نشریه زمان ظهور شماره 56
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد" سه شنبه 22 خرداد ماه 1397 / 27 رمضان 1439 / 12 ژوئن 2018 / شماره 56 / 4 صفحه سخن سر دبیر روزه روزه عبادتی است برای تزکیۀ نفس و علاوه بر تقوای الهی، توجه و اهتمام به امور فقرای مسلمین می باشد. بر روزه دار است که تمام روزش را به افطار و نوع غذایی که قرار است تناول کند فکر نکند. زمانی که در حال روزه داری احساس گرسنگی کردی، به یاد مسلمانانی که بیشتر ایام سال را گرسنه می مانند باش، نه از کسانی که خداوند می فرماید : ؛ «و چون به آ نها گفته شود که از آنچه خدا روزيتان کرده است انفاق کنيد، کافران به مؤمنان گويند: آيا کسانی را طعام دهيم که اگر خدا می خواست، خود، آنها را طعام می داد؟ به راستی که شما در گمراهی آشکاری هستيد ».سعی و تلاش شما صرفا در حد اطعام بعضی از فقرا نباشد، بلکه بر همۀ ما واجب است کاری انجام دهیم تا فقر از تمام مسلمانان برداشته شود، زیرا بیشتر مسلمانان در فقر به سر می برند، درحالی که سرزمین های اسلامی از نظر داشتن ثروت های زمین مانند معادن، کشاورزی و نفت، غنی هستند. اگر به درستی و طبق قوانین اسلام این منابع برای مسلمانان خرج شود، امروزه مسلمانان از ثروتمندترین مردم جهان خواهند بود. ولی متأسفانه امروزه طاغوتیان بر سرزمین اسلام مسلط شده اند؛ آنانی که هیچ دل مشغولی ای جز چپاول ثروت ها، ساختن قصرها، فسق و فجور و مِی گساری ندارند. اگر یکی از طاغوتیان قصد سفر به یکی از کشورهای غربی را داشته باشد، هفت هواپیمای بزرگ که حامل صدها تن مواد غذایی، وسایل راحتی و تجملاتی و غیر آن به اضافۀ مستخدمین است، او را همراهی می کنند؛ به طوری که برای اطعام شهری از شهرهای اسلامی که اهالی آن در گرسنگی به سر می برند، کافی است. مقدار هزینه ای که یکی از این ها در تبلیغاتش خرج می کند به حدی است که می توان با آن یک ملت گرسنۀ مسلمان را که با ریختن خون ها به آن مسلط شده اند، از گرسنگی نجات داد. تمامی این اعمال برای آن است که روی سیاهش و دهانی که از آن، خون مسلمانان می چکد را مخفی کند تا بر مسلمانان حاکم بماند، حتی اگر برای یک روز بیشتر باشد؛ در آن روز تا جایی که می تواند چپاول می کند و از انواع خوردنی ها می خورد؛ خداوند شکمش را سیر نکند! عزیزان! در روزه، حکمتِ تدبّر و تفکر در احوال مسلمین است. در روزه، جهاد با نفس، شیطان، هوی و هوس و زینت دنیاست. در روزه، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا، وجود دارد. در قلب مؤمن، رحمت برای مؤمنین و شدت و غلظت بر کافرین و منافقین وجود دارد. از اینکه بهرۀ روزۀ شما صرفا گرسنگی و تشنگی باشد، پرهیز کنید.از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمود: (چه کم هستند روزه داران و چه بسیارند گرسنگان).امیرالمؤمنین (ع) فرمود: (چه بسیار روزه دارانی که از روزه نصیبی جز گرسنگی ندارند و چه بسیار قیام کنندگانی (نماز) که نصیبی جز خستگی ندارند. خواب و افطار دانایان، چه نیکوست). روایت شده است که پیامبر (ص) به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: (ای جابر، این ماه رمضان است. هرکس روزش را روزه بگیرد و شبش را عبادت کند و شکم و فرج و زبانش را حفظ کند، با خارج شدن از این ماه، از گناهانش خارج می شود). جابر گفت: این سخن چقدر نیکوست. پیامبر (ص) فرمود: ای جابر و چه سخت است شرایط آن!).از مهم ترین عبادت های این ماه، تالوت قرآن، تفکر و عمل به آن و تدریس قرآن است تا به شیوۀ سعادتمندان زندگی کنید و به روش شهدا بمیرید. رسول خدا (ص) فرمود: (زمانی بر امت می آید که از قرآن چیزی جز خط آن باقی نمی ماند).امروزه چه بسیار قرآن هایی که به چاپ رسیده اند و الحمد لله، چه بسیارند قاریانی که قرآن می خوانند، ولی آیا در قرآن تدبر می کنیم؟ آیا خود را به اخلاق قرآنی آراسته نموده ایم؟ آیا به آیات آن می اندیشیم؟ آیا همان طور که قرآن به ما فرمان داده است، ما از کافرانِ به طاغوت هستیم؟ آیا ما از یقین داران هستیم؟خداوند متعال می فرماید: ؛ «و اگر با قرآن کوه ها به جنبش درآيند يا زمين پاره پاره شود يا مردگان به سخن درآیند (باز ایمان نمی آوردند)، بلکه همۀ کارها از آنِ خداست ».سبحان الله! تمام این ها در قرآن است و ما از آن غافلیم! همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. شاید پیش خود گمان برده ایم که در قرآن تفکر و تدبر کرده ایم ولی با کمترین ناراحتی، سخت پریشان می شویم! درحالی که در قرآن و در سورۀ شعرا، حکایت های بی شماری در صبر و توکل بر خداوند آمده است: ؛ «چون آن دو گروه يکديگر را ديدند، ياران موسی گفتند: گرفتار آمديم * گفت: چنين نيست! يقینا پروردگارم با من است، به زودي مرا هدايت خواهد کرد). آیا در معنی این آیه اندیشیده ایم؟اصحاب موسی (ع) تأکید می کنند که به دست فرعون و سربازانش خواهند افتاد، درحالی که موسی (ع) تأکید می کند که خداوند او را هدایت می کند و از فرعون و سربازانش رهایی می بخشد: ؛ آیا شما هم همانند موسی (ع) از این آیه به عنوان سلاحی برای پیروزی بر دشمنانتان استفاده کرده اید؟ حقیقت روح چیست؟ « هما نگونه {که بر پيامبران پيشين وحي فرستاديم} بر تو نيز روحي را به فرمان خود وحي کرديم؛ تو پيش از اين نمي دانستي کتاب و ايمان چيست؛ ولي ما آن را نوري قرار داديم که به وسيله آن هر کس از بندگان خويش را که بخواهيم هدايت مي کنيم؛ و تو مسلماً به سوي راه راست هدايت مي کني ». (شوری: 52 ) روحی که در شب قدر همراه با ملائکه به حجت خدا نازل می شود، چیست و حقیقت روحی که از جانب خدا به حجت خدا وارد می شود و موجب هدایت او می شود، چیست؟ برای پاسخ به این سؤال ها همراه باشید: انسان و حیوان در سه روح مشترک اند: روح حیات، قوت و شهوت؛ که با این سه روح، امکان زیست مادی برای انسان فراهم است. (سید احمدالحسن: عقاید اس الم/ ص 343 )؛ اما آنچه به انسان توانایی حیات ملکوتی را می دهد، روح ایمان است . روحی که موجب ارتقای نفس انسان از آسمان دوم به بالا می شود. وقتی به انسان، بدون داشتن روح ایمان بنگریم، از لحاظ رتبۀ وجودی، در عالم مادی و هم ردیف سایر حیوانات است. (که گاهی در شقاوت از حیوان نیز پست تر می شود. اعراف: ۱۷۹ ). روابط انسان ها در این مرتبه، رابطه ای مادی و خونی است، مشابه حیوانات. آنچه موجب حیات متمایز انسانی است، نگرانی های انسان ها برای یکدیگر و از سر ایثار است (ر.ک. به سید احمدالحسن، توهم بی خدایی، فصل پنجم، بحث مربوط به ایثار). روح ایثار، انسانیت انسان را نمایش می دهد و رابطه ای متمایز بین انسان ها به وجود می آورد: همان اشتراک در انسانیت. و دنیایی که در آن، انسان ها نگران انسانیت هم باشند و منافع و حیات خود را به خاطر دیگری به خطر بیندازند، خود تبدیل به بهشتی مادی خواهد شد. ولی انسان ها می توانند این حس انسانیت خود را تقویت کرده و به لحاظ رتبۀ وجودی به مراتب بالاتری از بهشت مادی دست پیدا کنند؛ و این محقق نمی شود مگر با ایمان به فرستاده های الهی. انسان ها با ایمان به حجت الهی در هر زمان، دارای روح ایمان شده و وارد پا یین ترین مراتب بهشت در آسمان دوم می شوند که قابلیت ارتقا تا آسمان ششم را دارد. با ورود به ملکوت (آسمان دوم به بالا)، انسان ها حیات دیگری را تجربه می کنند. روابط انسان ها در این مرتبه، روابطی مبتنی بر روح است، همان طور که در عالم ماده، «خون » مبنای روابط خویشاوندی بود؛ در این مرتبه «روح » مبنای خویشاوندی جدید ملکوتی و ایمانی است؛ و به این دلیل است که در قرآن آمده: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ « ؛» مؤمنان، برادر يکديگرند ». (حجرات: ۱۰ )؛ همان برادری و خواهری که در روایت آمده قائم (ع) مبتنی بر آن حکم خواهد کرد: از اباعبدالله امام صادق و ابا الحسن امام کاظم علیهم االسلام روایت شده که فرمودند: اگر قائم ما قیام کند، به سه مسئله حکم می کند که کسی پیش از او به آن ها حکم نکرده است: ... و برادر از برادرش در عالم سایه ها {عالم ذر} ارث می برد. (خصال، شیخ صدوق: ص 69 ). این روحی که به حجت خدا در هر زمان و در شب قدر نازل می شود، همان روح القدسی است که با آن به حجت خدا، علم، نور و عصمت عطا می شود؛ «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَ الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ». (شوری:52) ایمان به حجت خدا، انسا نها را دارای روح ایمان می کند؛ که آ نها را وارد حیات ملکوتی و روابط حقیقی جدیدی می کند. در این رابطۀ حقیقی چون محور روابط، روح است که حد اعلای آن عقل است، هیچ تضادی وجود ندارد. به همین خاطر است که می خوانیم: « تَنَزَّلُ الْمَلَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم بِکُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ... .» و در آن سلم و سلامت هست، تا جایی که مرگ نیز برای انسان سخت نخواهد بود، اگر تمام پیوندها و تعلقات روح به جسم را از قبل بریده باشد. آیا می توانیم تعلقات مادی را قبل از مرگ، از روح جدا کنیم؟ را ههایی برای ارتقای حیات مبتنی بر روح و نیز بریده شدن این تعلقات مادی قبل از مرگ در کلام امام احمدالحسن (ع) آمده است (متشابهات: ج 2، سؤال 26 ): ۱- انفاق بی حدومرز به ایتام و فقرا و مساکین. ۲- نذر فرزندان برای وجه الله: به این معنی که آن ها را به عنوان مجاهدانی که برای اعلای کلمۀ حق جهاد می کنند، نذر کند. ۳- تلاش برای رساندن همسر به مقامات عالیه در اطاعت خداوند سبحان. در ماه رمضان هم که ماه نزول روح در شب قدر آن است، دستورات و دعاها به نحوی است که انسان کمترین تعلق را به عالم ماده داشته باشد و برنامۀ تقویت روح را در پیش بگیرد. ای نها موجب گسستن پیوندهای مادی و توجه بیشتر به حیات روحانی است و انسان را تا جایی بالا می برد که روحش تماماً به ملکوت پیوسته و به آسمان هفتم وارد شود، آنجا که انسان دارای روح القدس می شود که او را صاحب عصمت می کند و جزو مقربین می شود. این فرد به تعبیر حضرت علی (ع) قلبش هم اکنون در بهشت است و تنها جسمش در عالمِ عمل (دنیا) مشغول به انجام اعمال است. (نهج البلاغه: خطبة ۱۹۲ ). همان طور که خود ایشان، حین ارتحالشان فرمودند: من فقط همسایۀ شما بودم، که چند روزی بدنم در کنار شما زیست. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 9/ ص 11 6 )؛ یعنی بریدنی و قطع تعلقی نداشت که بخواهد مرگی دردناک داشته باشد. بنابراین افرادی که چنین زیسته باشند، همواره زنده اند، حتی پس از مرگ. پس سلام و درود خدا بر تو ای امیر مؤمنان که قطعاً سلام ما را خواهی شنید. علمای گمراه و ملکه های دروغین بررسی تاریخ دعوت فرستادگان خداوند درس های عبرت انگیز و قابل تأملی را در پی خواهد داشت. در دعوت بسیاری از این انبیای الهی، مسائلی به صورت کاملاً مشترک و پرتکرار وجود داشت. اموری چون غربت و مظلومیت، تمسخر، استهزا و تکذیب و انکار اکثریت مردم، علی الخصوص بزرگان جامعه. گویی این ها در هر عصر، با دعوت هر خلیفۀ خدا ملازم و همراه بوده است. از جمله موارد مذکور، تمسخر، استهزا و ریشخند زدن به حجت خداست. خدای متعال می فرماید: «و مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ « ؛» و هيچ پيامبرى بر آن ها مبعوث نمى شد، مگر آنكه مسخره اش می کردند». (زخرف: ۷) و یا در سوره یس می فرماید: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ « ؛» اى دريغ بر اين بندگان، هيچ فرستاده ای بر آن ها مبعوث نشد، مگر آنكه مسخره اش كردند .» (یس: ۳۰ ) اما علت چیست؟ چرا در هر زمان انسان هایی که از ظلم و جور و ستم حاکمان زمان، مرتباً از خداوند متعال تعجیل فرج و ظهور منجی را طلب می کردند، به محض رسیدن گشایش از طرف خداوند، شروع به تکذیب و تمسخر و استهزاء منجی موعود خود می کردند؟ به طور خاص، این امر در عصر ظهور حجت خدا، متوجه خواص جامعه است. عموم مردم غالباً مقلدند و از رأی صاحب نظران و بزرگان فرمان برداری دارند. شاید به جا باشد در اینجا به فرمایش طلایی سید احمدالحسن (ع) در مورد زنبورعسل و نقش ملکه در حفظ اجتماع عظیمشان اشاره ای کنیم: «مملکت زنبورها وقتی ملکۀ خود را از دست بدهد، از بین می رود. در ابتدا و بعد از مردن ملکه، در اجتماع زنبورها تعدادی ملکۀ دروغین به وجود می آیند، درست مانند عالمان بی عمل؛ این ملکه ها تخم غیرقابل بارور شدن می گذارند و زنبورها را با این تخم گذاری دروغین فریب می دهند و درنهایت، کشور زنبورها به نابودی کشیده می شود. ملکه های کاذب در مملکتی که ملکۀ واقعی خود را از دست می دهند، بیشتر از یکی هستند و در برنامه ریزی کندو با هم اتفاق نظر ندارند و پس ازاینکه زنبو رها را فریب داده و خود را ملکۀ حقیقی نشان می دهند، هرکدام از آن ها تعدادی از زنبورها را گرد خود فرا می خوانند و به این صورت مملکت زنبورها با وجود ملکه های دروغین، تجزیه می گردد ». (پاسخ های روشنگرانه: ج2/ سؤال ۶۲) هنگامی که ولی خدا حضور ندارد نیز اتفاقی مشابه این برای بشریت و خاصه اهل کتاب در هر عصر می افتاده است؛ سخنگوی اصلی دین خداوند به علت فقدان قابل برای حمل پروژۀ الهی رسالتش را آشکار نمی کند و در این سرگردانیِ بشریت، عده ای داوطلب شده، سخنگوی دین خدا می شوند و هرکدام برداشت شخصی خود را به عنوان دین خداوند ارائه می دهند. در چنین زمانی که امت در گمراهی فرو رفته باشد و دین خداوند به علت عدم حضور ولی خدا از ریل اصلی خارج شده و فروعات و پوستۀ دین، جای ستون ها و اساس دین را گرفته باشد، منجی موعود آمده و عقیدۀ واقعی دین خداوند را بیان می کند و با علم الهی خود ثابت می کند همه کسانی که خود را شاخص و نمایندۀ دین خداوند می دانستند از صراط مستقیم خارج شدند و به تبع آن، امت هم به جهت پیروی از آن ها به همین درد مبتلا هستند؛ و قطعاً این بیان به مذاق آن افراد خوش نمی آید، چون به صحت و سلامت مسیری که در حال طی نمودنش هستند به طور کامل اطمینان دارند و نتیجه این اعتماد به نفس کاذب، چنین می شود که در جبهۀ مقابل حجت خدا قرار می گیرند؛ و این همان علتی است که سران جوامع بشری در طول تاریخ همواره به مخالفت و مبارزه با فرستادگان الهی می پرداختند. خداوند بلندمرتبه این موضوع حساس را به وضوح در قرآن کریم تشریح نموده است: «فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ « ؛» هنگامي که رسولانشان دلايل روشني براي آنان آوردند، به دانشي که خود داشتند خوشحال بودند {و غير آن را هيچ مي شمردند}؛ ولي آنچه را {از عذاب} به تمسخر مي گرفتند آنان را فراگرفت ». (غافر: ۸۳ ) پس استهزا و تمسخر، راه حلی است برای توجیه صحت راهی که ملکه های غیرواقعی در حال پیمودنش هستند؛ و این گونه همۀ فرستادگان الهی همواره مورد تمسخر قرار می گرفتند: «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ « ؛» پيامبران پيش از تو را {نيز} استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را استهزا مي کردند دامان مسخره کنندگان را گرفت {و مجازات الهي آنها را در هم کوبيد} ». (انبیاء: ۴۱ ) در واقع این علمای گمراه و ملکه های دروغین با گذاشتن بدعت ها و انحرافات، همان تخم نابارور را گذاشتند و بدین تخم ها دلخوش بودند تا از این طریق مردم را فریب داده و موجبات استهزاء علوم انبیای الهی را فراهم کنند. و این سنت در دعوت امام مهدی (ع) نیز جاری خواهد بود، همان گونه که امروز در دعوت یمانی آل محمد (ع) جاری شده است: «از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: قائم خروج نمی کند تا اینکه قبلش دوازده نفر از بنی هاشم قیام می کنند که همگی آن ها مدعی امامت هستند ». (اعلام الوری: ص 456 ) در واقع این دوازده نفر و امثال این ها همان ملکه های دروغین هستند که مردم را به دور تخم های نابارور خود جمع می کنند؛ و اهل بیت علیهم السلام صدها سال پیش به روشنی تشریح نمودند که اسلام ارائه شده از سوی مدعیان نمایندگی دین، توسط قائم نابود می شود و اسلام مظلوم و عدالت محور و واقعی محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) ارائه خواهد شد: عبدا لله بن عطا می گوید: از امام باقر (ع) سؤال نمودم و به ایشان عرض کردم: وقتی قائم بیاید، در میان مردم چگونه رفتار می کند؟ ایشان (ع) فرمودند: همان طور که رسول الله (ص) رفتار نمود؛ مسائل قبل از خود را مُنهدم و اسلام را دوباره آغاز می کند. (بحارالانوار: ج 52 / ص 354 ) اختلاف امتم رحمت است در مقدمه كتاب «الرسالة السعدية » علامه حلي آمده است، كه از جمله پدیده ها كه جلب نظر می کند اين است كه علامه (رحمةالله) عبارت «مسلمانان اختلاف دارند » را بسیار زياد آورده است؛ و می گو ییم ممكن است تفسير (الاختلاف) كه علامه از آن ياد می کند، اختلاف ايجابي باشد نه سلبي؛ يعني از نوع (اختلاف امتي رحمة) است نه نقمت (الرسالة السعديه: ص 3) تامر باجن اوغلو می گوید: اختلاف جديد تنها به علت تفاوت های تمدني يا قوميتي نشئت نمی گیرند، بلكه حديثي منسوب به رسول خدا (ص) وجود دارد كه «اختلاف امتم رحمت است » و در راحتي ضمير بدون شك مشاركت كرده است. (حقوق اهل زمه در فقه اسلامي: ص 51 ) اين خلط مفاهيم و تغییر دادن مقصود آن ها، نوعي تحريف حقيقت از جايگاه آن است و همیشه وقتي معاندان عاجز می مانند، به چنين اسلوب هایی روي می آورند تا حقیقت را كتمان كنند. خداوند می فرماید: «وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ؛» «و حق را با باطل نياميزيد و حقيقت را با اينکه مي دانيد کتمان نکنيد ». (بقره: 42 ) و اين گونه تفكر، تفكر جديدي نيست بلكه در زمان ائمه هدی نيز رواج داشته است. شيخ صدوق در «علل الشرائع » چنين آورده است: عبدالرحمان انصاري می گوید از امام صادق (ع) پرسيدم گروهي از مردم از پيامبر (ص) نقل می کنند كه «اختلاف امتم رحمت است ». فرمودند: راست گفتند. عرض كردم اگر اختلاف آ نها رحمت است اجتماع آنها عذاب است؟ فرمودند: نه این چنین نيست كه تو و آن ها تصور می کنید، بلكه مقصود، همان آيه ای است كه می فرماید: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِينْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ « ؛» شايسته نيست مؤمنان همگي کوچ کنند؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي کوچ نمي کند تا در دين {و معارف و احکام اسلام} آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد {از مخالفت فرمان پروردگار} بترسند و خودداري کنند ». (توبه: 122 ) به آن ها امر شد كه به سوی رسول خدا بروند و پيش او آيند و از او ياد گيرند، سپس به سوی قوم خود باز گشته و به آن ها ياد دهند و منظور وي از اختلاف آن ها، مختلف بودن شهرهاي آن هاست، نه اختلاف در دين خدا؛ چراکه دين يكي است. (علل الشرائع: ج 1/ ص 85 ؛ معان يالاخبار: ص 1577 ؛ وسائل الشيعه: ج 27 / ص 141 ). بنابراین امام صادق (ع) فهم شخص سؤال کننده را تصحيح كرده و اختلاف وارد شده در كلام جدش را به معنی سفر و قصد خليفه خدا و معرفت او و تعلم از او تعبير كرده است؛ و روایات اين مفهوم را روشن کرده اند. يعقوب بن نصيب می گوید از امام صادق (ع) پرسيدم اگر براي امام اتفاقي بيفتد مردم چه كاري بايد انجام دهند؟ فرمود: خداوند می فرماید «لَوْلَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ ... لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ »؛ سپس فرمود: آن ها معذورند تا هنگامی که در طلب باشند و کسانی كه به انتظار آن ها مانده اند تا هنگامی که اصحاب آ نها برگردند معذور هستند. (الكافي: ج 1/ ص 378 ). عبدالاعلی گوید: از امام صادق (ع) راجع به قول عامه پرسیدم که گویند: رسول خدا (ص) فرموده: هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. فرمود: درست است به خدا. عرض کردم امامی وفات کرده و مردی در خراسان است و نمی داند وصی او کیست، همین دوری از امام برای او عذر نیست؟ فرمود: برای او عذر نیست. همانا چون امامی بمیرد، وصی اش، بر کسانی که در شهر او هستند حجت خواهد بود؛ و بر کسانی که در شهر امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، لازم است کوچ کنند. همانا خدای عزوجل می فرماید: پس چرا از هر گروهی، طایف های از آنان کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند؛ تا هنگام بازگشت به سوی قوم خود آن ها را هشدار دهند، بلکه خودداری کنند. (اصول کافی: جلد ۱/ ص ۳۷۸ ) محمد بن مسلم نیز پس از آنکه به امام صادق (ع) شکایت کرد که چرا امام بعدی را به ما نمی گویی، می گوید: امام صادق (ع) فرمودند: علی (ع) عالم بود و علم به ارث می رسد، و عالمی نمی میرد، مگر اينكه كسي بعد از وي مانند او علم داشته باشد و یا آنچه خدا بخواهد باقي بماند. عرض كردم: آيا می توانند اگر عالمي بميرد فرد بعد از او را نشناسند؟ فرمودند: اما اهل اين شهر يعني مدينه خير و اما ديگر شهرها به اندازه طول مسافت آن ها با مدينه. خداوند می فرماید: «فلَوْلَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ... ». گفتم اگر كسي در هنگام طلب اين امر بميرد؟ فرمودند: به منزلۀ كسي است كه از منزل خود به سوی خدا و رسولش هجرت كرده باشد و مرگ او فرا رسد؛ اجرش با خداوند است. عرض كردم اگر رسیدند چگونه صاحب خود را می شناسند؟ فرمود: به او وقار و هيبت و سکینه داده می شود. (كافي: ج 1/ ص 38 ؛ علل الشرائع: ج 2/ ص 591 ). حال چگونه اين فهم نادرست با قول خداوند كه می فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ا جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ ا عَلَيْكُْم إِذْ كُنتُمْ ... « ؛» و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراکنده نشويد! و نعمت خدا را بر خود به ياد آريد... » مطابقت داده می شود؟ و خداوند م یفرماید: «و لا تَکُونُوا کَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ « ؛» و مانند کساني نباشيد که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ {آن هم} پس از آنکه نشانه هاي روشن {پروردگار} به آنان رسيد! و آ نها عذاب عظيمي دارند ». (آ ل عمران: 10 5 ) «إِنَّ الَّذِيَن فَرَّقُوا دِينَهُْم وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَِّ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ « ؛» کساني که آيين خود را پراکنده ساختند و به دسته هاي گوناگون {و مذاهب مختلف} تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطه اي با آن ها نداري! سر و کار آن ها تنها با خداست؛ سپس خدا آ نها را از آنچه انجام مي دادند، با خبر مي کند ». (انعام: 159 ) «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّ الةَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ * مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ « ؛» اين بايد در حالي باشد که شما به سوي او بازگشت مي کنيد؛ و از {مخالفت فرمان} او بپرهيزيد، نماز را برپا داريد و از مشرکان نباشيد * از کساني که دين خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسيم شدند! و هر گروهي به آنچه نزد آنهاست {دلبسته و} خوشحال اند ». (روم: 32-31) بنابراین چگونه اختلاف آ نها رحمت خواهد بود، درحالی که امر به وحدت و عدم تفرقه و اختلاف شده اند. از طرفی ديگر، از رسول خدا (ص) مشهور است كه فرمودند: «بر امتم مانند آنچه بر بنی اسرائیل آمد خواهد گذشت حتی اگر شخصی از آن ها_ بنی اسرائیل_ به طور علني با مادر خود زنا كرده باشد، در امتم اتفاق خواهد افتاد و بنی اسرائیل به هفتاد و یک فرقه تقسيم شده اند و امت من به هفتادوسه فرقه تقسيم می شود كه همگي در جهنم خواهد بود. يكي از صحابه پرسید: کدامیک یا رسول الله؟ فرمودند: گروهي كه من و اصحابم اكنون بر آن هستيم ». (سنن الترمذی: ج 4/ ص 135 / باب 18/ حديث 27 – 79). آيا پيامبر در اين حديث، تفرقه را ستايش می کند؟ اگر چنين است، پس چگونه يك فرقه را پيروزمند می شمارد و بقیه فرقه ها را جهنمی معرفی می کنند؟ اگر عمل همگي مورد قبول باشد و پاداش آن را می گیرند، پس چگونه يكي از آ نها در بهشت است و بقیه در جهنم؟ امام علي (ع) باب شهر علم پيامبر (ص)، در نکوهش اختلاف علما می فرمایند: «مسئله ای از احكام دين، از يكى از علماء پرسيده می شود؛ او به رأى خود راجع به آن فتوى می دهد، همان مسئله از قاضى ديگرى سؤال می شود فتواى او برخلاف قاضى اوّلى است؛ آنگاه ايشان با حکم های خلاف يكديگر نزد پيشوايى كه آن ها را قاضى قرار داده گرد می آیند (و از او تصديق می خواهند)؛ قاضى القضاة رأى همه آن ها را درست می داند، درصورتی که خداى ايشان يكى و پيغمبر آن ها يكی و كتابشان يكی است. آيا خداوند سبحان ايشان را امر فرموده كه (در يك مسئله) مخالف يكديگر فتوى بدهند و آنان هم فرمان او را پيروى کرده اند يا اينكه آنان را از اختلاف نهى نموده و آن ها معصيت و نافرمانى کرده اند؟ .» (نهج البلاغه: خطبه 18) ملاحظه كنيد امير المؤمنین (ع) چگونه ثابت می کند كه حقيقت اختلاف از سوي خداوند نيست. اختلاف از سنت دين خدا نيست، بلكه اختلاف بر اثر آراء به وجود آمده است؛ بنابراین حديث اختلاف امتم رحمت است اشاره به اختلاف در عقاید و فقه ندارد؛ اين فهم با قرآني كه امر به «اعتصموا به حب لالله » می کند و از تفرقه و اختلاف نهي می نماید، در تعارض است؛ و همچنین این فهم با احادیث نبي اكرم و عترت طاهره كه اختلاف در روایت ابتدای بحث را به اختلاف مردم شهرها تفسیر می کنند نه اختلاف در دين، مخالفت دارد. والحمدلله وحده وحده وحده آیا پیشرفت علم ما را بی نیاز از خدا می کند این باور برای خدای حفره ها (اثبات خداوند از طریق جهل فعلی) صادق است زیرا بقای این خدایانِ مبتنی بر شکاف های علمی، تا وقتی است که شکاف ها توسط علم پر نشود و وقتی این شکاف ها توسط علم پر شد، دیگر جایی برای خدای حفره ها باقی نمی ماند. اما آیا خدایی که احمدالحسن به ما معرفی کرده است با پیشرفت های علمی به مروربه کنار خواهد رفت؟ سید احمدالحسن برخلاف عمده علمای ادیان و طرفداران نظریۀ طراحی هوشمند، وجود خداوند را بدون استفاده از شکاف های علمی اثبات کرده است؛ ازاین رو پیشرفت های علمی، نه تنها نافی خدای احمدالحسن نیست، بلکه ما را با روش خلقت خداوند بیشتر آشنا می کند. مقدمۀ اول: تکامل (اثر) هدفمند است. مقدمۀ دوم: هر اثر هدفمندی، مؤثری آگاه و هدف دار دارد (صفتِ اثر، دلالت بر صفت مؤثر دارد). نتیجه: مؤثر تکامل حیات، وجودی آگاه و هدف دار (خدا) می باشد. بنابراین پیشرفت علم یعنی درک بیشتر خلقت؛ زیرا یافته های تأیید شدۀ علمی، مؤثر اصیل جهان نیستند؛ مثلاً قوانین، توصیف کننده هستند و به هیچ وجه فاعل و مؤثر جهان نیستند؛ برای مثال قوانین نیوتون حرکت توپ را توصیف می کنند، اما باعث حرکت توپ روی زمین صاف نیستند؛ یا قوانین باعث ایجاد ماده و پاد ماده نمی شوند، بلکه حتی این قوانین، خودشان مستقل و قائم به خود نیستند و نیازمند وضع کننده هستند؛ در نتیجه وجود قوانین، یعنی مهر تأییدی بر وجود مؤثری آگاه و قانون گذار که هدفی در سر دارد. و نظریات و فرضیات علمی نیز به توضیح واقعیت ها و رویدادها می پردازند و ازاین رو آ نها نیز نمی توانند خالق جهان باشند، زیرا فاعل نیستند و صرفاً توضیح دهنده هستند.مثلاً اگر فردی بتواند مکانیسم و روش کار یک خودرو را بفهمد، آیا می توانیم بگوییم خودرو دیگر خالق ندارد و به صورت تصادفی از عدم به وجود آمده است؟! قطعاً خیر، زیرا ما صرفاً روش کار خودرو را فهمیدیم و این آگاهی، نافی وجود طراح و سازندۀ خودرو نیست؛ بنابراین علم، جایگزین خداوند نیست، بلکه علم، تأیید کننده وجود خالق و مؤثری آگاه برای جهان هستی است؛ زیرا علم اثری است که دلالت بر عالم بودن مؤثر جهان دارد. عهد پادشاهی خدا بر زمین آیا هر انسانی توانایی برپایی آن را دارد؟ و یا خدا آن را مختص و ویژه برای برگزیدگانش قرار داده است؟ کتاب مقدس این گونه پاسخ می دهد: «و بعد از جداشدن لوط از وی، خداوند به اَبرام گفت: «اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی، به سوی شمال و جنوب، و مشرق و مغرب بنگر؛ زیرا تمام این زمین را که می بینی تا ابد به تو و نسل تو خواهم بخشید. و نسل تو را مانند غبار زمین می گردانم؛ چنانکه اگر کسی بتواند غبار زمین را بشمارد، نسل تو را نیز می توان شمرد. برخیز و در طول و عرض زمین بگرد زیرا آن را به تو خواهم داد. » پس اَبرام خیمۀ خود را نقل کرده، روانه شد... .» (پیدایش 13 : 14 – 17) و به این شکل خدا پادشاهی را در زمین به اَبرام و نسل صالح او داد. ونیز دربارۀ داوود و نسل ایشان می خوانیم: «با برگزیده خود عهد بسته ام. برای بنده خویش داوود قسم خورده ام.که نسل تو را تا ابد استوار خواهم ساخت و تخت تو را در تمامی نسل ها بنا خواهم نمود... ». (مزامیر 89: 3- 4) و نیز در اول تواریخ آمده: «يهُوَه خداي اسرائيل مرا از تمامی خاندان پدرم برگزيده است که بر اسرائيل تا ابد پادشاه بشوم، زيرا که يهودا را براي رياست اختيار کرد و از خاندان يهودا خاندان پدر مرا و از فرزندان پدرم، مرا پسند کرد تا مرا بر تمامی اسرائيل به پادشاهي نصب نمايد. و از جميع پسران من (زيرا خداوند پسران بسيار به من داده است)، پسرم سليمان را برگزيده است تا بر کرسي سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند ». (اول تواریخ 28 : 4- 5) همچنان که خداوند این مقام را در زمان حضور فرستادگانش مختص آن ها می نمود، برای آیندگان نیز مژدۀ حضور و آمدن مجری و حاکم از سوی خود را می داد: «ای دختر صهیون بسیار وجد نما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تو نزد تو می آید. او عادل و صاحب نجات و حلیم می باشد و بر الاغ و بر کره بچه الاغ سوار است. و من ارابه را از افرایم و اسب را از اورشلیم منقطع خواهم ساخت و کمان جنگی شکسته خواهد شد و او با امت ها به سلامتی تکلم خواهد نمود و سلطنت او از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای زمین خواهد بود ». (زکریا9: -9 10) محتوایی که در این نوشته ها از کتاب مقدس یافت می شود، همه دلالت بر این دارند که نه تنها حاکمیت برای خداست، بلکه مجری این حاکمیت نیز تنها کسی است که خدا او را مشخص کرده و این فرستادگان او بودند که این تفکر الهی را در تمام طول تاریخ بشریت بلند کردند. در واقع اجرای حاکمیت خدا یکی از مسئولیت های مهم فرستادگان اوست؛ اما در مسیر اجرای این مأموریت، همیشه راه برای مجریان آن هموار نبوده است. شاید علت آن به این موضوع برمی گردد که مردم و یا بهتر است بگوییم کسانی که خود را سرپرست مردم می دانند ترجیح می دهند که حاکم منتخب خودشان باشد نه منتخب خدا. همان طور که در یوحنا می خوانیم: «و وقت تهیه فصح و قریب به ساعت ششم بود. پس به یهودیان گفت: «اینک پادشاه شما. » ایشان فریاد زدند: «او را از میان بردار! او را از میان بردار و بر صلیبش کن! » پیلاطس به ایشان گفت: «آیا پادشاهتان را مصلوب کنم؟ » سران کاهنان پاسخ دادند: «غیر از قیصر پادشاهی نداریم. » سرانجام پیلاطس، عیسی را به آن ها سپرد تا بر صلیبش کنند ». (یوحنا 19: 14 - 16 ) و نیز امروزه می بینیم با وجود تأکیدات فراوان کتاب مقدس بر حاکمیت خدا و پیروی و اطاعت از حاکم منتخب از سوی خدا، اکثریت جوامع بشری، دموکراسی را به عنوان تفکر حاکم پذیرفته اند. تفکری که نه تنها خود مبتنی بر کتاب مقدس نیست، مجری آن نیز شخص مورد تأ یید و منتخب از سوی خدا نیست. نفوذ این تفکر تا بدان جا رسیده است که مردم در قرن بیست ویکم، وجود حاکم از سوی خدا را کلامی ناصحیح می شمارند؛ درحالی که در کتاب مقدس همان طور که در آیات ابتدای بحث آمده، تا ابد حاکمیت زمین به نسل اَبرام و داوود داده شده و مجری آن از سوی خدا انتخاب می شود.