نشریه زمان ظهور 183

آیا انسان اشرف مخلوقات است؟ به قلم: مجتبی انصاری اجداد انسان امروزی تا دو میلیون سال پیش موجودی همانند سایر جانوران بود. در گوشه‌ای از آفریقا زندگی می‌کرد. در میانۀ زنجیرۀ غذایی قرار داشت. شکارچی حیوانات دیگر بود ولی خودش طعمه‌ای برای درندگان محسوب می‌شد. گاهی برای سیر کردن شکم خود مجبور بود کیلومترها راه برود و دانه‌های خوراکی گیاهان را جمع کند. این سبک زندگی انسان اولیه باعث شده تا او را شکارگر-خوراک‌جو بنامند. امروز انسان حاکمِ قطعی زمین شده است. خودش را اشرف مخلوقات می‌نامد. بر زمین و سایر موجودات حکم می‌راند. به انرژی اتم پی برده، قدرت نابودی زمین را به دست آورده و به‌دنبال تسخیر فضاست. بیشترین جمعیت در بین پرندگان متعلق به مرغ خانگی است که در مرغداری‌ها برای تأمین خوراک پرورش داده می‌شود. زمین‌های حاصلخیز در تصرف «هموساپینس» است تا دانه‌های خوراکی مورد نیاز خود را بکارد و مصرف کند. می‌توان چنین پیشرفتی را به مغز انسان نسبت داد. مغز ابزار هوشمندی است و تکامل سریع آن در مدت حدود دو میلیون سال باعث تسلط انسان بر جهان شده است. این هوشمندی منجر شده تا انسان ابزارهایی را بسازد و بر سایر جانوران برتری پیدا کند: اگر چنگالی برای شکار ندارد، اما شکار سابق خود را -که امروزه خودش آنها را پرورش می‌دهد- به تیغ‌های تیز کشتارگاه‌ها می‌سپارد. اگر پوست محکم یا دارای تیغ یا پشم ندارد تا از او در مقابل شکارچیان و سرما و گرما حفظ کند، اما از پوست و خز و چرم دباغی‌شدۀ حیوانات دیگر بهترین و زیباترین لباس‌ها را می‌سازد و می‌پوشد و از سرما و گرما و گزیدگی دور می‌ماند. اگر در دوندگی از یوزپلنگ و اسب و شترمرغ عقب می‌ماند، اما با خودروهای معمولی هم از آنها پیش می‌افتد. ازاین‌دست مثال‌ها فراوان است که نشان می‌دهد انسان امروزی توانسته با ساختن ابزارهای مختلف از سایر گونه‌ها پیشی ‌بگیرد. آیا با این ویژگی‌ها اشکالی دارد که بگوییم انسان اشرف مخلوقات است؟ آنچه مطرح شد به هوش و فناوری و تسلط باز می‌گردد. شرافت به کدامشان گفته می‌شود؟ آیا آلوده کردن محیط زیست و نابود کردن زمین شرافت است؟ آیا جنگ‌ها و تسلط و غارت منابع زمین و دسترنج سایر انسان‌ها شرافت است؟ هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد اقدامات انسان امروزی را شرافت بداند. بلکه شاهد اوج خودخواهی و خودپسندی این جانور دوپاییم. درحالی‌که این حد از خودخواهی و جنایت را در درنده‌ترین حیوانات هم شاهد نیستیم. واقعیت این است که هوشمندی و سلطه بر منابع جهان به‌معنای شرافت نیست و انسانی که خود را در این سطح تنزل می‌دهد شریف محسوب نمی‌شود. همچنین افزایش سطح دانش و سواد هم اگر همراه با افزایش انسانیت نباشد، نه‌تنها چیزی بر آن شرافت نمی‌افزاید، بلکه ممکن است بیش از پیش باعث سقوط او شود. هستند پزشکانی که عامدانه باعث مرگ بیماران خود شده‌اند. هستند مهندسانی که با ساخت بناهای ناایمن مردم را به کام مرگ کشیدند. هستند سیاستمدارانی که با سیاست‌های نادرست باعث جنگ و آوارگی و کشتار شده‌اند و هستند فقهایی که با رأی و اجتهاد خود دیگران را تکفیر کرده، فتوا به قتل آنها داده‌اند. پس چرا گفته می‌شود که انسان اشرف مخلوقات است؟ چرا بعضی از مفسران، آیۀ 4 سورۀ تين را که می‌فرماید (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ)[1] به‌معنای برتری انسان نسبت به سایر موجودات گرفته‌اند؟ و چرا به آیۀ بعدی توجه نمی‌کنند که می‌فرماید: (ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ)[2] (سپس او را به پایین‌تر مرحله برگرداندیم)؟ خلاصۀ پاسخ چنین است: انسان اشرف مخلوقات است اما نه تمام انسان‌ها، بلکه انسانی که راه انسانیت را بپیماید. اما اگر کسی انسانیت خود را فراموش کند و به خواسته‌های جسمانی خود مشغول شود، از بدترین مخلوقات هم بدتر خواهد بود. سید احمدالحسن در کتاب «توهم بی‌خدایی» می‌فرماید: «... ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾‌ [1]: «احسن تقویم» ناظر به شکل و توانایی جسمانی نیست، بلکه این عبارت یعنی انسان به ‌صورت خدا آفریده شده‌ است و صورت خدا، صورتی جسمانی یا مثالی نیست؛ صورت خدا یعنی تجلی اسماء الهی... . حقیقت همین است؛ خدا به انسان -به تمام انسان‌ها- شاه‌کلیدی اعطا فرموده است که تمام درب‌ها را می‌گشاید و انسانیتش را پایدار می‌نماید. او با این کلید می‌تواند درب‌ها را یکی پس از دیگری بگشاید و از نوری به نور بزرگ‌تر از آن رهسپار شود تا به نوری برسد که ظلمتی در آن راه ندارد. از سوی دیگر وی قادر است به‌سادگیِ هرچه تمام‌تر، این کلید را به‌ زمین بیندازد و به حیوانیت و ددمنشی خویش بازگردد و به‌این‌ترتیب خود را هم‌ردیف میمون قرار دهد؛ همان‌طور که در قرآن آمده است: ﴿وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ﴾[3](و بعضی را بوزینه گردانیده است)... . ... ممکن است آن‌قدر به قهقرا برود که فقط ارواح حیوانی در او باقی بماند؛ همانند میمون یا حتی به فروترین سطح‌ها بخزد، همانند کِرم‌هایی که چه‌بسا درکشان فقط به سوراخ‌های بدنش محدود است: سوراخی برای غذا، سوراخی برای خروج فضولات و سوراخی برای اعمال جنسی. متأسفانه گاهی اوقات ممکن است انسان نیز همین‌گونه گردد.»[4] منابع 1- قرآن کریم، سورۀ تین، آیۀ 4. 2- قرآن کریم، سورۀ تین، آیۀ 5. 3- قرآن کریم، سورۀ مائده، آیۀ 60. 4- احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ص 148 و 149. رب‌الارباب بودن در مکاشفۀ یوحنا قسمت اول آیا برّه دانستن امام حسین (ع) در کتاب مکاشفه توسط طباطبایی و عباسی، موجب شد که امام حسین (ع) را خدا تلقی کنند و مشرک شوند؟! به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار برخی از مخالفان این دعوت مانند علی شریفی ادعا می‌کنند که سید احمدالحسن خود را رب‌الارباب حقیقی جهان معرفی کرده ‌است.[1] ریشۀ این ادعای آنان بر پایۀ کتاب «نامۀ هدایت»[2] است؛ بنابر‌این به بررسی این ادعا خواهم پرداخت. • رب‌الارباب در مکاشفۀ یوحنا سید احمدالحسن در کتاب نامۀ هدایت به نکاتی از آیات عهد جدید -که مسیحیان به آن اعتقاد دارند- می‌پردازد و توضیحاتی دربارۀ این آیات ارائه می‌کند و بیشترین تمرکز را بر کتاب مکاشفۀ یوحنا می‌گذارد‌؛ کتابی که در فصل اول آن آمده است: «۱ مکاشفۀ عیسی مسیح که خدا به او داد تا اموری را که می‌باید زود واقع شود بر غلامان خود ظاهر سازد و به‌وسیلۀ فرشتۀ خود فرستاده، آن را ظاهر نمود بر غلام خود یوحنا، ۲ که گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود.» سید احمدالحسن نشان می‌دهد بره‌ای که یوحنای رسول در رؤیای خود دیده‌ است، برخلاف تصور مسیحیان به مهدی اول اشاره دارد. ایراد مخالفان سید احمدالحسن وقتی شروع می‌شود که یوحنای رسول دربارۀ این برّه می‌گوید: «۱۲ و آن ده شاخ که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز سلطنت نیافته‌اند بلکه یک ساعت با وحش چون پادشاهان قدرت می‌یابند. ۱۳ این‌ها یک رأی دارند و قوت و قدرت خود را به وحش می‌دهند. ۱۴ ایشان با بره جنگ خواهند نمود و بره بر ایشان غالب خواهد آمد؛ زیراکه او رب‌الارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند خوانده شده و برگزیده و امین‌اند.»[3] و چند فصل جلوتر نیز ما دوباره تکرار این توصیف را دربارۀ برّه -که همان سوار بر اسب سفید است- می‌بینیم: (و بر لباس و ران او نامی مرقوم است یعنی «پادشاه پادشاهان و رب‌الارباب»).[4] مهم است که بدانیم سید احمدالحسن در کتاب نامۀ هدایت هرگز دربارۀ چرایی توصیف قائم به رب‌الارباب صحبت نکرد! اما مخالفان او که حتی به این متن در کتاب مقدس ایمان ندارند[5] شروع به تفسیر آن کردند و به این نیز اکتفا نکردند و این را نیز به آن افزودند که چون سید احمدالحسن ادعای رب‌الارباب بودن دارد و این عبارت هم فقط برای خدا استفاده می‌شود، پس سید احمدالحسن ادعای خدایی کرده‌ است! اما ازآنجاکه باید مطالب بسیار مهمی را بگویم، فعلاً به بررسی این کلمه نمی‌پردازم. پس مشخص شد این توصیفی است که از سال‌های طولانی پیش از آنکه سید احمدالحسن کتاب نامۀ هدایت را بنویسد، دربارۀ منجی بیان شده است. • مخالفان و استناد به شخصیت برّه در مکاشفه جالب است که اساتید ادیانِ آنها به کتاب مکاشفه و شخصیت برّه اشاره می‌کنند و آن را امام حسین (ع) می‌دانند! در اینجا دو فرد را نام می‌برم: اول. سید محمدرضا طباطبایی [6] شخصیت برّه را به امام حسین (ع) تفسیر می‌کند.[7] دوم. حبیب عباسی [8] نیز شخصیت برّه را به امام حسین (ع) تفسیر می‌کند.[9] پس لازم است به این پرسش برسیم که آیا برّه دانستن امام حسین (ع) در کتاب مکاشفه توسط طباطبایی و عباسی، موجب شد که امام حسین (ع) را خدا تلقی کنند و مشرک شوند؟! قطعاً خیر! و آیا امثال شریفی که به قول حسینی قزوینی می‌گفت: «نه حوزه خوانده نه دانشگاه رفته، سیکل هم نمی‌دانم دارد یا ندارد»، سوادش از متخصص و کارشناس ادیان که تحصیلات حوزوی نیز دارند و در شبکۀ ولایت کار کرده‌اند بالاتر است؟! • تشکیک شریفی در تمامی مطالب کتاب مقدس اما موضوع مهم‌تری که وجود دارد این است که ممکن است این تفکر را القا کنند که کتاب مقدس تحریف شده است و به همین خاطر تمام آن بی‌اعتبار است و ارزشی ندارد! همان‌طور که شریفی در تلاش بود این‌گونه القا کند! چرا؟ زیرا اگر به تقدس آن یا بخشی از آن اقرار کند، با این پاسخ مخاطب روبه‌رو می‌شود که اگر آن یک متن مقدس باشد، پس معنی آن همان‌طور که تو فکر می‌کنی نیست! و سید احمدالحسن ادعای لاهوت مطلق بودن ندارد! البته کسی که کتاب مقدس را بخواند به‌راحتی می‌تواند بگوید که ادعای بی‌اعتبار بودن تمامی کتاب مقدس گزاف و بی‌ارزش است و نشانۀ بی‌سوادی شریفی و امثال اوست؛ زیرا باورمند به این موضوع، قرآن و احادیث را نیز بی‌اعتبار می‌داند؛ به این دلیل که مطالب بسیاری در تورات و انجیل وجود دارد که منطبق بر ثقلین است! همان‌طور که تقدیم شد اساتید آنها نیز چنین ادعایی ندارند! حتی در کتاب شیخ مکارم شیرازی آمده است: «ولى بااین‌حال، شک نیست که قسمتى از تعلیمات موسى و عیسى (ع) و محتواى کتب آسمانى آنها، در ضمن گفته‌هاى پیروانشان به این کتاب‌ها انتقال یافته است، به همین دلیل، نه مى‌توان همۀ آنچه را در «عهد قدیم» (تورات و کتاب‌هاى وابسته به آن) و «عهد جدید» (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است، پذیرفت و نه همۀ آن قابل انکار است، بلکه مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه‌هاى دیگران.»[10] بنابراین نمی‌توان تمامی مطالب کتاب مقدس را از اعتبار ساقط کرد. • تا اینجا سه نکتۀ مهمی که تا اینجا بیان شد این است که: اول. توصیف رب‌الارباب در کتاب مکاشفه دربارۀ منجی جهان بیان شده ‌است (بحث دربارۀ این عبارت در آینده تقدیم می‌شود) دوم. اساتید مخالف نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند که برّه در مکاشفۀ یوحنا به امام حسین (ع) اشاره دارد و بنابر‌این صرف این اعتقاد موجب نمی‌شود که به‌خاطر رب‌الارباب بودن برّه، آنها ادعای لاهوت مطلق داشتن را برای امام حسین (ع) داشته باشند! سوم. نمی‌توان همۀ مطالب کتاب مقدس را بی‌پایه و اساس و بی‌ارزش دانست. منابع 1-http://dl.valiasr-aj.com/tv/clip/1400/11/1400-11-20-00-00-10.mp4 2- نسخۀ عربی، ص۱۴. 3- مکاشفه، فصل ۱۷. 4- مکاشفه ۱۶:۱۹. 5- ایمان ندارند؛ چراکه اگر داشتند حداقل می‌دانستند کلام الهی قائل به الوهیت مطلق بودن یک انسان نیست و اگر انسان با صفت رب‌الارباب وصف شود به‌معنای ربوبیت مطلق نیست. 6- او دانش‌آموختۀ حوزۀ علمیۀ قم است که با تخصص در گرایش ادیان، در زمینۀ مباحث مربوط به ادیان و فرقه‌های نوظهور در عرصۀ رسانه،‌ پژوهش، تألیف و تدریس فعالیت می‌کند. از سوابق او این است که دو سال کارشناس ادیان در شبکۀ ولایت بود. 7- http://fna.ir/AOJZ6Z 8- او تحصیلات خود را تا پایان سطح سه حوزۀ علمیه ادامه داد. زمینۀ تخصصی كارشناسی او، ادیان و مذاهب است و از سوابق او كارشناسی در شبكۀ جهانی ولایت را می‌توان نام برد. 9- https://www.aparat.com/v/hq1nL 10- تفسیر نمونه، ج۲۴، بخشِ «بشارات عهدین و تعبیر فارَقلیطا». عقاید غلوآمیز دربارۀ ویژگی‌های معصوم به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه بر منابر رفته و می‌گویند: امامی که شما منتظرش هستید چنین خواهد بود: سایه ندارد، از رحم مادر متولد نمی‌شود و از ران راستش متولد می‌شود، بول و غائط نمی‌کند، گوشت بدنش را درندگان نمی‌خورند، جای پایش روی سنگ می‌ماند و روی خاک نرم نمی‌ماند، به همۀ زبان‌ها مسلط است، همۀ غیب را می‌داند، بر روی آب راه می‌رود، دچار سهو و نسیان نمی‌شود، صورتش مشعشع از نور است (نور مطلق است)، روزی‌اش همیشگی از آسمان می‌آید و نیازی ندارد به کار کردن در این عالم، بیمار نمی‌شود، آتش نمی‌گیرد، با بشقاب پرنده می‌آید، از زمانی که متولد می‌شود همه‌چیز را می‌داند و سواد خواندن و نوشتن دارد و نیازی به تعلیم علوم اکتسابی در این عالم علل و اسباب ندارد. راه می‌رود و پشت‌سرش معجزه‌ها روان می‌شوند (گویی سیرک است و معصوم هم ملعبۀ دستانشان که بنشینند و معجزۀ درخواستی ببینند و بگویند یکی دیگر هم نشانمان بده تا ببینیم تو واقعاً از جانب خدایی) و ... و ... و ... . نکتۀ حائز اهمیت اینکه این خصوصیات را ویژگی‌های دائمی و همیشگیِ همراهِ معصوم می‌پندارند و می‌گویند امامتان این‌گونه شناخته می‌شود؛ یعنی نوعی معجزۀ دائمی؛ معصوم می‌آید و این موارد برایش عیان و آشکاراست!!! این‌ها را می‌گویند و با فریب‌کاری مردم را به‌سمت شخصیتی تخیلی می‌کشانند. تصورشان به‌حدی اغراق‌گونه است که دست همۀ کارگردان‌های فیلم‌های هندی را از پشت بسته‌اند و معصوم را بازیگر ژانرهایی ورای ژانرهای معمایی و اکشن می‌بینند. حالِ من با نوشتن این جملات، شبیه حالِ «مهران مدیری» کارگردان و بازیگر طناز کشورمان است که در فیلم‌هایش هر زمان به مسئلۀ عجیب‌غریبی برمی‌خورد، دوربین را نشانه می‌رفت و برای لحظاتی به آن زل می‌زد تا شاید کمی از عمق فاجعه را بکاهد. این شخصیت تخیلی با این اوصاف را نه قرآن توصیف کرده و نه روایات متواتر آل‌‌محمد (ص)... و این‌گونه بر گردۀ مردم سوار می‌شوند تا هر فرستاده‌ای را که آمد به‌راحتی تکذیبش کنند، آواره‌اش کنند، به صلیبش کشند، با اسب بر سینه‌اش بتازند، با زهر مسمومش کنند و خود بر اریکۀ قدرت بنشینند و سرمست بادۀ سلطنتی موقتی به ریش من و شما بخندند! در این مجال مختصر سعی داریم به این مسائل بپردازیم که: آیا حقیقتاً معصوم سایه ندارد؟ آیا از او فضولاتی که از سایر مردم خارج می‌شود، خارج نمی‌شود؟ آیا گوشت بدنش را درندگان نمی‌خورند؟! آیا باید همۀ زبان‌ها را بداند؟! ... اصلاً این عقاید از کجا سر در آورده‌اند؟ آیا این خصوصیات ما را به شناخت امام می‌رساند؟ یعنی اگر روزی امام مهدی علیه‌السلام بیاید باید دنبالش راه بیفتیم ببینیم آیا ایشان اجابت مزاج می‌کند تا او را بشناسیم؟؟ (خدایا به تو پناه می‌بریم) آیا در قرآن به این موارد اشاره شده که امروز بر منابر می‌شنویم؟ یا ماجرا به شرح دیگری است و دکان‌دستگاه عده‌ای است که می‌دانند، اما هدفی ندارند جز کشتن معصوم در هر زمانی!! منشأ چنین عقایدی کجاست؟ این خصوصیات را غلات (غالیان)[1] بر زبان جاری ساخته و تا به امروز نزد برخی شیعیان دهان‌به‌دهان می‌چرخد؛ شاهدمثالش را در دعوت سید احمدالحسن، وصی و فرستاده امام مهدی (ع) به‌وضوح شنیده‌ام که می‌گویند: بیایید جمع شویم و احمدالحسن را در قفس شیرها بیندازیم و ببینیم اگر شیرها گوشت بدنش را نخوردند و رهایش کردند، پس او معصوم است؛ یعنی شیر و حیوانات درندۀ باغ‌وحش شده‌اند مرجع امام‌شناسی!! و زمانی که معصوم را در قفسش انداختند شیر با خودش فکر کند آیا گازش بگیرد یا رهایش کند، از گوشتش بخورد یا برایش زانو بزند؟ یا به چشمانش نگاهی معصومانه بیندازد و با لبخندی از او گذر کند و زیرچشمی به همه حالی کند او امامتان است، من که رهایش کردم، باوجود اینکه گرسنه‌ام از گوشتش هم نمی‌خورم، پس دورش جمع شوید و تسلیم اوامرش باشید!! یعنی خداوند به ما رکب زده و در صورتی که شیر موجود بوده برای شناخت امام، ما را به قانون ثابتی برای شناخت حجت‌هایش در قرآن سوق داده!! (که البته درصدد بیانش در اینجا نیستم). ظاهراً این افراد از یاد برده‌اند اسب‌ها که از نوع حیوانات اهلی‌اند، سینۀ حسین (ع) را لگدکوب کردند! گویی خود را به فراموشی زده‌اند که نوع بشر انگشت مبارکش را به‌خاطر انگشتری قطع کرد و ده‌ها تیر پرتاب جسم بی‌جانش، گویی نوحه‌های خود را از یاد برده‌اند در جسم پاره‌پارۀ علی اکبرش، در چاک‌چاک شدن گلوی علی اصغرش و شکسته شدن فرق سر عباسش!! روضه نمی‌خوانم، از درد سخن می‌گویم... دردی که بر جان نشسته تا صبح قیامت از غم حسین (ع) و عقیدۀ فاسدی که ردای امامت و خلافت را از تنش به در می‌کند. اهل غلو می‌گویند: به عنوان مثال آمده است: (ما خاندان اوصیا در شکم‌ها باردار نمی‌شویم و در سینه‌ها باردار می‌شویم و از رحم بیرون نمی‌آییم و از ران راست مادرمان بیرون می‎آییم). با توجه به کاری که این بی‌خِردان انجام می‌دهند، لازم است که به این متن کلمه به کلمه اعتقاد داشته باشند؛ با وجود اینکه روایات و دعاهایی از اهل‌بیت (ع) وارد شده است که بطلان این ادعا را ثابت می‌کند. مثال: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الاصلاب الشَّامِخَ ِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ لم تُنَجِّسکَ الْجَاهِلِیَّة ُ بِانجاسهَا» «شهادت می‌دهم که تو نوری در صُلب‌های پر آوازه و رحم‌های پاک بودی و جاهلیت تو را با نجاست‌هایش نجس و آلوده نکرده است.»[2] معصوم در سینه‌ها باردار می‌شوند و از ران راست مادر خارج می‌شود!!! هرطور به آن نگاه می‌کنم نمی‌توانم یک زن را آن هم مادر معصوم را این‌گونه تصور کنم!! ظاهراً پدیدۀ زایمان را هم این بی‌خردان نفهمیده‌اند. این دیگر چه عقیدۀ زشت و نفرت‌انگیزی است! عقاید غلوآمیزی که در نوع خود شاهکارند شاهکارند؛ چون وقتی به عمق ماجرا می‌اندیشی می‌بینی آن‌ها امام را به‌گونه‌ای تصور می‌کنند که گویی در جهان علل و اسباب همیشه کارش به‌شکلی پیش می‌رود که دهان‌ها برایش از تعجب وا می‌ماند؛ تاجایی‌که هرکه او را ببیند جلو رفته دست بیعت دراز می‌کند و تسلیمش می‌شود. من نمی‌دانم اگر این‌گونه است پس چرا هر نبی، امام و وصی‌ای که آمد، رنجی جانکاه تحمل کرد از جماعت جاهلی که به‌زعم گفته‌های اینان، همۀ این موارد را برای معصوم دیدند و با او به بدترین شکل ممکن مواجه شدند تاجایی‌که در طائف، فرزندانشان را به‌سمت پیامبر اکرم محمد مصطفی (ص) می‌فرستادند تا صورتش را با پرتاب سنگ‌های ریز و درشت غرق در خون کنند!! تاجایی‌که عیسی (ع) فقط 12 نفر حواری داشت که یکی‌اش هم توزرد از آب درآمد؛ تاجایی‌که حسین (ع) فقط هفتاد و دو تن یار داشت و با فجیع‌ترین شیوه او را کشتند؛ تاجایی‌که یحیی (ع) را سر بریدند؛ و تا آنجا که بنی‌اسرائیل قوم پیامبرکش معرفی شدند. کجای کارید!! این مصیبت‌ها یکی و دو تا نیست که برایتان بازگو کنم. صفحۀ فرستادگان الهی پیش روی ما باز است، بخوانیم و تفکر کنیم شاید از مهلکۀ افکار مسموم خود را رهاندیم و با معصوم زمان خود به‌درستی همراه شدیم. حال، اگر شمایی که این سطور را می‌خوانی جزو افرادی هستی که به چنین عقایدی پایبندی، برای دقایقی به سؤالاتی که می‌پرسم فکر کن: اگر حضرت محمد (ص) به همۀ زبان‌ها مسلط بود، چرا خود، قرآن را به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه نکرد؟! اصلاً چرا آن نامه‌های کوتاه به حکام کشورها را به زبان خودِ آن حکام ننوشت تا گواهی باشد بر رسالت و پیامبری‌اش؟؟ [3] اگر امام حسین (ع) چنین صفاتی را داشت، چرا اسب‌ها بر پیکر بی‌جانش متوقف نشدند، بلکه با حضور سوارکارانی از جنس بشر سینه‌اش را شکافتند؟ اگر امام صادق (ع) همۀ زبان‌ها را می‌دانست، چرا با وجود خیل عظیم شاگردان فارسی‌زبانش آیات قرآن را به فارسی ترجمه نکرد؟! [4] اصلاً در قرآن تفکر کرده‌اید؟ یا فقط آن را خوانده‌اید تا بگویید خب امسال هم چند دور قرآن را ختم کردم و به خیال خود اجر و ثواب چندبرابری هم نزد خدا داری!! اگر حضرت موسی (ع) سایه نداشت و این صفت از صفات همیشگی همراهش بود، شما را به خدا دیگر چه نیازی به معجزۀ عصا و تبدیلش به مار داشت؟ [5] اصلاً چرا موسی (ع) از خدا طلب کرد برادرش هارون کنارش باشد و با او به‌سمت فرعون برود؟! [6] (وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِی* اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي* وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي) [7] یا اگر عیسی (ع) چنین صفات معجزه‌گونی را دارا بود، پس چرا در پی‌اش بودند که به صلیبش کشند؟! اگر جای پای علی (ع) بر سنگ می‌ماند و بر خاک نرم اثری نمی‌کرد، چه نیازی داشت به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین؟! و در عوضش به معرفی‌نامۀ رسول خدا برای خویش استدلال کرد جهت اثبات جانشینی‌اش. آیا برای ایشان شایسته نبود به چنین ویژگی‌های به‌زعم آنان همیشگی و غیر قابل منفک از حجج استناد کند؟ اندکی برایت می‌گویم و تو را رها می‌کنم در دریای عظیم علم سید احمدالحسن [8] تا بخوانی و بدانی آیا معصوم در هر زمانی با این موارد شناخته می‌شود؟ بخوان و نگذار فرصتِ دانستن را از تو بگیرند. معصومینی که در باغ‌وحش شناخته می‌شوند!! مرا دردیست اندر جان که گر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم دانم که مغز استخوان سوزد پیش‌تر در همین مقاله برایتان نوشتم مرجع تشخیص و امام‌شناسی معتقدان به این عقیده، شیر و حیوانات درنده است یعنی اوست که برای ما تعیین می‌کند شخصی اطاعتش واجب است یا خیر؟! عقیدۀ عجیب‌غریبی که در فسادش همین بس که ردای خلافت و امامت را از تن حسین بن علی (ع) خارج می‌کند؛ حسینی که قتیل العبرات است، ذبیح الله است، قربانی عرش خداست، فدایی قضیۀ امام مهدی (ع) است؛ همو که نام طاهر و مبارکش در وصیت شب وفات پیامبر اکرم، به‌عنوان وصی‌ای از اوصیایش می‌درخشد. چگونه بر این باورید؟ و چگونه بر آن پافشاری می‌کنید؟ اگر درندگان از جسد و گوشت خلیفۀ خدا نمی‌خورند پس چرا حسین (ع)، خود می‌گوید: «گویا گرگ‌های حریص دشت‌های نواویس و کربلا را می‌بینم که بندبند جسمم را از هم گسسته، شکمبه‌های تهی و مشك‌های خالی خود را از آن انباشته کنند. از آنچه با قلم تقدیر الهی رقم خورده، گریزی نیست.»[9] باید بدانید این عقیدۀ فاسد شما «محلی از اعراب ندارد»؛ چراکه زینب کبری (س)، آن بانوی مصیبت‌دیده می‌گوید: «این دست‌ها به خون ما آلوده است و این دهان‌ها برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است و درندگان بیابان سهم خود را از آن بدن‌های پاک و پاکیزه می‌برند.» آیا چنین نشد؟؟ مگر اسب‌ها سینۀ مبارکش را لگدکوب نکردند؟ با اینکه اسب حیوانی اهلی است!! چگونه امروز بر این عقیدۀ فاسد به‌عنوان صفتی همیشگی برای معصوم پافشاری می‌کنید، در صورتی که بر منابر رفته و لعن می‌کنید کسانی که با اسب بر سینۀ حسین تاختند؟ فرق شما با آن جماعت رذل که با همین عقاید منحرف خواستند بگویند اسب هم بر سینه‌اش تازاندیم، پس خدای حسین که ادعای خلافت الهی دارد کجاست که نجاتش دهد از این مصیبت؟ پس او حقی در خلافت الهی ندارد و جزو خلفای خدا نیست که اگر این‌گونه بود، این‌چنین مصیبت‌ها بر حسین سرازیر نمی‌شد و خداوند حرمتش را نگه می‌داشت! نه عزیز من، نه! نمی‌شود که بگویی حسینی هستم و به پیاده‌روی اربعین می‌روم و برای اندوه جانکاهش، همچون مادرمرده‌ای گریه می‌کنم و بر این عقیده هم پایبندم که درندگان از گوشت خلیفۀ خدا نمی‌خورند. آنچه بر حسین (ع) گذشت آشکارا بطلان عقیدۀ فاسد شما را هویدا می‌کند. وای بر عقاید منحرفی که عرق شرم بر جبین آدمی پدیدار می‌کند. کاش سکوت می‌کردید و در سکوت خود می‌مردید؛ چراکه شما و تفکر فاسدتان درگاهی گشوده برای کشتن معصوم در هر زمانی هستید. زمین مردم کشتزار است و پای امام تراکتور! یکی دیگر از عقاید فاسد و غلوآمیز دربارۀ ویژگی‌های همیشگی معصوم این است که می‌گویند: جای پای معصوم بر سنگ باقی می‌ماند ولی بر خاک نرم اثری ندارد. با خیال من بیایید تا تصور کنیم چگونگی رخداد این عقیده را: معصوم بر سنگ‌فرش‌های خیابان‌ها و مکان‌های عمومی و مساجد و خانه‌های مردم راه می‌رود و با توجه به این عقیدۀ غلط، جای پاهایش که قرار است باقی بماند بر زمین سخت، همه‌چیز را تخریب می‌کند و افراد باید بعد از گذر معصوم از این مکان‌ها، همه را تعمیر کنند و امام معصوم هم هزینه بپردازد؛ هی آنان بسازند و هی معصوم گذر کند و تخریب کند و این چرخه هر روز در محل زندگی معصوم اتفاق بیفتد!! گویی زمین مردم کشتزار است و پای امام هم تراکتور!! با این توصیف خوش‌به‌حال مردمی که مزرعه دارند و امام داخل در مزارع آن‌ها می‌شود و تراکتوروار زمینشان را شخم می‌زند و نیازشان را برای یکی از ادوات کشاورزی یعنی تراکتور برطرف می‌کند و آن‌ها هم لابد پشت‌سرش راه می‌روند و بذر می‌پاشند در زمینشان و مزرعه‌شان هم گلستان می‌شود!! شما را به خدا خنده‌تان نمی‌گیرد؟! تاجایی‌که عقیدۀ آنان بر این است که چنین صفتی باید همیشه همراه او باشد حتی قبل از اینکه به‌سمت مردم برانگیخته شود. راستی، فراموش کردم بگویم از دید این افراد نه‌تنها پای معصوم که کفش او هم باید این خصوصیت را دارا باشد، البته اگر نگوییم همۀ کفش‌های او!! آخر معصوم که همه‌جا نمی‌تواند پابرهنه راه برود. جسمی بدون سایه خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا)[10] (بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است، پس هركس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ‌كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد). بگو من هم بشری مثل شما هستم؛ یعنی خصوصیات بشر را دارا هستم و یکی از خصوصیات جسم بشری وجود سایه است. حال، اگر امام سایه نداشته باشد لباس‌هایش را چه کنیم؟ لباس‌هایش هم نباید سایه داشته باشند؟ لباس‌های مهمانی‌اش چطور؟ لباس‌هایی که با آن‌ها در گفت‌وگوهای رسمی ظاهر می‌شود؛ مثل کت‌وشلوارش؟ باران که می‌بارد امام برای جلوگیری از خیس شدن چتر بر سر می‌گیرد، چترش هم نباید سایه داشته باشد؟ راستی عمامه‌اش چطور؟ البته اگر عمامه داشته باشد. در آخر امام با لباس و عمامه در بین مردم راه می‌رود و این‌ها هم که سایه دارند. این‌طور هم نیست که امام فقط با یک لباس در بین مردم حضور یابد، پس این گفتۀ آن‌ها مستلزم این است که نه‌تنها جسم امام، بلکه عمامه و همۀ لباس‌هایش نیز نباید سایه داشته باشد!! حتی وقتی لباس‌ها شسته می‌شوند و زیر نور آفتاب قرار می‌گیرند هم نباید سایه داشته باشند!! حتی زمانی که امام لباسش را به کسی می‌بخشد نیز! و این یعنی نه‌تنها یک معجزه بلکه باید معجزاتی پی‌درپی داشته باشیم تا همۀ این‌ها مرتفع شوند، گویا فیلم سینمایی هندی است و امام هم در سینمای بالیوود!! کمااینکه در سینما و فیلم‌های بالیوودی هم آدم‌ها سایه دارند. اما سایه چیست؟ و چه زمانی تشکیل می‌شود؟ هرگاه جسم کدری مقابل یک چشمۀ نور قرار گیرد در پشت جسم، فضای تاریکی ایجاد می‌شود که به آن سایه می‌گویند. جسم چیست؟ به کالبد بدنی من و شما در این عالم جسمانی می‌گویند که دارای جرم و وزن مشخصی است و چگالی دارد. حال که دانستیم سایه و جسم چیست؟ با توجه به این تعاریف و کلام خداوند متعال در قرآن که معصوم را از جنس بشر می‌داند، این خصوصیات باید بر هر بشری صدق کند وگرنه قانون و قاعدۀ عالم جسمانی بر او تطبیق پیدا نمی‌کند. سخن پایانی هدف از نوشتن این مقاله، آگاهی‌ دادن به بخشی از جامعه است که خود را اسیر عقاید فاسد و مغالطه‌هایی کرده که آنان را از طریق مستقیم دور می‌کند. خداوند متعال اهل رکب زدن به بندگانش نیست، صراط مستقیمش راهنمایانی دارد از جنس بشر با خصوصیات بشرگونه؛ و در ساحت عدالتش این نیست که افرادی را دلیل راه قرار دهد که هیچ قرابتی با جنس بشر ندارند که اگر این‌گونه بود، خب فرستادگان را از جنس ملائک قرار می‌داد. اصلاً چه کاری بود که خدا نورچشمی‌هایش را بفرستد و این‌گونه ظالمانه با آن‌ها برخورد کنند؟ چطور می‌اندیشند کسانی که به خود اجازه می‌دهند صفات بشرگونه را از فرستادگان الهی بگیرند، جز اینکه در دوری مردم از معصوم به‌دنبال جایگاهی برای خود هستند تا بر آنان حکومت کنند و بر گُردۀ مردم سوار شوند و مردم بردۀ آنان شوند و آن‌ها را نه‌فقط از طریق دنیا چپاول کنند که آخرتشان را هم به یغما ببرند. عقاید فاسد و منحرفی که در این مجال مختصر به آن پرداخته شد -البته برخی از آن‌ها که پیشنهاد می‌شود جهت مطالعۀ بیشتر نسبت به این عقاید فاسد؛ همچون (خلیفۀ خدا و دانستن همۀ زبان‌ها) به کتاب عقاید اسلام سید احمدالحسن مراجعه شود- نه‌تنها دلیلی برای شناخت امام یا معصوم بر زمین نیست، بلکه از دو ثقل گران‌بهایی که رسول مکرم اسلام، رحمة للعالمین، حضرت محمد مصطفی (ص) برای امت خویش جهت هدایت برجای گذاشته‌اند، هیچ بهره‌ای ندارند؛ چراکه خداوند متعال در قرآن اشارۀ صریح و واضحی دارد بر اینکه حجت‌های خدا، در صفات جسمانی بشری همچون سایر مردم‌اند [11] و در کلام اهل‌بیت عصمت و طهارت هم چیزی خلاف قرآن مشاهده نمی‌شود تا آنجاکه علی بن موسی الرضا (ع)، خورشید هشتم می‌فرمایند: «امام با روح القدس تأیید شده و بین او و خداوند، ستونی از نور است که ایمان بندگان را در آن می‌بیند. و هر زمانی که برای راهنمایی به آن نیازمند باشد، از آن آگاه می‌شود و برایش گسترش داده می‌شود، در نتیجه می‌داند؛ و از او گرفته می‌شود، در نتیجه نمی‌داند. امام متولد می‌شود و فرزنددار می‌شود و سالم می‌ماند و بیمار می‌شود و می‌خورد و می‌نوشد و ادرار و مدفوع می‌کند و ازدواج می‌کند و می‌خوابد و فراموش می‌کند و سهو و اشتباه می‌کند و خوشحال می‌شود و ناراحت می‌شود و می‌خندد و گریه می‌کند و زنده می‌شود و می‌میرد و وارد قبر می‌شود و زیارت می‌شود و محشور می‌شود و ایستاده می‌شود و بر او عرض می‌شود و از او پرسش می‌شود و به او پاداش داده می‌شود و مورد کِرامت قرار می‌گیرد و شفاعت می‌کند؛ و نشانۀ او در دو ویژگی است: در علم و مستجاب‌الدعوه بودن.» [12] ناگفته نماند سخن در باب دلایل و نشانه‌های شناخت حجج الهی از قرآن و عترت بسیار است که در این مجال نمی‌گنجد. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به انتشارات انصار امام مهدی (ع) و کتبی که در این زمینه تألیف شده مراجعه کنید. [13] ضمن اینکه ما هیچ‌کجا در طول دعوت‌های حجج الهی ندیده‌ایم زمانی که قوم ایشان با آنان مواجه می‌شدند و می‌گفتند شما که بشری همچون ما هستید، مثل ما سایه دارید، و ... و خصوصیاتی ندارید که شما را از ما متفاوت کند،[14] خلفای خداوند در پاسخ به آنان فرموده باشند: خیر، ما بشری مثل شما نیستیم، ما سایه نداریم، و خصوصیات بشری نداریم، بلکه گفتند: (... إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...) (ما جز بشری مثل شما نیستیم)؛ یعنی ما هم سایه داریم، وزن مشخصی داریم، مثل شما ازدواج می‌کنیم، صاحب فرزند می‌شویم، می‌خوریم و می‌نوشیم و در بازارها راه می‌رویم و مردم ما را می‌بینند. [15] (وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا) [16] (و گفتند اين چه پيامبرى است كه غذا مى‌خورد و در بازارها راه مى ‌رود. چرا فرشته‏‌اى به‌سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد* يا گنجى به‌طرف او افكنده نشده يا باغى ندارد كه از [بار و بر] آن بخورد و ستمكاران گفتند جز مردى افسون‏شده را دنبال نمى‌كنيد). حمد و سپاس تنها از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است. منابع 1. غالیان یا غُلات (همچنین غُلاة) عنوانی برای گروه‌ها و افراد افراطی در مذهب شیعه. در کتاب‌های ملل و نحل، غلو به‌معنای عقیده‌های افراطی در باب ائمه(ع) و رساندن آنها به حد خدایی یا نبوت آمده است. 2. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، پاورقی، ص357. 3. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، مبحث: خلیفۀ خداوند در زمین و دانستن زبان‌ها، ص 258-269. 4. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، ص365 و 366. 5. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، مبحث خلیفۀ خداوند و دانستن همۀ زبان‌ها، ص 259. 6. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، مبحث خلیفۀ خداوند و دانستن همۀ زبان‌ها، ص 259- 263. 7. طه، 29-32. 8. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، مباحث: خلیفۀ خداوند و صفات معجزه‌آسا؛ خلیفۀ خداوند در زمین و دانستن همۀ زبان‌ها؛ معصوم سایه ندارد؛ جای قدم‌های معصوم روی سنگ باقی می‌ماند؛ و درندگان از جسد خلیفۀ خداوند در زمین نمی‌خورند. 9. اللهوف فی قتلی الطفوف، ابن طاووس، ص 38؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه، اربلی، ج 2، ص 239؛ بحار الانوار، مجلسی، ج44 ،ص 366 و 367- و ص 397. 10. کهف، 110. 11. کهف،110؛ ابراهیم، 11. 12. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج1، ص193. 13. www.varesin.org 14. (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) (ابراهیم، 11). 15. ر.ک: سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، ص 364- 368. 16. فرقان، 7-8. سلسله‌مقالات پاسخ‌ به موسی بن میمون قسمت چهارم پاسخ به ادعای یگانگی تمام دست‌نوشته‌های کتاب مقدس متون باقی‌مانده از دست‌نوشته‌های آرامی و یونانی نشان می‌دهد ابن‌میمون یا عمر خود را در نادانی می‌گذراند یا در آن نامه قصدش فریب‌کاری بود به قلم: یهوشوع ربوبی • مقدمه در ادامه به بررسی کلمات دیگر موسی بن میمون می‌پردازیم. او می‌گوید: «ازآنجایی‌که مسلمانان نتوانستند در کل کتاب مقدس دلیلی بیابند یا اشاره یا کنایه‌ای به پیامبرشان ذکر کنند که بتوانند از آن استفاده کنند، ناچار شدند ما را متهم کنند و گفتند «شما متن تورات را تغییر داده‌اید و هر اثری را که نام محمد در آن بوده از بین برده‌اید.» آنها نتوانستند چیزی قوی‌تر از این استدلال شرم‌آور پیدا کنند که نادرستی آن با حقایق زیر به‌راحتی برای همه ثابت می‌شود. اول، کتاب مقدس صدها سال قبل از ظهور محمد به سریانی، یونانی، فارسی و لاتین ترجمه شد. دوم، دربارۀ متن کتاب مقدس هم در شرق و هم در غرب سُنّت واحدی وجود دارد؛ در نتیجه هیچ تفاوتی در متن، حتی در آواز وجود ندارد زیرا همۀ آنها صحیح‌اند. همچنین هیچ تفاوتی در معنا وجود ندارد. ازاین‌رو انگیزۀ اتهام آنها در غیاب هرگونه اشاره‌ای به محمد در تورات نهفته است.» پایان نقل‌قول. او دو موضوع را ادعا کرد و بنابراین به آن‌ها می‌پردازم. • اول. دست‌نوشته‌های غیر عبری و ترجمه‌شدۀ پیش از محمد (ص) موسی بن میمون گفت: «کتاب مقدس صدها سال قبل از ظهور محمد به سریانی، یونانی، فارسی و لاتین ترجمه شد.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: در قرن 19 دست‌نوشته‌های کهن کتاب مقدس و مربوط به صدها سال پیش از تولد محمد (ص) پیدا شد که در بین آن‌ها دست‌نوشته‌هایی به زبان‌های آرامی یا سُریانی و نیز یونانی وجود دارد. گرچه آن‌ها آسیب جدی دیده‌اند؛ اما متون باقی‌مانده از دست‌نوشته‌های آرامی و یونانی نشان می‌دهد که ابن‌میمون یا عمر خود را در نادانی می‌گذراند یا در آن نامه قصدش فریب‌کاری بود! با دو مثال نشان می‌دهم: اول. وَییقرا (لاویان) در دست‌نوشتۀ 4Q119 Septuagint Leviticusa که به زبان یونانی است، در آدرس‌های ۲:۲۶و۳و۹و۱۱و۱۲و۱۳ نبودِ یگانگی با متن کتاب مقدس عبری رواج‌یافته روشن است.[1] دوم. دانیال در دست‌نوشتۀ Q115 Danield4 که به زبان آرامی است، در آدرس‌های ۲۵:۳؛ ۱۹:۷ نبودِ یگانگی با متن مرسوم را می‌توانیم پی ببریم.[2] بنابراین دست‌نوشته‌های کتاب مقدسی به زبان‌های آرامی و یونانی یافت شدند که مربوط به پیش از ظهور محمد (ص) بودند و آنها با متن متداول عبری یکسان نیستند. • دوم. دست‌نوشته‌های عبری پیش از محمد (ص) موسی بن میمون در ادامه گفته بود: «دربارۀ متن کتاب مقدس هم در شرق و هم در غرب سُنّت واحدی وجود دارد؛ در نتیجه هیچ تفاوتی در متن، حتی در آواز وجود ندارد زیرا همۀ آنها صحیح‌اند. همچنین هیچ تفاوتی در معنا وجود ندارد.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: اینجا سؤالی مطرح می‌شود که اساساً ابن‌میمون چگونه می‌گوید متن کتاب مقدس در شرق و غرب هیچ تفاوتی ندارد؟! باید بگویم اینکه بزرگان یهودی بر سر یک نسخه به توافق برسند و بخواهند آن را در همه‌جا رواج دهند کار آسانی است! اما او چرا به دست‌نوشته‌های عبری دیگر که حتی پیش از محمد (ص) بود اشاره نکرد؟! و نگفت آنها با یکدیگر اختلاف داشتند؟! پیش‌تر به بخشی از اختلافات بین دست‌نوشته‌های غیر عبری با متن عبری رایج پرداخته شد؛ حالا قصد دارم به تفاوت‌های طومارهای کشف‌شدۀ عبری با متن مرسوم عبری -که بر سر آن توافق دارند- اشاره کنم و باید بگویم کم نیستند؛ ازآنجاکه نمی‌توانم همۀ آنها را اینجا بیاورم، از هر بخش از تنخ یک کتاب را به‌همراه برخی آدرس‌هایی می‌آورم که با متن سنتی تفاوت دارد؛ یعنی از بخش توراه، شِمُوت (خروج) و از نویئیم (انبیا) کتاب یشَعیا و از كتوبیم (مکتوبات) کتاب تهـیلیم (مزامیر) را انتخاب کردم. • شموت در دست‌نوشتۀ 4Q14 Exodusc به آدرس‌های ۲۲:۹و۳۱؛ ۲:۱۰و۳و۱۵ نبودن مطابقت با متن سنتی رایج روشن است.[3] همچنین در دست‌نوشتۀ 4Q20 Exodusj به آدرس‌ ۵:۸ نیز[4]؛ همچنین می‌توانیم در دست‌نوشتۀ4Q22 PaleoExodusm به آدرس‌های ۱۸:۷؛ ۲۳:۸؛ ۵:۹و۱۹؛ ۲:۱۰و۵و۲۱ به نبود انطباق با متن سنتی پی ببریم.[5] • یشَعیا در دست‌نوشتۀ 1Q Isaiaha آدرس‌های ۷:۱و۱۵؛ ۳:۲و۴و۹و۱۲و۲۰؛ ۵:۴و۶ با متن سنتی مطابقت ندارد.[6] همچنین در دست‌نوشتۀ 1Q Isaiahb آدرس‌های ۱۱:۴۱؛ ۱۲:۵۳؛ ۱۹:۶۰و۲۰؛ ۷:۶۲و۸ این‌چنین است [7] و در دست‌نوشتۀ 4Q55 Isaiaha آدرس‌های ۷:۲۱؛ ۲:۲۳ نیز.[8] • تهـیلیم در دست‌نوشتۀ 4Q83 Psalmsa آدرس‌های ۱۱:۳۸و۱۵ با متن سنتی مطابقت ندارد.[9] همچنین در دست‌نوشتۀ 4Q92 Psalmsk آدرس‌های ۶:۱۳۵و۱۰ هم [10] و در دست‌نوشتۀ 11Q5 Psalmsa آدرس‌های ۱:۱۳۵و۱۸و۲۰و۲۱ نیز.[11] • دو نکتۀ پایانی در کنار آنچه بیان شد، دو نکتۀ دیگر را ارائه می‌کنم: اول. اشتباهات علمی در تورات اشتباهات علمی را یافت می‌کنیم؛ نظیر آنچه دربارۀ طوفان نوح آمده‌ است [12] یا آنچه دربارۀ آفرینش حوا (س) از دندۀ آدم [13] می‌بینیم! سید احمدالحسن در یکی از کتب خود با دلایل محکم نشان می‌دهد که چرا این‌ها غلط است و در نهایت مشخص می‌شود توراتی که در دستان ابن‌میمون بود، شامل دستبرد کاتبان نیز بوده است. دوم. گواهی غیرمسلمانان به خیانت یهودیان نه‌تنها مسلمانان، بلکه مسیحیانی که پیش از ظهور پیامبر اسلام (ص) زندگی می‌کردند گواهی به تحریف تنخ توسط یهودیان می‌دهند! یوحنّای ملقّب به زرّین‌دهان [14] و همچنین جآسْتِنْ [15] که دو تن از پدران کلیسا شناخته می‌شوند، به این موضوع گواهی داده‌اند! • کلام پایانی موسی بن میمون در نامۀ خود ادعای مسلمانان را در خصوص دستبرد یهودیان به کتاب مقدس شرم‌آور خواند! البته مشخص شد شرم‌آور دقیقاً ادعاهای گزاف او بود؛ زیرا نه‌تنها مشخص شد که دست‌نوشته‌های پیش از محمد (ص) با یکدیگر اختلاف داشتند و این خود نشان از ورود افکار و امیال انسانی درون کتاب مقدس است، بلکه اشاره شد که کتاب مقدس حاوی اشتباهات علمی است و علاوه‌بر آن دو تن از پدران کلیسا نیز به دستبرد یهودیان به کتاب مقدس گواهی داده‌اند. در نتیجه پوچ بودن کلمات ابن میمون روشن است. منابع: 1- http://dssenglishbible.com/scroll4Q119.htm 2- http://dssenglishbible.com/scroll4Q115.htm 3-http://dssenglishbible.com/scroll4Q14.htm 4-http://dssenglishbible.com/scroll4Q20.htm 5-http://dssenglishbible.com/scroll4Q22.htm 6-http://dssenglishbible.com/scroll1QIsaa.htm 7-http://dssenglishbible.com/scroll1QIsab.htm 8-http://dssenglishbible.com/scroll4Q55.htm 9-http://dssenglishbible.com/scroll4Q83.htm 10-http://dssenglishbible.com/scroll4Q92.htm#_ftn1 11-http://dssenglishbible.com/scroll11Q5.htm#_ftnref10 12-توهم بی‌خدایی، نوبت انتشار دوم، فصل پنجم، در تورات علت طوفان نوح، دینی و ناشی از خشم الهی است، ص۴۰۹-411؛ همچنین رجوع کنید به همان فصل، مبحث «برخی اشکالات علمی بر داستان عامیانۀ دینی طوفان»، ص۳۸۵ و مبحث «مکان طوفان نوح»، ص۴۱۵ و مبحث «لنگرگاه کشتی نوح (ع) (دلمون، جودی، آرارات)»، ص۴۱۸. 13- همان، فصل سوم، مقوله آفرینش حوّا از دندۀ آدم... در یک رویاروییِ علمی، ص۱۹۵. 14-موعظۀ ۹ بر انجیلِ مَتّیٰ، بخش ۶ | https://www.newadvent.org/fathers/200109.htm 15-https://www.newadvent.org/fathers/01286.htm

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 183
مشاهده فایل پی دی اف