نشریه زمان ظهور شماره 34

به نام الله(مبدا و معدن بی نهایت عشق) دوشنبه5 تیرماه 1395/1شوال 1438/26 june 2017/ شماره34 / 4 صفحه سوگند به طور ( و از اهل کتاب کسي نيست مگر آنکه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان می آورد و روز قيامت بر آنان شاهد خواهد بود). ( النساء: 159 )، پس شايد که از اهل هر کتاب گروهي به مدعي حق جديد، همان قديم شکنجه شده و مقتول، ايمان بياورند،( وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا )( النساء: 157)( و يقيناً او را نكشتند)، مقتول باقي مانده و اندرز دهنده ( شبيه عيسي (ع)). (مِّنَ النُّذُرِ الْاولَى)(النجم: 56 )( از اندرز دهندگان نخستين)، کسي که امرش بر آنها مشتبه شد و کسي است که (يکون عليهم شهيدا )( بر آنها گواه و شاهد خواهد بود) در روزي که امام مهدي (ع) قيام می کند. (الف لام راء اين است آيات كتاب ]آسمانى[و قرآن روشنگر). (الحجر: 1 )( چه بسا كسانى كه كافر شدند آرزو كنند كه كاش مسلمان بودند). (الحجر: 2) (بگذار تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو ]ها[ سرگرمشان كند پس به زودى خواهند دانست). (الحجر: 3)( و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر اينكه براى آن اجلى معين بود). (الحجر: 4)( واين حکم در کتاب علم ازلي نگاشته شده است).( الاحزاب: 6)( الطور: 1)( سوگند به طور). (که كتابى نگاشته شده می باشد). (الطور: 2)(عذاب پروردگارت واقع شدنى است). ( الطور: 7)( آن را هيچ بازدارنده اى نيست). ( الطور:8) قرآن همان قرآن است، و کتاب همان کتاب گماشته شده معلوم همانطور است، طوري که خداوند وعده آن را داده و فرموده: ( وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْايْمَنَ)( طه: 80 ) ( شما را از جانب راست ]يمين[ وعده داديم)، و آن همانطوري می باشد که موسي را از آن ندا کرديم ( وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْايْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً)( مريم: 52 )( و از جانب راست ]يمين[ طور او را ندا داديم و او را به خود نزد كي ساختيم)، وسرّ فاطمه (ع) در دعاي نور که آمده است: ( بسم الله الرحمان الرحيم ... خدا را سپاس که نور را از نور خلق کرد، و نور را بر طور نازل کرد، در کتابي گماشته شده ...)( مفاتيح الجنان) و کساء يماني ]آل عباء[ که آن شفاي پنچ تن آل کساء می باشد و با آن حق پهلوي شکسته زهراء (ع) جبران می گردد، و خون در حال فوران حسين (ع) آرام می گيرد، و با پيروزي او پيروزي اهل بیت و با حکمش حکم اهل بیت جاري می گردد، و در بين دستان وي: ( كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا)( الشمس: 11 )( ثمود با طغيان او را تکذيب کردند) که امام صادق (ع) می فرمايد: ( ثمود شيعيان (آخر الزمان) می باشند. و خداوند می فرمايد: ( و اما ثموديان پس آنان را راهبرى كرديم ]ولى[ كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند پس به ]يكفر[ آنچه مرتكب می شدند صاعقه عذاب خفت آور آنان را فرو گرفت) ( فصلت: 17 )، او شمشير است اگر که قائم (ع) قيام کند. و گفته خداوند که می فرمايد: رسول خدا به آنها فرمود: ( شتر خداوند است که شما را سيراب می کند). امام صادق (ع) در تفسير اين آيه فرمود: امامشان می باشد که آنها را از خداوند می فهماند و معني سيراب می کند آنکه آنها را از علم سيراب می کند )( بحار الانوار ج 24 ص 72 برهان). ( وَتِلْكَ الْامْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ)( این مثال ها را برای مردم می زنیم. و فقط دانایان، در آن تعقل می کنند).( العنكبوت: 43 ). آيا قرآن هنوز جرياني مانند جريان ماه وخورشيد دارد همانگونه که اهل بیت (ع) خبر دادند يا خير؟ اگر اينگونه است صاحب اين آيه در اين زمان کيست؟ (هنگامى كه عيسى پسر مريم گفت اى فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم تورات را كه پيش از من بوده تصديق می کنم و به فرستاده اى كه پس از من می آيد و نام او احمد است بشارتگر هستم. پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد گفتند اين سحرى آشكار است)( صف: 6). اين آيه بر محمد (ص) نازل شد ولي قرآن حي لايموت است، احمدي که عيسي (ع) قبل از بازگشتش براي اهل زمين در زمان ظهور امام مهدي (ع) بشارت او را داده کيست؟ و اين احمد که رسول اکرم و اهل بیت (ع) ذکر کرده اند کيست؟ از امام صادق (ع) ( از پدرانش از امير مؤمنان (ع)( نقل شده است که فرمود: (پيامبر خدا (ص) در شبى كه وفات او بود به على (ع) فرمود كه يا ابا الحسن صحيفه و دواتى حاضر كن. و پيامبر خدا (ص) وصيتش را فرمود تا اينكه به اين جا رسيد كه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدى. و تو يا على نخستين دوازده امام مى باشى. و حديث به درازا كشيد تا اينكه فرمود: ... پس اگر وقت وفات علي النقي رسيد ولايت را به فرزندش حسن( العسكري(ع)) می دهد و اگر وقت وفات حسن (العسكري (ع)) رسيد ولايت را به فرزندش (م ح م د)، مستحفظ از آل محمد (ص) تسليم میکند و ايشان دوازده امام می باشند و سپس دوازده مهدى بعد از ايشان می باشد، پس اگر مرگ به سويش ( حجة ابن الحسن) آمد ولايت را به فرزندش نخستين مهديين تسليم مى كند كه سه نام دارد، نامى مانند نام من و نام پدرم عبدالله و احمد و نام سوّم مهدى است. و او اولين ايمان آورنده ( به پدرش) است). ( بحار الانوار، ج 53 ، ص 147 - کتاب الغيبه شيخ طوسى (فارسى) ص 300 - کتاب غاية المرام، ج 2، ص 241 ). و از امام باقر (ع) نقل است كه فرمود: (قائم دو نام ( نام در زبان عربي کنايه از شخصيت م یباشد و معني کلام امام (ع) اين است که قائم دو شخصيت دارد يعني دو نفر از اهل بیت به نام قائم ناميده شده اند) دارد نامى مخفى و نامى آشكار، نام مخفى احمد و نام آشكار محمد) (كمال الدين، ج 2، ص 653 ، ب 57 ). پيامبر (ص) نام ايشان را براي بيعت گرفتن از مردم ياد می کند و می فرمايد: (مهدي که بين رکن و مقام با او بيعت می شود، سه نام دارد: احمد، عبدالله و مهدي )( الغيبه طوسي). امام باقر (ع) می فرمايد: (براى خداى تعالى گنجى در طالقان است نه طلاست و نه نقره بلکه دوازده هزار نفر در خراسان اند که شعارشان «أحمد.. أحمد » است)( منتخب الانوار المضيئه، ص 343 ). امام صادق (ع) می فرمايد: ( بعد از آن حسني جوان خوش سيما که سمت ديلم می باشد خارج می گردد! با صداي رسا ندا می دهد اي آل احمد (اي انصار احمد) آن فراري و منادي دور ضريح را اجابت کنيد و گنج هاي خداوند در طالقان اجابت می دهند و چه گنج هایي از طلا و نقره نيستند بلکه مرداني با قلب هایي آهينن ...) (بحارالانوار ج 53 ص 15 ). و از امير مؤمنان (ع) در خبرى طولانى که در آن اصحاب قائم (ع) را ذکر می کند آمده است كه: (... اولين آنها از بصره و آخرين آنها از ابدال مى باشد ... )( بشارة الاسلام، ص 148 ). از آنها سوال کنيد چرا از مباهله با من اعراض دارند؟ از آنها سوال کنيد هزاران رؤیای صادقه را که عده ي زيادي از مؤمنين در شهرها و کشورهاي مختلف ديده اند چگونه تفسير می کند؟ در خواب صادقه رسول اکرم (ص) وامامان (ع) را ديده اند و به آنها خبر دادند که احمدالحسن حق و غير او باطل است، نقل از عبدالله بن عجلان: گفت خروج قائم (ع) را نزد ابي عبدالله (ع) ياد کرديم و پرسيدم چگونه او را بشناسيم؟ فرمود: هر شخص از شما بيدار می شود و در زير سرش صحيفه يا نوشته ي می یابد که روي آن نوشته شده طاعتش معروف است بشنويد و اطاعت کنيد)( منتخب الأنوار المضيئة - السيد بهاء الدين النجفي ص 311 / كما لالدين ص 654 ). و اين همان نداي آسماني است که شخصي آن را در خواب صادقه قبل از بيدار شدن می بيند، از آنها سوال کنيد آيا حق با حاکميت خدا در چيزي که احمدالحسن می خواهد نيست؟ و آن همان چيزي می باشد که خداوند در قرآن کريم به آن امر کرده، يا حاکميت در انتخاباتي است که خود به دنبال آن هستند و آن بقايا و مانده غذایي است از سفره (دموکراسي) امريکا. حال به ايام حج و شعار آنها خوب گوش فرا دهيد. آيا آنها حاکميت را از که می دانند و می گويند ( لبیک اللهم لبیک، لبيک لا شریک لك لبیک، ان الحمد والنعمة لك والملك لك لا شریک لك) آنها می گويند ما سرا پا گوش به امر خداوند هستيم. شريکي ندارد نعمت از اوست و ملک از آن خداوند است و شريکي ندارد) سپس آيا آنها از اين شعار خود خجالت نمی کشند، مگر آنها در انتخابات ندا نمی دهند ملک از آن ماست، آيا آنان ندا نی دهند که ملک براي شما نيست و براي خداوند ملکي نيست، و يا کدام ملک را براي خدواند باقي گذاشتند تا در مراسم حج ندا دهند ( ملک از آن خداست)و آيا اين همان نفاق نيست؟ زيرا عمل آنها مخالف گفته ها و نداي آنها می باشد، و مخالف پرچمدار امام مهدي (ع) است که در آن نوشته شده ( بيعت از آن خداوند است). از آنها سوال کنيد ده ها دليل براي اثبات آن را چگونه رد کرده اند وهمه آن مانند ادله انبياء و اوصياء می باشد؟ و خداوند می فرمايد:( بگو من از پيامبران نو درآمدى نبودم و نمی دانم با من و با شما چه معامله اى خواهد شد جز آنچه را كه به من وحى می شود پيروى نمی کنم و من جز هشداردهنده اى آشكار ]بيش[ نيستم)( 9 احقاف). سردبیر ""دشمن اهل حق"" عبرت از کلام شيطان رجيم، _ابليس که لعنت خدا بر او باد_ جهت دشمني با اهل حق ميگويد: «ثُمَّ لآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ » (آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها ميتازم و بيشترشان را ناسپاس خواهي يافت). آيا متوجه باشيم که ابليس فقط به يک راه براي گمراه کردن مردم، اکتفا نميکند؟ پس اگر از روبه رو به سمت آنها آمد و سودي عايدش نشد، آنان را رها نميکند و نميرود بلکه از راهي ديگر و از جهتي متفاوت يعني از پشت سر به سمتشان ميآيد. اگر اين راه هم سود نبخشيد، از راست و اگر باز سودمند نبود از چپ بر آنان وارد ميشود. پس به پروردگارت سوگند، متوجه اين قضيه باشيد که او دشمن ما و شما است و براي گمراه کردن مردم از هدايت، خواهان کشته شدن و حتي مردن است وشب و روز، آشکارا و نهان، از هر راه و جهتي عمل مينمايد. آيا، اهل حق و کساني که ميخواهند تا مردم را به سوي حق بخوانند، شايسته تر نيستند که براي هدايت مردم و رهانيدن آنها از جهنّمی که آن را به وضوح در آنتهاي مسير گمراهي و حرکت آنان ميبينند، خواهان کشته شدن و مردن باشند؟ بايد عملکرد درست را اتخاذ کنيم؛ خسته و فرسوده نشويم و از هيچ راهي براي هدايت مردم کوتاهي نکنيم و هيچ جهتي را براي هدايت آنان، فرونگذاريم. هستي ها يا کرانه ها؛ آتش ( انرژي) و مس گداخته (دود) است! ( يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْانْسِ ان اسْتَطَعْتُمْ ان تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْارْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ)( الرحمن: 33 )( اي گروه جنيان و آدميان، اگر ميتوانيد که از کرانه هاي آسمان ها و زمين به بيرون نفوذ کنيد، نفوذ کنيد؛ ولي بيرون نتوانيد رفت مگر با داشتن قدرتي)؛ يعني اگر می توانيد، از حدود آسمان ها و زمين ( يعني عالَم جسمانی) نفوذ کنيد؛ که نميتوانيد با قدرت و نيرويي غير از نيروي خداوند نفوذ کنيد. هر جا که منتقل شويد، در قبضه ي سلطنت و نيروي خداوند سبحان هستيد (لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ). استفاده از عبارت ( تَنْفُذُوا)( نفوذ و رخنه کنيد) به اين معنا است که حدود و کرانه هاي هستی ها، کرانه هايي نفوذپذير ميباشند؛ ولي مپنداريد که وراي اين کرانه ها و مرزها، چيز ديگري غير از سلطنت و فرمانروايي خداوند سبحان و متعال وجود دارد. خداوند متعال ميفرمايد: ( فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ * يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرا ن) ( الرحمن: 34 و 35 )( پس کدام يک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار ميکنيد؟ * بر شما شعله اي بی دود فرستاده شود، يا مس گداخته ( دودِ بی آتش)؛ پس با او مقابله نتوانيد کرد). (يُرْسَلُ عَلَيْكُما)( بر شما فرستاده شود): فعل، مبني بر مجهول است و دليل آن اين است که فرستنده ي آتش و مس، خود اين کرانه ها و مرزها ميباشند؛ يعني اين عمل به طور خود به خودي صورت ميپذيرد؛ يعني مرزهاي اين هستی ها يا کرانه ها که قابل نفوذ کردن ميباشند، از آتش (انرژي) و مس گداخته (دود) پر شده است؛ به اين معني که مرزها و حدود اين هستی هاي آسمان ها و زمين، ساکن نيست، بلکه در حرکت و نوسان ميباشد. نتيجه ي طبيعي نوسان اين است که برخوردها و انفجارهايي که آتش، حرارت و دود به وجود ميآورد، رخ ميدهد؛ و نتيجه ي طبيعي اين واقعه، متراکم شدن اين انرژي ها و در نتيجه امکان شکل گرفتن ماده ي جسماني به شکلي که ما در کيهانمان ميشناسيم يا صورت هاي ديگري در کيهاني ديگر، به وجود میآيد که سدّي ايجاد ميکند و مانع از نفوذ ميگردد و در نتيجه ( فَلا تَنْتَصِران)( مقابله نتوانيد کرد). قسمت اول: شکست منتظران خداوند انس و جن و تمام دنیا را به این خاطر آفرید که اورا عبادت کنند, تا عبادت قلبي و يک معرفت حقيقي نسبت به او پيدا کنند، و نه عبادت ظاهري که سودي براي صاحبش نداشته و ضرري را از او دفع نمی کند، و براي رسيدن به حقيقت و معرفت خدا، بايستي راه هايي باشد که انسان را به اين مقصد برساند، چرا که خداوند از صحبت مستقيما و بدون واسطه با انسان ها منزه است بلکه براي اينکه انسان ها خداوند را بشناسند خداوند فرستادگان و پيامبران را براي معرفت خود بصورت راه هاي آشکار فرستاد، و کسي که توفيق راهيابي به معرفت را پيدا کند و پيامبران و اوصياء را الگو قرار داده و در راه آنان گام بر دارد بر حسب استعداد و صفاي دل و پاکي فطرت به درجاتي از کمال می رسد اما اگر کور بوده و عاشق دنيا باشد از راه به در می شود و وارد جهنم می شود و مصداق اين آيه ( ظُلمُاتٌ بعَضُهَا فَوْقَ بعَضٍ إذِا أخَرَجَ يدَهُ لمَ يكَدْ يرَاهَا وَمَنْ لمَ يجَعَلِ اللُّه لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور)( النور: 40 )( در تاريکی هايي بسيار فرو رود به طوری که اگر دست خود را در مقابل ديدگانش قرار دهد آن را نمی بيند و هر كه را خداى نور نبخشد هرگز روشنى نخواهد يافت). و نکته مهم شناخت حال مردم در برخورد با پيامبران و دريافتن اين نکته که چرا مردم آنها را تکذيب می کردند و چرا هميشه اکثريت فرستادگان را تکذيب می کردند و جواب سؤال، در اين آيه است: ( وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى انفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَفَرِيقاً يَقْتُلُونَ)( و ما براي آنها فرستادگاني ارسال کرديم و هر گاه که پيامبران ما آنها را به راه راست هدايت کردند چون به مذاق آنها خوش نمی آمد عده اي از آنها پيامبران را تکذيب کردند و عده اي ديگر پيامبران را کشتند). و هواي نفس، همان درخت خبيثه اي است که داراي شاخه هاي فراوان است که در دل کافران و اهل شک جوانه زده و آنها از جوانه هاي اين درخت که مانند سر شياطين است می خوردند و شکم هايشان را از اين تاريکی ها پر می کنند به طوري که ديگر نمی توانند خودشان را ببينند جز هواي نفس اماره شان را که به هر سو بخواهد آنها را می کشد و آنها مصداق اين گفته شاعر شدند که: بني آن من الرجال بهيمة في صورة الرجل السميع المبصر فطنٌ لكل رزية في مالهِ وإذا أُصيب بدينه لم يشعر . فرزندم بعضي از انسان ها، نهاد حقيقت حيوانند که به صورت انساني بينا و شنوا درآمده اند همه هوش و توان خود را در مورد اموال شان بکار می برند و از هر ضرري ناراحت می شوند و اگر در دين او ضرري حاصل شود اهميتي نمی دهد. و اين سنت خداوند است که تغيير نمی یابد و آن هنگام که امتي از راه مستقيم خداوند دور می شود و احکام الهي را ترک می کنند و به سوي هواي نفس و دنيا و مناصب می روند که اتباعش فراوان است ... و هنگامی که پيامبر يا فرستاده با اخلاق آسماني و احکام الهي که مخالف نفس انسان هاي منحرف که اکثريت قشر جامعه را تشکيل می دهند می ايد، و همان کساني که تابع دنيا هستند، اين دعوت هاي الهي را تکذيب می کنند چرا که مخالف نفس آنان است و آنها به پيامبران دروغ ها و تهمت هاي فراوان نسبت می دهند. سنتي که در تمامی زمان ها جاري بوده و به فرستادگان خدا می گفتند ساحر و مجنون و دروغگو و ... و نکته اي را که می خواهم بر آن تاکيد کنم اين است که تمامی امت ها منتظر فرستاده موعود خود بودند و آنها را با تمامی اسم ها و صفات می شناختند و در زمان ظلم و ستمی که گريبان گیر آنها بوده به سوي خدا تضّرع و زاري و التماس می نمودند که براي آنها پيامبري بفرستد تا آنها را از اين خفت و خواري نجات دهد، وليکن هنگامى که خداوند، پيامبر موعود را با تعاليم الهي خود که بر خلاف اميالشان است می فرستد، شروع به تکذيب او می کنند و اتهام جادوگري و جنون و دروغ را به او نسبت می دهند، و از او روي ميگردانند، و برخي پا را فراتر نهاده و پيامبران را ميکشتند يا به صليب می کشيدند يا آنها را از شهرشان بيرون ميراندند و اين رويداد و حادثه بزرگ نيز دوباره با بازگشت امام مهدي (ع) تکرار ميشود و همانگونه که در روايات ائمه (ع)آمده ما به او ميگوئيم ( اي پسر فاطمه بازگرد که ما را با تو کاري نيست). و به همين خاطر و با توکل بر خداوند و براي شناخت احوال بعضي از امت ها که منتظر انبياء الهي بوده اند شروع به نوشتن اين تحقيق متواضعانه كردم، و هنگامی که در انتظار شکست خوردند و پيامبران را تکذيب کردند و آنها را بيرون راندند و به آنها گفتند که ما هيچ گونه احتياجي به شما نداريم و آنچه پدرانمان می پرستيدند را عبادت می کنيم و ما شما را از گمراهان می بينيم. و بايد بدانيم که: شکست در انتظار بر دو نوع است: اولي: شکست در استقبال و معرفت پيامبر يا امام، و دومي: شکست در همراهي پيامبر يا امام که بعد از استقبال و معرفت ايشان اتفاق می افتد، به طور مثال قوم نوح (ع) در استقبال و شناخت پيامبر خود شکست خوردند و قوم موسي (ع) از پيامبر خود استقبال كرده و ايشان را شناختند وليکن در همراهي با او شکست خوردند، و آن هنگام که فرعون آنها را تعقيب کرده و در کنار نيل آنها را محاصره کرد بني اسرائيل گفتند که آنها به ما رسيدند و موسي به آنها گفت که خدا با من است و مرا هدايت می کند، و آن هنگام که آنها را دعوت به جنگ کرد. گفتند: ( فَاذْهَبْ انتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا انا هَاهُنَا قَاعِدُون )( المائده: 24 )( تو و خدايت برويد و بجنگيد ما همين جا می نشينيم) . و هنگامی که حضرت موسي(ع) به مدت 40 روز از ميان آنها رفت روي به اطاعت از سامري کرده و شروع به پرستيدن گوساله به جاي خداوند شدند و اما هنگام ظهور امام مهدي (ع) هر دو نوع شکست اتفاق خواهد افتاد، پس قومی در معرفت و استقبال از ايشان شکست می خورند و البته آنها اکثريت مردم هستند، و سپس کساني که به او ايمان آورده اند و در همراهي ايشان شکست خواهند خورند. و اين يک دعوتي است تا ما با تفکري عميق به شناخت و مرور احوال و امت هايي را که در اين راه شکست خورده اند، بپردازيم و از آن پند بگیريم تا بار ديگر اين وقايع براي ما تکرار نشود و راه آنان را نرويم. و از خداوند می خواهيم که به ما توفيق دهد که حق را بشناسيم و ما را در زمره ياری دهندگان آن حضرت قرار دهد که او شنوا و مجيب و پاسخ دهنده نداي مناديان است. آدم (ع) : خداوند وعده خلق آدم (ع) و اختيار او به عنوان خليفه در زمين را به فرشتگان داده بود و فرمود: ( إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْارْضِ خَلِيفَة)( البقرة: 30 ) (من در زمين خليف هاى خواهم گماشت). و آن هنگام که خداوند آدم (ع) را آفريد به فرشتگان دستور داد تا براي او سجده کنند، و همگي اين کار را انجام داده جز ابليس که امتناع کرده و تکبر نمود و آن سخن معروفش را گفت: ( قَالَ انا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)( ص: 76 )( گفت: که من از او برترم مرا از آتش آفريدي واو را از گِل). و ابليس از فرشتگان محسوب می شد بلكه در ميان فرشتگان به طاووس فرشتگان معروف بوده و هيچ مکاني بر روي زمين باقي نمانده بود که اثري از سجده هاي او بر آنجا نباشد و روايت شده که خدا را 600 سال عبادت کرد و روايت شده که وي دو رکعت نماز را در مدت 600 سال خواند و علي رغم تمامی اين ها ابليس در امتحان خداوندي شکست خورد و نافرماني کرد و اوّلين شکست خورده در انتظار همان ابليس است - که لعنت خدا بر او باد ... ادامه دارد... قسمت هشتم: آفرينش حجاب هاي ظلمت و نور نور و حجاب نوراني همه از جانب خداوند متعال می باشد و حجاب هاي ظلمت و تاريکي از جانب ماده يا عدم ( عدم يعني قبلاً چيزي نبوده=عدم=قابليت براي وجود داشتن) و تمام مخلوقات با اشراق و تابش نور در اين تاريکي به وجود آمد يا می توان اينچنين گفت: تجلي و ظهور نور در تاريکي ( ظلمت) و اختلاط و اشتراک حاصل از اين دو يعني نور و تاريکي بدان معني نيست که بصورت متجانس باشند ( نور و تاريکي باهم مخلوط و ترکيب نمی شوند) بلکه اين اختلاط و اشتراک به صورت تجلي و ظهور می باشد. چنانچه حضرت اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب (ع) می فرمايند: ( داخل في الأشياء بلا مجانسة وخارج منها بلا مزايلة). يعني داخل اشياء می باشد بدون مخلوط و ترکيب و خارج از اشياء می باشد بدون کاستن و زائل نمودن آن. حجاب ظلماني ( تاريکي) همان سربازان جهل می باشند که حضرت امام صادق (ع) آنها را ذکر کرده اند و همان رذايل اخلاقي و منيت کاشته شده و مغروس در فطرت انسان است و هرچه اين منيت (عجب) انسان گسترش پيدا کند و زياد شود، اين حجاب ظلماني نيز زياد می شود و هر چه ميزان اين منيت (انا) کم شود درصد حجاب ظلماني و تاريک نيز کم خواهد شد و منشاء اين حجب همانا تاريکي و عدم (نيستي) و ماده است و آن چيزي نيست جز سلب کل خيرات از انسان. و اما حجاب نوراني، اين حجاب نوراني کلمات خداوند سبحان و تعالي و فيض نازل شده از ساحت مقدس او به سوي خلق اوست و در هرمقامی و براي هر انسان سالک طريق (راه) به سوي خداوند تبارک و تعالي حالاتي است. و اين حجاب نوراني به نسبت براي بهترين خلق يعني حضرت محمد (ص) قرآن است. و اين همان حجابي است که در روايات اه لبیت (ع) بدان اشاره شده است. ( حجابي که در معراج بين پيامبر (ص) و ذات خداوند متعال بود). و امام صادق (ع) در اين باره فرموده اند:(... در شب معراج جبرائيل در جايگاهي ايستاد و به حضرت محمد (ص) فرمود اينجا مکان و مقام تو می باشد. و جبرائيل نمی تواند به مقام پيامبر برسد و با اشاره به او گفت که عروج کن اين مقام شماست جبرائيل گفت اي محمد (ص) در مکاني و مقامی ايستاده اي که هيچ فرشته اي و يا پيامبري به آن نرسيده است و پروردگات درود می فرستد. پيامبر فرمود: اي جبرائيل خداوند چگونه درود می فرستد. گفت: پاک و منزه و مقدس پروردگار فرشتگان و روح. رحمتم بر غضبم پيشي گرفت. پيامبر فرمود: خداوندا عفو و مغفرت تو را می طلبم. همچنين امام صادق (ع) فرمودند: همان طور که خداوند متعال فرموده است فاصله بين پيامبر (ص) و خداوند منان به اندازه سر تير و کمان و شايد کمتر بود. از امام (ع) سوال شد: اين فاصله چقدر بود؟ حضرت فرمودند: از نوک پيکان (تير) تا انتهاي کمان و در بين آنها حجابي که در حال تحرک و نوسان بود و نمی دانسيتم آن چيست تا اينکه فرمودند زبرجدي پس از سرسوزني به درون آن نظر کرد والي ماشاءالله نور عظمت پروردگار را نظاره کرد. پس پيامبر (ص) فرمود: تبارک الله ...) (تفسير الصافي: سورة النجم). و اين حجاب، زبرجدي سبز رنگ که در حال حرکت و نوسان بود اشاره به حجاب ظلمت و نور دارد و کنار رفتن اين حجاب در فتح به اندازه سر سوزن و ظاهر شدن حجاب نور بوسيله همان لرزش حاصل حجاب صورت گرفت، پس حجاب ظلمت بوسيله دوري جستن و رهايي از تکبر و منيت جنود جهل دريده می شود و حجاب هاي نوراني در درون فطرت انسان نهفته اند و در آنها فنا می شود هنگامی که با سربازان عقل و اخلاقه کريمه همنشين شود، و حال و روز انسان در مسير تکامل اينچنين است که باسعي و تلاش براي رفع منيت (انا) از صفحه وجودش و مزيّن شدن به کل جنود عقل گام بردارد و اين همان فتح المبين است. (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً)( الفتح: 1-) و اين همان مقام والايي است که رسول خدا محمد (ص) بدان رسيد و در اين مقام والا مرتبه خداوند متعال براي محمد مصطفي (ص) تجلي نمود ( وكان بينهما حجاب يتلألأ ويخفق) يعني در يک آن حجاب مرتفع می شد و در آني برمی گشت و در هنگام بالا رفتن حجاب از حضرت محمد (ص) چيزي باقي نمی ماند و حضرت در ذات خداوند متعال فنا می شد و می سوخت و از او چيزي باقي نمی ماند و با نور خداوند محو می شد و حضرت محمد (ص) وجه الله باقي نمی ماند بلکه خداوند قهار و يگانه باقي می ماند. و حديث فوق که از ائمه اطهار (ع) روايت شده کشف حجاب هاي تاريکي و نوراني بطور مطلق آن را نفي نمی کند بلکه کشف کامل و دائم اين حجاب ها را نفي می کند و اما کشف کامل و تام در لحظاتي اين امر براي حضرت محمد(ص) رخ داد که حضرت با حرکت و لرزش حجاب ها هماهنگ شد و با حجاب ها حرکت می کرد و نيز تمام کائنات و عوالم با حضرت محمد (ص) درحال حرکت و اضطراب بود. به طور مثال اگر قرآن را قرائت کنيم حرکتي نواساني به صورت ناخودآگاه (حرکت رفت و برگشت) در ما به وجود می آيد بدون اينکه عمد و قصدي در کار باشد. اين حرکت را انجام می دهيم گو اينکه به اين حرکت نوساني احتياج داريم. حجاب هاي ظلمت و نور با سعي در سير و حرکت به سوي خداوند متعال برداشته می شوند و نيز حجاب ظلمت و تاريکي با دوري جستن از پيروان و سربازان جهل و ناداني و اخلاق ناپسند و دوري از منيت (انا) و ترک آنها برداشته می شود. و بوسيله علم و معرفت و آراسته شدن به اخلاق پيروان و سربازان عقل و پسنديده و نيکو و پيمودن پله هاي ترقي و پيشرفت به سوي مقامات مقدس و قدسي در ملاء اعلاء حجاب نور برداشته می شود. مثال ميزنيم: فرض کنيم که انسان عبارت است از يک نور که من ميخواهم اين نور به جايي برسد. شما منبع نور را در يک جايي روشن کرده اي. انتقال نور از منبع و جايگاه خودش، به مکاني ديگر چگونه انجام ميشود؟ از طريق تجلّي و تابش گام به گام نور به سمت هدف. اين گام ها (گام هاي حرکت) همان تجليات انسان است. در حقيقت اين تجليات مانند گام ها، هميشه هستند و دائماً در حال تجديد و نو شدن ميباشند، زيرا منبع، همواره در حال انتشار است. اگر اين انتشار قطع شود، انسان به فنا رفته و به عدم باز ميگردد. اکنون اگر شما را چند گام به عقب برگردانم، چيزي در شما تغيير نميکند، فقط شما در عالم جسماني، نامرئي ميشوي و از بدني نورانی تر که با تاريکي، سنگين نشده است، برخوردار خواهي شد. اين همان «رفع و درجات آن » است. اگر از شما بخواهم که چند گام به جلو بروي، مرئي خواهي شد و به آنچه اهل اين عالم جسماني براي بقا نياز دارند، شما هم نياز پيدا خواهي کرد. کسي که «رفع شده » بين مردم است ولي در آنها نيست. از آنجا که انسان عبارت است از وجودِ تجليات او که تعداد آن نزديک به نامتناهي است و از آنجا که نعمتهاي الهي که بر انسان داده شده، غير قابل شمارش است، لذا انسان (فطرت انسان) نزديک به نامتناهي که همان خداي سبحان و صورت لاهوت ميباشد، است. از همين روست که علي (ع) در توصيف وضعيت انسان فرموده: «آيا گمان ميکني تو جرمی خرد و کوچکي؟ و حال آن که جهاني بزرگتر در وجود تو نهفته است ». مراجه نما ييد به اعيان الشيعه: جلد 1 صفحه 552 . اکمال الدين...؟ خداي تعالي فرمود: ( گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حيواناتي كه به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندي بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند، و باقي مانده صيد حيوان درنده مگر آنكه آن را سر ببريد و حيواناتي كه روي بت ها ( يا در برابر آنها) ذبح ميشوند، بر شما حرام شده است؛ و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه هاي تير مخصوص بخت آزمايي؛ تمام اين اعمال، فسق و گناه است. امروز كافران از آيين شما مأيوس شدند؛ بنا بر اين از آنها نترسيد و از من بترسيد. امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آ يين شما قرار دادم، اما آنها كه در حال گرسنگي، دستشان به غذاي ديگري نرسد، و متمايل به گناه نباشند، ( مانعي ندارد كه از گوشت هاي ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است )( مائده، آيه 3). بر حسب اين آيه آنچه كامل شده دين است و دين همان شريعت و عقيده است و قائل شدن به کامل نبودن هرکدام از آن دو، با ظاهر آيه در تعارض است، همانگونه كه عدم كامل بودن هر كدام از آنها در واقع و در نگرش هر يک از طوائف اسلامی بدين معناست كه آن طائفه بر حق نيست، چون واقعيت امر آنها با ظاهر روشن قرآن مخالف است. سلفيّون يا وهابيّون و به طور عموم اهل سنت، در گذشته و حال بدون داشتن نصي از معصوم در بسياري از حوادث و رويدادهاي جديد زندگي كه نياز به حكم تعبّدي دارند از خود حكم شرعي صادر می کنند، مانند نماز در مناطق نزديک به قطب. در نهايتِ امر واقعيت احوال آنها حاكي از آن است كه دين، نزد آنها كامل نيست و به همين سبب ناچار شدند به هنگام نبود نص، طبق آراء و نظرات خود تشريع نمايند، همانطور كه آنها نيز در عقيده ميان خود اختلاف زيادي دارند؛ مثلاً سلفيّون يا وهابيّون به وجود دو چشم و دو دست و انگشت حقيقي براي خداوند معتقد هستند. و اشاعره همچون اشاعره اَزْهَر به اين معتقد نيستند بلكه اعتقاد دارند كه اعتقادات سلفيّون يا وهابيون باطل است. اما نزد آل محمد (ص) دين با تنصيب خليفه الهي كامل ميشود، از آنجا ييکه رسول خدا (ص) مکلف به بيان عقيده درست و تشريع به امر خدا بودند، در نتيجه هيچ شكاف و تناقضي ميان اين عقيده و ظاهر آيه اكمال دين ديده نميشود. بنابراين دين با تنصيب ناطق از طرف خداوند يا خليفه خدا بعد از رسول الله (ص) كامل ميشود و بدين وسيله دين از لحاظ عقيده و تشريع كامل ميگردد، و هيچ شكافي در چنين ديني يافت نمی شود كه فقهاي غير معصوم با آراء و هواهاي خود آن را كامل كنند، درست همانند حال و وضع اعتقاد اهل سنت كه با ظاهر آيه در تعارض است. اما درباره مسئله غيبت معصوم، ما ميگوييم كه: غائب شدن معصوم عبارت از غايب کردن او، آن هم به دليل عدم وجود قابل نسبت به امام مهدي (ع) و طرح الهي همانگونه که هست، ميباشد نه همانگونه كه منتظران نظريه پرداز آن را فرض می کنند و در خيال خود ميپرورانند و در نتيجه هيچ تعارضي بين اين عقيده و بين ظاهر آيه اكمال دين وجود ندارد. آري، تعارض با آيه اكمال دين نزد كساني است كه اعتقاد بر اين دارند كه معصوم غائب شده و تشريع را رها نموده تا فقهاي غير معصوم داوطلب شوند و با نظرات خود در دين الهي و در حوادث و رويدادهاي زمانه حكم شرعي صادر نمايند، سپس مشكلات را دو چندان كرده و عقيده وجوب تقليد از غير معصوم و نيابت از معصوم را بر مؤمنان تحميل نمايند. در حقيقت راهي براي توافق با ظاهر آيه اكمال دين وجود ندارد مگر اينکه اعتقاد به اين داشته باشيم كه: دين، با تنصيب خلفاي خدا بعد از رسول الله (ص) و كسانی که تشريع می کنند و آن را از خدا به مردم می رسانند كامل گرديد. و اينكه امام به علت عدم وجود پذيرنده غيبت كردند و اين كه زمان قبل از ظهور مهدي اول (ع) كه در وصيت رسول الله (ص) ذکر شده اند همان بازه ی زماني است كه مردم در اين برهه زماني موقوف به فرمان خدايند و استحقاق دريافت ثواب را ندارند بلكه به واسطه رحمت خداوند پاداش می گيرند. بنابراين، آيه اکمال دين، باطل بودن هر راه و مَنِشي همانند منش سني يا سلفي وهابي كه قائل به جواز فارغ بودن زمان از خليفه خدا را ثابت می کند و همچنين بطلان هر راه و مَنِشي كه قائل به غيبت معصوم بدون تقصير و كوتاهي امُت و عدم وجود پذيرنده را نيز ثابت مي کند. بنابراين آيه با اين روشها از ريشه در تعارض است. در حقيقت دين نزد آنان و بر حسب واقعيت عملي آنان، با تنصيب خليفه خدا كه از جانب خدا برگزيده می شود و يا افرادي همانند سفراء كه براي ارتباط با مردم انتخاب مي شوند كامل نشده است، بلكه نزد آنان كامل كننده دين، فقهايي غير معصوم هستند كه داوطلبانه و كورکورانه در برهه اي از زمان با ظن و گمان به تشريع بپردازند و احكامی را ارائه نمايند كه خود قائل به عدم مطابقت آنها با احكام واقعي خداوند هستند. ادامه دارد... روشنگري از دلايل و موجبات عذاب عذاب الهي براي هر امتي و در هر زماني، رخداد بزرگي است که فقط پس از اين اينکه امت به سوي انحرافات عميق عقايدي و تشريعي رفته باشند، واقع می گردند؛ هنگامی که بيشترشان وارونه شده، مقيا س ها را وارونه مي بينند ( منکر را معروف و معروف را منکر مي بينند). همچنين پس از اين رخ ميدهد که فرستاده اي، فرستاده ميشود تا براي مردم انحراف و باطلي را که پذيرفته اند و به آن عمل مي کردند، بيان کند و سپس اعضاي اين جامعه، فرستاده را تکذيب مي کنند، از او رو يگردان می شوند و به او اعتنايي نمی کنند يا به مسخره کردن و استهزا روي می آورند. بنابراين، علت وقوع عذاب، انحراف و فساد، مُضاف بر نپذيرفتن هر گونه تلاشي براي اصلاح اين انحراف، و تکذيب فرستادگان خداوند سبحان و متعال مي باشد. امکان ندارد انحراف عقايدي يا تشريعي در هر امتي به وجود آيد، مگر اينکه علماي دين در آن امت عهده دار اين موضوع باشند؛ چرا که امکان ندارد عامه ي مردم در شريعت تحريف ايجاد کنند و ديگران را بتوانند در پذيرفتن اين تحريف، قانع نمايند. حال که انحراف از طرف غير علما امکا نپذير نيست، وجود داشتن تحريف کننده از ميان آنان، عادي است و حتي در اغلب موارد، بزرگِ آنان مي باشد؛ کسي که به سوي او رجوع مي کنند و پس از آن، گروهي از اين علماي بی عمل در مدت زماني که اين تحريف صورت می گيرد، از آن محافظت مي نمايند. اما فساد اخلاقي، سنّتي است که با وجود طاغوت فسادگر و خالي شدن ميدان از علماي ربّاني مخلِص و يا کم شدن آنها و کم شدن ياريگرانشان و حتي با وجود داشتن علماي بی عمل که در شهوت ها فرو غلتيده اند، رواج پيدا می کند؛ کساني که با رفتار خوارکننده ي خود، مردم را از راه مستقيم بازمي دارند و حتي باعث بيزار شدن تعداد بسياري از مردم از دين و نپذيرفتن آموزه هاي پيامبران و اوصيا، می شوند؛ چرا که مردم گمان می کنند اين آموزه ها، آموزه هاي اين علماي فاسد می باشد. کساني که از دين بيزار می شوند، بسيار سا ده تر از افرادي هستند که از اين علماي فاسد تقليد و از انحرافشان دنباله روي می کنند، بدون اينکه هيچ نقد يا نظري در مورد اين انحراف داشته باشند و حتي بدون هيچ تلاشي براي اعتراف به اين واقعيت خوارکننده براي علماي فاسد؛ هر چند واقعيت آنان روشن و واضح باشد و به کنکاش و نظريه پردازي براي شناختش نيازي وجود نداشته نباشد. اين تقليدکنندگان نابينا، چيزي جز آنچه علماي بی عمل فاسدشان می بينند، نمی بينند. ( و چون به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پيروي کنيد، گويند: نه، ما از آ ييني که پدران خود را بر آن يافته ايم پيروي می کنيم اگر چه شيطان آنها را به عذاب آتش فرا خوانده باشد)( لقمان: 21 ). با وجود چنين واقعيت جاهلانه اي، به چيز زيادي نياز نداريم تا نتيجه اي که قرآن براي ما بيان مي کند را بشناسيم؛ يعني تکذيب فرستادگان اصلاحگر از سوي خداوند سبحان و متعال: ( نوح را بر قومش به رسالت فرستاديم. گفت: اي قوم من، الله را بپرستيد، شما را خدايي جز او نيست، من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناکم * مهتران و بزرگان قومش گفتند: ما تو را در گمراهي آشکاري ميبينيم * گفت: اي قوم من، گمراهي را در من راهي نيست، و من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيان هستم)( اعراف: 59 تا 61 ). رسالت ها پي در پي می آيند و موضعگيري علماي بی عمل و تقليدکنندگان آنها نسبت به پيامبران و فرستادگان(ع) تکرار می شود. ( وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً.... )( و به سوي عاد، برادرشان هود را فرستاديم....)، ( قَالَ الْمَلَا الَّذِينَ كَفَرُوا )( بزرگاني که کافر شدند گفتند) -به رسالت او کافر شدند- ( مِنْ قَوْمِهِ انا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ)( از قومش )گفتند:( ما تو را در سفاهت و بی خردي می بينيم)؛ بزرگان متکبر گمان ميکنند هر کسي که در مسيرشان در سفسطه ي شيطانيشان، آنها را همراهي نکند، سفيه و نادان است. ( و پنداريم که از دروغگويان باشي * گفت: اي قوم من، در من نشاني از بی خردي نيست، و من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيان هستم). ( و بر قوم ثمود، برادرشان صالح را..)( اعراف: 66 و 67 ). ( مهتران قومش که گردنکشي می کردند به زبونشدگان قوم که ايمان آورده بودند گفتند: آيا می دانيد که صالح از جانب پروردگارش آمده است؟ گفتند: ما به آنچه به آن فرستاده شده است، ايمان داريم * گردنکشان گفتند: ما به کسي که شما ايمان آورده ايد، کافر هستيم)( اعراف: 75 و 76 ). ( و لوط آنگاه که به قوم خود گفت: چرا کاري زشت می کنيد که هيچ کس از مردم جهان پيش از شما انجام نداده است؟ )( اعراف: 80 ). چه بسا دل طاغوتيان به حال يتيم گرسنه يا بيوه زن و بی سرپرست به رحم آيد، ولي اين علماي گمراهي بی عملِ منحرف و پيروانشان از مجامع و هيأت هاي نزديک به آنها و سايرين که خداوند لعنت و خوارشان کند و ننگ و عارشان را در اين زندگي دنيا آشکار نمايد و تاج متعفّن بر سرهاي گنديده شان نَهَد، از بيوه زنان و بينوايان سوء استفاده می کنند تا اموالي به دست آورند و گردآوري کنند و سپس آنها را به نام اين ستمديدگانِ ضعيف، غارت و چپاول نمايند؛ اگر مقداري هم به آنان بدهند، اندک، آن هم با رو شهاي پست و حقير خواهد بود. به خدا سوگند، من حتي از بيان کردن چنين چيزي، حيا دارم. تعجب می کنم چگونه اين اراذلِ قوم لوط در زمانه ي ما، چنين عملي را انجام ميدهند! يکي از آنان که خداوند صورتش را در دنيا و آخرت سياه کند، در حالي که عمرش به شصت سال ميرسد، خانمی نزدش آمد؛ درب را به روي او بست و او را به نام مُتعه به زنان و کار زشت دعوت نمود. ديگري با دختري بيست ساله ازدواج می کند، در حالي که عمرش نزديک به هفتاد سال مي باشد. اين منحرفانِ بندگانِ حقيرِ شهوت، اتومبيل هاي آخرين سيستم سوار می شوند و نگهبان استخدام می کنند. نمی دانم اين علماي گمراهي ترسو و خيانتکار از چه چيزي هراس دارند در حالي که در خانه هاي بزرگ با مبلمان هاي گرانقيمت و گرانترين اثاثيه ها زندگي می کنند. اینها دنباله روهاي معاويه که خداوند لعنتش کند، و باقي ماندگان خاندان ابو سفيان می باشند و رسول خدا از اينها بيزار است، هر چند ادعاي انتساب به ايشان (ص) را داشته باشند. پاسخ اين افراد وارونه شده و پاسخ قوم لوط به کسي که آنان را به اصلاح دعوت می کند، يکسان است: ( آنها را از قريه ي خود برانيد که آنان مردم ی هستند که پاکيزگي می جويند )( اعراف: 82 ). ( و بر مردم مَدَين، برادرشان شعيب را فرستاديم )( اعراف: 85 ) . ( گفتند: اي شعيب، آيا نمازت به تو فرمان می دهد که ما آنچه را پدرانمان مي پرستيدند، ترک گو ييم، يا در اموال خود آنچنان که خود می خواهيم تصرّف نکنيم؟! به راستي تو مردي بردبار و خردمند هستي)(هود: 87 ). با شعيب (ع) اينگونه برخورد مي کنند: فريبکاري با مال، و چرب زباني و چاپلوسيِ پست و حقيرانه؛ حتي با فروتني و با ظاهري آرام و ملايم ( آيا نمازت تو را فرمان ميدهد) ( به راستي که تو بردبار و خردمند هستي). قاطعانه تأکيد می کنند که ما به حکمت و خرد و صبر تو و رفتارهاي تو يقين داريم، ولي پس از لحظاتي که چاپلوسيِ پست و حقيرانه شان و فريب دادن شعيب (ع) سودي ندارد، مرحله ي جديدي آغاز می شود: ( قَالَ الْمَلَا)( بزرگان گفتند)، بزرگان، همان علماي بی عمل هستند که دشمنان هميشگي پيامبران ميباشند. (که سرکشي و تکبر پيشه کرده بودند، گفتند: اي شعيب، تو و کساني را که به تو ايمان آورده اند از قريه ي خويش می رانيم مگر آنکه به آيين ما بازگرديد)( اعراف: 88 ).

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 34
مشاهده فایل پی دی اف