نشریه زمان ظهور شماره 39

بسم الله الرحمن الرحیم سه شنبه 14 شهریور ماه 1396 / 14 ذی الحجه 1438 / 5 سپتامبر 2017 / شماره 39 / 4 صفحه قسمت سوم: وجه دوم: ادعای نامی از اسماء موجود در وصیت رسول الله(ص) وصیت را به «نوشتارِ بازدارنده از گمراهی تا ابد » توصیف کرده است؛ یعنی این وصیت شما را از انحراف و گمراهی، باز م یدارد؛ هرکسی که به این نص احتجاج نمود، صاحب آن است، وگرنه توصیف نص به اینکه فردی که به آن چنگ بزند را از گمراهی بازم یدارد، اشتباه است؛ بنا براین اگر از سوی خداوند از اینکه دروغ گوهای باطل، نتوانند آن را ادعا کنند، تا اینکه صاحب آن، وصیت را مدعی شود، مورد حفاظت نباشد، این توصیف که وصیت، بازدارنده از گمراهی است، دروغ و فریب دادن افراد مُکَلّف برای پیروی از باطل محسوب می شود و این موردی است که از دانای راست گوی توانای حکیم مطلق، صادر نمی شود. پس هر فردی که این نوشتار را آورد، صاحب آن است. اینکه رسول الله(ص) این وصیت را به (وصیت) بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف نموده است، محال است که فرد باطلی بتواند ادعای وصیت کند. هر فردی که بگوید: ادعای وصیت از سوی (مدعیان) باطل، امکان دارد، خدای سبحان را متهم به ناتوانی از محافظت از نوشتاری می کند که ایشان آن را برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی می داند! یا خدا را به دروغ گویی متهم می کند، چون خداوند این نوشتار را به نوشتار بازدارنده از گمراهی تا ابد، توصیف کرده است ، و اگر فرد (باطلی) بتواند ادعای وصیت کند، این نوشتار، بازدارنده از گمراهی نخواهد بود!! و یا خدا را به نادانی متهم کرده است؛ چون خدا وصیت را به صفتی توصیف کرده است که بر آن منطبق نیست و خدا نسبت به آن نادان است! از خدای سبحان، این خصوصیت ها به دور است و خداوند، خیلی بلند مرتبه تر از آنچه این جاهان می گویند، می باشد (تعالی الله عما یقولون الجاهلون علواً کبیراً). در نتیجه، دانای توانای راست گوی حکیم مطلق سبحان، باید نصی را که آن را به بازدارنده از گمراهی بودن، برای هر فردی که به آن چنگ بزند، توصیف کرده است، از ادعا نمودن توسط افراد باطل بازدارد، تا اینکه صاحب (اصلی) آن، مدعی آن شود و هدف از نص، محقق شود؛ و الاّ خداوند، نادان، ناتوان یا دروغگوی فریب کار است و افرادی که با توجه به سخن او (به وصیت) چنگ زدند را به تبعیت از باطل، کِشانده است. محال است که خدای سبحان، نادان یا ناتوان باشد، چون او دانا و توانای مطلق است، و محال است که از حضرت حق سبحان و تعالی، دروغ سَر بزند، چون او راستگو و حکیم است، و نمی توان او را به درو غگو بودن توصیف کرد، و الاّ نمی توان در هیچ مسأله ای به سخنش اعتماد کرد، و دین از بین می رود. خداوند، در قرآن و روایاتی که از آنها (ع) وارد شده است، حفاظت از نص الهی را بر عهده گرفته است، تا اینکه اهل باطل نتوانند آن را ادعا نمایند. اهل باطل از ادعای نص، به دور هستند؛ این رخدادی غیرممکن است، همان طور که خدای متعال فرموده است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الَْقَاوِيلِ لََخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ». (اگر او بعضی از سخنان (دروغ) را به ما نسبت دهد، با قدرت از او می گیریم، سپس رگ گردنش را می زنیم). «تَقَوّل » (دروغ بستن) به خدا، همیشه بوده است ولی خداوند از آن جلوگیری نکرده است، و ضروری نیست که خداوند، بعد از «گفتن »، سریعاً آنها را هلاک کند. بلکه خداوند سبحان، به آنها فرصتی می دهد، و این موضوعی است که در افرادی که دعوت هایی که باطل بودنشان روشن است را دنبال می کنند (مانند دعوت مُسیلمه)، مشخص است. قطعاً منظور در آیه، صرفاً «تقوّل » (گفتن) نیست، بلکه منظور از «تقوّل » (و دروغ بستن) بر خداوند، موردی از «تقوّل » است که فرد ادعای سخن الهی ای بکند که دلیل بر آن آورده شده است؛ اینجاست که قطعاً خداوند وارد (کار) می شود، تا از سخن الهی که دلیل بر آن آورده شده است، حمایت کند، و این نصّی است که خلیفۀ خدا آن را (به مردم) می رساند تا خلیفۀ بعد از خودش شناخته شود، و آن را به بازدارنده از گمراهی بودن، توصیف نموده است. عدم دخالت خدای سبحان به جهت حمایت از نصّ، مخالف حکمت است؛ مثال این سخن یا نص: وصیت عیسی (ع) به محمد رسول(الله) (ص) و وصیت محمد رسول الله(ص)، به امامان و مهدیین می باشد. آیه بیان می دارد که این نوع «تقوّل » (ادعا)، ممتنع (غیرممکن) است و در نتیجه نص برای صاحبش مورد حفاظت است و فردی غیر از او ادعای آن را نمی کند. روایاتی وجود دارد که روشن می کند، این آیه، اختصاصاً مربوط به نص الهی بر خلفای الهی است. محمد بن فضیل از ابو الحسن (ع) روایت می کند: «از سخن خداوند عزّوجل پرسیدم: «می خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش کنند .» فرمود: «می خواهند ولایت امیر المؤمنین(ع) را با دها نهایشان خاموش کنند ». عرض کردم: و خدا نور خود را کامل می کند. فرمود: «خدا نور امامت را کامل می کند.... ». عرض کردم: سخن خداوند: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ » (قرآن سخن فرستاده ای کریم است). فرمود: «یعنی جبرئیل، از سوی خدا، در مورد ولایت علی (ع) ». (راوی) می گوید: عرض کردم: «وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِياً مَّا تُؤْمِنُونَ » (سخن شاعر نیست، تعداد کمی ایمان می آورند). فرمود: «گفتند: محمد به پروردگارش دروغ می بندد و خداوند او را به این موضوع در مورد علی، امر نکرده است، به همین دلیل خداوند (این آیه از) قرآن را فرستاد ». فرمود: «ولایت علی، از سوی پروردگار جهانیان است و اگر محمد بعضی از این سخنان را به ما ببندد، با دست راست (و باقدرت) از او می گیریم، سپس رگ قلبش را می زنیم .» همان طور که امام صادق(ع) می فرماید: «این امر را جز صاحبش ادعا نمی کند، مگر اینکه عمرش کوتاه می شود ». - كافی - كليني: ج 1 ص 372 فرد باطل از ادعا به وصیت الهی، بازداشته شده است؛ وصیتی که مُتّصف به این شده است، که هر فردی که به آن چنگ زند را گمراه نمی کند؛ ادعای فرد باطل، باعث هلاک شدن او می شود، قبل از اینکه این ادعا را برای مردم، ظاهر کند، زیرا فرصت دادن به او تا وصیت را مدعی شود، دلیل بر نادانی، ناتوانی یا دروغ گویی فردی است که به افرادی که وعدۀ عدم گمراهی به خاطر چنگ زدن به وصیت را داده است، می باشد و این مواردی است که برای (خدای) حق مطلق سبحان، محال است و به همین دلیل خدای متعال فرموده است: «لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ » (با دست راست (و با قدرت( از او می گیریم، سپس رگ قلبش را می زنیم) آیه، منطبق بر استدلال عقلی گفته شده می باشد؛ اینکه ادعای (وصیت) محال است و (اصلاً) ممکن نمی باشد؛ به این معناست که هلاک نمودن (توسط خداوند) غیرقابل اجتناب است؛ یعنی اگر او «تقوّل کند » (ادعا کند)، هلاک می شود. مخاطب این آیه افرادی هستند که به محمد (ص) و قرآن ایمان ندارند، بنابراین احتجاج نمودن به این سخن، در آیه، به این دلیل که سخن خداوند است، نمی باشد، چون آنها به خداوند ایمان ندارند، بلکه احتجاج به مضمون آیه است، یعنی احتجاج به مطلبی که از جهت عقلی برای آنها ثابت شده است؛ یعنی اینکه نص الهی که به بازدارنده از گمراهی بودن آن برای فردی که به آن چنگ می زند، اشاره شده است، غیر از صاحب (اصلی) آن نمی تواند مدعی داشته باشد؛ زیرا اگر بگوییم فردی غیر از صاحب (اصلی) آن بتواند آن را ادعا کند، لازم می شود به خدای سبحان و متعال نسبت نادانی، ناتوانی یا درو غگویی داده شود. بنا براین، از جهت عقلی، قرآنی و روایی، امکان ندارد که فردی بتواند نص الهی تشخیصی را ادعاکند؛ (نصی که) مُتّصف به این شده است که برای فردی که به آن چنگ زند، بازدارنده از گمراهی است؛ یعنی نص، از اینکه فردی بتواند آن را ادعا کند، حفظ شده است تا اینکه صاحبش آن را ادعا کند و هدف از نص، محقق شود، که همان جلوگیری از گمراه شدن مکلّفینی است که به وصیت چنگ زده اند؛ همان طور که خدای سبحان به آن وعده داده است. سخن سردبیر منتظران دروغین...؟ (قتل الخراصون)؛ «كشته باد دروغگويان (و مرگ بر آنها) » * یعنی کسانی که خواستار تغییر سرنوشت، بر ضد تقدیر خداوند هستند، قطعاً هر تقدیری که مخالف تقدیر خداوند باشد تقدیری باطل و کاذب است، و اینها همان مخالفان تقدیر الهی هستند که به تقدیر و امر الهی، دروغ می بندند و همان هایی هستند که امر قائم علیه السلام را دروغ می پندارند و به او ایمان ندارند چرا که آنها می خواهند که قائم علیه السلام طبق تقدیری که آنها دوست دارند بیاید. نه طبق چیزی که خدای تبارک وتعالی برای ایشان مقدر ساخته است. (الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ)؛ «آنان که در ضلالت و غفلت زیستند »: یعنی همانا این قوم فریب دنیا را خورده و از آخرت و غیب و ملکوت غافل مانده اند و آنها از قائم علیه السام غافلند و سرگرم دنیا و دویدن دنبال آن هستند. و هیچ فکر و ذکری جز دنیا ندارند، و آنها مخالف قائم علیه السام و جهاد در رکاب ایشان و زحمت و تلاش در راه اعتای کلمة الله هستند. آنها فقط به فکر دنیا هستند و در غفلت و فریب آن غرق شده اند و دین و قائم علی هالسام صرفاً کلماتی هستند که آنها را بر زبان خود می چرخانند و به واسطۀ آن با مردم سخن می گویند. لکن حاضر نیستند او را یاری دهند چرا که مخالف آنها بوده و حیات مادي و مصالحشان را به خطر می اندازد.(یَسألونَ ایّانَ یَومَ الدیّن)؛ «می پرسند پس این روز جزا کی خواهد بود »: و این عذری خبیث است که به آن پناه می برند، و می گویند هنوز زمان قیام قائم علیه السلام نرسیده و هنوز زمان زیادی مانده است، و می گویند هنوز دین پا بر جاست، هنوز ظلم و جور و فساد در همه جا منتشر نشده. و تا آن روز زمان بسیار زیادی مانده است، و انگار نمی بینند که دنیا با آمریکا و پیروان او بلکه با خود آنها پر از ظلم و جور و ستم شده است؛ کسانی که ادعای سیر در صراط مستقیم را دارند. - و می پندارند كه كار خوب انجام می دهند- و فسادشان آنها را تا حد دشمنی با قائم علیه السلام رسانده است، درحالی که به فضل و برکت ایشان و در سایه اسم مبارکش زنده اند؛ آنها نیک می دانند که قیام قائم علیه السلام یعنی پایان ریا و دین باطل آنها و تقدیس آنها توسط جاهان، به اين خاطر است كه سعی دارند مردم را از روی آوردن به قائم علیه السلام و یاری اش منصرف ساخته و در واقع آنها همان کسانی هستند که در دعای (اِنَّهُم یَرَونَه بَعیداً)؛ «آنها آن روز را بسیار دور می بینند » از آنها یاد شده، م یپرسند آن روز چه وقت خواهد بود؟! «حديث ولايت در غدير خم » «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللُّهَ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ » (ﺍى پیامبر! آﻧچه ﺍز سوی پروردگارت {درباره ی ولایت ﻭ رهبری علی بن ابی طالب امیرالمومنین (علیه السلام)} بر تو نازل شده ابلاغ کن ؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای . ﻭ خدا تو را از مردم نگه میدارد ؛ قطﻌﺎً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند ) (مائده: ٦٧ ) اين آيه نازل شد براي پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم تا دليل پرور گدارش را در نصب كردن علي عليه السلام به عنوان امام و خليفه آشكار كند. «حديث ولايت در غدير خم » اكثر علماي مسلمين از دو فرقۀ شيعه و سني اعتراف كردند به اينكه: در روز جهده ذ يحجة الحرام در سال دهم از جهرت پيامبر در هنگام با گزشتش از حجة الوداع به سوي مدينه منوره، نزديك غدير سرزميني است كه «خم » ناميده ميشود فرود آمد و امر كردند سكاني که پيش افتاده اند برگردند و منتظر رسيدن سكاني باشند که پشت سر ايشان هستند. تا اينكه همه سكاني كه با ايشان صلی الله عليه وآله وسلم بودند جمع شدند و تعدا شدان هفتاد هزار نفر يا بيشتر بود. در تفسير ثعلبي از علماي اهل سنت و تذكرۀ ابن جوزي از علماي اهل سنت و غير از اين دو، عدد حاضرين در آن توقفگاه مقدس در آن هنگام یکصد و بيست هزار نفر ذكر شده و همه ايشان در غدير خم حاضر بودند. پس رسول خدا از منبري از حودج ‌هاي شتران بالا رفت و آنها را با خطبه هاي عظيم خطاب قرار داد. علماي مسلمين و محدثين دو فرقه در مسانيد و كتابه‌اي جامعشان آن را ذكر كرده اند و در بخشي از آن قسمتی از آيات قرآني كه در شأن برادرش علي بن ابيط‌الب عليه السلام نازل شده بود ياد كردند، و فضيلت و مقامش را بر امت روشن كرد. سپس گفت: اي معاشر الناس! آيا من به شما از خودتان اولي تر نيستم؟ گفتند: بله. فرمود: پس کسی كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. سپس دستش را به سمت آسمان بلند كرد و براي او دعا كرد و براي کسي كه او را ياري كند و دوستش بدارد. پس فرمود: خداوندا! دوست بدار هركه او را دوست بدارد و دشمن باش با هر كه او را دشمن بدارد و ياري كن کسي كه او را ياري كند و خوار كن هركه او را خوار كند. سپس امر كرد: خيمه اي برپاكردند و علي را در آن نشاند و به همه کساني كه با او بودند امر كرد كه گروهي و فردي نزدش حاضر شوند و با عنوان اميرالمومنين بر او سلام دهند و با او بيعت كنند. و فرمود: پروردگارم مرا به آن امر كرد و امر كرد شما را به بيعت براي علي عليه السلام. ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير با بيعت اعلام وفاداري كردند و در آن مكان سه روز اقامت كرد تا اينكه بيعت با علي عليه السلام اتمام يافت. چنانچه همه سكاني كه با پيامبر بودند در حجةالوداع با او بيعت كردند، سپس از سرزمين خم كوچ كردند و او را در سفرش به مدينه منوره همراهي كردند. جايي براي انكار اهل سنت و جماعت يافت نميشود كه ندانند يا خود را در مورد حديث ولايت در سرزمين غدير به ناداني بزنند چون اين حديث از خورشيد در وسط روز مشهورتر است. و از روشن ترين واضحات در نزد اهل بصيرت است و آن را جز جاهل يا عالم معاند انكار نميكند. براي اثبات تمام مقالات جعلي و بطلان كلام مخالفين نزد تو زمانيكه ميگويند: علماي بزرگ از اهل سنت اين حديث را ذكر نكرده اند. در اينجا ناچارم به اسامي بعضي از راويان از اين علماي بزرگشان و محدثين مشهورشان ياد كنم. و الا ذكر همه آنها امري نشدني است. از ايشان ميگوييم:1. فخر رازي در تفسير عظیمش مفاتيح الغيب2. ثعلبي در تفسيرش كشف البيان 3. جلال الدين سيوطي در تفسيرش الدرالمنثور 4. حافظ ابو نعيم در كتاب ما نزل من القرآن في علي عليه السلام و حيلةالأولياء 5. ابو الحسن واحدی نیشابوری در تفسیر غرائ بالقرآن 6. طبری در تفسیرش الکبیر 7. نظام الدین نیشابوری در تفسیرش غرائ بالقرآن «همه ايشان حديث را در تفسير آيه كريمه ذكر كردند «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته .» 8. محمدبن اسماعيل بخاري در تاريخش ج ۱، ص ٣٧۵ ،9. مسلم بن حجاج در صحیحش ج ۲ ص ۳۲۵ ،10 . ابو داود سجستاني در سننش1١ . محمد بن عيسي ترمذي در سننش 12 . ابن كثير دمشقي در تاريخش 13 . امام احمدبن حنبل در مسندش ج ٤ص ٢٨١ و ٣٧١ 14 . ابوحامد غزالي در كتابش سر العالمين 15 . ابن بعدالبر در استيعاب 16 . ابن مغازلي در منا بق 17 . ابن صباغ مالكي در كتابش فصول المهمه ص ٢4 ،18 . بغوي در مصابيح السنة 19 . طخيب خوارزمي در منا بق 20 . ابن اثير شيباني در جامع الاصول 21 . حافظ نسائي در خصائص و در سننش 22 . حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي در ينابيع المودة 23 . اب نحجر در صواعق المحرقه، بعد از آنكه حديث را در باب اول ص ٢٥ چاپ ميمنية در مصر، ذكر ميكند، گويد: -بنا بر تعصب شديدي كه به آن مشهور است- آن حديث صحيح است و شكي در آن نيست و جماعتي مانند ترمذي و نسائي و احمد آنورا خارج كردند و را ه‌هاي آن جداْ زياد است. و ما بعضي ا العم اهل سنت و جماعت در معني كلمۀ «مولي » را توافق كرديم و مقصود از آن روز غدير اول است. از ايشان سبط ابن جوزي در كتابش تذكره خواص الامة باب دوم ص ٢٠ است. پس براي كلمۀ مولي ده معني را ياد كرد و بعد از آن گفت: هيچ يك از اين معاني بر كلام رسول الله تطبيق نميکند و مراد از حديث اطاعت محض و مخصوص است پس وجه دهم آن را معين ميكند و آن شايسته تر است و معنايش اين است: هركس من از او نسبت به خودش شايسته ترم پس علي شايسته تر است به او. و دليلش همچنين اين قول رسول الله است كه فرمود: آيا من بر مومنين از خودشان اولي تر نيستم؟ و اين نص صريح در اثبات امامتش و بقول اطاعتش است تا انتهاي كلام. و در اين معنا ما توافق كرديم... حافظ ابوالفرج اصفهاني يحيي بن سعيد ثقفي در كتابش مرج البحرين، با اسنادش از مشايخش روايت ميکند: پيامبر دست علی عليه السلام را گرفت و فرمود: هركس من ولي او هستم و بر او از خودش شايسته ترم پس علي ولي اوست. و توافق كرديم كه مولي به معني اولويت داشتن است... علامه ابوسالم كمال الدين محمد بن طلحه قرشي عدوي در كتابش مطالب السؤول در اواسط فصل پنجم از باب اول ميگويد: بعد از ذكر حديث «من كنت مولاه فهذا علي مولاه » گفته: رسول الله براي شخص علي با اين حديث اثبات كرد آنچه را براي خودش بر همه مومنين ثابت كرد: اولويت بر مومنين، ياري مومنين، و سيد مومنين و هر آنچه لفظ مولي براي رسول الله ممكن است آن را اثبات كند، آن را براي علي عليه السلام قرار داد و اين جايگاهي رفيع و والاست و درجه اي عالي و موقعيت رفيع است كه آن را به علي اختصاص داد و نه غير از او را. پس به اين سبب آن روز عيد شد و فصل شادماني براي اوليايش ... الي آخر. و همچنين در تفسير آيۀ كريمه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » ولايت علي و امامت اميرالمومنين كامل شد، چنانچه احاديث بسياري با اين معني و تفسير ذكر شد. علامه جلال الدين سيبوطي در ذيل آيۀ شريفه در تفسير مشهور الد المتثور في تفسير القرآن. حقیقت حج: «حج از جمله اعمالی است که موجب تقرب إلی الله م یشود » سؤالی که در اینجا می توان مطرح کرد این است که آیا عمل حج همین عمل ظاهری که دارای اعمال خاصی در یک زمان و مکان معین است، می باشد؟ یا معنایی ورای آن می توان در نظر گرفت؟ «در دین خدا یا در زندگی پیامبران (ع) هیچ چیز بیهوده و بی حکمتی وجود ندارد. کسی که به حج می رود در حالی که از حقایق آگاه نیست و نمی داند چه می کند، خداوند حج او را به صفیر کشیدن و دست زدن توصیف فرموده است » (وَمَا كَانَ صَلَتُهُمْ عِنْدَ الْبَيتِ إِلَّ مُكَاءً وَتَصْدِ ةيً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ) (الأنفال/ 35 ) (آنها که مدعي هستند ما هم نماز داريم) نمازشان نزد خانه (خدا)، چيزي جز «سوت کشيدن « » کف زدن » نبود؛ پس بچشيد عذاب (الهي) را بخاطر کفرتان.پس در حقیقت «حج، سفر به مکان قصد شده و بهترین سفر به سوی خداوند به قصد ولی خدا و حجت خدا بر بندگانش م یباشد » و «حج، حج گزاردن خانۀ حقیقی خداوند است که همان محمد و آل محمد (ع) می باشد » منظور از اینکه خانۀ حقیقی همان محمد و آل محمد می باشد، در واقع می توان گفت امانتی است که خداوند به همگان سپرد و این امانت را باید به صاحب آن واگذار کنند: « إِنَّ اللَهَّ يَأْمُرُكُمْ أَن تَُؤدُّوا الَْمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا » (نساء،آیه ۵۸ ). این امانت نسبت به امام «یعنی امامت که یک امام به امام پس از خود می دهد و در مورد مردم عبارت است از ولایت و فرمان برداری آنها از ولی خدا ». پس مردم باید در هر زمان ولایت را به ولی خدا بدهند و اگر ولی خدا به سوی خدا رجوع کند ولایت قطع نمی شود. بلکه بر مردم است که ولایت ولی پس از او را بپذیرند؛ و بوسیلۀ این امانت یا همان ولایت ولی خداست که می توان به خداوند تقرب جست و مانند ولی خدا به مراتب ده گانه ایمان رسید، که سه روز آن در حج و هفت روز بعد از برگشتن از حج می باشد. این مراتب ده گانه یا ده روزه، در حقیقت همان طی کردن «هفت آسمان و سه مقام عرش، کرسی و سرادقات عرش اعظم می باشد .» علت حج: هر عملی علتی دارد و «علت حج عبارت از استغفار از کوتاهی در حق حجت خداوند در هر زمان می باشد » ارکان حج: « وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوكَ رِجَالاً » (حج/ 27 ) ؛ 1-اذان گو(حجت زمان) 2- مکان (کعبه) 3-زمان (ذی الحجه) اذان گو: مهمترین رکن حج، وجود حجت خداوند به عنوان مؤذن است و حج، حرکت مردم به سمت او و برای تجدید بیعت مردم هر زمان با حجت زمان می باشد؛ لذا می بینیم که در یوم الترویه(روز اغازین حج) که در آن روز همه نیت حج تمتع و مناسک حج می کنند، حسین ابن علی (ع) ، فرزند فاطمه، دُخت محمد (ص) و سرور جوانان بهشت از مکه خارج گشته تا با این عمل خود، بین کسانی که حج از روی عادت انجام می دهند و کسانی که عبادت حقیقی حج را بجا می اورند تمیز قایل شوند و کسانی که امام حسین (ع) را همراهی نموده و با او به کربلا رفتند، در حقیقت حاجیان واقعی می باشند؛ زیرا بیعت و ولایت حجت زمان (ع) را پذیرفتند. مکان حج: «حج در اس الم در مکانی معین است و آن بیت الله یا کعبه است .کعبه تجلی و ظهوری از بیت معمور که آن هم تجلی و ظهور ضراح و ضراح در آسمان ششم بلندترین آسمان مثالی ملکوتی است. همانا خلق ضراح بعد از اعتراض ملائکه بر امر خداوند است؛ وقت یکه آنها را از خلقت آدم (ع) آگاه ساخت. پس ملائکه بر آن طواف کردند تا خداوند گناه نافرمانی و اعتراض آنها را ببخشاید و توبۀ آنها را قبول کند. در آسمان چهارم بیت معمور است و بیت الله الحرام کعبه تجلی و ظهور آن بر زمین است ».و در زمین نیز بعد از اینکه حضرت آدم (ع) از آن درخت خورد خانۀ خدا را بر زمین طواف کرد. «خانۀ خدا بر زمین برای طواف آدم (ع) وضع گردید و آن هم بعد از اینکه بردرخت علم محمد و آل محمد و یا درخت ولایت تعدی کرد.(و لم نجد له عزما) » کعبه قبله است اما نه قبلۀ حقیقی؛ چرا که قبلۀ حقیقی که ملائکه قبل از آن برای خلیفۀ خدا سجده بر آن به جا آوردند، برای نوری بود که در صلب آدم (ع) بوده است و آن نور انسان کامل بود و او علی بن ابی طالب (ع) است. «کعبه، قبلۀ نماز و سجود برای خداوند سبحان و متعال است. هرچند که پیش از آن سجده برای آدم خلیفه و جانشین خداوند بوده است و سجده برای نوری بوده که در صلب او بود و آن نور همان نور امیر المؤمنین (ع) می باشد. پس قبلۀ حقیقی کعبه و سنگ ها نیست بلکه گوهری است که کعبه به دنیایش آورد .» زمان حج: دلیل اینکه خداوند زمان حج را در ماه ذیحجه قرار داده به خاطر مهم ترین چیزی است که در این ماه اتفاق می افتد «زمان، ماه ذیحجه است که مهم ترین چیزی که این ماه را با آن توصیف می کنند (ماهی که در آن امام مهدی (ع) در مکه خروج می کند) » غرض از حج در این مکان و در این زمان از هر سال، انتظار قیام مصلح جهانی المنتظر المهدی (ع) و جهاد در رکاب ایشان م یباشد و ایشان صاحب اذان در زمان ماست. همین طور که مشاهده شد در این محدودۀ زمانی وظیفۀ مهم ما نیز رقم خورده است و آن جهاد در رکاب ولی خدا و همراهی با ایشان می باشد. اعمال حج: در ایام حج اعمال خاصی وجود دارد از جمله این اعمال:1- تراشیدن سر: حال که میخواهیم وارد این عمل بشویم باید از تعلقات جدا شد و هم هچیز را به حجت خدا بسپاریم « تراشیدن سر به معنی جدا شدن ازهمه افکار و تسلیم امر حجت خدا و فرما نبرداری از ایشان می باشد »(متشابهات،ج ۲،سوال ۴۰ ) 2- سعی صفا و مروهطی کردن دو کوه، سختی به همراه دارد؛ همچنانکه برای هاجر به همراه داشت. اما این سعی، سعی با پای جسمانی نیست بلکه باید «با مال و قلب و لسان و دست همراه با ولی خدا باشد. » چرا که این دو کوه، دو کوه معمولی نیستند آنان حجج الهی اند «الصفا علی (ع) و مروه فاطمه (ع) است » و حال اگر این سعی انجام شود اثرات فراوانی به دنبال دارد «اگر سعی صفا و مروه انجام شود و حج حقیقی به جای آورد نتیجۀ آن خوردن از میوۀ شجرۀ آل محمد است؛ چرا که با سعی دروازه های شهر را طی کرده است )» متشابهات ج ۴،سوال ۱۵ ۶ ) و چنین افرادی به مقام مشکورین میرسند. 3- زیارت حج رالاسود: « حجر الاسود در رکن کعبه قرار داده شده است؛ چرا که این سنگ، کتاب میثاقی است که خداوند بر ولایت علی بن ابی طالب(ع) از مردم گرفته است .» هر کسی که به سمت قبله رو می کند، به ناچار به ولایت علی (ع) اعتراف م یکند هرچند که خود خواستار آن نباشد. «بنابراین کسی که روی به کعبه می آورد، در عمل، به ناچار به ولایت علی بن ابی طالب(ع) اقرار و اعتراف م یکند؛ حتی اگر در گفتار و در قلبش، به آن کافر باشد. حق تعالی میفرماید: «وَلِِ يَسُْجدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا » و در حال حاضر حجر الاسود امام مهدی (ع) است که قبلۀ اهل بیت (ع) می باشد. «حج رالاسود به امام مهدی (ع) ، مهدی یا یوسف آل محمد (ص) اشاره می کند که قبلۀ محمد و آل محمد است » 4- طواف خانۀ خدا: یکی دیگر از اعمالی که در حج حاجیان به جا می آورند طواف خانۀ خداست. «طواف بر خانۀ خدا برای اعتراف به ولایت حجت خداوند و پیروی و اطاعت از اوامر ایشان می باشد. در روایاتی که رسیده به این معنا بوده که خداوند فریضۀ حج را بر مردم واجب کرد تا به ولایت ما اعتراف کنند . قسمت چهارم (پایانی) آیا جهان به سمت بی نظمی، زوال و فروپاشی پیش می رود؟! طبق مطالب پیشین دانستیم که جهان در حال انبساط، گستردگی و پیچیدگی می باشد نه زوال و نابودی. پس از آشکار شدن تفاوت مفهوم نظم در ادامه به این موضوع می پردازیم که آیا آنتروپی به صورت مطلق در کل جهان رو به افزایش است یا نه؟ این جمله خداناباوران که «جهان در مسیر بی نظمی پیش می رود و نظمی وجود ندارد که دلالت بر ناظم داشته باشد » فریبی بزرگ می باشد زیرا حتی طبق تعریف نظم در آنتروپی، نیز ما شاهد کاهش آنتروپی می باشیم که متأسفانه برخی خداناباوران یا منکرین نظریه تکامل چشم خود را به این حقایق می بندند و به فریب عوام می پردازند. اما حقیقتی که در اطراف خودمان می بینیم پیچیدگی گیج کننده ایست و معمای بزرگ این است که دنیایی که از قانون دوم ترمودینامیک تبعیت می کند، (بر فرض بسته بودن جهان) چگونه ممکن است این پیچیدگی ها را خلق کند؟ که در زیر مثال هایی از این پیچیدگی ها و کاهش آنتروپی ارائه می شود: رشد یک گیاه از بذر: که در آن بذر به مرور رشد کرده و تکثیر و پیچیده می شود و مواد مختلف پراکنده در خاک، آب و هوا (آنتروپی بالا) را در خود جذب کرده و یک گیاه را تشکیل می دهد نمونه ای از کاهش آنتروپی می باشد زیرا تجمع انرژی (وجود پیوندهای مولکولی و یونی) خودش نظم محسوب می شود که طی واکنش های گرماده این نظم کاهش می یابد؛ زیرا انرژی پیوند بین مولکولها به صورت گرما آزاد می شود و مولکولها از هم جدا می شوند در نتیجه آنتروپی افزایش می یابد و آنتالپی کاهش می یابد و بر عکس در واکنش های گرماگیر با دریافت انرژی از خورشید و ... مواد با هم واکنش داده و تشکیل پیونده می دهند و آنتروپی خود را کاهش می دهند و به عبارت دیگر گیاه با تغذیه از مواد اطرافش رشد م یکند یعنی تکثیر سلو لها که ما در بعد ماکروسکوپی به صورت رشد گیاه می بینیم حاصل جمع شدن مولکو لها و مواد از فضای باز اطراف در ساختار گیاه می باشند و بدین ترتیب آنتروپی (ب ینظمی) در حال کاهش است. رشد جنین: در رشد جنین نیز ما شاهد کاهش آنتروپی هستیم زیرا یاخته تخم یا زیگوت از حالتی ساده شروع به تکثیر و پیچیده تر شدن می کند و پس از اتصال به دیواره رحم شروع به رشد می کند و رشد یعنی کاهش آنتروپی (بی نظمی). سیر تکامل: که در آن حیات از سادگی به پیچیدگی و تنوع گونه های امروزی، فرگشت یافته است حیات از ساده ترین شکل که یک مولکول همانند ساز بود به تنوع گونه های پیچیدۀ امروزی رسیده است که این نیز خود نشان دهنده کاهش آنتروپی می باشد. پیدایش حیات: در پیدایش حیات از مواد بی جان نیز، شاهد کاهش شگرف و خارق العاده و معجزه وار آنتروپی (بی نظمی) می باشیم که به عقیدۀ دانشمندان این کاهش آنتروپی برای پیدایش حیات فقط یک بار اتفاق افتاده و وقوع آن غیر محتمل می باشد و معجز های است که حدود 3/ 5 میلیارد سال پیش وقوع یافته است زیرا تشکیل مولکول آلی همانندساز اولیه نشان دهندۀ کاهش آنتروپی است. و.... احمدالحسن در کتاب توهم بی خدایی می نویسند: «عالم هستی پیوسته در حال انبساط و ازدیاد است و تا آینده های بسیار دور نیز همین گونه خواهد بود؛ ولی برای پاسخ دادن به اینها کافی است بگوییم رشد و افزایش و ازدیاد، و حرکت از سادگی به سمت پیچیدگی و فراوانی و بهینه شدن، چیزی است که هر روز آن را در حیات زمینی مشاهده می کنیم. اگر تکامل ناقض قانون دوم ترمودینامیک باشد، باید نتیجه گرفت که رشد و ازدیاد گیاهان نیز ناقض آن است و اگر به این دلیل تکامل را غیرممکن می دانند پس رشد و ازدیاد گیاهان نیز باید غیرممکن تلقی شود. زندگی گیاهان از بذری که در واقع نقشۀ ژنتیکی آن می باشد شروع می شود و سپس گیاه با گذشت زمان رشد می کند و انبوه می گردد. رشد جنین و بچه های حیوانات نیز بر همین منوال است. هیچ فرقی بین رشد جنین، رشد گیاهان و رشد نوزاد و تکامل وجود ندارد؛ چرا که اینها همگی عبارت است از زیاد شدن و حرکت از سادگی به سوی پیچیدگی در طول زمان » (احمد الحسن، کتاب توهم بی خدایی، ص 59 ). ما در کرۀ زمین، در غیر از موجودات زنده حتی در مراحل نزول باران شاهد کاهش آنتروپی می باشیم زیرا در ابتدا آب دریاها بخار می شود (افزایش آنتروپی زیرا از حالت مایع به گاز تغییر فاز دادن) و سپس بخار آب تبدیل به قطرات باران می شوند که با کاهش آنتروپی مواجه هستیم. و یا تشکیل کرۀ زمین خود نمونۀ کاهش آنتروپی می باشد؛ زیرا زمین و سایر اجسام منظومۀ شمسی از یک تودۀ بزرگ ابر مولکولی چرخان به نام ابر خورشیدی تکوین یافته اند که این توده سحابی غالباً از هیدروژن و هلیم و درصد پایینی از عناصر سنگی نتر ترکیب یافته بود. و حدود 5 میلیارد سال پیش، این توده بزرگ ابر از گاز و ذرات ریز بر اساس جاذبه شروع به کشیده شدن به سمت همدیگر کردند. و سیارات و ... تشکیل شدن زمین از گاز و گردوغبار که از تشکیل خورشید باقی مانده بود خود نمونۀ دیگری بر کاهش آنتروپی می باشد و ... . و ما در طبیعت اطراف خود شاهد کاهش ها و افزایش های آنتروپی هستیم که طبق قوانین حاکم بر طبیعت رخ می دهند. بخار آب طبق قوانین طبیعت در مرحل های خاص تبدیل به باران می شود یا گیاهان در محدوده زمانی خاص رشد می کنند (کاهش آنتروپی و افزایش نظم) و بعد از مدتی فرسوده و پوسیده می شوند تا در انتها تبدیل به کود و سپس خاک و مواد معدنی تشکیل دهنده شان می شوند (افزایش آنتروپی) و در دوره افول آب موجود در آن بخار شده و در هوا پخش می شود و مواد معدنی آن در زمین پخش می شوند یعنی افزایش آنتروپی که همۀ اینها تابع قوانین ژنی هستند که عمر موجودات زنده را محدود می کند. پس در طبعیت اطراف ما نظم بصری و کاهش آنتروپی وجود دارد و نیز قوانینی بر آنها حاکم می باشند که خداناباوران جویای حقیقت م یتوانند برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب توهم بی خدایی نوشته احمدالحسن مراجعه کنند که ایشان در این کتاب با دلایلی نظیر تکامل هدفمند است (در فصل 4 کتاب توهم بی خدایی) و عدم به وجود آورنده نیست (در فصل 6 کتاب توهم بی خدایی) خدا را اثبات می کند. حربه ای به نام «وجود مدعیان دروغین » کسی منکر وجود مدعیان دروغین و جاه طلب و فریب کار در طول غیبت امام عصر علیه السلام نیست و هر از چند گاهی شاهد بروز و ظهور این افراد در لبا سهای متفاوت هستیم. اما نکته اینجاست که وجود این افراد اختصاصی به زمان غیبت ندارد بلکه همیشه در طول تاریخ بشریت و از زمانی که حرص و حسد و طمع در انسان جوانه زد کسانی بودند تا راه را بر مردم و بر پیامبران الهی سخت کنند. تاریخ وجود مدعیان دروغین به زمان ظهور اولین انبیاء الهی و حجت های صادق خدا برمی گردد. اما چرا نمی گویند که مدعیان دروغینی در عصر ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و یا حضرت عیسی و موسی بوده اند؟ چرا نمی گویند که بزرگان و کارشناسان دین، مردم را با ترس از وجود مدعیان دروغین از دور پیامبر اکرم و انبیاء الهی پراکنده کرده اند؟ آری، ذهن مردم را از سمت مدعیان صادق دور می کنند تا مبادا توجه کنند که مدعیان صادقی نیز وجود دارند و داشتند و مردم همیشه آنان را انکار کردند. نمی گویند که حجت های الهی در میان مدعیان دروغگو ظهور کردند اما با این تفاوت که نص و معرفی نامه داشتند بلکه تنها به ذکر وجود مدعیان دروغین اکتفا می کنند. این کار اثر روانی در تخریب چهره مدعی صادق دارد پس با این کار راه پلیدشان را سهل می کنند. این حرف به معنای نادیده گرفتن و یا سهل انگاری در مسئله مدعیان دروغین نیست بلکه می خواهم بگویم که وجود مدعیان دروغین نباید وسیله و راهی باشد تا مدعیان صادق را انکار کنیم و یا از ترس آنها توجهی به کلام حق حجت های الهی نکنیم. در هر زمان این دو در کنار هم بوده اند و اما متأسفانه طبق نص آیه قرآن هر رسول صادقی که فرستاده شد مورد استهزاء و انکار قرار گرفت؛ «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِ ن رَسُو ل إِلَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن »(یس: 30 ) (ای وای و افسوس بر بندگان که هیچ رسولی به سمتشان نیامد مگر اینکه او را مسخره کردند). این بدین معناست که هیچ یک از مردم از انکار و استهزاء گذشتگان نسبت به امر مدعیان صادق، درس عبرت نگرفتند و ترجیح دادند به واسطه انکار و یا بی توجهی به مدعیان، اعم از صادق و کاذب و یا با توسل به تقلید از علما و بزرگان، در دام مدعیان دروغین نیفتند. قائم و مهدی آخرالزمان نیز از این مسئله مستثنی نخواهد بود. امام باقرعلیه السلام به ابی جارود می فرماید: «يَقُومُ قَائِمُنَا بِالْحَقِّ بَعْدَ إِيَاسٍ مِن الشِّيعَةِ، يَدْعُو النَّاسَ ثَلَثاً فَ اَل يُجِيبُهُ أَحَد » (دلائل الامامه ص 455 ) (قائم ما به حق قیام می کند بعد از اینکه از شیعه مایوس شد، مردم را سه بار دعوت می کند اما کسی جوابش را نمی دهد). شیعیان و معتقدین و منتظرین آن حضرت چه می پندارند و دچار چه توهّم یا تصور غلطی می شوند که قائم در زمان ظهورش از آنان مأیوس می شود؟ آیا وقتش نشده است تا بفهمیم که انکار مدعی صادق و عدم توجه منطقی به کلامش عواقب دنیوی و اخروی جبران ناپذیری دارد؟ آیا وقتش نشده است تا بهتر و دقیق تر این کلام امام باقر و صادق علیهم السلام را درک کنیم که «وَ لَ يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِ ن أَهْ ل النَّار » (بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از یمانی رو برگرداند و هر کس اینکار را بکند اهل آتش جهنم است).4 مدارا، سنت فرستادگان الهی مدارا در حقیقت تحمل ناگواریها و بدی هایی است که از ناحیۀ مخالفین به انسان می رسد، که این مخالف هم می تواند دوست باشد و هم دشمن. یعنی گاهی دوستی است که دیدگاهش در مسئله ای با ما متفاوت است و نظر ما را قبول ندارد و گاهی دشمنی است که اعتقاد ما را نمی پذیرد و آن را انکار می کند و از طرفی برخورد زشت و نا خوشایندی از خود نشان می دهد. آنقدر مسئله «مدارا » در تبلیغ دین و دعوت مردم به سمت حقیقت تأثیرگذار است که خدای متعال پیامبرانش را به خاطر داشتن این ویژگی بر دیگر مردمان برتری داده است. امام حسن مجتبی علیه السلام در این باره فرمودند: (حقیقتاْ خدای متعال، انبیاء علیهم السلام را به خاطر شدت مدارای آنها با دشمنان دین خدا بر سایر مخلوقاتش برتری داد). (بحارالانوار/ ج 72 /ص 40 1 ) در اهمیت این مسئله همین بس که خدای متعال به طور مستقیم پیامبرانش را مورد خطاب قرار می دهد و آنها را سفارش به مدارا با مردم می کند. امام صادق علی هالس الم فرمودند: (جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و گفت: ای محمد پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: با خلقم مدارا کن).(کافی/ج 2/ص 116 /ح 2) و لذا از جمله بارزترین صفات الهی در فرستادگان، که مؤمن مکلف است متخلق به آن باشد (تا بتوان او را مؤمن نامید) صفت مدارا با خلق خدا می باشد. امام رضا علیه السلام می فرماید: (مؤمن، مؤمن حقيقى نباشد مگر زمانى كه سه خصلت و روش در او بوده باشد. كي خصلت از پروردگارِ خودش، و يك خصلت از پيغمبرش، و كي خصلت از امامش، امّا خصلتى كه از پروردگارِ او است: راز نگهدارى است، خداوند عزّوجل فرمايد: ( 25 - 26سوره جنّ): « عالم به غیب است و بر غيبِ خود احدى را مطّلع نسازد جز رسولى را كه بپسندد .» و امّا سنّت و روش پيغمبرش: مدارا و سازگارى با مردم است، زيرا خداوند عزّوجل به پيغمبرِ خود دستور داده كه با مردم مدارا كند و فرموده است ( 199 سوره اعراف): «گذشت را پيش گير و به خوبى فرمان دِه » و امّا سنّت امامش صبر است و شكیبائى در حال تنگدستى و سخت حالى). احمدالحسن علیه السلام وصی و فرستادۀ امام مهدی علی هالس الم که خود مظهر مدارا با مردم خصوصاً دشمنانش می باشد می فرمایند: « لا تقابلوا الاساءة بالاساءة، أحسنوا الی المسیئ، ألا تحبون أن یقابل الله إسائتکم بالاحسان، کذلک کونوا مع الناس ». (بدی را با بدی پاسخ ندهید، با کسی که با بدی رفتار می کند به نیکی رفتار کنید، آیا دوست ندارید خدا بدیتان را با احسان و نیکی پاسخ دهد؟ پس همانگونه با مردم رفتار کنید). ایشان در ابتدای این کلام شریف به نکته ای اشاره می کنند که بسیار قابل دقت است. می فرمایند: «إنّما شغل الشیطان فیکم، فإن غیرکم من الناس قد کفوه أنفسهم بخروجهم عن الصراط و الولایة.... ». (به طور حصری شیطان به شما انصار مشغول است، زیرا که دیگر مردمان با خروجشان از صراط و ولایت، کار شیطان نسبت به خودشان را خاتمه داده اند...). (بیانیه نصیحتی به انصار) این بیان نورانی نشان می دهد عدم مدارا و خویشتن داری نسبت به خلق خدا همان چیزی است که شیطان به دنبال آن است و از این جهت است که ابتدا فرمود: إنما شغل الشیطان... و در ادامه فرمود: لا تقابلوا الاساءة بالاساءة... یعنی اولین هدف شیطان در حمله به انصار خدا، حمله به صفت مدارا در آنهاست. زیرا تخریب این خصیصه در انسان یعنی توقف دعوت الهی و لذا فرمودند: (اگر با مردم از در مدارا وارد نشوید و با رحمت برخورد نکنید و با سنگدلی و خشونت و تندی برخورد کنید در حقیقت شیطان را در رسیدن به هدفش یاری داده اید و مردم را در فرو رفتن در جهل شان کمک کرده اید). (بیانیه نصیحتی به انصار) بر اساس آنچه از کلام مولایمان احمدالحسن علیه السلام برداشت کردیم، مدارا، آنجا حقیقت خود را نشان می دهد که نه تنها تلخی و تندی و بدی دیگران را تحمل کنیم بلکه در مقابل بدی و تندی آنها، رفتاری نیکو و پسندیده داشته باشیم یعنی بدی آنها را به خوبی پاسخ گوئیم و نه فقط تحمل کنیم. امام حسن علیه السلام فرمودند: «أحسن إلی من أساء الیك » (به کسی که به تو بدی کرده است نیکی کن). (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۷ ۰ ). امام باقر علیه السلام می فرمایند: «إنا اهل البیت نصل من قطعنا و نحسن الی من أساء الینا... » (ما اهل بیت با آنکه با ما قطع رحم کند صله رحم می کنیم و با کسی که به ما بدی کند نیکوئی می ورزیم). (اصول کافی، ج ۲، ص ۴۸۸ ). به قول سعدی: بدی را بدی سهل باشد جزا *** اگر مردی أحسن الی من أساء. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله خطاب به معاذ بن جبل در حالی که او را برای دعوت و تبلیغ به سوی یمن می فرستاد فرمود: «یا معاذ! بشر و لا تنفر، یسر و لا تعسر .» (ای معاذ! بشارت ده و نفرت ایجاد مکن، آسا نگیر باش و سخت نگیر). (سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۳۷). خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبرش می فرماید: «و إن احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مأمنه ذلك بأنهم قوم لا یعلمون ». (توبه/ ۶) (اگر در گرماگرم جنگ یک نفر مشرک امان بخواهد، باید پناه دهی تا (در امنیت و آرامش کامل بیاید و) کلام خدا را بشنود (اگر خواست بپذیرد و مسلمان شود و اگر نپذیرفت با تأمین جانی) او را به جبهه کفار برسان، زیرا اینان قومی هستند که از سر نادانی عمل می کنند). این اندازه مدارا و نرمش را در کدام مکتب و ملتی می توان یافت؟ نقل شده است عربی بیابانی نزد حضرت رسول آمد و از وی تقاضای چیزی کرد. پیامبر صلی الله علیه وآله چیزی به او داد ولی راضی نشد و جسارت کرد. اصحاب به خشم آمدند و برخاستند تا به او عتاب کنند. پیامبر به آنان اشاره کرد که آرام بگیرند. سپس اعرابی را با خود به منزل برد و مقدار بیشتری به او کمک کرد. آنگاه پرسید: آیا راضی شدی؟ مرد عرب که بزرگواری حضرت را دید، گفت: آری، خدا خیرت دهد. آنگاه پیامبر به او گفت: آنچه تو در مقابل اصحاب من بر زبان راندی، موجب خشم و ناراحتی آنها شد، مایلم این احساس رضایت را در نزد آنها نیز بگویی تا ناراحتی آنها نیز برطرف شود. اعرابی پذیرفت و روز بعد چنین کرد. سپس پیامبر فرمود: مثل من و اینگونه افراد مثل همان مردی است که شترش رمیده بود و فرار می کرد مردم به خیال اینکه به صاحب شتر کمک بدهند فریاد کردند و به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم کرد و فراری تر شد. صاحب شتر، مردم را بانگ زد و گفت: کسی به شتر کاری نداشته باشد من خود بهتر می دانم که از چه راه شترم را رام کنم. او یک مشت علف برداشت و آرام آرام بدون اینکه فریادی بکشد، جلو آمد و مهار شتر را در دست گرفت. اگر دیروز، شما را آزاد گذاشته بودم اعرابی را کشته بودید ولی مانع دخالت شما شدم و خود با نرمی و ملایمت او را رام کردم. (کحل البصر، ص ۷۰ ، با اندکی تصرف) ناشکیبایی و مدارا نکردن، صدمات جبران ناپذیری به همراه دارد که از جمله آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:1. شیطان را در انحراف مردم یاری داد هایم.2. مردم را در فرو رفتن بیشتر در جهلشان کمک کرد هایم. احمدالحسن علیه السلام به این دو مورد اینگونه اشاره می فرمایند: «و لاتعاملوهم بقسوة و غلظة فتكونوا بذلك عونًا للشيطان و جهلهم عليهم... » (با آنها با تندی و خشونت برخورد نکنید که اگر چنین کنید یاوری برای شیطان و نادانی شان بر آنها خواهید شد...).(بیانیه نصیحت انصار) 3. احتمال هدایت شدن در افراد را از بین می بریم احمدالحسن علیه السلام در این باره می فرمایند: «فكثير من الناس تدعوهم إلى الحق فاليؤمن أول وهلة، بل يواجهك بشدة وغلظة، ولكن مع مرور ا يلأام يوفق ل يلإمان بالحق، وربما يصبح من دعاة الحق المخلصین ». (روشنگری هایی از دعو تهای پیامبران/ ج ۱/ص ۸) (بیشتر مردم در اولین دعوت ایمان نمی آورند بلکه با شدت به مقابله و مقاومت می پردازند. اما با گذشت زمان توفیق می یابند به حق ایمان آورده و شاید هم یکی از بهترین دعوت کنندگان به حق شوند). در جای دیگری درباره فقها و مقلدینشان می فرمایند: «أّيها الأحبة يا أنصار الله، أنتم قدعرفتم جهلهم و الضياع الذي هم فيه، لقد ضاعوا و أضاعوا فترفقوا بمن أضاعوهم لعلهم يهتدون ». (پاس خهای روشنگرانه، ج ۳، سوا23 ۴ ) (عزیزان ای انصار خداوند، شما از گمراهی و جهل و نادانی این افراد آگاهید و اینکه اینها هم خود گمراه شده و دیگران را گمراه کرده اند پس با آنان که توسط این افراد به گمراهی کشیده شده اند مدارا کنید با این امید که شاید هدایت شوند). 4. آسان شدن مشکلات و فراهم شدن اسباب امام علی علیه السلام فرمود: (رفق و مدارا مشکلات را آسان می کند و اسباب را فراهم می سازد). (غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ص ۴۵ ) 5. محروم شدن از همه خوبی ها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر گاه خدا خیر کسانی را بخواهد آنها را به سوی رفق و مدارا می کشاند و کسی که از رفق و مدارا محروم شد از همه خوبی ها محروم است). (مستدرک الوسائل/ج ۱۱/ص ۲۹۳) والحمدلله رب العالمین

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 39
مشاهده فایل پی دی اف