نشریه زمان ظهور شماره 58

به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت مهربان شنبه 23مهرماه1397/30شوال 1439/14جولای 2018/شماره58/ 4صفحه سردبیر- اصل دین – خداوند، انسان را آفرید و به او عقل داد و وحی را به خاطرش فرستاد و فرستادگان را به سویش گسیل داشت و او را به سوی حق دعوت کرد و او را از باطل بازداشت؛ سپس او را رها کرد که هر آنچه می خواهد، انتخاب کند: ( وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر)( و بگو: حق از پروردگارتان ]رسيده [ است. پس هر کس می خواهد ايمان بياورد و هرکس می خواهد کافر گردد). (کهف: 29 )و خداوند به رسولش محمد(ص) دستور داد که حق را برای همۀ مردم بیان شنبه کند، به خودش سود رسانده است و فردی که سرپیچی کند، به خودش زیان رسانده است. هما نطور که خداوند سبحان فرمود: ( قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَد ى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ)( بگو: «اى مردم، حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است؛ پس هر كس هدايت يابد به سود خويش هدايت مىي‏ابد، و هركس گمراه گردد به زيان خود گمراه می شود، و من بر شما نگهبان نيستم). (یونس:108 ) و بر این اساس، ایمان و کفر و اطاعت و معصیت، با انتخاب بنده است و خداوند، ثواب و عقاب را بر اساس این انتخاب قرار داده است: ( مَنْ عَمِلَ صالحِا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد)( هركس كار شايسته كند، به سود خود اوست؛ و هركس بدى كند، به زيان خود اوست، و پروردگار تو به بندگان ]خود[ ستمكار نيست). (فصلت: 46) پس هر کس که خدا و رسولش را دوست دارد و به سعادت دنیا و آخرت رغبت دارد، باید اسلام بیاورد؛ و هرکس اینگونه نباشد و به جای آخرت به دنیا راضی شود و به دنیا رغبت داشته باشد و اسلام نیاورد، جایگاه جهنم است؛ پس سود برای انسان است و زیان برای اوست و نسبت به هیچ یک از این دو، اِکراهی نیست؛ همان طور که خداوند سبحان فرمود: ( إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلا)( اين يک تذکر و يادآوري است، و هرکس بخواهد، راهي به سوي پروردگارش برمی گزيند). انسان:29) از این باب است که یمانی آل محمد (ع) فرمود: هر فردی که از خلیفۀ خداوند سرپیچی کند و از فرشتگان سجده کننده با فرشتگان خداوند شمرده نشود، قطعاً با ابلیس و سربازانش است که خلیفه خداوند را رد کردند. امام صادق (ع) این مسئله را بیان کرده است: «دین و اصل دین، مردی است و این مرد، همان یقین است و او همان ایمان است و او همان امام امت و اهل زمانش است. هر فردی که او را بشناسد، خداوند را شناخته است و هر فردی که او را انکار کند، خداوند و دینش را انکار کرده است و هر فردی که نسبت به او ناآگاهی داشته باشد - بدون این امام - نسبت به خداوند و دین و حدود و شرایع او ناآگاهی دارد. این چنین است که شناخت مردان، دین خداست و شناخت به شکل آن، شناخت ثابت و با بصیرتی است که به واسطه اش، دین خداوند شناخته می شود و به واسطه اش به شناخت خداوند رسیده می شود). پس خلفای خداوند را بشناس و نسبت به آنان، به سوی خداوند توجه کن؛ هما نطور که خداوند سبحان و متعال فرمود؛ تا نجات پیدا کنی و رستگار شوی؛ ان شاءالله؛ و بهترین شناخت، شناخت خلیفۀ خداوند است؛ به این خاطر که تو را به شناخت خداوند و ملکوت آسمان هایش می رساند؛ و بهترین کار و عمل، هدایت مردم به سوی حق است؛ به این خاطر که اگر خداوند به واسطۀ تو، انسانی را هدایت کند، برایت بهتر از صدقه دادن به مال دنیاست. خداوند نسبت به هر خیری، به شما توفیق دهد. سید احمدالحسن این گونه است در این ماه زائران خانه خدا از اطراف و اکنافِ جهان به سوی مکه و مدینه حرکت می کنند. مناسب دیدیم هم زمان با شروع این ماه، چند جمله ای را از سیره سید احمدالحسن (ع) از زبان دکتر علاء سالم نقل کنیم: احمدالحسن (ع) در هدایت و نجات ما از چیزی دریغ نکرده است... ای پسر رسول الله (ص)! چقدر بخشش و کرم تو زیاد است... ای پسر رسول الله! چه چیزی برای خودت باقی گذاشتی؟ به خدا سوگند هیچ چیزی را برای خود باقی نگذاشت و هیچ مقامی را برای خود نخواست. احمدالحسن (ع) نردبان کمال را شناخت و آن را به ما یاد داد. او مکارم اخلاق، حیات ابدی و منازل آخرت را شناخت. او ترس های آخرت را شناخت. او عرش خدا و لوح او و آسمان ها و ملکوت خدا را شناخت. آیا کریمی مانند او پیدا می کنید؟ مردی مانند او را می شناسید که همۀ این چیزها را بداند و آن را در راه ارتقا و سعادت مردم ببخشد؟ من شاهد محبت سید احمدالحسن (ع) به انصارش بوده ام، چند نمونه از آن را بیان می کنم: - سید احمدالحسن (ع)، صبر و سختی را تحمل می کند تا تربیت خانواده (یاران) او به بهترین شکل باشد. هر عملی حتی عمل اندکِ انصار، نزد سید احمدالحسن (ع) عمل بزرگی است که قابل وصف نیست و حدی ندارد و سید (ع) در ازای آن کار از او تشکر می کند، بلکه بیشتر از این، سید (ع) می گوید: من آماده ام برخی از کوتاهی های انصار را بر دوش بگیرم، زیرا اصلاحِ آن عمل می تواند دل یکی از مؤمنین را بشکند؛ پس صبر بر این عمل، حتی اگر باعث بازدهی کم شود برای او آسان تر است تا اینکه بخواهد آن خلل را اصلاح کند و عمل را به صورت بهتری عرضه کند، اما در مقابل، قلب یکی از مؤمنین بشکند؛ یعنی او حاضر نیست قلب یکی از انصار خود را بشکند، حتی اگر عمل او نتیجۀ اندک داشته و در عمل خود کوتاهیِ واضح داشته باشد. در همین باره، به یاد می آورم سید احمدالحسن (ع) مرا به یکی از زمینه های دعوت مبارک فرستاد تا نقص ها را بررسی کنم. مضمون کلام سید (ع) این بود: امیدوارم با مدارا و لطف و رحمت، نقص ها را به آنان نشان دهی و احساساتِ هیچ کدام از آن عاملین را نشکنی، زیرا از نظر من، عمل در این سطح بهتر از آن است که بخواهی فردی از مؤمنین را ناراحت کنی یا کسی از آن ها آزرده خاطر شود. و چه زیباست توصیفی که در یکی از کتاب های مسیحیان دربارۀ منجی آِخرالزمان آمده است: این منجی، صبر و سختی را تحمل می کند تا تربیت خانوادۀ او به بهترین شکل باشد و او می تواند مسیر را بیشتر پیش ببرد و کارهای بهتری کند؛ ولی با این کار، (ممکن است) برخی از خانوادۀ خود را از کشتی خود بیرون بریزد و این کار را نمی پذیرد؛ و این بیانگرِ نهایتِ غیرت او بر انصار و فداکاری و قربانی کردن خود برای تربیتِ آن هاست حتی اگر این حالت سبب شود دردها و رنج های او بیشتر شود. - صبر سید احمدالحسن (ع) به یاد می آورم روزی، چند سؤال برای من پیش آمد و نزد سید احمدالحسن(ع) رفته و از ایشان سؤال کردم؛ تقریباً ساعت 5 عصر بود و سؤال ادامه یافت و این پرسش و پاسخ تا یازده شب طول کشید و در روزهای رمضان نبودیم و من روزه نبودم و وقتی از او عذرخواهی کردم که ایشان را خسته کرده ام، عذرخواهی کرد تا کمی افطار کند. ساعت یازده شب بود، امامی از آل محمد (ع) با کسی از سؤال کنندگان صبر می کند و این صبر حدود 5 ساعت است و این کار در روزهای تابستان بود. - سید احمدالحسن وجودش برای انصارش است. همۀ وجود سید احمدالحسن (ع) برای انصارش است. در روزی از روزها ایشان مرا مکلف کرد که به ادارۀ برخی امور مالی دعوت مبارک الهی بپردازم، یکی از انصار برخی از حقوق شرعی را به بیت المال داد، سپس مجدداً به در خانۀ من آمد و گفت یک نفر انصاری از حج آمده است و پاکتی را داد و گفت این هدیۀ اوست، پاکت را باز کردم و دیدم چند عطر در آن است و از آن استفاده کردم و سپس گفتم شاید عطر مال سید (ع) باشد. خودم حقیقت را دریافتم و پاکت را بستم و آن را گوشه ای گذاشتم تا ان شاءالله به زودی سید (ع) را ببینیم و بگوییم: ما به تو پناه آورده ایم، اگر اشتباهي کردم مرا ببخشاي، این هدیه را برای بیت المال آوردند، تصور کردیم مال توست و برای تو گذاشتیم. سید احمدالحسن (ع) در پاسخ گفت: این را برای چه نگه داشتید؟ من همۀ وجودم برای شماست؛ احمدالحسن همه اش برای شماست. حقیقتاً جوابی برای او نیافتم. - بزرگواری و بخشش سید احمدالحسن (ع) آنچه بر شیخ رحیم شکری در سال گذشته اتفاق افتاد و از هر دو طرف در صفحۀ مبارک سید (ع) در فی سبوک مطلب می نوشتند و طلب بخشش می کردند، ایشان به من گفت: اگر امر مربوط به من بود، تأخیر نمی کردم و آنان را می بخشیدم، ولی این امر متعلق به حقوق مردم است و من متعرض کسی نمی شوم و این امر، به شیخ رحیم شکری ارتباط دارد، از او بخواهید این ها را ببخشاید. برده ای به سوی امام کاظم (ع) رفت و ]اشتباهی و بدون قصد[ بر سر امام زد، سپس از امام خجالت کشید و گفت: ای آقای من! ببخشید... شما مردم را می بخشی؛ و او تأخیر نکرد و او را بخشید. این ها این گونه اند و نه تنها او را بخشید، بلکه او را خرید و در راه خدا آزاد کرد. واقعاً انسان پیر می شود وقتی می بیند امت با احمدالحسن چه می کنند و او با آ نها چه می کند. و چه بخشش بزرگی است، بخشش کسی که حد و نهایتی ندارد و آن، بخشش سید احمدالحسن است.( برگرفته از سخنان دکتر علاء سالم دربارۀ سید احمدالحسن (ع)، رمضان 1439 ه. ق( تلخیص از الطافِ دوست ) (Altafedoost110) چرا امامان مذاهب چهارگانه با امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) مخالفت کردند؟ ...کسانی که تعالیمشان را مستقیماً از جدشان رسول الله (ص) گرفتند، و جدشان پیامبر (ص) هر آنچه می فرماید از خدای عز وجل و از طریق وحی دریافت نموده است. خدای جَلَّ جَلالُه می فرماید: ( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّ وَحْيٌ يُوحَى)( و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید * سخن او چیزی جز وحی خدا نیست(. نجم: 3 و 4) پس سند احادیث امامان اهل بیت (ع) مستقیماً متصل به وحی است و هرجا که باشد، می گویند پدرم از جدم از جبرائیل از باری تعالی برایم حدیث کرد، پس مذهب ایشان همان مذهب رسول الله (ص) است؛ و هرگز با آن در چیزی تفاوت ندارد؛ و عجیب است که ما می یابیم ابا حنيفه امام مذهب حنفی و استاد بقیۀ امامان مذاهب دیگر، با وجود شاگردی امام صادق (ع) و با وجود اعتراف آشکارش به اهمیت آنچه از محضر امام صادق (ع) فراگرفته است و علی رغم همة این ها بی تردید از استادش امام صادق (ع) سرپیچی کرده و از او در منهج فقهی و علمی اش پیروی نمی کند. آلوسی می گوید: و این ابوحنیفه است و او از اهل سنت است که افتخار می کرد و با رساترین زبان می گفت: «اگر آن دو سال نبود حتماً نعمان هلاک می شد » منظورش همان دو سالی است که در آن برای یادگیری علم، همراه و ملازم امام جعفر صادق (ع) بود. (مختصر التحفة الاثنی عشریّة: ص 8). و مالک بن انس می گوید: مدتی به محضر جعفر بن محمد رفت وآمد داشتم و او را ندیدم مگر بر یکی از سه حالت: یا در حال نماز بود و یا در حال روزه و یا در حال قرائت قرآن؛ و هرگز او را ندیدم که از رسول الله (ص) حدیث روایت کند، مگر با طهارت؛ و هرگز به آنچه سودی نمی رسانَد ]سخن بیهوده و گزاف[ تکلم نمی فرمود؛ و از بزر گترین عبادت کنندگان و زاهدان بود. کسانی که در برابر خداوند عز وجل خشوع می کنند. (کتاب مالک از محمد أبوزهرة، ص 28 ، به نقل از «المدارک » از قاضی عیاض، ص 212 ؛ و همچنین تا اینجا عبارت کتاب «التهذیب » است و مابعد آن در کتاب «المجالس السنیة »، جلد 5 اضافه شده است و ابن تیمیه در کتاب «التوسل و الوسیلة »، ص 52 ، چاپ 2 ، این عبارت را در جمله ای طولانی که در ضمن آن، این جمله است، ذکر کرده است)؛ و هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است که در علم و عبادت و تقوا، برتر از جعفر بن محمد الصادق (ع) وجود داشته باشد (التهذیب: جلد 2، صفحه 104 ). و اینجا همان سؤال دوباره تکرار می شود؛ بنابراین چرا ابوحنیفه از استادش امام صادق (ع) پیروی نکرد؟ و جواب واضح است، به گونه ای که هرکس که به دور از وابستگی ها، خواهان حقیقت است به آن پی می برد؛ و علت اول و آخر در این امر و در موارد شبیه به آن، چیزی جز سیاست و حب ریاست و ... نیست و دیدگاه ابوحنیفه نسبت به استادش همچنین همکاری او با سلطان برای آزار رساندن به او، به عنوان دلیل بر درستی این سخن، کافی است؛ ابوحنیفه می گوید: فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم، زمانی که منصور با او رو به رو شد، دنبال من فرستاد؛ پس گفت: ای ابوحنیفه! همانا مردم به وسیلۀ جعفر بن محمد -یعنی امام جعفر بن محمد صادق (ع)- فریفته شده اند؛ پس برای او] تعدادی[ از سؤالات سخت را آماده کن؛ پس چهل سؤال برایش آماده کردم؛ سپس ابوجعفر منصور درحالی که حیران شده بود، دنبال من فرستاد؛ پس بر او وارد شدم درحالی که جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته بود، پس چون او را دیدم از عظمت او، چیزی ]ترسی [ بر من وارد شد که از ابوجعفر منصور وارد نشده بود، پس سلام کردم و اشاره کرد، پس نشستم. سپس منصور به او رو کرد درحالی که می گفت: ای اباعبدالله! این ابوحنیفه است. گفت: بله او را می شناسم. سپس منصور برگشت و گفت: ای ابوحنیفه! سؤال هایت را بر اباعبدالله مطرح کن. پس شروع به طرح کردن ]سؤال ها[ کردم. پس به ]سؤالات[ من جواب می داد و می گفت: شما این چنین می گویید و آن ها این چنین می گویند و ما این چنین می گوییم، پس گاهی اوقات از ما پیروی می کرد و گاهی از آن ها پیروی می کرد و گاهی با ما مخالف بود تا اینکه چهل مسئله را ذکر کردم، ]حتی در[ یک مسئله هم ناموفق نبود؛ سپس ابوحنیفه گفت: عالم ترین مردم، عالم ترین آن ها نسبت به اختلاف بین مردم است. (مناقب ابوحنیفه از موفق، جلد 1، ص 173 ، و جامع أسانید از ابوحنیفه: جلد 1، ص 252 ، و تذکرة الحفاظ از ذهبی: جلد 1، صفحه 157 ). و این قضیه به روشنی بر حب ریاست آن مرد (ابوحنیفه) دلالت می کند؛ تا جایی که برای راضی کردن منصور و نزدیکی به او، حتی از طریق آزار رساندن به امام صادق (ع) کوشش کرد؛ همان امری که موفق به آن نشد. مصلوب کیست؟ ... و او از ایشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده، گفت: «ای پدر، اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من، بلکه به ارادۀ تو »؛ و فرشته ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت می نمود، پس به مجاهده افتاده و به سعی بلیغ تر دعا کرد، چنان که عرق او مثل قطرات خون بود که بر زمین می ریخت. پس از دعا برخاست و نزد شاگردان خود آمد، ایشان را از حزن در خواب یافت. به ایشان گفت: «برای چه در خواب هستید؟ برخاسته دعا کنید تا در امتحان نیفتید ». (لوقا 22 : 39 - 46 ). آری، این واقعۀ دردناک همواره با چند سؤال مهم همراه بوده است؛ ابتدایی ترین سؤال این است که چه کسی بر صلیب رفت؟ پاسخ به این سؤال در دیدگاه اغلب پاپ ها و کاردینال ها در طول تاریخ اندیشۀ الهی مسیحیت، تنها به یک شخصیت اشاره داشته و او عیسی مسیح ( درود خدا بر او) می باشد. هرچند در این میان برخی از پیروان ناستیک ها بر تصلیب عیسی معتقد نبودند؛ در تفکر ناستیک ها مادیات، شریر و ناپسند هستند، پس ممکن نیست خدا جسم گردد و مسیح که عالی ترین مظهر خدای واجب الوجود و صاحب عالی ترین رتبه است امکان ندارد که خود را به لباس بشری مَلوَّث (آلوده) گرداند. از این عقیده این طور نتیجه می گیرند که مسیح در حقیقت، جسمی نبود که بخورد و بیاشامد و گرسنه شود و زحمت ببیند و بمیرد؛ تمام این چیزها فقط برحسب ظاهر اتفاق افتاده و عین حقیقت نبوده است؛ گروهی از آنان، ای نگونه تعلیم می دادند که شمعون قیروانی به جای مسیح مصلوب گردیده است. برخی نیز چون مارسون، پسر اسقفی در آسیای شرقی در اواسط قرن دوم، بر این عقیده بودند که مسیح حقیقتاً بر روی صلیب نمرده، بلکه به نظر آمده که مصلوب شده است. هرچند این تفکرات هرگز از جانب مسیحیان بدون پاسخ نماند، از جمله آیرینیوس اسقف شهر لیون کتابی 5 جلدی در رد نظریات مارسون نگاشت. ( تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، و. م. میلر، ص 187 - 194 ) در کنار این نظرات، در کتاب انجیل برنابا می خوانیم: ( هودا به سرعت و هراسان داخل غرفه ای شد که از آن یسوع بالا برده شده بود، شاگردان همگی در خواب بودند، پس خدای عجیب کار عجیبی کرد، آنگه یهودا در گفتار و رخسار تغییر پیدا کرد و شبیه به یسوع شد. حتی اینکه ما اعتقاد نمودیم که او یسوع است، اما او پس از آنکه ما را بیدار نمود، مشغول تفتیش شد. تا ببیند معلم کجاست؟ از این رو تعجب نمودیم و در جواب گفتیم تویی ای آقا! همان معلم ما. هم اکنون ما را فراموش فرموده ای؟! او با تبسم گفت: «مگر شما آنقدر کودن هستید که یهودای اسخریوطی را نمی شناسید؟ » و در این گفتگو بود که لشکریان داخل شدند و دست وپاهای خود را بر یهودا انداختند، زیرا او از هر جهت شبیه به یسوع بود؛ اما ما پس از آنکه سخنان یهودا را شنیدیم و جماعت لشکریان را دیدیم مانند دیوانگان گریختیم). (برنابا 216 : 1- 11 ). از مجموع نظرات چنین برمی آید که پاسخ به سؤالِ «چه کسی بر صلیب رفت؟ » تنها یک گزینه نیست؛ بلکه در طول تاریخ پاسخ های متعددی به این سؤال داده شده است؛ که هر پاسخی به مراتب با بخشی از کتاب مقدس هم خوانی ندارد. در قسمت های بعدی به بررسی تناقضات این پاسخ ها با کتاب مقدس خواهیم پرداخت. یکم ذی القعده در بین ایرانیان، به عنوان روز بزرگداشت کریمه اهل بیت (ع)، بنت موسی و اخت الرضا (ع)، حضرت فاطمه معصومه (س) است... همچنین این روز به عنوان روز دختر، مشهور شده است... مقام والای حضرت معصومه (س) بر کسی پوشیده نیست، امام موسی بن جعفر (ع) ضمن واقعه ای، سه مرتبه پشت سر هم در مورد حضرت معصومه (س) فرمودند: «فداها ابوها » يعني: پدرت فدایت شود؛ و این همان عبارتی است که نبي اکرم (ص) خطاب به حضرت صدیقه طاهره (س) فرمود، و این خود نشان از جایگاه والای ایشان دارد... زیارت نامه حضرت معصومه (ع) توسط برادرِ بزرگوارشان امام رضا (ع) انشاء شده و نیز لقب ایشان (معصومه) از جانب امام رضا (س) انتخاب شده است... در قسمتی از زیارت نامه حضرت معصومه (س) می خوانیم: ( یا فاطمة اشفعي لي في الجنة فإن لك عند الله شأنا من الشأن)( ای فاطمه برایم شفاعت کن که نزد خدا دارای شأن و مقام هستی). امام صادق (ع) در ضمن حديث مشهوری که پیرامون قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: ( ...تقبض فيها امراه هي من ولدي و اسمها فاطمه بنت موسی، تدخل بشفاعتها شيعتنا الجنه باجمعهم...)( در قم، بانویی از فرزندان من وفات می کند، که نام او فاطمه دختر موسی است، با شفاعت او، همۀ شیعیان ما وارد بهشت می شوند). همچنین امام رضا (ع) می فرماید: ( من زازها عارفا بحقها فله الجنه)( هرکس او را با شناخت زیارت کند، بهشت پاداش او خواهد بود). و امام جواد (ع) می فرمایند: ( من زار قبر عمتي بقم، فله الجنه)( هرکس قبر عمه ام در قم را زیارت کند، بهشت پاداش اوست). به راستی حضرت معصومه (س)، الگویی مناسب برای بانوان و دختران مؤمن است... بانویی که تا در قید حیات بود، مطیع پدر و برادر خود بود... سید احمدالحسن (ع) در پاسخ به سؤال شخصی، در مورد وظیفه دختران می فرمایند: ای دخترم! ... نم یتوانم زنان مؤمن را از اقتدا به زهرا و زینب (ع) باز دارم، بلکه باید آ نها را بر پیمودن این راه مبارک تشویق کنم. اگر هم در معرض آزار و اذیت قرار گرفتند، بهترین مایۀ تسلیت آن ها زهرا (س) و زینب (س) و خدیجه (س) و فاطمه بنت اسد (س) و نرجس (س) و مریم (س) و آسیه (س) همسر فرعون است. فهرست این زنانی که در یاری دادنِ حق، موضع گیری های مبارکی از خود نشان دادند و در راه خداوند سبحان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، طولانی است. پاس خهای روشنگرانه، ج ۴، بخشی از پاسخ به پرسش ۳۲۲ همچنین در جایی دیگر می فرمایند: در دولت الهی -اگر خدا خواست که آن دولت در یک زمانی تشکیل شود- زن می تواند در جایگاه های بسیاری نقش داشته باشد. توانایی زن در بسیاری از جایگاه ها و کارها از مرد کمتر نیست، بلکه در بعضی از کارها زن از مرد بسیار بهتر است؛ و اسلام محدودیتی برای زن قائل نیست که به مقام و منصبی برسد تا جامعه را رهبری کند، هر وقت که شرایط آن را داشته باشد و بتواند کار را به طور کامل و صحیح ادا کند. آیا در متد علمی، نظریه به قانون تبدیل می شود؟! «...آزمایشات متفاوتی توسط گرو ههای مستقل روی آن انجام بشه و همچنان به همان نتیجه ای برسه که تئوری پیش بینی کرده؛ در آن صورت آن دیگر از حالت تئوری خارج میشه و به شکل قانون در میاد .» ]دقیقه 37:20 برنامه رادیویی مهبانگ « - 27 تفاو تهای عمدۀ علم و شبه علم ) ]»)1 https://t.me/mehbaang/412 اما علی نیری و دوستداران وی باید بدانند: نظریه به قانون تبدیل نمی شود. این موضوع ساده که «نظریه به قانون تبدیل نمی شود » را فردی که به صورت مختصر با متد علمی آشناست می داند؛ و واقع جای تعجب دارد که دکتر علی نیری در برنامه ای که قرار است تفاوت علم و شبه علم را تبیین کند چنین اشتباه بزرگی را مرتکب می شود! به ایشان توصیه می کنیم متدولوژی علم را با دقت بیشتری مرور کنند! «اینکه یک نظریۀ علمی با شواهد کافی، به یک قانون مبدل می شود، تصوری است غلط... نظریه ها، و همچنین فرضیه ها، بخش های مجزایی از روش های علمی به شمار می روند. در مطالب منتشر شده توسط دانشگاه کالیفرنیا می خوانیم: «فرضیات، نظریه ها و قوانین، بیشتر به سیب، پرتقال و کام کوات شبیه اند: هیچ یک نمی تواند رشد کند و به دیگری تبدیل شود، حتی اگر به قدر کافی از آب و کود استفاده شود .» برخی معتقدند نظریه ها به قوانین تبدیل می شوند، اما نظریه ها و قوانین، نقش متفاوتی در روش علمی دارند. یک قانون، توصیفی از یک پدیده مشاهد هشده در طبیعت است که هر بار آزمایش می شود درستی آن ثابت می گردد. قانون توضیح نمی دهد که چرا چیزی درست است؛ بلکه فقط می گوید که این درست است. از سوی دیگر، نظریه، مشاهداتی را که در جریان پروسه علمی جمع آوری می شود، توضیح می دهد؛ بنابراین، درحالیکه قانون و نظریه، هر دو، بخشی از فرآیند علمی هستند، به نظر انجمن ملی اساتید علوم، دو جنبۀ کاماً متفاوت با یکدیگر دارند .» https://www.livescience.com/-21457what-isa- law-in-science-definition-of-scientificlaw. html آیا علی نیری شایستگی تبیین «تفاوت های عمدۀ علم و شبه علم » را دارد؟! علت و هدفِ حقیقی از فرستادنِ رسولان در قسمت قبل بیان شد که مطابق آیات و روایات و نیز کلام سید احمدالحسن (ع)، علت و هدف حقیقی از فرستادن رسولان، قطع عذر و اتمام حجت است. همچنین بیان شد که این غرض، مستلزمِ فرستادن رسولانی برای همه انسان ها در همه مناطق نیست، بلکه ممکن است در برخی مناطق رسولی فرستاده نشود و این مسئله به غرض حقیقی فرستادن رسولان که همان اتما م حجت است خللی وارد نمی کند. اما سؤالی که در اینجا مطرح است این است که: حجت بر مردمی که در میان آن ها رسولی فرستاده نمی شود چگونه تمام می شود؟ اکنون می خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم: در پاسخ باید گفت: اولاً: عالمی که در آن زندگی می کنیم تنها عالمی نیست که در آن انسان مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرد، بلکه عالم دیگری نیز پیش از این عالم وجود داشته است که در آن همۀ انسان ها بدون استثنا مورد امتحان قرار گرفته اند... که به عالم ذر و یا عالم میثاق معروف است؛ خداوند تعالی می فرماید: ( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُم قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ )( و آنگاه که پروردگارت از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری، گواهی م یدهيم تا در روز قيامت نگو ييد ما از آن بی خبر بوديم). (اعراف: ۱۷۲). و عالم ذر همان عالمی است که آل محمد (ع) در روایات زیادی در خصوص آن صحبت کرده اند؛ به عنوان مثال: ( ... عن زرارة عن ابی جعفر قال: ... و سألته عن قول الله عز وجل: وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى؟ قال: أخرج من ظهر آدم ذريته إلى يوم القيامة فخرجوا كالذر فعرفهم وأراهم نفسه ولولا ذلك لم يعرف أحد ربه ...) (زراره در خصوص این آیه: « و آنگاه که پروردگارت از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری » از امام صادق (ع) پرسید، حضرت فرمود: از نسل آدم، فرزندان او را خارج کرد، تا روز قیامت، پس مانند ذره از آن خارج شدند، پس خداوند آنان را شناخت و خود را به آنان نشان داد و اگر چنین نبود هیچ کس پروردگارش را نم یشناخت).( کافی: ج ۲) (عن الحسين بن نعيم الصحاف قال: سألت الصادق علیه السلام عن قوله: فمنكم كافر ومنكم مؤمن، فقال عرف الله ايمانهم بولایتنا وكفرهم بتركها يوم اخذ عليهم الميثاق وهم في عالم الذر وفي صلب آدم عليه السلام). (حسین بن نعیم از امام صادق (ع) در خصوص این آیه: «پس برخی از آنان کافر و گروهی دیگر مؤمن هستند » سؤال کرد، حضرت فرمود: خداوند ایمان و کفرشان را به وسیلۀ ولایت ما و یا رها کردن آن شناخت؛ در روزی که از آنان پیمان گرفت، درحالی که آنان در عالم ذر و در نسل آدم ع بودند).( تفسیر قمی: ج ۲، ص ۳۷۱) (عن علي بن معمر عن أبيه قال سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تبارک وتعالی هذا نذير من النذر الأولى يعنى محمدا ص حيث دعاهم بالاقرار بالله في الذر الأول. ( علی بن معمر از پدرش نقل می کند که از امام صادق (ع) در خصوص این آیه: «این انذار دهنده ای از پیشینیان است » ، سؤال کردم، فرمود: منظور محمد (ص) است، آن هنگام که آنان را در عالم ذر به ایمان به خداوند فرا خواند). (بصائرالدرجات: ص ۱۰۵) (عن أبي عبد الله (ع) أنه قال: لو قد قام القائم لأنكره الناس، لأنه يرجع إليهم شابا موفقا لا يثبت عليه إلا من قد أخذ الله ميثاقه في الذر الأول) (امام صادق (ع) فرمود: اگر قائم قیام کند مردم انکارش می کنند، چراکه او به سوی آ نها می آید درحالی که جوانی شاداب است و کسی بر ولایت او ثابت نمی ماند، مگر آن کس که خداوند در عالم ذر از او پیمان گرفته است). (الغیبه نعمانی: ص 194) ثانیاً: خداوندی که فرستندۀ رسولان است، حکیم و رحیم و عادل است، و به همین دلیل اگر بداند که افرادی (در زما نها و مناطق مختلف) وجود دارند که آماده و پذیرای رسول او هستند، در این صورت فرستادنِ رسولانی برای همۀ آ نها و رساندن حق و دین الهی به آ نها کاملاً موافق حکمت است، اما اگر بداند که برخی از آنان پذیرای رسولش نبوده و از او اعراض کرده و حق پذیر و هدایت پذیر نیستند، در این صورت نفرستادن رسول برای آ نها منافاتی با حکمت و رحمت و عدل خداوند ندارد؛ مخصوصاً که خداوند در امتحان پیشین (عالم ذر) از حال آ نها باخبر است؛ و در این صورت فرستادن رسول برای آن ها تنها تحصیل حاصل است و نه چیزی بیشتر. همچنان که فرستادن رسول برای دیگران که حالی مشابهِ حال این کافران دارند، صرفاً فضل و رحمتی از جانب خداوند است بدون آنکه سزاوار آن باشند؛ و به خاطر اتمام حجت بر آنان و بر دیگران و اینکه عذری باقی نمانَد، رسولی می فرستد تا بگوید اگر رسولی نیز برایتان می فرستادم حالتان مثل حال ای نها بود و انکار می کردید... و این آیه به همین مطلب اشاره دارد: ( وَلَوْ عَلِمَ اللُّه فِيهِم خَيْرًا لَّسْمعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِضُونَ) ( و اگر خداوند خيري در آ نها می دانست، ]حرف حق را[ به گوش آ نها می رساند؛ ولي ]با اين حال که دارند،[ اگر حق را به گوش آ نها برساند، سرپيچي کرده و روی گردان می شوند).( انفال: ۲۳) بنابراین روشن شد کسانی که در مناطق دور از منطقۀ بعثت رسولان می زیستند (مثل جنگل های آفریقا و...) و در این دنیا برایشان رسولی مبعوث نشد: - خداوند پیش از آنکه آن ها را بیافریند از حالشان و فرجام عملشان با خبر بود. - این افراد در عالم ذر مورد امتحان قرارگرفته و حالشان و استحقاقشان و نتیجه امتحانشان مشخص شد. - در اینکه برای آ نها رسولی نیامده و هدایت نشدند، عذری برای آ نها وجود ندارد، چراکه خداوند سبحان اگر در آنان خیری می دید برای آ نها رسولی فرستاده و حق را به آنان می رساند... بااین حال و از روی اتما محجت، به افرادی که در مناطق دیگر بوده و حالی مشابه حال آن ها دارند و رو یگردان بوده و گمراهی را اختیار می کنند رسولی فرستاده و به همین خاطر در هر حال عذرشان پذیرفته نخواهد بود. سید احمدالحسن در پاسخ به سؤال شخصی در خصوص افرادی که دین حق به آنان نرسیده می فرمایند: این موضوع را در یکی از کتاب ها بیان نمودم که کتاب «روشنگری هایی از دعوت های فرستادگان » می باشد؛ چند سطر از این کتاب را برای شما نقل می کنم: روشنگری از شروع سورۀ یوسف: (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِابِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ * قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدوٌّ مُّبِيٌن * وَكَذَلِك يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيِث وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) (آنگاه که يوسف به پدر خود گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم؛ ديدم که سجده ام می کنند * گفت: ای پسر کوچکم، خوابت را برای برادرانت حکايت مکن که تو را حيله ای می انديشند؛ زيرا شيطان آدميان را دشمنی آشکار است * و به این گونه پروردگارت تو را برمی گزيند و تأویل خواب ها را به تو می آموزد و همچنان که نعمت خود را پيش از اين بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام کرده بود، بر تو و خاندان يعقوب هم تمام می کند که پروردگارت دانا و حکيم است). در این آیات، مسیر یوسف به سمت خدا آشکار می گردد. این مسیر بیانی از طرف خدای دانا و حکیم برای یوسف به حقیقت ارتقای او در عالم ذر است. حقیقتی که هنگامی که خداوند او را خلق نمود، به دلیل وجود حجاب «جسم ،» یوسف (ع) از آن غفلت نمود و خداوند، او را به این عالم ظلمانی (عالم اجسام) فرو فرستاد. خدای متعال می فرماید: (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْاولَى فَلَوْلَ تَذكَّرُونَ) ( و شما از آفرينش نخست آگاه شدید، پس چرا به يادش نمی آوريد؟)؛ یعنی شما در عالم ذر آفریده شدید و خدا شما را امتحان نمود: ( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُم قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ * أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) ( و آنگاه که پروردگارت از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری، گواهی می دهيم تا در روز قيامت نگو ييد که ما از آن بی خبر بوديم * يا بگو ييد: «پدرانمان پيش از ما مشرک بودند، ما هم فرزنداني بعد از آ نها بوديم؛ آيا به سبب کاری که گمراهان کرده بودند ما را به هلاکت می رسانی؟ .) در این آیه جواب کسی که می گوید «گناه آ نکس که اسلام و رسالت های آسمانی به او نرسیده است چیست؟ » - مانند کسی که در میان نادانان آفریقا یا در اقصا نقاط زمین یا در مناطقی دور از منطقۀ مرسلین (ع) زندگی می کند- وجود دارد. پاسخ: آیۀ اول اثبات می کند که مردم امتحانشان را به پایان رساندند و هرکس مقام خویش را دریافت نمود و وضعیت و میزان استحقاقش مشخص گردید. آیۀ دوم بیان می کند که آنان هیچ عذری در پیروی از گمراهی پدرانشان در این زمین ندارند و یا اینکه ]بگویند[ در زمینی می زیستند که پیامبری بر آن گام ننهاد و حق به آ نها نرسید و کسی حق را به آ نها ابلاغ نکرد؛ زیرا خداوند می فرماید که من شما را در عالم ذر امتحان کردم و وضعیت و استحقاقتان را دانستم، پس نگویید: ( إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذريَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ)؛ ( پدرانمان پيش از ما مشرک بودند، ما هم فرزنداني بعد از آن ها بوديم؛ آيا به سبب کاری که گمراهان کرده بودند ما را به هلاکت می رسانی؟)؛ یعنی خداوند به آن ها می گوید: من می دانم که اگر انبیا و اوصیا و فرستادگان هم به سوی شما می آمدند و رسالت های آسمان را به شما می رساندند، بازهم ایمان نمی آوردید و تصدیق نمی کردید: (وَلَوْ عَلِمَ اللَّه فِيهِمْ خَيْرًا لأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ( ( و اگر خداوند خيري در آ نها می دید، ]حرف حق را[ به گوششان مي رساند؛ ولي اگر حق را به گوش آ نها برساند، سرپيچي کرده و رو یگردان می شوند).( انفال: 23) اما کسی که بگوید: چرا آن ها با کافرانی که در سرزمین رسالت زندگی می کنند در رسیدن و تبلیغ رسالت برابر نیستند؟ پاسخ به این صورت است که رساندن حق به این افراد، فضل و رحمتی است بر کسی که فضل را نم یپذیرد و شایستگی آن را ندارد، درحالی که از پیش می دانی که او یقیناً نمی پذیرد؛ پس عرضۀ آن بر او، نتیج هاش مشخص است؛ درنتیجه اینکه هیچ ضرری ندارد که دعوت حق را به بعضی از آنان برسانی تا بیان شود که بقیۀ آن ها مانند کسانی هستند که حق بر آن ها عرضه شد و نپذیرفتند. عرضۀ حق بر بعضی، برای اتمام حجت است؛ پس عذری برای کسی نمی ماند تا بگوید: (إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذريَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ)؛ زیرا حق بر افراد شبیه به آ نها عرضه شد و آن ها گمراهی پدرانشان را بر هدایتِ فرستادگان برگزیدند: (وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَاّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُون )( به ای نترتیب پيش از تو به هيچ قريه ای بيم دهنده ای نفرستاديم مگر آنکه متنعّمانش گفتند: پدرانمان آيينی داشتند و ما به اعمال آن ها اقتدا می کنيم). زخرف: 23 حتی گمراهی پدرانشان را هدایت و حق قراردادند: ( بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ )(بلکه مي گويند: پدرانمان را بر آ يينی یافتیم و از مسیر آ نها هدایت م یجوییم). (زخرف: 22 )پاسخ های روشنگرانه: ج 3، پرسش 217 ( ادامه دارد).

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 58
مشاهده فایل پی دی اف