نشریه زمان ظهور 206
بررسی تطبیقی حکم فقهی اجیر شدن در عبادات قسمت دوم به قلم ذاکره احمدی مناقشه و بررسی نظر فقهای شیعه و اهلسنت و نظر سید احمد الحسن مناقشه و بررسی نظر فقهای شیعه: نقد دلایل صحت عبادات استیجاری: نقد سبب اول 1. معقول نیست که دو عنوان بر یک فعل اجیر تعلق بگیرد، زیرا انصاف این است که این دوگانگی و تقسیم، یک تحلیل ذهنی است و در خارج از ذهن چیزی بیشتر از آن وجود ندارد. نتیجه این است که این تحلیل، هرچند در ذهن ممکن است، اما در جهان خارجی حقیقتی بیشتر از آن وجود ندارد. [1] همچنین قصدِ گرفتن اجرت و استحقاق آن با اخلاص در عبادت منافات دارد، بنابراین عبادت محقق نمیشود مگر اینکه به واسطه آن اجرت استحقاق شود. همانطور که معروف است در دفع منافات، قصد استحقاق اجرت بهگونهای است که داعی بر داعی باشد و در طول قصد امتثال قرار گیرد، یعنی قصد تحقق عنوان مستأجر علیه و قصد استحقاق اجرت در طول عمل نماز به قصد امتثال است، نه در عرض آن، تا مانع از اخلاص در عبادت نشود. و بار دیگر بر آن ایراد شده است که قصد استحقاق اجرت در عرض قصد امتثال و شریک علت است، زیرا تحقق عنوان مستأجر علیه، یعنی عبادت، به حصول دو امر متوقف است: (اول) ذات عبادت که مثلاً عمل نماز است. و (دوم) عنوان امتثال. بنابراین، کسی که به عبادت قصد میکند، قصد تحقق عنوان مستأجر علیه را در هریک از اجزای آن دارد، و داعی نسبت به خود عمل دو امر است: (اول) تحقق این جزء از مستأجر علیه. و (دوم) قصد امتثال. همچنین با تسلیم طولیت و ادعای اعتبار اخلاص بهصورت طولی همانطور که در عرض اعتبار دارد، به او منتهی میشود. [2] 2. نماز از واجبات عبادی است که در آن قصد قربت شرط است و هدف از واجب، تقرب به خداوند است. تفاوت بین نمازی که با عنوان امتثال و با قصد استحقاق اجر انجام میشود و نمازی که به همین شکل برای وسعت روزی، ادای دین و برآورده کردن نیازها انجام میشود، این است که نیت قربت در نماز، مقصود اصلی آن است و نایب هیچ اختیاری در ذات عمل ندارد. بنابراین نمیتواند به خداوند تقرب جوید. [3] نقد سبب دوم 1. امر (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) یک امر توصلی است، نه تعبدی؛ بنابراین نمیتوان از طریق آن نیت قربت را در نظر گرفت. توضیح این موضوع این است که: اوامر الهی به دو نوع تقسیم میشوند: 1- اوامر توصلی، مانند امر به پاک کردن نجاست از مسجد، که یک امر توصلی است و نیازی به نیت قربت ندارد. یعنی وقتی مکان نجس طبق شرایطش شسته میشود، پاک میشود، چه نیت قربت وجود داشته باشد و چه نه، هرچند که نیت قربت ثواب بیشتری به همراه دارد. 2- اوامر تعبدی، مانند امر الهی به نماز و روزه و امثال آن، که در این موارد نیت قربت ضروری است و اگر بدون نیت قربت انجام شوند، باطل و بیارزش خواهند بود. براساس توضیحات فوق، آیا (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) یک امر توصلی است یا تعبدی؟ بدون شک، این یک امر توصلی است. وقتی ما یک معامله انجام میدهیم، مشمول این امر هستیم، اما معامله یک عمل توصلی است و نیازی به نیت قربت ندارد. [4] 2. مشکل این راهحل، مشکل "دور" است؛ و میدانیم که "دور" باطل است. بنابراین، این راهحل صحیح نیست. توضیح این است که: براساس این نظریه، ما مشکل قصد قربت را از طریق اوامر اجاره مانند (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) حل میکنیم. به این معنا که دستوری که از طرف اجاره میآید، قصد قربی را در عبادات استیجاری اصلاح میکند. اما مشکل اینجاست که باید یک عمل صحیح و لازم وجود داشته باشد تا اجاره واجب شود. در غیر این صورت، اگر بخواهیم صحت مورد اجاره را با دستور "وفاء" اصلاح کنیم، دوری به وجود خواهد آمد، زیرا صحت اجاره به صحت این عبادت وابسته است، درحالیکه صحت و مشروعیت این عبادت استیجاری به صحت اجاره و دستور (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) وابسته است. [5] 3. حکم جواز اجاره برای مرده براساس اجماع است که هر امری که برای مستأجر مباح باشد، میتوان در آن اجاره کرد؛ و ازاینرو چنین عقدی صحیح نیست، زیرا به امور واجب مانند نماز و روزه مربوط میشود و به همین دلیل برخی از فقها میگویند: «اگر خریدار آنچه را که با عقد باطل خریده است، قبض کند، مالک آن نخواهد بود و بر او ضمانت خواهد بود.» [6] نقد سبب سوم اجاره برای انجام نماز واجب بعد از فوت - مبتنی بر دو مقدمه است: یکی اینکه نماز برای میت جایز است، و این موضوع مورداجماع است و اخبار صحیح نیز بر آن دلالت دارد؛ اما ما میگوییم: عمل صالحی که به میت هدیه داده میشود، بهعنوان محل وفاق واقع میشود، نه عملی که از بابت استیجار باشد. [7] و دوم اینکه هر زمان که نماز برای میت جایز باشد، اجاره کردن برای او نیز جایز است. اما این مقدمه در عموم اجاره بر اعمال مباحی که میتواند برای مستأجر انجام شود، داخل است. و میگوییم: اعمالی که به نیابت از او پس از مرگش انجام میشود، نتیجۀ تلاش او در کسب ایمان و اصول عقایدی است که نیابت از او را توجیه میکند، بنابراین این اعمال به او نسبت داده میشود. [8] نقد سبب چهارم این اخبار توسط فقها تفسیر شده است و ممکن است در تفسیر آن اشتباه کرده باشند. بلکه برخی از این فقها خودشان در اعتماد به این استدلال تردید دارند و متوجه شدهاند که تنها اعمالی که بهطور داوطلبانه و بدون دریافت پاداش انجام میشود، برای میت مفید است. و میگوید: «حداکثر چیزی که از اخبار ثابت شده این است که آنچه را که نیکوکار برای میت انجام میدهد، به او نفع میرساند، نه بهطور مطلق.» [9] به نقل از شیخ قمی که میگوید: «شاید مقصود از اخباری که برخی از اصحاب به آن استدلال کردهاند و در دلالت آنها ابهام وجود دارد، ظاهراً بیان رخصت و جواز باشد، نه وجوب قضا بهطور مطلق.» [10] و همچنین میگوید: «اعتماد بر چنین دلایلی در حکمی که مخالف با اصل است، وجهی ندارد، بهویژه با فتوای اکثر برخلاف آن.» [11] بررسی نظریات اهلسنت بسیاری از فقهای اهلسنت بر این باورند که اجاره در عبادات بدنی خالص صحیح نیست. اشکالی که در فتاوای این فقها به چشم میخورد این است که با وجود ذکر حکم، نتوانستهاند استدلال کامل و صحیحی برای این نظر ارائه دهند. اکنون ما درصدد بیان نظر یمانی آلمحمد (ع) هستیم تا استدلال ایشان را روشن کنیم و نظر صحیح را مشخص نماییم؛ و این نیز دلیلی دیگر بر وسعت علم آن انسان حکیم و بزرگ باشد. نظر سید احمد الحسن نماز، روزه و حج از عبادات واجب هستند که نیت و قصد قربت از ارکان آنها به شمار میرود. از دیدگاه سید احمد الحسن، قضا کردن نماز و روزﮤ والدین بر عهدﮤ پسر بزرگتر واجب است و اگر شخص دیگری بهطور داوطلبانه و بدون دریافت اجرت این عبادات را برای والدین انجام دهد، مانعی ندارد و وجوب از دوش پسر بزرگتر ساقط میشود. ایشان در پاسخ به این سؤال که دربارﮤ «قضا کردن آنچه بر عهدﮤ والدین بوده» است، میگوید: «اگر شخصی یا افرادی بهطور داوطلبانه قضا کنند، وجوب از پسر بزرگتر ساقط میشود و اگر این داوطلبی بدون کوتاهی از جانب او باشد، گناهی بر او نیست. اما اگر او در قضا کردن آنچه بر عهدﮤ والدینش بوده است کوتاهی کرده باشد، گناهکار است.» [12] سید احمد الحسن گرفتنِ اجرت برای نماز یا روزه را سببِ باطل شدنِ نماز و روزه میداند و میگوید: «گرفتنِ اجرت در ازای نماز و روزه به نیابت از میّت، باطل است.» [13] «و اگر افرادی قبلاً بهخاطر نماز و روزه اجری دریافت کردهاند و اکنون به باطل بودن این عبادات پی بردهاند، میتوانند نماز و روزه را برای امواتی که بهخاطر قضا کردن آنها در گذشته اجری دریافت کردهاند، قضا کنند (اگر نمیدانستند که نماز و روزه در ازای اجرت بدعت است)؛ اما باید نیت قضا کردن آنها را بهخاطر قربت به خدا داشته باشند و نه بهخاطر اجری که در گذشته دریافت کردهاند.» [14] با وجود اینکه حج یکی از عبادات است، اما به نظر میرسد که نیابت اجارهای برای حج باطل نباشد. در این زمینه گفته شده است: «اگر حج در ذمۀ شخصی ثابت شود و سپس او بمیرد، از اصل ترکهاش انجام میشود. اگر بر او دینی باشد و ترکه محدود باشد، بین دین و اجرتالمثل به نسبت تقسیم میشود.» [15] ایشان همچنین میگوید: «اگر وصیت کند که بهجای او حج به جا آورند و اجرت را معین نکند، به او اجرتالمثل تعلق میگیرد. و اگر واجب باشد، از اصل مال پرداخت میشود و اگر مستحب باشد از ثلث مال. اجیر براساس قرارداد، مستحق دریافت آن است. و اگر برخلاف آنچه شرط شده عمل کند، اجرتالمثل به او تعلق میگیرد.» [16] همچنین دربارﮤ دریافت اجرت در برابر قرائت قرآن پاسخ میدهد که:« دریافت اجرت در برابر قرآن با صدای بلند جایز است،حتی اگرانسانی حضور نداشته باشد؛ چراکه از مؤمنان جنی که دیده نمیشوند،حضور خواهند داشت.» [17] دلایل نظر سیداحمد الحسن: عدم وجود قصد قربت در نماز و روزﮤ استیجاری این مسئلۀ مهمی است که فقهای آخرالزمان بهزعم خود آن را حل کردهاند؛ و آن، اجازه گرفتن اجرت برای نماز است. این موضوع در اینجا مطرح شده است، زیرا به قضا کردن نماز میت مربوط میشود، درحالیکه باید گفته شود، نماز از واجبات عبادی است و شرط صحت آن نیت قربت است، بنابراین نماز بدون نیت قربت صحیح نیست. سید احمد الحسن می گوید: «اخذ اجرت برای نماز خواندن به نیابت از میت باطل است، زیرا در چنین نمازی نیت قربت به خداوند متعال وجود ندارد. اگر اجرت نبود، او به نیابت از این میت نماز نمیخواند، پس نماز او قربت به مال است، نه به خداوند متعال.» [18] ایشان همچنین میگوید: «بر پسر بزرگتر واجب است که قضاهای نماز والدین را به جا آورد. اگر او نتواند این قضاها را به جا آورد یا وجود نداشته باشد، میتواند شخصی خیرخواه به نیابت از میت، نمازهای او را قضا کند. اگر خیرخواهی وجود نداشته باشد، میتوان به ازای نمازهای روز و شب میت، یک مُد از غذا صدقه داد. و پاسخ به سؤالِ حکم پولی که بهعنوان اجارﮤ نماز برای میت دریافت میشود چیست؟ این است که باید طبق آنچه گفته شد عمل شود (یعنی به نیابت از میت، یک مُد از غذا بهعنوان صدقه برای نماز هر روز داده شود).» [19] وجود نيت كسب مال و اجرت شخصی که برای به دست آوردن مزد، کاری انجام میدهد، تنها نیتش کسب پول است و نمیتواند نیت الهی داشته باشد. در این باره گفته میشود: «جایی که نیتِ قربت به خداوند متعال در چنین نمازی یا روزهای وجود ندارد، اگر مزد نبود، نه نماز میخواند و نه روزه میگرفت به نیابت از این میت. پس نماز و روزهاش قربتی برای پول است، نه برای خداوند متعال. و اگر پسرِ بزرگتری وجود نداشته باشد که باید قضاهای والدین را به جا آورد، یا اگر وجود داشته باشد و نتواند قضاهای آنها را به جا آورد، و نیز هیچ نیکوکاری برای انجام قضاهای میت از نماز و روزه وجود نداشته باشد، باید به ازای هر روز روزه، یک مُد از غذا برای میت صدقه داده شود و برای نمازِ روز و شب نیز یک مُد از غذا صدقه داده شود. این مبلغ، براساس تفصیلاتی که پیشتر ذکر شد، عمل میشود.» [20] جواز استیجار در حج بهسبب وجود هزینههای این سفر با وجود اینکه حج یک واجب عبادی است و نیاز به نیت قربت دارد، اما از آنجا که انجام فریضۀ حج مستلزم هزینه کردن پول است، هیچ مانعی برای اجاره کردن بهمنظور انجام این فریضه وجود ندارد، زیرا اجرتِ مستأجر در مقابل هزینههایی است که در این راه متحمل میشود. به همین دلیل گفته شده است: «گرفتن اجرت برای انجام حج به نیابت از میت جایز است.» [21] همچنین میگوید: «اگر برای کمک به سفر استخدام شود و شرط کند که خوراک و وسیلۀ نقلیه یا بخشی از آن را تأمین کند، و او باقیمانده را در دست داشته باشد و هزینۀ خانوادهاش را نیز تأمین کند، بر او واجب است و این عمل، او را از فرض (حج) کفایت میکند اگر به نیابت از خود حج به جا آورد.» [22] و لذا جایز است که زن برای مرد و همچنین برای زن دیگری حج به جا آورد. و اگر کسی بهعنوان اجیر برای حج استخدام شود و در راه بمیرد، اگر احرام ببندد و وارد حرم شود، حجِ او برای کسی که بهجای او حج کرده است، کافی خواهد بود. [23] نتیجهگیری به نظر میرسد که مشهور بین فقهای شیعه این است که اجاره در تمام عبادات صحیح است، درحالیکه اهلسنت بر این باورند که اجاره در برخی عبادات بدنی، مانند نماز و روزه، صحیح نیست. دلایل آنها مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. درحالیکه نظریۀ صحیح، طبق بیان سید احمد الحسن، که با تفسیرها و دلایل کامل توضیح داده شده است، مشخص میکند که دلیل اصلی عدم صحت اجاره در عباداتی مانند نماز و روزه، عدم وجود نیت قربت است و همین موضوع منجر به بطلان این اعمال میشود. والحمدلله اولاً وآخراً وظاهراً وباطنا منابع: [1] المکارم الشیرازی، حيل شرعية وطرق صحيحة للتعامل (بالفارسی: حيلههاى شرعى و چارهجويىهاى صحيح)، ص70. [2] الغروي الإصفهاني، الإجارة، ج1، ص218. [3] المصدر السابق، ج1، ص224. [4] المکارم الشیرازی، حيل شرعية وطرق صحيحة للتعامل (بالفارسی: حيلههاى شرعى و چارهجويىهاى صحيح)، ص63. [5] المصدر السابق، ص64 [6] روحالله الخميني، موسوعة الإمام الخميني 22 و 23 (تحرير الوسيلة)، ج1، ص539، الطبعة الثالثة، 1434 هـ ق، مؤسسة تنظيم ونشر الآثار الإمام الخمينى. [7] الشهيد الأول، ذكرى الشيعة في أحکام الشريعة، ج2، ص80. [8] المصدر السابق، ج2، ص78. [9] القمّي، غنائم الأيّام في مسائل الحلال والحرام، ج5، ص426. [10] المصدر السابق، ج5، ص432. [11] المصدر السابق، ج5، ص434. [12] السید احمد الحسن، إعداد الشيخ علاء السالم، الاجوبه الفقهیه، کتاب الصیام، الجواب السؤال/60، ص17، الطبعة الأولى، 1432 هـ - 2011 م. [13] السید احمد الحسن، الاجوبه الفقهیه، کتاب الصلاة: صلاة الإجارة، الجواب السؤال/64، ص31، الطبعة الثانية، 1432 هـ - 2011 م. [14] السید احمد الحسن، الجواب المنیر عبر الأثير (أجوبة السيد أحمد الحسن على الأسئلة الواردة عبر الإنترنت)، الجواب السؤال/334، ص81، الجزء الرابع، الطبعة الأولى، 1432 هـ - 2011 م. [15] السید احمد الحسن، شرائع الإسلام: الجزء الثانی، کتاب العبادات، کتاب الحج، مسائل أربع، الأولى، ص34، الطبعة الرابعة، 2015 م. [16] المصدر السابق، الجزء الثانی، کتاب العبادات، کتاب الحج، مسائل ثمان، الثانیة، ص37. [17] السید احمد الحسن، الاجوبه الفقهیه، کتاب الصلاة: صلاة الإجارة، الجواب السؤال/139، ص33. [18] الشيخ علاء السالم، احکام الشریعه بین السائل و المجیب: ج2 - الصلاة، بطلان صلاة الإجارة، ص139. [19] المصدر السابق، ص139 [20] السید احمد الحسن، إعداد: علاء سالم، الاجوبه الفقهیه: کتاب الصلاة، صلاة الإجارة، ص31، الطبعة الثانية، 1431 هـ - 2010 م. [21] السید احمد الحسن، جواب المنیر عبر الأثير: الجزء الثانی، الجواب السؤال/121، الطبعة الثانية، قسم الرابع، الاسئله الفقهیه، 1431 هـ - 2010 م، ص131. [22] السید احمد الحسن، شرائع الإسلام: الجزء الثانی، کتاب الحج، ص33، الطبعة الرابعة، 1431 هـ - 2010 م. [23] المصدر السابق، القول في النیابه، ص36. گفتوگوی داستانی؛ فصل دوم قسمت دوم «مثل پسر انسان» و «قدیمالایام» به قلم متیاس الیاس و ساره که گویی زندگیشان پس از ایمان به دعوت فرستادﮤ عیسی - احمد الحسن - رنگ دیگری به خود گرفته بود و هر روزشان با هدفِ ابلاغ این خبر به دیگران برنامهریزی میشد، تصمیم گرفته بودند مهمانی کوچکی ترتیب دهند و از دوستان نزدیک خود بخواهند به منزل آنان بروند و با آنها دربارﮤ احمد الحسن و دعوتش گفتوگو کنند. الیاس در حال کمک به همسرش برای تدارک دورهمی دوستانهشان بود که زنگ اعلان گوشی همراهش به صدا درآمد. هنگامی که وی پیام آن شخص مسیحی را مشاهده کرد، لبخندی زد و آمادﮤ پاسخگویی به او شد. ساره که متوجه خوشحالی همسرش شده بود، از او پرسید: «مطمئنم خبر خوشی به تو رسیده که اینطور پرانرژی و خندان شدهای، اتفاقی افتاده است؟» الیاس پاسخ داد: «بله، همان آقای مسیحی که از پسر انسان بودنِ عیسی برایم نوشته بود، مباحثه را ادامه داده و به آخرین پیامم جواب داده است. این موضوع برایم بسیار امیدوارکننده است، چراکه نشان میدهد با انسان بیتفاوت و بیعلاقهای نسبت به این موضوعات روبهرو نیستم. از خداوند میخواهم کمکش کند که قلبش هرچه زودتر به حقانیت احمد الحسن شهادت دهد.» ساره نیز خوشحال شد و دعا کرد خداوند راه را برای او به نور هدایت خودش روشن کند. آن شخص مسیحی در جواب پیام الیاس نوشته بود: «چرا در اولین پاسخی که برایت نوشتم، از تو خواستم که ابتدا کتاب مقدس را بخوانی و سپس قدم به میدان ادعاگری بگذاری. حتی اگر بپذیرم منظور عیسی از مشرق در فصل ۲۴ انجیل متی عراق است: "27 زیرا همچنان که برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر میشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد". و احمد الحسن همان موعودی است که از مشرق میآید، اما چشمم را نمیتوانم به امثال این آیات ببندم: «13 و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلپس آمد، از شاگردان خود پرسیده، گفت: "مردم مرا که پسر انسانم چه شخص میگویند؟" ۱۴ گفتند: "بعضی یحیای تعمیددهنده و بعضی الیاس و بعضی اِرمیا یا یکی از انبیا." ۱۵ ایشان را گفت: "شما مرا که میدانید؟" ۱۶ شمعون پطرس در جواب گفت که «تویی مسیح، پسر خدای زنده!"» [۱] میبینی؟! عیسای مسیح بهصراحت خود را پسر انسان معرفی میکند. دربارﮤ این سخن عیسی چه میگویی؟ این آیه را چگونه به احمد الحسن مرتبط میدانی؟ بیا و بپذیر که تشبیه آمدن پسر انسان به برق و صاعقه همخوانی بیشتری با دیگر آیات دارد. پس نه عراقی منظور کلام عیسی بوده و نه پسر انسانی بهغیر از عیسی وجود دارد.» الیاس تصمیم گرفت کارهایی را که بر عهدهاش بود به اتمام برساند و سپس به پاسخ دادن به آن شخص مسیحی بپردازد. او گوشی خود را کنار گذاشت تا به انجام کارها برسد که ساره متوجه شد و گفت: «الیاس جان، چه میکنی؟ کار زیادی نمانده، خودم تمامش میکنم. تو زمان را از دست نده.» سپس با لبخندی این آیه را خواند: «و وقت را دریابید، زیرا این روزها شریر است.» [۲] الیاس از همسرش تشکر کرد و به اتاقش رفت تا پاسخ آن شخص را بنویسد. او نوشت: «دوست عزیز، لازم است این نکته را دربارﮤ عقیدﮤ ما بدانی. ما معتقدیم پسر انسان تنها به یک نفر اشاره ندارد، بلکه گاهی منظورِ آیات عیساست و گاهی احمد الحسن. من نیز برایت مثالی از انجیل متی دارم: «18 چون عیسی جمعی کثیر دور خود دید، فرمان داد تا به کناره دیگر روند. ۱۹ آنگاه کاتبی پیشآمده، بدو گفت: «استادا، هرجا روی تو را متابعت کنم.» ۲۰ عیسی بدو گفت: «روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانههاست. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» [۳] روشن است که منظور از پسر انسان در این آیات عیساست. اما اکنون به آیۀ ۲۷ از فصل ۲۴ انجیل متی بازمیگردیم: «زیرا همچنان که برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر میشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد.» همانطور که پیشتر هم توضیح دادم، عیسی در این سخن خود به جهات مشرق و مغرب تأکید دارد و منظور از مشرق عراق است و منظور این آیه احمد الحسن است. الیاس بعد از نوشتن این پاسخ، با اینکه مطالب غافلگیرکنندﮤ دیگری برای شخص مسیحی داشت، اما تا اینجای بحث به همین موارد اکتفا کرد. او سپس بهسراغ دیگر واکنشها و پرسشهای دنبالکنندگان صفحهاش رفت که به آنها نیز جواب دهد که با این پیام روبهرو شد: «چرا شما پیروان احمد الحسن تمام نمیشوید؟! هنوز در اثبات حقانیت احمد الحسن برای شیعیان درماندهاید، با این حال بهسراغ مسیحیان هم رفتهاید؟! با آبروی اسلام بازی نکنید. پسر انسان فقط امام مهدی است نه کسی دیگر!» الیاس متوجه شد که این بار با یک جوان شیعه روبهرو شده است. او در جواب آن جوان نوشت: «درود بر شما، این صفحه، حقانیت احمد الحسن را با دلایل قطعی و محکم براساس کتاب مقدس بیان میکند و پاسخها منطبق بر باورهای اهل کتاب است. اما برای رهایی شما از این عقیدﮤ اشتباه که پسر انسان، امام دوازدهم شیعیان است، بر خود واجب میدانم که به یاری خداوند پاسخت را بدهم. کلام خود را با این جمله آغاز کردی: «چرا شما پیروان احمد الحسن تمام نمیشوید؟» واقعاً انتظار داری که تمام شویم؟ امکان ندارد! ما خیلی وقت است که کارمان شروع شده و تا همیشه ادامه دارد. با پیروان منجی موعود سخن میگویی! ما نه تمام میشویم و نه کم، بلکه روزبهروز بر افراد قافلهمان افزوده میشود. همچنین در ادامه گفتی: «هنوز در اثبات حقانیت احمد الحسن برای شیعیان درماندهاید، با این حال بهسراغ مسیحیان هم رفتهاید؟» دوست عزیز، سخنانت مرا به یاد این آیات انداخت: «28 زیرا کیست از شما که قصد بنای بُرجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآوُرد خرج آن را بکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟ ۲۹ که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هرکه بیند تمسخرکنان گوید، ۳۰ این شخص عمارتی شروع کرده، نتوانست به انجامش رساند. ۳۱ یا کدام پادشاه است که برای مقاتله با پادشاه دیگر برود، جز اینکه اول نشسته تأمل نماید که آیا با ده هزار سپاه، قدرت مقاومت کسی را دارد که با بیست هزار لشکر بر وی میآید؟ (انجیل لوقا، فصل ۱۴). [۴] چه فکری با خود کردهای؟ واقعاً تصورت این است که در اثبات حقانیت باورمان ماندهایم و بدون آمادگی پا به عرصۀ تبلیغ گذاشتهایم؟ ما ایمانداران به احمد الحسن پس از اینکه خود به حقانیت ایشان پی بردیم، شروع به مطالعه و بررسی تمامیِ اشکالاتی که از سوی بزرگان عقاید گوناگون به ادعای وی وارد شده است، پرداختهایم و با یاری خداوند کاملاً آمادﮤ پاسخگویی به سؤالات محققان هستیم. اگر ما در اثبات حقانیت وی درمانده باشیم، نباید روزبهروز بر تعداد پیروان ایشان افزوده شود. پس، از تو میخواهم با ذهنی آزاد و رها از هرگونه تعصب و پیشداوری به بررسی دلایل وی بپردازی. گفتی آبروی اسلام را نبرید ... این سخن از سوی کسی که کتابهای احمد الحسن را مطالعه نکرده است طبیعی است. پیشنهاد میکنم نوشتههای وی را بخوانی تا برایت روشن شود که هیچکس به اندازﮤ ایشان و اینچنین محکم و قطعی از رسول خدا محمد (ص) و جانشینان ایشان دفاع نکرده است. با احمد الحسن است که تازه متوجه میشوی محمد (ص) چه کسی بوده است. و تازه آنهنگام است که به مسلمان بودن خود میبالی. بگذریم! گفتی پسر انسان امام مهدی (ع) است. اکنون این آیه را بخوان و به سؤالم پاسخ بده: «و در رؤیای شب نگریستم و اینک مثلِ پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیمالایام رسید و او را به حضور وی آوردند.» [۵] اگر پسر انسان امام دوازدهم شیعیان است، پس «مثلِ پسر انسان» چه کسی است؟ و قدیمالایام کیست که «مثلِ پسر انسان» به حضورش میرسد؟ از طرفی دیگر، مگر شما بر این باور نیستید که امام مهدی (ع) از مکه در عربستان ظهور میکند؟! اما مکه نسبت به مکان عیسی در زمانی که وعدﮤ ظهور پسر انسان را میداد، جنوب است نه شرق! و عیسی آمدن او را از مشرق بشارت داد. این مشکل را چگونه حل میکنید؟! موضوع مهم دیگر این است که فردی که از عراق آمد و مصداق سخن عیسی شد، همان سید احمد الحسن است. علاوهبر این، رمزگشایی او از این آیه نیز نشان میدهد که او صاحب وصیت عیسی (ع) است، زیرا کلید قفل متون الهی همواره در دست فرستادﮤ خداوند قرار دارد. پس از آن، هرگونه شکوتردید، سودی برای فرد نخواهد داشت، چراکه این شک، پس از رسیدن به یقین رخ میدهد. بنابراین، باید بررسی کرد که آیا راز این آیات آشکار شده است یا خیر؟ اگر راز آنها بیان شده باشد، کار تمام است و کسی که آن را رمزگشایی کرده، صاحب حقیقی آن خواهد بود. از همین رو، تنها سید احمد الحسن بهعنوان صاحب این آیه معرفی میشود. در نهایت، امیدوارم هیچ مسلمانی با آبروی اسلام و مسلمانان بازی نکند، درحالیکه حتی کوچکترین آشنایی با کتاب مقدس ندارد.» الیاس دقایقی منتظر پاسخ آن شخص مسیحی و جوان مسلمان ماند. وقتی دیگر هیچ پیامی دریافت نکرد، بهسراغ همسرش رفت که به او کمک کند. آنها همۀ کارها را انجام دادند و سپس تصمیم گرفتند پیش از رسیدن مهمانها، با هم آیات مربوط به احمد الحسن در کتاب مقدس را بخوانند و دربارﮤ دلایل ارتباط این آیات با ایشان صحبت کنند. این کار بخشی از روزمرهشان شده بود؛ گویی به آنها شوق و انگیزه میداد و آنها را از روزمرگیهای بیهدف دور میکرد. آنها مشغول گفتوگو با یکدیگر بودند که صدای اعلان پیامی از گوشی الیاس شنیده شد، پیامی از سوی آن شخص مسیحی. او که مباحثۀ الیاس و آن جوان شیعه را دربارﮤ پسر انسان خوانده بود و متوجه شده بود که برخی از شیعیان، پسر انسان را امام دوازدهمشان میدانند، در پاسخشان نوشت: «جالب است! شما مسلمانان تکلیفتان با خودتان هم معلوم نیست. لااقل ما مسیحیان در این عقیده که عیسی پسر انسان است اختلافی نداریم. الیاس، من پاسخ سؤالت را میدهم، چون اطمینان دارم که آن جوان نه میداند مثلِ پسرِ انسان کیست و نه قدیمالایام. و فکر میکنم با این پرسشی که مطرح کردی، خود نیز به سختی افتادی، چون اکنون من هم سؤالم از تو همان است. اگر معتقدی «پسر انسان» احمد الحسن است، پس «مثل پسر انسان» چه کسی است؟ «و در رؤیای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیمالایام رسید و او را به حضور وی آوردند.» و اما پاسخ من: «مثل پسر انسان» همان «پسر انسان» یعنی عیسای مسیح است و «قدیمالایام» خداوند پدر است که همیشه بوده و تا ابد خواهد ماند. او مسئلۀ حکمرانی ملکوت را خاتمه میدهد و سرانجام سلطنت و جلال و ملکوت را به مثلِ پسر انسان میسپارد.» الیاس در پاسخ او نوشت: «دوست عزیز، با این سخنت که گفتی، شما مسلمانان تکلیفتان با خودتان معلوم نیست، موافقم! و البته نهتنها مسلمانان که تمامی پیروان عقاید الهی اینچنین هستند، مثلِ خود شما! کافی است تفسیر پدران کلیسا و در کل، نظراتِ مفسران مسیحی دربارﮤ آن بیست و چهار پیرِ اطراف تختنشین در مکاشفۀ یوحنا را بخوانید تا برایتان روشن شود آنها نیز تکلیفشان با یکدیگر مشخص نیست! با نهایت تأسف، میبینیم که اکثریت پیروان این عقاید، ادعای پیروی از خلفای خداوند را دارند، اما در مقابل، بیتوجه به وصایا و سفارشها و بشارتهایشان رفتار میکنند. بگذریم! ابتدا از قدیمالایام شروع کنیم. معتقدی که منظور از او خداوند است. اکنون به این آیات توجه کن: «و نظر میکردم تا کرسیها برقرار شد و قدیمالایام جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و ... .» [۶] همچنین در آیۀ ۲۲ از همین فصل آمده است: تا حینی که قدیمالایام آمد و ... اکنون به این سؤالاتم پاسخ بده. آیا در باور تو خداوندی که لاهوت مطلق است، دارای اعمال و صفات بشری است؟ جلوس میکند و مینشیند؟! میآید و میرود؟! یا موی سر دارد؟! شاید نمیدانی با این عقیدهای که به آن قائل هستی، برای خداوند محدودیت ایجاد کردهای و در نتیجه، لاهوت مطلق بودنش را نفی کردهای. تصور کن کسی بر جایی بنشیند. طبیعی است که او برای نشستنش نیازمند مکان است. همچنین محیطی را نیز اشغال میکند، در نتیجه نیازمند محیط هم هست. یا آمدن شخصی را در نظر بگیر. او از جایی به مکانی که تو هستی، میآید. پس آن شخص حرکت کرده است و دیگر در آن مکان ابتدایی که از آن حرکت نموده، وجود ندارد، یا به عبارتی دیگر در آنجا نیست. آیا این توصیفات شایستۀ خداوندی است که ازلی و همیشگی است و همهجا حضور دارد، و به هیچکس و هیچ چیز نیازمند نیست؟ پس قدیمالایام نمیتواند خداوند قادر مطلق باشد. و اما در نهایت، احمد الحسن پرده از راز این شخصیت برداشته است. ایشان فرمودهاند: «اما قدیمالایام، پس او امام مهدی (ع) است». [۷] همچنین در کتاب «سرگردانی یا راه به سوی خدا» مینویسند: «در آن به «قدیمالایام» نامگذاری میشود، برای طول عمرش.» در نتیجه، «مثل پسر انسان» همان پسر انسانی است که از عراق میآید و سپس به حضور پدرش، امام مهدی یا قدیمالایام میرسد.» آن شخص مسیحی که منتظر پاسخ الیاس مانده بود، برایش نوشت: «خجالت نکش، راحت باش! من هم اصلاً متوجه تضاد سخنانت نمیشوم! ... معلوم است چه میگویی؟! ابتدا میگویی منظور از «پسر انسان» احمد الحسن است، اکنون هم وی را مصداق «مثلِ پسر انسان» میدانی؟! تکلیف ما را معلوم کن. آخر کدامیک به او اشاره دارد؟ پسر انسان یا مثل پسر انسان؟!» الیاس پاسخ داد: «دوست عزیز، با احترام فراوانی که برایت قائل هستم باید بگویم، مگر تو که میگویی عیسی هم «پسر انسان» و هم «مثل پسر انسان» است، خجالت میکشی؟! لطفاً توضیحاتم را با دقت بخوان. من در ابتدای سخنانم گفتم که ما مصداق «پسر انسان» را تنها احمد الحسن نمیدانیم، بلکه معتقدیم عیسی نیز پسر انسان است. اما در آیۀ ۲۷ از فصل ۲۴ انجیل متی، زمانی که عیسی به کوه زیتون رفت و از آنجا بشارت ظهور پسر انسان از مشرق را داد، منظور او احمد الحسن است که از مشرقِ آن مکان، یعنی عراق، آمده است. این نکته را هم باید بگویم که پسر انسان بودن عیسی به معنای نفی پسر انسان بودن دیگران نیست. همانطور که مسیح بودن شائول، داوود و کوروش هم به معنای انکار مسیح بودن عیسی نیست. «داوود وی را گفت: "چگونه نترسیدی که دست خود را بلند کرده، مسیح خداوند را هلاک ساختی."» [۸] و این است سخنان آخر داوود: «وحی داوودبن یسّا. و وحی مردی که بر مقام بلند ممتاز گردید، مسیحِ خدای یعقوب، و مغنّی شیرینِ اسرائیل.» [۹] همچنین خداوند به مسیح خویش یعنی به کوروش چنین میگوید: «دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امّتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود.» [۱۰] آیا میتوان گفت چون این افراد با عنوان مسیح معرفی شدهاند، پس عیسی دیگر نمیتواند مسیح باشد؟! قطعاً خیر! «پسر انسان» نیز یک توصیف و لقب است و اشکالی ندارد که به کسی غیر از عیسی نیز اطلاق شود. و اما «مثلِ پسر انسان»، بیا با یکدیگر سَفَری در آیات کتاب مقدس داشته باشیم. همانطور که میدانی در فصل چهارم کتاب ملاکی آمده است: «5 اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد.» حتماً میدانی که بشارت بازگشت ایلیا داده شده بود و همه منتظر او بودند، اما سالها گذشت و یحیی آمد. عیسی در وصف او گفته است: «۱۰ شاگردانش از او پرسیده، گفتند: "پس کاتبان چرا میگویند که میباید الیاس اوّل آید؟" ۱۱ او در جواب گفت: "البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود. ۱۲ لیکن به شما میگویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند، بلکه آنچه خواستند با وی کردند؛ به همانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید." ۱۳ آنگاه شاگردان دریافتند که دربارﮤ یحیای تعمیددهنده بدیشان سخن میگفت.» [۱۱] میبینی، دوست من؟ عیسی نحوﮤ آمدنِ پسر انسان در زمانهای آخر را بیان کرده و آن را به آمدن یحیی تشبیه کرده است. یحیی میآید، اما عیسی میگوید: «الحال الیاس آمده است ...»، و یهود یحیی را نمیپذیرد، چون منتظر بودند ایلیا بهطور دقیق با همان نام بیاید. در نتیجه، یحیی در یک مرحله، «مثلِ ایلیا» میشود و آمدنش به بازگشت ایلیا تعبیر میگردد، درحالیکه نه خودش ایلیا بود و نه نامش دقیقاً همنام او بود. و این اتفاق یکی از وقایعی است که به شکست یهود در شناخت خلفای خداوند منجر شد. در فصل ۱۱ انجیل متی، نیز از زبان عیسی دربارﮤ یحیی میخوانیم: «14 و اگر خواهید قبول کنید، همان است الیاس که باید بیاید. ۱۵ هرکه گوش شنوا دارد بشنود.» اکنون نیز احمد الحسن یا «مثل پسر انسان» آمده است و آمدن او بهعنوان ظهور پسر انسان تلقی میشود. هرکه گوش شنوا دارد بشنود.» او پاسخ خود را نوشت و منتظر پیام آن شخص مسیحی بود که با صدای همسرش به خود آمد. ساره از او خواست لباسهایش را عوض کند و آمادﮤ مهمانی شود، چون وقت آمدن مهمانها نزدیک بود. الیاس گوشی همراهش را کنار گذاشت و بهسراغ کمد لباسهایش رفت، اما درست همان لحظه زنگ اعلان پیام گوشیاش به صدا درآمد. چون مشتاق مباحثه با آن شخص بود، از تعویض لباس منصرف شد و گوشیاش را برداشت و با این پاسخ روبهرو شد: «برداشت من از سخنانت این است که در عقیدﮤ شما آمدن احمد الحسن به معنای ظهور عیساست و اینطور که تو داری پیش میروی، دیگر هیچ امیدی به بازگشت خودِ عیسی نیست!» الیاس در پاسخ او نوشت: «خیر، اشتباه متوجه شدهای. ما از احمد الحسن آموختهایم که عیسی پادشاهی است که خداوند تعیین کرده و او را به آسمان برده است. سرانجام، او همراه امام دوازدهم ما شیعیان، امام محمدبن الحسن العسکری، بازخواهد گشت.» ایشان میفرمایند: «آن حضرت (ع) میدانست که در آن زمان نمیتواند بسیاری از امور فاسد را تغییر دهد، اما حداقل میتوانست ضربهای بر آن جامعۀ فاسد وارد کند، و حتی بر تاریخ انسانی در روی این زمین [اثرگذار باشد]، و چشمانتظار نتایجی بزرگ در آینده باشد، چه در آیندﮤ نزدیک یعنی پس از صعودش به آسمان، و چه آیندﮤ دور، یعنی پس از بازگشتش در قیامت صغرا، یعنی زمان ظهور امام مهدی محمدبن الحسن العسکری (ع).» [۱۲] همچنین در کتاب دیگری از ایشان میخوانیم: «در آغاز غیبت عیسی (ع)، جانشینان و فرستادگان وی فرستاده شدند تا حقیقتی را که عیسی (ع) از سوی خداوند آورده بود تثبیت و دین خداوند را بر زمین منتشر کنند. ازجملۀ ایشان «شمعون صفا»ست یا آنگونه که در انجیل نامیده شده است «سمعان پطرس» و همچنین «یوحنای بربری» که اسمش در انجیل «یوحنای لاهوتی» است. سپس رسالت عیسی (ع) متوقف شد، اما توقف موقت آن به این معنا نیست که تا ابد خاتمه یافته است. هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که این موضوع را تأیید کند، بلکه دلایلی وجود دارد که عکس این قضیه را ثابت میکند، ازجمله اینکه عیسی (ع) هنگام بازگشتش و نزدیکشدن قیامت صغرا، کسی را که تمثیلی از اوست ارسال خواهد کرد ... .» [۱۳] همانگونه که پیشتر هم گفتم، میتوانی برای مطالعۀ سخنان بیشتر از احمد الحسن به درگاه رسمی انتشارات ایشان مراجعه کنی: www.almahdyoon.co پس ما نیز منتظر بازگشت عیسی (ع) هستیم و معتقدیم که او با امام مهدی (ع) بازمیگردد. اما در یک مرحلۀ مشخص، آمدن فرستاده و شبیه وی یعنی «مثلِ پسر انسان» به ظهور خود عیسی تعبیر میشود، مانند آمدن یحیی که در کلام عیسی به بازگشت ایلیا تلقی شده است.» الیاس دیگر گوشیاش را کنار گذاشت و بازهم از خداوند خواست نور ایمان را به قلب آن شخص مسیحی بتاباند. او سپس بههمراه همسرش آمادﮤ ورود مهمانان شدند. منابع: [1] انجیل متّی، فصل ۱۶ [2] افسسیان ۱۶:۵ «ترجمۀ هزارﮤ نو: "فرصتها را غنیمت شمارید، زیرا روزهای بدی است."» [3] انجیل متی، فصل ۸ [4] انجیل لوقا، فصل ۱۴ [5] دانیال ۱۳:۷ [6] دانیال ۹:۷ [7] سید احمد الحسن، وصی و فرستادﮤ امام مهدی (ع) در تورات، انجیل و قرآن، ص 51. [8] ۲سموئیل ۱: ۱۴ [9] ۲ سموئیل ۲۳: ۱ [10] اشعیا ۴۵: ۱ [11] انجیل متی، فصل ۱۷ [12] سید احمد الحسن، گوساله، ج ۱، ص 72. [13] سید احمد الحسن، وصی و فرستادﮤ امام مهدی (ع) در تورات، انجیل و قرآن، ص ۳۶. فرازهایی از خطبههای نمازجمعه حسنه ده برابر پاداش دارد خطیب: سید احمد موسوی برخی از مردم اینگونه تصور میکنند که هر حسنه ده برابر پاداش دارد. البته این اصل از نظر مبنا صحیح است. اینکه «حسنه ده برابر پاداش دارد»، سخنی از امیرالمؤمنین (ع) است که فرمودند، شگفت دارم از اینکه یک واحد، ده برابر خود را مغلوب میسازد. واحدها گناهان هستند و دهبرابرها حسنات. اما اینگونه نیست که برخی تصور میکنند که حسنه برای همه، مطلقاً ده برابر پاداش دارد. بههیچوجه! گناه به یک برابر حساب میشود و در روز قیامت، حسنات در یک کفۀ ترازو و گناهان در کفۀ دیگر قرار داده میشوند. مقدار تفاوت این است که اگر گناهانش بیشتر باشد، به اندازﮤ این تفاوت عذاب خواهد شد و اگر حسناتش بیشتر باشد، به همان اندازه نعمت خواهد یافت. مسئله به این شکل جبری یا ریاضی نیست. اول. اینکه برای حسنه ده برابر پاداش داده میشود، مربوط به همۀ مردم نیست، بلکه مخصوص مؤمنان است. دوم. میزان و حساب حسنات در تمام طول زندگی انسان ادامه دارد. بنابراین، این تصور که اگر حسنهای ثبت شد، محال است عملی انجام شود که آن را کاهش دهد یا از بین ببرد اشتباه است. [پناه بر خدا] همچنین، این تفکر که اگر کسی گناهی مرتکب شد، آن گناه هرگز از بین نمیرود یا محال است که گناهان او به حسنات تبدیل شوند نادرست است. درست این است که امکان دارد خداوند، اعمال برخی از مردم را باطل کند [پناه بر خدا] بهگونهای که تمام اعمالی که در طول زندگی خود انجام دادهاند، بر باد رفته و نابود شود. و همانطور که گفتیم، حسنه ده برابر پاداش دارد، اما فقط برای مؤمنان، چنانکه امام صادق (ع) میفرمایند. از زراره، از محمد، از ابنمسلم، از امام باقر (ع) روایت شده است که: «از ایشان دربارﮤ این سخن خداوند پرسیدیم، "هرکس کار نیکی انجام دهد، برای او ده برابر آن پاداش است." این کار نیک [که ده برابر پاداش دارد] برای ضعفای مسلمین است؟" امام علیهالصلاةوالسلام فرمودند: "نه، بلکه این پاداش برای مؤمنان است و بهراستی که سزاوار است خداوند به آنان رحم کند."» https://youtu.be/scSyBiyxMXM?si=RIm7YXtBtvtt5yXK عهد فراموششده را چگونه به یاد بیاوریم؟! درنگی بر پیمان فراموششده و حقیقت حجرالأسود به قلم سمیه احمدی مقدمه: همۀ ما بارها و بارها در معرض سؤالاتی بنیادین قرار گرفتهایم که با آفرینش ما و هدف از آمدنمان به این دنیا در ارتباط است؛ سؤالاتی از قبیل اینکه: • دلیل متولد شدن ما و آمدنمان به این کرﮤ خاکی چه بوده است؟ • هدف از راه رفتن، حرف زدن و هزاران فعالیت دیگر در زندگی، پس از اینهمه سال، چیست؟ • ما از زندگی خود چه میخواهیم؟ • آیا کمال مادی که با ثروت، موقعیت اجتماعی و ... به دست میآید، همۀ آن چیزی است که از ما انتظار میرود؟ • و ... شاید اگر به گذشتۀ خود بازگردیم و در آنچه بودهایم درنگی داشته باشیم، بهتر بتوانیم به پاسخ این سؤالات دست یابیم؛ ازاینرو امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «رحمت خدا بر بندهای که بداند از کجا آمده و در کجا هست و به کجا می رود.»[۱] آیا این حیات زمینی اولین تجربۀ ما در یک عالم امتحان است؟ آیا تا به حال، کسی دربارﮤ آنجا با ما سخن گفته است؟ پیدایش نخستین حتماً شما هم اصطلاح «عالم ذر» را شنیدهاید، عالمی که در ادبیات دینی ما با عناوین مختلفی به آن اشاره شده است؛ نامهایی همچون: • عالم ذر • عالم نفْسها • عالم اشباح • النشأة الاُولی یا پیدایش نخستین • عالم عهد و میثاق اصل وجود عالم ذر در ادبیات دینی، حقیقتی ثابت و انکارناپذیر است، البته نه بهطور مطلق، زیرا جز متدیّنان کسی به آن قائل نیست. اما در بیش از ده آیه از قرآن کریم و دهها روایت، با عناوین گوناگون به آن اشاره شده است.[۲] در حقیقت، همۀ ما انسانها پیش از ورود به این عالم امتحان در کرﮤ خاکی، امتحان دیگری را در عالمی دیگر تجربه کردهایم؛ عالمی که ماهیتی متفاوت از این عالم داشته و آزمون ما در آن نیز، متناسب با ویژگیهای همان عالم بوده است.[۳] و افراد براساس نتیجهای که در آن عالم بهدست آوردند، به دستههای مختلفی تقسیم شدند.[۴] در پارهای از روایات، به دو امتحان قولی و فعلی (یا زبانی و عملی) در عالم ذر اشاره شده است، یعنی اقرار به ربوبیت با پاسخ گفتن به یک سؤال، و رفتن بهسمت آتش.[5] نکتۀ قابلتوجه اینجاست که با ورود انسانها به امتحان دنیا، آنان امتحان پیشین و نتیجۀ آن را فراموش میکنند؛ آنگاه هر فردی هر نتیجهای را که در امتحان ذر به آن دست یافته باشد، در امتحان دنیا نیز همان را تکرار خواهد کرد. سید احمد الحسن، در تفسیر آیۀ ۶۲ سورﮤ واقعه: ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ﴾، «النشأة الاُولیٰ» را به عالم ذر تفسیر نموده و علت فراموش کردن آن عالم از جانب بندگان را نیز بیان کرده است: «آفرینش نخست، همان عالم ذر است که در آن، امتحان نخستین بوده است و فرزندان آدم از آن آگاهی دارند؛ ولی هنگامیکه به این عالم آمدند، حجاب متراکم جسمانی و سپس شهوات و گناهانشان و غفلتِ آنها از یاد خدا، ایشان را در پرده گرفت. اولیا از پیامبران، فرستادگان و حجتها (ع) این آفرینش و نشئت را متذکّر میشوند و دوستداران خود را در آن میشناسند، و هرکس که فطرتی پاک داشته باشد این عالم پیشین را به یاد میآورد و وضعیت خود را در آن میداند، ولی عموم مردم: (نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ) (خدا را فراموش کردند و خدا نیز نفسهایشان را از یادشان برد)... آنها بهسبب غفلتشان از خدا و اهتمام به عالم جسمانی و غوطهور شدن در شهوات، از نفسهایشان و از عالم پیشین که در آن زندگی کردهاند و از وضعیت خود در آن، چیزی به یاد نمیآورند.»[۶] همچنین در جایی دیگر، در پاسخ سؤالی در ارتباط با حکمت امتحان دوباره - آن هم وقتی نتیجۀ امتحان پیشین دوباره تکرار میشود - میفرماید: «اعطای فرصت دوباره، واقعی است و توهمی و عاری از حقیقت نیست. خداوند سبحان به مردم فرصت واقعی داده است تا اگر نتیجۀ ذر بد بود، آن را تغییر دهند. ولی از آنجا که حقایق آنان زشت و پلید است، همان نتیجه تکرار میشود. یعنی حکمت این است که خداوند، بخشنده، مهربان و دلسوز است، و این فرصت دیگر، برای آشکار کردن بخشش و کرم و رحمت خداوند سبحان است.»[۷] عالم عهد و میثاق چنانکه پیشتر اشاره کردیم، یکی از اسامی عالم ذر، عالم عهد و میثاق است. بیشترین تعداد از روایاتی که دربارﮤ عالم ذر سخن گفتهاند، روایاتی است که به امتحان مخلوقات در آن عالم و عهد و میثاقی که از آنها گرفته شد اشاره دارد.[۸] منظور از عهد و میثاق، پیمان و اقراری است که در عالم ذر نسبت به ربوبیت خداوند و ولایت محمد و آلمحمد، از خلایق گرفته شد. در واقع، چنانکه دانستیم، انسان عهد و میثاقی را که پیشتر در عالم ذر از او گرفته شد فراموش میکند و سپس به این دنیا قدم میگذارد. اما آیا با فراموش کردن انسانها این عهد هم فراموش شده، یا آنکه در این دنیا در جایی به ودیعه نهاده شده است؟ آیا در میان مقدسات دینی نماد خاصی برای آن ذکر شده است؟ آیا بین این نماد و متذکر شدن یا به یاد آوردنِ عهد فراموششده ارتباطی وجود دارد؟ ما در قبال عهد فراموششده چه وظیفهای داریم و چطور میتوانیم آن را به یاد بیاوریم؟ سنگ عهد و میثاق در احادیث اهلبیت (ع) به جایگاه ویژﮤ سنگ سیاه یا حجرالأسود اشاره شده است. حجرالأسود سنگ سیاهی است که در رکن عراقی کعبه (زاویۀ شمالی) قرار دارد. در روایت طولانی از امام صادق دربارهٔ حجرالأسود توضیحات ارزشمندی وجود دارد. این روایت کمک میکند این سنگ عظیمالشأن را بهتر بشناسیم. [۹] از تأمل در این روایت و سایر روایات مربوط به حجرالأسود، نکاتی را دربارﮤ این قطعهسنگ عظیمالشأن درمییابیم که عبارتاند از: 1. حجرالأسود مَلَک و فرشتهای عظیمالشأن و از بزرگان ملائکه بود. وقتی خداوند از ملائکه عهد و پیمان گرفت، آن فرشته اولین نفر از ملائکه بود که به آن ایمان آورد و اقرار کرد و خداوند او را بر جمیع مخلوقاتش امین قرار داد و عهد و پیمان خلایق را در او به امانت گذاشت. ۲. او عهد گرفتهشده را به مردم یادآور میشود و به نفع کسی که به عهد خود وفا کند شهادت میدهد و در قیامت میآید تا بر خلایق حجت را اقامه کند. 3. حجرالأسود گوهری بهشتی است که عهد و پیمان خلایق در آن به ودیعه نهاده شده است. ۴. خداوند حجرالأسود را همنشین آدم در بهشت قرار داد تا او را به عهد و پیمان مذکور متذکر شود و یادآوری کند، و هر ساله آدم نزد او به عهد و پیمان گرفتهشده اقرار کند و آن را به این وسیله تجدید نماید. ۵. هنگامی که آدم عصیان نمود و از بهشت بیرون شد، به آن عهد و پیمانی که از او و نیز از فرزندانش نسبت به محمد و وصیاش گرفته شده بود دچار غفلت و فراموشی شد. و در نهایت، در کنار این سنگ بود که توبه کرد. ۶. حجرالأسود مروارید درخشانی بود که بهسبب غفلت و فراموشی بندگان و گناهان آنها سیاه شد. 7. حجرالأسود نقطۀ آغاز و پایان طواف حج است. ۸. مناسک حج و بوسیدن حجرالأسود بهمنزلۀ تجدید عهد و پیمانی است که در امتحان پیشین از بنیآدم گرفته شده است. 9. حجرالأسود بهمنزلۀ دست خداست و استلام و بوسیدن آن موجب آمرزش گناهان و شهادت دادن وی در روز قیامت نسبت به وفای عهد انسان میشود. 10. رسول خدا و ائمه (ع) در مقام ابراهیم (ع) و روبهروی این سنگ نماز خواندند و به آن سجده نمودند و این نماز را سنت نهادند. به هنگام خواندن نماز، این سنگ در جهت قبلۀ انسان قرار میگیرد. ۱۱. این سنگ در کتب آسمانی و روایات یاد شده است و از آن با عنوان «سنگ عهد و میثاق»، «سنگ زاویه»، «سنگ اصلی بنا» و «سنگی که حکمرانی طاغوت با آن پایان مییابد» یاد شده است. ۱۲. حجرالأسود همان قائم آلمحمد (ع) و منجی آخرالزمان است؛ آنگونه که در روایات پیامبر خدا، حضرت محمد (ص) و اهلبیت ایشان (ع) وارد شده، او در آخرالزمان خواهد آمد.[10] یادآوری عهد فراموششده؛ چرا و چگونه؟! نیک میدانیم که یادآوری و به خاطر آوردن، ازجمله ویژگیهای پسندیدهای است که در شمار سربازان عقل به حساب آمده است؛ و در مقابل، غفلت و فراموشی در زمرﮤ لشکریان جهل به شمار رفته است.[۱۱] اما بهراستی چگونه میتوان عهد و پیمان اخذشده در عالم ذر را به خاطر آورد؟! امام صادق (ع) در بخشی از دعای روز غدیر میفرماید: «... ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلًا وَ الْجُودَ جُوداً وَ الْكَرَمَ كَرَماً رَأْفَةً مِنْكَ وَ رَحْمَةً إِلَى أَنْ جَدَّدْتَ ذَلِكَ الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً نَاسِياً سَاهِياً غَافِلًا فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَّرْتَنِي ذَلِكَ وَ مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ هَدَيْتَنِي لَهُ فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أَنْ تُتِمَّ لِي ذَلِكَ وَ لَا تَسْلُبَنِيهِ حَتَّى تَتَوَفَّانِي عَلَى ذَلِكَ ...» «سپس از سرِ لطف و رحمت و مهربانیات، پس از هر فضیلتی، فضیلتی دیگر و پس از هر بخششی، بخششی دیگر و بهدنبال هر کرمی، کرمی دیگر را ارزانی داشتی؛ تا آنگاه که این عهد را، پس از تجدید آفرینشم، برایم تجدید کردی، درحالیکه من بسیار فراموشکار و سهلانگار و غافل بودم. تو با یادآوری آن بر من، نعمتت را استوار ساختی و با آن بر من منّت نهادی، و مرا بدان هدایت فرمودی. خدای من، آقای من و مولای من، در شأن توست که این نعمت را بر من تمام گردانی و آن را از من مگیری، تا آن هنگام که مرا به آن بازگردانی.»[۱۲] طبق کلام محمد و آلمحمد (ع)، منظور از تجدیدعهد در این دعای شریفه، همان عهد و پیمان عالم ذر است. در این باره سید احمد الحسن میفرماید: «این سخن امام صادق (ع): ﴿بعد تجديدك خلقي﴾ (پس از تجدید آفرینشم) یعنی تو مرا پس از آنکه در عالم ذر خلق فرمودی، در این دنیا آفریدی؛ و این سخن ایشان (ع): ﴿جددت ذلك العهد لي تجديدا﴾ (این عهد را برایم تجدید نمودی) یعنی به یادم آوردی و مرا در این دنیا اقرارکننده به ولایت اولیای خود (پیامبران و اوصیا علیهمالسلام) قرار دادی، همانگونه که آن زمان که مرا در عالم ذر خلق نمودی، با فضل تو به آن اقرار کردم. پس چرا به یاد نمیآورید؟ و چرا تلاش نمیکنید و از خداوند نمیخواهید که به یادتان بیاورد؟! حال آنکه آن زمان که حجابها برداشته شود و همانند انبیا، حقایق ملکوت برای انسان کشف گردد، همه به یاد میآورند.»[۱۳] بنابراین، منظور از تذکر و یادآوری عالم ذر، یادآوری معرفتی است که پیشتر در عالم ذر نصیبمان شده است. یعنی ما در این عالم به معرفت و علم جدیدی در حقانیت خداوند نمیرسیم، بلکه تنها آن معرفتی را که در عالم ذر نصیبمان شده به یاد میآوریم. در نتیجه، ایمان مؤمنان و تأیید به حقانیت خداوند و اوصیای او از آن جهت است که معرفت قبلی خود را دوباره زنده میکنند. بنابراین، منظور از یادآوری عالم ذر به این معنا نیست که خودِ آن عالم و صحنۀ امتحان را به یاد آوریم، چنانکه فراموشی عالم ذر از لوازم حتمی امتحان و آزمایش در این دنیا نیز هست و این امتحان هم تا انتهای عمر ما در این دنیا ادامه دارد. البته اینکه کسی یا کسانی در مواقعی به خواست خدا آن عالم را به یاد بیاورند نیز بعید نیست و منافاتی با تفسیر اولیه از یادآوری عالم ذر ندارد. فرستادههای خداوند مُذکِّر و یادآور هستند انبیا و اوصیای الهی مُذکِّر و یادآور هستند و باعث میشوند ما آن معرفتی را که در عالم ذر نصیبمان شده است، به یاد بیاوریم. دکتر علاء سالم مینویسد: «از زراره نقل شده است: از امام صادق (ع) دربارﮤ این آیه پرسیدم: (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدم ...) (و هنگامی را که پروردگارت گرفت از بنیآدم ...) حضرت فرمود: «معرفت در دلهایشان ثبت شد و آن موقف را فراموش کردند، یک روز آن را به یاد خواهند آورد، و اگر این نبود، هیچ کس نمیفهمید خالق و روزی دهندهاش کیست.» و این مُذکِّر و یادآوریکننده کسی نیست جز خلیفۀ خدا. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «پس خداوند رسولانش را در میانشان برانگیخت و پیامبرانش را بهدنبال هم بهسوی آنان گسیل داشت تا از مردم بخواهند میثاق فطرت خویش را ادا کنند و نعمتهای فراموششدﮤ او را به آنها یادآوری کنند و با تبلیغ بر آنان احتجاج کنند و گنجینههای دفنشده در عقلهایشان را بیرون آورند ...» (نهجالبلاغه، قسمتی از خطبۀ حضرت دربارﮤ آغاز آفرینش آسمانها و زمین و آفرینش آدم).[۱۴] رنج و زحمت فرستادگان برای یادآوری عهد فراموششده سید احمدالحسن مینویسد: «اینکه فرستادگان گناهان امتهایشان را به دوش میکشند به این معنا نیست که آنها گناه نقض عهد و پیمان منکران جانشین خدا را، که بر این انکار میمیرند، متحمل میشوند، بلکه آنها گناه کسی را بر دوش میگیرند که در این زندگانی دنیا برای مدتزمانی از یادآوری این عهد و پیمان غفلت ورزیده و نقضعهد نموده است. بهعلاوه، اینکه فرستادگان گناهان امتهایشان را متحمل میشوند به این مفهوم نیست که آنها بهجای امتهایشان، خود اهل گناه و معصیت میشوند، بلکه به این معناست که بارهایی اضافی و زحمت و مشقت بیشتری در تبلیغ رسالات خود در این دنیا برای مردم بر دوش میگیرند که این موضوع، طبیعتاً با ارادﮤ خود آنها صورت میگیرد، زیرا خودشان چنین چیزی را طلب مینمایند. چه بسیار پیش میآید که یک پدر مهربان و دلسوز، پیامدهای خلافکاری و اشتباه فرزندانش را بر عهده میگیرد، هرچند ممکن است این کار زحمت و مشقت برای او در پی داشته باشد... . »[۱۵] سخن پایانی - دانستیم که هدف از خلقت ما و ورود به این دنیا معرفت است و تکلیف ما در این دنیا به یاد آوردن عهد و میثاق و وفای به آن است. - انسان با ایمان به فرستادﮤ الهی در این دنیا، عهد عالم ذر را به یاد آورده و تجدید میکند. - سنگ موجود در زاویۀ شرقی خانۀ خداوند (حجرالأسود)، نماد این عهد و میثاق است و در قیامت به اینکه انسان به عهد خود وفا کرده یا خیر، شهادت خواهد داد. - در واقع، فرستادگان الهی آمدهاند تا عهد فراموششده را به ما یادآور شوند و در این مسیر، متحمل رنج و سختی بسیاری میشوند و اصطلاحاً «بار گناهان امت را بهدوش میکشند»، چنانکه رنگ سیاه حجرالأسود نیز نمادی از همین به دوش کشیدن گناهان است. - اگر در زمانهای گذشته، فرستادههای خداوند و انصار آنها، بهخاطر غفلت مردم متحمل رنج و مشقت اضافی میشدند، در این زمان نیز امام مهدی (ع) و انصار ایشان و در رأس آنها شخص سید احمد الحسن، بهدلیل غفلت و سستی دیگران، بارهایی اضافی و زحمت و مشقت بیشتری را در تبلیغ دعوت مهدوی به دوش میگیرند؛ مؤيد این مطلب آنکه: به تصریح اهلبیت (ع)، امر فرج و برپایی دولت عدل مهدوی در گرو فراهم آمدن ده هزار نفر یار است؛ حال هرچقدر که در اثر تأخیر این مهم، امام مهدی (ع) و فرستادﮤ ایشان سید احمد الحسن دچار رنج و سختی شوند، بدونشک همۀ ما مقصر و مسئولیم. والحمدلله منابع: [۱] فیض کاشانى، محمد محسن بن شاهمرتضى، الوافی، کتابخانۀ امام أمیرالمؤمنین على (علیهالسلام)، اصفهان، 1406 قمری، چاپ اول، ج 1، ص 116. [۲] برای مشاهدهﮤ دلایل قرآنی و روایی عالم ذر، میتوانید به کتاب پیدایش نخستین، نوشتۀ دکتر سید واثق حسینی، ص ۳۶ الی ۹۴ مراجعه کنید. [۳] سید احمد الحسن، در محضر عبد صالح، ج 1، ص ۹۷-۱۰۱. [۴] سید احمد الحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 17. [۵] دکتر سید واثق حسینی، پیدایش نخستین، ص ۲۸۶-۳۲۰. [۶] سید احمد الحسن، متشابهات، ج 3، سؤال 114. [۷] سید احمد الحسن، عقاید اسلام، ص ۳۱۶. [۸] دکتر سید واثق حسینی، پیدایش نخستین، ص ۷۳. [۹] کلینی، کافی، ج 4، ص 429. [۱۰] نکات مربوط به حجرالأسود، از کتاب پاسخهای روشنگرانه، نوشتۀ سید احمد الحسن، ج 4، سؤال ۳۲۷ برگرفته شده است. [۱۱] کلینی، کافی، ج 1، ص ۲۱. [۱۲] سیدبن طاووس، اقبالالأعمال، چاپ جدید، ج 2، ص ۲۷۷. [۱۳] سید احمد الحسن، روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج 3، روشنگری از آغاز سورﮤ یوسف (ع). [۱۴] دکتر علاء سالم، بررسی انتقادی کتاب عقاید امامیه، ص ۲۷ و ۲۸. [۱۵] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگرانه بر بستر امواج، ج 4، سؤال ۳۲۷. گزارشی از پایاننامۀ «سلمان المحمّدی کما بیّنها القائم (ع)» به قلم عباس فتحی مقدمه سلمان محمدی، یار وفادار پیامبر اسلام (ص) و اهلبیت (ع)، یکی از شخصیتهای برجستۀ تاریخ اسلام است که مورد تکریم و ستایش اهلبیت (ع) قرار گرفته است. در این مقاله، با استفاده از منابع معتبر اسلامی، به بررسی مقامات و جایگاه او از منظر قرآن، احادیث و بیانات قائم (ع) میپردازیم. این مقاله مختصری از پایاننامهای است که در حوزﮤ علمیۀ مهدوی ارائه گردیده است و تلاش دارد با حفظ مستندات و ارجاعات علمی، تصویری روشن از فضائل سلمان محمدی ارائه دهد. ۱. مروری بر داستان زندگی سلمان سلمان محمدی که پیش از اسلام روزبه نام داشت، در خانوادهای زرتشتی در ایران متولد شد. او از همان کودکی روحیۀ حقیقتجویی داشت و به ادیان مختلف علاقهمند بود. جستوجوی او برای حقیقت باعث شد از آیین اجدادی خود فاصله گرفته و به مسیحیت گرایش یابد. وی سالها در میان راهبان مختلف به تحصیل علوم دینی پرداخت تا اینکه سرانجام در شام به راهبی برخورد که او را از ظهور پیامبری در سرزمین حجاز آگاه کرد. این راهب آخرین وصی عیسی (ع) بود و او را بهسوی محمد (ص) راهنمایی کرد. در مسیر رسیدن به مدینه، سلمان گرفتار شد و بهعنوان برده فروخته شد. او سالها در بندگی گذراند تا اینکه پیامبر اکرم (ص) او را خریداری کرده و آزاد نمود. پس از آزادی، سلمان از نزدیکترین اصحاب پیامبر (ص) شد و بهدلیل علم و اخلاص و تقوای بینظیرش مورد ستایش خاص پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) قرار گرفت. او نقش برجستهای در حکومت اسلامی داشت و از مهمترین وظایف او، فرمانداری مدائن بود که آن را به عدل و تقوا اداره کرد. او تا پایان عمر در زمرﮤ یاران صدیق امیرالمؤمنین علی (ع) باقی ماند و در همان شهر مدائن به دیدار حق شتافت. ۲. سلمان در پرتو قرآن در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که اهلبیت (ع) آنها را مرتبط با جایگاه و شخصیت سلمان محمدی دانستهاند. این آیات، بیانگر مقام والای ایمان، تقوا، صداقت و همراهی سلمان با اهلبیت (ع) است. در ادامه، برخی از این آیات همراه با ترجمۀ آنها ارائه میشود: - آیۀ ۲ سورﮤ محمد (ص): (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ) (و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد نازل شده است -که حق از جانب پروردگارشان است - ایمان آوردند، (خداوند) بدیهایشان را از آنان زدود و حالشان را اصلاح کرد). - آیۀ ۲۸ سورﮤ کهف: (وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ...) (و خود را همراه با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند – درحالیکه تنها رضای او را میطلبند – شکیبا دار). - آیۀ ۵۵ سورﮤ نساء: (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا) (برخی از آنان به او ایمان آوردند و برخی از او روی گرداندند، و آتش دوزخ برای سوزاندن (کافران) کافی است). - آیات دیگر: - آیۀ ۱۰۷ سورﮤ کهف: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا) - آیۀ ۱۰۰ سورﮤ توبه: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ) - آیۀ ۹۷ سورﮤ بقره: (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ ...) - آیۀ ۱۰۴ سورﮤ آلعمران: (وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ...) - آیۀ ۵۴ سورﮤ انعام: (وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ) ۳. سلمان در پرتو احادیث سلمان محمدی در روایات اسلامی شخصیتی است که مورد تأیید و تمجید پیامبر (ص) و ائمۀ معصومین (ع) قرار گرفته است. برخی از مهمترین احادیث دربارﮤ او عبارتاند از: - سلمان دریایی بیکران: پیامبر (ص) فرمود: «سلمان بحرٌ لَا يُنْزَحُ"» [1] که نشاندهندﮤ عظمت علمی و معنوی سلمان است. - سلمان ده درجۀ ایمان و یقین را کامل کرد. [2] - سلمان از اهلبیت است: پیامبر (ص) فرمود: «سلمان منا اهلالبیت.» [3] - سلمان و حسادت خلیفۀ دوم: نقل شده است که خلیفۀ دوم نسبت به سلمان حسادت میورزید و از جایگاه او نزد پیامبر (ص) نگران بود. - خداوند محمد رسولالله (ص) را دستور داده بود به دوست داشتن چهار نفر، ازجمله سلمان. [4] - سلمان و علم لدنی: امام علی (ع) دربارﮤ سلمان فرمودند: «سلمان دریایی از علم است که هیچگاه پایان ندارد.» [5] سلمان نهتنها به علوم ظاهری تسلط داشت، بلکه از علوم لدنی و اسرار الهی نیز بهرهمند بود. - سلمان سبب خلقت و ولیّنعمت اهل زمین: امام علی (ع) فرمود: «زمین برای هفت نفر خلق شده که رزق و باران و نصرت اهل زمین مرهون همینهاست: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حذیفه، عبداللهبن مسعود، و من که امامشان هستم. و اینها همان کسانیاند که در نماز بر جنازﮤ فاطمه (س) حاضر شدند.» [6] - سلمان شنوندﮤ وحی بود: در روایات آمده که سلمان "محدَّث" بود، یعنی وحی و سخن ملائک را میشنید. [7] و گاهی با ملائک مقرّب سخن گفته و به آنها توصیه میکرده است. [8] - سلمان و رنج تبلیغ دعوت: در روایت مفصلی از امام حسن عسکری (ع) میخوانیم که سلمان بهسبب اهتمام فوقالعادهای که به رسالت تبلیغی و رساندن پیام و دعوت محمد (ص) داشت، بسیار مورد شکنجه و دستگیری و آزار یهود قرار گرفت، اما در سختترین حالات هم حاضر نشد از رسولالله (ص) اعلام برائت کند یا تقیه نماید یا حتی معجزه و نجات از رسولالله (ص) درخواست کند. [9] ۴. سلمان در پرتو کلمات قائم (ع) بیانات قائم (ع) دربارﮤ سلمان، جایگاه ویژهای به او میدهد. در اینجا به مقامات سلمان در کلمات سید احمد الحسن اشاره میکنیم. خوانندﮤ محترم برای اطلاع از متن کامل، میتواند به متن پایاننامه مراجعه کند. [10] - سلمان ده درجۀ ایمان و یقین را کامل کرد و جزو کسانی شد که شایستۀ حمل و درک ۲۷ حرف علم شد. [11] - سلمان در شمار "قرای ظاهره"، یعنی حجاب و واسطه بین خلفای خدا و مردم بود. [12] - سلمان وجهالله: سلمان هم در حد خودش یکی از نشانههای الهی بر روی زمین بود که با شناخت او خداوند شناخته میشد: «أي إنه يكون وجهالله بحسب ما تحمل نفسه من صفات الله كماً وكيفاً وبالتإلى فوجهالله في الخلق ليس مرتبة واحدة، فمحمد (ص) وجهالله، وعلي (ع) وجهالله، وفاطمة وجهالله، والحسن وجهالله، والحسين وجهالله، والأئمة وجهالله، والمهديون وجهالله، والأنبياء والرسل وجهالله، وسلمان الفارسي وجهالله ولكن كلٌ منهم بحسبه. فوجهالله الحقيقي في الخلق هو محمد (ص) وبالتإلى ستكون معرفته بربه سبحانه هي الأكمل في الخلق؛ لأنها عبارة عن معرفته بنفسه، ولا أحد من الخلق أعرف منه (ص) بنفسه التي عكست صورة اللاهوت بالصورة الأكمل في الخلق وكانت هي الأكمل في الخلق» [13] «هر انسانی که با اخلاص بهسوی خدا سِیر کند به اندازﮤ خودش و براساس سعی و اخلاصی که دارد، یعنی طبق صفات الهی که نفس وی بهطور کمّی و کیفی در بر گفته است، وجهالله میشود. ازاینرو وجهالله در خلق فقط یک مرحله و مرتبه نیست؛ محمد (ص) وجهالله است، علی (ع) وجهالله است، فاطمه (س) وجهالله است، حسن (ع) وجهالله است، حسین (ع) وجهالله است و ائمه (ع) وجهالله هستند، مهدیون (ع) وجهالله هستند، انبیا و فرستادگان وجهالله هستند، سلمان فارسی وجهالله است؛ ولی هریک به فراخور حال و وضعیت خود. صورت واقعی خدا در خلق، حضرت محمد (ص) است و در نتیجه معرفت آن حضرت به پروردگار سبحانش بالاترین و کاملترین معرفتها در خلایق است، زیرا این معرفت عبارت است از معرفت او نسبت به خودش. در مخلوقات هیچکس بیش از آن حضرت نسبت به خودش شناخت ندارد؛ خودی که صورت لاهوت را به کاملترین شکل ممکن منعکس میکند و کاملترین در خلق است.» - سلمان در رجعت: سلمان ازجمله یاران خاص امام مهدی (ع) در دوران رجعت خواهد بود، یعنی شخصی مثل و نظیر او در میان یاران قائم (ع) است که نقش مهمی در دولت عدل الهی خواهد داشت. [14] - سلمان «علی هدی من ربّه»: او جزو کسانی بود که قبل از بعثت پیامبر (ص) هم بهرهای از هدایت با غیب داشت و لذا منتظر آمدن پیامبر (ص) بود و با راهنمایی ملکوتی الهی، او را شناخت و بیعت کرد. [15] - سلمان حول آتش بود: آتش معروفی برای اهل معرفت هست که پیامبر (ص) در آن سوخت و خودش آتش شد و اوصیای او به اندازﮤ مقامشان در آن سوختند، و شیعیان و اولیای خاص خدا اطراف آن هستند. سید احمد الحسن میگوید سلمان هم جزو اطرافیان آتش بود. [16] - سلمان به فتح رسید، از مقرّبین شد، صاحب مقام قرب فرائض شد، صاحب سعی مشکور بود، و البته با اینهمه، گمان نکنید که او در مقام محمد (ص) و آلمحمد (ص) قرار گرفت، زیرا کسی با آنها مقایسه نمیشود. [17] منابع: [1] محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۳۲۸. [2] همان، ج ۲۲، ص ۳۴۱ [3] همان، ج ۲۲، ص ۳۴۲ [4] همان، ص ۳۲۱ [5] همان، ص 356 [6] همان، ص ۳۲۶ [7] همان، ص 327 [8] همان، ص 360 [9] همان، 369 [10] https://alhowzah.com/202403/5216/?fbclid=IwY2xjawJSdJZleHRuA2FlbQIxMQABHfVQaidebzIEKPbzSKE1VVHQCUzQB-YDx3k6rqKaYYbdIGEE_3pdImw0Lw_aem_kokkfpq4ynfgQ4WzQE-vaQ [11] سید احمد الحسن، الجوابالمنیر، ج ۱، ص ۵۸ و ۵۹؛ بیان الحق والسداد من علم الإعداد، ص ۱۵ و ۱۶. [12] سید احمد الحسن، الجوابالمنیر، ج ۳، ص ۲۷ – ۲۹. [13] سید احمد الحسن، الجوابالمنیر، ج ۴، ص ۵۰. [14] سید احمد الحسن، الرجعة ثالث أیام الله الکبری، ص ۱۳ و ص ۳۵. [15] سید احمد الحسن، المتشابهات، ص ۹۷. [16] سید احمد الحسن، المتشابهات، ج 3، ص ۱۷۶ و ۱۷۸. [17] سید احمد الحسن، مع العبد الصالح، ج ۱، ص ۶۶ و ۶۷. سلسلهمقالات تربیت فرزند قسمت چهارم نوشدارو پیش از مرگ سهراب به قلم شیماء الحسینی سلام و درود خدا بر شما. به قسمت چهارم از مجموعهمقالات «تربیت تکلیفی ارزشمند» خوش آمدید. موضوع این قسمت، بررسی مسئلۀ دزدی کودکان و راهکارهای پیشگیری و درمان است. تربیت کودکان یکی از مهمترین مسئولیتهای والدین و مربیان است. در این میان، رفتارهایی مانند دزدی ممکن است بهعنوان یک چالش تربیتی ظاهر شود. اگرچه برخی والدین ممکن است تصور کنند که فرزندشان هرگز دچار چنین مسئلهای نخواهد شد، اما تأثیرات محیطی و دوستان ناصالح میتواند کودکان را بهسمت این رفتار سوق دهد. در این مقاله، با استناد به آموزههای اسلامی و یافتههای علوم تربیتی، به بررسی دلایل دزدی در کودکان و ارائۀ راهکارهای مؤثر برای مقابله با آن میپردازیم. امام علی (ع) [در نامۀ خود به امام] حسن (ع) میفرماید: «دل نوجوان همچون زمين خالى است كه هرچه در آن افكنده شود مىپذيرد. ازاينرو من پيش از آنكه دلت سخت و فكرت مشغول شود به تأديب و تربيت تو پرداختم.» [2] بهطور حتم، كودکان نمیخواهند دزد باشند، بلکه اگر دست به این کار میزنند، دلایلی وجود دارد. پس اگر کودکی دزدی کرد، در واقع تربیت او دارای نقصی است که باید اصلاح شود. دلایل دزدی در کودکان دزدی در کودکان میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد. در ادامه، به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود: 1. ممکن است کودک احساس کمبود توجه کند و برای جبران آن دست به دزدی بزند. نبود نظارت کافی، بهدلیل فوت یکی از والدین یا فقر، نیز میتواند بر او تأثیر بگذارد و احساس نقص بیشتری را در او ایجاد کند. 2. برخی کودکان برای نشان دادن قدرت خود، بهویژه در برابر دوستان ناصالح، سرقت میکنند و حتی در این باره با یکدیگر به رقابت میپردازند. 3. کودکان چیزهایی را که والدین برایشان ممنوع کردهاند و احساس میکنند به آنها نیاز دارند، بدون اطلاع والدین برمیدارند. 4. ممکن است کودک برای تخلیۀ احساسات سرکوبشده، به سرقت متوسل شود تا آرامش پیدا کند. 5. استفاده از خشونت یا تنبیه بیش از حد کودک، یا لوس کردن بیش از حد او و عدم آموزش تفاوت بین وسایل خود و دیگران. 6. تماشای فیلمهایی که شخصیت دزد را بهعنوان قهرمان نشان میدهند، که الگویی برای کودک میشود و او را به دزدی تشویق میکند. 7. تمایل به ابراز خشونت و سرکشی دربرابر قدرت؛ او میدزدد تا شخص مورد سرقت را به وحشت و هراس بیندازد. راهکارهای درمان دزدی در کودکان برای مقابله با رفتار دزدی در کودکان، راهکارهای متعددی وجود دارد که براساس اصول تربیتی و روانشناسی ارائه شدهاند: 1. برآوردن نیازهای اساسی: اطمینان حاصل کنید که نیازهای غذایی، پوشاکی و مالی کودک بهطور مناسب برآورده شده است. 2. آموزش ارزشها: به کودک تفاوت بین مال خود و دیگران را آموزش دهید و زشتی دزدی را از منظر دینی و اخلاقی برای او توضیح دهید. 3. احترام به اموال کودک: با احترام گذاشتن به اموال کودک، به او بیاموزید که به اموال دیگران نیز احترام بگذارد. 4. پرهیز از سرزنش عمومی: از سرزنش کودک در حضور دیگران خودداری کنید تا از تکرار رفتار نادرست جلوگیری شود. 5. استفاده از داستانها: داستانهایی دربارﮤ عواقب دزدی برای کودک تعریف کنید، بدون اینکه مستقیماً به او اشاره کنید. 6. تشویق رفتار مثبت: هنگامی که کودک رفتار درستی از خود نشان میدهد، او را تشویق کنید. 7. جبران اشتباهات: اگر کودک مرتکب دزدی شد، او را وادار کنید که اموال را بازگرداند و عذرخواهی کند. 8. افزایش محبت و توجه: با افزایش محبت و توجه به کودک، احساس کمبود او را جبران کنید. 9. دوری از دوستان ناصالح: کودک را از دوستانی که رفتارهای نادرست را تشویق میکنند، دور نگه دارید. 10. تشویق به گفتوگو: کودک را به بیان احساسات و نیازهایش تشویق کنید تا از سرکوب احساسات جلوگیری شود. راهکارهای پیشگیری از دزدی در کودکان برای پیشگیری از وقوع دزدی در کودکان، میتوان از روشهای زیر استفاده کرد: 1. کودکِ خود را با ارزشهای اسلامی و لزوم حفظ اموال دیگران حتی در نبود آنها آشنا کنید. 2. باید برای کودک پولِ توجیبی ثابتی در نظر گرفته شود تا بتواند آنچه را که احساس میکند به آن نیاز دارد، خریداری کند، حتی اگر این پول کم باشد. همچنین کودک باید احساس کند که میتواند در صورت نیاز از والدینش پول دریافت کند. با این حال، بهتر است این پول در ازای انجام کاری مانند تمیز کردن حیاط به او داده شود. 3. ایجاد روابط مستحکم و صمیمی میانِ والدین و کودک، روابطی سرشار از محبت، تفاهم و آزادی بیان، به کودک کمک میکند تا بدون ترس و تردید، نیازهایش را با والدین در میان بگذارد. در نهایت، در نظر داشته باشیم که راهحلها همیشه با آرامش و صبر و همچنین گوش دادن دقیق به کودکان همراه است. همواره باید به خودمان یادآوری کنیم که ما مربی هستیم، نه فرماندﮤ جنگی. پس نباید تنبیه کودک صرفاً بهخاطر گوشمالی باشد، بلکه تنبیه برای ادب کردن و اصلاح او باشد، درحالیکه کودک مجرم نیست. عصبانیت و سریع کتک زدن، خسارتهای روانی جبرانناپذیر و تأسفباری را بههمراه دارد، تاجایی که والدین فرزندانشان را از دست میدهند. به همین جهت، امام احمد الحسن (ع) میفرماید: «در شریعت اسلام، در دین خدا، اگر هر دو یا یکی از والدین به فرزند آسیب برساند یا به رفاه او آسیب قابلتوجهی وارد کند، فرزند از آنها گرفته میشود و تربیت صحیح و سالم بر عهدﮤ دولت قرار میگیرد.» [2] https://youtu.be/QkP_8uXQKt4?si=AM6Qhiwcs57xaqIZ منابع: [1] محمدی ریشهری، میزانالحکمة، ج 1. [2] پیام سید احمدالحسن در صفحۀ فیسبوک، بهتاریخ 22 مارس 2021: https://fb.watch/4VGuECIiOP/