نشریه زمان ظهور شماره 20
"به نام او که جریان فکر را در شیار های باریک مغز می نگرد" سه شنبه 16 آذر ماه 1395 /6 ربیع الاول 1438/6 دسامبر 2016 /شماره 20 /4صفحه سخن سردبیر نشانه های الهی مکاشفه ها و رؤیاهای صادقه نشان ههای الهی است؛ چرا که فقط با دستور خداوند و به خواست و مشیّت خداوند سبحان و متعال صورت می پذیرند و انجام این ها را فرشتگان خدای سبحان و متعال و بندگان شایسته ی او عهده دار می باشند؛ کسانی که از سخن او پیشی نم یگیرند و تنها به فرمان او عمل می کنند. این نشانه ها، دلیل رسا و حجّت بالغه ی خداوند سبحان و متعال بر بندگانش است؛ چرا که کلمات او هستند که به واسط هی آنها با مردم سخن می گوید. کسی که اینها را تکذیب کند، خداوند سبحان و متعال را تکذیب کرده است، و این، از بزرگ ترین انواع کُفر و تکذیب محسوب می گردد. خداوند متعال می فرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ » )زودا که آيات و نشانه های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق است(. یعنی آفاق مَلَکوتی و مُلکی و در نفس انسانی؛ تا برایشان روشن شود که او حق است؛ یعنی قیام قائم)ع(؛ همان طور که در روایات از ائمه)ع( نقل شده است؛ چرا که مردم او را تکذیب م یکنند و او را تصدیق نمی نمایند. خداوند سبحان و متعال می داند که بیشتر مردم غافل اند و از نشانه های نفسانی و آفاقی روی گردان هستند و به همین دلیل، کُفر به رسال ت های الهی، نتیجه ی حتمی و محصول نهایی است که از آن گریزی نمی باشد. «وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ » )و حال آنکه بسياری از مردم از آيات ما غاف لاند( ، «وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ » )و به زندگی دنيا خوشنود و راضی شده و به آن آرامش يافته اند، و آنان که از آيات ما غاف لاند( و «وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ » )آيات خويش را بر آنان رسانيديم؛ ولی از آن ر وی گردان بودند(. در نهایت، خداوند سبحان و متعال این قومی را که به نشانه های نفسانی و آفاقی ایمان نمی آورند، تهدید می کند؛ مخصوصاً علمای گمراهی؛ کسانی که سفسطه بافی می کنند و برای اِبطال حجت و دلیل بودن این نشان ههای الهی جِدال می کنند. خداوند سبحان و متعال به آنان وعده می دهد: وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ » )و آنان که در رد آيات ما م یکوشند و می خواهند ما را به عجز آورند، آنان جهنمیان هستند( ، «وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ » )آنان که به آيات ما می تازند تا ما را ناتوان سازند، آنها حاضرشدگان در عذاب هستند( ، «إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ » )در آيات ما مکر و خدعه می کنند. بگو: مکر خدا سريع تر است، رسولان ما خدعه ها و بدانديشی های شما را می نويسند( و «وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ » )و آنان که به آيات ما می تازند تا ما را ناتوان سازند، برايشان عذابی است از بلای دردآور(. این آیات و نشانه ها، حجت و دلیلی قاطع و غیر قابل انکار می باشد؛ هم برای بینندگانشان و هم برای کسانی که به ایشان نزدیک هستند و با آنها معاشرت دارند. اگر هم برای غیر از بینندگانشان با وجود بسیار بودن شان، دلیل نباشد، حاقل عامل نیرومندی است که آنان را به شدت تشویق می کند تا در مورد دعوت الهی و فرستاده ای که آنها را آورده است، تحقیق و جس توجو کنند؛ ولی متأسفانه بیشتر مردم از نشانه های ملکوتی غافل اند، تا اینکه «دابّة الارض » )جنبنده ی زمین( خروج کند و بر پیشانی آنان نشانه بگذارد که آنها به نشانه های خداوند کافر می باشند. «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْاَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ » )چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده ای از زمين بيرون می آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی آوردند.) ناتوانی و بیماری اشکال دیگری که خدا نا باوران مطرح می کنند به این شرح است: گناه کسی که ناتوان و معلول به دنیا می آید چیست؟ اگر خدایی وجود داشته باشد آن خدا ستمکار است، چون این موجود را معلول خلق کرد که باعث عذاب و رنجی شدید در طول زندگی اش در این زمین شده به حدی که برخی از آ نها مرگ را هم برای خود برتر از چنین حیاتی می دانند. پاسخ اشکال مشکلات بهداشتی و پزشکی نتایجی طبیعی هستند، زیرا جسم انسان فقط یک جسم حیوانی تکامل یافته بر روی زمین است و ایده آل و مصون نیست؛ بلکه مانند هر جسم حیوانی یا گیاهی زنده دیگری بر روی زمین، تشکیل شده از موادی شیمیایی است و در خلال شکل گیری، مثلاً درنتیجه نقص ژنتیکی یا حتی بعد از شکل گرفتنش در اثر هر حادثه ای در معرض نقص و خلل قرار دارد. درنتیجه این اشکال هیچ معنایی ندارد، مگر این که گفته شود: چرا خداوند عالم را ایده آل خلق نکرده است تا این که وضعیتی ایده آل ایجاد کند؟ پاسخ این اشکال بسیار ساده است. جهان آفرینش دارای ظلمت و تاریکی است و نور مطلق نمی باشد و نقص و خلل از ملزومات ظلمت است و این امکانی حتمی و غیرقابل اجتناب است؛ پس این امر ب هخود یخود محال است و به همین سبب هرگز از خداوند صادر نمی شود. غیرممکن است که عالم مخلوق باشد و درعین حال نوری باشد که ظلمت در آن نباشد، زیرا نور مطلق فقط لاهوت مطلق است و درنتیجه، جهان آفرینش چیزی جز نور و ظلمت نیست و این ظلمت همواره در آن بوده است. پس ناچار باید تأثیر آن را مانند یک ظلمت ببینیم و درک کنیم و این ظلمت همان نقص و عجز و تنافی و تعارضی است که ملازم باهمه عوالم مخلوق است. اما این اشکال که حتی صرف نظر از حدود نقص در این عالم، طراحی ژنتیکی هم خلل و اشکالات قابل توجه و آشکاری دارد، پاسخش این است که: عامل آفرینش، لاهوت مطلق نیست، بلکه عامل آفرینش این اجسام، همان مخلوقاتی هستند که لاهوت مطلق آن ها را آفریده است: (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون) (ذاریات، آیه 47 ) (و آسمان را با دست هایي بنا نهاديم و به گمان ما آن را گسترانده ایم). (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُون) (یس، آیه 71 )(آيا نديده اند كه به يد قدرت خويش برايشان چارپايان را آفريديم و اكنون مال كشان هستند)؟ ممکن نیست که لاهوت مطلق دستانی داشته باشد که جزئی از لاهوت مطلق باشند، در این صورت لاهوت بودنش نقض می شد. درنتیجه دستان خدا همان خلقی است که خداوند آفریده و آن ها به آفرینش خلق پایین تر از خود مانند عالم جسمانی که موضوع اشکال فعلی است، پرداختند. این وصف بسیار شایع است؛ پس معمولاً به شخصی که به کار شخصی دیگر به نیابت از او مبادرت می کند می گویند که دست اوست و همچنان که کسی به دیگری گفته: «أنت یدی التی اصول بها »، یعنی تو دست من هستی که به وسیله آن چیزی کسب می کنم. رویکرد دوم: می توان نظریه طراحی هوشمند را به صورت سازگار با تکامل تلقی نمود. این رویکرد در پی آن است که از طریق ترکیب، پیچیدگی و دقت به کاررفته در سیستم جسم های زنده و اندام ها و بخ شهای آن ثابت کند که موجودات زنده به گونه ای هدفمند طراحی و تکامل یافته اند و به این ترتیب در پس آن ها خدایی وجود دارد که به دنبال رساندن آن به هدفی می باشد. نواقص موجود در طراحی، اشکالی است که بر هر دو رویکرد وارد می شود، زیرا طراح موردنظر (خدا) از علم و قدرت مطلق برخوردار است و کسی که این گونه باشد قطعاً باید طراح یاش کامل و استوار بوده، از نواقص بزرگی همچون ضعف ستون فقرات در انسان به دور باشد. دلیل این ضعف آن است که اندام مزبور برای بدنی که دارای انحنا است طراحی شده و برای جسم راست قامت مانند جسم انسان، ناکامل و ناقص محسوب می گردد. به همین دلیل بسیاری از انسا نهای موجود بر روی کره زمین حداقل در دوره ای از زندگی خود از دردهایی در ناحیه کمر رنج می برند. همچنین عصب حنجره و کشیدگی آن که برخی از دانشمندان کالبدشناسی تطبیقی آن را اشتباه در طراحی لقب می دهند، بر همین منوال می باشد؛ زیرا نمیتوان آن را طرح ریزی شده برای همه گونه ها دانست؛ چراکه درازی عصب حنجره نه تنها هیچ سود واقعی به دنبال ندارد، بلکه به حال جاندار زیان بخش نیز می باشد، چراکه با این طول و درازی، احتمال این که جاندار در معرض آسیب قرار گیرد، بیشتر است، درحالی که اگر عصب کوتاه می بود و درازیش به اندازه ی نیاز بود، این احتمال کاهش می یافت. کسانی که قائل به آفرینش یکباره هستند، نمی توانند این اشکال را به شیوه ای منطقی برطرف کنند، زیرا اشتباه به وجود آمده در عصب حنجره اشتباهی بزرگ است و به همین دلیل برای نقض طراحی هوشمند برای همه اندام ها و بخش های بدن و برای همه گونه ها کفایت می کند. نمی توان این خلل، آ ن هم در این سطح دوربودن از طراحی هوشمند را تفسیر کرد مگر این که عبارت از یک ارث تکاملی باشد.اما کسانی که قائل به تکامل هستند و درعین حال طراحی هوشمند را قبول دارند، اگر بگویند که طراح، لاهوت مطلق است و از علم و قدرتی مطلق برخوردار می باشد، اشکال مزبور همچنان پابرجا و مطرح خواهد ماند،زیرا بروز نقص و ایراد در طراحی موجودات زنده، درواقع نفی کننده علم مطلق طراح محسوب می شود، ولی اگر همان چیزی را بگویند که خداوند در قرآن فرموده مبنی بر این که آفرینش یا طراحی و اجرای خلقت با دستان خدا یعنی به واسطه مخلوقات خداوند سبحان صورت پذیرفته است، در این حالت می توان بر ناقص بودن طراحی دلیل اقامه کرد و می توان بروز خطایی کوچک در طراحی در زمان آغاز تکامل را در نظر گرفت که درنتیجه تکامل گسترش یافته است؛ تا جایی که ارثبری تکامل انباشتی، به بروز خطایی آشکار در طراحی منجر گشته است. این خود کاملاً مبیّن آن است که خالق اصلی و اصیل، همان الله، خداوندگار مطلق است، ولی خالق مستقیم، خداوند سبحان نیست، بلکه چنین خالقی، مخلوقاتی شایسته هستند که به فرمان خداوند، مسئولیت آفرینش را عهده دار شده اند و نقص خویش را در این آفرینش منعکس ساخته اند، زیرا تنها خود، مخلوقاتی نورانی هستند که دارای ظلمت نیز می باشند. تنها نوری که در آن ظلمت نیست، همان خدای سبحان (أحسن الخالقین) است. او است که عقل اول یعنی حضرت محمد (ص) را آفرید و از او نخستین انوار را خلق کرد؛ سپس او با حول و قوه خودش آ نها را آن گونه که اراده فرموده بود، به آفرینش فرمان داد. به همین دلیل خداوند فرموده است: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍمَ يكن * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَاالْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ الَّلُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ) (مؤمنون، آیات 12 14 .)هرآینه ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم * سپس او را نطفه ای در جایگاهی استوار قراردادیم * آنگاه از آن نطفه، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون، پاره گوشتی و از آن پاره گوشت،استخوان ها آفریدیم و استخوان ها را با گوشت پوشاندیم؛ سپس او را آفرینشی دیگر دادیم. درخور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان).به مفرد و جمع در آیه فوق بنگرید: «خلقنا، جعلناه، خلقنا، فخلقنا، فخلقنا، فکسونا، أنشأناه ». سپس آیه بابیان این مطلب که مهیمن و مسلطی که بر آفریننده های مستقیم خلق سایه افکنده، همان خداوند سبحان است، پایان می یابد: (فَتَبارَكَ الَّلُه أَحْسَنُ الْخالِقينَ) (درخور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان)همچنین خداوند، وضعیت این آفریننده ها را توصیف کرده است و می فرماید این ها دستان خداوند هستند؛ یعنی کسانی که خداوندِ «أحسن الخالقین » به واسطه آن ها اقدام به آفرینش نمود:(وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ) (و آسمان را با دستانی برافراشتیم و حقاً که ما وسعت دهنده هستیم).(ذاریات، آیه 47 .) شاید برخی از آن ها بگویند: ممکن است برای وضعیت ستون فقرات در انسان به این شکل و نیز نقشه عصب حنجره در بدن به این صورت، فواید خاصی در مسیر تکامل یا حتی در مراحل معینی از عمر وجود داشته باشد. در حقیقت این امر حتی اگر صحیح باشد و شکی در آن راه نیابد، بازهم این مطلب را که چنین چیزهایی ارثی تاریخی تکامل بوده و نفی کننده آفرینش یک باره می باشد، رد نمی کنی. همچنین این قضیه را که «چنین طراحی، از عالِم قادر مطلق صادر نشده است » رد نمی کنی، چراکه می توان تصور کرد طراحی بهتر از آن می توانسته وجود داشته باشد و این خود به آن معناست که طراحی فعلی برترین و آرمانی ترین و کامل ترین نبوده است و درنتیجه از اذعان به آنچه خداوند در قرآن بیان فرموده مبنی بر اینکه دستان خداوند در آفرینش نقش داشته اند، گریزی نیست. کتاب عقاید اسلام: سید احمد الحسن هدف جهاد مهمترین هدف جهاد خارج کردن انسان از عبودیت و بندگی زمین و بندگان و منیت و هدایت او به سوی بندگی خداوند یکتا و اعتراف به حاکمیت خدواند سبحانه و تعالی در دو بخش قانون گذاری و اجرا می باشد که همه آن ها در خلیفه خدا در زمین جمع شده است . اولین مبارزه جهتدی و سخن گفتن بر این قانون الهی(جانشینی خدا در زمین )انجام گرفت و آن نخستین قانو است که معیار قبول طاعات و عبادات یا رد آن می باشد و جهاد حول محور آن می چرخد. نفس و آن اساس بلا و خانه درد هاست که اگر در آن کاستی های سازگار با شهوات دنیوی نبود و همچنین اگر در ان علت همه درد ها (انا ) (منیت ) نبود شیطان هم هیچ راه نفوذی بر انسان نداشت پس با سالم نگه داشتن آن ، انسان سالم می شود و با درد آن مریض می شود و با مرگ آن می میرد . و شیطان که لعنت خدا بر او باد آنچه در نفس انسان است را برای ضربه زدن به او به کار می گیرد و آن منیت یا أنا می باشد . و سلاح شیطان نفس و منیت انسان است و نیز جایی برای فرو بردن آن سلاح با اینکه از آنچه در دنیاست برای ضربه زدن به نفس از طریق کمبود های وی استفاده می کند. مهمترین نظراتی است که هدف فرستادن را توضیح می دهد. -1/2/1 لیست سخنان: مطلب ذیل، مهم ترین سخنان در این مساله است و در سخنان آنان به برخی از شواهد کفایت شده است: 1.پرستش خداوند متعال: «- نهایت هدف ها، پرستش خداوند متعال است. و این هدفِ اصلی از تکالیف است. بلکه (هدف) از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها و حتی (هدف) از آفرینش عالَم است. »(فقه الصادق – سید محمد صادق روحانی: ج 2ص 379 ) «- آیاتی که بر این دلالت دارد که فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها، برای این است که خداوند به تنهایی پرستیده شود، واقعاً بسیار است. مانند سخن خداوند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا ف ي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا الَّلَه وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت « » و همانا در هر امتى پيامبرى فرستاديم تا { اعلام كند كه } خدا را بپرستيد و از { پرستش } طاغوت بپرهيزيد. » و بقیه آیات. »(اضواء البیان - شنقیطی: ج 2ص 169 ) 2.توحید خداوند عزوجل: -قرآن اهداف برانگیخته شدن پیامبران را در مسائل ذیل خلاصه می کند: تقویت ریشه های توحید و از بین بردن همه انحراف ها در این زمینه؛ همان طور که قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا ف ي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا الَّلَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت « » و همانا در هر امتى پيامبرى فرستاديم تا { اعلام كند كه } خدا را بپرستيد و از { پرستش } طاغوت بپرهيزيد. »...» (عقیدة الصحیحة علی ضوء مدرسة اهل البیت(ع) - شیخ جعفر سبحانی: ص 120 ) «- هر فردی در قرآن مجید دقت کند و در چگونگی دعوت پیامبران(ع) تفکر نماید، می داند که منظور از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها، متوجه نمودن آفریدگان به اِقرار به توحید و مبدأ و معاد است و مسائلی به غیر از این، بیهوده است. »(تفسیر رازی: ج 18 ص 138 ) 3.اطاعت همه مردم از آنان «فرستادگان :» «- ... هدف از فرستادن فرستادگان و برانگیختن پیامبران، اطاعت همه مردم از آنان می باشد. وقتی برخی از مردم با به کار بردن آزادی خودشان بدی کنند و از پیامبران اطاعت نکنند، سرزنش متوجه آنان است و نه هیچ فرد دیگری. »(امثل فی تفسیر کتاب الله المنزل - شیخ ناصر مکارم شیرازی: ج 3ص 305 ) «- خداوند متعال فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ ا لله « » و هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به اذن خدا از او اطاعت شود. » آنچه در این آیه بیان شده است، این است که هدف از فرستادن فرستادگان، اطاعت و فرمان برداری از آنان است. »(اضواء علی الصحیحین - شیخ محمد صادق نجمی: ص 194 ) «- هدف از فرستادن فرستادگان این است که از آنان اطاعت شود. افرادی که به سویشان فرستاده شدند، در همه مطالبی که به آن دستور داده شده اند و از آن بازداشته شدند، اطاعت شوند و اینکه آنان بزرگ داشته شوند؛ مانند بزرگ داشت فرد اطاعت کننده از اطاعت شونده. »(تیسیر الکریم الرحمن فی کلام المنان - عبدالرحمن بن ناصر سعدی: ص 184 ) 4.امتحان آفریدگان به واسطه آن ها: «- حکمت و دلیل فرستادن فرستادگان بر آنان پنهان مانده است که همان امتحان آفریدگان و پذیرش آنان با تصدیق فرستادگان است تا ایمان آنان از روی دقت و استدلال باشد و برای فردی که این کار را انجام دهد، ثواب به وجود بیاید و برای فردی که از آن، روی گردان شود، عقاب به وجود بیاید... »(سیرة الحلبیة - حلبی: ج 1ص 497 ) «- برخی از آنان می گویند: خداوند، فرستادگانش را به سوی دشمنانش فرستاده است و آنان را برانگیخته است تا دوستانش را از دشمنانش تشخیص دهد. »(تفسیر السلمی - سلمی: ج 2ص 34 ) 5.مهربانی نسبت به بندگان: «- معنا این است: ما قرآن را فرستادیم؛ به این خاطر که شأن ما فرستادن فرستادگان به سوی بندگان -برای مهربانی نسبت به آنان- است. »(تفسیر جوامع الجامع - شیخ طبرسی: ج 3ص 321 ) «- یعنی: قرآن را فرستادیم؛ به این خاطر که عادت ما، فرستادن فرستادگان با کتاب هایی به سوی بندگان و به خاطر مهربانی نسبت به آنان می باشد. »(تفسیر البیضاوی: ج 5ص 158 ) 6.بشارت و اِنذار دادن: «...«- فَبَعَثَ الَّلُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين « » خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت. » این آیه ظاهر در این است که خداوند سبحان آنان را برای بشارت دادن و انذار دادن و فرستادن کتاب فرستاده است و این همان وحی است. تا برای مردم، اعتقاد حق و عمل حق را بیان نمایند. به عبارت دیگر برای مردم به اعتقاد حق و عمل حق. و این همان هدف خداوند سبحان در برانگیختن آنان است. »(تفسیر المیزان - سید طباطبایی: ج 2ص 117 ) «- بدان که هدف از فرستادن فرستادگان، انذار گناهکاران و بشارت به اطاعت کنندگان است. »(تفسیر الرازی: ج 21 ص 76 ) «...«- وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين « » و پيامبران را جز مژده دهنده و بيم رسان نمى فرستيم. » سخن آغازین برای بیان هدف از فرستادن فرستادگان می باشد. یعنی به خاطر اطاعت آنان، ایشان را به پاداش بزرگی که برایشان آماده نموده است، بشارت می دهد. و افرادی از آنان که از او سرپیچی نمودند، به عذاب شدید انذار می دهد. گفته شده است: در دنیا به وسعت در روزی به آنان بشارت داده می شود و در آخرت با ثواب. »(فتح القدیر - شوکانی: ج 2ص 117 ) 7.هدایت مردم به حق و ایمان آوردن آنان: «- شصتم: سخن خداوند متعال: «وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون « » و { ياد كنيد } هنگامى كه به موسى ، كتاب و ميزان جداكننده {حق از باطل } عطا كرديم تا هدايت يابيد. » از این آیه و آیات مشابه آن می فهمیم که هدف خداوند متعال از فرستادن فرستادگان و مخاطب قرار دادن با زبان رسول و قرار دادن کتاب و آیات، هدایت امت به سوی حق می باشد. »(کتاب الالفین - علامه حلی: ص 354 ) «- فرستادن فرستادگان و دادن آیات روشن به دعوت حق، برای به دست آوردن ایمان دل هاست. »(تفسیرالمیزان - سیدطباطبایی: ج 2ص 309 ) «- هدف نهایی از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها، هدایت مردم و باز داشتن آنان از گمراهی است. «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُد ى وَ دينِ الْحَقِّ » «اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد. ».» (منهاج الصالحین - شیخ وحید خراسانی: ج 1ص 235 ) 8.برپایی عدل و داد در میان عموم مردم: «- ذکر اینکه هدف الهی از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها و میزان با آنان این است که مردم، عدل را به پا دارند و در جامعه عادل زندگی نمایند... »(تفسیرالمیزان - سید طباطبایی: ج 19 ص 171 )4«- .بر پا داشتن عدل و داد توسط عموم که هدف از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب هاست. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط « » همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازوى {تشخيص حق از باطل } نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند. ».» (منهاج الصالحین - شیخ وحید خراسانی: ج 1 ص 479 ) «- هدف از فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب های آسمانی و قوانین محکم الهی را آیه شریف «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ « » همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم. » بنا نهاده است. بنابراین هدف این است که کارهای مردم با عدل بر پا شود. »(مجموعة الرسائل - شیخ لطف الله صافی: ج 2ص 472 ) 9.از بین رفتن اختلاف و دشمنی ها بین بندگان: «- دلیل ششم: عقل و نقل حکم می کنند که مصلحت در بر انگیخته شدن فرستادگان و فرستادن کتاب ها، از بین بردن اختلاف و دشمنی های بین بندگان است تا نظام زندگی و معاد آنان کامل شود. »(فوائدالمدینة و الشواهد المکیة - محمد امین استر آبادی: ص 255 ) «- قرآن هدف های بر انگیخته شدن پیامبران را در مسائل ذیل خلاصه می کند: ... 4.حکم نمودن در دشمنی ها و برطرف کردن اختلافات؛ همان طور که فرمود: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ الَّلُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا في ه « » مردم {در ابتداى تشكیل اجتما ع} گروهى واحد و يك دست بودند { و اختلاف و نزاعى در امور زندگى نداشتند } ، پس { از پديد آمدن اختلاف ونزاع } خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت، و با آنان بر اساس حق كتاب نازل كرد ، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داورى كند. »...» (عقیدة الاسلامیة فی ضوء مدرسة اهل البیت(ع) - شیخ جعفر سبحانی: ص 120 ) 10 .تزکیه و تهذیب: «- قرآن هدف های برانگیخته شدن پیامبران را در مسائل ذیل خلاصه می کند: ... 2-آگاه شدن مردم از معارف و رسالات الهی و به راه تزکیه و تهذیب؛ همان طور که فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة « » اوست كه در ميان مردم بى سواد ، پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را { از آلودگى هاى فكرى و روحى } پاكشان كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد. »...» (همان منبع) 11 .آموزش و نزدیک نمودن به اطاعت: «- سوم: علت باعث شونده فرستادن فرستادگان، اعلام خطاب خداوند متعال می باشد. به اطاعت نزدیک می شوند و از سرپیچی دور می شوند و کتاب و معانی آن را می فهمند و به مسائل مُجمل و تاویل شده و مجازات و مشترکات آن هدایت می شوند. و آنچه نمی دانستند، می دانند. »(کتاب الالفین - علامه حلی: ص 107 ) «- به این خاطر که برانگیخته شدن فرستادگان برای بیانِ مطلبی است که مردم به آن نیازمند هستند. »(اصول السرخسی - ابوبکر السرخسی: ج 2ص 101 ) «- فرستادن فرستادگان و فرستادن کتاب ها، برای بیان مطلبی است که فقط از سوی شارع فهمیده می شود؛ مانند وجوب نمازهای پنج گانه و راهنمایی به سوی مساله ای که عقل نمی تواند به تنهایی آن را درک نماید؛ مااند وجود به وجود آورنده قدیم. جل جلاله و عمّ نواله. »(تفسیر الآلوسی: ج 23 ص 189 ) 12 .راهنمایی مردم به سوی مصالح و مفاسد واقعی و دستیابی به خوشبختی دو دنیا: «- همان طور که دانستی، هدف از فرستادن فرستادگان و برانگیخته شدن پیامبران، راهنمایی مردم به سوی مصالح و مفاسد واقعی است و آماده سازی مقدماتی که به واسطه آن، امکان تربیت آنان و تزکیه آنان نسبت به کمال شایسته جایگاه انسانی وجود دارد و خوشبختی دو دنیا. »(بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائدالامامیة - سید محسن خرازی: ج 1ص 251 ) «- فایده فرستادن فرستادگان، به دست آوردن خوشبختی بندگان در دین و دنیا و آخرت آنان و از بین بردن بدبختی در دین و دنیا و آخرت آنان می باشد. »(تیسیر الکریم الرحمن فی کلام المنان - عبدالرحمن بن ناصر السعدی: ص 735 ) 13 .تبلیغ: «- شصت و یک: سخن خداوند متعال: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً « » اوست كه در ميان مردم بى سواد ، پيامبرى از خودشان برانگيخت. » شکل استدلال این است که منظور از برانگیخته شدن فرستادگان، تبلیغ است و به این هدف، سخن خداوند متعال: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ « » تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را { از آلودگى هاى فكرى و روحى } پاكشان كند. » اشاره دارد. »( کتاب الالفین - علامه حلی: ص 393 ) «- برانگیخته شدن فرستادگان برای واسطه در تبلیغ است. »(تهذیب الاصول - تقریر بحث السید الخمینی للسبحانی: ج 2ص 207 ) 14 .یادآوری نعمت های خداوند: «- بنابراین هدف برانگیخته شدن پیامبران در طول تاریخ، یادآوری نعمت های خداوند سبحان به انسان است. و اینکه آنان را دعوت به مُلزم بودن به عهد فطرت نمایند. و دعوت های پیامبران پیشین را زنده نمایند. »(الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل - شیخ ناصر مکارم الشیرازی: ج 1ص 291 ) 15 .رهبری جامعه به سوی تکامل: «- زندگی اجتماعی انسان در دنیا، نمی تواند از رهبری جدا باشد یا از آن بی نیاز باشد؛ به این خاطر که مشخص نمودنِ مسیر مشخص، همیشه نیازمند رهبری است. و معمولاً راه تکامل، بدون وجود رهبری امکان پذیر نیست. این همان راز فرستادن پیامبران و انتخاب اوصیایی برای آنان است. »(همان منبع: ج 9 ص 68 ) این برخی از نظراتِ مطرح شده در بیان هدف از فرستادن فرستادگان بود. از خوارج دیروز تا وهابیت امروز دلیل اصلی یا ریشه ی خروج خوارج بر علی بن ابی طالب)ع(، و بلکه خروج آنها بر اسلام جمله ی »لا حکم الا لله »(هیچ حکمی نیست جز حکم خدا( بود که بر زبان می راندند؛ شعاری که ظاهری فریبنده ولی باطنی سیاه دارد، و فقط اعراب بادیه نشینِ نادان که سخنی را فهم نمی کردند، فریب آن را خوردند: «الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ ا عَلَى رَسُولِهِ وَا عَلِيمٌ حَكِيمٌ )توبه:( 97 عر بهای بادیه نشین کافرتر و منا فق تر از دیگرانند و به بی خبری از احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، سزاوارترند و خدا دانا و حکیم است(. این سخن «لا حکم الا لله » که بر زبان خوارج جاری شد، البته سخنی درست و حق است و حکم تنها از آنِ خدا است. عبادت ظاهری خوارج به گونه ای بود که ایشان جزو عابدترین مردم بودند و در مساجد و محافل بیش از همه نماز می خواندند. اما در مورد جنگ کردن آنها در دفاع از عقیده شان، همین بس که بدانی آنها در نهروان تا حدّ مرگ قتال نمودند به طوری که فقط عده ی اندکی از آنها نجات یافت. با این حال خوارج چیزی از )معارف و حقایق( اسلام را عارف و حتی حامل نبودند. این دو حدیث که از پیامبر خدا روایت شده است، به خوارج در اول الزمان و در آخرالزمان )وهابیون( مربوط می شود: حدیث اول: ابوسعید خدری گفته است: «نزد پیامبر خدا)ص( بودیم و آن حضرت مشغول قسمت کردن )غنایم جنگی( بودند. کسی به نام ذوالخویصره که از بنی تمیم بود نزد او آمد و گفت: ای رسول خدا به عدل رفتار کن. حضرت فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت نداشته باشم، چه کسی می تواند عدل بورزد؟! اگر به عدالت رفتار نکنم، زیان کار و ناکام خواهم شد. عمر گفت: ای رسول خدا بگذار تا من گردنش را بزنم. حضرت فرمود: او را واگذار، او همراهانی دارد که کسانی از شما نمازش را در مقابل نماز آنها و روزه اش را در مقابل روزه ی آنها حقیر و ناچیز می شمارید، قرآن می خوانند ولی از حنجره شان تجاوز نمی کند، اینها از دین خارج می شوند مانند خارج شدن تیر از کمان؛ به سرنیزه خود نگاه می کند چیزی را نمی بیند، به محل داخل شدن تیر نگاه می کند چیزی را نمی یابد، به نیام شمشیر نگاه می کند چیزی را پیدا نمی کند، به پرِ تیر نگاه می کند چیزی در آن پیدا نمی شود، از محتویان درون شکم به و از خوردن پیشی گرفته است. علامت و نشانه ی این گروه این است که در میان آنها مردی سیاه وجود دارد که یکی از بازوانش مثل پستان زن است، یا مثل قطعه گوشتی است که حرکت می کند. زمانی این گروه پیدا می شوند که مردم تفرقه و اختلاف داشته باشند. ابوسعید گفت: شهادت می دهم که من این سخن را از پیامبر)ص( شنیدم، و شهادت می دهم که علی بن ابی طالب با آنها جنگید و من با او بودم. ایشان دستور داد که در پی آن مرد بگردند. جس توجو کردند و او را یافتند. او را آوردند و من به او نظر می کردم، درست همان اوصافی را داشت که پیامبر)ص( بیان فرموده بود . » حدیث دوم درباره خوارج آخرالزمان )وهابی ها(: سوید بن غفله می گوید: علی)ع( فرمود: «هرگاه برای شما حدیثی از رسول الله)ص( بیان می کنم، ترجیح می دهم که از آسمان به زمین بیفتم ولی سخنی دروغ به رسول خدا)ص( نسبت ندهم، اما هرگاه از جانب خود با شما سخن می گویم، پس همانا جنگ، فریب و خدعه است. شنیدم که پیامبر خدا)ص( می فرمود: در آخرالزمان قومی می آیند که کم سن و کم فکرند، بهترین کلا مها را بر زبان دارند ، از دین خارج می شوند مانند خارج شدن تیر از کمان، ایمانشان از حنجره هایشان تجاوز نمی کند، هر جا به آنان رسید با آنان بجنگید، زیرا کشتن آنها برای قاتل ثواب اخروی دارد . » لازم می دانم متذکر شوم آنچه خوارج متمرکز شده بودند که همان منظور آنها از شعار «لا حکم الا لله » و جنبه های مطابقت آن با توحید مورد ادعای وهابیت است، تجزیه و تحلیل شود که در این صورت مشخص خواهد شد که اینها، همان خوارج آخرالزمان هستند. حضرت علی)ع( آنگاه که شعار خوارج را شنید که می گفتند «لا حکم الا لله »، فرمود: «سخن حقی است که از آن اراد ه ی باطل شد. آری درست است، فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند: زمامداری، جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیک یا بد نیازمندند، تا مؤمنان در سایه ی حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت، زندگی کنند، به وسیله ی حکومت بیت المال جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد. جاد هها امن و امان، و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان می باشند .» و در روایت دیگری آمده است، چون سخن آنان را درباره ی حکمیّت شنید، فرمود: «منتظر حکم خدا درباره ی شما هستم ». و نیز فرمود: «اما در حکومت پاکان، پرهیزکار به خوبی انجام وظیفه می کند ولی در حکومت بدکاران، ناپاک از آن بهره مند می شود تا مدتش سرآید و مرگش فرا رسد »معنای این شعار «لا حکم الا لله » همان حاکمیت خدا است، یعنی کسی که چنین شعاری سرمی دهد، باید فقط حاکمیت الهی را که در قانون الهی و حاکم تعیین شده از سوی خدا متبلور می شود، پذیرا باشد. منادی این شعار باید خواهان اجرای قانون الهی و فرمانبرداری از حاکم نصب شده از سوی خدا باشد. این است معنای «لا حکم الا لله » و خواسته ی کسی که چنین شعاری سر می دهد نیز باید همین باشد؛ ولی خوارج این شعار را برای نقض حاکمیت خدا پیش انداختند. آنها این سخن را در برابر علی)ع( که خلیف هی خدا و وصیّ نصب شده از جانب خدا بود بالا بردند. این عده در ظاهر، امر خدا را کنار نمی زدند بلکه فقط از علی)ع( سرپیچی می نمودند ولی اگر ما در موضع گیری آنها دقیق شویم، آن را کاملاً مطابق با موضع گیری ابلیس می بینیم که از سجود برابر خدا سرباز نزد بلکه وی از شدت و زیادی عبادت، طاووس ملائکه لقب گرفته بود و فقط از سجده بر جانشین خدا، آدم)ع( سرپیچی نمود. پاسخ امام علی)ع( برای نقض مراد و منظور آنها، همان چیزی بود که در صحنه جریان داشت. با وجود جامعه ی انسانی )مردم( وجود قانون و حاکمی که قانون را اجرا می کند، یک ضرورت است تا بر این اساس زندگی این جامعه سر و سامان یابد. اگر قانون الهی و حاکم «نیکوکار و متقی » که از سوی خدا به این سِمَت نصب شده است پذیرفته نگردد، قطعاً نوبت به قوانین موضوعه و حاکم طاغوت )بدکار و فاجر(می رسد زیرا به هر حال صحنه از یکی از این دو خالی نخواهد ماند. علی)ع(می فرماید: «مردم الزاماً باید حاکمی داشته باشند، نیکوکار باشد و یا بدکار .» اکنون فقط می خواهم سه موضع گیری را یادآور شوم: ابلیس لعنت الله: از سجده بر آدم)ع( سر باز زدن (پذیرفت که آدمِ)ع( جانشین خدا، بین او و خدا واسطه شود(. خوارج: نپذیرفتند که حاکم، انسانی منصوب از سوی خدا باشد؛ می گفتند «لا حکم الا لله » و قصدشان آن بود که «لا إمرة الا لله » )فرمانروایی جز از آنِ خدا نیست( یعنی آنها نپذیرفتند که انسان )خلیفه ی الله(بین آنها و خدا واسطه شود و با این حال ادعای توحید و به کنار نهادن شرک نیز دارند! وهابیت: آنها نمی پذیرند که انسان )خلیفه ی الله( بین آنها و خدا واسطه شود و با این حال ادعای توحید و به کنار نهادن شرک نیز دارند! تفاوت بین این موضع گیری های سه گانه در چیست؟!! اگر ما در این موضع گیری های سه گانه دقت کنیم، درمی یابیم که تطبیق نگرش خوارج با دیدگاه ابلیس شاید به توضیحی که بیان شد، نیاز داشته باشد ولی به گمانم مطابقت دادن طرز فکر وهابی ها با نگرش ابلیس به چنین چیزی نیاز ندارد؛ زیرا موضع گیری )و اعتقاد( آنها کپی برابر اصل از موض عگیری ابلیس است لذا اگر ما بخواهیم چیزی را توضیح دهیم، چه می توانیم بگوییم ؟! کتاب توحید احمد الحسن )ع(__ روزگار آخر زمان:روزگار آخرالزمان درکتاب مقدس مسیحیان و یهودیان چگونه توصیف شده است ؟! قسمت اول: در انجیل ،روزگار آخرالزمان به روزگار نوح و لوط نبی تشبیه شده است ! قبل از ارائه نکاتی در مورد روزگار مردمان آن زمان به آیات زیر از سومین کتاب انجیل توجه کنید : لوقا 17 : 26 - 34 و چنانکه در ایا م نوح واقع شد، همانطور در زما ن پسر انسا ن نیز خواهد بود، که خوردند و می نوشیدند و زن و شوهر می گرفتند تا روزی که چون نو ح داخل کشتی شد، طوفا ن آمد ه همه را هلا ک ساخت. و همچنان که در ایا م لو ط شد که به خورد ن و آشامیدن و خرید و فرو ش و زراعت و عمارت مشغول می بودند. تا روزی که چون لوط از سدوم بیرو ن آمد، آتش و گوگرد از آسما ن بارید و همه را هلاک ساخت. بر همین منوا ل خواهد بود در روز ی که پسر انسا ن ظاهر شود. در آ ن روز هر که بر پشت بام باشد و اسبا ب او در خانه ، نزو ل نکند تا آنها را بردارد؛ و کسی که در صحرا باشد همچنین برنگردد. ز ن لوط را بیاد آورید. هر که خواهد جا ن خود را برهاند، آن را هلا ک خواهد کرد و هر که آ ن را هلاک کند آن را زنده نگا ه خواهد داشت. به شما می گویم در آ ن شب دو نفر بر ی ک تخت خواهند بود، یکی برداشته و دیگری واگذارد ه خواهد شد. از مهمترین صفات مردمان زمان نوح نبی میتوان به دنیا طلبی و دنیا دوستی ، تمسخر نوح نبی در طی سال های متمادی و همچنین اندک بودن یاران واقعی وی اشاره کرد ! در آیات بالا هنگامی که در مورد مردم زمانه نوح اشاره می شود از خوردن و آشامیدن و ازدواج آنان سخن به میان می آید ! یعنی زندگیشان امور دنیایی و صرف وقت برای آن بود همچنانکه امروز نیز اینگونه است ! در آیات بعدی از تورات میتوان فهمید که فساد و ظلم دو عامل اصلی وقوع عذاب در زمان نوح نبی بود ! و امروز نیز ظلم و فساد در سرتاسر زمین گسترده شده است ! پیدایش 6: 9- 13 این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود، و در عصر خود کامل. و نوح با خدا راه می رفت و نوح سه پسر آورد: سام و حام و یافث و زمین نیز بنظر خدا فاسد گردیده و زمین از ظلم پُر شده بود و خدا زمین را دید که اینک فاسد شده است، زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند. و خدا به نوح گفت: «انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است، زیرا که زمین بسبب ایشان پر از ظلم شده است.و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت. و آیات بعد که بسیار مهم می باشند از اندک بودن نجات یافته گان زمان نوح سخن به میان آورده است ! اول پطرس 3: 20 ...هنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار می کشید، وقتی که کشتی بنا م یشد،که در آن جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند ! از طرفی آیات بالا اوضاع و روزگار مردمان آخرالزمان را به زمانه لوط نبی تشبیه کرده است و کافی ست بدانیم که زمانه لوط نبی چگونه بود ! دوم پطرس 2: 7- 8 و لوط عادل را که از رفتار فاجرانه بی دینان رنجیده بود رهانید. زیرا که آن مرد عادل در میانشان ساکن بوده، از آنچه می دید و می شنید، دل صالح خود را به کارهای قبیح ایشان هر روزه رنجیده می داشت. و مسئله جالب توجه این است که از یک طرف روزگار آمدن پسر انسان به روزگار این دو نبی اشاره دارد و مسئله مهم تر آنکه تنها اندکی از افراد که نوح و لوط نبی بر آنها فرستاده شده بودند نجات پیدا کردند ! و این حقیقت ما را یاد این آیه از انجیل می اندازد : متی 22 : 14 در واقع بسیاری خوانده شده اند )دعوت شده اند( با این حال مقدار ناچیزی انتخاب شده اند! عیسی علیه السلام فرمودند : برای این به شما می گویم که ملکوت خداوند از شما گرفته خواهد شد و به امتی که به ثمره آن عمل می کند داده خواهد شد روح القدس همان: (روح طهارت یا عصمت) است؟ «اللهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ أَمْرِکَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یَا رَبَّ الْعَالَمِین » »خدایا درود فرست بر ولی امرت، آن قائم آرزو شده، و دادگستر مورد انتظار، و او را در حمایت فرشتگان مقرّبت قرار ده، و به روح القدس تأییدش کن اى پروردگار جهانیان. »رو حالقدس همان: )روح طهارت یا عصمت( است. اگر بند های در نیت برای خداوند اخلاص داشته باشد و مرادش وجه الله باشد، خداوند او را دوست داشته و فرشته ای را مسئول او می گرداند که او را در هر خیر وارد و از هر شر خارج سازد و او را در مسیر مکارم اخلاق سیر می دهد. روح القدس واسطه انتقال علم به شخصی که مسئول او گردیده است، می شود. اروا حالقدس در واقع بسیارند و یکی نیستند و آن روحی که همراه عیسی )ع( و همراه انبیاء است، پایین تر از روحی است که همراه محمد و علی )ع( و فاطمه )ع( و ائمه )ع( است و این همان روح القدس اعظم است که جز با حضرت محمد )ص( با هیچ کس نازل نشده بود و بعد از وفات پیامبر اعظم )ص( به علی )ع( سپس به ائمه )ع( و بعد از آ نها به مهدیین دوازده گانه منتقل خواهد شد. روایت است از ابی بصیر کهمی گوید: از امام صادق )ع( پرسیدم: معنی این آیه چیست؟ «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الْاِيمَانُ « » بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم. تو پيش از اين نمی دانستى كتاب و ايمان چيست. ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم، هدايتم می کنیم . » )شوری: 52 .(امام )ع( فرمود: «آفرید ه ای از آفرید ه های خدای عز وجل و عظیم تر از جبرائیل و میکائیل که همراه رسول الله )ص( بود و او را یاری و آگاهی می بخشید و بعد از پیامبر )ص( همراه ائمه )ع( خواهد بود. ») الكافي: ج 1 ص 273 ح 1( از ابی بصیر روایت شده که از امام صادق )ع( پرسیدم: این فرموده خداوند به چه معناست: «وَيَسْأَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي « » و از تو درباره »رو ح » سؤال می کنند . بگو: روح از فرمان پروردگار من است. » )راء: 85 ( فرمود: «آفریده ای بزر گتر از جبرائیل و میکائیل است که همراه رسول الله )ص( بوده و بعد همراه ائمه )ع( خواهد بود و این روح از ملکوت است. )» الكافي: ج 1 ص 273 ح 3( روایتی از ابوحمزه وجود دارد که می گوید: از امام صادق )ع( درباره علم پرسیدم: که آیا علم را عالم از زبان مردان می آموزد یا اینکه در کتاب و نزد شماست و آن را می خوانید و از آن می آموزید؟ امام )ع( فرمود: «این امر بزر گتر و واجب تر از آن است. آیا فرموده خداوند را نشنیده ای که: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الْاِيمَانُ « » بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم. تو پيش از اين نمی دانستى كتاب و ايمان چيست. ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم، هدايت می کنیم . » سپس امام )ع( فرمود: اصحاب شما در مورد این آیه چه می گویند؟ آیا اقرار می کنند که ایشان در حالی بود که نمی دانست کتاب و ایمان چیست؟ گفتم: فدایتان گردم نمی دانم چه می گویند. فرمود: بله زمانی بود که نمی دانست، کتاب و ایمان چیست تا وقتی که خداوند روحی را که در کتاب ذکر کرده به سوی او مبعوث فرمود. پس وقتی آن روح به سویش وحی فرمود، به واسطه آن از علم و فهم و ایمان آگاهی یافت، و این همان روحی است که خداوند به هر که بخواهد عطا می فرماید و اگر آن را به بند ه ای عطا فرمود، فهم و درک را به او خواهد آموخت. » پس حضرت رسول )ص( وقتی به این عالم جسمانی نزول کرد -که امتحان دوم را که بعد از امتحان اول در عالم ذر بود، سپری کند- با این جسم مادی محجوب گردید و از خود اخلاصی برای خداوند نشان داد که زمین نظیر آن را به خود ندیده بود و خداوند او را دوست داشت و روح القدس اعظم را وکیل او گردانید و حضرت محمد )ص( بعد از این که در رقابت و امتحان اول در عالم ذر اول پیروز شده بود، در امتحان و رقابت این دنیا پیروز گردید. در این بحث بعد از ذکر روایات در مورد روح القدس، وظیفه آن را بیان می کنیم که عبارت هستند از : -1 واسطه نقل اطلاعات از عالم بالاتر -عالم ذر- به عالم پائیین تر که همان عالم ماده دنیاست. -2 حفاظت از شخصی که صاحب این علم خواهد بود. -3 درجات روح و اختصاص آن به صاحب این علم که همان حجت های الهی هستند. -4 راه رسیدن به نن که اخلاص در عمل می باشد. -5 مسئول وارد کردن در خیر و خارج ساختن از هر شری. -6 نورى جهت هدايت. -7 آفریده ای بزر گتر از جبرائیل و میکائیل. -8 ناقل وحی علم و فهم و ایمان جهت آگاهی. -9 خداوند به هر که بخواهد، آن را عطا می فرماید. -10 اگر به بنده ای عطا فرمود، فهم و درک را به او خواهد آموخت.__ روشنگری از داستان فرزندان آدم و برادران یوسف «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ باِلحَقِّ إذِاْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْخَرِ قَالَ لَاَقْتُلَنَّكَ قَالَ إنَمَا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقِينَ * لئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُالظَّالمِينَ * فَطَوَّعَتْ لهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الخَاسِرِينَ * فَبَعَثَ اللهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْاَرْضِ ليُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أعَجَزْتُ أنْ أكُونَ مِثْلَ هَذَا الغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ * مِنْ أجْلِ ذَلكَ كَتَبْنَا عَلىَ بنَيِ إسْرائيلَ أنَهُّ مَنْ قَتَلَ نفْسا بغَيْرِ نفْسٍ أوْ فَسَادٍ فِي الْاَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ») مائده: 27 تا 32 .( )و خبر راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان، آنگاه که قربانی کردند، از يکيشان پذيرفته آمد و از ديگری پذيرفته نشد. گفت: تو را خواهم کشت. گفت: خداوند فقط قربانی پرهيزگاران را می پذيرد * اگر تو بر من دست گشايی تا مرا بکُشی، من بر تو دست نگشايم که تو را بکُشم؛ من از خدا که پروردگار جهانيان است می ترسم * می خواهم که هم گناه مرا به گردن گيری و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردی که اين است پاداش ستم کاران *نفْسش او را به کشتن برادر مُلزم نمود. پس او را کشت و از زيان کاران گرديد * خداوند کلاغی را واداشت تا زمين را بکاود و به او بياموزد که چگونه جسد برادر خود پنهان سازد. گفت: ای وای بر من، در پنهان کردن جسد برادرم از اين کلاغ هم عاجزترم و در زمره ی پشيمانان درآمد * از اين رو بر بنی اسرائيل مقرر داشتيم که هر کس، کس ديگری را نه به قصاصِ قتل کسی يا ارتکاب فسادی بر روی زمين بکُشد، گویی همه ی مردم را کشته باشد و هر کس به او حيات بخشد، چون کسی است که همه ی مردم را حيات بخشيده باشد و به تحقيق فرستادگان ما همراه با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، سپس بسياری از آنها همچنان بر روی زمين از حدّ خويش تجاوز می کردند(. خداوند از هابیل پذیرفت و او صی آدم)ع( شد و از قابیل نپذیرفت؛ بنابراین قابیل به هابیل حسادت ورزید و او را تهدید به قتل نمود. پاسخ هابیل این گونه بود: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ » )اگر تو بر من دست گشايی تا مرا بکُشی، من بر تو دست نگشايم که تو را بکُشم؛ من از خدا که پروردگار جهانيان است می ترسم(. قابیل، هابیل را به قتل رسانید و «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ » )پس او را کشت و از زيان کاران گرديد( و «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ » )و در زمر هی پشيمانان درآمد(؛ بنابراین هم پشیمان شد و هم زیان دید؛ نه دنیایی برایش ماند و نه آخرتی. در نظر اوصیا )ع(دنیا هیچ چیز به حساب نمی آید؛ چرا که دنیا در نظر خداوند به اندا زه ی بال پشه ای هم ارزش ندارد. پس مال و فرمانروایی شان باقی نمی ماند و یادشان نیز در دنیا، با از بین رفتن آن، از بین می رود. چه بسیار این وضعیت )وضعیت فرزندان آدم( تکرار شده است و به همین دلیل خداوند متعال می فرماید: «اُتْلُ » )بخوان(؛ یعنی به آنان بگو و برایشان بیان کن و به آنان بشناسان؛ چرا که این وضعیتی است که در هر زمان و با هر وصی تکرار می شود. سامری پسر خاله موسی)ع(و رهبر سپاهش می باشد، ولی به او حسادت می ورزد و او را می کشد؛ از این جهت که با گمراه کردن بنی اسرائیل، عملکرد موسی)ع( را کشته است و حتی خودش و کسانی که با او همراهی می کردند، خواستند هارون)ع( وصیّ موسی)ع( را نیز به قتل برسانند. «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلف اْتُمُونيِ مِنْ بعْدِي أعَجِلتُمْ أمْرَ رَبكُّمْ وَألَقَى الَلوَاحَ وَأخَذَ برَأسِ أخِيهِ يجُرُّهُ إلِيَهِ قَالَ ابنَ أمَ إنَ القَوْمَ اسْتضْعَفُونيِ وَكَادُوا يقْتُلوُننَيِ فَلا تشْمِتْ بيَ الَعْدَاءَ وَلا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » ) اعراف: 150 چون موسی خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من، چه بد جانشينانی بوديد؛ چرا بر فرمان پروردگار خود پيشی گرفتيد؟! و الواح را بر زمين افکند و سر برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد. هارون گفت: ای پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزد کي بود مرا بکشند، مرا دشمن کام مکن و در شمارِ ستم کاران مياور(. با این حال وقتی موسی)ع( بازگشت، سامری را به قتل نرسانید؛ بلکه «قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاس » )طه: 97 ()گفت: برو، در زندگی اين دنيا چنان شَوی که پيوسته بگويی: به من نزد کي مشوید(. گویی این دو، هابیل و قابیل هستند؛ وضعیتی که با هر وصی تکرار می شود. این یهودا اسخریوطی است که می خواهد عیسی)ع( را به قتل برساند و او را تسلیم علمای بنی اسرائیل نماید. اینچنین است که همراه هر وصی، قابیل و سامری و یهودا اسخریوطی نیز دیده می شود. با علی)ع( عُمَر را می بینیم که به او حسادت می ورزد و با کشتن عملکرد علی)ع( و غصب امامتش، او را می کشد. نگاه اوصیا به هدایت مردم است و اینکه خداوند را به آنان معرفی کنند؛ اما قابیل و سامری و یهودا اسخریوطی و عمرها به حکومت نگاه می کنند و همچنین به یادْ ماندن در این دنیای فانی، که خودش با اهلش و یادش از بین رفتنی است! »وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ.... » )و خبر راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان(؛ یعنی همیشه برایشان بخوان. در هر زمانی، فرزندان آدم را می بینیم؛ وصیّ مظلوم پایمال شده که حقّش غَصب شده و خودش یا شخصیّتش کشته شده است، و قاتل ملعونی که حقّ وصی را غصب می کند؛ در حالی که پند نمی گیرند، بلکه غفلت و جهالت همچنان ادامه دارد. «يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ » )روم:( 7. آنان به ظاهری از زندگانی دنيا آگاهند و از آخرت بی خبرند(. وضعیت یوسف)ع( و برادرانش نیز این چنین است. «قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ » )یوسف: (13 . گفت: اگر او را ببريد، غمگين می شوم و می ترسم که از او غافل شويد وگرگ او را بخورد). مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرائيلَ » )از اين رو بر بنی اسرائيل مقرر داشتيم): بن یاسرائیل، همان فرزندان یعقوب )ع(و ذریه اش ، و منظور از آنان در اینجا، اوصیا)ع( می باشند؛ و در این امّت، منظور آل محمد)ع( هستند که بر جهانیان برتری داده شده اند. «يَا بَنِي إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ » )بقره: (47ای بنی اسرائيل، به یاد بیاورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانيان برتری دادم). «كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرائيلَ « » بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم »؛ یعنی بر اوصیا »أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْاَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً » )که هر کس، کس ديگری را نه به قصاصِ قتل کسی يا ارتکاب فسادی بر روی زمين بکُشد، گویی همه ی مردم را کشته باشد(؛ یعنی کسی که یک وصی را بکشد، همه ی مردم را کشته است؛ چرا که وصی و پیامبر، پدر و رهبر و امام این امت می باشد. کسی که خود امام یا شخصیت امام را می کشد، امّتی را کشته است؛ چرا که باعث گمراهی و انحراف آنها می شود. کسی که وصی یا پیامبری را یاری دهد و فرمان او را آشکار، و او را یاری، و امرش را برای مردم بیان کند «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً » )و هر کس به او حيات بخشد، چون کسی است که همه ی مردم را حيات بخشيده باشد(. فرستادگان)ع( بیّنات و دلایل روشن آوردند و با این حال مردم آنان را کشتند خودشان و شخصیت هایشان و از هر زیاد ه خواهِ متکبرِ ملعونی که خود را منتسب به جایگاه و مقام اوصیاء می داند، پیروی نمودند ؛ کسانی مانند سامری و امثال او «وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ » )و به تحقيق فرستادگان ما همراه با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، سپس بسياری از آنها همچنان بر روی زمين از حدّ خويش تجاوز می کردند(. وضعیت وصی امام مهدی)ع( نیز این چنین است؛ کسی که او را حیات بخشد، گویی هم همه ی مردم را زندگی بخشیده است؛ تمام مردم زمین را؛ چرا که او برانگیخته شده است تا همه ی مردم زمین را هدایت نماید. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً » )فتح:( 28 . او کسی است که فرستاد ه اش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن دين را بر همه ی اديان پيروز گرداند و خدا شهادت را کافی است. بنابراین کسی که وصی امام مهدی)ع( را به قتل برساند، گویی همه ی مردم را کشته است؛ گویی محمد، علی، فاطمه، امامان، پیامبران، اوصیا، فرستادگان )ع( را کُشته است__