نشريه زمان ظهور شماره 19
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد " سه شنبه 11 آبان ماه 1395/ 1صفر 1438/ 1 نوامبر 2016/شماره 19 / 4 صفحه سخن سردبیر ناامیدی رسولان اهل بیت (ع) چنین می فرمایند: (كلّ ما كان في بني اسرائيل كيون في هذه الاُمّة مثله ...) مختصر بصائر الدرجات ص 408 هر آنچه بر بنی اسرائیل اتفاق افتاد در این امت نیز مانند همان اتفاق خواهد افتاد... همچنین امام باقر (ع) می فرماید: إنّ أمرنا هذا مستور مقنّع بالميثاق، من هتكه أذلّه الله. مختصر بصائر الدرجات ص 338 همانا که امر ما پوشیده و راز است و با میثاق پوشیده شده است، هر کس که این امر را فاش کند خداوند وی را ذلیل کند. از مهم ترین امتحانات و تفرق و تشتت امت در زمان ظهور حجت اسرار اهل بیت (ع) در مورد مسئله ی قائم (ع) و شناخت اوست تا جایی که علی (ع) فرمود:(ای وا اسفا بر شیعیانم از کارهایشان، بعد از آن همه دوستی و عطوفت نسبت به هم امروزی، بعد از من چگونه گروهی از آنان گروهی دیگر را خوار و ذلیل می نماید، آنان که فردا از اصل خویش دور خواهند گشت و به فرع خواهند گرایید و منتظر فرج و گشایش از غیر جای آن خواهند شد، هر حزب از آن ها به شاخه نزدیکی و همراه آن به هر سو م یروند، ... پس بدانید که اگر شما از طالع مشرق پیروی کنید همانا شما را در راه هایی که پیامبر (ص) مقرر نموده راهبری خواهد نمود، همانا با اوست که از کوری و ناشنوایی و و لال بودن مداوا خواهید شد و سختی طلب و جستجو بر شما آسان خواهد نمود ...) امام رضا (ع) نیز می فرماید: (... اگر آنچه را که می خواهید به شما بدهیم، برای شما موجب شر و بدی شده و موجب سر بریدن صاحب این امر خواهد گردید). بحار الأنوار: ج 52 ص 110 امام صادق (ع) نیز می فرمایند: (اگر پرچم حق بر افراشته شود اهل مشرق و مغرب آن را لعن خواهند نمود، می دانی چرا؟ گفتم: نه فرمودند: به سبب آنچه مردم از اهل بیت او قبل از خروجش دیده اند!) غيبة النعماني: ص 308 . باعث تأسف است که هر گروه از مردم می خواهند که امام زمان (ع) همان گونه که خود می خواهند و با نقشه ای که در ذهن دارند قیام خود را شروع کنند مگر می شود که امام معصوم از طریقی بیاید که پیروان ایشان آن را مقرر نموده اند؟! (كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ) و اگر امام به شکل دیگر تشریف بیاورند مردم همانی را که به پبامبران قبل گفته بودند را خواهند گفت: (قَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ)(الزخرف: 31 ). امام صادق (ع) فرمود: اگر قائم به پا خیزد مردم را به اسلامی جدید و امری که از مرده پوشیده شده هدایت خواهد نمود و قائم را به این علت مهدی نام نهادندکه مردم را به امری مستور مانده هدایت می کند و علت نام گذاری وی به قائم قیام به حق می باشد بشارة الإسلام: ص 232 نقلاً عن الإرشاد للمفيد. جابر الجعفي روایت می کند: امام باقر (ع) به من فرمود: (ای جابر، همانا بنی عباس پرچمی خواهند داشت و دیگران نیز پرچم هایی. برحذر باش! تا این که مردی از فرزندان حسین (ع) را ببینی که میان رکن و مقام برای او بیعت گرفته می شود، سلاح رسول خدا و کلاه خود و زره ایشان را همراه خواهد داشت...) رسول الله (ص) فرموده اند: (... تا آن زمان که خداوند برای پرچم ما گشایش ایجاد کند که از مشرق می آید، هرکس که آن را یاری کند همانا یاری شود و پیروز می شود و هر کس از آن سرپیچی کند و دوری کند همانا او نیز سرافکنده می گردد و به خود واگذارده می شود، بعد از آن مردی از خاندانم که اسم او هم نام من و خلق و خوی او مانندخلق و خوی من است خروج خواهد کرد). امام باقر (ع) فرموده اند: (در میان پرچم ها، هدای تگرتر از پرچم یمانی نخواهد بود، چرا که پرچمش، پرچم هدایت است و شما را به صاحب تان دعوت می کند، اگر وی خروج کند فروش اسلحه بر همه مردم و هر مسلمانی حرام م یگردد، اگر یمانی خروج کرد به سوی او بشتاب چرا که پرچم او پرچم هدایت است و هیچ مسلمانی حق سرپیچی از ایشان را ندارد و هر کس چنین کند همانا از اهل جهنم است؛ چرا که وی به سوی حق و راه مستقیم دعوت می کند) غيبة - محمد بن ابراهيم نعماني: ص 264 ، به امام ابی عبدالله (ع) گفته شد که با چه چیزی امام شناخته می شود فرمودند: (با وصیت ظاهر ...) کافی284/1 : (... نام او نام پیامبراست حتی اگر دچار اشکال شوید در عهد پیامبر (ص) و پرچم و سلاحش دچار مشکل و تردید نخواهید داشت). بحارالانوار 25 / 223 . وارثین...! مناظره امام رضا (ع) در مجلس مأمون، هنگامي که عده اي از علماي عراق و خراسان حاضر بودند و مأمون از آن ها سوال کرد معني اين آيه: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا)(فاطر: 32 ) «سپس اين كتاب را به بندگان خود كه {آنان را} برگزيده بوديم به ميراث داديم. چيست و وارثين در اين آيه چه کساني هستند؟ » علماء و دانشمنداني که در آن جا حاضر بودند گفتند مراد امت مسلمان مي باشد. مأمون رو به امام رضا (ع) کرد و گفت شما چه مي گويید، ابو الحسن؟ امام (ع) فرمود گفتارشان را تصديق نمي کنم، بلکه مي گويم: مراد خداوند، خاندان و اهل بيت پيامبر است. مأمون سوال کرد چرا تمام امت نيستند و تنها خاص به خاندان يا اهل بيت رسول اکرم (ص) مي باشد؟ امام فرمود (ع) اگر مراد از وارثين تمامي امت بودند، بايد تمام آن ها در بهشت قرار مي گرفتند، ولي خداوند در ادامه اين آيه مي فرمايد: (پس برخى از آنان بر خود ظلم کرده و برخى از ايشان ميانه رو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگام هستند و اين خود توفيق بزرگ است) سپس همه را وارد بهشت مي کند و فرمود ({در} بهشت هاى هميشگى {كه} به آ نجا خواهندآمد* فاطر 33 ) پس اين نشان مي دهد که آن هایي که وارد بهشت مي شوند آل رسول (ص) خاص هستند که وارد بهشت مي شوند و وارث کتاب مي باشند نه غير آن ها. و امام (ع) فرمودند: آن ها همان کساني هستند که خداوند در قرآن آن ها را وصف کرد و فرمود: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللُّهَ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)(الاحزاب: 33 ).(نقل از مسلم در صحيح با سند از عائشه: روزي رسول اکرم (ص) با عباي بدون مو به رنگ سياه خارج شد که حسن و حسين به سمت او آمدند و آن ها را وارد عباي خود کرد، سپس فاطمه نزد آن ها رسيد و او نيز داخل آن عبا شد، بعد از آن علي نيز وارد آن عبا شد و رسول اکرم (ص) آيه: (خدا فقط می خواهد آلودگى و رجس را از شما خاندان {پيامبر} بزدايد و شما را پاك و پا كیزه گرداند) را خواند (ج 7/ص 130 ، المستدرك: ج 3/ص 147 ، السنن الكبرى: ج2/ص 142 ، تحفة الأخوذي: ج 9/ص 49 )). خدا و فرستاده اش را فرمان بريد، خدا فقط مى خواهد رجس را از شما خاندان {پيامبر} بزدايد و شما را پاك و پا كیزه گرداند. آن ها همان کساني هستند که پيامبر درباره آن ها فرمود من در ميان شما دو چيز گرانبها، کتاب خدا و عترتم را به امانت باقي مي گذارم آن دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند و بنگريد که شما چگونه حق و جانشيني مرا در مورد ايشان به عمل مي آوريد، به آن ها چيزي را ياد ندهيد که از شما داناتر هستند. دانشمندان و علماء سوال کردند اي ابو الحسن! خاندان و آل رسول همان عترت هستند يا غير؟ امام (ع) فرمود آنان خاندان پيامبر هستند و نه غير. علماء گفتند: روايتي از پيامبر نقل شده که مي فرمايد امت من آل من (خاندان من) هستند؛ و با روايت مستند نقل شده که آل محمد امت او هستند. امام فرمود: بگويید ايا صدقه بر خاندان پيامبر حرام است؟ گفتند: آري! امام فرمود اين فرق خاندان پيامبر و امت او مي باشد واي بر شما بر کدام راه طي طريق مي کنید؛ و آيه (أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِينَ(احزاب: 5)(آيا به صرف اينكه شما قومى منحرفيد بايد قرآن را از شما باز داريم را خواند و فرمود نمي بينيد و نمي دانيد که ظاهر و مراد از وارثين در اين آيه افراد برگزيده مي باشند نه تمام مردم). گفتند اي ابو الحسن دليلت در اين مورد چيست؟/ امام فرمود از اين آيه که خداوند مي فرمايد: (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حدید: 26 )(در حقيقت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آنها نبوت و كتاب را قرار داديم از آنها {برخى} هدايت شدند ولى بسيارى از آنان بدكار و فاسق بودند)... پس وراثت کتاب و نور نبوت در هدايت يافتگان است نه بدکاران و فاسقان، آيا نشنيده ايد که نوح از خداوند تقاضا کرد و گفت (فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ)(هود: ۴۵)(پروردگارا پسرم ازخاندان من است و قطعاْ وعده تو راست است و تو بهترين داوران هستي). زيرا خداوند به او وعده داده بود که او و خاندانش را نجات خواهد داد و خداوند به نوح فرمود که اي نوح (او در حقيقت از خاندان تو نيست او عملي ناشايسته و غير صالح است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز می دهم كه مبادا از نادانان باشى). مامون سوال کرد آيا خداوند آل و خاندان رسول را بر سایر مردم برتري داده است؟ امام فرمود خداوند عزيز و جبار خاندان رسول را بر مردم در محکمات کتاب خويش بر ساير مردم برتري داده! مامون گفت در کجاي کتاب بدان اشاره شده است؟ امام فرمود در اين آيه (ِنَّ اللَّ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللُّ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)(آل عمران: 34 ) (به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است فرزندانى كه بعضى از آنان از {نسل} بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست)(و در آيه ديگري فرمود: (يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللُّ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا)(نساء: ۵۴)(بلكه به مردم براى آ نچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده (حسد) مى ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكی بزرگ بخشيديم). آنگاه خداوند کلام خويش را به مردم مومن خطاب مي کند و فرمود: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ) (نساء: 57 ) (اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را {نيز} اطاعت كنيد)) يعني کساني که وارث کتاب و حکمت هستند و نسبت به آن مورد حسد قرار گرفته اند آن هم در فرموده خداوند که مي فرمايند: (بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده (حسد) مى ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكی بزرگ بخشيديم)؛ و ملک عظيم همان اطاعت مردم از ايشان مي باشد. دانشمندان و علماء گفتند آيا خداوند اين خاندان برگزيده شده را در قرآن معرفي کرده است؟ امام فرمود برگزیده شدن را در ظاهر غير از باطن در دوازده جاي قرآن بيان کرده است! ادمه دارد... (تبارک الله احسن الخالقین ) (مبارک باد خدا! که برترين آفرينندگان است) ناچاريم در ابتدا بدانيم که خلق، کي مرتبه واحد و نمونه اي واحد نيست بلکه: 1-خلقي که از عدم ايجاد نمي شود بلکه از وجود، پديد مي آيد: مانند خلق جسماني که از مرتبه وجودي پایین تر به مرتبه وجودي بالاتر خلق شده, مانند آفرينش جسد آدم زميني از گِل و مانند آفرينش پرنده از گِل به وسیله عيسي (ع) و اين عمليات رفع از مرتبه جسماني جماد (گِل + آب) به مرتبه وجودي حيوان (آدم و پرنده) است و نيز رشد گياه، حيوان و انسان نيز از همين نوع است و در همه این ها، موجودات از مرتبه وجودي پایین تر به مرتبه وجودي بالاتر تحول مي یابند. آري گياه، گل و آب را تبديل به برگ و ساقه مي کند و حيوان، گياهان و غذاها را تبدیل به استخوان و گوشت و خون مي نمايد. و مثال از خلق نفسي، به معني ارتقاي نفس انساني است که آن نيز به معني رفع مرتبه وجودي به مرتبه وجودي بالاتر در عالم نفس مي باشد و در آنچه گذشت آن را روشن نمودم و آن مطلب اين است که نفس، مطابق با عمل انسان شکل مي گيرد و با عمل صالح بالا مي رود و با عمل بد سقوط مي کند و عمل در اينجا همان غذا يا سمي است که نفس آن را تناول مي کند و با آن ارتقا يا سقوط مي نمايد خداي متعال فرمود: (فَلْيَنظُرِ الْاِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ) (عبس : 24 ) (پس انسان بايد به طعام خود بنگرد). يعني بايد به علم خود بنگرد که آن را از کجا مي گيرد و به عمل خود از اين علم و معرفت بنگرد. علم طعام نفس است و عمل به اين علم يعني به کار گرفتن اين طعام تا غذايي براي نفس و سببي براي رشد و ارتقاء و پرواز آن باشد. 2-خلقي که از عدم پديد می آید و براي آنکه خلق از عدم به وجود بيايد نياز به دو چيز است: اول: امر يا وجود علمي يا براي توضيح بيشتر، آن را تصور يا نقشه در ذهن آنچه را که قصد خلق آن را داريم مي ناميم و به ناچار امر يا وجود علمي براي آن کس که همراهي با آفرينش را مي خواهد بايد ظاهر باشد، اگر خود صاحب امر يا صاحب وجود علمي نيست. دوم: قدرت و آنگاه که اين دو امر تحقق يافت، آشکار کردن امر يا وجود علمي در خارج از -عدم- نيستي تحقق مي يابد و يا آن چیزی که ما به آن خلق از عدم مي گوييم. و ناچاريم که بدانيم که امر يا وجود علمي، مختص خداي سبحان است و اگر جز اين باشد، آسمان ها و زمين به فساد کشيده مي شود و براي مثال: اگر زميني به وسعت 100 متر داشته باشيم و بخواهيم بر آن خانه ای بسازيم و دو مهندس با دو نظر مختلف بيايند، و هر دو، نظر خود را اعمال نمايند، نتيجه تباه مي شود و هرگز خانه ای ايجاد نخواهد شد. و نيز قدرت ذاتي مختص به خداي سبحان است زيرا قادر به ذاتش مي باشد و نوري است که در آن تاريکي نيست پس انسان نياز دارد که خدا به او توشه قدرت دهد، بنابراين انسان ممکن است که از عدم بيافريند ولي به امر خدا و به قدرت او. در حقيقت اگر بخواهيم اين عمل را به اسم بناميم، خلق از عدم نيست بلکه مثل انسان مثل ابزاري در اين عمليات به کار مي رود که خدا با آن، از عدم آفريد و مي تواني اين ابزار را دست خدا بنامي. اما خلق از عدم در مورد خداوند، او خالق از عدم در دو مرحله است: امر يا وجود علمي و ايجاد خارجي. (إِنَّ رَبَّكُمُ اللُّ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللُّ رَبُّ الْعَالَمِينَ) (الأعراف : 54 ) (همانا پروردگار شما الله است که آسمان ها و زمين را در 6 روز آفريد سپس بر عرش استوار شد، شب را با روز پوشاند و شب باز به سرعت به سمت روز می آید و خورشيد و ماه و ستارگان همه به امر او هستند. بدانيد خلق و امر از آن اوست. مبارک است الله که پروردگار جهانيان است). امر و خلق، هر دو از آن معبود سبحان و متعال است. و حتي اگر کسي مبادرت در ايجاد آسمان ها و زمين و بقيه خلق کند. موجودي (که مستقيم در خلق نقش دارد)، مخلوق اول يا انسان اول (انسان برزخ) است پس نقش او (انسان اول) تنها ايجاد خارجي است، که آن هم به قدرت خداست و به این ترتیب خالق حقيقي، صاحب امر است، صاحب آن -نقشه- اندیشه ای که به قدرت او ايجاد شد. آري! انسان اول يا خالق مستقيم در خارج، بر ديگر مخلوقات برتري دارد زيرا او ب هواسطه اخلاصش آمادگي لازم براي استقبال آن امر را پيدا کرد و او-ظرفي عظيم- گنجينه عظيمي براي قدرت است. پس پاک و منزه است بهترين خالقين زيرا خلق او حقيقي و خلق غير او اعتباري است. احمد الحسن 4 / جماد یالاولی / 1432 ه.ق اشکالاتی که خداناباوران می تراشند خدای رحیم مطلق چرا با آتش عذاب می کند؟ پيش از هر چیز بايد به اين نکته توجه کرد که مالک حقيقي، امکان ندارد که به سبب تصرّف در ملک و دارايي هاي خودش، ظالم شمرده شود و درنتیجه عذاب يا آتش جهنم هيچ تعارضي با مفهوم عدل ندارد. بله، ممکن است به سبب فهم غلط از معناي عذاب يا آتش، کسي اشکال کند که اين امر با رحمت خداوند تعارض دارد، يا اشکال کند که اين امر پوچ و بي فايده و نوعي بازي است، چون هيچ حکمت و رحمتي در اين نيست که خداوند نخست بندگانش را بيافريند و سپس آن ها را عذاب دهد؛ پس مقتضاي حکمت و رحمتش اين بود که اساساً آن ها را از اول نيافريند. پاسخ اشکال عذاب يا آتش جهنم چيزي جز پرده برداري از حقايق دنيوي براي کساني که اين زندگي دنيا را انتخاب کرده و به آن دل بسته شدند، نيست. پس اين امر (عذاب و جهنم) چيزي فراتر از اين نيست که به شخصي همان چيزي را که براي خودش خواسته (يعني ماندن و خلود در اين زندگي دنيا) به او اعطا کنيم، اما همراه با کشف از حقيقت انتخاب و اختيارش. درنتیجه اين همان عدل و رحمت و احسان است، چون او زندگي دنيا را اختيار کرد و خداوند نيز آنچه او خواسته و اختيار کرده را به او اعطا کرد. کجاي اين کار ظلم يا قساوت در حق کسي است؟ خداي متعالي فرمود: لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُون (انبياء، آيه 13 .) مگريزيد. به ناز و تنعم و خان ههاى خويش بازگرديد تا بازخواست گرديد. يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين (عنکبوت، آيه 54 .) از تو طلب شتاب عذاب می کنند، درحالی که جهنم هم اکنون محيط بر کافران است. قُلْ هَلْ أنُبَئُّكُمْ بشَرٍّ مِنْ ذلكَ مَثُوبةً عِنْدَ اللَّ مَنْ لعَنَهُ اللُّهَ وَ غَضِبَ عَليْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ القِرَدَةَ وَ الخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أوُلئكَ شَرٌّ مَكانا وَ أضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ (مائده، آيه 60 .) بگو آيا شمارا از كسانى كه كیفرشان نزد خدا بدتر است، خبر دهم؟ كسانى هستند كه خدا لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و برخى از آنان را به صورت بوزينه و خوك درآورده و طاغوت را پرستيدند؛ ايشان هستند كه جايگاه و منزلتشان بدتر و از راه راست گمراه ترند. اين همان حقيقت است؛ خداوند به هر انساني شاهکليدي عطا کرده که همه درها را باز مي کند و انسانيتش را ثابت مي کند؛ پس مي تواند با همين شاه کليد همه درها را يکي پس از ديگري باز کد تا از نوري به نور عظی متری منتقل شود تا برسد به مواجهه با نور مطلقي که هيچ ظلمتي در آن نيست؛و هم چنين مي تواند به آسانی همان کليد را به زمين بيندازد و به حیوانیت خود برگردد و به چيزي برگردد که همسان ميمون و بوزينه شود، همچنان که در آيه قرآن تصری حشده: وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ! هيچ ظلمي در ساحت خداوند نيست؛ پس آتش همان دنيايي است که انتخابش کردند و طالب ماندن در آن شدند. فقط به زودي پرده از چشم آ نها برداشته مي شود تا حقيقت آن را بيابند که با اعمال و ظلم و فسادشان روشن و گداخته شده است و عقرب هاي حسادتشان و حيوانات وحشي افکار و جرائم و حقايق حيواني ددمنشانه آن جهنم را پرکرده که به زودي بر آن ها به شکل روشني ظاهر مي شود و همديگر را به وسيله همان حقايق خبيث هنگامي که پرده برداشته مي شود عذاب مي دهند. ظلم و ستمي در ساحت خداوند راه ندارد؛ هرکه طالب ماندن در دنيا شود به زودي به آرزويش مي رسد و هما نجا که دوست داشته مي ماند؛ فقط پرده از جلوي چشمان او برداشته مي شود تا حقايق را آ نگونه که هستند، ببيند: لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ (انبياء، آيه 13 .) مگريزيد. به ناز و تنعم و خانه هاى خويش بازگرديد تا بازخواست گرديد. خداوند در هم هچیز عادل است؛ بلکه او اهل احسان و کرامت است تا حدّي که نمي توانيم کرامت و احسانش را بفهميم و این گونه نيست که فقط عادل باشد. براي همين او هیچ کسی را آزار و عذاب نمي دهد، بلکه شديدترين عقوبتش اين است که اختيار و انتخاب خود انسان را به او بدهد که البته معمولاً هلاکت ابدي انسان در همان است. بنابراين، معناي آيه: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ و همچنين فرموده خداوند: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللِّهَ مَنْ لَعَنَهُ اللُّهَ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ و همچنين فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره، آيه 65 . مائده، آيه 60 . اعراف، آيه 166 ) يعني اين که آ نها خودشان شاه کليدها را از دستشان انداختند و روح انساني خود را که خداوند در پدرشان آدم (ع) دميده بود و آن ها را تشويق به تحصيل آن کرده بود به زمين انداختند و چيزي برايشان جز روح حيواني باقي نماند؛ پس به همان اصل طبيعي خودشان، يعني حيوانات و بهائمي که هرگز هيچ سخني را نمي فهمند، برگشتند. (وهم الإلحاد، ص 142 ) و چه بسا در اين جا اشکالي مطرح شود به اين شرح: اين انسان نسبت به حقيقت انتخاب خودش جاهل است و درنتیجه در معرض فريب قرار مي گيرد، يعني نمي داند که حقيقتي مخفي پشت اين صورت ظاهري که انسان در دنيا مي بيند وجود دارد و نمي داند که اين حقايق بسيار زشت است و زندگی در آن ها همراه با ديدن و احساس آن ها به صورت عذابي بزرگ خواهد بود که قابل تحمل نيست. لذا او اگر اين نتيجه را مي دانست، هرگز چنين انتخابي نمي کرد. اين اشکال مبتني بر اين پايه است که انسان هيچ علمي به نتيجه انتخاب و اخيارش ندارد؛ در اين اشکال درستي نيست. بله، اگر خداوند او به را حقيقت انتخاب و اختيارش خبر نداده بود، شايد اين اشکال وارد مي بود، اما خداوند او را خبر و هشدار داده بود. کتاب عقاید اسلام آنچه مي تواند هدفِ فرستادن الهي باشد. يکي از مسائل عقايدي که علماي مسلمان به طورکلی در آن وارد شدند و سخنان در آن بسيار شده است، علت و هدف از فرستادن فرستادگان الهي است. هدف حقيقي از فرستادن چيست؟ قطعاً مهم نيست که عالمي در اين مسئله، نظري بدهد و ديگري بيايد و نظر ديگري بدهد و الی آخر... ولي مهم اين است که هدف مطرح شده از فرستادن، هدف حقيقي باشد که با دلايل محکم و موافق با قرآن -محکم و نه متشابه- و حکمت و عقل قطعي ثابت شده باشد. همان طور که روشن است، اين شرط منطقي است؛ البته پس از اين که مسئله عقايدي است. آنچه در اين محور از بحث بيان مي شود، چند مسئله است: 1. بحث قرآني در مورد هدف فرستادن. 2. بيان هدف فرستادن نزد علماء. 3. قاعده لطف و هدف فرستادن نزد علماي شيعه. 4. خالي نبودن زمين از حجت. 5. زما نهاي فترت و هدف فرستادن خداوند. در آغاز برخي از آيات کريم را مي آوريم که مي توان از آن، اشاره به هدف از فرستادن را فهميد. هما نطور که مفسرين مسلمانان در عمل با روش هاي مختلفشان از آن فهميدند و اين مسئله هنگام بيان سخنانشان روشن مي شود: 1/1 : هدف فرستادن - بحث قرآني: گفته مي شود: تعدادي غرض و هدف وجود دارد که فرستنده (مُرسِل) از فرستادن دارد و قرآن کريم به اين اهداف در خلال آيات مختلفي اشاره کرده است. -ممکن است که هدف، بشارت و اِنذار دادن است. خداوند متعال فرمود: «وَ ما نُرْسِلُ المُرْسَلينَ إلِا مُبشَّرينَ وَ مُنذْرينَ فمَنْ آمَنَ وَ أصْلحَ فلَا خَوْفٌ عَليَهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنوُن » (انعام48 )و پيامبران را جز مژده دهنده و بيم رسان نمى فرستيم؛ پس كسانى كه ايمان بياورند و {مفاسد خود را} اصلاح كنند نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند. » -يا به طورکلی، تبليغ است. خداوند متعال فرمود: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا إنْ عَليَكَ إلِا البْلَاغُ وَ إنِاَّ إذِا أذَقنْاَ الْنِسْانَ منِاَّ رَحْمَةً فرِحَ بهِا وَ إنْ تصِبهُمْ سَيئِّةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَإِنَّ الْاِنْسانَ كَفُور » (شورا 48 )چنانچه {از دعوتت} روى برگردانند {اندوهگين مباش} ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم {تا آنان را به اجبار در دايره هدايت قرار دهى}، جز رساندن {پيام وحى} بر عهده تو نيست و هنگامی که ما از سوى خود رحمتى {چون سلامت، امنيت و ثروت} به انسان بچشانيم، به آن سرمست و مغرور مى شود و اگر به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند آسيبى به آنان رسد {رحمت حق را فراموش می کنند}، بى ترديد انسان بسيار ناسپاس است. » -ممکن است که آموزش و تزکيه باشد. خداوند متعال فرمود: «رَبنَّا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنهُمْ يتَلْوُا عَليَهِمْ آياتكَ وَ يعَلمُّهُمُ الكِتابَ وَ الحِكْمَةَ وَ يزَكِّيهِمْ إنِكَّ أنَتَ العَزيزُ الْحَکیم » (بقره 129) اى پروردگار ما! در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيز، كه آيات تو را بر آنان بخواند و آنان را كتاب و حكمت بياموزد و {از آلودگ ىهاى ظاهرى و باطنى} پاكشان كند؛ زيرا تو تواناى شكست ناپذير و حكیمى. » و فرمود: «كَما أَرْسَلْنا فيکُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّ كيُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون » (بقره 151 )همان گونه كه {تغيير قبله، كامل كردن نعمت است، اين حقيقت هم كامل كردن نعمت است كه} در ميان شما رسولى از خودتان فرستاديم كه همواره آيات ما را بر شما مى خواند و شما را {از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى} پاك و پا كیزه می کند و كتاب و حكمت به شما مى آموزد، وآنچه را نمى دانستيد به شما تعليم م ىدهد. » -ممکن است که پرستش خداوند باشد. خداوند متعال فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون » (انبيا 25)و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، پس تنها مرا بپرستيد. » و فرمود: «فَأَرْسَلْنا فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُو ن » (مومنون32 )و پيامبرى از خودشان در ميان آنان فرستاديم كه اعلام كند خدا را بپرستيد، شما را جز او معبودى نيست، آيا {از پرستش معبودان باطل} نمى پرهيزيد؟ » -ممکن است که هدف از فرستادن، اطاعت از خود فرستادگان باشد. خداوند متعال فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللِّهَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَوَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما » (نسا 64 )و هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به اذن خدا از او اطاعت شود؛ و اگر آنان هنگامی که {با ارتكاب گناه} به خود ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر هم براى آنان طلب آمرزش می کرد، يقيناً خدا را بسيار توبه پذير و مهربان می یافتند. » -ممکن است که هدف از فرستادن، آزمايش آفريدگان و امتحان آنان با فرستادگان براي رسيدن به درجات باشد و اينکه بدي ها پوشانده شود و وارد بهشت بشوند. خداوند متعال فرمود: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللُّهَ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللُّهَ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لُاَكَفرَّنَّ عَنكُمْ سَيئِّاتكُمْ وَ لاَدْخِلنَكُّمْ جَناَّتٍ تجْري منْ تحْتهَا الْنَهْارُ فمَنْ كَفَرَ بعْدَ ذلكَ منِكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيل » (مائده 12 )خدا از بنى اسرائيل {بر لزوم اطاعت از آيينش و پيروى از موسى} پيمان گرفت و از ميان آنان دوازده سرپرست برانيگختيم {تا هر يك عهده دار امور قبيل هاى از قبايل بنى اسرائيل باشد} و خدا به آنان فرمود: يقيناً من با شمايم، اگر نماز را برپا داريد و زكات بپردازيد و به پيامبرانم ايمان آوريد و آنان را تقويت كنيد و براى جلب خوشنودى خدا به نيازمندان وامى نیکو دهيد، مسلماً گناهانتان را محو می کنم و شما را در بهشت هایي كه از زيرِ {درختانِ} آن نهرها جارى است در مى آورم؛ پس هر كه از شما بعد از اين كافر شود، يقيناً راه راست را گم كرده است . » و فرمود: «يَوْمَ يَجْمَعُ اللُّهَ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوب » (مائده 109) {از} روزى {پروا كنيد} كه خدا پيامبران را جمع می کند و {به آنان} مى فرمايد: {در برابر دعوتتان به اجراى دستورهاى خدا} چه پاسخى به شما داده شد؟ گويند: ما را {در برابرِ دانشِ تو} هيچ دانشى نيست؛ يقيناً تویي كه به نها نها بسيار دانایي. » -ممکن است که مهرباني به آفريدگان باشد. خداوند متعال فرمود: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين » (انبيا 107 )و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. » -ممکن است که برپا داري عدل توسط مردم باشد. خداوند متعال فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللُّهَ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز » (حديد 25 )همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو {ى تشخيص حق از باطل} نازل كرديم تا مردم به عدالت بر خيزند و آهن را كه در آن براى مردم نيرو و قدرتى شديد و سودهایي است پديد آورديم تا خدا مشخص بدارد چه كسانى او و پيامبرانش را در غياب پيامبران يارى مى دهند؛ يقيناً خدا نيرومند و تواناى شكست ناپذير است. » -ممکن است که برطرف شدن اختلاف باشد. خداوند متعال فرمود: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللُّهَ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللُّهَ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللُّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم » (بقره213 )مردم {در ابتداى تشكیل اجتما ع} گروهى واحد و يك دست بودند {و اختلاف و نزاعى در امور زندگى نداشتند}، پس {از پديد آمدن اختلاف ونزاع} خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت و با آنان بر اساس حق كتاب نازل كرد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داورى كند. {آن گاه در خود كتاب هم اختلاف شد} و در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان كتاب داد هشد، {اين اختلاف}بعد از دلايل روشنى بود كه براى آنان آمد، {و سبب آن} برترى جو ىي و حسد در ميان خودشان بود. پس خدا اهل ايمان را به توفيق خود، به حقّى كه در آن اختلاف كردند، راهنما ىي كرد؛ و خدا هر كه را بخواهد به راهى مستقيم هدايت می کند. » -ممکن است که هدايت آفريدگان باشد. خداوند متعال فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ ا للُّهَ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکیم » (ابراهيم 4 )و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا {بتواند به وسيله آن زبان، پيام وحى را به روشنى} براى آنان بيان كند. پس خدا هر كس را بخواهد {به کيفر تعصب و عنادش} گمراه مى کند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد و او تواناى شكست ناپذير و حكیم است. » و فرمود: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُون » (سجده 3 )آيا {مشركان لجوج} مى گويند: {پيامبر} آن را از نزد خود ساخته {و به خدا نسبت داده است؟ چنين نيست} بلكه آن {كتابى} حق است {كه} از سوى پروردگارت {نازل شده است} تا به مردمى كه پيش از تو هيچ بيم دهنده اى براى آنان نيامده است بيم دهى براى اين كه هدايت يابند. » -ممکن است که هدف، از بين بردن عذر مردم باشد. خداوند متعال فرمود: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللِّهَ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللُّهَ عَزيزاً حَكیماً » (نساء 65 ) « 1 پيامبرانى كه مژده رسان و بيم دهنده بودند تا مردم را {در دنيا و آخرت در برابر خدا} پس از فرستادن پيامبران، عذر و بهانه و حجتى نباشد؛ و خدا همواره تواناى شكست ناپذير و حكیم است. » چه بسا فردِ جستجوگر در متون قرآني و غير آن، مسائل ديگري را بيابد. ولي پرسش مهم اين است: آيا در عمل، همه آيات پيشين به هدف حقيقي فرستادن اشاره دارد؛ به گون هاي که در نتيجه - هما نطور که علماي مسلمان معتقد هستند- چند هدف براي فرستادن فرستادگان است يا اي نکه کي هدف حقيقي وجود دارد که خود متن قرآني به آن اشاره مي کند و بقيه متون در بر دارنده مسائل ديگري است که به علت فرستادن و هدف آن، ارتباطي ندارد؟ اگر مساله اين چنين است، کدام متن از بين متون قرآني پيشين، هدف از فرستادن را بر عهده دارد؟ و به چه دليلي از بقيه متون، انتخاب شد هاست؟ ان شاء الله، اين مسال هاي است که در مباحث آينده توضيح داده مي شود. (کتاب:ارسال رسل) وارثين کتاب،اهل عبادت و مبلغين رسالت (ثمُّ أوْرَثنْاَ الكِْتاَبَ الذِّينَ اصْطَفَينْاَ منْ عِباَدِناَ فمِنهُمْ ظَالمٌ لنِفْسِهِ وَمنِهُمْ مُقْتصِدٌ وَمنِهُمْ سَابقٌ باِلخَيرَاتِ بِإِذْنِ اللِّهَ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ) ( فاطر: 32 ). اولا: الاصطفاء يعني اختيار و انتخاب کردن و اختيار کننده خداوند متعال است و دراصطفاء معني ديگري غير از اختيار نهفته است و آن انتخاب برتر و افضل بر بقيه است و به همين دليل يکي از نا مهاي مشهور حضرت پيامبر مصطفي مي باشد؟ و نيز بدون شک و ترديد اين فضل و برتري بزرگ و عظيم در اين آيه وصف و صفت اين (مصطفين = انتخاب شده ها) و يا انتخاب شدگان که از بندگان مخلص خداوند مي باشند بیان شده و بهترين صفتي که مي توان در حق حضرت محمد (ص) به آن شهادت داد همان عبدالله مي باشد و اين اسم مخصوص پیامبر اکرم (ص) مي باشد در قرآن کلمه (عبد) در موضع مدح و ستايش عظيم پيامبر اسلام در سوره نجم آمده است. پس اين بندگان انتخاب شده همانا وارثان کتاب الهي هستند و وارثين کتاب تنها پيامبران و اوصياء آ نها (ع) مي باشند و لا غير. و در اينجا اين اوصاف بر کسي جز پيامبر و يا وصي و جانشين پيامبر مطابقت نمي کند زيرا آنان بنده هاي حق خداوندند و شاهد بر آنان خداوند متعال است. آ نها انتخاب شده اند (مصطفون) و کسی که آن ها را انتخاب کرده خداوند متعال است آن ها وارثان کتاب اند و خداوند است که اين ارث را به آن ها داده است. و در اين آيه تنها سه مقام و مرتبه براي آ نها تعريف مي شود: بر نفس خود ظلم کرده (ظالم لنفسه). 2- مقتصد يا میانه رو. 3- سابق بالخيرات يعني پيشي گرفته در خوب يها و کارهاي نیک هستند. و سابق بالخيرات: همانا فقط محمد و آل محمد (ع) هستند. و مقتصد: هم حضرت نوح و ابراهیم و انبياء و مرسلين و ائمه از فرزندان حضرت ابراهيم (ع) هستند. ظالم لنفسه (به نفس خود ظلم کرده): و همان ها بقيه انبياء و رسولان (ع) قبل از حضرت ابراهيم (ع) و بعد از حضرت ابراهيم و از فرزندان و نسل حضرت ابراهيم (ع) مي باشند: که خداوند مي فرمايند: (وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ). و هنگامي که خداوند حضرت ابراهيم (ع) را با کلماتی و آياتي امتحان نموده و نيز اين آيات را به او به اتمام رساند و فرمود: من تو را در بين مردم امام قرار داده ام ابراهيم (ع) گفت: واز نسل و ذريه من نيز به اين مقام می رسند خداوند فرمود: ظالمان (ظالم به نفس خود) شامل عهد من نمي شوند.همانا ظالمين از انبياء و ظلم پيامبران به معني معصيت و گناه نيست بلکه به معني قصور و تقصير در اداء عمل نسبت به ديگر پيامبران و ائمه (ع) مي باشد بدين معني که اگر کاري و يا عملي و يا مأموریتی از جانب خداوند را به حضرت يونس (ع) و حضرت محمد (ص) واگذار کنند آيا عمل و کردار حضرت يونس (ع) مانند فعاليت و عمل حضرت محمد (ص) مي شود. اين کم کاری و قصور در عمل از جانب حضرت يونس (ع) ظلم محسوب مي شود و سبب شد تا از ائمه ی نسل حضرت ابراهيم (ع) نشود و هم چنين سبب شد تا به مقام و مرتبه و منزلت حضرت محمد (ص) نرسد. (جهت اطلاع بيشتر در این مورد لطفاً به کتاب متشابهات و جواب منير جلد 2 مراجعه شود) (وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ)(انبياء: 124 ). (و ما بعد از تورات در زبور و انبیاء سلف وعده داديم و نوشتيم که بندگان نيکوکار من مالک زمين و وارث و متصرف آن خواهند شد * اين قرآن براي اهل عبادت تبليغ رسالت خواهد بود). اين آيه براي امام مهدي (ع) و يارانش نازل شده همان گونه که اهل بیت اين را گفته اند وبر آن تأکید کرده اند، و اوصاف آن ها به این گونه است: 1-مالک و وارث زمين. 2-بندگان نيکوکار. 3-قومي اهل عبادت. و قبل از اين که اوصاف آن ها را بگويم بايد توجه داشته باشیم کسی که اين اوصاف را به آن ها لقب داده است انسان نيست، بلکه او خداوند سبحان است که آ نها را خلق کرده و از باطن پاکشان و قدسيت روحشان آگاه و مطلع است. آن ها وارث زمين هستند: چيزي که معلوم است کسی که وارث زمين است وصي در هر زمان مي باشد و وارثين زمين انبياء و اوصياء هستند و هرکدام به شخصي که بعد از او مي آيد به امر خداوند وصيت مي کند. و در اين آيه وارث یک نفر نيست بلکه وارثين متعدد مي باشند و آن ها انصار قائم مهدي (ع) مي باشند و اين وارثين وصي نيستند و مراد از اين آیه وارثين حجت حقيقي بر زمين است و این حجت امام مهدي قائم (ع) و وصي بر خلق مي باشد و وراثت اي نها به اعتبار اين است که آن ها حجت خدا و خلفاء خليفه خدا در زمين هستند همان گونه که وراثت او (ع) به اعتبار اين است که او حجت خدا و خليفه خدا مي باشد؛ اما سبب اين حالت پیداشده در قانون وراثت حتي انبياء مرسلين سابق (علیهم السلام) باوجود اين که حجت و خليفه خدا و وارث زمين در زمانشان بودند ولي در زمان خود نتوانستند به صلاحيت خود کاری را که از طرف خداوند به آن ها محول شده را انجام دهند باوجود اين که آ نها وارث زمين بودند. و این اولياء انصار امام زمان مهدي (ع) رسل و فرستاده هاي آن انبياء و مرسلين مي باشند و وراثت آن ها بر روي اين زمين و تمکينشان با ممارست و صلاحيت از وراثت آن انبياء و مرسلين مي باشد و آن ها را براي امام مهدي (ع) ارسال کرده اند تا تطبيق اين آيه باشند: (وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ* وَ إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ)(صافا173)(و همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم سبقت گرفته است * که البته آن ها بر کافران پيروز و فتح يابند * و سپاه ما بر کافران پيروز است). چون وراثت و تمکين و پيروزي اصحاب و انصار امام مهدي (ع) همان وراثت و تمکين و پيروزي کساني است که آ نها را فرستاده است و آن ها انبياء و مرسلين سابق (علیهم السلام) مي باشند. و اما تطبيق شرايع انبياء و مرسلين سابق (علیهم السلام) در زمين که با آن پیروزی شان تکميل مي شود کسی که عهده دار آن است امام مهدي (ع) مي باشد همان گونه که خداوند مي فرمايند: (شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللُّهَ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ) (شوري: 13 ). (خداوند شرع و آييني که بر شما مسلمين قرار داد حقايق و احکامي است که نوح را به آن سفارش کرد و بر تو نيز همان را وحي کرديم و به ابراهيم و عيسي و موسي هم آن ها را سفارش کرديم که دين خدا را بر پا داريد وهرگز تفرقه و اختلاف در دين مکنيد مشرکان را که به خداي يگانه دعوت مي کني به نظرشان بزرگ مي آيد مگر پس از آن که علم و برهان بر آن ها آمد براي تعدي و ظلم به يکديگر اختلاف کردند و اگر کلمه رحمت خدا هر که را بخواهد به سوي خود برمي گزينند و هدايت مي فرمايند). از امام صادق (ع) نقل شده است که سوال شده: احاديثي از شما مي آيند که با هم اختلاف دارند؟ و ايشان فرمود: (قرآن بر هفت حرف مي باشد و کم ترين چيزي که امام مي تواند بر آن فتوا دهد بر هفت وجه مي باشد و اين عطاي بي حساب ماست يا قبول کنيد يا ساکت بمانيد) (مستدرک الوسائل: ج 9 ص 305 ). بندگان نيکوکار و مراد از اين آيه انبياء و مرسلين سابق (عليهم السلام) مي باشند و همان گونه که در قبل روشن کرديم بر ياران مهدي (ع) نيز اين اوصاف و مدح عظيم از خداوند متعال منطبق مي شود چون اين ها رسلي از آن بندگان نيکوکار مي باشند و بهترين مثال آن ها در زمين مي باشند. قومي اهل عبادت: اين ها اصحاب و ياران امام مهدي (ع) هستند و بايد مراد از اين که قومي اهل عبادت هستند را در تفسير آيه: (وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ إِلَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات: 56 .) (و ما جن وانس را خلق نکرديم مگر براي عبادت (پرستش) کنند). و پرستش و عبادت در اين جا يعني معرفت است همان گونه که اهل بيت (عليهم السلام) فرمودند و مراد از اهل عبادت در آيه قبل يعني اهل معرفت مي باشند و معرفت با بلاغ تناسب دارد و کسي که مي خواهد تبليغ رسالت کند بايد معرفت آن را داشته باشد: (إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ) (ذاريات: 56 ). (اين قرآن براي اهل عبادت تبليغ رسالت خواهد بود). و باوجود کثرت وصف براي انصار قائم در قرآن ولي به همين مقدار کم بسنده مي کنيم تا ارتباط آن ها را با نبوت و رسالت و انبياء سابق نشان دهيم. و چون اين کلام براي هر انسان طالب حق هست نه فقط براي مسلمين اين مثال را مي زنيم که در کتاب مقدس (عهد جديد) ارتباط ياران مهدي (ع) با تمام قدرتشان را با انبياء روشن مي کند و معلوم است که عدد انبياء سابق (علیهم السلام) ( 124 ) هزار نبي يا بيشتر مي باشند ولي اين رقم بيشتر در کتب آمده است در انجيل عهد جديد ياد مي کند که فرزند امام مهدي (ع) ياران پدرش را که ( 144 ) هزار و بر روي پيشاني آن ها ختمي مي باشد و بر بالاي کوه صهيون ايستاده اند و اين رمز پيروزي امام مهدي (ع) و فتح زمين مقدس مي باشد: (ثم نظرت واذا خروف واقف علي جبل صهيون و معه مائة واربعة و اربعون الفاً لهم اسم ابيه مکتوباً علي جباههم) (روئيت يوحنا: اصحاح 14 ). (و بعد ديدم که قوچي بر کوه صهيون ايستاده و با او صد و چهل وچهار نفر ايستاده اند و اسم پدرش بر پيشاني آن ها نوشته شده است). رب العالمین عالَم ها سه تا هستند که عبارتند از: الف- عالم مُلک: يا همين عالم جسماني که در آن زندگي مي کنيم و از ماده چيزي که به عدم شبيه است و بهره اي براي وجود داشتن ندارد مگر قابليتي براي وجود و صورتي که ظاهر کنند هی آن است، تشکیل شده است. ماده با صورت قوام می يابد و آنچه در جسم وجود دارد مانند احساس، طعم، بو، حرکت، رشد و از بين رفتن، جملگي مربوط به اين صورت جسماني و مثالي مي باشد نه ماده. به عنوان مثال انگشت در دست انسان، گرما و سرما و نرمي و زبري را حس مي کند و در بيشتر موارد هنگام مرگ انسان، جسمش به خاک تبديل مي شود و اين انگشتان هم مشتي خاک ناميده خواهند شد. حقيقت اين است که صورت انگشت انسان از ماده برداشته شده و صورتي جديد بر آن عرضه گرديده است که صورت ی کمشت خاک مي باشد که جسمي جديد است که احساسي ندارد و به این ترتیب براي ما روشن مي شود که حسها در اجسام از لوازم مربوط به صورت مي باشد نه ماده. اين چنين است که اگر اين مشت خاک تبديل به کي پرتقال شود داراي بوي زيبا و طعمي خوش مي شود و بااینکه ماده در انگشت و خاک و پرتقال يکسان است، اما تغيير صورت، سبب تغيير بو و طعم و احساس شده است و حتي باعث تغيير در حرام بودن خوردن خاک و انگشت انسان و حلال بودن خوردن پرتقال. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود «بدان اي فلاني که جايگاه قلب نسبت به جسد همانند جايگاه امام واجب الاطاعه در بين مردم است. آيا نمى بينى كه تمام جوارح جسد عاملان و كارکنان قلب و مترجم و اداکنند هی عمل از طرف او هستند؟ دو گوش و دو چشم و بينى و دهان و دو دست و دو پا و عضو شهوت همه كارگزاران قلب هستند. هنگامی که قلب ارادهي ديدن كند، انسان دو چشمش را براى ديدن باز مى کند و هرگاه اراده ي شنيدن كند دو گوشش را به کار مي گيرد و شنوايي اش را فعال مي کند و مي شنود و وقتى بخواهد ببويد با بينى مى بويد و بينى است كه آن بو را به قلب مى رساند و زمانى كه بخواهد صحبت کند با زبان حرف مي زند و هنگامی که بخواهد کاري انجام دهد، دست ها را به عمل وامي دارد و وقتى بخواهد حركت كند با پا حركت مى نمايد و وقتى نيّت شهوت كند عضو شهوت را وادار به شهوت رانى مى کند. اين اعضا و جوارح همگي با تحر کي قلب به فعالیت درمي آيند. سزاوار است كه امام در فرماني که مي دهد، این گونه اطاعت شود » (علل الشرايع: ج 1 ص 109 ؛ بحارالانوار: ج 58 ص 249 ؛ فصول المهمه في اصول الائمه: ج 3 ص 247 .) ازاینجا درمي يابيم كه تشريع و قانونگذاري به صورت نظر دارد نه به ماده و حتي نظر داشتن به صورت مثالي ملکوتي که اصل صورت جسماني است، کفايت مي کند. به همين دليل از معصومين(ع) روایت شده است: «خداوند از زماني که اين عالم را خلق نمود به آن نگاه نکرد » و «خداوند به چه رهي شما نگاه نمي کند بلکه به قلب هاي شما نظر مي افکند » (امالي طوسي: ص 536 ؛ بحار الانوار: ج 67 ص 248 ) به این ترتیب شبهه ي «آکِل و مأكول » (به طور خلاصه اين شبهه به اين صورت است كه انسان با مردن تبديل به خاک مي شود و ريشه ي درختان و نباتات آن را جذب خويش مي كنند و به اين صورت تبديل به ميوه مي شود و انساني ديگر آن را مي خورد و آنچه خورده است جزئي از جسدش مي شود. در اينجا سؤالی مطرح مي شود: اين اجزاي خورده شده به كدام جسد بازمی گردد؟ اگر به جسد اول بازگردد، جسد دوم بعد از مرگش ناقص خواهد بود و اگر به جزئي از جسد دوم بازگردد جسد اول ناقص خواهد بود! الزامي ندارد که جسم خورده شده، کي انسان باشد و اگر جسم خورده شده متعلق به کي حيوان باشد نيز همين مسئله پابرجا خواهد بود. به این ترتیب برخي با استناد به اين شُبهه، معاد جسمانی را منکر مي شوند؟) (خورنده و خورده شده) پاسخ داده مي شود؛ چراکه وجه اشتراک بين انگشت و خاک و پرتقال در مثال، فقط ماده است و ماده عدمي است که تنها قابليتي براي وجود دارد و نه چيز ديگر. بنابراين مشخص شد که هیچ گونه اشتراک حقيقي بين انگشت و خاک و پرتقال وجود ندارد. ب- عالم ملکوت: عالم مثاليِ مجرد از ماده است، شبيه آنچه شخص در خواب مي بيند. اين عالم، از عالم جسماني بالاتر است و حتي بر آن سيطره دارد و در آن دخل و تصرّف مي کند. هر جسمي در عالم مُلک، شکل و صورتي در عالم ملکوت دارد که حقيقت آن جسم مي باشد. صورت انسان در عالم ملکوت، نفس او يا ناطقه ي کاشته شده در قلب او مي باشد که تدبير کنند هي جسم در اين عالم مادي است. اين نفس يا ناطقه ي کاشته شده در قلب، همان سايه ي عقل مي باشد. ج- عالم عقلي: که عالم سوم است، از عالم ملکوت بالاتر است و عالمي کلي است که موجودات در آن برخي در برخي ديگر تنيده شده اند و در آن منافات و اختلافي وجود ندارد؛ آن گونه که در عالم ملکوت و در عالم ملک وجود دارد. غايت انسان رسيدن به اين عالم است و غرض از اين رسيدن، شناخت و معرفت خداوند سبحان و متعال مي باشد و همان طور که گفته شد اين شناخت، معرفت و شناخت کُنه و حقيقت او سبحان و متعال نيست و همچنين شناخت ذات يا اسما و صفات او که عين ذاتش مي باشند هم نمي باشد بلکه معرفت و شناخت سايه هاي اسامی نيکوي او است که همان حجت هاي الهي(ع) مي باشند و تأکيد مي کنيم که آن ها سايه هاي اسامی نيکوي خداوند هستند نه خود اسم هاي نيکوي او که عين ذات او مي باشند. اما آنچه از بعضي روايات آمده است که آن ها را «اسماءالحسنی » (نام هاي نيکو) نام نهاده است به اين دليل است که صورت، حکایت کننده ی اصل مي باشد؛ هنگامی که عکس کسي را مي بيني مي گويي اين فلاني است درحالی که شما خود اين شخص را نديدهاي و آنچه ديدهاي عکس او مي باشد. و چه بسا خداوند از خلقش کساني را که درب رحمت را به رويشان گشود، برگزيد و حجاب را از پيش روي آنان برداشت و آنان به رسول کريم(ص) كه حکایت کننده ی ذات يا شهر کمالات است، نظر افکندند؛ شهري که بابَش علي و فاطمه(ع) است؛ به عبارت دیگر اينان به سايه ي الله، رحمن و رحيم و وجه او سبحان و متعال در ممکنات: موجودات فاني که وجودشان از خودشان و در دست خودشان نيست (مترجم)، نظر کردند. انسان در همه ي اين عَوالِم، حمد و ستايش خداوند پروردگار جهانيان را مي کند و او را تسبيح مي گويد؛ چراکه او کريمي است که بدون هيچ چشم داشتي، عطا مي کند. او در اين عالم جسماني پروردگار است؛ از مشتي خاک، گياه رويانيد، سپس مني و تخمک زنده، سپس جنين، سپس کودک، سپس جسمِ کودک رشد ميکند و به تدریج به تکامل ميرسد. انسان در همه ي اين مسيرها فقير و محتاج پروردگار غني است؛ کسي که برايش زيستگاه مناسب و غذاي کافي جهت رشد و تکاملش را فراهم کند و آسي بهاي ناشي از اضداد و تضادها را از او دفع نمايد. شايد گفته شود: فايده ي اين تکامل در عالم ماده چيست؟ درحالي که نتيجه و سرانجام جسم انسان که نهايت کمالش در اين عالم جسماني تبدیل شدن به مشتي خاک است و حال آ نکه خاک جماد و پست ترين موجودات جسماني مي باشد! در پاسخ مي گويم: اگر جسم انسان به شکل درست و حقيقي تکامل پيدا کند و بر حلال بنا شود و با عمل صالحِ خالص براي خداوند پاکيزه شده باشد به مشتي خاک تبديل نمي شود همان طور که در روايات آمده است، به صورت جسم انسان باقي مي ماند: «جسمهاي انبيا، اوصيا و شهدا و کسي که چهل هفته بر غسل جمعه مداومت داشته باشد » (رجوع کنيد به تفسير قرطبي: ج 17 ص 4؛ منهج رشاد لمن اراد سداد: ص 565 ) را زمين نمي بلعد. مردم اين واقعيت را در موارد متعدد لمس کرده اند؛ هنگامی که قبور بعضي از شهدا را نبش مي کنند و مي بينند که جسم آ نها هيچ تغيیري نكرده است، همان طور که روایت شده است که جسد حر بن يزيد رياحي (ره) نبش شد و ديده شد که باگذشت صدها سال از شهادتش به همراه حسين بن علي(ع)، جسدش هيچ تغييري نکرده است. بنابراين از بين رفتن جسم بيشتر مردم و بازگشت آن به مشتي خاک ازآن رو است که جسم را بر لبه ي پرتگاهي پرورش داد هاند و با عمل صالح آن را تزکيه و پاکيزه نکرده اند. اما در عالم ملکوت، انسان محتاج پروردگاري است که کمالات اخلاقي را به او افاضه نمايد؛ کمالاتي که او را به عالم عقل ارتقا دهد. او به پروردگاري محتاج است که هواهاي نفساني باطل و وسوسه هاي شياطين انس و جن را که جلوي سِير او در طريق خداوند سبحان و متعال را مي گيرند، از او دور نمايد. اما گروه کوچکي که به عالم عقل ميرسند، آن ها هم به پروردگاري نياز دارند که به آن ها افاضه نمايد و هر کس را برحسب درجه اش، تکامل بخشد: «وَ قُل رَبِّ زدْني عِلْمًا » (طه: 114 .) (بگو: اي پروردگار من، بر علم من بيفزاي)؛ هما نطور که گام هايشان را در اين عالم، ثابت مي دارد. این چنین است که تمامي موجودات در همه ي عوالم به پروردگار سبحان احتياج دارند و به فضل او اميدوارند و چشم انتظار عطا و بخشش پرورش دهنده شان هستند تا کاملشان کند و بقايشان بخشد. سوم: ملک یوم الدین از مبحث پيشين مشخص شد که حجت هاي خداوند وجه الله و سايه ي اس مهاي نيکوي او مي باشند؛ پس فرمان آن ها(ع)، فرمان او و سلطنتشان، سلطنت او است. بنابراين اگر يکي از آن ها(ع) حکومت يا سلطنت کند، پادشاهي از آنِ خداوند خواهد بود؛ چراکه معصوم(ع) طبق شريعت خداوند حکم میدادن و آن را بين مردم رواج مي دهد و اعمال او همگي به امر خدا و در جهت رضايت خداوند سبحان و متعال مي باشد. اطاعت از اين حاکم معصوم(ع) واجب است و اطاعت از خداوند محسوب مي گردد و تمرّد و نافرماني او حرام مي باشد؛ چراکه معصيت و نافرماني در برابر خداوند محسوب مي گردد؛ زيرا او جانشين و خليفه ي خدا در زمينش است. خداوند متعال مي فرمايد: «وَإذْ قَال رَبُّكَ لِلْمَلائِكةِ إنِّي جَاعِلٌ فِي الْرْض خَلِيَفًة » (بقره: 30 )(و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه اي قرار مي دهم). و همچنين: «أمْ يَحْسُدُون النَّاسَ عَلى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فضْلِهِ فَقدْ آتَيْنَا آل إبْرَاهِيمَ اْلكِتَابَ وَالْحِكْمَة وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا » (نسا: 54 )(آيا بر مردم به خاطر نعمتي که خداوند از فضل خويش به آنان ارزاني داشته است، حسد مي برند؟ درحالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروایی بزرگ ارزانيشان داشتيم). و مي فرمايد: «يَا دَاوُدُ إنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيَفًة فِي الْرْض فاحْكمْ بَيْنَ النَّاس بالْحَقِّ وَلا تَتَّبع اْلهَوَى فيُضِلَّكَ عَنْ سَبيل الله » (ص: 26 )(اي داوود، ما تو را خليفه اي روي زمين گردانيديم. در ميان مردم به حق داوري کن و از پِي هواي نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد). و همچنين ح قتعالی مي فرمايد: «قُل اللَّهُمَّ مَالِكَ اْلمُلكِ تُؤْتِي اْلمُلكَ مَنْ تَشَاءُ » (آل عمران:26 ) (بگو: بار خدایا! تويي دارنده ي مُلک و پادشاهي. به هر که بخواهي مُلک ميدهي و از هر که بخواهي مُلک ميستاني). آياتي که دلالت دارند بر اينکه پادشاهي و سلطنت از آنِ خداوند سبحان و متعال است و از آنِ بندگان نيست که طبق هواهاي نفسشان و يا گمان هاي عقلي شان رفتار کنند، بسيار ميباشند. همانطور که بيشتر بيان شد هر دو قرائت «مَلِک » و «مَالِک » تضمین کننده ی اين معني که پادشاهي ثابت و پابرجا بر روي اين زمين از آنِ او سبحان و متعال است، مي باشند؛ چه مردم راضي باشند يا نباشند. آري، به جهت نپذيرفتن پادشاهي او سبحان و متعال که او آن ها را بر اطاعت از ولي و حجتش و جانشينش و پادشاه تعیین شده از جانب او سبحان و متعال، مجبور نکرده است ضرر و زيان به آن ها خواهد رسيد و نابودي در جان ها و اموال شان خواهد افتاد؛ چراکه آن ها خل قشده اند که در اين زمين بندگي و اطاعت از خداوند و کفر به طاغوت را به اختيار خود برگزينند و مجبور کردن آن ها بر نپذيرفتن حکم طاغوت و پيکار با آن و برپاداشتن حکم خدا و یاری کردن جانشين خداوند، اصل اين امتحان خدا را نفي مي کند و غرض نهايي از اين کار را ضايع مي سازد. اين مطلب شرافت امت محمد(ص) و بزرگي جايگاه شان را براي ما تبيين مي کند؛ چراکه امتي است که حکم خداوند در زمينش را در کي حادثه ي بي نظير و بي سابقه اقامه مي کند و جانشين خدا حضرت مهدي(ع) را در روز دين (یوم الدین) يا همان آوردگاه جزا و حساب در اين زمين، ياري مي نمايد. اين امت يعني انصار و اصحاب امام مهدي(ع) بهترين امتي است که براي مردم خارج شده است؛ امربه معروف و نهي از منکر مي کنند؛ اما اطلاق امت محمد(ص) با اين توصيف براي کساني که پيش از آ نها بودند، امکان پذير نمي باشد؛ يعني اين که امربه معروف و نهي از منکر مي کنند. چطور چنين چيزي شدني مي باشد درحالي که آن ها خلفاي خداوند يعني علي(ع) و فرزندانش(ع) را به قتل رسانيدند؛ چه کساني که طاغوتيان را ياري رسانيدند و چه کساني که معصومين(ع) را تنها گذاردند؛ هر دو گروه يکسان هستند. آري، عده ي کمي بودند که معصومين(ع) را ياري رسانيدند و در بيشتر موارد سرنوشت آن ها همانند سرنوشت ائمه شان(ع) بود؛ بعضي مسموم شدند و بعضي با شمشير به شهادت رسيدند؛ همانند مالک اشتر و حجر بن عدي کندي و ياران امام حسين(ع). شرافت اين امت به اين است که آن ها اولين کسي را که حکم خداوند را در زمين اقامه و قسط و عدل را بين مردم منتشر مي کند، ياري خواهند کرد؛ و حتي مي گويم: او تنها شخصيت اجراکننده ی کامل شريعت خدا در زمين است و بيشتر پيشينيان او (که صلوات خداوند بر آن ها باد) مبلّغ، بیم دهنده و بشارت دهنده بودند. پادشاهي سليمان و ذوالقرنين به وسعت ملک و پادشاهي او نيست و از نظر تمکين و سلطنت به آن ها به قدری داده نشده بود که به او(ع) داده خواهد شد؛ تا جايي که در برخي روايات آمده است که موسي بن عمران(ع) آرزو کرد که خودش قائم آل محمد(ع) باشد. (سالم اشل نقل مي کند: شنيدم ابا جعفر محمد بن علي باقر(ع) مي فرمايد: «موسي بن عمران در سِفر اول به آنچه به قائم آل محمد(ع) در تمکين و فضل داده مي شود، نظر افکند. پس موسي(ع) عرض کرد: خداوندا، مرا قائم آل محمد(ع) گردان. خداوند فرمود: او از نسل احمد است. سپس در سفر دوم نظر کرد و مانند همان را يافت و دوباره همان را تکرار کرد و همان پاسخ به او گفته شد. سپس به سِفر سوم نظر کرد و همانند همان را مشاهده نمود. دوباره همان گفته را تکرار نمود و همان پاسخ به او داده شد ». (غيبت نعماني: ص 246 ؛ بحارالانوار: ج 55 ص 77 ) حال که از مبحث پيشين دانستيم که حجتهاي الهي(ع) سايه هاي اسم هاي او سبحان و متعال مي باشند، براي ما روشن مي شود که امام مهدي(ع) سايه ي اسم «مَلِکِ » او سبحان و متعال است. پس امام، حاکم و مَلِک (پادشاه) در زمين در روز خدا يعني روز دين مي باشد و خداوند پادشاه حقيقيِ روز دين مي باشد. مناسبت دارد که سوره ي فاتحه با حمد و ثناي خداوند آغاز شود و با ستايش «مَلِک يَومِ الدّين » (پادشاه روز دين) خاتمه پذيرد. حضرت محمد(ص) سايه ي الله سبحان است و امام مهدي(ع) سايه ي اسم مَلِک سبحان و متعال و همان طور که از ايشان(ع) روایت شده است: «با ما خداوند آغاز کرد و با ما پايان مي دهد » (از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «... اي علي، هدايت يعني پيروي از امر خدا نه هوا و رأي و گويي در برابر قومي هستي كه قران را تأويل مي کنند و شبهات را برمي گيرند و شراب را حلال مي کنند و در اعطاي زكات خساست به خرج مي دهند و مال حرام را هديه مي دهند. عرض کردم: اي رسول خدا، اي نها كه اين اعمال را انجام مي دهند چه کساني هستند؟ اهل فتنه اند يا از دين خارج شده اند؟ فرمود: آ نها اهل فتنه اند، در آن فرو مي روند تا اين که عدالت، آن ها را دريابد. عرض کردم: عدالت از ما است يا از غير ما؟ فرمود: البته از ما است؛ با ما خداوند آغاز نمود و با ما خداوند پايان مي دهد... ». بحارالانوار: ج 32 ص298 ؛ امالي طوسي: ص 66 .) گزید های از تفسیرسوره ی فاتحه-سید احمد الحسن