خلافت فقط به معنای حکومت نیست!

خدای متعال فرمود: “وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ” (بقره: ۳۰)

“و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت. فرشتگان گفتند: آیا در آن کسى را مى‏گمارى که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو (تو را)تنزیه مى‏کنیم و به تقدیست مى‏پردازیم. فرمود: من چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید”

خلافت فقط به معنای حکومت نیست. بلکه حکومت کمترین چیز در آن است. خلیفه واقعی یعنی چه؟ خلیفه در اینجا یعنی ایشان خلیفه حقیقی است. پاسخ فرشتگان را با تدبیر بخوان. زیرا آن‌ها می‌دانستند، منظور خدا از خلیفه چه بوده است. مقصود از خلیفه در اینجا، قائم به مقام کسی که او را خلیفه قرار داده است، لذا فرشتگان را می‌بینی با تسبیح و حمد و تقدیس سخن گفتند: “نسبحک، نحمدک، نقدسک” تسبیح به معنای منزه نمودن است. حمد یعنی سپاس و تقدیس نیز همان طهارت است. کسی که خدا را تسبیح می‌گوید، می‌خواهد که او تسبیح شود و کسی که حمد خدا را به‌جا می‌آورد، می‌خواهد که ستایش شود. کسی که خدا را تقدیس می‌کند، می‌خواهد که او تقدیس شود. پس فرشتگان گفتند: که چرا ما را خلیفه خود قرار نمی‌دهی؟! به‌خصوص که اکنون ما، مثل تو تسبیح شونده و ستایش شونده و تقدیس شونده هستیم. زیرا ما تو را سپاس گفتیم و ستایش نمودیم و تقدیس کردیم.

بنابراین خلیفه شخصی نیست که بیهوده انتخاب شده باشد و خداوند منزه است از آن. بلکه حتماً در آن صفتی اساسی وجود دارد و این صفت وجه الله در خلق است. اگر صورت یا وجه الله(از جانب خدا) نباشد، نمی‌تواند خلیفه گردد و حداقل تسبیح شونده و ستایش شونده و تقدیس شونده باشد یا پایین‌ترین حد از این صفات را حمل کند. لذا فرشتگان گفتند: این کسی که می‌خواهی خلیفه قرار بدهی “یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء” “(فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسى را مى‏گمارى که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد، پس او مثل تو نیستند. تسبیح شونده و ستایش شونده و تقدیس شونده نیست. پس چگونه او را خلیفه قرار می‌دهی؟

آن‌ها از معرفتِ خود به مقابله کردن با قانون الهی استفاده کردند و با خدای سبحانه وتعالی با قانونش مخالفت نمودند. اما آنچه در آن گرفتار شدند، اشتباه در تشخیص مصداق بود. آن‌ها پنداشتند، هر روحی که وارد جسمی از عالم جسمانی شود و قوه شهوت داشته باشد، در آن سقوط و مُنحط می‌شود. اما خداوند آن‌ها را آگاه نمود، آنچه من می‌دانم شما  نمی‌دانید.

آن چیست که خدای سبحان آن را می‌داند و فرشتگان نسبت به آن جاهل بوده و باعث از بین بردن معرفت شد که در اختیار داشتند و آن اینکه هر روح آفریده شده که به جسم مادی متصل گردد و قوه شهوت داشته باشد به آن مشغول می‌شود و تسبیح شونده و محمود و تقدیس شونده نمی‌شود؟ چیزی که خدای سبحان می‌داند “قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ” “فرمود من چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید “

 در آیات دیگر آن را توضیح داده است “وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا” “و(خدا)همه(معانى)نام‌ها را به آدم آموخت” همه آن‌ها، نه بعضی از آن‌ها که از جهت نادانی به بعضی از آن‌ها سقوط کند. این بار همه آن‌ها. این مخلوق، استعداد شناخت همه اسماء را دارد. این مخلوق مُستعد است که الله در خلق(تجلی خداوند در خلق) بشود. بنابراین، این مخلوق -نه غیر از آن- فقط اوست که می‌تواند بر شهوات غلبه کند. حتی اگر در وی قرار گیرند؛ زیرا که او روح خداست،”وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی” حجر: ۲۹.”و از روحم در وجودش دمیدم” این مخلوق شایستگی دارد، که لاهوت در خلق باشد.

تشخیص مصداق و شناخت خلیفه خدا

به این خاطر خدای سبحان را می‌یابی که برای فرشتگان آنچه بر آن‌ها مُشتبه شده را روشن می‌کند و آن‌ها را با هویت این مخلوق آشنا می‌سازد. تا اینکه بدانند که در تشخیص مصداق به اشتباه افتادند و علت اشتباه آن‌ها این است که آن‌ها مخلوقی را نمی‌شناسند و نمی‌دانند که همه اسماء را می‌داند “وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ”بقره۳۱ “و(خدا)همه(معانى)نام‌ها را به آدم آموخت. ‏سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏گویید، از اسامى این‌ها به من خبر دهید.” در اینجاست که فرشتگان شکست خوردند و دانستند که آن‌ها در خطای تشخیص مصداق در خارج گرفتار شدند و آن‌ها همان‌طور که اهل‌بیت ع فرمودند: به گِل آدم نگاه کرده، نه به روح او. از سطح زمین به وجود آورده شده و در آخر حالش مانند بقیه کسانی که قبلش در آن بودند، خواهد بود. امام باقر ع در مورد سخن خداوند متعال می‌فرماید: “وإذ قال ربک للملائکه إنی جاعل فی الأرض خلیفه قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک قال إنی أعلم ما لا تعلمون” فرمود: “در کلام آن‌ها این بود که او از جمله آن‌هاست و خداوند را عبادت کنند و همانا بعضی از فرشتگان آنگاه‌که از حال کسانی که در زمین بودند، از جن قبل از آدم آگاه بودند این را گفتند. پس خداوند از آن‌ها اعراض نمود و آدم را آفرید و اسماء را به آن‌ها یاد داد …” مستدرک الوسائل : ج۹ ص۳۲۴.

 یعنی آن‌ها به ترکیب روح در جسم مادی نگاه کردند و گمان نمودند که این روح حالش همانند هر روحی است که در جسم مادی ترکیب شود و شهوات آن را از تسبیح و حمد و تقدیس مشغول می‌سازد. پس چگونه خلیفه می‌شود و خود مُسبح و محمود و مقدس نیست؟! به همین جهت اعتراض نمودند و وقتی‌که دانستند، در تشخیص مصداق اشتباه کردند -به اینکه این روح مانند بقیه نیست- پشیمان و شکست خوردند”قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ”بقره: ۳۲. “”گفتند منزهى تو ما را جز آنچه(خود)به ما آموخته‏اى، هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم”

و به همین خاطر به شما می‌گویم:  برای انسان چقدر شایسته است که به هنگام اتخاذ موضعی سلبی یا ایجابی، قبل از اینکه حقیقت این امر به‌وضوح هویدا شد، صبوری کند. بایستی انسان به خداوند پناه ببرد تا به آنچه از او پنهان شده آگاه سازد و در آخر موضعش در جهت رضای خدا باشد. چندین بار بر یک امری قضاوت می‌کنید و پس از مدتی نه‌چندان دور برایتان روشن می‌شود که در داوری دچار اشتباه شده بودید:”قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ”