نشریه زمان ظهور شماره 31
سه شنبه 26 اردیبهشت 1396/19شعبان 1438/16می 2017/شماره31/4 صفحه بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد [و بدین سان انسان نابود می شود] علت پرداختنم به این موضوع این است که امروز وقتی به دیدار یکی از برادران انصار )که خدا حفظش کند( رفته بودم، خبری به من رسید؛ یکی از ارگان هایی که به قول خودشان نماینده مرجعیت هستند، در عراق شعاری انتخاباتی سرمی دهد: <اول استان خود. < آزمایشاتی که یک دانشمند ژاپنی به تازگی در دانشگاه کیوتو انجام داده نشان می دهد که ابزار هوشمندی «شامپانزه » در بعضی جاها از ابزار هوشمندی انسان بهتر و برتر است، مانند حافظه کوتاه مدت. سایر حیوانات در دیگر انواع ایثار و از خودگذشتگی )غریزی( با ما مشترک ند، مانند ایثار تبادلی)متوقعانه( که خفاشان خون آشام نیز در آن با ما مشترکند ویا از خودگذشتگی نسبت به خانواده و فرزندان و نزدیکان که مبنای آن ژن های موجود در اجسام است که حتی موش ها هم در لانه هایشان در این ایثار با ما مشترک هستند. آنچه که ما انسان ها را بطور حقیقی از سایر حیوانات پراکنده در سطح زمین متمایز می کند، ایثار حقیقی آگاهانه و بی طرفانه)که توقع منفعتی در آینده وجود نداشته باشد( است،زیرا ایثار بی طرف حقیقی را نمی توان از لحاظ علمی و منطقی تفسیر نمود، چه علم زیست شناسی تکاملی وچه زیست شناسی اجتماعی، به همین خاطر ایثار حقیقی بی طرف، گردنه ای است که با صلابت و قدرت در مقابل نظریه الحاد علمی قد علم کرده است. آنچه که ما بشر را متمایز می کند این است که _ برخلاف سایر حیوانات _ در بعضی حالات از خودخواهی و منیت ژن های فردی و ساختار مستحکم آن که در جسم ماست سرپیچی می کنیم، ساختار جسم های ما در طول صدها میلیون سال، به گونه ای بنا شده که بصورت خودخواه عمل می کند تا ژن های نفع رساننده ای را جلب نماید و این خود عامل پایداری و بقا و انتقال از نسلی به نسل دیگر است. ژن ها می توانند در جسم موجودات زنده ساختار و ابزاری به وجود آورند)مانند غده ها( و نیز محصولاتی )مانند آنزیم ها( پدید آورند تا انسان را به ایثار کاذب و غیر واقعی وادارکنند، ایثاری که منفعت را برای آنان جلب کند، )مانند ایثار خانواده نسبت به فرزندانشان(، ولی ممکن نیست که ژن ها برخلاف مصلحت خودخواهانه فردی کاری بکنند و در جسم ها ایثار حقیقی بی طرف به وجود آورند، یا اینکه حتی اجازه دهند که ایثار حقیقی در آن متراکم شده و به راحتی عبور کند، زیرا )در طبیعت( این امر به معنای انقراض آن جسم ها و فنا و نابودی آن مجموعه ژنتیکی و عدم انتقال آن به نسل های بعدی می باشد. هویت ما)بشریت( که ما را از دیگر حیوانات متمایز می کند همان ایثار حقیقی بدون طلبِ منفعتِ متقابل )بی طرف( است که حتی توقع منفعت متقابل در آینده را ندارد)مانند خفاشان خون آشام که مقداری از خون آشامیده شده خود را برای همسایگانش پس می آورد( و بدون غریزه که ژن ها آن را در ما به وجود آوردند تا مثلاً به فرزندانمان ایثار کنیم، چون وسیله انتقال آنها به نسل بعدی و پایداری و بقا هستند . ایثار حقیقی بی طرف، شریف ترین هویتی است که یک موجود زنده می تواند حامل آن باشد، نه تنها در این زمین بلکه در سطح کل هستی مادی و جسمانی. تأسف بار است که بیشتر مردم از آن جدا و خالی هستند در حالیکه نمی دانند با نداشتن آن، خودشان انتخاب کرده اند که این حالت بوزینه آسا بر آنان مسلط گردد و مانند دیگر بوزینه سانان شوند)مانند شامپانزه یا گوریل یا اورانگوتان(. خداوند فرمود: )وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ ]البقرة )(65 شما خبر دارید از گروهی از خودتان که در روز شنبه تعدی و تجاوزگری کردند، پس یه ایشان گفتیم میمون هایی طرد شده باشید). ونیز خدا فرمود: )قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّ مَن لَّعَنَهُ اللّ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ )المائدة60 ). (بگو آیا کسانی را به شما معرفی کنم که بازگشتگاهشان نزد خدا از آنان بدتراست؟ کسی که خداوند او را لعنت کرده و بر او خشم گرفته و ازبین آنان بوزینگان و خوکان و عبادت کنندگان طاغوت را قرارداد، آنان جایگاه بدتری داشته و از راه سلامت گمراه ترند (. و در جای دیگر فرمود: )فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ ]الأعراف166). پس زمانی که از آنچه برایشان ممنوع بود تجاوز کردند، به ایشان گفتیم میمون های طردشده)ناامید( باشید ). یعنی آنان کلیدها را از دستان خود انداختند و روح انسانیت را ازدست دادند، روحی که خداوند آن را در پدرشان آدم )ع( دمید و آنان را به کسب و بدست آوردنش تشویق کرد، و به جز روح حیوانیت چیزی برایشان باقی نمانده است، پس به اصل خود بازگشتند و حیوانات و چهارپایان و اجسادی شدند که به «منِ » خودخواه ژ نها خدمت می کنند و نه چیزی دیگر. به همین دلیل، درمقابل کسانیکه شما را از همان ابتدا به منیت دعوت می کنند، یا می گویند برادرم قبل از پسر عمویم و یا پسر عمویم قبل از غریبه ها، ویا شهرمن یا استان من یا سرزمین من اولویت دارند، شما را به این شعار دعوت می کنم: اول انسانیتم، و این انسانیت شماست که تنها مایه تمایزتان از دیگر حیوانات است که شما را به صورت حقیقی متمایز می کند نه اینکه فقط مغزتان مایه تمایز باشد، زیرا مغز نتیجه تکاملی است که بقیه حیوانات هم دارند، هرچند در مرتبه ای پایین تر، پس آنچه شما را به صورت حقیقی متمایز می کند همان ایثار حقیقی بی طرف است که می شود خود را بدان زینت داده و بشر )انسان( بشمار آیید. وقتی فقیر و یتیمی که با آنان خویشاوندی نداری ، سرپرستی میکنی آن هم درحالیکه خودت به اموال احتیاج داری، در اینجا شرف و انسانیت خود را خواهی یافت و نیز زمانی که بدون چشم داشت و توقع بازگشت منافع در آینده، بخشش و انفاق میکنی و...شما را به سوی ساختار انسانی که در باطن شماست دعوت می کنم، شما را دعوت می کنم به از بین بردن و کشتن «من » )منیت( و نیز شما را به این شعار ها فرا میخوانم: همسایه ام قبل از خودم، شهر مجاور قبل از شهر خودم... همانگونه که رسول خدا محمد ص و ائمه )ع( و سایر پیامبران )ع( وصیت کردند: اول همسایه، اول فقیر، اول یتیم، اول بیوه زنان بی سرپرست... و شمارا دعوت می کنم که آنچه این اشخاص شمارا بدان می خوانند را دور بیاندازید زیرا آنان متاسفانه شما را به پیروی از شیطان و اقتدای به او دعوت می کنند؛ کسی که می گوید : اول «من » و ملحقات و وابستگان «من » مثل )اول شهرمن، اول استان من ... ( شمارا به این دعوت می کند که مصداق آیه ی شریفه باشید: «پس زمانی که از آنچه برایشان ممنوع بود تجاوز کردند، به ایشان گفتیم میمو نهای طردشده)ناامید( باشید .» آنان با جهل خود و با این شعارهایشان، انسان و انسانیت را نابود می کنند و زمانیکه انسان نابود شود ممکن نیست عنصر نافع و فعالی درعرصه زندگی اجتماعی سالم باشد بلکه بمنزله بمب ساعتی خطرناکی خواهد بود که منتظر است زمانش فرارسد یا فرصتی مناسب بیابد که سم کشنده خود را به جان دیگران بیندازد. این واقعیتی است که امروزه مردم در آن زندگی می کنند و متاسفانه بسیاری از دزدان و کارمندان فاسد نیز قربانی این گروه و شعارهای آنان و رهبران بدکار خویش هستند. لازم است انسان عاقل درک کند که از راه این اشخاص، حتی رفاه جامعه دنیوی نیز دست نیافتنی است، بماند که با پیروی از آنان، آخرت خود را نیز از دست خواهد داد. «پیام فیسبوک سید احمد الحسن 13 اسفند »13 سردبیر *مبارزه انبیاء* سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است؛ و بار الها! سلام و صلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیّون، ارزانی فرما! همواره شیاطین انس و جن تلاش م یکنند تا در خصوص موضوع انبیا و اوصیا شبهاتی را القا کنند؛ همان کسانی که مردم به ایشان، و اینکه نبوت و رسالت شان از سوی خداوند سبحان و متعال است، ایمان نمی آورند. از جمله ی این شبهات، موضوع خشونت، درشتی، پیکار و نبرد با شمشیر در برابر کسانی که با آنها )ع( به مخالفت برمی خیزند، می باشد. گویی فرستاده، فرستاده نیست مگر اینکه شبیه عیسی)ع( باشد که در کمال متانت و آرامش خود را به جلادانش تسلیم می نمایند؛ کسانی که قلب شان از هر گونه رحمت و دل سوزی تُهی است. سپس بدنش تکه تکه شود، به صلیب کشیده شود و بی هیچ مقاومتی، به قتل برسد. دشمنان خدا و سربازان شیطان از انس و جن، می خواهند تمامیِ فرستادگان به قتل برسند تا میدان برای آنها خالی بماند. بنابراین اگر فرستاده در برابر جلادانش مقاومت کند یا با شمشیر، جهاد و نبرد و پیکار از جان و رسالت آسمانی اش دفاع نماید، فرستاده نیست! امروز نیز آنها با تمام قوا سعی در انتشار این عقیده ی فاسد می کنند تا مردم آن «تسلّی دهنده ی » )ایشان)ع( به آن تسلّی دهنده ای که عیسی)ع( به آمدنش خبر می دهد، اشاره می فرمایند 5«: امّا الآن نزد فرستنده ی خود می روم و كسی از شما از من نپرسد به كجا می روی 6 ولیکن چون اين را به شما گفتم، دل شما از غم پُر شده است 7 و من به شما راست می گويم كه رفتن من برای شما بهتر است؛ زيرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم 8 و چون او آيد، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود 9 اما بر گناه؛ زيرا آنها به من ايمان نمی آورند 10 و اما بر عدالت، از آن سبب كه نزد پدر خود می روم و ديگر مرا نخواهيد ديد 11 و امّا بر داوری، از آن رو كه بر رئيس اين جهان حكم شده است 12 و بسيار چيزهای ديگر نيز دارم که به شما بگويم، ولی الآن طاقت تحمّل شان را نداريد 13 ولی هنگامی که او يعنی روحِ راستی بیايد، شما را به جميعِ راستی هدايت خواهد كرد زيرا از خود تكّلم نمی کند بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت ». انجیل یوحنا: اصحاح شانزدهم. و تسلّی دهنده، همان قائم آل محمد)ع(، فرستاده ی عیسی)ع( برای مسیحیان، و همان شبیهِ به صلیب کشیده شده، می باشد. برای روشن شدن بیشتر به کتاب های «نامه ی هدایت » و «وصی و فرستاده ی امام مهدی در تورات، انجیل و قرآن » و سایر کتاب های انتشارات انصار امام مهدی)ع( مراجعه نمایید.( فرستادگان خداوند سبحان را یاری نکنند؛ کسی که با شمشیر خشم خداوند جبّار سبحان و متعال به سوی اهل زمین که آن را از ظلم و جور و فساد آکنده کرده اند، می آید. در این اندک مجال تلاش خواهم کرد تا از انبیای خداوند و فرستادگان)ع( و پیروا نشان، و همچنین از حق ثابت شده ی آنها در دفاع از دین خداوند سبحان و متعال با برافراشتن شمشیر بر ضد طاغوتیان و پیروان شان پس از اینکه میدان مبارزه از هر جایگاهی برای کلمه ی طیبه خالی شده است، دفاع کنم، و سعی و تلاشم بر اختصار و خلاصه گویی خواهد بود مگر بر آنچه برای بحث و تحقیق به جهت آشکار شدن حقیقت، و در نتیجه آنچه انسان را برای پیروی از حق و رضای خداوند سبحان موفّق می گرداند، لازم و ضروری ببینم؛ و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند یگانه است. احمد الحسن(15 دی 1385 ه.ش. ) جايگاه وصيت در کتاب مقدس می دانیم که خداوند خالق و مالک حقیقی این جهان است پس حق پادشاهی جهان نیز از آن اوست و همچنین این حق برای اوست که حاکم روی زمین را انتخاب کند ؛ یعنی همان حاکمی که جز خواست خداوند، خواست دیگری نمی طلبد و در احکام اشتباه نمیکند و خواهان برقراری عدالت و رشد اخلاق و سایر فضایل اخلاقی بر روی زمین است . با مطالعه کتاب مقدس مشخص میشود که فرستادگان الهی بر حق حاکمیت خداوند و انتخاب حاکم از سوی وی تصریح کرده اند . در واقع یکی از فصول مشترک فرستادگان الهی تصریح بر حق حاکمیت خداوند و انتخاب حاکم از سوی وی میباشد : زیرا سلطنت از آن خداوند است و او بر امّت ها مسلط است .ای خداوند، عظمت، قدرت، جلال، پیروزی و شکوه از آن توست و هر آنچه در زمین و آسمان است، از آن توست. پادشاهی از آن توست، تو بر فراز همه سر برافراشته ای.( 1 تواریخ 29 : 11 ). و دانیال متكلّم شده، گفت : «اسم خدا تا ابدلآباد متبارك باد زیرا كه حكمت و توانایی از آن وی است . و او وقت ها و زمان ها را تبدیل می کند. پادشاهان را معزول می نماید و پادشاها ن را نصب می کند.. حكمت را به حكیمان می بخشد و فطانت پیشگان را تعلیم می دهد.)دانیال 2: 20 - 21 ). و همچنین در ارتباط با ابدی بودن این سلطنت خداوند، آمده است : تو ای خداوند تا به ابد پادشاهی خواهی کرد.( خروج باب 15 آیه 18 ) ای خدا، تخت تو تا ابدالآباد است؛ عصای راستی عصای سلطنت تو است.( مزامیر 45 : 6).اما آیا طبق کتاب مقدس حاکمیت خداوند به فرستادگانش تفویض میشود ؟ اینک به برخی از آیات کتاب مقدس در رابطه با تفویض حاکمیت از سوی خداوند به فرستادگانش می پردازیم: به حکومت رسیدن داود نبی توسط خداوند : ناتان به داود گفت: «آن مرد تو هستی، و یهُوَه، خدای اسرائیل، چنین می گوید: من تو را بر اسرائیل به پادشاهی مسح نمودم ... (دوم سموئیل 12 : 7)برگزیدن سلیمان توسط خداوند : و از جمیع پسران من ،(زیرا) خداوند پسران زیاد به من داده است، پسرم سلیمان را برگزیده است تا بر کرسی سلطنت خداوند بر اسرائیل بنشیند(اول تواریخ 28 : 5) برگزیده شدن عیسی مسیح توسط خداوند هر چند عیسی مسیح حق پادشاهی و حکومت داشت اما فقهای بنی اسرائیل و دشمنانش هم پیمان شده تا کمر به قتل وی ببندند و اراده خداوند را زیر پا گذاشته و تا حد توان بر علیه او ایستادند و او را از این حق محروم کردند همچنانکه در زمان های گوناگون فرستادگان الهی توسط مردم رد شده و حقشان غصب می گشت ! ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک پادشاه تو نزد تو می آید. او عادل و صاحب نجات و حلیم می باشد و بر الاغ و بر کرّه بچّه الاغ سوار است.( زکریا 9:9 ). و این آیه در عهد قدیم بشارتی در مورد عیسی مسیح بود که نیز در عهد جدید ،در انجیل یوحنا و در فصل دوازده به این موضوع اشاره شده است ! درنتیجه بر طبق مجموعه آیاتی که ارائه شده بود ،واضح گردید که حاکمیت برای خداوند است و اوست که حاکم زمین را انتخاب میکند و کسی جز او حق این انتخاب را ندارد. انبیاء الهی و رسولان بر این امر اقرار و آن را بیان می نمودند و پیروان شریر بزرگترین دشمنان آنان بودند که حاکمیت خداوند و حاکمیت تفویض شده از سوی خداوند به رسولان و انبیاء الهی را رد میکردند و به آن اقرار نمی کردند بلکه با تمام قوا علیه آنان می ایستادند . ... سران کاهنان جواب دادند: ما پادشاهی جز قیصر نداریم.( یوحنا 19 : 15) و تاریخ نیز اینگونه برای ما اثبات میکند که اکثریت مردم به دنبال منصوب شدگان خداوند نبودند. پس خداوند یرُبَّعْل و بَدان و یفْتاح و سموئیل را فرستاده، شما را از دست دشمنان شما که در اطراف شما بودند، رهانید و در اطمینان ساکن شدید. و چون دیدید که ناحاش، پادشاه بنیعَمّون، بر شما می آید به من گفتید: نی بلکه پادشاهی بر ما سلطنت نماید، و حال آنکه یهُوَه، خدای شما، پادشاه شما بود. و الآن اینک پادشاهی که برگزیدید و او را طلبیدید. و همانا خداوند بر شما پادشاهی نصب نموده است.(اول سموئیل 12 : 11 – 13). علت ارسال رُسل!؟ «وَ لَوْ لا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنين » قصص47 ) اگر نه آن بود كه به سبب گناهانى كه مرتكب شدند عذابى به آنان برسد ، پس بگويند : اى پروردگار ما چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا از آياتت پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم(بی تردید در عذاب كردن و هلاكتشان شتاب می کنیم). همچنین این مطلبی است که روایات شریف نیز، نسبت به آن تأکید می نماید: کلینی به سندش از جعفر بن محمد و از کرام نقل می کند که امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم، دو مرد باشند، یکی از ایشان امام می باشد و فرمود: آخرین فردی که می میرد، امام است؛ تا هیچ فردی علیه خداوند عزوجل استدلال ننماید که او را بدون حجتی برای خداوند و علیه این فرد رها نموده است. » (الکافی -الشیخ الکینی: ج 1ص 180 ح 3). صدوق با سندش از ابوبصیر روایت کرده است که مردی از امام صادق (ع) پرسید: چرا خداوند پیامبران و فرستادگان را به سوی مردم برانگیخته است؟ ایشان فرمود: «تا برای مردم، علیه خداوند و پس از فرستادگان حجت و دلیلی نباشد و تا نگویند که بشارت دهنده و انذار دهند های برای ما نیامده است و تا حجت خداوند علیه آنان باشد. آیا از خداوند عزوجل نشنیدی که از نگهبانان جهنم نقل می کند که به اهل آتش، با پیامبران و فرستادگان استدلال می کنند که: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرقالُوا بَل ى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ الَّلُ مِنْ شَ يءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ ف ي ضَلالٍ كَبير »( آيا شما را بيم دهنده اى نيامد ؟می گويند : چرا ، بيم دهنده آمد ، ولى او را انكار كرديم و گفتيم : خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما بيم دهندگان جز در گمراهى بزرگى نيستيد. ». (علل الشرایع - الشیخ الصدوق: ج 1ص 121). امیرالمومنین (ع()در سخنش به کمیل بن زیاد می فرماید: «خدایا! بله. زمین از قائمی برای خداوند و به واسطه حجتی خالی نمی شود که یا آشکار و مشهور است یا ترسان و پنهان؛ تا حجت ها و دلایل روشن خداوند باطل نشود... »نهج البلاغة: باب المختار من حکم امیرالمومنین(ع) و مواعظه/ 147). ایشان (ع) در خطبه ای که برایشان است، می فرماید: «...خداوندی که آفریدگانش را برای پرستش خودش آفرید و آ نها را بر اطاعتش توانا نمود؛ از این جهت که در میان ایشان قرار داده است و عذرشان را با حجت ها از بین برده است. تا فردی که هلاک م یشود، با دلیل روشن هلاک شود و فردی که رهایی می یابد، با منّتش رهایی یابد و فضیلت در آغاز و در بازگشت برای خداوند است. » (الکافی- الشیخ الکلینی: ج 1ص 141 ح 7). شایسته یادآوری است که بودن «قطع و از بین بردن عذر » به عنوان عذر حقیقیِ فرستادن، فرستادنِ به سوی همه اقوام بشری را در هر زمانی لازم نمی کند؛ همان طور که همه علمای مسلمان به این مساله اعتقاد دارند. بلکه هدف الهی مذکور، حتی در مورد فردی که فرستادن فرستادگان الهی به سویشان کامل نشده است، محقق م یشود؛ همان طور که الان روشن می شود. -2/1/2 - قطع و از بین بردن عذر، فرستادن به سوی همه مردم را لازم نمی کند: این مساله قبلاً گذشت که قاعده لطفی که غالب علمای عقاید شیعه به آن اعتقاد دارند، این مطلب را م یطلبد که فرستادگان به سوی همه اقوام و در همه زمان ها فرستاده شوند و پیش از این، برخی از کلمات ایشان را که این مساله را ثابت می نماید، نقل نمودیم. ولی اعتقادی مانند این، اصلاً صحیح نمی باشد؛ به این خاطر که همانطور که گذشت، این قاعده فی نفسه باطل است و به این خاطر که وقتی در حال همه مردم و در عصرها و زما نهای مختلف جست وجو کنیم، نمی توانیم به برانگیختن فرستادگان به برخی از اقوام بشری یقین کنیم؛ اگر نسبت به فرستاده نشدن به سوی ایشان، یقین نکنیم؛ به چند دلیل که بعداً می آید. (به بحث ( -3/2/2 ایستگاهی با پاسخ های اختراع شده) از این محور نگاه کنید.( مثا ل هایی از این اقوام، عبارتند از: الف-هندی های سرخ پوست که گروه های آمریکایی هستند و پیش از هزاران سال در آمریکا زندگی می کردند و در فرهنگ ایشان، چیزی به نام «دین آسمانی » نمی باشد. و به نظام های پیشین پیچیده ای تکیه می کنند و آدابی دارند که به روح و روح بزرگ ایمان دارند. و بسیاری از حیوانات را مقدس می شمارند؛ مانند پرندگان و اژدها و روباه و گاومیش و کرکس و دیگران. هما نطور که معمولاً این قبایل، اقدام به ساختن «توتم » می کنند و از خلال آن، به روح گذشتگان نزدیک می شوند!! (توتم: موجودی که جلوه گر رمز قبیله است؛ می خواهد گیاه باشد یا جماد و به این خاطر که موسس یا حامی قبیله است، از سوی آنان مقدس شمرده م یشود.) ب-گروه هایی که در جنگل های آفریقا، از صدها سال و بلکه هزاران سال پخش شده اند و تا الان نیز، برخی از قبایل ب تپرست در غرب آن موجود هستند؛ مانند ایفی- -Eweدر توگو و آکان - Akan- درغنا و مندی - Mende- در سیرالئون. رفتار ایشان نیز بر پرستش گذشتگان استوار است. نزد ایشان، منظومه خاصی از اعتقادات و آداب پیچیده ای است که به دین و رسالت های آسمانی، اصلاً ارتباطی ندارد. و در مناطق دیگر نیز افراد دیگری بجز آنان وجود دارند. مردمی مانند ای نها، ب تپرست هستند که اصلاً به دین خداوند ایمان ندارند و هزاران سال، در مناطق مشخصی از این زمین زندگی می کردند و ارسال و فرستادن، برایشان انجام نشد. درنتیجه بنابر قاعده لطف، آیا خداوند متعال، با نفرستادن به سوی افرادی مانند این گروه ها، با مسئله ای که بر او واجب است، مخالفت کرده است؟! حاشا و خداوند از این مسئله، بسیار بالاتر است. اما استدلال به فرستادن برای همه گرو ههای بشری و بدون هیچ استثنایی –به علاوه افرادی مذکور در بالا- با آیات قرآنی که علمای مسلمان این تلاش را انجام دادند، بیشتر از استدلال به متون متشابهی نیست. و بعداً این مسئله روشن می شود. (به بحث ( 2/ 2/ 4-سخن نهایی در پاسخ شبهه ملحدین) از این محورنگاه کنید). در هر حال، تناقض بین هدف فرستادن که علمای مسلمان مشخص کردند و بین نفرستادن به سوی برخی از جامعه های بشری، پنهان نمی باشد؛ به این خاطر که همه مسائلی که در مشخص نمودن هدف فرستادن بیان کردند، درباره آنان محقق شده است. هدف می خواهد توحید خداوند باشد یا پرستش او یا نیاز او به رهبر یای که دستش را برای رفتن به سوی کمال می گیرد....الخ مسائلی که بیان نمودند. جامعه های بالا، همه اینها را ندارد. و در نتیجه آنان براساس مسئله ای که در هدف فرستادن مشخص کردند، نیازمند فرستادن فرستادگان هستند. پس چرا برایشان فرستاده نشده است تا اگر این واقعاً هدف است، این هدف مذکور محقق شود؟ درحقیقت، نمی توانند از این حفره بیرون بیایند؛ مگر اینکه بی هدف بودن یا ستم را به ساحت فرستنده (خداوند) نسبت بدهند. خداوند از این مسئله بالاتر است یا اینکه به اشتباه خودشان در مشخص کردن هدف فرستادن اعتراف کنند و آنچه ما در مشخص کردن هدف حقیقی بیان نمودیم را انتخاب کنند که همان «قطع و از بی نبردن عذر و بهانه » است. از بین بردن بهانه بهانه جویان، همیشه محقق شده است. در همه زمان ها و باتوجه به همه مردم مکلفِ بر این زمین و بدون هیچ استثنایی؛ می خواهد فرستادن برایشان بالفعل و در عمل اتفاق افتاده باشد یا انجام نشده باشد. روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب شدگان تکذیب رسالت های الهی، مقوله ای است که فرزندان آدم به آن دچار بوده اند. هیچ قومی، از فرستاده ی خودشان با آغوش باز استقبال نکرد؛ بلکه همیشه با ریشخند و مسخره کردن و استهزا و در نهایت نیز با کشتن و تبعید کردن، از او استقبال میکردند. این مسأله ای نیست اتفاقی یا بی مقدمه به وجود آمده باشد، بلکه نتیجه ی حتمی برخوردی است که به طور معمول بین فرستاده و مردمِ او که از راه مستقیم منحرف شده اند، حاصل می شود. او سعی در اصلاح و انتشار عدل و داد و رحمت می نماید و اینکه قومش را به رنگ خدایی درآورد و به فطرت خداوند بازگرداند؛ ولی بزرگان قوم یعنی علمای بی عمل و راحت طلب ها، با جدیّت تلاش میکنند تا جامعه ای که از آنان پیروی میکند، بر باطل باقی بماند؛ البته پس از اینکه برای آنان این توهّم را به وجود آوردند که آنان بر حق هستند و رنگشان، همان رنگ صحیح میباشد و فطرت آلوده شان که با نظرات باطلشان آلوده شده است، همان فطرت صحیح می باشد؛ نه اینکه آنها کسانی هستند که با رنگ خدایی به مخالفت برخاسته اند! اینچنین است که علمای بی عمل در جامعه ای که به خواری اش کشانیده اند، قاعده ی وارونه ای را پایه ریزی میکنند که مقیاس ها را وارونه می بیند؛ حق را باطل، و باطل را حق، و معروف را منکر، و منکر را معروف می بینند. در میدان مواجه ی فرستادگان و علمای بی عملِ گمراه و خوش گذران ها و جامعه ای که خوار و ذلیلش کرده اند، فرستاده فریاد برمی آورد تا قومش را انذار دهد، شاید آنان یادآور شوند، و روزهای خداوند را به یادشان می آورد، تا شاید پند گیرند، و با مثال ها به آنان پند می دهد، تا شاید متوجه و بیدار شوند، و آنان را با حکمت و آیات یادآورمی شود، شاید هدایت شوند. حال ما وارد عرصه ی رویارویی نوح با قومش می شویم. آنان قومی هستند که او را نکوهش می کنند و مسخره اش می نمایند: (گفتند: ای نوح، با ما جدال کردی و بسيار هم جدال کردی، اگر راست می گويی، آنچه به ما وعده داده ای را برایمان بياور).(هود: 32 ).سپس او را به کشتن تهدید می کنند گفتند: (ای نوح، اگر دست برنداری، به طور قطع سنگ سار خواهی شد).( شعرا116 .). نوح با این قوم وارونه شده چه کند؟ کسانی که پاسخی برای سخنان مبارک و حکمتش ندارند، جز اینکه استهزا و مسخره کنند، ریشخند زنند و سپس به کشتن تهدیدش نمایند. با اینکه در میان آنان علمایی وجود دارد؛ ولی آنها علمای بی عمل و علمای گمراهی هستند و به جای اینکه از علم برای شناختن حقیقت استفاده کنند، برای جِدال و سفسطه و گمراه کردن مردم و دور کردن آنها از نوح ودعوتِ حقّش بهره می جستند. (گفت: ای پروردگار من، قوم من مرا تکذيب می کنند * ميان من و آنها راهی برگشای و مرا و مؤمنان همراه مرا رهايی بخش)(شعرا: 117 و 118) . و این، پس از آن بود که نوح از سوی خداوند سبحان دانست: (از قوم تو جز آن گروه که ايمان آورده اند، ديگر ايمان نخواهند آورد؛ از کردار آنان اندوهگين مباش).( هود: 36 ). کلمات نوح برای آنان سودی نداشت؛ گویی مردگانی هستند که سخن او خطاب به خودشان را نمی شنوند:(گفت: ای قوم من، گمراهی را در من راهی نيست، و من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانيان هستم) (اعراف: 61 ). گفت: من برای شما بيم دهنده ای آشکار هستم)( هود: /925) و من از عذاب روز دردناک بر شما بيمناکم)( هود: 26 ). من از عذاب روزی بزرگ بر شما بيمناکم )(اعراف: 59). کار مردم جای تعجب دارد؛ اگر پادشاهان نسبت به فرما نروایی باطل دنیایی خود بیمناک باشند و علمای بی عمل از جایگاه های دینی خود در هراس، مردم از چه چیزی می ترسند؟! آیا عاقلانه است که انسان، رهبریِ خودش را به علمای گمراهی دهد، گویی حیوانی است که افساری دارد و صاحبش آن را هر جا که بخواهد، می برد؟! آیا عاقلانه است که انسان از این خوشنود باشد که پیروی امامان گمراهی باشد، تا او را وارد جهنم کنند؟! آیا گمان می کند اگر در روز قیامت بگوید: من دنباله رویی ضعیف بودم، این عذرتراشی برایش سودی خواهد داشت؟! در حالی که در این روز، امامان گمراهی از پیروهای خود بیزاری می جویند. خداوند متعال می فرماید:(همه در پيشگاه خدا حاضر آيند. ناتوانان به آنان که گردنکشی می کردند، گويند: ما پِيرو شما بوديم، آيا اکنون می توانيد ما را به کار آييد و اندکی از عذاب خدا را از ما دفع کنيد؟ گويند: اگر خدا ما را هدايت کرده بود، ما نيز شما را هدايت می کرديم. حال، ما را راه خلاصی نيست، برای ما يکسان است چه بيتابی کنيم، چه شکيبايی ورزيم ). (ابراهیم: 21). حق تعالی می فرماید:(آنگاه که پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمان بران خويش بيزاری جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد * و آن پيروان گويند: کاش بار ديگر بازمی گشتيم تا از آنها بیزاری جوییم ).(بقره: 166 و 167). ولی هیهات از این اما و اگرها! چاره ای نیست از اینکه آنان عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا بچشند، سپس وارد جهنم شوند و در روز قیامت، چه بد وارد شدنی دارند! نوح قومش را تهدید می کند: (به زودی خواهيد دانست که عذاب بر چه کسی رسد و خوارش سازد و عذاب جاويد بر که فرود آيد.(هود: 39). انذار و تهدید سودی ندارد و بر خلیفه ی خداوند در زمین نوح ستم پابرجا است و حتی تا آخرین لحظه او را تکذیب می کنند.(پيش از اينها قوم نوح تکذيب کرده بودند؛ بنده ی ما را تکذيب کردند و گفتند: ديوانه است و به دشنامش راندند)( قمر: 9). (و پيش از این، قوم نوح را فروگرفتيم، که قومی نافرمان بودند) (ذاریات: 46). و پيش از آنها قوم نوح را، که ستم کارتر و سرکش تر بودند).(نجم: 52). نتیجه در این زندگی دنیا، عذاب بود که در مورد قوم نوح، غرق شدن می باشد؛ چرا که آنها همه چیزها را آلوده و هر چیزی را فاسد کرده بودند.... آب آمد تا آنان را هلاک کند و زمین را از گناهان آنان پاکیزه نماید.(و کسانی را که آيات ما را دروغ می انگاشتند غرقه کرديم، پس بنگر که عاقبت بيم داده شدگان چگونه بود)( یونس: 73 ). و آن ديگران را غرقه ساختيم ). (شعرا: 66). نوح ایستاد همان طور که صالح و شعیب پس از او ایستادند، در حالی که بر قومش آه می کشید و حسرت می خورد: (از آنان روی برگردانيد و گفت: ای قوم من، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم؛ ولی شما نيک خواهان را دوست نداريد). اعراف: 79) .و(چگونه بر مردمی کافر اندوهگين شوم؟( اعراف:93). فترت قبل از ظهور مهدی (ع) امام منتظِر است، نه منتظَر آل محمد (ع) به شکلی به آن اقرار دارند و لااقل هنگامیکه می گویند که امام، منتظر آماده شدن 313 مرد است تا قیام کند، به این مطلب اقرار کرده اند و این بیان را پذیرفته اند، اگرچه سابقاً و قبل از این بیان، معنای این سخن را نفهمیده باشند،بلکه هر که می گوید گروهی برای یاری منجی برگزیده شده اند(همان گونه که در انجیل آمده)(پس هنگامی که لرزه ویرانی که دانیال نبی در باره آن سخن گفت را مشاهده کردید که در مکان مقدس محقق شده( 16) در آن هنگام یهودیان به کوه ها فرار می کنند( 17)و کسیکه روی پشت بام است پایین نمی آید تا از خانه اش چیزی بردارد(18) و کسی که در زمین کشاورزی است به پشت خود برنمی گردد تا لباسش را بردارد (19) و وای بر زنان حامله و شیرده در آن ایام (20) و نماز بخوانید تا فرار شما درزمستان یا تعطیلی (شنبه)نباشد( 21) چون در آن هنگام تنگنای عظیمی خواهد بود که مانند آن از آغاز عالم تا کنون نبوده و نخواهد بود( 22)و اگر آن روزها کوتاه نباشد هیچ جسدی خلاص نمی شود، اما به خاطر آن برگزیدگان، آن ایام کوتاه می شود( 23) در آن هنگام اگر کسی به شما گفت که مسیح اینجا یا آن جاست پس تصدیقش نکنید( 24 ) زیرا در آن هنگام مسیح های دروغین و انبیای دروغین قیام می کنند و نشانه ها وعجایب بزرگی می آورند تا این که همه را گمراه کنند و حتی اگرامکان داشت، آن برگزیدگان را نیز گمراه می کردند).(إنجيل متى، اصحاح 24).(پس هنگامی که لرزه ویرانی که دانیال نبی درباره آن سخن گفت را دیدید که در جایی که شایسته نیست محقق شد، پس در آن هنگام اهل یهود باید به کو هها فرار کنند( 15) و آن که در پشت بام است به سمت خانه پایین نمی آید و چیزی از خانه اش برنمی دارد( 16) و آن که در مزرعه است به پشت برنمی گردد تا لباسش را بگیرد( 17) و وای بر زنان حامله و شیرده در آن ایام(18) و نماز بخوانید تا فرار شما در زمستان نباشد( 19) چون در آن ایام تنگنایی هست که مثل آن هرگز از ابتدای خلفت خدا تا امروز نبوده و نخواهد بود( 20) و اگر پروردگار آن ایام را کوتاه نکند هیچ جسدی خلاص نمی شود، اما به خاطر آن برگزیدگانی که خداوند انتخابشان کرده آن روزها را کوتاه می کند( 21) در آن هنگام اگر کسی به شما گفت که آن مسیح در این جا یا آنجاست، پس تصدیقش نکنید( 22) چون به زودی مسیح های دروغین و انبیای دروغینی قیام می کنند و نشانه ها و عجایبی می آورند تا حتی اگر امکان داشته باشد آن برگزیدگان را هم گمراه کنند ).(إنجيل مرقس، اصحاح 13).(به این موضوع اقراردارد. در نتیجه آن پرسش تکراری گذشته و حال و تلاش برای تنزیه و تطهیر استمرار مسیر غلط و انحرافی)حقیقت این است که حال مُرَوِّجان عقیده وجوب تقلید از غیر معصوم، امروز مصیبت بار است؛ پس بعد از سقوط علمی مسلک وجوب تقلید از غیر معصوم که آن را ترویج کرده و بر مردم فرض می کردند و پس از آنکه دانستند که این عقیده صرفاً اوهامی است که هیچ دلیلی جز هوای نفس آن ها ندارد، شروع به چسبیدن به شبهات کردند و یکی از آن شبهات همین است که اگر مسلک ما غلط بوده، پس در گذشته مردم باید چه می کردند؟ پس به خدا سوگند آ نها بدعت گذارند و پیروان بدعت هستند. اگر بطلان این عقیده را در گذشته نمی دانستند، پس امروز به برکت دعوت حق مهدوی فهمیده اند که عقیده شان بدعتی بیش نبوده است. آنها وجوب تقلید از غیر معصوم را از عقاید می شمارند، همچنان که شیخ محمدرضا مظفر در کتاب «عقائد الإمامیة » که اکنون کتاب درسی و رسمی حوزه های علمیه است، این مسئله را تصریح می کند. از طرفی می گویند که عقیده نیاز به دلیل قطعی دارد، یعنی روایت واحد حتی اگر صحیح السند هم باشد(طبق مسلک آنها) کفایت نمی کند و همچنین آیه غیر محکم و غیر واضح الدلاله از قرآن نیز برای اثبات عقیده کفایت نمی کند. بلکه حتی اگر منکر برشمردن بدعت وجوب تقلید غیر معصوم از عقاید شوند، باز هم این مسئله نزد آ نها لااقل یک اصل شرعی محسوب می شود که در اصول شرعی (مثل وجوب نماز و روزه) نمی توان تقلید کرد و در نتیجه باید دلیل قطعی بر آن اقامه کنند و ظن و وهم برای اثبات این اصل شرعی کفایت نمی کند. با این حال، باز هم با دست خالی می آیند، چون هیچ آیه محکم واضح الدلاله و روایت واحد مُسند صحیح السند و محکم المعنی برای اثبات مدّعایشان وجود ندارد، با این که آنها طبق مسلک خودشان به روایات متعددی که مفید تواتر یا قطع باشد نیاز دارند. آنان فقط اوهامی را می آورند و اگر بخواهیم کوتاه بیاییم باید بگوییم که ظنون و گمان هایی می آورند، نه بیشتر؛ پس قطعیت مورد ادعای آنها کجاست؟ و قطعیت به این عقیده را از کجا آورده اند که به مردم مستضعف و عوام می گویند: عمل شخص عامی بدون تقلید باطل است و اگر کسی از آنها تقلید نکند، اعمال و نماز و روز هاش باطل خواهد بود؟ به علاوه اساساً آن چه از اهل بیت(ع) روایت شده، نه تنها مؤید عقیده باطل آ نها نیست، بلکه دقیقاً معارض اوهام آنهاست. برای مثال امام صادق (ع) فرمود:(إياكم والتقليد فإنه من قلد في دينه هلك، إن الله تعالى يقول:(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابا مِنْ دُونِ اللهّ). فلا و الله ما صلوا لهم و لا صاموا ولكنهم أحلوا لهم حراما وحرموا عليهم حلالاً، فقلدوهم في ذلك فعبدوهم وهم لا يشعرون).(تصحيح اعتقادات الإمامیة، شیخ مفيد، ص 73) بپرهیزید از تقلید، چون آن که در دینش تقلید کند نابود می شود. خداوند می فرماید: آن یهودیان و مسیحیان، احبار و رهبان خود را به جای خدا به عنوان رب برگزیدند. پس به خدا قسم آنها برای علمای خود نماز نخواندند و روزه نگرفتند، بلکه حلالی را برایشان حرام کرده و حرامی را برایشان حلال کردند؛ پس عوام نیز در آن مسائل از آن ها تقلید کردند و در نتیجه بدون آ نکه خودشان بفهمند آ نها را پرستیدند).اما دلیل عقلی که برای اثبات وجوب تقلید ادعا م یکنند، همانا اصل لزوم رجوع جاهل به عالم است. این اصل عقلی صحیح است، اما بر فقهای غیر معصوم منطبق نمی شود، چون همه بحث در کلمه «عالم » است، یعنی عالم چه کسی است و آیا این کلمه بر فقهاء یا مراجع منطبق می شود، در حالی که طبق اصطلاح خودشان مراجع و فقهاء صرفاً «ظانّ و گما نکننده » هستند و آن چه که به مردم ارائه م یدهند چیزی جز ظن و گمان و حدس نیست. خود مراجع می گویند که آن چه ما ارائه می دهیم ظن است و علم نیست، بلکه احکام ظنّی است. پس آیا عقل می گوید که جاهل باید به ظانّ و گمان کننده مراجعه کند؟ عالمی که قاعده «وجوب رجوع جاهل به عالم » بر آن تطبیق م یکند فقط حجت خداست، همان حجتی که از روی علم و یقین فتوا م یدهد، نه این که مانند این فقهاء بر اساس ظن و گمان باشد. مصیبت این است که آنها تلاش می کنند که مردم مسکین و مستضعف را با پیش کشیدن مثال رجوع بیمار به پزشک فریب بدهند، در حالی که خودشان را به غفلت می زنند که در آن مثال، بیمار به یک پزشک ظانّ و گمان کننده مراجعه می کند، نه به یک عالم. پس طبیب ادّعا نمی کند که او عالم است و صد در صد به نسخه اش یقین دارد، یعنی درباره دستورش و نسخه اش، ضمانتِ موافقتِ صد در صد نمی دهد و در نتیجه قاعده عقلی «وجوب رجوع جاهل به عالم » بر این مثال تطبیق نمی کند. بنابراین، پس بر شما لازم است که بگویید: قاعده عقلی ای که بر مورد شما تطبیق می کند همان «رجوع جاهل به ظان » است، در حالی که این قاعده جدید توهم محض است؛ پس شما از کجا کشف کردید که مردم باید به اهل ظن و حدس و گمان و ظنون او در دین خدای سبحان مراجعه کنند؟ این در صورتی است که بخواهیم در مورد آ نها کوتاه بیاییم و بگوییم که آن ها ظن به مسائل شرع دارند، اما اگر بخواهیم به دقت درباره داشت هها و ادله علمی آنان مناقشه کنیم، روشن خواهد شد که ظانّ هم نیستند، بلکه در بسیاری از فتواهایشان مثل مسئله تلقیح مصنوعی و شبیه سازی و اوقات نماز در قطب و مناطق نزدیک به آن صرفاً متوهم اند و بس. اما تلاش برخی از جاهلان برای خلط بین وجوب تقلید از غیر معصوم با نظر دیگری یعنی جواز تقلید از غیر معصوم یا اخذ حکم شرعی از غیر معصوم و تلاش برای این که جواز تقلید از غیر معصوم را هم عین وجوب تقلید از غیر معصوم بشمارند، پس صرفاً مغالطه ای است که می خواهند خودشان را بعضی اوقات با آن توجیه کنند، و در حقیقت، صرفاً تلاش برای فرار و گریزی است که تنها بر زیا نکاری و بی آبرویی آنها می افزاید و ما پاسخی داریم که برای نفی مسئله جواز تقلید غیر معصوم هم کافی است، اما فعلاً آن پاسخ را ارائه نمی کنیم، چون آن ها اکنون قائل به این امر نیستند، بلکه قائل به وجوب تقلید از غیر معصوم هستند. به طورکلی هرگاه از این سخن کوتاه آمده و قائل به جواز تقلید از غیر معصوم شوند، در آن هنگام با آن ها در باره رأی جدیدشان بحث می کنیم، به شرطی که به آن تصریح کنند، همچنان که به نظریه بدعت و باطل اول شان در کتب فقهی و اعتقادی تصریح کردند. که وجوب تقلید از غیر معصوم بدعت است، با این سخن که فتوا دادن غیر معصوم جایز یا حرام است، فرق و تمییز نمی گذارند، بلکه میان فتوا دادن غیر معصوم با استناد به قول معصوم، با فتوا دادن مستند به اجماع و عقل نیز فرق و تمییز نمی گذارند؛ و با این حال مدّعی فقاهت هستند و دیگران را به تقلید و اطاعت از خود دعوت می کنند.(با گفتن این که «تکلیف و حال مردمان گذشته یا پیشینیان ما چه بوده « » احوال اقوامی که پیش از ما زیسته اند چگونه است و چگونه باید به دین عمل م یکردند ،» همگی مبتنی بر این مغالطه است که گمان می کنند مردمان گذشته هیچ تقصیری نداشتند و در نتیجه آن مسیری که در آن بود هاند همه حق و حقیقت مطلق بوده است، اما این سخن چنان که بیان شد، درست نیست. این مسئله که در روایات آمده، یعنی این که فرج در گرو آماده شدن 313 مرد است، بیانگر همین انتظار امام مهدی (ع) است، یعنی این روایات بیان می کنند که فترت پیش از قیام قائم (ع) زمانی است که 313 شخص آماده برای استقبال مهدی (ع)در آن یافت نمی شود، یعنی قابلی و پذیرنده ای برای خلیفه خدا در زمین و رسالت اصلاحی که او به دوش می کشد وجود ندارد و به همین سبب غیبت کبری پیش آمده است؛ و همچنان که در روایت بیان شده حجت خدا از میان آن ها به علت تقصیرشان گرفته شد) امام باقر (ع) فرمود: (إِنَّ الَّلَه إِذَا كَرِهَ لَنَا جِوَارَ قَوْمٍ نَزَعَنَا مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ)،(خداوند وقتی دوست نداشته باشد که ما همسایه قومی باشیم، ما را از بین آنها برمی دارد و می گیرد ).علل الشرایع، ج 1، ص 244)( وآمدن مهدی اول به این عالم جسمانی تا زمان مهیا شدن قابل، به تأخیر افتاد. این روایت به روشنی بیان می کند که زمان غیبت (و رفع امام که پیش از بعثت رسول خدا، محمد (ص) وجود داشته است و عیسی در آن زمان، مرفوع بود؛ بلکه به وضوح بیان می دارد که آن مهدی که زمین را پر از عدل می کند، همان مهدی اول (ع) است که پس از فترتی از ائمه(ع) مبعوث می شود، چون امام مهدی محمد بن الحسن (ع) پس از فترتی از ائمه (ع) مبعوث نشد، بلکه بعثت و فرستادن و اعلام رسالتش مستقیماً بعد از شهادت پدرش امام حسن عسکری (ع) بوده است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنْ يَعْقُوبَ الكْلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنْ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إدِرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ القْاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ الْخَزَّازِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: (دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ ا للِّه (ع) فَقُلْتُ لَهُ أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الأَمْرِ؟ فَقَالَ: لَا. فَقُلْتُ فَوَلَدُكَ؟ فَقَالَ: لَا. فَقُلْتُ فَوَلدَ وَلدَكَ؟ فَقَالَ: لَا. قُلْتُ فَوَلدَ وَلدَ وَلدَكَ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ فَمَنْ هُوَ؟ قَالَ: الذَّي يَمْلَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا لَعَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الئِمَّة يَأْتِي كَمَا أَنَّ النَّبِيَّ (ص)بُعِثَ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ). (غیبت نعمانی، ص 186). ابوحمزه می گوید بر امام صادق (ع) وارد شدم و پرسیدم: آیا شما صاحب این امر(یعنی قائم موعود)هستید؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پسر پسر پسر شماست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس او کیست؟ فرمود: آن که زمین را پر از عدل می کند همان طور که پر از ظلم و ستم شده، بر فترتی از ائمه (ع) می آید، همچنان که پیامبر (ص) بر فترتی از رسولان مبعوث شد). اما در رابطه با کسانی که می گویند مهدی فقط همان کسی است که در آخرالزمان متولد می شود و اعتقادی به امام مهدی محمد بن الحسن (ع) و غیبت او ندارند، همان علت گذشته درباره آنها نیز صادق است، یعنی به آن ها می گوییم که تأخیر ولادت مهدی موعود (ع) به آخرالزمان، سببش چیزی جز عدم وجود قابل در زمان های گذشته نبوده است. اگر قابلی وجود داشت، خداوند آن مهدی را پیش از این در این عالم جسمانی خلق می کرد و او را می فرستاد تا عدل و قسط را منتشر کند و سنت رسول خدا(ص) را، همان طور که رسول الله (ص) بشارت داده بود از نو باز گرداند. بلکه حتی اگر وظیفه مهدی (ع)-علی رغم این که نزد همین اهل سنت نیز مهدی(ع)خلیفه خداست-) در سنن ابن ماجه، ثوبان از رسول خدا صلی الله علیه و سلم روایت کرده که فرمود:(نزد گنج شما سه نفر کشته می شوند که همگی فرزند خلیفه هستند؛ سپس خلافت به هیچ یک از آنها نمی رسد. سپس پرچم های مشکی از سمت مشرق خارج می شوند؛ پس به روشی شما رامی کشند که تا کنون هیچ قومی نکشته است؛ ثوبان م یگوید: سپس چیزی فرمود که یادم نیست و سپس فرمود: هنگامی که او را دیدید پس با او بیعت کنید، چون او خلیفه خدا مهدی است). در کتاب المستدرک علی الصحیحین، ثوبان می گوید:(هنگامی که پرچم های سیاه را دیدید که از سمت خراسان خارج می شود، پس حتی به شکل سینه خیز روی یخ ها به سمتش بروید، چون خلیفه خدا مهدی در بین آنهاست). حاکم می گوید: این حدیث طبق میزان شیخین(مسلم و بخاری)صحیح است، اما آن را ذکر نکرده اند! در کتاب مسند أحمد بن حنبل نیز ثوبان از رسول خدا صلی الله علیه و سلم نقل می کند که فرمود:(وقتی دیدید که پرچ مهای سیاه از سمت خراسان می آیند پس به سمت شان بشتابید، چون خلیفه خدا مهدی در آنهاست). در کتاب «القول المسدّد » نوشته ابن حجر، عبد الله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و سلم نقل می کند که فرمود:(هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان رو کردند، پس به سمت شان بشتابید، چون خلیفه خدا مهدی در آنهاست).) را صرفاً اقامه خلافت راشده بدانند، باز هم همان علت گذشته جاری است، چون خلافت راشده نزد اهل سنت با خلافت علی (ع) یا حسن (ع) بیش از هزار سال قبل تمام شده است. پس اگر این امر همان گونه که بیان کردم مربوط به قابل نبوده، چرا ظهور خلیفه خدا مهدی (ع) این همه به تأخیر افتاده است؟ کتاب : عقاید اسلام و از تو درباره روح می پرسند نوشته : سید احمد الحسن