نشریه زمان ظهور شماره 77

"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد" پنج شنبه 3 مرداد 1398/ 22 ذی القعده1440/ 25ژوئیه 2019/ شماره 77/4صفحه سخن سر دبیر فطرت، کلید شناخت احتمالاً این سؤال برای بسیاری پیش آمده است که چگونه «علم » راه تشخیص فرستادگان الهی از مدعیان دروغین است و اینکه علم و سخن او چه فرقی با دیگر مدعیان دارد؟ سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی علیه السلام این گونه پاسخ می دهد: «شاید علم و حکمت و حُسن تدبیر، مهم ترین وجه تمایز دعوت های فرستادگان باشد؛ ولی بیشتر مردم بین حکمت الهی که فرستادگان از آن سخن می گویند و سفسط های که علمای گمراهی راهزنان راه خداوند سبحان و متعا ل به واسطۀ آن، با ایشان مخالفت می کنند، تمایزی قائل نمی شوند. این عدم تمایز، آن گونه که برخی مردم ادعا می کنند یا متوهّم شده اند، به دلیل سخت بودن تشخیص حکمت نیست؛ بلکه مهم ترین دلیل این خَلط و درهم آمیختگی این است که مردم، فطرت خود را آلوده کرده اند. » (روشنگری هایی از دعوت های فرستادگان، ج ۲، ص 20 ) چگونه می شود به این قابلیت تشخیص دست یابیم؟ منجی و تسلی دهندۀ بشریت این گونه پاسخ می دهد: «به شما متذکر می شوم که علم در آسمان نیست تا به سوی شما پایین آید و در زمین نیز نیست که برایتان خارج شود؛ بلکه درون سینه هاست؛ بنابراین از خداوند بخواه تا به تو بفهماند {...} من، شما و تمام انسان ها، همگی نیازمند بازگشت به خداوندیم تا ما را باخبر سازد که چه کسی هستیم، از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت. بدان و آگاه باش که هیچ انسانی به آرامش نمی رسد، مگر اینکه خداوند پاسخش دهد و حق را از طریق خداوند بشناسد. » (پاسخ های روشنگرانه، ج ۲، پرسش ۹۳ ) بنابراین به خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است پناه بیاوریم و به فهم خود تکیه نکنیم تا خداوند طریق مستقیم هدایتش را بر ما ارزانی بدارد. بشریت بین دو ندا: «زنده باد هبل » و «خداوند برتر و والاتر است » کسی از این عنوان شگفت زده نشود؛ این همان داستان مخلوق با خالق خود در این عالم ما، از همان روز اول، بوده و هست و پیوسته در دوره های متوالی تکرار می شده است و حتی تا آخرین روز این زمین نیز باقی خواهد بود. و از آنجا که عاَلم دنیا، عاَلم امتحان و آزمایش است، پس مردم در نهایت به دو گروه تقسیم می شوند:خط سجده کنندگان برای خداوند سبحان. خط اعترا ض کنندگان به او سبحان. منظور بنده از سجود، اطاعت از خدا و تسلیم شدن به امر و خواست او سبحان است. و با کمال اطمینان، هیچ گروه سومی برای مردم در این تقسیم بندی یافت نمی شود. نکتۀ دیگری که در اینجا خودنمایی می کند این است که هرکس سجده برای خدا، اطاعت از او و تسلیم شدن در برابر اوامر خداوند را نپذیرد، قطعاً شعارش «زنده باد هبل » خواهد بود و هرکس سجده برای خدا و اطاعت از او را اختیار کند به طور قطع، شعارش این است که «خداوند برتر و والاتر است .» منظور من از این «هبل » که معترضان بلندای مقامش را فریاد می زنند همان بتی نیست که استاد سفیانی های نخستین بر فراز کعبه عَلَم کرد؛ بلکه منظور من از هبل، هرگونه خواهش نفسانی است که شخص معترض بر پروردگار خود می خواهد آن را به تصویر بکشد و اظهار کند تا خواست های را که «منِ » پلیدش اختیار کرده است محقق سازد؛ همان خواست های که در برابر اختیار پروردگار سبحانش برگزیده است. به این ترتیب، این «من » که مخلوق، آن را آشکار می کند تا با آن اعتراضش را اعلان کند در واقع همان «هبل » بزرگی است که به جای خدا عبادتش می کند؛ تا آنجا که هبل (بزرگ ترین بت عصر جاهلیت) چیزی نبود مگر تجسّد مادی همان منیتی که هر اعتراض کنندۀ بر جانشینان الهی در طول تاریخ بشر از خود بروز می داده است. حق تعالی می فرماید: (وَإذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا إلّاَ إْبلِيسَ أبَىٰ وَاسْتَكْبَرَوَكَانَ مِنَ اْلكَافِرِينَ) {بقره، 34 }(و آن هنگام که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس که نپذیرفت و تکبر کرد و از کافران بود). و ابلیس (لعنه الله) برای نپذیرفتنش چنین دلیل می آورد: (قَالَ مَا مَنَعَكَ ألَّا تَسْجُدَ إذْ أمَرْتُكَ قَالَ أنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ) {اعراف، 12 }(خداوند گفت: وقتی تو را به سجده فرمان دادم چه چيز تو را از آن بازداشت؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدی و او را از گِل). من از جانشین تو بهترم و خواستۀ من و آنچه «من » می بیند بر خواستۀ تو و آنچه «تو » می بینی اولویت دارد! این «من » همان پرچمی است که ابوسفیان (لعنه الله) رو در روی محمد(ص) برافراشت. اطاعت از آن حضرت تمثیل سجدۀ حقیقی برای خداوند سبحان است و انتخاب ابوسفیان، سرکشی و گرد ننهادن بود؛ لذا این پلید چنین خواسته بود که این سرکشی و نپذیرفتنش را با عبادت بتی به نام «هبل » مجسم کند و از آنجا که این بت همان خواست «منِ » وجود خبیث او بود، بعد از کشتار مسلمانان در جنگ احد فریاد برمی آورد: «زنده باد هبل! » این دقیقاً همان موضع گیری فرزندش معاویه (لعنه الله) در برابر علی(ع) و همان موضع گیری نوۀ پلیدش یزید (لعنه الله) در رویارویی با امام حسین(ع) بود. همان معرکه و کارزار دیرین که در هر لحظه نو به نو می شود تا آنکه خداوند زمین را و هر آنچه بر آن است، به ارث ببرد. کارزار میان حاکمیت و عبودیت خداوند سبحان و متعال تجلی یافته با اطاعت از جانشین منصوب شده از طرف او و حاکمیت مردم و بندگی هبلی که به شکل های مختلف نمایان می شود. کارزاری که پیامبر اکرم(ص) که در سپیده دمان اسلام آغاز فرمود بعد از آن به پایان نمی رسد و به راستی که امروز نیز فرزندش یمانی احمدالحسن(ع) در پیکار با سفیانی و سفیانی ها، همان وارثان هبل، در پرده ای از پرده های این کارزار عظیم وارد شده است. یک نکته در خصوص این سفیانی های جدید شایان توجه است؛ اینکه ما پدران آ نها را چنین می بینیم که به عبادت هبل (بت) به شکلی واضح و روشن دعوت می کرده اند و شیفته و دلدادۀ او و خدمتگزارانش بوده اند؛ اما امروز نوادگان سفیانی شان به رغم اینکه این ها نیز به عبادت «هبل » فرامی خوانند که در ادامه خواهیم دید تنها در این خصوص با اسلاف خود اختلاف دارند که این طرح و برنامۀ پلید خود را با دروغ و افترا به اسم اسلام به انجام می رسانند و به خواست خداوند متعا ل نکات ارائه شده در این تحقیق مختصر، این مطلب را روشن خواهد ساخت... . برگرفته از کتاب کارزار عبادت هبل یا الله، بین سفیانی و یمانی، ص 13 راه شناخت فرستادگان در کتاب مقدس رکن دوم (علم و حکمت) در ادامۀ آنچه در هفته های پیشین در ارتباط با شناخت فرستادگان الهی ارائه شد، به یکی دیگر از ارکان ثابت خواهیم پرداخت؛ یعنی علم و حکمت، که تمامی فرستادگان خدا آن را به همراه داشتند. احمدالحسن فرمود: «خلیفۀ خدا، همان عالِمی است که از غیرخودش بی نیاز است و هیچ یک از مردم از او و علمش بی نیاز نیست؛ چون خداوند هرچه را که در دین حادث شود و هرچه را که اهل زمانش در امور دین نیاز دارند به او وحی می کند. در اینجا منظور از علمی که همراه خلیفۀ خداست، همان علم دین است که خلیفۀ خدا مکلف به تبلیغ آن برای مردم است؛ بنابراین خلیفۀ خدا باید به پروردگار متصل باشد و خداوند آنچه او در تبلیغ رسالتش نیاز دارد به او بیاموزد که عبار تاند از: رساندن دین حقِ مور درضای خدا، احکام جدید الهی، فصل الخطاب و رفع اختلافات مردم. همین امر علم به امور جدید و فصل الخطاب و رفع اختلافات علمی مردم می تواند برای شخص طالب حق، دلیلی بر معرفت خلیفۀ خدا قلمداد شود که دلیل نص و وصیت را تأیید می کند. لازم نیست خلیفۀ خدا به علوم استقرایی یا تجربی یا حتی علوم دینی گذشته مثل رسالت های خلفای گذشته آگاه باشد؛ بلکه فقط علم لازم برای خلیفۀ خدا این است که متصل به خدا باشد و پروردگار متعال نخستین چیزی را که او در رسالتش به آن نیاز دارد، به او بیاموزد؛ و این به آن معنا نیست که او لزوماً باید به رسالت های خلفای گذشته یا علوم تجربی و استقرایی جاهل باشد؛ بلکه فقط به این معناست که واجب نیست و شرط نیست که او آ نها یا تمامی تفاصیل آن ها را بداند؛ ممکن است اگر ضرورتی ایجاب کند این ها را از طریق تحصیلات یا حتی با الهام الهی یا از هر دو طریق بداند؛ یعنی مانند بقیۀ مردم مثلاً با مطالعه، آن ها را فرابگیرد؛ اما خداوند بر او منت می گذارد و به این اعتبار که او خلیفۀ خداوند است با الهام به او می افزاید؛ مخصوصاً اگر به امر دین تعلق داشته باشد، مثل اثبات وجود خداوند سبحان یا به طور کلی دفاع از دین. »{1} به این مطالب که دربارۀ علم و حکمت فرستادگان خداست، دقت کنید: - علم و حکمت موسی: ( 15 موسی به پدرزن خود گفت که قوم نزد من می آیند تا از خدا مسئلت نمایند. 16 هرگاه ايشان را دعوی شود، نزد من می آيند، و ميان هرکس و همسايه اش داوری می کنم و فرايض و شرايع خدا را بديشان تعليم می دهم). { 2} - علم و حکمت يوشع: (و يوشع بن نون از روح حکمت مملو بود؛ چون که موسی دست های خود را بر او نهاده بود و بنی اسرائيل او را اطاعت نمودند، و برحسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل کردند). { 3} - علم و حکمت دانیال: ( ۲۳ ای خدای پدران، من تو را شکر می گویم و تسبیح می خوانم؛ زیراکه حکمت و توانایی را به من عطا فرمودی و الآن آنچه را از تو درخواست کرده ایم، به من اعلام نمودی؛ چون که ما را از مقصود پادشاه اطلاع دادی). { 4} - علم و حکمت یحیی: ( ۱۵ زیراکه در حضور خداوند بزرگ خواهد بود و شراب و مُسکری نخواهد نوشید و از شکم مادر خود، پر از روح القدس خواهد بود. ۱۶ و بسیاری از بنی اسرائیل را به سوی خداوند خدای ایشان خواهد برگردانید. ۱۷ و او به روح و قوت الیاس پیش روی وی خواهد خرامید؛ تا دل های پدران را به طرف پسران و نافرمانان را به حکمت عادلان بگرداند تا قومی مستعد برای خدا مهیا سازد). { 5} - علم و حکمت عیسی: ( 21 و چون وارد کَفَرناحوم شدند، بی تأمل در روز سَبَّت به کنیسه درآمد و شروع کرد به تعلی مدادن 22 طوری که از تعلیم وی حیران شدند؛ زیراکه ایشان را مقتدرانه تعلیم می داد، نه مانند کاتبان). { 6} همچنین احمدالحسن فرمود: «در کتاب مقدس، حکمت و علم و دعوت به حاکمیت خداوند وجود دارد، و بیان اینکه دعوت کنندگان به شیطان با بی خردی سخن می گویند؛ در حالی که دعوت کنندگان به خداوند، به حکمت سخن می گویند... . عیسی فرمود:(... 14 و شیطانی را که گنگ بود بیرون می کرد و چون دیو بیرون شد، گنگ، گویا شد و مردم تعجب کردند. ۱۵ لیکن بعضی از ایشان گفتند که شیطان ها را به یاری بعلزبول رئیس شیطان ها بیرون می کند 16 و دیگران نیز به قصد آزمودن او، خواستار آیتی آسمانی شدند. 17 پس او افکار ایشان را درک کرده، بدیشان گفت: هر مملکتی که برخلاف خود منقسم شود، تباه شود و خانه ای که بر خانه منقسم شود، منهم گردد. ۱۸ پس شیطان نیز اگر به ضد خود منقسم شود، سلطنت او چگونه پایدار بماند ...) { 8} »{ 7} بنابراین، کتاب مقدس تأیید می کند که فرستادگان خدا، دارای علم و حکمت بودند؛ آنان با حکمتی رسیده از جانب خدا، با جهل و بدعت و باطل مبارزه و حقیقت را روشن می کردند؛ اگر آنان حکمت نمی داشتند چگونه می توانستند مردم را به سمت حقیقت دعوت کنند و آنان را از گمراهی و جهل نجات دهند و با پیشوایان گمراه کننده مقابله کنند؟! ------------------------------ 1. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، دوم: علم. 2. خروج 18 : 15 و 16 . 3. تثنيه 34 : 9. 4. دانیال 2: 23 . 5. لوقا ۱: ۱۵ تا ۱۷ . 6. مرقس ۱: ۲۱ و ۲۲. 7. لوقا 11 . 8. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح م یپرسند، دوم: علم و حکمت. داستان ایمان سید حامد میری قسمت سوم در قسمت های گذشته به مسیر تحقیق سید حامد میری و بحث و جست وجو و تحقیق جهت کشف حقیقت پرداختیم. در این قسمت نیز ادامۀ مسیر تحقیق ایشان را با هم می خوانیم و اینکه چگونه به حقیقت پی بردند و چقدر سعی و تلاش کردند، تا اینکه در نهایت خداوند به پاس زحماتش حقیقت را برایشان آشکار فرمود. وصیت مقدس پیامبر اکرم (ص) برای سید حامد میری آبی بود بر آتش شبهات سست ابلیس: نماز را با شک و تردید و حیرت شروع می کردم تا یک راهکار برایم باقی نمی ماند تا به حرف شیطان گوش نکنم. در حقیقت زمانی به یقین رسیدم که به جایگاه وصیت پیامبر (ص) پی بردم. این کتابِ مختومی که از آسمان نازل شده و انسان را از هر شک و تردید و گمراهی نجات می دهد. با خواندن و توجه به وصیت پیامبر(ص) آرام می شدم. انگار آرامش بر کشور و مملکت جان من حاکم می شد و آبی بود روی آتش شبهات و حیرت و تشویش های ابلیسی. همیشه پیش خودم می گفتم پیامبر (ص) در لحظات آخر عمرشان وصیت کردند که بعد از دوازده امام، دوازده مهدی خواهند آمد و اولین آن ها احمد است و گفته شده که کسی با این وصیت گمراه نمی شود. از شیخ عباس فتحیه پرسیدم، شما چه نظری به من داشتید هنگامی که تبلیغم کردی؟! آیا نمی ترسیدید که من شما رو لو بدم؟! ایشان گفتند: آن موقع از لودادن نمی ترسیدم. باورم نمی شد که دوستان من چنین کار کثیفی انجام بدهند و منو لو بدن. تا اینکه یکی از دوستان صمیمی زحمت کشید و این کار کثیف رو انجام داد.15 سال دوست بودیم و کلی در منزل ما پذیرایی هم شده بود. آمد منزل ما صدای منو ضبط کرد و تحویل داد به بعضی نهادهای دولتی. دیگه از اون به بعد خیلی بیشتر احتیاط کردم. شیخ عباس گفتند: برای دعوت اکثر آدم ها استخاره می کردم؛ ولی برای بعضی ها استخاره نمی کردم چون خیلی صمیمی بودیم. به شیخ عباس عرض کردم: نترسیدید من که شدیدَا ولایت فقیهی بودم شما رو لو بدم؟! شیخ عباس گفتند: منم قبلش طرفدار ولی فقیه بودم و گفتم که شماها هم مثل خود من طالب حقید. در آخر چند تا روایت شیخ به من نشان دادند. یکی اینکه، با مهدی بین رکن و مقام بیعت می شود و نام او عبدالله، احمد و مهدی است. و رسول خدا می فرماید: نام چهارمی برای او نیست. دوم روایت امام باقر (ع) که می فرماید: دوازده هزار نفر از گنج های طالقان که اهل خراسان هستند و شعارشان احمد احمد است. یکی دیگه اینکه، طبق روایت امیرالمؤمنین، اولینِ ۳۱۳ نفر کسی است که از بصره می آید و او احمد است. اون شب از منزل شیخ تا منزل خودم پشت موتور گریه می کردم. می گفتم یعنی صاحبمان داره میاد. با اینکه در آن هنگام هنوز قطعی نپذیرفته بودم ولی حال خوشی داشتم و شوق داشتم که حتماً خبری هست. تا دو هفته، هفت هشت ساعت من و شیخ با هم بودیم و بحث می کردیم. در خانه فقط کتاب غیبت شیخ طوسی داشتم و در نرم افزار جامع الاحادیث هم روایات رو جست وجو می کردم. می خواستم بدونم که حر فهایی که شیخ می زنند طبق روایات هست یا نه. یادم هست که دو سه بار بحث کردیم، چون چیزهایی که خونده بودم بعضی جاهاش با حرف های شیخ عباس یکی نبود. یکی در مورد این بود که در روایت آمده: «هر بیعتی قبل از ظهور قائم، بیعت با کفر است و خدا لعنت کند بیعت شونده و بیعت کننده را. » به شیخ عرض کردم: شیخ در پاسخ، بحث وحدت صفات سید یمانی رو بیان کردند که در کتاب شیخ علاء سالم مطالعه کرده بودم. درست دو روز قبل از اینکه دعوت رو به من برسونند. ایشان گفتند: یمانی همان مهدی و همان قائم است. باب ۱۹ دربارۀ پرچم حضرت پیامبر (ص) بود که در مورد آن با شیخ بحث کردم. با جوابی که از شیخ شنیدم باعث شد که ایمان بیارم. پرچمی که نشان های از معرفت و شناخت حجت الهی است. ظاهر و باطنی دارد. ظاهرش پرچم است که بدون باطن چیزی نیست؛ مثل سلاح که باطن آن علم هست. تا الآن هیچ مدعی دروغینی نه سلاح آورده و نه پرچم و نه وصیتی از پیامبر (ص) که صدق ادعای خود را ثابت کند. شیخ عباس فتحیه گفتند: ظاهر پرچم «البیعة الله » است و باطن آن دعوت به حاکمیت خداست. امام صادق (ع) می فرماید: قائم قیام نمی کند مگر اینکه حلقه یارانش تکمیل شود. یاران قائم ده هزار نفر هستند جبرائیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ؛ سپس پرچم رسول الله رو به اهتزاز درمی آورند. امام صادق (ع) می فرمایند: ای ابا محمد، به خدا قسم این پرچم از پنبه و کتان و ابریشم نیست. این پرچم از برگ درخت بهشتی است. روایتی برای شیخ آوردم و به ایشان عرض کردم: پرچم، ظاهری است؛ چون پیامبر (ص) در جنگ بدر به اهتزاز درآوردند و به خاطر آن پرچم پیروز شدند. بعد پیچیدن گذاشتند کنار تا امام علی (ع) در روز بصره به اهتزاز درآوردن و بعد پیچیدن گذاشتن کنار تا به دست قائم برسد و هیچ کسی بعد از حضرت علی (ع) اون پرچم رو باز نم یکنه تا به دست قائم باز شود. شیخ بعد از شنیدن این روایت خیلی خوشحال شدند و گفتند: سید، روایت قشنگی آوردی دوباره بخوان و معنا کن. عرض کردم: چشم. شیخ گفتند: دیدید در روایت گفته جنس پرچم از حریر و ابریشم و کتان نیست؛ پس پرچم مادی نیست. چون در روایت آمده از برگ درخت بهشت است و در آخر روایت آمده بود که این پرچم نزد ما در بصره است و قائم آن را بلند می کند. این ضمیر «هناک » در آخر آیه استنباط میشه «وهی عندنا هناک » این معنی را داد «هی » که به پرچم برمی گردد. «عندنا » که به امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) برمی گردد و «هناک » که اسم اشاره است به بصره بازمی گردد. تا این ترجمه رو خواندم انگار بند دلم پاره شد و برقی از درونم جهید. سبحان الله، من هر روایتی میارم برمی گرده به قائم که از بصره میاد. دیگه عاشقی از همین جا شروع شد و اسم ما رفت جزو تومار رافضین! امام علی (ع) میفرمایند: وقتی قائم قیام می کند که بصره ویران شود و آنجا از اولاد حسین از بصره قیام می کند. از این به بعد هرچه روایت می خواندم برای ازدیاد یقین بود، نه برای رد کردن سید احمدالحسن (ع). در دو هفته ای که با شیخ عباس فتحیه بحث می کردم، می خواستم نپذیرم؛ با اینکه شوق امام مهدی (ع) را داشتم ولی برام سخت بود قبول کنم. و سختی آن از این جهت بود که باید تمام مقدساتی که برای خودم داشتم و همه کسانی رو که برام محترم بودند باید بشکنم و بیام با یک فردی که اصلاً شناختی از آن ندارم بیعت کنم. و زمام امور زندگی رو بسپارم به ایشان و بگم یا مولای من، همۀ زندگی و آخرتم رو می سپارم بین دست تو. و این برام بسیار سخت بود، الحمدلله که با عنایت خدا دلم صیقل داده شد و ایمان آوردم. اهل بیت (ع) می فرمایند: امر ما سنگین است و پذیرفتن ولایت اهل بیت (ع) دشوار است. کسی قبول نمی کند جز ملائکه مقرب (یعنی جبرئیل و میکائیل) که همراه قائم (ع) هستند، یا نبی مرسل، یا بنده ای که خداوند قلبش را آزموده است. من یقین دارم کسانی که این دعوت رو از کسانی که ایمان دارند بشنوند، قطعاً و یقیناً می فهمند که دعوت حق هست. همچنان که امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم امر ما از این شعاع نور واضح تر است. مسیر سید حامد میری بعد از ایمان به دعوت مبارک بعد از اینکه ایمان آوردم و شهادات را بر زبان جاری کردم از شیخ عباس فتحیه شنیدم که برای اینکه یقین حاصل کنی و رؤیای اهل بیت (ع) را ببینید که به حقانیت سید احمدالحسن (ع) شهادت بدهند، سه روز، روزه باید گرفت و توسل کرد به خانم فاطمه زهرا(س). این کار رو کردم ولی دعای رؤیا رو نخواندم. در حقیقت رؤیایی ندیدم ولی کشف در حقیقت برام اتفاق افتاد. آن هم با خواندن کتاب های سید احمدالحسن(ع). پس از مدت کمی با مطالعۀ علوم امام احمدالحسن (ع) و کتاب های انصار به شاهرود رفتم تا به پدر و مادر و اقوامم خبر دعوت رو برسونم. الحمدلله همه آمدند. تبلیغ کردم و دعوت مبارک را به آنان ابلاغ کردم و خدا رو شکر همه پذیرفتند. هنگامی که به پدرم عرض کردم: نظر شما دربارۀ سید احمدالحسن و دعوت ایشان چی هست؟! گفتند: قربانش برم پسر امام زمان (ع). (پدرم بعد از تصادف هنوز به علت ضعف جسمانی روی تخت خوابیدن) به مادرم گفتم: با قرآن استخاره کنید، گفتند: نیاز به استخاره نیست. خواهرم و دامادم هم استخاره کردند و آیات خوبی براشان آمد و خودم که قبلاً استخاره کرده بودم؛ چون شیخ گفته بودن که استخاره شهادت میده. استخاره من با قرآن این آیه آمد: اگر مسئله ای برایتان بیاد ما با حق می آییم و بهترین تفسیر رو برایتان بازگو می کنیم. اولین کتاب هایی که خواندم، کتاب سفر حضرت موسی (ع) به مجمع البحرین و کتاب گوساله بود. پس مجمع البحرین، رازی بود که آیه قرآن آن را تفسیر می کند؛ یعنی ثمرۀ اجتماع دو بحر علی و فاطمه، اولاد ایشان باید باشد (اول مهدیین باید باشد). در این کتاب هایی که مطالعه کردم چیزی علیه امنیت ملی نوشته نشده بود؛ بلکه تماماً دعوت همۀ انسان هاست به برگشت به فطرتشان و آ نها را به کسب علم و معرفت و اخلاص در بندگی بشارت می داد. همین کتاب ها به نظر من کافیه برای ایمان به دعوت قائم آل محمد(ع). والحمد لله رب العالمین اوصاف یاران قائم قسمت اول همۀ انسا نها منتظر هستند. منتظر منجی موعودی که آن ها را از این سردرگمی و فساد و... نجات دهد. آن منجی موعودی که همۀ انبیا مژدۀ آمدنش را داده بودند و ان شاءالله می آید. به زودی لحظه انتظار به سر آید و عطر دل انگیز آمدنش، امید و نشاط را به انسان ها هدیه می دهد. اما باید بدانیم که منجی، یار می خواهد. این تصور اشتباه است که ظهور امام مهدی(ع) با معجزه و کرامت صورت می گیرد. بدیهی است که هر نهضتی باید یاور و همراه داشته باشد. آری امام مهدی(ع) یار می خواهد. یارانی می خواهد که او را تا آخرین نفس همراهی کنند. صحبت کردن از یاران امام مهدی(ع) و ویژگی های آنان سخت و دشوار است. پیامبر خدا(ص) می فرمایند: «عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِين يَنْزِلُ الرَّحْمَة »{1} «زمانی که یاد انسان های صالح می شود، رحمت خداوند نازل می شود. » صالحین چه کسانی هستند؟ سلیمان دیلمی از یاران نزدیک امام صادق(ع) می گوید روزی به محضر امام صادق(ع) وارد شدم و از حال خودم اندوهگین بودم که در نزد خداوند چه حالی دارم و... حضرت در پاسخ به او از فضایل شیعیان گفتند تا اینکه فرمودند: «ای ابامحمد (کنیه سلیمان) خداوند شما را در قرآن یاد کرده است آنجا که می فرماید: (فَأولئِكَ مَع اَّلذِينَ أنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أولئِكَ رَفِيقاً). » حضرت فرمودند: «در اين آيه، مقصود از پيامبران، رسول خدا(ص) است و راست گویان و شهيدان ما هستيم و صالحين شماييد... . » پس در یک کلام، صالحین، شیعیان خاص ائمه(ع) هستند و در این زمان، صالحین، همان یاران امام مهدی(ع) هستند. در این مقاله می خواهیم گوشه ای از فضایل اصحاب خاص امام مهدی(ع) را با توجه به قرآن و کلام آل محمد و وصی ایشان سید احمدالحسن(ع) بیان کنیم. موضوع: یاران امام مهدی(ع) حجت هایی هستند برای مردم. در اینکه ائمه(ع) حجت های خداوند هستند شکی نیست و روایات در این زمینه زیاد است. امام رضا(ع) فرمودند: «ما حجت های خداوند در خلق هستیم. »{2}امام باقر(ع) فرمودند: «ما حجت های خداوند و ارکان ایمان هستیم. »{3} و روایات زیادی که به این مضمون موجود است. حجت یعنی کسی که بر حقانیت چیزی بر مردم گواه باشد؛ یعنی ائمه حجت و گواهی هستند بر مردم بر وجود خدا. حال، سؤال این است که آیا بین ائمه(ع) که حجت خداوند هستند در زمین و بین مردم، حجت هایی هستند. به این آیه و تفسیر آن توجه کنید: خداوند در قرآن می فرماید: (جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اْلقُرَى اَّلتي باَركْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً.. .) { 4} (میان آن ها (مردم) و قریه هایی که برکت دادیم، قریه هایی آباد پدید آوردیم). سید احمدالحسن(ع) فرستادۀ امام مهدی(ع) تفسیر این آیه را این گونه بیان می کنند که منظور از قریه هایی که به آن ها برکت دادیم و همچنین قریه های آباد، مردانی است که هیچ تجارت و خرید وفروشی آن ها را از یاد خدا بازندارد؛ به قرینۀ این آیه که می فرماید: (وَ كَأيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديدا){ 5} (چه بسا قریه ای که از فرمان پروردگارش و پیامبرش سرباز زد. آنگاه ما از او سخت عذاب کشیدیم). منظور از «قریه » در این آیه نیز در و دیوارها نیستند؛ بلکه مردمان آن قریه اند. در آیۀ موردبحث نیز منظور این می شود که: ای مردم، ما بین شما و انسان های بابرکت، مردمانی را قرار دادیم که این ها برای شما حجت ظاهر هستند. { 6} اکنون ببینیم تفسیر قریه های بابرکت و قریه های آباد چیست. محمد بن صالح همدانى گويد به صاحب الزمان (ع) نوشتم كه خانواده ام مرا با حدیثی که به پدرانت نسبت می دهند می آزارند و خوار می کنند. آنان می گویند که پدرانت گفته اند خدمتگزاران و کارگزاران ما بدترین مخلوقات خداوند هستند. امام در پاسخ نوشتند: «واى بر شما! مگر نخوانده اید سخن خدای متعال را که فرمود: (و جَعَلْنا بيْنَهُمْ وَ بيْنَ اْلقُرَى اَّلتي باَركْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً...)(به خدا قسم ما آن قریه هایی هستیم که برکت داده شدیم و شما آن قریه های آشکارید). { 7} شیخ صدوق در کتاب کمال الدین همین روایت را از پدرش و محمد بن حسن، از عبدالله بن جعفر نقل کرده است و شیخ طبرسی در کتاب احتجاج، ج 2، ص 64 و مجلسی در بحارالانوار، ج 10 ، ص 145 نیز روایتی با همین مضمون آورده اند. سید احمدالحسن(ع) می فرمایند: «اصحاب امام مهد(ع) بهترین مصداق این قریه های آشکارند. » ایشان می فرمایند: «مراد از این ها همان 313 نفر است. » امیرالمؤمنین(ع) در وصف یاران قائم می فرمایند: آگاه باشید، آنان که پدر و مادرم فدایشان باد از کسانی هستند که در آسمان ها معروف و در زمین گمنام اند.»{8} به آیۀ دیگری بپردازیم. خداوند می فرماید: (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ اْلوُسْطَى){9}(در انجام همۀ نمازها، {به خصوص} نماز وسطى كوشا باشيد و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا به پا خیزید). از سید احمدالحسن(ع) دربارۀ تفسیر این آیه سؤال می کنند که منظوراز نماز وسطی چیست؟ ایشان در پاسخ می فرمایند: «نماز وسط به طور خاص، همان نماز جمعه است و این امر مخصوصاً برای محافظت بر نماز جمعه و برای تأکید بر آن است؛ چراکه در آن، مسلمین برای اصلاح آنچه از دین و دنیای آن ها تباه شده و بردن فیض از فضل الهی گِرد هم می آیند و این به حسب ظاهر امر است؛ اما در حقیقت، نماز همان ولایت ولی خداوند و حجت او بر بندگان است؛ پس نماز وسط یا نماز جمعه در واقع عمل و جهاد در رکاب قائم(ع) است و نماز قائم(ع) همان نماز جمعه است؛ {...} نماز قائم(ع) همان نماز وسط است؛ چراکه اصحاب او (ع) خود نماز و خود عمل و جهاد و خود امت وسط هستند: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾ (شما را نيز امت وسطی قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است).{10} به طور حتم اکثر مسلمین نمی توانند شاهدی بر مردم باشند. چگونه ممکن است فردی شراب خوار یا زناکار یا هر عصیانگر دیگری در محکمۀ الهی بر مردم شاهد باشد؛ بلکه همانا این ها امت وسط، همان 313 نفرند؛ پس آن ها هستند که بر مردم شاهدند؛ چراکه آن ها بندگان واقعی خداوند هستند و آن ها قومی عابد و مخلص و نیز مستضعف هستند که در آسمان معروف و بر روی زمین مجهول اند و در راه خداوند ملامت هیچ ملامت کنند های شامل آن ها نمی شود. { 11 } نتیجۀ مطالب فوق اینکه اصحاب خاص امام مهدی(ع) حجت ها و شاهدانی بر مردم هستند؛ چراکه آن ها بهترین انسان ها هستند. ------------------ 1 . بحارالانوار، ج 90 ، ص 349 . 2. اثبات الوصیة، ص 180 . 3. کمال الدین، ج 1، ص 206 . 4. سبأ، 18 . 5. طلاق، 8. 6. نبوت خاتمه از سید احمدالحسن(ع)، ص 51 . 7. وسائل الشیعه، ج 27 ، ص 151 . 8. بحارالانوار، ج 34 ، ص 212 . 9. بقره، ۲۳۸ . 10 . بقره، ۱۴۳ . 11 . متشابهات، ج 3، س 101 . شرایط تحقق معجزه خداوند حکیم است و جز با حکمت عمل نمی کند. برخی تصور می کنند خداوند باید هر وقت که مکلفان درخواست کردند و به هر قیمتی معجزه بیاورد؛ اما باید بدانیم خداوند برای هدایت مخلوقات فقط بر اساس شرایط، معجزه نازل می کند؛ که مطابق با فرمایشات سید احمدالحسن(ع) از این قرار است: 1. معجزه باید با مقداری شبهه همراه باشد تا میدانی برای غیب باقی بماند. {که بحث آن در مرز معجزه، در شمارۀ قبل شرح داده شد.} 2. معجزه به درخواست فرستاده و خواست مکلفان اتفاق نمی افتد؛ بلکه خدای متعال هر زمان که خود بخواهد و در هر مکان که خود بخواهد معجزه ای می فرستد. { 1} 3. بهره مندی از معجزه معجزه زمانی اتفاق می افتد که مردم از آن بهره مند شوند و از آن پند بگیرند و فضای هدایت آن ها مهیا باشد؛ وگرنه اگر مردم قسی القلب باشند و موعظه پذیر نباشند، معجز های برای آنان اتفاق نخواهد افتاد و اگر در چنین صورتی معجزه ای بیاید، دیگر برای هدایت نیست؛ بلکه عذابی برای آن مردم خواهد بود. سید احمدالحسن(ع) در پاسخ به این سؤال که چرا هنگامی که لشکر ابرهۀ حبشی می خواست کعبه را ویران کند با سنگ سجیل سنگسار شد؛ ولی زمانی که لشکر امویان قصد داشتند خانۀ کعبه را منهدم کنند تا جایی که منجنیق بر کعبه نهادند و بیت الحرام تخریب شد، سنگسار نشدند؟! فرمودند: بیت الله الحرام (کعبه) حرمتی دارد و فرشتگان، این خانه را از تجاوزگری حفاظت می کنند. این محافظتِ معجز هوار، همیشه به وقوع نمی پیوندد؛ بلکه هنگامی اتفاق می افتد که مردم از این معجزه بهره مند شوند و از آن پند گیرند و به سبب آن، به راه مستقیم هدایت شوند؛ اما اگر انسان ها قسی القلب باشند و با هشدارها و عقوبت ها و مجازات الهی یا آیات روشن خداوندی موعظه نشوند، منع کردن آن ها از عصیان و طغیان و تکبر و نیز بازداشتن اجباری آن ها از راه جهنم، معنایی نخواهد داشت و چنین چیزی با وضعیت امتحان و آزمایش کردن انسان بر این زمین منافات دارد. در زمان عبدالمطلب(ع)، جد محمد نبی(ص) مردم از این نشانه بهره مند می شدند و از آن پند می گرفتند؛ علاوه بر این، چنین معجزه ای به حرمت عبدالمطلب و اهل بیت او و پیوند آن ها با آسمان اشاره داشت؛ چراکه عبدالمطلب(ع) یکی از اوصیای ابراهیم(ع) بود؛ ولی در زمان یزید (لعنه الله) مردم قسی القلب بودند و موعظه نمی پذیرفتند؛ حتی آن ها حرمت بزرگتر از کعبه را که همان حرمت حسین(ع) بود شکستند، هنگامی که آن حضرت را کشتند و بدن پاک و مقدسش را مُثله کردند. حسین(ع) در خطبه اش این مطلب را برای آن ها توضیح داد که پس از کشتن او، آن ها از هیچ هتک حرمتی ابا نخواهند داشت یا از پایمال کردن آن هیچ واهمه ای به خود راه نخواهند داد. بااین حال هنگامی که لشکر یزید (لعنه الله) از مدینه به سوی کعبه رهسپار شد، آن ملعون (مسلم بن عقبه) فرماندۀ لشکر اموی جان باخت؛ ولی مردم بازنایستادند، بلکه با فرماندهی حُصین بن نُمیر سَکونی به پیشروی ادامه دادند تا کار به کوبیدن کعبه با منجنیق و کشتن ابن زبیر در حرم منتهی شد. در انتهای کار یعنی در زمان امام مهدی(ع)، از آنجا که مردم به گوش های از فطرت بازمی گردند و با عقوبت ها و نشان ها پند می گیرند، این نشانه دوباره به منصۀ ظهور خواهد رسید و این بار همان طور که از معصومین(ع) نقل شده است هنگامی است که پس از خروج امام مهدی(ع) از مدینه و پناه بردن او به مکه، حرم خداوند سبحان و متعال، لشکر سفیانی بین مدینه و مکه به زمین فر ومی رود. { 2} مهم ترین علت در ر خدادن این نشانه یا تأخیر آن، بهره مند شدن مردم از آن، هدایت شدنشان به سبب آن و پند گرفتن، یا غفلت ورزیدنشان از آن و تکیه کردن آن ها به ماده و بازگردانیدن تمام اسباب و مسببات به آن است. { 3} معجزهٔ حضرت یونس)ع( نکته: گاهی بهره مند نشدن از معجزه به دلیل نبودن ظرفیت پندپذیری مردم نیست؛ بلکه بر خود معجزه فاید های مترتب نیست و انجام آن در حقیقت یک امر بیهوده خواهد بود؛ مانند آنچه در قصۀ یونس(ع) اتفاق افتاد. امام احمدالحسن(ع) در این زمینه می فرماید: باقی ماندن در شکم ماهی تا روز قیامت کبری یعنی پیش نیازهای آن که همان هلاکت ملکوتی ساکنان زمین است به عنوان یک جسد مادی، مسئله ای خارج از عرف است و چنین چیزی امکان پذیر نیست مگر با معجزه؛ چراکه نیازمند باقی ماندن جسد یونس(ع) به صورتی کامل و دست نخورده در شکم ماهی است و همچنین بقای بدن ماهی چه مرده و چه زنده به صورتی سالم و دست نخورده؛ این معجزه ای بی معناست؛ چراکه هیچ گونه فایده ای در آن نیست؛ درحالی که خداوند حکیم است و هیچ بیهوده کاری یا سرگرمی در اعمال او سبحان و متعال راه ندارد؛ به چه مشرک می شوید؟! او که منزه از وصف همۀ بندگان است. هنگامی که دانستی او می فرماید: «َللَبِثَ في بطْنِهِ إلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ »{ 4} (تا روزی که برانگیخته می شوند در شکم ماهی می ماند) چه در سر خواهی داشت؟! این در حالی است که روز برانگیخته شدن پس از مقدمات قیامت کبری یعنی ازبین رفتن همۀ موجودات بر روی این زمین و سپس تبدیل این زمین به غیر آن است. پس این نتیجه به دست آمد که باقی ماندن یونس(ع) در شکم ماهی تا روز برانگیخته شدن، نادرست است؛ زیرا همان طور که بیان کردم، لازمۀ آن ازبین رفتن و تبدیل شدن زمین است: (يَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْارضُ غَيْرَ اْلْارض وَالسَّمَاوَاتُ وَبرَزُوا لله اْلوَاحد اْلقَهَّار) { 5} (آن روز که این زمين به زمينی جز اين تبدیل شود و همچنین آسمان ها و همه در پيشگاه خدای واحد قهار پا به عرصه نهند). «وَ إذا الِبحَاُر سُجِّرَتْ »{6} (و چون درياها سوزان و برافروخته شوند). { 7} ------------------- 1. عقاید اسلام، ص 150 . 2. بحارالانوار، ج 52 ، ص 222 و 223 . 3. متشابهات، ج 2، س 39 . 4. صافات، 144 . 5. ابراهیم، 48 . 6. تکویر، 6. 7. متشابهات، ج 4، س 174 . برخورد علمای ادیان با نظریه تکامل چرا سید احمدالحسن نام فصل اول کتاب توهم بی خدایی را «لاک پشت هایی در طول مسیر » گذاشته اند؟ پاسخ: این نام برگرفته از داستانی از راسل است که پیرزنی به سخنرانی او دربارۀ چرخش زمین به دور خورشید اعتراض کرده و گفته است که زمین بر لاک پشتی سوار است و آن لاک پشت بر لاک پشتی دیگر و تا بی نهایت. او این حرف را از روحانیون زمانش یاد گرفته بود. در بخش اول به برخی از لاک پشت هایی (عقاید غلط و مخالف علم) که رجال دینی رواج داده اند اشاره می شود. اختلاف نظر گالیله و جوردانو برونو با علمای کلیسا، دربارۀ چه موضوعی بود؟ پاسخ: جوردانو برونو از مروّجان نظریۀ کوپرنیک مبنی بر چرخش زمین بود {...} و گالیله هم با تلسکوپی که خودش ساخته بود فهمید که زمین به دور خورشید می چرخد و این در تضاد با برداشت های علمای مسیحی از کتاب مقدس بود. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 29 و 30 ) چرا ابن عثیمین و بن باز (از علمای وهابی) فکر می کنند ممکن نیست زمین به دور خورشید بچرخد؟ پاسخ: آن ها با استناد به آیات و روایات متشابه به چنین نتیجه ای رسیده است که عبارت است از: (و کوه ها را بینی، پنداری که بی حرکت اند، حال آنکه به سرعت ابر می روند. کار خداوند است که هر چیزی را به کمال پدید آورده است). (نمل88)» پیامبر(ص) پس از غروب خورشید به ابوذر (رضی الله عنه) فرمود: «آیا می دانی به کجا می رود؟ » گفت: «خدا و رسولش داناترند. » پیامبر فرمود: «خورشید می رود و زیر عرش سجده می گذارد. » تا انتهای حدیث. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 32 ) چه شواهدی وجود دارد که نشان می دهد زمین به دور خورشید می چرخد؟ پاسخ: با توجه به اینکه خورشید دارای جرم زیادی است، زمین را به سمت خودش جذب می کند (نیروی جاذبه). اگر زمین ساکن باشد، این نیرو باعث برخورد زمین و خورشید و نابودی ما می شود؛ پس حال که این برخورد صورت نگرفته است می توانیم نتیجه بگیریم که زمین باید با شتاب حرکت کند تا بر نیرویی که از سمت خورشید وارد می شود غلبه کند. و چون فاصلۀ ما از خورشید ثابت است پس این حرکت باید دورانی باشد. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی،ص 32 ) از اشتباه کلیسا و علمای وهابی دربارۀ چرخش زمین به چه نتیجه ای می رسیم؟ پاسخ: با توجه به اینکه آن ها دراین باره اشتباه کرده بودند، می فهمیم که کلیسا به مدت 400 سال مرتد و بدعت گذار بوده است! پس ممکن است دربارۀ سایر عقایدی هم که ترویج می دهند مثل تثلیث و اقانیم سه گانه و... دچار اشتباه شده باشند؛ پس گزینۀ مناسبی برای رهبری و نمایندگی دین نیستند. به همین شکل علمای وهابی ممکن است در بحث جانشینی پس از پیامبر اشتباه کرده باشند و این تلنگری برای پیروان آنان است. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 31و 33 ) برخورد علمای ادیان سه گانه ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام با نظریۀ تکامل چگونه است؟ پاسخ: فقهای دین بدون هیچ دلیل یا مدرک علمی، تکامل را رد می کنند؛ و بعضی از آن ها، معتقدان به تکامل را کافر و مهدورالدم به شمار می آورند. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 34 ) برخورد دانشمندان رشته زیست شناسی با نظریۀ تکامل چگونه است؟ پاسخ: دلایل در تأیید نظریۀ تکامل، بیش از حد نیاز برای اثبات یک نظریه است. اکنون این نظریه یک واقعیت ( fact) علمی است. شواهد ژنتیکی،شواهد کالبد شناسی تطبیقی، دلایلی که از حیوانات کشف شده (شواهد ناشی از همولوژی) و زنجیرۀ سنگواره ها، از آن جمله دلایل هستند. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 34 ) وظیفه علمای ادیان پس از رد کردن نظریۀ تکامل چیست؟ پاسخ: باید نظریۀ جایگزینی ارائه کنند که با حقایق علمی ثابت شده در ژنتیک، کالبد شناسی تطبیقی و سنگواره شناسی هم خوانی داشته باشد؛ و همچنین منکران تکامل باید حداقل تاریخی تقریبی از زمان خلقت آدم به ما ارائه و مکان زندگی اولیۀ او را مشخص کنند. البته تاریخ های ارائه شدۀ آنان باید با آن دسته از متون دینی که مدعی هستند برخلاف تکامل است، هم خوانی داشته باشد. به علاوه باید توضیحی برای چگونگی پیدایش ماهی های دوزیست و ماهی های شش دار بیاورند. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 34 و 35 ) بنا بر گفته سید احمدالحسن، چرا پذیرش نظریۀ تکامل توسط علمای مسیحی، برابر با صدور حکم اعدام برای مسیحیت کلیساست؟ پاسخ: آن گونه که امروزه نظریۀ تکامل (دگرگونش) را مطرح می کنند، برای آن در بلندمدت هیچ هدفی در نظر نمی گیرند و انتخاب طبیعی را تصادفی می دانند؛ به همین دلیل استدلال می کنند که مؤثر حیات طبیعت است، نه موجودی آگاه (خدا). پس در حال حاضر نمی توان هم با این نظریه موافق بود هم با دین؛ مگر اینکه بتوان اثبات کرد تکامل هدفمند است که این موضوع قبل از سید احمدالحسن توسط هیچ کس مطرح نشده بود. صورت استدلال خداناباوران: مقدمۀ اول: دگرگونش در بلندمدت بی هدف است. مقدمۀ دوم: صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد. نتیجه: مؤثر حیات یا فرگشت طبیعت (فاقد آگاهی و هدفمندی) است. صورت استدلال سید احمدالحسن: مقدمه اول: دگرگونش در بلندمدت هدفمند است. مقدمۀ دوم: صفت اثر دلالت بر صفت مؤثر دارد. نتیجه: مؤثر حیات موجودی آگاه و هدف دار (خدا) است. (تخلیص از کتاب توهم بی خدایی، ص 36 ) نقش غذا در ایجاد نیرو در تحلیل و توضیح تمام پدیده های هستی، دست کم دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه مادی و دیدگاه غیبی؛ به عبارت دیگر، انسان ها به پدیده ها می توانند از دو جهت، نگاه و آن را بررسی کنند. آن ها یک بار می توانند پدیده را از جهت مادی ببینید و آن را از این جهت توضیح دهند و به شکل فیزیکی آن را بیان کنند. در این بخش، قائل هستند که تمام اتفاقات، تفسیر مادی دارد و اگر الآن به آن دست پیدا نکردند، به این معنا نیست که تفسیر مادی ندارد و نتوان در آینده از آن آگاه شد. پیروان این بخش، فقط در عالم ماده سِیر می کنند و از تحلیل غیرمادی پدیده ها پرهیز می کنند. گروه دوم افرادی هستند که تفسیر مادی پدیده ها را انکار نمی کنند؛ بلکه فراتر از این نگاه می کنند و پدیده ها را به شکل غیبی تفسیر می کنند؛ یعنی در حوادث و اتفاقات و پدیده ها، دست غیب و خدا را می بیند. این افراد سعی می کنند، در کارهایشان غیب را در نظر بگیرند و نیت نزدیکی و تقرب به خدا را در کارهایشان در نظر دارند. ما می توانیم با توجه با اختیاری که داریم، یکی از این دو انتخاب را داشته باشیم و بر اساس آن زندگی کنیم. سخنی از عیسی (ع) نقل شده است که فرمودند: «آدمی تنها با غذا زنده نمی ماند؛ بلکه با کلمة الله زنده می ماند. » امام احمدالحسن(ع) در تکمیل و تتمۀ این سخن، بیان می کنند: «من بندۀ خدا به شما عرض می کنم: آدمی با غذا می میرد و با کلمة الله زنده می شود. » با بررسی این دو سخن، از دو حجت و خلیفۀ خدا، به تفاوت مقام این دو بزرگوار پِی می بریم. وقتی در کلام یمانی آل محمد (ع) دقت کنیم، می بینیم که ایشان اشاره می کند که انسان با خوردن غذا می میرد و در حقیقت زنده نیست؛ بلکه عامل زنده بودن و حیات انسان، کلمة الله است. تحلیل و توضیح این مسئله چنین است که اگر ما انسان ها سر خود را پایین بیاوریم و فقط ماده را ببینیم، باعث می شود که بمیریم و در این دنیا مدفون شویم؛ اما اگر سر خود را بالا بگیریم و کلمة الله را نگاه کنیم، در حقیقت زنده و دارای حیات هستیم. چراکه «فان کلمةالله هی العلیا » «کلمۀ خداوند، بالاتر است. » (توبه، 40 ) برای بیان معنای دقیق این دو سخن، باید به محضر امامی از آل محمد(ع) برویم تا این معنا را برای ما توضیح دهد. امام احمدالحسن(ع) در کتاب «در محضرعبد صالح، ج 1» این گونه بیان می کنند: «آری، غذا آن چیزی است که شکاف های امیال دنیوی انسان را پر می کند؛ برای دهان غذایی است، برای عورت غذایی است، برای چشم غذایی است و برای گوش غذایی است. این غذا حد و قانونی دارد. » با دقت در سخن ایشان (ع) متوجه می شویم که تمام وجود انسان، غذا و طعامی دارد و باید خوراکی به آن برسد. خوراکی که لاجَرم، این اعضا به آن نیازمندند. چه غذایی باید به آن ها بدهیم. آیا باید بدون هیچ قانونی این غذا را به آن رساند؟ آیا حد و اندازه دارد؟ برای پاسخ به این پرسش ها به سخنان ایشان (ع) گوش می دهیم: «خوردن غذای حلال برای کسب نیرویی که انسان به وسیلۀ آن بر بندگی خدا توانا شود، انسان را زنده می گرداند؛ زیرا این غذا از طریق ذکری که فرد با این غذا قوّت ادای آن را به دست آورده است، باعث حیات روحش می شود. رفع نیاز شهوت عورت با حلال نیز همین گونه است. غذای مفید چشم، نگاه کردن به قرآن یا حجت الهی است و حتی نظر کردن به فرجام دشمنان خدا و عبرت گرفتن نیز انسان را زنده می گرداند. غذای سودمند گوش مثل گوش دادن قرآن هم انسان را زنده می دارد. » وقتی در سخن امام (ع) دقت می کنیم، می بینیم که خوردن غذا منعی ندارد و ایشان از آن بازنداشتند. بلکه به این مسئله سمت وسو دادند. هر انسانی غذایی می خورد و شهوت جنسی دارد و به چیزهایی گوش می دهد و چیزهایی را می بیند. باید به این مسائل جهت بدهد و این پدیده را خدایی کند. باید خدا را در این مسائل در نظر بگیرد تا این مسئله باعث زندگی و حیات او شود. چه خوب است که در تمام کارها، دست غیب را در نظر بگیریم و به حی قیوم و حی لا یموت متصل شویم. همو که عامل ایجاد زندگی در همه چیز است. ما قطره ایم. باید به دریا متصل شویم تا جاودانه شویم. برای اینکه بودن در دنیا برای ما، با هدف شود و زندگی داشته باشیم، باید خدا و غیب را در تمام کارهایمان در نظر داشته باشیم و در اعمالمان، نیت خدایی داشته باشیم. از تمام چیزها می توانیم در مسیر او استفاده کنیم و آن را پله ای برای ترقّی خود قرار دهیم. حتی از غذا خوردن می توانیم در راه خدا استفاده کنیم و آن را خدایی کنیم و با آن به سوی او برویم. ولی از سویی دیگر، انسان می تواند در همین غذاخوردنش بماند و آن را مادی ببیند و خدا را در آن در نظر نگیرد. این غذا باعث می شود که انسان بمیرد و زنده نباشد و در همین دنیا دفن شود؛ چراکه دیگر موجودات نیز با ما در این غذاخوردن مشترک اند. آنان نیز می خورند و... . امام احمدالحسن (ع) د راین باره فرمودند: «اما اگر انسان بدون حساب مقدار یا چگونگی یا نوع {آن} بخورد یا شهوت عورت خود را با آنچه می خواهد و بدون حساب چگونگی و کجابودن و کِی و با چه کسی و به هر آنچه می خواهد و به هرکسی که می خواهد، بدون حساب کردن آنچه خداوند می خواهد، نگاه کند و همچنین به هر آنچه می خواهد، گوش دهد، این انسان، خودش را با این غذا به هلاکت می رساند؛ این غذایی که دهان و عورت و چشم و گوشش را با آن غذا داده است. غذا بدون اینکه خداوند سبحان و متعال حساب شود، انسان را می کُشد و باعث هلاکت انسان می شود؛ و با غذاست که آدمی می میرد. » واقعاً تحلیل و توضیح بسیار جالب و کاملی را از امام احمدالحسن (ع) شاهد بودیم. با ماندن در این دنیا و در این ماده، به هلاکت می رسیم و از بین می رویم و با رفتن به سوی ملکوت و عالم عقل و ب هسوی خداوند، به حیات و جاودانگی می رسیم. پس بر ماست که با خود اندکی تأمل و تفکر کنیم تا بتوانیم جاودانگی را انتخاب کنیم و جاودانه شویم و زنده شویم و زندگی کنیم. این مسئله زیاد سخت نیست. انتخاب غیب و دیدن خدا، بسیار سخت نیست. فقط نیاز به انتخاب دارد. اگر از همو بخواهیم و اخلاص بورزیم، اوست که توفیق می دهد و تحلیل و توضیح پدیده ها به شکل غیبی را به ما اعطا می کند. بسم الله «انحر نفسک، تعرف ربک « » نفس خود را قربانی کن تا پروردگارت را بشناسی. »

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 77
مشاهده فایل پی دی اف