نشریه زمان ظهور شماره 44

به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت بخشندگی جمعه3 آذر1396/5 ربیع الاول1439/24 نوامبر2017/شماره44 / 4 صفحه سردبیر – سوال متقین – سرگرم ی ها و لذت های دنیا یکی از اسباب بسته شدن چشم بصیرت و عدم درک حقیقت است؛ خداوند می فرماید:) كَلَّ بَل رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)؛ چنين نيست که آنها مي پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاري بر دلهايشان نشسته است! مطففين: 14 . پس لازم است به حق و حقیقت آل محمد (ع) که از آن دور شده ایم، بازگردیم و حال خویش را اصلاح نماییم.چه زيبا و ساده، احمد الحسن (ع) دعوت آل محمد (ع) را آغاز نمود و در یک جمله خلاصه نمود:… اینکه از خدا بخواهید حق را برای شما نمایان سازد... جمله ای عظیم که کل توحید در آن نهفته شده است؛ اینکه خود را لایق پرسیدن و در مقابل خداوند ایستادن بدانیم. اینکه احمد الحسن (ع) اولین کسی بود که انسان را به ذات و وجدان خویش بازگردانید تا در امتحان عظیم بين منیت و ربوبیت قرار بگیریم. اینکه آنچه من م یخواهم و می بینم و میدانم، درست است یا اینکه آنچه خدا می گوید؟ ولی آيا تا کنون شده در مورد حق مطلق از خداوند راهنمایی خواسته باشیم؟ در دعاهای روزانه، همیشه از خداوند طلب خیر م یکنیم. آيا برای حق مطلق خداوند، از خدا طلب راهنمایی کرده ایم؟ واقعا خود را شايسته روبرو شدن با خداوند می دانیم و در وجود خویش چنین طهارتی یافته ایم که از غیب (خداوند) طلب راهنمایی به غیب امام مهدى (ع) کنیم؟ اولین قدم در این مسیر معرفت، توجه به خداوند است و قبل از آن، شناخت خویشتن جهت طلب و دریافت راهنمایی از طرف خداوند است؛ و همان گونه كه نقل شده راه رسیدن به خداوند به عدد خلایق است. ) وَاتَّقُوا اللَّه وَيُعَلِّمُكُمُ اللُّه وَاللُّه بِه كلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) ؛ از خدا بترسيد. خدا شما را تعليم می دهد و او بر هر چيزى آگاه است. بقره:282)) گرچه خروج از ظلمت و شیطنتِ نفوسِ شرور تا رسیدن به نور حق، به زبان، آسان گفته می شود ولی در عمل عدۀ کمی آن را درک می کنند؛ و عدۀ کمتری از آن ها حرکت عملی خواهند داشت و باز هم عدۀ کمتری از آ نها به نور می رسند، زیرا که این همان جهادی است که خداوند آن را برای اولیای خاص خویش باز کرده است.جهاد با نفسی که پرچ مدار شکست در آن، ابلیس ملعون، مسیر نظر به خداوند برای اهل دنیا را، با سرگرمی های آن بسته است. زن از دیدگاه یمانی آل محمد (ع) از نظر خداوند زن و مرد در انسانیت و روح ایمان با هم تفاوتی ندارند. سیداحمدالحسن علیه السلام در این باره می فرمایند: «زن مؤمن مانند مرد مؤمن است. زن مؤمن نماز می گزارد، روزه می گیرد و به آنچه مورد رضای خداوند سبحان اوست عمل می کند دقیقاً مانند مرد مؤمن، مگر در برخی تفاصیل و خصوصیات. زن مؤمن مکلف است که نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش، حق را به مردم بشناساند و ابلاغ نماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّه نَفسًا إِلّا وُسعَها لَها ما كَسَبَت وَعَلَيها مَا اكتَسَبَت » ( خدا هیچ کس را جز به اندازه ی طاقتش مکلف نمی کند. نیکی های هر کس از آن خود اوست، و بدی هایش از آن خود اوست) ( بقره: 286 ) سید یمانی علیه السلام در مورد جابگاه اجتماعی زن و نقش زن در حکومت عدل الهی نیز با توجه به توانمندی های بانوان چنین فرموده اند: « در دولت الهی، اگر خدا خواست که آن دولت در یک زمانی تشکیل شود، زن م یتواند در جایگا ههای بسیاری نقش داشته باشد. توانایی زن در بسیاری از جایگاه ها و کارها از مرد کم تر نیست، بلکه در بعضی از کارها زن از مرد بسیار بهتر است؛ و اسلام محدودیتی برای زن قائل نیست که به مقام و منصبی برسد تا جامعه را رهبری کند هر وقت که شرایط آن را داشته باشد و بتواند کار را به طور کامل و صحیح اداء کند. » کسانی که با نگاهی کوته بینانه و بدون علم و آگاهی نسبت به اسلام اصیل، به این دین مقدس تهمت می زنند و اسلام را دینی مرد سالار و ظالم در حق زن مطرح می کنند و عمل ناصحیح برخی مدعیان دین داری اسلامی را به پای اسلام ناب محمدی می گذارند لازم است به جهت احترام به عقول خودشان و حق مردم، با اندکی انصاف یک بار هم نظرات خلیفه خداوند را بررسی کنند. یکی از مواردی که عمدتا اسلام را به خاطر آن، تحقیر کننده ی زن و ظالم در حق زن معرفی می کنند، حکم تعدد زوجات در صدر اسلام است. سید احمدالحسن علیه السلام با توضیحی مختصر پیرامون این مساله و تبیین علت چندهمسری رسول الله، نه تنها وجود این قانون را در آن زمان ،خلاف کرامت و جایگاه زن نمی دانند بلکه با بیانی زیبا و متناسب با اوضاع زمان، این حکم را راهی برای حفظ حیثیت زن و همچنین ضامنی برای سلامت نسل های بعد مطرح نموده اند: اما موضوع ازدواج در زمان رسول الله (ص) بویژه در محیط زندگی ایشان و حتی قبل از اسلام ، به دلیل فراوانی زنان نسبت به مردان، ازدواج متعدد بود. .. دلیل این مشکل در آن محیط ، جنگ و کارزار مستمر و راهزنی بود و این باعث شد که به طور مداوم تعداد بسیاری از مردان کشته شوند، در حالی که زنان در منازل خود خانه نشین بودند، و معمولا از منزل خارج نمی شدند و هیچ خطری آنها را تهدید نمی کرد، و حتی در جنگ ها، آنها را به اسارت می بردند اما به قتل نمی رساندند و این بر عکس مردان بود. و درصد بسیار زنان ، مشکل اجتماعی در همان محیط را تا درجه ای افزایش می داد، که بیشتر زنانی که موفق به ازدواج نمی شدند، پرچم هایی را بر می افراشتند و اعلام می کردند که مایل به ارتباط جنسی با مردان هستند، و به زنان صاحب پرچم های قرمز معروف بودند. و بسیاری از مردان، دختران خود را در حالی که کوچک بودند، در پدیده ی مشهور به «زنده به گور کردن دختران » ، می کشتند، و آن هم بدلیل فراوانی زنان در آن جامعه، و عدم دست یابی بسیاری از آنان به همسر، و پناه بردن به شهوت رانی، به بدون ضابطه و قانونِ اجتماعی بود(مانند ازدواج). و رسول الله (ص) قانونی را برای تنظیم ارتباط جنسی، در چنان جامعه ای، در قالب ازدواجی با قانون و ضابطه آوردند، به گونه ای که نسب ها ضایع نشوند. پس تعدد همسران را با قانون اجتماعی که ضامن حق و کرامت زن است، در چنین حالت سرگردانی اجتماعی، تشریع کردند، بگونه ای که زن وسیله ای نباشد، که مردان آن را دست به دست کنند، مانند زنان صاحب پرچم ها. بلکه همسری محترم با حقوق قانونی برای مردی باشد . و قانون تعدد همسران که پیامبر(ص) آورد، بهترین راه حل برای پدیده ی اجتماعی سرگردانی زنان، بود. و در طی چند سال اندک ، پدیده زنده به گور کردن دختران و صاحبان پرچم های قرمز، به پایان رسید، این در مورد قانون گذاری رسول الله (ص) درباره ی پدیده تعدد همسران برای حل مشکل اجتماعیِ فراوانی تعداد زنان در جامعه بود. اما در مورد تصرف ایشان (ص) ، دلیل آن به ویژه این بود که بیشتر مردان از ازدواج با چند زن، بدلیل دشواری زندگی و سختی تهیه غذا و امثال آنها، رویگردان بودند. پس اقدام رسول الله (ص) بر ازدواج با چند زن با وجود تنگ دستی ایشان ، برای تشویق دیگران بود، و اقدام ایشان خارج از حدود زندگی اجتماعی محیطی که در آن زندگی می کردند، نبود که آن محیط به مردانی که در آن زندگی می کردند فرض می کرد تا با چند همسر ازدواج کنند، تا معضل بزرگ فراوانی زنان نسبت به مردان حل شود، که راه حلی اخلاقی باشد و نیاز بیولوژی زنان به جنس مخالف را پُر کند و کرامت او را با تعدد زوجات حفظ نماید. بعد از این توضیح اعتقاد دارم که از نادانی و بی خردی است که بر مردی که هفت زن را به همسری برگزیده اشکال وارد کنند، در حالی که در جامعه ای زندگی میکند، که در صد زنان نسبت به مردان ،هفت به یک است. زیرا تو در قرن بیست و یکم در جامعه ای زندگی می کنی که در صد زنان نسبت به مردان یک به یک است و اغلب مردان در آن فقط با یک زن ازدواج می کنند، پس ازدواجت با هفت زن در زمان تو و جامعه ی تو، اشتباه است، اما همچنین ازدواج آن مرد با یک زن در آن بُرهه از زمان و جامعه ای که در آن زندگی می کرد، اشتباه بود و بلکه اشتباهی بزرگ و ویران کننده ی جامعه بود، زیرا که باعث بوجود آمدن پدیده هایی مانند زنده به گور کردن دختران و صاحبان پرچم ها می شد. »ا سید یمانی علیه السلام با نگاهی متعالی به زنان و حقوق زنان در عصر حاضر ،علاوه بر ارتقا معرفتی تمام انسان ها در نگاه به زن که پایه و اساس مبارزه با خشونت علیه زنان می باشد با ارائه احکام متناسب روز بسیاری از مشکلات و دل نگرانی های جامعه زنان را مرتفع نموده است که در ادامه به دو مورد در زمینه ازدواج و ارث زنان اشاره می کنیم. آزادی زن برای ازدواج: زن بالغ رشید ( کسی که به 18 سال رسیده باشد و رسیدن به سن تکلیف به تنهایی کفایت نمی کند) می تواند خودش ازدواج کند ( چه دائم باشد، چه موقت) وسرپرست او نمی تواند اعتراض نماید، چه باکره باشد و چه قبلاً شوهر کرده باشد. پاسخ های فقهی جلد 3 پرسش 139 سهم ارث برای زن: مسأله تفاوت میان مردان و زنان در ارث را قبلا بیان کرده ام که این امر به حقوق و وظایف و واجبات مربوط است؛ مرد مسئول حفظ زن در جامعه ای است که اکثر زنانش کار نمیکنند و مردان هستند که مدیریت امور را بر عهده دارند؛ و برای همین صحیح آن است که به طور کلی و در بستر تاریخی آن، به قانون بنگرند؛ نه این که بعضی از آنها بخشی از پاراگراف های قانون الهی را در یک دوره زمانی خاص در نظر بگیرند و بگویند که این ظالمانه است، این کارشان درست نیست، پس همانطور که سهم مرد مثل بهره دو زن است، همانطور هم مرد باید در حق زن انفاق کند کار زن در خانه، واجب شرعی ضمن عقد ازدواج نیست، فقط یک عرف و رسم اجتماعی در بعضی از جوامع است. به طور کلی، قضاوت ها و قوانین الهی با زمان و به هنگام لزوم، قابلیت تغییر را دارند، اما احکامی را که خلیفه الهی آنها را آورده است، کسی جز خلیفه الهی بعد از ایشان هم نمیتواند آنها را نسخ کند. در محضر ثقلین و بر آنها بخوان سرگذشت آنکس را که آيات خود را به او داديم؛ ولي (سرانجام) خود را از آن تهي ساخت و شيطان در پي او افتاد و از گمراهان شد؛ و اگر می خواستيم، او را با اين آيات بالا می برديم؛ اما او به پستي گراييد و از هواي نفس پيروي کرد. مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کني، دهانش را باز و زبانش را بیرون م يآورد و اگر او را به حال خود واگذاري، باز همين کار را می کند؛ اين مثل گروهي است که آيات ما را تکذيب کردند؛ اين داستان ها را (براي آ نها) بازگو کن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)! .» در ذیل آیه شریفه (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا....الْغَاوِينَ) از امام رضا عليه السلام روايت شده است: خداوند به بلعم بن باعورا اسم اعظم داد و با آن دعا میکرد و دعايش اجابت می شد. سپس به سمت فرعون تمایل پیدا کرد؛ هنگامیکه فرعون در تعقيب موسی عليه السلام و يارانش افتاد، از مقابل بلعم گذر كرد و به بلعم گفت: خدا را بخوان تا موسی و يارانش را به دست ما بسپارد. بلعم سوار الاغش شد تا به دنبال موسی و يارانش بيفتد، اما الاغش سر باز زد و بلعم شروع به کتک زدن الاغ كرد. خدای عزوجل آن الاغ را به سخن وا داشت و گفت: وای بر تو، چرا مرا می زنی؟ آيا می خواهی با تو بيايم تا پيامبر خدا موسی و گروهی از مؤمنان را به چنگ بياوری؟! پس آنقدر آن را زد تا از پای درآمد؛ درنتیجه، آن اسم از زبانش جدا شد و اين فرمودۀ خداوند به همين موضوع اشاره دارد: ( فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ...ُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ اِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ) و اين مثلی است كه خدا آن را بیان کرده است. سپس امام رضا عليه السلام فرمودند: از ميان حيوانات، فقط سه حيوان وارد بهشت مي شوند: الاغ بلعم، سگ اصحاب كهف و گرگ! دليل ورود گرگ به اين جمع اين است كه پادشاهی ستمگر مردی داروغه را فرستاد تا گروهی از مؤمنان را جمع كرده و آنان را شكنجه دهد. اين مرد داروغه، پسری داشت كه سخت مورد علاقه اش بود و آن گرگ آمد و پسرش را خورد. مرد داروغه، سخت ناراحت شد. خدا گرگ را وارد بهشت كرد، چون آن مرد داروغه را غمگين ساخت). (تفسير قمی، ج ۱ ص ۲۴۹ ). طبرسی دربارۀ اين سخن خدای تبارک وتعالی ( وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا ... الْغَاوِينَ)، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمودند: در اصل، اين آيه دربارۀ بلعم بن باعورا هست. سپس خداوند تبارک وتعالی آن را به عنوان مثلی قرار داده است، برای هرکس از اهل قبله (مسلمانان) كه هوا و هوس خويش را بر هدايت الهی ترجيح می دهد. (مجم عالبيان، ج ۴، ص ۳۹۵ ). * نکات: - جایگاه تأسف بار و خسران مأموران آزاردهندۀ انصارِ خلیفۀ خدا و تاوان سنگینی که از عذاب دنیوی و یا اخروی در انتظار آنهاست. - کسی غیر از معصوم صلاحیت شناساندن خلیفۀ خدا را ندارد؛ چونکه ممکن است در خطا بیفتد؛ همان گونه که قبلاً عده ای در خطا افتادند و پیروانشان را نیز به گمراهی کشاندند، به این دلیل که: ١- هلاکت راهنما باعث هلاکت پیروش می شود. (هلاک الدلیل هلاک المستدل). ٢- بهترین دلیل بر امکان خطای علما، واق عشدن خطای ایشان در تکذیب و تخطی از خلفای گذشته است. (ادل الدلیل علی امکان شیء وقوعه) ٣- وقتی احتمال خطای علما وجود دارد، به کلام آنها در رد سید احمدالحسن علیه السلام نمی شود تکیه کرد، خصوصاً برای شب اول قبر و عبور از پل صراط و هنگام میزان و حساب. (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال). - تحمل مصائب خلیفۀ خدا و اولیاء خدا آنقدر ارزشمند است که باعث بهشتی شدن حیواناتی شده است. * درنتیجه، لزوم شناخت معصوم از مسیر صحیح، جهت تبعیت از او تنها راهی است که احتمال گمراهی در آن نیست. کتاب خدا و عترت و وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله، مواردی است که توسط ایشان تضمین شده و ضامن نجات از گمراهی است. اللّهم صَلّ علی محمّد و آل محمّد الأئمة و المهد یین و سلّم تسلیماً. زلزله و صحبت از ولایت تميم بن جذيم گفت: ( هنگامی که على عليه السلام به طرف بصره مى رفتند، در محضر مباركش بودم. وقتیکه از مركب ها پا يين آمده بوديم زمين لرزيد؛ امام عليه السام دست بر زمين زده، سپس به زمين فرمودند: تو را چه می شود؟ پس ازآن روى به ما آورده و فرمودند: اگر اين زلزله همان زلزله اى بود كه حق عزوجل در كتابش از آن ياد كرده، جواب من را می داد ولى اين، آن زلزله نيست). (علل الشرائع: ج 2، ص 556 ) زلزل های که خداوند در قرآن از آن یاد می کند، همان زلزلۀ زمان قیامت است؛ اما این زلزله (زمان قیامت)، در آن زمان چه چیزی خواهد گفت و چگونه جواب امیرالمؤمنین علیه السام را می دهد؟ از حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل شده كه آن حضرت فرمودند: ( در عهد ابوبكر زلزله اى آمد. مردم با ترس و شيون نزد ابوبكر و عمر آمده، ديدند آن دو نيز با ترس و فریاد محضر على عليه السام رفته اند؛ مردم به تبعیت از آن دو، خود را به درب منزل على عليه السام رساندند. على عليه السام از منزل خارج شده و به طرف مردم آمد، درحالیكه از آنچه مردم به خاطرش وحشت زده و محزون بودند، اندوهى نداشته و غمگين نبودند. امام علیه السام از مردم گذشتند و مردم هم به دنبال حضرتش حركت كردند؛ حضرت رفتند تا به تپّه اى رسيدند و بر بالاى آن نشسته و مردم اطراف تپّه قرار و آرام گرفته و چشم به ديوارهاى شهر دوخته و وحشت زده می ديدند كه ديوارها می جنبند و در حال رفتن و آمدن مى باشند. حضرت به آنها فرمودند: گويا از آنچه می بينيد به هول و وحشت افتاده ايد؟ عرضه داشتند: چگونه هول و وحشت نداشته باشيم و حال آنكه هرگز مثل اين صحنه را نديده ايم. حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها فرمودند: اميرالمؤمنين عليه السام دو لب مبارك را حركت داده سپس دست بر زمين زده و فرمودند: تو را چه می شود، آرام باش. زمين آرام گرفت. مردم بيشتر از آن زمانی كه حضرت از منزل خارج شد و به طرفشان آمد در شگفت شدند. امام عليه السام به آ نها فرمودند: از اين عمل و حركت من تعجّب كرديد؟ گفتند: آرى. حضرت فرمودند: من كسى هستم كه خداوند متعال در قرآن راجع به او فرموده: ( إِذا زُلْزِلَتِ الْارْضُ زِلْزالَها، وَ أَخْرَجَتِ الْارْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْانْسانُ ما لَها)؛(زلزله: 3- 1)؛ « هنگامیکه زمين شدیداً به لرزه درآيد و زمين بارهای سنگينش را خارج سازد! و انسان می گويد: «زمين را چه می شود که این گونه می لرزد؟ .» من همان انسانى هستم كه به زمين می گويد: تو را چه می شود. ( يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها)؛ «در آن روز زمين مردم را به حوادث بزرگ خويش آگاه می سازد ». منظور از «أَخْبارَها » من هستم كه زمین از من به مردم خبر میدهد. » (علل الشرائع: ج 2، ص 556 ) امروزه نیز شاهدیم که نه تنها آسمان و ملکوت از علیِ آخرالزمان سخن می گویند، بلکه زمین نیز در غم و غربت وصی و فرستادۀ امام زمان علیه السام به سخن آمده است. تنها نیاز به گوشی شنواست... در روایات وارده در مورد ندای آسمانی در عصر ظهور آمده است که جبرئیل در ملکوت ندا می دهد که حق با علی و شیعیانش است: قَالَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ يَسْمَعُهُ كُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ أَلَا إِن الْحَقَ فِي عَلِي وَ شِيعَتِهِ ثُمَّ يُنَادِي إِبْلِيسُ فِي آخِرِ النَّهَارِ مِنَ الْارْضِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِي عُثْمَانَ وَ شِيعَتِهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُون. غیبت طوسی: ص 435 و انسان عاقل می داند که منادی به نام قائم ندا می دهد و این قائم، علی زمان است؛ هما نگونه که ابلیس ندا می دهد که حق با عثمان و شیعیان اوست؛ و این عثمان، همان عثمان زمان یعنی سفیانی و سفیانیون است. در کمال الدین صدوق، جلد 2، صفحه 652 ، از امام صادق علیه السام آمده است: قَالَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ أَلَا إِن الْحَقَ فِي عَلِي وَ شِيعَتِهِ ثُمَّ يُنَادِي إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللُّه فِي آخِرِ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِي السُّفْيَانِيِّ وَ شِيعَتِهِ فَيَرْتَابُ عِنْدَ ذَلِكَ الْمُبْطِلُون. منادی در اول روز از آسمان ندا می دهد که حق با علی و شیعیانش است و سپس ابلیس در آخر روز ندا می دهد که حق با سفیانی و شیعیانش است؛ و اینجا منظور از عثمان، همان سفیانی است که ممثل و مظهر عثمان است؛ و منظور از ندا به نام علی و شیعیانش نیز، همان قائم در عصر ظهور است: النِّدَاءُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ وَ أَيَّ شَي ءٍ يَكُونُ النِّدَاءُ فَقَالَ مُنَادٍ يُنَادِي بِاسْم الْقَائِمِ وَ اسْمِ أَبِيهِ ع . غیبت نعمانی: ص 257 از امام صادق علیه السام آمده است که فرمود ندای آسمانی از حتمیات است. راوی پرسید، ندا به چه داده می شود؟ فرمود که منادی به اسم قائم و اسم پدرش ندا می دهد. در روایتی، امام باقر علیه السام به ابوحمزه ثمالی می فرماید: یا أَبَا حَمْزَةَ لَ يَقُومُ الْقَائِمُ ع إِلَّا عَلَى خَوْفٍ شَدِيدٍ وَ زَلَزِلَ وَ فِتْنَةٍ وَ بَاَءٍ يُصِيبُ النَّاس . غیبت نعمانی: ص235 . ای ابا حمزه، همانا قائم قیام نمی کند، مگر زمانی که ترس زیادی حاکم است و همچنین زلزله ها و فتنه و بلایی که به مردم می رسد. و امروز نیز باید علی زمان دست بر زمین بگذارد و به او بگوید که تو را چه می شود... وصیتی با صفتی خاص؛ باز دارنده از گمراهی آنچه از نقل های متعدد این حادثه فهمیده می شود این است که غالب این نقل ها، بیان کرده اند که پیامبر صلی الله علیه وآله قصد داشتند وصیت و کتابتی داشته باشند که مانع گمراهی و اختاف امت شود. تکرار صفت «بازدارندگی از گمراهی » در مورد وصیت پیامبر، نشان از اهمیت ویژۀ وصیت رسول خدا دارد؛ و گویا شخص پیامبر نیز در همان زمان که قلم و کتف درخواست کرده بودند، بر اهمیت و بازدارندگی از گمراهی این نوشته تأکید داشتند: صحیح مسلم و صحیح بخاری از ابن عباس نقل می کنند: ( اشتد برسول الله صلی الله علیه وسلم وجعه فقال ائتوني بكتاب أكتبه لكم لا تضلوا بعدي أبدا) درد بر پیامبر شدت گرفت تا اینکه فرمود: کاغذی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که تا ابد گمراه نشوید در نقل دیگری از ابن عباس در همین زمینه آورده اند: ( لما احتضر رسول الله صلی الله علیه وسلم و في البيت رجال منهم عمر بن الخطاب قال النبي هلم أكتب لكم كتابا لا تضلون بعده فقال عمر إن رسو لالله صلی الله علیه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب ا لله...). ( شرح ابن ابی الحدید به نقل از صحیحین، ج 2، ص: 55 ). زمانی که پیامبر در بستر احتضار بودند و در خانه مردانی بودند از جمله عمر بن خطاب، پیامبر فرمود بیایید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر پیامبر غالب شد و در نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را بس است. از خلیفۀ دوم هم اینگونه نقل شده است: عن عمر بن الخطاب قال: ( لما مرض النبي ص قال: ادعوا لي بصحيفة و دواة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا، فكرهنا ذلك أشد الكراهة، ثم قال: ادعوا لي بصحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعد أبدا...). ( المعجم الأوسط للطبراني 5334 / 162 : 6 و مجمع الزوائد 34 :9 عن الطبراني في الأوسط و الطبقات ) زمانی که پیامبر بیمار شد گفت: برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که تا ابد گمراه نشوید. ما از این کار پیامبر کراهت داشتیم و اصلا خوشمان نمیامد. باز فرمود: برایم صحیفه ای بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که تا ابد گمراه نشوید. از جابر انصاری نیز نقل شده است: ( أبو الزبير عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال: لما كان في مرض رسو لالله صلی الله علیه وآله الذي توفي فيه دعا بصحيفة ليكتب فيها لامته كتابا لا يضلون و لا يضلو ن...) ( الطبقات 2/ ق 36 : 2 و 37 و ابن سبأ: 79 عنه و مسند أحمد 346 : 3) زمانی که پیامبر در بستر بیماری ای که در آن بیماری وفات یافتند بودند در خواست کردند که صحیفه ای آورده شود تا در آن برای امتش چیزی بنویسد که گمراه نمیشوند... از امیر المومنین علی علی هالسام نیز نقل شده است: عن علي بن أبي طالب: ( إن رسو لالله لما ثقل قال: يا علي ائتني بطبق أكتب فيه ما لا تضل امتي من بعدي...). ( الطبقات 2/ ق 37 : 2 و مسند أحمد 90 : 1 و كنز العمال 180 : 7) رسول خدا زمانی که بیمار شدند فرمودند: یا علی کاغذی بیاور تا در آن چیزی بنویسم که امتم بعد از من گمراه نشوند سلیم بن قیس نیز از امام علی علیه السام نقل می کند که به طلحه چنین فرمود: ( يا طلحة أ ليس قد شهدت رسول الله صلی الله علیه وآله حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الامة بعده و لا تختلف، فقال صاحبك ما قال: إن رسو ل الله يهجر). (غیبت نعمانی، ص: 81 ) ای طلحه آیا تو شاهد نبودی زمانی که پیامبر ص از ما کاغذی خواستند تا در آن چیزی بنویسند که امت بعد از آن گمراه نشوند و اختاف نکنند؟ سپس دوست تو گفت که رسول خدا هزیان میگوید. برای انسان عاقل، همین کفایت می کند تا نص و نوشت های که مورد تأکید پیامبر قرار گرفته و مانع گمراهی امت می شود را دریابد. و این نص و وصیت که در مورد خلفای بعد از ایشان است، نه تنها باعث نجات امت بعد از پیامبر می شود، بلکه دست نااهلان و گمراهان و فتنه گران نیز، تا ابد از آن کوتاه است و این وصیتِ ضمانت شده، در زمان قائم و ظهور مهدی آل محمد علیه مالسام نیز امت را از گمراهی و تفرقه و اختاف نجات خواهد داد. به همین خاطر، در روایات متعدد از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که مهدی علیه السام را با عهد و وصیت رسول خدا صل یالله علیه وآله بشناسید؛ امام باقر علیه السام به جابر جعفی فرمود: (ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبی الله و رايته و سلاحه). «هر آنچه برای شما مشکل شود، وصیت رسول خدا و پرچم و ساحش برای شما مشکل نمی شود ». ( تفسیر عیاشی: ج 1، ص 65 ). نکتۀ قابل اهمیتی که در واقعۀ وصیت شب وفات وجود دارد، مسئلۀ زمان است؛ یعنی وصیت پیامبر نسبت به جانشین و خلیفه بعد از خود، به دلیل مشرف بودن بر وحی های پایانی از اهمیت ویژه ای بر خوردار است. امام احمدالحسن علیه السلام در کتاب وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی، صفحۀ 45 ، به این نکته اشاره کردند و فرمودند که دلیل و حکمت وصیت پیامبر در هنگام مرگ این است که وحی و تبلیغ تا لحظات آخر عمر پیامبر ادامه دارد؛ پس وصیت، آخرین چیزی است که بر ایشان وحی می شود و در مورد خلیفه و خلفای بعد از ایشان است. در گفتگویی که بین ابن عباس و خلیفۀ دوم صورت گرفت به اهمیت ویژۀ وصیت منصوص شب وفات اشاره شده است که عمر بن خطاب به ابن عباس می گوید که آیا علی گمان می کند نصی از سوی پیامبر دارد؟ و ابن عباس می گوید اینگونه است. عمر می گوید که پیامبر در مورد علی سخنانی داشته است، اما این مطلبی را ثابت نمی کند و معذوریت نمی آورد و پیامبر مدتی در مورد علی دچار شک شد و خواست تا در شب وفات به او وصیت کند، اما من مانع این کار او شدم. (شرح نه جالبلاغه: ج 12 ، ص 20 ). البته بر انسان عاقل پوشیده نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این وصیت را نوشته است تا واجب مهمی را انجام داده باشد؛ و ایشان سه روز بعد از ماجرای روز پنج شنبه، برای این وصیت وقت داشتند؛ و مهم ترین دلیل برای اثبات این مطلب، وجود نص وصیت شب وفات ایشان در یکی از معتبرترین کتب شیعه و به نقل از خاصه امامیه است که در آن به بیست وچهار خلیفه بعد از خودشان اشاره می کنند؛ دوازده امام و دوازده مهدی. و امروز در زمان همۀ اختلاف ها و تفرقه ها، مردی از فرزندان حسین علیه السام با وصیت پیامبر صل یالله علیه وآله با ما احتجاج می کند و او همان مهدی و قائم آخرالزمان و همان یمانی موعود است؛ و پیامبر در همان وصیت بازدارنده از گمراهی، نامش را ذکر کرده است: «... فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَام ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّ ( فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِ ِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ لَهُ ثَلَثَةُ أَسَامِيَ اسْمٌ كَاسْمِي وَ اسْمِ أَبِي وَ هُوَ عَبْدُ اللِّه وَ أَحْمَدُ وَ الِسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِيُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِين .» حجیت رؤیای صادقه در دعوت امام رضا علیه السلام آخر ماه صفر مصادف است با شهادت امام غریبی که نه تنها از وطنش دور بود و در آنجا به خاک سپرده شد، بلکه بیش از این ها در غربت شکِّ شکاکان و شیعیان واقفی گرفتار شد. امام علی بن موس یالرضا علیه السام بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، از سوی شیعیان دچار مصیبتی می شوند؛ بدین صورت که ولایت و وصایت ایشان را یا مورد انکار قرار می دهند و یا دچار شک و تحیر می شوند؛ و این امتحان و فتنه در موارد متعدد، دامن شیعیانی را گرفته است که در دلشان مرضی نبوده است و مشتاق راه حق بودند. از جملۀ آ نها، صفوان جمال (شتربان) است که با استخاره به ولایت امام علیه السلام یقین پیدا می کند؛ و اکنون داستانی از حسن بن علی وشاء که نکات مهمی را در خودش جای داده است: «حسن بن على وشّاء مى گويد: نزد ما در مرو، مردى زندگى می كرد كه واقفى بود. به او گفتم: از خدا بترس! من هم مثل تو بودم ولى خدا قلبم را نورانى كرد. چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه بگير و غسل كن و دو ركعت نماز بخوان و از خدا بخواه تا در خوابت به تو نشان دهد آنچه را كه بتوانى با آن براى اين امر (ولایت علی بن موسی)، استدلال كنى. به خانه برگشتم و ديدم نامه اى از طرف امام رضا علیه السلام رسيده و در آن به من دستور داده است تا آن مرد را به این امر دعوت کنم؛ پس به سوی آن مرد روانه شدم و او را با خبر نموده، گفتم: خدا را حمد كن و صد مرتبه از او طلب خير نما. چون در مورد تو نامه اى به من رسيده كه دربارۀ همان مباحث ما می باشد؛ و من اميدوارم كه خدا قلب تو را نورانى گرداند؛ پس آنچه از روزه گرفتن و دعا كردن به تو گفتم انجام بده. پس آن مرد واقفی در سحر روز شنبه، نزد من آمد و گفت: گواهى می دهم كه او (علی بن موسی) امام واجب الاطاعه می باشد. پرسيدم چگونه اين را فهميدى؟ گفت: ديشب ابوالحسن علی بن موسی به خواب من آمد و فرمود: اى ابراهيم! به خدا سوگند! تو به سوی حق باز خواهى گشت؛ و او می گفت: هیچ کس جز خدا حال او را نمى دانست ». الخرائج و الجرائح: ج 1، ص 366 . از این داستان، چند نکته مهم، حاصل می شود: -شیعیان در آن زمان علی رغم اینکه با امام موسی کاظم علیه السام و امام جعفر صادق علیه السلام ارتباط داشتند، اما امر وصایت علی بن موسی الرضا علیه السلام بر آنها شبهه ناک شد و برای یقین بر این امر، نیازمند مؤیداتی بودند. -حسن بن علی وشاء جزو محدثین و فقهای مورد وثوق و تأیید است؛ بااین حال می گوید من هم در وصایت امام رضا علیه السام دچار تردید بودم تا خداوند قلبم را هدایت کرد. -حسن بن علی وشاء آن مرد واقفی را به سمت رؤیا و خواب راهنمایی می کند و می گوید که استدلال در مورد صحت ولایت امام رضا علیه السام را از خواب دریافت کند. -او برای اینکه توفیق دیدن رؤیای صادقه نصیب آن مرد واقفی شود، برای او دستورالعملی از نماز و روزه صادر می کند و این امر نشان از این دارد که برای رسیدن به عالم ملکوت نیازمند حرکت و سیر است و البته توفیق خدا. -نکته مهمتر اینکه امام رضا علیه السام، حسن بن علی وشاء را برای هدایت و رساندن دعوت و راهنمایی آن مرد واقفی انتخاب می کند و به او امر می کند که آن مرد را هدایت کند؛ و البته امام رضا علیه السام م یدانست که حسن بن علی چه روشی را برای دعوت استفاده می کند. -آن مرد واقفی نیز در حجیت رؤیا تشکیک نکرد و با دیدن رؤیای امام رضا علیه السلام، به حقانیت ایشان شهادت داد. چه چیزی طوفان نوح را بر پا کرد؟ در قسمت قبل خواندیم که روزگار آخرالزمان، با دوران نوح و لوط درود خدا بر آنان باد، شباهت دارد. در آن زمان، مردم دنیا سرگرم عیش و نوش، مهمانی و عروسی خواهند بود؛ هما نطور که در زمان نوح، قبل از آمدن طوفان، چنین بودند. در آن وقت کسی باور نمی کرد که واقع طوفانی در کار باشد تا آنکه طوفان آمد و همۀ آنان را برد. (متی 37:25 - 39 ) اکنون فرصت مناسبی است تا ببینیم چه عاملی سبب وقوع عذاب در زمان نوح درود خدا بر او باد شده است؟ِرِشيت- فصل ششم-پاراشاي نُوئَح ( نوح) : اين تاريخچۀ خانوادۀ نُوئَح (نوح) است. نُوئَح (نوح) مردي صديق، در دورۀ خودش كامل بود. نُوئَح (نوح) به خداوند تقرب جست. نُوئَح (نوح) سه پسر به دنيا آورد: شِم، حام و يِفِت. جهان در پيشگاه خداوند فاسد گشت و آن سرزمين از ظلم پر شد. خداوند جهان را ديد كه اينك فاسد شده است، زيرا هر بشري بر روي زمين راه تباهي را براي خود انتخاب كرده بود. خداوند به نُوئَح (نوح) گفت پايان (عمر) هر ذی حياتي به حضورم فرارسيده است، زيرا جهان به خاطر آ نها از ظلم پر شده است و اينك من آنان را از جهان نابود مي كنم... و اينك من براي نابود كردن هر موجود زندۀ زير آسمان كه در او روح زندگي }موجود} است، طوفان آب بر زمين ]فرو[ می آورم تا آنچه بر روي زمين است هلاك گردد. عهدم را با تو استوار خواهم كرد و ... پس نُوئَح (نوح) طبق آنچه خداوند او را فرمان داده بود، همانگونه عمل كرد. (برشیت 9:6 - 22 ) آیات کتاب مقدس به روشنی علت وقوع طوفان را گسترش ظلم و فساد بیان می کند. هر انسانی امروز دنیای اطراف خود را ببیند درمی یابد که دنیا آماده است تا طوفان دومی آن را فرا بگیرد. از سویی، در زمان لوط درود خدا بر او باد، نیز جامعه در فساد گسترده ای غرق شده بود؛ کتاب مقدس، نجات لوط از این جامعه را این گونه بیان می دارد: خدا «لوط » را از سدوم نجات داد، زیرا او مرد درست کاری بود و از رفتار و سخنان قبیح و هرزه و گناه آلودی که در روز از ساکنان شهر می دید و می شنید، رنج می برد و به تنگ می آمد. (دوم پطرس 7:2 و 8) و خداوند بر سِدُوم و بر عَمُورا گوگرد و آتش بارانيد. ]این با[ از جانب خداوند از آسمان بود. اين شهرها را و تمام دشت و تمام ساكنين اين شهرها و گياه زمين را نابود كرد. ]وَیِرا 19 : 24 و 25 [ اما حقیقت دیگری که کتاب مقدس آن را به ما یاد آور می شود، تعداد اندکِ نجات یافتگان است: گر چه خدا وقتی نوح مشغول ساختن کشتی بود، صبورانه منتظر توبۀ ایشان ]کسانی که خدا را نافرمانی کرده بودند[ بود. باای نحال، فقط هشت نفر از آن طوفان وحشتناک نجات پیدا کردند و غرق نشدند. (اول پطرس 20:3 ) تعداد کمِ ایمان آورندگان به فرستادۀ خدا در آیات کتاب مقدس بسیار واضح است. در جای دیگر آمده است: پس ملاحظه می کنید که بسیاری دعوت می شوند، اما برگزیدگان کم هستند. (متی 14:22 ) حال با توجه به تطبیق جامعۀ امروز ما با جوامع نوح و لوط، از لحاظ گستردگی و فراگیری ظلم و فساد، آیا لازم نیست به خودمان بیاییم و برای همراهی با پسر انسان آماده باشیم؟ و اینکه بپرسیم چگونه می توانیم جزو اندک نجات یافتگان باشیم؟ و نیز بررسی کنیم که مردم در دوران پیشین با فرستادگان خداوند چگونه رفتار نمودند و چه کسانی نجات یافتند؟ قسمت سوم امامت به نصب الهی است یا به اختیار مردم سخن او تعالی: ( يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْارْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللِّه إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللِّه لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ). ص: 26 «]ﻭ گفتیم:[یا داوود! همانا تو را در زمین جانشین ]و نماینده خود[ قرار دادیم پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند.بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند چون روز حساب را فراموش کرده اند عذابی سخت دارند. خلافت در اینجا هما نطور که واضح است به معنی حکومت است و خلیفه، همان حاکم و امام می باشد؛ و این گفتۀ خدای تعالی بر این مطلب دلالت می کند: (فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ) ؛ «پس بین مردم به حق داوری کن » و در اینجا خلافت، همان جعل و منصب دادن از جانب خدای تعالی است و ملاحظه می گردد که آن به همۀ مردم یا به بشریت نسبت داده نشده و فقط به شخص داوود علیه السلام نسبت داده شده است. کسی که از جانب خدای تبارک وتعالی معین شده است و برای مردم در تعیینش، حق دخالتی نیست. و به تحقیق، این معنی در سخنان بسیاری از علمای عامه از قبیل «عینی » آمده است آنجا که می گوید: (حسن بصری سخن خدای تعالی را خواند: ( يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْارْضِ(ای داوود همانا تو را در زمین جانشین ] و نماینده خود[ قرار دادیم ) ( یعنی تو را جانشین برای کسانی که قبل تو بودند گردانیدیم. (في الأرض)، یعنی بر ملک و حکومت زمین، همانند جانشین قرار دادن بعضی از پادشاهان، که افرادی را بر بعضی سرزمین ها جانشین خود قرار می دهند و او را بر آن مالک می کنند. عمده القاری: ج 24 ، ص 240 ابن جریر طبری گوید: و سخن او: ( يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْارْضِ)؛ (ای داوود همانا تورا در زمین جانشین ] و نماینده خود[ قرار دادیم) (، خداوند متعال می فرماید: و به داوود گفتیم: (ای داوود! همانا تو را در زمین جانشین خود قرار دادیم، بعد از کسانی از فرستادگان مان که قبل تو بودند؛ تا بین اهل آن داوری و قضاوت کنی). جام عالبیان: ج 23 ، ص 180 و رازی گوید: ( يا داووُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْارْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَو ى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللِّه إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللِّه لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب * وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْارْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ* أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْارْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّار * كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْالْبا ب). ص: 29 - « .26 ] «]ﻭ گفتیم:[یا داوود! همانا تو را در زمین جانشین ]و نماینده خود[ قرار دادیم پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند.بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند چون روز حساب را فراموش کرده اند عذابی سخت دارند* و ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست بیهوده نیافریده ایم* این چندار کافران است.پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ.* آیا کسانی که ایمان آورده و کار های شایسته انجام داده اند مانند مفسدان در زمین قرر میدهیم؟ یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟ این کتاب پر برکتی است که آن را بر تو نازل کرده ایم تا آیاتش را تدبرکنند و خردمندان متذکر شوند."" بدان که خدای تعالی هنگامیکه کلام را در شرح داستا ن داوود تمام کرد، در انتهای داستان به روشن ساختن این مطلب پرداخت که به او خلافت در زمین را سپرده است و این از قویترین دلایل بر فساد سخن مشهور در مورد این داستان است. برای اینکه بسیار بعید است که مردی به تلاشگر بودنش در ریختن خون مسلمانان و طمع در دور کردن زن هایشان از آ نها، وصف شود؛ سپس به دنبال آن ذکر شود که خدای تعالی خلافت در زمین را به او تفویض نموده است. پس ما در تفسیر خلیفه بودنش می گوییم، دو وجه است: وجه اول: ما تو را جانشین انبیای پیش از خودت قرار دادیم، در فرا خواندن به سوی خدای تعالی و در ادارۀ امور مردم، به دلیل اینکه جانشین مرد، کسی است که به جای او می نشیند؛ و این هم فقط جایی تصور می شود که در مورد کسی غیبت، صحیح باشد و این بر خداوند، محال و غیرممکن است. وجه دوم: همانا ما تو را مالک و پادشاه بر مردم و مجری احکام در میان آ نها، قرار دادیم؛ پس با این تأویل، خلیفه نامیده می شود؛ و از همین باب است که گفته می شود، جانشینان خدا در زمینش؛ و حاصل کلام اینکه؛ جانشین مرد، اجراکنندۀ حکم او در بین مردمش است و خلافت حقیقی در حق خداوند ممتنع است، پس هنگامیکه حقیقت غیرممکن باشد، این لفظ برای لازم بودن این حقیت که همان اجرای حکم است، استفاده می شود(. تفسیر رازی: ج 26 ، ص: 199 . و در کلام رازی به آنچه برخی داوود علیه السام را در قصه اوریا، به وسیلۀ آن متهم می کنند، اشاره شده است؛ و مابقی کلامش آنچه را که ما گفتیم، آشکار می کند. -3 ( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَام قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ). بقره: 124 «ﻭ ] و یاد کنید [ هنگامی که ابراهیم را, پروردگارش به اموری] دشوار و سخت[ آزمایش کرد, پس او همه را به انجام رسانید, پروردگارش ] به خاطر شایستگی و لیاقت او[ فرمود: من تورا برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم.ابراهیم گفت:و از دودمانم] نیز پیشوایانی برگزین[.]پروردگار [فرمود: پیمان من] امامت و پیشوایی است[ به ستمگران نمیرسد. این آیۀ کریمه، نصی است بر اینکه امامت از جانب خدای تعالی جعل برای مخاطب عام معنای منفی داره. «تعیین می گردد » بهتره می گردد. چراکه در آیه، چنین مذکر شده است: ( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَام )؛ « من تورا برای همه مردم پیشوا و امام قرار دادم.»؛ هما نطور که این فرمودۀ خدای تعالی: ( لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)؛ « پیمان من ] امامت و پیشوایی است[ به ستمگران نمیرسد ». جوابی بر درخواست امامت از جانب ابراهیم برای ذریه اش است؛ و نیز دلیل بر این است که امامت ظالم از جانب خدای تعالی نیست و درنتیجه امامتی باطل و غیرشرعی است.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 44
مشاهده فایل پی دی اف