نشریه زمان ظهور شماره 13

به نام – الله –مبداء و معدن بی نهایت عشق سه شنبه19 مرداد1395/ 5 ذی القعده1437/9 آگوست2016/شماره13/4 صفحه «رمز گشايي از ارتباط اصحاب امام مهدي (ع) ویمانی» (قسمت دوم): آيا پيش از ظهور امام مهدي (ع( تبيين هاي اعتقادي و فكري و تربيت نيروي مستعدّ و با ايمان به عنوان شيعيان ناب و امتحان پس داده ضروري نيست؟ اصولا آيا ظهور حضرت سيري طبيعي دارد و يا همه چيز به نحو خارق العاده رخ مي دهد؟ و در نهايت آيا جمع شدن بدون قرار قبلي اصحاب امام مهدي (ع) در مكه با زمينه سازي هاي اعتقادي و نظاميِ يماني منافاتي دارد؟ در قسمت قبل گذشت كه توجّه همزمان به پنج مطلب كليد حلّ اين مسئله است. در قسمت دوم مقاله به شرح سه مطلب اول مي پردازيم: مطلب اول: «جمع شدن بدون قرار قبلي در مكه اختصاص به 313 نفر دارد. » آنچه درباره ي اجتماع بدون قرار قبلي با برخي جزبيات آمده مربوط به 313 نفر اصحاب خاص حضرت است نه همه ي كساني كه در سپاه ايشان حضور دارند: «عَنْ أَبِي خَالِدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِ اللِّه عَزَّ وَ جَلَّ «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللُّه جَمِيعاً » (البقرة، 148 ) قَالَ الْخَيْرَاتُ الْوَلَيَةُ وَ قَوْلُهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللُّه جَمِيعاً يَعْنِي أَصْحَابَ الْقَائِمِ الثَّلَثَمِائةَ وَ البْضْعَةَ عَشَرَ رَجُلً قَالَ وَ هُمْ وَ اللَّه الْامَّةُ المْعْدُودَةُ قَالَ يَجْتَمِعُونَ وَ اللَّه فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ » (الكافي، ج 8، ص 313 ) «امام باقر (ع) درباره قول خداوند: «به سمت خيرات پيشي بگيريد هر كجا باشيد خداوند همه شما را خواهد آورد » فرمود: خيرات ولايت است و قول خداوند تبارك و تعالي «هر كجا باشيد خداوند همه شما را خواهد آورد » يعني اصحاب قائم سيصد و ده نفر خرده اي مرد، فرمود: به خدا قسم ايشان همان امّت كم هستند (كه در قرآن آمده) به خدا قسم در كي ساعت اجتماع مي كنند پاره هاي ابر همچون پاره هاي ابر پا ييزي (كه پراكنده اند بعد جمع و متراكم مي شوند) » علاوه بر احاديثي كه نقل شد ر.ك: غيبت طوسي، ص 477 و غيبت نعماني ص 315 و 313 و... ايشان عَلَم داران حضرت هستند: «..صَحَابَتُهُ الثَّلَثُمِائَةِ وَ ثَلَثَةَ عَشَرَ...فَهُمْ أَصْحَابُ الْالْوِيَةِ.. » (الغيبة للنعماني، ص 313 ) و در روايتي اهل ولايتند (تفسير العياشي، ج 1، ص 67 ) درباره ي مقام عالي ايشان و آيات ديگري كه بر ايشان تطبيق شده دو روايت نقل مي كنيم: «...قال أبو بصير: قلت: جعلت فداك، ليس على الأرض يومئذ مؤمن غيرهم؟ قال: «بلى، و لكن هذه التي يخرج الله فيها القائم، و هم النجباء و القضاة و الحكام و الفقهاء في الدين، يمسح الله بطونهم و ظهورهم فلا يشتبه عليهم حكم. » «ابوبصير مي گويد: گفتم فدايت شوم، به جز آنان روي زمين مؤمن ديگري نيست؟ فرمود: چرا ولي اين ها كساني اند كه خداوند، قائم (ع) را در ميان ايشان خارج مي كند و ايشان نجيبان و قاضيان و حاكمان و فقهاء در دين هستند، خداوند شكم ها و پشت هايشان را مسح مي نمايد پس هيچ حكمي بر ايشان مشتبه نمي شود (اشتباه نمي كنند.) » «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللِّه (ع) يَقُولُ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْامْرِ مَحْفُوظَةٌ لَهُ أَصْحَابُهُ لَوْ ذَهَبَ النَّاسُ جَمِيعاً أَتَى اللُّه لَهُ بِأَصْحَابِهِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللُّه عَزَّ وَ جَلَّ- فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ (الأنعام،89 ) وَ هُمُ الذَّينَ قَالَ اللُّه فيِهِمْ- فَسَوْفَ يأَتيِ اللُّه بقِوْمٍ يُحِبهُّمْ وَ يُحِبوُّنهَ أذَلةَّ عَلىَ المْؤْمِنيِنَ أعَزَّةٍ عَلىَ الكْافرينَ . ( المائدة، »)54 (الغيبة للنعماني، ص 316 ) «از امام صادق (ع) شنيدم كه مي فرمود: قطعا اصحابِ صاحب اين امر برايش محفوظند اگر همه مردم نيز از بين بروند خداوند براي او اصحابش را براي او خواهد آورد. و ايشان همان كساني هستند كه خداوند عز و جل در براي ايشان فرموده است: «پس خداوند قومي را خواهد آورد كه دوستشان دارد و ايشان (هم) خداوند را دوست دارند، فروتنانند در برابر مؤمنان و سرسختانند در برابر كافران ».» لذا ايشان داراي مقام ويژه اي هستند و اولين كساني هستند كه از حضور مطّلع مي شوند و در كنار حضرت حاضر مي شوند. بنابراين اين گمان كه افراد لشكر حضرت (اعمّ از انصار و 313 نفر اصحاب) از قبل به هيچ وجه جمع نشده اند و ايشان دفعتا و بدون ميعاد و توسّط خود امام (ع) جمع مي شوند، از اين روايات به دست نمي آيد. (آنچه برخي مخالفين گمان كرده اند.) در واقع اين نوعي مصادره به مطلوب است كه چون شخص مخالفِ دعوت، فرض گرفته قبل از ظهور حضرت، پرچمي به نام ايشان بلند نشده است و 313 نفر نيز به هيچ شخصي پيش از ظهور علني امام مهدي (ع) گرايش پيدا نكرده اند، ادّعا كرده است افراد لشكر و 313 نفر اصحاب، همگي دفعتا بعد از ظهور و به دست خود حضرت جمع مي گردند. چنانچه گذشت اين ادّعا اول الكلام و سخني بي دليل است و از اين روايات به دست نمي آيد، بلكه بر خلاف روايات است كه در ادامه تبيين خواهد شد. مطلب دوم: اين روايات نسبت به وجود يا عدم وجودِ تمهيدات اعتقادي و زمينه سازي هاي قبلي و چگونگي آشنايي اصحاب با امر امام مهدي (ع)ساكتند. چنانچه گذشت روايات مربوط به گرد هم آمدن 313 نفر اصحاب در مكه بون قرار قبلي صرفا به نحوه ي گرد آمدن سيصد و سيزده نفر اصحاب اشاره مي كنند ( كه مانند تكه هاي ابر پا ييزي پراكنده هستند كه از اطراف به هم متصل مي شوند و برخي شب از بستر ناپديد شده و صبح در مكه گرد هم ميايند و...)، يعني نسبت به وجود زمينه سازي قبلي از نظر اعتقادي و فكري اثباتا و نفيا ساكت هستند، از اين رو منافاتي ندارد كه (با توجه به روايات ديگر) قبل از ظهور علني امام (ع)، حضرت به واسطه وزيرش دوران دعوتي داشته باشد و اصحاب از مناطق مختلف به دعوت حضرت پيوسته باشند و هنگامي كه 313 نفر اصحاب، از اطراف در مكه مانند تكه هاي ابر جمع شدند و با حضرت بيعت كردند، امرِ حضرت (مطابق روايت) ظاهر مي شود. (ر.ك: كمال الدين، ج 2، ص 378 ) صحبت در اين است كه اين افراد بدون قرار قبلي كنار حضرت جمع مي شوند. حال اين اجتماع در چه زماني و كجاست؟ از برخي روايات استفاده مي شود هنگامي كه حضرت در مسجدالحرام ظهور مي نمايند 313 نفر حضور دارند و به دفاع از حضرت بر مي خيزند (ر.ك: بحار، ج 52 ، ص 306 ) و از برخي روايات به دست مي آيد اين افراد با خود حضرت وارد مسجد مي شوند. بلكه ظاهر اين روايت آن است كه ايشان هنگام فرستادن نفس ز يكه به مكّه (شخص پاكي كه پانزده روز قبل از ظهور كشته مي شود) در كنار حضرت هستند (همگي يا عده اي از ايشان). (ر.ك: بحار، ج 52 ، ص 307 ) به هر حال سخن در اين روايات ناظر به اجتماع آنان است نه نفي زمينه سازي. به اعتقاد ما اعلان جهاني دعوت و اجتماع اصحاب بدون زمينه سازي، نوعي خيال پردازي است. شواهد روايي در ادامه بيان مي شود. مطلب سوم: رايات مشرقي حقّ هستند و ايشان ممهّد و زمينه ساز ظهور امام مهدي (ع) هستند. چنانچه عرض كرديم مطابق روايات متعدد پرچم هايي كه از مشرق (ايران) بلند مي شوند، حق بوده و زمينه ساز و مُمهِّد ظهور امام مهدي (ع) هستند. در ميان پرچم هاي متعددي كه افراشته مي شود سه پرچه مستقل برجسته هستند: يماني، خراساني و سفياني. روشن است كه سفياني پرچم ضلالت و ظلم است، و از آنجا كه خراساني و يماني در كي جبهه قرار ندارند و طبق روايت و دليل عقلي، پرچم حق كيي بيشتر نيست، خراساني نيز نمي تواند پرچم هدايت باشد، گرچه با سفياني مي جنگد. (از نظر اعتقادي مشروعيت الهي ندارد، گرچه با دشمن خدا مي جنگد. او ولايت حجت خدا را نپذيرفته است.)رواياتي كه خبر از وجود مهدي )اول( در رايات مشرقي مي دهند يا مبدأ انقلاب مهدي را از سمت مشرق معرفي مي كنند نيز مؤيد همين مطلبند. از اين رو استدلال مخالفين كه رايات مشرقي حقند و خراساني نيز مشرقي است صحيح است، ولي اينكه هيچ پرچم مشرقي جز خراساني در روايات وجود ندارد، نادرست و مخالف روايات است، لذا مي بينيم هيچ روايت صريحي در مدح خراساني و توصيه به پيوستن به او وجود ندارد. ( گرچه او با سفياني مي جنگد، ولي اين دلالتي بر حقانيّت ندارد) برخي روايات كه مستمسك مخالفين قرار گرفته است نيز هيچ دلالتي بر حقّ و مشروع بودن خراساني ندارد، اين مطلب در جاي خود بيان خواهد شد. آنچه روشن است اين حقيقت است كه درباره يماني روايت صحيح (با نگاه قوم) وارد شده است كه او هدايت به حق مي كند (يهدي الي الحق )(الارشاد، ج 2، ص 347 ) چنانچه درباره ائمه (ع) نيز نظير اين تعبير آمده و مهدي بودن ايشان با اين عبارت تعليل شده است: «..قلت فانت المهدي؟ قال كلنا نهدي الي الله... » (الكافي، ج 1، ص 536 )«گفتم آيا تو مهدي هستي؟ فرمود: همه ما به خداوند هدايت مي كنيم.. » هدايت به حقّ به شكل مطلق، مفهومي بسيار روشن دارد كه در قرآن كريم نيز دليل وجوب پيروي از صاحب آن دانسته شده است: «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْد ى » (يونس، 35 ) در حالي كه هرگز چنين تعبيري درباره خراساني و امر به پيوستن به او وجود ندارد. مطابق روايات اين پرچم هاي مشرقي دست از تلاش و جهاد بر نخواهند داشت تا امر را به مهدي (ع) تحويل دهند، يعني قيامشان با علم و به انگيزه نصرت و زمينه سازي براي حضرت است. با وجود اين رايات و لشكريان منسوب به شرق، ادعاي عدم وجود زمينه سازان و عدم وجود تمهيد لشكر براي امام مهدي (ع) ادعايي گزاف است. اين مطلب با ضميمه ي مطالب بعدي روشن تر مي گردد. ادامه دارد.... سردبیر - لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّاوْلِي الأَلْبَابِ – (همانا در داستان پيشنيان براي صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود، اين سخني است که افترايی در آن نيست ليکن کتاب آسماني پيش از خود را هم تصديق کرده وهر چيزي را که راجع به سعادت دنيا وآخرت خلق است ، مفصل بيان مي کند وبراي اهل ايمان هدايت وسعادت و رحمت خواهد بود). (يوسف: 111 ). ( امتحان با خليفه خدا هر بار تکرار مي شود و مردم باز خواهند ماند، بين دو نقل قول خواهند بود (او را بکشيد... يا در چاهي افکنيد) و در هر بار اينگونه خواهد بود هر گاه فرستاده اي براي شما فرستاديم وچون باهواي نفساني شما سازگار نبود ، تکبر کرده يا او را كشته يا تكذيب می کنيد)(بقره 87 ). کي متوجه آيات خدا خواهيم شد ( در داستان يوسف وبرادرانش عبرت وحکمت بسيار امده است).( يوسف: 7) بايد يوسف را يا در دياري دور از پدر بيفکنيد و روي پدر را يک جهت به طرف خود کنيد انگاه بعد از اين عمل مردمي صالح ودرستکار شويد). (يوسف9 )همانگونه که عمر بن سعد ملعون گفته معروفش را به هنگام قتل امام حسين (ع) گفت که حسين را به قتل مي رسانم وبعد از آن توبه خواهم نمود ؛امروز نيز مي خواهند دعوت به حق امام مهدي (ع) و يماني آل محمد (ع) را از مردم دور نمايند و بعد از آن مردمي صالح شوند . مي خواهند وصي و خليفه خدا در زمين را تکذيب و يا شخصيت حقيقي دعوت را به قتل رسانند و جايگاه او را پر کنند . و داستان اولين حسد در دنيا تکرار مي شود داستان حسد فرزندان آدم و داستان يوسف مهدي، وصي و فرزند امام مهدي (ع) , و برادران ايشان علماي بي عمل در آخر الزمان!!! . نقل از سدير از امام صادق (ع) : در قائم سنتي از يوسف است گفتم گويا خبر مي دهي که او غيبتي دارد؟ فرمود: از انکار اين امت خوک نما, برادران يوسف اسباط وفرزند نبي بودند و يوسف را معامله کردند و آنها برادرانش بودند و او را نشناختند تا اينکه گفت: من يوسف هستم واين برادرم است, و چه انکار مي کنند اين امت اگر خدا بخواهد حجتش را از آنها مستور گرداند. يوسف روزي پادشاه مصر بود و بين او تا والدينش مسيري هجده روزه بود واگر خداوند مي خواست مکان او را به آنها معرفي گرداند ، مي توانست اين کار را بکند و به خدا قسم به هنگام دادن اين خبر به يعقوب اين مسير براي او نه روز شد. پس چه انکار مي کند اين امت اگر خدا بخواهد حجت را مانند يوسف از آنها مخفي گرداند ودر خيابانها و بازار هايشان مي گردد. وآنها او را نمي شناسند تا اينکه خدا به او اذن دهد تا خود را به آنها بشناساند همانگونه که به يوسف اين اجازه را داد و به برادرانش گفت : ( آيا مي دا نيد با يوسف وبرادرش چه کرديد يا شما جاهليد گفتند تو يوسف هستي؟ فرمود: من يوسف واين برادرم است .)( کمال دين وتمام نعمت - شيخ صدوق: ص 144 ). وامام باقر (ع) مي فرمايند : براي صاحب اين امر سنتي از يوسف است وآن فرزند کنيزي سيه چرده است . وخداوند امرش را در يک شب درست مي کند (کمال دين واتمام نعمت – شيخ صدوق: ص 329 .). و هرچه بر يوسف(ع) گذشت بر مهدي اول وصي امام مهدي (ع) و يماني موعود خواهد گذشت. وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهمْ قسمت اول: حمد و سپاس از آن خداوند جهانيان است. سپاس خداي را که با فضل و منتي از جانب خود، ما را با سرور خلق محمد (ص) آشنا نمود نه بخاطر استحقاق ما، زيرا که او دلسوز و مهربان است. و سلام و صلوات بر اشرف خلق محمد و آل طيب و طاهرش، ائمه و مهد يين عليهم السلام. از جمله اموري که در اسلام وارد شده است نظريه شوري ميباشد که آن را پيروان مدرسه خلفاء برافراشته و شعار خود قرار دادهاند تا از خلال آن خلافت گذشتگانشان را مبرّا نمايند .از اين رو براي شفاف سازي و بيان اين موضوع، هرچند به طور خلاصه ، دلايل و نقد اين نظريه را خواستاريم. خلاصه اين نظريه به زبان امروزي، تع يين خليفه به وسيله شوري و انتخابات و دموکراسي ميباشد و براي بيان و توضيح حقيقت در اين نظريه بايد دو امر مهم را شناخته و آنها را مد نظر قرار دهيم. اول : شوري در قضاياي خاص از قبيل مسائل اجتماعي و شخصي، و در اين باب ميبينيم که شرع بر آن تأکيد و تشويق مينمايد، زيرا که در آن تجربه هاي ديگران منتقل شده و از آنها استفاده مي شود. و هرکس با ديگران مشورت کند در عقول آنها شريک شده است. دوم : شوري در انتخاب امام يا خليفه و انسان، که هيچ نقشي در اين زمينه ندارد و به انسان صلاحيت انتخاب حاکم و امام و خليفه داده نشده است . و بحث ما پيرامون مسأله دوم است که همان شوري در انتخاب امام و يا حاکم ميباشد؛ اينکه آيا انتخاب خليفه براي مردم مجاز ميباشد يا خير؟ معناي لغويِ شوري الطريحي ميگويد : ( قول خداوند متعال : و امرهم شوري بينهم- گفته مي شود اين امر بين قوم به شور گذاشته شد اگر در آن مشورت نمايند؛ و آن عبارت است از مشورت و رايزني تا حق آشکار شود به اين معني که در هيچ امري خودسرانه تصميم نگيرند، مگر اينکه با ديگران در آن مورد مشورت کنند و قول خداوند متعال :( وشاورهم في الامر) يعني در امور جنگ براي درمان و روشني دلشان با آنان مشورت کن؛ يعني نظراتشان را بشنو و از آنچه که در درون خود دارند مطلع شو. ( مجمع البحرين ج 2 ص 557 ) و در معالم المدرستين آمده : تشاور و مشورت و مشاوره در لغت عرب ، استخراج رأي و نظر بوسيله مراجعه به يکديگر است. با او مشورت کرد : از او رأي و نظر گرفت و با رأي و نظري به او اشاره نمود. مشورت مي کند: اگر با رأي و نظري مواجه نشد (وامرهم شوري بينهم) اگر اين چيز بين قوم به شوري گذاشته شد پس قوم درباره آن مشورت نمودند. مشتقات اين ماده در استعمال قرآن کريم تغييري نکرده است ( از نظر لغوي ) همچنين در حديث شريف؛ و آنچه در لغت عربي در مورد مشورت آمده در دسترس مسلمانان ميباشد، بلکه کلام در مورد شوري و مشورت، در شرع اسلامي و حکم آن ميباشد. ( معالم المدرستين:ج 1 ص 152 ) دکتر عبدالهادي الفضلي ميگويد: ( وامرهم شوري بينهم)- شوري لغت و اسمي از اسمهاي مشاوره ميباشد. گفته ميشود شوري و مشاوره و تشاور و مشورت به ضمه حرف شين وسکون حرف – واو- و مشورت باسکون حرف ش و فتح حرف - و- به معني رايزني در کلام بوسيله مراجعه به يکديگر براي استخراج رأي و نظريه ميباشد و آن برگرفته از قولشان ميباشد «عسل را امتحان کردم « » شرت العسل » پس آن را از جاي خود برداشتم و استخراج نمودم و نيز بر امري که در مورد آن به مشورت نشستهاند اطلاق ميشود اين امر بين قوم به شوري گذاشته شد. ( خلاصه علم کلام ص 296 ) قسمت سوم وصیت از آدم تا خاتم... محور کلام وصيت است آن هم از آدم تا خاتم (ص) خداوند مي فرمايد ( كُتِبَ عَلَيْكُمْ إذِا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المْوْتُ إنِ تَرَكَ خَيْرا الوْصِيَّةُ للِوَالدِيْنِ وَالأقْرَبيِنَ باِلمْعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ )( به شما دستور داده شده که چون يکي از شما را مرگ فرا رسد ؛ براي پدر و مادر وخويشاوندان به چيزي شايسته عدل وصيت کند اين کار سزاوار مقام پرهيزکاران است )( البقره 180 ) و گفتار تعالي: ( يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ) .المائده از ايه 160 ( اي اهل ايمان ؛ چون يکي از شما را مرگ رسد براي وصيت خود دو شاهد عادل از خودتان گواه گيرد يا غير از خودتان ) واز امام صادق (ع) بعداز اينکه قول رسول خدا (ص) در مورد وصيت در هنگام مرگ را ذکر کرد فرمود (ع) : ( تصديقش در سوره مريم مي باشد که خداوند مي فرمايد{لا يملكون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهداً* شفاعتي براي انها نيست جز کساني که نزد رحمان عهدي داشته باشند } و اين همان عهد است). بحارالانوار 100 / 200 و رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود: ( شما آن را ياد بگير و به اهل بيت و شيعيان خود بياموز: و آنگاه گفت : جبرائيل آن را به من ياد داد) بحارالانوار 100 / 200 ( وابراهيم ويعقوب فرزندان خود را به همان آ يين وصيت نمودند اي فرزندانم، خدا براي شما اين آيين پاک را برگزيد وهنگام جان سپردن فقط تسليم رضاي خدا باشيد * شما کجا بوديد هنگامي که يعقوب را مرگ در رسيد ؟ هنگامي که به فرزندان خود گفت: شما پس از مرگ من، چه کسي را مي پرستيد؟ گفتند خداي تورا ، و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را که معبود يگانه است ، وما مطيع اوهستيم) البقره 132 - 133 از ابي عبدالله(ع) فرمودند: (موسي (ع) به يوشع بن نون وصيت کرد ويوشع به فرزندان هارون وصيت نمود...تا اينکه فرمودند:موسي ويوشع به مسيح (ع) بشارت دادند وبعد از اينکه خداوند مسيح را مبعوث کرد مسيح گفت که بعد از من پيامبري به نام احمد از فرزندان اسماعيل به تصديق من و تصديق شما مي آيد وعذر من وعذر شما وبعداز او در بين حواريون در مستحفظين ناميد بخاطراينکه به حفاظت از اسم اکبر پرداختند و آن همان کتابي است که با آن همه چيز و يا توسط آن به پيامبران آموخته مي شود ..تا اينکه فرمودند : وصيت از عالمي به عالم ديگر نازل شد تا اينکه به محمد(ص) داده شد وهنگامي که خداوند محمد(ص) را مبعوث کرد از مستحفظين به او ايمان آورده و بني اسرائيل او را تکذيب کردند). اثبات الهداه 1/ 151 , الکافي 1/ 325 خداوند تعالي فرمود:( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيل)( آنان که از اين رسول پيروي کنند پيامبر امي که او را در تورات و انجيل که در دست انهاست.... مي يابند) الاعراف آيه 175 و فرمود تعالي:( مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللِّ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللِّ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْانجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللُّه الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً) الفتح 29 ( محمد رسول خداست وکساني که با او هستند برکافران بسيارسخت هستند وبا يکديگر مهربانند آنان را ميبيني که رکوع مي کنند و به سجده مي آيند و جوياي فضل و خشنودي خدا هستند بر رخسارشان از اثر سجده نشانه ها پديدار است اين است وصف حال آنها در تورات و توصيف آنها در انجيل مثل دانه اي هستند که سر از خاک برآرد و آن جوانه قوت يابد تا آن که برساق خود محکم بايستد و دهقانان را به شگفتي آورد تا آن جا که کافران را به خشم وا دارد خداوند از ميان آنها کساني را که ايمان آورده اند وکارهاي شايسته کرده اند به آمرزش و پاداشي بزرگ وعده داده است ). الفتح 29 فرمود تعالي:( وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللِّه إِلَيْكُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَاسِحْرٌ مُّبِينٌ) الصف 6 ( هنگامي که عيسي پسرمريم گفت:اي بني اسرائيل همانا من رسول خدا به سوي شما هستم و کتاب تورات را که مقابل من است تصديق مي کنم و نيز مژده دهنده رسولی هستم که بعداز من بيايد و نامش احمد است . چون برایشان آيات و معجزات آورد گفتند: اين سحري آشکار است)(الصف 6) همه انبياء و رسل (ع) به نبوت پيامبرمحمد(ص) وامامت اوصياء بعداز او بشارت دادند بلکه پيامبري را مبعوث نمي کند مگراينکه از او به پيامبري محمد(ص) و امامت اوصياء بعداز او تا روز قيامت اقرار بگيرد و انبياء را به فضل محمد وآل محمد(ص) از شدائد ومحنتها نجات داد و در حديثي از امام علي(ع): ( همه ملائکه و روح و رسل همانطوري که به محمد(ع) اقرار کردند به من نيز اقرار کردند...). الکافي 1/ 220 فضل محمد وآل محمد(ص) در وسع مجلدات نيست پس بعضي از روايات و اخباري که در وصيت انبياء رسول محمد(ص) وآل بيتش (ع) را مشخص مي کند ، انتخاب کرديم . واز جمله آنها در مناجات طولاني خداوند تعالي به عيسي(ع) که از آن ( ...سپس اي ابن مريم دختر بتول شما را به سيد المرسلين و حبيبم و احمد صاحب شتر قرمز و صورت ماه ..وصيت مي کنم ...تا اينکه فرمودند بني اسرائيل را در مورد او خبر کن و آنها را به تصديق او امر کن و اينکه به او ايمان اورند و از او پيروي کنند و او را ياري کنند ...تا اينکه فرمودند اي عيسي دينش حنفي و قبله اش يماني و او از حزب من است و من با او هستم پيروزي با اوست سپس پيروزي با اوست ). الکافي 8/ 138 و روايت شده که آدم (ع) فرمودند: ( سيد بشر در روز قيامت پيامبري از پيامبران از نسل من که به او احمد گفته مي شود). الذريه الطاهره النبويه ص 38 واز ابي عبدالله(ع) فرمودند: ( اين ايه در مورد يهود ومسيح نازل شده که خداوند تبارک تعالي مي فرمايد) الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ)( کتاب را بر کساني نازل کرديم که آن را مي شناسند) يعني رسول خدا(ص) { كَمَايَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ)( همانطورکه فرزندان خودرا مي شناسند) زيرا خداوند عزوجل در تورات وانجيل و زبور صفات محمد(ص) وصفات اصحابش ومبعثش ومهاجرتش را نازل کرد وگفتار تعالي( مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللِّه وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللِّه وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْانجِيلِ)( محمد رسول خداست و کساني که با او هستند بر کافران بسيارسخت هستند وبا يکديگر مهربانند آنان را ببيني که رکوع مي کنند و به سجده مي آيند و جوياي فضل و خشنودي خدا هستند بر رخسارشان از اثر سجده نشانه ها پديدار است اين است وصف حال آنها در تورات و توصيف آنها در انجيل) واين صفات رسول خدا(ص) در تورات وانجيل وصفات اصحابش است وهنگامي که خداوند عزوجل او را مبعوث کرد اهل کتاب همانطور که تعالي فرمودند او را مي شناختند همانطور که جل جلاله فرمودند: ( فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ )( هنگامي که نزد آنها آمد آن را نشناختند و به او کفر ورزيدند) ويهود قبل از آمدن پيامبر(ص) به عربها آن زمان مي گفتند: اي قوم عرب پيامبر از مکه خارج خواهد شد و مهارجتش به مدينه و او اخرانبياء است وافضل تر انها در چشمش قرمزي وبين کتف هايش خاتم نبوت ، ساده پوش وهميشه شکسته نفس ، خري که لنگ است سوار مي شود و او هميشه خندان ، شمشيرش را برگردنش مي نهد واز کسي هراس ندارد با شما روبرو مي شود اي معشرعرب ؛ عاد را خواهد کشت پس وقتي خداوند پيامبرش را با اين صفات فرستاد به او حسادت ورزند وبه اوکفر ورزیدند ( فَلَمَّاجَاءهُم مَّاعَرَفُواْكَفَرُواْبِهِ) و وقتي نزد آنها آمد او را نشناختند و به او کافر شدند اثبات الهداه 1/ 199 ) واز ابن عبا س : (مردي از يهود از پيامبر(ص) از ائمه سوال کرد پس به او جواب داد ومسلمان شد وگفت: اين را در کتاب قبلي پيدا کرده بودم که موسي بن عمران (ع) به ما عهد کرد در آخرزمان پيامبري که به او احمد خاتم انبياء مي گويند خواهد آمد بعداز او ائمه ابرار از نسلش به عدد اسباط خواهند آمد.). اثبات الهداه 1/ 182 و در تفسير قولش تعالي: ( وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَبَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللُّه عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُم بِهِ عِندَرَبِّكُمْ *{ومنافقان } اگر آنهايی را که ايمان آوردند ببينند ، مي گويند ايمان آورديم واگر در تنهایي خويش باشند به همديگر مي گويند آيا چيزي را که خداوند به شما ياد داده است با آنها ميگويد وبا آن بر شما نزد خدا احتجاج مي کنند ) از ابي جعفر الباقر(ع) فرمودند: ( قومي از يهود معاند و هم وطن بودند هرگاه مسلمين را ديدند با آنها در مورد انچه در تورات از صفات محمد(ص) ذکر شده صحبت مي کردند پس بزرگانشان انها را از اين کار نهي کردند وگفتند: به انچه در تورات در مورد محمد(ص) نوشته شده را به انها نگويند که با ان برشما محتج مي شوند پس اين ايه نازل شد). اثبات الهداه 1/ 184 و در تفسير قول تعالي:( وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ * قبل از انکه بيايد براي نصرتش بر کفار امدنش را مي گفتند) از ابي عباس گفت: ( يهود اين موضوع را بيان مي کردند که بر اوس و خزرج با رسول خدا (ص) پيروز مي شوند قبل از بعثت او وپس از اينکه خداوند او را از عرب مبعوث کرد ونه از بني اسرائيل به او کفر ورزيدند و انچه را مي گفتند را کتمان نمودندپس معاذ بن جبل و بشر بن البراء بن معرور به انها گفتند اي معشر يهود تقوا پيشه کنيد به خدا که شما بر ما از محمد صحبت مي کرديد و ما اهل شرک بوديم و او را توصيف مي کرديد واز او ياد مي برديد که او مبعوث شده است .پس معاذ بن مشکم گفت: به چيزي که مي شناختيم نيامده و نه به چيزي که ياد مي کرديم برشما امده پس خداوند تعالي اين ايه را نازل کرد )( اثبات الهداه 1/ 185 ) واز امام رضا (ع) در محاججش با جاثليق نصارا و راس جالوت و چون اين محاججه طولاني است خلاصه اي از ان را مي اوريم: (...جاثليق گفت:او را توصيف کن فرمودند: توصيف نمي کنم مگر به انچه که خداوند او را وصف کرده ، او صاحب شتر و عصا وعبا ( همان پيامبرامي که در کتابهاي خودتان در تورات و انجيل نوشته شده که به معروف امر مي کند و از منکر نهي مي کند و طيبات را برآنها حلال وخبائث را برانها حرام مي کند و اسارت و زنجيرهايي که به گردنشان بسته شده را از بين مي برد{ به راه بهتر هدايت مي کند و منهاج ياورش عادلت وصراط قائم تر ...شما را اي جاثليق به حق عيسي روح الله و کلماتش قسم مي دهم ايا اين صفات را درانجيل براي اين پيامبر را پيدا نکردي ؟ پس جاثليق سکوت فراوان اختيار کرد، چون او مي دانست که اگرانکار کند انجيل را تکذيب کرده پس گفت:بله اين صفات درانجيل است و عيسي (ع) درانجيل اين پيامبر(ص) را ذکرنموده و من انچه در انجيل به اين صفات محمد(ص) اقرار کرده و صحه گذاشته است را قبول دارم پس امام فرمود در اين سفر مرا مجبور به ذکر او وذکر وصيش وذکر دخترش فاطمه(س) و ذکرحسن وحسين(ع) را که در کتاب يافته بودم را ياد کنم . پس وقتي جاثليق و راس جالوت شنيدند و متوجه شدند که امام رضا(ع) به تورات و انجيل داناست گفتند:به خدا اين بحثي است که ما نمي توانيم انرا انکارو ردکنيم مگراينکه با تکذيب انجيل وتورات و زبورو داود و موسي و عيسي(ع) که به او بشارت داده بودند، ولي! 1! براي ما ثابت نشده که اين همان محمد است وصحيح نيست که ما براي شما نبوت او اقرار کنيم و او محمد)ص( شماست . امام رضا(ع) فرمودندبا شک احتجاج کرديد. آيا قبل يا بعداز ادم و تا اين روز خداوند پيامبري به اسم محمد(ص) مبعوث کرده بود وموردي در او پيدا مي کنيد که در کتب که به همه انبياء غير از محمد نازل کرده است؟ پس در جواب دادن به او ماندند) . اثبات الهداه 1/ 194 - 195 از صحبت امام رضا (ع)مشخص مي شود که خداوند تعالي از قبل به پيامبري محمد(ص) بشارت داده بود و اين بشارت به اين صفات نيامدند مگردر زمان پيامبري حضرت محمد(ص) پس امکان شک و اعتراض براو باقي مي ماند واين مسئله در بحث آتي هنگام مناقشه مسئله اول مومنين از خانواده امام مهدي(ع) مفيد خواهد بود . به اين مقدار کفايت مي کنم و گرنه صدها از خواب هاي صالح و بشارات در مورد ذکر محمد(ص) در کتاب هاي قديمي وجود دارد و گنجاندن ان در اين بحث کوتاه امکان پذيرنيست و اين مقدارصحبت حول وصيت و اهميت ان و با توجه به اينکه از مهمترين دلايل براي صاحب حق است و با ان حق از باطل شناخته مي شود کفايت مي کند . وعن الحارث بن المغيرة النضري ، قال : قلنا لأبي عبد الله (ع) : بما يعرف صاحب هذا الأمر؟ قال : ( بالس يكنة والوقار والعلم والوصية ) نقل از حارث ابن مغيره نضري ،گفت از ابي عبدالله سوال کرديم صاحب الامر را چگونه بشناسيم ؟فرمود (با سکينه ،وقار وعلم و وصيت مي آيد ) عن أبي عبد الله (ع) في خبر طويل قال : ( ... يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث لا تكون في غيره : هو أولى الناس بالذي هو قبله ، وهو وصيّه وعنده سلاح رسول الله و وصيته ... ) الكافي : ج 1 ص 428 از ابي عبدالله در خبري طولاني امده است که مي فرمايد :صاحب الامر را به سه خصلت ميتوان شناخت که در غير او نيست 1-او اولاتر ين مردم به شخص قبل از خود مي باشد 2-او جانشين وخليفه وي مي باشد 3- با سلاح ووصيت مي ايد . از اين جا مشخص مي شود کسي ادعاي چنين امري ( خليفه خدا) نمي کند الا اين سه امر در او جمع شده باشد . 1-وصيت 2- علم 3-سکينه ووقار واگر اين سه مورد در شخصي جمع گردد تصديق وي بر ما واجب است وگرنه با تکذيب وي رسول خدا واوصياء اش (ع) را تکذيب کرده ايم ؛ زيرا انها موازين وصفات شناخت صاحب الامر که همان وصي مي باشد را روشن کرده اند. کلام ما در مورد وصيت است که ان ميزان شناخت معرفت وصي مي باشد . وخداوند با اين قانون حجت خود را مشخص ومعرفي مي کند،و حتما از قانوني که با ان حجت خويش را تميز ميدهد محافظت مي کند وبر کسي که به دروغ و باطل ادعاي ان را بکند عقوبتي را گذاشته است. فقد روى الوليد بن صبيح قال : سمعت أبا عبد الله يقول : إن هذا الأمر لا يدعيه غير صاحبه إلاّ تبر الله عمره . نقل از وليد بن صبيح :شنيدم که ابا عبدالله مي فرمايد :اين امر( وصي بودن ) را جز صاحبش کسي ادعا نمي کند واگر کسي به دروغ ادعاي ان را بکند خداوند او را هلاک مي کند . الكافي : 1 / 373 ،معجم أحاديث الإمام المهدي (ع) : 3 / 428 ،الإمامة والتبصرة: 136 ). علامتی عظیم در آسما ن ظاهر شد زنی که آفتاب را دربر دارد و ماه زیر پایهایش و بر سر ش تاجی از دوازد ه ستاره است ، ... اي خدا، احکام خود را به پادشاه ده و برکت خويش را به پسر پادشاه! رسالت هاي اسماني حلقات کامل کنند هستند که برخي برخي ديگر را به هم متصل مي کند؛ تا زنجير گونه رسالت يکتا پرستي را تشکيل دهند و هيچ پيامبري نيامد مگر اينکه به فرستاده بعد خويش بشارت داده به اعتبار اينکه ان خلافت خداوندي بر روي زمين قطع نشود ومردم از حق دور گرددند ؛ براي همين است که در هر زمان بايد مترجمي براي کلمات ووحي خداوند بروي زمين باشد . ونظر به اينکه رسالت مهدي (ع) عالمي است پس بايد تمام انبياء سابق و اوصيايي انها بصورت مستمر مرحله را براي استقبال و درک مردم از رسالت ايشان اگاه و عمل مي نمودند؛ و اين بشارتها از زمان حضرت آدم (ع) تا خاتم که در وصيت ايشان ذکر شده اند بشارتها بصورت مستمر بر رسول خدا (ص) به صفات و سيماي ايشان در تورات و انجيل و بقيه صحف مقدس ذکر شده است . با وجود کثرت تحريف در تورات و انجيل ولي باز هم از ذکر رسول اکرم (ص) و اهل بيت (ع) ايشان ياد شده وانبياء سابق انها را براي امت هاي خويش ذکر مي کردند . وبراي هر خوانند محترم با رجوع و دقت در اين نصوص انها را بخواند - در اين صفحه مقداري از انها را ياد کرديم – واز اين نصوص انچه که در مزامير داود عليه السلام ايه 72 که در کتاب مقدس به منجي بشريت و مصلح عالمي که حکومت عدل را برقرار و حکومت هاي ظلم وجور را ريشه کن مي سازد ياد شده . همانگونه که در مزامير او فرزند صاحب رسالت عالمي که در اخر الزمان بر جهان حکمراني مي کند مي باشد . اي خدا، احکام خود را به پادشاه ده و برکت خويش را به پسر پادشاه! و او قوم تو را به عدالت داوري خواهد نمود و مسا يكن تو را به حق . نقل از سليم بن قيس از رسول اکرم (... سپس دست مبارک بر حسين ڠ قرار داد و فرمود اي سلمان مهدي امتم که زمين را پر از عدل وداد مي کند بعد آنکه از ظلم وجور پر شود از فرزندان اين است، امامي فرزند امام است وصي فرزند وصي است پدرش که امر را به او مي سپارد امام عالم است؛ گفت: اي نبي خدا مهدي افضل تر است يا پدرش؟ فرمود: پدرش از او افضلتر است براي اولي اجري مانند همه آنها ست زيرا که همه را با او هدايت مي کند). - کتاب سليم قيس 429 محمد باقر انصاري. و کلمه پادشاه در کتاب مقدس بر انبياء دلالت دارد و ان بر زبان دانيال نبي (ع) واضح گشته به اينکه او صاحب سلطنت و مملکت اينده خواهد بود که روزي ظهور خواهد نمود و مملکتش پاياني ندارد تا اينکه زمين و انچه بر ان است را وارث گردد. و در ايه ي 44:2 اينگونه امده : و در ايام اين پادشاهان خداي آسمانها سلطنتي را كه تا ابدالا ´باد زايل نشود، برپا خواهد نمود و اين سلطنت به قومي ديگر منتقل نخواهد شد، بلكه تمامي آن سلطنتها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش تاابدالا ´باد استوار خواهد ماند. ودر جاي ديگر پيشگوئي مي کند که : 13 و در رؤياي شب نگريستم و اينك مثل پسر انسان با ابرهاي آسمان آمد و نزد قديمالايام رسيد و او را به حضور وي آوردند. 14 و سلطنت و جلال و ملكوت به او داده شد تا جميع قومها و امّتها و زبانها او را خدمت نمايند. سلطنت او سلطنت جاوداني و بيزوال است و ملكوت او زايل نخواهد شد. )سفر دانيال 7: 13 همانگونه که يحيي (ع) براي بني اسرائيل جهت هدايت به خداوند دعا نمود تا اماده استقبال از ملکوت آسمانها شوند ... «2 : توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديک است. 3 » زيرا همين است آنكه اشعياي نبي از او خبر داده، ميگويد: «صداي ندا كنندهاي در بيابان كه راه خداوند را مهيا سازيد و طُرُق او را راست نما ييد. » (إنجيل متى 3: 2 – 3). و نصي ديگر از زبان زکريا (ع) که در ان از امام مهدي (ع) ياد مي کند ولي نصارا ان را به طريقي ديگر تاويل کرده اند .9 اي دختر صهيون بسيار وجد بنما و ايدختر اورشليم آواز شادماني بده! اينك پادشاه تو نزد تو ميآيد. او عادل و منصور - صاحب نجات- ميباشد. (سفر زكريا 9: 9) عادل و منصور- اين دو صفت مطابقت نمي کند مگر بر پرپا کنند دولت عدل الهي حکومت مهدي (ع) لاکن نصارا انرا اينگونه تاويل مي کنند که ان بشارت با امدن حضرت عيسي (ع) تمام شد، و اين ادعا باطل است زيرا که عيسي (ع) نه جنگي راه انداخت و نه حکومتي نمود و نيز انها مي گويند که مملکت وي ملکوتي است . رسول اکرم (ص) فرمود : به خدا قسم که بعد از ان سفاح و منصور و مهدي که ان را به عيسي بن مريم تسليم مي دارد « معجم احاديث الامام المهدي ص 185 ج 1 امام باقر (ع)( حسين ) او در قتال اسراف نمي کند زيرا که او منصور - نجات يافته – است سپس فرمود اسم مهدي را منصور نهادن همانگونه که احمد را محمد و عيسي را مسيح (ع) نام نهادند . فرات الكوفي : ص 122 - البحار : ج 51 ص 30 ب 2 ح 8 - عن فرات الكوفي ، وفيه « . كما سمى أحمد ومحمدا ومحمودا « اما از نصوص انچه که به وارث زمين در مزامير وارد شده زياد مي باشد: مزامير 37 : زيرا كه شريران منقطع خواهند شد. و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود.10 هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود. در مكانش تأمل خواهي كرد و نخواهد بود.11 و اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراواني سلامتي متلذذ خواهند گرديد. 21 شرير قرض ميگيرد و وفا نم كيند و اما صالح رحيم و بخشنده است. 22 زيرا آناني كه از وي بركت يابند وارث زمين گردند. و اما آناني كه ملعون وياند، منقطع خواهند شد. 28 زيرا خداوند انصاف را دوست ميدارد و مقدّسان خود را ترك نخواهد فرمود. ايشان محفوظ خواهند بود تا ابدالا ´باد. و اما نسل شرير منقطع خواهد شد.29 صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا به ابد سكونت خواهند نمود. سفر اشيعيا 11 1 و نهالي از تنه يسَّي بيرون آمده،شاخهاي از ريشههايش خواهد شكفت.2 و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند.3 و خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاي خويش تنبيه نخواهد نمود.4 بلكه مس يكنان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومانِ زمين براستي حكم خواهد نمود. و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاي خود خواهد كُشت. 5 و كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت. 6 و گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم، و طفل كوچك آنها را خواهد راند. 7 و گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد. 8 و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفلِ از شير باز داشته شده دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت. 9 و در تمامي كوه مقدّس من ضرر و فسادي نخواهند كرد زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهايي كه دريا را ميپوشاند. اما در باره نصوصي که در حق ال محمد (ع) در کتاب مقدس ذکر شده زياد است و از همه مهتر » 1و علامتي عظيم در آسمان ظاهر شدني که آفتاب را دربر دارد و ماه زير پايهايش و بر سرش تاجي از دوازده ستاره است، .... بزرگترین فتنه امام صادق (ع) فرمودند:( إِنَّ مِن أَعْظَم الْبَلِيَّةِ أَنْ يَخْرُجَ إِلَيْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ يَحْسَبُونَهُ شَيْخاً كَبِيرا). (الغيبه للنعماني 189 ) از بزرگترين فتنه ها و امتحان ها اين است که صاحب آنها به سمتشان بر ميگردد در حالي که جوان است اين در حاليست که آنها گمان ميکردند که او بسيار کهنسال است. اين روايت در بيان چه نکته ايست؟ مخالفين دعوت مبارک يماني ع قائلند که اين حديث اشاره به چهره ظاهري حضرت دارد؛ يعني با اينکه حضرت سنّ مبارکش هزار و خورده اي سال است اما در وقت ظهور در صورت جواني حدود چهل سال ظاهر ميشود.اما اين توجيه چند ايراد دارد: اولا کسي گمان نميبرد که حضرت به شکل پيرمردي بسيار کهنسال ظهور کند و اين از مسلمات منطقي و روايي ماست که حضرت به شکل حدود چهل سال ظاهر ميشود. کسي که مسئوليت برپايي عدل و داد در سرتاسر زمين را به عهده ميگيرد و ميخواهد با ظالمين بجنگد و حق را پياده کند نميتواند از نظر ظاهري پيرمرد کهنسال باشد. پس اين گروه چه کساني هستند که منتظرند و گمان ميکنند که مهدي ع به شکل پيرمرد کهنسال به سمتشان ميآيد. ثانيا در روايت ميفرمايد: اينکه مهدي به شکل جواني به سمتشان مي آيد از بزرگترين فتنه ها و بلاهاست. آخر چگونه ميشود که اين باعث فتنه و امتحان شود و بلکه بر عکس است يعني اگر مهدي به شکل جوان رشيد نيايد مورد شک و ترديد قرار ميگيرد؛ چه از نظر شيعيان که روايات متعددي دال بر اين است که مهدي به شکل و شمايل حدود چهل سال ظاهر ميشود. وچه از نظر اهل سنت که قائلند مهدي در آخرالزمان متولد ميشود. روايت به صراحت ظهور مهدي در صورت جوان و نه پيرمرد را باعث فتنه و امتحان بزرگ ميداند. در روايت ديگري امام صادق ع به صراحت ميفرمايد که دليل انکار قائم همين نکته است: لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ لَانْكَرَهُ النَّاسُ لِانَّهُ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ شَابّاً مُوفقاً لاَ يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلامَنْ قَدْ أَخَذَ اللُّه مِيثَاقَهُ فِي الذَّرِّ الْاوَّل. نعماني 188- اگر قائم قيام کند مردم او را انکار مي کنند چونکه به صورت جواني رشيد به سمتشان مي آيد... در اين روايت علت انکار قائم توسط مردم اين بيان شده است که قائم به صورت جوان رشيد به سمتشان مي آيد . پس نشان ميدهد که همه منتظر شيخ کبيري هستند که جوان رشيد باعث فتنه و امتحان ميشود. اين در حاليست که نميتوان توجيه کرد که عده اي اين تفکر را داشتند و چنين گماني ميکردند يا ميکنند چونکه اولا احدي چنين گمان نميکند و ثانيا در روايت نميفرمايد که عده اي يا بعضي چنين گمان ميکنند بلکه همه آنها يعني همه کساني که مهدي صاحب آنهاست چنين گمان ميکنند( در بعضي روايت «هم » و در بعضي «کلهم » دارد که در هر دو صورت با توجه به متن حديث اشاره به همه دارد). پس اينکه بخواهيم اين روايت را به معناي ظهور امام مهدي ع با صورت جوان بگيريم خيلي منصفانه نيست و مکابره به حق است و صريح روايت اشاره به فتنه بزرگي دارد. با ظهور سيد احمد الحسن يماني موعود و اولين قائم اهل بيت (ع) اين راز و سرّ افشا شد که جريان چيز ديگريست . منظور از شيخ کبير نه چهره ظاهريست بلکه اشاره به سنّ امام مهدي(ع) دارد. شيخ و شاب اشاره به مقدار سن هرکس دارد و چگونگي صورت نتيجه سن وسال است. پس شيخ کبير يعني امام مهدي اي که هزار و اندي سال سن دارد و گمان ميکردند که خود ايشان ابتداء به سمت آنها مي آيد در حالي که امر مخفي و سرّ اهل بيت (ع) و اولين قائم به سمت مردم آمده است؛ همان کسي که جوان موفق و رشيد است؛ يعني حقيقتاً سنّش کم است و در آخرالزمان متولد شده است. بله، همه منتظر خود امام مهدي (ع) بودند اما کس ديگري به عنوان صاحب الامر و قائم به سمت مردم آمد و با علائم سه گانه وصيت و سلاح و پرچم پيامبر(ص) با مردم احتجاج کرد. حال مشخص ميشود که چرا اين امر از اعظم بلاها و امتحانهاست چون خلاف انتظار مردم بوده است. در روايتي از امام باقر ع آمده است: لَتزَالوُنَ تمَدُّونَ أعَنَاقَكُمْ إلِىَ الرَّجُلِ مِنَّا تقَولوُنَ هُوَ هَذَا فَيَذْهَبُ اللُّه بهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللُّه لهِذَا الْامْرِ مَنْ لَ تدَرُونَ وُلدِ أمَ لم يُولدَ خُلقِ أمَ لمَ يُخْلقَ. نعماني 183 شما (اصحاب ائمه ع) دائماً گردن ها را به سمت مرد مشخصي از ما ميکشيد( يعني منتظر مرد معلوم الحالي از ما اهل بيت هستيد) و ميگو ييد او همان است (منجي بشريت) در حالي که خدا او را ميبرد تا اينکه براي اين امر کسي را مبعوث ميکند که شما نميدانيد متولد شده است يا نه خلق شده است يا نه( يعني اطلاعاتي از او نداريد). بر انسان منصف پوشيده نيست که امام باقر (ع) در اين روايت صحبت از شخصي ديگر براي اين امر بزرگ ميکند که آن شخص ، هم خلاف انتظار اصحاب ائمه (ع) است وهم درموردش چيزي نميدانند. اين همان است که در روايتي امام صادق (ع) ميفرمايد: ( انّه أوّل قائم يقوم منّا أهل البيت يحدّثكم بحديث لا تحتملونه فتخرجون عليه برميلة الدسكرة فتقاتلونه فيقاتلكم فيقتلكم) . سفينه البحار ج 3 ص 44 اولين قائم از ما اهل بيت قيام ميکند و با شما چيزي مگويد که تحملش بر شما سخت است و بر او شورش میکنید ... . مطايق اين روايت حداقل دو قائم در کلام اهل بيت وجود دارد. در روايت ديگري از امام باقر (ع) وارد شده است که فرمودند: ( ليس صاحب هذا الأمر من جاز من أربعين صاحب هذا الأمر القوي المشمر). غيبت طوسي .419 صاحب اين امر کسي نيست که ( سنّش ) از چهل تجاوز کند بلکه صاحب اين امر قوي و مجاهد است. علماي شيعه به دليل عدم آگاهي بر سرّ اهل بيت (ع) يعني همان قائم اول ، دراين روايت نيز مجبور شدند تا آن را توجيه کنند تا با مقام امام عصر (ع) تعارض نداشته باشد. شيخ طوسي (ره) ميفرمايد که منظور از اين روايت عدم تجاوز صورت ظاهري امام از چهل سال است و گرنه سن ايشان از چهل بيشتر است. همين حرف را علامه مجلسي ره در بحار گفته است که امام دائما در صورت چهل سال ديده ميشوند و تغييري نميکنند. در حالي که روايت صراحت در سن چهل دارد؛ يعني مد نظر امام سن بوده است و گرنه نص در چهل معنا نداشت. مگر ميشود ظاهر صورت کسي در سن خصوص چهل را فهميد؟ ممکن است سي و هشت ساله باشد يا چهل و دو ساله يا بيشتر و يا کمتر. پس وقتي ميگويد صاحب اين امر از چهل تجاوز نميکند يعني سن چهل مورد نظر است و امام مهدي سنش از چهل تجاوز کرده است. حضرت در اين حديث اشاره به قائم اول دارد همان مهدي اي که در آخرالزمان متولد ميشود و همان کسي که به شکل جوان رشيد و موفق به سمت مردم مي آيد ومورد انکار آنها قرار ميگيرد. اين روايت شبيه روايتي از امام باقر (ع) است که ميفرمايد: ( وَ اللَّه مَا هُوَ أَنَا وَ لَا الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ وَ لَا يُعْرَفُ وِلَدَتُه) . نعماني 169 . قسم به خدا قائم نه من هستم و نه آنکسي که گردنهاي شما به سمتش کشيده ميشود و ولادتش مخفي ميماند( يعني امام مهدي ع که ولادتش مخفي است) و غايب خواهد شد وشما در انتظار بازگشتش او نيز صاحب اين امر و قائم نيست). البته اين دو روايت به اين معنا نيست که امام محمد بن الحسن العسکري صاحب الامر و قائم نيستند بلکه امام باقر (ع) منظورشان قائم اول است؛ همان قائمي که پدرش بعد از او مي آيد و از او افضل است( سليم بن قيس هلالي ج 2 ص 910 ). مارتین لوترهای اسلام شايد اين عنوان براي کساني که اندک اطلاعي از تاريخ دوران سياه حکومت کليساي کاتوليک دارند، آشنا به نظر برسد. مارتين لوتر فردي بود که نهضت اصلاح ديني را در مقابل کليساي کاتوليک رهبري نمود .کسي که شايد بتوان گفت از احکام کليساي کاتوليک به ستوه آمده بود در صورتي که خود يک کشيش بود و يکي از مؤسس مذهب پروتستان به شمار ميرود ، لکن اين شخص خود نيز به همان تعصبات کليساي کاتوليک گرفتار بود خواه از روي آگاهي اقدام ميکرد يا ناخواسته و غير ارادي. اين شخص همان فردي بود که قوانين کوپرنيک را بي حرمتي به کليسا تلقي کرد و پيروان آن حکم به ارتداد جوردانو بورنو دادند يعني دقيقا مانند کليساي کاتوليک و طبق همان تعصبات عمل ميکرد به نظرم اکنون حسب حال اين شخص براي عزيزاني که وارد اين صفحه مبارک ميشوند آشکار گشت . بله درست است اين شخص مانند بسياري از علماي اسلام که امروزه بدون هيچ اطلاع از نوشته هاي علمي و تحقيقاتي که در مراکز پژوهشي جهان صورت ميگيرد ، قلم به دست گرفته و با مغالطه کاري و مثال هايي که از ساده ترين فردِ جوامع علمي هم سر نميزند ، در سدد اين برمي آيند که نظريات علمي و قوانين ثابت شده را رد کنند . در حقيقت اين اشخاص حدود بيشرمي را رد کردند و پرده هاي حيا را دريده اند . شايد اين سخن اخير به کام خيلي ها خوش نيايد لکن حقيقتي است که بايد گفته شود اين اشخاص دم از چيزي ميزنند که کمترين اطلاع از آن ندارند اين اشخاص شايد نميدانند که داروين در کتاب خاستگاه گونه ها حرفي از تکامل انسان به ميان نياورده است. آنچه که ايشان – داروين - در اين کتاب آورد تنها دلايلي براي اثبات نظريه انقلابي خويش است. بله کاملا صحيح است که نظريه تکامل حقيقتا نظريهاي انقلابي است که آخرين سلطهي علماي دين را ريشه کن کرد . عزيزان؛ خواندن دلايلي که امروزه علماي دين اسلام (سني و شيعي ) در جهت رد بر نظريه تکامل و بدتر از آن قضيه گردش زمين مطرح ميکنند انسان را نااميد ميکند ، قضيه از اين قرار است که با گذشت ده ها سال از اثبات گردش زمين ،شاهکار اين علما اين است که در صدد اثبات کروي بودن آن بر آمدند و سپس ميخواهند گردش آن را انکار کنند . نميدانم اين اشخاص در چه قرني زندگي ميکنند و سخناني بر زبان مي آورند که هيچ گونه ارتباطي با علم ندارد و انتظار دارند که مردم اين سخنان بيارزش را بپذيرند و تحقيقات علمي را که توسط بهترين وبرجستهترين تيم هاي پژوهشي صورت گرفته اند را کنار بگذارند. در حقيقت علماي دين اسلام امروزه دارند کار دادگاه تفتيش عقايد را دنبال ميکنند و حتما انتظار دارند که با اين سخنان مدال قهرماني يا شايد هم جايزه نوبل را بگيرند. مگر غير از اين است که ابن باز و ابن عثيمين فتوي به ارتداد و کفر کسي ميدهند که ميگويد وجود شب و روز در اثر گردش زمين صورت ميگيرد پناه بر خدا يعني عکس ها و فيلمهايي که امروزه فضا نوردان براي ما از گردش زمين آوردند را انکار کنيم و سخن شخصي را قبول کنيم که از کودکي حسرت ديدن ستاره ها در دلش ماند ، نميدانم شايد فتواي وي بدليل واقعه اي است که در کودکي ديده است ، او در کودکي ميديد که خورشيد از شرق طلوع مي کرد و به مغرب ميرود. حقيقتا اين اشخاص باعث سرافکندگي اديان الهي شدند وباعث شدند که امروزه در اثر ادعاي همه چيز فهمي آنها واز سويي تحميل نظريات وپاسخ هاي غير منطقي به خيلي از مسائل علمي آنهم بنام دين ، مردم فراواني از دين بيزار شدند وبه نظريات الحادي قانع شدند . شايد نام اين مقاله به کام بعضي افراد خوش نيايد زيرا اين عبارت معاني فراواني را در بر دارد ، به نظرم اين اشخاص به خوبي معناي آن را درک کردند ، ترس ، وحشت ، عدم وجود امنيت و..... . همه اين امور در زير سايهي ديانت کليسا مهيا بود ، کليسايي که ادعا ميکرد تجليگاه روح القدس است حال پيروان خود را در اوضاعي مملوء از استرس و خفقان حبس کرده است ، چرا ؟؟ به اين دليل که خود را قطب حقيقت ميپنداشت و هرکس غير از خود که سعي در اصلاح امور داشت را تجليگاه اهريمن يا شيطان تلقي ميکرد ، در زير سايه کليسا نبايد دنبال علت اشيا بگرديم زيرا آنها دين را براي ما به ارمغان آورده اند ، آنها محل تجلي روح القدس هستند .اعتراف نزد انها به معني اعتراف در پيشگاه خداوند است در نتيجه کشيشان کليسا از همه چيز خبر دارند انها مقدس هستند ، و امکان ندارد چيزي را مطرح کنند که مخالف حقيقت باشد نگاه همگان به سوي کليسا دوخته شده است .با اين حال اگر کسي بخواهد نادرست بودن احکام و قوانين کليسا را بازگو کند به نظرم ميتوان پيش بيني کرد که در اين حالت با چه روشي با او برخورد خواهد شد ........ . اوضاع در ميان مسلمانان بهتر از مسيحيان نيست ،هرچند در ظاهر مقوله ي آزاد انديشي سوق داده ميشود،لکن بر حذر باشيد اين آزاد انديشي شما نبايد با معتقدات و دانسته هاي اربابان دين برخورد کرده و متعارض با آنها باشد زيرا در اين حالت شما خارج از حيطه ي معنوي اسلام خواهيد بود اگر آنها اشتباه کنند حق دارند زيرا عالم هستند اين شما هستيد که حق اشتباه نداريد ، در ميان مسلمانان اگر نظري داريد ابتدا بايد پيشکش آقايان شود سپس اگر گذرنامه اين ايده مهر شد اجازه اين را داريد که براي ديگران مطرح کنيد همه ي اين امور که بيان کردم در هاله اي از ابهام و در وراي فيلترهايي نهفته است که آنچان به نظر نميرسد ، به نظر شما چه چيزي باعث شده مردي که خود را در خانه محبوس کرده است يک مرتبه دانشمند زمين شناس به بار بيايد يا اين که شروع به نقد و بررسي دلايل زيست شناسي ، آناتومي ، فسيل شناسي وحتي فيزيک هسته اي و....کند ؟؟!!! چنان با اطمينان نقد و بررسيهاي خود را مطرح ميکنند که آدم خجالت ميکشد آنها را قبول نکند ( البته انسان هاي بيسواد را ميگو ييم ) اما اگر اين ردود را زير آزمايش قرار دهيم و ارزش علمي آنها را بيازما ييم قطعا توخالي خواهند بود مگر ميشود در پشت درهاي بسته بشينيم و بخواهيم که دلايل تجربي که توسط متخصصان و بوسيله تجهيزات پيشرفته صورت گرفته را اينگونه و به سادگي رد نمود!!!!! اما آنچه که از اين حضرات سر ميزند زن پسر مرده را به خنده وا ميدارد آن هنگام که پاسخ آنها براي رد نظريه تکامل را مطالعه مينما ييد، منظوربنده را درک خواهيد کرد. در واقع اين اشخاص سعي در اين دارند که دلايل جناب آقاي داروين را رد کنند ،چراکه به خوبي ميدانند آنها توانايي اين را ندارند که با دلايل امروزي نظريه تکامل از قبيل: دلايل ژنتيکي، آناتومي ، عمر سنجي و...... مقابله کنند، به اين دليل سعي دارند در فهم مردم بگنجانند که دلايل تکامل همان دلايل داروين است تا مردم از خواندن و اطلاع از نظريات امروزي بازداشته شوند . اما آنچه که جهل بي حد و مرز اين اشخاص را نمايان ميکند اشکالاتي است که خود آقاي داروين آنها را در کتاب اصل انواع مطرح کرده و پاسخ انها را داده است نکته ديگر که در مقاله سابق بيان نمودم اين که آنها مبحث تکامل انسان را به همين کتاب نسبت داده اند درحالي که در اين کتاب تنها دلايل تکامل پرادخته شده است و بحث تکامل انسان در کتاب تبار انسان بيان شده است . تکامل در مدارس و دانشگاه ها به عنوان يک واحد اساسي و تخصصي تدريس ميشود لکن اين آقايان باز هم سعي در رد آن دارند !!!! گروه توهم الحاد شهادت الهی # خواب صادقه# کلام خداوند#ملکوت خداوند «شَهِدَ اللُّ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » ( الله شهادت م یدهد که هیچ خدایی جز او نیست و همچنین فرشتگان و صاحبان عِلم که هیچ خدایی برپا دارنده ی عدل جز او نیست. خدایی جز او نیست که پیروزمند و حکیم است). گواهی خدا و فرشتگان و بندگان صالحش برای سایر مخلوقات، از طریق وحی در رؤیا یا مکاشفه صورت می گیرد. آیا این سخن خدای متعالی را نخوانده ای که فرمود: «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللِّه وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللِّه شَهِيدًا » (هر خیری که به تو رسد از جانب خدا و هر شری که به تو رسد از جانب خود تو است، تو را به رسالت به سوی مردم فرستادیم و خدا برای شهادت دادن کافی است) و همچنین: «لَّكِنِ اللُّه يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللِّه شَهِيدًا » ( ولی خدا به آن چه بر تو نازل کرد شهادت می دهد که با علم خود نازل کرده است، و فرشتگان نیز شهادت می دهند، و خدا برای شهادت بسنده است) و همچنین این سخن خداوند متعال: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلً قُلْ كَفَىٰ بِاللِّه شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » ( کافران می گویند که تو پیامبر نیستی، بگو: خدا و هر کس که از کتاب آگاهی داشته باشد، برای شهادت میان من و شما کافی است) و این سخن خداوند متعال: «قُلْ كَفَىٰ بِاللِّه شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا » ( بگو خدا میان من و شما برای شهادت کافی است، زیرا او به بندگانش آگاه و بینا است). در این آیات تدبر کن و اندیشه نما که چگونه خدا و فرشتگان برای فرستادگان الهی نزد مردم و نزد قوم های شان، آن گاه که به سوی ایشان مبعوث می شوند، گواهی می دهد. آیا این کار با رؤیا و مکاشفه انجام نمی شود؟ آیا این سخن خدای متعال را نخواند های که فرمود: «وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ » ( و به حواریّون وحی کردم: به من و به پیامبر من ایمان بیاورید، گفتند: ایمان آوردیم. گواه باش که ما تسلیم هستیم). خداوند چگونه به حواریّون وحی کرد؟ آیا از طریق رؤیا نبود؟! بنابراین، خدای سبحان، برای پیامبران، فرستادگان و حجت هایش نزد مردم، با رؤیا و مکاشفه گواهی می دهد. همچنین هنگامی که از طریق رؤیا با مردم سخن می گوید و وجود خویش را به آنها می شناساند و این که حق تعالی بر هر چیز حاکم و مُهَیمِن است، برای خودش گواهی می دهد. نمونه ای از گواهی خدای سبحان بر خودش در پیشگاه مردم، این است که حق تعالی برخی امور غیبی را به آنها می نمایاند و پس از مدتی آن امور به وقوع می پیوندند. او می خواهد به این مردم بگوید که او وجود دارد و حاکم و مهیمن است و از آنها می خواهد که به او روی آورند و به سوی حضرتش شتاب کنند. خداوند می فرماید :( و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور می کنيم نوع کوری آیه(کوری بصیرت،کور دلی) است نه کوری چشم. و خداوند فرمود: ( و هر کس در این امر کور باشد ...) یعنی هر کس تنها به این عالم ماده توجه داشته و از ملکوت خداوند سبحان غافل باشد و به آیات الهی که همان رویا و مکاشفه و شهود است ایمان و اعتقاد نداشته باشد و نیز برای ارتقای روح خود بسوی ملکوت آسمان ها تلاشی نکندو به اندازه دانش او در این زندگی دنیوی، در حقیقت کور دل بوده و چشم بصیرت او کور گشته است. زیرا حق را نمی بیند حتی اگر مانند خورشید در سینه آسمان باشد. اما اینکه خداوند می فرماید :( و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور می کنيم) این آیه اشاره به کسانی می کند که در ارتقای روح خود در ملکوت آسمانها تلاش بسیار کردند و در ملکوت آسمان ها چیزهایی را مشاهده میکنند که دیگران نمی بینند یعنی چشم بصیرت او باز است. اما هنگامی که خدا ولی خود را بر زمین بر می گزیند، از فرط حسد به ولی خدا ایمان نمی آورد و این حال ( بلعم بن باعورا)بود . اوتحت العرش را مشاهده میکرد اما به دلیل حسد به موسی هرگز به او ایمان نیاورده و بسوی ظالمان رفت و خداوند میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ (و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت آنگاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد) و آیات بعد از این آیه این معنی را روشن میکنند : ﴿قَالَ رَبِّ لمِ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بصَيرا * قَالَ كَذَلكِ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلكِ اليْوْمَ تُنْسَى﴾ ( می گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم*می فرمايد همان طور كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش می شوى) احمد الحسن

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 13
مشاهده فایل پی دی اف