نظر احمد الحسن درباره‌ی علمای شیعه چیست؟

نظر احمد الحسن درباره‌ی علمای شیعه چیست؟   آیا با همه‌ی علمای شیعه ضدیت دارد؟    اولا باید دانست که محور و اصل و اساس دین در هر زمان حجت الهی است و مردم موظف به شناخت و اطاعتش هستند، این وظیفه متوجه‌ی علما نیز بوده و در این خصوص با سایر مردم تفاوتی ندارند، اما متاسفانه در طول تاریخ، علماء همیشه در صف اول دشمنان حجت‌های الهی بوده اند.   دشمنی سامری و امثال او با موسی (علیه السلام)، دشمنی علمای یهود با عیسی (علیه السلام)، دشمنی علمای یهود و مسیحیت با محمد (صلی الله علیه و آله)، دشمنی بزرگان شیعه با امام حسین (علیه السلام) و.. تنها چند نمونه از دشمنی علمای بی‌عمل با حجت‌های الهی است.   قرآن کریم در موارد متعددی به این دشمنی‌ها اشاره کرده است، برای نمونه:    - سوره هود، آیه ۲۷:   فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ   (بزرگان ﻛﺎﻓﺮ ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰﺑﻴﻨﻴﻢ، ﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺟﺰ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﮕﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﺴﻨﺠﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ نمیﻛﻨﻴﻢ، ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺘﻰ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰﺑﻴﻨﻴﻢ، ﺑﻠﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻣﻰﭘﻨﺪﺍﺭﻳﻢ).    - آیاتی از سوره اعراف:   قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ   (بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻣﻰﺑﻴﻨﻴﻢ) (60)        قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ   (بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺒﻚ‌ﻣﻐﺰﻯ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ ﻣﻰﺑﻴﻨﻴﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﻳﺎﻥ ﻣﻰﭘﻨﺪﺍﺭﻳﻢ) (66)        قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ   (بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﺗﻜﺒﺮ ﻭ ﺳﺮﻛﺸﻰ ﻣﻰﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﻟﺢ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﻣﻨﻴﻢ) (75)        قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ   (بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﺣﻖ] ﺗﻜﺒﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻯ ﺷﻌﻴﺐ! ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺗﻮ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻰﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻳﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻫﺖ [ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻳﻴﻦ] ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ؟) (88)        وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ   (ﻭ بزرگان ﻛﺎﻓﺮ ﻗﻮﻣﺶ [ﺑﻪ ﻣﺮﺩم] ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺷﻌﻴﺐ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ، ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺍﻧﻴﺪ.) (90)    - سوره مومنون:   فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ (آیه ۲۴)   (ﭘﺲ بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﺟﻮﻳﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﺳﺖ [ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ] ﻗﻄﻌﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻰ [ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ] ﻣﻰﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﻣﺎ ﺍﻳﻦ [ﺳﺨﻨﺎﻧﻰ] ﺭﺍ [ﻛﻪ ﻧﻮﺡ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ] ﻣﻴﺎﻥ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩﺍﻳﻢ).        وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (آیه ۳۳)   (ﻭ ﺍﺯ بزرگان ﻗﻮﻣﺶ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﺯ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻣﺎﺩﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻰ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺟﺰ ﺑﺸﺮﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁن‌چه ﺷﻤﺎ ﻣﻰﺧﻮﺭﻳﺪ ﻣﻰﺧﻮﺭﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻰﺁﺷﺎﻣﻴﺪ ﻣﻰﺁﺷﺎﻣﺪ).    آیات فوق تنها نمونه‌ای از آیاتی است که در آن به دشمنی و مخالفت علماء و بزرگان با فرستادگان الهی اشاره شده است.   جالب اینجاست که وقتی به روایات اهل بیت (علیهم السلام) در خصوص عصر ظهور مراجعه می‌کنیم، ایشان نه تنها از علمای آخرالزمان تمجیدی نداشته‌اند بلکه از وقوع این سنت تغییر ناپذیر (دشمنی علماء با حجت‌های الهی) در عصر ظهور و دشمنی علماء با قائم (علیه السلام) نیز خبر داده‌اند.   با توجه به روایات در رابطه با زمان ظهور نه تنها تعریفی از علمای آخرالزمان نشده است، بلکه بیشترین نکوهش مربوط به آنان است.   برای نمونه به تعدادی از این روایات اشاره می‌کنیم:    - قال رسول الله صل الله علیه و آله : سیأتی على الناس زمان لا یبقى من القرآن إلا رسمه و من الاسلام إلا اسمه، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء (علماؤهم شر من تحت أدیم السماء) منهم خرجت الفتنة و إلیهم تعود. (اصول کافی، جلد 8، حدیث 479)   (رسول خدا (ص) فرمودند: زمانی فرا رسد كه قرآن بی‌اعتبار شود و از اسلام جز نامی باقی نماند فقها و علمای این دوران شرورترین فقهاء و علماء در طول تاریخ هستند و با زعامت آن‌ها فتنه‌ی بزرگ شكل می‌گیرد (در اصل توحید، شک و شبهه ایجاد می‌گردد، جامعه به این سو و آن‌سو کشیده می‌شود، اختلافات ویران‌گر و آشوب‌های خانمان سوز شکل می‌گیرد) كه نهایتا منجر به نابودی خودشان نیز خواهد شد).        - عن الباقر (علیه السلام): ويسير إلى الكوفة فيخرج منها ستة عشر ألفا من البترية شاكين في السلاح، قراء القرآن، فقهاء في الدين، قد قرحوا جباههم وسمروا ساماتهم وعمهم النفاق، وكلهم يقولون يا بن فاطمة ارجع لا حاجة لنا فيك فيضع السيف فيهم على ظهر النجف عشية الاثنين من العصر إلى العشاء فيقتلهم أسرع من جزر جزور، فلا يفوت منهم رجل. (دلائل الامامة، ص 241/ معجم احادیث الامام المهدی (ع)، ج 3، ص 306)   (امام باقر (ع) می‌فرماید: قائم (علیه السلام) به سوی كوفه رهسپار می‌شود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتریه (کسانی که معتقدند امام مهدی (علیه السلام) فرزند ندارد)، مجهز به سلاح در برابر او می‌ایستند. آنان قاریان قرآن و فقهای در دین هستند. پیشانی‌های آن‌ها از عبادت بسیار پینه بسته و چهره‌های آن‌ها بر اثر شب زنده داری زرد شده است اما کاملاً منافق هستند. همگی می‌گویند: ای فرزند فاطمه برگرد، زیرا که ما به تو نیازی نداریم. پس قائم (علیه السلام) در پشت شهر نجف، از عصر روز دوشنبه تا شامگاه بر آنان شمشیر می‌كشد و همه‌ی آن‌ها را بدون توقف می‌كشد).        - امیر المومنین (ع) يقول: إذا خرج القائم ينتقم من أهل الفتوى بما لا يعلموا فتعساً لهم ولأتباعهم أوَ كان الدين ناقصاً فتمموه أم كان به عوجاً فقوموه ، أم هَمَّ الناس بالخلاف فأطاعوه أم أمرهم بالصواب فعصوه أم هَمَّ المختار فيما أوحي إليه فذكروه أم الدين لم يكتمل على عهده فكملوه أم جاء نبياً بعده فاتبعوه. (بیان الائمة (ع)، ج 3، ص 298 / الزام الناصب، ج 2، ص 200)   (امیرالمومنین (ع) فرمود: زمانی که قائم قیام کند، از اهل فتوا (فتوا دهندگان) انتقام می‌گیرد. کسانی که ندانسته از خود فتوا می‌دادند. وای بر آن‌ها و پیروان و تابعانشان. آیا دین ناقص بود که آن‌ها کاملش کنند، یا در آن کجی و ناراستی بود که آن‌ها راستش کنند).   و روایات در این باب بسیار است.    حال، موضع سید احمد الحسن (ع) در برابر فقهای آخر الزمان نیز همان فرمایشات اجدادشان است. آیا سید احمد الحسن (علیه السلام) چیزی جز کلام اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند؟   سید احمدالحسن (علیه السلام) در ابتدای دعوت و تاکنون علماء را دعوت به کنار گذاشتن بدعت‌ها کردند و عقاید منحرف آنان را بیان و رد کردند. از جمله وجوب تقلید از غیرمعصوم، ادعای ولایت بر خون مردم، خمس برای غیر معصوم، ربا و ...   همانگونه که حضرت عیسی (علیه السلام) علمای فاسد و گمراه زمان خود را خطاب قرار داد.   ایشان (علیه السلام) می‌فرماید: «به زودی اين علماى بى‌عمل خواهند گفت، بلكه بعضى از آن‌ها گفته اند: سيد احمد الحسن را بكشيد زيرا كه او بر عليه علماء سخن مى‌گويد. بله، بر عليه علماء سخن مى‌گويد زيرا كه مى‌خواهد سنت رسول خدا (صل الله علیه و آله) را تر و تازه به صورت اول بازگرداند و اصلا کدام عالِم؟ آن‌ها با كسى كه مقدارى از حق را بياورد، مى جنگند؛ چه رسد به من که امروز تمام حق را آورده‌ام، سيره‌ی انبياء و مرسلين و سيره‌ی ائمه و اوصياء، سيره‌ی محمد (صل الله علیه و آله) و على (علیه السلام)، سيره‌ی حسين (علیه السلام) و سيره‌ی امام مهدى (علیه السلام). سيره‌ی عيسى (ع) كه مى‌گويد: (خادمم دستانم است و مرکبم پاهايم، زيراندازم زمين و بالشم سنگ است و گرمايم در زمستان، مشرق زمين است و چراغم در شب، ماه است و غذایم گرسنكى و شعارم ترس است و لباسم از پشم است و ميوه و ريحانه‌ام گياهانی است كه زمين براى وحوش و چهارپايان می‌روياند. شب هنگام می‌خوابم در حاليکه چيزى ندارم و صبح هنگام بيدار مى‌شوم در حاليکه چيزى ندارم و هيج كسى در زمين ثروتمندتر از من نيست) (قصص الانبیاء)   و نيامده‌ام كه بدون مقدمه سازی و آماده سازی الهی شما را به تمام حق و به حق مطلق دعوت کنم. بدرستيكه خداوند حقيقت اين علماى بى‌عمل را به شما نشان داد، آن زمانی که علمای عاملی را مبعوث کرد که ايشان را به مقداری از حق فرا خواندند، پس علماى بى‌عمل با قتل و فراری دادن با آن‌ها مقابله کردند، شخصيتشان را كشتند و اين‌گونه برای طاغوتيان، زمينه قتل بدنی و تبعيد کردن آن‌ها را فراهم کردند.) (خطبه‌ی حج)       آری ایشان علیه السلام میخواهد اسلام را تر و تازه کند و بصورت اول برگرداند، همانگونه که فرموده‌اند و همانگونه که در روایت آمده است:   عن عبدالله بن عطا قال «سَأَلْتُهُ عَنْ سِیرَةِ الْمَهْدِیِّ کَیْفَ سِیرَتُهُ قَالَ یَصْنَعُ مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَهْدِمُ‏ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا» (بحارالانوار، ج 52، ص 353)   عبدالله بن عطا می‌گوید: «خدمت حضرت صادق (ع) عرض کردم: سیره و رفتار مهدی چیست؟ فرمود: همان کاری را که رسول خدا (ص) انجام داد، مهدی هم انجام می‌دهد. بدعت‌های موجود را خراب می‌کند. چنانکه رسول خدا (ص) اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا می‌کند».   این روایت چه معنی می‌دهد جز اینکه اسلامی که علماء از آن دم می‌زنند، چنان زیر و رو شده است که قائم آن را منهدم می‌کند و از نو آن را می‌سازد؟ آیا نیازی به منهدم کردن اسلام بود اگر علما آن را حفظ کرده بودند و آن را همانگونه که از رسول الله (ص) رسیده بود، نگه می‌داشتند؟   آیا این از وظایف حجت خدا نیست که عقاید باطلی که علماء و بزرگان برای هواهای نفسانی خود دایر کرده اند، را منهدم کند؟ آیا حجت خداوند بخاطر مقابله با این عقاید منحرف و بدور از حقیقت، باید تایید شود یا تکذیب؟ و موضع علماء در برابر ایشان چه بود جز صادر کردن حکم قتل ایشان؟!   والحمدلله