نشریه زمان ظهور شماره 43
به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت حقیقت چهارشنبه16 آبان ماه 1396/19صفر1439/ 8 نوامبر2017/ شماره43/ 4 صفحه سردبیر- ( موکب عشق) ایام اربعین سیدالشهدا (ع) است و زیارت این امام عظیم الشأن، بسیار توصیه شده و پیاده روی برای زیارت امام حسین (ع) ثواب بسیار دارد. در طول مسیر حرکت زائران، خیل مشتاقانِ خدمت به زائران را مشاهده می کنیم که به طرق مختلف سعی در خدمت رسانی به زائران بزرگوار دارند و تمام توان خود را برای رفع گرسنگی، تشنگی و خستگی آنان انجام می دهند تا با این کار بااهمیت، رضایت سیدالشهدا (ع) را جلب نمایند؛ و در میان این مواکب خدمتگزار، موکب هایی هستند که عاوه بر رفع نیازهای جسمی زائران، روح آنها را مورد پذیرایی قرار داده و با معرفی حسین زمان، سید احمد الحسن (ع) وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) ، زائران را به بیعت و یاری حقیقی امام حسین (ع) فرا می خوانند و بدی نوسیله موجب ارتقا روحی و معنوی زائران می گردند. موک بهایی که به نام انصار امام مهدی (ع) شناخته شده و ندای البیعه لله سر می دهند و در حال زمینه سازی برای حضور امام مهدی (ع) می باشند. آنها درحالیکه تمام مردم دنیا با هر دین و مذهب را به بیعت با فرستادۀ امام مهدی (ع) دعوت می کنند، درواقع بیانگر این آیه از قرآن کریم هستند: (أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ الَّلُه الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)؛ ( آيا خدايان متعدد بهتر است يا الّله آن خداوند يكتاى غالب بر همگان؟). یوسف: 39 و همچون یوسف (ع) مردم حق طلب را از پراکندگی حول محور علمای دین، به وحدت، حول پرچم امام مهدی (ع) فرا می خوانند. روشنگری برای زندانبانان (ایاک نعبد وایاک نستعین) بندگی خداوند يعني، شناخت جانشین خدا در زمین و تسلیم او شدن و زمام امور را به او سپردن؛ و عمل به سنت و آ یینی که تحت نظر اوست؛ و او کتاب خداست و حامل قرآن است، بلکه خود قرآن است .و اینجا مؤمن، جایگاه و انتخابش را برای خداوند مشخص می کند؛ و این انتخاب آسانی نیست؛ بلکه مستلزم کفر به طاغوت و انتخاب آزادی و عمل برای تحقق آن است؛ و طبیعی است هرگز شیطان و عوامل طاغوتی اش که با نیرنگ و ستم حکومت می کنند، این افراد اندکِ مؤمن را راحت و آزاد نمی گذارند که از قبضه چنگالشان رهایی یابند و برای از بیخ کندن مملکت خیالی شان عمل کنند؛ بلکه آنان اسب باطل را تند می رانند تا اینکه به قعر جهنم برسند؛ و هرگز کشتار، قطعه قطعه کردن و خباثت و خست و پستی را برای کسی غیر از خودشان رها نمی کنند؛ و در گذشته، فرعون درباره موسی )ع ( و جماعت مؤمنش گفته بود که: )إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ *وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ(، )همانا طایفه بنی اسرائیل عده قلیلی هستند *که ما را به خشم آوردند(. شعرا: 54 - 55 و ساحرانی که به موسی ایمان آوردند را تهدید کرد و به آنان گفت: )فَلَاقَطِّعَنَّ أَيدِيكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِاَف وَلَاصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَينَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى(، )بهیقین دست ها و پاهايتان را به طور مخالف قطع مي کنم؛ و شما را از تنه هاي نخل به دار می آويزم؛ و خواهيد دانست مجازات کدام یک از ما دردنا کتر و پايدارتر است(. طه: 71) و خواست خدا بر این شد که بهای آزادی عظیم باشد؛ چون دارای معنا و مفهوم و ارزش عظیمی است؛ پس در دنیا خون هایی ریخته می شود، عرق جاری می شود و دردهایی که بعضی اوقات از جسم رد شده و به نفس و روح می رسد و در آخرت بهای همه این ها آزادی است، چیزی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است؛ و همانا آن خشنودی خداوند واحد قهار است. و در لابه لای این دردها و آرزوها، ندایی از اعماق این مؤمن آزادۀ بندۀ خدا آشکار م یشود؛ و اعتراف م یکند که او بندۀ خداست؛ با یاری و حول و قوت او؛ و همچنان به یاری و کمک خداوند محتاج است. )إِياكَ نَسْتَعِينُ( و در این کلمات شکر و اعتراف است به فضل خدا؛ عاوه بر آن، اساس کلامی برای بیان فقر بنده است براي طلب یاری از خداوند سبحان غنی مطلق. (إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ) ما به حول و قوۀ تو تنها تو را می پرستیم؛ و برای ما، جز انتخاب بندگی ات باقی نمی ماند؛ و اگر این اختیار و انتخاب به فضل و توفیق تو باشد؛ آیا برای ما امری باقی می ماند )هست(؟ و این بنده از هلاکت، نه می ترسد و نه به آن می اندیشد؛ پس بگذار نمرود، او را در آتش بیندازد؛ آن آتش بر او سرد و سامت می شود؛ و بگذار فرعون علیه وی لشکرکشی کند؛ دریا آن ها را می بلعد؛ و عبد برای اینکه بند های مخلص تا آخرین لحظۀ عمرش برای خداوند باشد، محتاج به مدد و یاری و کمک و توفیق الهی است. )إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِين) )خداوندا( و چگونه حاضر نخواهی بود درحالی که به مردم از رگ گردن نزدی کتری__ در این آیه، ضمیر به مخاطب حاضر و شاهد اشاره دارد؛ و آیا ممکن است که بندگی یا یاری طلبیدن از یک غایب باشد ( اعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک)، ( خداوند را آنچنان بندگی و عبادت کن که گویا او را می بینی که اگر تو او را نمی بینی او تو را نمی بیند). المحاسن: ج ١،ص ٣؛ الكافي: ج ٢، ص ٦٨ ، باب الخوف والرجاء: ح ٢؛ ثوا بالأعمال : ١٤) و من و بودنم چیست؟... و آیا وجودم به چیزی غیر از تو بستگی دارد؟ و این زمین و خورشید و ماه و ستاره و درخت و باران، همه به تسبیح تو مشغول هستند. و با هم آوازی سر می دهند... کور باد چشمی که تو را نمی بیند. اما فعل جمع در نَعْبُدُ و نَسْتَعِين، به این خاطر است که ما حزب خدا هستیم و همگی ما همانند یک جسم واحدیم؛ کافی است که یک نفر از ما به نیابت جمع صحبت کند؛ پس ما یک قلب واحد هستیم؛ و همانا که هر فرد، در این جماعت الهی خودش را نمی بیند؛ و جماعتی را می بیند که برای اعتای کلمه الله در زمین عمل م یکند. پس به هوش باشید زندان یهای شما ای نچنین می اندیشند و ای نچنین عمل می کنند و هیچ گاه صراط مستقیم را به خاطر سختی هایش ترک نخواهند کرد. ان شاءالله. بیستم صفر، اربعین شهادت امام حسین (ع) است ( وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِله فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيض أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ)، ( حج و عمره را برای خدا کامل به جای آريد و اگر شما را از حج بازداشتند، آن قدر که مُيسّر است قربانی کنيد و سر متراشيد تا قربانی شما به قربانگاهش برسد. اگر يکی از شما بيمار يا در سرش آزاری بود، به عنوان فديه روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانی کند و چون ايمن شويد، هر که از عمرۀ تمتع به حج بازآيد، آ نقدر که او را ميسّر است قربانی کند و هر که را قربانی ميسّر نشد، سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج بازگردد تا ده روز کامل شود؛ و اين حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد. از خدا بترسيد و بدانيد که خدا به سختی عقوبت می کند). بقره: 196 سه عالم که در حج یعنی در خانۀ خدا می باشند عبارت اند از: کرسی، عرش اعظم و سرادق عرش اعظم؛ اما هفت تایی که وقتی برگشتید، عبارت اند از: آسمان های هفت گانه. این حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد: یعنی برای کسی است که از آل محمد (ع) نباشد. روزه در اینجا، روزه گرفتن از منیّت در «ده مقام » است: سه تا در حج: کرسی و عرش و سرادق عرش و هفت تا هنگامیکه برگشتید: آسما نهای هفت گانه؛ و در هر مقامی چهار حالت وجود دارد که مربوط به تجلّیات و ظهور چهار اسم است؛ به ای نترتیب روزۀ از منیّت در چهل حالت است. کسی که چهل صبح برای خدا اخاص پیشه کند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود. نفس به این چهل حالت نیاز دارد تا به طورکلی از یک عالم به عالمی دیگر انتقال یابد. از همین رو نفس نوزاد استقرار نمی یابد، مگر پس از چهل (روز) و نفس میّت مستقر نمی شود، مگر پس از چهل (روز). سخن در باب اربعین بسیار است ولی آنچه بیان شد، کفایت می کند). متشابهات: ج 3، سؤال 93 در قسمتی از زیارت اربعین سیدالشهدا (ع) می خوانیم: (...بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَﺔ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَﺔ...). (... اباعبدالله خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از جهل و نادانی و سرگردانی گمراهی نجات دهد...).به راستی منظور از جهالت و ضلالتی که حسین (ع) به خاطر رهایی مردم از آن کشته شد چه بود؟! سید احمدالحسن (ع) می فرمایند:(... حاکمیت خداوند و حسین یک چیز است و حاکمیت مردم و یزید نیز یک چیز است...). و در جایی دیگر می فرمایند:(حسین (ع) فدایی عرش الهی است). همچنان که سید احمدالحسن (ع) می فرمایند: ( حسین (ع) شهید حاکمیت الله است؛ او کشته شد تا مردم را از ضلالت بِرَهانَد و به آن ها بفهماند که زمین از آنِ خداست؛ پس حاکمیت تنها به او اختصاص دارد و اوست که می تواند فردی را که صلاحیتِ حکومت و تسلط بر جان و مال ناموس مردم را دارد انتخاب کند...). اما متأسفانه، اکثریت مردم، هدف نهضت حسینی و آنچه حسین (ع) به خاطر آن قیام کرد را نفهمیده و تنها برای او گریه می کنند! پرچم قاتل ( حاکمیت مردم) را بلند کرده و برای مقتول اشک می ریزند؛ برای امام حسین (ع) گریه می کنند درحال یکه درواقع با آنچه حسین (ع) به خاطر آن کشته شده دشمنی می کنند. هدف انبیاء اعتلای کلمه الله همچنین می فرمایند: «و چه بسا برخی از افرادی که با اسباب مادی خو گرفته اند، گمان کنند این چنین جهادی خیالی است و یا مثالی است که قابلیت تطبیق در عرصۀ جهانی ندارد و اگر آن را بر جهان امروزی تطبیق دهیم، به خاطر تعداد کم یاری دهندگان و کثرت دشمنان، نتیج های نخواهد داشت... ولی کسیکه خدا را در نظر بگیرد جز خدا و رضایتش را نخواهد دید؛ بدون لحاظ معادلات سیاسی و اقتصادی و نظامی که امروزه در عرصۀ جهانی جاری است و انبیاء (ع) این چنین بودند؛ پس لشکر طالوت از حیث مادی با لشکر جالوت برابر نبود و موسی (ع) جز خداوند سبحان و متعال چیزی که به وسیلۀ آن با نیروی نظامی قدرتمند فرعون روبرو شود به همراه نداشت و او از هر چیزی بزر گتر است؛ ولی نزد کسانی که به او و قدرتش ایمانی حقیقی دارند و در نزد انبیاء و اوصیاء جایی برای مماشات و کنار آمدن ( با طواغیت) وجود ندارد؛ چراکه هدفشان تنها کمک و پیروزی مادی نیست، همچنا نکه بسیاری از مردم این گونه خیال می کنند؛ بلکه هدفشان تنها، یاریِ خداوند سبحان و متعال است: ( فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللِّه قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللِّه آمَنَّا بِاللِّه وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (هنگامي که عيسي از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کيست که ياور من به سوي خدا (براي تبليغ آيين او) گردد؟ » حواريان ]شاگردان مخصوص او[ گفتند: «ما ياوران خداييم؛ به خدا ايمان آورديم؛ و تو (نيز) گواه باش که ما اسام آورده ايم). آ ل عمران: 52 پس آ نها را نمی بینی که با ظالمین و یا منافقین کنار آمده و مماشات کنند و یا با برخی کافرین برخورد دوستانه داشته باشند تا پیروزی مادی را به دست آورند، بلکه موضوع تمام برعکس است؛ پس عبدا لله بن عباس مصلحت مادی را می بیند تا خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) ولو برای چند روزی از طریق مماشات با معاویه ( لعنه الله علیه) برقرار شود؛ سپس معاویه را به مدینه منوره بازگردانده و او را از حکومت شام برکنار کند و بدی نوسیله امور را برای علی (ع) سامان دهد؛ و چه بسا هرکس که مادیات را در نظر گیرد ابن عباس را شخصی حکیم ببیند که مصلحتی بزرگ را برای اسام محقق کرده است؛ اما علی (ع) حتی لحظه ای هم با معاویه مماشات نکرده و بی درنگ او را برکنار می کند؛ چراکه خداوند راضی نیست تا شخص ظالم حتی برای لحظ های بر ظلمش ابقا شود؛ و چه بسا علی (ع) در این رهگذر مهم، حکومت شام را از دست داد و ضرر کرد ولی در معامله با خداوند سبحان سود کرده و رضایت او را به دست آورد. و همچنین حسین )ع( چنانچه نهضت بزرگ الهی خود را سه سال به تأخیر می انداخت، یعنی تا زمان مرگ یزید ( لعنه الله علیه) امور برایش برقرار می شد و پیروزی مادی اش محقق می گشت، ولی او خداوند سبحان را برگزید و با ظالمان و گنه کاران مماشات نکرد: )( َاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ*وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ)؛ )( از تکذیب کنندگان] قرآن و نبوت[ فرمان مبر* دوست دارند نرمی کنی تا نرمی کنند قلم: 9- 8.» در انتها نیز می فرمایند: «و معادلۀ امروز، همان معادله است، با آ نها نرمی می کنی پس نرمی می کنند، از آمریکا خشنود می شوی پس آمریکا نیز از تو راضی می شود، از آنچه آمریکا آن را جایز می داند تعریف و ستایش می کنی پس آمریکا هم تو را مدح می کند و همچنین اگر از خدا خشنود شوی پس خدا نیز از تو راضی و خشنود می شود و اگر از مشروع خداوند تمجید کنی پس موردستایش و مدح الهی قرار خواهی گرفت؛ پس انتخاب کن که می خواهی در جوامع آمریکایی و در امت های متحد آمریکایی از تو تعریف شود که در این صورت چه بسا با جایزۀ صلح نوبل نیز از تو تقدیر کنند، یا اینکه در جمع الهی نزد خدای سبحان و متعال ستایش شوی... ». کتاب جهاد، درب بهشت است پس همچنان که امام مظلوم ما، فرزند صاحب وصیات، سیداحمدالحسن (ع) نیز می فرمایند، آنچه هدف همۀ فرستادگان الهی بوده اعتای کلمه الله، از طریق توکل به خداوند و یقین به «لاحول و لاقوة الا بالله » است و اکنون نیز همین گونه است؛ و طبع کسیکه چنین اعتقادی دارد خود را نیازمند کمک دیگری نمی بیند؛ پس حاضر نخواهد بود با ظالمین و طواغیت کنار بیاید و به نحوی بر سر عقیده اش با آنها هرچند در ظاهر معامله کند، ولو به نیت آنکه شرایطی برایش فراهم شود تا بتواند برای اعتقادش بهتر تبلیغ کند... والحمدلله... معرفی کتاب «فتنۀ گوساله » و یا نام عربی آن «العجل » کتاب «فتنۀ گوساله » و یا نام عربی آن «العجل »، از اولین کتاب های انتشارات انصار امام مهدی (ع) می باشد. این کتاب را وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) ، در سال 1421 (ه.ق) مصادف با 1379 (ه.ش) در دوران پنهانی دعوت مبارک، نگاشتند و آن را بین طلبه های حوزۀ علمیۀ نجف اشرف منتشر کردند. خوانندۀ گرامی، در این کتاب با مواجهۀ علما و مردم، با فرستادگان الهی، اعم از حضرت آدم و موسی و عیسی و ... و محمد و اوصیای ایشان علیه مالسلام آشنا می شود و واقعیت های تلخی بر وی عیان می گردد. مخاطب، با این دیدگاه عمیق و نگاه عبرت گیری از تاریخ، می تواند برای شناخت منجی و جایگاه صحیح خود در این زمان و یاری ایشان (ع) پُلی بزند. سید احمدالحسن (ع) در ابتدای کتاب می نویسند: در داستان های پیامبران پیشین و ام ت های ایشان، که گاه پیرو پیامبران بودند و گاه پیرو سامری ها، گاه به یاری پیامبران دمی شتافتند و بیشتر اوقات آنها را تنها گذاشته و ستمگران و طاغوت ها را یاری می کردند، عبرتی است برای عبرت گیرنده و پندی برای پند گیرنده! همچنین در خلال بررسی تاریخ انبیاء پیشین و امت هایشان می توانیم به امروز خود نیز نگاهی بیفکنیم و بدین وسیله توانایی آن را بیابیم که آنچه در آینده ( آینده ای که خاتم اوصیاء حضرت مهدی (عج) در آن ظهور خواهد کرد) اتفاق خواهد افتاد را تا حدی پیشبینی کنیم و آنچه را که آن حضرت با آن مواجه خواهد شد را دریابیم؛ چه طاغوت هایی که مسلمانان را خوار شمرده و با حضرتش پیکار خواهند نمود، مانند سفیانی و چه سامری ها (عالمان ناپاک و بی عمل). و البته همچون پدری، نگرانِ امت رسول الله (ص) است و این چنین از اهداف نگارش این کتاب سخن به میان می آورند و اینطور می فرمایند: «به همین دلیل این بندۀ ناچیزِ کم عملِ پُر لغزش، تصمیم گرفتم این مبحث را به نگارش درآورم تا شاید مانعی برای برخی مؤمنان از فروافتادن و سقوط در آتش جهنم باشد. پی شگیری بهتر از درمان است... به علاوه شاید این کتاب برخی از مؤمنان را برانگیزاند تا برای ایجاد زمینۀ مناسب برای تشکیل و برپایی حکومت لا اله الا الله بر روی زمین، حکومت امام مهدی (ع) و دولت حق و عدالت تلاش کنند، آن هم در زمانی که ظلمات و تاریکی بر جای جای این زمین خیمه زده است .» هر فردی که خود را مخاطب این کتاب قرار دهد، علاوه بر فهم صحیحِ بخشی از تاریخ انبیا و طاغوتیان زمانشان و فهمیدن وضعیت فعلی مسلمانان، به پاسخ سؤالاتی می رسد که مدت ها چالش ذهنی افراد بوده است؛ مبنی بر اینکه: آیا کتاب های تورات و انجیل تحریف شده اند؟ چگونه سپاه طالوت بر سپاه جالوت که از جهت سازوبرگ جنگی برتر بود، پیروز شد؟ علل مخالفت یهودیانی که سال ها منتظر منجی شان -پیامبر اکرم (ص)- بودند، با محمد (ص)پس از بعثت شان و همچنین امیرالمؤمنین اولین وصی ایشان چه بود؟ چرا امام حسن (ع) صلح نمود؟ و چرا امام رضا (ع) مسئلۀ ولایت عهدی را پذیرفت؟ آیا قرآن کنونی تحریف شده است؟ اعجاز قرآن چیست؟ تحری فهای وارد شده بر اسلام کدام است؟ و سؤالات مهم دیگر... ایشان (ع) از انحراف در امت اسلام در عقاید و احکام سخن می گویند و اینکه این انحراف را فقط مختص اهل سنت نمی دانند؛ و به طور خاص به شروع انحراف شیعه در غیبت اشاره می نمایند؛ و بعد از انحرافات دیگری که گریبان گیر شیعه شده است، به مصلح منتظر اشاره می کنند و همچنین افرادی که برای ایشان (ع) زمین هسازی خواهند کرد. ایشان در این لحظات حساس، از یاوران حق و یاوران باطل سخن به میان می آورند: و حتی مشخص می کنند که منجی فقط مختص شیعه نیست و در میان ادیان الهی این امر، ثابت شده است. باای نحال سؤالی پیش می آید: چرا امام (ع) غیبت نمودند؟ و علل غیبت چیست؟ سید احمدالحسن (ع) در انتهای جلد دوم کتاب «فتنه گوساله » به این سؤال و موارد مهمی در رابطه با امام مهدی (ع) پاسخ می دهند، که عبارتند از: مهم ترین اعمال برای تعجیل فرج. چگونگی شناخت حضرت محمدبن الحسن العسکری (ع) ؛ و علائمی که قبل ظهور رخ می دهد؛ و اقدامات حضرت مهدی (ع) پس از ظهور و قیام مبارکشان؛ و در خلال راهکارهایی که برای تعجیل فرج شریف امام مهدی (ع) ، مطرح نمودند خطاب به مؤمنین و مؤمنات می فرمایند: ای برادران و خواهران مؤمن! ابراهیم تبری برداشت و بت ها را شکست؛ پس از این سیره و روش شریف پیروی کنید؛ روش پیامبران و فرستادگان خدا که آن ها را در قرآن می خوانید؛ و بر حذر باشید از روش و آیین امثال سامری و بلعم بن باعورا. تبرها را بردارید و بت ها و گوساله ها را بشکنید و پیش از هر چیز، هرکدام از ما باید از خویشتن آغاز کند و سپس مردم اطراف خودش؛ و نهراسید که شما پیروزید، اگر ایمان داشته باشید .» و این کتاب، روایتی متفاوت از تاریخ انبیاست که با مطالعۀ آن هر فردی بصیرت دینی اش افزایش مییابد. ان شاءالله آیا به پایان دنیا نزدیک می شویم؟ چنانکه در ایام نوح واقع شد، هما نطور در زمان پسر انسا ن نیز خواهد بود؛ که می خوردند و می نوشیدند و زن و شوهر می گرفتند تا روزی که چو ن نوح، داخل کشتی شد، طوفا ن آمد و همه را هلا ک ساخت . و همچنان که در ایام لوط شد؛ که به خوردن و آشامید ن و خریدوفروش و زراعت و عمارت مشغول می بودند؛ تا روز ی که چو ن لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلا ک ساخت . بر همین منوال خواهد بود در روز ی که پسر انسا ن ظاهر شود. در آ ن روز هرکه بر پشت بام باشد و اسباب او در خانه، نزول نکند تا آ نها را بردارد؛ و کسی که در صحرا باشد همچنی ن برنگردد. زن لوط را به یاد آورید. هرکه خواهد جان خود را برهاند، آن را ها ک خواهد کرد و هرکه آن را هلا ک کند، آن را زنده نگا ه خواهد داشت . به شما می گویم در آن شب دو نفر بر یک تخت خواهند بود، یکی برداشت ه و دیگری واگذارده خواهد شد. کتاب مقدس، زمان آمدن پسر انسان را به شرایطی در دوران نوح و لوط ( درود خدا بر ایشان) معطوف می کند. شرایطی که در آن مردم سرگرم و مشغول زندگی دنیا هستند، می خورند و می آشامند و ازدواج می کنند و در فراموشی نسبت به فرستاده و دین خدا به سر می برند. هر انسانی که امروز به وضع بشر نگاهی بیفکند، درمییابد که در این روزگار همچون دوران نوح و لوط ( درود خدا بر ایشان باد)، مردم سرگرم زندگی خویش هستند و مشغول بودن به خورد و خواب و... آنها را نسبت به پسر انسان دچار فراموشی عمیقی کرده است. اما تعداد انگشت شماری همیشه بوده اند که از این فراموشی بیرون آمده و هرلحظه آمادۀ یاری پسر انسان هستند. لازم است بیشتر با مردم روزگار نوح و لوط آشنا شویم تا خود را از هلاکت نجات دهیم و برای یاری پسر انسان آماده باشیم؛ هما نگونه که عیسی (درود بر او باد) از ما خواسته اند: «همواره لباس بر تن، برای خدمت آماده باشید! مانند خدمتکارانی که منتظرند اربابشان از جشن عروسی بازگردد و حاضرند هر وقت که برسد و در بزند، در را به رویش باز کنند. خوشا به حال آن خدمتکارانی که وقتی اربابشان می آید، بیدار باشند؛ یقین بدانید که او خود لباس کار بر تن کرده، آنان را بر سر سفره خواهد نشاند و به پذیرایی از اربابشان می آید؛ بیدار باشند، خواه نیمه شب باشد، خواه سپیده دم! اگر صاح بخانه می دانست که دزد چه وقت خواهد آمد بیدار می ماند و نمی گذاشت وارد خانه اش شود... هما نگونه نیز زمان دقیق بازگشت ارباب معلوم نیست. بنابراین، شما نیز آماده باشید ». (لوقا 12 : 35 - 40 ). امامت به نصب الهی است یا به اختیار مردم؟ قسمت دوم: در اینجا مراد از استخلاف، همان خلافت قومي بر قومی ديگر است، نه خلافت خداوند تعالی. و گفتۀ او، سبحانه و تعالی: ( ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَئِفَ فِي الْارْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ)، ( سپس شما را بعد از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا ] بر پایه سنت آزمایش [ بنگرید چگونه عمل می کنید ؟). (یونس: 14) و آن مانند قبلی هایش است. پس مؤمنین بر ظالمین، بعد از ایشان در سرزمینشان، خلافت می کنند. و گفتۀ او سبحانه و تعالی: ( آمِنُوا بِاللِّه وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ)، ( به خدا ﻭ پیامبرش ایمان آورید ، و از اموالی که خدا شما را در آن جانشین خود قرار داد انفاق کنید , پس برای کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کرده اند پاداش بزرگی خواهد بود .( حدید7) این آیه درصدد سخن گفتن در مورد اموالی است که خدا آن ها را بر آن جانشین کرده است. و گفته او سبحانه و تعالی: ( فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ) ، ( پس اگر روی برگردانید یقینا آنچه را که من برای ان به سوی شما فرستاده شده ام به شما ابلاغ کردم .و پروردگارم گروهی غیر از شما را جایگزین خواهد کرد ، ﻭ نمی توانید هیچ زیانی به ان ها برسانید زیرا پروردگارم بر همه چیز نگهببان است.)(هود 57) این آیه ایشان را بر حذر می دارد از اینکه هنگامی که روی برگردانند، خدا غیر ایشان را در زمینشان، خلافت می بخشد؛ و در آن دلالتی بر خلافت خدا در زمینش وجود ندارد. و گفته او سبحانه و تعالی: ( وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ الْارْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ) ، (اوست که شما را در زمین جانشین قرار داد و برخی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی بالا برد تا شمارا درآنچه به شما عطا کرده بیازماید قطعا ، پروردگارت زود کیفر است و یقینا بسیار آمرزنده و مهربان است.(. انعام: 165). پس ایشان جانشینان زمین هستند که آن را از غیر خودشان ارث می برند و خلفای خدا در آن نیستند. و گفته او سبحانه و تعالی: ( فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ)، ( پس او را تکدیب کردند ما هم او و کسانی که در کشتی همراه او بودند نجات دادیم.و انان را جانشین نمودیم و کسانی که آیات مارا تکذیب کردند غرق کردیم.پس بنگر سرانجام کسانی که بیم داده شدند چگونه بود. يونس: 73) ایشان جانشینان کسانی هستند که خدا ایشان را در طوفان غرق کرد، پس زمینشان و دیارشان را ارث بردند. و گفته او سبحانه و تعالی: ( هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ فِي الْارْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّ مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا) ، ( او کسی است که شما را در زمین جانشین قرار داد پس کسی که کافر شود کفرش به زیات خود اوست و کافران را کفرشان نزد پروردگارشان جز دشمنی و خشم نمی افزاید. و کافران جز خسارت اضافه نمی کند. (. فاطر: 39 ) مراد از استخلاف در این آیه همانا قرار دادن بشر به عنوان خلیفه در زمین برای آباد کردن آن است و آن جانشینی خاص، که علم مخصوصی را می طلبد نیست. همانا این علم مخصوصی است که به خلیفه اعطا شده است و دلالت می کند که برای نوع بشر نیست، بلکه فقط و فقط برای یک گروه خاص از آن هاست. به هرحال در تفاسیر این معنی وارد شده که آن مخصوص خلیفه است که حاکم یا امام باشد؛ و اینجا بعضی از کلمات مفسرین در این باره را نقل خواهم کرد: أ. «جامع البيان » ابن جرير طبري: ( پس تأویل این آیه، بر این روایت است که ما آن را از ابن مسعود و ابن عباس ذکر کردیم: همانا من در زمین خلیفه ای از خودم قرار می دهم که در حکم بین خلقم مرا جانشین م یشود و این خلیفه، همان آدم است و کسی است که در جایگاه او، در اطاعت خدا و حکم به عدل بین خلقش قرار گیرد) . و این تأکید واضحی است بر چیزی که ما گفتیم. ب- تفسیر ثعلبی: دربارۀ تفسیر این آیه می گوید: ( در معنی خلیفه گفته شده است: امیرالمؤمنین عم ربن خطاب، از طلحه و زبیر و کعب و سلمان پرسید: فرق خلیفه با پادشاه چیست؟ پس طلحه و زبیر گفتند: نمی دانیم. پس سلمان گفت: خلیفه کسی است که در میان رعیت به عدالت رفتار کند و به مساوات بینشان تقسیم کند و بر ایشان مانند شفقت و مهربانی مرد بر خانواده اش، مهربان است و با کتاب خدا قضاوت می کند، پس کعب گفت: گمان نمی کردم که در این مجلس احدی جز من، خلیفه را از پادشاه بشناسد؛ اما خدای عزوجل سلمان را از حکمت و علم و عدل پر نمود). و در آن آشکار شده است که خلیفه همان حاکم است. ج-تفسیر سمعانی: دربارۀ تفسیر این آیه گفت: ( و گفته شده: همانا خلیفه نامیده شد، برای اینکه همانا او خلیفه خدا در زمین برای برپایی احکام الهی و تنفیذ خواست ههای اوست؛ و این همان معنای صحیح تر است). د-تفسیر نسفی: (انی جاعل)، ( همانا من قرار می دهم) * به این معنی کسی که قرار داده برای او دو مفعول است و آن دو مفعول* ( در زمین، خلیفه) * هستند و خلیفه كسي كه در جای دیگری قرار می گیرد؛ خليفﺔ بر وزن «فعيله » به معني «فاعله »( انجام دهنده) است و (هاء) براي مبالغه اضافه شده است و معناي آن خليفه ای از ایشان است؛ برای اینکه ایشان ساکنان زمین بودند و آدم و فرزندانش در زمین بر آ نها خلافت داشتند و نگفت ( خلائف یا خلفاء/ جانشینان) برای اینکه با خلیفه، آدم اراده شده است و با گفتن او، از ذکر فرزندانش بی نیاز خواهد شد؛ هما نطور که با ذکر بزرگ قبیله در گفته ات که می گویی مضر و هاشم بی نیاز می شوی یا کسی را که از شما خلیفه می شود اراده شده یا نسلی را که به جای شما می آیند؛ پس برای همین مفرد گفته است (خلیفه) یا اینکه (مقصود خداوند) خلیفه ای از طرف من است، برای اینکه آدم، خلیفۀ خدا در زمینش بود و هما نطور که هر پیامبری خلیفۀ خدا در زمین است. خداوند متعال فرمود: (يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْارْضِ)، ( ای داوود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم). ص: -26 نسفی به سمت این قول می رود که آدم علیه السلام خلیفۀ خداست و هر پیامبری نیز چنین بوده؛ و این قول خداوند را شاهد می گیرد: ( يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْارْضِ) و در آن دليل آشكاري است بر اينكه خليفه به معناي حاكم است.