این ها که ملتفت نیستند که ادب داشتن نسبت به خدا و در پیشگاه او واجب تر و عظیم تر است؟ نمی دانم یک بنده چطور می داند که در محضر خدای سبحان ادب داشته است؟ آیا نیاز نیست کسی به او بگوید که خدای سبحان با چه چیز از او راضی می شود و از چه چیزی بیزار است؟! آیا جز حجت خدا کسی که ولی او و ساکن خانهٔ اوست می داند که چه چیزی خدا را راضی و چه چیزی او را بیزار می کند؟ چرا؟! چون او نمایندهٔ خدا در زمین او و حجت خدا بر آن است و کسی است که فردا مردم را در این راه به پیش می برد و مردم به واسطهٔ تقلید از این حجت، فرمانی بر گردن خواهند داشت؛ یا برای ایشان خواهی شد و به بالاترین بالاترها می رسی یا علیه ایشان خواهی شد و به پایین ترین پایین ترها درخواهی افتاد. آیا حاجیان آن ديار مقدس، این حقيقت عظيم و خطير را درک می کنند؟! انگار که سیاه یلشکر حاجيان از حج چیزی جز حاض رشدن در این تاریخ دیرباز اسلامی نمی دانند که رسول الله(ص) به آن ها یاد داد و گفت چنین کنید و چنان کنید. حتى در همین چیزها هم که بنا بوده شعائر و مناسك واحد و یکپارچ های از مناسك عظيم خدا وجود داشته باشد، آرا و اقوال متفاوتی وجود دارد. این یکی بر اساس فقه فلانی حج می گزارد و آن یکی بر اساس فقه بهمانی. حکومت موجود در آن ديار مقدس نیز مردم را به حجی اجبار می کند که موافق با مذهب خویش است. سنت رسول الله(ص) و راه و روش او کجاست؟! همه هم ادعا دارند که خودشان به سنت خدا و رسولش عمل کرده اند و حال آنکه در واقع عبادت کنندگان گفته های فلانی و بهمانی اند که هیچ ربطی به سنت ندارد و فقط اسم آن، سنت است؛ و اگر مردم توجه داشته باشند که واقعیت عملی که در مكان حج و در زمان آن انجام می دهند چیست، می دیدند که حج ایشان چیزی نیست جز تکرار توهم زدهٔ مکررات گذشته و امروزِ بحران زده و آینده ای بدون پیام. با این حساب فایدهٔ حج چیست؟ آیا برای دیدن پیشرفت های عمرانی و سازه هایی است که حاكمان آنجا بنا کرده اند؟! آیا برای تفریح روح و روان و تمدد (استراحت و آرامش) اعصاب است؟! یا اینکه در واقع شهادت دادن هر حج گزاری است به اینکه نمی داند ساكن آنجا کیست؟! چراکه از اسلام به جز اسم و از قرآن به جز نوشته ای باقی نمانده است. ای برادران حاجی، این روزها روزهای خداست. از این روزها استفاده کنید و حق و اهلش را بشناسید و وقتی در خانهٔ او هستید از خدای سبحان بپرسید تا شما را به اهل این خانه و ساکنان آن رهنمون شود. همان ها که طاغوت ها فرار یشان داده اند و تا امروز ایشان را تحت پیگرد دارند و دنبالشان می گردند. بلکه هرچه از دستشان برآید انجام می دهند تا حقایق را وارونه و دانستی های دربارهٔ ایشان را پنهان کنند تا دست بر مُلك خدای سبحان بگذارند كه امروز نیز چنان کردند. ببینید! این مسلمان ها هستند که به صورت گله هایی گم شده، در امواج گم گشتگی گرفتارند و گرگ ها پیوسته آ نها را می درند؛ و کسانی در ناآگاهی مردمان، خودشان را چوپانان مردم جا زده اند؛ حال آنکه خودشان از گرگ ها درنده ترند. این به آن خاطر است که امروزه مسلمانان آنقدر که از فشار سلاطين و حكام جور در سرزمی نهایشان می ترسند، از خدا نمی ترسند. ترسشان از فشار مخلوق، ایشان را از ترس از خدا بازداشته است. کار به جایی رسیده که دیگر جز آنچه حاكمان ظالم و ستمکار تصمیم می گیرند نمی بینند. عقایدشان مضطرب است و از حج به جز تجمع نزد بیت الله الحرام و لبیک گفتن به كلماتی که نمی فهمند چه معانی عظيمی دارد، نمی فهمند. کلماتی که از معانی آن ها، آسمان نزدیک است پاره شود و کوه ها فروریزد و خاک شود. حج همان اعتراف حاجيان به ولی خدای سبحان است. همان که منتصب از جانب اوست؛ و حج، تجدیدعهد با او و نصرت و یاری او و عمل برای کسب رضايت خدای سبحان و نپذیرفتن ظلم ظالمان است، نه آن گونه که امروز می بینیم... کارهای عجیب وغریب و دسته جمعی حاجيان که کانال های رسانه ای پوشش می دهند تا از مناسك ایشان فرصتی تبلیغاتی برای فلان حاکم بسازد، یا برای فلان حکومت تبلیغ کند که مشوّق پیمانکاران عمرانی شده که در ایام حج امکاناتی ایجاد کرده است. یا بعضی از حاجيان که همان دم که در مهمانی الهی هستند دعوتی ترتیب می دهند تا از لیست انتخاباتی نمایندهٔ خود در موسم انتخابات استفاده ( تبلیغاتی) کند! پس حاجیان برای چه در این موسم خارج شده اند؟! درس ها و عبرت های حاصل از این کوچ و سفر و سختی ها و خستگی های آن چیست؟! جواب: چیزی نیست، جز حیرت و سرگشتگی نسبت به وضعیت عمرانی و ساختمان سازی آن ديار مقدس. انگار که حاجی، به اصطلاح امروزی، گردشگری است که به گردشگری دینی رفته که نشانه ها را ببیند و گذشته ها را تکرار کند. شاید وقتی به سرزمین مقدس می رسد اشکی هم به گوشهٔ چشم بنشاند؛ ولی راز آن اشک حیرت زدگی را که با حس و حال مدهوشی افتاده است نمی داند! و عجیب است که عموم مسلمانان این حدیث رسول الله(ص) را سینه به سینه نقل می کنند که: «حج یعنی عرفه و شناخت. » ولی آیا مسلمانان شناخت پیدا کرده اند که عرفه چیست؟! و چرا حج، عرفه است؟! آیا عاقلانه است که رسول خدا(ص) حج را به صعود بر کوه عرفه بداند آن هم فقط به خاطر صعود؟! و آیا هیچ یک از حاجيان پرسیده است که راز و سر صعود به عرفه چیست؟ چرا اسمش عرفه است؟! حال که در آستانهٔ بزرگ ترین عید الهی هستیم؛ همان عيد ولايت الهی، همان عيد پذیرش حاكميت حق او و دورانداختن حاکمیت های باطل که بر اساس جور و ظلم بنا شده اند، بر ماست که سراغ حکمت را بگیریم و با جدیت به دنبال حقيقت بگردیم. چراکه حكمت گم شدهٔ مؤمن است؛ و هیچ حكمتی در روی زمین وجود ندارد مگر آنچه نزد آل محمد(ص) و در حوزهٔ ایشان است. منظور من از «حوزه ،» اصطلاح حوزۀ امروزی و مثلاً حوزهٔ سيستانی و خاکساران او نیست. از آل محمد(ص) بپرسید که آنها را گم کرده اید و در صحرای ماده سرگردان شده اید؛ همان طور که بنی اسرائیل در صحرای سينا سرگردان شد. آیا وقت این نرسیده است که سرگردانی شما پایان بگیرد تا صاحب حق را بشناسید و تسلیم دست او شوید و شما را از خشم و عذاب خدا نجات دهد؟! تا کی غافل هستید؟ وقت آن نرسیده است که از این خواب طولانی که زمین را دربر گرفته و قلب ها را کشته است بیدار شوید؟! كتاب «مقالاتی دربارهٔ حكومت الهی عادل »، دكتر عبدالرزاق ديراوی

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 78
مشاهده فایل پی دی اف