نشریه زمان ظهور شماره 47
به نام آن که جنبش فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد چهارشنبه 20 دی ماه 1396/22ربیع الثانی 1439/10january 2018/ شماره 47 / 4 صفحه سخن سر دبیر "ریسمان الهی " امام باقر(ع) دربارۀ آيه «ضُرِبَتْ علَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ اِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّ وَحَبْل مِنَ النَّاسِ « ؛» هرجا یافت شوند، {داغِ} خواری و ذلت بر آنان زده شده، مگر {آنکه} به ریسمانی از جانب خدا و ریسمانی از جانب مردم چنگ زنند ». (آ ل عمران:112) فرمود: ريسماني از جانب خدا، همان كتاب خداست و ريسماني از جانب مردم، منظور، علي بن ابی طالب (ع) می باشد. از عبدالله بن عباس روایت شده است: رسول خدا برخاست وبرایمان خطبه ای ایراد فرمود که در انتهایش چنین بود: «خداوند عزوجل در ما، دَه خصلت گرد آورد که پیش از ما و پس از ما برای احدی چنین نکرده است: در بین ماست حکم، حِلم (صبر)، علم، نبوّت، سماحة (عفو و بخشش)، شجاعت، قصد، صدق، پاکی و عفاف. ما کلمۀ تقوی، راه هدایت، مَثَل اعلی، حجت عُظمی، عرو ةالوثقی (ریسمان محکم) و حبل المتین (ریسمان استوار) هستیم. ما کسانی هستیم که به دوستی مان امر شده است؛ پس از حق، چیزی جز گمراهی نیست؛ پس به کجا می روید؟! ». (بحارالانوار: ج 26 ، ص 244 ) معصوم یا پیوند دهندۀ لاهوت به عالم ناسوت، یا واسطۀ بين حق و خلق یا به قلب تشبیه شده است؛ زیرا همچون قلب که کارهای بدن انسان را به گردش درمی آورد، کارهای هستی را اداره می کند؛ و همچون رگ گردن است. او ریسمان استوار خداوند است (حبل الله المتین) و همان دری است که فیض الهی از آن به سوی خلق بیرون می آید.معصومین وسیله ای به سوی خداوند به جهت رفع نیازها و شفاعت نزد خداوند، قرار داده شده اند. آنها شفاعتی نمی کنند و سخنی نمی گویند، مگر با اذن و اجازۀ خداوند سبحان «بِأمْرِهِ يَعْمَلُونَ « ؛» به فرمان او کار م یکنند ». (انبیا: 27 ) چگونه خداوند به آ نها اجازۀ شفاعت برای بنده ای را بدهد که خدا را نمی بیند؟! «عمیت عین لاتراک « ؛» کور شود دیده ای که تو را نبیند .» خداوند متعال می فرماید: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ؛» «چه کسی جز به اذن او در نزد او شفاعت کند؟ ». (بقره: 255 ) و همچنین «لَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا ؛» «کسی سخن نم یگويد مگر کسی که خدای رحمان به او رخصت دهد و او سخن به صواب گوید ». (نباء: 38 ) امروز این پیونددهنده، بين دستان ماست؛ آمده تا با نور حق، دلهای آشفته را امان دهد و از بیماری سرگردانی برهاند. خداوندی که تمام بیماری بدن را با عسل شفا می دهد، حتماً می تواند با علم لدنّیِ معصوم، تمام مشکلات جامعۀ بیمارِ بشریت را شفا دهد؛ همان گونه كه یوسف صدیق (ع)، شفای اقتصاد امتی شد. آیا نظم و پیچیدگی حیات زمینی و جهان هستی دلیلی واضح بر وجود مؤثری آگاه و قانون گذار نیست؟! در حقیقت، دانشمندان و محققین منصف پس از مشاهدۀ سازوکار و نظم و پیچیدگی حاکم بر طبیعت، به هدفمندی و وجود طراح پی می برند و هوش و خلقت او را ستایش می کنند. در ادامه دیدگاه چند دانشمند بزرگ را مطرح می کنیم: رابرت بویل شیمی دان، فیزیک دان، فیلسوف طبیعی و مخترع ایرلندی است. بویل کتابی به نام شیمی دان شکاک منتشر کرد که در آن نظریات کیمیاگران را رد کرده و شیمی را بر پایه علمی قرار داده است. او می گوید: «وقتی با تلسکوپ ها ی قوی به ستارگان و سیارات می نگرم و... هنگامی که با میکروسکوپ های دقیق، ساختار شگفت انگیز طبیعت را مشاهده می کنم و آن زمان که با چاقوی تشریح به مطالعۀ کتاب طبیعت می پردازم، خود را با سرایندۀ ما میر، هم نوا م یبینم و می گویم: خداوندا، آثار تو چه متنوع و گوناگون است و تویی که با حکمت و تدبیرت همه را آفریدی Emerton, Norma. “Arguments for the).».P .1994 ,existence of God from nature and science)26ماکس پلانک پدر نظریۀ «كوانتوم »، استاد دانشگاه برلین و برندۀ جایزۀ نوبل فیزیك در سال 1918 بود. برخی از کتا بهای او عبارت اند از تئوری کوانتوم، فلسفه فیزیک، تصویر جهان در فیزیک جدید، علم به کجا می رود، علم و ایمان، قانون علیت و آزادی اراده، اثبات وجود خدا و... او می نویسد: هرکسی که جداً متعهد به کارهای علمی باشد، تشخیص می دهد که بر دروازۀ ورود به دانش نوشته شده است: شما باید به خداوند ایمان داشته باشید، این خصوصیتی است که دانشمندان نمی توانند آن را انکار کنند. (ماکس پلانک، کتاب دانش به کجا می رود، 1932 ) پائول چارلز ویلیام دیویس، فیزیکدان بریتانیایی در کتاب «ذهن خدا » مطالبش را با این مطلب به پایان می برد که: نمی توان باور کرد وجود ما در این جهان، صرف جهش، بخت یا یک تصادف تاریخی باشد. از رهگذر موجوداتی آگاه است که جهان، خودآگاهی را پدید آورده است. این را نباید جزئیاتی پیش پا افتاده یا محصول جانبی نیروهای بی هدف و بی اندیشه به شمار آورد. به راستی غرض این بوده که ما اینجا باشیم. فرانسیس سلر کالین ( Francis Sellers Collins )، متخصص ژنتیک و پزشک آمریکایی است که به دلیل کشفیات برجسته درباره بیماریهای ژنتیکی و سرپرستی پروژه ژنوم انسان شهرت دارد. فرانسیس کالینز را بدون شک می توان از بزر گترین دانشمندان زنده در حوزه ژنتیک دانست. دکتر فرانسیس کالینز در مناظره ای که با ریچارد داوکینز در مجله تایمز داشت، ای نچنین گفت: من به طورجدی به قدرت آفرینش خدا كه هم هچیز را در نخستین مرحله به وجود آورده باشد، معتقدم. من دریافته ام كه مطالعۀ جهان طبیعت، یك فرصت و موقعیتی است تا عظمت عالی بوده و پیچیدگی آفرینش خدا را مشاهده نما ییم. و پروفسور داوکینز نیز در مستند اخراج شده در پاسخ به بِن استین در مورد طراحی جهان می گوید: آن می تواند به روشی مشابه اتفاق بیفتد؛ می توانست در زمانی زودتر در جایی از جهان اتفاق بیفتد، یک تمدن تکاملیافته، احتمالاً با برخی سازوکارهای داروینی و تکنولوژی بسیار بسیار بالا... و شکل زندگی طراحی شده که آ نها بذرش را احتمالاً در این سیاره کاشتند. این یک امکان است، یک امکان خیلی جالب و من گمان می کنم اگر در این باره جستجو کنید بتوانید در جزئیات آن برایش مدارکی پیدا کنید. ممکن است بتوان در جزئیات زیست شیمی و زیست شناسی مولکولی اثری از برخی برای آن یافت و آن طراح می تواند یک هوش بالاتر نسبت به هرجایی در دنیا باشد. واقعیت آن است که هیچ کس نمی تواند قوانین و نظم حاکم بر طبیعت و در نتیجه وجود ناظم و قانو نگذار هدف دار را انکار کند. و در آخر، احمدالحسن در کتاب توهم بی خدایی می نویسد: در حقیقت، تفسیر علمی زندگی زمینی، وجود اله (خدا) را اثبات می کند ونه عکس آن را؛ چراکه با دقت در نظریۀ تکامل (پیدایش و ارتقا) درخواهیم یافت که این نظریه عبارت است از فرآیندی برای اجرای نقشه ی ژنتیکی قانونمند و هدفمند و این خود دال بر وجود یک قانون گذار هدفدار است. در نتیجه ن هتنها این موارد با یکدیگر در تعارض نیستند، بلکه به طور کامل با دلایل عقلی که قرآن برای اثبات وجود خدا ارائه کرده، به خصوص دلیل «صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثر » هماهنگ است؛ چراکه مجموعۀ تکامل هدفمند است. (سید احمد الحسن، کتاب توهم بی خدایی: ص 200 ) اعتراض یا راه حل الهی؟ ... و چرا امت ما مستحق چنین مشکلاتی شده است؟ امتی که در طول دوره های مختلف سعی در پا کدامنی و صداقت و حرکت به سوی خداوند داشته و در این راه فداکاریهای بسیار نموده است؛ عاوه بر این مشکلات، خطرِ به مراتب بیشتر برای تمام ما ایرانیان، احتمال قریب الوقوع جنگی تمام عیار با دشمن قسم خوردۀ ایران یعنی آمریکاست؛ جنگی که انسا نهای بی گناه بی شماری را به کام مرگ خواهد کشاند و نابودی های بسیاری برجا خواهد گذاشت. آیا به راستی خداوند ما را فراموش کرده است؟ آیا خداوند راه خروج از این مصائب را برای ما ایرانیان حق طلب و خداجو قرار نداده است؟ آیا می توان با عبرت از گذشته و تاریخ الهی، از این تنگنای مهلک نجات یافت؟ در ادامه، سخت ترین بلایِ در کمین ملت ایران را بررسی نموده و چاره آن را از کلام خداوند و رسولانش جویا خواهیم شد؛ و در این مسیر، عبرت از گذشتگان را سرلوحه کار خود قرار خواهیم داد.امام علی (ع): ﻣا ﺃَکثرَ العبر، ﻭَ ما ﺃَقلَّ المعتبرین.وه که چه بسیاراست عبرت ها و چه اند ک اند عبرت گیرندگان ! آمریکا، دجال اکبر و جالوت زمان ظهور: رسول خدا (ص) و اهل بیتش (ع) فرمودند: «دجال از جبل (کوه) سنام می آید و مردم را فریب می دهد و همراهش کوهی از آتش و کوهی از غذا می باشد »؛ و نیز فرموده اند: «می آید و اولیایش را می خواند... من پروردگار بزرگ شما هستم »؛ و بر كسي مخفی نيست که امریکا از کویت و از سوی کوه سنام موجود در سفوان وارد عراق شد؛ و بر کسی مخفی نيست که کوه آتش همان آلات جنگی آمریکایی می باشد؛ و مخفی نيست که کوه (غذا)همان اقتصاد آمریکایی و دلار آمریکایی می باشد؛ و مخفی نمانده که آمریکا امروز اولیای خود را ندا می دهد و در برابر حکم خداوند سبحان اعتراض می کند و قانون را خود تشریح و تعیین می کند و واجب بودن آن بر روی اهل زمین را می خواهد؛ او ادعا می کند که خود پروردگار بزرگتان است و او نمی بیند مگر با یك چشم، چشم مصلحتِ شیطانیِ آمریکایی؛ و این دجال (آمريكا) در زمین پراکنده شد تا آن را پر از فساد کند و آمریکا همان دجال کور یک چشم (اعور) است... آمریکا در زمان حال، صاحب قوی ترین ارتش جهان بوده و مصداق دجال بزرگ و تکراری از جالوت در عصر حاضر است. ملت ایران، امت طالوت (ع) در آخرالزمان: امام صادق (ع): اگر دیدید که پرچم های سیاه از خراسان خروج کردند، خودتان را به آ نها برسانید، حتی سینه خیز بر روی یخها؛ زیرا حاملان آن، حق را طلب می کنند ولی به آنها داده نمی شود، پس می جنگند و پیروز می شوند، پس به آنها آنچه را که طلب کرده بودند داده می شود، اما قبول نمی کنند؛ گویی آنها را می بینم که شمشیرهایشان را بر دوش خود قرار داده اند تا آنکه پرچم هایشان را به قائم مهدی برسانند. بدانید که آنها انصار مهدی هستند که حکومت او را برایش مهیا می کنند. قلبهای آنان مانند پاره های آهن است؛ پس اگر دیدید که پرچم های سیاه از طرف مشرق می آیند، ایرانیان را گرامی بدارید، زیرا که دولت ما در آن هاست. یوم الخاص: ص 527 وقوع جنگ بین امت طالوت (ع) و جالوت دجال در عصر حاضر: « ماکیا فریمن » نویسنده و تحلیل گر ضد اسرائیلی با انتشار تحلیلی در وب سایت «گلوبال ریسرچ» کانادا از وجود 11 نشانه شوم برای درگیری نظامی احتمالی آمریکای دوران ترامپ با جمهوری اسلامی ایران خبر داده است، و در صورت آغاز حمله نظامی آمریکا علیه ایران ، این حمله می تواند به سرعت به یک درگیری جهانی در ابعاد جنگ جهانی سوم منجر شود . این نویسنده در مقدمه مقاله خود به بررسی شرایط کنونی آمریکا و موقعیت شکننده ترامپ در میان بخش اعظمی از افکار عمومی آمریکایی ها پرداخته و دو قطبی به وجود آمده در جامعه آمریکا را بزرگتر از آن چیزی دانسته که بتوان با اقدامات و سیاست های داخلی مرتفع کرد . ازین رو به نظر « ماکیا فریمن » حمله به ایران تا حدود زیادی می تواند موقعیت ترامپ را در داخل آمریکا تحکیم بخشیده و دو قطبی موجود در فضای سیاسی و اجتماعی آمریکا را به حاشیه براند . او در مقدمه خود سوال « چرا ایران ؟» را پرسیده و خود در پاسخ ، دو دلیل عمده برای آن ذکر کرده و نوشته است ، نخستین دلیل اینکه جمهوری اسلامی ایران به طور جدی ، برتری جویی عربستان-اسراییل را در منطقه خاورمیانه به چالش کشیده است. موقعیت پایگاه ها و محل تجمع نظامیان آمریکایی در کشور های همسایه ایران و اینکه ترامپ تا مغز استخوان و رشته های « دی ان ای » خود یک حامی صهیونیست و دنباله رو سیاست های اسرائیل در منطقه است .دومین دلیل به نظر این نویسنده ، حمایت بی چون و چرای جمهوری اسلامی از گروه های تهدید کننده اسرائیل همچون حزب الله و حماس و نیز جنگ این کشور با گروه تروریستی «داعش» است . به همین دو دلیل «جمهوری اسلامی ایران »هدف ماجراجویی نظامی دولت ترامپ قرار خواهد گرفت . او در ادامه« 11 نشانه شوم » را که از نظر او مؤید حمله نظامی قریب الوقوع آمریکا به ایران است ، را بر شمرده که به مواردی از آنها اشاره خواهیم کرد : 1-دنباله روی آمریکا از طرح اندیشکده صهیونیستی «بروکینگز»:موسسه بروکینگزدرسال 2009 مقاله ای تحت عنوان «راه ورود به ایران کدام است ؟» گزینه های رویکرد جدید آمریکا در قبال ایران را منتشر کرد . به دلیل اینکه حمله نظامی بدون بهانه به ایران با مخالفت های شدید بین المللی مواجه می شود ، نخست تلاش می کند با ایران بر سر اختلافات ، «توافقی » حاصل کند و سپس با طرح بحث «دبه ایران » ، پایبندی ایران به بخش یا بخش های مهمی از توافق حاصل شده را زیر سوال برده و بهانه و مشروعیت بین المللی لازم برای مقابله نظامی با ایران حاصل شود . «برجام » همان توافق مورد نظر است و عدم پایبندی ایران به توافق ، در قالب بحث هایی چون آزمایشهای موشکی و نقض قطعنامه 2231 شورای امنیت ، از سوی آمریکا مطرح شده است . 2-وجود ایران در لیست ممنوعیت ورود اتباع به آمریکا و بیرون ماندن عربستان ! زمینه چینی محافظه کاران آمریکایی برای برخورد نظامی احتمالی با ایران است . 3-عزم ایران برای خارج کردن دلار از معاملات نفتی (21 مارس2017): سابقه تاریخی نشان داده دولت آمریکا به چالش کشیدنه شدن دلار در معاملات جهانی را به هیچ وجه تحمل نمی کند . همچون تصمیم دولت قذافی و حمله آمریکا به لیبی . 4-مایکل فلین مشاور امنیت ملی دولت ترامپ اعلام کرده ، ایران رابه دلیل انجام آزمایش موشکی اخیرش ذیر ذره بین قرار داده است(دروغ نخست : مغایرت آزمایشهای موشکی ایران با برجام و قطعنامه 2231)، سابقه{ تاریخی} نشان داده جنگ ها {ی آمریکا }غالبا با فریب و دروغ آغاز می شوند. این ادعای آمریکا که موشک های بالستیک ایران برای پرتاب کلاهک های هسته ای توسعه می یابند ، نخستین دروغ و زمینه چینی دولت واشنگتن برای کسب بهانه به منظور حمله به ایران است . 5-ادعای آمریکا درباره حمله ایران به ناو آمریکایی در سواحل یمن (دروغ دوم ). 6-ایران بزرگترین حامی تروریسم بین المللی (دروغ سوم)،«جیمز ماتیس»وزیر جدید دفاع آمریکا که لقب «سگ دیوانه » را یدک می کشد ، سومین دروغ در سلسه دروغ های منتهی به حمله به ایران را بر زبان می راند و مدعی است ایران بزرگترین حامی تروریسم در جهان است . 7-تحریم جدید ایران در دولت ترامپ،پس از آمایش موشکی اخیر ایران ، دولت ترامپ در 3 فوریه فوریه سال گذشته (سال 2017) 8-مواضع ضد روسی «نیکی هالی » سفیر جدید آمریکا در سازمان ملل : با وجودی که ترامپ موضع نرمی نسبت به پوتین و روسیه دارد ، اما بسیاری از اعضای کابینه او مواضع ضد روسی شدیدی دارند . 9-رزمایش مشترک اخیر آمریکا ، بریتانیا ،فرانسه و استرالیا در آبهای خلیج فارس :با وجودی که مقامات آمریکایی و بریتانیایی گفته اند رزمایش «یونیفای تریدنت » ارتباطی با ایران ندارد اما این رزمایش در نزدیک سواحل ایران در خلیج فارس بار معنایی خود را دارد . (پایان مقاله) ودر نهایت با آشوب های اخیر و حمایت های آمریکا وتشکیل فوری جلسه شورای امنیت سازمان ملل در این خصوص ، این جنگ احتمالی روز به روز نزدیکتر و محتملتر می گردد . ادامه دارد ... خلافت، تنصیب و قرار دادن الهی است و شورا نیست «خداوند، پیامبری مبعوث نکرد و خلیفه ای انتخاب نکرد ». در روایت صفوان بن سلیم «خداوند، پیامبری مبعوث نکرد و خلیفه ای انتخاب نکرد »؛ و روایتی که در این باب است، منظور از آن را مشخص می نماید و منظور از مبعوث نمودن خلیفه، برگزیدن و انتخاب اوست... (فتح الباری، ابن حجر: ج 13 ، ص 164 ) از معدان بن ابی طلحه که عمر بن خطاب، روز جمعه خطبه خواند و پیامبر خدا (ص) را یاد نمود و ابوبکر را ذکر کرد و گفت: من در رؤیا دیدم که خروسی به من نوک می زند و بنده این مسئله را به خاطر فرارسیدن اَجَل خودم می دانم و گروهی به من دستور می دهند که جانشین تعیین کنم؛ و خداوند دین و خلافتش و مسئله ای که به واسطه اش، پیامبرش (ص) مبعوث شد را از بین نمی برد. اگر مرگم فرارسید، خلافت به شکل شورایی بین این شش فرد می باشد که رسول الله (ص) از دنیا رفته و از آنان خشنود بوده است. (صحیح مسلم، مسلم نیشابوری: ج 2، ص 81 ) علی بن محمد بن عقبه، به ما خبر داده است، هیثم بن خالد ما را حدیث نمود، ابونعیم ما را حدیث نمود، سفیان ازعمرو بن مره از مره از عمر (خداوند از او خشنود باشد) ما را حدیث نمود که: «اینکه پیامبر (ص) بین آنان باشد، دوست داشتنی تر است از دنیا و آنچه در آن می باشد: خلافت و کلاله و ربا ». این حدیث، بنا بر شرط شیخین صحیح است و آن دو، آن را نیاورده اند. سخن صاحب مستدرک به پایان رسید. (مستدرک، حاکم نیشابوری: ج 2، ص 304 ) بنده عرض می کنم: و ذهبی نیز، آن را به شرط شیخین در تلخیص مستدرک صحیح شمرده است. علی بن محمد بن عقبه شیبانی در کوفه، به من خبر داد، هیثم بن خالد، ما را حدیث نمود، ابونعیم ما را حدیث نمود، ابوعینه، از عمرو بن دینار، ما را حدیث نمود، او می گوید: از محمد بن طلحه بن یزید بن رکانه شنیدم که عمربن خطاب (خداوند از او خشنود باشد) گفت: «اینکه از رسول الله (ص) درباره سه مسئله بپرسم، دوست داشتنی تر از شتران سرخ مو است: اینکه خلیفۀ پس از ایشان کیست؛ و دربارۀ گروهی که گفتند: آیا به زکات در اموال خویش اعتراف کنیم، ولی آن را به شما ندهیم که آیا جنگ با آنان جایز است؟! و دربارۀ کلاله .» این حدیث، به شرط شیخین صحیح است و آن دو، آن را نیاوردند. مطلب به پایان رسید. (مستدرک، حاکم نیشابوری: ج 2، ص 303 ) بنده عرض می کنم: این مسئله بر این دلالت دارد که عمر و امثال او، اقرار دارند که درباره مسئلۀ خلافت، در شبهه بودند؛ یعنی آنان اعتقاد دارند خلیفۀ منصوب، موجود است ولی مدعی است که او را نمی شناسند؛ هما نطور که کلاله و ربا در قرآن موجود هستند ولی تفسیر این دو را نمی دانند؛ بااینکه رسول (ص) آن را بیان داشته است. ولی عمر تلاش می کند که این مسئله را بفهماند که خلیفه را به عینه نمی شناسد؛ اما ما می دانیم که او را کاملا می شناسد؛ ولی این مسئله بر عمربن خطاب و اتباعش حجت است؛ به این خاطر که وقتی او بداند خلیفۀ منصوبی وجود دارد یا اینکه دربارۀ این مسئله در شبهه باشد و نه از قرآن و نه از محمد رسول (ص) بیانی نداشته باشد، چگونه او و دوستش اقدام به پوشیدن این مقام نمودند و بدون اینکه از صاحب شرعی آن، جست وجو کنند. به این خاطر که برای او در مسئله کلاله و ربا امکان پذیر نیست که نظر خویش را بگیرد؛ و بر اوست که دنباله نظرات و صحابه باشد؛ چه بسا یکی از آنان، مطلبی از رسول (ص) در این مورد شنیده باشد؛ همچنین بر او لازم است که اگر در پندارش راست گوست که حکم خلافت را نمی داند یا نسبت به خلیفه منصوب ناآگاهی دارد، باید دربارۀ حکم خلافت بپرسد؛ درحالی که او را این گونه می یابیم که حتی منتظر نماند که رسول (ص) را دفن کند تا اینکه او و دوستش به سقیفه رفتند و به امت خیانت کردند. عمر را می یاابیم که درباره حکم کلاله تا زمان وفاتش ناآگاه مرد؛ هما نطور که مسلم در صحیحش روایت می کند. از عمر: «سپس من پس از خودم، مسئله مهم تری از کلاله نزد خویش را وا نگذاشتم و به اندازه ای که به کلاله به رسول الله (ص) مراجعه نمودم، در مسئلۀ دیگری مراجعه ننمودم؛ و ایشان در این مسئله، نسبت به مسائل دیگر، به من خشمگین بود تا جایی که با انگشتش به سینه ام زد و فرمود: ای عمر! آیا آیۀ صیف برایت کفایت نمی کند؟! ». (صحیح مسلم، مسلم نیشابوری: ج 2، ص 81 ) آیۀ صیف، سخن خداوند متعال است: (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَُّ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللُّه لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللُّه بِكُلِّ شَي ءٍ عَليم)؛ (از تو {درباره كلاله} فتوا مى طلبند؛ بگو: «خدا درباره كلاله فتوا مى دهد: اگر مردى بميرد و فرزندى نداشته باشد و خواهرى داشته باشد، نصفِ ميراث از آنِ اوست؛ و آن {مرد نيز} از او ارث مى برد، اگر براى او {=خواهر} فرزندى نباشد؛ پس اگر {ورثه فقط} دو خواهر باشند، دوسوم ميراث براى آن دو می باشد و اگر {چند} خواهر و برادرند، پس نصيب مرد، مانند نصيب دو زن است. خدا براى شما توضيح مى دهد تا مبادا گمراه شويد و خداوند به هر چيزى داناست). (نساء: 176 ) آیۀ صیف به این خاطر نامیده شده، چون در تابستان و آخرین سال از عمر محمد رسول (ص) فرستاده شده است. اگر فردی مدعی است که خلیفه است، ولی نسبت به حکم کلاله ناآگاهی دارد؛ به رغم اینکه خداوند، در سخن خویش در آیه کلاله تصریح کرده است: «يُبَيِّنُ اللّ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ » پس چگونه در مسئله خلافت الهی وارد می شود که مسئله ای است که مسیر همۀ امت، نسبت به آن متوقف است؟! و هرچند بپذیریم که خلیفۀ رسول الله (ص) را نمی شناسد، پس چگونه درباره اش با نظر خویش حکم می کند؟! سپس چگونه می پندارند که خداوند، انتخاب خلیفه را بر عهدۀ مردم قرار داده است؛ درحالی که عمر در اینجا اقرار دارد که حکم آن را نمی داند، یا نمی داند که خلیفۀ رسول (ص) کیست و آرزو می کند که رسول (ص) ایشان را برایش بیان دارد؟! توجه مخالفین به وصیت پیامبر (ص) در مورد شناخت قائم (ع) پیامبر خدا حضرت محمد (ص) پیش از وفات وصیت نموده اند و این وصیت مکتوب شده است. همچنین وصیتِ مهروموم شدۀ دیگری از آسمان بر رسول الله (ص) نازل شده و بین ائمه (ع) دست به دست می گشته است تا به دست صاحب الامر برسد. (غیبت نعمانی: ص 51 ) طبق روایات، این وصیت نوشته شده است تا اینکه به دست صاحب الامر برسد و حتی طبق روایت، محمد حنفیه، گاه شخصی را می فرستاد تا از روی وصیتِ مکتوب رسول خدا (ص) استنساخ کند (ر.ک: بصائر الدرجات، ج 1، ص 178 ) در مقال های با عنوان «واکاوی وصیت نازل شده از آسمان به حضرت محمد (ص) و نقش آن در شناسایی مدعیان دروغین »، نزول وصیت از آسمان و نوشتن وصیت با خط امیر مؤمنان (ع) مورد تأیید قرار گرفته است؛ گرچه در زمان نزول و زمان کتابت آن توسط امام علی (ع) ابهاماتی مطرح شده است. این مقاله در فصلنامۀ «انتظار موعود »، وابسته به مرکز تخصصی مهدویت، شماره ۵۱ ، در زمستان ۱۳۹۴ منتشر شده است. در واقع مرکز تخصصی مهدویت قم بعد از اوج گرفتن دعوت یمانی و مراجعه به روایات، اصل کتابت وصیت رسول خدا (ص) را پذیرفته است؛ پذیرش این موضوع بعد از اوج گرفتن دعوت یمانی و جلب شدن توجه ها به قضیه وصیت رسول الله (ص) بوده است، زیرا: ۱- آنان گاه تصریح کرده اند که پیش ازاین دعوت و قبل از آن که درصدد پاسخ به دعوت یمانی برآیند، از این موضوع و علامت بودن وصیت مکتوب برای امامت، مطلع نبوده اند. (ر.ک: آیتی، مقاله واکاوی جایگاه وصیت در شناخت امام، ص 16 ) ۲- بررسی موضوع همۀ مقالاتی که در فصلنامه «موعود انتظار » از شماره اول تا پنجاه ویک، چاپ شده نیز گواه همین مسئله است؛ در پانزده سال فعالیت این فصلنامه جز در شماره ۵۱ ، موضوع وصیت رسول خدا (ص) مورد بررسی قرارنگرفته است؛ بااینکه این وصیت، اهمیت ویژه ای در رابطه با شناخت امام معصوم، به خصوص حضرت مهدی (ع) دارد. ۳- فضای رایج در حوزه و میان متدینین -که ما نیز در همان چارچوب می اندیشیدیم- چنین بود که وصیتی از رسول خدا (ص) به شکل مکتوب باقی نمانده است، یعنی در روز پنجشنبه حضرت قصد نوشتن وصیت کردند و عده ای مانع شدند و هرگز آن وصیت مهم، به شکل مکتوب ثبت نشد. این عدم اط الع پیشین، موجب مطرح شدن شبهاتی گردیده است؛ طبعاً وقتی موضوعی برای بار نخست به طورجدی مطرح می گردد، ابهامات و شبهاتی نیز با خود به همراه خواهد داشت؛ البته پاسخ های درخوری نیز برای شبهاتِ این امر تازه عیان شده وجود دارد؛ به هرحال این دعوت مبارک یمانی و علم سید احمد الحسن (ع) بود که موجب شد این موضوع بسیار مهم، یعنی وصیت مکتوب رسول الله (ص) و جزئیات مربوط به آن، برای اولین بار در بین اهل علم، به شکلی گسترده مطرح گردد. اذعان مرکز تخصصی به وجود وصیت مکتوب و علامت بودن آن برای امامت اهل بیت (ع) بسیار راه گشاست. متأسفانه ذهنیت رایج بین بسیاری از شیعیان آن است که پیامبر اکرم (ص) وصیت کتبی ننمودند و زمینۀ نوشتن وصیت فراهم نشد؛ درحالی که روایات بسیاری برخلاف این ذهنیت مشهور وجود دارد و علمایی که به تتبع و عمیق شدن در روایات اهتمام داشته اند در کتا بهای خویش به این موضوع تصریح کرده اند. نه تنها مسئله وصیت شب وفات پیامبر (ص)، بلکه اصل چگونگی شناخت قائم (ع) در موقع ظهور و راه های دلالت بر آن حضرت از جمله شگفتی ها و اختصاصات این دعوت مبارک در بین اهل علم و حتی عموم مردم است. تأمل در نوشته های مهدوی روشن می کند که تا قبل از دعوت یمانی (ع) کسی علم به راه شناخت حجت خدا در عصر ظهور نداشت؛ و برای شناخت صاحب الامر، بیشتر، از علائم ظهور و اتفاقاتی که به زعم اشتباه آن ها خارق العاده خواهد بود استفاده می کردند و یا خودشان را مشغول می نمودند، غافل از اینکه: این موارد صرف علائم ظهور هستند، نه راه شناخت مدعی صادق؛ به بیان بهتر، اینکه آنان بین علائمی که در عصر ظهور، قبل از آن و یا هم زمان با آن اتفاق می افتد و بین را ههای شناخت حجت خدا و علامتی که همراه حجت خداست -تا دلالتی بر صدق کلامش باشد- خلط می کردند؛ فلذا به نتیجۀ باطلی می رسیدند و آن اینکه مشکلی در شناخت قائم (ع) در زمان ظهورش نخواهند داشت. همچنین غافل از اینکه بسیاری از این علائم، خلاف فهم آن ها تفسیر می شود و بهتر است بگویم که صحیحش را حجت خدا بیان می کند. در این بین، سید یمانی (ع) با اظهار علم الهیِ خویش، مسئلۀ قانون معرفت حجت را بیان و با تنها وصیت به جامانده از رسول خدا (ص) با مردم احتجاج می کند؛ و همه را دعوت می کند تا در مورد راه شناخت حجج الهی تحقیق کنند. بااینکه علامت بودن وصیت در بین روایات ما موجود بوده است، اما یا از چشم آ نها دور مانده و یا اینکه راه دلالتش بر مدعی را نمی دانستند؛ تا اینکه سید احمد الحسن (ع)حقایق این وصیت و راه دلالتش را تبیین نمود: حرث بن مغیره از امام صادق (ع) پرسید که صاحب این امر با چه چیز شناخته می شود؟ فرمود با سکینه و وقاروعلم و وصیت. عَنِ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِ بِي عَبْدِ اللِّه ع بِمَ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الَْمْرِ قَالَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْعِلْمِ وَ الْوَصِيَّةِ. (بصائر الدرجات: ج 1، ص 489 ) امام باقر (ع) فرمود: به زمین بچسب و هرگز از هیچ کسی تبعیت نکن تا اینکه مردی از نسل حسین (ع) را ببینی که وصیت پیامبر (ص) و پرچم و سلاحش با اوست؛ و إياك و شذاذا من آل محمد، فإن لآل محمد و علي (عليهم السلام) راية و لغيرهم رايات، فالزم الأرض و لا تتبع منهم رج ال أبدا حتى ترى رجلا من ولد الحسين (عليه السلام)، معه عهد نبي الله (صلى الله عليه و آله) و رايته و سلاحه . (البرهان في تفسير القرآن: ج 1، ص: 352 ) همچنین فرمود: بین رکن و مقام با قائم ما بیعت می کنند، درحالی که عهدی (وصیت) از رسول خدا (ص) همراه اوست که هریک از ائمه از پدرش به ارث برده (و نام همه اوصیای پیامبر به ترتیب در آن ذکر شده است). فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللِّه ص قَدْ تَوَارَثَتْه الَْبْنَاءُ عَنِ الْبَاء. (غیبت نعمانی: ص 282 ) و دیگر روایات که مجال ذکر همه آ نها نیست؛ اما با همۀ این احوال، از چشم نوشته ها و کتب محققین غافل مانده بود و یا تفسیر حقیقتِ احتجاج به وصیت پیامبر (ص) از توانشان خارج بوده است پيروان ملكوت خداوند فصل درو، آخر الزمان است. گفته شد تنها کسانی به ملکوت خدا راه می یابند که هرلحظه منتظر آمدن پسر انسان باشند؛ ملکوتی که زوال ناپذیر است؛ همان گونه که در مزامير آمده است: ای خداوند، همۀ مخلوقات، تو را ستايش خواهند کرد و همۀ مقدسانت تو را سپاس خواهند گفت، از شکوه ملکوت تو تعريف خواهند کرد و از قدرت تو سخن خواهند گفت، به طوریکه همه متوجه عظمت تو، کارهای تو و شکوه ملکوتت خواهند شد. ملکوت تو جاودانی و سلطنتت بی زوال است. (مزامیر 145 : 11 - 13 ) آری ملکوت خدا بی زوال است، اما ملکوت خدا از آن کيست و چه کسانی از آن بهره خواهند برد؟ و چه کسانی پيرو ملکوت خدا خواهند بود؟ عيسی درود خدا بر او باد می فرماید: خوشا به حال آنان که نياز خود را به خدا احساس می کنند، زيرا ملکوت آسمان از آن ايشان است... خوشا به حال آنان که به سبب نيک کردار بودن آزار می بینند، زيرا ايشان از برکات ملکوتِ آسمان بهره مند خواهند شد. (متی 5: 3 و 10 ) برای درک بهتر ملکوت در کلام عيسی (درود خدا بر او باد) مثالی را از زبان ايشان بشنويم: آنچه در ملكوت خداوند روی میدهد، مانند ماجرای آن شخصی است كه در مزرعۀ خود تخم خوب كاشته بود. يک شب وقتی خوابيده بود، دشمن او آمد و لابه لای تخم گندم، علف هرز كاشت و رفت. وقتی گندم رشد كرد و خوشه داد، علف هرز هم با آن بالا آمد. كارگران آمدند و به او خبر دادند كه آقا، اين مزرعه كه شما تخم خوب در آن كاشتيد، پر از علف هرز شده است. او جواب داد: اين كار دشمن است. گفتند: میخواهيد برويم علف های هرز را از خاک بيرون بكشيم؟ جواب داد: نه! اين كار را نكنيد. ممكن است هنگام درآوردن آ نها، گندم ها نيز از ريشه در بيايند. بگذاريد تا وقت درو، هر دو با هم رشد كنند، آنگاه به دروگرها خواهم گفت علف هرز را دسته كنند و بسوزانند و گندم را در انبار ذخيره نمايند. (متی 13 : 24 - 30 ) اين کلام مفاهيم بسياری دارد؛ عيسی (درود خدا بر او باد) اين مفاهيم را بر شاگردان خود عرضه می کند؛ مفاهيمی که مخاطبان اصلی آن ما هستيم. انسان هایی که در آخرالزمان زندگی می کنند و حال بايد انتخاب کنيم، بين اينکه بذر گندم باشيم يا علف های هرز. تفسير مَثَل را از کلام عيسی بر شاگردانش -بعدازآنکه از او خواستند تا معنی اين حکايت را برايشان بيان کند- می خوانیم: عيسی فرمود: بسيار خوب. من همان كسی هستم كه تخم خوب در مزرعه میكارد. مزرعه نيز اين دنياست و تخم های خوب آنانی هستند كه پيرو ملكوت خداوند میباشند و علف های هرز پيروان شیطان اند. دشمنی كه علف های هرز را لابه لای گندم ها كاشت، شيطان است. فصل درو، آخر الزمان است و دروگرها، فرشتگان هستند؛ هما نطور كه در اين حكايت، علف های هرز را دسته كردند و سوزاندند، در آخر الزمان نيز همین طور خواهد شد.من فرشتگان خود را خواهم فرستاد تا هر چيزی را كه باعث لغزش میشود و هر انسان بدكاری را از ملكوت خداوند جدا كنند و آ نها را در كورۀ آتش بريزند و بسوزانند، جايی كه گريه و فشار دندان بر دندان است. در آن زمان، انسانهای نيک در ملكوت خدا، همچون خورشيد خواهند درخشيد. اگر گوش شنوا داريد، خوب گوش دهيد. (متی 13 : 37 - 43 ) معجزه در عقاید شیعه اکثر کتب عقایدی شیعه چنین تبیین می کنند که معجزه ممکن است، اما لازم و واجب نیست. اصل عقایدی شیعه این است که حجت با نص شناخته می شود و اما امکا ن شناخت به واسطۀ معجزۀ تنها، جای اختلاف است؛ برای نمونه: شیخ طوسی می گوید: «لازم نیست که خداوند به دست هر امامی معجزه ظاهر کند؛ به خاطر اینکه امامتش می تواند به واسطۀ نص یا راه دیگری اثبات شود؛ و هروقت فرض بگیریم که برای شناخت، راهی جز معجزه نیست، در این صورت اظهار آن واجب می شود... و اگر این پیامبر که به واسطۀ معجزه شناخته شد، نصی بر پیامبر لاحق داشته باشد، در این صورت اظهار معجزه بر پیامبر دوم لازم نیست ». (الاقتصاد شیخ طوسی: ص 55 ) شیخ طوسی در اینجا می گوید که وجود نص بر پیامبری، دلیل کافی است و نیازی به معجزه ندارد، اگرچه در مورد این نکته که معجزه دلیلی مستقل است نظر اشتباهی در پیش گرفت. (ر.ک: عقاید اسلام، بحث معجزه) شیخ جعفر سبحانی می گوید: «مفاد آیاتی که معجزه را نفی می کند این است که هیچ شکی نیست که معجزه یکی از طرق اثبات ادعای پیامبر است. بله معجزه یکی از طرق است، نه تنها راه؛ و در بحث های کلامی تبیین شد که دو راه دیگر نیز برای اثبات ادعا وجود دارد: اول: تصریح پیامبر سابق بر پیامبر لاحق؛ همانطور که تصریح به پیامبر اکرم (ص) در تورات و انجیل شده بود. دوم: ملاحظۀ قرائن و شواهد از زندگی مدعی نبوت و شریعتش و محتوای کتابش، اصحابش و اخلاق و سوابقش و... بنابراین، اعجاز یکی از طرق اثبات ادعای نبوت است، نه تنها راه اثبات ادعای نبوت ». (مفاهیم القرآن: جزء چهارم، ص 111 ) در اینجا شیخ سبحانی اگرچه استقلال اعجاز در مورد راه اثبات را قائل می شود که حرف اشتباهی است اما این را نیز اعتراف می کند که تنها راه شناخت و اثبات، اعجاز نیست، بلکه نصی که از پیامبر گذشته بر پیامبر آینده باقی می ماند، دلیل کافی است؛ و جالب این است که نص تورات و انجیل را برای اثبات نبوت پیامبر اکرم (ص) کافی میداند و این مثال را ذکر می کند. جا دارد از ایشان سؤال شود که چه نصی در مورد پیامبر وجود داشت که آنگونه نص را سید احمد الحسن (ع) همراه خود نداشت. مگر ایشان به تنها وصیت بازدارنده از گمراهیِ پیامبر (ص) به عنوان نص تشخیصی احتجاج نکرد؟ همان وصیتی که نه تنها در روایات متعدد به صفت بازدارنده از گمراهی تا روز قیامت موصوف شده است، بلکه در روایات متعدد، به عنوان راه شناخت قائم (ع) معرفی شده است؛ و این در حالی است که روایات متعدد دیگری نیز که در مورد اوصاف و خصوصیات قائم و مهدی وارد شده است بر ایشان (ع) تطبیق دارد؛ از محل تولد و نام پدر و اوصاف ظاهری و... از اینجا دانسته می شود که نظر علمای شیعه این است که: اولاً معجزه ممکن است و واجب نیست؛ البته این حرف درست است و موافق عقل و نصوص محکم است. ثانیا اینکه معجزه راهی مستقل برای اثبات ادعای مدعی است و کفایت می کند؛ چون که اجرای معجزه در دستان شخص کاذب، به حکم عقل، قبیح است؛ چون که اگر معجزه در دستان کاذب محقق شود باعث گمراهی مردم می شود. این حرف اشتباه و خطاست. بله اجرای معجزه مادی به دست شخص کاذب قبیح است، اما مشکل اینجاست که چگونه اعجاز را تشخیص دهیم تا راه اثبات کامل شود و شبهه ای به همراه نداشته باشد؟ چاره در اعجازی است که قاهره باشد و احتمال غیر اعجاز را نداشته باشد. این گونه معجزه، امکان ندارد و برای اثبات ادعای نبوت آورده نمی شود، چون صحبت در مورد اعجازی است که همراه شبهه و لبس باشد تا راه ایمان را برای مردم باقی بگذارد، چون امتحان و آزمایش مردم، سنت تییغرناپذیر الهی است؛ درحالی که اعجاز قاهره، راه ایمان را می بندد. بله ممکن است که معجزات قاهره ای از سمت حجج الهی محقق شود، اما این نیست مگر برای عذاب مردم، نه برای اثبات ادعای مدعی؛ مانند شکافتن دریا توسط حضرت موسی(ع) که باعث ایمان غیر اختیاری فرعون شد، اما خداوند این ایمان را نپذیرفت:(وَ جَاوَزْنَا بِبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْيًا وَ عَدْوًا حَتىَّ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَ إِلَهَ إِلَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَ ءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.ءَالْنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)؛ ({سرانجام} بنی اسرائیل را از دريا {رود عظيم نيل} عبور داديم و فرعون و لشكرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنی اسرائیل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمين هستم! اما به او خطاب شد: الآن؟! درحالی که قبلاً عصيان كردى و از مفسدان بودى). (یونس: 90 - 91 ) وقتی خداوند می گوید که الآن ایمان پذیرفته نیست و باید قبلاً عصیان نمی کردی، یعنی قبل از دیدن معجزۀ قاهره باید ایمان می آوردی، وگرنه ایمان در این هنگام اثری ندارد. همان زمانی که معجزات غیر قاهره از موسی (ع) دیدی، اما آن را تفسیر به سحر کردی. آری موسی با بینات و نصوص گذشتگان آمد، به همراه معجزات غیر قاهره که تأییدی بر نصوص و بیاناتش باشد، اما تو هیچ کدام را نپذیرفتی: (وَ قَالَ مُوسى يَافِرْعَوْنُ إِن ىّ رَسُولٌ مِّن رَّ بّ الْعَلَمِينَ. حَقِيقٌ عَلىَ آن لَّ أَقُولَ عَلىَ اللَِّ إِلَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنىِ إِسْرَاءِيلَ. قَالَ آن كُنتَ جِئْتَ بِايَةٍ فَأْتِ بهِا آن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. فَأَلْقَ ى عَصَاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ. وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ. قَالَ الْمَلَُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ آن هَاذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ)؛ (و موسى گفت: اى فرعون! من فرستاده اى از سوى پروردگار جهانيانم. سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم. من بینه و نصوص روشنى از پروردگارتان براى شما آورده ام؛ پس بنی اسرائیل را با من بفرست! {فرعون} گفت: اگر معجزه ای آورده اى، نشان بده اگر از راست گویانی. {موسى} عصاى خود را افكند، ناگهان اژدهاى آشكارى شد! و دست خود را {از گريبان} بيرون آورد و براى بينندگان، سفيد {و درخشان} بود! اطرافيان فرعون گفتند: بی شك، اين ساحرى ماهر و داناست). (اعراف: 104 - 109 )