نشریه زمان ظهور شماره 38

به نام الله – (مبداء و معدن بی نهایت جود و بخشش) سه شنبه 31شهریور 1396/ 29 ذی القعده1438/ 22 آگوست 2017/شماره38/ 4صفحه قسمت دوم: وجه اول: انتساب وصیت به پیامبر(ص) در این وجه، انتساب وصیتی به رسول الله (ص) مورد بررسی است چون این وصیت شامل نام افرادی به عنوان خلیفه الله هست لذا هم پیامبر که بیان کنند ه اول وصیت است و هم امامان که مدعی هستند بر اساس وصیت پیامبر، حجت بع دی را انتخاب و معرفی نمو دند و هم قائم (ع) که خو دش را در آخرالزمان با استناد به وصیتی که به رسول الله (ص) منسوب می کند، هیچ کدام نمی توانند (نعوذ بالله) به دروغ این کار را انجام دهند. خداوند در مورد حفظ نص الهی می فرماید: ( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْاقَاوِيلِ )( الحاقه: 44)( و اگر ]او[ پاره اى گفته ها بر ما بسته بود). ( لَاخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ)( الحاقه: 45 )( دست راستش را سخت می گرفتيم). ( ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ )( الحاقه: 46 )( سپس رگ قلبش را پاره میكردیم). و مطلق دروغ بستن بر خداوند وجود دارد و نمی بینیم که خد اوند آن را منع کند و ضرورتی برای منع و هلاک مستقیم این دروغ گویان وجود ندارد بلکه خداوند مهلتی داده و تا به حال می دهد و این در دعوت های باطل د ر طول تاریخ د یده می شود مانند دعوت مسیلمه کذاب، و اکیداً مراد در آیه مطلق درو غگویی بر خد ا نیست بلکه مراد از پاره ای از دروغ بر خدا بستن به ادعای قول الهی که حجت با آن بر مرد م استوار می شود، است و در نزد آن حتما خداوند دخالت کرده و از قول الهی د فاع می کند چیزی که حجت با آن ثابت و آن همان نص الهی است که خلیفه خدا به وسیله آن تشخیص داده می شود و موصوف به معصوم از گمراهی است چرا که عدم دخالت خداوند سبحان در آن مخالف حکمت است، و مثال این قول الهی . نص وصیت عیسی (ع) در رسول خدا محمد (ص) است و وصیت رسول خدا به امامان و مهدیین صلوات خدا بر آنها است و آیه در بیان دروغ بستن محال است و در آخر این وصیت محفوظ و غیر از صاحبش آن را ادعا نمی کند، و نص الهی باید خداوند آن را حفظ کند تا اینکه به صاحبش برسد، پس این نص الهی محفوظ از هر گونه تداخل که بر آن تاثیر بگذارد حال چه د ر مرحله نقل آن به خلیفه ای که به آن می رسد یا در مرحله - یا مراحل - وصول به خلیفه ای که آن را ا دعا کند. محمد بن فضیل از امام کاظم (ع) د رباره ی آیه ی ( يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ الَّلِه بِأَفْوَاهِهِمْ)( الصف: 8) سؤال کرد، فرمود: یعنی می خواهند ولایت امیرالمومنین (ع) را با دهان هایشان خاموش کنند، پرسیدم: ( وَالَّلُ مُتِمُّ نُورِهِ )( ادامه ی آیه) فرمود: یعنی خدا امامت را به اتمام می رساند ... پرسیدم: ( إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ)( الحاقه: 40 ) فرمود: یعنی جبرائیل (ع) از خداوند درباره ی ولایت می گوید. پرسیدم: ( وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِ لًي مَا تُؤْمِنُونَ) (الحاقه: 41 ) فرمود: یعنی گفتند محمد دروغ بر خدا می بندد و خد اوند چنین دستوری د رباره ی جانشینی علی (ع) نداد ه است. پس خداوند به این سبب قرآنی فرستاد و فرمود: همانا ولایت علی (ع)( تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ)( الحاقه: 43 )( تنزیلی از ناحیه ی پروردگار جهانیان است)( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْاقَاوِيلِ)( الحاقه: 44 ) یعنی اگر محمد چنین سخنانی بر ما بسته بود او را به شدت می گرفتیم و رگ گردنش را قطع می کردیم. کافی جلد 1 صفحه 373. این روایت تاکید می کند که پیامبر نمی تواند بیانی (نعوذ بالله) دروغین داشته باشد و در آن نام وصی یا حجت الهی بعد از خود را به د روغ بیان کرده باشد و با روایات قبلی متوجه شدیم که این بیان پیامبر همان مکتوبی است که صفت بازد ارند ه از گمراهی را کسب نمود ه است و همچنین امکان دروغ بستن امامان (ع) به پیامبر (ص)، در بیان و معرفی وصی بعد از خود نمی باشد و نیز امکان انتساب وصیتی به پیامبر د ر آخرالزمان به د روغ امکان پذیر نیست. و رسول خد ا آن را معصوم از گمراهی توصیف کرد و هرگز و از محال است نوشتاری دروغین را بجای نوشتار حقیقی قرار دهند و همچنین آن را فردی باطل ادعا کند، و هر کس بگوید ممکن است این موارد اتفاق بیفتد خداوند سبحان را متهم به عجز از حفظ وصیت می کند در حالی که آن را به معصوم از گمراهی برای کسی که بد ان تمسک کند توصیف کر ده است یا خداوند را متهم به دروغگویی کرده زیرا که او وصیت را تا ابد به معصوم از گمراهی توصیف کرد ه بلکه آن چنان نیست یا خداوند را متهم به جهل می کند زیرا آن را طوری وصف نموده که هر جاهلی بر آن تطابق پیدا می کند و حاشا خداوند سبحان از این اوصاف و خد اوند منزه و بزرگتر از آن است که جاهلان چنین می پندارند. پس قطعاً باید عالم قادر صادق حکیم مطلق سبحانه و تعالی آن نص را حفظ کند- همان که آن را به معصوم از گمراهی برای کسی که بد ان تمسک کند توصیف کرده است- در غیر این صورت جاهل و عاجز یا دروغگو یا مخدع یا اغوا کننده برای کسانی که بد ان تمسک کنند می باشد و محال است خداوند متعال جاهل و عاجز باشد زیرا که عالم و قاد ر مطلق است و غیر ممکن است از حق سبحانه و تعالی د روغ صاد ر شود زیرا خداوند متعال صادق و حکیم است و ممکن نیست او را به کذب توصیف کرد لذا در غیر این صورت امکان رجوع به کلام خ دا د ر چیزی ممکن نیست و به تحقیق در دین تناقض به وجود می آید. و نص خلیفه خدا در زمین بر کسی که بعد از او است با وجود توصیف معصوم از گمراهی برای متمسکین به آن -وصیت الهی- باید محفوظ از خد اوند سبحان باشد تا اینکه د روغگویان باطل نتوانند از آن سوءاستفاد ه کنند در غیر این صورت کذب و فریب مکلفین به تبعیت از باطل است و این امر از عالم صا دق قاد ر حکیم مطلق سبحانه و تعالی صاد ر نمی گردد. رسول الله (ص) در حقیقت بیان داشتند اگر تا روز قیامت از نوشته ای که نام اوصیا خود را د ر آن معرفی کردم تبعیت کنید هیچ گاه گمراه نمی شوید، تضمین نمود ند که: -1 هیچ گاه امکان انتساب نوشته دروغین به پیامبر وجود ندارد. -2 هیچ گاه امکان ا دعای «من مصد اق یکی از این نا مهای مذکور در این نوشته می باشم » نیز وجود ند ارد. و اگر انسانی عالم به غیب و از این قبیل امور باشد و به تو وعد ه تمسک و هدایت بدهد و تو با تمسک به آن گمراه شوی پس او ضامن چه چیزی می باشد؟ او از اساس یا جاهل یا دروغگو یا عاجز از تضمین است و یا خلاف وعد ه عمل کند، آیا ممکن است از کسی که ایمان به خدا دارد خداوند را به جهل و دروغ و عجز و خلاف وعده توصیف کند؟ خد اوند منزه و بزرگتر از آن است. در اینجا شاید این اشکال به ذهن خطور کند که وعد ه پیامبر به تمسک به وصیت خود شان می باشد نه هر متنی که به عنوان وصیت به پیامبر نسبت می دهند؟ در پاسخ به این اشکال درک چند نکته ضروری است: -1 رسو ل الله (ص) برترین خلق می باشد و نزد یکترین حکمت به حکمت الهی را داراست لذا او خود می داند که دادن صفت بازدارند ه از گمراهی به نوشتاری که اسامی اوصیا را در خود دارد، آن هم نوشتاری که تا قرن ها بعد یعنی آخرالزمان از آن به عنوان مدرک استفاد ه می گردد، چنین خطری را متوجه حق طلبان می کند که توسط یک نوشتار دروغین، به گمراهی کشیده شوند لذا پیامبر با اعطای این صفت عاصم من الضلال در حقیقت هم عدم امکان انتساب یک نوشته دروغین را غیرممکن اعلام می کند و هم عدم ادعای نامی از این اوصیا مکتوب توسط مدعی دروغین. -2 با توجه به روایات متعدد مبنی بر استفاده صاحب الامر (ع) در آخرالزمان از وصیت پیامبر (ص) به عنوان مدرک حقانیت خود، در حالی که موارد زیر بر این وصیت سایه افکنده اند: الف. گذشت قرن ها فاصله که سبب عدم یقین به صحت یک گفتار می شود. ب. وجود حکومت های دشمن اهل بیت (ع) همچون بنی امیه و بنی العباس بعد از پیامبر که توانایی دخل و تصرف در احادیث و تحریف آنها را داشتند. ج. عدم حضور اکثریت صحابه نزد پیامبر هنگام بیان نوشتار عاصم من الضلال و در نتیجه بیان حد اقلی و ضعیف این نوشتار در طول تاریخ که شاهد هستیم این نوشتار در زمان امام صا دق (ع) نقل شده است و فقط به صورت روایت واحد بعد از آن زمان نیز نقل گردیده است. این عوامل سبب تضعیف یقین به یک نوشتار وصیت در آخرالزمان که قائم (ع) به آن استناد می کند می باشد لذا بایستی با همه ی این تهدیدها، امکان انتساب یک نوشتار دروغین به پیامبر غیرممکن باشد تا پیامبر صفت بازدارنده از گمراهی را به آن عطا کند. -3 هما نگونه که خد اوند در آیات ( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْاقَاوِيلِ)) الحاقه: 44 )( اگر ]او[ پاره اى گفته ها بر ما بسته بود)( ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)( الحاقه: 46 )( سپس رگ قلبش را پاره می کرديم). عدم بیان نص دروغ را تضمین می کند لذا در آخرالزمان نیز این آیه به قوت خویش باقی است و امکان انتساب و بیان نص را به د روغ، غیرممکن اعلام می کند. با بیان این دلایل، به این نتیجه خواهیم رسید که امکان انتساب نوشتاری شامل نام اوصیا بعد پیامبر، به دروغ در هیچ زمانی به پیامبر به عنوان وصیت رسول الله (ص) وجود ندارد و نوشتار بیان کننده نام اوصیا پیامبر حتی اگر در هیچ کتاب و منبع گذشته و قدیمی ذکر نشده باشد باز قابل یقین است که همان نوشتار بازدارنده از گمراهی رسول الله (ص) است که حق طلبان را به شناخت حجت زمان و هدایت حقیقی رهنمون می سازد. لذا در اصل نیاز به هیچ گونه تواتر یا بررسی سند و رجال آن نداشته و وجود این موارد فضلی است بر مومنین. ا دامه د ارد... سردبیر-( گوساله پرستی)- معنی این فرموده خداوند چیست: ( وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ). ( موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله ( براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد ؛ و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را( يكديگر را) به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است » سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبه پذير و رحي است(.(بقره ۵۴ ) در واقع موسی (ع) از قوم خود کشتن نفس های اماره و عقیده فاسدی که نفس هایشان را به سوی آن سوق پیدا کرده بود را طلب کرد، البته این طلب علاوه بر قتل اجسامشان بود. و هر مسلمانی باید از قصه سامری و گوساله مطلع شده و از آن پند بگیرد، که سامری در این امت و در حال حاضر همان عالِم بی عمل است، عالِم گمراهی که دین خدا را تحریف می کند، و گوساله او هم عقیده فاسد و گمراهی است که علماء سوء و بی عمل آن را در بین مردم منتشر می کنند. و بر هر مسلمانی واجب است که قبل از هر کس خویش را مورد حساب و کتاب قرار دهد که مبادا در روز قیامت از پیروان سامری یا عالِم بی عمل گمراه مبعوث شود، و مبادا در روز قیامت جزو کسانی که گوساله را می پرستند شمرده شود. از حذیفه به نقل از پیامبر (ص)آمده است که فرمود: ( و شما از هر لحاظ شبیه ترین امت ها به بنی اسرائیل هستید، طوری که دقیقاً راهی را که آنها می پیمایند خواهید پیمود، پا به پا و سایه به سایه ي آنها حرکت خواهید کرد، جز اینکه نمی دانم که آیا گوساله راخواهید پرستید یا خیر)؟.( طرایف , سید بن طاووس ص ۳۸۰ ) سزاوار است که مسلمانان به درگاه خدای خود توبه کرده و نفس های خود را در راه خدا به قتل برسانند، و با جان و مال خویش در راه اعتلای کلمه الله جهاد کنند، نه اینکه گوساله را پرستش کرده و از سامریان، علمای بی عمل گمراه پیروی کنند، کسانی که شریعت خدای تبارک و تعالی را تحریف کرده و نعمت خدا را با کفر پاسخ دهند کسانی که هر کدامشان دوست دارد که هزار سال زندگی کند، آنها یی که خداوند درباره آنها می فرماید: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا).( كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند)( جمعه ۵). یعنی قرآن را، چرا که آنها قرآن را حمل نکردند قرآنی که در آن آمده است : ( قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تشَاءُ).( ال عمران ۲۶ ) بگو: (بارالها! مالك حكومت ها تويى؛ به هر كس بخواهى، حكومت مى بخشى؛ و از هر كس بخواهى، حكومت را مى گيرى.) یعنی اینکه حاکم را خداوند تعیین می کند نه مردم ( كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ الَّلِه وَالَّلُه لا يَهْدِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).( مانند درازگوشى (خران) هستند كه كتابهايى حمل می كند، ( آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد) گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.)( جمعه ۵ ). علمای بی عمل آیات خداوند را دروغ می پندارند و قرآن را تعطیل می کنند و قبول ندارند که حاکم را خداوند تعیین می کند نه مردم، و با متنی قرآنی و فرقانی و محکم که اختلافی در آن نیست بر انتخابات باطل اعتراض نمی کنند و در واقع آنها با اقرارشان به انتخابات با آنان که حق امیر المؤمنین (ع) را غصب کرده اند موافقند. کتاب مقدس چه قانونی را برای شناخت حج تهای الهی معرفی می نماید؟ فرستاد گان الهی در هر زمان به یک قانون ثابت و همیشگی برای اثبات حقانیت خود احتجاج می کردند. این قانون در هر فرستا ده ای که از سوی خداوند است، وجود د ارد و آن عبارت است از: اول: احتجاج به نصوص و مکتوبات فرستاد گان گذشته. دوم: داشتن علم و حکمت، به گونه ای که سایرین از آوردن چنین حکمتی عاجز باشند. سوم: دعوت به حاکمیت خد اوند و اقرار به آن. و این سه، قوانینی هستند که مسیر شناخت فرستاده خداوند را هموار می نمایند و کمک می کنند تا مدعیان راستین را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم. در ادامه با ذکر مثال از کتاب مقدس، این قوانین را اثبات خواهیم نمود. یکی از این قوانین ثابت «وصیت » است. فرستاد گان الهی برای اثبات حقانیت خویش از طریق نصوص و مکتوبات فرستادگان پیش از خود، بر مردم زمان خویش دلیل می آورد ند؛ و مردم نیز به واسطه نصوصی که در کتب انبیاء وجود داشت به حقانیت ایشان پی می برد ند. به آیه زیر توجه کنید: یوحنا 5: 45 ]عیسی گفت:[ زیرا اگر موسی را تصد یق می کردید، مرا نیز تصدیق می کرد ید چون که او درباره من نوشته است. عیسی مسیح یهود یان را به وجود نصی که در تورات و در رابطه با حقانیت وی آمده است یا دآور می سازد. او به دلیل اهمیت این قانون، این سخن را بر زبان آورد. هم چنین نمونه ای دیگر از احتجاج عیسی را مشاهد ه نمایید: لوقا 4: 16 - 19 : ( 16 و به ناصره جایی که پرورش یافته بود، رسید و بحسب دستور خود در روز سَبَّت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. ۱۷ آنگاه صحیفه اشْعیا نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است. « ۱۸ روح خد اوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم، ۱۹ و از سال پسندیده خداوند موعظه کنم. ۲۰ » پس کتاب را به هم پیچید ه، به خادم سپرد و به نشست و چشمان همه اهل کنیسه بر وی دوخته می بود). و همچنین آیه زیر شاهدی بر اهمیت نص در بین حواریون می باشد: یوحنا 1: 45 فیلپس نتنائیل را یافته، بدو گفت: «آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشته اند، یافته ایم که عیسی پسر یوسف ناصری است. » همچنین یحیی به کتاب اشعیا احتجاج نمود: یوحنا ۱: ۲۳]یحیی[ گفت: «من صدای ندا کننده ای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیا نبی گفت .» در واقع یحیی با این سخنش به آیه ای از عهد قد یم که در ارتباط با خویش بود احتجاج می کرد: اشعیا ۴۰: ۳ صدای ندا کننده ای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمایید. از نمونه فرمان های الهی برای انجام وصیت و بشارت به آمدن رسولان بعدی در کتاب مقدس بدین شرح است: فرمان الهی به موسی نبی برای انجام وصیت و تعیین یوشع بن نون به عنوان وصی: تثنیه 31 : 14 و خداوند به موسی گفت : «اینك ایام مردن تو نزدیک است؛ یوشع (ع) را طلب نما و در خیمة اجتماع حاضر شوید تا او را وصیت نمایم. » پس موسی و یوشع رفته، در خیمة اجتماع حاضر شدند. فرمان الهی به ایلیای نبی برای تعیین الیشع بن شافاط به عنوان نبی1 پا دشاهان 19 : 16 و ییهُو ابن نِمْشی را به پادشاهی اسرائیل مسح نما، و اَلِیشَع بن شافاط را که از آبَل مَحُولَه است، مسح کن تا به جای تو نبی بشود. بشارت سموئیل نبی به داود نبی و لزوم تبعیت از سخن سموئیل نبی: اول تواریخ 11 : 1- 3 و تمامی اسرائیل نزد داود در حَبْرُون جمع شده، گفتند: «اینک ما استخوان ها و گوشت تو می باشیم! و قبل از این نیز هنگامی که شاؤل پاد شاه می بود، تو اسرائیل را بیرون می بردی و درون می آوردی؛ و یهُوَه خدایت تو را گفت که: تو قوم من اسرائیل را شبانی خواهی نمود و تو بر قوم من اسرائیل پیشوا خواهی شد! و جمیع مشایخ اسرائیل نزد پادشاه به حَبْرُون آمدند و داود با ایشان به حضور خداوند در حَبْرُون عهد بست، و داود را برحسب کلامی که خداوند به واسطة سموئیل گفته بود به پا دشاهی اسرائیل مسح نمود ند. باتوجه به آیات بالا می توان به اهمیت وصیت در کتاب مقدس پی برد. در واقع «وصیت » راهی است به جهت شناخت فرستا دگان خد اوند. در واقع موضوع وجود نص و تأکید از سوی انبیاء گذشته، یکی از ارکان شناخت فرستا دگان الهی می باشد. یوحنا 7: 19 - 20 (عیسی گفت:) آیا موسی، تورات را به شما نداده است؟ و حال آنکه کسی از شما نیست که به تورات عمل کند. از برای چه می خواهید مرا به قتل رسانید؟ » آنگاه همه درجواب گفتند: «تو دیو داری!... » آری! هنگامی که جوابی در کار نباشد تهمت ها بسوی فرستاده خداوند سرازیر می شود. و این حقیقتی تلخ است که در هر زمانی اتفاق افتاده و منحصر به یک زمان خاص نمی باشد. لازم به یادآوری است که عالمان یهودی به نام فریسیان به دقت احکام شریعت را اجرا می کر دند اما منیت آنها اجازه نمی داد به آیاتی ایمان آورند که در حقانیت عیسی مسیح بود، از این رو به برخی ایمان آورده و به برخی د یگر در دل کافر بو دند! و این همان نفاق است. شبهه اول: توجیهات مذکور برای وقایع رزیه الخمیس رسول الله (ص) قصدی برای نوشتن چیزی از چیزها نداشت، و فقط می خواست با کلامش آنها را امتحان کند نه چیز دیگری؟ واضح است که حد یث مصیبت روز پنج شنبه حدیث صحیحی است و سعی نمی کنند آن را انکار کنند، و اما تلاش کر دند عذری برای کار عمر بیاورند از جمله اظهارات: قطعا ایشان (ص) هنگامی که دستور داد دوات و سفیدی آماده کنند، قصدی برای نوشتن چیزی از چیزها نداشت و فقط با کلامش می خواست آنها را امتحان کند نه چیز دیگری، پس خدا عمر را هدایت کرد نه کسی دیگری از صحابه را. آنها از آوردن دوات و سفیدی امتناع کرد ند. باید آن ممانعت را موافق پروردگار تعالی شمرد و از کرامات می باشد. و پاسخ آن: همانا کلام ایشان صلوات و درود خدا بر او: «بعد از آن گمراه نمی شوید » و با پاسخ عمر برای این کار، از آن اعراض کر دند، پس آن را برای شما معنی می کنیم. اگر دوات و سفیدی بیاورید برای شما کتابی می نویسم که بعد از آن گمراه نمی شوید، و احادیث مثل این حد یث مخفی نیست که نمی تواند صرفا برای امتحان باشد و قطعا این نوعی کذب آشکار است، که باید کلام انبیا را از آن پاک کرد به خصوص در این موقعیت. براساس حرف شما ترکِ حاضر کردن دوات و سفیدی تا حاضر کردن آن دو، اولویت دارد. همان طور که این واقعه ی در حال احتضار پیامبر (ص)، حدیث صحیح است، پس آن هنگام وقت امتحان نمی باشد، و وقت هشد ار و انذار است، و وصیت به تمام معنا مهم است و نصیحت تام برای امت است و (شخص) محتضر از بیهوده گویی و خند یدن به دور است، مشغول به نفس و امور مهمی است به خصوص اگر پیامبر باشد و هنگامی که در سلامتی بود در تمام مدت زندگی اش تلاش نمی کند آنها را امتحان کند پس چگونه هنگام احتضار سعی می کند، بنابر کلامش که صلوات الله علیه و آله و سلم، (آنها) نزد او بسیار سر و صد ا و بیهوده گویی و اختلاف کردند: برخیزید، ظاهرا از آنها ناراضی است و حتی اگر افراد منع کننده، درستکار باشند ممانعت شان را درست نشان بدهند، و خوشنودی شان را آشکار کنند و هرکس این حدیث را مرور کند به خصوص سخن آنها: رسول خدا هذیان می گوید، قطعا آنها می دانستند امری را می خواهد که آنها از آن خوششان نمی آید، پس این کلمه را می آورند، و نزد ایشان بسیار سر و صدا و اشتباه و اختلاف داشتند هم چنان که پنهان نیست، و گریه ابن عباس بعد از این اتفاق، و سند آن رزیه دلیلی بر بطلان کلام آنهاست. رسول الله (ص) اصحابش را به مشورت امر كرد؟ همانا اين امر، امري راسخ و واجب نيست حتي برگشتش جايز نمی شود. و مراجعه كننده به آن گناهكار می شود. بلكه امر مشورتي بود و رسول الله اصحاب را د ر بعضي امور به آن ارجاع مي داد. و غير از عمر كه مشورت را از طرف خودش می د اند كه در درك مصالح موفق به امر درستي شد و او داراي الهام از طرف خداوند متعال شد. و از روي محبت خواست كه امر بر پيامبر آسان شود به خاطر سختي و خستگي كه به سبب املا كردن نوشته در حال بيماري و بد حالي بر ايشان عارض می شود. در اين شرايط او ديد كه حاضر نكردن دوات و كاغذ سفيد اولويت دارد. و چه بسا او ترسيد كه پيامبر اموري را بنويسد كه مردم از انجامش ناتوان باشند، و به سبب آن مستحق عذاب شوند براي اينكه آن نوشت هاي است كه راهي براي اجتهاد كردن در مورد آن وجود ندارد. و شايد او از منافقين ترسيد كه در صحت و درستي نوشته اي كه در حال بيماري انجام شده اشكال وارد كنند و همين نوشته عاملي براي فتنه شود پس گفت: كتاب خداوند براي ما كافي است. در فرمو ده اش كه گفت: (چيزي را در كتاب فرو نگذاشتيم) و فرموده اش: (امروز دي‌نتان را براي شما كامل كردم). گويا او از گمراه نشدن امت در حالي كه خداوند، دین را برايشان كامل كرد و نعمت را بر آنها تمام كرد، امنيت خاطر دارد. پاسخش: همانا از گفته ي رسول الله (ص) كه فرمود: لاتضلوا «گمراه نمی شويد »، اين استفاد ه می شود كه امري محكم و واجب است براي اينكه بد ون شك، تلاش در چيزي كه امنيت از گمراهي را واجب می کند به اند ازه ي توان بر فرد واجب است و عدم رضايت رسول الله (ص) از ايشان زماني كه امرش را برعهده نگرفتند و به آنها گفت: برخيزيد. دليلي دیگر بر آن است كه اين نوشته امري واجب بود ه است و نه مشورتي. يعني اين دليلي است عليه آنان كه امري از واجبات را ترك كرد ند. اما گفته ي آنها كه مي گويند: (عمر موفق به كاري صحيح در درك مصلحت ها شد و او د اراي الهامي از خداوند متعال است) پس اين گفته يعني اين درك از مصلحت، جايگاهي براي او ساخته است كه چنين جايگاهي را ما براي او سراغ ند اريم. يعني او در اين واقعه به دركي از مصلحت از طرف خو دش و نه از طرف رسول الله (ص) رسيد ه است و اين لازمه ي آن است كه د ر چنين شرايطي به او الهامي بشود كه او از راستگوي امين صلي الله عليه وآله و سلم كه به او وحي می شود، راستگوتر باشد. اما اين گفته ي آنها: ( به اينكه عمر خواست كه از روي محبت به رسول الله كار براي ايشان آسان شود و سختي و خستگي ناشي از املا نوشته در حال بيماري به ايشان نرسد) پس اين خلاف حقيقت است براي اينكه راحت و آسايش قلب پيامبر و خنكي دلش و روشني چشمش و امنيت خاطرش براي امتش از گمراهي، در نوشتن اين وصيت است. بنابراين امري اطاعت شده و خواست هاي مقدس بود كه با وجود شريفشان اين دو امر براي ايشان بود. و زماني كه رسول الله (ص) -پدرم و مادرم به فدايش باد - خواست كه د وات و سفيدي حاضر شود و به آن امر نمودند براي هيچ احدي جايز نيست كه دستورش را رد كند يا با خواسته اش مخالفت كند به خاطر اين فرمو ده ی خد اوند متعال: ( براي هيچ زن و يا مرد مؤمني زماني كه خداوند و رسولش انجام كاري را اراد ه كنند، اختياري از امرشان نيست و كسي كه خداوند و رسولش را نافرماني كند پس او در گمراهي عميق و روشني افتاده است) براي اين كه مخالفت آنها با دستور رسول الله (ص) در آن امر مهم و بزرگ و بيهوده كاري ايشان و سر و صد اي آنها و اختلافشان در نزد رسول الله، بر پيامبر سنگين تر و سخت تر است از املا آن كتابي كه امتش را از گمراهي حفظ ميكند و كسي كه بر رسول الله از سختي املا آن كتاب دلسوز است چگونه با ايشان برخورد و مخالفت مي کند و با اين حرفش كه، او هزيان می گويد، بر ايشان حمله مي کند؟!! عمر ديد كه حاضر نكردن دوات و كاغذ شايسته تر است؟؟ و گفتند: عمر دی‌د كه عدم حاضر كردن دوات و كاغذ شايسته تر است. جوابش: اين از غريب ترين غريب هاست. و عجيب ترين عجیب ها، و چگونه عدم حاضركردن دوات و كاغذ شايسته تر است در حالي كه رسول الله (ص) امر به حاضر كردن اينها داده است؟ و آيا عمر مي بيند كه رسول الله (ص) به چيزي امر كرد ه در حالي كه تر آن امر شايسته تر است؟ عمر ترسيد كه پيامبر اموري را بنويسد كه مردم از انجامش ناتوان باشند؟ -و غريب تر و عجيب تر اين گفته ي آنهاست: چنانچه او ترسيد كه پيامبر اموري را بنويسد كه مردم از انجامش ناتوان باشند پس به سبب ترك آن مستحق عذاب شوند. جوابش: چگونه از اين امر می ترسد در حالي كه پيامبر فرمود: بعد از آن گمراه نمی شوید؟ آيا آنها عمر را به دیدن عواقب امور آگاه تر و محتاط تر از پيامبر و مهربان تر و دلسوزتر از پيامبر بر امتش می بينند؟؟ هرگز. عمر از اینکه منافقین در این کتاب عیب جویی کنند ترسید؟؟ -و گفتند: شاید عمر از اینکه منافقین در درستی کتاب عیب جویی کنند ترسید برای اینکه او در حالت بیماری بود پس دلیلی برای فتنه می شد. جوابش: این (گمراه شدن) با وجود این فرمود ه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: «گمراه نمی شوید »، محال است، زیرا این نص است بر اینکه این کتاب، دلیلی برای امنیت امت از گمراهی است، پس چگونه ممکن است به وسیله ی اشکال گرفتن منافقان، سببی برای فتنه و اختلاف شود؟ و هنگامی که از منافقین ترسان بود که در درستی این کتاب عیب جویی کنند، پس چرا برای ایشان بذر عیب جویی را کاشت در آنجا که با پیامبر (ص) مخالفت کرد و ایشان (ص) را از آن منع کرد و گفت هذیان گویی است. و اما صحبت شان در تفسیر گفته ی عمر که گفت: کتاب خدا ما را کافی است، (این است) که خداوند متعال فرمود: *(ما فرطنا شی فی هذا الكتاب)(چیزی را د ر کتاب فرو گذار نکردیم)* و دیگر آنکه خدایی که از هر گوینده ای عزیزتر است، فرمود: *(اليوم اكملت لكم دينكم )( امروز برای شما دینتان را کامل کردم )* پس اشتباه است، برای اینکه این دو آیه، بیانگر امنیت از گمراهی نیستند، و هد ایت را برای مردم ضمانت نمی کنند، پس چگونه ممکن است، با اعتماد بر این دو آیه، درمورد این نوشته (وصیت) کوتاهی کرده باشد؟ و اگر وجود قرآن عزیز (به تنهایی)، موجب امنیت از گمراهی بود، د ر این امت، گمراهی و تفرق های که امید نمی رفت، واقع نمی شد. بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمه والمهدیین و سلم تسلیما کثیرا کتاب «التیه او الطریق ال یالله » یا همان «سرگردانی » اولین کتاب از تألیفات سید احمدالحسن (ع)، وصی و فرستاده ی امام مهدی (ع) می باشد. این کتاب قبل از اعلام رسالت ایشان؛ به جهانیان به عنوان سفیر امام مهدی (ع) با رعایت تقیه نگاشته شده است. بعد از این همه انتظار، یمانی موعود آمد و در اولین کتاب خود با جهانیان سخن می گوید. نوشته هایی که انسان را علاقه مند به مطالعه ی چندباره ی کتاب، می کند. پس از گذشت قرن ها، اولين طلوع مكتوبي كه امت را همزمان به ثقلين -قرآن و عترت- رهنمون می سازد. او در حالی سطرها را می نگارد که امت را در سرگردانی خطرناکی می بیند و این زمانی است که از اسلام فقط نامی باقی مانده و از قرآن فقط کتابی. او برایمان می گوید: «این نوشته ها مقدار کمی اشاره به حال و مقدار زیادی اشاره به آینده دارد. » پس به فکر رقم زدن بهترین آینده ای که مورد رضایت خدا و اهل بیت (ع) هست، باشیم. ما همان قومی هستیم که رسول الله (ص) فرمودند: «قسم به آنکه جانم در دست اوست دنباله روی سنت های پیش از خود خواهید بود. قدم به قدم بدون هیچ انحرافی از راه و روش آنها جدا نمی شوید، و سنت های بنی اسرائیل نیز از شما جدا نمی شود... » و اما اینکه بنی اسرائیل که بود و چه سنت هایی داشت؟ و به چه امتحاناتی مبتلا شدن، پاسخ به همه ی اینها را از زبان سلاله ی پاک رسول الله (ص)، در این کتاب می خوانیم. وصی رسول الله (ص)، که نگران امت پیامبرست؛ و می خواهد امت را از سرگردانی ای هم چون سرگردانی طولانی مدت بنی اسرائیل نجات دهد... در این کتاب: ** از ایمان و توکل بزرگ مردی سخن گفته شده است که زمین و زمان و آب دریا در برابر سیل عظیم ایمان او، خود را تسلیم می کند. ** از سرگردانی چهل ساله ی قومی سخن به میان آمده است که منتظر منجی زمان خود بودند و بسیار سختی ها برای این انتظار کشیدند ولی وقتی منجی آمد از او تبعیت نکردند و 40 سال در صحرا سرگردان شدند... و اما امت محمد (ص) هزار و اندی سال است که سرگردان است. و چه ظلم ها که به مردم و مومنین نشده است... و حال منجی و منتقم آمده است. او حقیقت هر چیزی را به ما نشان می دهد. سخنان پاک و طاهر او هم چون پدرانش اهل بیت (ع) روح انسان را ملکوتی می نماید: «هر فرد مسلمان باید به قلب خویش و آنچه در آن است رجوع کند؛ آیا از ترس خدا آکنده است یا از ترس طاغوت؟! این دو همزمان درقلب مؤمن جمع نمی شود » ایشان (ع) از حقیقت چهره ی منفور طاغوت های زمان و مصادیقش می گوید. به راستی تا به حال این طور فکر کرده ایم؟ به قلب خودمان رجوع کنیم. او به سؤالات مهمی که سا ل ها تمام اذهان حق طلبان مسلمان را به خود مشغول کرده به زیبایی پاسخ می دهد. رابطه ی اسلام با سیاست و حکومت چگونه است؟ و او می گوید: «آیا معقول است که خداوند مسلمانان را پس از رحلت پیامبر (ص) به حال خود واگذارد بدون آنکه امام معصومی برایشان تعیین کند؟ » **او از انکارها و تأویل کردن معجزات و پشت کردن های امت آخرالزمان به امامشان می گوید. «تا جایی که امت آخرالزمان فرو رفتن لشکر سفیانی ( که عذاب خداوند بر دشمنان است) را یک حادثه ی طبیعی تأویل می کنند!!. » ** از آزار و اذیت هایی که اوصیای پیامبر (ص) نهایت آزار و اذییت ها را تحمل کردند و شیعیانشان به قتل رسیدند و طاغوت ها با این امت همان کاری را کردند که فرعون با بنی اسرائیل می کرد... سید احمدالحسن (ع) با تمام حق آمده است لکن حق را به تدریج به امت می گوید تا اثرگذار باشد ایشان (ع) در کتاب خویش علاوه بر بیان علت تمام مشکلات مسلمین که همان علت سرگردانی است، سعی در مسکوت گذاشتن جزییات انحراف دیگر همچون نقش علمای بی عمل در امت اسلام دارد تا بدین ترتیب اصول نوین روانشناسی تربیتی در کلامشان موج بزند و امت تحت تربیت، را ذره ذره به سمت اصلاح پیش برد. در این تقیه و استفاده از روش تربیتی در نگارش کتاب، سیداحمد الحسن (ع) که درصدد متوجه ساختن امت به سرگردانی و علل آن و راه برو نرفت از آن می باشد با روشی بسیار ظریف از طرح انحراف رجوع به مجتهد واجدالشرایط که خود از علل وقوع سرگردانی است با یک جمله کوتاه گذشته و نگذاشتند اعتقادی که در حال حاضر بسیار رایج در امت اسلام می باشد، در این مرحله از هدایت و روشنگری امت به چالش کشیده شود و خواننده را از هدف اصلی کتاب که همانا بیان سرگردانی است دور نماید. سید احمدالحسن (ع) در جمله ای فرمود در صورت عدم وجود نایب خاص در زمان غیبت باید به فقیه جامع الشرایط رجوع کرد. و با این شرط در حقیقت رجوع به فقیه جامع الشرایط را باطل اعلام نمود ولی به طریقی که ذهن خوانندگان را فعلا درگیر نکرده تا تربیت تدریجی محقق شود و در کتا بها و نوشته های دیگر این انحراف به نوبه خود بیان و دلایل آن مطرح گردد. و اما بررسی روایتی مهم، که فقهای این عصر، برای اثبات خود و تقلید و ریاست های باطلشان به آن استناد می کنند. «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِامْرِ مَوْلَهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه. » به راستی حقیقت این روایت و حفظ کردن هوای نفس چیست؟ آیا امر به تقلید از مراجع شده ایم؟! پاسخ سیداحمدالحسن (ع) را در این کتاب مطالعه کنید. **و در انتهای این کتاب راهکارهای حقیقی خروج از سرگردانی هزارساله ی امت محمد (ص) را توضیح می دهند: از اهتمام به «نماز » اول وقت و توصیه به «دعا » در هر شرایطی، و واجب بودن «امر به معروف و نهی از منکر » برای هر فردی و از هر قشر جامعه ای می گوید از اهمیت «خمس و زکات » و رابطه ی «روزه » با فقرا می گوید. از «صبر » و تحمل سختی های معیشت؛ و «تقیه » که از مهم ترین عبادات هست؛ و »بسیاری از مؤمنین در تقیه زیاده روی و اندکی از مؤمنان در آن کوتاهی می کنند »و از جهاد در راه خدا با طاغوتیان و مراحل آن سخن به میان آمده است. و در انتها: « ** طی طریق در مسیر خروج از سرگردانی آسان نیست ولی عاقبتی نیکو دارد. » این موارد گوشه ای از مباحث مهم کتاب سرگردانی است. عزیزان را به مطالعه و تفکر در این کتاب مهم و کاربردی ارجاع می دهیم... قسمت سوم : آیا جهان به سمت بی نظمی ، زوال و فروپاشی پیش می رود؟! طبق مطالب قبل نتیجه می گیریم که مفهوم نظم بصری با نظم آنتروپی متفاوت است . نظم در مفهوم آنتروپی به دما ، حجم (در مورد گازها) ، حالت یک ماده یا سامانه ، و نوع و مقدار ماده بستگی دارد . و این عوامل تعیین کننده وجود نظم و میل آن به نظم یا بی نظمی می باشند ، مثلا نظم مایعات از جامدات کمتر است و ... که مثال هایش در بالا آمد . در حالیکه نظم بصری عبارتست از وجود قانون ، ساختار، عملکرد و یا ارتباط درونی دقیقی بین اجزای سیستم مانند وجود نظم در اجزای ساعت یا اعضای بدن جانداران زنده و ... . پس این سخن که چون در یک سیستم بسته به سمت افزایش آنتروپی (بی نظمی) می رویم پس جهان (که طبق فرضشان بسته د ر نظر می گیرند)به سمت بی نظمی می رود در دو حالت قابل قبول است : 1: هر چند که کل سیستم به سمت بی نظمی می رود ولی بخش هایی از آن ممکن است به سمت نظم و کاهش آنتروپی برود . 2: این گرایش به بی نظمی معارض وجود نظم ساختاری که ما د ر جهان و حیات زمینی می بینیم نیست . زیرا برخی از خد اناباوران با خَلط کردن معنای نظم بصری (آنچه که د ر برهان نظم و ... استفاده می شود) و مفهوم نظم در آنتروپی سعی د ارند به خیال خود برهان نظم را زیر سوال ببرن و نظم و قوانین حاکم بر طبیعت را ناد یده بگیرن !!! که این حاصل فهم نادرست ایشان از آنتروپی می باشد . پس قانون دوم ترمودینامیک با برهان نظم و وجود نظم ساختاریافته و هدفمند د ر جهان در تعارض نیست و وجود قوانین و نظم حاکم بر جهان د لالت بر ناظم و قانونگذار دارند و این برهان نه تنها با قانون دوم ترمود ینامیک در تعارض نیست بلکه کاملا موافق با آن و دلیلی بر وجود نیرو و محرکی غیبی می باشد و نظامی که در جهان و در حیات زمینی می بینیم ابطال کننده این جمله پوچ و بی اساس خد اناباوران می باشد که می گویند : «طبق قانون دوم ترمود ینامیک حرکت جهان به سمت زوال و فروپاشی است ، مگر نیروی بیرونی مانع آن شود ( که نشده). پس یا خدا وجود ندارد یا بدون هیچ دخالتی ناظر فروپاشی جهان نشسته . » و این در حالیست که جهان مطلقا به سمت فروپاشی نمی رود و نیرویی سبب پید ایش حیات و کهکشان ها شده است . که در این مورد احمد الحسن می نویسند : ما می دانیم که هستی نه در گذشته و نه در حال حاضر به سمت فروپاشی کامل حرکت نمی کند . ضمناً از طریق رصد یکی از انواع ابرنواخترها ، تابش پس زمینه ی کیهانی و اثر دوپلر به لحاظ علمی ثابت شد ه که جهان مسطح است و به سرعت در حال انبساط بوده و تا مدت های مدیدی نیز این وضعیت ادامه خواهد داشت . هنگام پرداختن به انرژی تاریک به این موضوع خواهیم پرداخت . فکر می کنم آنچه در خصوص آنتروپی و قانون دوم ترمود ینامیک بیان داشتیم ، برای برطرف ساختن اشکال سا ده ی پیشین کافی باشد . اکنون برای ساده سازی مطلب ، آنتروپی را رها می کنیم و به نتیجه ای که به آن رسیده اند و به آن نیز سخت معتقد شده اند می پردازیم ؛ اینکه آنها می گویند هستی د ر گذشته و حال به سمت زوال و نابودی و فروپاشی حرکت می کند . این نتیجه گیری آنها نه تنها درست نیست بلکه طبق مشاهد ات و رصد دقیق کیهان که صحت یافته های آن نیز به اثبات رسیده است موضوع کاملا برعکس می باشد . با توجه به اثر دوپلر ، تابش پس زمینه ی کیهانی و رصد ابرنواخترها جملگی حاکی از آن است که کهکشان ها به سرعت در حال دور شدن از یکد یگر هستند و جهان ماد ی که ما د ر آن زندگی می کنیم ، در گذشته و حال رو به رشد ، انبساط و از دیاد بوده است . حتی کهکشانی که د ر آن زندگی می کنیم یعنی کهکشان راه شیری نیز همچون گذشته دارای ابرهای گازی و غبار می باشد و به همین دلیل ستارگان جد ید ی در آن متولد می شود و تا آینده های بسیار دور نیز تولد ستارگان اد امه خواهد یافت . این یک واقعیت علمی ثابت شده و غیر قابل تردید است که برای نقض آنچه کورانی در کتاب خود آورده ، کفایت می کند . این مطلب را نیز اضافه می کنم که جهان بر اساس مد ل استان دارد یا تئوری انفجار بزرگ ، در آغاز دور شدن کهکشان ها از یکد یگر و سرد شد ن هستی در طول زمان، هستی از یک تکینگی یا یک روی داد کوانتومی آغاز شده است . سپس انفجاری رخ داد و ماده آرام آرام شکل گرفت . اکنون هستی در حال انبساط و افزایش است و مرحله ی جوانی خود را می گذراند و بر اساس محاسبات متقن علمی که از رصدهای دقیق سرچشمه گرفته است ، نه در گذشته و نه در حال به سمت نابودی و فروپاشی حرکت نمی کرد ه و نمی کند ؛ بلکه با سرعت در حال گسترش است . حتی اگر فرض کنیم که جهان مسطح نیست بلکه مانند سطح یک توپ دارای انحنا باشد و در پایان نیز به انقباض و فروپاشی برسد ، این مطلب از نظر علمی تا زمانی که هستی به حداکثر انبساط نرسید ه باشد و سپس به سمت انقباض و متلاشی شد ن روی نیاورد ، صحیح نخواهد بود ؛ یعنی تا هنگامی که انرژی که جهان را به سمت انبساط سوق می دهد یا همان انرژی مثبت جهان ، دیگر نتواند د ر برابر جاذبه ی ماده مقاومت کند . جهان تاکنون به حداکثر انبساط ممکن نرسیده است، بلکه هم چنان به سرعت در حال گسترش می باشد . بنابراین سخن آنها مبنی بر اینکه با توجه به قانون دوم ترمود ینامیک ، هستی در گذشته و حال به سمت زوال و فروپاشی پیش می رود از لحاظ علمی فاقد دقت و اعتبار می باشد و با واقعیت های ناشی از مشاهد ات نجومی و محاسبات علمی ریاضی همخوانی ند ارد . اثر دوپلر و تابش پس زمینه ای نشان می دهند که در حال حاضر جهان به سمت نابود ی حرکت نمی کند و نیز هستی در ابتدا پیچید ه و مرکب نبود ه که بعد اً به نقصان و زوال دچار شود ، بلکه برعکس ، جهان در ابتد ا بسیط (ساده) بود ه و سپس به سمت افزایش و ترکیب و پیچیدگی حرکت کرده و تا کنون نیز مسیر آن همین بو ده است. ادامه دارد ... نگرشی بر واقعه ولیعهدی امام رضا(ع) همه ی شیعیان با جزئیات تاریخی ماجرای ولایت عهدی امام رضا (ع) آشنایی داشته ولی این بار می خواهیم از منظری دیگر به این واقعه بنگریم؛ منظری که سید احمد الحسن (ع) پیش روی ما قرار دا ده اند. بیان سید احمد الحسن (ع) در مورد این واقعه نگرشی جدید به ما خواهد داد. نظر سید احمدالحسن (ع) درباره ی ولایت عهدی امام رضا (ع) سید احمدالحسن (ع) در کتاب فتنه ی گوساله جلد اول، به بیان فتنه ی سامری های زمان در طول تاریخ پرد اخته و شرح حال مرد می را بیان کردند که در بین سامری ها و طاغوت های زمان گرفتار آمده اند، و به عبرت گرفتن از ایشان دعوت می کنند. ایشان در ادامه ی سرگذشت امت پیامبر (ص) در صفحه ۱۳۷ بیان می کنند: «در پایان ناگزیر دو واقعه ی مهمی که در زندگی اوصیای پیامبر خاتم ( ائمه د وازده گانه) رخ داده است را بررسی می نماییم؛ چرا که با این مبحث در ارتباط می باشد: اول- صلح امام حسن (ع) ، دوم- ولایت عهدی امام رضا (ع) ». همین جا باید د قت شود که سید (ع) ولایت عهدی امام رضا (ع) را از جهت طرح بحث در این کتاب، شبیه به واقعه ی صلح امام حسن (ع) می دانند، یعنی همان قدر تلخ ... .» در صفحه ۱۳۸ آمده است: «موضوع دوم مسأله ی ولایت عهدی است که امام رضا (ع) پس از اینکه مأمون عباسی او را به آن کار وادار نمود؛ پذیرفت. این ولایت عهدی همانند وزارت یوسف در حکومت مصر می باشد که آن هم از سر اجبار بود، هر چند برای عموم مردم فایده هایی نیز در برداشت. بنابراین ولایت عهد ی امام رضا (ع) فتنه و امتحانی برای مؤمنان بود همان طور که خداوند سبحان بنی اسرائیل را امتحان نمود، آنگاه که مقرر فرمود، موسی (ع) در قصر فرعون طغیانگر -که لعنت خد ا بر او باد- پرورش یابد و زندگی کند. این مسأله نیز شبیه همان موضوع می باشد. ( أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ الَّلُه الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ). « آیامردم پنداشته اند، چون گویند ایمان آوردیم ،رها می شوند و آزموده نمی گردند؟ به یقین کسانی را که پیش از ﺁنها بودند، آزمو دیم، تا خداوند کسانی را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغ گویان را معلوم بدارد.( آیات 2 و 3 سوره ی عنکبوت). در نهایت کار به جایی رسید که مأمون امام رضا (ع) را مسموم نمود؛ پس از آنکه دریافت قادر به کنترل و محدود کردن عملکرد امام رضا (ع) نمی باشد؛ هرچند آن حضرت در قصر او و در اختیار وی بود » ( فتنه ی گوساله، ج 1). و در ادامه چنین نتیجه گیری می کنند: «این چنین زندگانی ائمه -اوصیای ائمه ی خاتم- جلوه ای از زندگانی انبیای پیشین بر این زمین بوده است؛ همگی «در میان طاغوت مسلطی که خون های مقدسشان را مباح می شمردند » و «پیروانش یا علمای بد کار بی عملی که به او تکیه می کردند »، و «امتی که آنها را تنها گذاردند » و پرستش گوساله و پیروی از سامری را اختیار کرد ه بود ند –مگر عده ی کمی که به عهد خداوند وفا کرد ند- گرفتار بود ند » (فتنه ی گوساله، ج ۱، ص ۱۳۹ ). با توجه به این کلام، سؤالاتی مطرح می شود: - امتحان مؤمنان در زمان امام رضا (ع) و موقعی که به ولایت عهدی انتخاب شدند، چه بود؟ - سامری و علمای بدکار بی عمل زمان امام رضا (ع) چه کسانی بود ند؟ - و امت چگونه ایشان (ع) را تنها گذاشتند؟ اول اینکه در دوره ی آشوب و شورش های بعد از کشته شدن مأمون بسیاری از علویان سراغ افرادی غیر از امام و بعضاً از نزدیکان ایشان، رفتند و به ایشان پیشنهاد رهبری قیام ها و شورش هایشان را دادند، گویا مسأله ی حکومت در میان خاندان بنی هاشم مسأله ی حکومت موروثی است نه وصیت به جانشینی که خد ا آن را خواسته است! هما نطور که در روایت داریم که امام صادق (ع) فرمود: «آیا می پند ارید کسی از ما بر شخصی که بخواهد وصیت می کند؟ خیر به خدا قسم، آن عهدی از خداوند متعال و رسولش صلی الله علیه و آله است برای مردی تا مردی دیگر؛ تا اینکه امر به صاحبش برسد » (الكافي ج 1، ص 307 ). وقتی مأمون به امام پیشنهاد خلافت داد، امام فرمودند: «اگر این خلافت از آن توست و خداوند آن را برای تو قرار داده است در این صورت جایز نیست لباسی را که خداوند آن را بر اندام تو پوشانیده از تن درآری و به دیگران بپوشانی و اگر خلافت از آن تو نیست پس روا نباشد که تو چیزی را به من قرار دهی که از آن تو نیست » (علل الشرایع جلد ۱). می توان به علویانی که در آن زمان به امامت فردی د یگر دست به شورش زدند، همین بیان امام رضا (ع) را گفت، که بعد از شورش و در صورت پیروزی می خواهند با حکومت به دست آمده چه کنند؟ برخی که حکومت را در دست خود نگه داشتند مانند حکومت یمن که تا پایان خلافت مأمون نیز در دست علویان و برادر امام، ابراهیم ابن موسی بن جعفر (ع) بوده است. و یا اینکه حکومت به دست آمده را به امام تقدیم می کنند؟ اگر آری، چرا از ابتد ا ایشان را همراهی نکر دند و به رأی ایشان عمل نکر دند و اگر خیر، پس ولایت را از آنِ چه کسانی می دانند؟ در عمل و در واقع بین مأمون و این علویان تفاونی وجود ندارد، زیرا همه حاکمیت را از آنِ غیر خد ا می دانند و شاید تفاوت علویان با مأمون در این باشد که حکومت را از آن بنی هاشم می دانند که در این صورت مصد اق این حدیث خواهند شد: عبد الَّله بن أبى يعفور گويد: «به امام صادق (ع) عرض كردم: مردى‌ ولايت شما را قبول دارد و از دشمن شما بيزارى می جويد و حلال شما را حلال می د اند و حرام شما را حرام مى داند و می پندارد كه امر در ميان شما خاند ان است و از ميان شما به سوى دیگران خارج نشده جز اينكه می گويد: آنان در آنچه بين خود شان است اختلاف د ارند و با وجود اينكه خود امامان پيشوا هستند هر گاه خود بر كسى متّفق القول شدند و گفتند: اين است، ما نيز می گوئيم همان امام است، آن حضرت فرمود: اگر او بر اين اعتقاد بميرد، به مرگ جاهليّت مرد ه است » ( غیبت نعمانی، باب هفتم حدیث 16 ). علت مرگ این فرد بر جاهلیت این است که فکر می کند، خلیفه ی الهی را کسی جز خد ا نصب می کند و نصّی بر آن وجود ندارد. و این امتحان اول علویان. اما امتحان بعدی علویان در کجا بود؟ در حدیث نورانی سلسلة الذهب می بینیم که امام رضا (ع) در میان انبوهی از شیعیان مشتاق و حافظان حدیث و محدثان فرمودند: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی، و من دخل حصنی امن من عذابی ». شیخ صدوق در امالی بیان می کند وقتی مرکب امام حرکت کرد، امام سراز هودج بیرون آورده و می فرمایند: «بشرطها و شروطها و انا من شروطها »( امالی شیخ ص دوق، مجلس ۴۱ ، حدیث ۸). و اما نکته ی د یگر، گفته شده است شهر نیشابور در آن روزگار از شهرهای آباد و پر جمعیت و مرکز علم و فرهنگ بوده و بسیاری از علما و محدثین و روات و فقها در آن شهر تمرکز یافته بود ند و بد ین جهت عده کثیری متجاوز از صد هزار نفر به تماشا و استقبال حضرت رضا (ع) بیرون آمد ه بود ند. این جمعیت کثیر از مر دم د نبال این هستند که حد یثی را خود از زبان امام رضا (ع) بشنوند یا ایشان را از نزد یک ببینند یا خود راوی حدیث ایشان باشند ( آماده بودن قلمدان ها برای نگارش حدیث). ولی میان این خواسته های مر دم، این امام است که به صورت پنهان در مرکبی به قتلگاه خویش می روند و مردم هم همه با حالی خوش، ایشان را بدرقه می کنند و امام در میان صد هزار نفر از علویان تنهاست به طوری که اد امه ی حدیث را به آرامی و هنگام حرکت مرکب بیان می کنند: بشرطها و شروطها و أنا من شروطها ... و مر دم پس از شنیدن حد یث خوشحالند که چنین حد یثی را دریافته اند در صورتی که شرط ورود به حصن را فراموش می کنند و امام را می برند به اجبار و اکراه... مأموران مأمون که با برنامه ریزی قبلی امام را از شهرهای شیعه نشین عبور نداده بودند ولی ناگزیر از گذر از نیشابور شدند، ولی علویان این فرصت را از دست داد ند؛ اگر این جمعیت خود امام را می خواستند خداوند سرنوشت این قوم را طوری دیگر رقم می زد طبق وعده ی خود خداوند سبحان و تعالی: ( ما یغیر بقوم حتی یغیرو بأنفسهم...) اما افسوس که اکثر افرادی که خود را شیعه می نامند از این امتحان سرشکسته می شوند و شاید به همین دلیل بود که گروهی از علویان که به د ید ار امام می آیند چند روزی منتظر می مانند تا نهایتاً امام به ایشان اجازه ی دیدار می دهند و بیان می کنند که علت تأخیر در پذیرش ایشان به این دلیل بوده که خود را شیعه نامیدند، و امام (ع) به ایشان فرمود: «شما محب ما هستید نه شیعه ما؛ شیعه آن کسی است که به فرمان ها و دستورهای ما گوش دهد و عمل کند » (بحارالانوار، ج ۶۵ ، ص ۱۶۲ ). و این گونه است که علاوه بر عامه ی مردم، علما و محدثینی که بین مردم و در نیشابور هستند به جای درایت حدیث، صرفاً حد یث امام را روایت می کنند و در جرگه ی علمای بی عمل قرار می گیرند. علاوه بر این می د انیم که همگان شخصیت مأمون را نه فقط یک حاکم، بلکه به عنوان یک عالم قبول داشتند؛ و می بینیم که مأمون خود از امام استفاده های بسیاری می کند چه در بحث طب و چه در بحث علوم حدیث و تفسیر و مناظره با علمای ادیان د یگر. به علاوه، مأمون خود طاغوت زما ن خود نیز بود که بر امام ملسط بود که خون ایشان را نهایتاً مباح دانست و با فریب مردم به عنوان شخصی که به امام احترام می گذارد باعث این شد که مر دم فکر کنند ولایت عهدی چیز خوبی برای امام بود ه و ایشان را تنها بگذارند. بعد از ولایت عهدی مأمون به نام امام سکّه ضرب می کند، با اینکه امام از قبل مسمّی به نام رضا (ع) بود، در متن ولایت عهدی چنین اظهار داشته که خود ایشان را رضا (ع) نامیده است و طوری وانمود کرد که امام (ع) بیمار شد ه و ایشان نگران بیماری امام هست ( با وجو دی که ایشان را در مسیر بازگشت از مرو به بغداد به مشورت خود امام رضا (ع) ، در حصر خانگی نگاه داشته بود) و بعد از شهادت امام نیز سربرهنه و پابرهنه پیشاپیش پیکر امام در تشییع ایشان حضور داشت و امام (ع) را بعد از برد اشتن لحد قبر هارون، در کنار قبر پدرش دفن می کند. و این چنین امام مظلومانه به شهادت می رسد بدون اینکه کسی متوجه شود که عامل آن مأمون بود ه است به طوری که برخی نقل قول ها در تاریخ هست که ایشان به مسومیت (غیرعمدی) یا دلایلی واهی چون زیا ده روی د ر خورد ن انگور ( با وجود داشتن کتاب طب الرضا) از د نیا رفتند؛ و نیز اگر قتل ایشان توسط مأمون محرز می شد، حتما حرکت هایی از جانب علویان در اعتراض به این ترور د یده می شد؛ ولی این گونه نشد ... . و شاید به همین دلایل هست که سید احمد الحسن (ع) ولایت عهدی امام رضا (ع) را از جهت امتحان شیعیان و پیروان و علمای بد کردار معاصر با ایشان و تنهایی امام در میان امت خود، مشابه د وران امام حسن (ع) می دانند و آن را امتحانی برای پیروان می دانند.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 38
مشاهده فایل پی دی اف