مفهومشناسی حاکمیت الله
محمد هادی قرهداغی
طبق آموزههای همه ادیان الهی، حق حاکمیت فقط از آنِ خدا و خلفای منصوب از جانب خداست. خالق و مالک جهان خداوند متعال است و هیچ مخلوقی حق ندارد بدون اذنِ خدا در مُلکِ او تصرف کند. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ : «بگو: بار خدایا، تویی که فرمانفرمایی؛ هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمانروایی را باز ستانی؛ و هر که را خواهی، عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی؛ همه خوبیها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی.» [۱] سید احمد الحسن در کتاب “عقائد الاسلام” مینویسند:
«اصل در ولایت بر مردم، این است که مخصوص خداست و استخلاف (جانشینی) فرع بر این اصل است. لذا خلیفۀ خدا ولایتش فرع بر ولایت خداست و کسی حق ندارد ولایت خدا را به کس دیگری منتقل کند مگر با دلیل شرعی قطعی.» [۲]
اما خلافت و جانشینیِ مشروع برای خدا در زمین به چه معناست؟ خدای متعال طبق سنتی تبدیلناپذیر، همواره از میان بندگان با اخلاص خویش، جانشینانی را برای تعلیم و تزکیۀ مردم و اعمال ولایت تشریعی خویش برمیگزیده است. هر حاکمیتی متشکل از دو بخش “قانونگذاری” و “اجرا” است و از آنجا که تشریع و قانونگذاری امری متجدّد و بِروز است؛ بهناچار مجریِ تشریع الهی باید خود متصل به وحیِ از جانب خداوند سبحان باشد تا حکم هر مسئلۀ جدید و حادثی را از او دریافت کند. بنابر این، برقراری حاکمیت الله و اجرای خواست و ارادۀ خدا در زمین جز با تسلط و اشراف خلیفۀ معصوم او بر امور محقق نمیشود.
آری، حجج الهی “عالِم” به دین و ارادۀ خدا در هر زمان هستند و توسط خدا و حجتهای پیشین “معرفی” میشوند تا پیروی شوند و حاکمیت خدا را بر زمین محقق سازند، و اساسا یکی از نشانههای همیشگی آنان، در کنار برخورداری از “معرفینامه” و “علم الهی”، این است که به “حاکمیت خدا” فرا میخوانند و دیگر اقسام حکومت را مشروع نمیدانند. سید احمد الحسن دلیل و نشانه بودن “دعوت به حاکمیت الله” را چنین شرح میدهند:
«زمین هرگز از هدایت و حق خالی نخواهد شد، و اگر از پرچم برافراشتهای که دعوت به حاکمیت خدا بکند خالی باشد، باید بگوییم که در آن هنگام زمین از هدایت و حق تهی است. پس دعوت به حاکمیت خدا به خصوص هنگامیکه داعی به سمت حق (خلیفه خدا) تنها کسی است که به آن دعوت میکند، دلیلی برای طالبان شناخت حق است که دلیل نص و وصیت پیشین را تأیید میکند، یعنی دعوت به حاکمیت خدا با انضمام به نص، دلیلی بر حقانیت خلیفهی خدا خواهد بود، یعنی دلیلی است که نص را یاری میکند و یقین مؤمنان به حقانیت او را فزونی میبخشد.» [۳]
ایشان همچنین، در توضیح تطبیق این نشانه بر خویش – به عنوان وصی و فرستاده امام مهدی (ع) و یمانی موعود – چنین مینویسند:
«میگویم: در میدان چه میبینی؟ همگان به شکلی به سوی تنصیب از جانب مردم و حاکمیت مردم دعوت میکنند؛ و در ایران (خراسان) سید خامنهای متصدی اداره علنی امور شده است به اعتبار اینکه او ولی فقیه است (یعنی برای تصدی امور، امامت را بازسازی میکند …)، در عراق نیز سید محمود حسنی به همین گونه است و سید سیستانی به انتخابات فرا میخواند و … و … و همگی به حاکمیت مردم دعوت میکنند. تنها همین دعوت مبارک یمانی است که دعوت کننده به تنصیب الهی است نه هیچ کس دیگر و تاکید میکنم، نه هیچ کس دیگر …» [۴] سید احمد الحسن در توضیح جایگاه معصوم در سیستم سیاسی حاکمیت الله مینویسند:
«شخص مسلط بر خون مردم و دستورات صلح و جنگ و نظایر اینها، مثل تنفیذ حکمهای اعدام، باید الهی و معصوم باشد، وگرنه فسادهای بزرگی رخ داده، خونهای زیادی به هدر میرود …» [۵]
مفهوم شناسی حاکمیت الله-154
حاکمیت الله چیست؟
دکتر علاء السالم نیز به عنوان سخنگوی رسمی دفتر سید احمد الحسن در مصاحبه با تلویزیون ماهوارهای “دجله” عراق در این باره چنین میگویند:
«اگر از بنده بخواهید که به شکل مختصر حاکمیت خداوند را بیان کنم، اینگونه است که مردی که نسبت به خونها چیره و مسلّط است … یا به تعبیری سیاسی امروزه: “فرمانده کل نیروهای مسلح”، این فرد باید به شکل دینی تأیید شده باشد. به این معنا که یا خلیفه خداوند باشد، یا اینکه از سوی خلیفه خداوند منصوب شده باشد؛ یا حداقل جایگاهش از سوی خلیفه خداوند تأیید شده باشد.» [۶]
حال، آیا این اعتقاد بنیادین، به معنای دشمنی دعوتهای الهی با حکومتهای غیر شرعی است؟ هرگز! بلکه نحوه تعامل با حکومتهای موجود، بستگی به رأی و نظر معصوم (ع) در هر زمان دارد؛ حتی این امکان وجود دارد که امام معصوم (ع) در جامعهای که هنوز آمادگی پذیرش حاکمیت الله را ندارد، پیشنهادهایی برای کاهش نسبی مفاسد موجود ارائه کند و این مطابق با حکمت و رحمت اولیای الهی است. در همین راستا میبینیم سید احمد الحسن که با نگرانی، اوضاع تاسفبار و نا بهسامان عراق را دنبال میکنند، پیشنهاد تشکیل “دولت رهاییبخش مستقل” به ریاست “سید جعفر صدر” – یکی از چهرههای سیاسی معتدل و محبوب – را مطرح میکنند و در یکی از پیامهایشان خطاب به امیران قبایل و شیوخ عشایر چنین هشدار میدهند: «لطفاً عراق را در حالی رها نکنید که فرو میپاشد و شما نگاه میکنید.» [۷]
سید احمد الحسن در پاسخ به فردی که تصور میکرد این پیشنهاد ایشان در تناقض با شعار “حاکمیت الله” است، فرمودند:
«… شما میدانی که من، آنان را نصیحت نمودم و راه را بیان کردم؛ ولی آنان، رفتن به سویی دیگر را خواستار شدند و به آنچه در آن هستند، رسیدند؛ آیا نظرت این است که بنشینم و مثلاً به آنان ناسزا بگویم؟!
قطعاً خیر؛ این اخلاق ما نیست؛ و به همین خاطر است که با تمام آنچه انجامش برایم امکانپذیر است، تلاش میکنم تا [آنان را] یاری و مساعدت دهم …» [۸] شایان توجه است که اعتقاد به حاکمیت الله مستلزم نفی هرگونه “انتخابات” هم نیست. سید احمد الحسن در مصاحبه با رادیو المنقذ (پخش از دیترویت) در این باره فرمودند:
«انتخابات به خودی خود از باب انتخاب شخصی که نماینده مردم باشد، اشکالی ندارد، یعنی شخصی را انتخاب کنند که از طرف آنها سخن بگوید یا قانونی که آنها دارند را اجرا و اداره کند. همچنین انتخابات زیر سایه نظام حاکمیت خدا اشکالی ندارد، یعنی سلطنت در اصل برای خلیفه خدا باشد و فقط او در مورد مسائلی که مربوط به جان مردم است تصرف کند.
اشکال در این است که با انتخابات، حاکم اصلی انتخاب شود، یعنی کسی که حق تصرف در جان مردم را دارد و این همان چیزی است که امروز در کشور عراق وجود دارد و همین امر موجب شد که ما بگوییم که این نظام از ناحیه شرعی و دینی (به حسب اعتقاد ما و معرفت ما به دین خدا) باطل است، دقیقاً مانند سایر نظامهای باطل. و اعتقاد داریم که فقهایی که این امر را حلال کردند و موجب شدند که بعضی از شیعیان آل محمد (ص) تصور کنند که این نوع حکومت همان نظام دینی است، همگی عهدهدار خونهایی هستند که زیر سایه این حکومت به ناحق ریخته شده. و طبعاً میبینیم که کسانی که دیروز این انتخابات را تجویز کردند، امروز تلاش میکنند که خود را از کردار دیروزشان و نتایجش تبرئه کنند (و در قامت منتقد ظاهر شدهاند)!!» [۹]
بنابر این، دعوت یمانی با نفسِ انتخابات و صندوق رأی مخالفتی ندارد، بلکه آنچه پذیرفتنی نیست، جایگزین کردن حکومت “غیرِ خدا” به جای حکومت خداست. دکتر علاء السالم نیز در این باره میگوید:
«فردی تصور نکند که ما ضد انتخابات هستیم. مردم یا بشریت امکان دارند که در انتخاب حاکم مشارکت داشته باشند، ولی این انتخاب باید تحت اِشراف این مرد باشد که از سوی خداوند تبارک و تعالی، تزکیه و پاک شده است.» [۱۰] اما سید احمد الحسن نسبت به برگزاری انتخابات در ایران انتقادی بیان نکردهاند، به دلیل آنکه حکومت ایران مشروعیت خویش را از انتخابات و آراء مردم نمیداند. نظریهپردازان جمهوری اسلامی، بالاترین مقام سیاسی کشور را در انحصار فقیهی دانستهاند که از نظر آنان دارای ولایت شرعی و “نیابت” از جانب امام زمان (ع) است، هر چند این نظریه سیاسی به لحاظ دینی فاقد مستند است و در عمل بازگشت آن به حاکمیت غیرِ خداست. سید احمد الحسن در مصاحبه رادیویی مذکور، در این باره چنین میگویند:
«به یاد دارم هنگامی که فقهای نجف مردم عراق را دعوت میکردند برای شرکت در انتخابات قانون اساسی و سپس انتخابات و بلکه انتخاب اشخاص و احزابی خاص که همانها امروز سبب استیصال و گرفتاری عراق و مردم شدهاند، در آن هنگام من از مؤمنین و مردم خواستم که در این انتخابات شرکت نکنند و بیان کردم که این کارشان شیعیان اهل بیت (ع) را فریب میدهد، چون سبب میشود که شیعیان گمان میکنند که این انتخابات همان طریق شرعی برای انتخاب حاکم اصلی مسلط بر جان مردم است. در نتیجه فلان و بهمان پیروز شدند و بر اوضاع مسلط شدند و خیال کردند که یکی از حقوقشان این است که در جان مردم تصرف کنند و ما امروز شاهد نتایج کارهای آنها هستیم، چون خون با خون شسته میشود.
یادم هست در آن هنگام که چنین سخنی گفتم و دفتری در نجف داشتم که مردم و بعضی از طلاب حوزه در آنجا من را ملاقات میکردند، یکی از روزها یک سید معمم (وکیل یکی از مراجع نجف) با من صحبت کرد و اعتراض نموده، گفت: تو چرا به ما به خاطر دعوت مردم به شرکت در انتخابات اعتراض میکنی و به انتخابات در ایران اعتراض نمیکنی؟! آیا این تناقض نیست؟ یعنی این سید گمان میکرد که رفتار و گفتار من دارای تناقض است.
به او گفتم که شما مردم را دعوت میکنید برای انتخاب حاکم اصلی که مسلط بر خون و جان مردم است و کاری میکنید که شیعیان آل محمد [ع] گمان کنند که این همان طریقه شرعی برای انتخاب حاکم اصلی مسلط بر جان مردم است، اما در ایران میگویند: فقیه ولایتی دارد که تجلیّ و تمثّل امتداد ولایت معصوم است و در زیر سایه ولایت فقیه، انتخابات جریان دارد، یعنی حاکم اصلی مسلط بر خون و جان مردم نزد آنها، همان فقیه است که آنها مدّعی ولایت برای او هستند. پس سخن ما با آنها تفاوت دارد و در موضوع دیگری است. سخن ما با آنها در مورد اصل این ولایت ادّعایی برای فقیه است که آیا هیچ دلیلی بر این ولایت ادّعایی وجود دارد یا خالی از هر گونه دلیل عقلی و نقلی است؟
طبعاً این همان اعتقاد ماست که آن ولایتی که برای فقیه ادّعا میکنند، عقیدهای بدون دلیل است و این امر را در بحث تفسیر آیه اکمال الدین در برنامه «الملتقی الاسبوعی» معهد دراسات علیای نجف ارائه دادم و میتوانید آن را بشنوید و مطالعه کنید …»
آری، سید یمانی در آثار خویش، به صورتی کاملا علمی و متقن به بررسی و نقد نظریه ولایت فقیه پرداختهاند و نادرستی آن را به روشنی نشان دادهاند. ایشان در پاسخ به سوال شخصی در مورد ولایت فقیه، چنین تصریح میکنند: «نسبت به ولایت فقیه، هیچ دلیل نقلی و عقلی وجود ندارد، بلکه دلیل شرعی و عقلی، بر ضد آن وجود دارد؛ و این مسئله را در بحث آیه “اکمال الدین” بیان کردهام، و برای شما امکانپذیر است که آن را بشنوی؛ همچنین این مسئله را در کتاب عقاید اسلام بیان کردم که اصالتاً ولایت برای خداوند سبحان است و ولایت فقط برای فردی است که خداوند سبحان، با نص بر او، به وی ولایت داده است.» [۱۱] اما بیتردید، نقد نظریه ولایت فقیه به معنی دشمنی با حاکمیت ایران نیست. نظریه ولایت فقیه، نظریهای فقهی ـکلامی به شمار میآید و حتی بسیاری از علما و فقهای سرشناس گذشته و معاصر شیعه نیز با آن موافق نبوده و نیستند. [۱۲] بدیهی است که اختلاف نظر در یک مسئله دینی، هرگز مجوزی برای تکفیر یا قلع و قمع سایرین فراهم نمیآورد. شیخ ناظم العُقَیلی (از نمایندگان رسمی دعوت یمانی) در اعتراض نسبت به برخوردهای امنیتی کارگزاران حکومت ایران با صاحبان عقیده متفاوت نوشتند: «آیا در شهرهای ایرانِ شما، زندگی و وجودی جز برای کسیکه موافق و معتقد به ولایت فقیه باشد نیست؟!» [۱۳]
سید احمد الحسن در بیانی کریمانه، خطاب به کسانی که نسبت به اختلاف عقیدتی با دعوت مبارک احساس نگرانی دارند، میفرمایند:
«… اما دیگران باید این مسئله را بفهمند که اختلاف من با شما در چگونگیِ نوعِ حکومت شرعی، به این معنا نیست که من با شما دشمن هستم. از دیدگاه ما، اختلاف در عقیده به این معنا نیست که من می خواهم با تو دشمنی کنم و تو را بکشم و با زور به حکومت تسلط پیداکنم و تو را به قبول عقیده و فکرخودم مجبور کنم، هرگز، این هدف ما نیست. ما میگوییم که عقیده دینِ الهی و اسلام و محمد و آل محمد (ص) این است که حاکمیت برای خداست و جایز نیست که حاکم اصلی که درباره خونها و جانها حکم میکند، ازسوی مردم تعیین شده باشد و بر حکومت مسلط شده باشد …» [۱۴]
پینوشتها:
۱. آل عمران: ۲۶
۲. عقائد الاسلام، ص ۷۰
۳. همان، ص ۱۴۱
۴. نصیحتی به طلبهها، ص ۳۹ م
۵. پیام فیسبوک، آگوست ۲۰۱۷ م
۶. مصاحبه با شبکه الدجله، رمضان ۱۴۳۸ ه.ق
۷. پیام فیسبوک، ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۸ م
۸. پیام فیسبوک، ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۸ م
۹. مصاحبه با رادیو المنقذ (دیترویت)، ۲۹ دی ۱۳۹۴
۱۰. مصاحبه با شبکه الدجله، رمضان ۱۴۳۸ ه.ق
۱۱. پیام فیسبوک، ۲۲ آوریل ۲۰۱۸ م
۱۲. برای مطالعه تفصیلی در زمینه شناخت و نقد این نظریه، میتوانید به کتاب ارزشمند «ولایت فقیه در زمان غیبت» نوشته دکتر عبد العالی منصوری مراجعه بفرمایید.
۱۳. پیام فیسبوک، ۲۹ اوت ۲۰۱۸ م
۱۴. مصاحبه با رادیو المنقذ (دیترویت)، ۲۹ دی ۱۳۹۴