نشریه زمان ظهور شماره 18
به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت دوستی سه شنبه27 مهر1395/ 16مهر1437/8 اکتبر2016/شماره18/4 صفحه قسمت دوم: روز انتقام خداوند سپاهیان ....خداوند سپاهیان در سر زمین شمال نزد نهر فرات قربانی دارد. خداوند سپاهیان که در روز انتقام جهت آن قربانی انتقام خواهد گرفت کیست؟ ؟ قربانی نهر فرات کیست؟ در بحث ایزابیل بنیامین ماما آشوری- کاوشگر در بحث لاهوتی مسیح - در سایت خویش در مورد قربانی شونده که بحث پرارزشی است در مورد پیشگوئی شخصی که از ادوم با لباس سرخ رنگ از بصره خواهد آمد می گوید که آن پیشگوئی مختص حضرت محمد(ص) است . زیرا که دریکی از سفرهای خویش لباس سرخ پوشیده بود بااینکه خود بر مفسران - انطنیو فکری - اعتراضی را جای خواهد گذاشت که پیشگوئی را ب هصورت حرفی تفسیر نموده... سپس آن که پیشگوئی را به موقعیت جغرافی و آ نهم در یمن ربط م یدهد و می گوید که رسول (ص) از یمین است و ما آن را انکار نمی کنیم و با احترام که به مفسر داریم، تفسیر آن چه دور است از اینکه .آن را به حضرت محمد (ص) نسبت دهیم آن هم به علت وجود اسبابی است که از آ نها: -1 وصف حضرت محمد (ص) این گونه است که رحمتی است برای عالمیان نه رنج و عذاب و نغمت ( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ)( الأنبياء. 107) -2 قربانی که حضرت محمد (ص) برای آن انتقام خواهد گرفت کیست زیرا که نه در زمان او و نه قبل از او اتفاق افتاده بلکه اوست که از آن به صورت غیبی و از قائمی که انتقام گیرنده آن است و از فرزندان اوست خبر داده. حتی اگر قبول کنیم که این پیشگوئی ربطی به این قربانی ندارد و نص دلالتی بر نبوت حضرت محمد (ص) است زیرا که اکثر جنگ های ایشان دفاعی بوده و نه کشور گشایی که با غیض و غضب خویش انها را زیر کرده باشد . و همه می دانند که قائم آل محمد انتقام گیرنده از دشمنان خدا و از ابلیس ملعون سربازانش می باشد. و امام مهدی (ع) به ما در دعای ندبه یاد می دهد که در یاد فرزندش سوگواری کنیم و بخوانیم: ( كجاست خواهندِه حق پيامبران و فرزندان پيامبران، كجاست خواهندِه خو ن كشته در كربلا) ، روایت بعدی روشن می سازد که خواهنده خون کشت هشده کیست.نقل از امام صادق (ع) : بر بن یاسرائیل حكم كرديم كه در زمين دو باردفساد می کنید امام فرمود قتل امام علی (ع) و مسموم کردن حسن (ع) – ( و لتعلن کبيرا) - فرمود: قتل حسين (ع) - و اگر وعده امر اول ما آمد فرمود: همان نصرت خون حسين آمد – ( بندگان باقدرت فراوان و قوی در سرزمین ها برای آ نها می فرستیم)- فرمود قومی قبل از قيام قائم هستند که هر دشمنی از آل رسول را ديدند او را می کشند ( و آن وعده حتمی است) - فرمود: خروج قائم می باشد. الكافي: ج 8 ص 206 . پس برای قربانی نهر فرات انتقام گیرنده ای است که از بصره خواهد آمد؛ اگر چه تحری فکنندگان لفظ آن را تحریف کنند مکان جغرافیایی آ نها را رسوا م یسازد، زیرا که نص ب هصراحت مکان آن را - از ادوم با لبا س سر خ ازبُصرَه می آید- که از بصره مشخص می کند و کربلا به نسبت جغرافی آن در شمال آن واقع است؛ و امام علی )ع( نام اولین یار امام مهدی را از بصره یاد م یکند و امام صادق )ع( نام او را یاد می کند که احمد است و رسول اکرم )ص( نام مبارکشان را در وصیت شب وفاتشان یاد م یکند، این ها بدون مقدمات و بدون اطلاع داشتن از امری مهم غیبی نخواهد بود. اما در مورد کسی که - از ادوم با لبا س سر خ - می آید اهل بیت (ع) در روایات خود به آن اشاره کرده اند که از مشرق و با – پیشانی بند سرخ - خواهد آمد. از امام باقر (ع) روای تشده كه فرمود: برای خداوند متعال گنجی در طالقان است كه نه از طلاست و نه از نقره، دوازده هزار در خراسان که شعارشان: ( احمد احمد) می باشد رهبرى آ نها را جوانى از بنی هاشم بر قاطرى سپيد رنگ به عهده دارد. پیشانی بند سرخ رنگ دارد، گویا به او می نگرم كه از فرات هم می گذرد و اگر شنيديد به سوی او بشتابيد حتى اگر سینه خيز بر يخ باشد. ( منتخب الانوار المضیه ص 343 ). این روایت اشاره واضح به قائم آل محمد (ع) دارد که دشمنان خداوند را زیر پا له می کند همان گونه که در درس اول ذکر شد... اوصافی دقیق برای قائم منجی و یا مصلح بشریت همان کسی که عدل و رحمت را برقرار می سازد و همه ملت ها او را درخواست می کنند البته بعد از خلاصی از دشمنان خداوند و ظالمان به حق انبیاء و اوصیاء بخصوص انتقام خون حسین (ع). شاید حال راز روشن شد که چرا در کتاب مقدس دو عهد قدیم وجدید بر عراق (بابل) متمرکزشده اند؛ و حتی اهمیت منطقه خاورمیانه ( شرق الاوسط) در نظر کشورهای ابرقدرت به خصوص امریکا؛ و آن همان مملکت آهنین است که مصلح یا نجات دهنده آن را در آتش خواهد افکند همان گونه که دانیال نبی در عهد قدیم فرموده و در آن خواب صادقه پادشاه - بخت النصر- را تفسیر می نماید خوابی که منجمین و عارفین از تفسیر آن بازماندند. و فرمود: سفر دانیال اصحاح دوّم: (... تو ای پادشاه منتظر بودی و آنگاه مجسمه ای بزرگ ... داشتی نگاه می کردی تا اینکه سنگی ب یدست به پاهای مجسمه که از آهن و سفال بود برخورد کرد آن را خرد کرد در آن هنگام آهن، سفال - مس، نقره و طلا باهم خرد شدند و مثل کاهی در بیابان گردیدند و باد آ نها را برد و دیگر از آن مجسمه اثری نماند اما آن سنگی که آن مجسمه را از بین برد یک کوه بزرگ گردید و تمام زمین را فراگرفت)( اصحاح دوّم 31 - 36 ). پس این سنگی که مملکت طاغوت و شیطان را از بین می برد همان فرستاده و جانشینی از سوی امام مهدی (ع) و عیسی و ایلیا و خضر (علیهم السلام) می باشد. اصحاح هفتم دانیال جواب داد: در شب خوابی می دیدم که 4 بادآسمانی به دریای بزرگ هجوم بردند * و از دریا چهار حیوان عظیم الجثه با همدیگر سر برآوردند كه با یکدیگر فرق داشتند * اوّلی مانند شیر بود که دو بال عقاب را با خود داشت * داشتم نگاه می کردم تا اینکه دو تا بالش کنده شدند و بر زمین نشست و مثل انسان بر روی دو پا ایستاد و قلب انسان نیز به او داده شد * و آنگاه حیوانی دیگر شبیه خرس ظاهر شد با یک طرفش بلند شد و دردهانش 3 تا دنده (استخوان) بود پس به او گفتند بایست و گوشت بیشتری بخور * بعدازاین حیوان دیگرى مثل پلنگ را دیدم که در پشتش چهارتا بال پرنده بود و این حیوان چهار سر داشت و پادشاهی می کرد * بعدازاین در خواب چهارمین حیوانی که دیدم بسیار عظیم الجثه و قوی بود و دندان های بزرگی از جنس آهن داشت، می خورد و له می کرد و بقیه را با پاهایش کوبید و له کرد و مخالف بقیه حیواناتی بود که قبل از او آمده بودند و ده تا شاخ داشت. داشتم به شا خها می اندیشیدم که ناگهان یک شاخ دیگر که کوچک بود در بین شا خ ها به وجود آمد و سه تا شاخ اوّلی را از جلو کند و آنگاه چشمی مثل چشم انسان و دهانی که به وسیله استخوان ها حرف می زد در این شاخ به وجود آمد می دیدم که تخت سلطنتی به قدیم الایام مهیا کردند و او بر آن تخت جلوس کرد لباسش مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک بود و تختش زبانه آتش بود رودی از آتش جاری شد و از مقابل او هزاران هزار خارج می شدند و به او خدمت می کردند و ده هزار ده هزار مقابل او می ایستادند پس دین بر تخت سلطنت نشست و من سفرم را شروع کردم گاهی صدای کلماتی که آن شاخ آن را بر زبان می راند توجهم را به خود جلب می کرد می دیدم که این حیوان عظیم الجثه کشته شد و به آتش سپرده شد ولی بقیه حیوانات پادشاهی آنان از آ نها گرفته شد ولی تا زمانی به آن ها عمر داده شد * در خواب می دیدم كه با ابر آسمان ی کچیزی مثل انسان ب هپیش قدیم الایّام آمد و او را به خودش نزدیك كرد و به وی حكومت، مجد و عظمت و ملكوت بخشید تا مل تها از او اطاعت كنند، پادشاهی وی، ابدی است و ملكوت وی از بین نمی رود * ولی من (دانیال) روحم در بین جسم غمگین گشت * و به یكی از آ نهایی كه ایستاد بودند نزدیك شدم و حقیقت همه این ها را پرسیدم و او همه این ها را به من تفسیر كرد * و خبر داد آن حیوانات عظیم الجثه چهار پادشاه اند و درروی زمین به حكومت می پردازند امّا قدسیان حكومت را از آنان می گیرند و تا ابد حكومت در اختیار آ نهاست در این حال از وی خواستم حقیقت حیوان چهارمی كه متفاوت با بقیه بود و بسیار ترسناك بود و دندان هایش از آهن و ناخن هایش از مس بود و می خورد و له م یکرد و بقیه را با پاهایش می کوبید و نیز از وی درباره شاخه ای ده گانه كه در سرش بود و شاخ دیگری كه به وجود آمد و سه شاخ جلوئی افتادند و اینكه این شاخ چشمی داشت و دهانی كه به وسیله استخوان ها حرف می زد پرسیدم درحالی که داشتم نگاه می کردم و این شاخ با قدسیان می جنگید و به آ نها غلبه كرد تا اینكه قدیم الایّام آمد و این دین را به قدسیان برتر داد و وقت آن فرارسید كه قدسیان مملكت را به دست بگیرند. در جوابم چنین گفت اما حیوان چهارم، مملكت چهارم در روی زمین است كه با سایر مملکت ها مخالف است، زمین را می خورد و آن را خرد می کند و می کوبد و شاخه ای ده گانه این مملكت ده پادشاه هستند كه حكومت می کنند و بعد از این ها یك پادشاه دیگر نیز حكومت می کند كه مخالف بقیه پادشاهان اولیه است و سه پادشاه اولیه را از بین می برد فکر می کند كه زمان و سنت را می تواند تغییر دهد برای مدتی حكومت به دست وی می چرخد پس آنگاه حكومت دین شروع می شود و قدرت را از وی می گیرند و وی تا ابدالدهر نابود می شود و حکومت و قدرت در همه جای این آسمان به مردم مقدس و والا بخشیده می شود كه ملكوت وی ملكوت ابدی و همیشگی است و همه پادشاهان از وی اطاعت می کنند (سفر دانیال باب هفتم). شیری كه دو بال دارد اشاره به امپراتوری انگلستان دارد كه در اروپا قد علم كرد كه سمبل آن شیری است كه دو بال دارد امّا خرس سمبل شوروی است كه گوشت زیادی می خورد یعنی مردمان زیادی را كشته است ... ولی حیوان چهارم از آهن است و او امپراتوری آمریكاست كه با اسلحه و ثروت به همه جای این دنیا تسلط پیداکرده است. اما قدیم ایّام همان امام مهدی (ع) و ابن انسان همان عیسی (ع) است كه همانطوریكه دانیال گفته اند آمریكا را در آتش خواهند افکند حال آن که دانیال نبی از سرنگون ساختن چهار مملکت حقیقی یاد می کند نه مملکت روحی! و در ایام آ نها خداوند سپاهیان مملکتی برپا خواهد ساخت که منقرض نخواهد شد و ملک آ نها به کشوری دیگر داده نخواهد شد و تمام مملکت ها را سرنگون می سازد. (دانیال 2/ 44 ). و نیز تمام مملکت ها و مردمان و اهل هر زبانی برای او سجده خواهند نمود. (دانیال 7/ 14 ) و حتی حواریون عیسی (ع) از وی فهمیده بودند که مملکتی که خواهد آمد روحی نیست و از او سؤال می نمودند که به دست آن ها برپا خواهد شد: این در این زمان مملکت به اسرائیل بازخواهد گشت.( اعمال 1/ 6) اللهم كن لول كي الحجة ابن الحسن صلواتك عليه وعلى آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا وحافظا وقائدا وانصرا ودليلا وعينا حتى تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طويلا برحمتك يا أرحم الراحمين سردبیر – ناامیدی رسولان – محمد (ص)، قبل از هجرتش به یثرب (مدینه منوره) سال هایی را بدون امنیت گذراند و ناچار شد که از کفار قریش در شعب و غار پنهان شود و به طائف هجرت کرد ولی مردم آنجا نیز خواستند او را بکشند پس از آن ها گریخت و مسلمانان به حبشه هجرت کردند که در آنجا به دلیل فضل خدا بر محمد (ص) ، نجاشی آنان را پناه داد. و این گونه بود تا آنکه اوس و خزرج، رسول الله (ص) را یاری دادند و شهرشان را به روی او گشودند و با امنیت و اطمینان، او را پناه دادند، و در آن وقت، خدا به رسولش و مسلمین، تمکین و پیروزی بخشید و محمد (ص) با طمأنینه مردم را به دین حق خواند و حجتش بر همه مردم آشکار شد و حق آشکار گردید و باطل رسوا شد. و این سنت خداست که دنیا، خانه بلا و امتحان است و به اندازه سختی، پاداش حاصل می شود و شایسته ترین مردم به سختی و رنج و پاداشی که بر آن مترتب است، خلیفه خدا در زمین می باشد. (( أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللِهّ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللِّ قَرِيبٌ ]البقرة: 214 [)) آیا گمان کردید، وارد بهشت می شوید، درحالی که بر شما آنچه بر پیشینیان گذشت، نگذشته است و رنج و زیان و بلا بر آنان وارد شد و متزلزل شدند تا آنکه که رسول و آنان که به او ایمان آورده بودند می گویند: نصر خدا کجاست؟ بدانید که نصر خدا نزدیک است(( آگاه باش! تا جای که حتی رسول (ص)! می گوید یاری و پیروزی خدا کجاست. یعنی امر پیروزی، به لبه ناامیدی و یاس رسیده است و حتی تا آنجا که ممکن است صبر رسول هم تمام شود، پس کار به آنجا می رسد که او هم طلب نصرت می کند. زیرا ممکن است که نتواند بر صبر مداومت نماید. آری! او در حال آوارگی و نبرد است (( حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاء وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ ]يوسف: 110 [)) ( تا آنکه رسولان رو به ناامیدی رفتند و گمان کردند که تکذیب شده اند، پیروزی ما به سوی آنان آمد پس هر که را خواستیم، نجات داده شد و عذاب ما از قوم ستمکار برنمی گرد). و عموماً » رسالات با دعوت آغاز می شود و آنگاه که رسول، دعوتش را آشکار می کند، پاره ای از زمان، این امکان را می یابد تا در پیش مردم آشکار باشد و آنان را شخصاً به حق دعوت نماید، و آنگاه که اهمیت قضیه بالا رفت و یارانش فراوان شدند، مردان دینی، بر مناصب باطلشان می ترسند، مکر و حیله می کنند و به مردمانی که آن ها را به جای خدا بندگی می کنند، فتوا بر قتل رسول، می دهند و پیروان گمراه شده، با خود نمی اندیشند که علت این فتوا، ضعف و ناتوانی مراجع گمراهی است و اینکه آنان نم یتوانند با باطلشان در برابر حق بی نیاز شوند. اینجاست که رسولان ناچار می شوند مخفی گردند تا آنکه خدا ایشان را تمکین می دهد. پس این سیرت خداوندی است که با جنگیدن با رسولان؛ دوره هایی مخفی می شوند تا در آن هنگام که خدا گشایش بفرستد و تعداد و نیروی کافی برای بازداشتن و دفع شر سربازان ابلیس، از مردان دین ابلیسی و بندگان آ نها که به جای خدا آنان را خدا گرفته اند. صفت اثردال بر صفت مؤثر دارد در جهاني که در آن زندگي می کنيم بی ترديد مجموع هاي از قوانين فيزيکي بر اين جهان حاکم هستند و از سوي ديگر قانون يعني وجود يک قانونگذار. همچنين قانون، بي شک منجر به نظام می گردد و نظام يعني اينکه نظم دهنده اي وجود دارد. براي توضيح بيشتر، مثالي بيان ميکنم: وقتي می بينيم که در چهارراهي براي تنظيم عبور و مرور اتومبيل ها از چراغ راهنمايي استفاده شده است، می دانيم که نيرويي آگاه، دانا و نظم دهنده براي اين نظام وجود دارد و او است که اين چراغ را قرار داده. به همين منوال مي گو ييم: قانون جاذبه دال بر وضع کننده آن است و همچنين نيروهاي الکترومغناطيسي و نيروهاي ضعيف و قوي هسته اي در سطح وجودي خود و به ميزان توان خود، بر وجود وضع کننده خويش دلالت دارند. همه اينها قوانين عبور و مرور جهان را تعيين می کنند، همانگونه که در چهارراه مذکور به آن اشاره کرديم. اگر آنها در اين مقادير و در اين جايگاه نبودند، هيچ ماده اي به وجود نمي آمد و ما در اين جهان پديدار نمي شديم. آيا عاقلانه است که ما وقتي يک چراغ راهنمايي ساده را ببينيم به وجود پليس راه يا شهرداري حکم کنيم که او اين علايم راهنمايي ورانندگي را در تقاطع براي تنظيم عبور و مرور قرار داده و حکم کنيم که در پس اين پليس، حکومتي وجود دارد که عملکرد آن را تنظيم می کند، ولي حکم نکنيم که نيرويي حکيم و دانا وجود دارد که او وضع کننده قوانين جهان است (همان قوانيني که شاهدش هستيم و علم، آنها را براي ما اثبات نموده است) و آيا نبايد گفت که او است که عبور و مرور و حرکت را در کل جهان تنظيم ميکند و مشخص می سازد؟! بی ترديد فرد عاقل به وجود نظم دهنده اي حکم می کند که اين قوانين نظم دهنده جهان را وضع کرده است، اما اصرار کسي که بر انکار نظم دهنده اي حکيم و دانا مصرّ است، فقط برخاسته از عناد و لجاجتي مغرضانه است که نشان می دهد او با کساني که بر نچرخيدن زمين اصرار داشتند تفاوت چنداني ندارد. آيا کل اين نظام بدون نظم دهنده است؟! به خدا سوگند تعجب می کنم از کسي که به چنين چيزي باور دارد و با اين وجود مي گويد کسي که چراغ راهنمايي را نصب کرده، پليس راه يا مرکز مديريت راه هاست. او بايد با خويشتن خويش منصف باشد و عدم اعتقاد خود به نظم را در اينجا نيز ابراز کند و بگويد: چراغ راهنمايي خود به خود ساخته شده و خود به خود از چهارراه سر در آورده است. آيا عاقلانه است که ما نظام و قوانيني را در جايي ببينيم و بگو ييم: نظم دهنده اي وجود دارد و نظام و قوانيني را در جايگاهي ديگر ببينيم و بگو ييم نظم دهنده اي دانا آنها را وضع نکرده است؟! اگر استدلال «صفت اثر دلالت دارد بر صفت مؤثر » و در نتيجه دال بر وجود مؤثر متصف به آن صفت است را خلاصه کنيم، ميگو ييم: هنگامي که ما و ملحدان به دادگاه عقل انساني رجوع کنيم، موارد زير را می يابيم: اثر = جهان هستي؛ صفت جهان = قانونمندي و نظام، صفت مؤثر = نظم دهندگي و دانايي؛ مؤثر = ناشناخته. ما جهان هستي را در علوم جديد بررسي نموديم و صفت آن را شناختيم و اين صفت، ما را به صفت موصوفي که وجود آشکاري دارد راهنمايي کرد. از صفتش مشخص است که او نظم دهنده (قانون گذار) است و به دنبال آن، آگاه است و دانا. اکنون ثابت شد مؤثري وجود دارد که به صفات نظم دهندگي، آگاهي و دانايي متصف ميباشد. بنابراين ما وجود نظم دهنده دانايي را ثابت کرديم که قوانين جهان هستي را وضع کرده است ( و همان چيزي است که اثباتش مطلوب ما بوده است). صفت اثر دال بر صفت مؤثر، در زندگي زميني: بی شک مجموعه اي از قوانين فيزيکي جهان هستي بر زمين و در روي زمين نيز حاکم هستند و از همين رو شايسته است که اين قضيه نيز به عنوان دليل و استدلال مطرح شود. قوانين، دليل به وجود آمدن اين نظام هستند و طبيعتي که دست به انتخاب ميزند چيزي جز نتيجه همين قوانين نيست. به اين ترتيب اين طبيعت مبتني بر قوانيني قطعي است و قانونمند مي باشد و نمي توان آن را تصادفي و بي قانون به شمار آورد. در نتيجه انتخاب اَشکال مناسب يا مناسبتر توسط طبيعت، قانونمند يا مبتني بر قوانين ميباشد. مادامي که قوانين فيزيکي که حد اقل براي ما آشکارند و به انداه اي قابل توجه، در سطح اتمي و غير اتمي وجود دارند و زندگي بر پايه اين سطح استوار است و زندگي بر روي زمين را شکل می دهد، قانونگذاري نيز وجود دارد و اين همان چيزي است که مطلوب ما مي باشد. اين موضوع کاملاً بديهي است. بنابراين در اينجا به همين مقدار بسنده ميکنيم و در جايي ديگر به تشريح آن خواهيم پرداخت. در ادامه به سراغ سه موضوع ديگر که به طور خاص به زندگي زميني مرتبط مي باشد ميرويم: نقشه ژنتيکي (ژنوم) قانون تکامل يا ارتقا به وسيله انتخاب طبيعي: هدف از تکامل يا ارتقا به وسيله انتخاب طبيعي. (کتاب وهم الإلحاد، ص 194 .) در اينجا خداناباوران اشکالي بدين شرح مطرح مي کنند: وقوع زلزله ها در زمين و برخورد بعضي سنگها يا شهاب سنگ ها به زمين در زما نهای گذشته ...، همگي نشان می دهد که آنچه وجود دارد يک نظام منظم نيست، بلکه تصادفي است. اين سخن در حقيقت فقط مانند اشکال گرفتن شخص نادان نسبت به چيزي است که نمی داند، چون وجود نظام فراگير مولّد و ثبوت آن و ثبوت هدفمند بودن آن، هيچ منافاتي باوجود حوادثي که ظاهراً با نظام فراگير هماهنگ نيست ندارد. براي تب يين بيشتر مسئله به اين مثال توجه کنيد: اگر باغ منظمي با درختان منظم و با نهايت دقت و تنظيم از جهت انواع و فاصله بينشان وجود داشته باشد و در وسط همين باغ تکه زميني ببينيم که درختانش کنده شده و خاکش شسته شده باشد، آيا اين حادثه و جهل ما به شایستگی هایش اجازه می دهد که حکم کنيم که اين باغ، يک جنگل يا يک باغ نامنظم است، باوجوداین همه نظمي که می بینیم که ازهرجهت اين قطعه زمين خراب را در برگرفته است؟! واقعيت اين است که ما در قله پوچي خواهيم بود اگر حکم کنيم که اين باغ يک جنگل است، چون ما در وسطش تکه اي زمين خراب ديديم، بااینکه می دانيم که سبب آن چيست و شايد علتش ايجاد یک خانه براي سکونت در وسط باغ يا ايجاد يک استخر براي پرورش ماهي يا گاوداري يا چراگاه روباز يا ده ها علت محتمل ديگر بوده باشد که ما نمی دانیم. همين مسئله بر اتفاقاتي که می گویند ناقض دليل نظم در زمين و عالم آفرينش است منطبق می شود، يعني ازآنجاکه نظام مند بودن عالم روشن است و با ادله ثابت شده است، با اتفاقات جزئي که علتش را به شکل کامل نمی دانیم نقض نمی شود و چه بسا اگر علت اين حوادث را می دانستیم می گفتیم که اين نهايت نظم و حکمت است.( وجود تفاوت های کميتي در خلأ براي رد کردن اين تصور کافي است که: انسان می تواند احاطه کامل به اسباب و علل داشته باشد.) جهلي بزر گتر از اين نيست که يک موجود که عمرش در بهترين حالت از صدسال نمی گذرد (مثل انسان) درباره اتفاقي که اثرش بعد از او تا هزاران يا صدها هزار يا حتي چندين ميليون سال ادامه دارد حکم صادر کند. آيا اين تماماً مثل اين نيست که يک موش کور زيرزميني که همه عمرش را در سوراخي زیرزمین می گذراند، درباره کساني که پايه هاي آسمان خراش را در زمين حفر م یکنند حکم کند که کارشان ويرانگري و پوچي است و نيرويي غیرمنظم و بدون عقل است، چون حفاري آن ها باعث تلف شدن سوراخ محل زندگي من شده است؟! چه کسي می گوید هر اتفاقي که مخالف مصالح مادي و جسماني بعضي از موجودات در پارهاي از زمان شود يک کار پوچ و غیرعاقلانه است، آيا ممکن نيست که هدفش اصلاح بعضي از نفوس است يا هدفش تحقق مصلحت همه است؟ آيا قوانين عادلان هاي که همگي به آن اقرار دارند که تصريح به عقاب مجرم (مثلاً قاتل يا دزد) می کند، پوچ است و نشان دهنده عدم نظم و عدم عقلانيت است، چون موجب آسيب رساندن به برخي از انسان ها می شود؟! يا اينکه اين عقوبت نهايت حکمت و نظام و عقلانيت است، بااینکه مستلزم تلف شدن جان يا مال عده اي می شود و به برخي آسيب می رساند؟! در حقيقت، نظم امر ثابتي است و درنتیجه نظم دهنده حکيم هم براي کسي که طالب حق باشد بسيار روشن و ثابت است و این گونه اشکالات هرگز دليل نظم را نقض نمی کند، بلکه درنهایت صرف اشکالاتي است که نشان دهنده شکست صاحب اشکال در اثبات عقايدش م ی باشد و براي همين پس ازآنکه اقرار می کند که از جنگيدن با دليل عاجز است، به اشکال گرفتن و شبهه کردن منتقل می شود. ( می بینیم که هر ناتواني که عقيده اي خلاف اعتقادش به او عرضه شود، همین گونه عمل می کند، يعني متمسک به شبهات می شود تا بلکه نفس خودش را قانع کند براي تمسک به عقيده باطلش.) کتاب عقايد اسلام ادامه بحث علت فرستادن فرستادگان: آيا در تورات و انجيل و قرآن درخواست حاکميت خداوند نمودند يا خير؟ بنابراين مسئله قطعي است و با قانوني که باعقل و نقلِ از اديان سه گانه الهي ثابت شده است، تجاوز نمی کند. به همين خاطر قرآن هنگام ياد پيامبران و فرستادگان به اين مسائل سه گانه تأکید نموده است: در مورد وصيت خداوند متعال فرمود: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّه اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون » (بقره 132 ) «و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آ يين اسلام سفارش كردند كه اى پسران من! يقيناً خدا اين دين را براى شما برگزيده، پس شما بايد جز درحال یکه مسلمان باشيد نميريد. » بلکه خداوند، وصيت را در هنگام وفات بر همه پرهيزگاران واجب و لازم قرار داده است. خداوند متعال فرمود: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْاقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقين » (بقره «180 ) بر شما مقرّر شده چون ىكي از شمارا مرگ در رسد، اگر مالى از خود به جا گذاشته است، براى پدر و مادر و خويشان به طور پسنديده وصيت كند. اين حقّى است بر عهده پرهيزكاران. » خداوند متعال سخن عيسي (ع) و بشارت و معرفي فرد بعدي ايشان را این گونه بيان می کند: «وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللِّه إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد » (صف «6 )]ياد كن[ هنگامی که عيسى بن مريم گفت: اى بنی اسرائيل! به یقین من فرستاده خدا به سوی شمايم، تورات را كه پيش از من بوده، تصديق میکنم و به پيامبرى كه بعد از من می آيد و نامش «احمد » است، مژده می دهم. » در تورات: 14« خداوند به موسي فرمود: روز مرگت نزديک شده است. يوشع را فراخوان و در خيمه ملاقات حاضر شويد تا به او وصيت کنم. پس موسي و يوشع آمده و در خيمه ملاقات حاضر شدند... »(کتاب مقدس: تثنيه - اصحاح 31 ) در تورات: 1« و چون زمان مرگ داود نزديک می شد، سليمان این گونه به پسرش وصيت کرد: 2 من به راه تمامي اهل زمين می روم. پس قوي و دلير باش 3 و آنچه را پروردگار و خدايت می گوید، نگاه دار. درراه های او گام بردار و فرایض و فرما ن ها و قوانين و شهادات او را هما ن گونه که در تورات موسي نوشته شده است، حفظ کن تا در هر کاري که می کنی و به هر جا که می روی، کامياب شوي. »( کتاب مقدس: پادشاهان اول - اصحاح 2) موسي (ع) هنگام مرگش عهد کرده است که به خلیفه اش يوشع (ع) وصيت نمايد و به واسطه آن شناخته می شود. همچنين داود (ع) هنگام مرگش، خلیفه اش سليمان (ع) را به وصيت اختصاص داده است که به واسطه آن شناخته می شود؛ دقيقاً همان طور که اندکي قبل در قرآن شنيديم. در انجيل، عيسي فرمود: 18« من نيز می گویم که تويي پطرس و بر اين صخره کليساي خود را بنا می کنم و دروازه های هاويه بر آن استيلا نخواهد يافت. 19 کليدهاي پادشاهي آسمان را به او می دهم. آنچه بر زمين ببندي، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمين بگشايي، در آسمان گشوده خواهد شد و آنچه در زمين بگشايي در آسمان گشوده خواهد شد. »(کتاب مقدس: متي - اصحاح 16 ) به سمعان پطرس فرمود: 15« اي سمعان بن يونا آيا مرا بيشتر از این ها دوست داري؟ به او عرض کرد: بله اي پروردگار، تو می دانی که من تو را دوست دارم. به او عرض کرد: گوسفندانم را چوپاني کن... » و سه مرتبه، آن را تکرار کرد.( کتاب مقدس: اعمال رسولان - اصحاح 21 ) روشن است که عيسي (ع) فقط به پطرس، کليدهاي ملکوت آسمان را می دهد. به چه خاطر؟ و چرا فقط به او به مراقبت از گوسفندانش «اتباعش » سه مرتبه وصيت می کند؟ پاسخ اين است که ايشان وصي او پس از اوست. بنابراين اين معرفي و وصيت در محضر شاگردانش به اوست تا بدانند که پس از ايشان لازم است که از او دنباله روی کنند. همچنين بشارت ايشان به مُعزّي (تسلّي دهنده) در آخرالزمان و همه سخنان ايشان در مورد ویژگی ها و روزگار ايشان، فقط عمل ايشان به سنت الهي است. با علم موسي (ع) شناخته شده است: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين » (قصص « 14) چون به توانایي ]جسمى و عقلى[ خود رسيد و رشد و كمال يافت، به او حكمت و دانش داديم؛ و اين گونه ن كيوكاران را پاداش می دهيم. » و عيسي (ع): «وَ لَمَّا جاءَ عيس ى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لیِبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فيهِ فَاتَّقُوا اللَّه وَ أَطيعُون » (زخرف « 63) و هنگامى كه عيسى دلايل روشن آورد، گفت: به راستی من براى شما حكمت آوردم تا براى شما ]حكم[ برخى ]از عقايد و احكام[ را كه در آن اختلاف می کنيد بيان كنم؛ بنابراين از خدا پروا كنيد و از من اطاعت نما ييد. » و محمد (ص): «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْامِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين » (جمعه « 2) اوست كه در ميان مردم بی سواد، پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را ]از آلودگی هاى فكرى و روحى[ پاكشان كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد، آنان قطعاً پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند. » و همچنين همه فرستادگان خداوند. اين در قرآن است و هر فردي به تورات و انجيل نيز مراجعه کند، حکمت و علم فرستادگان را در آن می یابد که خداوند سبحان آن را به شکل روشن به آنان اختصاص داده است. اما دعوت آنان به حاکميت خداوند و ترک حاکميت مردم، همه کتاب های اديان نيز از آن پُر است. 5/اهلیت ها و آمادگی های فرستادگان: همه مردم در نسبت داشتن آنان به پروردگارشان، مساوي هستند. همگي آنان بندگان و آفريدگان اويند. کليني به سندش از سکوني نقل کرده است: امام صادق (ع) فرمود: رسول الله (ص) فرمود: «آفريدگان خانواده خداوند هستند. دوست داشتنی ترین آفريده نزد خداوند، فردي است که به خانواده خداوند سود برساند و به خانواد های خوشحالي وارد نمايد. »( کافي - شيخ کليني: ج 2 ص 164 ح 6) از جلوه های مهرباني خداوند سبحان به آفريدگان و بندگانش، فرستادن فرستادگان براي آنان است. به رغم اينکه خداوند سبحان از کاري که انجام می دهد، مورد پرسش قرار نمی گیرد. خداوند متعال فرمود: «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُو ن » (انبيا « 23) خدا از آنچه انجام می دهد، بازخواست نمی شود و آنان ]در برابر خدا[ بازخواست خواهند شد. » علاوه بر اينکه خداوند سبحان نسبت به هر چيزي آگاهي دارد و به اندازه وزن ذرّه ای از او پوشيده نيست. خداوند متعال فرمود: «عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْارْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين » (سبا 3) «داناى غيب است، حتماً بر شما خواهد آمد؛ در آسما ن ها و زمين، هم وزن ذرّ هاى از او پوشيده نيست و نه كوچک تر از آن و نه بزر گتر از آن هست مگر اينكه در كتابى روشن ]ثبت[ است. » همچنين به رغم اينکه سود فرستادن به خود آفريدگان بازمی گردد. خداوند متعال فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللِّ وَ اللُّه هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ » (فاطر « 15) اى مردم! شما ييد نيازمندان به خدا و فقط خدا بی نياز و ستوده است. » ولي هيچ زماني انتخاب فرستادگان توسط او از بين آفريدگانش، بدون حکمت نبوده است که براي آفريدگانش روشن کرده باشد. خداوند سبحان در هر چيزي عادل است. بلکه با آفريدگانش درنهایت نيکوکاري است. مخصوصاً در مورد انسان، همه مردم را به يک صورت آفريده است و آنان را با يک اهليت آماده کرده است که همان شناخت همه نام های خداوند سبحان است و در آنان قابليت رسيدن به مرتبه «انسان کامل » را به امانت گذاشته است. ولي متأسفانه عده اندکي از پروردگارش تشکر می کند و ب هصورت عملي از اهليت معرفتي استفاده م یکند. خداوند آن را صِرف يک قابليتي قرار نداد که از آن حساب بِکشد و بر اساس آن سرزنش نمايد. بسياري از آنان در اين اهليت معرفتي کوتاهي نمودند و از مرتبه «انسان کامل » بسيار دور شدند؛ و سخن خداوند متعال با اين افراد همراه است: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللِّه وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرين » (زمر «56 ) تا مبادا كسى بگويد: دريغ و افسوس بر اهمال كارى و تقصيرى كه درباره خدا كردم و بی ترديد ]نسبت به احكام الهى و آيات ربّانى[ از مسخره كنندگان بودم. » حتي چه بسا بسياري از آنان حتي انسانيت خود را رها می کند و شکل ديگري را انتخاب می کند که بر اساس آن محشور شود. سدير صيرفي می گوید: در عرفات با (امام) صادق (ع) بودم. حج گذاران را ديدم و صداها را شنيدم و از آن نشانه ای گرفتم و با خودم گفتم: آيا همه این ها در گمراهي هستند؟ (امام) صادق (ع) مرا صدا زد: دقت کن. دقت کردم و همه آنان ميمون و خوک بودند.(مدينة المعاجز - سيد هاشم بحراني: ج 6 ص 113 ) درهرحال، به طورکلی برگزيدن فرستادگان توسط خداوند سبحان، نتيجه جديّت و تلاش آنان در به دست آوردن بزرگ ترین نسبتي است که امکان دارد و بر اساس آن آفريده شدند؛ همان اهليت الهي که آنان را به درجه «انسان کامل » نزديک می کند، هما ن طور که بعداً روشن می شود. به ميزاني که شناخت بزر گتر باشد، قطعاً در بهای اخلاص و صبر و يقين که به دنبال آن است، بزر گتر است. به همين خاطر خداوند متعال فرمود: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون » (سجده « 24) و برخى از آنان را چون ]در برابر مشكلات، سختی ها و حادثه هاى تلخ و شيرين[ صبر كردند و همواره به آيات ما يقين داشتند، پيشوايانى قراردادیم كه به فرمان ما مردم را[ هدايت[ می کردند. » بنابراين مسئله برگزيدن فرستادگان الهي، جايزه رايگاني نیست که به فرستادگانش داده شده است و به شناخت بنده ارتباط دارد که درج های از اخلاصي را به دنبال دارد که ب هسوی پروردگار بالابرده م یشود و به طبيعت حال در برابرش توفيقي است که از سوي خداوند سبحان بر بنده فرستاده م یشود. عصمتي که همه فرستادگان الهي به آن موصوف م یشوند، فقط تعبير ديگري از اين ارتباطي است که بين اخلاص و توفيق است. ارتباطي که از شناختي سرچشمه می گیرد که سينه فرستاده الهي آن را در بردارد. شيخ صدوق با سندش روايت می کند: حسين اشقر برايم روايت کرده است که گفت: به هشام بن حکم گفتم: معناي سخن شما: «امام فقط معصوم است » چيست؟ گفت: از امام صادق (ع) در اين مورد پرسيدم. ايشان فرمود: معصوم فردي است که از همه حرام های خداوند، به واسطه خداوند دوري می کند. خداوند تبارک وتعالی فرمود: «هر فردي به خداوند چنگ بزند، قطعاً به راه مستقيم هدایت شده است. »( معاني الاخبار - شيخ صدوق: ص 132 ) منظور از آن اين است که معصوم، مردم را از حق بيرون نمی آورد و آنان را اصلاً وارد باطل نمی کند. به اين خاطر که فرستادگان خداوند معصوم هستند، اين يعني دنباله روی از آ نها، ضامن نجات انسان و باقي بودن آن به عنوان انسان حقيقي می باشد. اين مسئله ای است که ان شاء الله تعالي، در بحث های آينده به آن می پردازیم. الآن آغاز به اولين نقطه بحث-که در مورد شناخت علت حقيقي فرستادن فرستادگان است- می نماییم. اين بحث در مورد مسئله ای است که می تواند هدف از فرستادن باشد. قسمت پنجم: ادله نظریه شوری نص اول: قول خداوند متعال: ( وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون )( و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز بر پا كرده اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آن چه روزي شان داده ايم انفاق م كىنند)( شوري: 38 ) عده اي از بحوث ومناقشات حول اين نص را بيان مي کنيم بحث ومناقشه اول:اين آيه شريفه و آيات پس از آن به بيان صفات جامعه نمونه می پردازد و اين جامعه نمونه و ايده آل را با صفات متعددي وصف می کند خداوند ميفرمايد :( و آ نچه به شما عطا شده زندگى دنياست و آن چه نزد خداست براى كسان که ايمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل مي کنند بهتر و پايدارتر است*همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب ميورزند و هنگامي که خشمگين مي شوند درمی گذرند* و كسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز برپا كرده اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آن چه روزيشان داده ايم انفاق می کنند *و كسان که هرگاه ستمي به آن ها رسد يارى می جويند) (شوري: 36 - 39 ) آيات فوق بيانگر جلوه و ظاهري است که جامعه اسلامي را از ساير جوامع متمايز نموده وبيان گر اهداف وآداب اسلامي که به ايمان و حس نتوکل به خدا و اجتناب کبائر و فواحش و عفو و بخشش واستجابت امر پروردگارشان و احياء نماز و رد بغي و دشمني مزين شده همچنين شأن آنان مشورت با يکديگر در امور زندگي براساس حدود شرعي که خداوند متعال آنان را برايشان ترسيم نموده است . آيا مي توان با اين آيه برتنصيب خليفه واجب الطاعه برمردم استدلال نمود ،خليف هاي که خروج و سرپيچي از دستور او خروج از طاعت خداوند متعال است و آيه از اين امر به دور و غريب مي باشد. اين همان چيزي است که به اهل تسنن مي گو ييم در آيه اشاره به اين است که آنان اهل رشد و اصابت واقع هستند. و در استخراج و کسب تصميم و رأي درست مبادرت به مشورت و به عقول ديگران مراجعه م يکنند و کسي که مشورت کند عقول ديگران را به عقل خود اضافه م يکند و تجربه هايشان را به تجارب خود مي افزايد و آيه شريفه به اين معني است مي فرمايد:(به سخن گوشفرا می دهند و بهترين آن را پيروى می کنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان )( الزمر 18 ) از اين سو همه مفسرين و غير آن ها درمورد اين آيه هم نظر مي باشند که آيه شريفه بر استحباب مشورت بين مردم درباره امر مهمي که پيش آيد و راهنمايي جستن به عقول ديگران و آراء مفيد و مؤثرشان که در بُعد اجتماعي با يکديگر در ارتباط می باشند از اين سو مشورت فريضة مطلقي از جانب خداوند در همه امور نمي باشد و در اين آيه دليلي بر مشورت در اختيار خليفه اي که طاعت او از جانب خدا واجب شده بيان نشده است . ابن عبدالبر ميگويد: ( ابوعمر درمورد اين خبر وآن چه که در باب مشورت درامورشان آمده وآن چه که خداوند درمشورت در برخي امور آورده می گويد:رسول خدا(ص) درجنگ ها با صحابه خود مشورت می نمود وآراءشان را به کار می برد تا به ايشان اقتدا شود از باب اين که فرمانده مراقب لشکريان خود باشد و آنان را به سوي شکست و هلاکت سوق ندهد و به يکي از فرماندهان وصيت می نمود به ايشان می گفت:همانند تاجر زيرک و هوشيار باش هرگز به دنبال تجارت و سود نباشد مگر اين که ابتدا از ميزان سرمايه و رأس مال خود آگاه باشد) ( استذکار:ج 5 ص 18 ) الثعالبي می گويد: ( در مورد قول خداوند: الذين استجابو .... در آن هرکس را که به خدا ايمان آورده و شرعش را قبول کرده باشد را مدح نموده همچنين خداوند قومي را که در امورشان مشورت مي کنند را مدح فرموده است زيرا که در آن کلمه وحدت کلمه دوستي و همبستگي و ياري بر خير حاصل ميشود و درحديث آمده: هيچ قومي باهم در امري مشورت نکردند مگر اين که به بهترين رأي و نظر در مورد آن امر هدايت شوند) همچنين ابن کثير می گويد: ( و امرشان بين آن ها شوري می باشد به اين معني است که هيچ امري به مرحله اجراء نمی گذارند مگر اي نکه در مورد آن به مشورت بنشينند تا با آراء و نظراتشان به همديگر ياري برسانند همانند جنگ ها و آن چه در آ نها حاصل شد همانگونه که خداوند متعال فرمود:( وشاورهم في الامر) و به همين خاطر آن حضرت در جنگ ها با آنان مشورت می کرد تا بدي نوسيله به آنان آرامش و طيب قلب بدهد . )( تفسيرابن کثير ج 4 ص 127 ) تکامل سنت الهی خداوند متعال می فرماید: «وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً * أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللُّ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً * وَجَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُورا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً * وَاللُّ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتاً » ( سوره ی نوح، آیات ۱۴ تا ۱۷)( و شما را در حالت های مختلف بیافرید * آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید؟ * و ماه را روشنی آنها، و خورشید را چراغشان گردانید؟ * و خدا شما را چون نباتی از زمین برویانید). «وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً » طَوْر: به معنای حال و وضعیت متمایز و متکامل است. در زبان عربی «کوه » را به دلیل ارتفاع و بالا بودن نسبت به محیط اطرافش «طُور » نیز می گویند. پرنده را به این دلیل در زبان عربی «طائر » ( جمع آن «طَیر » است) می نامند که برخوردار از ابزاری است که می تواند با آن اوج بگیرد و نسبت به محیطش بالا برود و از دیگران متمایز گردد. این ابزار همان بال های پرنده ها می باشد. «اَطْوار » یعنی حالات متمایز و متکامل و بر این اساس معنای «وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً » چنین است: خدا شما را در گذشته ای که محقق گشت و به پایان رسید( یعنی خلقت شما با شرایط گوناگون و متکامل، در گذشته محقق شده و پایان پذیرفته است. در اینجا منظور از اطوار، همان اطوار ترقی و تکامل جسمانی است که قبل از فرود آوردن روح آدم)ع( به این عالم و پیوستن به جسمش صورت گرفته است.(، خلق کرده است و شما از مراحل متعدد، متمایز و در حال تکامل عبور کردید؛ این همان گوناگون یهای جسمانی رو به تکاملِ فزاینده است که از آن عبور کرده ایم تا در نهایت به این جسمی که از یک ابزار فوق العاده هوشمند برخوردار است، رسید هایم. در نتیجه این جسم شایستگی متصل شدن به نفْس آدم)ع( را پیدا کرده است. البته هیچ مانعی وجود ندارد که مراحل رشد و تکامل، طی میلیاردها سال صورت پذیرفته باشد تا سرانجام به جسم و بدنی رسیده باشد که برای نزول نفس آدم)ع( و منتشر شدنش در فردی از آن گروه در حالی که در رحم مادرش بوده است، شایستگی پیدا کرده باشد. «أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللُّ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً « :» أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ » یعنی اگر می خواهید بدانید که چگونه شما را در مراحل مختلف آفریدیم، بدانید که این موضوع همانند موضوع آسمان ها است. بنابراین اگر ما پیش از این متوجه مفهوم «اطوار » نشده باشیم، درمی یابیم که این موضوع کاملاً مشابه وضعیت آسمان های هفتگانه است که برخی از آنها بر برخی دیگر برتری دارند و برخی از برخی دیگر برتر و مترق تر است. بنابراین آیه ی فوق ما را به همان نتیجه ی قبلی می رساند؛ اینکه جسم آدمی از مراحل پیشرفت و ترقی گذر کرده است؛ همان طور که آسما ن ها نیز با مراحل تکامل و ترقی، درجه بندی شده اند. «وَاللُهّ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتاً »: فکر می کنم این آیه به دلیل واضح بودن بسیارش، بی نیاز از هر شرح و تفسیری باشد. آیه بیانگر آن است که شما دانه ای هستید که در این زمین کاشته شده و سپس رشد کرده و ثمر داده است. خداوند شما را همچون گیاه رویانید. گیاه به یک باره و بی درنگ به بار نمی نشیند؛ بلکه مراحل تکامل و پیشرفت را طی می کند. در ابتدا بذری کوچک است که در زمین کاشته و با آب سیراب می شود. سپس از مجموعه ی دانه، زمین و آب، جوانه ای می روید. این جوانه به تدریج بزر گتر و کامل تر می شود و از مرحله ای به مرحله ی دیگر گذر می کند، تا کامل شود و شروع به ثمردهی کند. این همان چیزی است که در مورد شما نیز مصداق دارد. نقشه ی ژنتیکی خدا، در این زمین کاشته شده و رشد کرده تا به فرجام و هدف خود رسیده است. به خواست خدا بیان خواهم کرد که چگونه این نقشه دلیل روشنی بر وجود خداوند سبحانه و متعال می باشد و در نتیجه نظری هی تکامل نیز دلیلی بر وجود خداوند سبحان است، و نه بر عکس. خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللُّه أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ »( سوره ی مؤمنون، آیات ۱۲ تا ۱۴ )هر آینه ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم * سپس او را نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم. * آن گاه از آن نطفه، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون، پاره گوشتی، و از آن پاره گوشت، استخوان ها آفریدیم و استخوان ها را با گوشت پوشانیدیم، بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان). و نیز: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ » ( سوره ی سجده، آیات ۷ و ۸.)( آن که هر چه را آفرید به نیکوترین وجه آفرید و خلقت انسان را از گِل آغاز کرد * سپس نسل او را از عصاره ی آبی بی مقدار پدید آورد). سُلاله (عصاره، خلاصه) یعنی مجموع های است برگزیده و استخراج شده از غیرِ آن، به جهت برتری و مزیت آن بر دیگرانی که از آن استخراج گشته است. معنای این سخن خدای متعال که «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ » این است که اولین انسان زمینی، از یک گروه ویژه و ممتاز (سلاله) خلق شده است و انتهای زنجیره ی این «سُلاله » به گِل می رسد «سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ .» خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ اللَّه اِصْطَفَی آدَم وَنُوحًا وَآل إِبْرَاهِيم وَآل عِمْرَان عَلَی الْعَالَمِينَ »( سوره ی آل عمران، آیه ی ۳۳.)( خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عِمران را بر جهانیان برتری داد(. «إِنَّ اللََّ اصْطَفَی آدَم » از آنجا که آدم)ع( انسان نخستین در آسمان اول است، صحیح نیست که گفته شود: نفْس وی برگزیده شده است؛ زیرا گزینش )اصطفاء( حتماً باید از بین یک گروه و یک مجموعه صورت پذیرد و این گزینش فقط بر جسم زمینی که نفس آدم)ع( به آن متصل شده است، انطباق دارد. این به آن معنا است که آفرید ههای زمینیِ دیگری نیز وجود داشته اند و خداوند جسم آدم را از این انسان نماها گزینش کرده است. گزینش فقط از بین همجن سها و همسا نها صورت می پذیرد و آدم از نظر جسمانی، شبیه کسانی بود که بین آنان متولد شده بود و از نظر نفْس انسانی، اولین نفسی بود که بین آنها منتشر گردید. به این ترتیب این سخن خداوند که آدم را از میانشان برگزید، صادق م یشود. اما این گفته که آدم از میان دیگر مخلوقات برگزیده شد، سخنی نادرست است. چه معنا دارد که بگویی من یک انسان را از بین گروهی از حیوانات درنده، گاو، الاغ و غیره انتخاب کرد هام؟! آیا این کلام معنا و مفهومی دارد؟ و آیا یک حکیم چنین سخنی م یگوید؟! خداوند متعال می فرماید: «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْارْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَ يُؤْمِنُونَ »(سوره ی انبیاء، آیه ی )( آیا کافران نمی دانند که آسمان ها و زمین بسته بودند، ما آنها را گشودیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم؟ چرا ایمان نمی آورند؟) در این آیه منظور از کلمه ی آب در خصوص کل هستی و کائنات، همان آب شناخته شده H2O) )که ما بر روی زمین می شناسیم نیست، و من این موضوع را پیشتر توضیح داده ام. اما فقط در خصوص زندگی زمینی جسمانی، معنای آیه آن است که حیات بر روی زمین از آب زمینی آغاز شده است «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء » و این به روشنی نشان می دهد که ابتدای حیات زمینی از آب زمینی بوده است. آیه بیانگر آن است که بذر اولیه ی حیات از یک اکوسیستم آبی و ذرات خاک ( یا مواد شیمیایی) موجود در آن به وجود آمده است؛ و این کاملاً با نظریه ی تکامل موافق می باشد. البته ادامه ی حیات بر زمین، از این محیط آبی و محتویات آن ناشی نشده است. آری، می توان گفت که استمرار و ادامه ی حیات، در آب یا به واسطه ی آب بوده است ولی نه صرفاً از آب. زندگی و حیاتی که از آب و خاک موجود در آن خارج شده، فقط همان حیات اولیه بوده است. کتاب توهم الحاد امر سجود اول و توحید ما در نمازهای روزانه مان برای خدا سجده می گزاریم؛ این چیزی است که هم هی ما می دانیم و در مورد آن اختلافی نداریم. همچنین ایمان داریم به این که فرشتگان برای آدم سجده کردند، و نیز ایمان داریم که یعقوب پیامبر به همراه همسر و فرزندانش بر پیامبر خدا یوسف(ع) سجده نمودند. کسی که واقعاً به دنبال نجات است، نباید از این مساله غفلت ورزد وگرنه از روی عمد و قصد، دینش را دستخوش تباهی و ضایع شدن قرار داده است، زیرا این مساله بی نهایت مهم و خطیر می باشد، چرا که سجودی که امروزه در اذهان وجود دارد این است که برای غیر خدا جایز نمی باشد، و چه بسا احیاناً کسی که چنین کاری انجام دهد، از سوی عده ی پرشماری که در پی خِرَد و تعقل نیستند، به شرک و کفر متهم شود. این در حالی است که ما به روشنی می بینیم سجده برای فرشتگان و حضرت یعقوب(ع) حاصل شد در حالی که اینها همگی معصوم هستند و خطا و گناهی از آنها سرنمی زند. این سجده گزاری به دستور خداوند بوده است و لذا نمی توان به دلیل ناتوانی از فهم و درک آن، از کنار چنین موضوع مهمی بی توجه و با سهل انگاری عبور کرد، هما نگونه که خیلی ها چنین کرده اند! انسانی که در پی حق و حقیقت است، باید همه ی چیزِهای مربوط به دین خدا را بداند و درک کند زیرا خداوند سبحان عملی انجام نداده یا از چیزی یاد ننموده است، که ما آن را این گونه مرور کنیم بدون این که آن را بفهمیم یا از حکمت موجود در آن مطلع شویم. در واقع این سجده گزاری ما را پیش روی حقیقتی آشکار قرار می دهد: خداوند سبحانی که به خلقش فرموده است: «برای من سجده کنید، چون من خدا و پروردگار شما هستم »، همان خدا به آنها گفته: «بر آدم سجده کنید » و «بر یوسف(ع) سجده کنید ». این مسئله در نهایت اهمیت است و باید به دقت فهمیده شود زیرا سجود، غایت تذلّل و فروتنیِ سجد هگر می باشد و نیاز سجده کننده و بی نیازی مسجود ( سجده شونده) از او را نشان می دهد، و لذا آشکارا «تألّه » ( روی آوردن) سجده کننده برای سجده شده و اعتراف او به ربوبیّتش را روایت می کند. اگر این موضوع را به صورت سؤال مطرح کنیم و بگوییم: سجده گزاری ما برای خدا نشان دهند هی نهایت تذلّلی است که ما می توانیم انجام دهیم، تا ما نیاز و حاجت خود را که به این معنی است که به او روی می آوریم تا تکمیل مان کند و به ربوبیّت او اعتراف می کنیم و این که او کامل کننده ی ما است، بیان کنیم، حال این پرسش پیش می آید که: سجده ی فرشتگان بر آدم به چه معنا است؟ و سجده ی یعقوب برای یوسف(ع) چه معنایی داشته است؟ آیا موضوع، همان است یا در اینجا فرق می کند؟ واقعیت آن است که موضوع همان است که بوده و در چیزی که دالّ بر سجده ی سجد هگزار بر مسجود است، تغییری حاصل نگشته است. سجده، همان است و سجده گزار همان، آری (فقط) «مسجود له » یعنی کسی که به او سجده می شود، تغییر کرده است: به عنوان مثال یعقوب برای خدا سجده کرده و برای یوسف (نیز) سجده گزارده است، بنابراین تنها چیزی که تغییر کرده «مسجود له » است. همچنین بین دلالت و مفهوم سجده ی اول با سجده ی دوم تفاوتی وجود ندارد. اگر سجد هی اول بر تألّه (روی کردن) یعقوب و اقرار او به ربوبیّت «مسجود له » دلالت دارد، سجده ی دوم وی نیز بر همین منوال بوده است. لذا این سجده گزاری به طور کاملاً آشکاری نشان می دهد که خدای سبحان می خواهد بگوید: من با این شناخته می شوم و کسی که می خواهد لاهوت مرا بشناسد، باید این را بشناسد و کسی که می خواهد ربوبیّت مرا بشناسد، باید این را بشناسد. در حقیقت چنین چیزی نعمت بزرگی است که من عظمت آن را قبلاً بیان داشت ه ام، آنگاه که گفتم: شناخت رحمت مطلق برای ما غیرممکن است ولی می توانیم با شناخت رحمتی که نزدیک به رحمت مطلق است، نسبت به آن معرفت پیدا کنیم. هر چه این رحمت به رحمت مطلق نزدیکتر باشد، معرفت ما عظیم تر خواهد بود. از این رو بزرگترین نعمت بر خلق، جانشینان خدا بر زمنیش هستند، زیرا خداوند به وسیله ی آنها شناخته و به یگانگی پرستش می شود. از امام رضا(ع) درباره ی چگونگی زیارت انبیا و اوصیا(ع) چنین روایت شده است: «السَّلامُ عَلَى أَوْلِيَاءِ اللهِ وَ أَصْفِيَائِهِ السَّلامُ عَلَى أُمَنَاءِ اللهِ وَ أَحِبَّائِهِ السَّلامُ عَلَى أَنْصَارِ اللهِ وَ خُلَفَائِهِ السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ السَّلامُ عَلَى مَسَاكِنِ ذِكْرِ اللهِ السَّلامُ عَلَى مُظْهِرِي أَمْرِ اللهِ وَ نَهْيِهِ السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللهِ السَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضَاةِ اللهِ السَّلامُ عَلَى الْمُخْلِصِينَ فِي طَاعَةِ اللهِ السَّلامُ عَلَى الْادِلاءِ عَلَى اللهِ السَّلامُ عَلَى الذَّينَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالىَ اللهَ وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَى اللهَ، وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ وَ مَنِ اعْتصَمَ بهِمْ فقَدِ اعْتصَمَ باِلله وَ مَنْ تخَلىَّ منِهْمْ فقَدْ تخَلىَّ منِ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ أشُهِدُ الله أنَيِّ سِلمْ لمِنْ سَالمَتمُ وَ حَرْبٌ لمِنْ حَارَبتْمُ مُؤْمنِ بسِرِّكُمْ وَ عَلانيِتَكِمْ مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الْانْسِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللهِ مِنْهُمْ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه »(من لا یحضره الخطیب: ج 2 ص 608 و این زیارت در کافی، التهذیب و کامل الزیارة موجود می باشد.) «سلام بر اولیای خدا و برگزیدگانش، سلام بر امینان خدا و دوستانش، سلام بر یاران خدا و خلیفگانش، سلام بر جایگاه های معرفت خدا، سلام بر خانه های ذکر خدا، سلام بر آشکارکنندگان امر و نهی خدا، سلام بر دعوت کنندگان به سوی خدا، سلام بر استقراریافتگان در عرصه ی رضایت خدا، سلام بر مخلصان در طاعت خدا، سلام بر راهنمایان به سوی خدا، سلام بر آنان که هر که دوستشان داشته باشد خدا را دوست داشته است و هر که دشمنشان داشته باشد خدا را دشمن داشته است، و هر که آنان را شناخت خدا را شناخته و هر که آنان را نشناخت خدا را نشناخته است، و هر که به آنان چنگ زند در حقیقت به خدا چنگ زده و هر که آنان را ترک گوید خدای عزّوجلّ را ترک گفته است، و خدا را گواه می گیرم که من در صلحم با هر که شما با او در صلح هستید، و در جنگم با هر که شما با او در جنگید. به پنهان و آشکار شما ایمان دارم و اختیار همه ی این امور را واگذارنده به شمایم. خداوند دشمن خاندان محمد را از جن و انس لعنت کند، از ایشان به جانب خدا بیزاری می جویم، و درود خدا بر محمد و خاندانش .» ازاین رو، خداوند آنها را «نعیم » نام نهاده است: «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ » (تکاثر: 8.)( که در آن روز شما از نعمت بازخواست خواهید شد). فرشتگان این نعمت را شناختند، آنگاه که آدم ایشان را نسبت به آنچه در موردش جهل داشتند باخبر ساخت: «قال انبئهم باسمائهم » ( گفت آنها را از نام هایشان آگاه کن)؛ یعنی آنها را به خدا و اسما الهی آگاه ساز؛ بنابراین آدم راهی بود برای آموزش فرشتگان که آنها از طریق او حقایق اسما را شناختند و دریافتند. آنچه آدم به آنها آموخت، حقایق بود و نه الفاظ و معانی؛ و فرشتگان پس از آن که اسما را از آدم فرا گرفتند، دانستند که آفریده شدن آدم نعمتی است که خداوند این نعمت را به آنها ارزانی فرموده است. به عنوان مثال، فرشته ای که از رحمت آفریده شده بود به مقدار (ظرفیت) خودش، رحمت مطلق را می شناخت اما هنگامی که آدم(ع) که رحمت به صورتی بزرگتر و نزدیکتر به رحمت مطلق در او تجلی یافت، خلق شد، این فرشته با شناخت ناتوانی خود از دستیابی به معرفت رحمت مطلق، حقیقت رحمت مطلق را دریافت.