حاکمان بنی العباس

وروی عن کعب الأحبار أنّه قال: إذا ملک رجل من بنی العبّاس یقال له: عبد اللّه وهو ذوالعین بها افتتحوا وبها یختمون وهو مفتاح البلاء وسیف الفناء فإذا قرئ له کتاب بالشام من عبد اللّه عبد اللّه أمیر المؤمنین لم تلبثوا أن یبلغکم أنّ کتابا قرئ علی منبر مصر: من عبد اللّه عبد الرحمن أمیر المؤمنین. وفی حدیث آخر قال: الملک لبنی العبّاس حتّی یبلغکم کتاب قرئ بمصر من عبد اللّه عبد الرحمن أمیر المؤمنین وإذا کان ذلک فهو زوال ملکهم وانقطاع مدّتهم، فإذا قرئ علیکم أوّل النهار لبنی العبّاس من عبد اللّه (عبد اللّه) أمیر المؤمنین فانتظروا کتابا یقرأ علیکم [من آخر النهار] من عبد اللّه عبد الرحمن أمیر المؤمنین وویل لعبد اللّه من عبد الرحمن. از کعب الاحبار روایت شده که او گفته است: وقتی که مردی ازعباس که نامش عبداللّه و صاحب عین است به حکومت می رسد، ابتدا و انتهای دولت بنی عباس با اوست، او کلید بلا و شمشیر فناست. وقتی که نامه او در شهر شام به این مضمون خوانده شود: «از بنده خدا، عبداللّه امیرمؤمنان»، بلافاصله به شما خبر می رسد که در منبر مصر هم نامه ای با این مضمون «از بنده خدا عبدالرحمان امیرمؤمنان» خوانده شده است. در حدیث دیگر از کعب الاحبار آمده است: سلطنت با بنی عباس است تا وقتی که در مصر نامه ای به این ترتیب خوانده شود: «از بنده خدا عبدالرحمن امیرمؤمنان»، وقتی که این اتفاق بیفتد بدانید که دولت عباسی از بین رفته و مدّت سلطنتشان پایان یافته است. بنابراین هر وقت که در اوّل روز از طرف بنی عباس نامه ای به این ترتیب که «از بنده خدا عبداللّه امیرمؤمنان» خوانده بشود، منتظر باشید که در آخر همان روز نامه ای به این صورت خوانده شود که از بنده خدا عبدالرحمان امیرالمؤمنان. و وای بر عبداللّه از خروج عبدالرحمان. الغیبة طوسی،حدیث436،ص755.