بنی مرداس

أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ‌ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ يُونُسَ الْحَنَفِيُ‌ قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَرَاسَةَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَزَوَّرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ‌ إِنَّ قَبْلَ رَايَاتِنَا رَايَةً لِآلِ جَعْفَرٍ وَ أُخْرَى لِآلِ مِرْدَاسٍ فَأَمَّا رَايَةُ آلِ جَعْفَرٍ فَلَيْسَتْ بِشَيْ‌ءٍ وَ لَا إِلَى شَيْ‌ءٍ فَغَضِبْتُ وَ كُنْتُ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ قَبْلَ رَايَاتِكُمْ رَايَاتٍ قَالَ إِي وَ اللَّهِ إِنَّ لِبَنِي مِرْدَاسٍ‌ مُلْكاً مُوَطَّداً لَا يَعْرِفُونَ فِي سُلْطَانِهِمْ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ سُلْطَانُهُمْ عُسْرٌ لَيْسَ فِيهِ يُسْرٌ يُدْنُونَ فِيهِ الْبَعِيدَ وَ يُقْصُونَ فِيهِ الْقَرِيبَ حَتَّى إِذَا أَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ وَ عِقَابَهُ صِيحَ بِهِمْ صَيْحَةً لَمْ يَبْقَ لَهُمْ رَاعٍ يَجْمَعُهُمْ وَ لَا دَاعٍ يُسْمِعُهُمْ وَ لَا جَمَاعَةٌ  يَجْتَمِعُونَ إِلَيْهَا وَ قَدْ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ‌ مَثَلًا فِي كِتَابِهِ‌  حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً الْآيَةَ  ثُمَّ حَلَفَ مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ بِاللَّهِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِيهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ حَدَّثْتَنِي عَنْ هَؤُلَاءِ بِأَمْرٍ عَظِيمٍ فَمَتَى يَهْلِكُونَ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ خَالَفَ عِلْمُهُ وَقْتَ الْمُوَقِّتِينَ إِنَّ مُوسَى ع وَعَدَ قَوْمَهُ ثَلَاثِينَ يَوْماً وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زِيَادَةُ عَشَرَةِ أَيَّامٍ لَمْ يُخْبِرْ بِهَا مُوسَى فَكَفَرَ قَوْمُهُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ لَمَّا جَازَ عَنْهُمُ الْوَقْتُ وَ إِنَّ يُونُسَ وَعَدَ قَوْمَهُ الْعَذَابَ وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ لَكِنْ إِذَا رَأَيْتَ الْحَاجَةَ قَدْ ظَهَرَتْ وَ قَالَ الرَّجُلُ بِتُّ اللَّيْلَةَ بِغَيْرِ عَشَاءٍ وَ حَتَّى يَلْقَاكَ الرَّجُلُ بِوَجْهٍ ثُمَّ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ آخَرَ قُلْتُ هَذِهِ الْحَاجَةُ قَدْ عَرَفْتُهَا فَمَا الْأُخْرَى وَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ هِيَ قَالَ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ فَإِذَا جِئْتَ تَسْتَقْرِضُهُ قَرْضاً لَقِيَكَ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْوَجْهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقَعُ الصَّيْحَةُ مِنْ قَرِيبٍ. محمّد بن بشر گويد: «شنيدم محمّد بن حنفيه- رضي الله عنه- مى‌گفت: همانا پيش از پرچمهاى ما پرچمى از آن آل جعفر و پرچم ديگرى متعلّق به فرزندان مرداس است، امّا پرچم فرزندان جعفر چيز مهمّى نيست و به چيز مهمّى هم دست نمى‌يابد، من خشمگين‌ شدم- و نزديكترين مردم به او بودم- و گفتم: فدايت شوم مگر پيش از پرچمهاى شما پرچمهاى ديگرى خواهد بود؟ گفت: آرى به خدا قسم، بني مرداس را حكومت آماده‌اى خواهد بود كه در دوران حكومت و قدرتشان خيرى نخواهد ديد، حكومت ايشان پر مشقّت بوده و آسايشى در آن نباشد، در آن حكومت، دور را به خود نزديك، و نزديك را از خود دور گردانند تا همين كه خود را از مكر خداوند و كيفر او ايمن ديدند صيحه‌اى بر ايشان زده شود كه ديگر نه نگهبان و رهبرى كه جمعشان كند به جاى ماند و نه فراخواننده‌اى كه آواز خود را به گوش ايشان رساند و نه جماعتى كه بر آن محور گرد آيند و خداوند در كتاب خود مثلى براى ايشان زده است كه: حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ‌- الخ «تا زمانى كه روى زمين زيبائى خود را گرفته و آرايش مى‌يابد [و اهل زمين گمان مى‌كنند كه آنان مسلّط بر زمين شده‌اند بناگاه امر ما شبانه يا به روز بر آن رسد]- تا آخر آيه» سپس محمّد بن حنفيّه به خدا سوگند ياد كرد كه اين آيه در باره آنان نازل شده است، من گفتم: فدايت گردم تو امر بزرگى از اينان براى من حديث كردى، پس كى ايشان نابود مى‌شوند؟ گفت: اى واى بر تو اى محمّد علم خداوند خلاف زمانى است كه تعيين‌كنندگان وقت معلوم مى‌كنند، همانا موسى ع قوم خود را سى روز وعده داد ولى در علم خداوند عزّ و جلّ ده روز افزون بود و موسى را از آن آگاه نفرمود، پس قوم موسى كافر شدند و پس از رفتن او به هنگام سر رسيدن و گذشتن وقت، گوساله را به پرستش گرفتند، و نيز يونس قوم خود را وعده عذاب داد در حالى كه در علم خداوند گذشت از ايشان بود، و كار او چنان شد كه مى‌دانى، امّا هنگامى كه ديدى نيازمندى آشكار شده، و مرد مى‌گويد: شب را بدون شام سر به بالين نهادم و تا آنگاه كه مردى (امروز) با چهره‌اى با تو روبرو مى‌شود، سپس (فردا) با روئى ديگر با تو ملاقات مى‌كند- من گفتم اين نيازمندى كه گفتى فهميدم ولى آن ديگرى چه چيزى است؟گفت: منظور اين است كه با تو با روى گشاده برخورد مى‌كند ولى وقتى نزد او مى‌روى كه قرضى از او بگيرى با روى ديگرى با تو مواجه مى‌شود- پس بدان هنگام به زودى آن صيحه واقع خواهد شد». غیبت نعمانی،باب16،حدیث7