نشریه زمان ظهور شماره 35

بسم الله الرحمن الرحیم سه شنبه 20تیر ماه 1396/16 شوال 1438/11جولای 2017/ شماره 35 / 4 صفحه پرسش: امام احمد الحسن (ع) از نظر مسیحیان کیست؟! پاسخ: او عبد امین و حکيم است. عیسی (ع) فرمود: «شما هم آماده باشید؛ زیرا فرزند انسان در آن ساعتی که گمان نمی کنید، می آید. پس آن بنده امین و حکیم که آقايش او را بر خادمانش تعیین می کند تا در زمان خود به آنها غذا بدهد (يعني علم و معرفت و حکمت بدهد)، کيست؟ خوشا بر آن بنده ای که وقتی آقايش بیاید، او را این گونه ببیند! » (در اصحاح 24 ) این بنده امين و حکیم کیست؟ مگر آنکه رسول وفرستاده عیسی (ع) باشد؟! او تسلی بخش است. عیسی (ع) فرمود: «اما اکنون من بسوی کسی می روم که مرا فرستاد و کسی از شما نبايد از من بپرسد، کجا می روم؛ ولی من به شما این را میگویم که اندوه قلبهای شما را پر می کند. ولی حقیقت را به شما می گویم: رفتنم برای شما بهتر است؛ زیرا اگر نروم، تسلی بخش به سوی شما نمی آید. ولی اگر بروم، او را به سوی شماخواهم فرستاد و وقتی او آمد، جهان را بر گناه و بر نیکوکار و بر قضاوت، توبیخ می کند. اما بر گناه مواخذه می کند؛ زیرا آنها به من ایمان نمی آورند و اما بر نیکی مواخذه می کند؛ زیرا من به سوی پدرم م یروم و مرا نمی بینید. و اما بر داوری و قضاوت مواخذه می کند؛ زیرا رئیس این جهان، بازگشته است. » (انجيل یوحنا، اصحاح شانزده) ملاحظه کنید: او را به سوی شما می فرستم و وقتی عیسی (ع) قبلاً آمده است، پس این تسلی بخش که فرستاده می شود، کیست؟ و این کسی که جهان را بر گناهانشان و تکذیب انبیا و رسولان و به دلیل کشتن آنها و ترک حق انبیا و وصيت هاي آنها و نابود کردن بهره شان در قیامت صغري و ... و ... مواخذه می کند، کیست؟ آیا بازگشت فرزند انسان( عیسی)، بوسیله خود او انجام می شود یا بافرستادن رسول او؟ ... 6 و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید.... 15 پس وقتی آن لرزه وحشتناک که دانیال نبی درباره آن نوشته است را دیدید که در مکان مقدس ایستاده بود... 22 ولی به خاطر برگزيدگان، آن روزها کوتاه مي شوند... زیرا بازگشت پسر انسان همچون برق از مشرق تامغرب را روشن و آشکار می گراند... و در آن زمان، پس از تنگی آن روزها، خورشید و ماه تاریک می شود و نور نمی دهد... » (انجیل متی اصحاح 24 ) توجه کنید: بدینگونه، بازگشت فرزند انسان خواهد بود و در این اصحاح، عیسی علامت های قیامت صغری را بیان مي کند: جنگها و کسوف و خسوف... و مکروه ویرانی (آمریکا)... وآنچه مهم است اینکه آغاز ظهور او، از مشرق به سوی مغرب بیان می شود و مشرق نسبت به مکان عیسی در آن زمان، عراق است و برقی که از مشرق خارج و در مغرب ظاهر شد ، همان حضرت ابراهیم است؛ زیرا از عراق خارج و در سرزمین مقدس ظاهر شد. عیسی (ع) درباره یوحنا گفت: او همان ايلياست؛ یعنی شبیه ايلياست: «ولی من به شما می گویم، ایلیا آمده است و او را نشناختند. بلکه هر چه خواستندبر سر او وارد کردند. به همین ترتیب، فرزند انسان نیز از آنها درد خواهد کِشید. در آن زمان دانش آموزان فهميدند، عیسی با آنها درباره یوحنای تعمید دهنده سخن مي گويد. » (انجیل متي اصحاح 17 ) توجه کنید: «فرزند انسان نیز همین گونه است. » و عیسی درباره يوحنا گفت: «اگر این را بپذیرید، این همان ایلیاست که از نو و با ثبات و اراده می آید!! «پس هر که گوشی برای شنيدن دارد، باید بشنود. » (اصحاح یازده) توجه کنید: «این، همان ايلياست که از نو و با ثبات و اراده می آید. » او رسولی است که عیسی او را مي فرستد و خروج او از عراق است و درباره خروج او می توان گفت که همان خروج عیسی است؛ هما نطور که خروج يوحنا، خروج ایلیا را در محله ای معین نشان می داد! - آیا رسول از همان امت است یا از امتی ديگر؟! ممکن است این رسول از امت دیگری باشد. بلکه همین گونه است: عیسی گفت: «به همین دلیل به شما می گویم، ملکوت خدا از شما ستانده م یشود و به امتی دیگرداده می شود که میوه های آن را به کار گيرد و به آن عمل کند. » (متي اصحاح یازده) توجه کنید: «از شما ستانده می شود و به امتی دیگر داده می شود. » و باید خودمان متوجه شویم که وقتی خدا عیسی را مبعوث کرد، یهود گفتند: «آیا از ناصره، چیز صالح و درستی خارج می شود؟ » و گفتند: «جستجو کن و بنگر که پیامبری از جلیل بر نمی خیزد. » و گفتند: «آیا عیسی از جلیل می آید؟ آیا کتاب نگفته است: عیسی از نسل داوود و از بیت لحم؛ همان روستایی که داوود در آن بود، می آید. » توجه کنید: آیا کتاب نگفت: عيسي از بیت لحم... می آید؟ - اعمال عیسی یا رسول عیسی وقتی بیاید، چیست؟ عیسی (ع) گفت: «من کارهای بسیاری دارم تا به شما بگويم و اما وقتی آن روح حق بیاید، او شما را به همه حق هدایت می کند؛ زیرا او از طرف خود سخن نم یگويد، بلکه از آنچه مي شنود، سخن می گوید و از امور بسیاری به شما خبر می دهد، او مرا بزرگ می دارد؛ زیرا او از آنچه مال من است، می گیرد و به شما خبر می دهد. » (انجيل يوحنا اصحاح 16 ) توجه کنید: «شما را به همه حق هدایت م یکند. » و هر که در این خصوص بیشتر بخواهد بداند، مطالب بسیاری در روياي یوحنا وجود دارد و برای کوتاه کردن مطلب، به آن نپرداختيم!! و در آخر به شما نصیحت م یکنم در اين مطلب که در تورات نوشته شده است، تدبر کن: «با همه قلبت بر من توکل کن و بر فهم خود اعتماد نکن، در هر راهی مرا بشناس و من، راه تو را استوار می کنم، و خودت را حکیم حساب نکن، مرا گرامی بدار و خود را با کلام من، ادب کن. » ادامه دارد... سخن سر دبیر «امام علی (ع) » دريغا از كارهائى كه شيعيان من بزودى نسبت بهم انجام دهند پس از اين دوستى موقتى كه امروز با هم دارند، چگونه يك ديگر را خوار و زبون سازند و همديگر را بكشند، فردا است كه آنها از اصل و ريشه جدا و پراكنده گشته و بشاخه دست زنند، و از بيراهه انتظار پيروزى دارند، هر دسته آنها بشاخه اى بچسبد، و بهر سو كه آن شاخه متمايل شود آنان نيز بهمان سو متمايل گردند. با اينكه خداوند- كه ستايش خاص او است- بزودى اينان را براى بدترين روز ذلت بنى اميه بدور هم گرد آورد هم چنان كه باد پائيز لك ههاى ابر را گرد آورد، خدا ميان آنان الفت برقرار كند و سپس مانند توده هاى ابر متراكم و انبوه آنها را بهم به پيوندد. و پس از آن درهائى بروى ايشان بگشايد كه چون سيل بنيان كنى از جاى خويش بيرون آيند و در برابرش هيچ تپه اى بجاى نماند و راه آن سيل را هيچ كوه محكمى برنگرداند، و خدا آنان را در شكم دره ها پراكنده كرد، و سپس آنها را بمانند چشم هسارهائى بروى زمين روان كرد تا بوسيله آنها از مردمى حقوق پايمال شده مردم ديگرى را بازستاند، و گروهى را بدست آنان در ديار و خانمان گروه ديگرى جاى داد براى آواره كردن بنى اميه، و تا مسلط نشوند بر آنچه بزور گرفته بودند. و خداوند بوسيله ايشان ركن (و پايه محكمى) را (كه مقصود همان حكومت بنى اميه است) لرزان كند و درهم شكند. سوگند بدان كه دانه را بشكافد و جاندار را بيافريند اينكه گفتم حتما خواهد شد، و گويا من اكنون شيهه اسبان و سر و صداى درهم مردانشان را مى شنوم... اى مردم آنان كه بناحق منصب امامت را بخود بسته اند و شايسته آن نيستند بسيارند، و اگر شماها در مورد حق خالص از يارى همديگر دست نكشيد و در توهين و پست كردن باطل سستى نورزيد دلير نشوند بر شما كسانى كه (در ايمان و عقيده) مانند شما نيستند، و نيرو نگيرد بر شما آنكه نيرو گرفتن بر شما را خواهد، و در صدد پايمال كردن اطاعت امام بر حق و دور كردن آن از اهلش باشد، ولى شما سرگردان شديد چنانچه بنى اسرائيل در زمان موسى بن عمران عليه السّلام سرگردان شدند، و بجان خودم سرگردانى شما پس از من چند برابر سرگردانى بنى اسرائيل خواهد بود...و بجان خودم سوگند اگر آب شود آنچه در دست آنها (يعنى بنى عباس) است (و قدرت آنها از بين برود) امتحان براى پاداش نزديك شود، و وعده حق (وعده خروج آل محمد) نزديك گردد و دوران (ظلم و ستم و حكومت اهل باطل) سپرى گردد، و ستاره دنباله دار از سمت مشرق ظاهر گردد، و ماه تابان براى شما آشكار شود و چون چنين شد بتوبه باز گرديد، و بدانيد كه اگر از طلوعك‏ننده شرق پيروى كنند آنها را براههاى روشن رسول خدا (ص) خواهد برد، و از كورى و كرى و گنگى بهبودى يابيد، و از زحمت طلب روزى و رنج كشيدن آسوده شويد، و بار سنگين و كمرشكن (اطاعت زورمندان و زمامداران ست مپيشه) را از دوش خود برداريد، و خدا از رحمت خود دور نسازد جز كسى را كه سر باززند و ستم كند و زور گويد و آنچه را حق ندارد بگيرد، و بزودى بدانند آنان كه ستم كردند كه بچه جايگاهى باز گردند. امام علی(ع)و شورا سوال: آیا امام علی علیه السلام طبق کلام خویش در نهج البلاغه به شورا و خلافت ابی بکر و عمر اعتراف نمود؟ حضرت امیر علیه السلام در نامه خود به معاویه مى نویسد: إنَِّهُ بَایَعَنِی القَْوْمُ الذَِّینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الَْنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إمَِاماً کَانَ ذَلکَِ لَِّ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أمَْرِهِمْ خَارِجٌ بطَِعْنٍ أوَْ بدِْعَةٍ رَدُّوهُ إلِىَ مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ المُْؤْمِنِینَ وَ وَلَّهُ اللَّ مَا تَوَلَّى. همانا کسانى با من، بیعت کرده اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شوراى مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است، پس اگر با طعن یا بدعت خارج شد، آن را باز گردانید به چیزی که از آن خارج شده است، پس اگر خوداری کرد با او بر تبعیت غیر از تبعیت سبیل مسلمین، بجنگید... قبل از هر گونه اقدام باید عرضی را خدمت خواننده عزیز برسانیم و آن این است که، متاسفانه کسانی که به این روایت استناد می کنند، یا از قواعد عربی یا از تاریخ دور می باشند، چرا که امام علی علیه السلام کلام خویش مانند کلام رسول خدا است، و کلام رسول الله صلی الله علیه و آله وحی است، یعنی به باطل سخن نمی گوید، و هدایت برای هدایت شونده در آن است. لذا می خواهیم از این روایت و تطبیق آن به سایر روایت های تاریخی و همچنین از قرآن اثبات کنیم که امام علی علیه السلام، در صدد شناساندن معاویه برای امری که او از آن دور می باشد، و از کجا برای معاویه است که کلام امیر المومنان را درک وقبول کند؟ لذا نقطه به نقطه روایت فوق را بررسی می کنیم. مورد اول: إنَِّهُ بَایَعَنِی القَْوْمُ الذَِّینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ: همانا کسانى با من، بیعت کرده اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد. قطعا این امر عقلانی است که همان کسانی که در بیعت با ابی بکر و عمر و عثمان بودند، و حیات آنها به زمان بیعت با علی علیه السلام همراه شد، با امام علی علیه السلام بیعت کردند، در غیر این صورت چه کسانی غیر از این اشخاصی که با سه خلیفه بیعت کردند، با امام علی علیه السلام بیعت کنند؟ پس در این قسمت هیچ دلیلی بر صحت شوری وجود ندارد. و مورد دوم این امر را آشکار می کند. مورد دوم: وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الَْنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لَِّ رِضًا: همانا شوراى مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند: حصر شورا « انما » در مهاجرین و انصار، حال آیا واقعا کل مهاجرین و انصار در بیعت بودند؟ لذا امیر المومنین علی علیه السلام این حصر را در کل مسلمین اعلام کرد، یعنی اینکه اگر همه مهاجرین و انصار در شوری بودند و خودشان کاندیدها را انتخاب و سپس یکی را توسط انتخاب خودشان، انتخاب می کردند، موجب رضایت خداوند است، زیرا که مهاجرین و انصار، توسط اجماع همه این امر را اعلام می کنند، پس نتیجه می گیریم که عملا شورایی انجام نشده که امام علی علیه السلام آن را در همه مسلمانان حصر می کند، با این حال می بینیم که بلال حبشی از مهاجرین می باشد، و اصلا با ابی بکر بیعت ننمود، آیا بلال حبشی جهنمی میشود؟ همچنین اُسامه بن زید هم در آن زمان، در حال انجام ماموریت خویش بود، و آن بر مرزها همراه سپاه خود بوده است که به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله آن سپاه منعقد شد، که رسول خدا (ص) فرمود: خداوند لعنت کند کسی که از سپاه اُسامه سرپیچی کند.... صحيح بخاري، مغازي، باب بعث النبي (ص) أسامة بن زيد ، حدیث 4109 با فرض اینکه سپاه اُسامه دارای یکصد نفر می باشد، آیا این تعداد افراد، در شوری بودند؟ آیا اُسامه بن زید وقتی برگشت با این مساله مواجه نشد هنگامی که در حال بازگشت بوده که ابی بکر به او گوید، من خلیفه رسول خدا (ص) هستم، و اسامه گفت چه کسی تو را تنصیب نمود؟.... گناه آن کسانی که در لشکر اُسامه بودند چه می شود؟ لذا اگر امام علی علیه السلام در لفظ خویش فرمود: «انما الشوری.... ذالک لله رضا » آن موجب رضای خدا است، یعنی اینکه رضای خدا وقتی شامل می شود که همه مهاجرین و انصار در آن روز حضور داشته باشند، پس بعضی از مهاجرین در عراق و مصر و یمن بودند، آیا آنها حق انتخاب کاندید نداشتند؟ قطعا داشتند چرا که امام علی علیه السلام در قول خود این حصر را در کل مهاجرین و انصار بیان می کرد. همچنین فاطمه سلام الله علیها و شخص امام علی علیه السلام که همراه رسول خدا (ص) هجرت نمودند، در آن روز بیعت نکردند، و فاطمه که اصلا بیعت ننمود، و علی بعد از شش ماه، بیعت نمود، و آنهم بخاطر مصالح اسلام، بیعت نمود، و نکته مهمی که باید در نظر بگیریم، زمانی که فاطمه سلام الله علیها، مرد در صورتی که امام خود را نشناخته است، آیا به قول رسول خدا ص فاطمه سلام الله علیها جاهل (العیاذ بالله) مرده است؟ « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة » هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. قطعا که فاطمه به مرگ جاهلی مبتلا نشده است، چرا که می دانست همانگونه که در حج وداع شاهد امامت امام علی علیه السلام بوده است، و امام خود را با جان و دل شناخته است، که او همان امام علی علیه السلام است. حال طبق کلام برادران اهل سنت، فاطمه سلام الله علیها بدون امام مرده است، چون بین رحلت رسول خدا و بیعت شش ماه بوده است، و فاطمه فی مابین این مدت شهید شد، یعنی در عرض چند ماهی فاطمه سلام الله علیها بدون امام بوده است، و بیعتی با ابی بکر نکرده است، و اصلا اعترافی نکرده، لذا می بینیم که نه فقط بیعت نکرده بلکه از ابی بکر روی گردان شده است، روزی که ابی بکر به نزد فاطمه سلام الله علیها رفت، فاطمه جواب سلام او را نداد، و از او روی برگرداند و گفت: شما را به خدا قسمتان می دهم، نشنیده اید که پدرم فرمود: «فاطمه بضعة منی فمن اذاها یؤذینی... » فاطمه پاره تن من است پس هر کس که او را برنجاند من را رنجانده است. صحيح بخاري المناقب مناقب قرابة رسول الله (ص) منقبه الحديث 3437 خواننده عزیز و محترم، آیا بعد از این استدلال دلیلی بر شورا و صحت آن دارید؟ می گویید که شورا به وسیله آیه ای از سوره شوری اثبات می شود، سوال اینجاست که آیا مگر این آیه بر رسول خدا (ص) و آله نازل نشد؟ اگر بر رسول خدا نازل شده پس رسول خدا (ص) احق به تطبیق آن است، چرا وقتی رسول خدا (ص) اسمامه بن زید را انتخاب کرد، با وجود سن کمی که نسبت به اصحاب داشت، با کسی مشورت ننمود؟ اگر آیه مربوط به تنصیب خلیفه می باشد، رسول خدا احق است به انجام آن، و خلیفه خود را توسط مشورت کردن یا شورا در حیات خویش انجام می داد، یا اینکه اشاره ای از رسول خدا بر شورا باشد، لذا هیچ گونه دلیلی بر شوری نه از قرآن و نه از سنت موجود نیست، و کلام امیر المومنین در آخر که فرمود: فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بطَِعْنٍ أَوْ بدِْعَةٍ رَدُّوهُ إلِىَ مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبىَ قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّهُ الَلّ مَا تَوَلَّى: پس اگر با طعن یا بدعت خارج شد، آن را باز گردانید به چیزی که از آن خارج شده است، پس اگر خوداری کرد با او بر تبعیت غیر از تبعیت سبیل مسلمین، بجنگید،... و موید کلام ما این است که اگر همه مسلمین در آن روز بر انتخاب شورا جمع می شدند، آن مورد رضای خداوند است، و هر کسی که از این امر خارج شود، با او جنگ شود، چرا که از چندین نظر مخالف می شود، اولاً اینکه طعن همراه با بی احترامی برای مسلمین می شود، دوماً تداخل بیگانگان به دلیل عدم همیاری و همبستگی مسلمانان باعث می شود، و... پس لازمه مخالفت کسی که بر انتخاب جمعی از مهاجرین و انصار می شود، همان جنگ است، و باید کشته شود، لذا باز هم تکرار می کنیم که عملا شورایی انجام نشده است، چرا که این را خود شخص عمر بن الخطاب می گوید: « ان بیعة ابی بکر کانت فلته و وقانا الله شرها.. » بیعت ابی بکر لغزشی بود که خداوند ما را از شر آن نجات داد... صحيح البخاري الحدود رجم الحبلى من الزنا إذا أحصنت رقم حديث 6328 حال کلام عمر و کلام امیر المومنین تقریبا یکی است، چرا که هر دو بر عدم وجود شورا سخن گفتند، و کلام امیر المومنین کاملتر از کلام عمر است، زیرا امیر المومنین علیه السلام توسط کلام خویش می گوید: « انما الشوری » همانا شوری... و آن را درکل مهاجرین و انصار حصر نمود. مورد سوم: اگر با توجه به توضیحات فوق و عدم قبول استدلال بر صحت شوری مهر تائید می زنند، با آنها کنار می آییم، و می گوییم آری سنت خداوند همان شورا است، لذا باز هم سوالی رخ می دهد، آیا عمر توسط شورا انتخاب شده است؟ اگر به تاریخ رجوع کنید، عمر توسط شوری انتخاب نشده است، و خلافت عمر با وصیت ابی بکر انجام شد، که تنصیب عمر نیز همراه با مخالفت صحابه شده است، که نمونه بارز آن اعتراض طلحه بوده است، که به ابی بکر گفت: آیا می خواهی کسی را بر ما بگماری که سخت و خشن است؟ در نزد خدا چه می گویی؟ ابی بکر گفت: مرا با خدای خودم می ترسانید؟ به او می گویم بهترین را انتخاب کردم... منهاج السنة، ج 7، ص 461 تعجب نکنید وقتی که رسول خدا (ص) در حال احتضار بود، و امر به قلم و دوات نمود، عمر بن الخطاب رسول خدا ص را متهم به هذیان گویی می کرد، ابی بکر هم در آن روز در شدت مرض بود و به خود می لرزید، آیا کسی از اصحاب گفته که ترکش کنید هذیان می گوید؟ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم خلافت ابی بکر توسط شوری خلافت عمر توسط وصیت ابی بکر حالا به خلافت عثمان دقت کنید بعد از تبعیت از سیره شیخین به صورت اجمالی گفتیم که سنت رسول خدا همان شورا است، ولی ابی بکر در تنصیب خود مخالف سنت شده است، و گفتیم باز هم ایرادی ندارد، خلافت نص (وصیت) می باشد، و عمر را خلیفه خود بدون شورا نهاد، حالا چرا عمر از سیره ابی بکر مخالفت می کند و امر به شورا می کند؟ و شورای شش نفره را بنا می کند؟ آیا سنت رسول خدا صل الله علیه و آله چسیت؟ شورا یا وصیت؟ کدام یک از سیره دیگری تبعیت می کند؟ حال خلافت عثمان توسط شورای شش نفره انتخاب شده است...!؟ حال کدام یک به سیره شخص قبل از خود عمل کرده است...!؟ ولی خلافت امام علی علیه السلام، دوره چهارمین خلیفه نه توسط شورا بوده و نه نصی از خلیفه سابق(عثمان بن عفان) بوده است، چرا که خلیفه سابق عثمان بن عفان کشته شده، و او نیز نه از سیره ابی بکر تبعیت کرد که نص باشد و نه از سیره عمر که شورا باشد. و الحمد لله وحده وحده وحده قسمت دوم: شکست منتظران نوح عليه السلام: ادریس پیامبر(ع) از سشیعه خود غائب شد تا اينكه غذائى نزد آنها نماند و ظالمان خون بسیاری از آنها را ریختند و بقیه را ترساندند ، سپس إدریس ظهور کرد و مژده آمدن منجی آنها از سلاله خود یعنی نوح(ع) را داد و پس از آن خداوند إدریس(ع) را به آسمانها عروج داد و طرفدارانش قرن ها و نسل های بسیار منتظر قیام حضرت نوح(ع) بودند وبر ظلم ستمکاران صبر می کردند تا اینکه نوح ظهور کرد. إلزام الناصب 252 . وهمان گونه که ذکر شد شیعه نوح منتظر ظهورش بودند و وعده او را شنیده بودند واو کسی بود که آنها را نجات می داد واین وعده إدریس پیامبر بود. و لیکن نگاهی بیندازیم به قوم نوح که آیا او را تصدیق و یا آنکه او را انکار کردند وبه عبارت دیگر آیا در امتحان انتظار موفق شدند یا شکست خوردند ؟ صاحب کتاب إلزام الناصب به نقل از كتاب اکمال دین شیخ صدوق داستان نوح(ع) با قوم خود هنگام بعثت را نقل می کند (در هنگامی که پس از شداید و سختی های بسیار نوح ظهور کرد ولی مردم او را قبول نکرده بلکه به مخالفت با او پرداختند و وی را مورد ضرب و شتم قرار می دادند طوری که بعضی اوقات تا سه روز بیهوش می شد و در حالیکه به هوش می آمد که از گوشش خون بیرون می آمد و پس ازگذشت 300 سال از دعوت ایشان مردم به او روی نمی آوردند و او آنها را به طور مخفیانه یا علنی دعوت کرد ولی آنها فرار می کردند تا آنکه در روزی بعد از نماز صبح برای دعا نشست که سه فرشته از آسمان هفتم در صبحگاه بر او نازل شدند و به او گفتند: که از تو خواسته ای داریم ، فرمود: بگوئید ، گفتند ، که دعای خود را از این مردم دریغ دار و این اوّلین خشم خدا بر این قوم است. فرمود: دعوت خود را تا 300 سال دیگر به تاخیر می اندازم. و پس از انقضای آن مدت نوح دعوت خود را همانند قبل بر آنها ادامه داد ولی باز هم آنها به همان رفتار سابق خود ادامه دادند تا آنکه در ظهرگاه روزی برای دعاء نشست و سه فرشته از آسمان ششم بر او نازل شدند و آنچه را که سه ملک و فرشته از آسمان هفتم طلب کرده بودند طلب کردند و نوح نیز همان جواب را به آنها داد و پس از گذشت آن مدت نوح دوباره آنها را دعوت کرد ولی باز هم همان رفتار گذشته را داشتند تا اینکه اندک شیعه او که به او ايمان آورده بودند نزد وی آمدند و از ستم ظالمان به نوح شکایت کردند ، نوح استجابت کرد و دعا کرد، جبرئیل بر او نازل شد و به او گفت : به شیعه خود بگو که محصول خرمای امسال را بخورند و دانه آنرا بکارند که اگر ثمر این دانه به بار نشست فرج آنان نزدیک است یعنی عذاب خداوند بر کافران نازل می شود ، آنها خوشحال شدند و محصول را خوردند و دانه های آنرا کاشتند ، پس از به ثمر نشستن دانه ها آنها نزد نوح آمدند ، جبرئیل بار دیگر بر او نازل شد و گفت : که بایستی محصول امسال را هم بخورند و دانه های آن را بکارند اگر محصول این بار به ثمر نشست آن وقت است که فرجشان می رسد ، عده ای با این باور که نوح می خواهد خلف وعده کند به او پشت کردند یعنی یک سوّم آنها رفته و دو سوّم بر دین خود باقی ماندند. پس از آن دوباره آنان محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و باز هم همان داستان بالا تکرار شد و این بار نیز یک سوّم دیگر از نوح روی گرداندند ویک سوّم باقی مانده دوباره محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و آن هنگام که ثمر داد به نزد نوح آمدند و از او طلب کردند که به وعده اش عمل کند چرا که آنها یک عده بسیار کمی باقی مانده بودند و می ترسیدند که آنان نیز از راه به درشوند ، نوح نماز خواند و از خدا دعا کرد و خدا نیز دعای او را اجابت کرد و به او گفت که کشتی را بساز و بین ساختن کشتی تا طوفان پنجاه سال فاصله بود. الزام الناصب ص 241 ، اکمال الدین 164 و آن هنگام که نوح شروع به ساخت کشتی نمود عده ای او را به باد مسخره می گرفتند و او به آنها می گفت : (إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ)(اگر امروز شما ما را مسخره می کنید ما هم روزى شما را پاسخى بدهيم كه بعد از اين بدانيد * و معلوم شما شود كه ما و شما كدام به عذاب ذلت و خوارى گرفتار عذاب دائم خدا را مستوجب خواهيم شد) هود 38 – 39 طوفان آمد و نوح و یاران ایشان که در انتظار خود پیروز شدند نجات یافتند و کافران شکست خوردند چرا که پیامبر موعود خود را نشناختند. و اهل دل وبصيرت که از نظر تعداد در اقلیت بودند در انتظار پیروز شدند و با استناد به کتب تاریخ تعداد آنها 80 نفر بوده است. قسمت نهم: آفرينش حجاب هاي ظلمت و نور ...انسان عبارت است از وجودِ تجلیات خویش که تعداد آن نزدیک به نامتناهی است و از آنجا که انسان (فطرت انسان) نزدیک به نامتناهی که همان خدای سبحان و صورت لاهوت می باشد، است ،نعمت های الهی که بر انسان داده شده، غیر قابل شمارش است. از همین روست که علی (ع) در توصیف وضعیت انسان فرموده: «آیا گمان می کنی تو جرمی خرد و کوچکی؟ و حال آن که جهانی بزر گتر در وجود تو نهفته است » . مراجعه نمایید به اعیان الشیعه: جلد1 صفحه 552 .... این تجلیات را با مثالی برای روح یا نفس در عالم ملکوت توضیح می دهیم مثال : منبع نوری را تصور کنید که نور از آن در جهت معینی منتشر می شود. هر گامی که نور به جلو برمی دارد، بعضی از پرتوهای آن به صورت یک پوسته (جبهه ی) مادی تمرکز پیدا می کنند و از این پوسته، برخی از پرتوها منتشر می گردد. به این ترتیب در مقابل منبع نور پوسته هایی ساخته می شود که خودِ نور، آنها را به وجود آورده است و مقداری نور از آنها منتشر می گردد. تعداد این پوسته ها نزدیک به بی نهایت می باشد (قابل شمارش نیست). بین این پوسته های نور، فضایی است که با ضد ذرات (ضد ماده) پُر شده که (مقدار آن) برابر است با مجموع ماده ی پوسته ها و انرژی نور. به عبارت دیگر مجموع ماده و انرژی در خارج از منبع نور برابر با صفر می باشد. پس می توانیم بگوییم هیچ چیز حقیقی در خارج از منبع نور وجود ندارد. در خصوص این مسأله به تفصیل صحبت خواهیم کرد. هرکدام از این پوسته ها یا تجلیات وجودی انسان در عوالم_ از ملکوت تا عالم ملک _ حقیت انسان را نمایان می سازد که از ظلمت و نور تشکیل شده اند و بازگشت به مبداء یا نور همان رفع یا ارتقاء یا کشف حقیقت خویشتن می باشد « مثالی در خصوص رفع، ... این موضوع را به ساده ترین صورت ممکن بیان نمایم. فرض میکنم شما عصایی داری. این عصا را به صورت عمودی قرار بده بالاترین جای عصا، نفس یک انسان یا بالاترین مقام او است و پایین ترین جای آن نیز معادل جسم است. البته امیدوارم دقت داشته باشی که این، یک مثال است و واقعیت چیزی غیر از آن است. اکنون در ذهنت این عصا را به بخش هایی تقسیم کن ولی برای این که وضعیت به بهترین وجه ممکن باشد، باید این بخش ها تا جایی که امکان دارد، کوچک باشد. حال ببین چه تعداد از این بخ شهای کوچک وجود دارد؟ برای دانستن این مطلب باید طول عصا را بر طول هر بخش تقسیم کنی؛ مثلاً اگر طول عصا را 1 و طول هر قسمت را کوچ کترین مقدار ممکن در نظر بگیریم، آیا می توانی کوچک ترین عدد ممکن را تصور کنی؟ کوچک ترین عدد بیانگر «موجودیت » است. این عدد صفر نیست ولی نزدی کترین عدد به صفر می باشد. از آنجا که اعداد، نامتناهی اند (محدود نیست)، لذا نمی توان آنها را شمرد ولی تصور نمودن آنها، شدنی است. این عدد (مورد بحث ما) یک دهم نیست زیرا یک صدم از آن کوچکتر است؛ یک هزارم از آن هم کوچکتر است. به این ترتیب می توانی تا بی نهایت صفر اضافه کنی چرا که اعداد نامتناهی اند. بنابراین تصور ما از نتیجه ای که به دست می آید برابر است با نتیجه تقسیم عدد یک بر صفر. بر این اساس تقسیم طول عصا بر صفر برابر است با بی نهایت و نامتناهی، و از آنجا که این عدد صفر نیست بلکه مقداری نزدیک به آن است، نتیجه همان است که خدای متعال فرموده: «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّ لاَ تُحْصُوهَا » (و اگر بخواهید که نعمت های خدا را شمارش کنید، نمی توانید)؛ یعنی قابل شمارش است؛ به دیگر سخن از لحاظ امکان پذیری، قابل شمارش است ولی در واقع آیا می توان آن را به شماره آورد؟ خیر! «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّ لاَ تُحْصُوهَا » (و اگر بخواهید که نعمت های خدا را شمارش کنید، نمی توانید). اکنون معنای این آیه نیز برای شما روشن شد. شاید قبلاً از خودت می پرسیدی: چه طور ممکن است نعمت های خدا بر من قابل شمارش نباشد و من نتوانم آنها را به شماره آورم؟ در حالی که به حسب ظاهر، این نعمت ها معدودند. آیا این طور نیست؟ تعداد نعم تها چه قدر است؟ هر تعداد که باشد به هر حال قابل شمارش است ولی اکنون برای شما واضح شد که چرا آنها غیرقابل شمارش می باشند یا در واقع شمارش آنها ناممکن است. زیرا در حقیقت نعمت های الهی بر تمام وجود انسان و همه ی تجلیات او افاضه شده است. آیا اگر بخواهی، می توانی تجلیات انسان را به شماره آوری؟ در مثال، برایت توضیح دادم که این کار ناشدنی است. آیا اکنون موضوع روشن شد؟ » «رفع یعنی این که که برای شخص، جسمی مادی همانند این جسم، نداشته باشد ولی برای او، تجلی و جسمی در درجه ای بالاتر از وجود این جسم مادی، باقی مانده باشد. یعنی، اگر الآن یک برگه ی کاغذ را در دست بگیری، بالا و پایینی دارد؛ فرض کن که بالاترین نقطه ی کاغذ همان نفس انسان و پایین ترین نقطه ی آن، جسم مرئی او در این عالم جسمانی باشد و این برگه ی کاغذ هم به مثابه وجود انسان است. چنین تصور کن که این برگه به تعداد بسیار زیادی از قطعه ی موازی خیلی کوچک تقسیم شده است. این قطعات عبارتند از دیگر تجلیات «غیرمرئی » و «غیر نفسانی » انسان تا انتهای آسمان اول. حال، رفع عبارت است از محو و حذف وجود انسان در پایین صفحه یعنی مثلاً یک سانتی متر بالاتر از پایین ترین نقطه تجلی و ظهوری که او در این صفحه ی کاغذ دارد. از این یک سانتی متر به پایین صفحه، او فاقد وجود است و وجود او در این مرتبه، محو و حذف می شود » ولی نفس و تجلیاتش بر عوالم پایین تر از خود اثر گذار است. در حقیقت بازگشت به مبداء نور یا رفع همان برداشتن حجب ظلمانی و یا مبارزه با نفس، دارای مراتبی است. کسی که در یک درجه با نفس خودش نبرد یا جهاد با نفس کرده باشد تا رسیدن به فتح کامل رسیدن به عدد نا متنهاهی عبور از ظلمت و رسیدن به نور مطلق، نیازمند به معلمی که خود به این حیقت رسیده باشد تا ما را به نور و عوالم نور برساند و در هر عالمی برای عبور به عالم بالاتر لازمه ان امتحان شدن است. ادامه دارد ... اکمال الدين...؟ در نهايتِ امر، ناخواسته اقرار می کنند كه دين نزد آ نها و بر حسب باورهایشان ناقص بوده و كامل نشد هاست. و متعاقباً خود آنان بدون اين كه بدانند اقرار می کنند كه باورهای عقائدی آنها با آيه اكمال دين در تعارض است. در اينجا بايد به امر بسيار مهمی توجه نمود و آن اينكه هر دو راه و روش، تقصير را به خدا و خليفه او يا امام معصوم نسبت می دهند، چون خيال می کنند كه خداوند متعال دين را به آنان واگذار نموده تا در هر رويدادی كه بدان نياز و احتياج دارند احكام شرعی صادر نمايند. پس به جای اينکه اقرار به تقصير خود نمايند؛ زيرا كه آنان از قبول خليفه خداوند يا (نائب ايشان) امتناع می ورزند فرض بر اين گذاشته اند كه خداوند متعال دين را برای افرادی غير معصوم و غير منصَّب از جانب معصوم، واگذار نموده تا هر یک از آنها با رأی و نظر خود و بدون داشتن هر گونه حكم شرعی، تشريع نمايند. اين امر در حقيقت طعنه زدن آشكار به حكمت الهی است، علاوه بر آن، همچنان که بيان شد با فرموده خداوند سبحان مبنی بر كامل شدن دين در تعارض است. بنابراين، در این بحث کوتاه و مختصر به این نتیجه رسیدیم که: در این میان راه و روشی وجود دارد كه به خالی شدن زمين از حجت الهی معتقد است؛ مانند روش سنی يا سلفی، هما نگونه كه قبلاً بيان شد، این راه و روش با ظاهر نص قرآنی و از جمله آيه اكمال دين تعارض دارد. اما روش ديگر اقرار میك‌ند كه زمان از حجت الهی خالی نمی گردد، اما اين حجت با وجود قابل ممكن است غائب شود بدون اينكه كسی را تنصيب وتعيين كند تا عيناً به جای او باشد تا اين نائب، حكم واقعی خدا را به مردم برساند، و در نتيجه اين نقص در دين را فقهايی پُر می كنند كه از طرف حجت خدا تعيين نشده و خودشان داوطلب شده اند، كه تعارض اين روش با آيه اكمال دين واضح و روشن است و بر حسب واقع احوال شان، خداوند دين را كامل نكرد هاست. به همين دليل راه حل نزد آنان اين است كه فقهایی به ناحق كه هيچ گونه نصی مشخص بر آ نها وجود ندارد برای پُر كردن اين نقص با احكام و فتواهايی كه هيچ ارتباطی با حكم واقعی خداوند ندارند داوطلب شوند، كه در حقيقت اين روش با روش قبلی (روش سلفیون) چندان تفاوتی ندارد و هر دو با آيه اكمال دين در تعارض اند. اما روش سوم كه ما آن را مطرح كرديم اين است كه زمان از حجت الهی خالی نمی شود و صحيح نيست كه حجت بدون آن كه فردی را به نيابت تعيين كند، غائب شود و هنگامی كه بدون آن كه فردی را به طور علنی تنصيب كند غائب شود، در آن حال همه امت مقصر بوده و از حق منحرف شده اند و كسی كه قابليت پذيرش روش الهی صحيح داشته باشد، وجود ندارد. در اين حال با تعيين فرستاده يا نائب، حجت اقامه می شود اما به دليل عدم وجود قابل از او خواسته نمی شود كه مردم را مطلع سازد و با آ نها مرتبط شود. در این حالت، امت مؤمن به خلفای خدا در زمان فترت خواهند بود: (اى اهل كتاب! بى ترديد رسول ما پس از روزگار فترت و خلأ پيامبران به سوى شما آمد، براى شما بيان میکند كه نگوييد: براى ما هيچ مژده دهنده و بيم رسانى نيامد، يقيناً مژده دهنده و بيم رسان به سويتان آمد؛ وخدا بر هر كارى تواناست).( مائده، آیه 19 .) حال مردم در زمان فترت این گونه است که موقوف و منتظر فرمان و تصمیم خدا هستند: (و گروهى ديگر كارشان موقوف به مشيّت خداست، يا آنان را عذاب می کند يا توبه آنان را می پذيرد؛ و خدا دانا و حکیم است).(توبه، آیه 16 .) مانند حال احناف قبل از بعثت رسول الله محمد (ص) و حال شیعیان قبل از بعثت مهدی اول (ع) که در وصیت رسول الله (ص) ذکر شده است. در كتاب غيبت نعمانی روایت شده: ابوحمزه می گوید: (بر امام صادق (ع) وارد شدم و پرسیدم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر پسر پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس او کیست؟ فرمود: آن که زمین را پر از عدل می کند هما نطور که پر از ظلم و ستم شده، بعد از فترتی از ائمه می آید، همچنان که پیامبر (ص) بعد از فترتی از رسولان مبعوث شد).( غیبت نعمانی، ص 186 .) خلاصه: هيچ روشی وجود ندارد كه ساحت الهی را از تقصير و كوتاهی منزه بدارد و همچنين با آيه اكمال دين مطابقت داشته و با آن متعارض نباشد، به جز روشی كه ما آن را مطرح كرديم و آن اين است كه زمان خالی نخواهد شد از: حجتی آشكار كه با مردم به طور مستقيم در ارتباط باشد، يا در صورت وجود مانع از طريق سفيرانی با آ نها در ارتباط باشد، يا حجتی غائب كه با مردم در ارتباط نمی باشد كه در چنین حالتی زمان، همان زمان فترت به سبب عدم وجود عده ای كه قابليت پذيرش او را داشته باشند خواهد بود كه مؤمنين در اين امر مقصر بوده و حال آن ها موکول به فرمان و تصمیم خداست. روشنگری از مقدمات عذاب هنگامی که دلایل و موجبات عذاب کامل و فرستاده تکذیب شد و مردم مخصوصاً علمای بی عمل و مقلدان کوردل شان او را به سخره گرفتند، مرحله ی جدیدی آغاز می شود: مقدمات عذاب؛ درست مانند مقدمات طوفان سهمگینی که ابتدا با نسیم خوش آیندی که نادان به آن تکیه می کند و گمان می کند استمرار دارد، آغاز می شود، ولی پس از لحظاتی به تُند بادی تبدیل می شود که با اجازه ی پروردگارش همه چیزها را از زیر و رو می کند. (دربهای هر چیزی را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند). (انعام: 44 .) شروع عذاب، رو کردن دنیا به اهلش که فرستادگان را تکذیب نموده اند، می باشد. «فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ » (در بهای هر چیزی را به رويشان گشوديم)؛ به دو دلیل: اول: غرق شدن آنها در شهوات و خوشیها و زینتهای دنیا، البته پس از آنکه به آن تکیه کردند و دنیا نهایت بهره ی علمی آنان شد تا آنجا که فراتر از آن چیزی را نبینند و غفلتی بر غفلت هایشان اضافه کنند. «وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ » )و به آنها مهلت دهم، که تدبير من استوار است). (اعراف: 183 .) دوم: تا هنگامی زمانی که عذاب الهی دنیوی بر آنها فرستاده می شود، عذاب نفسانی آنان افزایش یابد؛ یعنی هنگامی که از دنیایی که به آنان رو کرده است و با آغوش باز از آن استقبال کرده اند، جدا می شوند: «فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا » (به چیزهایی که به آنان داده شد است، شادمان شدند)؛ بدون اینکه نسبت به وضعیت ننگ آورشان تفکّر و تعقّلی داشته باشند، در حالی که زیر سایه ی طاغون اِشغالگرِ مسلّط ناتوان شده اند و گویا این حدیث قدسی را نشنیده اند: «يَا ابن عمران، إِذَا رَأَيْتَ الْغِنَى مُقْبِلا فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ » (ای فرزند عمران! آن هنگام که دیدی بی نیازی به تو روی آورد، بگو: گناهی است که عقوبتش نزدیک شده است). این چنین در غفلت همیشگی به سر می برند و گمان می کنند دنیایی که به آنها رو کرده است، پاداش آنان، و این نعمت و آسایش، حاصل دسترنج شان می باشد؛ ولی در واقع نسیم پیش از طوفان و گناهی است که عقوبتش فرا رسیده است!! احمدالحسن 26 صفر 1425 ه.ق نجف اشرف

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 35
مشاهده فایل پی دی اف