نشریه زمان ظهور شماره 42
به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت عزت یک شنبه 30مهر ماه 1396/ 2صفر 1439/ 3 اکتبر2017/ شماره42/ 4 صفحه سردبیر- صاحب ولایت – امام صادق (ع) فرمود: صاحب این امر دو غیبت دارد که یکی از آنها طولانی می شود تا اینکه بعضی می گویند مرده و بعضی می گویند کشته شده و بعضی می گویند رفته، تا جایی که کسی از اصحابش بر امر او باقی نمی ماند مگر عده اندکی؛ هیچ یک از فرزندانش و دیگران از جایگاهش مطلع نیستند مگر آن مولایی که عهده دار امر اوست( امر حضرت را ادامه می دهد). ( إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْامْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى يَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَ يَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرٌ لَا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لاَ غَيْرِهِ إِلّاَ الْمَوْلَى الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ). ( غیبت طوسی، ص 162 ). ائمه اطهار (ع) فرمودند: ( کسی که عهده دار امر امام است و امر امام را دنبال می کند، قطعاً امامی مانند خود اوست: أَنَّ الْامَامَ لَا يَلِي أَمْرَهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُهُ). (بحار الأنوار، ج 45 ، ص 169) زيرا كه امر امام مهدى (ع) امر الهی است و کسی عهده دار امر الهی نمی شود مگر معصوم منصوص العصمه باشد. كه نامش در وصيت ذکر شده. بنابراین تنها کسی که در زمان غیبت امام مهدی (ع) با او مرتبط و از جای او مطلع است و می تواند مردم را به سمت او دعوت کند، فرزند و وصی و اولین مقربان و مؤمنان به امام مهدی (ع) است که در وصیت شب وفات رسول خدا (ص) با سه نام عبد الله و احمد و مهدی معرفی شده است. (ر.ک: غیبت طوسی، صص 301و 303 ) اهل بیت (ع) او را با لقب یمانی، یعنی وزیر ایمن و دست راست امام مهدی (ع) وصف نمودند. به همین سبب، یمانی که تنها صاحب پرچم هدایت در آستانه عصر ظهور است و به فرموده امام باقر (ع) مردم را به سمت صاحبمان دعوت می کند، همان یمانی موعود است: ( هِيَ رَايَةُ هُدًى لِانَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ) (غیبت نعمانی، ص 256 ). در حقیقت، او جانشین معصوم امام مهدی (ع) و خودش نیز امام منصوص و منصّب از سمت خداست که دعوت و ظهور و قیامش قبل از امام مهدی (ع) است و به همین سبب اطاعت از او واجب است و به سمت حق و صراط مستقیم دعوت می کند و اوست که از امام مهدی (ع) و اراده و فرمان و موضع حضرت اطاع دارد. آیا امامت به نصب الهی است یا به اختیار مردم؟ ... و آنچه که دلالت می کند منظور از خلیفه در آیۀ مبارکه، امامت است –و نه جانشینی عام برای همۀ مردم-که آیات دیگر نیز همین را می گویند و آن خلیفه در آیۀ مبارکه می باشد که می گوید: خلیفه علم ی دارد که حتی ملائکه هم مالک آن علم نیستند، خداوند متعال فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْاسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ « » ﻭ خدا همه نام ها را به آدم آموخت سپس به فرشتگان اراِئه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید, اگر راسگویید... )( بقره 31 ). معلوم است که همۀ بنی آدم مالک این علم نیستند، و چگونه این علم برای ایشان باشد در حالیکه درمیان آنها کسی وجود دارد که مانند حیوانات است بلکه گمراه تر و پست تر از حیوانات است، خداوند متعال فرمود: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلّاَ كَالْانْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّا سَبِیلًا « آیا گمان می کنید بیشتر آنان میشنوند؟ جز مانند چارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند.»(فرقان 44). هما نطور که امرکردن به سجده برای خلیفه -که این سجدۀ اطاعت است نه سجده به معنای عبادت و پرستش هما نطور که واضح است- دلالت می کند بر اینکه اطاعت خلیفه حتی برای ملائکه نیز واجب است. خداوند فرمود: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ «پس چون او را درست گردانم و از روح خود در او بدمم برای او سجده کنان بیفتید.(حجر 29) مطلب دیگری که بر وجوب اطاعت از خلیفه بر آنها دلالت می کند، آنست که وقتی ملائکه گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ « آیا موجودی را در زمین قرار میدهی که در آن به فساد و تباهی بر خیزد ؟ وبه ناحق خونریزی کند؟» (بقره30) خداوند عزوجل آنها را با این قولش سرزنش کرد که: «قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «من چیزی میدانم که شما نمیدانید.(بقره30) و معلوم است که بنی آدم فساد می کنند و خون ریزی می کنند برخلاف امام یا خلیفه، پس اگر همۀ بشر مقصود باشد، دلیلی برای سرزنش ملائكه وجود نداشت. (جاعِلٌ) تعبير قرآني است كه با صيغۀ اسم فاعل آمده، که براي (إنّ) خبر واقع شده است، دلالت می كند بر اينكه خليفه در هر زماني موجود است و زمان از وجود او خالي نمی شود و صيغۀ اسم فاعل (جاعل) به منزلۀ فعل مضارع است كه براي بيان دوام و استمرار استفاده می شود، و اين قرارداد وجعل همانند مواردي شبيه آن در قرآن كريم است، مانند اين آيات: «جعل لكم مما خلق ظالا « » از آنچه برايتان خلق كرد، سايه هايي قرار داد » (نحل 81 ) و جعل القمر فيهن نورا « » ماه را نوري در آنها قرار داد » (نوح 16 ) و مانند اين دو. و اين براي رساندن معناي سنت ثابت الهي مفيد است. در حقیقت، همیشگی بودن جانشینی و استمرار وجود یک جانشین به تنهایی، اعتراض فرشتگان را بی دلیل می کند. چراکه اگر ما عدم وجود خليفه يا امام در زما ن هاي معينی را فرض كنيم، پس هرگز معنای خليفه امام نیست، بلکه مطلق مردم می باشد، و آنها نیز ثابت كردند فساد می كنند، پس چرا ملائكه نكوهش شدند؟ قطع برای نكوهش كردن ملائكه در جایی دلیل دارد که منظور آنها از کسی که در زمين فساد می کند، وجود كسي غير از امام باشد. در اينجا، شاید گفته شود كه خلافت براي آدم قرار داده شد؛ زيرا كه او پيامبر بود، و در نتیجه خلافت غیر از پیامبر ( نبی)، شامل کسی نمی شود. ما می گوییم این فهم با آنچه که اثبات می کند، خلافت در طول زمان استمرار دارد و حال آنكه نبوت از طرف خداوند قطع شده است، مخالف است. و مشخص است كه نبوت از طرف خداوند متعال مستلزم واسطه ای بین خداوند و پیامبر است تا به نقل وحی و علم اقدام کند. و این واسطه همان فرشته است. و این پایان نمی یابد برای اینکه ملائکه همگی شامل امتحان هستند، و همۀ فرشتگان اسمائی که دانستن آنها علت خلافت بود و علت سجدۀ آنها برای آدم بود، را نمی دانستند. خداوند متعال فرمود: «فَسَجَدَ الْمَلَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ « » ملائکه همگی سجده کردند ». (ص 73) پس سجود شامل همگی آنها شد. این معنا با آنچه در ادامه ادله می آید بیشتر توضیح داده خواهد شد.) کسی که بر این عقیده است که مقصود از خلیفه، مطلق انسان است، ممکن است این تفکر او، براساس آنچه از آیات کریمه وارد شده، بنا شده باشد، از قبیل فرمودۀ خداوند متعال: «وَعَدَ اللُه الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْن يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون « » ﺍﺪﺧ ﻪﺑ ﻰﻧﺎﺴﻛ ﺯﺍ ﺎﻤﺷ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده داده است که حتما انان را در زمین جانشین کند..همان گ.نه که پیشینیان آنان را جانشین کرد.و قطعا دینشان را که برای آنان به سودشان استوار و محکم نماید و یقینا ترس و بیمشان را تبدیل به امنیت کند فقط مرا بپرستند هیچ چیزی را شریک من نگیرند . و آنان که پس از این نعمت های ویژه ناسپاسی ورزند فاسق اند (نور24) هما نطور که واضح است این آیه در صدد بیان خلافت مؤمنین بر کافرین در سرزمین شان می باشد. و توانایی پیدا کردن آنها )در عمل به( دینشان بعد از ترس می باشد. و استخلاف )جانشینی( در اینجا خلافت از طرف خداوند متعال نیست. و گفتۀ خداوند متعال: «قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللِه وَاصْبِرُوا إِنَّ الْارْضَ لِلهَّ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » موسی به قومش گفت: از خدا یاری بخواهید و شکیبایی ورزید .یقینا زمین در سیطره مالکیت و فرمانروایی خداست.و به هر کس از بندگانش که بخواهد می بخشد.و سرانجام نیک برای پرهیزگاران است.(اعراف 128) قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْارْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ « ﺪﻨﺘﻔﮔ »: پیش از آن که تو نزد ما بیایی آزار و شکنجه شدیم .و نیز پس از آنکه امده ای..گفت: امید است که پروردگارتان دشمنانتان را نابود کند.و شمارا در این سرزمین جانشین گرداند پس بنگرد که شما چگونه عمل می کنید.(اعراف7) هما نطور که واضح است این هم درمورد خلافت مؤمنین در زمین است. یعنی گسترش یافتن نفوذ آنها در زمین بعد از هلاکت دشمن، پس این نیز خلافت مؤمنین برکافرین در سرزمین شان است. موسی )علیه السام( مؤمنین را بشارت داد که چنانچه صبر کنند، خداوند به وسیلۀ آنها آن را انجام می دهد .» و گفتۀ خداوند متعال: «وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكُم مَّا يَشَاءُ كَمَا أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ ﺑ وپروردگارت بی نیاز و صاحب رحمت است اگر بخواهد همه شما را هلاک میکند و پس از شما هر نسلی را که بخواهد جانشین شما می کند.همانگونه که شما را از نسل گروهی دیگر پدید آورد.(انعام 133) نظریه تکامل؟ ...یادمان باشد چه لاماراک و چه داروین و چه والاس هیچ کدام آن را در جهت انکار اله استفاده ننموده اند )آن طوری که امروزه ملحدین آن را برای انکار خدا بکار می گیرند( تنها و تنها دغدغۀ آنان، انتشار نظریه ها در بین جامعه بوده، جامعۀ خشک و متعصب که فرامینی به غیر از فرامین کلیسا نمی شناخته! وکلامی را درست تر و صحیح تر از کلام علمای بی عمل نمی دانسته! علمایی که هر آنچه را که با عقول ناقص خود ناسازگار می دیدند، به آن برچسب ارتداد زده و عواقب سختی را برای صاحبان آن نظریه ها رقم می زدند! و می توان مثال آن عواقب را در اشخاصی همچون کوپرنیک، جوردانو برونو و گالیله مشاهده کرد. امروزه می بینیم همان نیروی جهل )نمایندگان دین خود منصوب کرده( با همان افکار و پندارهای نادرست، باعث تقویت الحاد شده است، و ملحدین بابت این همه جهل و بی سوادی علماء و شکست آنان در مواجۀ علم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند و علماء هم نادانسته به مبلغی برای عقیدۀ الحاد مبدل گشته اند و اجتماع انسانی روز به روز نسبت به دين د لسردتر می گردد، این مسائل بر هیچ عاقلی پوشیده نیست. امروزه دانشمندان در مورد نظریۀ تکاملۀ دیدگاه های متفاوتی را عنوان می کنند، بطور مثال: • تکامل، هیچ جهتی ندارد و ضرورتا به چیزهای بالاتر رهنمون نمی شود. تنها کاری که اصل انتخاب طبیعی انجام می دهد، این است که ارگانیسم هایی را که با محیط بومیشان بیشتر سازگاری یافته اند، انتخاب می کند(1985:8 ,Darwin ) • در این صورت، نه تنها نمی توان از آفرینش جهان، هدف خاصی را انتظار داشت، بلکه به دلیل جهت نداشتن اصل انتخاب طبیعی، انسان ها موجوداتی اتفاقی محسوب می شوند که در نتیجۀ فرایندهای طبیعی در جهان، تصادفی به وجود آمده اند ( وین دیویس-1385- 53 ) • در برداشت بدبینانه از نظریۀ تکامل، ظهور ذهن، ارزش، هدف و ... تنها محصول جنگ ژن ها برای بقاست و انسانها چیزی بیش از نتایج تصادفی میلیون خطا در کپی DNA نیستند. )( 2002 ,Ward : 117 & 118) • بنابراین می توان گفت در این مدل تکاملی، نقشی به فوق ماده یا فوق طبیعت داده نشده است و فرایندهای کور، جهش های هدایت نشده، گزینش های غیرهوشمند و انتخاب طبیعی، نقش عمده را در این امر برعهده دارند. )استیس، 1377 : 33) • انتخاب طبیعی، فرایندی بی هدف است که ظرف بیلیون ها سال آزمایش و خطا، بخش های طبیعت را این چنین جالب کرده است. (هات، 1382 : 1991,Gould ؛95 : . 18 – 15) • تصادف و انتخاب طبیعی، به همراه دوره های زمانی بسیار طولانی، برای تفسیر تمام انواع گوناگون حیات و ازجمله، حیات خودِ ما کفایت می کند. در این صورت، نیازی نداریم که ایدۀ خدا را به میان آوریم. ( 1996 ,Dawkin : 9) خب با بررسی گفته های دانشمندان متوجه می شویم که آنها عملاً تکامل را بی هدف و کور می پندارند. بله، در تعریف مسئله، دانشمندان درست گفته اند. اما در توضیح و بیان هدف، احساس می کنم مقداری زیادی بی انصافی از جانب آنان صورت گرفته است. که به احتمال زیاد این بی انصافی عمدی است. و کلام بی دلیل داوکینز پرده از این بی انصافی برداشته است. تصادف و انتخاب طبیعی، به همراه دوره های زمانی بسیار طولانی، برای تفسیر تمام انواع گوناگون حیات و ازجمله، حیات خودِ ما کفایت می کند. در ای نصورت، نیازی نداریم که ایدۀ خدا را به میان آوریم. ) « (9 :1996 ,Dawkin) داوکینز این کلام را می گوید در حالی که تا امروز جواب قانع کننده ای برای پیدایش ارائه نداده است و مصیبت بزر گتر از آن، این است که ایشان بر منبر شک تکیه داده و صحبت از انکار می کند!!! و در آخر خود آقای پروفسور داوکینز اذعان می دارد که این امر فقط یک بار در زمین رخ داده و نه بیشتر!!! «جانداران، هرگز نمی توانند کاملا ً به هم بی ارتباط باشند. زیرا تردیدی نیست که حیات، به آن صورتی که ما می شناسیم فقط یک بار بر روی کرۀ زمین پیدا شده است. (داوکینز-ساعت ساز نابینا ص 343») . یادمان باشد که گفتۀ آنان، مبنی بر این که تکامل بدون دخالت اله صورت گرفته، بیشتر فلسفی است تا علمی! چرا که تا به امروز هیچ نظریۀ قابل قبولی در مورد پیدایش حیات داده نشده است، پس نمی توان بصورت قطع اذعان کرد که الهی وجود نداشته است. گذشته از این در کتاب توهم الحاد امام احمد الحسن (ع) دلایل زیادی برای هد فدار بودن تکامل ارائه کرده اند: مثل ابزار هوشمندی و ... . و ما می دانیم که همۀ ملحدین بر این گفته متفق القول هستند که تکامل بی هدف و کور است، حال چنان چه به هر دلیلی اثبات شد که تکامل هد فدار است، تمام گفته های آنان مبنی بر آن اساس باطل خواهد شد و زیر سؤال خواهد رفت، چراکه به سادگی می دانیم صفت اثر دال بر صفت مؤثر( توهم الحاد- احمد الحسن) » است. پس نمی توان بصورت قطع گفت که خدایی وجود ندارد!! و هرکسی که تکامل را قبول کند بی خداست!! و یا اینکه هرکسی این نظریه را قبول کند، فراماسون است.!! یکی از وظایف اصلی انسانی و ماسونی، پذیرش فلسفه اولسیون (تکامل)، تنها فلسفه ای که با علم پیشرفته، عقل و کمال منطبق است، می باشد . (نشریه ماسون ترک، شماره 25 و 26 ). کلام ذکر شده از نشریۀ ماسون ترک کلام بیهوده ای است، چر اکه مثلاً امروز همۀ مردم دنیا با هر نوع مذهب و عقیده، به چهار نیروی بنیادی جهان اعتقاد دارند، آیا می توان گفت که چون فراماسون یها به چهار نیروی بنیادی جهان اعتقاد دارند، لذا هرکس که به این چهار نیرو اعتقاد داشته باشد، فراماسونی است؟! این کلام ما را یاد فکر و منش قرون وسطی می اندازد. در هر صورت باید بپذیریم که نظریۀ تکامل یک نظریۀ علمی پذیرفته شده است. و کسی نمی تواند آن نظریه را با این استدلال سطحی از اعتبار ساقط کند و تنها راه مقابله با نظریۀ تکامل فقط و فقط ارائۀ دلیل روشن و مستحکم هست، امام احمد الحسن (ع) در این باره می فرماید: ) رد کنندگان نظریۀ تکامل ضروری است که بر آنچه امروزه در دانشگا ههای معتبر سراسر دنیا در مورد تکامل تدریس می شود، اشکالی بگیرند، در هیچ دانشگاه معتبری تدریس نمی شود که اعضای مرکب و پیچیده، مانند چشم با یک جهش ژنی یا حتی ده ها یا صدها جهش ژنی به وجود آمده است. حقیقت این است که اینان مؤلفه های اولیۀ نظریۀ تکامل را نمی دانند، لذا تصویری نادرست و درک غلطی از آن را ارائه نموده و بعد از آن فهم غلط خود را از نظریۀ تکامل رد می کنند. این امر، باعث ملالت خوانندۀ کتاب های آنان می شود، به طوری که خواننده را به شکست آنان دربرابر تکامل و جریان الحاد به شکل کامل، متقاعد می نماید. این اشخاص می خواهند با نظریۀ خلقت یک باره، بدون تکاملی، که با علم زیست شناسی و زمین شناسی تاریخی و علم باستان شناسی تعارض دارد با نظریۀ تکامل مقابله کنند. این نظریه حتی با متون دینی واضح و صریح همان گونه که در توضیح متون دینی مانند( قرآن) بیان خواهیم کرد، تعارض دارد، متونی که به وضوح بر خلقت مرحل هدار و همراه با تکامل دلالت دارند. اما در جواب این سؤال که گفته شده قبول نظریۀ تکامل، مساوی است با خداناباوری!! باید گفت که خیر، نظریۀ تکامل اله را ثابت می کند و نه عکس آن را، و باید بدانیم که تکامل سنتی الهی است. و قرآن کریم صراحتاً آن را بیان می کند. خداوند متعال می فرماید: ( وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا * أَلَمْ تَرَوْا كَيفَ خَلَقَ الله سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا * وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا * وَالله أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْارْضِ نَبَاتًا) ( سوره نوح : 14 - 17 )( درحالی که شما را در مراحل مختلف آفريد* آيا نمی دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يکي بالاي ديگري آفريده است * و ماه را در ميان آسما نها مايۀ روشنايي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است * و خداوند شما را هم چون گياهي از زمين رويانيد). امام در مورد این آیه می فرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا﴾: الطور : حالت متمایز و پیشرفته است، کوه را به سبب ارتفاع و بلندی از محیط اطراف، طور نامید، و الطائر (جمع آن طیر) نامیده شد : چون او به سبب داشتن ادواتی هم چون بال ها که به آن امکان ارتفاع و بالا رفتن از محیط می دهد متمایز شده است، و اطوار) مراحل( : همان حالات متمایز پیشرفته و مرتفع است، و بدین معنی ﴿وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا﴾: این است که خداوند شما را در گذشته ای که تحقق یافته و به پایان رسیده،( 2) آفرید، و از حالت های متعدد و متمایز و مترقی، گذشتید؛ یعنی از مراحل جسمانی مترقی به صورت تصاعدی گذشتیم تا به جسمی که دارای ابزار هوش برتر است، رسیدیم .... ادامه مبحث را در کتاب مطالعه بفرمایید. ( توهم الحاد- احمدالحسن). پس نظریۀ تکامل فقط یک نظریۀ ساده نیست، نظریه ایست که قرآن آن را صراحتاً بیان می دارد و ائمة اطهار (ع) آن را در باب وجود نسناس ها تبیان کرده اند، قبل از اینکه داروین این نظریه را عنوان کند و داوکینز و هم قطاران او بر آن جولان دهند. پس نتیجه می گیریم که تکامل اله را منسوخ نمی کند بلکه دلیلی بر وجود اله هست . «تقابل اسلام و جاهلیت؛ از احمد تا احمد .. » ... ۶۱۰ سال پس از میلاد مسیح (ع)، رسول خدا حضرت محمد (ص) در شهر مکه به پیامبری مبعوث شد، ایشان ابتدائا طی سه سال بصورت مخفیانه و سپس بصورت عمومی و آشکارا دعوت خویش را شروع کرد... اما متأسفانه با شروع دعوت الهی ایشان، اکثریت مردم که فترت خداجوی خود را آلوده کرده بودند به تکذیب و دشمنی با دعوت محمد (ص) پرداختند... امام احمد الحسن (ع) درخصوص دعوت غریبانه رسول خدا (ص) می فرمایند: «.. دعوت محمّد (ص) دعوتی شمولی و همه گیر بود، گویا در این دعوت علاوه بر خصوصیاتی که داشت، همۀ آنچه که در دعوت های دیگر پیامبران نیز آمده بود، وجود داشت؛ و در احادیث نیز آمده است که همۀ موضوعات مذکور در تورات و انجیل و زبور، در قرآن نیز آمده است : .. شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذي أوحينا إليك وما وصيناً به إبراهيم وموسى وعيسى أن أقيموا الدين .. آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود، و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را برپا دارید .. بنابراین پیامبر (ص) را می بینیم که در مقابل علمای سه دین منحرف، حنفیت و مسیحیت و یهودیت می ایستد، و روشن است که ایستادن در مقابل علمای منحرف به ظاهر اله ی، چه در عقیده و چه در قوانینی که خودشان طبق هوس های خود وضع کرده اند، بسیار شدیدتر از ایستادن در مقابل یک بت پرست یا کافری است که به خداوند ایمان ندارد، زیرا علمای الهی گمراه، سخن خداوند را طبق هوس های خود تعبیر کرده و عقاید الهی را نیز به همان گونه بیان می کند .. » ایشان در جایی دیگر می فرمایند « ..اگر محمد (ص) برای دعوت مردم به اسلام به پا نمی خواست، هیچ کس جز او نمی توانست بار این رسالت را به دوش کشد، به پدر و مادرم قسم، او متحمل فشارهایی شد که هیچ بشری جز او قادر به تحمل آنها نبود، او برای دعوت مردم مبعوث شد و با دانشمندان و علمای گمراه و ستمگران مستولی بر مردم به مبارزه برخاست .. »/روشنگری از دعوت فرستادگان، ص ۳۱ و ۳۲ «اسلام غریبانه بازمیگردد » انّ الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا کما بدا فطوبی للغرباء/شرح الاخبار ج ۳ ص ۳۷۱ امام صادق (ع) فرمود: «اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی غریبانه بازمی گردد، پس خوشا بحال غریبان » مطابق بیانات اهل بیت (ع) اسلام در آخر الزمان غریبانه برمی گردد و بلکه با غربتی بیشتر نسبت به دعوت غریبانه رسول خدا (ص) .. امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللِّه ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللِّه ص أَتَى النَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِيدَان وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللِّه يَحْتَجُّ عَلَيْهِ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللِّه لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُر »( غيبه النعماني ص ۲۹۷) «وقتي قائم ما ظهور كند، با جهل بيشتري نسبت به جاهلان زمان جاهليت رو به رو می گردد. رسول خدا در حالي به سوي مردم آمد كه آنان سنگ و چوب تراشيده را می پرستيدند، ولي وقتي قائم ظهور می كند، به سوي مردمي مي آيد كه همگي قرآن را عليه او تفسير مي كنند. به خدا سوگند، مهدي، عدالت خود را در خانه هاي آنان از محل خلل ديوارهاي آنان وارد می كند، همان گونه كه سرما و گرما وارد می شود » آری؛ این، احمد (ع) است که چندین سال است رسالتش را به فرمان امام مهدی (ع) آغازکرده، اما سوگوارانه شاهدیم که با جاهلیتی بیش از جاهلیتی که نبی اکرم (ص) با آن مواجه بود، رو به روست، همچنانکه اهل بیت (ع) پیشبینی کرده بودند. این درحالیست که پیامبر و اهل بیت ایشان، با بیان اسم و اوصاف ایشان و حتی توصیف صفات ظاهری او، جای هیچ عذر و بهانه ای را برای منکرین و مکذبین باقی نگذاشته اند. )أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللُه الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِين )عنکبوت آیه2و3 ) مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم رهاشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحانشان نکنند؟ و ما اممی را که پیش از اینان بودند، به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغگویان را از راستگویان کاملا معلوم کند(. والحمدلله .. به این منظور فرستاده شده ام پادشاهی خدا، هدف ارسال انبیاء الهی است. چنان که در کتاب مقدس آمده: ... او گفت: «من باید پادشاهی خدا را در شهرهای دیگر نیز بشارت دهم، چر اکه به همین منظور فرستاده شده ام ». (لوقا 4 : 43 ) و نیز فرمود این گونه دعا کنید « ... نام تو مقدس باد. پادشاهی تو بیاید. ارادۀ تو چنان که در آسمان انجام می شود، بر زمین نیز به انجام رسد ». (متی 6 : 9 و 10 ) و خداوند این پادشاهی را با بندگان صالح خود بر زمین برپا می دارد؛ بندگان ی که خود آنها را برگزیده است. بندگانی صالح از نسل ابراهیم. خداوند به ابراهیم گفت: «اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در آن هستی، بسوی شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریت تو تا به ابد خواهم بخشید. و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم. چنان که اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود ». ( پیدایش 13 : 14 - 16 ). اما زمانی که انبیاء برای برقراری این حکومت به پا خواستند، نه تنها علمای دورا نشان حاکمیت آنها را نپذیرفتند، بلکه حاضر شدند تا آنها را به حاکمین طاغوت زمان خود سپرده و پس از آنکه ایشان را مورد تمسخر و توهین قرار دادند با خاری تمام بگویند: «ما را پادشاهی نیست جز قیصر » (یوحنا 19 : 15 ) اما این همه دشمنی چرا؟ پاسخش واضح است، عیسی (ع) حقیقت آنها را بر مردم آشکار نموده بود، پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین بر حذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسه ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافت ها بر صدر مجلس بنشینند و از سویی خانه های بیوه زنان را غارت می کنند و از دیگر سو برای تظاهر، دعای خود را طول می دهند. مکافات اینان بسی سخت تر خواهد بود ». (مرقس 12 : 38 - 40 ) و البته او (ع) این روزها را می دید. از این رو به یاران خود گفت: «این چیزها را به شما گفتم تا نلغزید. شما را از کنیسه ها اخراج خواهند کرد و حتی زمانی می رسد که هرکه شما را بکشد، می پندارد که خدا را خدمت کرده است. این کارها را خواهند کرد، زیرا نه پدر را می شناسند، نه مرا ». )یوحنا 16 : 1- 3( آری آنها نه خدا را م یشناسند و نه حاکم خدا بر روی زمین را؛ اما منجی دست از ت الش برای نجات مردم بر نمی دارد هرچند که می داند عزیزان خود را به کجا می فرستد: «من شما را همچون گوسفندان به میان گرگان می فرستم. پس همچون مار هوشیار باشید و مانند کبوتر ساده. از مردم بر حذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه های خود تازیانه خواهند زد »... ( متی 10 : 16 - 18 ) اما به چه امیدی یارانش این گونه استقامت کنند؟ او ادامه می دهد: «از کسانی که جسم را می کشند اما قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند ». ( متی 10 : 28 ) آری تکیۀ دوستان خدا به قدرت ازلی اوست و ترسی از غاصبان حکومت خدا ندارند و آمده اند تا همان طور که عیسی (ع) فرمودند بشارت پادشاهی خدا را به مردمان برسانند و برای همراهی در این مسیر با او (ع) باید صلی بها را بر دوش بگیریم. سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید. زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هرکه به خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز خواهد یافت ... » ( متی 16 : 24 - 26 ) و حسین نیز با یارانش پیمان بست برای برپایی حاکمیت خدا و تا آخرین نفس پای این پیمان ماندند و هرگز از طاغوت ترسی بر خود راه ندادند. آری، تمام تلاش ها برای برپایی پادشاهی خدا و آماده باش یست برای آمدن پسر انسان: «کمر به خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید. همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، آنان را بیدار و هوشیار یابد. آمین، به شما می گویم، خود کمر به خدمت شان خواهد بست؛ آری، آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد. خوشا به حال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوم شب، چه در پاس سوم، ایشان را بیدار و هوشیار یابد. بدانید که اگر صاحب خانه می دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی گذاشت به خانه اش دست برد زنند. پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید ». ( لوقا 12 : 35 - 39 ) و اینک پسر انسان در میان ماست. «پس وصیت رسول خدا (ص) برای شما ایجاد اشکال نمی کند » # بندگان را خروج از وصیت جایز نیست. با توجه به اینکه امام باقر (علیه السام) توجه ما را به دقت و ضرورت پیگیری و عنایت به وصیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جعبۀ صاحب دعوت حق معطوف م یدارد. و ما را سفارش کرده اند که به شهادت افراد نادان ومغرض اعتماد نکنیم و به آنها اجازه ندهیم تا بر فروتنی و تسلیم شدن ما در برابر احتجاج کنندۀ به وصیت رسول خدا، تأثیر بگذارند. -از امام باقر نقل شده است که فرمودند: «هر چیزی که برای شما ایجاد شک و شبهه کند، پس وصیت رسول خدا و پرچم و سلاح او برای شما ایجاد شبهه نمی کند..... » ( بحار الانوار-ج ۲-ص ۲۲۴ - ۲۲۲ ). پس ما می بینیم که امام علی( علیه السام) اشاره می کند به اینکه وصیت رسول خدا همان اثبات کنندۀ حقانیت خلفای الهی است و بندگان را خروج از آن جایز نیست و زمان یکه در جواب یک فرد یهودی، از معیاری که از طریق آن حجت خدا بودن او بر مردم ثابت می شود پرده برداشت پس به او گفت: «اى برادر يهودى، اگر در اين حالت خوددارى نمی كردم و حق خود را طلب مى نمودم، شايسته تر از كسى بودم كه آن را طلب كرد؛ چون در گذشتگان از اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آنها كه اكنون در حضور تو هستند می دانستند كه من از نظر تعداد، بيشتر و از نظر قبيله، گرامی تر و از نظر نيرو، كارآمدتر و مطيع تر و از نظر دليل، واض حتر و از نظر فضائل و مناقب دينى، بيشتر بودم و اين همه به خاطر سوابق و نزديكى من به پيامبر و وارث بودن من است، علاوه بر اينكه من به سبب وصيت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كه بندگان را خروج از آن جايز نيست و بيعتى كه پيشتر بر گردن آنان بود، شايسته تر بودم ». ( کتاب الخصال شیخ صدوق ص ۳۷۴ ). ۳-مؤسسه دینی ای که از وصیت رسول خدا که بندگان را خروج از آن جایز نیست محافظت نمی کند و ابزاری که از طریق آن راست گویی صاحب دعوت حق از درو غگویی آن از طریق این وصیت آشکار می شود را نمی شناسد؛ بلکه شیعۀ اهل بیت را به خاطر جنگ با او رد می کند _با وجود اینکه این وصیت به باز دارندۀ از گمراهی توصیف شده است_ علیه این مؤسسه ثابت می شود که آن یک موسسۀ حیله ودورویی است که به اسم دین تجارت می کند و برایش اهمیت ندارد که شیعه، آخرتش را بخاطر توجه به مصالح دنیایی که با از بین رفتن عمرهای تباه آنها زایل می شوند را از دست بدهد. «پس وصیت رسول خدا برای شما ایجاد اشکال نخواهد کرد » # عدم استفاده از وصیت، اشتباه چه کسی است؟ ثابت شد که آل محمد (صلی الله علیه و آله) بر ضرورت تمایل و محکم چسبیدن به وصیت رسول خدا و اطاعت در برابر احتجاج کنندۀ به آن، پافشاری کردند و باقر اهل بیت بر این مسأله که زمانیکه به وصیت احتجاج می شود، با این معیار به شبهات اجازۀ تسلط بر ایمانمان را ندهیم، تصریح کرده اند: -از امام باقر نقل شده است که فرمودند: «هر چیزی که برای شما ایجاد شک و شبهه کند، پس وصیت رسول خدا و پرچم و س حا او برای شما ایجاد شبهه نمی کند..... » (بحا رالانوار-ج ۲-ص ۲۲۴ - ۲۲۲ ). ۲-فرستادۀ امام مهدی به سوی ما آمد و با وصیت رسول خدا که به بازدارنده از گمراهی توصیف شده است احتجاج کرد، ولی این وصیت برای مردم مبهم بود، بلکه آنها راه و روش استفاده از وصیت رسول خدا را در رویارویی با این دلیل ارائه شده، نمی شناسند!!!!! -آیا مشکل در کلام آل محمد است؟ -آیا اشتباه از ایشان است؟ زیرا راهی غیر روشن ترسیم کردند، س سپمردم را به امر «مالایطاق » مکلف کردند؟ -یا اینکه مشکل در نادانی مردم است؟ آنها معیاری را نمی شناسند و قانونی که از طریق آن صاحب دعوت حق را تشخیص دهند، در دستشان نیست، پس به طرح راه هایی که خیالات زیاد آنها پدید می آورند، پناه بردند تا اینکه کار آنها به نشر عقاید فاسد در مورد صفات جسمانی معصوم می رسد، پس به ما خبر دادند که آنها منتظر بشری هستند که در خصوصیات بدن بیولوژیک یاش همانند بقیۀ انسان ها نیست. مثل عدم وجود سایه برای او زمانی که نور به او اصابت می کند و مثل نقش بستن اثر پایش بر روی سنگ ها، از مواردی که عقل های ناچیز و ظریف و سبک مغز آنها جعل می کند که افراد عاقل هر صبح و شام به آنها می خندند. پس قائم به سبب جهالت آنها، در دنیایش با بلا و گرفتاری مواجه می شود و آنها به نوبۀ خود در آخرتشان با گرفتاری و زیان و پشیمانی مواجه خواهند شد. ۳-در کتاب «الغیبه » شیخ نعمانی آمده : از فضل بن یسار نقل شده، گفت: از امام صادق شنیدم که می فرماید: «در زمانیکه قائم ما قیام می کند، با جهلی از مردم رو به رو می شود که از جهل جاهان دوران جاهلیت که رسول خدا با آن ر وبه رو شد شدیدتر است..... » -از ابوحمزه ثمالی نقل شده گفت: از امام باقر شنیدم که می فرماید: «همانا صاحب این امر اگر ظهور کند، از سوی مردم با مشکلاتی رو به روئ می شود که رسول خدا با آن رو به رو شد و حتی بیشتر از آن .» -از منصور بن حازم از امام صادق نقل شده که حضرت فرمود: «زمانی که پرچم حق برافراشته شود، اهل مشرق و مغرب آن را لعنت می کنند. از ایشان پرسیدم: چرا؟ فرمودند: به خاطر آنچه که از سوی بنی هاشم با آن ر وبه رو می شود ». تا آخر. چه چیزی از سوی بنی هاشم با آن ر وبه رو می شوند، جز اعتراض به وصیت رسول خدا که خون را در رگ های فقهای جهالت و شرارت منجمد کرد. پس میراث عترت را انکار کردند و آن را در دریا انداختند و پیروانشان را در گودال لعنت آل محمد و دادخواهی خداوند عزوجل انداختند.... اگر مسلم برای من بنوسید ... من به خواست خدا به زودی به سوی شما می آیم... امیرالمؤمنین بیست و پنج سال در بین مردم بود بدون اینکه وظیفه ای برای قیام داشته باشد، تا اینکه خود مردم به سوی امام شتافتند و بعد از به تنگ آمدن از ظلم های عثمان و دیدن سوءاستفاده از دین به نفع نزدیکانش، فضایی شد که دشمنان سرسخت عثمان، حاکم را که در آن جامعه به نام خلیفه می شناختند و دارای جایگاه اجتماعی ویژه ای بود، ترور کردند. بعد از آن، از امیرالمؤمنین خواستند که خلیفه شوند و امام به ایشان فرمودند: «به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود ياور نبود، و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكم بارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند، دهنۀ شتر حكومت را بر كوهانش می انداختم، و پايان خلافت را با پيمانۀ خالى اولش سيراب مى کردم، آنوقت مى ديديد كه ارزش دنياى شما نزد من از اخاط دماغ بز كمتر است »! (امیرالمؤمنین، نه جالبلاغه، خطبۀ سوم) بعد از توطئه های معاویه علیه امیرالمؤمنین و ترور ایشان و خستگی مردم و عدم همراهی با امام حسن (علیه السام)، وظیفۀ مقابلۀ علنی از امام حسن و بعد امام حسین (علیهم السام) برداشته شد، تا اینکه بعد از پانزده سال از حکومت معاویه که با تزویر جامعه را اداره می کرد، یزید بر سر کار آمد که در همان مدت حدود یک سال، بطان آن بر مردم آشکار شد. فسق علنی حاکم جدید مسلمین، دیگر برای عموم مردم قابل تحمل نبود. علی الخصوص مردم کوفه که طعم حکومت عدل علی (علیه السام) را چشیده بودند، به پسرش نامه نوشتند که بیا که جایگاه خلافت در اسام که متعلق به پیامبر و علی (علیهما السام) بوده، به دست فردی فاسق افتاده که گناه علنی می کند و خلاصه از حکومت طاغوت برائت جستند و به برپایی حکومت حق، ابراز اشتیاق کردند.... و بر حسین (علیه السام) واجب شد که قیام کند ... هما نطور که قبل تر بر پدرش واجب شده بود. فلسفۀ غیبت و سکوت حجت خدا در جامعه همین است که مردم حجت خدا را نمی خواهند، خدا نیز حجتش را از مردم مخفی می کند... اما اگر مردم بخواهند، مانند دفعات قبل، خداوند حجتش را آشکار خواهد کرد و بر حجت خدا علنی کردن هدایت مردم، واجب خواهد شد: «اگر به خاطر اقامۀ حجت بر حضور انصار و یارانم نبود، طناب آن را به کشتی اش می انداختم که دنیا نزد من همان گونه که خداوند متعال آن را به من نشان داده است و همان گونه که پدرم علی بن ابی طالب آن را وصف کرده آن را عرق خوکی در دست بیمار جذامی می بینم ». (سید احمد الحسن، خطبۀ حج) در این زمانه هم که مردم خسته از علمای غیرعاملی که دین را ملعبه و راهی برای رسیدن به دنیا کرده اند، و به درگاه خدا رجوع کرده و طلب ظهور امام می کنند، امام مسلم خود را فرستاده تا ببینند چقدر در دعوی خود صادق هستیم. مرور نامۀ امام حسین (علیه السام) به مردم کوفه، در شرایطی که مسلم امام زمان در میان ماست، خالی از لطف نیست: بسم اللَّ الرحمن الرحیم از طرف حسین بن على به سوى گروه مؤمنین و مسلمین اما بعد؛ هانى و سعید نامه هاى شما را نزد من آوردند و آخرین نفر فرستادگان شما بودند که نزد من آمدند. کلیۀ آنچه را که شما شرح داده بودید فهمیدم. مقالۀ اکثر شما این بود که ما امام نداریم، تو به سوى ما بیا. شاید خدا ما را به وسیلۀ تو به حق هدایت و نزدیک نماید. من، برادر و پسر عمو و شخصى که از اهل بیت و مورد وثوق من است، یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما می فرستم. اگر مسلم براى من بنویسد که آراء عموم و عقلاء و فضلاء شما متحد شده باشد، همان طور که فرستادگان شما آمدند و نامه هاى شما را قرائت نمودم، من به خواست خدا به زودى به سوى شما می آیم. به جان خودم که امام طبق دستور قرآن و عدالت قضاوت خواهد نمود. امام، کسى است که دین حق را پذیرفته و جان خود را براى دین زندانى کند، و السّلام ». (بحارالانوار، ج ۴۴ ، ص ۳۳ ) آری تا ظهور امام زمان همین قدر فاصله است که اگر مسلم برای من بنوسید ... من به خواست خدا به زودی به سوی شما می آیم...