اخلاق و رفتار سید احمد الحسن (ع)
امام احمد الحسن (ع) میفرمایند: «دوستداشتنیترین فرد در دلم، مادرم بود که پیش از دعوت، حتی یک روز از ایشان جدا نمیشدم و مجبور شدم که از ایشان جدا بشوم تا اینکه از دنیا رفت و من از ایشان دور بودم و از ایشان، خداحافظی نکردم. آیا فردی که طالب دنیاست، به سوی اینچنین راه سختِ وحشتناکی میرود و درد و رنج را مینوشد؟»
امام احمد الحسن (ع) در پاسخ به سوالی که از ایشان پرسیده شده است: «آیا امکان دارد که احمد الحسن طالب دنیا باشد؟» اینگونه پاسخ میدهند:
«مثلاً چگونه طالب دنیا باشم؟! گمان نمیکنم فردی که طالب مقام باشد، این راهی را برود که من رفتم! من پیش از دعوت، عُزلت داشتم و الان بیشتر عزلت دارم و من و خانوادهام، در زمین خداوند آواره هستیم؛ همانطور که طاغوتیان، با پدران امام من (ع) اینگونه رفتار کردند؛ و در آنان برای من، الگویی نیکوست. حق برای صاحبش، دوستی بهجز خداوند سبحان باقی نمیگذارد.
دوستداشتنیترین فرد در دلم، مادرم بود که پیش از دعوت، حتی یک روز از ایشان جدا نمیشدم و مجبور شدم که از ایشان جدا بشوم تا اینکه از دنیا رفت و من از ایشان دور بودم و از ایشان، خداحافظی نکردم. آیا فردی که طالب دنیاست، به سوی اینچنین راه سختِ وحشتناکی میرود و درد و رنج را مینوشد؟
همچنین بخوانید: سید احمد الحسن یمانی کیست؟ | داستان دیدار سید احمد الحسن (ع) با امام مهدی (ع) | معرفی شخصیت و دعوت سید احمد الحسن یمانی
گمان نمیکنم فردی که طالب دنیا باشد، بیتالمال و منظومه محاسبه و مکانهای مصرف مخصوص برای مؤمنین در هر کشوری قرار دهد؛ بهگونهای که هر مبلغی که وارد بیتالمال میشود، نگاشته میشود و هر مبلغی که خارج میشود، نگاشته میشود؛ و وکیلانی که اجازه گرفتن خمس را دارند، معروف هستند؛ مانند سید حسن حمامی و شیخ صادق محمدی. ایشان آن را برای من نمیفرستند و برای خودشان نمیگیرند. بلکه آن را به بیتالمال میدهند و بیتالمال، آن را بین نیازمندان و مساکین و ایتام و خانمهای بیوه و طلبه علم و دیگران و حتی افرادی که به این دعوت ایمان ندارند، توزیع میکنند.
هیچ اموالی بیشتر از نیاز زندگی روزانه ندارم و… بله. همهی چیزی که دارم، قطعه زمین کشاورزی کوچکی است که در اطراف نجف خریدم تا در آن زندگی کنم و در آن خانهی بسیار کوچکی ساختم تا با نیازمندان همدردی کنم و گفتم: تا زمانی که در عراق زندگی میکنم، همانطور که نیازمندان زندگی میکنند، زندگی میکنم. چه بسا روزها بگذرد و این خانه را در روزی از روزها ببینید. بخشی از مالی که به واسطهاش زمین را خریدم، برادر بزرگم (خداوند حفظش کند) به من هدیه داد و بخش دوم را از یکی از همراهانم قرض گرفتم که ایشان نیز از مؤمنین به دعوت حق است. همان شیخ ابو محمد زیادی (خداوند حفظش کند) و پس از کشاورزی زمین، آن را از محصولات زمین بازگرداندم. وقتی شیخ ابو محمد، مال را در حضور برخی از انصار به من تحویل داد، کلمه فدک روی برگههای پول نگاشته شده بود؛ و در همان روز، کتاب غیبت به من هدیه داده شد که کلمه فدک، روی آن نگاشته شده بود. گفتم: سبحانالله. نشانههایی که پشت سر هم میآیند. این مسئله را گروهی از انصار مشاهده کردند. (خداوند آنان را حفظ کند) از جمله: شیخ ابو محمد زیادی و شیخ ابو حسن زیادی و شیخ ابو حسین (خداوند آنان را حفظ کند)
در هر حال در سال ۲۰۰۷ من و همسرم و کودکانم از این زمین بیرون رفتیم؛ تنها پیش از ساعاتی از حمله نیروهای نظامی زیر نظر مرجعیت عراق که با تشویق مرجعیت بود. وقتی من را در آن زمین نیافتند، بر آن چیره شدند و نگهبانی در آن قرار دادند و پس از مدتی آن را رها کردند. چقدر به فدک، شباهت داشت و کار ناپسند آنان، چقدر به حمله به خانه مادرم زهرا (ع) شباهت داشت. از سال ۲۰۰۷ از این زمین، خبری نداشتم تا اینکه چند روز قبل، یکی از مؤمنین -شیخ ابو حسن و برخی از شیوخ عشایر نجف (خداوند به آنان پاداش خوبی دهد.)- تلاش کرد که آن را بازگرداند. خدا را شکر که برایم، الگویی به مادرم فاطمه زهرا (ع) و پدرم امیرالمؤمنین علی (ع) قرار داد: «آرى از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهى از اینکه در دست ما باشد، بر آن بخل ورزیدند و ما هم به سخاوت، از آن دست برداشتیم و خداوند نیکوترین حاکم است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار که در فردا جاى شخص در گور است، که آثار آدمى در تاریکى آن از بین مىرود و اخبارش پنهان مىگردد، گودالى که اگر به گشادگى آن بیفزایند و دستهاى گورکن به وسیعکردن آن اقدام نماید، باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد و خاک روى هم انباشته، رخنههایش را ببندد. این است نفس من که آن را به پرهیزکارى ریاضت مىدهم تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند.»
چه بسا برخی از آنان، دنیا را با بازداشتن شهوت جنسی خود طلب کنند. درحالیکه من پیش از دعوت، فقط با یک همسر ازدواج کردم که مادر فرزندانم است و فردی بهجز او را در زندگیام نمیشناسم؛ چه با ازدواج دائم و چه موقت، پس طلب دنیا در این مسئله کجاست؟
من و پناه بر خدا از من (منیت)، تا امروز وقتی با انصار هستم و نیازمند پختن غذا هستیم و وقتی نیازمند فردی هستیم که ظرفها را بشوید، من خودم با دستانم میشویم؛ با توجه به اینکه آنان درخواست میکنند که به من خدمت کنند. ولی من به خدمتکردن آنان شرف دارم. آیا فردی که طالب دنیاست، اینگونه رفتار میکند؟!
من و پناه بر خدا از من (منیت)، نیازهای خانهام را خودم از بازار میخرم. محافظ مسلح یا غیرمسلح ندارم. خدا را شکر که مرا در امان نگاه میدارد و مرا مجبور به آن قرار نداده است. این مسئله را نمیپذیرم که فردی، دستم را ببوسد و آن را دراز نمیکنم تا مردم، آن را ببوسند؛ همانطور که مراجع و برخی از وکیلانشان انجام میدهند.
همه این مسائل، حقیقتهایی است که انصار قبلاً نسبت به آن آگاه بودند و اکنون نیز برخی از انصار هستند که نزدیک من میباشند و نسبت به آن آگاه هستند؛ یعنی مسائل پنهانی نیست. تعدادی از مردم در گذشته و حال، آن را دیدند و میبینند.
پس دنیایی که طالب آن هستم، کجاست؟! چگونه آن را طلب کنم و چگونه آن را طلب کنم؟! در روایات است که دست هیچ فردی بهجز پیامبر یا وصی نباید بوسیده شود. آیا عاقلانه است که این افرادی که نه پیامبر و نه اوصیا هستند و دستانشان را جلو میآورند تا مردم آن را ببوسند، طالب آخرت هستند؟! و احمد الحسن، با اینکه وصی است و این مسئله را رد میکند که دستش را هیچ کس از مردم ببوسد، طالب دنیاست؟! به خدا سوگند! اگر اینگونه اندیشه و حکم میکنید، نمیگویم که با احمد الحسن انصاف نداشتید. بلکه با عقل خودتان انصاف نداشتید!
به خودتان رحم کنید تا خداوند به شما رحم کند. این افرادی که واجب بودن تقلید را بر شما لازم میدانند، تاجران مرغ و زمینها هستند که از شهوات، دنبالهروی میکنند و طالب آخرت نیستند و هیچ ارتباطی با آخرت ندارند. شما این مسئله را میدانید و خودتان آنان را در عراق میبینید و در خارج میبینید که فرزندانشان را برایتان میفرستند تا خمس و اموال جمع کنند و مدتی از متعه را در غرب به بهانه تبلیغ بگذرانند. ای کاش از آنان بپرسید: چرا افراد دیگری بهجز فرزندانشان و بقیه طلبههای حوزه علمیه نجف را به کشورهای غربی نمیفرستند؟ چرا دفترهایشان را فرزندانشان اداره میکنند و هر طور که بخواهند در اموالشان دخالت میکنند؛ بدون اینکه فردی مراقب باشد یا نظام یا حساب یا مراقبتی باشد؟!
به خودتان رحم کنید تا خداوند به شما رحم کند و از عقلهایتان برای تمایز دادن و شناخت حقیقت استفاده کنید. دنیا طلبان را از رفتار و حرکت و کارهایشان بشناسید.
- ویدیو: وصف اخلاق و سیره سید احمد الحسن(ع) از زبان یار باوفا و مخلص ایشان دکتر علاءالسالم حفظه الله
شیخ جهاد اسدی، یکی از انصار مؤمن به سید احمد الحسن (ع) که جزو افرادی است که با امام احمد الحسن (ع) دیدار و معاشرت داشته است، درباره ایشان اینگونه مینگارد: «در کتاب امامه و التبصره ابن بابویه قمی (ص۱۳۸ح۱۵۷) از حارث بن مغیره نضری است که میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: صاحب الامر چگونه شناخته میشود؟ ایشان (ع) فرمود: «با آرامش و وقار و علم و وصیت.» وصاحب الامر همان پیامبر یا وصیّ است. اکنون میخواهم این روایت را بر سید احمد الحسن یمانی(ع) تطبیق بدهم… اما وقار: پیش از دوستان سید احمد الحسن، نزد مخالفین ایشان بسیار مشهور است که سید احمد الحسن (ع) صاحب آرامش و وقار و امانت در دین است. تا جایی که برخی در بین حوزه و پیش از دعوت، ایشان را به «صادق الامین: راستگوی امانتدار» نامیدند.
افرادی که با ایشان همراه بودند، گواهی میدهند و به این مسئله اقرار میکنند که سید احمد الحسن یمانی (ع) حکیمترین و شکیباترین و شجاعترین و عادلترین فرد بین آنان و مهربانترین فرد، نسبت به مواسات است. بخشندهای که چیزی از او درخواست نمیشود؛ مگر اینکه میبخشد و دینار و درهم، نزد ایشان باقی نمیماند. خشن و عصبانی و ناسزاگو نیست. فردی است که روی زمین میخوابد و بر آن میخورد و مانند نشستن بنده، مقابل سفره غذا مینشیند و آنچه موجود است را میخورد و با نیازمندان میخورد و با دست پاکش به آنان میخوراند؛ و به ایتام و خانمهای بیوه احترام میگذارد و از آنان نگهداری میکند؛ اما به اهل علم و فضیلت احترام میگذارد و حالشان را تا جایی که بتواند، در نظر میگیرد؛ حتی پشت سرشان. آنان نزد ایشان مقدّم هستند. با نزدیکانش صلهرحم میکند؛ البته بدون اینکه آنان را بهجز به دستور خداوند، بر دیگران مقدّم کند.
به فردی ستم نمیکند. عذرخواهی فردی را که از ایشان عذرخواهی کند، میپذیرد. اصلاً آروغ نمیزند یا خمیازه نمیکِشد و در حالتی که تکیه داده است، نمینشیند. زمانی که سخن میگوید، نگاهش را بین افرادی که نشستهاند، به شکل مساوی تقسیم میکند. وقتی درب میزنند، آن را میگشاید و در کار خانوادهاش خدمت میکند. وقتی مینشیند، نگاهش را به صورت فردی نمیدوزد. برای پروردگارش خشمگین میشود و برای خودش خشمگین نمیشود. تا زمانی که به تفسیر قرآن یا پاسخ به پرسشی سخن نمیگوید یا پندی بر زبانش جاری نمیشود، اندیشمندترین فرد است. در خوردن یا در پوشاک یا در نشستن بر همراهانش برتری نمیجوید. هیچیک از همراهانش نزد ایشان، غمگین نمیشود. وقتی یکی از همراهانش اشتباه کند، در خیرخواهیاش تلاش میکند. بدی را با بدی پاسخ نمیدهد. چشمپوشی میکند و درمیگذرد.
با فردی که دیدار میکند، اول سلام میکند. فردی برای برطرفکردن نیازش نمیآید -چه کوچک یا بزرگ- مگر اینکه در برطرفکردن نیازش بلند میشود. اگر فردی از او نیازی بخواهد، با او شکیبایی میکند تا اینکه خودش منصرف شود. فردی دستش را نمیگیرد؛ مگر اینکه تا زمانی که دستش را بکِشد، او نیز میکِشد. از بوسیدن دستش از سوی دیگران خودداری میکند. وقتی با یکی از همراهانش دیدار میکند، با دست دادن آغاز میکند. فقط با یاد خداوند میایستد و مینشیند. فردی نزد ایشان نمینشیند یا به سویش رو نمیکند؛ مگر اینکه به او میفرماید: آیا نیازی داری؟
بیشتر نوع نشستنی که مینشیند، اینگونه است که دو زانو مینشیند؛ مانند نشستن جدش رسول الله (ص). آخر مجلس مینشیند. بیشتر نشستنش، رو به قبله است؛ مانند خوابیدن پیامبران و به پشت میخوابد. بالشتی را که پشتش است، برای فردی که وارد میشود قرار میدهد. در حالت رضایت و خشم، فقط حق میگوید. سکوتش از سخنگفتنش بیشتر است. خدا را به خاطر بزرگی خلفایش (ع) شکر.» سخن شیخ جهاد اسدی در اینجا به پایان رسید.