نشریه زمان ظهور شماره 59
"به نام او که جریان فکر را در شیار های باریک مغز مینگرد" پنج شنبه 11مرداد ماه 1397 / 19 ذی القعده 1439 / 2 آگوست 2018 / شماره 59 / 4 صفحه سخن سردبیر مصلحت عمومی مصلحت عامه، مجموعه ای از ارزش هاست. محتوای این مجموعه فراتر از رعایت صرف خواسته ها و آمال سیاسی است. مصلحت عامه در تقوای رهبران، تحقق برادری، مساوات و عدالت متبلور می شود. امام علی (ع) پس از ضربت خوردن، در وصیت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) چنین می فرمایند: «شما را و تمام فرزندان و خاندانم را و کسانی را که این وصیت به آ نها می رسد، به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح و آشتی در میانتان سفارش می کنم، زیرا من از جدّ شما پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود: اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزۀ یک سال برتر است .» (نهج البلاغه: نامه 47 ) «و در نگاه و اشارۀ چشم، در سلام کردن و اشاره کردن، با همگان یکسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند .» (س همان: نامه 46 ) بنابراین مصلحت عامه در سخنان حضرت با این ویژگی ها شکل گرفته است: - تقوا و خداترسی در امور؛ - عدم فراموشی عدالت و انصاف در کارها؛ - اعتدال و میانه روی در امور؛ - پرهیز از افراط وتفریط. ولی گاهی اوقات، مصالح، شما را به شکلی قرار می دهد که از مسائل اولیه و از حق شانه خالی می کنید. این مسئله ای است که برخی انجام می دهند. آنچه اتفاق افتاده است، قرائت دقیقی از تاریخ را برای ما فراهم می کند و همچنین اتفاقاتی که با هر فردی که قائل به حق است یا صدای حق را سر می دهد، اتفاق افتاده است و مردم در طول مسیر، حق را خوار کردند. علت این مسئله، دوست داشتن زندگی و محافظت از مصالح و امتیازهاست؛ و این مسئله، تلاش می کند تا اتفاقات را بر اساس مصالح خودش تفسیر کند و اعتقاد دارد که این قرائت، حقیقت است. ولی زمانی که مسائل را با میزان و ملاک عقل می سنجیم، می بینیم چیزی که آن را نسبت به این نتیجه ها مجبور کرده است، مصلحت می باشد؛ و بر این اساس، قرائت مواضع همۀ افرادی که اهل بیت (ع) را خوار کردند، امکان پذیر است؛ همچنین دیگر انقلاب ها یا اینکه معاویه و دیگران، به لشکر نیرومندی دست پیدا کردند؛ درحالی که امام علی (ع)، انصاری نیافتند؛ و انقاب زید ودیگران که در تاریخ می خوانیم، علت خوارکردنش، مصلحت و ترس و تحریف حقایق، برای مصلحت حاکم و اتهام انقلابگر و بد جلوه دادن فرد است. همان طور که به امام حسین (ع) گفتند: خارجی است؛ به این معنا که طبق اصطاح جدید، تروریست است. اگر الآن بین ما بودند، برخی که اعتقاد دارند، متدین هستند، می گفتند: ایشان برای جدایی بین صفوف مسلمانان تأیید شده است و می خواهد علیه خلیفۀ مسلمانان خروج کند. امام رضا (ع) و اهل سنت ... در میان اهل سنت فقط ابن صبّاغ مالکی به صورت مفصل و محمد خواجه پارسا به اختصار به روایات و نصوص دالّ بر امامت امام رضا (علیه السلام) اشاره کرده اند. باید گفت که ابن صباغ مالکی این روایات را از ارشاد شیخ مفید نقل کرده است؛ و البته با اظهار نظری که در مورد روایت این احادیث داشته و از آن ها به بزرگی یاد کرده و آ نها را از اهل علم و دین دانسته، چنین برداشت می شود وی شأنیت و قابلیت نقل و یا حتی قبول این سنخ روایات را تأیید می کند و این نکته قابل تأمل است. ابن صباغ سه روایت در این باب نقل کرده که به آن ها اشاره می شود: 1-(و ممن روی ذلک من اهل العلم و الدین داود بن کثیر الرقّی قال: قلت لموسی الکاظم (علیه السلام): جعلت فداک إنی قد کبُرَتْ سنّی فخُذْ بیدی و اَنقِذْنی من النار مَنْ صاحبُنا بعدک؟ قال: فأشار إلی ابنه أبی الحسن الرضا فقال: هذا صاحبکم بعدی)؛ (ابن صباغ م یگوید: از جمله کسانی که از اهل علم و دین هستند و این روایات را نقل کرده اند، داوود بن کثیر رقی می باشد. وی به امام کاظم (ع) چنین گفت: فدایت شوم، پیر شده ام. دستم را بگیر و از آتش نجات ده! بعد از تو سرپرستمان کیست؟ امام درحالی که به فرزندش ابوالحسن رضا اشاره می کرد، فرمود: این شخص سرپرست شما پس از من است). 2-(رُوِی عن المخزومی و کانت امه من ولد جعفر بن ابی طالب (رضی الله عنه) قال: بعث الینا موسی الکاظم فجمعنا ثم قال: اتدرون لِمَ جَمَعْتُکم؟ فقلنا: لا. قال: اِشْهَدوا انّ ابنی هذا، و أشار إلی علی بن موسی الرضا هو وصیی و القائم بأمری و خلیفتی من بعدی من کان له عندی دِیْن فلْیَأخُذْه من ابنی هذا، و مَنْ کانتْ له عندی عدة فلْیَستَنْجِزها منه و من لم یکنْ له بُدّ من لقائی فلا یلقنی إلاّ بکتابه) (مخزومی که مادرش از اولاد جعفر بن ابی طالب است (و با امام کاظم قرابت داشته)، نقل می کند: روزی (امام) موسی کاظم ما را جمع کرد و خطاب به ما فرمود: آیا می دانید چرا شما را جمع کردم؟ در پاسخ گفتیم: خیر. امام درحالی که اشاره به (امام) علی بن موسی الرضا می کردند، فرمودند: به این فرزندم خوب بنگرید. او وصی و جانشین بعد از من است. هرکس از من طلبی دارد از این فرزندم بازستاند و به هر کس وعده ای داده ام، از این فرزندم طلب کند و هر کس خواستار ملاقات من بود، باید با اجازۀ این فرزندم باشد). 3-(رُوِیَ عن زیاد بن مروان العبدی قال: دخلتُ علی موسی الکاظم و عنده ابنه ابوالحسن الرضا، فقال لی: یا زیاد هذا ابنی علیّ، کتابه کتابی و کلامه کلامی و رسوله رسولی و ما قال فالقول قوله).(زیاد بن مروان می گوید: روزی بر (امام) موسی کاظم وارد شدم و (امام) علی بن موسی نزد او بود. (امام) موسی کاظم به من فرمود: ای زیاد! این فرزندم علی است. نوشته اش، نوشتۀ من و سخنش سخن من و فرستادۀ او، فرستاده من و هرچه بگوید حجت است). 4-(محمد خواجه پارسای بخاری حنفی می گوید: قال موسی بن جعفر: علیٌ ابنی اکبرُ وُلْدی، و أسْمَعَهُم لِقولی، و أطْوعَهم لأمری من أطاعه رَشَدَه) (امام) موسی بن جعفر (ع) فرمود: علی بزر گترین فرزند پسری من و مطیع ترینِ فرزندان من است. هر کس از وی پیروی کند، هدایت می شود). (روی عن عائشة قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «من زار ولدی بطوس فانما حَجَّ مرة، قالت: مرة، فقال مرتین. قالت: مرتین، فقال: ثلاث مرات. فسکتَتْ عائشة، فقال و لَوْ لَم تسکتی لَبَلَغْتُ الی سبعین)(از عایشه روایت شده است، روزی پیامبر (ص) فرمود: کسی که فرزندم را در طوس زیارت کند، گویا یک حج به جا آورده است. عایشه پرسید: یک حج؟ پیامبر (ص) فرمود: دو حج. عایشه پرسید: دو حج؟ پیامبر (ص) فرمود: سه حج؟ پس عایشه ساکت شد. پیامبر (ص) فرمود: اگر سکوت نمی کردی تا هفتاد حج می شمردم). نکته ای که در این روایت وجود دارد، این است که شاید شخصیت امام رضا (ع) و منطقۀ طوس به قدری برای عایشه معلوم بوده که از پیامبر (ص) معنای «ولدی » و یا «طوس » را نپرسیده، بلکه فقط از ثواب و پاداش زیارت، شگفت زده شده است. رؤیای صادقه حَمَویْنی ( 722 ق) با سلسله سند خود از فضّال نقل می کند: (سَمِعْتُ علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء و جائه رجلٌ فقال له: یا ابن رسول الله رأیْتُ رسو لالله فی المنام کان یقول لی: کیف أنتم إذا دَفِنَ فی أرضکم بِضْعَتی و اسْتَحْفَظْتُم وَدیعتی و غَیّبَ فی ثراکم لحمی.فقال له الرضا (ع): أنا المدفون فی أرضکم و أنا بضعة نبیکم و أنا الودیعة و اللحم، من زارنی و هو یَعْرِف ما أوْجَب الله منْ حقی و طاعتی، انا و آبائی شفعاوه یوم القیامة و من کنّا شفعاؤُه نجا و لو علیه مثل وِزْر الثقلین الجن و الإن) (فضّال می گوید: از (امام) علی بن موسی الرضا - درود و ثنای خداوند بر وی باد - شنیدم که شخصی نزد وی آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! پیامبر (ص) را در خواب دیدم که به من می فرمود: چگونه است حال شما اگر پارۀ تن من در زمین شما دفن شود و گوشت من در زمین شما پنهان شود و چگونه از ودیعه و امانت من محافظت می کنید؟ امام رضا (ع) در پاسخ فرمود: من آن شخصی هستم که در زمین شما دفن خواهد شد. من پارۀ تن رسول الله هستم. من همان امانتی هستم که هر شخصی، درحالی که با معرفت به حق من و اطاعت از من مرا زیارت کند، من و پدرانم شفیعان او در روز قیامت هستیم و هرکس، ما شفیعان او باشیم، نجات می یابد؛ اگرچه گناهان وی به اندازۀ تمامی جن و انس باشد. حموینی در تأیید جریان مذکور می گوید: «و لقد حدثنی أبی عن جدّی عن أبیه عن آبائه أن رسول الله (ص) قال: من رآنی فی منامه فقد رآنی فان الشیطان لا یَتَمثَّل فی صورتی و لا فی صورة أحد من أوصیائی، انّ رؤیا الصادقة جزء من سبعین جزاً من النبوة ». حموینی به سند خود روایتی از پیامبر (ص) نقل می کند که ایشان می فرماید: هرکس مرا در خواب ببیند، قطعا من را دیده است. همانا شیطان به صورت من و اوصیایم و جانشین های من ظاهر نمی شود. همانا رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است .» بدین ترتیب، به تمامی رؤیاهایی که در این باب در مورد پیامبر یا اوصیای ایشان وارد شده، حجیت می بخشد. بارگاه امام رضا (ع) در کلام اهل سنت ذهبی در جاهای مختلف، درباره مشهد الرضا چنین اظهار نظر می کند: «و لعلی بن موسی مشهد بطوس یقصدونه بالزیارة « ،» و له مشهد کبیر بطوس یُزار ». ترجمه؟ برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (ع) نیز جالب و شگفت انگیز است؛ مثلاً حاکم نیشابوری شافعی می گوید: از محمد بن مؤمل شنیدم که می گفت: «روزی با پیشوای اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمِ ( 311 ق) و ابوعلی ثقفی ( 328 ق) و دیگر مشایخ خود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا به طوس رفتیم؛ درحالی که آ نها بسیار به زیارت قبر ایشان می رفتند. محمد بن مؤمل می گوید: احترام و بزرگداشت و تواضع و گریه و زاری ابن خزیمِ نزد قبر علی بن موسی، همگی ما را شگفت زده کرد .» ابن حبّان بُستی شافعی ( 354 ق) دربارۀ امام رضا (ع) و مشهد آن حضرت می گوید: «علی بن موسی الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت و بنی هاشم می باشد. اگر از وی روایتی شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود... . من به دفعات قبر ایشان را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس بودم، هر مشکلی برایم رخ می داد، قبر علی بن موسی الرضا را - درود خدا بر جدش و خودش باد - زیارت و برای برطرف شدن مشکلم دعا می کردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل می شد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش - که درود خدا بر او و اهل بیتش باد - بمیراند .» میر محمد بن سید برهان الدین خداوند شاه معروف به میرخواند ( 903 ق) می نویسد: «مشهد مقدس و مرقد این امام، علی الاطلاق مرجع ایران و مقصد سالکان اکابر و اصاغر آفاق است. طوایف امم و طبقات بنی آدم از اقصای روم و هند از جمیع مرزوبوم هر ساله مهاجرت اوطان و مفارقت خلاّن اختیار کرده و روی توجه به این آستان فرخنده ...{دارند} و مراسم زیارت و طواف به جای آورند و این موهبت عُظمی را سرمایۀ سعادت دنیا و عقبی می دانند... .» غیاث الدین بن همام الدین شافعی معروف به خواند امیر ( 942 ق) نیز چنین می گوید: «و حالا آن مزار بزرگوار و روضه فایض الانوار، مطاف طواف اعیان و اشراف روزگار است و قبلۀ آمال و کعبۀ اقبال اصاغر و اعاظم اقطار بلاد و امصار. سلامٌ علی آل طاها و یس سلامٌ علی آل خیر النبیین سلامٌ علی روضة حَلَّ فیها امام یُباهی به المُلْک و الدین وصلی الله علی خیر خلقه محمد سید المرسلین و آله الطیبین الطاهرین سیما الائمة المعصومین الهادین .» این جملات حاکی از حاکمیت و نفوذ معنوی امام رضا بر قلوب است که حتی پس از گذشت سا لها و بلکه قرن ها از شهادت آن حضرت، قبر ایشان موردتوجه خاص وعام بوده است. از موارد یاد شده، نتیجه می شود که نه تنها بنای بر قبور و زیارت و توسل به آن، امری جایز و کاملاً مرسوم بوده، بلکه مورد تأیید بزرگان اهل سنت بوده و به صورت مکرر این اعمال از آن ها سر می زده است که این امر، خط بطلانی بر تفکرات و باورهای سست فرقۀ تفرقه انگیز وهابیت است؛ که بر این باورند باید تمامی مراقد و عتبات عالیات تخریب شود. جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدی نصورت است که ترمذی، ابوداوود و ابن ماجه در کتا بهای سنن خود در مباحث زکات، ایمان و... از امام (ع) حدیث نقل کرده اند. ذهبی می نویسد: «ایشان از بسیاری از بزرگان، حدیث نقل کرده است؛ از جمله پدران و عموهای خود، مانند موسی بن جعفر (ع)، اسماعیل، اسحاق، عبدالله، علی، فرزندان جعفر، عبدالرحمن بن ابی الموالی و... و افرادی همچون: ابوصلت عبدالسلام هروی، احمد بن عامر طائی، عبدالله بن عباس قزوینی، آدم بن ابی ایاس، احمد بن حنبل، محمد بن رافع، نصر بن علی جهضمی، خالد بن احمد ذهلی، اسحاق بن راهویه، ابوزرعه رازی، محمد بن اسلم طوسی و... از ایشان نقل حدیث کرده اند .» ابن حبان بُسْتی شافعی ( 354 ق) در مورد جایگاه حدیثی امام، پس از تجلیل از امام و خاندان ایشان، احادیث آن حضرت را معتبر دانسته، چنین می گوید: «علی بن موسی الرضا أبوالحسن مِنْ ساداة أهل البیت و عقلائهم و جُلّه الهاشمیین و نبلاءهم یجب أن یعتبر حدیث إذا روی عنه... ». ترجمه؟ حاکم نیشابوری شافعی ( 405 ق) نیز دربارۀ جایگاه حدیثی امام می گوید: بزرگان و پیشوایان اهل حدیث از آن حضرت نقل حدیث کرده اند: «روا عنه من ائمة الحدیث آدم بن ابی ایاس و نصر بن علی الجُهْنی و محمد بن رافع القُشَیْری و غیرهم... .» گفتنی است کسانی همچون: «ابراهیم بن ابی مَکرم جعفری، ابراهیم بن داود یعقوبی، ابراهیم بن موسی، احمد بن حسن کوفی اُسَیدی، اسماعیل بن همام بصری، ثلج بن ابی ثلج یعقوبی، جعفر بن ابراهیم حضرمی، جعفر بن سهل، جعفر بن شریک، حسن بن ابراهیم کوفی، دعبل خزاعی، عبدالسلام بن صالح، احمد بن علی رقی، داوود بن سلیمان جرجانی، داود بن سلیمان غازی » نیز از راویان و اصحاب امام رضا (ع) شمرده شده اند که در کتب اهل سنت به خاطر شیعه بودن و یا ارتباط با امام و یا نقل احادیث مهم و کلیدی از آن حضرت، روایاتشان ضعیف شمرده شده است! روی عن موسی الکاظم (ع) انّه قال: رایتُ رسول الله و امیر المؤمنین علی معه فقال: «یا موسی ابْنُک یَنْظُر بنور الله عز و جل و ینْطِق بالحکمة، یُصیبُ و لا یخطی ء، یعلم و لا یجْهَل قد مُلاِءَ علما و حکما »؛ امام کاظم (ع) می فرماید: «پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را دیدم. رسول الله (ص) به من فرمود: ای موسی! فرزندت به نور خدا می نگرد، حکیمانه سخن می گوید، درستکار است و خطا نمی کند (معصوم است) داناست و جهل و نادانی در وی راهی ندارد و مملو از علم و حکمت است . آیا نظم جهان تصادفی است؟! ... در ادامه نظر چند تن از دانشمندان برتر را ذکر می کنیم. دانشمند برجسته هاوارد اسمیت، ستاره شناس ناظر ناسا و استاد ارشد دانشگاه هاروارد در مصاحبه ای با واشنگتون پست می گوید: «شواهد کیهانی که در سا لهای اخیر به دست آمده، از جمله کیهان شناسی بیگ بنگ (انفجار بزرگ) و بررسی سیاره های فرا خورشیدی نشان داده اند که سیارۀ زمین در جهان، ویژه و خاص است و همچنین به وجود آمدن انسان ها در زمین هدفمند است. جهان فراتر از مجموع های از تصادفات شانسی است و به نظر می رسد که بسیار بی عیب و نقص و کامل برای زندگی تنظیم شده است. پاسخ تکراری و غیرعلمی برخی از فیزیک دانان این است که ممکن است تعداد بی شماری جهان وجود داشته باشد و ما در یکی از این جهان ها باشیم؛ اما همان گونه که فلاسفۀ مدرن از جمله توماس ناگل و فیزیکدانان کوانتومی پیشرو مانند جان ویلر استدلال کردند، موجودات هوشمند باید به نحوی هدفمند توسط این جهان که به طور دقیق تنظیم شده است، هدایت شده باشند .» هاوارد اسمیت همچنین افزود: «بشریت بسیار نادرتر از آن است که قبلاً تصور می شد واحتمالاً ما (انسان ها) تنها هستیم و احتمال وجود هوش فرازمینی بسیار کمتر از گذشته شده است. برخی از همکاران من، از جمله هاوکینگ می گوید که نمی تواند باور کنند که همۀ جهان فقط برای ما خلق شده است؛ اما مشاهدات ما تاکنون نه تنها تأییدکنندۀ دیدگاه آن ها نیست، بلکه نشان دهندۀ وجود یک هدف کیهانی برای ما (انسان ها) است .» جان اوکیف متخصص فیزیک نجومی از ناسا می گوید: «اگر جهان با بالاترین دقت ساخته نمی شد ما هرگز نمی توانستیم وجود داشته باشیم. من شخصاً باور دارم که جهان برای سکونت انسان ها آفریده شده است .» آلان سندیج ستاره شناس مشهور آمریکایی: «من این موضوع را -که نظم موجود در جهان حاصل بی نظمی و هرج ومرج است- کاملاً غیرممکن می دانم. خدا برای من یک رمز و راز است؛ اما خدا توضیح خوبی برای معجزۀ موجودیت جهان و پاسخ به این سؤال است که چرا به جای آنکه چیزی نباشد، چیزی هست؟ .» پائول چارلز ویلیام دیویس فیزیکدان بریتانیایی و استاد دانشگاه آریزونا می نویسد: «نمی توان باور کرد وجود ما در این جهان صرفا تغییر ناگهانی (جهش)، بخت یا یک تصادف تاریخی باشد. ... به راستی غرض این بوده که ما اینجا باشیم. برای من شواهد قدرتمندی وجود دارد که چیزی پشت آن همه چیز وجود دارد. به نظر می رسد کسی قوانین طبیعت را برای ساختن جهان تنظیم کرده است .» پروفسور راجر پنروز فیزیکدان و ریاضی دان برجستۀ انگلیسی و استاد بازنشسته دانشگاه آکسفورد: «من می گویم جهان هدفی دارد. جهان نمی تواند محصول شانس و تصادف باشد .» آیا به راستی تاکنون خداناباوران توانسته اند بی نیازی جهان به خالقی آگاه، قانون گذار، ناظم و هدف دار را اثبات کنند؟ علت و هدفِ حقیقی از فرستادنِ رسولان ... همچنین بیان شد که این غرض مستلزمِ فرستادن رسولانی برای همۀ انسان ها در همه مناطق نیست، بلکه ممکن است در برخی از مناطق رسولی فرستاده نشود؛ و این مسئله به غرض حقیقی فرستادن رسولان که همان اتمام حجت است خللی وارد نمی کند. همچنین روشن شد که حجت بر مردمی که در میان آن ها رسولی فرستاده نمی شود چگونه تمام می شود... در این قسمت می خواهیم به این سؤالات پاسخ دهیم که: آیا علت فرستادنِ رسولان (قطع عذر و اتمام حجت)، مستلزم آشکار بودنِ همۀ آن ها در بین مردم است؟ و اگر چنین باشد، پس حجت بر مردمی که در دوران فترت زیسته اند و فرستادۀ آشکاری در بین آن ها نبوده است چگونه تمام می شود؟! ابتدا باید دانست که گاهی ممکن است رسولی از جانب خداوند فرستاده شود اما به دلیل عدم وجود افراد قابل، مأمور به تبلیغ نباشد، بلکه صرفاً از باب قطع عذر و اتمام حجت در میان مردم زندگی کند؛ دراین باره، روایتی از کمیل بن زیاد از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که فرمود: عن كميل بن زياد، قال: (أخذ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) بيدي فأخرجني إلى ظهر الكوفة فلما أصحر تنفس ثم قال ... كذلك يموت العلم بموت حامليه اللهم بلى لا تخلو الأرض من قائم بحجة (إما) ظاهر مشهور أو خاف مغمور لئلا تبطل حجج الله وبيناته) (امیرالمؤمنین فرمود: ... این چنین علم با درگذشتِ حاملان و صاحبانش از بین می رود، زمین از حجتی ظاهر و مشهور و یا پنهان خالی نمی گردد تا حجت های خداوند و دلایل آشکار او باطل نگردد و اتمام حجت شود). کمال الدین: ص ۲۹۱ و یا امام صادق (ع) در روایتی می فرمایند: (عن سليمان بن مهران الأعمش، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام قال: نحن أئمة المسلمين، وحجج الله على العالمين، وسادة المؤمنين، وقادة الغر المحجلين، وموالي المؤمنين، ونحن أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء، ونحن الذين بنا يمسك الله السماء أن تقع على الأرض إلا بإذنه، وبنا يمسك الأرض أن تميد بأهلها وبنا ينزل الغيث، وتنشر الرحمة، وتخرج بركات الأرض، ولولا ما في الأرض منا لساخت بأهلها، ثم قال: ولم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجة الله فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلوا إلى أن تقوم الساعة من حجة الله فيها، ولولا ذلك لم يعبد الله. قال: سليمان، فقلت للصادق عليه السلام: فكيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال: كما ينتفعون بالشمس إذا سترها السحاب) (امام صادق از امام باقر و او از امام سجاد علیهم السلام چنین روایت کند که فرمود: ما ائمۀ مسلمانان و حجت های خداوند بر جهانیان و سرور مؤمنان و رهبر سپید جبینان و مولای اهل ایمانیم؛ و ما امام اهل زمینیم، همچنان که ستارگان امانِ اهل آسمان اند، و ما کسانی هستیم که خداوند به واسطۀ ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمین نیفتد، مگر به اذن او؛ و به خاطر ما زمین را نگاه داشته که اهلش را نلرزاند، به سبب ما باران را فرو فرستد و رحمت را منتشر کند و برکات زمین را خارج سازد؛ و اگر کسی از ما بر روی زمین نبود، اهلش را فرو می برد، سپس فرمود: از وقتی که خداوند آدم را آفرید زمين از حجت خدا خالی نشده است -که او یا ظاهر و مشهور است و یا غایب پنهان- و تا زمانی که ساعت بر پا شود زمين از حجت خدا خالی نم یشود؛ که اگر این چنین نبود خداوند پرستیده نم یشد .» سلیمان می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: مردم چگونه از حجتِ غایبِ پنهان شده بهره می برند؟ فرمود: «همان طور که هنگامی که خورشید با ابر پوشیده می شود از آن بهره مند می گردند). کمال الدین: ص ۲۰۷ همچنین در خطب های طولانی از امیرالمؤمنین (ع) چنین نقل شده است: اللهم فلا بد لك من حجج في أرضك حجة بعد حجة على خلقك يهدونهم إلى دينك، ويعلمونهم علمك لك ليا يتفرق أتباع أوليائك ظاهر غير مطاع، أو مكتتم خائف يترقب، إن غاب عن الناس شخصهم في حال هدنتهم في دولة الباطل فلن يغيب عنهم مبثوث علمهم، وآدابهم في قلوب المؤمنين مثبتة، وهم بها عاملون، يأنسون بما يستوحش منه المكذبون، ويأباه المسرفون بالله، كلام يكال بلا ثمن لو كان من يسمعه بعقله فيعرفه ويؤمن به ويتبعه، وينهج نهجه فيفلح به (خدایا! حجت های تو ناگزیر بايد در زمین حاضر باشند؛ حجتی پس از حجّت دیگر بر خلق خود که آنان را به دین تو هدایت کنند و دانش تو را به آنان بیاموزند تا پیروان اولیای تو از هم جدا نشوند، آن حجّت یا آشکار است ولی فرما نبرداری نمی شود، یا پنهان و نگران و مراقب خود است. اگر شخصیت آنان در حال آرامش و سکوتشان در حکوم تهای ناحق از مردم غایب شده باشند، علم آنان که رواج یافته از مردم پنهان نمی شود و آداب ایشان در د لهای مؤمنین پابرجاست و بدان عمل می کنند و مؤمنین، بدان چه تکذیب کنندگان از آن در هراس اند و اسراف کاران نیز از آن شانه خالی می کنند، مأنوس اند؛ به خدا سوگند این سخن، کالایی است که به رایگان به شما داده می شود، ای کاش کسی بود که آن را با عقلش می شنید و آن را می شناخت و باور می کرد و از آن پیروی می نمود و در راهش گام بر می داشت و بدان وسیله رستگار می شد). الغیبه نعمانی: ص ۱۳۷ دراین باره سید احمدالحسن در کتاب عقاید اسلام می فرمایند: فترت: زمانی است که فرستاده ای که مأمور به تبلیغ رسالت برای مردم است وجود نداشته باشد. در زمان فترت ممکن است رسولی منصوب از سوی خدا موجود باشد که او را با علم مهیا کردن باشد اما به سبب عدم وجود قابل، خداوند او را امر به تبلیغ دعوت نمی کند:(لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ... وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ) ( تا مردمی را بیم دهی که پدرانشان را بیم نداده اند و به این علت بی خبرند ... و برای آنان یکسان است چه بیم شان دهی چه بیم شان ندهی ، ایمان نمی آورند ).یس: ۶ الی ۱۰ تبلیغ چنین کسانی که هیچ قابلی در بین آن ها وجود ندارد و هیچ نتیجۀ امیدبخشی از تبلیغ به دست نمی آید، حکیمانه نیست. وجود رسول در چنین حالتی موافق حکمت است، چون فرستادن رسول، اقامۀ حجت بر مردم است و مردم با وجود رسول، حجتی ندارند. به این زمان، زمان فترت می گویند که رسول در آن وجود دارد، و او همان خلیفه خدا در زمین و حجتش بر مردم، یا فرد منصوب از طرف او در زمان غیبت یا رفع او می باشد، اما مأمور به تبلیغ نیست، هرچند این فترت بسیار طولانی بوده و بیش از یک رسول در آن زمان وجود داشته باشد. خداوند سبحان به همین زمان فترت اشاره کرده و می فرماید:(يا أهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبين لكم على فترة من الرسل أن تقولوا ما جاءنا من بشیر و لا نذير فقد جاء کم بشیر و نذير و الله على كل شيء قدير) (ای اهل کتاب! بی تردید رسول ما پس از روزگار فترت و خلأ پیامبران به سوی شما آمد؛ برای شما بیان می کند که نگویید برای ما هیچ مژده دهنده و بیم رسانی نیامد، یقینا مژده دهنده و بیم رسان به سویتان آمد؛ و خدا بر هر کاری تواناست). مائده: ۱۹ کلمه فترت در این آیه به معنای انقطاع تام نیست، بلکه به معنای ضعف و سستی است، یعنی رسولان در زمان فترت موجود هستند، اما در وظیفۀ رسالت آن ها، فترت و سکونی وجود دارد که در عدم تكليف به تبلیغ رسالت الهی آشکار می شود؛ به این معنا که لااقل روشن شود که این رسولان حجت بر بقیۀ مردم و بیانگر ارادۀ خداوند متعال هستند. سبب و علت عدم تكليف آن ها به تبلیغ، علاوه بر عدم وجود قابل، رحمت و ترحم بر مردم نیز بوده است، یعنی اینکه مؤمنان بیشتر حق را قبول دارند و اندکی به باطل گرایش دارند و متأسفانه در استقبال فرستادگان از غیب نیز کوتاهی کردند، مستلزم این نیست که حتماً در آتش جهنم ابدی باشند؛ بلکه مقتضای رحمت الهی در گذشته این بوده که چون قابلی برای رسالت و دعوت رسول وجود نداشته، خداوند به آن ها رحم کرده و رسول آماده را مأمور تبلیغ آن ها نکرده و اجازه نداده که دعوت خویش را برای عامۀ مردم علنی کند، چون اگر آن ها را تبلیغ کرده بود و قبول نمی کردند، نتیجه این می شد که مستحق جهنم می شدند. و به همین علت، خداوند آن ها را به سبب رحمتش رها کرده و رسول خود را امر به تبلیغ ننموده است و مردم نیز به این سبب، در زمان فترت منتظر و امیدوار به امر خدا هستند. (و آخرون مرجون لأمر الله إما يعذبهم و إنما يتوب عليهم و الله عليم حكيم) (و گروهی دیگر کارشان موقوف به مشیت خداست، یا آنان را عذاب می کند یا توبۀ آنان را می پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است). مائده: ۱۰۶ یعنی سبب و علت فترت همانا عدم وجود قابل بوده است، همچنین این فترت نشان دهنده رحمت و ترحم خداوند نسبت به مردم بوده است. (انتهای کلام سید احمدالحسن ع) از آنچه گذشت، دانستیم: - علت و غرض حقیقی از فرستادنِ رسولان، قطع عذر و اتمام حجت است. - این غرض، مستلزمِ فرستادن رسولان برای همۀ مناطق و جوامع بشری نیست، چنانکه در برخی مناطق هیچگاه رسولی فرستاده نشد، اما بااین حال بر همۀ مردم اتمام حجت شده است. - علت فرستادن رسولان (قطع عذر و اتمام حجت) مستلزم آشکار بودنِ فرستاده ها نیست، بلکه گاهی ممکن است فرستاده ای به صورت پنهانی در میان مردم زندگی کند و بااین حال غرض از فرستادن رسولان که همان اتمام حجت است، محقق می شود. والحمدلله اجابت دعای عیسی در قسمت پیشین به بیان تفاسیر مختلف در رابطه با شخصیت مصلوب ، پرداخته شد. حال در این قسمت عقیده ی فرقه های بزرگ مسیحی در ارتباط با شخصیت مصلوب را بررسی کرده و به بیان نکات مهمی از این شخصیت، در آیات کتاب مقدس، خواهیم پرداخت. فرقه های بزرگ مسیحی در این عقیده هم نظر می باشند که شخصیتِ به صلیب کشیده شده، عیسی درود خدا بر او باد، بوده است. حال می خواهیم ببینیم این دیدگاه و عقیده تا چه اندازه برگرفته از کتاب مقدس و مورد تایید آن می باشد. ابتدا آیاتی چند از کتاب مقدس در رابطه با دعا را مورد بررسی قرار می دهیم: عیسی در جواب به ایشان گفت: «هر آینه به شما می گویم اگر ایمان میداشتید و شک نمی نمودید، نه {تنها} همین را که به درخت انجیر شد، می کردید؛ بلکه هر گاه به این کوه می گفتید «منتقل شده به دریا افکنده شو » چنین می شد. و هر آنچه با ایمان به دعا طلب کنید خواهید یافت » (متی 21:21 - 22 ) عیسی شرط پذیرفته شدن دعا را ایمان مطرح می کند، همچنین در آیاتی دیگر آمده است: و چون به نزد جماعت رسیدند، شخصی پیش آمده، نزد وی زانو زده, عرض کرد: «خداوندا، بر پسر من رحم کن زیرا مصروع و به شدت متالم است، ... و او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند. » ... پس عیسی او را نهیب داده، دیو از وی بیرون شد و در ساعت، آن پسر شفا یافت. اما شاگردان نزد عیسی آمده، در خلوت از او پرسیدند: « چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟ » عیسی ایشان را گفت : « به سبب بی ایمانی شما. زیرا هر آینه به شما می گویم، اگر ایمان به قدر دانه خردلی می داشتید، بدین کوه می گفتید از اینجا بدان جا منتقل شو، البته منتقل می شد و هیچ امری بر شما محال نمی بود. ( متی 14:17 - 20 ) با توجه به این آیات و از سویی دعای ایشان قبل از واقعه ی تصلیب آنجا که می فرمایند: به زانو در آمد و دعا کرده، گفت: « ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو. ».و فرشته ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت می نمود، پس به مجاهده افتاده و به سعی بلیغ تر دعا کرد، چنان که عرق او مثل قطرات خون بود که بر زمین می ریخت. پس از دعا برخاسته نزد شاگردان خود آمده ایشان را از حزن در خواب یافت. به ایشان گفت : « برای چه در خواب هستید؟ برخواسته دعا کنید تا در امتحان نیافتید. ». (لوقا 41:22 - 46 ) بدون شک، خدا دعای عیسی را اجابت نمود و پیاله ی صلیب را از ایشان برداشت، زیرا او دارای ایمانی عظیم بود، ایمانی فراتر از اندازه ی دانه ی خردل. در قسمت بعدی، شاهدی از کتاب مقدس در اثباتِ اجابتِ دعای عیسی مسیح، آورده خواهد شد؛ تا نشان داده شود که عقیده ی به صلیب کشیدن شدن عیسی مسیح نمی تواند منطبق بر کتاب مقدس و عقل باشد. این روزها عراق اوضاع خوبی ندارد... ... ایشان ضمن پیامی در صفحه مبارک فیسبوک نوشتند: وضعیت در عراق تحمل سکوت را ندارد؛ و فردی که سکوت یا ایستادن روی دامنه را انتخاب کند، به زودی در مقابل خداوند و تاریخ، مورد حساب قرار می گیرد؛ و به همین خاطر، بشخصه و برای برائت ذِمّه {انجام وظیفه} مقابل خداوند و تاریخ و مردم عراق، به زودی ان شاءالله راه حلی را پیشنهاد می دهم که قابلیت اجرا داشته باشد و بتواند عراق را از حالت افتضاح -که احزاب تبهکار، باعث به وجودآمدن آن شدند- نجات دهد. سپس در پیام دیگری، راه حل پیشنهادی خود را اعلام کرده و در ضمن آن پیشنهاد نخست وزیریِ محمدجعفر صدر در دولت نجات به عنوان فردی مستقل را مطرح کردند. بعد از بیان این پیشنهاد، شخصی از سید احمدالحسن سؤالی پرسید که سؤال و جواب را با هم می خوانیم: عارف حلی خفاجی پرسید: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته آقایم، فردی وجود دارد که می گوید: چگونه سید احمدالحسن، به حاکمیت و فرمانروایی و تنصیب خداوند دعوت می کند، ولی درعین حال، برای حل مشکلات عراق، راه حل ها یا نظرات سیاسی مطرح می نماید؛ که به واقعیت سیاسی فعلی عراق متمرکز است و بر اساس دموکراسی بنا نهاده شده است، {د رحالی}که آن را جایگزینی شیطانی برای حاکمیت خداوند می دانید. از خداوند خواستارم که شما را به بالاترین آرزوهایتان برساند؛ و برای شما، دعای خالص و دوست داشتن دارم. پاسخ سید احمدالحسن (ع): و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته عزیزم، خداوند شما را زنده بِدارد. عقیدۀ خودمان، دربارۀ حاکمیت را به روشنیِ کامل بیان نمودم که برای فرد جوینده حق، هیچ پوششی در آن نیست؛ اما دخالت در مسائل عمومی، علتش را به روشنی توضیح دادم؛ و بیان نمودم که این کارِ فردِ مجبور، نسبت به مطالبۀ حقوق مردم است یا کمترین اندازۀ آن؛ و به سخن امیرالمؤمنین (ع) اسِتشهاد نمودم: (واللهَّ لأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ، ولَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلّاَ عَلَيَّ خَاصَّةً، الْتِمَاس لأَجْرِ ذَلِكَ وفَضْلِه، وزُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوه مِنْ زُخْرُفِه وزِبْرِجِه) (سوگند به خدا به آنچه انجام داده اید، گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آ نهمه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید، پرهیز می کنم). شیخ عارف حلی، خداوند شما را حفظ کند. شما می دانی که من، آنان را نصیحت نمودم و راه را بیان کردم؛ ولی آنان، رفتن به سویی دیگر را خواستار شدند و به آنچه در آن هستند، رسیدند؛ آیا نظرت این است که بنشینم و مثلاً به آنان ناسزا بگویم. قطع خیر؛ این اخلاق ما نیست؛ و به همین خاطر است که با تمام آنچه انجامش برایم امکان پذیر است، تلاش می کنم تا {آنان را} یاری و مساعدت دهم؛ و در مطالبۀ حقوق و بیان پیشنهادات، اهداف بسیاری است؛ علاوه بر اینکه تلاشی برای بازداشتن بخشی از {این} ستم و ظلم، از مردم عراق است؛ از جمله: بی آبرو کردنِ فسادِ راهی که احزاب حاکم، بر آن حرکت می کنند؛ و در سختی انداختن ایشان و بیان چنگ زدن ایشان به مصالح شخصی و حزبی کوچکی که با حساب مصلحت مردم عراق مظلوم است. همچنین ایشان دو سال قبل و در برنامه «عراق، انقلاب » در پاسخ به سؤالی در خصوص دخالت در امر حکومت این گونه بیان فرمودند: هرگز خواستار مشارکت نیستیم و هدف ما مشارکت نیست. دعوت به تظاهرات و تأیید آن، بعد از اینکه کار بالا گرفت، به خاطر از بین بردن ستم و ظلم از مردم عراق است. ما قبلاً در فرآیند سیاسی شرکت نکردیم و در آینده در آن شرکت نمی کنیم. حتی در خود تظاهرات نیز دوست نداریم که جدای از تظاهرات کنندگانی باشیم که درخواست اصلاح دارند. از افرادی که با ما همسنگر هستند، درخواست نمودم که تکیه گاه دیگران و یاور آنان باشند و از دیگران پیشی نگیرند. بنابراین همچنان که مشخص است مردم در انتخاب امام و بلکه حاکم در زمینِ خداوند نقشی ندارند، اما در تمکین دولت او مؤثرند؛ این مردم هستند که باید قابلیت پذیرش او را داشته باشند، و چنانچه این قابلیت در آن ها نباشد، ضرر متوجه خود آن ها خواهد بود و به امام (ع) زیانی نمی رسد، بلکه او منتظر خواهد ماند تا مردم به سمتش بیایند... اما درعین حال، وقتی در اثر خانه نشین بودن معصوم، اوضاع مسلمانان نابسامان شود، این از مرام معصوم به دور است که لب به سرزنش و شماتت مردم باز کند، بلکه او هرکاری که بتواند، برای مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شده اند بدون چشم داشتی انجام می دهد... و این با عقیده حاکمیت الله منافاتی ندارد...