نشریه زمان ظهور شماره 7
"به نام او که جریان فکر را در شیار های باریک مغز مینگرد" سه شنبه 28 اردیبهشت 1395/ 10 شعبان 1437 / 17 می 2016/ شماره 7 / 4 صفحه سخن سردبیر خلیفه و زندگی یکی از چالش های پیش روی مردم در جوامع دینی چالش شناخت صحیح است. از طرفی اشخاصی که منصب دینی را اشغال کردند در خیلی جاها از حل این چالش ها درماندند و مشکل را دوچندان کردند. شناخت هنگامی شناخت نامیده می شود که صاحب آن را به سرمنزل مقصود برساند و هدف را محقق کند. در این میان مقدس مابی و شخصیت پرستی باعث شده که مردم به وسیله بسنده کنند و از هدف غافل شوند. در این میان مردم تصور می کنند که به قله ی رفیع شناخت رسیده اند درحالی که با کمی اغماض در جای خود در جا می زنند. بنابراین یک راه برای برون شد از این چالش وجود خواهد داشت و آن پیروی کامل از خلیفه خدا و تعالیم اوست چرا که وی تمثال عینی معرفت است که معرفت حقیقی از خلال او صورت می پذیرد و بقیه راه ها به بیراهه خواهد رسید. امام صادق (ع) می فرماید که اصل دین امام است. شناخت او شناخت خدا است و پیروی از او سرانجامش نجات است. لذا از مهم ترین مسائلی که انسان نیاز مبرم بدان دارد آن هم به دور از همه تعصبات دینی و مذهبی در وهله اول شناخت این خلیفه خدا و در گام بعدی پیروی بی چون و چرا از اوست. خداوند می فرماید: (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلِّهَ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِ كيُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ). (سوره انفال: 24 )، (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد، آنان را اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى گردد، و هم در نزد او محشور خواهيد شد). اُمتی که از خلیفه خدا پیروی کند اُمتی که حیات معقولی دارد خواهد بود چون موازین الهی منطبق با فطرت اوست. اگر امت به دعوت خدا وخلیفه اش پاسخ مثبت دهد، برترین امتی که در میان مردم به وجود آمده است، خواهد بود. لذا وجود خلیفه در میان مردم یعنی حیات و دوری از او یعنی مرگ. یعنی عبث بودن زندگی دنیای درون. وجود خلیفه بدین خاطر است تا خدایی بودن انسان تحقق پیدا کند. انسانی که خداوند او را بر ملائکه هم برتری بخشید. تسلیم محض بودن در برابر خلیفه خدا بر خلاف همه پیروی ها عین آزادگی است چون اگر غیر از این می بود، انسانی که بنده شهوات، خواسته ها و امیال حیوانی خویش باشد تنها حیوانیت خود را فعال کرده است، اما تسلیم در برابر خلیفه خدا جهت به انسانیت رسیدن من و شما است. والسلام از مَدینه تا مُدَینِه اکثر منتظران با دنبال نمودن نشانه های ظهور معتقدند که در عصر ظهور قرار داریم. اما شبهاتی مانع از رسیدن آنان به حجت خدا شده است. کلیت این شبهه این است که آیا رویدادهایِ عصر حاضر همان نشانه هایی است که محمد و آل محمد (ع) به عنوان چراغ راه قرار دادند و یا اینکه این نشانه ها قابل تکرارند؟ ترس این دسته از منتظران و عدم آگاهی آنان، سبب شده به ریسمانی کهنه مُتمسّک گردند که یک سر آن دنیا و سر دیگر آن دوزخ می باشد. و این دامنه مورد تایید الهی نیست. اینان ابتدا باید ببینند، ریشه تزریق این اندیشه غلط و شبهه آور کجاست؟ آیا منبع چنین شبهاتی که اصلاً دلیل محسوب نمی گردد و فقط شبهه می باشند، آیا غیر از خانه هایی دینی است که آنان نیز به ظاهر لباس منتظران را بر تن نموده اند و اجداد و بزرگانشان به فرموده قرآن با نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) جنگیدند؟ باید یادآور بود اگر خانه شبهه آنجاست -اما ظرف های پذیرش این شبهات در وجود خود منتظرین مهیا می باشد- همگی مجدداً به مانند منتظرین گذشته به نیروهای خیر و شر امتحان می شوند. «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ. « » هر کسی طعم مرگ را می چشد و شما را به خير و شر می آزما ييم و همه به نزد ما باز می گرديد. » انبیاء 35 در این مبحث به بررسی ندا آسمانی می پردازیم و با وجود تمام شبهات و اختلاف نظر افراد ظاهربین و مادی گرا، از کلام سید احمد الحسن (ع) این شبهه را پاسخ خواهیم داد. امام صادق (ع) فرمود: «نداء حتمی است، و سفيانی حتمی است، و يمانی حتمی است، و قتل نفس زکيه حتمی است، و کف دستی که در آسمان ظاهر می شود، حتمی است. » الغيبة للنعمانی ص 262 ، بحار الأنوار ج 52 ص 233 خداوند سبحان می فرماید: «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ. « » و در ميان مردم بانگ حج برآور. تا آنان، پياده و سوار بر مركب های چابك از هر راه دوری به سراغ تو بيايند. » الحج 27 به فرموده سید احمد الحسن (ع) برای معرفی حجت خداوند تنها ندای او و فراخوانی مردم به خود کافیست. همان طور که خداوند سبحان به ابراهیم (ع) فرمود: «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَج » یعنی مردم را بخوان و آنان موظفند، برای اطاعت و شناخت به سوی تو آیند و توجیه سرپیچی از کسی مبنی بر دلیل بیشتر وجود ندارد. اما آدمیان و از جمله منتظران، اتصال بین خود و خداوند را از بین بردند و فطرت خود را به رنگ دنیا آلوده نمودند. بنابراین است که انبیاء و اوصیاء را جز با یاران اندکی تنها می بینید. بنابراین ندا حتمی ست و صاحب ندا یعنی دعوتگر به خدای سبحان هم حتمی ست. امروز ابراهیم زمان سید احمد الحسن (ع) بر خط سیر انبیاء و اوصیاء مجدداً مردم را دعوت به خدای سبحان و نشر کلمه توحید برای برپایی پرچم حاکمیت الله می نماید و ندا می دهد: «هل من ناصر ینصرنی؟ » و منتظران رؤیاهایی مشاهده می کنند که محمد و آل محمد (ع) بر حقانیت او شهادت می دهند و مجدداً مردم را برای شناسایی حق به شناسنامه اوصیاء یعنی وصیت رسول الله (ص) دعوت می کنند. این همگامیِ معرفی حجت خدا در عالم مُمکنات از طریق وصیت رسول الله (ص) و ظهور سید احمد الحسن (ع) تنها مدعی وصیت و این نداهای آسمانی برای روشن نمودن راه مستقیم برای کسانیست که با گوش قلب می شنوند و برای شناخت حق، فطرتی شنونده و بیننده و البته پاسخ دهنده دارند و بر صدای اذان: «اشهد ان المهدی و المهدیین من ولده حجج الله » لبیک می گویند. بنابراین ندا حتمی ست و بانگ اذان خلیفة الله حتمی است که همان دعوت خلیفه خدا به خود است و در اصل آن بدا نیست. قیام احمد (ع) همان قیام جدش حسین (ع) است. حسین (ع) از مدینه است و احمد (ع) از مُدَینه. صاحب بیرق البیعه لله یست که دیروز جدش حسین (ع) به خاطرش از مدینه به سمت کربلا خروج نمود. آیا صاحب این پرچم غیر از صاحب نداست؟؟ ندای حسین زمان، ندای بی کسی نیست، ندای فرصت مجددیست که کوفیان زمان آن را طلب نمودند. ندای برخاستن از توهمیست که فرشته ای فریب خورده آن را زینت داد. پاسخ اجابت فرجیست که شرق و غرب از یهودی، زرتشتی، مسیحی و مسلمان و غیره... خواهان آن بودند. ندای فراخوانی برای کسانی ست که کشتی را به اسم می شناسند و شب و روز به درگاه خداوند نُدبه سر می دهند و قطعاً از سوارانش م یدانستند. ندای احمد)ع(، تقاضا برای برداشتن پرده ها از برای آدمیانی ست که عهد و میثاق را فراموش کرده اند و دنیا آنان را از صِبغة الله محجوب ساخت. ای آل ابراهیم، بغض گرفته احمد (ع) همان بغض گرفته دیروز شبیه عیسی بر صلیب بود که بانیانش به انتظار نشستگانش بودند. همان بغض جدش حسین (ع) بود که در آخر به خون غلتید، اما از امر به معروف و نهی از منکر -که امروز شما بنا به مصالح رضایت مردم تباه کردید- دست بر نداشت. گوئی آن ضربات نیزه و شمشیر بر جانش، تاثیری بر او نداشت؛ چرا که حقیقت انسان را با لباس تن بیگانه می دانست که برایش خیل کثیری از حسین نشناسان آه و ناله می کنند. صحنه ای دلخراش که حتی عمر سعد (لع) بر یارانش با ای وای و ای وای نهیب می داد. ندای سید احمد الحسن (ع) آه دل حسین (ع) است که شاهد تباهی و نابودی ابدی مردمانی بود که خرسند و رو به قبله، علیه قبله دست رد بر یاری پرچم حاکمیت الله زدند و برای جنایاتشان جهتی بهتر از قبله را جستجو نکردند. ندا آمد: «جاء الحق و زهق الباطل » ادامه دارد... گرفته شدن ملکوت از قوم بن یاسراییل و سپردن آن به امت دیگر؟ در ادامه بحثهای شماره های قبل از این هفته نامه در این قسمت در واقع می توان گفت که مجموع بحثهای صورت گرفته در برنامه های قبل را جمع بندی نموده نسبت به تبیین و تعیین متون و مواردیکه در کتاب مقدس در خصوص گرفته شدن ملکوت از قوم بنیاسرائیل و سپردن آن به امتی که به ثمره های آن عمل کنند و دلایل این انتقال که در اثر چه چیزی صورت گرفته را مورد بحث و بررسی قرار داده تا نتیجه حاصله از این بحثها برای خواننده گرامی مثمر ثمر واقع شود. در ابتدا متون و مواردی که در کتاب مقدس در خصوص گرفته شدن ملکوت از قوم بنی اسراییل و سپردن آن به امت دیگر آمده است را مختصراً بیان نموده و خواهیم دید که چرا این انتقال صورت گرفته است. به حقیقت و بر طبق تعالیم کتاب مقدس دیده شده است که اکثر انبیاء بنی اسرائیل اقوام خویش را بر حذر داشته اند و گفته اند که ملکوت از آن ها گرفته و به امتی دیگر داده خواهد شد آن هم بعد از فساد امت بنیاسرائیل و پر کردن زمین از فساد، و افراط در امانتی که بر دوش آن ها گذاشته شده بود.42 یسوع فرمود «مگر در کتب هرگز نخوانده ید این که سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. 43 از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته خواهد شد ». (از ابان ابن تغلب از ابی عبد الله (ع) فرمودند: چه حالی خواهید داشت اگر سکوت و خاموشی بین دو مسجد واقع شده پس علم در آن ها همانطور که مار در سوراخ خود وارد می شود علمشان برداشته می شود و اختلاف شیعه با هم، تا اینكه همدیگر را دروغگو نامیده و در صورت همدیگر تف کنند. گفتم چه خیری در آن زمان وجود دارد فرمودند که همه خیر در آن است سه بار این جمله را برای نزدیکی فرج بیان نمود). غیبت نعمانى: ص 160 - علم از مدعیان دروغین علم گرفته میشود و به امتی دیگر داده خواهد شد (و ما در زبور نوشتیم كه قطعاً بندگان نیكوكار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد در این قرآن براى اهل عبادت تبلیغ رسالت خواهد بود.انبیاء:105 -)، و به امتی که به ثمرهاش عمل نماید عطا خواهد شد. 44 و هر که بر آن سنگ افتد، می شکند و اگر آن بر کسی افتد او را له میسازد. 45 » . (متى: 21 ) در این نص عیسی (ع) رؤسای کاهنان و بزرگان قوم یهود را مخاطب قرار میداد که: ملکوت خدا از شما گرفته خواهد شد، و به امتی که به ثمره اش عمل نماید عطا خواهد شد. آیا تا به حال از خود سوال کرده ایم مقصود کدام امت است که صاحب ملکوت خواهد شد؟ در سفر ملاکی و همچنین سفر اشعیاء و یا اسفار دیگر در کتاب مقدس در خصوص زوال برکت از بنی اسراییل چگونه این امر بیان شده است زوال بركت از بنی إسرائیل: در ملاکی وارد شده: و الان ای كاهنان این وصیت برای شما است! 2یهوه صبایوت میگوید كه اگر نشنوید و آن را در دل خود جا ندهید تا اسم مرا تمجید نمایید، من بر شما لعن خواهم فرستاد و بر بركات شما لعن خواهم كرد، بلكه آن ها را لعن كرده ام چونكه آن را در دل خود جا ندادید 3ا .» (ملاخی 2/ 1- 3) این نص صریحا آشکار میسازد که لعنت بر بنی اسرائیل نازل می گردد اگر عاصی امر خداوند شوند؛ بلکه نازل شده است. و در این متن می بینیم که چون به نصایح خداوند گوش نداده و در دل جا نداده اند آن ها را لعن نموده است و معلوم گردید که در این متن به واسطه عدم عمل به کلام خداوند این برکات از آ نها گرفته شده و مورد لعن قرار گرفته اند واز جمله برکات خداوند همان ملکوت است که از آن ها گرفته شده است. و در متنی دیگر که در ذیل می خوانیم نمونه دیگری از تذکر خداوند به بنی اسرائیل به جهت عدم عمل به نصایح او که منجر به گرفته شدن ملکوت از آن ها شده است. مانند ان در إشعیاء ذکر شده که: و امّا شما كه خداوند را ترك كرده و كوه مقدّس مرا فراموش نموده اید، و مائدهای -سفره- به جهت پخت مهیا ساخته و شراب ممزوج به جهت اتّفاق ریخته اید، 12 پس شما را به جهت شمشیر مقدّر ساختم و جمیع شما برای قتل خم خواهید شد زیرا كه چون خواندم جواب ندادید و چون سخن گفتم نشنیدید و آن چه را كه در نظر من ناپسند بود به عمل آوردید و آن چه را كه نخواستم برگزیدید. 13 بنابراین خداوند یهوه میگوید: هان بندگان من خواهند خورد امّا شما گرسنه خواهید بود اینك بندگانم خواهند نوشید امّا شما تشنه خواهید بود. همانا بندگانم شادی خواهندكرد امّا شما خجل خواهید گردید.14 اینك بندگانم از خوشی دل، ترنّم خواهند نمود، امّا شما از كدورت دل، فریاد خواهید نمود و از شكستگی روح، ولوله خواهید كرد. 15 و نام خود را برای برگزیدگان من به جای لعنت، ترك خواهید نمود پس خداوند یهوه تو را به قتل خواهد رسانید و بندگان خویش را به اسم دیگر خواهد نامید. 16 پس هر كه خویشتن را بروی زمین بركت دهد، خویشتن را به خدای حقّ بركت خواهد داد؛ و هر كه بروی زمین قسم خورد به خدای حقّ قسم خواهد خورد. زیرا كه تنگی های اوّلین فراموش شده و از نظر من پنهان گردیده است.17 زیرا اینك من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید و چیزهای پیشین به یاد نخواهد آمد و به خاطر نخواهد گذشت. در متن فوق در سفر اشعیای نبی (ع) آمده است که خداوند میگوید آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید حال سوال این جاست آیا میتوان فهمید که منظور از آسمان جدید و زمین جدید یعنی همان امت جدید و دین جدید خواهد بود؟ در جواب خواهیم دید که: آسمانی جدید زمینی جدید معنی جز این که دینی جدید (-از أبی خدیجه، أز ابی عبد الله (ع) روایت شده است که میفرماید: (زمانیکه قائم آل محمد (ع) قیام میکند، أمر جدیدی می آورد، همانطور که رسول خدا (ص) در آغاز اسلام أمر جدیدی آورد) الارشاد شیخ مفید ج 2 ص 384 ) بود یا امتی دیگر که مکان بنی اسرائیلی که در فروض ایمان و طاعت افراط نموده اند را خواهد گرفت نخواهد داشت... و این شرط- ایمان و اطاعت و تسلیم « اساس ادامه برکت و عهد را نمایان می سازد، این شرط همان گونه که در سفر ملاکی خبر آن آمده عهد همراه لاوی بوده است که: من این وصیت یا عهد را برای شما ارسال نموده ام زیرا که عهد همراه لاوی خدای سربازان. عهد خویش با او برای حیات و سلامتی، آن را به آن ها جهت تقوا داده ام، پس تقوای من نمود، و از نام من سیراب گشت، شریعت حق بر دهانش بود، و گناهی بر لبانش نبود، همراه من مسیر سلام و استقامت را طی نمود و تعداد کثیری را از گناهان باز داشت ».(ملاخی 2/ 4- 7) و این شرط در سفر تثنیه کاملاً واضح نمایان است: « بنگر من جلوی شما برکت و لعنت را قرار دادم، برکت اگر امروز وصیت پروردگارتان را که بدان وصیت شدید را گوش دهید، و لعنت اگر که وصیت پروردگار را نشنیده بدارید و از مسیری که بدان وصیت شدید منحرف گردید، و به دنبال خدای دیگر که نمی شناسید بروید ». (التثنیة 11 / 26 - 28 ) و مانند آن: وصایا و فرائض و احکامی که امروز تو را بدان وصیت می کنم را جهت عمل حفظ نما، و برای این که به این احکام گوش فرا دهید و حافظ و بدان عمل نمودهاید؛ پروردگارت حافظ عهد و احسانی را که برای پدرانت قسم خورده خواهد بود، و ثمره شکم و زمین را مبارک خواهد نمود ».(التثنیة13-11/7 )و مانند آن: (و اگر آواز یهُوَه خدای خود را به دقت بشنوی تا هوشیار شده، تمامی اوامر او را كه من امروز به تو امر میفرمایم به جا آوری، آن گاه یهُوَه خدایت تو را بر جمیع امت های جهان بلند خواهد گردانید... و اگر اوامر یهُوَه خدای خود را نگاه داری، و در طریق های او سلوك نمایی، خداوند تو را برای خود قوم مقدس خواهد گردانید، چنانكه برای تو قَسَم خورده است... و اما اگر آواز یهُوَه خدای خود را نشنوی تا هوشیار شده، همه اوامر و فرایض او را كه من امروز به تو امر میفرمایم به جا آوری، آن گاه جمیع این لعنتها به تو خواهد رسید، و تو را خواهد دریافت. 16 در شهر ملعون، و در صحرا ملعون خواهی بود. 17 سبد و ظرف خمیر تو ملعون خواهد بود. 18 میوه بطن -شکم- تو و میوه زمین تو و بچه های گاو و برههای گله تو ملعون خواهد بود. 19 وقت درآمدنت ملعون، و وقت بیرون رفتنت ملعون خواهی بود. 20 و به هر چه دست خود را برای عمل نمودن دراز میكنی، خداوند بر تو لعنت و اضطراب و سرزنش خواهد فرستاد تا به زودی هلاك و نابود شوی، به سبب بدی كارهایت كه با آ نها مرا ترك كردهای).(التثنیة: 28) به درستی که کثرت این نصوص از جهتی و صراحت روشن آن از جهتی دیگر دلالت بر استبدال (زوال تعویض نعمت از قومی به قوم دیگر) بنی اسرائیل است و نه فقط برای ترساندن و انذار آن ها نقل شده تا بر مسیر استقامت نمایند بلکه پیشگویی بوده که در تحقق آن شکی نیست. و یا چرا به دنبال تحلیل آن ها باشیم وقتی که نصوصی صریح بر این حقیقت ذکر شده: من یهوه همان پرودگارم که، درخت بلند را پست میكنم و درخت پست را بلند میسازم و درخت سبز را خشك و درخت خشك را بارور میسازم. من كه یهوه هستم این را گفته ام و به جا خواهم آورد .» (حزقیال 17 / 32 ) پس از این که متوجه شدیم که بنیاسرائیل به جهت عمل نکردن به فرامین خداوند از سوی او مورد لعنت قرار گرفته و مورد استبدال (یعنی گرفتن ملکوت از آ نها و سپردن به امتی دیگر) قرار گرفته اند برای بیشتر روشن شدن موضوع کلام دیگری نیز از اولیای خداوند نقل می نماییم که از حضرت یحیی (ع) و حضرت عیسی (ع) در این خصوص نیز کلامی در انجیل متی ذکر شده است که میگوید: این همان گفتار یوحنا معمدان است : 1« و در آن ایام، یحیی تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه كرده، میگفت: «2 توبه كنید، زیرا ملكوت آسمان نزدیک است 3 .» زیرا همین است آنكه اشعیای نبی از او خبر داده، میگوید: «صدای ندا كننده ای در بیابان كه راه خداوند را مهیا سازید و طُرُق او را راست نمایید 4 .» و این یحیی لباس از پشم شتر میداشت و كمربند چرمی بر كمر، و خوراک او از ملخ و عسل برّی میبود. 5در این وقت، اورشلیم و تمام یهودیه و جمیع حوالی اُردُنّ نزد او بیرون می آمدند، 6 و به گناهان خود اعتراف كرده، در اُرْدُن از وی تعمید می یافتند. 7 پس چون بسیاری ازفریسیان و صدّوقیان را دید كه به جهت تعمید وی می آیند، بدیشان گفت: «ای افعی زادگان، كِه شما را اعلام كرد كه از غضب آینده بگریزید؟ 8اكنون ثمره شایسته توبه بیاورید، 9و این سخن را به خاطر خود راه مدهید كه پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما می گویم خدا قادر است كه از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. 10 و الحال تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است، پس هر درختی كه ثمره نیكو نیاورد، بریده و در آتش افكنده شود »11 . (متى 3: 1- 11 ) و همچنین حضرت عیسى )ع(: برای روشن شدن امر مثالی می آورد و میگوید که:(“شخصی درخت انجیری در تاکستان خود غرس -کاشت- نمود و چون آمد تا میوه از آن بجوید، چیزی نیافت. 7پس به باغبان گفت، اینک سه سال است می آیم که از این درخت انجیر میوه بطلبم و نمی یابم، آن را ببر. چرا زمین را نیز باطل سازد؟ 8در جواب وی گفت، ای آقا امسال هم آن را مهلت ده تا گردش را کنده کود بریزم، 9پس اگر ثمر آورد والا بعد از آن، آن را ببر”). (لوقا: 13 ) و حق نیست اگر نگویم که هدف را نشانه گرفته ایم و بگویم که انبیاء متاخر بنی اسرائیل آخرین فرصت بنی اسرائیل بودند و خصوصاً عیسی و یحیی تعمید دهنده آخرین فرصت داده شده به بنی اسرائیل به شمار می آمدند؛ ولی آ ن «ها این فرصت را از دست داده و استبدال (زوال تعویض نعمت از قومی به قوم دیگر) بر آن ها تحقق یافت . ادامه دارد ..... ادعای وصیت از سوی مدعیان ممتنع ومحال است! در این مقاله که برگرفته از کتاب «وصیت نوشته ای باز دارنده از گمراهی » نقل شده است به سادگی اشکال وارده شده به وصیت را که برخی از مدعیان علم در حل معمای آن مانده بودند حل و فصل نموده است. نکته مهم این که بحث در دو بخش خلاصه می شود الف: ادعای مقام خلافت ب: ادعای نص تشخیصی (وصیت) حال به بررسی دو موضوع می پردازیم. یا این فرد، مدعی نص تشخیصی است که به بازدارنده از گمراهی برای فردی که به وصیت چنگ زند، وصف شده است؛ که در این صورت این مدعی حق است و امکان ندارد دروغگو یا باطل باشد؛ زیرا که نصّ باید از ادعای دروغ گویان و افراد باطل در امان باشد، وگرنه خداوند مردم را به چیزی دستور داده است که ممکن است گمراه شان کند، و در عین حال گفته است که وصیت، بازدارنده از گمراهی است، و این دروغی است که غیرممکن است از خداوند صادر شود. یا این که این فرد، مدعی جایگاه الهی است ولی مدعی نص تشخیصی نصی که پیروی کردن ازان عدم گمراهی را به همراه دارد نیست. چنین کسی، یا در ادعایش برای بعضی از مکلفین، شبهه وجود دارد، به دلیل این که آ نها نسبت به بعضی امور نادان هستند، و چه بسا خداوند به خاطر رحمتش نسبت به بندگان، بر چنین فردی عذابی بفرستد و او را هلاک کند؛ هر چند این هلاکت بعد از گذشت مدتی از ادعای او باشد؛ با توجه به این که این چنین فردی دلیل و حجتی برای ادعای خود ندارد و افرادی که از او دنباله روی میکنند نیز عذری ندارند. یا این که ممکن نیست فردی به واسطه ی (ادعای) او گمراه شود، مگر این که چنین فردی خودش دنبال باطل باشد، و همان طور که گفتیم از فردی بدون داشتن نص تشخیصی دنباله روی کند؛ با این حال مسائل باطل زیادی از (مدعی باطل) او صادر میشود، و خداوند ادعای باطل او را برای مردم، روشن و واضح میکند. این چنین فردی، دلیلی ندارد تا این آیه بر او تطبیق کند و شاید مدت زیادی از زمان سپری شود و این فرد رَها می شود تا افرادی که دنبال باطل هستند، با بی خردی از او دنباله روی کنند. مثالی برای نزدیک کردن معنا و توضیح بیشتر: فرض کنیم سه دایره داریم: سفید، خاکستری، سیاه. دایرهی سفید از ورود افراد دروغگو در امان است، در نتیجه هر فردی وارد آن شود، مدعی راستگویی است و واجب است او را تصدیق کنیم. آیه ی: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْا َقَاوِیلِ* لَاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ﴾، (و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست )و با قدرت( از او میگیریم، سپس رگ قلبش را میزنیم) بر این دایره قابل تطبیق است. دایرهی خاکستری از ورود افراد دروغگو در اَمان نیست و اعتماد بر هر کسی که در داخل آن است و تایید او، صحیح نیست، زیرا این امکان وجود دارد که بعضی اوقات از افراد دروغگو حمایت شود. بعد از این که (فرد دروغگو) وارد دایره شد، (این حمایت) به دلیل مهربانی بر بندگان به رغم این که عذری برای آن ها برای پیروی از افرادی که در این دایره هستند، وجود ندارد، میباشد. این آیه میتواند بر (افراد) این دایره تطبیق کند و تطبیق آن واجب و الزام آور نیست.دایره ی سوم از ورود افراد دروغگو در امان نیست بلکه دایره ی دروغگویان می باشد و کاملاً واضح است که این دایره، دایره ی دروغگویان است؛ اصلاً دلیلی برای حمایت از این دایره از آن ها نیست، نه قبل از ورود آن ها و نه بعد از ورود آن ها و مصداق آیه، این دایره نیست. در نتیجه، باید توجه داشت که سخن ما در مورد غیر ممکن بودن ادعای نص تشخیصی است؛ نصی که به بازدارنده از گمراهی بودن، توصیف شده است؛ ولی ادعای جایگاه الهی داشتن به طور کلی، ممنوع نیست. ادعای جایگاه الهی یا پیامبری یا خلافت الهی در زمین، باطل و سفیهانه است و بدون احتجاج به وصیت (نص تشخیصی) بسیار اتفاق افتاده است و چه بسا فردی که ادعای باطل کند، مدت زمانی زنده بماند. مثال این افراد، مسیلمه ی کذاب است که در زمان رسول الله (ص) ادعای پیامبری نمود و مسیلمه بعد از وفات رسول الله محمد (ص) نیز زنده بود. ادعای بدون شهادت خدا و نص خدا و بدون وصیت، فایده ای ندارد و ادعایی سفیهانه است و هر فردی که این مدعی باطل را تصدیق کند، عذری در مَحضر خداوند ندارد. بنابراین، منظور ممنوع بودن ادعای اهل باطل به صورت مطلق نیست، بلکه منظور ممنوع بودن ادعای «نص تشخیصی » است، نصی که به بازدارنده از گمراهی برای فردی که به آن چنگ میزند، توصیف شده است که همان وصیت خلیفه ی خدا برای مردم است. این ممنوع بودن را به صورت عقلی ثابت نمودیم و نص قرآنی و روایی نیز آن را تایید میکند. این موضوع را واقعیت نیز تایید می کند؛ گذشتِ صدها سال بر این نص، بدون این که فردی آن را ادعا کند، برای اثبات این حقیقت کافی است! از وصیت های پیامبران در تورات و از وصیت عیسی(ع) صدها سال گذشته است و فردی غیر از محمد(ص) و اوصیای بعد از او، ادعای آن را نکردند، همان طور که وصیت پیامبر(ص) را غیر از امامان(ع) کسی ادعا نکرده است. امام رضا(ع) این واقعیت را بر جاثلیق احتجاج کرده است. بعد از این که از تورات و انجیل، نص از پیامبران قبلی بر محمد رسول الله(ص) را بیان نمود، جاثلیق این گونه احتجاج کرد که امکان ادعای نص ها بر بیشتر از یک فرد امکان دارد، احتجاج امام رضا(ع) بر جاثیق این بود که وصایا را افراد باطل ادعا نکردند، این نص، برای تشخیص مدعی است. جاثلیق گفت: «.... ولی برای ما ثابت نشده است که این فرد، همان محمد است. به صرف این که نام او محمد است، نمیتوانیم به پیامبر بودن او اقرار کنیم، و ما شک داریم که این فرد، همان محمد شما است.... ». (امام) رضا (ع) فرمود: «به شک احتجاج کردید! آیا خدا قبل یا بعد آدم تا امروز، پیامبری که نامش محمد باشد، برانگیخت؟ وآیا غیر از محمد در همه ی کتاب هایی که بر همه ی پیامبران فرستاده شد، کسی را میبینید؟! » (آ نها) از پاسخ بازماندند. عصر جاهلیت دوم چه زمانی خواهد بود؟ رسول خدا (ص) فرمودند: «زمان جاهلیت را به سبب ضعف اعمال و جهل مردم آن، زمان جاهلیت خواندند. » (تاریخ المعرفه) هم چنین فرمودند: «من میان دو جاهلیت مبعوث شدم که دومین آن ها بدتر از اولین آن ها است .» (الامالی 2/ 277 ) این امر بر وجود جاهلیت در آخر الزمان اِذعان میکند و از آن جایی که دعوت امام مهدی (عج) مشابه دعوت جد ایشان رسول خدا (ص) است، لذا قبل از ظهور امام مهدی (عج) بایستی دوران جاهلیتی بر مردم سپری شود؛ به صورتی که از مبادی دین اسلام حقیقی منحرف شوند و آتش تعصب جاهلی فروزان گردد. (وَلَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْاُولَى)، (و مانند روزگار جاهلیتِ قدیم زینت هاى خود را آشكار مكنید). (أحزاب: 33 ) پیامبر (ص) این مسئله را فرمودند. یعنی جاهلیت دوم و این امر آن چه را گفتیم تاکید می کند که بایستی جاهلیت دومی در کار باشد وگرنه چرا خداوند می فرماید: (وَلَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْاُولَى)، (و مانند روزگار جاهلیتِ قدیم زینت هاى خود را آشكار مكنید(. (أحزاب: 33 ) و همگی میدانیم که جاهلیت اول قبل از اسلام بوده و اسلام آن را از بین برد. هم چنین مسئله ای که بدین معنا اشاره دارد -جاهلیت دوم- روایاتی است که از اهل بیت نقل شده که امام مهدی (عج) دعوت به اسلام جدید و کتاب جدید میکند. عن أبی بصیر قال: قال أبو جعفر (ع): (یقوم القائم بأمر جدید و كتاب جدید و قضاء جدید على العرب شدید لیس شأنه إلا السیف لا یستتیب أحدا و لا یأخذه فی الله لومة لائم). (الغیبة للنعمانی ص 238 ) ابو بصیر گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: (قائم، به امرى جدید و كتابى جدید و قضایى جدید قیام خواهد نمود. بر عرب سخت گران است (یا سخت خواهد گرفت) او را كارى جز با شمشیر نیست. توبه ى هیچ كس را نمی پذیرد و در كار خدا از ملامت هیچ شخص خرده گیرى باك ندارد). و این امر بدین معناست که قبل از ظهور ایشان جاهلیتی وجود دارد. در غیر این صورت اگر اسلام حقیقی وجود داشت، چه نیازی دعوت به اسلام جدید یا کتاب جدید بود؟ در روایتی ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمودند: (اسلام غریب آغاز گردید و غریب باز خواهد گشت، همان گونه که غریبانه آغار گردید. پس خوشا به حال غریبان. عرض کردم: خداوند حال تو را نیکو بدارد. برایم شرح دهید. فرمودند: دعوت کننده ای از ما، دعوت جدید را دوباره آغاز می کند؛ همان گونه که رسول خدا دعوت کردند). (غیبت نعمانی ص 321 ) از این روایت، این گونه بر می آید که امام مهدی دعوتی را آغاز می کند و این دعوت، دعوت جدید مانند دعوت رسول اکرم می باشد. به طور اجمالی این روایت شباهت زیاد بین اسلام وآغاز دعوت رسول خدا (ص) در آخر الزمان و دعوت امام مهدی (عج) تاکید و ثابت می کند. عبدالله بن عطاء از امام صادق (ع) نقل می کند که از امام درباره رفتار امام مهدی (عج) پرسیدم. ایشان فرمودند: (مانند رسول خدا عمل می کند. هر آن چه قبل او بود را نابود می کند؛ همان گونه که پیامبر امر جاهلیت را از بین برد و اسلام را از جدید بنا نهاد). (غیبت نعمانی ص 231 ) بنابراین امام مهدی (عج) جاهلیت قبل از قیام مقدس خودش را مانند رسول خدا قبل از اسلام نابود می کند. فضیل از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمودند: (اگر قائم ما قیام کند با نادانی مردم روبرو می شود. همان گونه که پیامبر با نادان های دوران جاهلیت روبرو شد. عرض کردم: چگونه؟ ایشان فرمودند: رسول خدا به سوی مردم آمد و آن ها سنگ وچوب تراشیده را می پرستیدند و قائم ما اگر قیام کند و به سوی مردم بیاید، همه در برابر ایشان قران را تأویل میکنند و با آن بر او احتجاج میکنند. سپس فرمود: ولی به خدا عدل او در خانه هایشان وارد میشود، همان گونه که گرما و سرما وارد خانه هایشان می شود). (غیبت نعمانی ص 267 ) از این روایت شریفه واضح است که جاهلیت دوم شدیدتر و خطرناک تر از جاهلیت اول است. مردم در آن زمان بت های سنگی را می پرستیدند. ولی در زمان ظهور بت های بشری که علیه امام خروج می کنند و قرآن را به رأی تاویل می کنند، عبادت می کنند. از فاطمه زهرا (س) در یکی از خطبه های خویش که خطاب به مهاجرین و انصار بود فرمودند: «هجرتی وجود ندارد، مگر به سوی ما و یاری رساندن وجود ندارد، مگر برای ما و پیروی از احسان وجود ندارد، مگر به وسیله ما و هر کس از ما مرتد شود، به سوی جاهلیت رفته است. » یعنی نگویید که ما مهاجر یا از انصار یا تابعین به احسان هستیم، مگر این که کسی بر اساس مبادی اهل بیت عمل کند و دین آ نها را برگزیند و احکام خود را از اهل بیت برگیرند و بدین وسیله روشن میگردد که هر فردی به غیر از رفتار ائمه هدی حرکت کند، از اهل جاهلیتی خواهد بود که در زمان ما از این قبیل افراد زیاد به چشم میخورد. هرکس که به تشیع یا اسلام دعوت کند، به حق این گونه است. بلکه شیعیان حقیقی افرادی هستند که بر اساس آن چه از اهل بیت رسیده است، عمل کند و اسلام حقیقی، اسلام اهل بیت است نه اسلام دیگران. محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) درباره قائم پرسیدم: اگر قیام کند، چگونه با مردم رفتار میکند؟ فرمودند: «به سیره رسول خدا رفتار میکند، تا اسلام را ظاهر نماید. عرض کردم: سیره رسول خدا چگونه بود؟ فرمودند: هر آن چه در جاهلیت بود را از بین برد و با عدل با مردم رفتار میکند و هم چنین قائم اگر قیام کند، هر آن چه در حالت آتش بس در اختیار مردم بود را باطل میکند و با عدالت با آن ها رفتار میکند .» در حقیقت در این روایت امر عجیبی نهفته است. اگر سخن امام باقر (ع) را ملاحظه کنیم می فرماید: «تا اسلام را ظاهر نماید. » و این یعنی این که اسلام قبل از ظهور امام مهدی (عج) -اگر فضل خداوند که همان خروج امام است نبود- نزدیک است که از بین برود و یادی از آن باقی نماند. و رسول خدا راست گفتند، وقتی فرمودند: (در آخر الزمان از اسلام به جز اسم آن و از قرآن به جز نوشتار آن باقی نمی ماند). بحارالانوار ج 2ص 109 از این روایت ای نگونه برمی آید که غیبت امام مهدی (عج) که از آن تعبیر به آتش بس شده است، همان جاهلیت دوم است و امام امور و اخلاق درون آن را باطل می کند و دین حقیقی را با خود می آورد. همان گونه که رسول خدا هر آ نچه را در جاهلیت وجود داشت، باطل کرد؛ بعد از ای نکه روشن شد که جاهلیت دومی وجود دارد. درست مانند آن چه در تفسیر آیه قرآنی وجود دارد: (وَلَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْاُولَى)، (و مانند روزگار جاهلیتِ قدیم زینت هاى خود را آشكار مكنید). (أحزاب33) آن چه در روایات اهل بیت به ما رسیده است این است که لازم است که این امر را با احساس و وجدان خود دریابیم. در زمان جاهلیت، مردم درحالت تعصب قبیل های زندگی می کردند و در قبیله حل شده بودند و در مقابل همدیگر به حسب و نسب به حساب حق و هدایت و تقوا افتخار می کردند. در مسند ابن حنبل از جعفر ابن ابی طالب نقل شده که به نجاشی فرمودند: (ای پادشاه! نیرومند بودیم که در جاهلیت، بت ها را می پرستیدیم و مردار می خوردیم و کارهای زشت را انجام می دادیم وصله ارحام را قطع می کردیم و به همسایگان بی احترامی می کردیم و نیرومند، ضعیف را از بین می برد....). (السیرة النبویة 1/ 359 ) مسائل دیگر که بر خیلی از افراد جامعه ما پنهان باقی مانده است و امروز تکرار قصه دیروز است و متأسفانه همان حالت را تجربه م یکنیم. تا جایی که تعصبات جاهلی از نو پا گرفته و تفاضل و تفاخر به عشیره به حساب دین و تقوا رونق گرفته است. یکی می گوید: من از قبیله فلان هستم و الی آخر و دیگری می گوید: من از فلان خانواده هستم و از فلان تیره هستم. تا جایی که علماء و شاگردان آن ها هم بدین درد مبتلا شدند. طلبه علم، مجتهد نخواهد شد -هر چند نسبت به هم قطارانش برتری داشته باشد- مگر این که از یک خانواده علمی معروفی باشد و این امر همان جاهلیت است. سکونی از امام صادق (ع) نقل می کند که امام فرموند که رسول خدا (ص) می فرمایند: (هر کس در دل خود به اندازه خردلی از تعصب جاهلی داشته باشد، خداوند او را با اعراب جاهلیت روز قیامت مبعوث م یکند). از جمله امور و رفتارهایی که به جاهلیت بر میگردد، حکومت کردن بر خلاف آن چه خداوند نازل کرده یا حکمی مخالف حکم خداوند می باشد. امروز از این قبیل امور به فراوان یافت می شود. قبائل عراق و کشورهای عربی که برای خود قوانین وضعی نوشتند طبق حکم خداوند حکومت نمی کنند. بلکه با احکام جاهلیت و وضعی حکم میرانند که هیچ ارتباطی به خداوند ندارند. بلکه بیشتر علماء به احکام الهی عمل نمی کنند و اغلب احکام آن ها ظنی است. اگر حکمی بیاورند، شاید در آن اشتباه کرده باشند و شاید درست باشد. اگر به یک حکم نظر دهند، فقط با واقع مطابقت دارد. در نتیجه آن ها با حکم جاهلیت حکم راندند. امام باقر (ع) می فرماید: )حکم دو نوع است: حکم خدا و حکم جاهلیت. هرکس در حکم خدا اشتباه کند، به حکم جاهلیت حکم داده است). (کافی ج 7 ص 407 ) هم چنین از جمله احکام جاهلیت -که امروز هم با آن خیلی درگیر هستیم- تناول غذا در مراسم فاتحه خوانی است که اموال زیادی صرف این کار می شود و همه این کارها، جهت تفاخر انجام می گیرد. اموری که رضایت خدا در آن ها نیست و باعث تعجب است که مومنان چگونه در این مجالس حضور پیدا کرده و غذا می خورند. مگر سخن امام صادق (ع) را نخواندند که فرمود: (خوردن نزد اهل مصیبت از اعمال جاهلیت است و سنت این است که برای آن ها غذا برده شود. همان گونه که پیامبر به هنگام شنیدن شهادت جعفر بن ابی طالب انجام دادند). (من لایحضره الفقیه ج 1 ص 182 ) از جمله احکام جاهلیت، کشتن دختران است. خداوند میفرماید: (وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ* بِأَی ذَنبٍ قُتِلَتْ)، (و هنگامی که از {دختر} زنده به گور بپرسند. به کدام گناه کشته شده؟). (تکویر 8،9 ) زمان جاهلیت دختران خود را از ترس بدنامی و دیگر دلایل وهمی می کشتند و این پدیده در جامعه ی ما -خصوصاً نزد سادات بنی هاشم- رایج است که دختران خود را به غیر از سادات نمیدهند. در حالی که مردان آن ها، از گرفتن آن دختران سرباز میزنند. این مسئله باعث شده این دختران تا پایان عمر بدون شوهر سر کنند و یا چنان سنّ شان بالا برود، شاید فرصت ازدواج برای آن ها مهیا شود. به خدا قسم این عمل خود کشتن این زنان است. در این زنان افرادی هستند که مرگ را بر ماندن در خانه پدری جهت خدمت کردن ترجیح می دهند. ابو خدیجه میگوید به امام صادق (ع) عرض کردم: این مسئله چه هنگام رخ می داد؟ فرمودند: (در زمان جاهلیت، دختران خود را به این سبب که ممکن است اسیر شوند و در قومی دیگر بچه به دنیا بیاورند، می کشتند). از جمله احکام دیگر جاهلیت قسم به پدر است که گفته شود: نه به جان پدرت. به جان پدرت قسم. بلکه در جامعه ما به وفور انتشار پیدا کرده است. مثلاً: «به جان پدرت قسم » یا «به جان پدرم قسم » که همه این موارد از مسائل جاهلیت است. زراره از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند: (از سخنان اهل جاهلیت قسم آن ها به نام پدر بود. به پدرم قسم یا بله به پدرت قسم. به آن ها دستور داده شد که بگویند: نه به خدا. هرگز به خدا). خواننده گرامی توجه کن که از صفات جاهلیت اول، حزب گرایی و اختلاف میان قبائل است که میبینیم قبائل عرب میان خود در جنگ وگریز هستند و برخی به دیگران یورش برده و اموال آن ها را تصاحب می کنند. همان گونه که میبینیم قبائل بر ضد همدیگر حزب تشکیل دادند و گواه بر این پدیده آن چیزی است که اهل مکه و یهود و دیگر قبائل عرب که با هم هم دست شدند تا با اسلام و مسلمین و رسول خدا (ص) در جنگ احزاب بجنگند و امروز دوباره این امر را تجربه می کنیم. یعنی اسلامی که ما را به وحدت و توحید فرا خوانده و اختلافات و فرقه گرایی را رد کرده و حرکت در مسیر واحدی جهت هدف واحدی تشویق میکند. از جمله ارزش های یکسان که هیچ اختلافی در آن نداریم، همان ارزش های اسلامی است که پیامبر گرامی اسلام آن ها را برای ما به ارمغان آورده و امامان معصومین بر اساس آن رفتار کردند. می گویم: ما دور دوم عصر جاهلیت را سپری می کنیم. تا جایی که مسلمانان به احزاب وفرقه های گوناگون متفرق شده و باهم اتفاق نظر ندارند و برای خود قوانین و دستوراتی وضع کردند و می خواهند شهرهای خود را به وسیله آن ها مدیریت کنند. درحالی که خداوند میفرماید: ﴿وَمَن لَّمْ یحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَُّ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾، (وآنان که بر طبق آن چه که خدا نازل کرده است داوری نکنند اینانند که فاسقند.) (مائده: 47 ) بدین وسیله برای ما آشکار میگردد که هر دو جاهلیت، در واقع یکی هستند. جاهلیت اول که قبل از اسلام است و رسول خدا آن را از بین برد که رسول خدا با آن جنگید و خیلی از احکام آن را رد کردند و جاهلیت دوم که در زمان ظهور و قبل از قیام امام مهدی (عج) رخ خواهد داد و پایان آن به دست امام مهدی عج خواهد بود. و الحمدلله زکی صبیحاوی بخش اول: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً اشکالی مطرح می شود، مبنی بر این که خلیفه، کل جنس بشری است و شامل همه انسان ها میشود. خداوند میفرماید: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لكَ قَالَ إنِیِّ أَعْلَمُ مَا لَ تَعْلَمُونَ). (بقرة : 30 ) (زمانی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه ای قرار میدهم. عرض کردند: آیا در آن، فردی را قرار می دهی که فساد می کند و خون ریزی می نماید و ما با ستایشت تو را تسبیح می گوییم و تو را تقدیس می کنیم. فرمود: من مسئله ای را میدانم که شما نمی دانید). آیه مبارک نص بر این دارد که جایگاه خلافت و امامت، جعل یا تنصیب و تعیین از سوی خداوند می باشد. بنابراین حضرت آدم(ع) از سوی خداوند بر روی زمین خلیفه قرار داده شده است. چیزی که بر این معنی -یعنی امامت- دلالت میکند و معنای خلافت کل جنس بشری -که آیات دیگر در مورد آن سخن گفتند را نفی میکند- این است که خلیفه در آیه مبارک به وسیله فزونی علم، برتری یافته است که حتی فرشتگان از آن بی نصیب هستند. خداوند میفرماید: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْاَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ). (بقرة : 31 ) (به آدم همگی نا مها را آموخت. سپس آن را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست میگویید، مرا از این نام ها با خبر نمایید). معلوم است که کل بنی آدم مالک این علم نیستند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ در حالیکه در بین آن ها کسانی هستند که همانند حیوان، بلکه گمراهتر از حیوانات هستند. خداوند میفرماید: (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّ كَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلً). (فرقان : 44 ) (آیا فکر میکنی که بیشتر آنان می شنوند یا تعقل میکنند؟ آنان مانند حیوانات هستند. بلکه گمراه تر هستند). کما این که دستور سجود برای خلیفه -همان طور که روشن است- سجود اطاعتی است و نه سجود برای پرستش. و این بر آن دلالت دارد که اطاعت ایشان فرض شده و واجب است؛ حتی برای فرشتگان. خداوند میفرماید: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ). (ص : 72 ) (زمانی که او را آفریدم و از روحم در آن دمیدم، به او سجده نمایید). همانا این تعبیر قرآنی که بر صیغه اسم فاعل آمده است: «جَاعِلٌ » می باشد و خبری برای «إن » می باشد و دلالت بر آن دارد که خلیفه ای در هر زمان وجود دارد و زمان بدون خلیفه باقی نمیماند؛ به خاطر آن که صیغه فاعل «جَاعِلٌ » به منزله فعل مضارع است که بیانگر دوام و استمرار است و این جعل همانند برخی آیات است که در قرآن کریم وارد شده است؛ از قبیل سخن خداوند متعال: (وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا). (نوح : 16 ) (و در ماه، نور قرار داد و خورشید را چراغی قرار داد). و آیاتی دیگرِ همانند آن ها که معنای سنت ثابت الهی را بیان می کنند. شاید فردی بگوید که خلافت در این آیه به این علت به حضرت آدم(ع) داده شده است که پیامبر بوده است و این امر به صورت کلی، فردی به غیر از پیامبر را شامل نمیشود!!! ما در پاسخ می گوئیم: این فهم، مخالف امر ثابت شدهای است که بیان میکند: خلافت در هر زمان استمرار دارد. در صورتی که پیامبری از خداوند قطع شده است. و شاید کسی بگوید: مقصود از خلیفه، مطلق انسان است و بر اساس بعضی از آیات که در قرآن ذکر شده اند، به این نتیجه رسیده است؛ از قبیل سخن خداوند متعال که میفرماید: (وَعَدَ اللُّهَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتضَى لهُمْ وَلیَبدَّلنَهُّمْ مِنْ بعْدِ خَوْفهِمْ أمْناً یعْبُدُوننَیِ لَ یشْرِكُونَ بیِ شَیئاً وَمَنْ كَفَرَ بعْدَ ذَلكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ). (نور : 55 ) (خدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرد هاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین {خود} قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پیش از آنان بودند جانشین {خود} قرار داد، و آن دینى را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند، و بیم شان را به ایمنى مبدل گرداند، {تا} مرا عبادت كنند و چیزى را با من شریك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گراید؛ آنانند كه نافرمانند). آیه قرآنی –همان طور که واضح است- درصدد بیان جانشینی مومنین به جای کافرین در سرزمین شان است و تمکین دین شان بعد از ترس است. بنابراین جانشینی در ای نجا خلافت الهی در زمین نیست. و نیز سخن خداوند: (قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللِّهَ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْاَرْضَ لِلِهَّ یورِثُهَا مَنْ یشَاءُ مِنْ عِباَدِهِ وَالعْاَاقبِةُ للِمُتقَّیِنَ قَالوُا أوُذِیناَ مِنْ قَبلِ أنْ تأَتْیِناَ وَمِنْ بعْدِ مَا جِئتْنَاَ قَالَ عَسَى رَبكُّمْ أنْ یهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَیسْتَخْلِفَكُمْ فِی الْاَرْضِ فَینْظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ). (اﻷعراف : 128 - 129 ) (موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، كه زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى دهد؛ و فرجام {نیك} براى پرهیزگاران است. {قوم موسى} گفتند: پیش از آنكه تو نزد ما بیایى و {حتى} بعد از آنكه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتیم. گفت: امید است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند و شما را روى زمین جانشین {آنان} سازد؛ آنگاه بنگرد تا چگونه عمل می کنید). این آیه نیز واضح است که جانشینی مومنین و تملک زمین را بیان می کند. یعنی فراهم کردنِ نفوذشان در زمین بعد از هلاک شدن دشمنان می باشد. بنابراین آن خلافت مومنین به جای کافرین در سرزمین شان خواهد بود. هم چنین موسی(ع) به مومنین بشارت میدهد که اگر صبر پیشه کردند، خداوند با آن ها چنین می کند. و نیز سخن خداوند متعال: (وَرَبُّكَ الْغَنِی ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ یشَأْ یذْهِبْكُمْ وَیسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا یشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّیةِ قَوْمٍ آخَرِینَ). ( اﻷنعام : 133 ) (و پروردگار تو بى نیاز و رحمتگر است. اگر بخواهد شما را مى برد، و پس از شما، هر كه را بخواهد جانشین {شما} می کند؛ همچنانكه شما را از نسل گروهى دیگر پدید آورده است ). مراد از اِستخلاف و جانشینی در این جا، خلافت قوم به جای قوم دیگر است؛ نه خلافت خداوند سبحان و متعال. و سخن خداوند: (ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَئِفَ فِی الْاَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ). (یونس:14) (آنگاه شما را پس از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم چگونه رفتار می کنید). آیه فوق نیز همانند آیات قبلی است که مومنین خلافت در سرزمینِ ستمکاران را بعد از آن ها عهدهدار میشوند. و نیز سخن خداوند: (آمِنُوا بِاللِّهَ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِیرٌ). (الحدید: 7) (به خدا و پیامبر او ایمان آورید، و از آن چه شما را در {استفاده از} آن، جانشین {دیگرا ن} كرده، انفاق كنید. پس كسانى از شما كه ایمان آورده و انفاق كرده باشند، پاداش بزرگى خواهند داشت). این آیه در صدد سخن گفتن درباره اموالی است که خداوند مسلمانان را بر آن ها خلیفه قرار داده است. و نیز میفرماید: (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیكُمْ وَیسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیرَكُمْ وَلَ تَضُرُّونَهُ شَیئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى كُلِّ شَیءٍ حَفِیظٌ). (هود : 57 ) (پس اگر روى بگردانید، به یقین، آن چه را كه به منظور آن به سوى شما فرستاده شده بودم به شما رسانیدم، و پروردگارم قومى جز شما را جانشین {شما} خواهد كرد. و به او هیچ زیانى نمی رسانید. در حقیقت، پروردگارم بر هر چیزى نگاهبان است). آیه قرآنی به آن ها هشدار می دهد که اگر روی برگردانند، خداوند غیر آن ها را در زمین و سرزمین شان جانشین آن ها قرار می دهد و هیچ دلالتی، مبنی بر خلافت خدا در زمین ندارد. و نیز خداوند میفرماید: (وَهُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ الْاَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ). (اﻷنعام : 165 ) (و اوست كسى كه شما را در زمین جانشین {یكدیگر} قرار داد، و بعضى از شما را بر برخى دیگر به درجاتى برترى داد تا شما را در آ نچه به شما داده است بیازماید. آرى، پروردگار تو زود كیفر است، و {هم } او بس آمرزنده مهربان است ). آن ها جانشینان یکدیگر در زمین هستند. یعنی زمین را از غیرشان به ارث میبرند و به هیچ وجه خلفای خدا در زمین نیستند. و نیز سخن خداوند متعال: (فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّینَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنَا فَانْظُرْ كَیفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ). (یونس : 73 ) (پس او را تكذیب كردند. آنگاه وى را با كسانى كه در كشتى همراه او بودند نجات دادیم، و آنان را جانشین {تبهكارا ن} ساختیم، و كسانى را كه آیات ما را تكذیب كردند غرق كردیم. پس بنگر كه فرجام بیم داده شدگان چگونه بود.). یعنی آن ها جانشینان کسانی هستند که خداوند در طوفان آن ها را غرق کرد. پس زمین و سرزمینشان را به ارث بردند. و نیز خداوند میفرماید: (هُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ فِی الْاَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَیهِ كُفْرُهُ وَلَ یزِیدُ الْكَافِرِینَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّ مَقْتًا وَلَ یزِیدُ الْكَافِرِینَ كُفْرُهُمْ إِلَّ خَسَارًا). (فاطر : 39 ) (اوست آن كس كه شما را در این سرزمین جانشین گردانید. پس هر كس كفر ورزد كفرش به زیان اوست، و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى افزاید و كافران را كفرشان غیر از زیان نمى افزاید.). مراد از اِستخلاف و جانشینی در این آیه، آن است که گذاشتن بشر به عنوان خلیفه در زمین برای آبادانی آن است و نه جانشینی خاص که طلب علمی خاص می کند. همانا علمِ مخصوص که به خلیفه و جانشین خدا داده میشود، دلالت بر این می کند که این مقام کل جنس بشر را شامل نمی شود. بلکه گروهی خاص را شامل میشود. ادامه دارد... در بخش بعدی، تفاسیر اهل سنت را خواهید خواند. اعتراف غزالی اعتراف غزالی به بیعت عمر بن خطاب با امیرمؤمنان علیه السلام در غدیر خم و نقض پیمان توسط او به خاطر مال و ریاست دنیا غزالی، دانشمند پرآوازه اهل تسنن در قرن ششم در باره تبریك و تهنیت خلیفه دوم و پیمانی كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، می نویسد: واجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید غدیر خم باتفاق الجمیع وهو یقول: «من كنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولی كل مولی فهذا تسلیم ورضی وتحكیم ثم بعد هذا غلب الهوی تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباك ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوی فعادوا إلی الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا. از خطبه های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطبه غدیر خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایشرسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریك گفت: «تبریك، تبریك،ا یا بوالحسن، توا كنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی .» این سخن عمر حكایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلی تغییر داد و با لشكر كشی ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمین های دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار كرد و از مصادیق این سخن شد: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا). (پس، آن {عهد} را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله ای كردند). الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإمام الغزالی. ص 483 . شرح حال أبو حامد غزالی: علامه شمس الدین ذهبی در ترجمه او می نویسد: الغزالی الشیخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زین الدین أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسی الشافعی الغزالی صاحب التصانیف والذكاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلی وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مكبا علی العلم. غزالی استاد پیشوا و دریای علم ، نشانه اسلام، اعجوبه زمان، صاحب كتاب ها وانسانی با هوش فراوان و زیرك ... بود. پس از سا لها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت، فرصت و علم و دانش روزگار را سپری كرد ... . سیر أعلام النبلاء ، ج 19 ، ص 322 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413 ه .