گفتگوى سوّم حول خداناباورى سید احمد الحسن ع در روم مسنجر انصار امام مهدی ع

 

د.عبدالرزاق دیراوی: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد وال محمد الائمة والمهديين وسلم تسليما كثيرا، سلام عليكم ورحمة الله تعالى وبركاته. درود برشما عزیزانِ بیننده شبکه "المنقذ العالمی" وهمچنین درود بر برادران وخواهران شنونده در روم انصار امام مهدی ع در برنامه پالتالک. به من اجازه دهید در این دیدار ویژه از طرف شما و خودم به سیداحمدالحسن -وصی وفرستاده امام مهدی علیه السلام- خوش آمد بگویم. این دیدار ویژه به مسائل اِلحاد و خدا ناباوری می پردازد، که سیداحمدالحسن کتابی در این مورد، با عنوان "توهم الحاد" نگاشته است. درود و رحمت خدا بر شما باد مولایم . آقای من، قبل از آغاز و طرح سؤالات، به سخن آغازین شما گوش فرا میدهم .بفرمایید. سید احمدالحسن ع: یاالله، بسم الله الرحمن الرحيم، درود و رحمت خدا بر شما باد ، درود بر شما دکتر عبدالرزاق. به خدا توکل می کنیم و سؤالات شما را گوش می‌دهم . دکترعبدالرزاق دیراوی: بسم الله الرحمن الرحيم، بنابراین اگر خدا بخواهد شروع به مطرح کردن سؤالات می کنیم. سوال اول: نبردِ ایمان والحاد با آغاز فهم انسانی آغاز شده است وهمیشه محور آن بخش غیب است که ایمان، فهم را به آن منتقل می کند، درحالی که الحاد به عبور از غیب می پردازد. با این توصیف ، ممکن است این را بگوییم که همیشه الحاد در نبرد آسانی شرکت می کند وکار آن فقط انکاراست واین انکار نقطه برتری در عقل وقلب انسانِ فرورفته در ماده است. اما ایمان نیرومندترین نقشه اش این است که اثبات کند لازمه فهمِ این جهانِ محسوس، فرض کردن حقائق ماورایی است. شاید امروز الحاد سعی می کند این نقشه را شکست دهد؛ در خِلال بیان کردن تفسیرهای مادی کاملی از هستی وزندگی. نمی دانم آیا بحث همان طوری است که توصیف کردم. ولی من می خواهم که این سوال را بپرسم: آیا ایمان نقشه اش را تغییر می دهد یا آن را تکمیل می کند، تا شامل ورود به منطقه ای شود که بی دین ها، آن را مخصوص خود می دانند. آیا در کتاب توهم الحاد چیزی از این مسئله مطرح شده است؟ آقای ما، پاسخ را از شما می شنویم... بفرمایید. سید احمدالحسن ع: درود برشما. در حقیقت ایمان به وجود اِله یا عدم آن -هر دو- نیاز به اثبات و دلیل دارند... منظورم این است که هر دوطرف نسبت به عقیده ای که دارا هستند به دلیلی برای اثبات کردن آن نیاز دارند. اما اگر انسان (بگوید:) نمی دانم؛ یعنی بگوید نمی دانم خداوندی وجود دارد یا خیر، این چنین فردی نیاز به دلیلی برای اثبات عقیده اش ندارد، به این خاطر که این فرد نسبت به واقع آگاهی ندارد. ولی نیاز به مُناقشه کردنِ دلایل اثباتِ ناآگاهیِ فرد مقابل خودش را دارد وبیان نمودن اینکه این دلایل کافی نیستند؛ به این معنا که نیاز به رد کردن دلایل اثبات وجود خداوند دارد. درحقیقت الحاد به صورت "نمی دانم" وجود داشت؛ یعنی اینکه ، الحاد علمی روشن نبود و تفکر کاملی برای اثبات عدم وجود خداوند نداشت. وفقط بر رد کردن دلایل وجود خداوند مُتمرکز می شد. طبیعتاً این مسئله، مجموعه ای از اشکالات را برعدل الهی وکمال و اشکال های عمومی بر دین وکتاب های آسمانی وپیامبران واشکالاتی شبیه اینها وارد می کرد. به همین خاطر پیش از این تفکر ایمانی ، بیش از اثبات وجود خداوند و پاسخ به اشکالات و کاستی ها نیاز نداشت. اما امروزه مسئله واقعاً تغییرکرده است. امروزه ما با الحاد علمی و روش‌مند و بسیاردقیق روبه رو هستیم. آنان پاسخ هایی می دهند که آن را برای سوالات همه انسان ها کافی می دانند. به همین خاطر نیز آنان علاوه بر اینکه به فرض وجود خداوند نیازی ندارند -همان طور که جناب(عالی) ذکر کردید- این پاسخ ها باتوجه به نظر آنان، عدم وجود خداوند را اثبات می کند. یعنی: سوالاتی از قبیل اینکه: منبع زندگی روی زمین چیست؟ چگونه آمده است؟ چگونه تکامل پیداکرده است وپیچیده شده است وبه انواعِ (مختلفی) تقسیم شده است؟ علم زیست شناسی تکاملی پاسخ این سوالات را در اختیار دارد. و قادر است که پاسخ های علمی دقیقی در اختیار( دیگران) قرار دهد، مخصوصاً بعداز پیشرفت علم ژنتیک در دوران اخیر. همچنین سوالاتی از قبیل اینکه: هستی جسمانی که در آن زندگی می کنیم، چگونه واز کجا آمده است؟ پاسخ هایی وجود دارد که علم فیزیک نظری وکیهانی آن را در اختیار، قرار می دهد . به عنوان مثال میکانیک کوانتوم در فیزیک وخصوصاً اصل شک یا عدم قطعیت هایزنبرگ. این اصلِ فیزیکی مشهور ومعروفی است و انیشتین در زمان خودش درمقابل آن ایستاد وسخن مشهورش را (این گونه) بیان کرد: "خداوند نرد بازی نمی کند" ولی اکنون این اصل فیزیکی ثابت شده است و مشخص شد که انیشتین در زمان خودش در استدلال خود اشتباه کرده است وبه واقعیت دست پیدانکرده بود. می گویم: این اصل فیزیکی می گوید: فضا نمی تواند به صورت کلی از ناپایداری هایِ کوانتومی خالی باشد؛ به این دلیل اگر این گونه باشد -یعنی از ناپایداری های کوانتومی خالی باشد- در این صورت مکانی یافت می شود که اندازه وسرعت آن مشخص شده است ونیروهای موجود درآن برابر باصفر خواهد بود . یعنی ما نسبت به حالت این مکان در هستی، علم ویقین پیداکردیم. این مسئله باعث زیرسوال بردن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ می شود. این اصل می گوید: نمی توان مکان وسرعت یا اندازه ذره ومیزان تغییر آن را باهم وبادقت اندازه گیری کنیم. نتیجه این می شودکه فضای هستی که در آن زندگی می کنیم، پر از ناپایداری های کوانتومی است ودرنتیجه ثابت می شود که فضای هستی از هیچ به وجود آمده است. طبعاً از جهت فیزیکی و نه از جهت فلسفی. این اثبات باتوجه به برخی از دانشمندان فیزیک -که الحاد را پایه گذاری کردند وبالطبع از نظر مناقشه - کفایت می کند که خداوندی وجود نداشته باشد؛ به این خاطر که هستی در اصل از حوادث کوانتومی به وجودآمده است، زمانی که کوانتوم ها از هیچ به وجود آمدند، درنتیجه هستی از هیچ وعدم به وجود آمده است. این مسئله ای که مطرح می کنند –برای این که واضح گفته باشم - این مسئله نمونه خطرناک ترین مسئله ای است که تاامروز در برابر تفکر ایمانی قرار گرفته است. خصوصاً که افرادی که این مسائل را مطرح کرده‌اند، افرادی هستند که معروفند-در فیزیک نظری وفیزیک کیهانی- مانند استیون هاوکینگ و استیون واینبرگ وبیشتر دانشمندان دیگر فیزیک. این مسئله برای آنان مسئله بزرگی است که هستی که در آن زندگی می کنیم انرژی آغازینش به او اجازه گریز از جاذبه اش را می دهد. یعنی مجموع انرژی کلی آن مساوی با صفر است. یعنی انرژی مثبت آن با انرژی منفی اش مساوی است واین به این معناست که چیزی وجود ندارد که از بیرون هستی وارد آن شود. آنان برای مسئله اندازه گیری ثابت کیهانی و تفسیر آن چند روش علمی مطرح کردند، مانند این که احتمالات زیادی برای پیدایش هستی وجود دارد. هاوکینگ این نظریه را مطرح کرده است که هستی آغازی بی نهایت دارد ونظریه "ام" نیز وجوددارد یا اَبَرریسمان ها... عموماً آنان به این نتیجه رسیدند که هستی که در آن زندگی می‌کنیم، صِرف ناپایداری های کوانتومی در فضاست.آنان به حَسَب خودشان پاسخ های فیزیکی بیان کردند، پاسخ هایی که تفسیرمی کند: این هستی از کجا به وجود آمده است، بدون اینکه فرض وجود خدایی نیاز باشد. در برخی اوقات این مسئله با دلایل علمی ونتایج قیاسی دقیقی تایید شده است. همان طور که ملاحظه می کنید، این پاسخ های علمی در جایگاه روش جایگزین وعلمی -برای بیان علت در زمین وهستی- می باشد. بر شنوندگان عزیز پنهان نیست که اثبات وجود خداوند حول این محور می چرخد که او علت وجود است، چه علت هستی یا زمینی. مشخص کردن علت، توسط علم که علت خداوند نیست ،بلکه ناپایداری های کوانتومی یا قانون گرانش در هستی واینکه ، از ترکیب های شیمیایی در زمین تشکیل شده است، به حَسَب آن ها هر فرصتی را برای فرض خداوند از بین می برد وعدم وجود خداوند را ثابت می کند. به این معنا که دانشمندانی که الحاد علمی را ایجاد کردند -دانشمندانی همچون دانشمند زیست شناسی تکاملی ریچارد داوکینز یا دانشمند فیزیک نظری استیون هاوکینگ- می خواهند این سخن را بگویند: علم پُرکننده(وجُبران کننده) است. مجال سخن را پرکرده است وبه این سوال بزرگ پاسخ داده است وعلت هایی را که نامشخص بوده، بیان کرده است. و جایی وجود ندارد که خداوندتان را در آن قرار دهید وآن را علت به وجودآمدن چیزی یا آغاز آن بدانید. علاوه براین دیدگاه های روش دینی کلاسیک اسلامی ومسیحی ویهودی وهمچنین ادیانِ شرقیِ هندو وغیر آن، نسبت به آغاز(هستی) -چه در مورد کل کیهان یا زمین وانسان- با حقایق علمی متناقض است. مثلاً روش دینی کلاسیک می گوید: خداوند مجسمه‌ای گِلی ساخت وآن را به جسم انسان تبدیل کرد که نامش آدم است. این سخن با حقیقت علمی که امروز ثابت شده است، متناقض است؛ حقیقتی که در همه دانشگاه های مطرح جهان تدریس می شود ومی گوید: انسان جدید -هوموساپینس- نتیجه تکامل چند میلیارد ساله است. پیدایش با جزئی آغازشده است که خودش را رونویسی می کند، بعدسلول وبعد ازآن سلول دارای هسته حقیقی ، و پس از آن جسم هایی که سلول های مختلفی دارد، به وجود آمدند. تاجایی که مسئله به انواع (مختلف) هومو رسید وما هوموساپینس هایی هستیم که عمرما فقط در حدودِ 200 هزار سال است. درحقیقت این روش علمی -چه در مورد زیست شناسی تکاملی یا در مورد فیزیک نظری و کیهانی- برخورد وبیان حقیقت را برای ما قطعی کرده است؛ مخصوصاً اینکه هیچ روش علمی محکمی وجودندارد که وجود خداوند را ثابت کند. وبیشتر دیندارن ومومنان به وجود خداوند، نظریه تکامل وحقایق علمی ثابت شده دیگر را رد می کند واین کارشان فقط فرار از حقیقت است. همان طور که اعتقاد به اینکه ممکن نبودن موافقت متن دینی با نظریه تکامل، بزرگ ترین هدیه ای است که به ملحدین تقدیم می شود. به این خاطر که آنان به راحتی می توانند ثابت کنند که تکامل حقیقت علمی است که شک پذیر نیست. معتقدم كه رويارويی فكري و علمي با الحاد و خداناباوري به سطحي رسيده كه نياز به دخالتي الهي دارد ، لذا آنچه را که براي مبارزه با اين قضيه كه امروزه مهم ترين مسئله براي دين و ايمان به شمار مي رود لازم بود انجام دادم .معتقدم كتاب توهم الحاد تمام موازين الحاد را زيرورو نمود. چرا كه با گذشت مدت زمان نه چندان كوتاه از نشر كتاب هنوز ردودی كافي از سوي خداناباوران براي رد اثبات اله از مسائل علمي كه خودشان پيش بيني نموده‌اند و در كتاب توهم الحاد آمده مطرح نشده است.. دکتر عبدالرزاق مایک برای شما. سوال دوم: د.عبدالرزاق دیراوی: بله، آقای ما، خداوند به شما پاداش نیکو دهد. آقای ما، سوال دیگر من این است: آمار نشان می‌دهد که تعداد ملحدان آغاز به رقابت با تعداد افراد دیانت‌های بزرگ در جهان نموده است ، شما دلایل گستردگی و انتشار الحاد در بسیاری از جوامع امروزی خصوصاً میان ملت عرب در این اواخر را در چه می بیند ؟ بهترین راه برای رویارویی با الحاد و خداناباوران چیست؟ چگونه می توان افرادی را که در این منجلاب سقوط کرده اند را نجات داد؟؟ آقای ما، پاسخ را برعهده شما می گذارم. بفرمایید. سید احمدالحسن ع: درود خداوند برشما. فکر می کنم کنجکاوی یا جست وجوی از پاسخ های قانع کننده، قطعاً دلیل اصلی منتشر شدن هر تفکر یا فرهنگ یا رفتاری -به صورت عمومی- در جامعه انسانی است. انسانیت -به خاطر کنجکاوی انسانی- امروزه به حدی از شناخت وآموزه ها رسیده است. به همین خاطر می گویم که چه بسا مهم ترین دلیل منتشرشدن الحاد به این بازمی گردد که طبیعت انسان به گونه ای است که موجود کنجکاوی است ومی خواهد هر چیزی را بشناسد ودنبال پاسخ است. و اگر پاسخ، او را قانع نکرد، مستمر جست وجوی می کند. دین یا مردان دینی اگر پاسخ های قانع کننده وصحیح ودقیقی به مردم ندهند، بیشتر آنان دنبال پاسخ های صحیح ودقیق وقانع کننده ای از سوی افراد دیگری می روند . امروز علوم پایه مانند فیزیک وریاضیات وشیمی وزیست شناسی -بعداز اینکه باعث این پیشرفت عمرانی وتکنولوژی وسلامتی بزرگی شدند- بسیار مورد اعتماد در جامعه انسانی شدند؛ علاوه بر جایگاه آموزش آکادمی عمومی بالایی که دارد ودر دسترس بودن شبکه‌ی داده ها (اینترنت) باعث شده است که آموزه ها وبه دست آوردن آن واقعاً برای فردی که می خواهند بیاموزند و به حقیقت برسد، آسان بشود. یعنی خلاصه می توانیم بگوییم که علت اصلی الحاد، وجود نداشتن پاسخ های صحیح وقانع کننده نزد رجال دین در مورد مسائل علمی معاصر است که در مورد پیدایش هستی یا ظهور زندگی وتکامل آن باشد، تااینکه به ظهور انسان روی سیاره زمین منجر شد. همچنین این اعتقاد آنان که دین با برخی از مسائلی که علمی شده است واز مبادی اساسی شمره می شود، در تعارض است. ای کاش، رجال دین درمورد برخی ازمسائل به نبودن پاسخ هایی بسنده می کردند؛ بلکه برخورد برخی از آنان نسبت به الحاد علمی، برخوردی شکست خورده وخوارکننده ودرحقیقت خجالت آوری است. همچنین این مسئله علت الحاد تعداد بسیاری از افراد شده است. به عنوان مثال آنان نظریه تکامل را که امروزه با دلایل علمی قطعی در علم ژنتیک ثابت شده است، با اشکالات بی اهمیت وسفیهانه رد می کنند. زمانی که با این نوع پاسخ ها ، با فرد آگاه به علم زیست شناسی تکاملی برخورد می کند، باعث می شود که دلش برای فردی که به این وسیله با او مواجه شده است بسوزد . چه بسا این باعث می شود این فرد از دین وایمان به کلی دور شود. حتی می توانیم بگوییم که رجال دین زمانی که می گویند: دین با نظریه تکامل تعارض دارد -همان طور که پیش از این گفتم- بزرگ ترین هدیه را به صاحب نظرانِ الحاد تقدیم می کنند؛ به این خاطر که آنان می توانند اثبات کنند که نظریه تکامل صحیح است وامروزه هیچ شکی در آن نیست. پس به این نتیجه می رسند که مسئله ای که با علم تعارض دارد، باطل است وطبعاً در این حالت، دین ووجود خداوند است. همچنین یکی از علت های الحاد، روش دینی متناقض ورکیک است. روش عقایدی وایمانی که باعث می شود، ملحدین از آن برای طعنه زدن به دین استفاده کنند. من نمی خواهم وارد این موضوع شوم، چون بسیار وسیع است. این مسائل شامل همه می شود. اما مسلمانان وبالخصوص اهل سنت -چه افرادی که با زبان عربی سخن می‌گویند یا به هر زبان دیگری- فکرمی کنم اینجا علت دیگری نیز وجود دارد؛ همان جرم هایی که سلفی ها انجام دادند وانجام می دهند. دین این افراد بر تکفیر واز بین بردن احترام مخالفان استوار است. تاجایی که فرصت برایشان پیش بیاید ودر این زمان، فرصت برایشان ایجاد شده است. ولی با مراقبت دوربین های مخفی که در همه جا نصب شده است وهر جرمی را که آنان انجام می دهند، ضبط می کند وجهان این جرائم را مشاهد می کنند و آنان نیز می بینند. آنان این گونه این کارها را توجیه می کنند که جزو اسلام اهل سنت است یا بخشی از قانون ایمان نزد آنان است؛ به این خاطر که این ها به متونی مستند نزد آنان یا کارهایی حاکمانی است که اهل سنت، آنان را تقدیس می کنند. مانند آتش زدن انسان در حالی که زنده است. ابوبکر این کار را با فجائه سُلمی انجام دادوسلفی ها آن را امروز تکرار می کنند. وطبعاً این کار باعث شده است که بسیاری از دین آن ها نفرت زده بشوند. این کارها صدمه ای به برخی از اهل سنت زده است وباعث تحمل نکردن آنان شده است. این شد که یا به دین دیگری وارد شدند ویا به سمت الحاد رفتند وبه اسلام قرآن ورسول(الله ص) طعنه می زنند وایشان را به این جرائم متهم می کنند. اما در مورد برخورد با الحاد، فکر می کنم که الحاد علمی یک مسئله فکری وعلمی است وبه برخورد فکری وعلمی نیاز دارد. این مسئله مهم تر ومحوری است که باید نسبت به آن تمرکز کنیم. منظورم این است که با الحادعلمی برخورد علمی کنیم. طبعاً برخورد بعداز تصحیح کردن اشتباهات موجود باشد ونه با اصرار به اشتباهات. عیبی نیست که به موروث دینی مراجعه شود ودر آن دقت شود وبا انصاف وبا روش علمی نقدشود؛ ولی عیب این است که انسان در لجاجت ودشمنی وتکبر استمرار بورزد وبه روشی که پر از تناقضات است، اصرار بورزد. فکر می کنم که "مرکز پژوهش های لغوی و دینی " می‌تواند به این سمت برود و فهم انسان را بالا ببرد وآنان را با حقایق همان طور که است، آشنا کند وجایگاه شناخت آن ها را به صورت عمومی بالا ببرد... بله. اما در مورد افرادی که از خلال ارتکاب جرائم به نام دین، نسبت به دین بدی می کنند ، فکرکنم راه حل بیان کردن بیزاری دین از آنان ورفتارآنان باشد. همچنین توضیح حقیقت مسائلی که به دین نسبت می دهند، مانند این که برخی از آن ها صحیح نیست یا در تأویل اشتباه کردند یا مسائلی شبیه این. بیزاری از آنان با مشخص کردن ومعلوم کردن عقایدآنان ومنابع آن ها است. صحیح نیست که برخی از آنان در این روزها این سخن را می گویند: "تروریسم دینی ندارد" این سخن اشتباه وغیرصحیحی است وفردی که عقل دارد وفکر می کند وبه عقلش احترام می گذارد، نمی تواند این مسئله را قبول کند. امروزه تروریسم دین و عقیده دارد، که همان وهابیت سلفی است که منبعش سعودی است. حتی امکان دارد بگوییم: هر سلفی وهابی،یک تروریست است یا فردی است که در آینده تروریست می‌شود. این مسئله را بارها تکرار کرده‌ام. این حقیقت عقاید وفتواهای بزرگان آنان است ونمی توانند از آن جداشوند. ابن عبدالوهاب گفته است: هرفردی که با دین وهابی اش مخالفت کند، مشرک است و او وخاندان سعود جنگ با آنان وخون آنان را حلال شمرده است ومی توانیدبه "تاریخ نجد ابن غنام" مراجعه کنید. این فرد مورخ دین وهابی وشخص معروفی است. این فرد کتابش را با تکفیر مسلمانان آغاز کرده است وشهر به شهر، شهرهای مسلمانان را می شمارد. قطیف وبحرین ومصر وموصل وبغداد را می شمارد ودر مورد عموم اهل سنت این گونه سخن می گوید: آنان مشرک هستند؛ به این خاطر که قبور را زیارت می کنند، مانند قبرابوحنیفه وزبیر الخ... علاوه بر شیعه که وهابی ها با آنان دشمنی می کنند. عموماً اگربرخی از آنان می خواهند روش جرم خود را تغییردهند، باید از (دین) سلفی وهابی بیزاری بجویند وسلفیتی را مطرح کنند که به جرم بودن ریختن خون مخالفان فتوامی دهد. من به این سخن در مورد (دین) سلفی وهابی وجرائم آنان کفایت می کنم. ولی فکر می کنم این موضوع به حمله های منظمی برای از روشن‌تر نشان‌دادن جرایم و تروریسم دین سلفی وهابی در سطح جهان دارد؛ تااین که مسائل بایکدیگر مخلوط نشود ومردم در شرق وغرب بفهمند که دین سلفی وهابی، عبارت است از دینی که بر جرم وکشتار وستم بردیگران استوار است. ونیز روشن شود که این ها جلوه ای از روش سفیانی اُموی هستند که از آغاز مبعوث شدن فرستاده‌ی خدا محمد (ص) با اسلام دشمنی می کردند، در حالی که آل محمد (ع) نماینده اسلام حقیقی هستند، آنان وارثان پیامبر (ص) پیامبر اسلام هستند. بله مایک برای شما. سوال سوم: د.عبدالرزاق دیراوی: آقای ما، خداوندبه شما بهترین پاداش را بدهد. آقای ما سوال دیگرمن این است: برخی افراد وجود دارند که می گویند: اثبات وجود خداوند از خلال اثبات ناتوانیِ دانشمندانِ زیست شناسی، در موردِ بیان کردنِ تفسیری از پیدایشِ حیات می باشد؛ واین به منزله اثباتِ وجود خداوند است و کمبودهایی که علم آن را جبران نکرده است وبه جایی رسیده است که خداوند(مسائل) مرتبط با آن را پنهان کرده است. آیا عبور از خلال تفکر ایثار حقیقی که از جهت مادی ثابت نشده است، برای اثبات وجودی که غیرمادی است، از همین موارد است؛ اینکه از جمله اثبات کردن خداوند فضاهای خالی است؟ آقای ما، پاسخ را از شما می شنویم. بفرمایید. سید احمدالحسن ع: درود خداوند برشما. درمورد فرضیه های پیدایش، باید گفت زمانی که در مورد فرضیه های پیدایش مطرح شده به صورت تفصیلی مناقشه کردم -هدف بنده در کتاب وهم الالحاد- رد نمودن امکان داشتن پیدایش -پیدایش حیات- نیست؛ بلکه نهایت هدفی که از مناقشه فرضیه های پیدایش داشتم، بیان این بود که (فرضیه ای صحیح) وجود ندارد... همچنین پاسخی بود به طرح پروفسور ریچارد داوکنیز که در کتابش "ساعت سازنابینا" -درمورد احتمال ریاضی پیدایش- مطرح کرده است، و بیان کردم که اتفاق افتادن این مسئله به حسب فرضیاتی که الان مطرح می شود، دور(از ذهن) است. به وضوح در کتاب "توهم الالحاد" درست بعداز مناقشه در مورد فرضیه های پیدایش ذکرنمودم که هدف من از مناقشه، رد نمودن امکان پیدایش حیات -درصورتی که موارد وشرایط وزمان آماده باشد- نیست. همچنین به شخصه ناتوانی دانشمندان زیست شناسی تکاملی یا غیر آنان را -نسبت به بیان کردن نظریه پیدایش کامل تری- دلیلی بر وجود خداوند نمی دانم. این مطلب را اصلاً نگفتم. بلکه نهایت مطلبی که دراین مورد بیان کردم، ناتوانی آنان نسبت به بیان نظریه پیدایشِ کامل تری است واین فرصت را باقی می گذارد؛ یعنی برای ما یا غیرما -برای هرشخصی- مجال را باز می گذارد. برای فرض کردن ورود غیب یا دخالت خداوند تا به وجودآمدن پیدایش را در کنار این فرض هایِ سخت قرار دهد. فرض هایی که به وجودآمدنشان سخت است. این تمام مطلبی بود که بیان کردم. اگر فردی سخنم را بخواند واز آن این مطلب را بفهمد که این دلیلِ من برای وجود خداوند در کتاب توهم الالحاد است، این فرد اشتباه کرده است. اگر فردی می‌خواهد از دلیلی که برای اثبات خداوند -در کتاب توهم الالحاد- در حدود زندگی زمینی آوردم، آگاه شود، این دلیل آن است که تکامل هدفمند است. این دلیل را در کتاب وهم الالحاد توضیح دادم وبیان کردم که چگونه هدف از تکامل به جود آوردن ابزار هوشمندی برتر است؛ به این خاطر که هوشمندی، برترین ابزار بقاء می باشد ونسبت به همه سلاح ها– سلاح های بقاء بیولوژی و دیگر وسایل- برتری دارد به خاطر اینکه سخن را طولانی نکنم، خلاصه مسئله این است: هر زمانی که نزد ما جهش ژنی همیشگی ودر دوره ای از تاریخ تکامل -تکامل حیات- وجود دارد، باید سلول هایی به وجود بیاید که حس می کند ومحیط(اطراف) را حس می کند. یعنی مثلاً سلولی به وجود می آید که نور را تشخیص می دهد و(سلول) دیگری که صدا را تشخیص می دهد و(سلول) دیگری که موقع لمس اجسام، آن را تشخیص دهد...الخ. این مسئله حتمی است. یعنی تکامل باید به اینجا برسد، تازمانی که وقت کافی باشد؛ تا جهش مناسب در شرایط مناسب به وجود بیاید. برای تثبیت این صفات در مجموعه ژنی. همچنین تازمانی که نزد ما وقت کافی باشد، جهش ژنی ابزاری را به وجودمی آورد که کار این حس گرها را -برخی با برخی دیگر- تنظیم کند. این ابزار همان ابزار هوشمندی است. تازمانی که وقتِ کافی باشد، تکامل ادامه می‌یابد.... ومتوقف نمی شود... در نوعی به نوع دوم... به کتاب مراجعه کنید واز تفصیل مطلب درآنجا مطلع شوید. در مورد ایثار حقیقی ، آن را به طور مُفصل در کتاب توهم الالحاد مورد مناقشه قرار دادم و همچنین هدف من از این مناقشه وبیان اشتباه در نظرات پروفسور ریچارد داوکینز، اثبات این نیست که خداوندی وجود دارد؛ به این خاطر که ایثار حقیقی را نمی توان از جهت بیولوژی یا حتی فرهنگی در طبیعت تفسیر نمود. اصلاً این هدف بنده نیست. هدف من این است که همه‌ی طرح ها در تفسیر آن صحیح نیست؛ از جمله طرح میم ها که در کتابش مطرح نموده است. برای بنده، همین مقدار کافی است؛ یعنی ایثار حقیقی از تفسیر ناتوان است، چه از نظر بیولوژی تکاملی یا بیولوژی اجتماعی. به همین خاطر فرصت برای فرض ورود چیز دیگری در معادله ایجادشده است که از حدود ماده بیرون است. یعنی فرصت برای فرض غیبی به وجود آمده است و به شکل خلاصه، فرض ورود نفس آدمی. این فرض حق ماست؛ چون ما محال بودن تفسیر مادی برای ایثار حقیقی را ثابت کردیم. بنده به در دسترس بودن فرض اکتفاء نکردم، بلکه بعداز آن مطالبی را ذکر کردم که این فرض مطرح شده توسط ما را تایید می کند وترجیح می دهد که این فرض، مسئله ایثار حقیقی را تفسیرمی کند واین مسئله با مورد بحث قرار دادن فرهنگ انسان در آغاز آن انجام شده است. مخصوصاً فرهنگ سومری ها. این فرهنگی است که دین بخش وسیعی از آن را فرا می گیرد. الواح گلینِ سومری این مطلب را می گوید که علتِ فرهنگ آنان وتکامل آن ورفتار اخلاقی ایثاری آنان، ورود خداوند ودین می باشد. بنابراین نزد ما مطالبی است که سومری ها در الواح گلین خود می‌گویند؛ در مورد منبع فرهنگ آنان وجهش شهروندی وفرهنگیِ غیرمنتظره آنان. طبعاً فردی که می خواهد این نظر را در مورد نوشته های سومری ها داشته باشد که این نوشته ها از ارزش واقعی خالی است وحقیقی نیست وفقط تخیلات و اوهامی است، این شأن ونظر اوست. ولی ما نمی توانیم قبول کنیم که مردمی که به انسان ها، نوشتن ومبادی تمدن وتکنولوژی وریاضیات آموختند، نگاهِ ساده وپر از تکبر وبرتری طلبی بنماییم. بله، مایک برای شما. سوال چهارم: د.عبدالرزاق دیراوی: بله، خداوند به شما برترین پاداش را بدهد. در حقیقت ما در مورد تفکر خداوندِ کمبودها، دلیلشان را در این مورد رد می کنیم وچه بسا این مسئله برای همه روشن است که مطلب لازمی است که آن را تکرار می کنند... سوال چهارم بنده این است: کتاب توهم الالحاد، توضیح ایدئولوژی اشتباه نظریه علمی را رد می کند، به اندازه ای که به اثبات خودِ نظریه علمی می پردازند. شاید عنوان کتاب که از دو بخش تشکیل شده است -توهم الالحاد واثبات نشانه های پروردگار درجهان - به این مسئله اشاره دارد. سوال این است: آیا اهتمام ورزیدن به آغاز کتاب، نسبت به اثبات نظریه علمی -خصوصاً تکامل- می تواند دلیلش رد نمودن(این نظریه) توسط جهان اسلامی بالخصوص باشد یا دلایل دیگری وجوددارد؟ مخصوصاً اینکه تفسیربرخی از آیاتی که در کتاب آمده است، واقعاً در مورد نظریه علمی روشن است. اینجا می خواهم در مورد آیات اشاره شده به تکامل بحثی مطرح شود. بنده می گویم: برخی از افرادی که از آب(گل آلود ماهی) می گیرند، از کتاب توهم الالحاد انتقاد می کنند. به این خاطر که این تفاسیر ملحدین را ملزم نمی کند. پاسخ شما چیست؟ آقای ما، مایک را در اختیار شما قرار می دهد. بفرمایید. سید احمدالحسن ع: درود خداوند برشما. درمورد نظریه تکامل، همیشه افرادی هستند که به خاطر علل دینی، آن را رد می کنند. فقط به خاطر علل دینی نه غیر آن. در همه جهان ونه فقط در جهان اسلامی و جهان عربی. بنده برخی از دلایل تکامل را درکتاب ذکر کردم؛ چون بنده اعتقاد دارم مردم –همه‌ی مردم- استحقاق این را دارند که حقیقت را همان گونه که هست، بدانند. آن هایی که تکامل را رد می کنند، اشتباه می کنند وباید به خودشان مراجعه کنند وآگاهی خود را افزایش بدهند؛ به این خاطر که اکنون تکامل حقیقتی علمی شده است که هیچ غباری بر صحت آن نیست. مخصوصاً بعداز ظهور علم ژنتیک وپیشرفت آن. ادله ژنی بر صحت تکامل، روشن وواضح است وبه مثابه تصاویر یا فایل های ویدیویی است که ثابت می کند: نسل گذشته مشترک است. وثابت می‌کند که نسل گذشته بین انسان وبقیه موجوداتِ زنده مشترک است. چه میمون های رده بالا که انسان بخشی از آنان است یا دیگر جانداران از حیوانات وگیاهان. دلایل بسیار... هستند. همان طور که می دانید، ژن ها نقشه ای برای عملیات ساخت وساز جسم موجود زنده هستند. یعنی ژن های موجود زنده، صد درصد شکلی مطابق با آن در درون وبیرون آن دارد. درنتیجه ادله ژنتیک مانند تصاویر و ویدیوهایی می باشد. به عنوان مثال توضیحِ ادله ژنتیک؛ در کتاب توهم الالحاد، رتاویروس را به عنوان تصویر نسل گذشته مشتر ک انسان ذکر نمودم. یعنی برای نزدیک (به ذهن) شدن. انگار نزد ما تصاویر نسل گذشته انسان، قبل از 6 میلیون سال است وتصاویر نسل گذشته شامپانزه وهمچنین بونوبو قبل از میلیون ها سال. زمانی که تصاویر با یگدیگر مطابقت کرد، می یابیم که این فرد، جدِّ ونسل گذشته انسان وجدِّ شامپانزه و بونوبو است. دوستانم فرصتی برای انکار نسل گذشته مشترک و(انکار) تکامل -به صورت عمومی- باقی نمانده است. آنچه دانشگاه ها ومراکز تحقیقات در اثبات نظریه تکامل وصحت آن -به آن- رسیده اند، دقیقاً مانند مسئله ای است که سفینه های فضایی به آن دست پیداکرده اند واز زمین تصاویری گرفتند که در فضاء دور خودش و دور خورشیدمی چرخد. تا نظرات جدلی برخی از علمای دین را در این زمان در مورد مسئله دوران زمین دور زمین از بین ببرد. با این حال، برخی از نادان ها اصرار می کنند ودشمنی می کنند. این مسئله نزد وهابی ها قطعی نشده است. به رغم اینکه این تصاویر گرفته شده است وآنان هنوز اعتقاد دارند که خورشید است که دورِ زمین می گردد وشما به آنان وسفاهت آنان می خندید! مثلاً ابن عُثَیمین می گوید: خورشید، دورِ زمین می چرخد واختلاف شب وروز به خاطر چرخیدن زمین نیست وبه خاطر چرخیدن خورشید دور زمین می‌باشد. بِن باز نیز این گونه می گوید. الان حالت هر فردی که اعتقاددارد تکامل صحیح نیست، بهتر از حالت علمای وهابی سلفی نیست؛ افرادی که معتقد هستند که خورشید دور زمین می چرخد. به رغم اینکه تصاویری اززمین در فضا گرفته شده است که زمین دور خورشید می چرخد. من از افرادی که تصور می کنند تکامل صحیح نیست، امیدوارم که به خودشان مراجعه کنند وبیشتر آگاه شوند وادله علمی را مطالعه کنند. عیب نیست که اگر دراشتباه هستید، افکار وعقایدت را تصحیح کنید؛ بلکه عیب وعار این است که در نادانی ودشمنی باقی بمانید وعلم وشناخت را رد نمایید. دوستانم، مسئله تکامل، مسئله‌ای حتمی است. تاوقتی که به خاطر ژن های افراد، بین آنان تمایز است. وتا وقتی که بسیارشدن ومحافظت ومنتقل شدن ژن ها به نسل های بعد وجود دارد. وتاوقتی که طبیعت، قوانین قطعی دارد که به اجسام یا افرادی که با او مناسب نیستند، اجازه بسیارشدن ومحافظت ومنتقل شدن ژن ها به نسل های بعد را نمی دهد. زمین هیچ روزی از این مسائل سه گانه -نه درگذشته ونه درالان- خالی نبوده است. تکامل مسئله حتمی است که در گذشته اتفاق افتاده است وامروز نیز اتفاق می افتد. فردی که رغبتی به جست وجوندارد، برای این مسئله کافی است که همه دانشگاه ها ومراکز تحقیقات جهانی...که کتاب های علمی عالی ومورد احترامی نگاشتند، تکامل را تفسیر یگانه ای برای حیات وتقسیم به انواع مختلفی در زمین می‌دانند. اما در مورد آیات، چه بسا منظورت سخن خداوند متعال در سوره نوح است: "وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا" (نوح14، 17) "و حال آنكه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است. مگر ملاحظه نكرده‏ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را تو بر تو آفريده است؟ و ماه را در ميان آنها روشنايى‏بخش گردانيد و خورشيد را(چون‏)چراغى قرار داد. و خدا(ست كه‏)شما را(مانند)گياهى از زمين رويانيد" آیاتی که در کتاب وهم الالحاد در این مورد ذکر نمودم، در این مورد است ودلالت این آیات بر تکامل روشن است. آیه در مورد آفرینش سخن می گوید ومی گوید: یکباره نیامده است، بلکه مراحلی را طی کرده است. سخن در آیه : "قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا" "شما را مرحله به مرحله خلق كرده است " روشن است. همچنین این سخن خداوند متعال: "وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا" "و خدا(ست كه‏)شما را(مانند)گياهى از زمين رويانيد" طبعاً سخن در مورد آفرینش انسان است. روشن است که آیه می گوید: شما عبارت از دانه ای هستید که در این زمین کاشته شدید و رشد یافت وثمر داد ومی توانیم بگوییم که منظور از دانه، ژن ها یا نقشه ژنی است که تکامل یافته است؛ تاجایی که وقتی در زمین وارد می شود، جسم ما را به عنوان ثمر، نتیجه می دهد. این آیات، بسیار بر معانی که مطرح کردم، به صورت روشن دلالت دارد. وفکر می کنم مردم عاقل ومنصفی وجود دارند که از آن منفعت ببرند؛ برای شناخت حقانیت قرآن وحقانیت محمد رسول( الله) ص. اما اینکه ملحدین یا غیرشان این تفسیر از این کلماتِ روشن را قبول نمی کنند ویا رد می کنند، حداقل در مورد بنده وهر عاقلی که دشمنی نمی کند، این مسئله ای است که مربوط به آنان است ومن آنان را مجبور به قبول کردن نمی کنم یا قبول معنایی که من مطرح کردم. بنده از این، بی نیاز هستم. منظور اینکه اگر هدف، اثبات وجود خداوند است، من ادله روشن وواضح برای اثبات وجود خداوند بیان ومطرح کردم. یکی از آن، این دلیل است که تکامل هدفمند است واین، دلیل روشن وواضحی است. در نتیجه انگیزه ای نیست که به این سمت وآن سمت بروند. باید دلیل را رد کنند، البته اگر پاسخی دارند. بله، مایک برای شما. سوال پنجم : د.عبد الرزاق الدیراوی: آری ، خداوند به شما پاداش نیکو عطا کند ، باز پرسش دیگری دارم ، از سوی برخی افراد از جمله چالش هایی که تکامل دچار آن است معمای فسیل های کامبری یا دوره کامبرین است که نسبت با آنچه پیش از آن بوده یک انفجار را نشان می‌دهد . به صورتی که حیواناتی در این دوره پدید آمدند که گویی از حیوان دیگری تکامل نیافته اند گویی که ما نظاره گرِ چیزی شبیهِ به وجود آمدن یکباره جانداران پیچیده‌ای هستیم که نیاکان آن ها را کشف نکرده ایم . در این حالت پرسش هایی وجود دارند که نظریه تکامل به آن ها پاسخ نمیدهد .همچنین درمدارک مربوط به فسیل ها کم و کاستی وجود دارد و این باعث میشود که نسبت به آن چه نظریه تکامل مطرح میسازد نامطمئن شویم. بنده دیدگاه افرادی را نقل کردم که نسبت به آنان این یک نقص است. پاسخ شما را میشنویم. سیداحمد الحسن : خدا خیرتان دهد. به هیچ وجه این امر یک چالش نیست، اکثر افرادی که قضیه انفجار کامبرین را مطرح می سازند،درمورد فرگشت هیچ اطلاعاتی ندارند و نمی دانند که تکامل چگونه رُخ می‌دهد و شتاب گرفتن و کُندی و ابزارهای آن چگونه پیش می آید . در مورد دوره‌ی کامبرین باید گفت که این دوره یکی از دوره های زمین شناسی است که پیش از ظهور جانداران بر روی خشکی رخ داده است... بله . آنچه گفتم این است که دوره ی کامبرین عصری به درازای ده ها ملیون سال است . ده ها میلیون سال ، برای انقراض هزاران نوع و پر شدن کره‌ی زمین از انواع جدید کفایت می‌کند، این اتفاقی است که در کامبرین رخ داد . حقیقت این است که پیش از وقوع انفجار کامبرین حیات وجود داشته و جانداران دوره کامبرین از موجودات پیش از خود تکامل یافته بودند .درست است که تعداد زیادی فسیل وجود دارد که نشان دهنده‌ی تنوع و پیچیدگی در جانداران دوره‌ی انفجار کامبرین هست که به دلیل شتاب قابل ملاحظه تکامل نسبت به دوره ی کندِ پیش از آن از نظر تنوع و پیچیدگی در جانداران رخ داده است، لکن در دانش زیست شناسی تکاملی نظریاتی وجود دارند که شتاب گرفتن در تاریخ تکامل را به شکلی عام بررسی میکنند ، نه فقط در دوره ی کامبرین. این موضوع را در کتاب توهم الحاد تحت عنوان نقشه ی ژنی و قانون عمل آن ، و همچنین در موضوع ثابت نبودن شتاب تکامل مورد بحث قرار دادم و نشان دادم که انتخاب طبیعی به تنهایی برای این تغییر شتاب در تکامل کافی نیست . به این دلیل قانون مند بودن نقشه ژنی را مورد بحث قرار دادم. برای خواندن مطلب به شکل مفصل به کتاب توهم الحاد مراجعه کنید. در هر حال شتاب تکامل غیر ثابت است و به دوره ی کامبرین مربوط نمی‌شود بلکه دوره هایی بوده که آهنگ تکامل شتاب داشته و دوره هایی نیز وجود داشته که تکامل کُند می شد. همچنین کاهش آهنگ تکامل می تواند از نظر زیست شناسان تکاملی ، تفسیری برای نقص‌های موجود در شواهد زمین شناسی یا نمونه های فسیلی باشد. چراکه فزونی یافتن شتاب تکامل با مقیاس های تکامل، مسئله ی یافتن فسیل های انتقالی جانداران را ، به دلیل کوتاه بودن دوره‌ی زندگی و وجود این جانداران البته با مقیاس های زمین شناسی را، بسیار مشکل می سازد. البته این امر با موضوع دیگری که آن را نیز در کتاب توهم الحاد مطرح کرده ام مرتبط است و آن موضوع قانون مند بودن نقشه‌ی ژنی از نظر داخلی است. این قضیه به ما دلیل روشنی بر قانونمند بودن نقشه ژنی میدهد چرا که تغییر شتاب تکامل قطعاً وابسته به تعداد بیشماری جهش ژنی است و در نتیجه از آنجا که تکامل دارای سرعت متغیری است پس هنگام تکامل سرعت جهش های ژنی نیز متغیر است. در دوره های معینی این سرعت بسیار شدید است ، منظورم این است که دقیقاً در دوره های انتقالی میان انواع یا دوره های تنوع. این امر علامت سوال بزرگی باقی می گذارد اما بنده ایده ای منطقی را برای آن ارائه دادم و آن این است که کروموزوم ها دارای قانونی هستند که شتاب جهش آن ها را کنترل می‌کند برای توضیح بیشتر می‌توان گفت: نقشه‌ی ژنی قانون مند است . به این دلیل است که در دوره ای جهش های بیشتری را به سوی هدف معینی ایجاد می کند به گونه ای که بر مسیر کلی تکامل فشار آورده و باعث شتاب گرفتن آن می شود تا آنجا که در مدتی معین برای رسیدن به هدفی معین تکامل بیشتر و بیشتر شتاب می‌گیرد، که آنها را می توان نوع یا انواع جدید نامید . بعد از آن است که سرعت جهش کاهش یافته و به سکون یا سرعت بسیار پایین باز می‌گردد که در این صورت همراه آن تکامل نیز شتاب کمتری خواهد یافت . چرا که تکامل متکی بر جهش است و بدون جهش ژنی تکاملی وجود نخواهد داشت. در اینجا نمونه افراطی این امر دوره ی کامبرین یا انفجار کامبرین نیست ، بلکه تکامل مغز انسان در چند میلیون سال اخیر نمونه این قضیه است. استدلال منطقی در مورد افزایش جهش ها به سوی افزایش حجم مغز انسان یا هومو طی چند میلیون سال اخیر این گونه است که جهش ژنتیکی ، قانون مند و هدفمند است که بر مبنای قانون داخلی نقشه ی ژنتیکی عمل می کند و به هیچ وجه تصادفی و مبتنی بر دلایل تصادفی مانند خطا در همانند سازی ژنی و پرتو افکنی کیهانی نیست. در هر حال هر کس مایل باشد که مطالب مفصل تری در مورد شتاب تکامل و دیدگاه های دانشمندان تکامل و انچه در کتاب توهم الحاد در این مورد گفته ام را بفهمد می تواند به آنجا رجوع نماید و در کتاب با تفصیل بیشتر این مطلب را خواهد یافت. مایک تقدیم به شما سوال ششم : د.عبدالرزاق الديراوي : خداوند پاداش نیکو به شما ارزانی بدارد . سوال بعدی این است،افرادی وجود دارند که معتقدند که دلایل و اثبات هایی که تکامل گرایان ارائه می‌کنند نشان می‌دهد که تکامل کوچک وجود دارد یعنی این که در اجزاء و اعضا تکامل پیش آمده است تا به بهینه تر شدن تناسب با محیط معینی بیانجامد . ولی نمی توان از این دلایل برای تکامل گسترده تر و به ویژه تنوع استدلال کنیم در حالی که ما شاهد این نوع تکامل هستیم. جناب عالی در این مورد چه پاسخی می دهید ؟ بفرمایید. سید احمد الحسن ع : یا الله ، این سخن کاملاً نادرست است چرا که همه ی دلایل نشان دهنده ی وقوع تکامل و ایجاد انواع است. به عنوان نمونه دلایل ژنتیکی نشان دهنده ی رابطه میان انواع مختلف است ، پس چگونه فردی میتواند بگوید: دلایل تکامل در صدد ثابت کردن ایجاد انواع نیست. این سخنی بدون هیچ معنا است. دلایل تکامل همان دلایل وجود انواع است که حاصل و نتیجه وقوع تکامل در چارچوب یک گونه است. در این جا فقط مسئله ی وقت مطرح است. از آن جا که ما جهش ژنی داریم اگر به آن تولید مثل و انتخاب طبیعی را بیفزاییم ، در نتیجه منجربه تمایز بین افراد گونه می شود چرا که باعث بروز ویژگی‌هایی خاص در جاندار مانند اختلاف در حجم و طول و عرض و شکل و وجود مو در قسمتی و محو شدن آن از منطقه ای دیگر و دندان‌های نیش و چنگال ها و...الخ می‌شود. با گذر زمان و شدت یافتن این تفاوت ها به عنوان یک نتیجه حتمی و منطقی در اثر انباشتگی ، بدون نیاز به دیگر دلایل ، با گذشتن دوره ی زمانی کافی برای تراکم صفات و ویژگی‌ها ، نوع جدید ظهور پیدا خواهد کرد. مسئله وجود تکامل درون یک گونه یا خارج از آن فقط مسئله‌ی وقت است. یعنی در دانش زیست شناسی، وجود زمان کافی برای انباشتگی تفاوت ها باعث میشود که جاندار را به عنوان نوعی جدید رده بندی نمایند. بنده هم در کتاب توهم الحاد بیان کردم که هر کس این ایده را مطرح کند که تکامل درون یک نوع معین یا یک گونه مشخص متوقف می‌شود باید برای این مدعای خود دلیل ارائه دهد. کیست که بپذیرد که به شکل مستمر جاندار دچار نوسازی وتشکیل مجدد هماهنگ با محیط است. به گونه ای که این تشکیل و نوسازی مسئول تفاوت میان خرس قطبی از خرس قهوه‌ای با وجود اختلاف فاحش میان آنان ،در شکل ،حجم ، وزن ،رنگ ، نوع غذا و سوخت و ساز، است. این در حالی است که نمی‌پذیرد که این نوسازی و تشکیل مجدد تا حدی برسد که باعث ایجاد دو گونه مختلف گردد. شخصی مانند این باید برای فرضیه واهی خود استدلال ارائه کند .چرا که وجود انواع و رده بندی حاصل انباشتگی و نو سازی و تجدید ساختار در طبیعت است ، وعملیاتی است که بر مبنای جهش ژنتیکی صورت می پذیرد و از نظر تئوری جهش در طبیعت، هنگام وجود زمان کافی قادر است که انواع و گونه ها و رده ها را ایجاد کند. مایک تقدیم به شما . سوال هفتم :دکتر عبد الرزاق الدیراوی: یکی از مسائل مطرح شده در کتاب توهم الحاد را می توان این گونه بیان کرد: هوموساپینس سالهای فراوان و چیزی در حدود ده ها هزار سال با حالتی از آگاهی و تمدن زندگی می کرد که او را از حالت بدویت خارج نمی کرد سپس به یکباره با نگاه به سومریان و گذشتگان آنان خود را برابر چیزی شبیه معجزه‌ای از معرفت می‌یابیم ، امری که تفسیر آن بدون قرار دادن عامل غیر مادی در معادله شناخت ممکن نیست . که همان عنصر دین و اتصال به آسمان است . چیزی که به این دیدگاه صحه می‌گذارد این است که این دوره ی تاریخی با دروه پیامبران همخوانی دارد و منطقه ای که شاهد این جهش در شناخت بوده ، همان منطقه ای است که محل سکونت پیامبران است . دست آخر هم این که نگرش دینی یکی از مهمترین جوانب زندگی در تمدن سومر بوده ، حال این اشکال پیش می آید که ؛ مضامینی به دستم ما رسیده که با مهم ترین گزاره های دین یعنی توحید هم خوانی ندارد و تمدن سومر به تنهایی برجای گذارنده این گونه مضامین نیست بلکه تمدن های موازی با آن همان گونه برخی مورخان اعتقاد دارند مانند تمدن هند و تمدن چین و تمدن مصر نیز این گونه اند. وجود چنین تمدنهایی را اگر با همان نگرش به تمدن سومر بررسی کرد و برای آن ها تفسیر آورد ، نشان دهنده این است که در سطح شناخت بشری شیبی وجود دارد و همچنین مراحل آغازینی که از آثارشان چیزی به ما نرسیده است. این امر در نهایت به شکل مادی قابل تفسیر است و دلیلی برای وجود فرضیه دخالت آسمانی وجود ندارد. اگر در همه یا بخشی از گفتارم دچار توهم نشده باشم .در این مورد نظر شما را جویا می‌شویم. سید احمد الحسن ع : در مورد توحید به معنی اعتقاد به لاهوت مطلق یگانه ای که مخلوقات به سوی او تأله می‌کنند نمی‌توان به شکل قطعی در مورد سومریان گفت که آنان بنا بر متونی که از آنان به دست ما رسیده ، چنین اعتقادی نداشته اند ، و دلایل فراوانی برای این امر وجود دارد. ممکن است آنچه به دست ما رسیده یا بخشی از آن را به گونه ای دیگر تفسیر کرد به این صورت که الهویت و ربوبیت را با معنی اشتقاقی آن تفسیر کنیم همان گونه در کتاب توحید بیان کردم ، در این صورت در انتساب این ویژگی‌ها به مخلوقات اشکالی نخواهد بود .مطمئناً هر متن رسیده به دست ما خود در دوره ی زمانی خاصی نوشته شده است که این دوره شاهد انحراف عقایدی بسیار گسترده ای بود. در این صورت آنان عقیده ی خود را به نگارش در آوردند نه عقیده ی سومری اصلی را. در تاریخ دین این امر بسیار محتمل است. اما تمدن های دیگر مانند هند و چین و مصر همه ی این تمدن ها نسبت به تمدن سومری متاخر هستند و بعد از آن آمده‌اند،همچنین منشأ شهروندان همه این تمدن ها از منطقه محل سکونت سومریان اولیه بوده است، این امری است که با آزمایشات ژنتیکی پروژه زنوم جهانی ثابت شده است. نقشه مهاجرت‌های انسانی اولیه را در کتاب توهم الحاد درج نموده ام می توانید به آن مراجعه کنید. همان گونه که در کتاب توهم الحاد بیان کردم تمدن سومر از آنچه به دست ما رسیده بسیار کهن تر است.اما دلیل این که از آنان چیزی به ما نرسیده این است که نی در تمدن سومر اولیه بسیار پرکاربرد بود. همان گونه که در مورد کشتی نوح یا اوتونبشتم یا زیوسودرا آمده است . این تمدن هنگامی که دشت حاصلخیز از آب پر گردید ، و دشت به خلیج امروزی تبدیل شد ،زیر آب رفت . همان گونه که در گِل نوشته های رسیده از آنان است ، در مورد نیاکان سومری خود ، ساکنان دشت حاصل خیز یا خلیج امروزی بسیار سخن گفته اند. آنان در گل نوشته ها بسیار به اجداد خود بسیار افتخار می‌کنند و تمدن و فضائل اخلاقی آنان را بزرگ می شمردند، وجود گِل نوشته های سومری دلیلی است بر این که تمدن سومری وجود داشته است که هنگام پر شدن دشت حاصلخیز و به وجود آمدن خلیج امروزی ، این تمدن ناپدید شد. در کتاب توهم الحاد نشانه های جهش فرهنگی در ادراک و تفکر سومریان نسبت به هوموساپینس ها را که پیش از آنان وجود داشته اند را مطرح کردم. آنچه از تمدن سومری از جهت موازین اخلاقی و رفتار اجتماعی هدفمند و ادبیات و محصولات صنعتی و پیشرفت دانش ، همه نشان دهنده ی حتماً جهشی در تمدن و فرهنگ نسبت به تاریخ پیش از آن رخ داده است. در نتیجه به طور خلاصه باید گفت که در تفکر و ادراک نزد سومریان جهش رخ داده است. البته نمیتوان از نظر علمی گفت این فرآیند دقیقاً چه زمان پیش آمده است،اما میتوانیم با اطمینان بگویم ازاجدادی آغاز شده است که سومریان آنان را ذکر نمودند و امتداد آن تمدن گم شده هستند. نتیجه ای که می‌خواهیم به آن برسیم این است که این جهش در فرهنگ و تمدن نشان دهنده ی این است که امر جدیدی وارد معادله ی هوموساپینس شده است که باعث تغییر بنیادین در آن شد به گونه ای که از موجودی ابتدایی که خودخواهی ژنتیکی بر او چیره بود به انسانی آگاه و دارای شناخت تبدیل شد که سعی میکند با دیگران با ایثار رفتار کند و میل به بقای او به میل به جاودانگی در عالمی دیگر تغیر یافت ، که همان گونه که در حماسه گلگامش می‌خوانیم ، خالی از پلیدی و پر از نیکویی و اخلاق متعالی است. مایک تقدیم به شما سوال هشتم: د.عبدالرزاق دیراوی: بله، آقای ما خداوند به شما بهترین پاداش را بدهد. سوال دیگر من این است: ملحدین قضیه خودشان را براین اساس استوار می کنند که توانایی که علم برای تفسیرجهان بر اساس قوانین درون آن دارد وبدون اینکه به دخالت مستقیم خداوند نیاز باشد، این به نظرآنان به این معناست که خداوند وجود ندارد یا مانیازی به فرض وجود او نداریم. آیا این نتیجه منطقی است وما مجبوریم که قضیه مقابل آن بنا کنیم که شکاف هایی در علم وجود دارد که فقط با فرض خداوند قابل پرشدن است؛ دخالتی که به اسباب مربوط نمی شود یا به فکر قانون ها تکیه نمی کند. آقای ما، پاسخ را از شما می شنویم. بفرمایید. سید احمدالحسن ع: درود خداوند به شما. استقراء واستنباط قوانینی که در جهان است یا تفسیر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، بر اساس قوانین علمی، اصلاً به این معنا نیست که ما از جست وجوی در مورد آغازها واهداف بی نیاز هستیم. باز بودن وجود آغازها، ما را به جست وجوی در مورد ماورای آن تشویق می کند. و وجود اهدافی که ما را به جست وجوی ماورای آن تشویق می کند، در نتیجه ما را به ادله وجود خداوند می رساند. این مطلبی است که در کتاب توهم الالحاد بحث کردم. در حدود حیات، ثابت کردم که تکامل هدفمند است واین دلیل روشنی بر ضرورت وجود خداوندی پشت این هدف است. همچنین درمورد همه هستی ثابت کردم که مسئله درنهایت به خداوند می رسد. به روشنی وبا ادله علمی ثابت کردم که نتایجی که صاحب نظران الحاد علمی به آن رسیدند، صحیح نیست. ریچارد داوکینز در بیش از یک کتاب تلاش کرده است که بیان کند که ماورای تکامل هدفی نیست؛ ولی در کتاب توهم الالحاد به صورت دقیقی وجود هدف تکامل را ثابت کردم. درنتیجه وجود خداوند را به تبعِ اثبات هدف ثابت کردم. همچنین نقاط ضعف واشتباهاتی را که دانشمندان فیزیک در آن افتادند، بیان کردم؛ افرادی که صاحب نظران الحاد هستند، مانند هاوکینگ. وثابت کردم که آنان نتوانستند شکاف آغاز را بپوشانند وهمان جا، وجود خداوند را با دلیل ثابت کردم. به صورت کاملاً خلاصه، آنان به این مطالب تکیه کردند: اولاً: اینکه انرژی جهان صفراست واین مسئله با قیاس ثابت شده است. این به این معناست که همه هستی با عدم مساوی است؛ از این جهت که چیزی از بیرون وارد هستی نشده است و به حسب آن ها، معنای آن این است که انگیزه ای برای فرض چیزی غیر از هستی نیست؛ یعنی مثلاً خداوند. به حسب آن ها، انگیزه ای برای فرض خداوند نیست؛ به این خاطر که اصلاً چیزی وارد هستی نشده است. بعد آنان از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ استفاده کردند که فضا با ناپایداری های کوانتومی پر است که از عدم به وجود آمده است. به این خاطر که هستی از اتفاق یا رویدادکوانتومی به وجودآمده است، به فردی نیاز ندارد که آن را آغاز نماید؛ مخصوصاً بعداز اینکه هاوکینگ ثبت رویداد از سوی بیننده را به احتمالات زیادی که به هستی این قابلیت را می دهد که آغازی بدون حدومرز داشته باشد، تفسیرکرده است. او فرض کردکه هستی در آغاز کوانتومی اش، عبارت از فضایی از چهار بُعد مکانی بوده است، به جای سه بعد مکانی وبعد زمانی. همان طور که در نظریه نسبیت عام اینشتین است وهمان طور که واقعی است که ما الان (باتوجه به آن) زندگی می کنیم. یعنی زندگی ما. ولی بازگشت به آغازها -آغازهای هستی- وزمینه کوانتومی، در چهاربعد مکانی است. نظریه هاوکینگ می گوید: زمانی که به آغاز هستی وزمینه کوانتومی برویم -که زمینه واقعاً دقیقی است. می گویم: زمینه کوانتومی. شاید برخی ندانند... این اصطلاحات فیزیکی است... زمینه کوانتومی به معنای مثلاً زمینه لپتون ها یا کوارک ها... یا الکترون ها. شاید افراد بیشتر بدانند وبفمند که الکترون چیست- بعد زمان موقع بازگشت به زمینه کوانتومی؛ وقتی به آغاز هستی بازمی گردیم؛ آغازهستی که زمینه کوانتومی است، در این حالت، بعد زمانی پنهان می شود. سخن هاوکینگ این گونه است. می گوید: بعدزمانی پنهان می شود وبعد مکانی دیگری می شود. به جای زمان، بعد مکانی دیگری می آید که به ابعاد مکانی سه گانه دیگر اضافه می شود... طبعاً او نظریه‌اش را با ریاضیات تایید می کند. زمانی که آنجا و در آغاز هستی زمانی نباشد، سوال از گذشته - به نظراو- بی معنا می شود. همان طور که هستی خودش بی نیاز است وبه احتمالاتی که از درونش می باشد، تکیه می‌کند. او اشکال ثبت رویداد از سوی بیننده ومشکل فروریختن قوانین فیزیکی را به حسب نظریه انفجار بزرگ و درنقطه تکینگی حل می کند. ونزد او آغاز هستی این گونه است که بر اساس قوانین فیزیک عمل می کند، مانند میکانیک کوانتوم. درعین حال هاوکینگ - همان طور که تصور می کند- از سوال همیشگی رهایی یافته است: قبل از هستی چه چیزی بوده است؟ یا چه کسی هستی را به وجود آورده است؟ او هستی را به گونه ای قرار داده است که به خودش کفایت کرده است وبه فردی از بیرون نیاز ندارد که آن را از آغاز کند. او درکتابش "طراحی بزرگ" گفته است: هستی محکوم به قوانین علم است ونیازی به پروردگار ندارد تا آن را آغازکند. همچنین گفته است: اگر دین دارانی باشند، می گویند که پروردگار حتماً تاس بازی می کند. طبعاً او این سخن را گفت و آنچه نظریه اش را مطرح می کند، روشن کرد که احتمالات بسیاری مانند اتفاق ها ورویدادهای کوانتومی از درون خود هستی -زمانی که به صورت کوانتومی بوده است- در آغازش آمده است. این خلاصه برخی از مطالبی است که برای تفسیر نیاز نداشتن هستی به خدایی که آن را آغازکند، مطرح کرده است ومن آن را مورد مناقشه قرار دادم وبقیه سخنشان را در کتاب وهم الالحاد مورد مناقشه قرار دادم وبه آن پاسخ دادم ووجود خداوند را ثابت کردم. هاوکینگ تعدد احتمالات را بنابر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ فرض کرده است؛ به خاطر حل اشکال احتمالات، به این صورت که هستی ما که در آن زندگی می کنیم؛ وجودش ذات خودش است. اصل عدم قطعیت می گوید که یک ذره کوانتومی در یک زمان، می تواند از چند شکاف یک صفحه وارد شود؛ البته تازمانی که بیننده ای نباشد. یعنی انسانی وجود نداشته باشد که این ذره را مشاهده کند؛ به این خاطر که با وجود فرد بیننده، ذره مشخص می شود وفقط از یک شکاف عبور می کند. در مورد آغاز هستی، به این خاطر که اتفاق کوانتومی است، به همین خاطر این قانون بر آن منطبق می شود وآغاز هستی عبارت از رفتن به سوی همه جهات محتمل است. یعنی نزد ما تعداد زیادی از هستی هایی است که امکان محقق شدنش وجود دارد. طبعاً هستی ما یکی از این احتمال هاست واین هستی به نسبت ما مشخص شده است؛ چون ما خودمان را در آن می‌یابیم وآن را مشاهده می کنیم وآن را رصد می کنیم. این به حسب اصلی است که از آن سخن گفتم. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ... نتیجه این است که به خاطر رصدکردن ما، مشخص شده است. ولی درحقیقت صِرف فرض است. فرض تاریخ های مختلف یا احتمالات دیگر برای هستی، به محرد اینکه ما موجود شدیم، پنهان می شود؛ برای اینکه آن را رصد کنیم وهستی را مشاهده کنیم؛ این مسئله برای وجود ما اهمیتی قرار می‌دهد که با چیزی که الحاد فرض می کند، مناسبتی ندارد. در کتاب توهم الالحاد گفتم که اگر عامل فروریختن تابع موج فرد بیننده یا ثبت اتفاق کوانتومی از سوی فرد بیننده باشد -همان طور که در تفسیر کپنهاگ وجود دارد- این امر بدین معناست که اگر وجود انسان یا موجود هوشمند نبود، هستی وجود نداشت. وجود هستی مدیون این است که ما آن را مشاهده می کنیم. به این خاطر که هستی عبارت از سیستمی است که دارای تابع موج واحتمالات متعدد است وفقط هنگامی موجودیت می یابد که ما آن را مورد مشاهده خویش قرار دهیم وتابع موجش فروپاشد ودر واقعیت قابل تشخیص ومشاهده گردد. معنی این کلام این است که ما افراد بشر -یا به عبارتی هوشمندی- اصل واساسی هستیم که هستی به خاطر آن پدیدار گشته است. باید به این نکته دقت کرد که فرض هاوکینگ برای آغاز واینکه هستی بی نیاز است و با ورود احتمالاتی از داخلش یا همان طور که هاوکینگ آن را نام گذاری کرده است: "تاس انداختن" از قبل به چیزی نیاز دارد که فضا را برایش فراهم کند، حتی اگر بی نهایت کوچک باشد وحتی اگر طبق فرض های دیگر، تکینگی برقرار باشد؛ یعنی برای اینکه ناپایداری های کوانتومی به وجود بیاید که هستی را موجودیت می بخشد(به فضایی نیاز است) و الا اگر فضایی برای این اتفاق نباشد،این ناپایداری های کوانتومی کجا تفاق افتاده است؟ این مطلب، سخن از آغاز را مطرح می‌کند که قبل از این فضا ومکان چه بوده است؟ یا این مکان اولی حادث است ودر این هنگام، فردی وجود دارد که هستی را به وجود آورده است یااینکه هستی قدیم است، ولی در عین حال، محل وقوع رویدادهاست واین محال است؛ به این خاطر که چیزی که محل وقوع رویدادهاباشد، حادث است. بنابراین از فرض گرفتن وجود خدا ورب بر اساس تئوری مطرح شده گریزی نیست، حتی اگر این نیاز در سطح انرژی وماده هستی نباشد، بلکه در سطح فضای هستی باشد که ظرف مناسبی برای ظهور ناپایداری های کوانتومی به شمار می رود، باشد. اگر چه ممکن است این فضا، بی نهایت کوچ باشد. علاو بر این، دلیل وعلت این ناپایداری ها کوانتومی مشخص نشده واصل عدم قطعیت فقط از وجود چنین نوساناتی سخن می گوید وحال آنکه از علت وخاستگاه آن اطلاع وشناختی ندارد. اگر ما در هستی خود، منبعی برای ناپایداری های کوانتومی نیابیم، به آن معنا نیست که این ها بدون علت رخ می دهد، بلکه در نهایت می توان چنین گفت که ممکن است این نوسانات از خارج از هستی ما نشأت گرفته است. این مسئله را در کتاب توهم الالحاد مورد مناقشه قرار دادم وروشن کردم که فرضیه چندجهانی صحیح است. اما سوالت در مورد نیاز به اثبات اینکه در علم شکاف هایی وجود دارد که فقط فرض دخالت خداوند -که از علت ها عبور نمی کند(وخودش علت اصلی است)- آن را پر می کند، فکر می کنم ما نیازی نداریم که اثبات کنیم که مسائلی وجوددارد که تفسیرنشده است یا علم نتوانسته آن را تا امروز تفسیر کند یا شکاف هایی وجود دارد... یا شکافی که علم آن را پر نکرده است. درنتیجه بدون علت بگوییم که به این خاطر که شکاف هایی وجوددارد که علم امروز، آن را پر نکرده است، به همین خاطر نیاز داریم که خداوند را فرض کنیم. همان طور که این راه، به اثبات قطعی وجود خداوند نمی رساند. بنده در کتاب توهم الالحاد مسائلی علمی زیادی را مطرح کردم و هدفم از مطرح کردن هرچیزی، اثبات وجود خداوند نبود. یعنی آشکار نمودن در برخی اوقات نسبت به شکاف ها، فقط برای این بود که خواننده آگاه شود ونسبت به مسائلی که در علم مطرح می شود و علم از پوشاندن آن، ناتوان است، احاطه داشته باشد؛ تا به نتایج صحیح ودقیقی برسد. وهدفم از خلال مناقشه قرار دادن این شکاف ها، اثبات وجود خداوند نیست. یا ادله قطعی وجود خداوند را ثابت کردم، چه در زمینه حیات زمینی یا همه هستی. فردی که از ملحدین می خواهد که به مطالب مطرح شده در کتاب توسط بنده پاسخ دهد، باید مستقیماً به مطلبی که بیان کردم که دلیل وجود خداوند است، رجوع کند وبه آن پاسخ دهد. نه اینکه به سخن بنده در مورد شکاف هایی که علم تاالان نتوانسته است، پر کند، رجوع کند یا مسائلی که بیان کردم، هیچ وقت، علم نمی تواند آن را بپوشاند؛ بعد بگوید که احمدالحسن از خلال وجود شکاف هایی که علم آن را نپوشانده است، وجود خداوند را ثابت کرده است. این مسئله برای هر عاقل ومنصفی روشن است که کارفریب دادن وپوشاندن دلیل است؛ یا شاید برخی اوقات به خاطر نادانی شان نسبت به کتاب است واینکه به آن تسلط ندارند.مایک برای شما. سوال نهم : د.عبدالرزاق دیراوی: بله، برخی افکار کتاب توهم الالحاد را در بحث ها ودیدارهایشان نقل می کنند، البته بدون اشاره به منبع آن. چند وقت پیش، کتاب هایی تالیف شد که در مورد ایثار حقیقی بیطرف بود که صفت اخلاقی است که طرح های بیولوژی از تفسیرآن ناتوان است. این سخنان را با عباراتی می آورند که انگار همان عبارات سیداحمدالحسن در کتاب توهم الالحادشان است. آقای ما، توضیح شما در این مورد چیست؟ بفرمایید. سید احمدالحسن ع: یا الله، درود خداوند برشما. این مسئله بسیار اتفاق می افتد. این اولین باری نیست که طرح یا افکار یا دست رنج دیگران - بدون اشاره به آن ها - به سرقت می رود. این اولین بار نیست ومن اولین فردی نیستم که این کار با او انجام می‌شود وفکر می کنم، برخورد صحیح این است که مومنین وافراد منصف با ادله این افراد را مفتضح کنند وبیان کنند که روش آنان اشتباه است. در این مورد مطلب دیگری ندارم. دکتر عبدالرزاق مایک برای شما. سوال دهم: د.عبدالرزاق دیراوی: بله، آقای ما، خداوند به شما بهترین پاداش را بدهد. این، سوال ماقبل آخر است. همان طور که بیان کردید ، ایثار حقیقی بی‌طرف دلیلی بر ورود چیزی در معادله انسان از بیرونِ طبیعت مادی است. یعنی روح یا نفس. ولی امکان تفسیرِآن، از جهت بیولوژی وجود ندارد. همان طور که شما از خلال بحث تاریخی بیان کردید که پیدایش این رفتار ایثارگونه از سوی دین واز سوی نماینده حقیقی دین بوده است، یعنی پیامبران وفرستادگان ع. سوال این است: برخی با این سخن، اعتراض می‌کنند که ایثار به صورت تصادفی به وجود آمده است یا اینکه نتیجه ثانوی تکامل هوشمندی وابزار آن است، یا نتیجه کمبودهایی در ابزارهای تعاون است. این صفت نادری است که در نهایت نزد بشر وجود ندارد. مردم ایثار حقیقی را انجام نمی‌دهند. بلکه همیشه یک منیت پنهانی در ایثار وجود دارد. و این به این معناست که جنگ با این صفت، به اتمام رسیده است. همان صفت ایثار حقیقی که جنگ با آن به اتمام رسیده است یا در حال انقراض است. پاسخ شما نسبت به این مسئله چیست؟ از شما می شنویم، بفرمایید. سید احمدالحسن ع: یا الله... درود خداوند بر شما. ایثاری که در علم زیست شناسی تکاملی تفسیرشده است، ایثار نزدیکان وایثار دوجانبه با انواع خودش است. واین ایثار از جهت ژنتیکی تفسیرشده است؛ به این خاطر که این نوع های از ایثار برای ژن ها منفعت فردی برای بقاء وانتقال در خلال نسل هابه دست می آورد وقطعاً ژن هایی که باعث این می شوند، در مجموعه ژن های فردی با انتخاب طبیعی تثبیت می شوند. مثال این نوع از ایثار، ایثار والدین نسبت به فرزندان کوچک خود است. به این خاطر که ایثاری است که ژن ها باعث آن می شود که اجساد خودخواهی به وجود آورده اند تا مصلحت فردی آن را برآورده کند. از جمله مصلحت های فردی آن، توجه کردن به فرزندان کوچک است وایجاد رفاه برای آنان تا زمان بلوغ آن ها وتوانمندی آن ها بر (تولید مثل و) زیاد شدن ومنتقل کردن این مجموعه از ژن ها به نسل های بعد می باشد. اما ایثار حقیقی امکان تصور هیچ منفعتی برای مجموعه ژن های فردی ندارد؛ بلکه زیان زیادی به آن می رساند وشاید باعث از بین رفتن آن شود. به این خاطر که عمل ایثارگونه باعث قربانی کردن حیات(انسان) است ومثلاً هیچ منفعتی برای ژن ها ندارد. به همین خاطر نمی توان برای این نوع از ایثار، تفسیر بیولوژی نمود. این مسئله را مفصل در کتاب توهم الالحاد توضیح دادم. اما تفسیرهای دیگر برای این نوع از ایثار، همه آن ها همین اشکال بر آن ها وارد است. مسئله این است که تازمانی که این نوع از ایثار را با خود دارد، مجموعه ای از این ژن ها نمی تواند به نسل های بعدی در طبیعت منتقل شود. چه آن را مانند ارث ژنی منتقل کند یا حتی مانند ارث فرهنگی که بر اجسامی که عبارت از مسائل ژنی است، منتقل کند. علت این است که این نوع از ایثار، طبعاً باعث انقراض این مجموعه از ژن ها در طبیعت می شود. وبه آن اجازه استمرار در نسل های بعد را نمی دهد. به همین خاطر هر طور ایثار حقیقی...را تفسیرمادی شود، مسئله مشخص است. نتیجه یکی است. اینکه امکان منتقل شدن در طبیعت وجود ندارد. اما اینکه ایثار حقیقی...وجود ندارد یا منقرض شده است، صحیح نیست. ومسئله اثبات وجودش ومنتشر شدن آن بین بشر، واقعاً مسئله ساده ای است. می توان آن را مثلاً از خلال کارهایی که برخی افراد انجام می دهند، شناخت؛ افرادی که زندگی خود را برای نجات دیگران در خطرقرار می دهند. برای نجات افرادی که هیچ نزدیکی با آنان ندارند وبه خاطر کارشان هیچ منفعتی نمی خواهند. حتی برخی از آنان بی دین هستند. فکر می کنم وسائل ارتباط اجتماعی در اینترنت، پر از ویدیوهایی است که سندی برای این کارها است... این سخنان از برخی از ملحدین است که فکر می کنند شناخت وآگاهی دارند؛ درحالی که آنان نادان هستند ودر این مسائل علمی نمی توانند خوب سخن بگویند. زیست شناسان تکاملی بزرگی همچون ریچارد داوکنیز به این مسئله اقرار می کند که بشر، ایثار حقیقی بی طرف را انجام می دهند، می توانید به کتاب های او مراجعه کنید ، او ملحد است، حتی با دین سر جنگ دارد. اگر مسئله اینکه بشر ایثار حقیقی بی طرف انجام نمی دهند، از جهت علمی ساده بود، داوکنیز در انکارکردن نسبت به آن تاخیر نمی‌کرد. ولی او در کتاب هایش مجبور به مناقشه آن وعلت آوردن برای آن شده است. بنده سخنان داوکینز و دلایل او را مورد بحث قرار دادم وبیان کردم که دقیق نیست. هرفردی می خواهد از تفصیل آگاه شود، می تواند به کتاب توهم الالحاد رجوع کند. دکتر درود خداوند بر شما. مایک برای شما. سوال یازدهم: د.عبدالرزاق دیراوی: آقای ما، خداوند به شما بهترین پاداش را بدهد. سوال آخر این است: می گویند که دانشمندان در زمینه علم پزشکی و عصب شناسی به نتایج خوبی رسیدند که حیوانات نیز خواب می بینند. آزمایش هایی که محققان در دانشگاه شیگاگو انجام دادند، نشان می دهد که موش ها و گربه ها وسگ ها وحتی پرنده ها خواب می بینند. وتجربه روزانه خود را بازبینی می کنند. این مسئله دلیل این است که خواب مخصوص انسان نیست واز آن فهمیده می شود که این ابزاری است که ژن ها در اجساد ما به وجود آورده است وقطعاً فوائد تکاملی دارد. در کتاب توهم الالحاد شما بیان نموده اید که رویاها بعداز جداشدن انسان از نسل گذشته اش به وجودآمده است ودقیقاً در زمان مبعوث شدن آدم پیامبر ع. منظور از رویاهایی که اتفاق افتاده است، چیست؟ آیا منظور فقط رویاهایی است که از غیب واز عوالم غیبی خبر می دهد؟ اگر این گونه باشد، این معنا را چگونه برای ملحدی که به غیب ایمان ندارد، بیان کنیم؟ آقای ما، پاسخ را از شما می شنویم. بفرمایید. سید احمدالحسن ع: یا الله، درود خداوند بر شما. فکر می کنم اشکالی نداشته باشد که برخی از حیوانات خواب ببینند. خواب چند نوع هستند وحداقل همه مردم دو نوع از آن را تشخیص داده اند، از جمله: خواب هایی که گذشته انسان را حکایت می‌کند؛ بعنی شما خواب هایی می بینی که در مورد اتفاقات یا افکاری است که قبلاً برایت اتفاق افتاده است؛ یعنی تازمانی که اتفاقات یا افکار یا تصوراتی که در ذهنت رخ می دهد، برایت اتفاق بیفتد... (قطع صدا) بله، مطلبی که گفتم این بود: خواب ها دو نوع هستند ودر مورد نوع اول سخن گفتم (قطع صدا) الان صداهست یا برای سوال، وقت(دیگری) تعیین کنیم؟ برای پاسخ وقت(دیگری) تعیین کنیم یا الان صدا هست؟ خوب، ان شاء الله به سوالت در مورد خواب ها واینکه بقیه حیوانات خواب می‌بینند، پاسخ می دهم. بله. من گفتم: اشکالی ندارد که برای بقیه حیوانات خواب هایی باشد. خواب ها انواعی دارد. حداقل انسان ها دو نوع از آن را تشخیص دادند. نوع اول: خواب هایی که گذشته انسان را حکایت می کند که خواب هایی می بینی که در مورد اتفاقات وآرزوها وافکاری است که برایت اتفاق افتاده است. منظور این که تا زمانی که این اتفاقات یا تصوراتی که در ذهنت می گذرد، قبلاً برایت اتفاق افتاده باشد، امکان دارد که خواب هایی در مورد اتفاقات یا افکار یا تصورات وآرزوها ببینی. در این نوع خواب ها امکان دارد که حیوان با ما در آن مشارکت داشته باشد؛ به این خاطر که عبارت است از استخراج آموزه هایی از حافظه ومرتب کردن آن به صورت منظم یا حتی غیرمنظم. این کاری است که عموماً بخشی از مغز که مسئول خواب هاست، می تواند انجام دهد.مغز چیزی است که بین انسان وبقیه حیوانات مشترک است. اما نوع دوم خواب، خواب هایی است که در بردارنده خبرهای غیبی است؛ به این خاطر که تصویری از آینده در بردارد. یعنی تو اموری را در خواب می بینی، سپس بعداز یک روز یا یک ماه یا یک سال یا هر مدت مشخصی، این امور محقق می شود و اتفاق می افتد وآن را با چشمانت در این جهان می بینی. این نوعی است که در مورد آن سخن می گوییم وآن را دلیلی بر حقیقت غیب ووجود خداوند سبحان ومتعال می‌دانیم. تفسیرات فروید وبقیه دانشمندان روانشناسی می تواند تفسیر نوع اول خواب ها باشد؛ یعنی خواب هایی که با افکار یا آرزوها یا خطورات ذهنی یا گذشته انسان مرتبط است. ولی آنان از تفسیر نوع دوم ناتوان هستند. برخی از رویاهایی که در بردارنده خبرهای غیبی هستند، رمزگونه هستند که فقط فرد بیننده آن را در هنگام محقق شدنش می فهمد. وبرخی از آنان با افکار یا خطورات ذهنی ویا آرزوها مرتبط است یا حتی به زندگی اش در زمانی که آن رویا را در آن زمان دیده است وبرخی از آنان بعداز مدت های طولانی محقق می شود...الخ. عموماً تفسیر فروید یا تفسیر روان شناسان ممکن نیست که آن را توجیه کند وهمان طور که ملاحظه کردی، بسیاری از ملحدین، بین این دو نوع خَلط می کنند. در حقیقت هیچ مناقشه علمی نیافتم که ارزش اعتراض به رویاها یا خواب هایی که در آینده محقق می شود، داشته باشد. به استثناء اعتراضی که بر اساس میکانیک کوانتوم واصل عدم قطعیت ونظریه جهان های چندگانه مطرح می شود. با این توضیح که اتفاقی که در آینده می افتد، تاریخ های آینده ای دارد که در چند جهان اتفاق می افتد ویکی از آن ها محقق می شود ودر آینده اتفاق می افتد. درنتیجه امکان دارد که بر اساس میکانیک کوانتوم یکی از این تاریخ های محتمَل را دانست وآنان احتمال می دهند که رویاهای آینده ای این چنین است. ولی در حقیقت رویاهای آینده ای در بردارنده رمزهایی است وچه بسا این رمزها ودلالت ها ومعنای آن را حتی فردبیننده نداند. وبرخی از رویاهای آینده این گونه هستند که فرد بیننده دلالت آن را تازمانی که جلویش اتفاق نیفتد، نمی فهمد ونمی داند -همان طور که شما گفتی- (با اتفاق افتادن آن) می فهمد که آنچه در واقع اتفاق افتاده است، عبارت از رویا یا خوابی است که در گذشته دیده است. درحقیقت میکانیک کوانتوم اصلاً نمی تواند آن را تفسیر کند. به همین خاطر خواب ها یا رویاهای آینده، دلالت روشنی بروجود خداوند سبحان ومتعال هستند. ان شاء الله . پاسخ گویی بنده به پایان رسید وامیدوارم که پاسخ ها روشن وقابل فهم باشد. از صبرشما وحسن استماع شنوندگان تشکرمی کنم. خداوند به شما بهترین پاداش را بدهد. چند دقیقه می‌مانم وبه سخنانتان گوش می دهم. درود خداوند به همه شما. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته. د.عبدالرزاق دیراوی: وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته. آقای ما از شما بسیار تشکر می کنیم. شما را خسته کردیم ووقت گرانبهایتان را گرفتیم. ان شاء الله... اگر خداوند سبحان ومتعال بخواهد -ان شاء الله تعالی- این نوع دیدارها، بارهای دیگر تکرار شود. برادران وعزیزان بیننده شبکه" المنقذالعالمی" وهمچنین برادران شنونده در روم های انصار امام مهدی ع (در پالتاک) الان به پایان این دیدار ویژه با سیداحمدالحسن - وصی وفرستاده امام مهدی ع- رسیدیم. از خداوند متعال می خواهیم که در روزهای آینده دیدارهایی این چنین را تکرار کند واینکه این امر محقق شود. در پناه خدا باشید. والسلام عليكم ورحمة الله تعالى وبركاته.