مضطر
وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ التَّيْمُلِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ وَ حَدَّثَنِي غَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ بُزُرْجَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: يَكُونُ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فِي بَعْضِ هَذِهِ الشِّعَابِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى نَاحِيَةِ ذِي طُوًى حَتَّى إِذَا كَانَ قَبْلَ خُرُوجِهِ أَتَى الْمَوْلَى الَّذِي كَانَ مَعَهُ حَتَّى يَلْقَى بَعْضَ أَصْحَابِهِ فَيَقُولُ كَمْ أَنْتُمْ هَاهُنَا فَيَقُولُونَ نَحْوٌ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلًا فَيَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ لَوْ رَأَيْتُمْ صَاحِبَكُمْ فَيَقُولُونَ وَ اللَّهِ لَوْ نَاوَى بِنَا الْجِبَالُ لَنَاوَيْنَاهَا مَعَهُ ثُمَّ يَأْتِيهِمْ مِنَ الْقَابِلَةِ وَ يَقُولُ أَشِيرُوا إِلَى رُؤَسَائِكُمْ أَوْ خِيَارِكُمْ عَشَرَةً فَيُشِيرُونَ لَهُ إِلَيْهِمْ فَيَنْطَلِقُ بِهِمْ حَتَّى يَلْقَوْا صَاحِبَهُمْ وَ يَعِدُهُمُ اللَّيْلَةَ الَّتِي تَلِيهَا ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ فَيَنْشُدُ اللَّهَ حَقَّهُ ثُمَّ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي آدَمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِآدَمَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِ بِنُوحٍ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي إِبْرَاهِيمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي مُوسَى فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِمُوسَى أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي عِيسَى فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِعِيسَى أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي مُحَمَّدٍ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ ص أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يُحَاجُّنِي فِي كِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْتَهِي إِلَى الْمَقَامِ فَيُصَلِّي عِنْدَهُ رَكْعَتَيْنِ وَ يَنْشُدُ اللَّهَ حَقَّهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ وَ اللَّهِ الْمُضْطَرُّ الَّذِي يَقُولُ اللَّهُ فِيهِ- أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ فِيهِ نَزَلَتْ وَ لَهُ. اسماعيل بن جابر از امام باقر ع روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «صاحب اين امر را در يكى از اين درّهها غيبتى است- و با دست خود به ناحيه ذى طوى كه نام كوهى است در اطراف مكّه اشاره نمود- تا آنكه قبل از خروجش خدمتكار مخصوص او كه پيوسته با اوست بيايد تا با پارهاى از اصحاب وى ملاقات كند و گويد:شما در اينجا چند نفريد؟ و آنان مىگويند: حدود چهل مرد، پس گويد: اگر شما صاحب خود را ببينيد چه خواهيد كرد؟ آنان پاسخ دهند: به خدا سوگند اگر ما را دستور فرمايد كه كوهها را از جا بركنيم در ركاب او خواهيم كند. سپس سال بعد نزد آنان آمده گويد:ده تن از سر كردگان و برگزيدگان خود را نشان دهيد، و آنان براى او ده نفر را معيّن مىكنند، پس با ايشان (از آن جمع جدا شده) روانه مىگردد، تا صاحب خويش را ملاقات كنند، و او ايشان را وعده فردا شب مىدهد.سپس امام باقر 7 فرمود: به خدا قسم گوئى هم اكنون او را مىبينم كه پشت خود را به حجر تكيه داده و از خداوند وفاى وعده خود را مطالبه كند، سپس مىگويد: اى مردم هر كس با من در مورد خدا محاجّه (بحث و گفتگو و حجّت و دليل آوردن متقابل) نمايد پس من خود سزاوارترين فرد مردم به خداوند هستم؛ اى مردم هر كس با من در باره آدم به بحث پردازد، پس من سزاوارترين مردم به آدم هستم؛ اى مردم هر كس با من در باره نوح محاجّه نمايد، پس من سزاوارترين مردم به نوحم؛ اى مردم هر كس با من در باره ابراهيم بحث و گفتگو نمايد، پس من خود سزاوارترين مردم به ابراهيم هستم؛ اى مردم هر كس در باره موسى با من محاجّه نمايد، پس من سزاوارترين مردم به موسى هستم؛ اى مردم هر كس با من در باره عيسى بحث و گفتگو نمايد، پس من سزاوارترين مردم به عيسى هستم؛ اى مردم هر كس با من در باره محمد محاجّه نمايد، پس من سزاوارترين مردم به محمّد 6 هستم، اى مردم هر كس در باره كتاب خدا با من محاجّه نمايد، پس من سزاوارترين مردم به كتاب خدا هستم. سپس به سوى مقام مىرود و نزديك آن، دو ركعت نماز بجاى مىآورد و از خداوند وفاى به وعدهاش را درخواست مىنمايد.سپس امام باقر ع فرمود: به خدا قسم او همان مضطرّ است كه خداوند در بارهاش مىفرمايد: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- تا آخر آيه» يا آن كس كه چون آن فرد مضطرّ او را بخواند پاسخ گويد و ناراحتى او را بردارد؟ و شما را جانشينان روى زمين قرار دهد» در باره او و براى او نازل شده است». غیبت نعمانی،فصل(فی أن له غیبتان إحداهما قصیرة والأخری طویله )،حدیث30.