نشریه زمان ظهور شماره 5
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 / 12 رجب 1437 / 20 آوریل 2016 / شماره 5 / 4 صفحه سخن سردبیر به حق ایمان نمی آورند زیرا تلخ است حق تعالی فرمود: «لتركَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ » (الانشقاق: 19 ) «قطعاً از حالى به حالى برخواهيد نشست. » و پیامبر ص فرمودند: «قسم به آن که جان من در دستان اوست، بر روش ها و سنت های اقوام قبل از شما وجب به وجب و قدم به قدم پا می گذارید تا خطا و اشتباهات بنی اسرائیل را تکرار کنید. » بحار الأنوار: ج 13 : ص 180 . «الف لام ميم راء اين است آيات كتاب و آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، حق است. ولى بيشتر مردم ایمان نمی آورند. » الرعد: 1 مردم به حق ایمان نمی آورند؛ زیرا تلخ است. و مسیر حق را طی نمی کنند؛ زیرا از اندکی نفرات آن به وحشت می افتند. و از باطل (خبیث) و پلیدی، به دلیل کثرت افراد آن ها خوششان می آید و گویی این را نشنیده اند که خداوند می فرماید: « بگو پليد و پاك كيسان نيستند. هر چند زیادی پليد{ها} تو را به شگفت آورد. پس اى خردمندان! از خدا پروا كنيد. باشد كه رستگار شويد. » المائدة: 100 بله آن را شنیدند و درک کردند ولکن همان طوری هستند که حضرت امیر المومنین (ع) می فرمایند: «دنیا در برابر دیدگانشان زیبا جلوه کرد و زینتش آن ها را فریفت. » و بر لاشه ای جمع شدند و باخوردن آن مُفتضح شدند، و هر فرد که چیزی در دیدگانش زیبا جلوه کرد، پرده ای بر روی بصیرت خود کشیده می شود و آن را نابینا ساخت. حق تعالی فرمود: «مَثل آنان همچون مثل افرادى است كه آتشى افروختند وچون پیرامون آنان را روشنایی داد ، خدا نورشان را برد و در میا تاریکی ها كه نمى بينند، رهايشان كرد. » البقرة: 17 . بله مثل « مدعیان دین و تکذیب کنندگان رسالت الهی در این زمان » همانند منافقین صدر اسلام است که در کنار رسول الله ص شعله اسلام را افروختند و بعد از اسلام آوردن مردم، به طرف دنیا متمایل گشته ومنافق شدند. وخداوند پوسته دینی که باطن سیاهشان را در آن پیچیده بودند، برداشت. حضرت عیسی فرمودند: «شما علمای سوء پاداش می گیرید و عمل را ضایع می کنید. پس بدانید که روزی پروردگار، طلبِ عمل خویش کند و بدانید که روزی شما از این دریای پهناور به قبر تنگ و تاریک روانه خواهید شد معنی صلوات بر محمد و آل محمد چیست؟ پاسخ: صلوات به معنای دعا و تضرُّع و توسُّل به خداوند می باشد؛ با درخواست چیزی از خداوند سبحان و متعال. یا نزدیکی به اوست که این نیز درخواست است. زمانی که می گوییم: «اللهم صلِّ على محمد « » خدایا! بر محمد درود بفرست. » به این معناست که از خداوند سبحان و متعال درخواست می کنیم که شأن محمد ص را بالا ببرد و جایگاهش را برتر نماید. قطعاً جایگاه محمد ص، همان جایگاه نزدیک تری است که بعد از آن جایگاهی نمی باشد. جایگاه ایشان ثابت است و ایشان صاحب جایگاه «قاب قوسین » می باشد. درود خداوند بر ایشان و خاندان ایشان. درخواست از خداوند -نسبت به درود بر محمد- این است که جایگاه محمد را بالا ببرد و جایگاه محمد ص را نزد مردم برتر کند. یعنی مردم، بزرگی شأن محمد ص را بشناسند. این مسئله در زمان ظهور امام مهدی ع رخ می دهد؛ به این خاطر که ایشان بیست و پنج حرف علم را مُنتشر می کند. درنتیجه مردم، توحید را می شناسند و آنان را با فرستادگان آشنا می کند و آنان را با کتاب ها آشنا می کند و آنان را با فرشتگان آشنا می کند و آنان را با آفریده های خداوند سبحان و متعال آشنا می کند. و آنان را با محمد ص آشنا می کند. زمانی که می گوییم: «اللهم صلِّ محمد و آل محمد را آشکار کن و بزرگی جایگاه محمد و آل محمد را آشکار کن. یعنی انگار می گوییم: خدایا! در فَرج و گشایش على محمد وآل محمد « » خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست. » یعنی ما می گوییم: خدایا! حقّ محمد و آل محمد شتاب کن و انگار می گوییم: خدایا! عدل و حق و داد را آشکار کن و ستم و فساد و ظلم را از بین ببر. به همین خاطر است که این ذکر: «اللهم صلِّ على محمد وآل محمد « » خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست » با فضیلت ترین ذکر هاست و ثوابش بزرگ است. مسئله ای که از امام مهدی ع آموختم این است که با فضیلت ترین ذکر ها، این سخن است: «بسم الله الرحمن الرحيم ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم اللهم صلِّ على محمد وآل محمد وسلم تسليماً « » به نام خداوند بخشنده مهربان. هیچ حول و نیرویی نیست، مگر با خداوند والا و بزرگ. خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست. » هر فردی که آن را پنجاه مرتبه بگوید، در آن روز از غافل ها و بی خبران نوشته نمی شود و اگر آن را صد مرتبه بگوید، در آن روز جزو ذاکرها و یادکنندگان نوشته می شود. و اگر آن را صد مرتبه بگوید: نزد خداوند و نزد امام مهدی ع جزو رستگاران نوشته می شود. خداوند متعال فرمود: «إِنَّ الَّلَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أیها الذین امنو صلوا علیه وسلموا تَسْلِيماً « » خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند. ای افرادی که ایمان آوردید، بر او درود بفرستید و سلام بفرستید. »(احزاب 56 ) یعنی مومنین از خداوند درخواست نمایند که بر محمد درود بفرستند و بگویند: «اللهم صلِّ على محمد وآل محمد وسلّم تسليماً « » خدایا! بر محمد و آل محمد درود بفرست و سلامی بفرست. » و معنای «وسلّم تسليماً « » و سلامی بفرست » این است که به آنان امنیت و امان بده و امن همان بیعت قائم ع می باشد و امان در دولت قائم ع می باشد. خداوند متعال فرمود: «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً « » هر فردی وارد آن شود، در امنیت می باشد .»(آل عمران 97) و خداوند متعال فرمود: «سِيرُوا فِيهَا لیالی و ایاما آمنین»«در آن روز و شب در امنیت حرکت نمایید»(سبا 18) سوال 117 »اللهم صلِّ على محمد وآل محمد كما صليت على إبراهيم وآل إبراهيم « » خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست؛ همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی » مشخص است که محمد و آل محمد از ابراهیم و آل ابراهیم بالاتر هستند؛ پس چگونه از خداوند درخواست می شود که همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم ع درود فرستادی، بر محمد و آل محمد درود بفرست. آیا مطلوب این نیست که صلوات بر آنان از صلوات بر ابراهیم و آل ابراهیم با فضیلت تر باشد؟ پاسخ: درود فرستادن بر محمد و آل محمد به معنای درخواست از خداوند سبحان و متعال است که از محمد و آل محمد فرج حاصل کند و قائم آنان را آشکار نماید. به همین خاطر است که به درود بر ابراهیم و آل ابراهیم همراه شده است؛ به این خاطر که خداوند سبحان و متعال، در فرج و گشایش ابراهیم و آل ابراهیم ع شتاب نمود و قائم آنان را آشکار کرد. ایشان همان موسی ع پیامبر خدا بود. درخواست از خداوند برای درود فرستادن بر محمد و آل محمد -همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستاده شد- به این معناست که ای خداوند! قائم آل محمد ع را آشکار کن، همان طور که قائم آل ابراهیم ع را آشکار نمودی و ایشان همان موسی ع می باشد و بنی اسرائیل منتظر موسی ع بودند، همان طور که الان مسلمانان منتظر امام مهدی ع هستند. علی(علیه السلام ) دنیا را سه طلاقه کرد پرسش/ 130 : معنای سخن امیرالمومنین ع به دنیا چیست؟ «یا دنیا غرّی غیری الیّ تعرضت ام الیّ تشوفت هیهات هیهات قد بنتک ثلاثاً لا رجعة فیها « » ای دنیا! غیر مرا فریب بده. آیا به من رو نمودی و به من تمایل کردی؟ هرگز و هرگز. تو را سه طلاقه کردم که بازگشتی در آن نمی باشد. » ارشاد القلوب(مناقب آل ابی طالب ج 1 ص 370 ، ذخائر العقبی ص 100 ) آیا امیرالمومنین ع دنیا را مانند طلاق عادی طلاق دارد. یعنی آن را ترک کرد. بعد به آن بازگشت بعد آن را ترک کرد و تا سه مرتبه؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین. این معنایی که ذکر نمودی -یعنی بعد از ترک آن، به آن رغبت داشت- صحیح نمی باشد. ولی ایشان ع دنیا را در کودکی و در جوانی و در بزرگسالی رها کرد. خداوند متعال فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْمْوالِ وَ الْوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ الَّلِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور « » بدانید که زندگی دنیا فقط بازی و سرگرمی و زینت و فخرفروشی بین شماست و زیادی در اموال و فرزندان است. مانند بارانی که گیاهانش، کافران را به تعجب وا می دارد. سپس خشک و پژمرده شود و ببینی که زرد گشته و آن گاه خاشاک شود و در آخرت عذابی سخت است و از جانب خداوند، آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریب نیست. » (حدید 20 )علی ع در کودکی اش وارد اسلام شد و بازی را نمی شناخت. بلکه با جدیّت و جهاد در دفاع از محمد ص و اسلام از کودکی شناخته شد. سپس جوانی اش را گذراند و عرق و خون در راه خداوند را دید. از نبردی به نبرد دیگر که زخمش درمان می شد. سپس در بزرگسالی نه به اندک دنیا و نه به بسیاریِ دنیا اِهتمامی نداشت.این علی ع است که در کودکی اش بازی نکرد و سرگرمی نداشت و در جوانی اش زینت و اهتمام به ظاهر را نمی شناخت و در بزرگسالی اش چیزی از ارث دنیا را جمع آوری نکرد. ایشان سه بار، آن را طلاق داد. همان طور که علی ع فرمود. همچنین با تمام وجود ملکی جسمانی اش، آن را طلاق داد و با وجود ملکوتی اش در آسمان های شش گانه و با وجود عقلی اش در آسمان هفتم( آن را طلاق داد.) نماز، کعبه، مكان و زمان عن إبن عباس قال: قال رسول الله (ص) لعلی (ع ) : «انت بمنزلة الكعبة تؤتى ولا تأتی » از ابن عباس: نقل از رسول اكرم (ص) كه به علی (ع) می فرمود: «ای علی! منزلت تو مانند منزلت كعبه است كه مردم به سمت آن می روند؛ نه آنكه كعبه به سمت مردم برود. » امام زمان (ع) برای ظهور، نياز به مكان و زمانی است. زيرا ایشان همان حج و قبله و نماز است. و هر نمازی را نياز به مؤذن می باشد و همان گونه که برای قبله شاهدی مانند رکن یا حجرالاسود وجود دارد، برای صاحب الزمان درفش هایِ سياه یا یمانی موعود جهت شهادت لازم است. عن داود بن كثير قال: قلت لأبي عبد الله (ع): انتم الصلاة في كتاب الله عزوجل وانتم الزكاة وانتم الحج؟ فقال: «يا داود نحن الصلاة في كتاب الله عزوجل، ونحن الزكاة ونحن الصيام ونحن الحج ونحن الشهر الحرام ونحن البلد الحرام ونحن كعبة الله ونحن قبلة الله ونحن وجه الله قال الله تعالى: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الَّل » ونحن ا يلآات ونحن البينات.... فسمانا في كتابه وكنى عن أسمائنا بأحسن الأسماء وأحبها إليه وسمى أضدادنا وأعداءنا في كتابه وكنى عن أسمائهم وضرب لهم الأمثال في كتابه في أبغض الأسماء إليه وإلى عباده المتقين » در اين روايت وقتی از امام صادق (ع) سوال می شود: آيا شما نماز وحج وزكات در كتاب خدا هستيد، امام به این شخص می فرمايند: ما نماز وحج و زكات وقبله و ماه حرام هستيم و ما كعبه خدا وقبله خدا هستيم و ما وجه الله و آيات او و بينات هستيم و خداوند ما را با بهترين نام ها در كتاب نام برده و دشمنانش را با بدترين نام ها و بدترين مثل ها در كتاب ياد كرده است.... اهل بيت (ع) قبله و كعبه دل ها می باشند. جهت شناخت بهتر اين حديث كه احاديث فراوانی مانند آن وجود دارد، ابتدا بايد حج را شناخت وبا شناخت آن می شود كعبه دل را شناخت. و به اختصار: حج در اسلام حضور در وقت معين از سال و مكان معين است و آن بيت الله الحرام يا كعبه می باشد. لازم است كه وصف وقت و زمان را از كلام اهل بيت (ع) دريابيم.كعبه تجلی وظهور بيت معمور می باشد وبيت معمور تجلی ضراح كه در آسمان ششم و يا بالاترين مكان ملكوتی است، می باشد و بعد از آن آسمان هفتم است كه آسمان كلی يا عقل كامل است و ضراح را خداوند برای طلب استغفار فرشتگان بعد از اعتراض بر سجده آدم، خلق كرد و به آن ها فرمود: بر گِرد آن طواف كنيد تا غفران گناه و قبول توبه شما بعد از اعتراض باشد و تجلی اين بيت در آسمان های ديگر نيز بود و در آسمان چهارم، خداوند بيت المعمور را آفريد تا به نسبت شأن و مقام فرشتگان در هر آسمان، جايی برای طواف و پذیرش توبه و غفران آن ها مكانی برای طوافشان باشد و تجلی اين بيت در زمين بيت الله الحرام يا كعبه است. و وقتی خداوند آدم را به زمين فرستاد تا جایی برای طواف او باشد. تا از خداوند طلب مغفرت و علو درجات را طلب كند. امام زمان حج: و آن ماه ذو الحجه است؛ در اين ماه اتفاقات مهی رخ داده است. مانند انتخاب علی (ع) به عنوان خليفه بعد از محمد (ص) و يا بالاترين چيز كه در زمان ظهور در اين ماه اتفاق می افتد، خروج امام مهدی (ع) در مكه می باشد. و او نفس زكيه را برای اهل مکه می فرستد و آن ها او را بين ركن و مقام به قتل می رسانند و بعد از آن، در دهم محرم امام (ع) قيام می كند. پس بيت الله در آسمان برای طلب استغفار فرشتگان و طواف بر آن قرار گرفت. آن هم بعد از اعتراض بر امر خلافت خليفه خدا آدم (ع) بود. و در زمين برای طواف آدم (ع) بعد از تعدّی بر درخت علم آل محمد (ص) يا شجره ولايت و طلب استغفار او بر تحمل نكردن ولايت آل محمد (ص) و آن ها حجت خدا بر آدم بودند. پس طواف بر بيت الله، اعتراف خلق است به ولايت وخلفای خدا و تسليم وطاعت امر آن هاست و علت حج استغفار از گناهان و کوتاهی خلق به حق و امر حجت های خدا در تمام زمان هاست و در زمان ما امام مهدی (ع) است. از اهل بيت (ع) نقل شده كه «انما جعل الله الحج على الناس ليعرضوا علينا ولايتهم » «حج را به اين علت خدا بر بندگانش واجب كرد، تا ولايتشان را بر ما عرضه دارند » غرض از حج آن است كه مردم در اين مكان و زمان معين هر سال منتظر قيام مصلح و امام منتظر حضرت مهدی (ع) باشند. آن هم برای جهاد به همراه او. زيرا او همان مؤذنی است كه مردم را به سوی حق مطلق دعوت می كند. و خداوند در قرآن می فرمايد كه به طرف تو می آيند. ای حجت من برخلقم و نه به طرف من «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق » «و بين مردم در حج اذان بگو مردانی به سوی تو می آيند » «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق » «تا تفث (گناهانشان) همان گرفتن ناخن و موی سر در ظاهر است و نذوراتشان را اداء كنند و بر بيت عتيق طواف كنند. » وقضاء و ادای گناهانشان برای تطهير می باشد كه به ظاهر، گرفتن ناخن وموی سر است. ولی در باطن يعنی طهارت درون و موی سر به معنای انداختن افكار سر می باشد تا به لقای دوست نايل شوند وتسليم او گرديم و اسم بيت عتيق (قديم) را به اين علت بر آن گذاشتند كه ما گناهان گذشته را فراموش كنيم. «ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حرمات الَّلِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ « » ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ الَّلِ فَانها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ » شعائر خدا و حرمات خدا حجت های خداوند بر مردم هستند. در این جا مسائلی وجود دارد: 1-کعبه ارتباط تنگاتنگی با ولایت دارد. به این خاطر که حج به کعبه به این خاطر قرار داده شده است تا با حجت دیدار کنند و از سوی مردم، ولایت و درخواست آمرزش از کوتاهی در حق ایشان به ایشان عرضه شود. 2-کعبه قبله نماز و سجده برای خداوند سبحان و متعال است. با اینکه قبل از آن، سجده برای آدم ع -که خلیفه و حجت خدا بود- می باشد. بلکه سجده برای نوری بود که در صُلب ایشان بود و آن همان نور امیرالمومنین علی ع بود. قبله اول که فرشتگان صورت هایشان را به سمت آن نمودند،همان علی بن ابی طالب ع بود. قبله حقیقی کعبه و سنگ ها نمی باشد. قبله همان گوهری است که کعبه آن را به وجود آورده است. ایشان همان ولی الله و حجت کاملش می باشد. همان علی بن ابی طالب ع. به همین خاطر است که حجرالاسود در رکن کعبه قرار داده شده است؛ به این دلیل که آن، کتاب عهدی است که خداوند از مردم -به واسطه ولایت علی بن ابی طالب ع- گرفته است. فردی که به کعبه رو می کند، به صورت اجباری و با کارش به ولایت علی بن ابی طالب ع اقرار می کند؛ هرچند در سخن و دلش نسبت به آن، کافر است. خداوند متعال فرمود: «و لله یسجد من فی السماوات و الارض « » افرادی که در آسمان ها و زمین هستند -چه بخواهند و نخواهند- برای خداوند سجده می کنند. » (رعد 15 ) افرادی که به ولایت اعتراف می کنند، می خواهند و افرادی که به و لایت اعتراف نمی کنند، نمی خواهند. خداوند متعال فرمود: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الَّلَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ الَّلُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ الَّلَ يَفْعَلُ ما يَشاء « » آیا نمی بینی که افرادی که در آسمان ها و در زمین هستند و خورشید و ماه و ستاره ها و کوه ها و درخت و جنبندگان و بسیاری از مردم و بسیاری از افرادی که عذاب بر آنان قطعی است، برای خداوند سجده می نمایند؟ هر فردی به خداوند اِهانت کند، هیچ بزرگ کننده ای ندارد. خداوند آنچه بخواهد، انجام می دهد. » (حج 18 ) افرادی که عذاب بر آنان قطعی است و سجده می کنند، افرادی هستند که -با سخن و دل خود- به ولایت علی ع اعتراف نمی کنند. ولی با کارشان نسبت به اعتراف به ولایت ایشان، مجبور هستند و سجده آنان به مکانی که علی ع در آن ولادت یافت. همان کعبه. خداوند سبحان و متعال با این سجده به آنان اهانت کرده است و این سجده، حسرتی برای آنان می شود. «وَ مَنْ يُهِنِ الَّلُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ « » هر فردی به خداوند اِهانت کند، هیچ بزرگ کننده ای ندارد » (این نکته) باقی می ماند که قبله چیزی است که به واسطه آن به خداوند توجه می شود و به واسطه آن، خداوند سبحان و متعال شناخته می شود قبله حقیقی همان انسان کامل است. به واسطه اوست که خداوند شناخته می شود و اوست که وجه الله -سبحان ومتعال- می باشد که به واسطه آن، با آفریدگانش روبه رو می شود. توجه کردن به ایشان همان توجه کردن به خداوند است. انسان کامل همان علی بن ابی طالب ع است که آقای اوصیاء و اولیاء می باشد. خداوند ایشان را از کعبه بیرون آورده است تا به مردم بگوید که این انسان، قبله شماست و حج شما به سوی اوست. و تا خداوند سبحان و متعال بگوید: من کعبه را فقط برای علی ع آفریدم و اینکه علی ع در آن آفریده شود. اگر برای من فرزندی باشد، همان فردی است که در خانه ام متولد شده است. «قل ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین « » بگو: اگر برای رحمان فرزندی باشد، من اولین پرستش کنندگان هستم. » (زخرف 81 ) چه فردی بهتر است که به عنوان قبله انتخاب شود: سنگ ها یا فردی که به واسطه متولد شدنش، سنگ ها مقدس شدند؟ عیسی ع به این مضمون فرمود: «شما ای علمای سوء می گویید: فردی که به هیکل(و نماد) قسم می خورد، نیازی نیست که به قسم خودش مُلتزم باشد. ولی فردی که به طلای هیکل قسم بخورد، باید به قسم خودش ملتزم باشد ای نادان های نابینا! کدام یک بزرگ تر هستند؟ طلا یا هیکلی که طلا را مقدس نموده است؟ » (کتاب مقدس عهد جدید کنیسه ص 42 ) امام علی(ع) مي فرمايند: «هركس حرفی به من ياد دهد، مرا بنده خويش كرده است. » وتمام علوم ما از امام علی (ع) است؛ زیرا او دروازه شهر علم پیامبر است. پس همه بندگان علی (ع) هستيم. آن هم از رساندن ما به معرفت كامل كه همان تسليم امر است. علی تجلی محمد (ص) است و تجلی علي (ع) امام محمد ابن الحسن (ع) می باشد. او قبله زمان ماست و موذن او در اين زمان كيست و آيا زمان، زمان اذان است يا خير؟ از امام صادق نقل شده است: «هرکس شخصی را در معصیت اطاعت کند، او را عبادت کرده است و هرکس خدا را معصیت کند، به اندازه همان معصیت خدا را عابد وساجد نیست واگر این گناه و معصیت متعلق به قبله ای است که به سمت آن سجود کند (یعنی قبله ی غیر از آنکه به او گفته شده است را قبول کرده است؟) در این صورت هر عملش عاصی و گناه به امر خداوند سبحان می باشد و نه عابد و نه ساجد خداوند است (وسرعت سیر در این مسیر غیر از دوری چیزی نصیبش نمی کند) و خداوند می فرمایند: «وهرکس بعد از روشن شدن مسیر و راه حق بر او، با رسول خدا به مخالفت بر خیزد و راهی غیر از طریق اهل ایمان پیش گیرد، وی را به همان طریق و راه ضلالت که بر گزیده واگذاریم و عاقبت او را به جهنم در افکنیم که بد منزلگاهی است. » این گونه انسان از ظلمت وشر وشیطان پیروی می کند و بر راهی نیست که او را به هدف می رساند. بلکه پشت به قبله ای که او را به خدا می رساند، کرده است (و ادعای سجود وعبادت وطاعتش) سبب رساندنش به درکات جهنم می شود؛ چون اعمال وی او را به قبله ی می رساند که خلاف امر خداوند است و خداوند او را از آن نهی کرده است و سجود وطاعت وعبادت او بر معصیت وگناه ساخته شده و گناه و معصیت خواهد بود و نه نمازی خوانده و نه روزه ای گرفته؛ بلکه گناهی است که انجام داده است. حق را تصدیق نکرد و نماز و طاعتش بجا نیاورد. بلکه خدا را تکذیب کرد و از حکمش رو بر گرداند. آن گاه با تکبر و نخوت به سوی اهل خویش روی آورد و وای و صد وای بر مرگ تو و وای بر برزخ و محشر تو. وحقیقتاً اولاتر آن است که امر ولی خدا وحجت وخلیفه او را تصدیق بکنیم. (چه نبی ویا وصی او) و نماز با او، ولایت امر خداست و ولایت او سجود برای ولی خداست و طاعت او طاعت خداوند است وخضوع و طاعت غیر ولی و خلیفه خدا نفعی به جز تظاهر ندارد. از فضیل نقل از امام صادق (ع) می فرمایند: این گونه در جاهلیت طواف می کردند. ولی امر شده اند که بعد از طواف به سمت ما متفرق شوند تا ولایت و نصرتشان ومحبتشان را به ما نشان دهند سپس این آیه را خواند که... «و تمنا و هوای قلب های بعضی از انسان ها را برای آن ها (اهل بیت) قرار بده » و کفار قریش (احناف منحرفین) قبل از اسلام حج خانه خدا برای آن ها نفعی نداشت. با وجود اینکه خدا را لبیک می گفتند. چون لبیک گفتن آن ها چیزی جز کف زدن وسوت زدن نزد خداوند نبود و فرشتگان آن را این گونه می شنیدند. «ونماز آن ها در خانه کعبه جز صفیر (سوت) و کف زدنی که خلق را از خانه خدا منع می کند، چیز دیگری نیست. پس بچشید، طعم عذاب را به یکفر آن که به خدا کافر شدید. » واین گونه حال کسی که نماز بخواند وقبله خود را غیر از آنچه خدا برای او قرار داده است انتخاب کند. نمازش فقط دست زدن و سوت زدن است وحتی حج او نزد خداوند (در خانه خدا) جز صفیر (سوت) وکف زدن چیز دیگری نیست. واگر بدانیم که خداوند از ابتدا خلقت به اجسام نگاه نکرد، و این سجود اجسام مرشد وراهنما بر حقیقت آن است و این حقیقت همان طاعت است و نشان دادن قبول امر صادر از خداوند است. و اگر سجود برای اجسام قبله ی است و آن کعبه می باشد، لابد برای ارواح هم قبله ی باشد و آن قبله ارواح ولی خدا (حجت خدا بر خلق) است؛ که با اطاعت او خدا را اطاعت کرده و با معصیت او خدا را معصیت کرده ایم وبرای همین امر سجود ملائکه (ارواح) بر ادم انسان کامل است. واسلام وسجود یکی است؛ چون اسلام یعنی تسلیم و تسلیم یعنی طاعت مطلق ومسلمانی، یعنی تسلیم خداوند سبحان شدن است و این تسلیم (سجود) باید برای آن قبله ی باشد. وقبله، آن ولی خدا (حجت خدا بر خلق) است و مسلمانی که از قبله تسلیم که همان حجت و ولی خداکه ما را به طاعت او امر کرده سر باز زند، مسلمان حقیقی نیست. شیخ طوسی با سند از فضل ابن شاذان از داود بن کثیر گفت: از امام صادق (ع) پرسیدم. شما نماز وحج وزکات در کتاب خدا هستید؟ فرمود: «ما نماز وحج وزکات وروزه، ماه حرام و شهر حرام در کتاب خدا هستیم و ما کعبه و قبله و وجه خداوند هستیم که خداوند فرموده «فاینما تولوا فثم وجه الله « » هرکجا را روی آوری، وجه (صورت) خداوند است و ما آیات وروشنگری خداوند ایم. » نقل از كتاب روشنگری: قبله: خلیفه زمان حجت خداست و آن مكانی جهت رو كردن به آن می باشد زيرا كه او وجه الله است وهمان گونه كه قبله مكان است و در اين زمان امام مهدی (ع) است. آیا علائمی که نشانه ظهورش در زمان ما باشد وجود دارد؟ معنای اینکه همه قرآن در نقطه باء می باشد و اینکه امیرالمومنین علی(ع) همان نقطه است، چیست؟ پاسخ: شکل باء همان ظرفی است که پُر شده است و شروع به فیض به غیر خودش می نماید و محتوای آن از پایینش قطره قطره می آید. همان طور که شکل نون همان ظرفی است که فیض را از بالایش می گیرد و علم را قطره قطره از مولایش می گیرد. «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً « » بگو: پروردگارا! در علم من بیفزای. » (طه 114 ) خداوند سبحان و متعال، رسول کریمش -محمد ص- را مورد خطاب قرار داده است. خداوند متعال فرمود: «نْ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ « » ن و قسم به قلم و آنچه می نگارد. » (قلم 1) قلم در این آیه همان علی ع است. قال الإمام الصادق ع: «نْ، اسم لرسول الله ص والقلم اسم لأمير المؤمنين ع » امام صادق ع فرمود: «ن، نامی برای رسول الله ص می باشد و قلم نامی برای امیرالمومنین ع می باشد. » (مستدرک سفینة البحار ج 8 ص 582 ) قلم مداد را از «ن » می گیرد و آن را به کتاب منتقل می کند و در آن می نِگارد. برای قلم، حالاتی است. آن ساعتی نون است و ساعتی باء است و ساعتی نقطه نون است و ساعتی نقطه باء است. همچنین امیرالمومنین ع درب رسول الله ص و درب شهر علم می باشد. از ایشان است که به خلق فیض داده می شود. ایشان باء و نقطه باء است و قلم و مدادی است که قلم آن را حمل می نماید. برای نقطه حالاتی است. آن فیضی است که از خداوند به سوی رسولش ص فرستاده می شود و از رسول ص به سوی علی ع و از علی ع به سوی خلق. نقطه ای که از خداوند به رسولش فرستاده شده است، قرآن می باشد. و رسول همان «ن » و نیز نقطه نون می باشد. رسول به نسبت علی ع مانند باء و نقطه باء است و علی به نسبت رسول ص مانند «ن » و نقطه نون است و علی ع به نسبت خلق، مانند باء و نقطه باء است. مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی) در عصر شیخ مفید (ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار » خوانده م یشد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید (ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.پس از لحظه ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: « آیا اجازه م یدهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما کنم؟ » قاضی: بپرس. شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می کنند که پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه وآله) در صحرای غدیر، درباره حضرت علی (علیه السّلام) فرمودند: « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس عل ی مولای اوست. » آیا این حدیث صحیح است و یا ای نکه شیعه آن را به دروغ ساخته است؟ قاضی: این روایت،صحیح است. شیخ مفید: منظور از کلمه « مولی » در این روایت چیست؟ قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است. شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر صلّی اللّه علیه وآله ، علی علیه السّلام آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟ قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت » و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی کند!! شیخ مفید:شما درباره این حدیث چه می گویید که پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه وآله) ، در شأن حضرت علی (علیه السّلام) فرمودند: « یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی « :» ای علی! جنگ تو ،جنگ من است، و صلح تو ، صلح من است .» قاضی: این حدیث ، صحیح است. شیخ مفید: بنابراین آنان که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی علیه السّلام جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خد ا صلّی اللّه علیه وآله جنگیده باشند) و کافر باشند. قاضی: ای برادر! آ نها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند. شیخ مفید:جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی کند. قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟ » شیخ مفید:من خادم شما محمّدبن محمّدبن نعمان هستم. قاضی هما ندم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: « اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً « :» تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی » علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید » در این مجلس، برای او بر سر زبان های مردم افتاد. معنای بسم الله الرحمن الرحیم پس معنای «بسم الله الرحمن الرحیم »می شود: همانا من، بازگشتم به سوی خالقم و یاری و تسلیم ام برای او و پیدایِشَم را به هستی و وجود، آغاز می کنم (بعد از این که چیز قابل ذکری نبودم) و از وجود او با همه ی کمالاتش یاری می جویم؛ کمالاتی که آن ها را بر جهانیان اِفاضه و عطاء کرد. و جهانیان او را با آن (کمالات) شناختند. پس می گویم: (بسم الله) سپس از بین کمالاتش، رحمت را بر می گزینم و به واسطه ی آن (رحمت) طلب می کنم؛ چرا که خداوند با رحمتش حتی به کسی که از او درخواست نکند و او را نشناسد، عطاء و بخشش می کند. و این که چرا من مستحق عطایش نیستم یا به خاطر این است که گناهان، صورتم را سیاه نموده و یا این که من بعضی از ارشادات او را، به این عذر که مرا به آن امر نکرده است و مرا با ترک آن عقاب نمی کند، ترک کردم. در حالی که کرم و فضل او را فراموش کردم. فرض کن؛ بنده ای از او سرپیچی نکند و از اِرشادات او تبعیت کند و دائماً و شب و روز او را یاد کند. بلکه فرض کن او بنده ای صالح و محسن و شکرگذار و صبور و مخلص باشد. پس حتماً او با حول و نیرو و توفیق و عصمت خداست که بندگی و شکر و عمل می کند؛ چرا که اگر خداوند نیروی خود را از بنده ای بگیرد، آن عبد به عَدمی که وجودی نداشت بر می گردد و اگر توفیق از آن عبد برداشته شود و به حال خودش رها شود، عصیان می کند. و از این جاست که هرچه شکر بنده بزرگ تر باشد، توفیق خدا که برای این شکر نصیب او شده بزرگ تر است. پس نعمت خداوند بر بندگان مقربش بزرگ تر می گردد و عمل و شکر شان نعمت جدیدی است که نیاز به شکر دارد و این شکر هم با توفیق و حول و نیروی اوست که نعمتی جدید و بزرگ تر از نعمات قبلی است و نیاز به شکری بزرگ تر دارد و هم چنین تا جایی که کریم با کرمش عنان بندگان را گرفته است. پس زبان هایشان لال گشته و اشک از چشمان شان جاری شده است. هنگامی که دانستند، توانایی شکر او را ندارند. بلکه آن ها با این که در مقامات محمود قرار گرفتند -هنگامی که فهمیدند دائماً مَمزوج به عدم و ظلمت و نقص هستند- وجود و بقاء خود را گناهی دیدند. پس از خدا استغفار کردند و توبه کرده و طلب بخشش و رحمتش را نمودند. این استغفار در حالی است که وجود آن ها بستگی به ماندگاری این حجاب دارد و بقاء آن ها مَرهون به اِمتزاج باعدم و ظلمت است و امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «خدایا من برنفسم ظلم کردم، هنگامی که به آن توجه کردم. پس وای بر نفسم، اگر آن را نیامرزی. » پس علی (ع) توجه به وجودش را گناه می شمارد. بلکه می گویم: وجودش را گناه می شمارد؛ به خاطر وجود شائبه ای از ظلمت که بدون آن شائبه اسم و رسمی برای علی (ع) باقی نمی ماند. بلکه او فناء شده و جز خداوند واحد قهار باقی نمی ماند. امام صادق ع در حدیثی می فرمایند: «پس جبرئیل او را به مکانی برد و به او عرض کرد: ای محمد این مکان توست. یعنی این مقام توست و جبرئیل توانایی رسیدن به مقام نبی ص را نداشت. پس به رسول الله ص اشاره کرد که به مقامش ص عُروج کند. پس همانا در مکانی ایستاده ای که نه فرشته ای و نه پیامبری به آن نرسیده است. همانا پروردگارت درود می فرستد. پس فرمود: ای جبرئیل چگونه درود می فرستد؟ عرض کرد: می فرماید: سُبّوح قُدّوس من پروردگار فرشتگان و روح هستم. رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است. پس ص عرض کرد: خداوندا! عفو و بخشش تو را خواستارم. امام صادق ع فرمودند: وپیامبر ص به همان مقامی رسید که خداوند فرمودند: «قاب قوسین او ادنی » سوال شد: قاب قوسین او ادنی چیست؟ امام ع فرمودند: بین پایین کمان تا بالای آن. امام ع فرمودند: و بین آن ها حجابی بود که درخشان بوده و در حال حرکت بود و نمی دانستم که آن حجاب چه بود تا این که حضرت فرمودند: زبرجد است. پس به مانند سر سوزن، به آنچه که خدا خواست از نور عظمت الهی نگریست. پس خداوند تبارک و تعالی فرمودند.. » طلب عفو از جانب رسول الله ص روشن شد و اما حجاب متحرک: استجابتی است از جانب خداوند، برای طلب عفو نبی ص و زدودن حجاب عدم و تاریکی از صفحه وجود مبارک اش. لکن این استجابتی جزئی بود، باتوجه به آن چه که پیامبر ص اهل اش بود. چرا که اگر حجاب از محمد ص به صورت کامل برداشته می شد، از پیامبر ص هیچ اسم و رسم و حقیقتی باقی نمی ماند. و از این جا مقام این بزرگوار ص شناخته می شود. او که تمام وجودش را به خدا بخشید(و فنا نمود) و خداوند به او آن چه را که به احدی از عالمیان نداده است، عطاء نمود «پس به مانند سر سوزن، به آنچه که خدا خواست از نور عظمت الهی، نگریست. » واین(کار رسول الله ص) برای این مقام و بحث کفایت می کند. تا همه بدانند که باید در سیر به سوی او، از شدت خواری سرها(شان) پایین بوده و به سوی او اِنابه و توبه کنند و امیدوار به رحمت وعفو او باشند. در حالی که همیشه بین رکوع و سجود و خضوع وخواری باشند. معنای بسم الله الرحمن الرحیم قسمتی از تفسیر سوره فاتحه تجلی گاه حقیقیِ ایثار و ملحدین اخلاق و ایثار دوبخش از وجود انسان ها هستند که تاکنون نزد بسیاری از دانشمندان، نقطه کوری در شناختِ رفتارهای بشری طبق قانون فرگشت به شمار می روند. اما بعضی از دانشمندانِ رشته زیست شناسی تکاملی مانند: آقای پروفسور داوکینز و هم قطارانش درصدد این بر می آیند که وانمود کنند همه ی اجزای صفات و ویژگی هایی رفتاری انسان را می توان به وسیله چند نظریه، از جمله نظریه میمِ همانندساز تفسیر نمود. برای همین در این فکر هستند که شعار پیشکسوتی دانش اخلاق و تطبیق آن بر زندگی روزمره را برای خویش انتخاب کنند؛ غافل از این که حدود هزاران سال پیش و قبل از این که جهان مادی نامی برای این آقایان بشناسد، مردمی زندگی کردند که تجلّی گاه تمام و کمال ایثار بودند. داو یکنز اعتقاد بر این دارد که تا کنون کسی نتوانسته است که ایثار حقیقی را در زندگی خویش بکار گیرد و آن به این دلیل که درون پیکر انسان ماده ژنتیکی یا ژن ها توسط قانونی احاطه شده که از آن به نام خوخواهی ژن ها یاد می کند. این قانون این گونه تعریف می شود که ژن ها همیشه مسیری را برای انسان انتخاب می کنند که بقای آن ها ثابت مانده و هرگونه ضرر و زیان مُحتمل را از آن ها دور میکنند. در نهایت ایثار حقیقی غیر قابل اِعمال بوده؛ چرا که با نحوه عملکرد ژن ها نتیجه کاملاً عکس دارد. او در کتاب «ژن خودخواه » این مسئله را به وضوح توضیح می دهد و اِذعان می کند که «تاکنون کسی قادر به مقابله با جریانات قوی خودخواهی ژن ها نبوده است پس بیایید که خود ما در این مسیر گام برداریم » (کتاب ژن خودخواه). وی با این سخن سعی دارد که نگاه ها را از مردان دین و سردمداران مسیر انسانیت، خلفای خداوند منحرف سازد. اجازه دهید توضیح دهیم که از چه ایثاری سخن می گوییم، یا این که معنایی ایثار چیست؟؟ ایثار به عملکردی فداکارانه گفته م یشود که در طی آن شخص ایثارگر بخشی از دارایی شخصی خویش را در اختیار غیر قرار داده تا دیگران نیز از آن ها بهره مند گردند( این دارایی ها می تواند شامل هرچیزی شود؛ غذا، لباس و مسکن و.....) بنابراین تعریف باید بگوییم که ایثار جنبه های مختلفی دارد؛ ایثار دوطرفه، ایثار به جهت شهرت و جذب جنس مخالف و ایثار حقیقی یا ایثار بی طرف؛ یعنی ایثاری که از انجام آن انتظار هیچ سود و منفعتی را برای خویش نداشته باشیم. البته جز در بخش ایثار حقیقی انسان در دیگر موارد ایثار با دیگر موجودات نقطه مشترک دارد. هرچند داوکینز و هم قطارانش بی پروا ادعا می کنند که می توان ظهور چنین صفت و بقای آن نزد انسان را به خوبی تعلیل کرد؛ غافل از این که در سلسله قوانین طبیعی صفتی که زندگی فرد را تهدید کند، از گردونه حیات طبیعی حذف خواهد شد. در مورد ایثار حقیقی باید بگوییم که حتی ایثار مادران در مقابل فرزندان خویش بعنوان یک ایثار حقیقی طبقه بندی نمی شود؛ چرا که اگر فرض کنیم -البته طبق گفته های آقای داوکینز- رفتار انسان توسط ژن ها هدایت م یشوند، در نهایت باید گفت که ایثار مادران هیچ گونه خطری برای ژن ها ندارد. درست است که بدن مادر به خطر می افتد. لکن باید دقت کنیم که فرزند نیمی از ژنوم یا نقشه ژنی DNA مادر را در ژنوم خویش حمل می کنند که این عمل ضامن بقای ژن های مادر است. اما ایثار حقیقی در برابر کسی باید اعمال شود که هیچ گونه ارتباط ژنی و غیر ژنی با وی نداشته باشیم. وجود این امر سبب شده که برخی از ملحدین به جهت ترویج الحاد و بی دینی خویش این شعار را سر دهند که تا کنون کسی قادر به مخالفت با خودخواهی ژن ها نبوده است و ایشان از انسان های نخستین پویندگان این راه به شمار می آیند. اما اگر قضیه از این قرار است، پس باید به این نتیجه برسیم که تاکنون شخصی قادر به انجام و تطبیق این شکل از ایثار نبوده و این اشخاص رهبران روحی این طریقت هستند. متأسفانه باید بگوییم که این سخن، شعارها وادعاها و گزافه گویی بیش نیست.انسان های بسیاری هستند که در این راه قدم برداشتند و بدون هیچ گونه تردید و ترسی از نابودی، جان خود را به خطر انداختند تا در نهایت ندای انسانیت امروز به گوش ما برسد. اگر گفته این آقایان صحیح است، پس باید اصطلاح و واژه انسانیت توسط آن ها ساخته شده باشد و تاریخ کسی را به این نام نشناسد. اما حقیقت، چیز دیگری است. اگر بخواهیم بارزترین نمونه ایثار تکامل و انسانیت را برای بشریت ذکر کنیم، لازم نیست که در دانشگاه ها و مؤسسات خیریه انسانی و دینی به دنبال آن بگردیم. بلکه در بیش از چهارده قرن پیش خانواد های زندگی می کردند که معنایی ایثار حقیقی را به خوبی شناخته وبه مردم یاد داده بودند. شاید نام این خانواده برای بیشتر ما آشنا باشد. اما هستند اشخاصی که سعی می کنند که تصویر دین را مات کرده تا مردم را به سوی خواسته های خویش سوق دهند و دلیل آن را افراطی گری بعضی از فرقه های مُنشعب از دین می دانند. در حالی که رهبران دین و انسانیت هیچ وقت به اعمال این فرقه های خرافی و افراطی راضی نبوده و نخواهند بود. در زمانی که سرور و سالار عالمیان امیرالمؤمنین درس های ایثار و انسانیت را به امت اسلام آموختند. شاید در جوامع دیگر کسی حتی اصطلاح انسان بودن را نشنیده بود. امام علی علیه السلام به دلیل این که وارث انبیاء و مرسلین است، اوست که در جریان زندگی خویش، معلم انسانیت و فداکاری و از همه مهمتر تجلی گاه حقیقی ایثار است. اگر زندگی ایشان را سرلوحه خویش قرار دهیم، بی شک در مقابل آن بزرگوار سر تعظیم را فرو خواهیم آورد. داستان مشهور و جالب روزه گرفتن ایشان و خانواده به مدت سه روز و دادن طعام افطار خویش به مسکین و فقیر و یتیم زبان زده خاص و عام شده است. بیاید کتب قرآن را بخوانیم تا خود شاهد این امر عظیم باشیم «عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ الَّلِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا *يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا *وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا *إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الَّلِ لَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَ شُكُورًا »انسان 6الی 9 «چشم هاى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و {به دلخواه خويش } جاريش مى كنند. {همان بندگانى كه } به نذر خود وفا مى كردند، و از روزى كه گزندِ آن فراگيرنده است مى ترسيدند. و به {پا س} دوستىِ {خدا}، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند. «ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم. » حال می خواهم این پرسش رامطرح کنیم: آیا ایشان با این عمل زندگی خویش فرزندان و خانواده در راه کمک به این افراد مستمند ونیازمند آن هم بدون انتظار منفعت و سودجویی در معرض خطر قرار ندادند؟؟؟ آیا این رفتار برحسب قوانین بیولوژی قابل تفسیر است؟؟؟ این رفتار به غیر از اینکه تعبیر واقعی از ایثار حقیقی باشد آیا معنای در بر خواهد داشت؟؟؟ حال بگذارید افراد یاوه گو بیایند و شعار پیشکسوتی را برای خود انتخاب کنند. آن حضرت دقیقاً عاقبت کار خویش را می دانستند و همیشه به یاران خویش می فرموند که شما طاقت کاری را که انجام می دهم، نخواهید داشت. در نهایت باید بگوییم که برای شناخت حقیقی ایثار بایستی به اهل و صاحبان آن رجوع کنیم و از آن ها کمک خواست. این امور و نقض دلایل علمی آقای داوکینز درباره ایثار حقیقی و دعوت وی برای اعمال ایثار توسط سید احمد الحسن علیه السلام در کتاب توهم الحاد به خوبی مورد مناقشه قرار گرفته است که مطالعه آن خالی از لطف نخواهد بود. و من الله التوفیق یحیی انصاری فاروق اعظم وصدیق اکبر امیر المومنین است!!! روايات متعددي داريم كه واژه صديق و فاروق از القاب امير المومنين (عليه السلام) بود و خودش مي فرمود: أنا الصديق الأكبر، لا يقولها بعدي إلا كذاب، صليت قبل الناس لسبع سنين. من صديق بزرگ هستم. هر كسي بعد از من بگويد صديق هستم، دروغگو است. 7 سال قبل از آنكه مردم مسلمان شوند و نماز بخوانند، من نماز مي خواندم. المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 112 سنن إبن ماجة، ج 1، ص ¬ 44 المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 498 كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13 ، ص 122 كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص 584 تفسير الثعلبي، ج 5، ص 85 السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 107 خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص 46 شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج 13 ، ص 200 تهذيب الكمال للمزي، ج 22 ، ص 514 ميزان الإعتدال الذهبي، ج 3، ص 102 تاريخ الطبري، ج 2، ص 56 الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 57 البداية و النهاية لإبن كثير، ج 3، ص 36 السيرة النبوية لإبن كثير، ج 1، ص 431 ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 189 مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 65 آيا لقب صديق براي خليفه اول و فاروق براي خليفه دوم، توسط پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به آنها داده شده است؟ اگر به منابع اهل سنت نگاه كنيد، مي بينيد روايتي نقل مي كنند: وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به معراج رفت، ديد با نور سفيد در كنار عرش نوشته شده: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، ابوبكر الصديق، عمر الفاروق. آقاي إبن جوزي وقتي اين روايت را نقل مي كند، مي گويد: اين روايت، باطل و جعلي است. الموضوعات لإبن الجوزي، ج 1، ص 327 و 337 بزرگان اهل سنت هم مي گويند اين روايت باطل است. مجمع الزوائد للهيثمي، ج 9، ص 58 كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13 ، ص 236 المجروحين لإبن حبان، ج 2، ص 116 ميزان الإعتدال الذهبي، ج 1، ص 540 و ج 4، ص 146 لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 295الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 33 كساني كه حاضر نيستند زير بار حق بروند، با آنها كاري نداريم، ولي کسانی که دنبال تحقيق و بررسي هستند، بدانند كه إبن سعد در الطبقات الكبري اولين كتاب تاريخي اهل سنت نقل مي كند: أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق. اولين بار، واژه فاروق را اهل كتاب به عمر بن خطاب نسبت دادند. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 270 تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44 ، ص 51 تاريخ الطبري، ج 3، ص 267 ، حوادث سال 23 هجري أسد الغابة لإبن الأثير، ج 4، ص 57 إبن كثير دمشقي سلفي مي گويد: الملقب بالفاروق، قيل لقبه بذلك أهل الكتاب. عمر بن خطاب ملقب به فاروق است و گفته شده كه اين لقب را اهل كتاب به او داد هاند. البداية و النهاية لإبن كثير، ج 7، ص 150 هر چه درباره امير المومنين (عليه السلام) بخواهيم بگوييم، بايد بگوييم حتي قطره اي از اقيانوس فضائل حضرت علي(عليه السلام) را نمي توانيم بيان كنيم. چون مقام حضرت علي (عليه السلام) خيلي بالاتر و والاتر از آن است كه ذهن بشر به آن برسد. وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: يا علي! ما عرف الله إلا أنا و أنت، و ما عرفني إلا الله و أنت، و ما عرفك إلا الله و أنا. يا علي! جز من و تو، كسي خدا را نشناخت؛ جز خدا و تو، كسي مرا نشناخت؛ جز خدا و من، كسي تو را نشناخت. مختصر بصائر الدرجات لحسن بن سليمان الحلي، ص 125 مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني، ج 2، ص 439 مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 182 تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج 1، ص 139 مشارق أنوار اليقين للحافظ رجب البرسي، ص 172 مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 60 بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 39 ، ص 84