نشریه زمان ظهور شماره 45

به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت دانایی چهار شنبه15 آذر1396/ 17ربیع الاول 1439/6 دسامبر2017/شماره45/ 4 صفحه سردبیر - وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ – «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ « » و كارشان در ميانشان مشورت است. »(شوری 38 ) برخی اعتقاد دارند که فردی که شعار و نماد حاکمیت خدا را بالا می برد، مطلقا مبدأ و سرآغاز شورا را نفی می کند؛ ]شورایی[ که قرآن، به آن اقرار نموده است و کتاب های آسمانی نیز به آن اقرار دارند. این اعتقاد اشتباهی است. در کتاب های مقدس، می یابیم که خلفای خداوند که در فرستادگان خداوند به سوی مردم جِلوه گر شده است، با یارانشان، از مبدأ و سرآغاز شورا استفاده می کردند؛ به رغم اینکه در تصمیم گیری ها، سُلطه مطلق داشتند.) بهترین مثالِ این مطلب، زمانی است که رسول الله) ص) با یارانش در واقعه مشهور خندق مشورت نمود که سلمان محمدی در آن، به رسول الله (ص) اشاره به حفر و کندن خندق نمود. و ایشان مشورت او را عملی کرد. ( الطبرسي، الحاج الميرزا حسين نوري ، نفس الرحمن في فضائل سلمان.) همچنین این مسئله را در کتاب مقدس، با داود پیامبر می یابیم. «آن دو به داود گفتند: به پا خیزید و با شتاب، از آب عبور کنید؛ به این خاطر که أَخِيتُوفَل، این گونه به شما اشاره نموده است. داود و همه مردمی که با او بودند، برخاستند و از اردن عبور کردند. » داود پیامبر، به مشورت یارانش عمل کرد و از رود عبور کرد. ( الكتاب المقدس : صموئيل الثاني الاصحاح 17 عدد 22 ) فردی که به حاکمیت خداوند اعتقاد دارد، مبدأ و سرآغاز شورا را اجرا می نماید. ولی به شرطی که فردی که بالای هِرَم شوراست، شخصی باشد که خداوند، او را به عنوان خلیفه در زمین قرار داده باشد یا فردی باشد که خلیفه خداوند، او را به عنوان ارزیابی کننده، منصوب و قرار داده است. و فراموش نکنیم که اولین پارلمانی که بر این زمین بود، در شهرهای سومری ها بود که بالا سر آنان؛ مردی منصوب از سوی خداوند بود. )کتاب توهّم بی خدایی)وَهم الإِلحاد( نشانه های پروردگار در هستی-احمد الحسن ) مرگ عبدالله آغاز فروپاشی حکومت آل سعود... آن مطلب، این است که روایت مشخص می کند فرج آل محمد (ع) پس از مرگ عبدالله در روزهای اندکی است ان شاءالله. پس ما توجه زیادی روی بیان این علامت مهم داریم، به خصوص پس از آن وقایعی که این روزها در سعودی می گذرد. رییس جمهور قبلی فرانسه- سارکوزی- تغییرات سعودی را سونامی می خواند یعنی تغییراتی بسیار زیاد که در مملکت عربی سعودی قبلا سابقه نداشته است. و این تغییرات به صورت بالفعل حاکمان آن را درگیر می کند و امروز شاهد تغییرات جاری هستیم. به تصریح محمدبن سلمان توجه می کنیم تا بفهمیم در مملکت عربی سعودی چه می گذرد: «بزرگان وهابی را درهم خواهیم کوبید » (مضمون) ... پس این تصریحی از طرف محمد بن سلمان به بزرگان وهابی در مملکت سعودی است که آنها را به زودی درهم خواهد کوبید و آنچه در عمل تحقق یافته، زندانی کردن آنهاست. طبیعتا چنین اعلامی از طرف ولیعهد سعودی چیزی است که قب الً در مملکت سعودی وجود نداشت. قب الً پیمانی بین جد مملکت آل سعود و محمدبن عبدالوهاب وجود داشت و م یگفتند قوام دین از طرف بزرگ وهابیت و قوام سیاسی از طرف بزرگ خانواده سعودی است. در نتیجه و بر این اساس، یک حاکم است که پادشاهی می کند و از طرف دیگر فردی از خانوادۀ محمدبن عبدالوهاب هست که جنبۀ عقایدی و دینی را حفظ می کند و این جریان، مستمر بوده است تا زمان ملک عبدالله. و ولیعهد سعودی فردی است که جریان سیاسی را پیش می برد و پس از مرگ عبدالله مملکت سعودی وارد یک جریان جدید می شود و روش حکومتی آنها با روش قبلی متفاوت می شود و روشی که سلمان و پسرش به کار می برند با روش ملک عبدالله متفاوت است. روش قبلی با اعتقاد و پشتیبانی از روش وهابی بود و مبتنی بر همراهی حاکمان با روش وهابی ها بود ولی حاکمان سعودی امروز اینگونه عمل نمی کنند. پس می توانیم بگوییم روش آنها حتی نسبت به زمان ملک عبدالله و مرگ او تغییر کرده است و آنچه محمدبن سلمان به بزرگان وهابیت وعده داده است، نشانۀ تغییری بزرگ در مملکت عربی سعودی است و از جنبۀ اقتصادی هم کارهای اجرایی بزرگی انجام شده است. اولاً بزرگان را کنار زده است و به زودی موضوعات و محرمات را تغییر می دهد. از شرکت های بزرگ اقتصادی برای کار در عربستان دعوت کرده است و پنجاه میلیارد دلار برای توسعه قسمت شمالی مملکت عربی سعودی اختصاص داده است. گفته است آزادی های سکولار را در آن توسعه می دهد و این چیزی است که در گذشته سابقه نداشته و به زودی بزرگان وهابیت آن را محکوم می کنند و حداقل آن را بدعت می دانند و او می خواهد شهری سیاحتی در کنار دریای سرخ ایجاد کند و این شهر سیاحتی، آزاد است و در آن، دستوارت سعودی قبلی اجرا نمی شود و روشی جدید دارد و کارهایی که قبلاً حرام بود در آنجا انجام می شود. از کارها و قرائت های جدید در روزهای آینده پرده برداری می شود و همۀ این تغییرات و قرائت های متفاوت، به یک چیز اشاره می کند و آن اینکه پس از مرگ عبدالله مملکت سعودی وارد مرحلۀ تازه ای شده است. اما در سعودی سابق یعنی قبل از این تغییرات، ارتباطی عمیق بین روش وهابی و حکام آل سعود وجود داشت و در مملکت عربی سعودی قبل پیوندی دائمی بین این دو بود و حکم عقیدتی و سیاسی با هم همراه بود. یکی جنبۀ عقیدتی و دیگری جنبۀ سیاسی را پوشش می داد. ولی آنچه امروز در سعودی می گذرد فاصلۀ بین فکر وهابی و رهبری سیاسی آنهاست و با این دیدگاه می توان گفت عبدالله، آخرین پادشاه حاکم حجاز در همراهی با فکر وهابی است، ولی سلمان بن عبدالعزیز و پسرش محمدبن سلمان مرحل های جدید را نشان می دهند و می کوشند تا فکر وهابی را از حجاز دور کنند همان طورکه به آنها وعده داد تا آنها را در عمل نابود کند. بزرگان وهابی را زندانی کرد و روش قبلی را محمد بن سلمان از بین برد و روش امروزشان با روش قبلی آنها کاملا متفاوت است و می توانیم بگوییم روش قبل، تابع محمدبن عبدالوهاب بود که با ملک عبدالله به پایان رسید و این روش، تمام شد و با عبدالله تمام شد و روایات آل محمد (ع) به این تغییرات اشاره می کند. آیا می توان عبدالله حجاز را همان عبدالله روایات آل محمد (ع) دانست؟ • بعد از مرگ عبدالله، مردم بر احدی اجتماع نمی کنند و این امر، بدون صاحب شما ان شاءالله به انجام نمی رسد. پادشاهی سال ها به پایان می رسد و حکومت به ماه ها و روزها می رسد. اشکال وهابی ها: نمی توان بر این روایت اعتماد کرد زیرا حکومت پس از عبدالله به برادرش سلمان رسید. پاسخ: کارهای اجرایی که محمدبن سلمان در مملکت سعودی انجام داد، بی سابقه است و او وعده داده است همۀ کسانی را که منش وهابی دارند، متلاشی می سازد؛ هما نطور که بزرگان آنها را زندانی کرد. اشکال شیعیان: روایت مبهم است زیرا ذکر نمی کند این عبدالله کیست و نیز شهری را- که این حاکم بر آن حکومت می کند- بیان نمی نماید. پاسخ:روایات دیگری هست که خصوصیات و رفتار و روش عبدالله را بیان می کند و می توانیم بین دو روایت تقارن برقرار کنیم و در همراهی با روایات دیگر، ابهامی باقی نمی ٬ماند و همان طور که آیات قران کریم، برخی از آنها برخی دیگر را تفسیر می کند، این روایات هم برخی، برخی دیگر را تفسیر می کند. مثلا در روایتی از رسول الله(ص) آمده است مردی به نام عبدالله بر حجاز حکومت می کند یا روایت دیگری که می گوید مردی حاکم است که اسم او اسم حیوان است و ... و پس از او مردی به نام عبدالله بر حجاز حاکم می شود و وای بر شیعۀ ما از دست این مرد! و با مرگ او شما را بشارت به ظهور حجت می دهم. وای بر شیعۀ ما از دست او یعنی روشی که این پادشاه حجاز به آن عمل می کند، روش دشمنی با اهل بیت وشیعه آنها است تا حدی که مرگ او، خلاص و رهایی برای شیعۀ ماست. اشکال:به شرطی که حکومت بعد از او کمتر از یک سال طول بکشد ولی اگر فردی- که بعد از عبدالله می آید- بیش از یک سال حکومت کند، پس این عبدالله نیست زیرا روایت می گوید، حکومت سال ها می گذرد و به حکومت ماه ها و روزها می رسد. پاسخ:این بیان به این شکل رد می شود که ماه ها و روزها می تواند به سال برسد ولی آنچه روایت بیان می کند آن است که روشی- که پیش از مرگ عبدالله به آن عمل می شد- با آن روشی که بعد از مرگ عبدالله عمل می شود متفاوت است حتی از نظر دوره زمانی هم با هم فرق دارد روایت می گوید حکومت سال ها به پایان می رسد و و حکومت و ملک به ماه ها و روزها می رسد و ماه ها می تواند یک ماه، سه ماه یا سیزده ماه باشد که از یک سال می گذرد مثلاً اگر سلمان حاکم شد و قدری بیش از یک سال حکومت کرد یعنی ماه ها نیست؟! بلکه معنی روایت آن است که حکومت پس از عبدالله مانند زمان عبدالله و قبل از او و کسی- که اسمش مانند اسم حیوان بود نیست- بلکه مدت حکومت کم می شود مثلا چهارده یا سیزده ماه و مانند حکومت های طولانی قبل از آن نیست. و مهمتر از همه اینها؛آنچه در حجاز می گذرد نشان می دهد که امام صلوات الله علیه در میان ماست زیرا روایت می گوید این امر، بدون صاحب شما به پایان نمی رسد یعنی این امر به صاحب شما منتهی می شود و نه اینکه صاحب شما این امر را بیاورد. یعنی امام در میان مردم است به این ترتیب می توانیم بگوییم بر روایت منطبق می شود و این، بشارتی از طرف امام صادق (ع) است که اگر این علامت تحقق یافت شما نزدیک به امام موعودتان هستید و امر حکومت، جز با او به پایان نمی رسد. محکم و متشابه قرآن و حکمت متشابهات مطابق آیات و روایات، یکی از راه های شناخت حجت خدا و تمییز مدعی راستین از مدعیان دروغین، علم به متشابهات قرآن است. قرآن کریم می فرماید: (هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلّاَ اللُّه وَالرَّاسِخونَ فِي الْعِلْم يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّ أُولُو الْلْبَابِ) ( اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب آیات محکم است] که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است[ آنها اصل و اساس کتاب اند, و بخشی دیگر آیات متشابه است] که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون استو جز به وسیله ایات محکم و روایات استوارتفسیر نمی شود[ ولی کسانی که در قلوبشان انحراف] از آیات الهی[ است رای به فتنه انگیزی و طلب تفسیر] نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان[ از آیات متشابه اش پیروی می کنند, و حال آنکه تفسر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمیداند.و استواران در دانش] و چیره دستان در بینش[ می گویند: ما به آن ایمان آوردیم همه]چه محکم چه متشابه[ از سوی پرورگار ماست.و] این حقیقت را [ جز صاحبان خرد متذکر نمیشوند.(آل عمران7) و امام باقر (ع) نیز می فرمایند: (نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تاویله)؛ ما راسخون در علم هستیم و ما تأویل آن را می دانیم. (وسائل الشیعه: ج 27 ، ص 179 )در روایت دیگری، امام صادق (ع) می فرماید: (اذا ادّعی مدع فاسألوه عن تلک العظائم التی یجیب فیها مثله)؛ چنانچه کسی مدعی ]مهدویت[ شد، از او دربارۀ مسائل بزرگی که همانند امام پاسخ آن را می دهد، سؤال کنید. (الغیبه نعمانی: ص ۱۷۳ ؛ بحارالانوار- علامه مجلسی: ج ۵۲ ، ص ۱۵۷ ). همچنان که قرآن و اهل بیت (ع) می فرمایند، تفسیر متشابهات تنها در توان حجت خداست و نیز راهی است که خداوند برای شناخت حجت های خود قرار داده است... متشابه یعنی آنچه بر کسی که به آن علم ندارد مشتبه است و معنای قطعی آن را نمی داند؛ و آیات محکم همان آیات ام الکتاب هستند؛ همچنان که در روایت آمده است: (عن مسعدة بن صدقة، قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن الناسخ والمنسوخ، والمحكم والمتشابه، قال: الناسخ الثابت المعمول به والمنسوخ ما كان يعمل به ثم جاء ما نسخه، والمتشابه ما اشتبه على جاهله)؛ مسعده بن صدقه می گوید از امام صادق (ع) در خصوص ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه پرسیدم، فرمود: ناسخ چیزی است که وجود داشته و بدان عمل می شده است و منسوخ آن چیزی است به آن عمل می شده و سپس آنچه آن را نسخ می کند نازل می شود؛ و متشابه آن چیزی است که بر کسی که علمش را ندارد پوشیده و مشتبه است. (تفسير العياشي: ج ۱، ص ۱۱ ) همچنانکه امام صادق (ع) می فرماید، متشابه بر کسی که علم آن را ندارد متشابه است؛ فلذا آیاتی که برای سایرین متشابه است برای اوصیاء رسول خدا (ص) که مصداق راسخون در علم بوده و علم به متشابهات نزد آن هاست محکم است؛ پس برای اهل بیت(ع) همۀ قرآن محکم است و برای دیگران همه آیات متشابه است چراکه غیر معصوم، محکم را از متشابه تشخیص نمی دهد. حکمت وجود متشابهات عبارت است از: _ احساس نیاز و اضطرار نسبت به معصوم (ع) ؛ امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: ( ...وقسماً لا يعلمه إلا الله وملائكته والراسخون في العلم. وإنما فعل ذلك لئ الا يدعي أهل الباطل المستولين على ميراث رسول الله من علم الكتاب ما لم يجعله الله لهم، وليقودهم الاضطرار إلى الانتمام يمن ولي أمرهم فاستكبروا عن طاعته...)؛ ...و بخشی از آن را هم تنها خدا و ملائکۀ او و راسخون در علم می دانند؛ و خداوند این چنین کرد تا اهل باطل که بر میراث رسول خدا مستولی شده اند، مدعی علم کتاب که خداوند آن را برای آنان قرار نداده، نشوند و نیز نسبت به کسی که بر آ نها ولایت دارد و از اطاعتش سرپیچی کردند به اضطرار بیفتند.) وسائل الشيعة )آل البيت(: ج ۲۷ ،ص ۱۹۴ )) _ امتحان و غربال؛ زیرا اگر قرآن برای همه محکم بود و در آن متشابهی وجود نداشت، هرکس امام خود بود و دیگر امتحان رجوع به معصوم وجود نداشت؛ به همین دلیل خداوند قرآن را متشابه قرارداد تا اطاعت مردم از حجت هایش و التزام به کلام آن ها را بشناسد. _ متشابه بودن قرآن سبب شده است تا این کتاب، کتابی جاوید بوده و همچون رودی در هر زمان زنده و جاری باشد... امام باقر (ع) می فرماید: ( القرآن حيُّ لم يمت و انَّه يجري كما يجري اليل و النهار و كما يجري الشمس و القمر و يجري علي آخرنا کما يجري علي اوَّلنا)؛ قرآن زنده است و نمی میرد و جاری است چنانکه شب و روز جار یاند و همانگونه که خورشید و ماه جاری اند؛ قرآن بر آخرینِ ما جاری می شود، همانطور که بر اولینِ ما جاری بود. ( اصول كافي: جلد دوم) و وقایعی که در آن مطرح شده یا اصلا واقع نمی شود و درنتیجه آن معنا در هیچ زمانی محقق نمی شود و یا اینکه واقع می شود ولی وجوه متعددی دارد که هرکدام اهل و مکان و زمانی مخصوص به خود دارد که در این عالم از جانب امام معصوم بیان می شود؛ پس ممکن است به خاطر اختلاف زمان و مکان و افراد، تأویل آیه ای از قرآن در زمان امام صادق (ع) با تأویل آن در زمان امام مهدی(ع) کاملا متفاوت باشد. امام صادق(ع) فرمود: ( ان للقرآن تاویلا ، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئ فاذا وقع التاویل فی زمان امام من الائمه عرفه امام ذلک الزمان)؛ به درستی که قرآن تأویلی دارد که برخی از آن واقع شده و زمان برخی نیز هنوز نرسیده؛ پس هنگامی که تأویل آن در زمان امامی از ائمه فرا برسد امام آن زمان آن را می داند.( وسائل الشیعه: ج ۲۷ ، ص ۱۹۶ ) پس محکم نمودن متشابه، تنها در توان معصوم است و کسی جز او محکم را از متشابه تشخیص نمی دهد. والحمدلله عبرت ها از غیبت انبیاء (ع) 1.غیبت حضرت ادریس (ع) «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيق نَبِیا وَ رَفَعْنَاهُ مَکان عَلِیّ »ً( و در اين کتاب، از ادريس ياد کن، او بسيار راستگو و پيامبر ]بزرگي[ بود؛ و ما او را به مقام والايي رسانديم.) (مریم: 56 - 57 ) بیان داستان پیامبران (ع)، صرف برای عبرت گرفتن است، ولی متأسفانه عبرت گیرندگان بسیار اند کاند؛ امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «ما أکثَرَ العبرَ و أقَلَّ الإعتِبارَ ». چه بسیار عبرت ها و چه اندک عبرت گیرنده. ( غررالحکم: ص 688 ) باوجود اینکه انبیای بسیاری از سوی خدای سبحان برای هدایت مردم آمدند، ولی همچنان مردم با خلفای الهی همان کاری را می کنند که گذشتگان با انبیاء (ع) کردند و ذره ای از عاقبت امت های پیشین پند نمی گیرند. بیان اهل بیت (ع) از غیبت انبیاء الهی (ع) به عنوان یکی از مهم ترین وقایع در امت های گذشته از دو جهت موردتوجه است: 1) عبرت گرفتن از رفتار پیشینیان، در جهت اصاح رفتار خویش در مقابل ائمه و مهدیین (ع) ؛ 2) دستیابی به روش درست برای خروج از سرگردانی در زمان غیبت ائمه و مهدیین (ع). اولین غیبت در میان انبیاء (ع) ، غیبت ادریس نبی (ع) است. ایشان بعد از غیبت، در میان امت خویش ظاهر شدند و وعده فرج و قیام قائم از فرزندانش (حضرت نوح علیه السلام) را دادند؛ سپس خداوند متعال او را به آسمان بالا برد و مکانش را رفعت داد. (کما لالدین: ج 1، ص 127 ) حضرت ادریس (ع) مأمور به قیام در برابر طاغوت زمان بود تا انتقام مظلومین را از او بگیرد؛ لذا حاکمیت، نقشۀ قتل او را کشید. حضرت ادریس (ع) که یار و یاوری نداشت، به امر الهی از آن شهر گریخت و از خداوند خواست تا بر آن شهر و اطراف آن دیگر باران نباراند، مگر آنکه او خودش از خداوند بخواهد؛ خداوند نیز، دعای او را مستجاب کرد. (کمال الدین: ج 1، ص 127 - 130 ). حضرت ادریس بعد از نفرین اهل قری به شیعیانش که تعدادشان بیست نفر بود فرمود که از شهر خارج شوند و خود نیز به درون غاری در کوه بلند، پناه برد. حضرت ادریس بیست سال در همان غار بود. (کمال الدین: ج 1، صص 127 - 131 ؛ اثبات الوصیة: ص 27 و 28 ) مردم به دلیل ظلمی که بر خلیفه خدا روا داشتند، دچار قحطی شدند؛ حتی قطره ای باران نمی بارید و مردم از شهرهای دور غذا تهیه می کردند. اضطرار آ نها سبب شد به فکر چاره شوند و فهمیدند که راه حل فقط توبه است، لذا تصمیم گرفتند از خداوند طلب توبه کنند. (کمال الدین: ج 1، ص 130 ) امام باقر (ع) می فرماید: «...پس زمانی که مردم به سختی افتادند، گرد هم جمع شدند و گفتند: ...ادریس که از میان ما پنهان شده است و از جایگاه او آگاهی نداریم و خداوند از ادریس به ما مهربان تر است؛ پس همه موافقت کردند که به سوی خدا توبه کنند و او را بخوانند و به او پناه ببرند و از او بخواهند که بر آ نها باران بباراند؛ پس بر خاکستر ایستادند و لباس های سیاه بر تن کردند و خاک بر سر ریختند و با توبه و استغفار و گریه و زاری به سوی خدا بازگشتند و خداوند به ادریس وحی کرد که ...من خدای رحمان و رحیم هستم و توبۀ آ نها را پذیرفتم و خطای آ نها را بخشیدم ...پس از مخفیگاه خود بیرون برو... ». ( کمال الدین: ج 1، صص 130 و 131). غیبت دیگر حضرت ادریس، مانند غیبت حضرت عیسی (ع) است که از زمین رفعت داده شد. (ر.ک. بحارالانوار: ج 11 ، ص 270 ) حضرت ادریس دائم مردم را موعظه می کرد و به عبادت خالق یکتا برمی انگیخت تا اینکه یاورانش به هزار نفر رسیدند. بعد از رفعت ادریس (ع) به آسمان، پیروان او جز اندکی از بین رفتند؛ سپس در بین آ نها اختلاف افتاد و حوادثی به وجود آوردند و بدعت هایی ساختند تا اینکه زمان نبوت حضرت نوح (ع) رسید. (علل الشرایع: ج 1، صص 27 و 28 ) در دوران غیبت ادریس (ع) ، قائمی دائم در خفاء و غیبت از ظالما ن در بین مردم زندگی می کرد که حافظ مواریث انبیاء بود و مؤمنان در حالت تقیه از دول تهای ظالم با آن ها در ارتباط بودند تا اینکه زمان قائم منتظر، حضرت نوح (ع) رسید. ( اثبات الوصیة: صص 28 و 29 ). قسمت چهارم: امامت به نصب الهی است یا به اختیار مردم این آیه دلالت می کند بر اینکه امامت، امر دیگری غیر از نبوت است، چراکه ابراهیم علیه السلام استحقاق امامت را بعدازاین که خدا در حال پیری به او فرزند داد، دریافت نمود. خدای تعالی فرمود: ( قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ). ( ]همسر ابراهیم[ گفت: ای وای بر من!آیا فرزند آورم در حالیکه من پیرزنم و این شوهر من است که در سن سالخوردگی است؟یقینا این چیزی بسیار شگفت است. (هود: 72 ) ابراهیم علیه السام قبل از اینکه خداوند ذریه ای نصیبش کند پیامبربود، هما نطور که آن آشکار است. و در آیه، همچنین دلیلی است بر این که مقام امامت شأنی عظیم تر از مقام نبوت دارد؛ و قطع ابراهیم نبی علیه السلام آن را بعد از این که از برخی آزمایش ها با موفقیت عبور کرد، سزاوار ]این مقام[ شد؛ که واضح ترین آن ها، امتحانش به ذبح فرزندش اسماعیل علیه السلام بود. خدای تعالی فرمود: (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللُّه مِنَ الصَّابِرِينَ). (هنگاميکه با او به ]مقام[ سعي رسيد، گفت: پسرم! من در خواب ديدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هرچه دستور داري اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت(. صافات: 102 ؛ تا اینجا که فرمود: (إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَاَء الْمُبِينُ). ( به یقین این همان آزمایش روشن است.(صافات 106) و همانا جماعتی از مفسرین بر این عقیده اند که مقصود از امامت در اینجا، همان نبوت است. ابوحیان الاندلسی می گوید: )و مراد از امامت در اینجا همان نبوت یا صاحب شریعتی است که تبعیتش واجب است. چراکه اگر او تبعیت کنندۀ رسولی بود، قطع مأموم آن رسول بود، نه امامی برای او؛ و لفظ امام دلالت می کند بر اینکه او پیشوای در هر چیزی است و کسی که ای نچنین است، کسی نیست مگر نبی؛ و انبیاء به خاطر اینکه تبعیتشان بر مردم واجب است، ائمه هستند(. )الدر المنثور: ج 1، ص 288 ) و این سخن رد می شود؛ برای اینکه ما می دانیم سزاوار شدن ابراهیم علیه السلام برای مقام امامت، بعد از نبوت او و بعد از عبور کردن از برخی امتحانات، در اواخر زندگی اش بود. و جماعت دیگری از مفسرین بر این عقیده اند که مقصود از امامت در اینجا، به معنای (قدوة) است، یعنی «رهبری که الگوی دیگران » می باشد. جلال الدین سیوطی گوید: (قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا). فرمود: من تو را برای همۀ مردم پیشوا و امام قرار دادم ]که به دین تو و هدایت تو و سنت تو اقتدا کنند[. (بقره: 124) و ابن کثیر پس از بیان آیۀ شریفه می گوید: ( وهنگامی که تکالیف بزرگی که پروردگارش به او امر نموده بود را ادا کرد، او را برای مردم امامی قرار داد که به او اقتدا کنند و در هدایتش اقامت گزینند). (تفسیر ابن عربی: ج 1، ص 73 ) ممکن نیست این رأی را پذیرفت، زیرا هدایت از لوازم پیامبری است. وقتی انسان، پیامبر باشد، لازمۀ این مقام است که مقتدی باشد و پیروی شود و الگو و هدایت کننده ای برای کسانی که به سوی آن ها مبعوث شده، باشد؛ پس از آنجا که می دانیم ابراهیم علیه السلام هنگامی که خدا او را امام قرار داد، پیامبر بود، پس این یعنی اینکه اعطای مقام امامت به او -به معنای رهبر و الگو بودن- تحصیل حاصل خواهد بود و مثل این است که چیزی به او عطا ننموده ، زیرا پیش ازاین، آن را به دست آورده است. رازی در ذیل این آیه می گوید: و فرموده او: (وَ مِن ذُرِّيَّتِى) درخواست امامتی است که خدای تعالی آن را ذکر کرده است؛ پس لازم است مراد از عهد، همان امامت باشد تا جواب با سؤال مطابقت کند؛ پس معنای آیه این گونه می شود که گویا خدای تعالی فرمود: ( امامت به ظالمان نمی رسد و هر گناه کاری، قطع به خودش ظلم نموده است). و آیه دلالت بر آنچه گفتیم دارد. اگر گفته شود: ظاهر آیه، اقتضا دارد که ظالم بودن آنها در ظاهر و باطن نفی شده باشد و حال اینکه این طهارت ظاهری و باطنی برای امامان ]اهل سنت[ و قاضی ها صحیح نیست. در جواب می گوییم: اما شیعیان به وسیلۀ این آیه، بر صحت سخنانشان در لزوم عصمت ظاهری و باطنی استدلال می کنند؛ اماما می گوییم، این آیه اقتضای آن را دارد جز اینکه، ما اعتبار ]طهارت از ظلمِ[ باطن را ترک می کنیم و تنها عدالت ظاهری معتبر است. (تفسیر رازی: ج 4، ص 46 - 47 ) رازی اعتبار ]طهارت از ظلمِ[ باطن را در عدالت، بدون تبیین ترک می کند، علی رغم اینکه گفت: (این آیه اقتضای آن را دارد). و به هرحال، اشکال مسئلۀ عصمت در آینده خواهد آمد. -4 فرموده او تعالی: ( وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّا قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّا اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّه يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّه وَاسِعٌ عَلِيمٌ)؛ ( و پیامبرشان به انان گفتک بی تردید خدا طالوت را برای شما به زمامداری برانگیخت.گفتند:] شگفتا![ چگونه او بر ما حکومت کند و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتر و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده.] پس ما کجا و زمامداری انسانی تهیدست کجا؟[ ] پیامبرشان[ گفت:خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده. و خدا زمامداری اش را به هرکس که بخواهد عطا می کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست.(بقره247)) آیه واضح است در اینکه ملکیت، انتخاب و اختیار الهی است که مردم در آن اختیاری ندارند و به ایشان موکول نشده است. زمخشری می گوید: (...(إن الله اصطفاه عليكم) خدا کسی است که او را بر شما برگزید و او به شخص صالح از میان شما آگاهتر است و هیچ ایرادی بر حکم خدا نیست). (الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل: ج 1، شرح ص 379 ). و در اینجا بسیاری از آیات وجود دارد که بر این مطلب دلالت می کنند، از جملۀ آن ها: فرموده خدای تعالی: ( قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) ( بگو خدایا ای مالک همه موجودات! به به هر که خواهی حکومت میدهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی, و هرکه را خواهی عزت میبخشی و هر که راخواهی خوار و بی مقدار می کنی, هر خیری به دست توست یقینا تو بر هرکاری توانایی.(آل عمران:26) و همچنین: ( فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ الله وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّه الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ الله النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ الله ذُو فَضْل عَلَى الْعَالَمِينَ)؛ ( پس آنان را به توفیق خدا شکست دادند و داوود] جوان مومن و نیرومندی که در سپاه طالوت بود[ جالوت را کشت و خدا او را فرمانروایی و حکومت داد و از آنچه می خواست به او آموخت واگر خدا]تجاوز و ستم[ برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد.قطعا زمین را فساد فرا میگرفت.ولی خدا نسبت به جهانیان دارای فضل و احسان است.(بقره251) و گفته او تعالی: ( وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرض وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)؛ و ما می خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم. قصص: 5 و گفته او تعالى: ( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّه مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكاً عَظِيم ) ( بلکه انان به مردم ] که در حقیقت پیامبر و اهل بیت اویند[ به خاطر انچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده, حسد می ورزند. ما به خاندان ابراهیم , کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانروایی بزرگی بخشیدیم.(نساء 54) و گفتۀ او تعالى: ( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّاَةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ). ( و آنان را پیشوایان قرار دادیم که به فرمان ما ] مردم را[ هدایت می کردند , وانجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحی کردیم.و انان فقط پرستش کنندگان ما بودند.(انبیاء 73). و گفته او تعالى: ( وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ)( و برخی از آنان را چون] دربرابرمشکلات –سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین[ صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند.پیشوایانی قرار دادیم که به فرمانم ]مردم را[ هدایت می کردند.(سجده 24). این همه آیات -و بسیاری دیگر- بر این دلالت دارد که حاکم شرع کسی است که خدای تعالی او را نصب می کند، نه کسی که به وسیله قدرت و سلطه، به حکومت دست یابد؛ و نه کسی که به وسیله آنچه انتخابات می نامند و مردم برمی گزینند، به آن برسد. استقامت در عبادت رسیدن به ملکوت آسمان ها و قدم جای پای معصوم و حجت خدا گذاشتن با حرف و شعار امکا نپذیر نیست. اراده و تصمیمی قاطع می طلبد. ایمان به حجت خدا در حقیقت آغاز سلوک و حرکت به سمت ملکوت آسمان ها و حرکت به سمت خدای سبحان است؛ اما طبیعی است که این ایمان اگر با لوازمش همراه نباشد، ایمان عاریه ای خواهد بود و خطر از بین رفتنش حتی تا دم مرگ هم بسیار است. باید به لوازم این ایمان، مقیّد باشیم تا ایما نمان مستقر شود و در وجودمان نهادینه گردد. مقیّد بودن به این لوازم، استقامت می خواهد. فقط کسانی ایمانشان مستقر خواهد شد که اهل استقامت در مسیر کمال باشند؛ و لذا خدای متعال در آیۀ ۱۳ سورۀ احقاف می فرماید: ( إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللُّه ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ)؛ «کسانی که گفتند «الله » پروردگار ماست و استقامت ورزیدند، نه خوفی بر ایشان خواهد بود و نه محزون می شوند .» زیرا که اینان صاحب ایمان مستقر خواهند بود و قطعاً با ایمان از دنیا خواهند رفت. یکی از مصادیق این استقامت برای دستیابی به ایمان مستقر، موعظ هپذیری است. آغاز مسیر کمال در سلوک الهی این است که ظرفیت موعظ هپذیری را در خود بالا ببریم. رسول خدا صلی الله علیه وآله در کلامی زیبا خطاب به ابن مسعود فرمودند: ( اذا قیل لک اتقوالله فلا تغضب فانه یقول: (وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّه أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ) . (بقره: ۲۰۶ ). ای ابن مسعود! از اینکه به تو گفته شود تقوا پیشه کن و پروای الهی داشته باش، خشمناک مباش، زیرا که در قرآن دربارۀ چنین افرادی گفته شده است: «آنگاه که به او می گویی تقوای الهی داشته باش بر او گران می آید و غرور و تعصب جاهلی اش او را به گناه می کشاند »). (آثارالصادقین: ج ۶، ص ۳۳۵ ، ح ۲۰ ). بنابراین فرار از موعظه و گران آمدن موعظه بر انسان، او را از مسیر کمال دور می کند و به ورطۀ گناه می کشاند. در حقیقت تحمل این مسیر دشوار و استقامت در آن، بدون توجه به موعظه امکان پذیر نخواهد بود. از دیگر مواردی که از مصادیق استقامت در انسان است، انجام واجبات و مستحباتی است که در رساندن انسان به کمال بسیار مؤثر است. این عبادات، ابزار کار انسان برای دستیابی به معرفت است. در آیۀ ۹۹ سورۀ حجر آمده است: ( وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يأْتِيكَ الْيقِينُ) ؛ پس براي رسيدن به یقین بايد همت مان، عبادت باشدو بدون عبادت، رسیدن به این حقیقت امکان پذیر نخواهد بود. سید احمدالحسن علیه السلام در تفسیر آیۀ ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْانْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ)، فرمودند: ( مراد از لیعبدون، لیعرفون است یعنی تا معرفت پیدا کنند) ؛ و در ادامۀ آن فرمودند: ( فنحن نعبد لنعرف)، یعنی ما عبادت می کنیم تا به معرفت برسیم. پس رسیدن به معرفت، بدون عبادت، امکا نپذیر نخواهد بود؛ و البته این عبادت هم باید برای خدا باشد تا قرب الهی میسّر شود؛ همان طور که مولایمان احمدالحسن علیه السلام فرمودند: (لا خیر فی عبادة لا تقرب صاحبها الی الله، در عبادتی که صاحب خود را به خدا نزدیک نمی کند، خیری نیست). گاهی پیش می آید بعضی از ما وقتی وارد دعوت مبارک یمانی آل محمد علیهم السلام می شویم، با اندکی تبلیغ و بیان ادله و اندکی مطالعۀ کتب، همه چیز را تمام شده می بینیم و نسبت به عبادت و راز و نیاز و توجه قلبی و شب زنده داری و امثال این ها کوتاهی می کنیم؛ و حال آنکه غافلیم، دوری از این عبادات، انسان را در خطر سقوط قرار می دهد. احمدالحسن علیه السلام فرمودند: ( انت فی هذه الدنیا نفسک مشغولة بتدبير بدنك، لهذا كانت هذه العبادات لتمنع النفس عن الانشغال بالبدن و لتوجه الي الانشغال بالله، انظر في عبادات الاسلام بحسب ظاهرها ستجدها في هذا، لا تأكل لا تشرب، اترك الشهوات، هذه عبادة الصيام و هي واضحة آ نها منع للنفس عن الانشغال بالبدن، و غيرها أيضا. الحج أنظر فيه، الصلاة كذلك، كلها في أمرين: قطع صلة بهذاالعالم و توجيه الي عالم آخر، و ذكرالله و الانشغال بالله) . ( مع العبدالصالح عليه السلام، ج ١، ص ٦٥) . ( نفس تو در اين دنیا مشغول رسیدگی به بدن توست؛ لذا این عبادات برای آن است که نفس را از مشغول شدن به بدن باز داشته و توجه او را به خدا مشغول نمایی. اگر به عبادات اسلام بنگری، برحسب ظاهر چنین مطلبی را می یابی: نخور، ننوش، شهوات را ترک کن! این عبادت روزه است و به روشنی گویای این مطلب است که عبادات به خاطر باز داشتن نفس از مشغول شدن به بدن می باشد؛ دیگر عبادات نیز به همین گونه است، به حج و نماز نگاه کن! محتوای همۀ آن ها دو چیز است: قطع ارتباط با این عالم و روی آوردن به عالم دیگر؛ پرداختن به ذکر و یاد خدا و مشغول شدن به او). اهل بیت علیهم السلام با تمام مشغله ای که داشتند، هرگز از عبادت خدا غفلت نمی ورزیدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: ( امام سجاد علی هالسلام مجاهدت شدیدی در عبادت داشت، روزها روزه می گرفت و شب ها به نماز می ایستاد تا جایی که به جسمش ضرر می رسید. پرسیدم بابا جان این همه استقامت و بر خود سخت گرفتن برای چیست؟ فرمودند: اتحبب الی ربی لعله یزلفنی. محبت و علاق هام را به خدا نشان می دهم، شاید مرا به خود نزدیک کند). ( المحبة في القرآن والحديث، ری شهری، ص ٥٨٨). شيخ حبیب سعیدی از انصار نزدیک مولایمان احمدالحسن علیه السلام می گوید: ( در یکی از شب های ماه مبارک رمضان سید علیه السلام پس از اتمام نماز، سجده طولانی نمود که بعدازآن نتوانست افطار کند و در حال خستگی شدید، می گریست. غذا مدت زیادی جلوی سید علیه السلام ماند. انصار، علت را پرسیدند. فرمود: در اثناء سجودم چیزی از آتش جهنم را دیدم). (کرامات و غیبیات،). این گونه عبادت است که منجر به یقین می شود؛ و لذا در قرآن می خوانیم: ( كَلَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَينَ الْيقِينِ) . ( تكاثر: 7-5 « ؛) حقاً كه اگر با علم یقینی می دانستید قطعاً جهنم را می دیدید، سپس به دیده یقین مشاهده می کردید .» پس این عبادت، علم الیقین می آورد تا آنجا که جهنم را به انسان نشان می دهند و درنتیجه به عین الیقین ( شهود حق) ، حقیقت جهنم را می بیند. در حالات رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده است: ( آن قدر در حالت قیام در نماز می ایستاد که پاهایش ورم می کرد. عرض شد: یا رسول الله! چرا با خود چنین می کنید، درحالی که خدای متعال گناه گذشته و آیندۀ شما را بخشیده است؟ فرمودند: آیا بنده شکوری برای پروردگارم نباشم). ( آثارالصادقین، ج ۹، ص ۴۶۵ ، ح ۴). پس در هر جایگاهی که باشیم باید عبادت را سرلوحۀ زندگی خود قرار دهیم تا بتوانیم مسیر رسیدن به خدای سبحان را طی کنیم. ایمان و مردم آخرالزمان ...ممكن است عده ای حتی مرا «خداوند » خطاب كنند، اما به حضور خدا راه نيابند. فقط آنانی می توانند به حضور خدا برسند كه ارادۀ پدر آسمانی مرا به جا آورند. در روز قيامت بسياری نزد من آمده، خواهند گفت: خداوندا، خداوندا، ما پيغام تو را به مردم داديم و با ذكر نام تو، ارواح ناپاک را از وجود افراد بيرون كرديم و معجزات بزرگ دیگری نیز انجام داديم؛ ولی من جواب خواهم داد: من اصلا شما را نمی شناسم، از من دور شويد ای بدكاران. ( متی 7: 21 - 23 ) و در کتاب دوم پطرس نیز این چنین آمده است: در ميان شما نيز معلمين دروغين پيدا خواهند شد كه با نيرنگ، دروغ هایی دربارۀ خدا بيان خواهند كرد و حتی با سَرور خود، مسيح، كه ايشان را با خون خود خريده است، سر به مخالفت بر خواهند داشت؛ اما ناگهان سرنوشتی هولناک دچار آن ها خواهد شد. عده ای بسيار، تعاليم مضر و خلاف اخلاق ايشان را پيروی خواهند كرد و به سبب همين افراد، راه مسيح مورد اهانت و تمسخر قرار خواهد گرفت. اين معلم نماها از روی طمع، با هرگونه سخنان نادرست خواهند كوشيد پول شما را به چنگ بياورند؛ اما خدا از مدت ها پيش ايشان را محكوم فرموده؛ پس نابودی شان نزديک است. (دوم پطرس 2: 1- 3). حال با این شرایط، راه چاره چیست؟ راه حفظ ایمان به عیسی -درود خدا بر او- و آمادگی و همراهی با پسر انسان. بار دیگر به کلام نورانی عیسی -درود خدا بر او- بازمی گردیم، آنجا که می فرمایند: فقط با عبور از درِ تنگ می توان به حضور خدا رسيد. جاده ای كه به طرف جهنم می رود خيلی پهن است و دروازه اش نيز بسيار بزرگ و عدۀ زيادی به آن مسیر می روند و به راحتی می توانند داخل شوند؛ اما دری كه به زندگی جاودان باز می شود، كوچک است و راهش نيز باريک و تنها عدۀ كمی می توانند به آن راه يابند. (متی )14 -13 :7) این عدۀ کمِ نجات یافتگان، همان کسانی هستند که به جای فریب خوردن از کلام معلمان دروغین، ارادۀ خداوند را به جای می آورند و در راه اجرای آن ارادۀ الهی می کوشند؛ مانند کسانی که هرلحظه منتظر آمدن صاحب خانه هستند.و عیسی -درود خدا بر او- می فرماید: پس اگر خدا به فكر پوشاک گل هاست، گل هایی كه امروز سبز و خرّم اند و فردا پژمرده می شوند، آيا به فكر پوشاک شما نخواهد بود، ای سست ايمانان؟ برای خوراک نيز نگران نباشيد كه چه بخوريد و چه بنوشيد! غصه نخوريد، چون خدا روزی شما را می رساند. مردم بی ايمان تمام زندگی خود را صرف به دست آوردن اين چيزها می كنند، اما پدر آسمانی شما به خوبی می داند كه شما به همۀ این ها نياز داريد؛ بنابراين، ملكوت خدا را هدف زندگی خود قرار دهيد و خدا خودش همۀ نيازهای شما را برآورده خواهد ساخت. (لوقا 12 : 28 - 31 )

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 45
مشاهده فایل پی دی اف