نشریه زمان ظهور شماره 12
به نام – الله – مبداء ومعدن بی نهایت بخشش 3شنبه5 مرداد1395/21شوال1427/25جولای 2016/ شماره12/ 4 صفحه قسمت دوم: وصیت از آدم تا خاتم... دانستيم که خلافت و امامت، مسأله ي تعيين و قرار دادن از جانب خداوند متعال بوده و کسي نمي تواند در آن شريک شود و امکان اعتراض بر آن نيست، حتي به نحو استفهام از جانب ملائکه مقربين . به اين روايت توجه کنيد: ( در حديث طولاني از سعد بن عبدالله قمي او از امام مهدي(ع) سؤال کرد در حالي که ايشان در قيد حيات پدرش امام حسن(ع) بود، گفت: مولاي من علتي که مانع مي شود قوم براي خود امام انتخاب کنند چيست ؟ فرمودند(ع) : مصلح يا مفسد را انتخاب مي کنيد؟ گفتم مصلح، فرمودند: آيا این احتمال وجود دارد که انتخاب آنها مفسد باشد، آن هم به خاطر اينکه آنها نيت او مبني بر فساد و يا صالح بودن را نمي دانند؟ گفتم: آري، فرمود: اين همان علتي است که با برهان براي شما آوردم که عقلت به آن آعتماد مي کند. در مورد پيامبراني که خداوند آنها را انتخاب کرده و کتاب را بر آنها نازل و آنها را با وحي و عصمت تأیيد کرده است خبرم کن اگر آنها سرکرده ی امت بوده خداوند اختيار را به بعضي از آنها داد همانند موسي و عيسي (ع) آيا اين احتمال وجود دارد با وجود فراواني عقل و کمالات علمشان، آنها کسي را اختيار کنند آنگاه انتخاب آنها شخصی منافق باشد و آنها فکر کنند که او مؤمن است؟ گفتم: خير. فرمودند حضرت موسي کليم و هم صحبت خداوند با وجود زيادي عقل و کمال علم و نزول وحي بر او، هفتاد نفر از بزرگان قوم و سران لشکر را براي ميقات خداوند انتخاب کند و آنها از کساني بودند که در ايمان و اخلاص آنها شکي نداشت، ولي انتخاب يا اختيار او بر منافقين واقع شد و خداوند متعال عزوجل فرمودند که موسي هفتاد نفر از قوم خود را براي ميقات ما انتخاب کرد... تا ادامه گفتارش که گفتند اي موسي: به شما ايمان نمي آوريم تا اينکه خداوند را به چشم ببينيم آنگاه به خاطر ظلمشان صاعقه آنها را برد، پس هنگامي که اختيار کسي که خداوند او را براي نبوت انتخاب کرده بر مفسد بدون مصلح واقع شده و در حالي که خود آنها را صالح، نه مفسد مي دانست اتفاق افتاد، متوجه شديم که اختیار نیست، مگر نزد کسی که از آنچه در سینه ها مخفی است، آگاه است و اسرار در مقابلش آشکار می شود... )( اثبات الهداه، ج 1 ص 115 - 116 ) پس نتیجه می گیریم اختيار بدست خداوند است و بعد از آدم به وي امر کرد خليفه ی بعد از خود را انتخاب کنند !!! از ابي عبدالله(ع) فرمودند : ( پس خداوند متعال به آدم (ع) وحي نمود که ميراث نبوت و علم را گذاشته و آن را تحويل هابيل(ع) نمايد، پس از اينکه اين کار را انجام داد قابيل از اين امر با خبر شد و با ناراحتي به پدرش گفت: آيا من از برادرم بزرگتر و مستحقتر نيستم؟ پس گفت اي فرزندم، امر به دست خداوند است و خداوند مرا امر به اين کار کرد و اگر مرا باور نمي کني جهت تقرب نذري کنيد هرکدام از شما نذرش قبول شد او اولاتر به فضل است، و نذر در آن زمان نزول آتش و بردن آن مي باشد. قابيل صاحب مزرعه اي بود که خوشه اي رسيده از گندم را به عنوان نذر جلو برد و هابيل صاحب گوسفندان بود، پس گوسفندان بزرگي را جلو برد آنگاه آتش قربان يا نذر هابيل را برد، پس ابليس به سوي او آمد و گفت: اي قابيل اگر صاحب فرزندان شُديد و نسل شما زياد شد نسل او بر نسل تو به چيزي که پدرت مختص او کرد و براي قبول قربان او توسط آتش و ترک قربان تو تفاخر خواهند کرد؛ اگر تو او را بکشي پدرت غير از تو براي اختصاص آنچه به هابيل داده بود پيدا نمي کند، پس وسوسه شد و هابيل را کشت...). (قصص الانبياء، ص 55 ). و اولين کسي که به تنصيب خداوند بر زمين اعتراض کرد قابيل(لع) بود و گمان کرد که اختيار بدست مردم يا آدم(ع) است، نه به دست خداوند سبحان و متعال و هنگامي که آدم(ع) به او گفت اختيار از جانب خداوند است و نه غيره، بر اعتراض خود اصرار کرد تا اينکه برادرش هابيل را کشت و اولين جرم بر زمين به سبب خلافت و امامت انجام شد و مجرم همان قابيل است که به تنصيب الهي به سبب پيروي از هوا و نفس امّاره، اعتراض کرد. پس خداوند متعال بعد از آن فرزند صالحي را به آدم (ع) داد و او هبه الله(ع) است، همان کسي که وصيت بعد از آدم به او رسيد . از ابي عبدالله(ع) فرمودند: (هنگامي که نبوت آدم و غذا خوردن او به پايان رسيد خداوند به او وحي نمود : اي آدم نبوت و غذا خوردن شما به پايان رسيد، پس هرچه از علم و ايمان و ميراث و نبوت و آثار علم و اسم اعظم داري در عقبه از نسل خود پيش هبه الله قرار بده که من زمين را به غير از عالمي عارف که دين و معرفت اطاعت از من با او شناخته شود و باعث نجات کسي که در مدت زمان پايان عمر پيامبري تا ظهور پيامبري ديگر متولد شود گردد، ترک نمی کنم). (المحاسن، ج 1 ص 235 ) پس وصيت از خداوند متعال است و وصي پيامبر يا امام توسط خداوند متعال تعيين مي شود و پيامبر يا امام دخالتي در آن ندارد مگر در طريقه ی تبليغ آن به مردم. و از امام علي ابن الحسين(ع) فرمودند: ( هر امامي از ما نخواهد بود مگر معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت نيست که با آن شناخته شود و آن نخواهد بود مگر آنکه به او وصيت شده باشد. پس به او گفتند، اي فرزند رسول خدا معني معصوم چيست؟ فرمودند: او معتصم به حبل يا ريسمان خداوند است و ريسمان خداوند همان قرآن است که تا روز قيامت جدا نمي شوند و امام به سوي قرآن و قرآن به سوي امام هدايت مي کند و آن گفتار خداوند تعالي :]إنَّ هَذَاالْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ[). (معاني الاخبار، ص 132 ) و اين عقيده ی شيعه ی امامي خصوصاً از رسول خدا محمد(ص) تا روز قيامت است، کسي خلاف آن عمل نمي کند، مگر اینکه از ولايت خدا خارج شده و وارد ولايت شيطان شده باشد، خداوند به ما پناه بدهد از او. حال قول و صحبت بعضي از علمای شيعه در اين خصوص را بخوانید: شيخ صدوق (رحمه الله) در وصف ائمه (ع) مي گويد: (..هرکسي از آنها جدا شود و يا به آنها پشت کند به آنها ضرر نخواهد رساند، چون از طريق خداوند و با زبان پيامبر(ص) بر آنها تأکيد و انتخاب شده اند). (کمال الدين و تمام النعمه، ص 247 ) و باز هم گفتند: (امام نمي تواند مگر اينکه معصوم باشد و ديديم عصمت بر امامي واجب نشده مگر اينکه پيامبر(ص) بر او تأکيد کند، زيرا عصمت در ظاهر خلقت نيست که خلق آنرا بشناسد؛ پس واجب است که علام غيوب تبارک و تعالي بر زبان پيامبرش (ص) بر آن تأکيد کند، به خاطر اينکه امام نخواهد بود مگر اينکه بر او تأکيد شده باشد؛ و متن به آنچه حجج نشان داده صحت گذاشت و ما آنرا از اخبار صحيح روايت کرديم ). (معاني الاخبار، ص 136 ) از ابي عبدالله(ع) فرمودند: ( آيا ديديد کسي از ما به هرکه خودش خواست وصيت کند؟ نه، به خدا در صورتي که عهدي است]وصیت[ از خداوند و رسولش (ص) بر مردی تا مردي ديگر، تا اينکه امر با صاحبش به پايان خواهد رسيد). (الکافي، ج 1، ص 370 ) و در حديث طولاني از ابي عبدالله(ع) فرمودند: ( امامت عهدي از خداوند عزوجل، معهود براي مرداني با اسمشان می باشد و نه خودِ امام است که امامت را به نفر بعد از خود بدهد؛ خداوند تبارک تعالي به حضرت داود(ع) وحي کرد که براي خود وصي از خانواده اش اتخاذ کند، پس در علم من سبقت گرفته شد اينکه پيامبري را مبعوث نمي کنم مگر اينکه براي او وصي از خانواده اش باشد و داود صاحب فرزندان عديدي بود که در آنها غلامي بود که مادرش نزد داود منزلت خاص داشت و هنگامي که وحي به داود آمد، بر او وارد شد و گفت: خداوند عزوجل به من وحي کرد و به من امر نمود که براي خود وصي از خانواده ام انتخاب کنم، پس همسرش به او گفت فرزندم واهد بود؛ فرمودند: من همين را مي خواهم و در حالي که قبلاً در علم خداوند حتماً بايد سليمان باشد. پس خداوند تبارک و تعالي به داود وحي نمود، که قبل از اينکه وحي به شما بيايد عجله نکن). (الکافي، ج 1 ص 307 ) و از ابي عبدالله(ع) فرمودند: (عالمي از ما اهل بيت نمي ميرد مگر اينکه خداوند عزوجل به او آموخت که به چه کسي وصيت کند). (الکافي، ج 1 ص 307 ). در آنچه گذشت متوجه شديم وصيت اساس اختلاف مي باشد و با آن صاحب حق و خليفه ی خدا شناخته مي شود. وکسي نمي تواند ادعاي خلافت را داشته باشد، الا با وصيت و بعد از آدم اين وصيت از وصي به وصي ديگر ادامه يافت تا به نوح رسيد. از ابي جعفر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) فرمودند: ( اولين وصي بر زمين هبه الله، فرزند آدم بود و هيچ پيامبري کار خود را تمام نکرد مگر اينکه براي او وصي باشد و همه ی 120 هزار پيامبر که از آنها پنج نفر از اولي العزم: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد عليهم السلام هستند؛ و اينکه علي ابن ابي طالب (ع) همانند هبه الله براي محمد و وارث علم اوصياء و علم کساني که قبل از او بودند مي باشد و محمد وارث همه انبياء و مرسلين قبل خود بوده است...). (اثبات الهداه، ج 1 ص 83 ) و از ابي عبدالله(ع) فرمودند: ( قابيل نزد هبه الله(ع) آمد و گفت پدرم علمي که داشت را به شما داد در حالي که من از تو بزرگترم و مستحقتر از تو بودم، ولي چون فرزندش را کشتم از من خشمگين شده و تو را در دادن علم بر من مقدّم دانست و به خدا قسم اگر روزي شنيدم که از خود بگويی يا اينکه بر من تکبّر و تفاخر کني همانطور که برادرت را کشتم تو را نيز خواهم کشت؛ به همين خاطر هبه علم خود را تا پايان دولت قابيل مخفي کرد و از همانجا تقيه در قوم ما آغاز شد، زيرا در اين آدم براي ما اسوه يا نمونه است. پس فرمودند هبه الله بطور سري با فرزندش در ميثاق در مورد آن صحبت کرد، پس به خدا سنت وصيت از هبه الله در فرزندانش عالمي بعد از عالم وارث آن می باشد. پس هر سال، روزي وصيت را باز نموده و در مورد بشارت پدرانش در مورد نوح (ع) صحبت مي کنند. فرمودند: قابيل وقتي آتشي که قربان هابيل را گرفت را ديد گمان کرد هابيل آتش را پرستش مي کند و نمي دانست از جانب خداوند بود، پس قابيل گفت: آتشي که هابيل آنرا عبادت کرد را خواهم پرستيد و بر آن قربان جلو خواهم برد؛ پس آتشکده ها را بنا نهاد). (بحارالانوار، ج 11 ص 241 ) از ابي عبدالله(ع) فرمودند: ( نوح (ع) پانصد سال بعد از طوفان زندگي کرد سپس جبرائيل به سوي او آمد و گفت: اي نوح نبوت شما تمام و روزهاي شما کامل شد، پس اسم اکبر و ميراث علم و آثار علم نبوت را که داري به فرزندت سام بده که من زمين را بدون عالمي که اطاعت و پيروي من را با او بشناسند ترک نمي کنم، تا در زمان پايان پيامبري و بعثت پيامبري ديگر نجات در او باشد و مردم را بدون حجت بر خودم ترک نمي کنم که داعي به سوي من و هادي به راهم و عارف به امر من باشد، و من به اتمام رساندم که براي هر قومي هدايتگري قرار دهم که با آن سعداء، هدايت و بر اشقياء، حجت باشد تا اينکه فرمودند: نوح آنها را به هود بشارت داد و به آنها امر يا دستور داد به پيروي از او و همچنين امر کرد که در هر سال وصيت را باز کرده و در آن نگاه کنند تا آن روز براي آنها عيد باشد)). (اثبات الهداه، ج 1 ص 98 ) نوح (ع) روز نوشتن وصيت را عيد مي داند، همانند روز غدير نزد مسلمانان و انتخاب امام علي (ع) توسط رسول اکرم (ص). { لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّاوْلِي الأَلْبَابِ...} در داستانهاي گذشتگان عبرتي براي صاحبدلان با عقل است ... ادمه دارد .... سردبیر – تبعیت از صاحب عقل – ( هيچ رسولي بر امتهاي پيشين نيامد جز آنکه او را تکذيب کرده و گفتند او ديوانه است ). (ذاريات : 52 ) شما را به خدا قسم مي دهم ! که چه کسي را باور کنيم! خداوند خالق آسمانها و زمين ! يا اهل زمين را ! و به خدا قسم که کسي جز او راستگو و پاک و منزه نيست ! راست گفت خداوند بالا مرتبه و متعال و راست گفت رسول مکرّم خدا (ص) اين همان وعده اي است که خداوند و رسولش بشارت داده اند، و اهل زمين با وجود اکثريت خود ديوانه اند و انبياء با اقليت شان عاقل و عالمند. و به تمامي حق قسم، كه جز حق نميگويم ! اينكه سايه عقلي را که آدمي دارد، (اوهام) و وسوسه هاي شيطاني اعم از جن و انس بر آن وارد مي شود، همانگونه كه حق از طرف ملائکه ی صالحين بر آن وارد مي شود. پس بايد براي انسان، معصومی باشد تا حق را با آن تشخيص داده، و مردم از او تبعيت کنند، و آن وصي يا پيامبر است، که خداوند او را معصوم ساخته اما غير انبياء و اوصياء (ع) عصمتي نيست مگر به عصمت انبياء (ع)، و آنها هيچگونه حيله و مکر و نيرنگيندارند مگر تابعيت آنها، که به آثار پيامبران اكتفاء كنند، و اگر از آنها باز مانند براي آنها عصمتي نيست، و در خيالات و اوهام باطل و شيطاني خود سرگردان خواهند ماند ... ( وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا) (... و ميپندارند که کار شايسته انجام ميدهند )(کهف : 104 ) و فکر مي کنند اين جهالت و اوهام آنها که چيزي جز وسوسه هاي شيطان نيست برايشان تمام و کمال و علم و عقل است، و آن چيزي جز جهل و نقص نيست. و امام صادق (ع) درباره ي عقول آنها مي فرمايد : ( چيزي جز باطل و وسوسه هاي شيطان نمي باشد ). (کافي : ج 1 ) زيرا كه عقل هماني است كه با آن خدا را عبادت كرده و بهشت را كسب می كنيم، و نميتوان به بهشت رسيد مگر با تبعيت از صاحب عقل كامل معصوم از طرف خداوند و او يا وصي يا رسول يا پيامبر مي باشد و با تبعيت از او و عمل به دستورات او عقل انسان کامل ميشود. ( اي رسول بگو : اگر خداوند را دوست داريد از من پيروي و اطاعت کنيد که خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشايد و خداوند آمرزنده و مهربان است ). (آل عمران : 31 ) و این سایه ی عقل انسان را، خداوند به او داده تا جواهر علم و معرفت را به او رساند، آن هم با تبعیت از حجت خداوند و پیروی از دستوراتش، تا به شش آسمان ملکوتی ارتقاء یابد و سپس به عقل کامل در آسمان هفتم برسد و از مقربان درگاه خداوند گردد. «رمز گشايي از ارتباط اصحاب امام مهدي (ع) و يماني » (قسمت اول) مطابق روايات متعدد اصحاب امام مهدي (ع) بدون قرار قبلي گرد حضرت جمع مي گردند، ايشان چه ارتباطي با يماني كه يكي از علائم ظهور است دارند؟ آيا ايشان پيرو يماني هستند؟ و آيا جمع شدن بدون قرار قبليِ ايشان با وجود لشكري پيش از ظهور، براي زمينه سازي قيامِ حضرت منافات دارد؟ حضرت بعد از ظهور، لشكري خواهند داشت و جايگاه افراد را خود معيّن خواهند نمود، ولي آيا اين به معناي نفي زمينه سازي و تجهيز لشكر توسّط يماني است؟ لشكري كه براي زمينه سازي و نصرت امام مهدي (ع) شكل مي گيرد. يعسوب الدّين و جدا كننده ي حقّ و باطل در فتنه هاي آخر الزمان كيست؟ ادلّه ي مهدي اول و يماني چيست؟ در ادامه به اين موضوعات مي پردازيم و به تفصيل اثبات مي كنيم که اجتماع بدون قرار قبلي اصحاب با اينكه ايشان از پيش به يماني پيوسته اند و از او اطاعت نموده و براي قيام امام مهدي (ع) زمينه سازي مي نمايند هيچ منافاتي ندارند، بلكه زمينه سازي و تجهيز سپاه توسّط يماني، نتيجه ي درك درست روايات است. يماني، براي نصرت امام (ع) سپاهي فراهم مي آورد و امام مهدي (ع) نيز بعد از ظهور از ميان ايشان و ديگران، سپاه خود را گرد خواهد آورد. روايات، شخصيتي برجسته در ميان 313 نفر اصحاب خاصّ امام مهدي (ع) را معرفي مي نمايند كه فرمانده اصلي ايشان و سپاه امام مهدي (ع) است، او اولين مؤمن به حضرت است كه عنوانِ «يماني » مربوط به اوست. بدون ترديد تجهيز لشكر (براي مبارزه با سفياني) و زمينه سازي، امري ضروري است و ظهور و فتوحات امام مهدي (ع) سيری طبيعي داشته و با مقدماتي رخ خواهد داد. اين موضوع را ضمن چند مطلب اثبات خواهيم نمود. جمع شدن اصحاب قائم (ع) بدون قرار قبلي كنار امام مهدي (ع) در مكه: روايات دلالت مي كند اصحاب قائم (ع) بي آنكه يكديگر را بشناسند، بدون قرار قبلي در سر صحنه ظهور در مكه حاضر مي شوند و با حضرت بيعت مي نمايند. برخي از اين روايات برداشت كرده اند که حضرت پيش از ظهور هيچ سپاهي ندارد و خود به گزينش سپاهيانش اقدام خواهد نمود؛ چرا كه به گمان ايشان تجميع لشكر و 313 نفر اصحاب خاصّ حضرت ناگهانی و بدون ميعاد و توسط خود امام مهدي (ع) رخ خواهد داد. به گفته ي برخي از مخالفين، يماني و خراساني نيز هيچ شأنِ تمهيد و زمينه سازي ندارند، بلكه تنها علاماتي پيش از ظهور حضرت هستند. آيا اين نگاه از روايات به دست مي آيد؟ طبيعتا از نگاه مخالفين، خداوند خود براي بعد از ظهور تدبيري دارد و ياران حضرت را به شكل ناگهاني دور ايشان جمع مي كند و حضرت با پشتيباني اين لشكر در پيش چشمان متحيّر و تماشاگر باقي انسان ها، جهان را فتح خواهد نمود و هيچ كس پيش از ظهور، بستر سازي هاي لازم را براي يك قيام جهاني همچون تربيت نيرو و زمينه سازي اعتقادي انجام نداده است، بلكه امر ظهور بدون هيچ مقدمه اي و به شكلي خارق العاده رخ مي دهد. در ادامه برخي روايات مربوط را ذكر مي كنيم تا صحت و سقم اين نگرش را بررسي نماييم. « 1) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللِّه (ع) فِي قَوْلِهِ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللُّه جَمِيعاً قَالَ نَزَلَتْ فِي الْقَائِمِ وَ أَصْحَابِهِ يَجْتَمِعُونَ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ. » (الغيبة للنعماني، ص 241 ) «درباره سخن خداوند «به سمت خيرات بشتابيد هر كجا باشيد خداوند همه ی شما را خواهد آورد » فرمود: اين آيه درباره قائم نازل شده است اجتماع مي كنند بدون قرار قبلي » « 2) قَالَ فَيَجْمَعُ اللُّه عَلَيْهِ أَصْحَابهَ ثلَثَمِائةَ وَ ثلَثَةَ عَشَرَ رَجُلً وَ يَجْمَعُهُمُ اللُّه لهَ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخْرِيفِ وَ هِيَ يَا جَابرِ الْيَةُ التَّي ذَكَرَهَا اللُّه فِي كِتَابهِ- أيَنَ ما تَكُونوُا يَأْتِ بكِمُ اللُّه جَمِيعاً إنِّ اللَّه عَل ى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ فَيُبَايعِونهَ بيَنَ الرُّكْنِ وَ المْقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّه ص قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْبنْاءُ عَنِ الْباَءِ وَ القْائمِ يَا جَابرِ رَجُلٌ مِنْ وُلدْ الحْسَيْنِ يُصْلحِ اللُّه لهَ أمَرَهُ فِي ليَلةَ فَمَا أشَكَلَ عَلىَ النَّاسِ مِنْ ذَلكِ يَا جَابرِ فَلَ يُشْكِلنَّ عَليَهِمْ وِلَدَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللِّه ص وَ وِرَاثَتُهُ الْعُلَمَاءُ عَالِماً بَعْدَ عَالِمٍ فَإِنْ أَشْكَلَ هَذَا كُلُّهُ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ لَا يُشْكِلُ عَلَيْهِمْ إِذَا نُودِيَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ أُمِّه. » (الغيبة للنعماني، ص 282 ) «فرمود: پس خداوند اصحاب او سيصد و سيزده نفر را بر او جمع خواهد نمود و خداوند آن ها را بدون قرار قبلي همچون پاره هاي ابرهاي پاييزي جمع مي نمايد و اين همان آيه اي است كه خداوند در كتابش فرموده است: «هر كجا باشيد خداوند همه ی شما را خواهد آورد قطعا خداوند بر هر كاري تواناست ». پس بين ركن و مقام با او بيعت مي كنند و به همراه اوست وصيتي از جانب رسول خدا (ص) كه فرزندان از پدران به ارث برده اند و قائم يا جابر مردي از فرزندان حسين(ع) است. خداوند امر او را در يك شب اصلاح مي كند پس هر آنچه بر مردم از اين امور مشكل شود ولادت او از رسول خدا (ص) و وراثتش از علماء، عالمي بعد از عالم، پس اگر همه اين ها بر ايشان مشكل شود بي شك صدا از آسمان بر ايشان مشكل نمي شود، وقتي به اسم او و اسم پدر و مادرش ندا شود ». روايات ديگري نيز در ادامه نقل خواهد شد. براي تحليل اين موضوع لازم است همزمان به چند موضوع توجّه نمود. مطالبي را بيان مي كنيم كه در نظر گرفتن مجموع اين ها موضوع را روشن مي نمايد. آن ها را ابتدا به اجمال بيان مي كنيم، سپس در قسمت هاي بعدي مقاله با تفصيل بيشتری توضيح خواهيم داد. مطلب اول: آنچه در روايات آمده است اجتماع 313 نفر اصحاب خاص امام مهدي (ع) به هنگام ظهور بدون قرار قبلي در مكه است، نه اجتماع همه انصار حضرت. اين امتياز مربوط به افرادي بسيار برجسته با مقامي شامخ است كه در اولين لحظات ظهور كنار حضرت حاضر هستند. مطلب دوم: بسياري از اين روايات فقط به نحوه ي گرد آمدن سيصد و سيزده نفر اصحاب اشاره مي كنند (كه مانند تكه هاي ابر پاييزي پراكنده هستند كه از اطراف به هم متصل مي شوند و برخي شب از بستر ناپديد شده و صبح در مكه گرد هم مي آيند و...) در اين روايات هرگز پيشينه ي اين افراد بيان نشده است كه چگونه با امر حضرت مهدي (ع) آشنا مي شوند. مطلب سوم: مطابق روايات متعدد پرچم هايي كه از مشرق (سمت ايران) بلند مي شوند، حق بوده و زمينه ساز و مُمهِّد ظهور امام مهدي (ع) هستند. در ميان پرچم هاي متعددي كه افراشته مي شود سه پرچم مستقل، برجسته هستند: يماني، خراساني و سفياني. روشن است كه سفياني پرچم ضلالت و ظلم است، و از آنجا كه خراساني و يماني در يك جبهه قرار ندارند و طبق روايت و دليل عقلي، پرچم حق يكي بيشتر نيست، خراساني نيز نمي تواند پرچم هدايت باشد، گرچه با سفياني مي جنگد، لذا پرچم هاي حق و زمينه ساز شرق به يماني (مهدي اول) كه دعوت به حق مي نمايد منسوب است. اين موضوع شواهد روايي نيز دارد. مطلب چهارم: اين گروه كه اصحاب خاص حضرت هستند اميري دارند و گرچه همديگر را نشناسند امير خود را مي شناسند و او آن ها را به حضرت مهدي(ع) مي رساند و امام را به آن ها معرفي مي كند. در روايات يك نفر بين اين 313 نفر مقام برتري دارد و برجسته شده است، دقت در اين موضوع حائز اهميت است. ظاهر برخي روايات هم اين است كه 313 نفر اصحاب حضرت در غير مكه، با امير خود اجتماع دارند. اين شخص همان مهدي اول و اول المؤمنين است. شواهد روايي و تبيين آن ها در ادامه بيان خواهد شد. در گام آخر اثبات مي كنيم لقب يماني نيز مربوط به اوست، لذا لشكر يماني منسوب به امام مهدي محمد بن الحسن(ع) است كه مهدي اول از او دستور مي گيرد. مطلب پنجم: يماني همان مهدي اول است كه پيش از ظهور امام مهدي (ع) هدايتگر به حقّ است؛ چرا كه او با امام مهدي (ع) در ارتباط است و تمام فعاليت هاي او به امر امام مهدي (ع) است، لذا دعوت و قيام و تجهيز لشكر توسّط او نيز با اشراف حضرت صورت مي گيرد. ( ادله قطعي در جاي خود به تفصيل بيان شده است و ما در مقاله ي مستقلي به اين مسئله پرداخته ايم.) بدون شك مقدمه ي تجهيز سپاه و مقابله با سفياني، اقدام به دعوت و پرداختن به تربيت اعتقادي ياوران براي آغاز جهاد است. در قسمت هاي بعد اين مطالب را شرح خواهيم نمود. ادامه دارد.... قسمت دوم: چگونه از انبیاء شویم؟ ( لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللُّه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ) بر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، گناهى در آنچه خورده اند نيست؛ اگر تقوا پيشه كنند، و ايمان بياورند، و اعمال صالح انجام دهند؛ سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند؛ سپس تقوا پيشه كنند و نیکی نمايند. و خداوند، نيكوكاران را دوست می دارد. ( مائده : 93 ) خداوند متعال مي فرمايد: ( لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا ). بر آنان که ايمان آورده و نيکوکار شدند باکي نيست در آنچه از خوراکي ها خوردند : يعني کساني که به رسول الله (ص) ايمان آوردند ، و نيکوکار شدند يعني تابع ولايت بوده و از خلفاء و ائمه بعد از او پيروي کردند - که همان ائمه اهل بيت (ع) هستند - باکي نيست در آنچه از خوردني ها بخورند. غذا در اينجا به معناي طعام روح است که همان علم مي باشد؛ يعني در چيزي که از علم رسول الله (ص) و اهل بيت (ع) ايشان ميگيرند باکي بر آنها نيست و علم آنها همان درختي است که خداوند حضرت آدم (ع) را از خوردن ميوه اش نهي فرمود و در روايتي در مورد فرموده ي خداوند : ( فَلْيَنْظُرِ الْانْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ) انسان بايد به غذاى خويش بنگرد! (عبس : 24 ) يعني اينکه به علم خود بنگرد که آن را از کجا کسب مي کند . ( إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات ): هر گاه تقوا پيشه کرده، ايمان آورند و کارهاي نيک کنند : يعني بر آنها باکي نيست، اگر تقوا پيشه کرده و از خداوند ترسيده و به علمي که از حضرت رسول (ص) و اهل بيت او (ع) گرفته اند ايمان آورند ، اين علم از شجره ي علم آل محمد (ع) است و اين شجره در وسط بهشت قرار دارد و همان شجره ي طيبه و سدرة المنتهي است. ( وَعَمِلُوا الصَّالِحَات ) : و کارهاي نيک کنند : يعني به علمي که کسب کرده اند عمل کنند، و به طور کل، علم حجت است، مگر آنچه بدان عمل شود ، و انسان اگر علم داشته باشد و به علم خود عمل نکند علم او فايده اي نخواهد داشت؛ به طور مثال اگر فرد مؤمن بداند که کمک به يک شخص مؤمن نيکوست و به او کمک نکند در علم او فايده اي نخواهد بود . و اين اولين مرحله در طريق عملي سلوک الي الله مي باشد، که شامل تقواي الهي، شناخت حجت زمان، ايمان به او و تسليم او شدن و بهره گيري از علم او و نهايتا عمل مخلصانه در پيشگاه حجت خداوند مي باشد. پس ورود به مسيري که هر انساني را به يک نبي مبدل مي کند با تقوي ميسر مي گردد و با شناخت حجت خداوند و ايمان به او و تسليم او شدن و دريافت علوم الهي از او (ع) و نهايتا با عمل به آنچه فراگرفته است، در پيشگاه حجت خداوند ادامه مي يابد و اين چهار مورد آميخته به هم مي باشند و اولين مرحله ي صعود و تقرب الي الله را شامل مي شوند. ( ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ) : و باز پرهيزکار شوند و ايمان آورند : انسان اگر به آن علمي که از حضرت رسول (ص) و اهل بيت ايشان (ع) آموخته عمل کند، و بر عبادت و فرمان برداري از خداوند که همان اصل علم است مداومت داشته باشد، بي شک دروازه هاي غيب به روي او باز خواهد شد؛ البته اگر در عمل خود مخلص باشد، که در اين صورت آياتي از پروردگارش را خواهد ديد، حال با رؤياي صادقه يا با کشف و مشاهده يا به هر طريقي که خداي تبارک و تعالي براي اولياي مخلص خويش مي گشايد. و چيزي که مؤمن در ملکوت آسمانها مشاهده مي کند را بايد بعد از اينکه تقوا پيشه کرده و از خداي خود ترس داشت، به آن ايمان آورد و با تأمل و اطمينان فراوان به آن بنگرد، تا به تأويل و تفسيرِ چيزي که مشاهده کرده پي ببرد. و در اين آيه (- ثُمَّ - سپس ) براي بيان کندي و تأخير به کار رفته ، يعني اين گونه گشوده شدن دروازه هاي ملکوت براي مؤمن، صرفاً با عمل محقق نمي شود، بلکه تداوم بسيار در عمل و اخلاص در طاعت را مي طلبد، تا دروازه هاي ملکوت آسمانها براي اولياي خداي تبارک و تعالي باز شود . بطور خلاصه دومين گام در طريق الي الله و نبي شدن، مداومت بر عمل مخلصانه در پيشگاه حجت زمان و ايمان به ملکوت آسمانها و اخبار غيبي مي باشد . ( ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا ) : و باز پرهيزکار و نيکوکار شوند : يعني اينکه ترس از خداوند و نيکوکاري پيشه کرده و به آموزش مؤمنين و مردم و شناساندن آنها به چيزي که در ملکوت آسمانها ديده اند پرداختند و اين همان مرحله تبليغ است؛ و براي اين است که خداوند نفرمود ايمان آوردند، چرا که آنها به چيزي که ديده اند به يقين رسيده اند و حال در مرحله تبليغ از خداوند متعال هستند . ( وَاللُّه يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ) : که خدا نيکوکاران را دوست دارد : چرا که مثال اين افراد همچون انبياء (ع) است و آنها مبلّغيني براي خداوند به سوي خلقش هستند که حق را به آنها مي شناسانند و آنها را به صراط مستقيم هدايت مي کنند. حضرت امير المؤمنين )ع( در شرح حال اين اولياء مي فرمايد : ( ايام الله را يادآور مي شوند و از مقام و منزلت او مي ترسند و راهنماياني هستند در جاهايي كه ذهن انسان به خطا مي رود، و گويي دنيا را به قصد آخرت طي کرده و در حالي که در آن هستند ماوراء آن را مشاهده کرده اند و انگار بر غيبهاي اهل برزخ در طول اقامتشان در آن مطلع شده اند و قيامت براي آنان محقق شده و براي اهل دنيا پرده از اسرار آن برداشته اند تا آنجا که گويي چيزي را مي بينند که ديگران نمي بينند و چيزي را مي شنوند که ديگران قادر به شنيدن آن نيستند ). (نهج البلاغه، ص 212 خطبه 222 ) و اين سه مرحله براي هر انسان مخلصي که خواهان ارتقاء الي الله مي باشد قابل استفاده بوده و ما را جزو انبياء الهي می گرداند. والحمدلله وحده وحده وحده ملکو ت خدا از شما گرفته خواهد شد ، و به امتی که به ثمره ا ش عمل نماید عطا خواهد شد. عیسی ع متی:21 از ابان ابن تغلب از ابي عبد الله (ع) فرمودند: چه حالي خواهيد داشت اگر سکوت و خاموشي بين دو مسجد واقع شده پس علم در آنها همان طور که مار در سوراخ خود وارد مي شود علمشان برداشته مي شود و اختلاف شيعه با هم، تا اينكه همديگر را دروغگو ناميده و در صورت همديگر تف کنند. گفتم چه خيري در آن زمان وجود دارد؟ فرمودند که همه ی خير در آن است. سه بار اين جمله را براي نزديکي فرج بيان نمود). (غيبت نعمانى، ص 160 ) علم از مدعيان دروغين علم گرفته مي شود و به امتي ديگر داده خواهد: ( و ما در زبور نوشتيم كه قطعاً بندگان نيكوكار من ملک زمين را وارث و متصرف خواهند شد. در اين قرآن براى اهل عبادت تبليغ رسالت خواهد بود). ( انبياء: 105 ) اين مثالي بر وجود رسول الله(ص) در کتاب عهد قديم : پس ابراهيم صبح زود برخاست و نان و مشکي پر از آب برداشت و بر دوش هاجر گذاشت و او را با پسر روانه ساخت. هاجر به بيابان بئر شبع رفت و در آنجا سرگردان شد ( 15 ) وقتي آب مشک تمام شد هاجر پسرش را زير بوته ها گذاشت ( 16 ) و خود حدود صد متر دورتر از او نشست و با خود گفت ، نمي خواهم ناظر مرگ فرزندم باشم ، و زار زار بگريست( 17 ) . آنگاه خدا به ناله هاي پسر توجه نمود و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا داده، گفت اي هاجر، چه شده است؟ نترس ! خدا ناله هاي پسرت را شنيده است( 18 ). برو و او را بردار و در آغوش بگير. من امتي عظيم از او به وجود خواهم آورد( 19 ). سپس خدا چشمان هاجر را گشود و او چاه آبي در مقابل خود ديد پس به طرف چاه رفته مشک را پر از آب کرد و به پسرش نوشانيد( 20 ). و خدا با اسماعيل بود و او در بيابان فاران بزرگ شده ...(سفر پيدايش : 21 ) معتقد نيستم عاقلي بگويد نزد خداوند کفار و مشرکين و عبادت کنندگان بت پرست امتي عظيم باشد، يا کثرت را امت عظيم بداند؛ پس مراد از امت عظيم و عظمای خداوند سبحان همان انبياء و اوصياء (ع) هستند، يعني مقصود از امت عظيم از اسماعيل (ع) همان انبياء و اوصياء (ع) از ذريه او هستند؛ آنها محمد و آل محمد (ع) بخصوص خلفاي خداوند در زمين ميباشند . و اين مثالي از نصوص بر وجود رسول خدا محمد (ص) از عهد قديم و جديد ( تورات و انجيل ) : درود حبقوق نبي بر شجويه( 2) بار خدايا خبرت را شنيدم و هراسان گشته ام. اي پروردگار دوباره مانند سالهاي قبل قدرت خويش را به ما نمايان ساز و رحمتت را بياد آر( 3) . در غضب، رحمت را ياد کن. خدا از تيمان آمد و قدوس از کوه فاران. خدا را مي بينم که آسمانها را در برگرفته و زمين از حمد و سپاس او پر شده( 4) . درخشش او مانند طلوع نور بود. او مرض وبا را پيشاپيش خود مي فرستد و به مرگ فرمان مي دهد که بدنبال او بيايد ...(حبقوق 3) معنى: خداوند از تيمان آمد يعني خداوند از يمن آمد. و قدوس از کوه فاران يعني قدوس از مکه آمد. و منزه است خداوند که از آسمان به « آمد و شد « وصف گردد؛ پس چگونه ممکن است که از زمين بيايد زيراکه آمد و شد نياز به حرکت دارد و در آخر نفي الوهيت مطلق خداوند؛ پس امکان ندارد بگويم کسي که از تيمان يا يمن بيايد خداوند سبحان باشد و منزه است خداوند متعال از اينکه بگويم که شخصي که از فاران يا مکه بيايد قدوس سبحان و متعال باشد و خداوند بهتر از آن اوصافي است که برايش قرار داده اند، مانند « دست پاک است خداوند متعال عظيم ... « » درخشش او مانند طلوع نور بود « » او مرض وبا را پيشاپيش خود مي فرستد و به مرگ فرمان مي دهد که بدنبال او بيايد .» بلکه کسي که مي آيد همان عبدالله محمد(ص) و اهل بيت او هستند، زيرا که آنها از مکه و يماني هستند و آمدن محمد(ص) همان مثالِ آمدن خداوند تبارک و تعالي مي باشد، زيرا که محمد(ص) خداوند در خلق مي باشد. محمد(ص) همان ظهور خداوند در فاران است همانگونه که در کتب بسياري آن را روشن نموديم . و اينکه تيمان همان يمن است در انجيل بر زبان عيسي (ع) نقل شده هنگامي که ملکه يمن را به ملکه تيمن (تيمان) وصف نمود. انجيل متي 12 : ملكه تيمن با اين دين بپا خوهد خواست و آن را مديون خواهد نمود . زيرا که از دورترين نقاط جهان آمده تا حکمت سليمان را بشنود. لوقا 11 : ملکه تيمن بپا خواهد خواست با مردان اين قوم و آنها را مديون خواهد ساخت . زيرا که از دورترين نقاط جهان آمده تا حکمت سليمان را بشنود. چه ضرورتی دارد که رهبر و پیشوا ساخته ی الهی باشد؟ السلام عليکم و رحمه والله و برکاته. جايگاه رهبر يا پيشوا در امت همانند جايگاه سر در جسم است ، و هر وقت سر صالح باشد جسم نيز صالح می باشد، و اگر سر فاسد شود جسم نيز فاسد می شود. و اين حقيقتي است که دو نفر عاقل در آن اختلاف نظر پيدا نمی کنند، و صالح بودن رهبر يا پيشوا بستگي به سازند هي او دارد. علاوه بر اين، رهبري که ساخته ي خداوند باشد به هيچ وجه از دايره ي مراقبت الهي خارج نمي باشد ، بلکه اختيار و انتخابش انجام نمی شود، الا بعد از کامل شدن عقلش تا اينکه از جهل و ظلم معصوم شود؛ و اين دو آف تهايي هستند که اگر در سر قرار بگيرند آن را فاسد مي کنند و در نتيجه جسم را نيز فاسد می کنند. در بيان مراقب تهاي خداوند بر رهبر يا پيشواي الهي خداوند متعال ميفرمايد: ( قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللُّه شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِانْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللِّه آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ). بگو: شهادت چه كسى از هر شهادتى بزرگتر است؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن بر من وحى شده است تا شما را و هركس را كه به او برسد بيم دهم. آيا شهادت مىدهيد كه با اللّه خدايان ديگرى هم هستند؟ بگو: من شهادت نمىدهم. بگو: جز اين نيست كه او خدايى است يكتا و از آنچه با او شريك مىسازيد بيزارم. (انعام : 19 ) اما هنگامي که به رهبر (ساخته ي) دست بشريت خواه ذاتي يا اجتماعي باشد منتقل شويم، هيچ ضمانتي نيست که چنين رهبري و پيشوايي کردن، آن رهبر را به بيماري جهل و يا ظلم، يا هردوي آنها دچار نکند، و در نتيجه يکي از آنها زاده ديگري خواهد بود، علاوه بر آن فردِ انتخاب شده، صانع خود را زیر سلطه ی خویش قرار می دهد. بنابراين اگر نفسش او را رهبر و پيشوا قرار داده پس نفسش تحت سلطه اش قرار می گيرد، و اگر ملت او را رهبر و پيشوا قرار بدهند، هنگامي که براي رهبري ملت پيش آيد ملت زير سلطه و حکومت او قرار می گيرد؛ لذا وقتي به بالا سري خود نگاه م يکند کسي غير از خود را نمی بيند، صانع خود را نخواهد ديد، زيرا آن کس که او را ساخته زير سلطه و حکومتش قرار گرفته اس، از اين رو راز گفته فرعون لعنه الله را خواهيم فهميد، هنگامي که خداوند سبحان گفته ي او را در قرآن ذکر فرموده: (فَحَشَرَ فَنَادَى* فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْاعْلَى). پس همه را جمع كرد و ندا داد* و گفت: من پروردگار برتر شما هستم. ( نازعات: 23،24 ) و نيز خداوند متعال مي فرمايد: ( وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَا مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَاظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ). فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود نمىشناسم. اى هامان، براى من آجر بپز و ديوار بلند يا برج بلند بساز، مگر خداى موسى را ببينم، كه دروغگويش پندارم. ( قصص: 38 ) چيزي که فرعون را به گفته اين کلمات سوق داد اين است که او ساخته ي خداوند سبحان نميباشد تا مراقب سازنده ي خود باشد و از او بترسد ، بلکه او ساخته ي بشريت است، و سازنده ي او بعد از تسلطش زير دست او و تحت حکومتش قرار گرفته شده است، و ساخته شده بر سازنده حاکم شده است، به همين خاطر (فرعون) آن گفته را به زبان آورد. بنابراين آنکس که ذره اي عقل داشته باشد مخالف اين نمي شود که حاکميت خداوند و تنصيب الهي براي رهبر يا پيشوا تنها راه نجات از آفت ظلم و ستم ميباشد، به همين جهت برادران و خواهران عزيز در قول پيامبر (ص) در باب ظهور مهدي(ع) خوب تدبر کنيد، که فرمود: زمين را پر از عدل و داد مي کند، بعد از اينکه از ظلم و ستم پر شده باشد. پس چه کسي آن را از ظلم و ستم پر می کند؟! اينک واضح شد که مردم ممکن نيست رهبري صالح انتخاب کنند زيرا کسي که چيزي در اختيار ندارد نميتواند آن را در اختيار ديگران قرار دهد، لذا حاکميت مردم بوسيله ي حاکميت خداوند مفتضح شده است؛ و براي مردم چه کساني که به خدا ايمان دارند و چه کساني که ايمان ندارند آشکار گرديد که اصرار مردم براي باقي ماندنِ دستگاه هاي انتخابشان جهت تعيين حاکم در آينده چيزي جز ظلم و ستم از آن عايدشان نمی شود ، و حالِ آنها همانطور که حق سبحان وصف کرده است اين چنين ميباشد : ( وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّه عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللُّه سَرِيعُ الْحِسَابِ) . اعمال کافران هم چون سرابي است در يک کوير، که انسان تشنه از دور آن را آب مي پندارد؛ اما هنگامي که به سراغ آن مي آيد چيزي نمييابد، و خدا را نزد آن مي يابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سريع الحساب است. ( نور: 39 ) والحمدلله وحده وحده وحده. الحاد دعوت ایمان به علم یا راهکاری برای دین ستیزی... متأسفانه در اين زمانه ادعاهاي فرهنگ طلبانه با سايه اي از الحاد هم پيمان شده و آدمي در اين روزگار ارز شهاي انساني خويش را بدست فراموشي سپرده است. ارزشهاي که در راه تحقق آنها مشقت ها را تحمل کرده و خونهاي مرداني ريخته شده است، که نام آنها چهار ستون تاريخ را به لرزه مياندازد. اشخاصي که جان و زندگي خويش را نثار ارز شهاي انساني ساختند، اما در اين زمان به خاطر تعصب هاي نابجا، دعوت به ارزش هاي انساني در جهت ترويج الحاد يا بهتر بگويم دين ستيزي سوق داده ميشود؛ درباره اين سخن دلايل فراواني وجود دارد که صد البته از جانب ملحدان بي فرهنگ ( نه آنهايي که در راه نقض دين با دلايل هستند(، براي اين دين ستيزي ها هزاران دليل موجه ساخته خواهد شد. اين اشخاص با اين که ميدانند که جوهر و اصل دين با چيزي که علما در اين روزگار نمايان ميکنند در تضاد و نقيض يکديگر هستند، اما متأسفانه همچنان بر دين ستيزي پافشاري می کنند. براي اين اشخاص بي بند و باري در زندگي و مخصوصا جانب جنسي آنها در راه دين ستيزي محقق ميشود. در حقيقت مشکل اين اشخاص خودپرستي است نه اين که بخواهند در پي يافتن حقيقت، عقل خويش را از تعصبات دور کرده و وجدان خويش را راهنمايي براي يافتن حقيقت قرار دهند؛ شايد کسي در پاسخ به اين سخن بگويد که هيچ ملازمتي ميان الحاد و بيبند و باري وجود ندارد؛ متأسفانه اين سخن تنها در محدودهي جملات و واژگان تعريف شده است لکن به خود اجازه دهيد که اندک مطالع هاي در زمينه ي بزرگان الحاد داشته باشيد تا خود به حقيقت سخني که ذکر کردم برسيد. متأسفانه از ميان عقايد اعتقادي ملحدان بی فرهنگ، ياوه گويي هايي به مشام انسان ميرسد که ريشه در نژاد پرستي و تعصب قومي دارد، مي گوييد چگونه ؟؟ بارزترين مثال؛ در ميان ملحدان فارسي زبان تنها خداوند عرب يا دين ابراهيمي، مورد نقد قرار می گيرد که در اين مورد علامت استفهام وجود ندارد؟؟ چرا ديگر خدايان مورد نقد قرار نمی گيرند؟ هر چند که رهبران الحاد در جهان شعار انسانيت را بر دوش حمل می کنند لکن آنها خود در صدد تباهي ارز شهاي اخلاقي هستند. نمي گوييم که امروز ديانت و علماي اديان اين اقدام را عملي نکردند، بلکه ميگوييم، بگذاريد ارزش هاي دين را بشناسيم تا بتوانيم ميان دين و ديانت علما تمايز قائل بشويم، و از اين گونه قضاو تهاي عجولانه بپرهيزيم. اينکه بخواهيم درباره چيزی تحقيق کنيم موردي ندارد، لکن شخصي چشم بسته درباره ی قضيه ای قضاوت کند موجب سر افکندگي و شرمندگي خواهد بود. از همان ابتدا دعوت به کمالات انساني در ذات آدمي وجود داشته و اين فرستادگان خدا بودند که گام ها را در اين راه استوار نمودند تا جامعه ی بشري بتواند در کنار يکديگر با آسايش، شب را روز کند. در حقيقت اين عقاید افراطي بود که کار را به جنگ هاي خونين کشاند؛ درحالي که در خلال اعتقادات و ارشادات ديني هيچ دعوتي به افراط يگري نشده است. اين که بياييم گناه مردان دينِ افراطي را بر گردن دين، حلق آويز کنيم خود نمونه اي از بيخردي است؛ مانند اين که گناه مردن يک شخص در حادثه ی برق گرفتگي را به گردن اديسون يا تسلا بيندازيم !!! مي دانيم خنده آور است، لکن اين سخن آخرين تلا شهاي ما در راه دعوت همه ي اشخاصي است که ادعاي دانش می کنند تا پرده ی تعصب و جهالت را از روي چشم خود بردارند و در ايده ي الحادِ خويش باز نگري کنند . گروه توهم الحاد