نشریه زمان ظهور شماره 76
به نام الله – (مبداء و معدن بی نهایت زیبایی) – شناخت سفیانیون زمان گفتاری که وارث رسول خدا(ص) و ائمه(ع)، فرزند و یمانی آنان، قائم آل محمد سید احمدالحسن(ع) در صفحۀ رسمی فیس بوک خویش بیان فرموده است: «در ذکر وار دشدن اسیرانۀ زینب، دختر فاطمه، دختر محمد(ص) به شام: به یاد می آوریم که یزید پسر معاویه پسر ابوسفیان (لعنت خدا بر همۀ آن ها)، به اسم اسلام و به اسم محمد، حسین را ذبح و دختران محمد(ص) را اسیر کرد. هدف شیطان از این کار، بازگشت به عبادت هبل بود؛ همان هبلی که معاویه و ابوسفیان (لعنت خدا بر آن ها) پیش از این برای آن جنگیده بودند؛ اما بازگشت به عبادت هبل، به شکلی دیگر. وارثان امروزینِ راه و روش یزیدی، همین وهابی های سفیانی قاتل و ذبح کننده هایی هستند که خون مسلمانان را حلال می شمرند. امروز این وهابی های سفیانیِ عاری از هرگونه عقل را چنین می بینیم که به وضوح تمام، هبل را عبادت، و عبادتِ او را به اسم اسلام منتشر می کنند. علمای آن ها می گویند: پروردگارشان فقط دو چشم و فقط دو دست، و در هر دستی پنج انگشت دارد. لازم نیست صفات پروردگار آنان هبل را که به جای خدا عبادت می کنند کامل کنم. امامِ آنها ابن عثیمین گفته است: «ما ایمان داریم که الله متعال، دو چشم حقیقی دارد. » و نیز گفته است: «به راستی که خداوند دو چشم دارد که واقعاً با آ نها نگاه می کند. » (مجموعه فتاوای ابن عثیمین). پیشوای آن ها ابن جبرین گفته است: «انگشت ها در دست هستند، ولی با این وجود لازم نیست از نظر سرانگشتان، طول و دیگر موارد، مثل انگشت مخلوقات باشد. ما فقط دست را اثبات می کنیم و همچنین وجود انگشتان را در دست. » (ضمیمۀ شرح او بر کتاب لمعةالاعتقاد ابن قدامه). هرکس خواهانِ دیدنِ شرحِ اوصافِ هبلِ آن هاست کافی است به گفته های «بن باز» ،«ابن عثیمین » ،« ابن جبرین » و بزرگان علمایشان مراجعه کند تا یقین حاصل کند که شیطان وقتی از رویارویی با اسلامی که محمد بن عبدالله(ص) آورده است، به وسیلۀ بت تراشید هشده با دست ناتوان بشود، به وسیلۀ بت مجسّ مشده در عقل های سفیانی ها و وهابی ها با آن رویارو می شود و این در حالی است که آ نها تلاش می کنند عبادت هبلِ خود را به اسم اسلام منتشر کنند! این همان ابزار شیطان برای ویران کردن اسلام به اسم اسلام و ویران کردن توحید به اسم توحید است. اینان ادعای توحید دارند درحالی که بتی را می پرستند که دو دست دارد و در هر دستی پنج انگشت، و دو چشم دارد و... . آیا این همان عبادت خودِ هبل نیست که با اسم اسلام، قرآن و محمد(ص) نقاب به چهره زده است؟! پیکار «عبادت هبل یا عبادت الله » که محمد(ص) آغازش کرد هنوز به پایان نرسیده و صفین جز قسمتی از قسمت های این نبرد نبوده است. کربلا و به اسارت برده شدن خاندان پیامبر خدا محمد(ص) به شام نیز تنها پرده ای از پرده های این پیکار بوده است و ما نیز امروز در یکی از پرده های همین پیکار زندگی می کنیم. » (کتاب «کارزار عبادت هبل یا الله، بین سفیانی و یمانی »، سرآغاز کلام، صفحۀ 11 ). سردبیر- خواستن مهم است- ایام میلاد پربرکت قائم آل محمد علیهم السلام و میلاد خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها و دهۀ کرامت را به پیروان همۀ ادیان آسمانی و آزادگان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنیم. شناخت خلیفۀ خدا در زمین همان چیزی است که اگر نباشد هدف خلقت محقق نمی شود و این، امری بدیهی است که به بررسی و موشکافی نیاز ندارد و عقل و فطرت انسان نیز مؤید آن است. سید احمدالحسن(ع) منجی دلسوزی است که قلبش برای هدایت و عاقبت به خیری همگان می تپد و برای تمام انسان های روی زمین و رهایی آنها ازابلیس، نفْس و منیت تلاش می کند تا حقیقت هستی را دریابند و به هدف خلقت که همان معرفت است دست یابند. از کرامت ایشان است که تمام آن چیزی را که همۀ مردم برای هدایتشان به آن نیازمند هستند با خود آورده و عرضه نموده اند؛ و توصیه فرموده اند که گوش های خود را از شنیدن صدای پشت دیوار نبندیم و به صدای حقیقت گوش دهیم تا در روز حسرت، شرمندۀ خویشتن نباشیم. ایشان(ع) می فرمایند: «بدان و آگاه باش که هیچ انسانی به آرامش و اطمینان نمی رسد، مگر اینکه خداوند پاسخش دهد و حق را از طریق خداوند بشناسد؛ در این صورت، دیگر برایش فرقی نمی کند که مرگ به سراغش بیاید یا او به سراغ مرگ برود؛ نه زندگی را به مرگ ترجیح میدهد و نه مرگ را به زندگانی؛ دیگر هیچ خواست و اراده ای برایش باقی نخواهد ماند، مگر خواست و ارادۀ عزیزش، خداوند سبحان. (پاسخ های روشنگرانه، ج ۲، س ۹۳ ). حال تصمیم با اهل قوم است که این نصیحت پدر دلسوز را که بر اساس فطرتشان بیان شده است پذیرا باشند یا اینکه در مسیر لجاجت با خود حرکت کنند و خویشتن را برای زندگی ابدی از درک چنین فیضی محروم کنند. پروردگارا، ابلیس را که با تکبر و منیتش سجده بر خلیفۀ خدا را رها کرد و به خداوند پشت نمود، در خذلان و خواری قرارش ده و مخلوقات خداوند را با یاری و تمکین قائم آل محمد علیهم السلام از بند اسارتش رهایی بخش. به لطف و کرمت ای کریم بنده نواز. دین، عامل جهش فرهنگی هوموساپینس ها احمدالحسن در کتاب توهم بی خدایی ص 326 تا 328 می نویسد: ازآنجاکه ادبیات، معیاری ممتاز برای سنجش فرهنگ بشر و توانایی انسان بر اندیشیدن به شمار می رود، ادبیات سومری یا اکدی (بابلی و آشوری) از قبیل حماسۀ گیلگمش که در قالب متون مختلفی روایت شده، دلیل و شاهدی مهم بر این واقعیت است که توانایی اندیشه و شناخت انسان از همان اوان شناخته شده در سومر و اکد که در الواح سومری ثبت و نقل شده تا امروز تغییری نکرده است. ادبیات معیاری ایده ال برای اندازه گیری است که به ابزار دیگری که ممکن است دقت سنجش را بر کاربر مخدوش و مشوش سازد، نیاز ندارد. درست مانند وضعیتی که در تمدن صنعتی و ساختمان سازی شاهدیم؛ زیرا استفاده از این شاخصه ب هعنوان مقیاسی دقیق دشوار است؛ چراکه این صنعت خود به ابزار و وسایل دیگری متکی است که از حیطۀ انسانیت انسان خارج است؛ به عنوان مثال فراوانی اختراعات، فراوانی ابزار تولید و ماشین آلات صنعتی که تولید برخی، به برخی دیگر وابسته است. بااین حال این موضوع می تواند به عنوان یک مقیاس در نظر گرفته شود؛ ولی برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب به استدلال نیازمند است. شاید برخی افراد بگویند انسان در ساخت سازه ها بسیار پیشرفت کرده است؛ زیرا ما امروزه می توانیم آسمان خراش ها و پل هایی روی عرض دریاها ببینیم و از این رهگذر چنین حکم کنیم که ما نسبت به نیاکان سومری خود در فکر و اندیشه و ادراک به پیشرفت هایی نائل آمده ایم. چنین نیست؛ زیرا اگر ما بین «زیگورات اور yon.ir/BS0D9) ) که سومیان بنا کرده اند و پیچیده ترین سازه های غول پیکر امروزی مقایس های انجام دهیم، درمی یابیم که بین سطح فکر و ادراک مهندسینی که زیگورات اور را طراحی و اجرا کردند، با همتایان چینی آن ها، که طولانی ترین پل های دریایی جهان را طراحی و عملیاتی کرده اند، یا هتلی سی طبقه یا بلندتر را فقط طی چند روز بنا نموده اند، هیچ تفاوت و اختلافی وجود ندارد. دلیل این عدم اختلاف، آن است که امروزه مهندسان چینی از تجارب و ماشین آلاتی برخوردارند که در طول مدت های درازی از تاریخ بشر، تکامل و پیشرفت یافته است؛ ولی سومری ها که در واقع در آغاز راه قرار داشته اند، فاقد چنین ابزاری بوده اند؛ بنابراین مهندسان سومری که تاریخ آن ها به هزاران سال پیش بازمی گردد و مهندسان چینی امروزی، در فکر و ادراک باهم اختلافی ندارند؛ بلکه تفاوت آن ها در ظرفیت های خارجی موجود برای آن هاست. در واقع این مانند آن است که امروز به کسی بیل و ابزار ساده و اطلاعات اولی های از ساختمان سازی بدهیم و ساخت بنایی همچون زیگورات اور را بخواهیم. به طرف مقابل نیز ابزارآلاتی بزرگ و پیشرفته و نیز اطلاعاتی انبوه که از تجربه های پیشین، رایانه ها، برنامه های متنوع طراحی و بررسی در دسترس ماست بدهیم و از او ساخت پلی که چین و هنگ کنگ را به هم متصل می کند، خواستار شویم. به نظر من اگر این دو، آنچه را از آن ها خواسته ایم به سرانجام برسانند، نمی توانیم به تفاوت اندیشه یا اختلاف قدرت درک این دو حکم برانیم و معتقدم که هر انسان عاقلی نیز این را می پذیرد. پس ما به این نتیجه رسیدیم که تمدن سومری از نظر ساخت وساز و صنعت و کشاورزی، از وقوع یک جهش تمدنی نسبت به پیشینیان آن ها حکایت دارد؛ و این خود از جهش در اندیشه و ادراک سومری ها پرده برمی دارد. ]...[ در خصوص متون ادبی من بر این باورم، که به عنوان مثال هر انسانی با خواندن حماسه گیلگمش، آن را ادبیاتی می یابد که سزاوار است صدرنشین ادبیات بشر شود - برای کسانی که آن را صرفاً یک دستاورد بشری تلقی می کنند - و از این رهگذر چنین حکم کند که در سومر و اکد، یک جهش فرهنگی و تمدن برای بشر در ژرفای تاریخ ده هزار ساله که به سومر و اکد ارتباط دارد رخ داده است و امروزه به کمک وسایل ارتباطی متداول، امکان مرور آن برای هر انسان معمولی ای وجود دارد. این یعنی آشکارا چیز جدیدی در معادلۀ هوموساپینس وارد شده که آن را به طور ریشه ای دگرگون ساخته و او را از یک موجود ابتدایی و ساده – که خودخواهی بقا بر او سایه افکنده - به انسانی متفکر و آگاه تبدیل کرده است؛ انسانی که می کوشد در این زندگی ایثارگر باشد و او تمایل به بقا در این دنیا را به تمایل به جاودانگی در یک دنیای آرمانی دیگر که خالی از پلیدی و سرشار از خیر و اخلاق نیکوست، بدل نموده است. ایشان همچنین در صفحۀ 333 کتاب توهم بی خدایی می نویسد: اگر ما دین را صرفاً به عنوان تاریخ فرهنگ در نظر بگیریم، ادیان سه گانۀ الهی، یهودیت، مسیحیت و اسلام فقط ناقلان دین سومری اکدی بوده که از آن اقتباس یافته اند، نه بیشتر. داستان آفرینش، طوفان نوح، داستان ها و حکایت ها، ارزش های والای اخلاقی و رفتار متعالی برخی افراد، عبادات، دعا و تضرع به درگاه خداوند همگی در دین سومری موجود است[... [ازآنجاکه کهن ترین تمدن و فرهنگ ارزشمند و شناخت هشده روی زمین به سومریان تعلق دارد، می توان چنین برداشت کرد که سومری های باستان یا قومی که سومری ها از ایشان مشتق شدند، نمود و نماد خاستگاهی هستند که به وسیلۀ آ نها بنی آدم و فرهنگشان در دیگر نقاط زمین انتشار یافته است. سومریان در لوح های گلی، از اسلاف خود به سیاه سران تعبیر کرده اند و این با آنچه اخیرًا علم ثابت کرده، مبنی بر اینکه اصل هوموساپینس که امروزه در زمین منتشر شده، از آفریقاست، مطابقت دارد؛ بنابراین سومریان (اکدیان) قومی هستند که تمدن آ نها که فرهنگی بسیار عالی و ممتاز است، به طور ناگهانی و بدون مقدمه پدیدار شده است. این جهش آشکار فرهنگ و تمدن سومری ها، شاهدی روشن بر وارد شدن عنصر جدیدی در معادله است که باعث شد این موجود یعنی انسان از تعامل خودپرستانه و حیوانی ظالمانه، صرف نظر از برپایی تمدن مادی، به سمت تعامل اخلاقی، ایثارگری و انسانی متمایل شود. تنها تفسیر منطقی که مورد تأیید یافته های باستان شناسی نیز هست، وارد شدن دین در این معادله است. فقط تفسیر دینی می تواند این جهش تمدن را به گونه ای صحیح شرح دهد. رکن اول(نص یا وصیت) راه شناخت فرستادگان الهی در مقالۀ پیشین از «معرفت » سخن گفته شد. در این قسمت به یکی از اين قوانين ثابت که از طریق آن می توان فرستاده و خلیفۀ خدا بر روی زمین را شناخت، خواهیم پرداخت؛ یعنی نص (تأکيد) يا وصيت که همراه با تأکیدِ مستقیم فرستادۀ گذشته به فرستادۀ بعدی است یا با نص غیرمستقیمِ فرستادۀ گذشته به فرستاده یا فرستادگان بعدی. احمدالحسن(ع) فرمود: «نص از خلیفۀ سابق برای عموم مردم واضح تر و روشن تر از شهادت خدا در ملکوت است؛ چون آن ها از ملکوت خدا غافل اند و در عالم ماده غوطه ور شده اند و با آن خو گرفته اند؛ لذا نصی را می طلبند که از عالَم خودشان به آن ها برسد، نه از عالم ملکوت که نسبت به آن جاهل و غافل اند.(1) اول، نمون های از نصی را که در آن، فرستادۀ قبلی به فرستادۀ بعدی به صورت مستقیم تأکید می کند، در فرمان خدا به موسی به جهت وصيت به يوشع می توانیم مشاهده کنیم: ( 14 و خداوند به موسی گفت: «اينك ايام مردن تو نزديك است، يوشع را طلب نما و در خیمۀ اجتماع حاضر شويد تا او را وصيت کنم. » پس موسی و يوشع رفتند و در خیمۀ اجتماع حاضر شدند 15 و خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهر شد و ستون ابر، بر در خیمه ایستاد. ). (2) دوم، نوع دیگری از نص را نیز در کتاب مقدس مشاهده می کنیم؛ یعنی نبوت ها و پیشگویی هایی که از طریق فرستادۀ گذشته در ارتباط با فرستادۀ آینده بیان می شود و بین آن دو فرستاده، فاصلۀ زمانی وجود دارد: - در إشعیا می خوانیم: ( ۱ روح خداوند یهوه بر من است؛ زیرا خداوند مرا مسح نموده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگاری و محبوسان را به آزادی ندا کنم، ۲ و تا از سال پسندیدۀ خداوند و از یوم انتقام خدای ما ندا کنم و جمیع ماتمیان را تسلّی بخشم). (3) و مطابق انجیل، عیسی به این آیات احتجاج کرد: ( ۱۶ و به ناصره، جایی که پرورش یافته بود، رسید و به حسب دستور خود در روز سَبَّت به کنیسه درآمد و برای تلاوت برخاست. ۱۷ آنگاه صحیفۀ اشْعیای نبی را به او دادند و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است « ۱۸ روح خداوند بر من است؛ زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه نمایم و تا کوبیدگان را آزاد سازم، ۱۹ و از سال پسندیدۀ خداوند موعظه نمایم. ۲۰ »پس کتاب را به هم پیچید، به خادم سپرد و بنشست و چشمان همۀ اهل کنیسه بر وی دوخته بود. ۲۱ آنگاه شروع به گفتن با ایشان کرد که «امروز این نوشته در گوش های شما تمام شد. ») [4[ - همچنین در إشعیا می خوانیم: ( صدای نداکننده ای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمایید). ]5[ و بر طبق گزارش انجیل، یحیی به این نص در کتابِ إشعیا احتجاج کرد: ( ۲۲ آنگاه به او گفتند: پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ دربارۀ خود چه می گویی؟ ۲۳ گفت: من صدای نداکننده ای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیای نبی گفت). ]6[ همچنین لازم است به این نکته نیز توجه کنیم که بر طبق انجیل، سخنی از عیسی موجود است که اهمیت وجود این رکن را نشان می دهد: (39 کتب را تفتیش کنید، زیرا شما گمان می برید که در آن ها حیات جاودانی دارید و آنهاست که به من شهادت می دهد. 40 و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید.41 جلال را از مردم نمی پذیرم. 42 ولکن شما را می شناسم که در نفْس خود محبت خدا را ندارید. 43 من به اسم پدر خود آمده ام و مرا قبول نمی کنید؛ ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد. 44 شما چگونه می توانید ایمان آرید و حال آنکه جلال از یکدیگر می طلبید و جلالی را که از خدای واحد است طالب نیستید؟ 45 گمان مبرید که من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شماست و آن موسی است که بر او امیدوار هستید. 46 زیرا اگر موسی را تصدیق می کردید، مرا نیز تصدیق می کردید؛ چون که او دربارۀ من نوشته است. 47 اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخنان مرا قبول خواهید کرد). ]7[ همچنین وجود نص و تأکیدات برای اثبات یک فرستاده، در نزد ایمان داران به عیسی، از اهمیت بالایی برخوردار بود: ( فیلپس، نَتَنائیل را یافت و به او گفت: آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشته اند، یافته ایم که عیسی پسر یوسف ناصری است). ]8[ و نیز دربارۀ احتجاج پولس می خوانیم: ( پس چون روزی برای وی معین کردند، بسیاری نزد او به منزلش آمدند که برای ایشان به ملکوت خدا شهادت داده، شرح می نمود و از تورات موسی و انبیا از صبح تا شام دربارۀ عیسی اقامۀ حجت می کرد). ]9[ پس فایدۀ وجود نص به این دلیل است که فرستاده و خلیفۀ خدا بر روی زمین را به مردمی که فطرتشان را آلوده ساخته اند، معرفی کند و خلیفۀ خدا، حقانیت خود را از طریق آن اثبات می نماید؛ بنابراین یکی از ارکان اصلی شناخت فرستادگان به شمار می رود. سوم، همچنین نوع دیگری از نص نیز وجود دارد که احمدالحسن به آن اشاره کرده است که در آینده اگر خدا بخواهد بیشتر در رابطه با آن خواهیم گفت: «بنابراین طبق آنچه گذشت، رؤیای صادقه و کشف صادق که در آن خداوند به حقانیت خلیفه اش برای مکلفان شهادت می دهد، نصّی از جانب خدای سبحان است و روی گردانی از آن به معنای رو ی گردانی از نص مستقیم خدای سبحان است.]10[ به امید خدا در مقالۀ بعدی به رکنِ دیگری از ارکان ثابتِ شناخت فرستادگان الهی خواهیم پرداخت. ---------------------- 1 . عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، اول: نصّ. 2. تثنیه 31 : 14 و 15 . 3. إشعیا ۶۱ : 1 و 2. 4. لوقا ۴: ۱۶ تا ۲۱ . 5. إشعیا ۴۰ : ۳. 6. یوحنا ۱: ۲۲ تا ۲۳ . 7. یوحنا 5: 38 تا 46 . 8. یوحنا 1: 45 . 9. اعمال رسولان 28 : 23 . 10 . عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، نص از سوی خدای سبحان و بلند مرتبه. داستان ایمان سیدحامد میری(قسمت دوم) در قسمت پیش، داستان آشنایی سید حامد میری با دعوت مبارک 3 یمانی موعود سید احمدالحسن، وصی و فرستادۀ امام مهدی ( خداوند در زمین تمکینشان دهد) را بیان کردیم؛ به این نقطه رسیدیم که شیخ عباس فتحیه، سید حامد میری و دوستشان را که همراهشان بود به منزل دعوت می کنند تا به صورت مفصل در خصوص دعوت مبارک یمانی صحبت کنند؛ لیکن سید حامد میری قبول نکردند و خواستند ابتدا خودشان تحقیق کنند. سید حامد میری پس از مدتی جهت آشنایی بیشتر و شوق به دعوت مبارک مهدوی به منزل شیخ عباس فتحیه می روند. ایشان در مصاحبۀ صوتی با رادیو منجی بشریت گفتند: یکی دو روز بعد با شیخ قرار گذاشتیم و رفتم خدمتشان منزل. یکی از برادران آنجا تشریف داشتند و با شیخ عباس بحث و گفت وگو می کردند. ایشان سید معممی بودند که از شیخ عباس می پرسیدند: چگونه امکان داره که امام معصوم، قبل از اینکه امام بشه اطلاع نداشته باشه که امام هست؟! شیخ عباس فتحیه هم با استناد به آیه 52 سوره شوری به ایشان گفتند: پیامبر اکرم (ص) هم از قبل نمی دانستند کتاب و ایمان چی هست. با خودم گفتم عجب بحث عجیبی می کنند، و من هم در بحث و گفت وگویشان گاهی مشارکت می کردم. سید معمم گفتند: پیامبر بی سواد بوده و... در پاسخ عرض کردم: خیر، در روایتی از امام رضا(ع) در کتاب معانی الاخبار می فرمایند: «خدا لعنت کند کسی را که امی را به معنای بی سواد بداند و بگوید پیامبر بی سواد بوده... » ایشان سرچ کردن و دیدن روایتی که بهشان گفتم درسته و تصدیق کردند. بعد از کلی بحث ایشان از منزل شیخ رفتند. اولین سخنان سید حامد میری با شیخ عباس فتحیه دربارۀ دعوت و به صورت مفصل از خاطرۀ اربعین شروع شد: اولین سخنی که از شیخ عباس فتحیه درباره دعوت شنیدم، خاطرۀ ایشان از زیارت اربعین کربلا بود که داشتند تعریف می کردند. همچنین خواب و رؤیا و تبلیغشان رو از شیخ عباس فتحیه شنیدم. شیخ می گفتند: من به هرکسی تبلیغ نمی کنم... بلکه استخاره می کنم، اگر خوب آمد تبلیغش می کنم، و این برای من خیلی جالب بود. عرض کردم: برای تبلیغ من هم استخاره کردید؟ در پاسخ گفتند: بله، خوب درآمد. منم حس خوبی بهم دست داد که شنیدم استخاره برای دعوت من خوب آمده بود. شیخ عباس فتحیه با متانت و مهربانی شروع به طرح دعوت برای سید حامد میری می کنند: شیخ عباس فتحیه ادلۀ دعوت را شرح و توضیح دادند و گفتند: با استناد به روایت حضرت امام باقر(ع) در کتاب الغیبة شیخ نعمانی، ص 256 سید یمانی واج بالاطاعة هستند و هرکس که از ایشان سرپیچی کند از اهل آتش خواهد بود؛ زیرا خود سید یمانی به خداوند و صاحب الزمان دعوت می کنند و دعوت به حق می کند. کلی با شیخ در مورد دعوت و اینکه چگونه یمانی حجت و فرستاده خدا هستند درصورتی که ما دوازده امام معصوم بیشتر نداریم و... بحث کردیم. شیخ عباس فتحیه در جواب این سؤال گفتند: آیا در بیان عدد ائمه، حصر هست؟! و عدد حصر در روایات ائمه (ع) آمده؟! عرض کردم: خیر، مفهومی نداره... در ادامه گفتم: چرا سرپیچی از او مستوجب آتش جهنم است؟! اگر این طور باشه پس مالک اشتر هم واج بالاطاعة هستند؟! شیخ عباس پاسخ دادند: مولا امیرالمؤمنین(ع) به طور مطلق نگفتند که از مالک اشتر اطاعت کنید. فقط گفتند چون مالک اشتر را برای فرمانداری لشکر انتخاب کردم و رأی من هست از او فرمان ببرید؛ ولی نگفتند که مالک اشتر حجت خداست. عرض کردم: درسته، نظر شما در مورد فقها چی هست؟! گفتند: فقها معصوم نیستند؛ پس مطمئناً هر رأیی دادند که نمیتونه درست باشه. در حقیقت در جلسۀ اولی که در خدمت شیخ بودم به طور کلی قانع نشدم. گفتم مگر به جز دوازده امام، حجت معصوم دیگه ای هم داریم؟! شیخ عباس گفتند: اگر برایتان اثبات کنم که اهل بیت (ع) گفته باشند قبول می کنید؟! عرض کردم: بله، ما دوازده امام رو هم از همین طریق شناختیم و قبول کردیم. شیخ عباس با ذکر تعداد فراوانی از روایات اهل بیت (ع) با ذکر منابع آ نها اثبات کردند که پس از امام مهدی محمد بن الحسن العسکری ( جانم به فدایش) دوازده مهدی امام و حجت از آل محمد (ع) وجود دارند که واجب الاطاعة و حجت های الهی هستند. شیخ عباس فتحیه از وصیت پیامبر اکرم (ص) در شب وفاتشان شروع کردند؛ و واقعاً امری عجیب و جدیدی بود؛ زیرا متأسفانه از قبل در گو شهای ما می گفتند زمانی که پیامبر اکرم (ص) خواستند وصیت خود را بنویسند عمر نگذاشت؛ و همیشه برایمان یک سؤال مبهم بود که مگر میشه پیامبر (ص) به خاطر اعتراض اشخاصی در آن مکان و زمان، به دستور خداوند عمل نکنند؟! به هرحال پس از شنیدن وصیت پیامبر اکرم (ص) به صورت مبهوت و حیرت زده عرض کردم: مگر پیغمبر وصیت کردند؟! شیخ با کمال محبت و مهربانی گفتند: بله در کتاب غیبت شیخ طوسی، صفحۀ ۳٠٠ نوشته شده. در دلم خضوع پیدا شد و فهمیدم دوازده امام حق هستند و دیگه بحثی نکردم. شیخ فتحیه گفتند: سید احمدالحسن(ع) می فرمایند: برای کسی که طالب حق باشد خواندن یک روایت کفایت می کند؛ ولی کسی که دنبال دشمنی باشد حتی خود کافی هم کفایت نمی کند چه برسه به اصول کافی... سید حامد میری در ادامۀ سخنان خود فرمودند: ما همیشه در روایات می خواندیم که قائم با امر جدید میاد، امر جدید یعنی ولایت جدید. اگر قرار باشه این امر جدید رو از قبل بدونیم که دیگه جدید نمی بود. خلاصه، وقت نماز شد و شیخ عباس فتحیه سخن عجیبی به من زدند! شیخ عباس به من گفتند: آیا شما پشت سر من نماز می خونید؟! عرض کردم: مگه نماز شما با نماز ما فرق می کند؟! شیخ عباس گفتند: بله، سید یمانی (ع) می فرماید: به جای تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم، سورۀ حمد بخوانید و سلام آخر نماز و تکبیرات ششگانه و تکبیرةالاحرام واجب هست. عرض کردم: پس من جدا نماز می خوانم. در حقیقت هنوز که هنوزه از این بابت ناراحتم که چرا به شیخ عباس در نماز اقتدا نکردم. اقامت جماعت آن نماز را از دست دادم و برایم خسرانی عظیم بود. بعدًا به حرف های شیخ عباس که فکر کردم، در خودم گفتم: خب چه فرقی می کنه، در رساله ها فقهی مراجع هم نوشته شده که خواندن سوره حمد به جای تسبیحات افضل است و همه می گویند که به جز شش تکبیر در نماز، تکبیر ةالاحرام واجب هست؛ پس چرا ما آن را انجام نمی دیم. همچنین سلام آخر نماز که واجبه، چون مراجع هم گفتند که سلام آخر کافی هست. بعد از اینکه در مورد این موضوعات فکر کردم، مثل شیخ عباس نماز خواندم. چون در دلم مهدیین رو پذیرفته بودم و در اذان و اقامه هم که سید یمانی (ع) شهادت مهدیین رو واجب می دونند، من هم می گفتم. قضیۀ جالبی که اتفاق افتاد این بود، وقتی که می خواستم نماز بخوانم و در اذان به گفتن شهادت مهدیین که می رسیدم، صیحۀ ابلیس رو می شنیدم که می گفت: سید احمدالحسن باطله، و با صدایی بدون جوهر می گفت: ولش کن باطله... و باعث شک و تردید شدید می شد و منو به هم می ریخت و من همش روایات مهدیین را قرائت می کردم و در درون خودم بدون اینکه کلامی به زبان جاری کنم بحث می کردم. ادامه دارد... چه کسی قائم آل محمد است؟ رسول خدا(ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که زمان قائم اهل بیتم را درک کند و قبل از قیامش به وی اقتدا کرده باشد و از او و ائمۀ هدی قبل از وی پیروی کند و به خداوند عزوجل از دشمنانشان برائت جوید. اینان دوستان من و بهترین امت من هستند. » (کما لالدین، ج 1، ص 387 ) آنچه در میان مردم رایج است این است که لفظ (قائم) به طور خاص به امام محمد بن الحسن المهدی(ع) اطلاق می شود و به کسی غیر از ایشان اطلاق نمی شود و برای این فهم خود به احادیثی اشاره می کنند؛ از جمله: رسول خدا(ص) می فرمایند: «ائمۀ بعد از من 12 نفرند؛ ای علی، تو اولِ آن ها هستی و آخر آن ها قائم است که خداوند مشرق و مغرب زمین را به وسیلۀ وی فتح می کند. » (کما لالدین، ج 1، ص 282 ). امیر مؤمنان(ع) به فرزند خود امام حسین(ع) می فرماید: «نهمین فرزند تو قائم به حق است. » ( کمال الدین، ج 1، ص 308 ). و امام باقر(ع) می فرماید: «از ما 12 نفر محدث هستند که هفتمین آ نها از فرزندانم، قائم است. » ( منتخ بالاثر، ص 221 ) و احادیث دیگری که تعداد آ نها زیاد است و ما منکر دلالت آنها نیستیم؛ بلکه آنها را تأیید می کنیم. ولی آن ها از این حقیقت غافل شدند که اهل بیت(ع) در سخنان نورانی خود روشن کردند که کلمۀ قائم بر هر امام معصومی از اهل بیت(ع) اطلاق می شود؛ بنابراین کلمۀ قائم بر همه ائمه اطلاق می شود و هرکدام از آن ها در زمان خود قائم به حق است و همگی قوام (برپاکنندگان) امر خدا هستند. امام صادق (ع) در پاسخ به سؤالی که در خصوص قائم پرسیده شد فرمودند: «همۀ ما قائم به امر خدا هستیم. یکی پس از دیگری تا اینکه صاحب شمشیر بیاید. اگر آمد با امری غیر از آنچه بود، می آید. » (اصول کافی، ج 1، ص 536 ؛ ارشاد، ج 2، ص 384 ). و مفهوم «با امری غیر از آنچه بود، می آید » این است که عقاید مردم را اصلاح می کند؛ از جمله عقیدۀ آن ها نسبت به صاحب شمشیر (ع) وهم چنین نظر ما را نسبت به امر کسی که در این بحث توضیح داده خواهد شد، جلب می کند. امام صادق(ع) می فرماید: «اگر دربارۀ مردی سخنی گوییم و در او نباشد و در فرزند یا فرزند فرزند او باشد، آن را انکار نکنید؛ زیرا خدای تعالی هر چه بخواهد می کند. » (کافی، ج 1، ص 535 ) ولی ممکن است بپرسید که آیا قائم یادشده در روایات اهل بیت(ع) که با شمشیر قیام و عدل را منتشر می کند و زمین را از فساد و ظلم پاک می سازد خودِ امام مهدی(ع) است یا بر مهدی اول (احمدالحسن(ع)) اطلاق می شود؟ و پاسخ این است: این امکان برای ما وجود ندارد که در خصوص چیزی که اهل بیت دربارۀ آن سخن نگفتند، نظر دهیم و بدانیم که منظور آ نها از قائم چیست؛ چون کلام آنها مانند کلام خداوند است (چون از نزد خداست) که خود را تفسیر می کند. و هنگامی که روایات را جمع آوری کنیم خواهیم دید که اهل بیت(ع) قائم(ع) را با اسم وصفت و مکان بیعت کردن با وی و صفت اصحابش و عدد آ نها و پرچم و شمشیرش وحدت جنگ وی و اینکه حرکت وی از کجا آغاز و به کجا ختم می شود و مسائل بسیار زیاد دیگری را بیان کردند که دربارۀ وی هیچ شبه های برای کسی باقی نمی ماند. ولی با این حال خیلی ها از بیان اهل بیت(ع) غافل ماندند. تا اینکه خداوند برای مردی از آن ها فرصتی مهیا کرد تا آنچه را برای مردم مهم بود روشن سازد؛ طوری که هیچ ابهامی باقی نمانَد. وهم چنین روشن ساخت که اوست که زمین را پر از عد ل وداد می کند، بعد از اینکه پر از ظلم و ستم شده بود. وی مولا و سرورم یمانی آل محمد، احمدالحسن (ع) است. همان گونه که اهل بیت(ع) بیان فرمودند. شاید گفته شود این امر متناقض است و روایات صراحتاً بیان می دارند که امام محمد بن الحسن العسکری(ع) زمین را پر از عدل وداد می کند بعد از اینکه پر از ظلم و ستم شده است و شما هم هچیز را از امام مهدی)(ع) سلب کردید و به احمدالحسن(ع) نسبت می دهید. می گوییم: ما با ای نگونه روایات مخالفت نمی کنیم؛ بلکه می خواهیم مفهوم آن ها را از خلال جمع بین روایات اصلاح و بیان کنیم که امام مهدی(ع) رهبر و اداره کنندۀ عملیات آن فتح مبین است و همه چیز به امر وی انجام می گیرد و فرزند وی، احمدالحسن(ع) اجراکنندۀ اوامر ایشان است؛ بنابراین امام مهدی(ع) خود زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد چون که وی رهبر و فرمانده است و نیز فرزندش زمین را پر از عدل وداد می کند چون اجراکنندۀ اوامر امام است. و این معنا در قرآن نیز آمده است. گاهی اوقات قبض روح را به خداوند نسبت می دهد: ( اللَّهُ يَتَوَفَّى ال نفُسَ حِينَ مَوْتهَا) (زمر، 42 ) گاهی این عمل را به ملک الموت (عزرائیل) نسبت می دهد: (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ اْلمَوْتِ اَّلذِي وُكِّلَ بكُمْ) سجده، 11 ) و گاهی نیز قبض ارواح را به ملائکه نسبت می دهد و می فرماید: (اَّلذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ اْلمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُوُلونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوْا اْلجَنَّةَ بمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)نحل، 32 ) و هیچ تعارض در کلام خدا وجود ندارد. نسبت دادن قبض روح به خدا صحیح است؛ چون خدا امرکنندۀ است و او مدبر و صاحب اختیار است و ملک الموت و ملائکه نزد او سربازانی هستند که قبل او سخن نمی گویند و به امر او عمل می کنند؛ بنابراین عمل آن ها، عمل خداست؛ چون آن ها برای قبض ارواح از طرف خداوند موکل هستند و نیز عمل به آن ها نسبت داده می شود چون به طور مستقیم این عمل را انجام می دهند و هیچ اشکالی در این قضیه نیست. پس این معنا در کتاب خدا وجود دارد و در سیرۀ پیامبر اکرم(ص) نیز آن را مشاهده می کنیم. اگر گفته شود که پیامبر(ص) فاتح خیبر است چون رهبر مسلمانان بود، همچنین گفته می شود که علی(ع) فاتح خیبر است چون انجام دهندۀ کار است. و حتی در جنگ خندق پیروزی به علی نسبت داده شد هنگامی که خداوند مؤمنان را به خاطر امام علی(ع) از جنگ معاف کرد و با یک ضربت وی به عمرو بن عبد ود عامری (لعنه الله) احزاب متفرق شدند. هم چنین پیروزی به پیامبر(ص) نسبت داده می شود چون فرماندۀ سپاه مسلمین بود. و سِرّ این امر آن است که علی(ع) وزیر رسول خدا(ص) و وصی اوست و متعارف است که حاکم اوامر را صادر می کند و وزیر او آن ها را اجرا می نماید. حاکم الهی در این زمان امام مهدی(ع) است و او خلیفۀ خدا در زمین است و اجراکنندۀ اوامر وی، وزیر و خلیفۀ بعد از او، احمدالحسن(ع) است. و در نتیجه آنچه برای امام ثابت شد، اجراکنندۀ آنها، وصی و وزیر و خلیفۀ بعد از او، اول مهدیین، احمد(ع) است. و بدین وسیله برای ما واضح می شود که لفظ قائم شامل احمدالحسن(ع) هم می شود و در اینجا چندین دلیل را می آوریم که ثابت می کند قائم آل محمد اول مهدیین، احمد(ع) است. ادامه دارد... تاثیربازی در تربیت کودک از دیدگاه روایات, یمانی آل محمد (ع) و روانشناسان یکی از مؤلفه های اساسی در تربیت کودک، توجه به بازی های کودک است. بازی در عین سرگرم کردن کودک کارهای سازندۀ دیگری را هم داراست و به قدری در تربیت کودک مؤثر است که می تواند تربیت اجتماعی و اخلاقی فرد را هم در بزرگ سالی رقم بزند. بازی های کودکانه سرشار از انرژی و نکاتی است که به پدر و مادر در تربیت کودک کمک می کند. شرایط بازی، اسباب بازی های موجود در بازی، مدت زمان اختصاصی کودک در بازی نقش بسزایی دارد. در این مقاله سعی بر این شده است که نقش تربیتی بازی را بررسی کنیم. روان شناسان کودک، بر این اعتقادند که بسیاری از آموزش های تربیتی را می توان در خلال بازی به کودک آموزش داد. در این میان، بازی می تواند شرایط عاطفی، افکار درونی و احساس کودک را به نمایش بگذارد. ائمۀ معصومین(ع) بر نقش بازی و اهمیت آن در روایات اشاره فرموده اند. پیامبر اسلام(ص) فرمودند: بازی گوشی بچه در کودکی مایۀ فزونی عقل او در بزرگ سالی است. ]1[ امام کاظم(ع)فرمودند: خوب است بچه در کودکی بازی گوشی کند تا در بزرگ سالی بردبار شود؛ سپس در همان روایت فرمودند که شایسته نیست که جز این باشد. ]2[ بعضی از کودکان بسیار بازیگوش یا بیش فعال هستند؛ به طوری که موجب نگرانی والدین می شوند. گاهی والدین، کودک را از نظر روحی و روانی بررسی می کنند؛ اما در واقع این کودک دارای حجم زیادی از انرژی است که باید تخلیه شود و والدین باید به فکر بازی هایی متناسب با روحیه کودک خود باشند. سید احمدالحسن(ع)، یمانی آل محمد (ع) نیز در کلام خویش بر بازی های کودکانه تأکید دارند و در این باره به نکات مهمی اشاره فرموده اند. ایشان در خصوص بازی این گونه می فرمایند: «...بعضی از بازی ها جنبه آموزشی دارند. می توان کودک را به سمت بازی های مفید هدایت کرد؛ مثلاً می توان او را به بازی های فکری یا بازی های حل معماهای هندسی تشویق کرد. بسیاری از کودکان چنین توانایی های دارند و این کار در نهایت به شکل گسترده، موجب تکامل عقلی آن ها می شود و به علاوه این بازی ها می تواند باعث بازداشته شدن نوجوان از فکر کردن به امور فاسد شود... . ]3[ نکاتی راجع به بازی: 1. والدین وقت مناسبی را برای بازی های روزانۀ کودک خود اختصاص دهند. 2. بازی در فضاهای باز نسبت به بازی در محیط بسته و همراه با محدودیت در اولویت است. 3. بازی های جمعی بر بازی های فردی برتری دارند. از دیدگاه روان شناسان بازی از جنبه های مختلف بر کودک اثر می گذارد. مهم ترین شاخص آن از جنبه های اجتماعی و شناختی و جسمانی است که به صورت مختصر توضیح می دهیم: الف. رشد اجتماعی کودک: بازی های گروهی باعث تقویت ارتباط کودک با هم سالان و دنیای اطرافش می شود. کودک با رعایت قوانین بازی، صبر و احترام به حقوق دیگران و تقویت حس اعتماد به نفس، ارزش های پذیرفته شدۀ اجتماعی را می پذیرد و به حقوق دیگران احترام می گذارد. ب. رشد شناختی کودک: بازی های فکری به رشد ذهنی کودک کمک می کند. از دیدگاه پیاژه بازی در رشد هوش کودک نقش بسزایی دارد و آثار آن در رفتار فرد مشهود است؛ علاوه بر آن در رشد زبانی کودک نیز مؤثر است. ج. اغلب بازی ها همراه با تخلیۀ انرژی است و باعث تمرینات جسمانی و ورزشی می شود. هماهنگی بین چشم ها و دست ها و استحکام عضلات نیز از فواید بازی های حرکتی است. نتیجه گیری بازی های کودکانه نشان از انرژی و سلامت کودک است. در بازی می توان به شرایط عاطفی، افکار درونی و احساسی کودک پی برد. والدین می توانند بازی ها را در جهت تربیت صحیح کودک سوق دهند و در نهایت منجر به رشد اجتماعی، شناختی و جسمانی کودک شوند. ----------------- 1. محمدی ری شهری، محمد، حکمت نامۀ کودک، ص 259 ، ح 391 . 2. همان، ح 392 . 3. سید احمدالحسن، پاس خهای فقهی متفرقه، ج 3، س 148 . مرز معجزه در کلام سیداحمدالحسن (ع) بسیاری از افراد در مواجهه با دعوت های الهی برای اثبات حقانیت آن، طلب معجزه می کنند تا برایشان مشخص شود که این دعوت حق است یا باطل! این افراد باید توجه داشته باشند که معجزه، مرزی دارد که اگر رعایت نشود از نفْسِ نشان هبودن و هدایتگری خارج می شود و تبدیل به عذاب الهی می شود. اما این مرز کجاست؟ آنچه از علوم قائم آل محمد، امام احمدالحسن(ع) به دست می آید این است که معجزه باید با مقداری شبهه همراه باشد تا جایگاه ایمان به غیب را از بین نبرد. اگر جایگاه ایمان به غیب در معجزه از بین برود در این صورت این معجزه، معجزۀ قاهره خواهد بود که انسان را مجبور به ایمان می کند و ایمانی که از طریق آن به دست می آید یک ایمان مادی محض است که در پیشگاه الهی هیچ ارزشی ندارد؛ زیرا آنچه مطلوب خدای سبحان است ایمان به غیب است، نه ایمان آوردن به هر قیمتی. امام احمدالحسن(ع) می فرماید: «آنچه مطلوب است و خداوند سبحان می خواهد ایمان به غیب است و معجزه ای که خداوند سبحان می فرستد باید به گونه ای باشد که میدانی برای ایمان به غیب باقی گذارد و از همین روست که مقداری از شبهه و پوشیدگی در آن وجود دارد و به همین دلیل در بسیاری مواقع با آنچه در زمان فرستادنش رایج بوده است، مشابهت دارد. و لو جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لجَعَلْنَاهُ رجُلً وَللَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ (انعام، ۹) ( و اگر او را فرشتهه اى قرار می داديم، حتماً وى را ]به صورت [ مردى درمی آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه می ساختيم). » (تفسیر آی های از سورۀ یونس، ص 26 ) این مشابهت معجزه در دعوت همۀ انبیا وجود داشته است. ایشا ن(ع) در این زمینه می فرماید: «همان طور که مردم می دانند، از جمله معجزات موسی(ع) عصاست که تبدیل به افعی شد و این معجزه در زمانی رخ داد که سحر و جادوگری رایج بود؛ و از معجزات عیسی(ع)، شفای بیماران است، در زمانی که طب بسیار شایع بود؛ و از معجزات محمد(ص) قرآن است، در زمانی که بلاغت بسیار شایع و منتشر شده بود. کسی که درکی از حقیقت ندارد، علت مشابهت معجزه با آنچه را در آن زمان شایع بوده است این گونه تحلیل می کند که هدف از معجزه، صرفاً پیروزی بر ساحران، پزشکان و سخنوران است تا عجز و ناتوانی شان را به ثابت برساند؛ ولی حقیقتی که بر مردم پوشیده مانده با اینکه در قرآن ذکر شده است این است که معجزۀ مادی، برای مقهور کردن کسی که جز ماده را نمی شناسد، همراه با مقداری شبهه و پوشیدگی می آید. خداوند سبحان، به ایمان مادی رضایت نمی دهد؛ بلکه ایمان باید مبتنی بر غیب باشد. » (تفسیر آی های از سورۀ یونس، ص 25 ) این واقعیت که ایمان باید مبتنی بر غیب باشد در آیات بسیاری از قرآن کریم از جمله بقره: ۳، یس: ۱۱ ، ق: ۳۳ ، حدید: ۲۵ وارد شده است. برخی می گویند اگر معجزه ببینیم ایمان می آوریم. این افراد فکر می کنند با مردمان امت های گذشته تفاوت دارند؛ اما سید احمدالحسن(ع) افراد را این گونه متوجه این مسئله می کند و می فرماید: «معمولاً اگر معجزه برای همه اتفاق بیفتد یا برای انکارکنندگانی که برای ایمان آوردن، درخواست معجزه دارند، آن معجزه باید دارای محدوده ای از غیب و در آن شبهه باشد؛ به همین دلیل کافران آنچه با دعوت محمد(ص) همراه بود، معجزه نمی شمردند. » (عقاید اسلام، ص 148 ) و نیز در جای دیگری تصریح می فرماید: «این گونه نیست که معجزه برای هرکسی که خواهانش باشد، رخ دهد؛ در این صورت همۀ مردم ايمان می آوردند؛ ایمانی قهری از سر اجبار به دلیل آن قدرتی که می بینند و تاب وتوان مقابله با آن را ندارند. چنین وضعیتی چیزی نیست، جز تسلی مشدن در برابر اتفاقی که به وقوع پیوسته است و اسلام و تسلیم شدن به غیب محسوب نمی شود؛ در حالی که خداوند، همان غیب است. » (روشنگری هایی از دعوت های فرستادگان، ج 3، ص 79 ) مرز معجزه، عامل ریزش ها آنچه در خصوص مرز معجزه بیان شد، یعنی «همراه بودن معجزه با مقداری شبهه تا میدانی برای غیب باقی بماند »، در حقیقت عامل ریزش و سقوط بسیاری از انسان هاست. آنان خلفای الهی را کسانی می دانند که باید همواره با خود، معجزات و ویژگی های معجزه گونه ای داشته باشند که مردم را مجبور به ایمان کند و ا زای نرو اگر یکی از حجت های الهی بیاید و خود را معرفی کند و چنین ویژگی هایی نداشته باشد، فرستاده بودن او برایشان تعجب آور است و به او ایمان نمی آورند. سید احمدالحسن(ع) می فرماید: «اما تعجب کسانی که به خلفای خداوند کفر می ورزند ازاین روست که خلفای خداوند ویژگی های معجزه گونه ای که آ نها را مجبور به ایمان کند، نمی آورند. این افراد آمدن انسانی را که با ویژگی های خارق العاده ای توصیف نمی شود، به عنوان فرستاده، چیزی عجیب می دانند و در نتیجه جانشینان خداوند را صِرفاً کسانی غیر از ایشان می پندارند و فضیلتی برای آنان نسبت به خودشان متصور نیستند و برای این سخن آن ها که فرستادگان خداوند هستند، ارزشی قائل نمی شوند. البته لازم نیست کسانی که به خلفای خداوند کفر می ورزند، این مسئله را که «این چیزی عجیب است » بر زبان بیاورند؛ بلکه آنها این موضوع را همیشه در رویارویی با فرستاده بیان می کنند. آنان می خواهند فرستاده با ویژگی هایی خارج از روال عادی بیاید؛ در غیر این صورت از نظر این وارونه شدگان، او فرستاده نیست؛ چراکه آن ها، او را انسانی همانند بقیۀ انسان ها برمی شمارند که می خورد، می نوشد، بیمار می شود، نسیان و فراموشی دارد و در نتیجه متعجب می شوند از اینکه خلیفه و جانشین خداوند یا امام، چنین ویژگی هایی داشته باشد. آن ها او را نمی پذیرند، حتی اگر برخی از معجزاتی که ست مکاران آن ها را تأویل می کنند، همراهش باشد؛ مانند عصای موسی(ع) که درباره اش گفتند سحری است و موسی جادوگری تواناتر از جادوگران. پس آن ها هیچ معجزه ای را نمی پذیرند؛ چه معجزه ای را که با شخص فرستاده شده بیاید و چه معجزه ای را که کسی که آن را دیده و به آن ایمان آورده، برایشان تعریف کند؛ بلکه آنان تصور می کنند که فرستاده باید به ویژگی های معجزه گون های مُتَّصف باشد که آن ها را مجبور به ایمان کند. » (پاسخ های روشنگرانه، ج 7، س 659 )