نشریه زمان ظهور شماره 69
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" شنبه 20 بهمن ماه 1397 / 4 جمادی الثانی1440 / 9فوریه 2019 / شماره 69 /4صفحه سخن سردبیر انسانیت و شناخت سعادت بشر به یقین در گرو شناخت اوست. شناخت صحیح، عمیق، گسترده و مفید از ویژگی های انسان های فهیم، بصیر و آینده نگر است. شناخت جایگاه انسان در مجموعه دستگاه خلقت، ارزش وجودی و کرامت انسانی بشر، افکار و اندیشه ها و احساسات گوناگون بشر و مسائلی از این قبیل باعث شده که به طور مداوم در پی شناخت خود و پدیده های پیرامون خود باشد. تعبیر امام علی (علیه السلام) که فرموده اند شناخت خود، سودمندترین شناخت هاست، حکایت از اهمیت نقش شناخت در ارزشمند شدن انسانیت انسان است. به طبع شناخت صحیح باعث سامان بخشیدن به همه احوالات انسان خواهد شد و روابط وی با پدیده ها را سامان می بخشد. از مسائل مهم خودشناسی این است که انسان جایگاه اصلی خود در میان خلایق را دریابد. جایگاهی که باعث شده گوی سبقت در معرفت را حتی از ملائکه برباید. یقینا معرفت تنها از طریق صاحبان معرفت حقیقی که همانا خلفای الهی هستند، تحقق پذیر می باشد. کسانی که انسانیت خود را در حد اعلای خود پرورش داده و شایستگی خلیفۀ خدا بودن را پیدا کردند. خلفای الهی مراحل خودشناسی را در آموزه های خود شرح داده و راه طی شده را در عمل به بشریت نشان دادند و مرحله خودسازی را جهت تحقق هدف متعالی خلقت فعال کرده و خود پیشگام این حرکت انسانی هستند؛ تا انسان آگاهانه و آزادانه در این میدان کارزار بین انسانیت و حیوانیت انتخاب کند. بایستی از خودم شروع کنم اصلاح اولین گام های اصلاح، شروع کردن از خود است. بنابراین از خودمان شروع کنیم یا بهتر است بگوییم: از خودم شروع کنم تا نیازمند این نباشم که اشخاص دیگری بیایند و امور را تغییر دهم و اصلاح نمایم. اکنون سؤال اینجاست چگونه آغاز کنم؟ شاید به خود بگویم من برای تغییر وضع موجود چیزی در دست ندارم؛ مثلاً توانایی دفاع از مظلوم یا اطعام گرسنه یا سرپرستی بیوه یا یتیمی را ندارم. باید بدانم که من تصمیم گرفتم برای اصلاح امر عمل کنم و تنها به انتقاد فساد نپردازم ولی بایستی این را هم بدانم که اصلاح یا عمل، همیشه کار آسانی نخواهد بود؛ لذا لازم است آماده شوم، ولی چگونه؟ امام احمدالحسن (ع) در مقدمۀ کتاب گوساله جلد اول می فرمایند: « تحصیل علوم عقلی و نقلی کار دشواری نیست؛ اما اینکه غذای خود را سه روز به اسیر و در راه مانده و مسکین بدهی، در حالی که شکمت از گرسنگی به پشتت بچسبد چنانکه امیرالمؤمنین (ع) عمل نمود کاری است بس دشوار؛ اینکه عمرت را صرف نیک بختی مردمان و جلوگیری از تجاوز و ظلم در حق ایشان کنی، کاری است بس دشوار! اینکه در راه خدا همچون امام حسین (ع) همه چیزت را بدهی، کاری است بس دشوار! .» اکنون به قصه امام علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نگاهی بیاندازیم. باشد که خدا ما را مورد رحمت خویش قرار دهد و ما را از عبرت گیرندگان قرار دهد. ابن عباس درمورد آیۀ: (يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً). (انسان، 7 و 8)({همان بندگانى كه} به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه گزند آن فراگيرنده است مى ترسند و به {پاس } دوستى {خدا}، بينوا و يتيم و اسير را خوراك می دهند)؛ می گوید: امام حسن و امام حسین مریض شدند و پیامبر و همچنین باقی مردم از آن ها عیادت کردند و گفتند: ای ابالحسن! کاش برای فرزندانت نذر می کردید. امام فرمود: اگر شفا یابند سه روز را برای رضای خدا روزه می گیرم و حضرت فاطمه نیز این چنین کرد. همچنین فضه نوبیه گفت اگر سروران ما شفا یابند سه روز روزه می گیرم. آن دو کودک شفا یافتند و نزد آل محمد چیزی درخانه برای خوردن نبود. امام علی (ع) نزد شمعون خیبری رفته و سه صاع جو قرض گرفت و آن ها را آورد و به فاطمه داد. ایشان آن را آرد کرد و نان پخت؛ و علی (ع) با پیامبر (ص) نماز گزارد. سپس به خانه آمد و طعام جلوی ایشان گذاشته شد. در این هنگام مسکینی بر در ایستاد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسکینی از فرزندان مسلمین هستم، به من غذا دهید؛ امیدوارم خدا شما را از سفرۀ بهشتی اطعام کند. علی (ع) صدای او را شنید. دستور داد همۀ طعام را به او بدهند. روز و شب را فقط با آب سر کردند. روز دوم فاطمه (س) برخاست و نان پخت. علی با رسول خدا نماز گزارد و سپس برایش غذا آوردند. در این هنگام صدای یتیمی را شنیدند که گفت السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من یتیمی از فرزندان مهاجرین هستم و پدرم شهید شده است، به من غذا بدهید. غذا را به او دادند و دو روز را تنها با آب خوردن سپری کردند. در روز سوم حضرت فاطمه (س) باقی جو را آرد کرد و نان پخت و علی (ع) همراه با پیامبر (ص) نماز گزارد و سپس به خانه رفت. غذا برای ایشان آوردند. در این حال اسیری بر در آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه. اسیرمان کردید و ما را به بند کشاندید ولی به ما اطعام نمی کنید؟ به او غذا دادند و سه روز بدون غذا ماندند و به جز آب چیزی نخوردند. رسول خدا (ص) نزد آنان آمد و آثار گرسنگی را در آن ها دید؛ تا این آیه نازل شد: «هَلْ أَتَى عَلَى الْاِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا {تا این آیه} ... إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَِّ لَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَ شُكُورًا ». (انسان، 1 الی 9) (آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟! ... ما براى خشنودى خداست كه به شما مى خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم). (ابن اثیر، اسد الغابه، ج 5، ص 530 ) قرآن می فرماید: (إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ * لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ) (فاطر، 29 - 30 ) (در حقيقت، كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز برپا مى دارند و از آنچه به آن ها روزى داده ايم، نهان و آشكارا انفاق مى كنند، اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمى پذيرد؛ تا پاداششان را تمام به آن ها عطا كند و از فزون بخشى خود در حق آنان بيفزايد كه او آمرزندۀ حق شناس است). شاید مهم ترین چیزی که باید دانست این است که اگر کسی مال خود را در راه خدا نبخشد، نفْس خود را در راه خدا قربانی نمی کند. بنابراین از اینجا شروع کنم و از مال خود قسمتی را به فقرا و مسکینان و ایتام و بیوه زنان اختصاص دهم؛ و هیچ گدایی را از در منزلم نرانم حتی اگر شده به او دانه ای خرما بدهم؛ و اگر چیزی در دست ندارم با سخنان ملایم با او رفتار کنم. سید احمدالحسن (ع) در کتاب در محضر عبد صالح، جلد اول، به یکی از انصار چنین می فرمایند: «راست و دروغ، طالب حاجت، به هرحال به تو ضرر نمی رساند، چون تو فقط کار خیری انجام می دهی؛ و او اگر دروغ بگوید تنها به خود ضرر رسانده است و حداکثر چیزی که ضرر می کنی مقداری از مال است؛ اما وی اگر در ادعایش صادق نباشد هم آبروی خود را از دست داده و هم دروغ گفته است. تو همیشه با مردم به ظاهر آن ها رفتار کن. خداوند حتی پیامبران را امر به رفتار با مردم بر حسب ظاهر کرده است. اگر کسی درخواست کمک کرد و گفت مشکلی دارم به او کمک کن حال چه راست بگوید و چه دروغ . امیرمؤمنان فرمودند: اگر سائلی برحق باشد کم ککننده هلاک می شد. با مردم بر حسب ظاهر رفتار کنید و این خداوند است که روز قیامت حسابرسی می کند. به خدا سوگند برایم خیلی آسان است که در مورد من هزاران بار بگویند نمی داند و جاهل است و هم هکس به دو کلمه مرا فریب دهد تا اینکه در روز قیامت با ظلم به بنده ای به نزد خدا بروم .» از خودم شروع کنم... عامه مردم آزاده هستند یا برده؟ از سخنان گهربار سید احمدالحسن علیه السلام «اگر آزاده باشند اکنون دلایل زیادی دال بر صدق دعوت و حقانیت آن وجود دارد که طالب حق را ملزم به قبول آن می کند. این ادله همان ادلۀ پیامبر اسلام (ص) است؛ و از جملۀ آن ها معجزه و خبرهای غیبی زیادی است که برای انصار حاصل شده و برخی از آن ها جمع آوری و منتشر شده است. 2-آیا واجب است همۀ مردم معجزه را ببینند؟ جز حذیفه کسی تسبیح گفتن ریگ در دستان مبارک رسول خدا را نشنید. و تنها آن شخص یهودی با گرگ سخن گفت؛ و به جز اصحاب و انصار رسول خدا (ص) کسی ناله های تنۀ درخت خرما را نشنید؛ و به غیر از کافران قریش کسی حرکت درخت را ندید. همچنین شیر دادن گوسفند ام عبید و دیگر معجزاتی که برای پیامبر ذکر کردند. مانند این امور در این دعوت اتفاق افتاد؛ از جملۀ آن ها، من بندۀ مسکینِ مستکین بر چشمان برخی از شیوخ حوزۀ علیمۀ نجف در ابتدای دعوت در زمان صدام کافر (لعنه الله) دست کشیدم و پرده ها کنار زده شد و ملائکه و ملکوت آسما نها را مشاهده کردند و برای برخی از آن ها معجزات مادی رخ داد و بعد از مدتی کفر ورزیدند و گفتند ساحر است و احضار جن می کند و غیره. گویی این آیه را نخواندند که خداوند می فرماید: (وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ) (حجر، 14 ) (و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم و آن ها پیوسته از آن بالا روند). و اکنون بعضی از آن ها برگشتند و پس از اینکه در گذشته از دعوت مرتد شده بودند، دوباره بیعت كردند. برادرم! شما جگر مرا پرخون کردید؛ درست مانند گذشتگانتان که جگر امیرالمؤمنین علیه السلام را خون کردند .» سید احمدالحسن (ع)، پاسخ های روشنگرانه، پرسش49 اعمال بزرگ که در ساحت الهی برای انسان نمایان می شوند روزی از عبد صالح، سید احمدالحسن (ع)، دربارۀ معیار تمایز بین مردم در آخرت پرسیدم؛ که مضمون جواب ایشان این گونه بود: تمایز در آخرت بر اساس ایمان و عملی است که انسان برای آخرت خویش تقدیم کرده است. (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُریثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْاَوْفی) (نجم، 39 - 41 ) (و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست؛ و {نتيجه} كوشش او به زودى ديده خواهد شد؛ سپس هر چه تمام تر وى را پاداش دهند). و اینکه تلاشش را در قیامت که دیرى نمی گذرد مشاهده خواهد کرد. (وَ مَنْ أَرادَ الْخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورا). (اسراء، 19 ) (و کسی که آخرت را بخواهد و برای آن کوششی درخور آن انجام دهد، درحالی که مؤمن است، پس آنان تلاششان مورد قدردانی خواهد بود).( فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَاُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَاُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ ثَوابا مِنْ عِنْدِ اللَّه وَ اللَّه عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب) (آ ل عمران، 195 ) (پس پروردگارشان دعاى آنان را مستجاب كرد {و فرمود:} من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، خواه مرد يا زن، {گرچه} همه از يك ديگريد، تباه نمى كنم {و بی پاداش نمى گذارم}. پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هايشان رانده شده و در راه من آزار و اذيت ديده، جنگيده و كشته شدند، قطعا من لغزش هايشان را مى پوشانم و در باغ هايى كه نهرها از زيرشان جارى است، واردشان مى كنم. {اين} پاداشى است از جانب خدا و پاداش نيكو تنها نزد خداست). بنابراین خداوند عمل هیچ کسی را که برای آخرت عمل کرده، از بین نمی برد و بهترین پاداش را به او می دهد؛ ولی اگر به آیه آخر نگاه کنی، اعمال بزرگ که در ساحت الهی برای انسان نمایان می شوند چه هستند؟ (فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ). به سبب ایمانشان رانده می شوند؛ به سبب ایمانشان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند؛ به سبب ایمان به خلیفۀ خدا شکنجه می شوند. برخی از این امتحانات که شاید کسی از آن ها رنجیده شود، اگر خالصانه باشد، از برترین اعمال خواهد بود؛ که برای مؤمن به سبب یاری کردن خلیفه الهی واقع می شود. در کلام ایشان (علیه السلام) یادآوری و آرامشی دیدم و آن را برای مؤمنان نقل کردم. د. علاء سالم اغفال مردم، سلاح سوداگران دینی منطق قرآنی به وضوح می فرمايد: (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللِّهَ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللُّهَ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْاَلْبَابِ * أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ) (زمر، 19 - 17 ) (و{لى} آنان كه خود را از طاغوت به دور مى دارند تا مبادا او را بپرستند؛ و به سوى خدا بازگشته اند؛ آنان را مژده باد. پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند. اينان اند كه خدايشان راه نموده و اينان اند همان خردمندان * پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده {كجا روى رهايى دارد} آيا تو كسى را كه در آتش است مى رهانى؟). قرآن به گوش سپردن و پيروی از حق، تشويق می کند و این بدان معناست که جستجو و تحقيق با جديت و انصا فورزی در خصوص شنيده هایی که می شنود و به ويژه درمورد مسائل سرنوشت ساز که انسان بايد خود تصميم اصلی را بگيرد و نبايد به گفته های ديگران اعتماد کند یا اینکه سلوک جمعی يا آموزه های موروثی در تصميم او دخالت کنند؛ چراکه قرآن در بيشتر آيات از چنين امری به شدت نهی می کند. (وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِ لَي) (احزاب، 67 ) (و می گويند پروردگارا! ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند).(إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَاليِّنَ * فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ * وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْاَوَّلِينَ) (صافات، 71 - 69 )(آن ها پدران خود را گمراه يافتند * پس ايشان به دنبال آن ها مى شتابند * و قطعا پيش از آن ها بيشتر پيشينيان به گمراهى افتادند).(بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ)(زخرف، 22 )({نه؛} بلكه گفتند ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما {هم با}پى گيرى از آنان راه يافتگانيم). و در اين جا دو نوع گفتمان را می خوانيم: 1-بنابراین ای مردم! به خوبی بیندیشید و به هیچ کس اجازه ندهید شما را خوار و سبک بشمارد؛ تا جایی که شما را در صف کسانی قرار دهد که فرستادگان و خلفای خداوند در زمینش را تکذیب نموده اند و دربارۀ وحی خدا از طریق رؤیا و مکاشفه گفتند: «خواب هایی است پریشان ». خداوند، سخن پلید آنان را که امروز بی خردان، بی هیچ تفکر و تدبری تکرار می کنند، این چنین حکایت می فرماید: (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْاَوَّلُونَ) (انبیاء، 5) (بلكه گفتند: خواب هايی است آشفته! بلکه اصلاً آن را به دروغ به خدا نسبت داده است؛ نه، بلکه او يک شاعر است؛ پس بايد معجزه ای براي ما بياورد همان گونه که پيشينیان {با معجزات} فرستاده شدند). ای مردم! علمای گمراه و پیروانشان شما را فریب ندهند. خودتان بخوانید، جست وجو کنید، دقت کنید، بیاموزید و خودتان حقيقت را بيابيد. به هیچ کسی تکیه نکنید تا برای آخرت شما تصمیم بگیرد؛ که فردا پشیمان خواهید شد درحالی که پشیمانی سودی نخواهد داشت. (خطبۀ محرم) مردم را چه شده که به جای پیروی و تقلید کورکورانه از فقهای گمراه، متوجه نمی شوند و آگاه نمی گردند یا دست کم به تحقیق و بررسی روی نمی آورند! آن ها را چه شده که پیوسته در یک اشتباه، سقوط و پیوسته همین نتیجه را تکرار می کنند: )وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّب لايَ) (احزاب: 67 ) (و می گویند: پروردگارا! ما تنها از آقایان و بزرگان خود را اطاعت کردیم؛ پس آن ها ما را به گمراهی کشاندند). 2-گفتمانی که مورد نکوهش قرآن است: (وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَ تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ » (فصلت، 26 ) (و كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد). (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ) (بقره، 100 ) (بلكه {حقيقت اين است كه} بيشترشان ايمان نمی آورند). (وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ) (انعام، 37 ) (ليكن بيشتر آنان نمى دانند). (وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ) (انعام، 111 ) (ولى بيشترشان نادانى مى كنند). (وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ) (اعراف، 17 ) (و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت). (وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ) (الاعراف، 102 ) (و در بيشتر آنان عهدى {استوار} نيافتيم و بيشترشان را جداً نافرمان يافتيم). (وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ) (یونس، 36 ) (و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى كنند {ولى} گمان به هيچ وجه {آدمى را} از حقيقت بى نياز نمی گرداند. آرى خدا به آنچه می كنند داناست). (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّ كَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِ لًي) (فرقان، ۴۴ ) (يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يا مى انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه ترند). اين همان حقيقتی است که قرآن کريم دربارۀ اکثریت یاد کرده است. آيا انسان عاقل آن را مِلاک تشخيص حق قرار می دهد و کورکورانه پشت سرشان به راه افتد يا رهبری را به دست کسی ديگر تسليم می کند؟! سيد احمدالحسن يمانی می فرمايد: «فقهای گمراه يا همانگونه که قرآن، آن ها را به اشراف و بزرگان وصف می کند، حتی عباراتی را که با آن به مقابله با پيامبران و اوصيا پرداختند، تغيير نمی دهند، تا اينکه خداوند متعال فرمود: (أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ) (آيا به يکديگر سفارش کرده اند، بلکه اين گروه از مردم، سرکش و نافرمانند) .» مردم را چه شده است که به اقوام و ملت های قبل از خود توجه و التفات نمی کنند، و يا عبرت نمی گيرند تا خود را از آنان دور کرده و از دام آن ها نجات يابند. در اين آيه خداوند می خواهد مردم را به اين حقيقت ملتفت سازد؛ و آن، يکی بودن راه و روش فقهای گمراه در مواجهه با دعوت های پيامبران و اوصياست. از آ نها کورکورانه تقليد و پيروی نکنيد. صفحات تاريخ اقوام و ملت های پيشين را ورق زده و ببينيد که چگونه علمای گمراه بی عمل آ نها را منحرف کرده و باعث شدند که با پيامبران و اوصيا، به خيال انجام فعل نيک، مبارزه کنند. و می فرمايد: (آيا از قرآن پرسيده ايد که چه کسی برای ابراهيم آتش برافروخت؟ و چه کسی خواستار قتل عيسی شد؟ و چه کسی با نوح، هود، صالح، شعيب، موسی، يونس و تمام انبياء و اوصياء به مبارزه برخاست؟ اگر با خود انصاف به خرج ندهید و اکنون پاسخ اين سؤال را ندهيد، قطعا پاسخ اين سؤال را در آتش و اين گونه خواهيد داد: (وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلَ) (احزاب، 67 ) (و گويند خدايا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم و ما را به راه گمراهی کشيدند). و نيز در خطبۀ محرم فرمودند: (عاقلى پيدا نمی شود که به عقل خود احترام بگذارد و اعتقاد داشته باشد، کسانی که در جامعه با رسالت های جديدِ دينی مقابله می کنند، گروهی غير از رجال دين نيستند!!! همان کسانی که خداوند در قرآن کريم، آ نها را به اشراف و بزرگان وصف می کند و جامعۀ گمراه شده، آنان را متخصص، يا دارای قدرت تشخيص شناخته و در نهايت در شناخت حقانيت يا ابطال رسالت دينی جديد، در جامعه ای که پيامبر يا وصی با آن مى آيد، به طور کامل به آن ها اعتماد می كنند؛ و متأسفانه مردم حکم آن ها را بدون تدبير و انديشه و تحقيق قبول می كنند؛ و حتی بدون توجه به اينکه اين اشراف و بزرگان و فقهاى گمراه، بزرگترين زيان ديده از رسالت ها و دعوت های اصلاحی و انقلاب های بزرگ فرستادگان و اوصياء هستند؛ پس چگونه مردم به آن ها اعتماد کرده، و خود را از ناحیۀ علمای دين در اَمان مى بينند و دربارۀ حقانيت يا بطلان قضيه ای، آن ها را قاضی مى گذارند، درحالی که آنان يکی از دو طرف اين قضيه هستند. و چگونه مردم خود را از ناحیۀ آنان در امان میبينند، درحالی که هميشه همان تعامل را با دعوت های انبياء و اوصيای خدا تکرار می کنند. (قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبينٍ) (اعراف، 60 )، (قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ) (اعراف، 66 )، (فقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَراً مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنكُمْ كَاذِبِينَ)(هود، 27 )، (فقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتفضَّل عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللُّهَ لَاَنزَلَ مَلَئِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائنَا الْاَوَّلِينَ) (مؤمنون، 24 )، (وَانطَلَقَ الْمَلَاُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ) (ص، 6). «گروهی از علمای قومش گفتند، که ما تو را سخت در گمراهی می بينيم « .» گروهی از علمای قومش كه كافر شدند گفتند، ما تو را سفيه و بی خرد ميابيم و گمان می کنيم که تو سخت از دروغگويان باشی « .» بزرگان قوم در پاسخ گفتند، که ما تو را مانند خود بشری بيشتر نمی دانيم و پیروان تو اشخاصی پست و بی قدر بيش نيستند، و ما هيچ گونه مزيتی بر شما نسبت به خود نمی بينيم. بلکه شما را درو غگو می پنداريم « .» بزرگان قوم که کافر شدند در پاسخ چنين گفتند، که اين شخص جز آنکه بشری مانند شماست که می خواهد بر شما برتری يابد، فضيلت ديگری ندارد و اگر خدا می خواست فرستاده ای را بر بشر بفرستد، همانا از فرشتگان می فرستاد. ما اين سخنانی که اين شخص می گويد را از پدران پيشين خود هيچ نشنيده ايم « .» و گروهی از بزرگان قوم چنين رأی دادند، که بر پرستش خدايان خود ثابت قدم باشيد، اين کاری است که مراد همه است .» به درستی که ما از منطق فرعون که از مردم می خواهد هيچ گونه تفکر و تدبری نکنند، رنج می بریم: «قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّ سَبِيلَ الرَّشَادِ « » فرعون گفت : جز آنچه مى بينم به شما نمى نمايم و شما را جز به راه راست راهبر نيستم . تلاش برای جدایی اخلاق از دین ... و درنتیجه باعث شد که هرچیزی حتی امور اساسی راسخ و ثابت های پرارزش از طریق تغییرات آرام و نرم به مسائلی فرعی و یا پس زمینه های فرهنگی و یا نماد روشنفکری محروم شوند. خطرنا کتر از این موضوع، موضوع «عُرف » است که اندک اندک تغییر پیدا کرده تا درنهایت با وضعیت بی ارزش منسجم گردد. همان گونه که اگر جامعه ای انحراف اخلاقی و سلوکی در آن منتشر شود، به تدریج توانایی فشار تربیتی بر منحرفین جامعه خود را از دست خواهد داد. چون کسانی که این فشارها را اعمال می کنند جماعتی اندک خواهند بود و موضع گیرهای آن ها موضع شک برانگیزی خواهد شد و از نیروی قدرتمند تبدیل به جماعتی اندک و غریب در میان منحرفین می شوند (خوشا به حال غرباء)، بلکه امرِبه معروف و نهیِ ازمنکر پا پس خواهد گذاشت به صورتی که ضروریات انحراف، فزونی یافته تا جایی که این انحراف پایه می گیرد و مصلحان کوتاه آمده و تنها نقش آن ها در این میان به نظریه پردازی در خصوص جوهر انسان و اصول اخلاقی و سخن از سنت ها و مکروهات و و اجبات و محرمات خلاصه خواهد شد. جدایی اخلاق از دین باعث شد که انسان امروزی فراموش کند که دنیا فناپذیر و ازلی نیست. از یاد برد که دنیا محل درو کردن نیست، دنیا جای راحتی وآسودگی نیست. درحقیقت این زندگانی به هیچ عنوان زندگانی مطلوب نخواهد بود و انسان نبایستی هنگامی که دچار بحران می شود جزع و فزع نماید چراکه این مسئله کاملاً طبیعی است و انسان باید خود را برای مواجه شدن با اتفاقات زندگی آماده کند و به قضاوقدر خود از خلال مزین شدن به مکارم اخلاق، راضی باشد تا از لحاظ روحی ارتقاء پیدا کرده و به سعادت برسد. و از آنجایی که دینا محل آزمایش بزرگ می باشد، انسان همیشه درطول حیات خویش درمعرض امتحان قرار دارد و نباید از این آزمایش نالان باشد بلکه به افضل ترین مکارم اخلاق که همانا صبر می باشد مزین گردد. امور مادی و سطحی هرازچندگاهی ممکن است مشکلات را برای وی حل وفصل کنند ولی همیشه اینگونه نخواهد بود و کسی که دوری از خداوند را برگزیده، اگر او را به نعمت و آسایشی مورد آزمایش قرار داده یقین داشته باشیم که این بدترین بلای ممکن خواهد بود ولی اینان نمی دانند. خداوند می فرماید: (وَلَوْلا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ) (زخرف، 33 ) (و اگر نه آن بود كه {هم}[ مردم {در انكار خدا} امتى واحد گردند، قطعاً براى خانه هاى آنان كه به {خداى} رحمان كفر مى ورزيدند، سقف ها و نردبان هايى از نقره كه بر آن ها بالا روند قرار مى داديم). امروزه متأسفانه دنیاگرایی باعث شد که وجدان و شعور و سلوک بیشتر مردم بعد از اینکه از اخلاق الهی که آ نها را از بقیه خلق الله متمایز کرده است دوری کرده دیدگاه آ نها به مرگ را به دیدگاهی غیرمعقول بدل کرده و آن را غیر قابل هضم وفهم کرده است و این امر باعث شد که مرگ را مصدر مبارزه گری تلقی کنند و بایستی تا آخرین لحظه زندگی در برابر آن مقاومت کنند . خداوند می فرماید: (قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلِّهَ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)(ؤجمعه، 6)(بگو: اى كسانى كه يهودى شده ايد، اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست مى گو ييد درخواست مرگ كنيد). و متأسفانه مقیاس ها نزد این مردمان دگرگون شده و سبب خلقت نزد آن ها به نزاع برای بقا تا ابد تغییر یافت؛ ولی باید گفت که این مسئله شکست خورده و انواع پیشگیری های پزشکی و مقاومت در برابر بیماری ها نتوانسته ماندگاری را برای بشر امروزی رقم بزند؛ بلکه مشکلات را دوچندان کرده اند. خداوند می فرماید: (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (جمعه، 8) (بگو: آن مرگى كه از آن مى گريزيد، قطعاً به سراغ شما مى آيد؛ آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده خواهيد شد و به آنچه {در روى زمين} مى كرديد، آگاهتان خواهد كرد). این آیه سلوک کسی که از اخلاق دور شود و در لذ ت ها و شهوات و جمع مال بدون قیدوشرط و خوردن حقوق بندگان غرق شده و فکر نکند که روزی مرگ به سراغ وی خواهد آمد و به بعد از مرگ ایمان ندارد را به وضوح بیان می دارد. بنابراین از بین رفتن اخلاق مانند صبر و راضی شدن به مشیت الهی و آنچه برای انسان مقدر شده، باعث انحراف بسیاری از مردم و نزدیک شدن به دروغ و حیله گری و آبروریزی و تحمل ستم و اهانت شده است. با این وجود انسان تنها به موجوی تبدیل شده که تنها می خورد و می نوشد و نفس می کشد و تولید نسل می کند و می میرد؛ و این دقیقا به مانند حیات حیوانات و گیاهان می ماند. اما ارتقای روحی و عقلی و اخلاقی نزد انسان امروزی امر خیالی شده و در گذشته مانده است؛ درحالی که انسان نیاز مبرم به غذای روحی یعنی مکارم اخلاق دارد تا بتواند به مبارزه با دنیا و مادی گری برود؛ چراکه تنها سلاح برای بیرون رفت از امتحان زندگی با نتایجی به سود وی که در زندگی به کمک وی می آید همین مکارم اخلاق است و حتماً برای حیات اخروی وی نفع کلانی خواهد داشت. حکم الهی به اطاعت از اولوالأمر، مطلق است در دلالت آیه بر عصمت اولوالأمر تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولوالأمر دو گونه تقریر شده است. هرگاه خداوند به اطاعت بی قید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود؛ زیرا تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمی دارد و آن را نمی پسندد؛ به عبارت دیگر، معصیت و گناه مورد نهی خداوند است نه مورد امر او. از طرفی اگر اولوالأمر معصوم نباشند، احتمال اینکه در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فراخوانند وجود دارد. اکنون اگر چنین موردی پیش آید از یک طرف باید از او اطاعت کرد، چراکه بر اساس آیه موردبحث، اطاعت از اولوالأمر بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب است، و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد چراکه مستلزم ارتکاب گناه است که مورد نهی الهی است. اشکال اگرچه در آیه، اطاعت از اولوالأمر به صورت مطلق واجب شده است؛ ولی اولاً: عقل، به جایز نبودن اطاعت از کسی که به معصیت خداوند دستور می دهد حکم می کند؛ و ثانیاً: در حدیث نبویِ مشهور تصریح شده است که: ( لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق)؛( در معصیت خالق نباید از مخلوق اطاعت کرد.) این دو قاعدۀ عقلی و شرعی، اطلاق آیه را مقید می سازند و مفاد آیه این خواهد شد که اطاعت از اولوالأمر در غیر معصیت خداوند واجب است. در این صورت، آیه بر عصمت اولوالأمر دلالتی ندارد. پاسخ در دو قاعدۀ عقلی و شرعی یاد شده، تردیدی نیست؛ ولی باید توجه داشت هرگاه مطلبی از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد، مقتضای لطف الهی این است که مکلفان را بر آن آگاه سازد. چنا نکه اطاعت از خدا و پیامبر (ص) به حکم عقل واجب است، اما به دلیل اهمیت مسئله، خداوند در آیات متعدد به آن اشاره فرمود. به این اوامر یا نواهی در اصطلاح، اوامر و نواهی ارشادی گویند. قرآن کریم این روش را در مورد دیگری نیز که اهمیت آن در حد مسئله موردبحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد احسان به پدر و مادر که خود از مستقلات عقلیه است نخست مؤمنان را به آن توصیه می کند و آنگاه یادآور می شود که اگر پدر و مادر، انسان را به شرک برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان پسندیده نخواهد بود. (وَوَصَّيْنَا الْاِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَ تُطِعْهُمَا...) (عنکبوت، 8) (و به انسان سفارش كرديم به پدر و مادر خود نيكى كند، {ولى} اگر آن ها بكوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى، از ايشان اطاعت مكن). در اینجا با این که دایرۀ اطاعت از پدر و مادر محدود به فرزندان است نه کل جامعه اسلامی، و از طرفی معصیتی که فرض شده، شرک به خداوند است که از بزر گترین گناهان می باشد و در زشتی آن جای تردید وجود ندارد، اما خداوند مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در اولوالأمر نیز احتمال خطا وجود داشت، یعنی احتمال داشت که آنان افراد را به معصیت خداوند دستور دهند، به طریق اولی چنین هشدار و تنبیهی لازم بود. از نبود چنین هشدار و تنبیهی روشن می شود که حکم الهی به اطاعت از اولوالأمر واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با عصمت اولوالأمر قابل توجیه نیست. مناظره هشام بن حكم با مرد شامي در موضوع امامت مرحوم كليني، در كتاب كافي، از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت امام صادق (ع) بودم كه مردي از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و گفت: من فقيه و متكلمم و براي مناظره با اصحاب شما آمده ام. امام صادق (ع) فرمود: سخن تو از گفتار پيامبر است يا از پيش خودت؟ گفت: هم از گفته پيامبر و هم از خودم. امام فرمود: پس تو شريك پيامبري؟ گفت: نه. امام فرمود: از خداي عزوجل وحي شنيده اي كه به تو خبر دهد؟ گفت: نه. امام فرمود: چنانكه اطاعت پيامبر را واجب مي داني، اطاعت خودت را هم واجب مي داني؟ گفت: نه. يونس بن يعقوب گويد: حضرت به من توجه نمود و فرمود: اي يونس! اين مرد پيش از آنكه وارد بحث شود خودش را محكوم كرد. سپس فرمود: اي يونس! اگر علم كلام را خوب مي دانستي با او سخن مي گفتي. من گفتم: افسوس. پس گفتم: قربانت گردم، من شنيده ام كه شما از علم كلام نهي نموده و فرموده ايد: واي بر اهل كلام، زيرا مي گويند كه اين مطلب را قبول داريم و آن را قبول نداريم، مدعي مي تواند به اين موضوع تمسك جويد و به آن نمي تواند، و اين را مي فهميم و آن را نمي فهميم. اما فرمود: من گفتم واي بر آنان اگر گفته مرا رها كنند و خواسته خود را تعقيب نمايند. آن گاه امام به من فرمود: بيرون برو و هر كس از متكلمين را ديدي بياور. يونس بن يعقوب گويد: من بيرون رفته و حمران بن اعين و مؤمن طاق و هشام بن سالم را كه علم كلام را خوب مي دانستند آوردم؛ و نيز قيس بن ماصر كه به عقيده من در كلام بهتر از آنان بود و علم كلام را از حضرت علي بن الحسين (ع) آموخته بود آوردم. چون همگي در مجلس قرار گرفتيم امام صادق (ع) سر از خيمه (ي كه در كوه كنار حرم براي حضرتش مي زدند و چند روز قبل از حج آنجا مستقر مي شدند) بيرون كرد، ناگاه شترسواري كه به سرعت حركت مي كرد به نظر رسيد، امام فرمود: به پروردگار كعبه سوگند كه اين هشام است. ما گمان كرديم منظور حضرت هشامي است كه از فرزندان عقيل است كه او را بسيار دوست مي داشت. چون وارد شد، ديديم كه هشام بن حكم است، و او در عنفوان جواني بود و همه بزرگتر بوديم. امام صادق (ع) برايش جا باز نمود و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش ياور ماست. سپس فرمود: اي حمران! با مرد شامي سخن بگو. او وارد بحث شد و بر شامي غلبه كرد. سپس فرمود: اي طاقي! تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد. سپس فرمود: اي هشام بن سالم! تو هم گفتگو كن. او با شامي برابر شد. سپس امام صادق (ع) به قيس ماصر فرمود: تو، با او سخن بگو. او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن ها مي خنديد، زيرا كه مرد شامي گير افتاده بود. آن گاه حضرت به مرد شامي فرمود: با اين جوان، يعني هشام بن حكم، صحبت كن. مرد شامي عرض كرد: حاضرم، پس خطاب به هشام، گفت: اي جوان! درباره امامت اين مرد (امام صادق عليه السلام) از من بپرس. هشام (از سوء ادب او نسبت به ساحت مقدس امام) خشمگين شد بطوري كه مي لرزيد، سپس به شامي گفت: اي مرد! آيا پروردگارت به مخلوقش خيرانديش تر است يا مخلوق به خودشان؟ شامي گفت: پروردگارم نسبت به مخلوقش خيرانديش تر است. هشام پرسيد: در مقام خيرانديشي براي مردم چه كرده است؟ شامي گفت: براي مردم حجت و دليلي تعيين فرموده تا متفرق و مختلف نشوند، و او ايشان را با هم الفت دهد و اختلافشان را رفع كند و به فرائض پروردگار آگاهشان سازد. هشام گفت: او كيست؟ شامي گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله است. هشام گفت: بعد از رسول خدا (ص) كيست؟ شامي گفت: قرآن و سنت است. هشام پرسيد: آيا قرآن و سنت براي رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ شامي گفت: آري. هشام گفت: پس چرا ما و شما اختلاف داريم، و براي مخالفتي كه با شما داريم از شام به اينجا آمده اي؟! شامي خاموش ماند؛ امام به مرد شامي فرمود: چرا سخن نمي گويي؟ شامي گفت: اگر بگويم ما اختلافي نداريم خلاف واقع گفته ام، و اگر بگويم قرآن و سنت از ما رفع اختلاف مي كند باطل گفته ام؛ زيرا كه كتاب و سنت وجوه گونه گوني دارد و معاني مختلفي را متحمل است، و اگر بگويم اختلاف داريم، از آنجايي كه هر يك از ما مدعي حق مي باشيم، قرآن و سنت اختلاف ما را رفع نكرده است؛ بنابراين پاسخي نداريم كه بگويم، الا آنكه من حق دارم كه همين سؤال را به او برگردانم. امام فرمود: از او بپرس تا بداني كه سرشار است. شامي پرسيد: چه كسي به مخلوق خيرانديش تر است، پروردگارشان يا خودشان؟ هشام پاسخ داد: پروردگارشان از خودشان خيرانديش تر است. شامي گفت: آيا پروردگار شخصي را تعيين فرموده كه ايشان را متحد كند و ناهمواريشان را هموار سازد و حق و باطل را به ايشان باز گويد؟ هشام گفت: در زمان پيامبر يا امروز؟ شامي گفت: در زمان رسول خدا (ص) كه خود آن حضرت بود، امروز كيست؟ هشام گفت: همين بزرگواري كه اينجا نشسته و مردم براي حل مشكلات خود به سويش رهسپار مي گردند و او، به ميراث علمي كه از پدرانش دست به دست گرفته، اخبار آسمان و زمين را براي ما بيان مي فرمايد. شامي پرسيد: من چگونه مي توانم اين را بفهمم؟ هشام گفت: هر چه مي خواهي از او بپرس. شامي گفت: عذري برايم باقي نگذاشتي، بر من لازم است كه بپرسم. امام صادق (ع) فرمود: اي شامي! مي خواهي گزارش سفر و راهت را بيان كنم كه چنين بود و چنان بود. شامي با سرور و خوشحالي گفت: راست گفتي! هم اكنون، به خدا، اسلام آوردم. امام صادق (ع) فرمود: نه، بلكه هم اكنون به خدا ايمان آوردي. اسلام پيش از ايمان است؛ به وسيله اسلام از يكديگر ارث برند و ازدواج كنند، و به وسيله ايمان ثواب برند (و تو كه هم اكنون مرا به امامت شناختي بر عباداتت ثواب گيري). شامي عرض كرد: درست فرمودي! گواهي مي دهم كه شايسته عبادتي جز خدا نيست و محمد (ص) رسول خداست و تو جانشين اوصياء هستي. هویت دومین شخصیت عظیم کرۀ خاکی معرفی از زبان خودشان: بنده ای مسکین که مانند شما امیدوار به رحمت خدا هستم و خادمی که در پیشگاه خداوند قرار گرفته ام نه از او بهشت و نه رضای او را خواستارم و هیچ چیزی را خواستار نیستم بلکه فقط خادمی هستم که منتظر اوامر اویم و اگر بپرسی چه چیزی می خواهی؟ در پاسخ می گویم که او چه می خواهد؟ و اگر او تمام عمر مرا به خدمت خود بگیرد و سپس مرا وارد آتش دوزخ کند عادل حکیمی است، بلکه نسبت به من احسان نموده است و در برابر وی گناهکاری مقصر خواهم بود. این گفته ها را از روی مبالغه یا اینکه تنها کلامی که بر زبان جاری کنم نیست، بلکه حقیقتی است که نفْس من بر آن مستقر و پایدار است. (سید احمدالحسن (ع)، كتاب پاسخ های روشنگرانه، ج 3، سؤال 237 ) هدف: هدف من همان هدف انبیا و اوصیا (ع) است؛ تا تورات و انجیل و قرآن و هر آنچه در مورد آن ها اختلاف ایجاد شده را روشن کنم و انحراف یهود و نصاری و مسلمانان و خروج آن ها از شریعت الهی و مخالفت آن ها با وصایای انبیا را نشان دهم. خواست و ارادۀ من همان خواست و اراده ی خداوند سبحان ومتعال است؛ اینکه ساکنان کره ی زمین جز به آنچه خداوند اراده فرموده است، عمل نکنند، زمین پر از عدل و داد شود همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است، گرسنه ها سیر شوند و هیچ فقیری بى سرپناه نباشد، یتیم ها بعد از غم های طولانی شاد شوند و زنان بیوه نیازهای مادی خودی را با عزت و کرامت به دست آورند و.... و.... و .... اینکه عدالت، رحمت و صداقت که مهم ترین موارد در شریعت الهی است، فراگیر گردد. (سید احمدالحسن (ع)، كتاب پاسخ های روشنگرانه، ج 1، س 2) نصیحت: ای مردم! فقهای گمراه و پیروانشان شما را فریب ندهند. خودتان بخوانید، جست وجو کنید، دقت کنید، بیاموزید و خودتان حقيقت را بيابيد. به هیچ کسی تکیه نکنید تا برای آخرت شما تصمیم بگیرد؛ که فردا پشیمان خواهید شد درحالی که پشیمانی سودی نخواهد داشت: (وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّب لاي) (احزاب،67 ) (و می گویند: پروردگارا! ما تنها از آقایان و بزرگان خود اطاعت کردیم؛ پس آن ها ما را گمراه کردند). این نصیحت من برای شماست؛ و به خدا سوگند، نصیحت کسی است که دلسوز شماست، مهربان به شماست. پس در آن نیک بیندیشید و دقت کنید و چوپان را از گرگ ها تشخیص دهید. (سید احمدالحسن (ع)، خطبه محرم) اسم حقیقی: احمدالحسن (سید احمدالحسن، کتاب پاسخ های روشنگرانه، ج 1، س 2) خادم شما، احمد (صفحه فی سبوک سید احمد الحسن (ع))