نشریه زمان ظهور شماره 75

"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" دوشنبه 3 تیر 1398 / 20 شوال 1440 / 24 ژوئن 2019 / شماره 75 / 4 صفحه سخن سردبیر خود بزرگ بینی خودشیفتگی، نوعی اختلال است که با احساسات عمیق اهمیت به خود و تصور بی نظی ربودن مشخص می شود. افراد خود بزرگ بین، خود را آدم های خاص می پندارند و انتظار دارند به طور خاصی با آ نها رفتار شود. تحمل انتقاد بر آن ها سخت است و در مقابل آن، خشمگین می شوند. خود را قوی و بسیار دانا قلمداد می کنند و انتظار پیروی دیگران را دارند و از آنجا که بزرگ بینی آن ها در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شکننده ای دارند. خرد خودبزرگ بین مبنی بر مهم بودن خود است. همیشه احساس برتری یا شایستگی نسبت به دیگران دارد و رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه نشان می دهد. خودبزرگ بینی و عُجب در روایات اهل بیت بسیار مذموم یاد شده است؛ چراکه حکایت از یک اثر منفی دارد. امام صادق(ع) می فرمایند: «هرکس دچار عجب شود هلاک می گردد. » تنها راه علاج این پدیده شوم اخلاقی روانی، شناخت عمیق ضعف و نیازهای اصیل خویش است. انسانی که ضعیف خلق شده و در بند جسم خویش است، درحالی که اصل ما آسمانی است و چند صباحی برای امتحان به اینجا آمده ایم. تنها را حل مبارزه با منیت، هجرت الی الله به وسیله ولی الله است. در این هجرت انسان به عظمت عظیم خداوند و ولی خدا که تنها اوست که شایسته پیروی است پی می برد و همیشه خود را مقصر در شناخت می یابد و خود را در جایگاه اتهام می بیند. خود را راه یافته نمی داند و برتری را تنها در بنده بودن محض می یابد. همیشه به جهان از روزنۀ چشم بصیرت حجت خدا می نگرد، نه از روزنۀ منیت. در این صورت است که گناهکارتر از خود کسی را نمی بیند و دیگر مشغول عیوب دیگران نمی شود و تنها خود را سزاوار سرزنش می داند و در راه تحصیل کمال سعی می کند. تنها راه حل، ا زخود گذشتن است. حقیقت "دعا "چیست و چه جایگاهی در اسلام دارد؟ دعا و مناجات، نوعى توسل عاشقانه به معشوق و پيوستن موجودى كوچك و ناتوان به وجودى بى نهايت بزرگ و تواناست. آدمى به هنگام دعا كه همچون گدا ىي بينوا، دست نياز به درگاه كريم بى نياز دراز می کند به حقيقت وجودى خويش نزديك مى شود. انسان وقتى خود را ته ىدست و بينوا، رانده و از همه جا مانده، حقير و فقير، خوار و زبون و بيچاره و بى پناه ديد، حقيقت هستى او كه پرتوى از هستى مطلق خداوند است برايش هويدا مى شود و با احساس بستگى و پيوند با حق و نيازمندى به او، حال و شورى وص فناشدنى پيدا می کند. بنده در حال دعا و مناجات، چنان غرق لذت مى شود كه پستى و زبونى خويش را فراموش می کند و از ياد دوست لبريز و سرشار و مجموع هاى از اميد و بشارت و نور و نيرو مى شود. جملات شورانگيز دعا، چون آبشار سپيده، در افق روح، فروم یریزد و روح انسان را روشن و مشتعل مى سازد؛ همان طور كه سيل زّرين آفتاب، تيرگى ها را از ميان برمى دارد و جهان را در نور فرومی برد. در دعا و توسل، روح، تسيكن مى پذيرد و التهاب دل فرومی نشیند و بى قرارى ها جاى خود را به آرامش و قرار مى دهد؛ همانند فرزند گم شده اى كه به مادر برسد يا تشنه كامى كه به چشم هاى زلال و گوارا دست يابد. همدم شدن با خداوند و راز، نياز با دوست و درميان نهادن دردِ دل با او، غم ها را سبك می کند و دل ها را روشنایي و فروغ می بخشد. لذت دعا و مناجات با ذات بى زوال خداوند، چون چاشنى سِحرانگيزى، همه تلخى ها را شيرين كرده، زندگى را باصفا و گوارا مى سازد. جان ناشيكبا و بى طاقتى كه ديگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد، در پرتو دعا و راز و نياز و گريستن و خالى شدن از عقده ها، گنجايش دريا گونه مي ‌یابد و هجوم طوفان و بلا و غم را نسيمى دل انگيز مى انگارد. دعا، آبروبخش انسان در پيشگاه ربوبى است و اگر دعاى ما نبود، در نزد خداوند قدر و اعتبارى نداشتيم؛ (قُلْ ما يَعْبَوءْا بِكُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاوءُكُمْ) (فرقان، 77 ) ( بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنایي به شما نمی کند). دعا «بهترين و برترين عبادت « ،» كليد رستگارى « ،» گشايندۀ درِ رحمت » و «سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسما نها و زمين » است. دعا، «محبوبترين عمل در نزد خداوند « ،» سلاح پيامبران » و «سپر مؤمن » است. دعا، «دفع کنندۀ امواج بلا « ،» سبب شفاى هر بيمارى » و «دفع کنندۀ قضا و قدر » است. بايد دانست كه هدف نهایي از دعا، تنها برآمدن حاجت و رفع گرفتارى و سختى و شفاى بيماران نيست؛ بلكه براى اهل معرفت كه شناختى درست از جهان و رويدادهاى آن دارند، انس با ذات پاك خداوندى است كه كانون همۀ نیكي ها و زيبایي هاست. از استجابت دعا با ارزش تر، روح اجابت است و در نزد آنان، دعا درعین حال كه وسيله است، هدف نيز هست. چگونگی ایجاد خلاقیت در کودکان یکی از مباحث مهم در تربیت کودکان، پرورش خلاقیت آنهاست. در خصوص خلاقیت تعاریف بسیاری شده است؛ اما به طور کلی توانایی دستیابی به چیزی را به شکل نو و بدیع، خلاقیت می گویند. این موهبت الهی را می توان با مبادرت به فعالیت های منظم و مداوم پرورش داد و در مقابل، با بی استفاده گذاشتن، آن را پژمرده کرد. ایجاد خلاقیت برای کودکان، خیلی راحت تر از ایجاد خلاقیت برای بزرگ سالان است؛ چراکه کودکان مانند زمینی هستند که آمادۀ پاشیدن بذر است. باید بدانیم که ذهن کودکان آغشته به مسائل روزمره و مشکلات زندگی نشده، بلکه مشغول بازی های کودکانه اش است. تابه حال هنگام بازی های کودکان به آن ها نگاه کرده ایم؟ اصلاً به کودکی خودمان فکر کنیم. کارهای پرخطر را با آرامش و صبورانه انجام می دادیم. وقتی میوه ای رسیده را در بالاترین شاخۀ درخت می دیدیم، بی درنگ از آن بالا می رفتیم. می خواستیم هر طور شده، میوه را بچینیم، بی آنکه لحظه ای به افتادن از بالای درخت و عواقبش فکرکنیم. شاید پرورش تفکر کارآفرینانه در بزرگ سالان کار ساده ای نباشد، ولی برای نسل آینده هنوز دیر نشده است. می توان روی تفکر کودکان سرمایه گذاری کرد. کودک ، به اقتضای سنی که در آن قرار دارد، ممکن است در زندگی روزمره اش با چالش ها و مسائل مختلفی رو به رو شود. او باید بیاموزد برای حل مسائلش، راه حل هایی خلاقانه پیدا کند. در اینجا نقش پدر و مادرها پررنگ تر می شود. امام احمدالحسن (ع) سخنان بسیار جالبی دربارۀ ایجاد خلاقیت برای کودکان بیان کرده اند. در کتاب پاسخ های فقهی متفرقه، ج 3، به سؤال 148 دقت فرمایید که از امام در رابطه با تربیت کودک پرسیده می شود: سؤال: در زمان های که لهو و لعب بسیار شده است، چگونه فرزندانمان را تربیت کنیم؟ چگونه آن ها را به جای برنامه های تلویزیون که سودی ندارد و چه بسا مضر هستند، متوجه قرآن کنیم؟ چگونه حسین و عباس و زینب (ع) را در دل آن ها جای دهیم؟ چگونه آ نها را از خطرها رهایی بخشیم؟ خطرهایی مثل تکبر، منیت و چیزهای دیگر؟ وظیفۀ مادر برای اینکه فرزندش حسینی و شیعۀ حقیقی شود چیست؟ بهترین راه تعامل با کودکان چیست؟ و اینک جواب یمانی آل محمد (ع): «تربیت صحیح، واجبی است که والدین متحمل اَدای آن هستند. دربارۀ اموری مثل بازی یا مشاهدۀ تلویزیون یا حتی اینترنت و بازی های کامپیوتری و نظایر آن ها، بر والدین واجب است که مراقب فرزندانشان باشند و آ نها را از امور فسادانگیز بازدارند؛ مثلاً وقتی بچه برای بازی به سراغ اینترنت می رود باید زیر نظر والدینش باشد؛ ولی جایز نیست که او را از بازی یا کارهای کودکانه بازدارند؛ چراکه این کار در بزرگ سالی تأثیراتی به دنبال خواهد داشت. به علاوه بعضی از بازی ها جنبۀ آموزشی دارند. می توان کودک را به سمت بازی های مفید هدایت و تشویق کرد؛ مثلاً می توان او را به بازی های فکری یا بازی های حل معماهای هندسی یا شبیه آن ها تشویق کرد. بسیاری از کودکان چنین توانایی هایی را دارند و این کار در نهایت منجر به تکامل گستردۀ قدرت عقلی آن ها می شود. به علاوه این بازی ها می توانند باعث بازداشته شدن نوجوانان از فکر کردن به امور فاسد دیگر شود. می توان به کودک یا نوجوان تحقیق کردن را آموخت تا یاد بگیرد و توانایی هایش ارتقا یابد. والدین می توانند او را به تحقیق دربارۀ مباحث معین علمی یا مسائل مربوط به زندگی روزانه یا تاریخی تشویق کنند؛ اما در خصوص امور دینی، به عنوان مثال کودک را به بیشتر از نماز جماعت همراه با والدینش وادار نکنید. آرام آرام او را تشویق کنید که دو رکعت نماز به تنهایی بخواند و در آن برای رفع نیاز معینی دعا کند و هنگامی که احساس کند نیازش برآورده شده است، ارتباطش باخدا قوی می شود و ایمان آرام آرام در قلبش رسوخ می کند... . اگر یکی از آن ها کار خوبی کرد به عنوان مثال نماز خواند یا طاعتی انجام دا د به او تبریک و سخن نیکو بگویید و بگویید: خداوند به تو عطا می کند، تو را مبارک می دارد و در حضور ملائکه اش از تو یاد می کند... برای کودکان بالای ده سال برنامۀ هفتگی تنظیم کنید؛ مثلاً سه یا چهار روز اجازۀ بازی نداشته باشند و حتی اگر به آن ها اجازۀ ورود به اینترنت یا سرگرمی های غیردرسی می دهید برای امور علمی یا تاریخی یا خواندن کتاب یا خواندن مطالب مخصوص درسی شان یا خواندن داستان های انبیا و ائمه (ع) و شبیه آن ها باشد. به این ترتیب با توجه به زمان آن ها و تنظیم آن، نتیجۀ خوبی از آ نها حاصل می شود؛ اما با کوتاهی کردن، چه بسا منحرف شوند و شما زیان ببینید و در این صورت، زیان شما بزرگ خواهد بود... . » در کلام امام احمدالحسن می توان راجع به پرورش خلاقیت کودکان نکاتی را استخراج نمود؛ از جمله: 1. بازی های فکری و مفید آموزشی: خلاقیت به نحوۀ بازی بستگی دارد. 250 بازی نشستنی وجود دارد که 50 نوع آن همراه با خلاقیت است؛ از جمله، می توان به این بازی ها اشاره کرد: الف. من به چه فکر می کنم؛ ب. بازی های ترسیمی؛ ج. شکار کلمه؛ د. بازی های استنتاجی و... . بازی ها باید هوش هیجانی و مهارت و حس اعتمادبه نفس کودک را تحریک کند. بازی هایی که کودک را در تفکر خلاق و حل مسائل به چالش بکشد و اگر درگیری ذهنی ایجاد نکند و صرفاً تکرار باشد، بازی ذهنی محسوب نمی شود. بازی های فکری، کودک را در خصوص عملکردش به تفکر و امی دارد. در کلام امام نیز صراحتاً به نقش بازی در تکامل گسترده قدرت عقلی اشاره می نمایند. 2. اهتمام به مطالعه و توجه به تحقیق: خلاقیت با مطالعه پیشرفت و انسان را کامل می کند. بحث مهم در مطالعۀ کتاب این است که فرد در حین مطالعه، قدرت تفکر خلاق داشته باشد. در این حیطه، تحقیق نیز می تواند در جهت رشد عقلانی، تقویت طرز تفکر منطقی گام بردارد. 3. تزریق اعتمادبه نفس: تطمیع کودک از پاداش و حس رضایت پروردگار برای کودک می تواند حس رضایت و اعتماد به اعمال نیک خود پیدا کند. 4. نقش والدین در ایجاد و پرورش خلاقیت در رفتار اغلب والدین سرکوب و تشوی قنکردن وجود دارد؛ درحالی که در روایات اهل بیت(ع) بر ایجاد محیط کودکانه اشاره شده است. در روایتی از پیامبر می خوانیم که فرمودند: نزد هرکس که کودکی است، باید با او کودکی کند. (حکمت نامۀ کودک، حدیث 402 ) باید توجه داشت که کودکان یک کودک کامل هستند، نه یک بزر گسال ناقص که از آن ها به اندازۀ سنشان توقع داشت. والدین اجازه دهند که کودک در پنج سالگی نیازهای پنج سالگی خود را برطرف کند تا بتواند حس خود را بیان و احساس آزادی کند. معجزه در کلام یمانی آل محمد ع فقها در خصوص معجزه نظرات بسیار متفاوت و بعضاً متناقضی مطرح کرد هاند؛ ولی فصل الخطاب تمام نظرات، در بیان مردی الهی است که مخاطب وحی الهی است. سید احمدالحسن علیه السلام در تعریف معجزه می فرماید: «معجزه، آیت و نشان های از جانب خداست که خدای متعال برای دفاع از ولی خود و تأیید او م یفرستد و اثبات می کند که این شخص، یکی از اولیای الهی است. »{1} فلسفۀ معجزه حقیقتاً معجزه به چه دلیلی از سوی خداوند به اولیایش داده می شود؟ آیا صرفاً برای اتما محجت بر آن قومی است که مکلف به شناخت حجت الهی هستند؟ فلسفۀ وجود معجزه در دعوت های الهی، مطلبی است که دانستن آن ضروری به نظر می رسد. از کلمات امام احمدالحسن علیه السلام در بیان فلسفۀ وجود معجزه، نکاتی زیبا به دست می آید: 1. نسبت به درخواست کنندگان معجزه الف. دفاع خدای متعال از اولیایش و شهادت و گواهی الهی برای آ نها ایشان علیه السلام در یکی از پیام های فیسبوک خود می فرمایند: «گمان می کنم همۀ این ها نشانه هایی هستند که روشن می سازند خدا از اولیائش دفاع می کند تا بگوید که این ها اولیای من هستند و من خدای واحد احد برای آنان شهادت می دهم و سپاس و ستایش از آن خداست. »{2} ب. مسلح بودن اولیای الهی به خدا ایشان علیه السلام می فرماید: «پس از سپر یشدن سالیانی از داستان پیراهن معجزه گونه، پیراهن آیات الهی، آیۀ دیگری می آید: دست سپید موسی برای بینندگان؛ دستی که پس از لمس کردن قلب موسی علیه السلام سپید بیرون می آید (وَاضْمُمْ یدَكَ إَلى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ آیةً أخْرَى) { 3} (دست خویش در بغل کن، بی هیچ عیبی، سفید بیرون آید، این هم آیتی دیگر). گویی هر آنچه را در قلب موسی علیه السلام است بیرون می آورد تا مردم آن را سپید، خالص، طاهر و پاک، و عدل و نوری ببینند که شرق و غرب عالم را پُر می کند؛ همچنین، این دست آنچه در قلب موسی علیه السلام است یعنی خداوند سبحان و متعال را لمس می کند، تا خبر دهد که او سبحان و متعال در قلب موسی است و او موسی علیه السلام را فرستاده است. همان طور که پی شتر پیراهن به مردم خبر می داد که خداوند در قلب یوسف علیه السلام است و این خداوند سبحان و متعال است که یوسف علیه السلام را فرستاد و او را به عنوان خلیفه و جانشینش در زمینش منصوب فرمود. »{4} ج. نشان های است بر اتصال حجت های الهی به خدای سبحان امام احمدالحسن علیه السلام می فرماید: «اگر منافقی بگوید چرا خدا همۀ آن هایی را که به تو بدگویی می کنند و بر تو تعرض می دارند، به هلاکت نمی رساند، می گویم: زیرا حکمت از معجزه، اثبات اتصال من به خداست و این حکمت با هلاکت یکی تحقق یافت. پس خدا همۀ آن هایی را که با حسین علیه السلام در کربلا در روز عاشورا جنگیدند با معجزه ها به هلاکت نرساند؛ بلکه عده ای را به هلاکت رساند تا نشانه و آیتی باشند. خدا شمر و حرمله را هلاک نکرد، به رغم اینکه آنچه با حسین (درود خدا بر او باد) انجام دادند بدتر از سب او یا اتهام او بود، مبنی بر اینکه از اهل آتش است. »{5} 2. نسبت به اولیای الهی نشان دادن آیات بزرگ الهی به اولیای خود ایشان علیه السلام در بیان معجزات موسی علیه السلام می فرماید: «سلاح موسی عصا یا دست سپید معجزه گونه نبود؛ بلکه سلاح قدرتمند موسی علیه السلام که هیچ شکستی ندارد «لا قوة الا بالله » است و این آیات برای موسی علیه السلام ، فقط به این دلیل بود که آیات بزرگ پروردگارش را ببیند. »{6} و در حادثۀ وضع حمل مریم سلام الله علیها تشریح می فرمایند که به صورت عادی امکان ندارد زنی که تازه وضع حمل نموده است بتواند درخت نخلی را تکان دهد؛ پس چگونه است که خداوند به مریم می گوید نخل را تکان بده تا برایت رطب تازه فرود آید؟ در نهایت، علت دستور خداوند به مریم را این گونه بیان می کنند: «...در نتیجه علت تکان خوردن درخت خرما برای مریم معلوم بود و اینکه از سوی خداوند است. در نتیجه عاملی شد که اطمینان او را افزایش می داد و نه ترسش را و حتی آشکارکنندۀ نیرو و قدرت الهی است که به واسطۀ مریم علیه االسلام بر مریم علیه االسلام احاطه دارد. در نتیجه مریم علیه االسلام می فهمد که در آنجا فرشتگانی حضور دارند که بر او احاطه دارند و از او نگاهبانی می کنند و او را از مکر و فریب کسانی که می گویند (یا مَرْیمُ لقَدْ جِئْتِ شَیئاً فَرِیا){7}(ای مریم، کاری قبیح و ناپسند کرده ای) محافظت می کنند. به این ترتیب این اتفاق (هُزِّی إَلیكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ) { 8} (تنۀ درخت خرما را به طرف خودت تکان بده) سنگی الهی می شود که کارهای مورد ارادۀ خداوند را محقق می سازد. »{9} --------------------------- 1. پیام فیسبوک، تاریخ ارسال: دوشنبه، 2013 March12 ، مطابق با 21 اسفند 1391 . 2. پیام فیسبوک، تاریخ ارسال: دوشنبه، 2013March12 ، مطابق با 21 اسفند 1391 . 3. طه، 22 . 4. روشنگری هایی از دعوت های فرستادگان، ج 3، ص 104 . 5. پیا م فیسبوک، تاریخ ارسال: دوشنبه، 2013 March12 ، مطابق با 21 اسفند 1391 . 6. روشنگری هایی از دعوت های فرستادگان، ج 1، ص 20 . 7. مریم، 27 . 8. مریم، 25 . 9. پاسخ های روشنگرانه، ج 7، س 651 . داستان ایمان سید حامد میری بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند: (مِنَ اْلمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بدُّلوا تَبْدِ لًي) (از ميان مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. بعضى بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضى چشم به راه اند و هیچ تغییر و تبدیلی {در پیمانشان} نداده اند). (احزاب، 23 ) سید حامد میری از انصار امام مهدی (ع) و پیروان سید احمدالحسن یمانی وصی و فرستادۀ امام مهدی (خداوند در زمین تمکینشان دهد) و از طلبه های حوزۀ علمیۀ قم است. در سال 1393 به حقانیت این دعوت مبارک پی بردند و ایمان آوردند؛ لیکن پس از مدتی به جرم ایمان به وصیت رسول اکرم (ص) بارها و بارها راهی زندان شدند؛ در اینجا قصد داریم داستان ایمان این رادمرد و یار وفادار اهل بیت (ع) را برای خوانندگان و محققین گرامی بازگو کنیم. سید حامد میری در گف توگوی صوتی با رادیو منجی بشریت در خصوص چگونگی آشنای ایشان به دعوت مبارک این چنین بیان کردند: اولین باری که اسم سید احمد الحسن(ع) رو شنیدم، داشتم می رفتم نمایشگاه بین المللی قرآن توی مصلای تهران در سال ۱۳۹٠ یا ۹۱ شمسی... کانون فرهنگی یک غرفه در نمایشگاه قرآن داشت و من در غرفۀ احکام بودم و عملاً نماز و وضو را به کودکان و نوجوانان آموزش می دادم. توی نمایشگاه قرآن که بودم از رادیو معارف نام سید احمدالحسن(ع) را شنیدم... که آقای آیتی کارشناس برنامه داشت خبر ایشان رو نقل می کردند و شدیدًا مخالف ایشان بودند. چیزی که به خاطر دارم اینه که آقای آیتی می گفتند: ایشان خودش را سید یمانی معرفی کرده، درحالی که وی اهل بصره هستند؛ و شروع به تمسخر ادعای سید احمدالحسن (ع) کردند و ادامه دادند: حکومت ایران دعوت سید احمدالحسن(ع) را باطل می داند و میگن: نباید در مورد چیز باطل حرف زد... . وقتی در رادیو از سید احمدالحسن(ع) شنیدم، پیش خودم گفتم: چه ادعای عجیبی! سید یمانی از بصرۀ عراق آمده... حدودًا این موضوع یک سال قبل از این بود که دعوت به گوش من برسد و آن را قبول کنم. تقریباً در ایام بهمن ماه ۹۳ بود که عبدالله پادشاه عربستان به دَرک واصل شد که ما طلبه های حوزه خبرش رو شنیده بودیم و منتظر شنیدن خبر بشارتی طبق روایات اهل بیت (ع) بودیم. همان روایاتی که قائل به انتظار فرج پس از هلاک عبدالله است: - شیخ طوسی در کتاب الغیبة، ص 447 از ابوبصیر نقل می کند که امام صادق (ع) فرمود: «هرکس مرگ عبدالله را براى من ضمانت کند من هم آمدن قائم را براى او ضمانت می کنم. بعد از آنکه عبدالله مُرد، دیگر مردم بر سر کسى اجتماع نمی کنند و این امر (ظهور دولت حق) به خواست خدا به صاحب شما منتهى می شود و بعد از آن، سلطنتِ چندین ساله از بین می رود و به سلطنتِ چند ماهه و چن دروزه تبدیل مى شود. عرض کردم: آیا این ماجرا طول می کشد؟ فرمود: نه! » نعمانی در کتاب الغیبة، ص 267 از ابوبصیر نقل می کند که امام صادق (ع) فرمودند: «در آن میان که مردم در عرفات ایستاده اند، ناگاه سوارى که بر شترى تندرو سوار است نزد آنان می آید و ایشان را از مرگ خلیفه اى آگاه می کند که فرج آل محمد(ع) و گشایش همگى مردم در مرگ اوست. » - نعمانی در کتاب الغیبة، ص 269 از حذیفة بن یمان نقل می کند که گفته است (این روایت ظاهرًا از امام معصوم نیست): «خلیفه اى کشته مى شود که نه در آسمان پناهگاهى دارد و نه در زمین یاورى! و خلیفۀ دیگر از خلافت خلع مى شود و روى زمین راه می رود، درحالی که چیزى از زمین را مالک نیست! و در همان سال، شخص دیگرى به جای او می نشیند. » راوی در ادامه می گوید: «حذیفه به من گفت {بالاخره} سلطنت به اولاد پیغمبر، باز خواهد گشت. » سید حامد میری در ادامۀ صحبت های خویش از دیدار مهم خود با شیخ عباس فتحیه سخن گفتند: در آن هنگام در مؤسسۀ اسراء، برادر عزیزم شیخ عباس فتحیه رو زیارت کردیم و چون محل سکونت من واقع در نزدیکی مؤسسه بود، معمولاً نمازهای خود را همان جا به جا می آوردم. بعد از نماز عصر دیدم تازه شیخ رسیدند. خلاصه، کلی با شیخ صحبت کردیم و به همراه یکی از دوستان خواستیم بریم که ناگهان شیخ چهره اش درهم شد. عرض کردم: چی شده اتفاقی ناشایست افتاده؟! شیخ عباس در پاسخ گفتند: می ترسم از عاقبتم، عاقبت به خیری سخته... عرض کردم: چطور؟! شیخ گفتند: من روایتی شنیدم که در مقابل امام مهدی (ع)16000 فقیه می ایستند و باهاش می جنگند. عرض کردم: عجب! شاید آنان وهابی باشند... دیگه نشستیم، شیخ گفتند: سید! مگر امکان داره که ۱۶٠٠٠ فقیه مخالف امام زمان (ع) در نجف یا کوفه جمع بشن؟! با حیرت عرض کردم: نمی دونم. شیخ عباس در ادامه گفتند: تازه این فقها روی پیشانی هاشون پینه بسته و... شیخ روایت رو خوند. در روایت آمده بود که این فقها لباس های بلند می پوشند، درحالی که وهابی ها لباس های کوتاه به تن می کنند. شیخ فتحیه گفتند: یک روایت دیگه از امام باقر (ع) در کتاب الغیبه شیخ نعمانی هست که می فرماید: «اگر اولاد فاطمه آن را بشناسند او را قطعه قطعه می کنند. » عرض کردم: شاید مقصود سادات بنی عباس باشد! شیخ گفتند: نه، زیرا در روایت آمده سادات بنی فاطمه... . شیخ عباس فتحیه در بیان این مطالب خیلی محکم و با یقین صحبت می کرد. انگار در حال مشاهده وقایع روایات روی زمین بودند و به همین دلیل ذهن و وجود من رو درگیر کرد... . شیخ عباس گفتند: سید، خبر داری که سید یمانی ظهور کرده؟! عرض کردم: سید یمانی! آیا ایشان الان یمن هستند؟! شیخ گفتند: نه. گفتم: پس کجاست؟! شیخ گفتند: بصرۀ عراق. عرض کردم: شما رفتی ایشان را دیدی؟! گفتند: خیر. کمی طفره رفتم و گفتم: پس چی... . شیخ کمی اطراف خود را نگاه کرد و گفتند: من به ایشان ایمان آوردم و مُبلّغ ایشان هستم. عرض کردم: ایمان آوردی یعنی چی، یعنی بیعت می خواهد، باید چه کار کنیم؟! شیخ در پاسخ گفتند: تشریف بیارید خانه، مفصل دراین باره صحبت کنیم. دوستم که همراهم بود و هنوز دعوت رو نپذیرفته بود، اصرار داشت که باهم بریم منزل شیخ عباس؛ اما من گفتم: نه، فعلاً بذار من برم تحقیق کنم ببینم قضیه چیه. ادامه دارد... هشتم شوال، فاجعۀ وهابیت هشتم شوال، سالروز غم انگیز تخریب حرم شریف ائمه بقیع (علیهم صلوات الله) به دست وهابی های آل سعود است. در این روز، تفکر ارتجاعی وهابیگری به بهانۀ برداشت غلط از دین، مضجع شریف و حرم نورانی ائمه بقیع(ع) و صحابه بزرگوار را ویران کردند و به خیال خود، سنت پیامبر (ص) را احیا کردند. تخریب بقاع متبرکۀ ائمۀ مظلوم (ع) مدفون در قبرستان بقیع در مدینه منوره، توسط وهابی های سعودی و دشمنان ازخدابی خبر و سفاک قرآن و عترت در هشتم ماه شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری (مصادف با21 آوریل ۱۹۲۶ ) یکی از ناگوارترین و اسفناک ترین حوادث تاریخ اسلام به شمار می رود. پس از اشغال مکه، وهابی ها به سرکردگی «عبدالعزیز بن سعود » به مدینه روی آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال و قبور ائمه بقیع و دیگر قبور همچنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص)، قبور زنان آن حضرت، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس (ع) و قبر عبدالله پدر پیامبر (ص) و اسماعیل فرزند امام صادق(ع) و بسیاری قبور دیگر را تخریب کردند. اینکه این تفکر از چه زمانی در دنیای اسلام راه پیدا کرد، بحثی جداگانه دارد و به زمان «ابن تیمیه » در قرن هفتم برمی گردد؛ اما اینکه چگونه خاندان آل سعود به این تفکر دست یافتند و احیاگر این تفکر شدند، درخور توجه است. «محمد بن عبدالوهاب » از نسل یهودیان تازه مسلما نشده بود که در قرن دوازدهم به عنوان احیاگر تفکر «ابن تیمیه ،» گذشتۀ عبرت آموزی دارد. از تفکر دگراندیشی او در دوره جوانی تا گشت وگذار در همۀ بلاد اسلامی حتی ایران و آشنایی با همفر و تحت تأثیر قرارگرفتن او در اجرای مأموریت های همفر و آشنایی و هم پیمانی او 4ثبا محمد بن سعود، همه نشان از دس تنشاندگی ابن وهاب و تقویت این تفکر از سوی انگلیس دارد. به ویژه اینکه «محمد بن عبدالوهاب » در سال ۱۱۴۳ قمری مذهب تاز های تأسیس کرد. ابن وهاب پیرو مذهب «احمد بن حنبل » بود و از این مذهب پیروی می کرد؛ اما تفکرهای افراطی که ریشه در عقاید تند ابن تیمیه داشت و می توانست در دنیای اسلام شقاق ایجاد کند موجب شد، این تفکر مذهب حنبلی مسلط و وهاب یگری را به عنوان انجام آنچه سنت رسول الله(ص) است، گسترش دهد و با اصرار به این عقیده پافشاری کند که هر سنتی که پیامبر (ص) انجام داده، درست است و بایستی استمرار یابد و غیر از آن بایستی از دین رخت بربندد. یکی از تعهداتی که ابن وهاب به همفر داد، تخریب بارگاه و حرم شریف بزرگان دین بود که وقتی بنای عقیدۀ وهابیت را با بن سعود آغاز کرد، آن را عملیاتی ساخت. زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم (ص) را ممنوع کرد و تصمیم به تخریب بناهای قبور ائمه و حتی حرم شریف نبوی (ص) گرفت که در هشت شوال سال ۱۳۴۴ دست به کار شد و بناهایی را که روی قبور ائمۀ بقیع و صحابۀ پیامبر(ص) بود، تخریب و تصمیم به تخریب خانه و حرم شریف نبوی (ص) گرفت که با پافشاری مسلمانان و دولت ها، از این کار صرف نظر کرد. بر اساس اطلاعات ذکرشده در تاریخ، حضرت امام حسن(ع) در اتاقی متعلق به عقیل بن ابی طالب مدفون شده و از ابتدا بنایی روی حرم شریف حضرت بوده است. یکی از جهانگردان غربی به نام «میستر »که به فاصلۀ کوتاهی از ویرانی، حرم بقیع را دیده، ویرانی و خرابی آنجا را این گونه ترسیم می کند: «چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهری دیدم که زلزلۀ شدیدی در آن به وقوع پیوسته و به ویران های تبدیل شده است؛ زیرا در جای جای بقیع به جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و تیرهای چوب کهنه چیز دیگری نمی توان دید. ولی این ویرانی ها و خرابی ها در اثر وقوع زلزله یا حادثه طبیعی نبوده، بلکه با عزم و ارادۀ انسان ها به وجود آمده بود و همۀ آن گنبد و بارگاه های زیبا و سفیدرنگ که نشانگر قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان شده است. » نخستین تخریب قبور مطهر ائمۀ بقیع به دست وهابی های سعودی در سال ۱۲۲۰ قمری، یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی ها توسط حکومت عثمانی رو ی داد. پس از این واقعه تاریخی اسلامی با سرمایه گذاری مسلمانان شیعه و به کار بردن امکانات ویژه ای، مرقدهای تخریب شده به زیباترین شکل بازساز ی شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مرقدهای زیارتی و در واقع مکان زیارتی سیاحتی مسلمانان تبدیل شد. برای درک میزان دردناک و شنی عبودن این اقدام باید توجه کرد که در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چراکه زادگاه اصلی اسلام آنجاست و آثار گران بهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می شود؛ اما متأسفانه، متعصبان خشک مغز وهابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانۀ واهیِ آثار شرک، از میان برده اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونۀ بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می آید. در فضیلت بقیع، احادیث و روایات متعددی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است؛ از جمله اینکه در حدیثی فرمودند: «از بقیع ۰ ۷هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است، محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت می شوند. » در حدیث دیگر آمده است که رسول خدا(ص) در بقیع حضور یافتند و اهل قبور را این گونه خطاب کردند: «درود بر شما، خداوند ما و شما را بیامرزد، شما پیشاهنگانِ ما بودید و ما هم در پی شما خواهیم آمد. » حرم ائمۀ بقیع در کتب تاریخ به عنوان مشهد و حرم اهل بیت(ع) معروف شده است. راه شناخت فرستادگان در کتاب مقدس به امید خدا در این مقاله و مقالات پیش رو سعی خواهیم کرد تا نکات مهمی را از کتاب مقدس، در ارتباط با نحوۀ شناخت فرستادگان خدا ارائه نماییم و اولین مقاله را «معرفت » نام نهادیم چراکه ارتباط مهمی با این موضوع دارد. احمدالحسن فرمود: «انسان، اساساً بر معرفت خدا سرشته شده است، چون بر صورت و شکل خدا خلق شده است؛ یعنی انسان تجلی خدا در عوالم آفرینش است. »{1} در تورات می خوانیم:( ۲۶ و خدا گفت: «آدم را به صورت ما و موافق و شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همۀ حشراتی که بر زمین می خزند، حکومت نماید. ۲۷ » پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید). { 2} همچنین می خوانیم: (این است کتاب پیدایش آدم. در روزی که خدا آدم را آفرید، او را شبیه خود ساخت). { 3} احمدالحسن فرمود: «همچنان که می دانیم، صورت هرچیز تا اندازه ای حکایتگر حقیقت آن چیز است؛ اما هنگامی که عموم مردم از راه خدا روی برتافتند، به دنیا مشغول و از پروردگارشان غافل شدند و در میان آن ها، گروهی خاص و اندک، اهل تذکر و یاد خدا شدند که در آسمان تاریک همچون ستاره می درخشند مشیت و ارادۀ خدا، به سبب رحمتش ، بر این تعلق گرفت که از میان همین گروه خاص و اندک که به یاد آوردند و شنیدند، فرستادگانی را برگزیند و آن ها را ارسال فرمود تا به غافلان و مشغولان به دنیا یادآوری کنند، راه را به آن ها نشان دهند و آن ها را به سوی خدا سِیر دهند؛ تا برخی از این غافلان به فضل خدا و به فضل این نجات یافتگان نخستین نجات یابند، متذکر شوند و بشناسند؛ بنابراین، اصل این است که همۀ مردم متذکر باشند و نیاز نباشد کسی آ نها را به یاد (خدا) بیندازد؛ پس اگر فرستاد های بیاید، فرض این است که مردم بی آنکه او خودش را به عنوان رسول (فرستاده) معرفی کند، او را بشناسند. »{4} به این دو مثال در انجیل دقت کنیم که چگونه بر طبق انجیل دو شخصیتِ پاک سرشت، توانستند عیسی را شناسایی کنند: ( ۲۵ و اینک شخصی شمعون نام در اورشلیم بود که مرد صالح و متقی و منتظر تسلی اسرائیل بود و روح القدس بر وی بود. ۲۶ و از روح القدس به او وحی رسیده بود که تا مسیح خداوند را نبینی موت را نخواهی دید. ۲۷ پس به راهنمایی روح، به هیکل درآمد و چون والدینش آن طفل، یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را به جهت او به عمل آورند، ۲۸ او را در آغوش خود کشیده و خدا را متبارک خوانده، گفت: « ۲۹ الحال ای خداوند، بندۀ خود را رخصت می دهی، به سلامتی برحسب کلام خود.30 زیراکه چشمان من نجات تو را دیده است، ۳۱ که آن را پیش روی جمیع امت ها مهیا ساختی. 32 نوری که کشف حجاب برای امت ها کند و قوم تو اسرائیل را جلال بُود. )»{5} همچنین می خوانیم: ( ۳۶ و زنی نبیه بود، به نام حنّا، دختر فنُوئیل از سبط اشیر بسیار سال خورده، که از زمان بکارت هفت سال با شوهر به سر برده بود. ۳۷ و قریب به 84 سال بود که او بیوه گشته از هیکل جدا نمی شد؛ بلکه شبانه روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول می بود. ۳۸ او در همان ساعت درآمده، خدا را شکر نمود و دربارۀ او به همۀ منتظرین نجات در اورشلیم، تکلم نمود).{6} احمدالحسن فرمود: «حتی اگر مردم غافل شدند؛ بازهم واجب است که آن متذکّر -رسولی که خدا به سویشان فرستاده تا آن ها را به راهی ببرد که به سبب غفلتشان، آن را ضایع کرده اند- برای تذکر آن ها به رسالت خویش، به چیز زیادی نیاز نداشته باشد. بلکه فرض این است که خلیفۀ خدا به چیزی بیش از معرفی خود نیاز ندارد و مفروض این است که مردم قادر به شناخت این مسئله هستند که او خلیفۀ پروردگار و خدای آن هاست که خودشان می توانند به او متصل شوند و دربارۀ این شخص (رسول) از او سؤال کنند. این همان اصل و اساس است؛ اگر آن ها مردمی باشند که مراقب فطرت و انسانیتشان هستند، هرچند غفلت کرده باشند. »{8} و همچنین فرمودند: «بین مردم و بین اصحاب فطرت های وارونه شده، بسیار هستند کسانی که فطرت و جانشان را تا اندازه ای آلوده کرده اند؛ لذا نیازمند چیزهای دیگری غیر از اعلام و اذان هستند؛ و این همان چیزی است که ما به آن می گوییم ادلۀ شناخت خلیفۀ خدا یا قانون معرفت حجت. »{8} در كلمات عيسی نيز به بحث معرفت اشاره شده است، چنانكه فرمود: ( ۲۶ لیکن شما ایمان نمی آورید؛ زیرا از گوسفندان من نیستید؛ چنان که به شما گفتم. ۲۷ گوسفندان من آواز مرا می شنوند و من آن ها را می شناسم و مرا متابعت می کنند).{9} و فرمود: (کسی که از خداست، کلام خدا را می شنود و از این سبب شما نمی شنوید که از خدا نیستید).{10} و قانون معرفت حجت، شامل سه رکن است که به امید خدا در آینده، در رابطه با آن بیشتر خواهیم گفت. ------------------ 1. عقاید اسلام، معرفت. 2. پیدایش ۱: ۲۶ و 27 . 3. پیدایش ۵: ۱. 4. عقاید اسلام، معرفت. 5. لوقا ۲: ۲۵ تا ۳۲ . 6. لوقا ۲: ۳۶ تا ۳۸ . 7. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، معرفت. 8. عقاید اسلام و از تو دربارۀ روح می پرسند، معرفت. 9. یوحنا ۱۰ : ۲۶ تا 27 . 10 . یوحنا 8: 47 . تمسک به انتصابات الهی در فتنه ها شیخ حبیب سعیدی حفظه الله: برخی از برادران درخواست داشتند که برای ما یکی دو داستان یا داستان های مستقیم از امام(س) نقل کنید. به حول و قوّۀ الهی به ذهنم خطور کرد که این داستان را بیان کنم. آنچه یادم می آید، مضمونش را بیان می کنم. یک روز در حسینیه بصره بودیم و امام(س) فرمود: «فردی که می خواهد مانند ایستادن امام محمد بن الحسن (ص) بایستد و مانند نشستن امام (س) بنشیند، {...} با این مجموعه یا مردم باشد، منظور افرادی است که آنان را منصوب کرده ام؛ یعنی افرادی که منصوب و قرار داده شده اند؛ چه گروهی باشند و چه یکی از آن ها باشد. » ایشان فرمود: «این ها همان امتی هستند که در روایات ذکر شده که «امت نسبت به گمراهی و باطل اجتماع نمی کنند ». این ها امتی هستند که منصوب شده اند. » ایشان بدین مضمون فرمود: «اگر امام برایم حتی گنجشکی را منصوب کند و قرار دهد، از او اطاعت می کنم. » همیشه این موضوع را برای برادران انصار یادآوری می کنم و به آنان می گویم: امام (س) نسبت به همراهی با امت منصوب شده از سوی ایشان (س) تأکید می کند. به این دلیل که این ها همان امت مرحومه (مورد رحمت) هستند. این ها امتی هستند که تسدید و تأیید بر آنان فرود می آید. همان افرادی که ابدًا از عصمت خداوند سبحان و متعال تُهی نیستند؛ بلکه خداوند سبحان و متعال، آنان را در هر خیری وارد می کند و از هر بدی و شری بیرون می آورد. به این دلیل که ایشان، به ریسمان خداوند چنگ زدند و با آن مرتبط شدند. ریسمان خداوند، همان خلیفۀ خداست. سید واثق حسینی حفظه الله: عزیزان، سخنان امام (س) و مواضعی دیگر که در دعوت مبارک اتفاق افتاده است {نیز وجود دارد}. می دانید که هرچند مدتی {که می گذرد}، گروهی ظاهر می شوند و مدعی می شوند که با امام(ع) ارتباط دارند و اینکه آنان راست گو هستند و افرادی را که امام منصوب کرده است، تکذیب می کنند؛ می خواهد این منصوبین در مکتب باشند یا مؤسسه های دیگر دعوت. یک روز امام (س) در این باره صحبتی فرمودند. سخن طولانی بود. این بخش از سخن ایشان (ع) را ذکر می کنم. از شما می خواهم که این سخن را حفظ کنید تا در آینده برایتان سودمند باشد. ایشان (ع) فرمود: «هر آقا یا خانمی که مدعی شود، -یعنی سخن برای آقایان و خانم هاست- جایگاهی الهی دارد -البته به غیراز مکتب یا فردی که مکتب، او را قرار داده است- دروغ گوی افترا زننده است. » این سخن امام را همیشه مقابل خودتان قرار دهید. هر فتنه ای که در بین شما آشکار می شود، به این سخن محکم از سوی ایشان(ع) برگردانید تا از محکم آل محمد دنباله روی کنید و از مطالب متشابه دنباله روی نکنید. برخی، سخنانی بیان می کنند که برای آن ها متشابه است و آن را برای مردم نیز متشابه می کنند و تلاش می کنند، آن را به معنایی که می خواهند، محکم کنند؛ اما سخنی که اندکی قبل نقل کردم، امام فرموده است که این سخنِ من، محکم است و هیچ تأویل و مشابه بودن و سوءاستفاد های را از هیچ انسانی نمی پذیرد. عزیزانم، مسئله ای که از شما می خواهیم -بر اساس دستورات امام- این است که در فتنه ها و موج هایی که هر چند وقت یک بار به وجود می آید، همراه محمد و آل محمد و بر ولایت ایشان (ع) ثابت قدم باشید. منبع: دیدار نوروزی 98 ، نمایندگان مکتب سید احمدالحسن(ع) در نجف اشرف

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 75
مشاهده فایل پی دی اف