نشریه زمان ظهور شماره 63

"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" جمعه 4 آبان ماه 1397 / 16 صفر 1440/26 اکتبر 2018 / شماره 63/ 4 صفحه سخن سردبیر اخلاق سیاسی علوی در نظام های سیاسی ای که هدف نهایی آن ها دستیابی به قدرت است، میان سیاست و اخلاق، سازگاری برقرار نمی شود و تنها در صورتی میان سیاست و اخلاق رابطه ای مثبت و سازنده برقرارخواهد بود که هدف نهایی سیاست، سعادت بشر باشد. در این صورت می توان سیاست را سیاستِ راستین نامید، که با اخلاق سازگار است. در واقع نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد و سرنوشت و هویت جوامع را دچار بحران های مهارنشدنی خواهد کرد. اهمیت موضوع اخلاق در عرصۀ سیاست بر همگان آشکار و مبرهن است و با مراجعه به آموزه های اهل بیت رسالت (ع) خواهیم دید که رعایت اخلاق در سیاست چه نتایج مفیدی برای جامعه خواهد داشت. در اخلاق سیاسی، اسوۀ اخلاق و عدالت، حق مداری را مبنای اخلاق دانسته و پیروی از ارزش های حق مدار مهم تر از تشخیص حق می باشد. بر این مبنا، امام، حکومت را با همان معیار از مردم می پذیرد؛ و آخرت گرایی مبنای دوم اخلاق سیاسی و عمل سیاسی علوی است چراکه هدف تمام اندیشه ها و افعال امام، کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. بنابراین هدف و غایت سیاست علوی، هدایت اخلاقی مردم بر اساس دستورات الهی و عقل، و غلبه برای هواهای نفْس و شهوت است. بالطبع اخلاق سیاسی جامعۀ مهدوی، ادامۀ طبیعی سیاست علوی است که سیاست اجرایی آن، نشر توحید در سرتاسر جهان و اصلاح مردم می باشد؛ و عقلانیت به بهترین شکل در سیاست اخلاقی و روحی رهبر این جامعه تجلی پیدا کرده است، چون تحقق همۀ برنامه های طرح ریزی شده توسط خلفای الهی در جامعۀ مهدوی قابل اجرا و تطبیق می باشد. کرامات نهضت حسینی از دیدگاه اهل سنت ... امام حسین (ع) و بیداری شان از خواب غفلت شده است. برخی گمان می کنند این کرامات، فقط در کتب شیعه نقل شده است، درحالی که در کتب اهل سنت و از طریق راویانی از اهل سنت نیز این کرامات نقل شده است که به چند مورد اشاره می کنیم: عقوبت سریع برخی جنایت کاران بنا بر احادیث نبوی قاتلان امام حسین (ع) به عذاب اخروی معذب خواهند گردید و بر اساس باور بسیاری از مسلمانان، قابل بخشش و گذشت نیستند. افزون بر این در مورد عقوبت دنیوی برخی از آ نها نیز در منابع اهل سنت روایاتی رسیده است. طبری به عنوان کهن ترین و نخستین منبع تاریخ حادثه کربلا، از ابو مخنف نقل می کند: شخصی به نام اسحاق بن حیوة الحضری که پس از شهادت آن حضرت، اقدام به درآوردن و ربودن پیراهن وی کرده بود، به بیماری «برص » مبتلا گردید. احبش بن مرثد بن علقمه نیز که اجساد پاک شهدای کربلا و جسم مطهر سیدالشهدا (ع) را لگدمال کرده بود، در مهلت اندکی با تیری از غیب که به قلبش اصابت کرد و آن را فلج نمود، مرد. (تاریخ طبری، ج 5، ص 454 – 455 ) نورانی شدن مطبخ و طواف پرندگان پس از آنکه حسین بن علی (ع) از روی زین بر زمین گرم کربلا افتاد خولی بن یزید نخستین فردی بود که مأموریت یافت تا سر مبارک آن حضرت را از بدنش جدا سازد. او با همۀ تلاش و جرئتی که به خرج داد، دچار رعشه شدید دست گردید و نتوانست بر این جنایت موفق گردد. سرانجام سنان بن انس یا شمر بن ذی الجوشن مرتکب آن گردید و آن را به خولی داد. خولی با در اختیار گرفتن سر مبارک، پیش از دیگران و به تنهایی راهی کوفه گردید و بعد از آنکه دیرهنگام به دارالإماره رسید و با درِ بسته مواجه گردید، به سوی خانه اش شتافت و آن را در تنور خانه اش پنهان ساخت. او دو همسر داشت؛ یکی از طایفه بن یاسد و دیگری از حضر یمین که به نام نوار بنت مالک بن عقرب خوانده می شد و آن شب را باید با او می خفت. همسردوم او(نوار) نقل می کند خولی وارد منزل شد و سر مبارک حسین (ع) را در تنور گذاشته بود و به اطاقش داخل گردید و به سوی بستر آمد و قصد خوابیدن کرد. پرسیدم: «چه خبر؟ چیزی پیشت است؟ » او در جواب گفت: «با ثروت جهانی نزد تو آمده ام. این سر حسین است که وارد خانه کرده ام. » گفتم: «وای بر تو! دیگران باطلا و نقره به خانه می آیند، تو با سر فرزند پیغمبر (ص). نه، به خدا هرگز پس از این سر من و تو در یک (بالش) جمع نخواهد شد. » او افزوده است: «از رختخوابم بلند شدم و از منزل بیرون رفتم. او زن اسدی را دعوت کرد و نزدش رفت. من نشستم و داشتم نگاه می کردم. به خدا سوگند نور و روشنایی را به طور مرتب مشاهده کردم که چون ستونی، از تنور به سوی آسمان می درخشید و همین طور پرندگان سفیری را مشاهده کردم که در اطراف تنور طواف می کردند. » (همان) تبدیل شدن خاک به خون بنابر روایت ام سلمه، پیامبر اکرم (ص) به او ظرفی داده بود که در درون آن خاک قرار داشت و فرموده بود: «هرگاه خاک درون آن تبدیل به خون گردید،بدان که فرزندم در کربلا شهید شده است. » ام سلمه می گوید: «روزی مشاهده کردم که خاک درون آن ظرف به خون تبدیل شد. با دیدن آن، فهمیدم امام حسین (ع) شهید شده است. اخبار و گزارش های بعدی ثابت کرد که آن زمان، دقیقا مصادف با شهادت حضرت بوده است .» ترمذی از سلمی و از ام سلمه روایت کرده که ام سلمه را گریان دیدم. پرسیدم: «چه چیز تو را به گریه واداشته است؟ » گفت: «در عالم رؤیا پیامبر (ص) را با سر و محاسن خاک آلود مشاهده کردم. عرض کردم: شما را چه شده است ای فرستادۀ خدا؟ فرمود: چند لحظه پیش کشته شدن حسین (ع) را مشاهده کردم .» بیهقی در دلائل النبوة آورده است که ابن عباس نقل کرده که پیامبر (ص) را در وسط روز، پریشان و رنگ پریده مشاهده کردم، درحالی که در دستش ظرفی قرار داشت که در آن خون بود. عرض کردم: «مادر و پدرم به فدایت! این چه حالی است؟ » فرمود: «این خون حسین (ع) و یارانش است » و آن روز را بعد از رسیدن خبر شهادت حسین (ع) محاسبه کردم، به دست آوردم که دقیقاً روزعاشورا بوده است. (تاریخ خلفا، ص 208 ) سوگواری جن ابونعیم اصفهانی در دلائل النبوة از ام سلمه نقل کرده که گفته است: «خودم شنیدم که جن برای حسین (ع) سوگواری می کرد و می گریست ». ثعلب در امالی خویش از طریق جناب الکبلی روایت کرده است که در کربلا دیدم که به یکی از مردان اشراف عرب گفته شد: «به من خبر رسیده که تو، سوگواری و نوحه خوانی جن را شنیده ای؟ » او گفت: «هیچ کسی را در شهر نمی بینی، مگر آن که خواهد گفت آن را شنیده است » گفتم: «پس به من خبر بده آنچه خود شنیده ای؟ » گفت: «از آنان شنیدم که می گفتند: پیامبر خدا جبینش را مسح می نمود. پس برای او گونه های نورانی بوده است. والدین او از برترین های قریش بودند و جدش بهترین اجداد بوده است. (همان) تأثیرات گوناگون اجرام آسمانی سیوطی نقل می کند هنگامی که حسین (ع) به قتل رسید، جهان هفت روز به حالت توقف درآمد. در روز عاشورا، آفتاب کسوف کرد و فضای آسمان به مدت شش ماه سرخ گردید. این امر پس از قتل آن حضرت عارض شد و همچنان سرخ دیده می شد و قبل از شهادت او، هرگز چنان مشاهده نشده بود. سیارات، بعضی، بعضی دیگر را می زد و تصادم داشت. (تاریخ طبری، ج 5، ص 393 ) طبری می نویسد پس از شهادت امام حسین (ع)، مدت دو تا سه ماه اوضاع آسمان و اجرام آن نابسامان گردید و از زمان طلوع آفتاب تا ساعاتی، افق آسمان رنگ خون به خود می گرفت. (تاریخ خلفا، ص 207 ) حضرت رقیه ...کلمات از وصف مصیبت های بانوی شهید، رقیه، دختر امام حسین (ع) که به صدای دیگری برای حسین (ع) تبدیل گشت، عاجز است... تا اینکه خون دیگری برای حسین (ع) و پایداری آن بود... کودکی از اهل بیت که در مظلومیت، همچون حسین (ع) بود. بلکه او، حسین (ع) در کالبد دختربچه بود؛ و نه تنها این، بلکه عشق و علاقه اش به پدر، عشق سرور زنان دو جهان فاطمه زهرا (س) دختر محمد (ص) به پدرش را به ما یادآور می شود. گریه اش یادآور گریۀ زهرا بعد از وفات پدرش است. مظلومیتش یادآور مظلومیت زهرا (س) است؛ و رحلتش به سمت رفیق اعلی، یادآور رحلت ایشان (س) است؛ و در یک جمله، هرچیزی در او یادآور جگرگوشۀ رسول اکرم (ص) است؛ همان طور که با وجود این واقعیت در تاریخ، برای ما از اخبار او چیز زیادی ذکر نشده است، مگر اندکی از آن که امکان آشکار شدن دارد. بزرگی آن دختر باوجود پنج ساله بودنش! تولد و شهادت: از تمام کتب تاریخی آشکار می گردد که بانو رقیه (س) بین سال های ( 57 ه- 58 ه) متولد و در ( 5صفر 61 ه) وفات یافته است؛ و این بر اساس گفته شیخ علی ربانی خلخالی است. و عبد الوهاب بن احمد شافعی مصری (متوفى سال 973 ه) مقام رقیه خاتون (س) را در كتابش (المنن: باب دهم) ذکر نمود: این خانه، بقعه ای است که به وسیله آل پیامبر (ص) و دختر حسین (ع) رقیۀ شهید در دمشق شرافت یافت. و علامه شيخ حافظ سليمان قندوزی حنفی (متوفى سال 1294 ه) نام رقيه (س) را از زبان ابی عبدالله الحسين (ع) ذکر می کند: سپس صدا زد: (ای ام كلثوم، و ای سكينه، و ای رقيه، و ای عاتكه، و ای زينب، ای اهل بيتم خدا نگه دار {من نیز رفتم}). و آن در کتاب های صاحبان مقاتل در کربلا ذکر شده است: آنجا که امام حسین (ع) او را صدا زد و از اسم او در بیشتر از یک مکان و حادثه، و مخصوص در ساعات آخر از زندگی شریف و هنگامی که می خواهد با خویشانش و خانواده اش وداع کند به بلندترین صدایش سخن می گوید. (يا أختاه! يا أم كلثوم، وأنت يا زينب، وأنتِ يا رقية، وأنتِ يا فاطمة، وأنتِ يا رباب، أنظرن إذا أنا قتلت فا تشققن عليّ جيب ،ً ولا تخمشن عليّ وجه ،ً ولا تقلن عليّ هجراً). (خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب و تو ای رقیه و تو ای فاطمه و تو ای رباب! در نظر داشته باشید هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخن ناروایی مگویید). همین طور در کتاب (اللهوف في قتلى الطفوف) آمده است. و همچنین در (مقتل أبي مخنف) که قدیمی ترین مقتل برای ابی عبدا لله الحسين (ع) است آمده، در روز عاشورا صدا زد تا با خویشان و خانواده اش وداع کند: (ای ام كلثوم، و ای سكينه، و ای رقيه، و ای عاتكه، و ای زينب، ای اهل بيتم خدانگه دار {من نیز رفتم}). و در فصل پنجم از کتاب (روائع التراث في دمشق) از نوشته های دکترعبدالقادر الريحاوی: مؤلف، سیده رقیه (ع) را ضمن مجموعه بزرگان که در طول روزگار تاریخ در دمشق دفن شده اند و در طبقه آل بیت رسول علیه الصلاة و السلام قرار دارند، یاد می کند. رقیه در لغت: بی تردید اسم، تأثیر عمیقی بر نفس انسان دارد، همان طورکه در علم روانشناسی نشان داده شده است؛ و به همین دلیل از رسول اعظم (ص) {نقل است}: (همانا حق فرزند بر پدر سه چیز است: اسم نیکو برای او انتخاب کند، سواد به او بیاموزد و هنگامی که بالغ شد برای او همسر بگیرد)؛ و اما كلمه (رقيه) همان طور که در زبان آمد ه و آن کوچک شدۀ راقیه به معنی صعود کردن و بالا رفتن است و مصغر آن اینجا برای دوست داشتن است. و این چنین همه نام های ربائب الوحي، زیبا و موقر و سمبل و اشاره به معانی بلند و طاهر و پاکیزه و نیکو و صاح دارد؛ و کمترین چیزی که ما به مسخره کنندۀ آن می گوییم این است که او عربی نمی داند. داستان شهادت: داستان شهادت دختر یتیم حسین (ع) رقیه خاتون در خرابۀ شهر دمشق، هر شخصِ دارای قلب مهربان و هرکس که معانی بلند انسانی را حمل می کند، دردمند می نماید و زائر مقام مبارکش می تواند مظلومیت این دختر یتیم و آنچه بر او و اهل بیتش (ع) وارد شد را به محض اینکه با خشوع و تواضع وارد مقام شریفش می شود، حس کند؛ و خیلی زود قلب او می شکند و اشک بر گونه هایش سرازیر می شود. این بانوی مظلوم ضمایر زنده را به حرکت وامی دارد و وجدان را از اعماق برم یانگیزد؛ و انسان را در موقعیتی قرار می دهد که به سوی ایشان متمایل می شود و ظالمان به ایشان و غصب کنندگان حقوقشان را لعن می کند. اما چگونگی شهادت ایشان (ع) که در کتاب های تاریخی نقل شده است: سیده رقیه (ع) در شبی با حالت پریشانی از خواب بیدار شد و گفت: «پدرم حسین (ع) کجاست؟ » من اکنون او را در خواب بسیار دل نگران دیدم و هنگامی که زنان این سخن را شنیدند گریه کردند و کودکان نیز با آن ها گریه کردند و صدای گریه هایشان بلند شد؛ و از سروصدایشان یزید (لعنت خدا بر او باد) از خواب بیدار شد و پرسید: چه خبر است؟ و در مورد اتفاق جستجو کردند و ماجرا را به او خبر دادند، پس دستور داد که سر پدرش را برای او ببرند؛ و سر شریف را آوردند و در حجره او قرار دادند. پس فرمود: «این چیست؟ » گفتند: سر پدرت. پس کودک هراسان شد، ترسید و فریاد برآورد و مریض شد و در همان روزها در شام وفات کرد. و در برخی اخبار آمده: پس با سر شریف که دستمالی روی آن انداخته بودند به سوی او آمدند و طبق را جلوی دختر نهادند و پرده از آن برداشت و پرسید: «این سر کیست؟ » گفتند: سر پدر توست. سر را از میان تشت برداشت و به سینه گرفت و فرمود: « يا أبتاه من الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه من الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه من الذي أيتمني على صغر سني؟ يا أبتاه من بقي بعدك نرجوه؟ يا أبتاه من لليتيمة حتى تكبر؟ » «پدر جان! چه کسی تو را با خونت خضاب کرد؟ ای پدر، چه کسی رگ های گردنت را برید؟ ای پدر، چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان بعد از تو به که امیدوار باشم؟ پدر جان این دختر یتیم را چه کسی نگهداری و بزرگ کند؟ .» تااینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و سخت بگریست. تا از هوش رفت. هنگامی که او را حرکت دادند متوجه شدند که روح شریفش از بدنش مفارقت کرده است؛ و زمانی که اهل بیت (ع) آنچه بر او رفته بود را دیدند صدای گریه شان بلند شد و داغشان تازه شد و هرکسی از اهل دمشق که حاضر می شود نمی بیند آن را مگر می گریست زیارت نامه سیده رقیه، دختر امام حسین (ع): (السلام عليك يا أبا عبد الله يا حسينُ بن علي يا إبن رسول الله، السلام عليك يا حجة الله وإبن حجته، أشهد أنك عبد الله وأمينه بلّغت ناصح وأدّيت أمين وقلت صادق وقتلت صديق فمضيت شهيداً على يقين لم تؤثر عمىً على هدى ولم تمل من حق إلى باطل ولم تجب إلا الله وحده، السام عليكِ يا إبنة الحسين الشهيد الذبيح العطشان المرمّل بالدماء، السام عليكِ يا مهضومة، السام عليكِ يا مظلومة، السام عليكِ يا محزونة تنادي يا أبتاه من الذي خضّبك بدمائك، يا أبتاه من الذي قطع وريدك، يا أبتاه من الذي أيتمني على صغر سني، يا أبتاه من لليتيمة حتى تكبر، لقد عظمت رزيّتكم وُجلت مصيبتكم، عظُمت وُجلت في السماء والأرض، فإنا لله وإنا إليه راجعون ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم، جعلنا الله معكم في مستقر رحمته، والسام عليكم ساداتي وموالي جميع ورحمة الله وبركاته). طریقۀ وضو گرفتن وضو پنج عمل واجب دارد: 1-نیت: نیت، ارادۀ قلبی است و چگونگی آن به این ترتیب است: نیت کند که برای نزدیک شدن به خداوند و برای پاکی باطن خود وضو می گیرد. واجب نیست که نیت رفع حدث یا مباح شدن عملی که در آن طهارت شرط است (مانند نماز) و یا نیت وجوب یا استحباب وضو را داشته باشد. برای پاک کردن لباس یا چیز دیگری از هرگونه نجاستی، نیت کردن لازم نیست. اگر به نیت تقرب به خداوند، قصد خنک شدن یا غیر آن را نیز ضمیمه کند وضو صحیح است. زمان نیت کردن، هنگام شستن دست ها (قبل از شروع وضو) است و پایان وقت آن، زمان شستن صورت است و باید تا پایان وضو بر نیت خود باقی بماند. تبصره: اگر چند مورد از اسباب وجوب وضو با هم پیش بیاید، یک وضو با نیت قربت کفایت می کند و نیازی به تعیین کردن حدث موردنظر نیست؛ همین حکم هنگام واجب شدن چند غسل است. 2-شستن صورت: محدودۀ صورت از جهت طولی، از محل رشد موی سر تا چانه و از جهت عرضی فاصلۀ میان انگشت شصت و انگشت وسط دست می باشد و هرچه که خارج آن باشد جزو صورت نیست. کسی که موی جلوی سرش کمتر یا بیشتر از حد طبیعی باشد، یا کسی که فاصلۀ انگشتانش از عرض صورتش بیشتر یا کمتر باشد، ملاک خودشان نیستند، بلکه در این گروه، افراد باید هرکدام حالت عادی انسان را ملاک قرار دهند و به اندازۀ معمول بشویند. صورت را باید از بالا به پایین تا چانه شست و اگر عکس آن عمل شود صحیح نیست. شستن قسمت های پایینی ریش که خارج از صورت است واجب نیست و همچنین نیازی به رساندن آب به میان محاسن نیست، بلکه تنها شستن ظاهر آن کافی است. اگر در صورت زنی، مو به قدری بود که ریش به حساب آید گذراندن آب از میان آن لازم نیست و رساندن آب به ظاهر آن کفایت می کند. 3-شستن دست ها: واجب در آن، شستن دست ها از آرنج تا نوک انگشتان است و دو آرنج نیز باید شسته شود و باید شستن از آرنج آغاز شود. شستن عکس آن از پایین به بالا کفایت نمی کند. واجب است ابتدا دست راست را بشوید. اگر فردی قسمتی از دستش قطع شده باشد، باقی ماندۀ آن را از آرنج به پایین بشوید و اگر دستش از آرنج قطع شده باشد شستن آن از او ساقط می گردد. اگر از یک آرنج دو ساعد یا انگشتان زائد یا گوشت اضافه داشته باشد، در تمام موارد باید آن عضو اضافه را بشوید، اما اگر این عضو اضافه بالای آرنج باشد شستن آن واجب نیست، اگر دارای یک دست اضافه باشد باید آن را نیز بشوید. 4-مسح سر: مقدار واجب مسح سر، آن است که گفته شود مسح شده است و مقدار مستحب آن است که از جهت عرض سه انگشت باشد. مسح سر باید تنها در قسمت جلوی سرانجام شود، و واجب است که با رطوبت باقی مانده از وضو انجام شود و نباید کف دست با آب دیگری مرطوب شود. اگر آب دست خشک شود از آب روی ریش یا مژه ها می توان برای مسح استفاده کرد و اگر هیچ رطوبتی از وضو باقی نماند (که با آن مسح کند) باید مجدداً وضو بگیرد. بهتر است که مسح سر را رو به جلو انجام دهد و رو به پشت مسح کردن مکروه است. اگر موضع مسح را بشوید صحیح نیست. مسح بر آنچه موی قسمت جلوی سر و پوست سر نامیده می شود جایز است ولی اگر از دیگر قسمت های سر، مو را جمع کند و بعد روی آن مسح نماید صحیح نیست. همچنین مسح بر روی عمامه و کلاه و آنچه موجب پوشاندن محل مسح سر می باشد، صحیح نیست. مسح پاها: مسح پاها واجب است از روی نوک انگشتان تا کعبین مسح شود که دو برآمدگی روی پاهاست و برعکس مسح کردن نیز جایز است. در مسح کردن پاها، ترتیب وجود ندارد. اگر قسمتی از پا که باید مسح شود، قطع شده باشد باید باقی ماندۀ آن مسح گردد ولی اگر پا از کعب (برآمدگی روی پا) قطع شده باشد مسح آن ساقط می شود. در مسح پا واجب است که پوست پا مسح شود، و جایز نیست که چیزی نازک یا ضخیم بین پوست پا و دست حایل شود. واجب است که در حد امکان با تمام کف دست روی پا را مسح کند و واجب نیست تمام اعضای کف دست، تمام اعضای روی پا را مسح کند، بلکه کف دست از روی پا گذرانده می شود. قرآن و علائم ظهور ... نشانه ها و علائم ظهور در روایات، نزدیک به هزار علامت است که بیشتر آن ها نشانه های غیر حتمی هستند؛ یعنی امکان دارد که اتفاق نیفتند. نشانه های ظهور بر اساس معیارهای مختلفی تقسی مبندی شده اند. علائم ظهور بر اساس روایات، به دو دستۀ حتمی و غیرحتمی تقسیم می شوند. معلی بن خنیس قال سمعت اباعبدالله یقول: «مِنَ الْامْرِ مَحْتُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَيْسَ بِمَحْتُومٍ وَ مِنَ الْمَحْتُومِ خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ فِي رَجَبٍ .» معلی ب نخنیس می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: «برخی امور، حتمی و برخی غیرحتمی هستند؛ از جملۀ محتومان خروج سفیانی در رجب است » (غیبت نعمانی، ص 003 ) حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (ع) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى : «ثُمَّ قَضى أَجَلً وَ أَجَلٌ ىًّ عِنْدَه فَقَالَ إِنَّهُمَا أَجَلاَنِ أَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا الْمَحْتُومُ قَالَ الَّذِي لَِِّ فِيهِ الْمَشِيئَةُ قَالَ حُمْرَانُ إِنِّي لََرْجُو أَنْ يَكُونَ أَجَلُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَوْقُوفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) لَ وَ اللِّه إِنَّهُ لَمِنَ الْمَحْتُومِ .» حمران بن اعین از امام باقر (ع) در مورد قول خداوند که فرمود: «سپس اجلی مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست » حضرت فرمودند: این دو، دو اجل (سرآمد و انتها) هستند؛ اجل حتمی و اجلی غیرحتمی. حمران به ایشان عرض کرد: کدام محتوم است؟ حضرت فرمودند: آنچه اراده و خواست خدا در آن است. حمران گفت: امیدوارم که سفیانی از امور غیرحتمی باشد! حضرت باقر (ع) فرمودند: نه؛ به خدا قسم آن از حتمیات است ». (غیبت نعمانی، ص 103 ) در مجمع البحرین آمده است: «وَ فِي الْحَدِيثِ مِنْ الُْمُورِ أُمُورٌ مَوْقُوفَةٌ يُقَدِّمُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ .» قوله «مَوْقُوفَةٌ » أي مقدرة في اللوح المحفوظ أولا على وجه ثم يغير ذلك على وجه آخر، و هذا هو البداء؛ و منه أج ل مَوْقُو فٌ أي على مشية جديدة، و هي البداء أيضا. و فرمود: بعضى از امور نزد خدا مشروط است، هر چه را از آنها كه خواهد پیش دارد و هر چه را كه خواهد پس اندازد. فرمود: توقیفی (یعنی مشروط) یعنی در لوح محفوظ بر وجهی مقدر شده سپس بر وجهی دیگری تغییر می کند و این همان بداء است؛ و از امور مشروط یا موقوفه، اجل مشروط است، یعنی ارادۀ جدید برای شروط جدید، و این نیز همان بداء است. بنابراین علائم ظهور به دو دسته تقسیم م یشوند: حتمی (اصل آ نها اتفاق می افتد ولی ممکن است در جزئیات تغییر صورت گیرد) و غیرحتمی یا مشروط (اصل آن ها ممکن است اتفاق بیفتد و ممکن است اتفاق نیفتد(. امام صادق (ع) فرمود: «ندا حتمی است و سفيانی حتمی است، و يمانی حتمی است، و قتل نفس زکيه حتمی است، و کف دستی که در آسمان ظاهر می شود حتمی است ». (الغيبة النعماني، صفحه 262 ، بحار الانوار، ج 25 ، صفحه 332 ) همان طور که گفتیم نشانه ها، نشانه هستند حتی اگر حتمی نباشند؛ یعنی چیزی را به ما نشان می دهند و به امری راهنمایی می کنند. اگر به آ نها لفظ غیرحتمی اطلاق شده، به این معنا نیست که فارغ از اهمیت هستند. در واقع یعنی این ها ممکن است که اتفاق نیفتند و مشروط به شروطی هستند که اگر آن شروط تحقق یابد آن علائم واقع می شوند، و اگر آن شروط نباشند، آن علائم نیز تحقق نمی یابند؛ اما اگر اتفاق بیفتند دیگر جزو نشانه ها هستند و در ماهیت آنان تغییری نیست. باید به این مسئله توجه کرد که نشانه های غیرحتمی در بیان خبرهایی از حوادث، شرایط، اتفاقات و اوضاع ماقبل ظهور نقش بزرگی را بر عهده دارند؛ مانند زنگ خطری که پس از وقوع هر یک به صدا در می آید و با وقوع اغلب آن ها، شیعه خود را نزدیک به ظهور حس می کند، پس تمام حواس انتظار خود را معطوف به حوادث می کند. امام باقر (ع) می فرماید: «لایقوم القائم إلا علی خوف شدید ... « .» حضرت قائم (ع) قیام نمی کند، مگر دردورانی پر از بیم و هراس .» و نیز فرمود: «مهدی (ع) هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد ». (ملاحم والفتن، ابن طاووس، ص 77 ) امام محمد باقر (ع) فرمود: «قائم (ع) ظاهر نمی شود، مگر زمانی که ترس شديد از مردم داشته باشد، و زلزله، فتنه و بلاهای گوناگون مردم را فرا گرفته باشد و پيش از آن، طاعون در ميان آنان شيوع پيدا کرده باشد. کشتار زياد در ميان عرب و اختلاف های واهی و شديد بين مردم و پراکندگی دينی بين آن ها و دگرگوني اوضاع واحوال مردم، به گونه ای که آرزوکنندۀ مرگ، صبح وشب آرزوی مرگ کند از اینکه می بیند بعضی به بعضی چنگ انداخته و يکی ديگری را می خورد. در زمانی که نوميدی از فرج همه را فرا گرفت، ایشان خروج {قیام} می کند. پس خوشا به حال کسانی که آن حضرت را درک کنند و از ياوران وی محسوب شوند و بدا به حال آنانی که با وی مخالفت نمايند که بيچارگی ابدی را برای خويش خريدار شده اند ». (عقد الدرر، ص 46 ، منتخب الاثر، ص935 ، ح 11 ) در واقع، معصومین (ع) منتظرین آگاه می خواهند. پس اگر واقعا فردی در دوران غیبت منتظر واقعی باشد، هر خبری که از موعود برای او بیاید سینه خیز به سویش می رود و آن را بررسی می کند، نه آنکه در جای خود نشسته و از یافتن آن در اطراف خود سرباز بزند؛ بلکه بر منتظر حقیقی واجب است تا رسیدن به حتمیات –که در آن ها تغییری نیست- علائم غیر حتمی را بداند و در پیِ آن ها باشد، و باید با آن ها ظهور را بشناسد که از جملۀ مهم ترین آن ها یمانی می باشد که از حتمیات است و در وصفش ذکر شده: "هدایت فقط در پرچم اوست... به سویش بشتابید... به حق و راه مستقیم دعوت می کند" . عیسی و استحقاق او در اجابت دعا بحثی در رابطه با تغییر اراده ی خدا، به وسیله ی دعا در دو قسمت پیشین مشخص گردید که عیسی مسیح از خدا درخواست نمود تا از مصلوب شدن معاف گردد و خدا نیز دعای وی را اجابت نمود. در این قسمت سعی خواهیم کرد تا به ادامۀ مبحث دعای عیسی بپردازیم. اگر در کتاب مقدس تفحص نماییم نمونه ای را می توانیم مشاهده کنیم که خدا، بر اثر دعا، تصمیم خود را تغییر می دهد؛ به آیات ذیل توجه نمایید: «در آن ایام، حزقیا بیمار و مشرف به موت شد و اشعیای نبی، پسر آموص، به عیادت او رفت و گفت: «خداوند چنین می گوید: تدارک خانۀ خود ببین، زیرا که می میری و زنده نخواهی ماند ». پس حذقیا رو به دیوار نمود و نزد خداوند چنین دعا کرد: «خداوندا، تمنا دارم به یاد آوری که چگونه وفادارانه و با تمامی دل در حضورت سلوک کرده ام و آنچه در نظرت نیکو بوده است، به جا آورده ام » پس حِزِقیا به تلخی بگریست؛ اما پیش از آنکه اِشعیا صحن میانی کاخ را ترک گوید، کلام خداوند بر او نازل شده، فرمود: «بازگرد و به پیشوای قوم من، حِزِقیا بگو: یهوه خدای جَدّت داوود چنین می گوید: دعایت را شنیدم و اشک هایت را دیدم. اینک تو را شفا خواهم داد و سه روز دیگر به خانۀ خداوند خواهی رفت. پانزده سال بر عمرت می افزایم، و تو و این شهر را از دست پادشاه آشور می رهانم. آری، به خاطر خود و به خاطر خادم خویش، داوود، از این شهر حمایت خواهم کرد ۲( .» پادشاهان ۲۰ : ۱- ۶). جروم از مسیحیان سرشناس، در بخشی از نامۀ خود به مارسا، این چنین گفته است: «هنگامی که حزقیا در شرف مرگ، مضطرب است، اشک ها و دعاهایش، مهلتی پانزده ساله برای او فراهم ساخت .» (جروم، بخشی از نامه ی ۳۸ ، به مارسا). به راستی فارغ از شواهد محکمی که مصلوب شدن عیسی را رد می کند، آیا عیسی مسیح استحقاق این را نداشت که خدا دعای وی را اجابت نماید؟! سید احمدالحسن در این رابطه می فرماید: «و چگونه خداوند درخواست و دعا و توسل عیسی را برای به صلیب کشیده نشدن و بازداشته شدن صلیب از او، رد می کند؟! آیا عیسی این شایستگی را ندارد که دعایش اجابت شود یا خداوند، جایگزینی به جای عیسی ندارد که به عنوان مثال به صلیب کشیده شود؟! .» به علاوه، اینکه مسیحیان اعتقاد دارند که عیسی خود، لاهوت مطلق است؛ و در نتیجه آن ها باید برای درخواست پیشین عیسی دلیلی بیاورند؛ دلیلی که آن ها را وارد تناقضی نکند که لاهوت مطل قبودن او را نفی کند آن طور که در مورد ایشان، به این مسئله اعتقاد دارند و این خواسته ای دست نیافتنی است! اگر بگویند: او به این جهت درخواست باز داشت هشدن از به صلیب کشیدن خود را نموده که به حتمی بودن اتفاق آگاهی کامل ندارد، در این صورت لاهوت مطلق بودن او را از بین برده اند؛ به این خاطر که آ نها، ایشان را به جهل و نادانی توصیف کرده اند و نادانی، ظلمت و تاریکی می باشد؛ درنتیجه روشن می شود که او نور همراه با ظلمت است و نوری نیست که هیچ ظلمتی در آن نباشد؛ بنابراین لاهوت مطلق بودن ایشان را از بین برده اند. اگر بگویند: عیسی با آگاهی نسبت به حتمی بودن اتفاق، درخواست باز داشته شدن از مصلوب شدنِ خود را نموده است، او را به بی خردی متهم می نمایند؛ چراکه این درخواست او با علم به حتمی بودن اتفاق، چه معنایی می تواند داشته باشد؟! این سخنشان نیز لاهوت مطل قبودن ایشان را نفی می کند و حتی پایین تر از آن را نیز نفی می کند؛ یعنی همان حکمت پیامبران را ». (سيزدهمين حوارى، صص 78 و 79 ) آیا جهش های ژنی مطلقا تصادفی هستند؟! ... تصادفی رخ داده بودند، به هیچ وجه نمی توانستیم به تنوع پیچیدۀ گونه های فعلی برسیم، زیرا بی شمار جهش محتمل الوقوع می توانست رخ دهد تا مانع سرعت و پیشرفت تکامل شوند و این گرایش های هدفمند در جهش های ژنی آنقدر بارز هستند که حتی پروفسور ریچارد داوکینز (خداناباور) نیز در صفحه 457 کتاب ساعت ساز نابینا به آن اعتراف می کند. مطلب را خلاصه کنیم: در تکامل، گرایشی به نفع مغزهای بزرگ تر وجود داشت. این گرایش می توانست تنها حاصل انتخاب (دیدگاه داروینی) یا فقط حاصل جهش (دیدگاه جهش باور) باشد. ما می توانیم این دو دیدگاه را دو سر پیوستاری در نظر بگیریم و نوعی توازن تقریبی بین این دو منشأ ممکن گرایش های تکاملی داشته باشیم. یک دیدگاه میانی هم می تواند این باشد که در جهش تا حدی تمایل به سوی مغز بزرگتر وجود داشت و انتخاب، این گرایش را در آن جمعیتی که بقا یافت، بیشتر کرد. بنابراین به طورکلی شواهدی مانند نظام DNA و دقیق بودن ترکیب آن، صحت و دقت رونویسی اطلاعات آن، احتمال اندک وقوع اشتباه در رونویسی اطلاعات، حالت های بسیار زیاد جهش های ژنی در طبیعت، وجود نقاط داغ در کروموزوم، یکسان نبودن فشار جهش بر روی نقاط مختلف کروموزوم، وجود گرایش در جهش ها، ژن های بازنشسته، ثابت نبودن سرعت تکامل و ... بر این موضوع دلالت دارند که جهش های ژنی مطلقاً تصادفی نیستند و قانونمند و هدفمند هستند. که البته این موضوع، امروزه در مجامع علمی نیز مطرح است و دیگر نگاه نئوداروینیسمی به جهش ها، که آن ها را مطلقاً تصادفی می دانستند فاقد اعتبار علمی و منطقی شده است. سایت علمی Live Science با انتشار مقاله ای با عنوان «تکامل تصادفی نیست (حداقل، کاملاً تصادفی نیست) » اعلام کرد که جهش ها تصادفی نیستند و موجودات زنده محصول تصادفات نیستند: in the end, most mutation is not random, at least for the DNA sequences we analyzed here… در پایان (این نتیجه حاصل شد که) اکثر جهش ها تصادفی نیستند، حداقل برای توالی های DNA که ما اینجا موردبررسی قرار دادیم، این جهش ها تصادفی نبودند. ( evolution--48103/https://www.livescience.com not-random.html و همچنین ژورنال فیزیولوژی با انتشار مقال های اعلام کرده بود: Neo-Darwinism is based on random mutations accumulating to produce gradual change through natural selection... We now know that genetic change is far from random and often not gradual نئوداروینیسم بر پایۀ ذخیرۀ جهش های تصادفی برای تولید تغییرات تدریجی از طریق انتخاب طبیعی است... (اما)ما اکنون می دانیم که تغییرات ژنتیکی از تصادفی بودن به دور است و همچنین اغلب تدریجی نیستند. (//: http full/2012.071134.expphysiol/10.1113/onlinelibrary.wiley.com/doi و در آخر باید دانست که خداناباوران هیچ دلیل و شاهدی برای ادعای موهوم تصادفیِ مطلق بودن تمامی جهش های ژنی ندارند. برای کسب آگاهی بیشتر، مطالعۀ فصل 4 کتاب «توهم بی خدایی » را به شما پیشنهاد می کنیم.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 63
مشاهده فایل پی دی اف