نشریه زمان ظهور شماره 55
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" دوشنبه 7 خرداد ماه 1397 / 12 رمضان 1439 / 28 می 2018 / شماره 55 / 4 صفحه سخن سردبیر تکرار زمان! «وهب » و یا «شمر... » وهب نصرانی (رحمة الله علیه) جوان تازه داماد مسیحی بود که با دیدن رؤیای عیسی مسیح (ع) که او را به یاری حضرت حسین (ع) فرا می خواند { مصائب آل محمد للشیخ محمد محمدی ﺍلأشتهاردی : ص ۲۱۷ / چاپ قم}، به سپاه مولا (ع) پیوست و سرانجام در رکاب ایشان شهید شد . و شمر، جانباز جنگ صفین که در رکاب امیرالمؤمنین علی (ع) جنگید و مجروح شد، اما در نهایت به روی قرآنِ ناطقِ زمانش تیغ کشید و به جنگ با او برخاست. امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که قائم قیام كند از امر (ولایت) او كسانی بیرون می روند كه همواره چنین به نظر می رسید از یاران او باشند و به امر (ولایت) او در می آیند آنانی كه شبیه خورشید پرستان و ماه پرستان اند. (الغیبة النعمانی: ص ۳۱۷ ) مقصود از اینکه «شبیه خورشید و ماه پرستان هستند » چیست؟ آنها حتما افرادى بودند كه قبل از اینكه به حق هدایت شوند، عقیده فاسد یا نیمه فاسد داشتند. (پاسخ های روشنگرانه: جلد 1/ پرسش 40 ) آری! همچون وهب که عقیده ای نیمه فاسد داشت، چراکه وی پیش از رؤیایی که دید و درنتیجۀ آن به حسین بن علی (ع) پیوست، به آیین نصرانی بود؛ اما سرانجام به حجت زمان خود ایمان آورد و به ولایت اهل بیت (ع) وارد گردید؛ و شمرِ بی بصیرت نیز علیرغم جهادش در رکاب علی (ع) در نهایت از دایرۀ حق خارج شد... و این، حکایت امروز ماست. بسیاری از انصار امام مهدی (ع) در سراسر دنیا با عقاید گوناگونی که در گذشته و پیش از ایمان به سید یمانی (ع) داشتند، رؤیاهایی مؤید بر حقانیت وصی و فرستاده امام محمد بن الحسن العسکری (عج) دیدند و به دعوت ایشان لبیک گفتند؛ و افسوس و صد افسوس بر این به اصطلاح شیعیانی که با فتوای قاضی شُریح های زمان میدان را برای یاری فرزند فاطمه (س) خالی نموده و خود را در شمار کوفیان آخرالزمان وارد کرده اند. شیعیانی که امروز «وصیت « ،» علم » و «یگانه پرچم حاکمیت خدا » را حجت نمی دانند و حتی رؤیا و ملکوت خداوند را نیز انکار کردند.شیعیان منتظر! بدانید که کربلا تکرار خواهد شد، اما این بار، حجت خدا و انصارش، هم در ظاهر و هم در باطن، پیروز می شوند و نیز آگاه باشید که پس از قیامِ منتقم (ع) هرگز فرصتی برای جبران نمی ماند و برای توابینِ نادم و بازمانده از قافله عشق، زمانی برای انابه و توبه یافت نخواهد شد. امام صادق (ع) درباره قول الله عزوجل: (يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ يآَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ)؛ (روزی که بعضی از آیات پروردگارت بیاید، ایمان آوردن کسی برایش نفع و فایده ندارد؛ مگر کسی که از قبل ایمان آورده باشد). (انعام: ۱۵۸ )، فرمودند: آیات، امامان هستند؛ و آیه منتظره، همان قائم (ع) است؛ پس در آن روز، ایمان آوردن کسی برایش نفع و فایده ندارد، حتی اگر به پدرانش (ع) که قبل از او بودند ایمان داشته باشد، مگر کسی که از قبل ایمان آورده باشد، یعنی قبل قیامش با شمشیر. (کمال الدین و تمام النعمة: ص ۱۸ و ص ۳۰ و ص ۳۳۶ ؛ بحار الانوار: ج ۵۱ / ص ۵۱ و ج ۶۷ / ص ۳۳ ). الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة الائمة الاثنی عشر و المهدیین الاثنی عشر ... به ولایت و امامت م یرسند. از این منظر خوب است تا وصیت پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب (ع) در هنگام احتضار را بررسی کنیم؛ تا هم با شهادت این بزرگوار مناسبت داشته باشد و هم با شخصیت و ولایت امام حسن مجتبی (ع). دراین باره سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که: «شَهِدْ ت وَصِيَّةَ عَلِيِ بْنِ أَبِ ي طَالِب صَلَوَاتُ اللَّ عَلَيْ ه حِينَ أَوْصَ ى إِلَ ى ابْنِهِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَمُ، وَ أَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِهِ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَمُ وَ مُحَمَّدا وَ جَمِيعَ وُلدِْهِ وَ أَهْلَ بيَْتِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِيعَتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الكُْتُبَ وَ السِّلَحَ إلِيَهِْ، ثُمَّ قَالَ: ياَ بنُيََّ، أمََرَنيِ رَسُولُ اللَّ صَلىَّ اللَُّ عَليَهِْ وَ آلهِِ أنَْ أوُصِيَ إلِيَكَْ وَ أدَْفَعَ كُتبُيِ وَ سِلَحِي إلِيَكَْ، كَمَا أوَْصَى إلِيََّ رَسُولُ اللَّ وَ دَفعََ كُتبُهَُ و سِلَحَهُ إلِيََّ و أمَرََنيِ أنَْ آمرَُكَ إذَِا حَضَرَكَ المَْوْتُ أنَْ تدَْفعََهَا إِلَى أَخِيكَ الْحُسَيْنِ. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَمُ فَقَالَ لَهُ: «وَ أمََرَكَ رَسُولُ اللَِّ أنَْ تَدْفَعَهَا إلِىَ ابنِْكَ هَذَا »- وَ أخََذَ بيَِدِ ابنِْ ابنِْهِ عَليِِّ بنِْ الحُْسَيْنِ عَليَْهِ السَّلَمُ وَ هُوَ صَغِيرٌ- فَضَمَّهُ إلِيَْهِ وَ قَالَ لهَُ : «وَ أمََرَكَ رَسُولُ اللَِّ أَنْ تَدْفَعَهَا إِلَى ابْنِكَ مُحَمَّدٍ، فَاقْرَأْهُ مِنْ رَسُولِ اللَِّ السَّلَمَ وَ مِنيِّ ». ثمَُّ أقَْبلََ عَلىَ ابنْهِِ الحَْسَنِ عَليَهِْ السَّلَمُ فَقَالَ: ياَ بنُيََّ، أنَتَْ وَليُِّ الَْمْرِ وَ وَليُِّ الدَّمِ بَعْدِي، فَإِنْ عَفَوْتَ فَلَكَ، وَ إِنْ قَتَلْتَ فَضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَ تُمَثِّل ». (كتاب سلي مبن قيس هلالي: ج 2/ ص 924 ) «من شاهد وصیت کردن علی بن ابی طالب (ع)، در هنگامی که به پسرش حسن (ع) وصیت کرد، بودم؛ و حسین (ع) و محمد و دیگر فرزندانش و اهل بیتش و بزرگان شیعه را شاهد بر وصیت خویش گرفت؛ سپس کتب و سلاح را به امام حسن (ع) تحویل داد؛ سپس فرمود: ای فرزندم، رسول خدا (ص) مرا امر کرد تا به تو وصیت کرده و کتب و سلاحم را به تو تحویل دهم، همانطورکه رسول خدا (ص) به من وصیت کرده و کتب و سلاحش را به من تحویل داد و مرا فرمان داد تا به تو امر کنم، هنگامی که وفاتت فرا رسید آن ها را به برادرت حسین تحویل دهی؛ سپس رو به حسین (ع) کرد و به ایشان فرمود: و پیامبر (ص) به تو فرمان داده است تا آن ها را به این پسرت تحویل دهی، درحالی که دست فرزند حسین، یعنی علی بن الحسین را گرفته بود و او کودکی خردسال بود؛ پس او را به خود چسباند و به او فرمود: و پیامبر (ص) به تو فرمان داده است تا آن ها را به پسرت محمد تحویل دهی؛ و از طرف رسول خدا و خودم به او سلام برسان. ای پسرم! تو ولی امر و خون من هستی، پس اگر قاتلم را ببخشی، پس حق توست و اگر قصد کشتنش را داری، پس در مقابل یک ضربت او یک ضربه بزن و بدنش را مثله نکن .» نکات مهمی در این وصیت به چشم می خورد که برای اهل نظر و معرفت راه گشاست: اول اینکه امیر المومنین علی (ع) برای وصیت و نص بر پسرش، کسانی را شاهد می گیرد تا بعد از ایشان بر وصیت شهادت دهند و از این بابت دست امام حسن (ع) در مورد ادعای وصیت خالی نباشد. این کار مصداقی از همان وصیت ظاهره است که در روایات متعدد به آن به عنوان راه شناخت امام اشاره کرده اند: عن ابی عبد الله (ع): «ثَلَثَةٌ مِنَ الْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِي أَحَدٍ إِلَّ كَانَ صَاحِبَ هَذَا الَْمْرِ أنَْ يَكُونَ أوَْلىَ النَّاسِ بمَِنْ كَانَ قَبْلهَُ وَ يَكُونَ عِنْدَهُ السِّلَحُ وَ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ الَّتِي إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِينَةَ سَأَلْت عَنْهَا الْعَامَّةَ وَ الصِّبْيَانَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَنٌ فَيَقُولُونَ إِلَى فُلَنِ بْنِ فُلَنٍ ». (الكافي: ج 1/ ص 284 ) از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: (سه ویژگی از حجت است که در کسی جمع نمی شود، مگر اینکه صاحب امر ولایت باشد. اول اینکه شایسته ترین مردم به امام قبل باشد. دوم اینکه سلاح پیش او باشد و سوم اینکه صاحب وصیت ظاهره باشد، به گونه ای که وقتی وارد شهر شدی و در این مورد {وصیت} از عموم و بچه ها بپرسی که قبلی به چه کسی وصیت کرده است، می گویند به فلانی .» طبق این حدیث، امام حسن (ع) دارای هر سه ویژگی می باشد؛ چون که هم شایسته ترین مردم به علی بن ابی طالب (ع) است و این از اینجا فهمیده می شود که ایشان را به عنوان ولی امر و ولی خونش بعد از خویش معرفی کرده است؛ و هم صاحب سلاح است چون به ایشان تحویل داده شد؛ و هم صاحب وصیت ظاهره است، یعنی وصیتی آشکار و غیر مخفی که شاهدانی بر آن وجود دارند. دوم اینکه وقتی صحبت از سلاح می شود آن را همراه با کتب می آورد و می گوید که کتب و سلاح را تحویل امام حسن (ع) داد. این نشان می دهد که هرجا سلاح باشد کتب و علوم الهی نیز همان جاست؛ و زمانی که علم حجت الهی بر مردم آشکار شد، نشان می دهد که سلاح نیز همان جاست؛ از این رو وارد شده است که آیا علم از سلاح جداست و فرمودند: خیر: «عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (ع) قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَقُو ل إِنَّمَا السِّلَحُ فِينَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَيْنَمَا دَارَ التَّابُوتُ فَثَمَّ الَْمْرُ قُلْتُ فَيَكُونُ السِّلَحُ مُزَايِلً لِلْعِلْمِ قَالَ لا ». (بصائ رالدرجات: ج 1/ ص183) «صفوان از امام کاظم (ع) نقل کرده است که فرمود: امام صادق (ع) می فرمود، مَثَل سلاح در مورد ما مَثَل تابوت در بنی اسرائیل است که هرکجا تابوت باشد، امر و ولایت همان جاست. گفتم: آیا سلاح جدای از علم است؟ فرمود: خیر .» سوم اینکه امام علی (ع) تکرار می کند که پیامبر (ص) به من فرمان داده تا به تو وصیت کنم و همی نطور به تو فرمان داده تا به حسین (ع) وصیت کنی و همین طور به او فرمان داده تا به پسرش علی وصیت کند و همین طور ادامه دارد؛ یعنی تمام این وصیت ها طبق عهدی است که از پیامبر (ص) رسیده است، نه اینکه ما به دلخواه خودمان وصیت کنیم. روایت زیر به این مطلب اشاره دارد: «عَنْ عَمْرِو بْنِ الَْشْعَثِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَِّ (ع) يَقُولُ أَ تَرَوْنَ المُْوصِيَ مِنَّا يُوصِي إلِىَ مَنْ يُرِيدُ لَ وَ اللَِّ وَ لكَِنَّهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَِّ ص رَجُ ل فَرَجُ ل حَتَّ ى يَنْتَهِيَ إِلَى صَاحِبِهِ ». (بصائ رالدرجات: ج 1/ ص470) «عمرو بن اشعث می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که فرمودند: آیا شما گمان می کنید که ما به هرکسی که دلمان بخواهد وصیت می کنیم؟ نه به خدا قسم، بلکه این طبق عهد و وصیتی از رسول خداست که به مردی پس از مردی می رسد تا اینکه به صاحبش ختم شود .» این نشان از اهمیت ویژه وصیت و عهد رسول خدا (ص) دارد و از اینجاست که بهتر می فهمیم چرا پیامبر (ص) اصرار بر کتابت این وصیت داشتند و آن را موصوف به عاصم از گمراهی نامیدند تا روز قیامت؛ پس غیرمنصفانه است که در این لحظات حساس و نزدیک به ظهور، حکم به گمراهی وصیت پیامبر (ص) کنیم و اینکه پس از سال های طولانی و در زمانۀ حساس، دست مدعی دروغین به آن دراز شده باشد: «ما اشکل علیکم فلم یشکل علیکم عهد نبی الله و رایته و سلاحه ... ایاک و شذاذا من آل محمد فان لِل محمد و علی رایة و لغیرهم رایات فالزم الارض و لاتتبع منهم ابدا حتی تری رجلا من ولد الحسین معه عهد نبی الله و رایته و سلاحهً ». (تفسير العياشی: جلد 1/ ص 64 ) «امام باقر (ع) فرمود: هر چیزی برای شما ایجاد اشکال یا شبهه کند، وصیت، پرچم و سلاح پیامبر خدا (ص)، جای هیچ گونه شبهه و اشکالی برایتان باقی نمی گذارد ... بر حذر باشید از کسانی که خود را به دروغ به آل محمد (ع) نسبت می دهند، زیرا که برای آل محمد و علی (ع) فقط یک پرچم است و برای دیگران پرچم هاست؛ پس در جای خودت ثابت باش و از هیچ کس ابداً تبعیت نکن، تا مردی از فرزندان حسین (ع) را ببینی، که با او وصیت رسول خدا (ص) و پرچم او و سلاح او باشد . دموکراسی در ترازوی کتاب مقدس ... تعریف دموکراسی به زبان ساده به معنای حکومت مردم بر مردم است؛ اما آیا این اندیشه مورد تأیید کتاب مقدس نیز می باشد؟ و یا حاکمیت دیگری مورد تعیین و تأیید است؟ در اول تواریخ می خوانیم: «و داوود به حضور تمامی جماعت، خداوند را متبارک خواند و داوود گفت: ای یهوه، خدای پدر ما اسرائیل، تو از ازل تا به ابد متبارک هستی و ای خداوند، عظمت و جبروت و جال و قوت و کبریا از آن توست، زیرا هرچه در آسمان و زمین است، از آن تو می باشد؛ و ای خداوند ملکوت از آن توست و تو بر همه سَر و متعال هستی و دولت از تو می آید و تو بر همه حاکمی؛ و کبریا و جبروت در دست توست؛ و عظمت دادن و قوت بخشیدن به همه کس در دست توست؛ و الآن ای خدای ما، تو را سپاس می گوییم و نام پر جلالت را می ستاییم ». (اول تواریخ 10:29 - 13 ) و نیز در کتاب دانیال می خوانیم: و دانیال متکلم شده گفت: اسم خدا تا ابدال آباد متبارک باد، زیرا که حکمت و توانایی از آن اوست و او زما نها و فصل ها را دگرگون می سازد، پادشاهان را معزول می نماید و پادشاهان را نصب می نماید، او حکیمان را حکمت می بخشد و فهیمان را معرفت عطا می فرماید. (دانیال 2: 20 - 21 ) و نیز در تسبیح کتاب مزامیر آمده است: تسبیح بخوانید، خدا را تسبیح بخوانید، پادشاه ما را تسبیح بخوانید، زیرا خدا پادشاه تمامی جهان است. به خردمندی تسبیح بخوانید. خدا بر امت ها سلطنت می کند. (مزامیر 47 : 6- 8) و نیز: جمیع کرانه های زمین متذکر شده، به سوی خداوند بازگشت خواهند نمود و همۀ قبایل امت ها به حضور تو سجده خواهند کرد؛ زیرا سلطنت از آن خداوند است و او بر امت ها مسلط است. (مزامیر 22 : 27 - 28 ) این ها تنها نمونه هایی از حاکمیت مورد تأیید خداوند از زبان فرستادگانش بود. آنچه واضح است، تناقض آشکار دموکراسی و متون کتاب مقدس که بر حاکمیت خدا تأکید دارد، می باشد. سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که مجری این حاکمیت کیست؟ آیا کسی جز فرستادگان خدا توانایی برپایی این حکومت را دارند؟ در شمارۀ آینده به این موضوع خواهیم پرداخت. حق انتخاب امام امام علی (ع) فرمود: «آنچه بنا بر فرمان خدا و حكم مسلمانى بر مسلمانان واجب است... اينكه پيش از برگزيدن امامى عفيف و عالم و پرهيزگار و آگاه به قضاوت و سنّت ، به كارى برنخيزند و دستى يا پايى پيش نگذارند... .» پاسخ به شبهه: این سخن امام علی (ع) پس از خواندن نامۀ معاویه است: «فرمود: اين نخستين كارى است كه شايسته است امّت انجام دهند، يعنى كه اگر حقّ انتخاب و گزينش با آنان باشد بايد پيشوایشان را برگزينند و اگر حقّ انتخاب و گزينش با خدا و رسولش است كه خداوند آنان را ازانتخاب ب ىنياز كرده و رسول (ص) برایشان پيشوایي برگزيده و آنان را به پيروى و اطاعت از او فرمان داده است .» در اینجا ایشان می فرماید که اگر انتخاب برای مردم باشد. این چنین می گویند... اما اگر انتخاب برای خداوند باشد که حق است، خداوند سبحان برایشان کافی است. «و اگر حقّ انتخاب و گزينش با خدا و رسولش است كه خداوند آنان را از انتخاب بى نياز كرده و رسول (ص) برایشان پيشوایي برگزيده و آنان را به پيروى و اطاعت از او فرمان داده است ». سخن ایشان که پیش از این بخش گذشت بیان می کند که دو نوع امام وجود دارد: «اما امام هدایت که خونش حرام و یاری اش واجب است و سرپیچی از او حلال نیست و امت نباید او را خوار کنند. یا امام گمراهی که خونش حال است و ولایت و یاری اش حال نیست .» همان طور که دو راه برای قرار دادن است. «انتخاب مردم ،» خواه دیکتاتوری باشد یا دموکراسی؛ و «انتخاب خدا »؛ بر این دو بخش، امیرانی تقسیم می شوند: فاجر یا نیکو، امام هدایت یا امام گمراهی. خطبه کامل: روایت سلیم بن قیس، در پاسخ به نامه معاویه، وقتی او از امیرالمومنین (ع) قاتان عثمان را طلبید تا آنان را بکُشد. این مسئله زمانی بود که ایشان (ع) نامه معاویه را خواند و ابودرداء و ابوهریره، رسال ه و سخنش را به ایشان رساندند. ایشان (ع) به ابودرداء می فرماید: «آنچه معاویه شما دو نفر را به خاطرش نزد من فرستاد، اباغ کردید؛ از من بشنوید، سپس آن را از سوی من اباغ کنید. وضع عثما نبن عفان از دو حال خارج نيست؛ يا پيشواى هدايت بود كه خونش حرام و ياري اش واجب و نافرماني اش گناه و تنها گذاشتنش نارواست و يا كه پيشواى ضلالت بود كه خونش حلال و ولايت و ياري اش حرام است؛ از اين دو حال خارج نيست. آنچه خداوند و اسلام بر مسلمانان واجب كرده اند اين است كه پس از اينكه پيشوایشان مرد يا كشته شد، خواه گمراه و خواه هدايت يافته، مظلوم يا ظالم، خونش حال يا حرام، بايد كه پيش از هر اقدامى و حركتى و سخنى براى خويش پيشوا ىي برگزينند كه پا کدامن، دانشمند، پرهيزكار و آگاه به قضاوت و سنّت باشد، ابتدا به امور امت رسيدگى كند و در ميانشان به حكومت نشيند و حق مظلوم را از ظالم بگيرد، حدود و ثغور مسلمانان را حفظ كند، درآمدهاى آنان را گرد آورد، حج و جمع هشان را بر پاى دارد و زكاتشان را بگيرد، آنگاه امّت در مورد پيشواى مقتولشان كه ظالمانه كشته شده به او شكايت برند و از او بخواهند كه قاتلانش را محاكمه كند و حكم حق را دربارۀ آنان جارى نمايد كه اگر پيشوایشان مظلوم كشته شده باشد، حكم دهد كه اولياء وى خون خواهى كنند و اگر به خاطر ستمگري اش كشته شده باشد، بنگرد كه در اين مورد چگونه حكم كند. اين نخستين كارى است كه شايسته است امّت انجام دهند يعنى كه اگر حقّ انتخاب و گزينش با آنان باشد بايد پيشوایشان را برگزينند و اگر حقّ انتخاب و گزينش با خدا و رسولش است كه خداوند آنان را از انتخاب بی نياز كرده و رسول (ص) برایشان پيشوایي برگزيده و آنان را به پيروى و اطاعت از او فرمان داده است. مردم پس از قتل عثمان با من بيعت كردند، مهاجران و انصار پس از سه روز مشورت درباره من، با من بيعت كردند و اينان همان كسانى بودند كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند و امامتشان را برقرار ساختند! مجاهدان بدر و پيشگامان در اسلام از مهاجر و انصار سرپرستى امر بيعت را در دست داشتند، با اين فرق كه بيعت آنان با آن سه نفر پيش از من، بدون مشورت با مردم صورت گرفت و بيعت با من، با مشورت مردم انجام شد. بنابراین اگر خداوند حق گزينش امام را به امّت داده و اين امّت است كه براى خويش تصميم می گيرد و انتخاب می کند و رأى و نظرشان براى آنان بهتر از رأى و نظر و انتخاب خدا و رسولش است، پس كسى را كه برگزيدند و با او بيعت كردند، بيعت با وى بيعت درستى است و فرد انتخا بشده، امامى است كه اطاعت و ياري اش بر مردم واجب است. اگر معيار اين باشد پس در مورد من مشورت كرديد و به اجماع امّت مرا برگزيديد. و اگر خداوند برمی گزيند و حق گزينش با اوست، خدا مرا براى امّت برگزيده و مرا به جانشينى رسولش بر آنان گمارده و در كتابش و سنّت رسولش به اطاعت و يارى من فرمانشان داده، و اين دليل حقّانيّتم را نيرومندتر و حقّم را واجب تر می سازد. تاريخ سياسى صدر اسلام/ ترجمه كتاب سليم: ص: 346 ایشان (ع) به سخن خداوند اشاره دارد: «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَِّ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ « ؛» و پروردگار تو هرچه را بخواهد می آفريند و برمی گزيند و آنان اختيارى ندارند. منزّه است خدا و از آنچه {با او} شريك می گردانند برتر است ». (قصص: 68 ) انتخاب فقط برای خداوند عزوجل است؛ به علاوه استدلال های عدید ایشان به نص و نیز سخنشان در نهج البلاغه: «روی آوردم که با دست بریده کاری انجام دهم یا بر غم و اندوه کور شکیبایی کنم... خدا نسبت به شوری یاریگر است... ». اگر ایشان (ع) به شورا اقرار کرده بود، خودش را این گونه نمی دید که فریاد حق را بر آنان بزند و بر شورا فریاد نمی زد؛ همچنین در استدلالهای معصومین (ع) این مطلب است که بشریت، توانایی ندارند که برای رهبری، انتخاب صحیحی انجام دهند. تاریخ مقابل شماست، از جمله این استدلال ها، سخن امام رضا (ع) است: «ارزش امامت بالاتر و شأن امامت بزرگ تر و جایگاهش بالاتر و بازداشتنی تر ودقیق تر از این است که مردم با عقل هایشان یا با نظراتشان به آن برسند یا امام را با انتخاب خودشان برپا کنند . نقدی بر آراء ادوین صالح در مورد تکامل حیات ...ادوین صالح معتقد است واقعیت و نظریه تأیید شدۀ تکامل حیات، صرفاً یک فرضیه و نظریه است! (در اعتقاد او نظریه و فرضیه صرفاً یک نظر و حدس است که آزمایش نشده و ازاین رو آن ها را علمی نمی داند و فقط قوانین را علمی می داند!!!) و همچنین او منکر واقعیت تکامل است، زیرا می گوید تکامل کلان را ندیده است! یعنی تا وقتی او سیر تکامل حدوداً 4 میلیارد سالۀ حیات زمینی را در آزمایشگاه با چشمان خودش نبیند آن را نخواهد پذیرفت؛ بااین حال، فرضیه به همراه نظریه تکامل را قبول دارد! و البته شایان ذکر است ایشان خدا را شکر می کند که تکامل، نظریه است و قانون نیست! ادوین صالح دیدگاه های منحصربه فردی نیز در حوزه ژنتیک دارد؛ مثلاً می گوید نئاندرتال ها جزو سردۀ انسان نیستند و فقط ژن های میمونی دارند (و هیچ اشتراک ژنی با انسان ندارد!) و آن ها را میمونِ انسان نما خطاب می کند! و نیز می گوید: هیچ شباهت ژنتیکی بین انسان و شامپانزه وجود ندارد؛ و جالب تر اینکه نزدیک ترین حیوانات و شبیه ترینِ آن ها از لحاظ ژنتیکی به انسان را خوک و موش معرفی می کند! و دیدگاه های غیرعلمی دیگر. درحال یکه طبق یافته های علمی، نئاندرتال ها در سردۀ انسان (هومو) قرار دارند و بین DNA انسان امروزی و انسان نئاندرتال 99.5 درصد شباهت وجود دارد. و نیز انسان امروزی (هوموساپینس) حدود 98 درصد با شامپانزه ها اشتراک ژنی دارند و شبیه ترین جانداران به سردۀ انسان، شامپانزه و بونوبو می باشد، نه خوک و موش! واقعاً جای تعجب دارد که ادوین صالح مسیحی چنین ادعاهای غیرعلمی را بیان کرده است و می خواهد با چنین اکاذیبی نظریه تأیید شدۀ تکامل حیات را رد کند! ایشان رابطه خوبی نیز با علم و اهل علم ندارند و بیشتر دانشمندان را خداناباور و نظریۀ تکامل و یافته های علمی داروین را چرندیات می داند! (بدون ارائه هیچ دلیلی!) ادوین صالح همچون سایر علمای ادیان و با اتکا به شبهاتی سطحی، نظریه تکامل را رد می کند و طرفدار خلقت دفعی گونه های جدید جانوری است، یعنی سیر تدریجی فرگشت را غیرممکن می داند، اما داستان تخیلی خلقت ناگهانی جانداران پیچیده از عدم را امری ممکن می داند! و این در حالی است که در هیچ کجای کتاب مقدس تصریحی در تأیید ثبوت و رد تکامل انواع وجود ندارد که خود ادوین صالح نیز به این موضوع معترف است! ازاین رو مؤسسه علمی فرهنگی وارثین ملکوت به جناب ادوین صالح تحدی علمی نموده است و امیدواریم ادوین صالح پاسخگوی ادعاهای غیرعلمی خود باشد. اخلاق و ویژگی های مُبلّغ ... مسئله ای که فرستادگان به خاطرش آمدند، هدایت مردم به سوی خداوند سبحان و بیرون آوردن آنان از تاریکی ها به سوی نور است و رهایی آنان، از هوا و منیتی که بیماری است؛ و این مسئله و ابلیس (لع) دشمن قدیمی فرزند آدم هستند و وعده دادند که آنان را از راه مستقیم گمراه کنند. خداوند متعال فرمود: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى « ؛» پس گفتيم: «اى آدم، در حقيقت، اين {ابليس} براى تو و همسرت دشمنى {خطرنا ك} است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردى ». (طه: 117 ) و نیز خداوند متعال فرمود: «يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّة « ؛» اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند ». (اعراف: 27 ) بنابراین همه مردم، برادران ما هستند؛ و دشمن ما یکی است؛ پس باید تلاش کنیم که آنان را از دام ابلیس و سربازانش نجات دهیم که همان شیاطین جن و اِنس، در مقابل راه خداوند عزوجل هستند؛ و به خاطر رهایی مردم و هدایت آنان، باید در آغاز، به اخلاق کریمانۀ آل محمد مُتخلّق شویم و سپس آنان را با رحمت و حکمت، دعوت کنیم؛ هما نطور که خداوند سبحان و متعال فرمود: «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن « ؛» با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به {شيوه اى} كه نيكوتر است مجادله نماى .» (نحل: 125 )؛ و نیز فرمود: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَِّ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّه وَ الْيَوْمَ الْخِر « ؛» قطعاً براى شما در {اقتدا به} رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آنکس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد ». (احزاب: 21 )؛ و همچنین فرمود: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك « ؛» و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده می شدند ». (آل عمران: 159 ) رسول الله (ص) فرمود: «من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم ». آل محمد (ع) فرمودند: «دعوت کنندگان ساکتی، برای ما باشید ». احمدالحسن (ع) فرمود: «مانند آب باشید و مانند چاقو نباشید « .» اخلاق شما، سفیرتان برای هدایت مردم باشد »؛ و نیز ایشان (ع) فرمود: «اخلاقتان، مردم را به دعوت مبارک هدایت می کند و اخلاقتان است که مردم را از دعوت دور می کند ». ابن عباس می گوید: «رسول الله (ص) روی زمین می نشست و روی زمین می خورد و گوسفند را می بست .» احمدالحسن (ع) فرمود: با مردم، به اندازه عقلشان سخن بگویید و حق را با مهربانی و رحمت و عطوفت، به جویندگانش برسانید. شما غذای آسمان را برای آنان حمل می نمایید، پس صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاذى « ؛» اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقه های خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد ». (بقره: 264 ) سید احمدالحسن (ع) فرمود: «فردی که برای خداوند تواضع کند، خداوند او را بالا می برد؛ و با تواضع است که حکمت می روید و در زمین صاف، کِشت می روید و نه در کوه .» همچنین ایشان (ع) فرمود: «بر حذر باش که فریب بخوری و نسبت به خودت، گمان هایی کنی ». خداوند متعال فرمود: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْارْضِ مَرَحاً إِنَّ اللََّ لا يُحُِّب كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ « ؛» و از مردم {به نِخو ت} رُخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لاف زن را دوست نمى دارد ». (لقمان: 18 ) بنابراین از جمله ویژگی ها و مهم ترین آ نها که دعوت کننده به سوی خداوند، باید آن را داشته باشد، تواضع و رحمت و تکبرنداشتن است؛ به این خاطر که تکبر، از بیماری ابلیس (لع) است و از جمله ویژگی های دعوت کننده، این است که: -1 راهنما و ملاکش، ثقلین باشد و نه مسئله دیگری. -2 اینکه به عقاید مخالف احترام بگذارد؛ می خواهد عقایدشان هر طور باشد. -3 نزد مخالفان به بحث در مورد بزرگان دینی و دیگران نپردازد. -4 شکیبایی و صبر داشته باشد. -5 نسبت به مردم، مهربان باشد. -6 و اینکه خودش را از دیگر مردم برتر نبیند و گمان نکند که داناترین مردم است. چراکه خداوند متعال فرمود: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلياً « ؛» و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است ». (اسراء: 85 ) -7 درهرحال، برای هدایت مردم، توکلش بر خداوند باشد و ذکر «لاحول و لا قوة الا بالله » را در هر حال فراموش نکند. -8 نسبت به فردی که نمی شناسد، استخاره کند. -9 از جدال دوری کند. -10 ظاهرش از باطنش حکایت کند؛ یعنی ظاهر خوبی داشته باشد. -11 اگر یکی از مردم با شدت با او روبه رو شد، نسبت به مردم خشمگین نشود و بداند که مردم، دشمن مسئله ای هستند که نسبت به آن آگاهی ندارند. -12 اینکه مردم را بر اساس عقل هایشان مورد خطاب قرار دهد؛ به این خاطر که این امر، دشوار و سخت است و همة مردم آن را تحمل نمی کنند؛ هما نطور که ایشان (ع) فرمودند. برادر پاکم! بدان که تبلیغ، کار انبیاست و دوست داشتنی ترین فرد، نزد سید احمدالحسن (ع)، مبلغ، عامل و مخلص نسبت به خداوند سبحان است. کار شما، باید تبلیغ باشد و تبلیغ شما باید با برنامه و هدف باشد، نه بی برنامه. -13 با برادرش که مسئول اوست، هماهنگی را فراموش نکند؛ و در پایان، سخن سید (ع) را نقل می کنم: «باید نوری باشد که برای هدایت مردم، از آن استفاده می کنیم. ا ن شاءالله تعالی ». ایشان (ع) فرمود: «تبلیغ باید مستمر و به شکل زیبایی باشد. خداوند به شما توفیق دهد. انگیزه ای برای سرباززدن وجود ندارد. ولی حَذر را فراموش نکنید. حذری که کار را همیشگی می کند و شما را از شرّ شیاطین انس و جن نجات م یدهد. خداوند، آنان را خوار کند؛ و حذر، به معنای ترک تبلیغ نیست. ولی باید بترسید تا کار، ادامه دار باشد؛ یعنی کار به شکل متهورانه {بی باکانه} نباشد؛ همچنین کار را به دلیل حذر رها نکنید. کارتان باید منظم و با حساب باشد ». و نیز ایشان (ع) فرمود: «از خداوند خواستاریم که مردم را هدایت کند و حال آنان را اصلاح نماید. تبلیغ به حق، نسبت به مردم را رها نکنید و درعین حال، تبلیغ باید با ترتیب باشد. خداوند به شما توفیق دهد؛ و فردی که خداوند بخواهد هدایت شود، ا نشاءالله هدایت می شود ». از جمله سخن ایشان (ع) که فرمود: «افرادی که به دعوت حق ایمان می آورند، نسبت به آموزش و استوار کردن و تقویت عقیده شان عمل کنید و آماده سازی کتب استدلالی {را فراموش نکنید} ». پایان سخن ایشان (ع)؛ و الحمدلله وحده. از خداوند متعال خواستارم که این اندک را از ما بپذیرد و همگی ما را نسبت به کار در شب و روز یا آشکارا و پنهان، بین دستان قائم آل محمد، با اخلاص موفق بِدارد تا اینکه نفس قطع شود.