متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی (ع) حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم! سید احمدالحسن (ع) وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی (ع) نام کتاب: حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم! نویسنده: احمدالحسن (ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) ویراستار: الطاف دوست نوبت انتشار: اول تاریخ انتشار: 1397 کد کتاب: 2/101 ویرایش ترجمه: دوم  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن (ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir فهرست تقدیم به: 7 پیشگفتار 9 دموکراسی چیست؟ 13 تناقضات دموکراسی 21

1-دیکتاتوری در دل دموکراسی نهفته است

.............21

2- بزرگ‌ترین کشور دموکراتیک دنیا با دیکتاتوری اداره می‌شود

........... 22

3- دموکراسی و ثروت

...................... 23

4- دموکراسی و آزادی

..................... 23

5- دموکراسی و دین

....................... 24

6- دموکراسی از گهواره تا گور

................ 25 همتای فکری دموکراسی 29

(مذهب مصلح منتظر جهانی)

.................... 29

ماجرای موسی با قومش:

...................... 42 چرا مُصلِح منتظر؟ 45

1- دین

................................. 45

2- دنیا

................................. 46

1- قانون (قانون اساسی و قوانین دیگر):

.............. 49

2- پادشاه یا حاکم:

....................... 50

-تقدیم به:

جانشین خدا به امام محمدبن الحسن المهدی (ع) به آن مظلومی که حقش پایمال و غصب شد به پدرم، به نور چشمم و به جانم که در وجودم است! این‌ها کلماتی است که سعی دارم با آن‌ها تو را دلداری دهم و در دردهایت شریک باشم پس این کلمات را به نیکی از من بپذیر؛ هرچند من شایستۀ آن نیستم! گناه‌کارِ تقصیرکار احمدالحسن جمادی‌الاول 1425 هـ.ق ([1]) بسم الله الرحمن الرحیم

-پیشگفتار

در این روزهای پایانی و لحظات سرنوشت‌ساز، روزهای واقعه -‌روزهایی سخت و پر فراز و نشیب‌- عده‌ای در حال سقوط به دره‌‌ای عمیق هستند تا در نهایت در آن استقرار یابند و عده‌ای شروع به اوج گرفتن نموده‌اند تا در نهایت بر قله‌های کوه‌ها مستقر شوند و عده‌ای دیگر مست و سرگردان، نه جزء این گروه و نه آن گروه، حزب باد که به هر طرف باد وزد به همان سو می‌روند. و در این لحظات حساس و سرنوشت‌ساز ـ‌لحظات امتحان الهی اهل زمین‌ـ عدۀ بسیاری که ادعای اسلام یا به هر شکلی ادعای نمایندگی اسلام را دارند سقوط می‌کنند و متأسفانه، نخستین گروهی که در قعر دوزخ سقوط می‌کنند عالمان بی‌عمل هستند؛ زیرا آن‌ها شروع به مطرح‌کردن مقولۀ شیطانی «حاکمیت مردم» نموده‌اند؛ همان طرز فکری که همواره دشمنان پیامبران، فرستادگان و ائمه (ع) مطرح می‌کرده‌اند، با این تفاوت که این بار شیطان بزرگ آن را آورد، برایشان آراست و در چشمانشان زیبا و دلنشین جلوه داد و برایشان چنین نامید: «دموکراسی» یا آزادی یا انتخاباتِ آزاد یا هر اسمی از این قبیل؛ تا آنجا که آن‌ها از ردکردنش ناتوان شدند و در کشمکش‌هایشان آن‌ها را از پای درآورد؛ در نهایت، در برابر آن سر تعظیم فرود آوردند و تسلیم صاحبان این اندیشه شدند و این از آن رو بود که علمای بی‌عمل و پیروانشان چیزی جز پوسته‌ای از دین و هسته‌ای تو خالی نیستند و دین جز لقلقه‌ای بر زبانشان هیچ نیست! و این‌چنین این علمای بی‌عمل نیزۀ شیطان بزرگ را به دست گرفته، در قلب امیرالمؤمنین علی (ع) نشاندند و زخم کهنۀ شورا و سقیفه را تازه کردند؛ زخمی که خلیفۀ خدا را از حقش دور و حاکمیت مردم را تثبیت نمود؛ حاکمیتی که نه مورد قبول خداوند بود و نه پیامبران و فرستادگان و نه ائمه؛ به‌این‌ترتیب، این علمای بی‌عمل به معزول داشتن و به کنار نهادن پیامبران، فرستادگان و ائمه (ع) اقرار کردند و این ستمگران این‌چنین پایه‌های قتل حسین‌بن علی (ع) را استوار نمودند. آنچه مرا بسیار رنج می‌دهد، این است که کسی را نمی‌یابم که از حاکمیت خداوند سبحان و متعال در زمینش دفاع کند. حتی کسانی که به این حاکمیتِ حق معترف هستند دست از دفاع از آن برداشته‌اند؛ زیرا آن‌ها دفاع از این حاکمیت را ایستادگی در برابر جریان بنیان‌براندازی که هیچ رحم و شفقتی ندارد می‌بینند و بدتر و آزاردهنده‌تر این است که همه ـ‌حتی اهل قرآن‌ـ با کمال تأسف به حاکمیت مردم معترف هستند و با وجود اینکه می‌خوانند: (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء)؛ (بگو: بار خدایا! تويی دارندۀ مُلک و پادشاهی، به هر‌که بخواهی مُلک می‌دهی).([2]) آن را پذیرفته‌اند؛ مگر اندک کسانی که به عهد خدا وفادار مانده‌اند. و این‌چنین علمای بی‌عمل محور اصلی در دین خدا را ـ‌که همان حاکمیت خدا و خلافت و جانشینی ولیّ خداوند سبحان و متعال است‌ـ ویران کردند و درنتیجه، برای خلفای خدا در زمینش ـ‌یعنی اهل‌بیت‌(ع) و بازماندۀ آنان امام مهدی (ع)‌ـ با انتخابات و دموکراسی که علمای بی‌عمل به‌سویش رهسپار شدند، دیگر اثری باقی نماند؛ حتی این عالمان بی‌عمل ـ‌به‌طورکلی و جزئی‌ـ با قرآن کریم نیز به مقابله برخاستند؛ درحالی‌که خداوند سبحان در قرآن می‌فرماید: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة)؛ (من در زمين جانشینی می‌گمارم).([3]) دستور و قانون را در قرآن نازل فرمود؛ حال آنکه اینان می‌گویند حاکم یا جانشین را مردم با انتخابات و قانونی که خود وضع کرده‌اند، تعیین می‌کنند! و این‌چنین علمای بی‌عمل با دین خدا و حتی با خودِ خداوند سبحان به دشمنی برخاسته، در صف شیطان رانده شده (که خدا لعنتش کند) قرار گرفتند. به همین دلیل، لازم دانستم این کلمات را به نگارش درآورم تا برای کسی حجتی باقی نماند و صبح برای کسی که دو چشم دارد، رخ بنمایاند، با وجود اینکه حق روشن است و به‌هیچ‌وجه پوشیده نیست. از خداوند سبحان و متعال مسئلت دارم این کلمات را حجتی از حجت‌های خودش در روز قیامت قرار دهد؛ حجتی علیه علمای بی‌عمل و مقلدانشان و کسانی که پیرو آن‌ها هستند و با خدا و آل محمد (ع) دشمنی می‌کنند و با این پیروی‌کردن خود به جِبت و طاغوت و غصب خلافت علی‌بن ابی‌طالب و ائمه از فرزندانش ‌(ع) اقرار می‌نمایند! بسم الله الرَّحمن الرَّحیم و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آن پروردگار جهانیان است: (وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ)؛ (کسي که روي خود را تسليم خدا کند در حالي که نيکوکار باشد، به دستگيرۀ محکمي چنگ زده [و به تکيه‌گاه مطمئني تکيه کرده است]؛ و عاقبت همۀ کارها به‌سوي خداست).([4])

-دموکراسی چیست؟

دموکراسی، حکومت مردم بر مردم [حکومت مردم‌سالاری] است که با انتخاب دو قوّۀ مقننه و مجریه محقق می‌شود و صلاحیت، حقوق و وظایف این دو قوه را قانون اساسی تعیین می‌کند. قانون اساسی هر جا [هر کشوری] ممکن است در برخی جزئیات با جای دیگر متفاوت باشد؛ که این تفاوت‌ها از ارزش‌ها و آداب‌ورسوم اجتماعی نشئت می‌گیرد. علی‌رغم اینکه دموکراسی ایدئولوژی قدیمی است ـ‌به‌طوری‌که نوشته‌های هزاران سال پیش افلاطون در این زمینه به ما رسیده‌ـ اما در عمل به‌طور کامل و یا به شکلی نزدیک به روح ایده‌ای که در نظریۀ دموکراسی مطرح می‌شود بر روی این زمین پیاده نشده است؛ مگر در آمریکا بعد از جنگ انقلاب یا استقلال آمریکا؛ جنگی که ملت آمریکا ـ‌که بیشترشان انگلیسی‌الاصل بودند‌ـ علیه کشور اشغالگر یا همان کشور مادر ‌ـ‌انگلستان‌ـ وارد آن شدند. شاید بهتر باشد در اینجا قلم را در اختیار یکی از مردم خود آمریکا و یکی از دانشمندان دموکراسی آمریکا (مارتین دودج) قرار دهم تا دموکراسی را در خاستگاه جدید آن برای ما توصیف نماید، آنجا که وی می‌گوید: دموکراسی پا به عرصه گذاشت؛ زیرا مردم می‌خواستند آزادانه زندگی کنند ... دموکراسی آمریکایی به‌خودی‌خود سر بر نیاورد، بلکه درنتیجۀ تلاش‌ها و مبارزات به دست آمد. دموکراسی، مردم را پیشوایان خودشان قرار می‌دهد ... دموکراسی فرصت‌های زیادی برای ما به وجود می‌آورد ... تا آنجا که بر گُردۀ هر انسانی در جامعه مسئولیتی می‌نهد ... سپس، مسیر را تا پیروزی و پیشرفت بیکران گسترش می‌دهد ... . سپس ادامه می‌دهد: نظامی که ما در آمریکا پایه‌گذاری کرده‌ایم برخاسته از مکتب دموکراسی است که در سایۀ نظامی غیر از این زنده نمی‌ماند؛ به همین دلیل، ما مجذوب شایستگی‌هایش شدیم و فراموش کردیم دموکراسی در راه تکوین خود روزگار طولانی‌ای را سپری کرده و نهال آن پس از صدها سال تلاش مستمر، کامل گردیده است. در نهایت، دموکراسی برای ما به دست آمد؛ زیرا ما مصمّم بودیم آزاد زندگی کنیم و بیزار از اینکه گروه‌گروه از جایی به جای دیگر کشیده شویم. نظریۀ دموکراسی خلاصه می‌شود که خودِ مردم حکومت می‌کنند بدون اینکه زیر دست، مطیع و بندۀ کسی باشند؛ زیرا [در این نظام] مردم، جایگاه و رتبۀ اول را دارا هستند و قوای حاکم در مرتبۀ دوم قرار می‌گیرند. در سایۀ نظام دموکراسی، جامعه بر خودش حکومت می‌کند و مردم مهم‌ترین مراکز را در دست می‌گیرند. اما در مورد قوای حاکم، وقتی آن‌ها را این‌چنین توصیف کنیم خطرناک می‌شوند و وقتی این نظریه را در طول تاریخِ انسانی جستجو می‌کنیم به‌هیچ‌وجه اثری از آن نمی‌بینیم؛ زیرا [همواره] پادشاهان، امپراتوری‌ها و دیکتاتورها بر مردم حکومت می‌کردند و حقوقی اندک و ناچیز و امتیازات فردی بی‌ارزشی برای رعایای خود قائل می‌شدند؛ بدون اینکه این رعایا صدایی یا جایگاهی در حکومت داشته باشند؛ بنابراین آن‌ها نه احترامی داشتند و نه حافظی و نه پناهی؛ بلکه مالیات‌های سنگین بر آنان وضع و به‌زور از آن‌ها گرفته می‌شد و حتی آن‌ها را تنها با اشاره‌ای یا برای اعتراضی اعدام می‌کردند. اولین جایی که دموکراسی در آن پایه‌ریزی شد، یونان بود؛ اما ریشه‌های آن ـ‌که مهم‌ترین داشتۀ امروز ماست‌ـ از هفت قرن پیش در انگلستان وقتی پادشاه «منشور کبیر» (ماگنا کارتا) را در سال 1215 تصویب نمود شروع به رشد کرد، اما پادشاه واقعاً مایل به این کار نبود؛ زیرا او می‌پنداشت این نوعی تسلیم شدن و اعتراف به وجود قدرتی دیگر در کنار خودش است؛ موجودی که قدرت را همراه او شریک می‌شود. آنچه مسلم است این است که سران دولت‌ها و اعضای هیئت‌های حاکم، کوتاه آمدن از مقام و قدرتی که به آن چنگ انداخته‌اند را نمی‌پذیرند، و حتی دائم در بیم و نگرانیِ از دست دادن جایگاه خود به سر می‌برند. اما دموکراسی به‌صراحت بیان می‌دارد که قدرت باید در اختیار مردم باشد. از زمانی که «ماگناکارتا» در انگلستان به تصویب رسید ـ‌پیرو این مصوبه‌ـ در حدود چهار قرن مجموعۀ حوادثی در انگلستان رخ داد و با وجود اینکه این فرآیند بسیار کُند بود، اما در نهایت، منتهی به برپایی نظام پارلمانی در انگلستان شد و این هنگامی بود که اوایل قرن هفدهم «سِر ادوار کوک» در مجلس عوام ایستاد و جسورانه و برای اولین بار به قانونی نبودن برخی از مراسم پادشاهی ـ‌به دلیل در تضاد بودنشان با منشور‌ـ فریاد برآورد و به‌این‌ترتیب این مراسم غیر قابل اجرا شدند. و این‌چنین انگلستان مهد دموکراسی شد با این تفاوت که چنین امتیازاتی را به مستعمرات خود در آمریکا نداد و دموکراسی همچون تکه ابری بر ساکنان آن سایه افکند. دموکراسی به‌جای اینکه به محدودیت‌های اعمال شده بر مستعمرات ـ‌محدودیت‌هایی مثل منع مبارزه در راه آزادی‌ـ پایان دهد آن‌ها را شعله‌ور ساخت و همان‌طور که می‌دانیم این علتی بود که باعث شد آتش انقلاب آمریکا شعله‌ور شود؛ آتشی که منجر به برپاشدن قوی‌ترین حکومت در دنیای جدید، یعنی ایالات متحدۀ آمریکا شد و برپاشدن این حکومت با تقویت پایه‌های آیین دموکراسی هنگام اعلام استقلال، منشور و ملحقات معروف آن، یعنی منشور حقوق بشر همراه گردید. ما اعتراف می‌کنیم که بعد از این مرحله، نتوانستیم به حکومت کامل و بالغی دست پیدا کنیم؛ بااین‌وجود نظر شما دربارۀ خوشبختی ما چیست؟ دربارۀ آزادی ما؟ پیشرفت و سطح رفاه ما؟ نظام سلامت ما؟ و همین‌طور سلامت مادی و معنوی ما؟ که همه را مدیون نظام دموکراسی هستیم! ما همۀ اینها را پیش روی خوانندۀ گرامی قرار می‌دهیم تا با دقت مطالعه کند و بسنجد؛ زیرا روش‌های حکومت‌داری که ما داریم به‌راحتی به دست نیامده است؛ بلکه با سختی و تلاش فراوان به آن رسیده‌ایم. و سخنش را این‌چنین پایان می‌دهد: در هر گامی که برداشتیم دموکراسی راهی به‌سوی رستگاری بی‌پایان برایمان مهیا کرد و این با آسان نمودن دسترسی به زندگی ابدیِ دلپذیر و شاد برای هر یک از پیروانش صورت پذیرفت؛ پاداشی در برابر تلاش‌های فردی هر کدامشان.([5]) هر اندیشمند منصفی باید اعتراف کند که روش دموکراسی تمام روش‌های سیاسی دیگر را که در اروپا و برخی کشورهای آمریکای جنوبی، آسیا و آفریقا و بعضی از دولت‌های آمریکای جنوبی وجود داشت پیش از اینکه در عرصۀ سیاسی شکست دهد از نظر تئوری و اندیشه شکست داده بود و این غلبه کردن به این دلیل بود که تمام آن روش‌ها از حقیقتی سرچشمه می‌گیرند، متمرکز شدن قدرت در دست فرد یا گروه خاص؛ و این گروه یا فرد و فکر غیرمعمول، روشی را دنبال می‌کنند که این روش همچون الهه‌ای، قانون و سنّت وضع می‌کند و مردم هم باید بی‌چون‌وچرا این قوانین را اجرا کنند. موضوع مُضحک ـ‌و درعین‌حال گریه‌دار‌‌ـ این است که امروزه بیشتر نظام‌های دیکتاتوری و فاشیستیِ حاکم ادعا می‌کنند که دارای نظام دموکراسی هستند و برای اینکه ثابت کنند نظامشان دموکراسی است نظرسنجی‌ها، تجدید میثاق‌ها و انتخابات صوری برگزار می‌کنند و این خود بزرگ‌ترین دلیل بر شکست خوردن نظام‌های حاکم در برابر روش دموکراسی است و به همین دلیل همگی دموکراسی می‌بافند و ادعا می‌کنند به سرآغاز آن رسیده‌اند یا حداقل ادعا می‌کنند دموکراسی در این مسیر قرار دارد؛ تا جایی که امروز، حتی مذاهب فکریِ دینی در حال ریسیدن روش‌های دموکراتیک هستند و بزرگان این مذاهب ادعای دموکراسی دارند و با تأسف اینان همچون آن کبوتری هستند که ادای کلاغ را درمی‌آورد؛ زیرا کلاغ بزرگ‌تر است، پس اینان نه کبوتر به حساب می‌آیند و نه کلاغ. امروز روش و آیینی را نمی‌بینم که با دلیل پنجه در پنجۀ ادلۀ دموکراسی بیندازد و طرز فکری دقیق و محکمی مطرح کند که شایستۀ پیروی کردن باشد و به‌عنوان نظریه‌ای واقعی، همتای دموکراسی به شمار آید؛ مگر مذهب و روش مصلح منتظر که در دین یهود که تمثیل آن ایلیا و در مسیحیت که تمثیل آن عیسی (ع) و در دین اسلام که تمثیل این مصلح منتظر مهدی (ع) است؛ همان‌طور که این نظریه در ادیان دیگر با مطرح کردن مصلح منتظر بدون اینکه شخصی خاص مشخص شود وجود دارد.

-تناقضات دموکراسی

1- دیکتاتوری در دل دموکراسی نهفته است این ویژگی در میدان عمل کاملاً مشهود است؛ زیرا هر روش فکری وقتی از طریق حزب مشخصی به قدرت می‌رسد، تلاش می‌کند نظریۀ سیاسی خود را به هر شکلی که ممکن باشد بر آن سرزمین مسلط گرداند. شاید این‌طور گفته شود: این خودِ مردم هستند که انتخاب کردند و این طرز فکر را به قدرت رساندند! می‌گویم: قطعاً مردم این حزب و روش فکری را با توجه به آنچه در عرصۀ سیاسیِ زمان انتخابات وجود داشته است به قدرت رسانیده‌اند؛ اما اینکه بعد از یک سال وضعیت به چه شکلی خواهد شد، مردم نمی‌دانند. اگر وضعیت به‌گونه‌ای رقم بخورد که به زیان منافع دینی یا دنیوی این نظام حاکم باشد مردم نمی‌توانند نظام حاکم را رد کنند و به‌قول‌معروف: «تبر با سر افتاد».([6]) چنین شرایطی منجر به بروز امثال هیتلرها می‌شود؛ کسانی که از طریق انتخابات و دموکراسیِ مورد ادعا زمین را به فساد و تباهی کشیدند. اگر اشکال نتایج به دست آمده از آلمانِ آن روزگار با ناپخته بودن دموکراسی در این کشور و در آن مقطع زمانی توجیه می‌شود، به وضعیت امروزین ایتالیا توجه کنید؛ گروهی که در ایتالیا به قدرت رسیدند ایتالیا را همراه با آمریکا در جنگی نفرت‌انگیز علیه اسلام و مسلمین گرفتار نمودند، درحالی‌که ملت ایتالیا امروز معترض به این حکومت‌اند و معترضین خواهان بازگشت نیروهای ایتالیایی هستند؛ ولی این جماعتی که به قدرت رسیده‌اند اصرار بر ماندن نیروهای ایتالیایی در اشغال عراق دارند و به این شکل، دیکتاتوری و فاشیستی در این برهه از زمان به ایتالیا بازگشته است. حتی در انگلستان دموکراتیک ـ‌هم‌پیمان اصلی آمریکا در اشغال عراق و تجاوز به اسلام و مسلمین‌ـ میلیون‌ها تَن در خیابان‌ها به تظاهرات پرداختند تا چهرۀ زشت این جنگ کفرآمیزِ استعماریِ ضد اسلام و مسلمین را معرفی کنند، بی‌آنکه هیچ تأثیری بر تصمیم دولت انگلستان بگذارد؛ بنابراین دیکتاتوری در دلِ دموکراسی نهفته است.

2- بزرگ‌ترین کشور دموکراتیک دنیا با دیکتاتوری اداره می‌شود

با وجود اینکه نظام حکومتی آمریکا به ظاهر دموکراسی است؛ اما با مردم دنیا با بدترین روش‌های دیکتاتوری و زورگویی رفتار می‌کند و این تناقضی است واضح! کسی که طرز تفکری استوار و پایدار دارد باید در هر زمان و مکانی و بی‌هیچ استثنایی این طرز تفکر خود را بر همگان پیاده نماید؛ درحالی‌که آمریکا، به خواری کشیدن مردم زمین و مسلط شدن بر آنان را می‌خواهد و به‌طور خاص با مسلمانان با تحقیر و توهین رفتار می‌کند؛ زیرا آنان می‌دانند که فرجام آمریکا به دستان امام مهدی (ع) است و می‌دانند که او رهبر و پیشوای مسلمانان است و حتی مسلمانان آمریکایی در داخل آمریکا با تبعیض دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ پس این دموکراسی کجاست؟

3- دموکراسی و ثروت

کسی که پولی برای هزینه‌کردن در تبلیغات، دروغ‌پراکنی، پوشاندن حقایق و اجیر‌کردن جیره‌خواران و اراذل در اختیار ندارد، جایگاهی هم در دموکراسی ندارد و این‌چنین قدرتِ ثروت در نظام دموکراسی به شکلی غیرطبیعی آشکار می‌شود. احزاب و سازمان‌ها ابتدا به نحوی از اشکال، اقدام به چپاول اموال فقرا و نیازمندان می‌کنند و از طبقۀ کارگر آغاز می‌نمایند. در آمریکا، یهودیان با پول و ثروت بر جریان انتخابات احاطه دارند و پیروزیِ حداقل هفتاد درصدی را برای انتخاب‌شدن کسی که می‌خواهند سکان آمریکا را به دست بگیرد، رقم می‌زنند تا به‌این‌ترتیب پشتوانۀ آمریکایی رژیم صهیونیستی استوار بماند. مسئلۀ تبلیغاتِ فریبنده و دروغین و حاکمیت ثروت در دموکراسی مسئله‌ای است که همیشه در روزنامه‌های آمریکا مطرح می‌شود. به خاطر دارم که چند سال پیش مقاله‌ای از نویسندۀ آمریکایی می‌خواندم که نویسنده تأکید کرده بود، دموکراسی در آمریکا جز نیرنگ و نمایشی مضحک نیست و درواقع، آنچه حاکم است خدعه، نیرنگ و ثروت است نه چیزی دیگر.

4- دموکراسی و آزادی

هیچ نظامی در دنیا پیدا نمی‌شود که ادعایِ آزادی مطلق داشته باشد؛ حتی نظام دموکراسی محدودیت‌هایی برای آزادی افراد و گروه‌ها وضع می‌کند؛ اما مقدار این قیدوبندهایی که آزادی را محدود می‌کند چقدر باید باشد؟ و تا چه حد می‌توان زمام افراد و گروه‌ها را برای رسیدن به آنچه می‌خواهند، آزاد بگذاریم؟! در دموکراسی، مردم محدودیت‌های آزادی را وضع می‌کنند و قطعاً آنان دچار اشتباه می‌شوند و بیشترشان به دنبال شهوات لَه‌لَه می‌زنند؛ به همین دلیل است که قیدوبندهای آزادی در نظام دموکراسی بر دین، اصلاح و امربه‌معروف و نهی از منکر وضع می‌شود؛ زیرا در دین الهی قانون دیگری وجود دارد که با قانون وضع‌شدۀ مردم در تضاد است و این قانون «قانون الهی» است. در دموکراسی آزادی به تخلیۀ شهوانی، فسادکردن، به تباهی کشیدن و غوطه‌ور شدن در محرمات الهی اطلاق می‌شود و درنتیجه، تمام جوامعی که دموکراسی در آن‌ها پیاده می‌شود جوامعی سُست و از هم پاشیده می‌شوند؛ زیرا قانون وضع شده از زنا، فساد، شراب‌خواری، برهنگی زنان و دیگر مواردِ مظاهر فساد حمایت می‌کند!

5- دموکراسی و دین

به‌طورقطع و یقین، دین الهی تفکر دیگری غیر از فکر دموکراسی دارد؛ دین الهی به چیزی جز برگزیدن از سوی خدا اعتقاد ندارد: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة)؛ (من در زمين جانشینی می‌گمارم)؛([7]) که این منتخب و برگزیده، مهدی (ع) است. دین الهی در زمان ما برای ما مسلمانان به قانونی جز قانون الهی، یعنی قرآن اقرار نمی‌کند و برای یهودیان، این منتخب و قانون، ایلیا (ع) و تورات و برای مسیحیان، عیسی مسیح (ع) و انجیل است. حال که وضعیت این‌گونه است، پس مسلمان، مسیحی یا یهودی چطور می‌تواند ادعا کند که به خدا ایمان دارد و همچنین به حاکمیت او که متمثّل در مهدی (ع) و قرآن، عیسی (ع) و انجیل، یا ایلیا (ع) و تورات است اقرار دارد؛ و درعین‌حال به حاکمیت مردم و دموکراسی که اساس و بنیان دین الهی و حاکمیت خدا در زمینش را نقض می‌کند، اعتراف می‌نماید؟! بنابراین کسی که دموکراسی و انتخابات را می‌پذیرد دیگر هیچ ارتباطی با دین الهی نخواهد داشت و به تمام ادیان و حاکمیت خدا در زمینش کافر خواهد بود.

6- دموکراسی از گهواره تا گور

وقتی دموکراسی در کشوری مسیر حرکت خود را آغاز می‌کند، ابتدا ده‌ها حزب و جریان سیاسی شکل می‌گیرد؛ اما ازآنجاکه حاکمِ حقیقی نیرنگ، تزویر، دروغ، تهمت، تبلیغات و پول است، به‌مرورزمان، تمام این احزاب تصفیه می‌شوند و در عرصۀ سیاسی معمولاً، جز دو حزب باقی نمی‌ماند و نتیجۀ نهایی به‌ریاست‌‌‌‌رسیدن یکی از این دو حزب بر کرسی رهبری خواهد شد و به‌این‌ترتیب، دیکتاتوری به اسم دموکراسی بازمی‌گردد. دو کشور که قدیمی‌ترین کشورهای دموکراتیک هستند روشن‌ترین مثال این موضوع می‌باشند؛ این دو کشور در حال گذر از آخرین مراحل دموکراسی‌اند. در این دو کشور، در انگلستان حزب محافظه‌کار و حزب کارگران و در آمریکا، حزب جمهوری‌خواه و حزب دموکرات مسلط شده‌اند. هر یک از این دو حزب در این مرحله، در حال دست‌وپنجه نرم کردن [با طرف دیگر] برای به دست گرفتن سلطنت به‌طور مطلق‌اند. بنابراین دموکراسی مراحل ساقط کردن ضعیفان را پشت سر می‌گذارد و به‌این‌ترتیب، مردم از دموکراسی به دیکتاتوری گذر می‌کنند. اگر توافق فکری و عدم ناسازگاری فکری حقیقی بین دو حزب را در نظر داشته باشیم، ریاست دو حزب و دو تفکر بر کرسی قدرت درواقع، همان دیکتاتوری است؛ این در صورتی است که بعد از به قدرت رسیدن گروهی از مدعیان دموکراسی بر کرسی قدرت، اقدام به سرکوب و حذف احزاب باقی‌مانده صورت نگیرد؛ در این صورت، تبدیل‌شدن دموکراسی به دیکتاتوری مثل تبدیل‌شدن شب به روز آشکار و بدیهی خواهد بود. در این مورد فیلسوف یونانی ـ‌افلاطون‌ـ می‌گوید: (بین مدعیان دموکراسی و حامیان مردم، خشن‌ترین و زیرک‌ترین‌ آن‌ها پا به عرصه می‌گذارد. ثروتمندان و توانگران را تبعید یا نابود می‌کند، بدهی‌ها را لغو می‌کند، اراضی را تقسیم می‌نماید و برای خودش حفاظی درست می‌کند تا از شرّ توطئه‌ها در امان بماند؛ مردم به حال او غبطه می‌خورند و او به فرمانروایی می‌پردازد و برای اینکه برای خودش جایی باز کند و مردم به او کاری نداشته و همواره نیازمند او باشند، با همسایگانش ـ‌درحالی‌که پیش‌تر با آن‌ها پیمان صلح بسته بود‌ـ به جنگ می‌پردازد تا امنیت داخلی خودش را تضمین و سر هر منتقدی را از بدنش جدا کند. فاضلان و بزرگان از او دور و جیره‌خواران و شکم‌بارگان به او نزدیک می‌شوند. به شعرایی که از شهرمان تبعیدشان کرده بودیم، بسیار می‌بخشد تا تنها او را مدح و ثنا کنند. ساختمان‌ها را غارت می‌کند و مردم را تحت‌فشار قرار می‌دهد تا محافظان و اعوان و انصار خودش را سیر نگه دارد و مردم به این نتیجه خواهند رسید که او از آزادی به سرکشی رسیده است و این نهایت حکومت او خواهد بود).([8]) به‌اختصار، به همین مقدار تناقضات بسنده می‌کنم وگرنه تناقضات دموکراسی بسیار زیاد است!

-همتای فکری دموکراسی

(مذهب مصلح منتظر جهانی)

همۀ ادیان الهی به حاکمیت خداوند سبحان و متعال اقرار دارند؛ اما مردم با این حاکمیت به مقابله برمی‌خیزند و بیشترِ موارد جز عدۀ بسیار اندکی ـ ‌مثل قوم موسی (ع) در زمان طالوت یا مسلمانان زمان رسول خدا(ص) ـ به آن اذعان ندارند؛ اما مسلمانان نیز زمانی که رسول خدا (ص) رحلت فرمود، به مقابله با حاکمیت خداوند سبحان بازگشتند و با شورا، انتخابات و سقیفۀ بنی‌ساعده ـ‌ جانشین پیامبر خدا (ص) [یعنی] علی‌بن ابی‌طالب (ع) را کنار زده‌ـ به حاکمیت مردم اقرار کردند. با وجود اینکه امروز همگی ـ‌چه علما و چه عموم مردم‌ـ به حاکمیت مردم و انتخابات فرا می‌خوانند؛ اما بیشتر آنان به این مطلب معترف هستند که جانشین خدا در زمینش همان صاحب واقعی است؛ ولی این اعتراف تنها به‌عنوان عقیدۀ ضعیف باقی مانده است؛ عقیده‌ای که در کشمکش بین ظاهر و باطن مغلوب شده و این‌چنین مردم و به‌خصوص علمای بی‌عمل در وضعیت نفاق‌آلود زندگی می‌کنند؛ وضعیتی که آرامش را از آنان سلب می‌کند و آنان را در بلاتکلیفی، حیرت و سردرگمی قرار می‌دهد. آنان می‌دانند که خداوند حق است و حاکمیت خداوند نیز حق است و نیز می‌دانند که حاکمیت مردم باطل است و در برابرِ حاکمیت خدا در زمینش قرار دارد، ولی برای حق ایستادگی نمی‌کنند و باطل را تأیید می‌نمایند! اینان همان علمای آخرالزمان ـ‌بدترین فقهای زیر سایۀ آسمان‌ـ هستند؛ فتنه از آنان خارج می‌شود و به آنان بازمی‌گردد؛ همان‌طور که رسول خدا (ص) دربارۀ آنان چنین خبر داده است: «زمانی بر امت من خواهد رسید که از قرآن جز خطش و از اسلام جز نامش باقی نمی‌ماند، خود را منتسب به آن می‌دانند درحالی‌که دورترین مردم از آن هستند؛ مسجدهایشان آباد، اما خالی از هدایت است، فقهای آن زمان شریرترین فقهایی هستند که آسمان بر ایشان سایه انداخته است، فتنه از آنان خارج می‌شود و به آنان بازمی‌گردد».([9]) و گویی نشنیده‌اند که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «ای مردم! به دلیل کمی اهل حق از سِیر در مسیر هدایت وحشت نکنید»؛ ([10]) و گویی این سخن رسول خدا (ص) را نشنیده‌اند که می‌فرماید: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه بازخواهدگشت، پس خوشا به حال غریبان».([11]) آری! به خدا قسم، این حرف‌ها را شنیده و به خاطر سپرده‌اند؛ اما دنیا در دیدگانشان آراسته شد و زینت‌های خود را برایشان به نمایش گذاشت و آنان بر لاشۀ مرداری جمع شدند تا با خوردنش رسوا گردند و دنیا با نیرنگ‌ها آنان را ناتوان کرد؛ پس چیزی جز خواستن دنیا با دین نمی‌بینند و آنان که ادعا دارند عالِم مسلمانان شیعه هستند، چیزی جز هتک حرمت امیرالمؤمنین (ع) و افزودن زخمی جدید به زخم‌های آن حضرت و خون به دل کردن آن حضرت (ع) نمی‌یابند؛ بنابراین سردمداران گمراهی ـ‌یعنی علمای بی‌عمل‌ـ دوباره مصیبت سقیفۀ بنی‌ساعده را همانند روز اولش زنده و دوباره زمینه را برای شکستن پهلوی زهرا (ع) مهیا کردند؛ اما این بار در برابر امام مهدی (ع)؛ پس روزی مثل همان روزگار رسول خدا (ص) و فرزندی مثل همان فرزند رسول خدا (ص)! دیروز با علی (ع) و فرزندانش و امروز با امام مهدی (ع) و فرزندانش! آیا عاقلی هست که خودش را از آتش برهاند و از دست کفّار این زمان آزاد سازد و با پیروی از اولیای خداوند سبحان مصون بدارد؟ شیطان ـ‌که لعنت خدا بر او باد‌ـ فریبتان ندهد و کاری نکند که شما، علمای بی‌عمل را ـ‌که با خدا و رسولش می‌جنگند و شریعت او را تحریف می‌کنند‌ـ مقدس بشمارید. گفتار و اعمال آنان را به قرآن و سنت رسول خدا و اهل‌بیتش (ع) عرضه بدارید؛ که در این صورت آنان را در یک وادی و رسول خدا (ص) و قرآن را در وادی دیگری خواهید یافت. آنان را لعنت کنید همان‌طور که رسول خدا (ص) نفرینشان کرد؛ و از آنان برائت جویید، همان‌طور که رسول خدا (ص) از آنان برائت جست؛ آنجا که به ابن مسعود می‌فرماید: «ای پسر مسعود! اسلام غریبانه آغاز شد و همان‌طور که آغاز شد، غریبانه بازمی‌گردد، پس خوشا به حال غریبان. هر‌کس از فرزندانتان که آن زمان را درک کند (زمان ظهور امام مهدی (ع)) به آنان در مکان‌هایشان سلام ندهد و جنازه‌های آنان را تشییع نکند و از بیمارانشان عیادت ننماید. آنان به سنت شما عمل و ادعای شما را آشکار می‌کنند؛ ولی با کارهای شما مخالفت می‌نمایند و بر غیر دین شما می‌میرند. آنان از من نیستند و من نیز از آنان نیستم ... . تا آنجا که می‌فرماید: ای پسر مسعود! زمانی بر مردم خواهد رسید که هر کس در دین خود بُردبار باشد، همچون کسی است که زغال گداخته‌ای را کف دستش گرفته است و فرمود: در آن زمان اگر کسی گرگ نباشد، گرگ‌ها او را خواهند خورد. ای پسر مسعود! علما و فقهای آن زمان فاجر و خائن‌اند. آگاه باش که آنان شریرترین خلق خدا هستند و همچنین پیروان آنان و کسانی که به آنان رجوع و از آنان دریافت می‌کنند و آنان را دوست داشته باشند و با آنان هم‌نشینی و مشورت کنند، نیز شریرترین خلق خدا هستند و خداوند آنان را (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)؛ (کر و کور و لال‌اند و بازگشتی ندارند)؛([12]) وارد آتش می‌سازد، (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا و َبُكْمًا وَ صُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا)؛ (و در روز قيامت درحالی‌که چهره‌هايشان رو به زمين است، کور و لال و کر محشورشان می‌کنيم و جهنم جايگاه آنهاست که هرچه شعلۀ آن فرو نشيند بيشترش می‌افروزيم)؛([13])(کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ)؛ (هرگاه پوست تنشان بپزد پوستی ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند)؛([14]) (إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ * تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ)؛ (چون در آن افکنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند * نزديک است که از خشم پاره‌پاره شود)؛([15]) (کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ)؛ (هرگاه بخواهند از آن (عذاب) [و] از آن اندوه بيرون آيند، بار ديگر آنان را به آن بازگردانند؛ بچشيد عذاب آتش سوزنده را)؛([16]) (لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لا يَسْمَعُونَ)؛ (آنان در جهنم فرياد می‌کشند و در آنجا هيچ نمی‌شنوند).([17]) ای پسر مسعود! آنان ادعا می‌کنند بر دین من و بر سنّت و روش و شرایع من‌اند، آنان از من بری‌اند و من نیز از آنان برائت می‌جویم. ای پسر مسعود! در آشکارا با آنان هم‌نشینی و در بازارها با آنان معامله نکنید و آنان را به راهی راه ننمایید و به آنان آب ندهید. حق‌تعالی می‌فرماید: (مَنْ كَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ)؛ (آنان که زندگی و زينت اين دنيا را بخواهند، مُزد کردارشان را به‌طور کامل در اين جهان می‌دهيم و در آن به ایشان اصلاً کم داده نمی‌شود)؛([18])همچنین می‌فرماید: (مَنْ كانَ یریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ یریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ)؛ (هر‌کس کِشت آخرت را بخواهد بر کِشته‌اش می‌افزاييم و هر‌کس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا می‌کنيم؛ ولی ديگر او را در آخرت نصيبی نيست).([19]) ای پسر مسعود! امت من چه عداوت‌ها و کینه‌ها و جدال‌ها از اینان خواهد کشید. آنان ذلیل‌ترین این امت در دنیایشان‌اند. قسم به کسی که مرا به حق مبعوث نمود، خداوند آنان را خسف خواهد نمود و به‌صورت میمون و خوک مسخ خواهد کرد. گفت: سپس پیامبر(ص) گریه کرد و ما نیز از گریۀ ایشان به گریه افتادیم و گفتیم: ای رسول خدا (ص) ، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: برای رحمت بر اشقیا که خداوند متعال می‌فرماید: (وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُواْ مِن مَّكاَنٍ قَرِيبٍ)؛ (اگر ببينی آنگاه که سخت بترسند و رهایی‌شان نباشد و از مکانی نزديک گرفتار شوند)؛ یعنی علما و فقها ... . ای پسر مسعود! کسی که علم را برای به دست‌آوردن دنیا بیاموزد و حبّ دنیا و زینتش را ترجیح دهد خشم خدا را برای خود خریده است و همراه با یهودیان و مسیحیان ـ‌که کتاب خداوند متعال را به کناری انداختند‌ـ در قعر دوزخ جای دارد. حق‌تعالی می‌فرماید: (فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ الله عَلَى الْكَافِرِينَ)؛ (ولی همین‌که آنچه را که می‌شناختند به‌سویشان آمد انکارش کردند؛ پس لعنت خدا بر کافران باد).([20]) ای پسر مسعود! خداوند بهشت را برای کسی که قرآن را برای دنیا و زیبایی‌اش بیاموزد حرام کرده است. ای پسر مسعود! کسی که علم بیاموزد و به محتوای آن عمل نکند خداوند روز قیامت او را نابینا محشور می‌کند و کسی که علم را برای خودنمایی و شهرت بیاموزد تا با آن دنیا را به دست بیاورد خداوند برکت علمش را می‌گیرد و معیشتش را تنگ می‌نماید و او را به خودش وامی‌نهد و کسی که خدا او را به خودش واگذار کند هلاک شده است؛ حق‌تعالی می‌فرماید: (فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)؛ (پس هر‌کس به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد کاري شايسته انجام دهد و هيچ‌کس را در عبادت پروردگارش شريک نسازد).([21]) ای پسر مسعود! پس باید همنشینانت ابرار و برادرانت افراد متقی و پرهیزگار باشند؛ زیرا حق‌تعالی در کتابش می‌فرماید: (الْأَخِلَّاء يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ)؛ (در آن روز دوستان ـ‌غير از پرهيزگاران‌ـ دشمن يکديگرند). ([22]) ای پسر مسعود! بدان که آنان معروف [نیکی] را منکر [بد] و منکر را معروف می‌دانند؛ پس به این دلیل خدا بر دل‌هایشان مُهر می‌نهد؛ پس در آنان نه گواهی‌دهندۀ به حق وجود دارد و نه برپاکنندۀ عدالت. حق‌تعالی می‌فرماید: (كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ)؛ (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! برپاکنندگان عدالت باشید و برای خدا گواهی دهيد، هرچند به زيان خودتان يا پدر و مادر يا خويشاوندان باشد).([23]) ای پسر مسعود! با حَسَب و نَسَب و مال و اموال خود بر یکدیگر فخر می‌فروشند ...».([24]) آری، رسول خدا (ص) علمای بی‌عمل را این‌چنین توصیف کردند؛ زیرا آنان ادعا می‌کنند مسلمان و شیعه‌اند و درعین‌حال به کنار گذاشتن علی (ع) اقدام می‌کنند و بر علی‌ (ع) ستم روا می‌دارند؛ پس لعنت خدا بر هر گمراه ِگمراه‌کننده‌ای که خودش را امام، بُت و خداوندگاری به‌جای خداوند برای مردم قرار داده ‌است! مهم این است که عموم مردم باید از پیرویِ علمای بی‌عمل دوری کنند؛ زیرا آنان به حاکمیت مردم، انتخابات و دموکراسی ـ‌که آمریکا (دجال اکبر) آورده است‌ـ معتقدند و به آن اقرار می‌کنند؛ درحالی‌که بر مردم واجب است که به حاکمیت خدا و پیروی از امام مهدی (ع) اقرار کنند؛ در غیر این صورت اینان به پیامبران و امامانشان چه خواهند گفت؟ آیا بر کسی پوشیده است که تمام ادیان الهی بر حاکمیت خدا و نپذیرفتن حاکمیت مردم تصریح دارند؟ پس در پیروی از این علمای بی‌عمل بعدازاینکه آنان با قرآن، پیامبر و اهل‌بیت (ع) به مخالفت برخاستند و شریعت خداوند سبحان‌و‌متعال را تحریف کردند هیچ حجت و دلیلی برای کسی باقی نمی‌ماند. اینان همان فقهای آخر‌الزمانی‌اند که با امام مهدی (ع) به نبرد برمی‌خیزند؛ پس آیا برای کسی که از اینان پیروی می‌کند ـ‌پس‌ازاینکه این علمای بی‌عمل از ابلیس پیروی کردند و به حاکمیت مردم معتقد شدند‌ـ حجت و دلیلی باقی می‌ماند؟! درحالی‌که همۀ ادیان الهی به حاکمیت خداوند اقرار دارند؛ یهودیان منتظر ایلیا (ع)، مسیحیان منتظر عیسی(ع) و مسلمانان منتظر مهدی(ع) هستند؟ آیا یهودیان به ایلیا می‌گویند: برگرد چون ما انتخابات و دموکراسی داریم و این از انتخاب الهی، برتر و والاتر است؟ و آیا مسیحیان به عیسی (ع) می‌گویند: ای کسی که بر الاغ سوار می‌شوی و ای کسی که لباس‌های پشمین می‌پوشی، کم می‌خوری و در دنیا زاهد و بی‌رغبتی! برگرد، زیرا ما رؤسای برگزیده‌ای داریم که از تمام دنیا چه حلال و چه حرامش بهره می‌برند و آنها با خواست‌ها و تمایلات نفسانی ما موافق و سازگار است؟! آیا مسلمانان ـ‌به‌ویژه شیعیان‌ـ به امام مهدی (ع) خواهند گفت: برگرد ای پسر فاطمه! چون فقهای ما بهترین راه حل را ـ‌که همان دموکراسی و انتخابات است‌ـ پیدا‌کرده‌اند؟! و آیا مقلدان این فقها ـ‌فقهای آخرالزمان‌ـ به امام مهدی (ع) خواهند گفت: به‌راستی‌که برای فقهای ما روشن شده است که حق با شوری، سقیفه و انتخابات بوده است؟! و آیا در نهایت، خواهند گفت: اهل سقیفه بر حق بودند و امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب (ع) بخیل، افراطی، رادیکال و تندرو بود؟! چه خواهند گفت و چگونه این تناقضی که خود را در آن گرفتار کرده‌اند حل خواهند نمود؟! به این فقها ـ‌طبق آنچه بین خودشان رایج است وگرنه من آنان را فقیه به حساب نمی‌آورم‌ـ چیزی جز آنچه یک عراقی ساده می‌گوید، نمی‌گویم: «این چه دین باشد چه گِل»، درحالی‌که شما آن را گِل همراه با گل نموده‌اید! ما شیعیان به عمربن خطاب اعتراض می‌کنیم که او معتقد به شورا و انتخابات بود، درحالی‌که امروز شما فقهای آخرالزمان به شورا و انتخابات تصریح می‌کنید و اقرار دارید؛ این دو وضعیت چه تفاوتی با هم دارند؟! در هر صورت، همین تورات و انجیل امروزی هر دو به حاکمیت خدا در زمینش اقرار دارند ـ‌نه به حاکمیت مردم‌ـ و این دو، کتاب‌های آسمانی و دلیل انکار‌ناپذیر برای یهودیان و مسیحیان‌اند. نظریه‌پردازان دموکراسی در غرب، برای ردّ این متونِ صریح که در تورات وجود دارد، تلاش بسیار نموده‌اند؛ تا جایی که برخی همچون اسپینوزا تحریف‌شدن تورات را در «رسالۀ الهی سیاسیِ» خود ترجیح داده است؛ تا به‌این‌ترتیب از این متون صریحی که بر حاکمیت خدا در زمینش تأکید دارند و حاکمیت مردم را نمی‌پذیرند، رهایی یابد! اما قرآن از ابتدا تا انتها، بر حاکمیت خدا و نپذیرفتن حاکمیت مردم تصریح دارد و برای ما فهمِ بیمارِ کسی که می‌خواهد کلمات خدا را بر اساس خواستۀ خود تحریف کند و از فلانی و فلانی یا از عقیدۀ فلانی ـ‌با وجود فاسدبودن مدافعانشان و باطل‌بودن عقیده‌اش‌ـ حمایت کند، اهمیتی ندارد؛ فسادی که برای شناختنش به زحمت چندانی نیاز نیست! با آیاتی که حاکمیت خدا در زمینش را اثبات می‌کنند، شروع کنیم: (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)؛ (بگو: بار خدایا! تويی دارندۀ مُلک و پادشاهی. به هر‌که بخواهی مُلک می‌دهی و از هر‌که بخواهی مُلک می‌ستانی. هر‌کس را بخواهی عزت می‌دهی و هر‌کس را بخواهی ذلت می‌دهی. همۀ نيکي‌ها به دست توست و تو بر هر چیزی توانايی).([25]) این آیه به‌وضوح دلالت دارد بر اینکه فرمانروایی از آنِ خداست و او کسی است که هر‌که را که بخواهد جانشین می‌گرداند. حق‌تعالی می‌فرماید:(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ (من در زمين خليفه و جانشینی می‌گمارم).([26]) با وجود این آیه، هیچ‌کس حق ندارد فرمانر‌وا تعیین کند یا حاکم یا فرمانر‌وایی را که خداوند سبحان تعیین نکرده است، انتخاب کند. خداوند این فرمانروایی یا حاکمیت الهی را به هر‌کس که بخواهد عطا می‌کند و الزامی نیست که فرمانروای تعیین‌شده از طرف خدا ـ‌در عمل‌ـ حکومت کند؛ چه‌بسا مغلوب و از سکّان فرمانروایی رانده شود؛ همان‌طور که این قضیه در طول مسیر انسانی اتفاق افتاده است. ابراهیم (ع) حکومت نمی‌کند؛ بلکه نمرود (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی می‌کند. موسی (ع) حکومت نمی‌کند؛ بلکه فرعون (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی می‌کند و حسین (ع) حکومت نمی‌کند؛ بلکه یزید (خدا او را لعنت کند) فرمانروایی می‌کند، و این‌چنین است که حق‌تعالی می‌فرماید: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً)؛ (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته‌است، حسد می‌برند؟ درحالی‌که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروايی بزرگ ارزانی‌شان داشتيم).([27]) با اینکه در طول تاریخ، به آل ابراهیم (ع) فرمانروایی و حکومت الهی داده شد؛ اما آنان ضعیف نگاه داشته و مغلوب و از کرسی حکومت دور نگه‌ داشته‌ شدند و تاریکی و ظلمت بر سکان حکومت سایه افکند؛ بنابراین بر مردم واجب است، سکان رهبری را در اختیار خلیفه و جانشین خدا در زمینش قرار دهند که اگر چنین نکنند بهره‌شان از دست می‌رود و پروردگارشان را خشمگین می‌نمایند. امام صادق (ع) می‌فرماید: «... آیا نمی‌بینید حق‌تعالی می‌فرماید: (ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها)؛ (شما را توان رویاندن درختش نبود)؛ می‌فرماید شما حق ندارید از نظر خودتان امام و رهبری منصوب کنید و به اراده و خواست خود، او را حق بنامید. سپس امام صادق (ع) می‌فرماید: سه گروه‌اند که در روز قیامت خدا با آنان صحبت نمی‌کند و به ایشان نگاه نمی‌کند و آنان را پاک نمی‌گرداند و ایشان عذابی دردناک خواهند داشت؛ کسی که درختی بکارد که خدا آن را نکاشته باشد؛ یعنی کسی که امام و پیشوایی را منصوب کند که خدا منصوبش نکرده باشد یا کسی را که خدا منصوب فرموده، انکار کند.([28]) داستان طالوت: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلأِ مِنْ بَنِي إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ)؛ (آيا آن گروه از سرانِ بنی‌اسرائيل را پس از موسی نديدی آنگاه‌که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی منصوب کن تا در راه خدا پیکار کنیم).([29]) این گروه مؤمن صالح از بنی‌اسرائیل به حاکمیت خداوند سبحان‌و‌متعال ایمان داشتند؛ پس خودشان کسی را تعیین نکردند؛ بلکه از خدا درخواست کردند که برایشان حاکمی تعیین کند و این از بزرگ‌ترین دلایل بر این قانون الهی در تمام ادیان است که به‌صراحت بیان می‌دارد حاکم را خدا تعیین می‌کند نه مردم با انتخابات! تنها، من در زمین جانشین قرار می‌دهم: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه و جانشینی می‌گمارم). ([30]) جانشین خدا باید حاکمِ در زمین هم باشد و اولین جانشین خدا آدم (ع) است و در هر زمانی خداوند جانشینی در زمینش دارد. در این زمان، جانشین خدا مهدی (ع) است؛ بنابراین بر همۀ مردم واجب است شرایط لازم را برای حاکم‌شدن ایشان فراهم کنند؛ زیرا او از طرف خداوند سبحان‌و‌متعال تعیین شده است، نه با دموکراسی و انتخابات! 4- حق‌تعالی می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ‌اللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُون)؛ (و هر‌کس بر وفق آياتی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، اینان خود کافران‌اند)؛([31]) و می‌فرماید: (وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ (و هر‌کس به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند، از ستمکاران است)؛ ([32]) و نیز می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)؛ (زيرا کسانی که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود از نافرمانان‌اند). ([33]) بدیهی است که حاکم در هر زمان با مسائلی جدید روبرو می‌شود و ناگزیر باید دارای تسدید و علمی خاص از طرف خدا باشد تا با این علم، حکم خدا را در مسائل جدید بداند؛ به‌این‌ترتیب، چگونه کسی که جانشین خدا نیست، می‌تواند طبق آنچه خدا نازل کرده است حکم کند؟ بنابراین برای کسی غیر از جانشین خدا امکان ندارد مطابق آنچه خدا نازل کرده است، حکم نماید. محققاً، مواردی که حاکمیت مردم و انتخابات را نقض می‌کند، بسیار است و مورد زیر تنها یکی از آن موارد است، برای کسی که گوش شنوا دارد و گواه است‌:

ماجرای موسی با قومش:

(وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْشِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ)؛ (و موسی برای وعده‌گاه ما از ميان قومش هفتاد مرد را برگزيد. چون زلزله آنان را فروگرفت گفت: ای پروردگار من! اگر تو خواسته بودی اینان را پيش از اين هلاک می‌کردی و مرا نیز! آيا برای آنچه بی‌خردان ما انجام داده‌اند ما را به هلاکت می‌رسانی؟! اين نیست جز امتحان تو؛ که هر‌که را بخواهی با آن گمراه می‌کنی و هر‌که را بخواهی هدايت. تنها تو ياور و سرپرست ما هستی؛ پس ما را بيامرز و بر ما ببخشای که تو بهترين آمرزندگانی).([34]) او موسی (ع) است ـ‌پیامبری معصوم‌ـ که هفتاد مرد را از بهترینِ بنی‌اسرائیل برمی‌گزیند؛ اما همگی کافر شدند و از موسی (ع) و فرمان خداوند سبحان‌و‌متعال سرپیچی کردند. حال اگر پیامبری معصوم ـ‌یعنی موسی (ع)‌ـ هفتاد مرد را برای مأموریتی الهی برمی‌گزیند؛ درحالی‌که حتی یک نفر هم از بین آنان از این مأموریت سربلند بیرون نمی‌آید، پس وضعیت عموم مردم در انتخاب حاکم و فرمانروا چگونه خواهد بود؟! چه‌بسا آنان بدترین خلق خدا را برگزینند درحالی‌که خود نمی‌دانند! این دلایل برای کسی که خواهان حق باشد، کافی است و کسی که بیشتر می‌خواهد، قرآن ـ‌ درحالی‌که در گوش غافلان بانگ می‌زند‌ـ در مقابلش است: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ... * وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ * قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ * إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ * وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ * قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ)؛ (و به‌راستی ما در زبور پس از تورات نوشته‌ايم که زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد ... * و ما تو را نفرستاديم جز رحمتی برای جهانیان * بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود خدای شما خدايی است يکتا؛ پس آيا شما از تسلیم‌شدگانید؟ * پس اگر روی‌گردان شدند، بگو: شما را خبر دادم تا همه [در آگاهی] يکسان باشيد و من نمی‌دانم آنچه به شما وعده داده می‌شود نزديک است يا دور * اوست که هر سخن آشکاری را می‌داند و آنچه را پوشیده، پنهان می‌داريد می‌داند * و اینکه نمی‌دانم؛ شايد اين آزمايشی برای شما و بهره‌مندی تا چند صباحی باشد * گفت: «پروردگارا! به حق داوري فرما [و اين طغيانگران را کيفر ده] و پروردگار ما رحمان است که در برابر نسبت‌هاي نارواي شما، از او استمداد مي‌طلبم!).([35])

-چرا مُصلِح منتظر؟

1- دین

الف‌) حق‌تعالی می‌فرماید: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)؛ (و جن و انس را نیافریدم؛ مگر برای اینکه مرا عبادت کنند).([36]) و در روایت از معصومین (ع) آمده است؛ یعنی: «برای اینکه مرا بشناسند»؛ پس مهم‌ترین وظیفۀ مصلحِ منتظر، شناساندن خداوند سبحان‌و‌متعال به مردم و بردن آنان به‌سوی خداست؛ زیرا او راهنما و دلیل خدا بر بندگانش است. ب) فرستادگان (ع): وظیفۀ دوم مصلحِ منتظر، شناساندن فرستادگان (ع) به مردم و بیان مظلومیتشان است؛ اینکه آنان جانشینان خدا در زمینش هستند؛ کسانی که از حقشان دور نگه داشته شدند و ارثشان غصب شده است. ج) رسالت‌ها و پیام‌ها: وظیفۀ سوم مصلح منتظر‌(ع)، شناساندن پیام‌های آسمانی و قوانین الهی و زدودن تحریفات و موارد باطل از آنان و آشکارنمودن حق و عقیده و آیین و شریعتی است که مورد رضایت خداوند سبحان‌و‌متعال است. بنابراین مهم‌ترین چیزی که مصلح منتظر (ع) برای اصلاح دین می‌آورد علم، معرفت و حکمت است: (وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ)؛ (و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد). در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «علم بیست‌و‌هفت حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آورده‌اند دو حرف است، مردم تا به امروز، جز این دو حرف از علم چیزی نمی‌دانند؛ پس اگر قائم ظهور كند 25 حرف دیگرِ علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر می‌كند و این دو حرف را نیز به آن اضافه می‌کند تا 27 حرف علم بین مردم منتشر شود».([37])

2- دنیا

همان‌طور که همۀ ادیان آسمانی می‌گویند مصلحِ منتظر کسی است که دنیا را پس‌ازاینکه لبریز از ظلم و ستم شده است، از عدل و داد پر می‌کند و این حدیثی است معروف و شناخته شده که از پیامبر خدا (ص) و اهل‌بیت ایشان (ع) وارد شده و شیعه و سنی آن را روایت کرده‌اند.([38]) این مواردی که حاکمیت خدا دربردارد چیست که منجر به پرشدن زمین از عدل و داد می‌گردد؟ پیش از اینکه در مورد این موضوع مهم به صحبت بپردازم می‌خواهم موردی را که اهمیت آن کمتر از موضوع موردبحث نیست، روشن کنم و حتی این مورد علتِ نیاز به بحث در آن موضوع را نیز روشن می‌سازد؛ اینکه ما به‌عنوان مسلمان شیعه و طبق علامات و نشانه‌های ظهور و قیامِ مصلحِ منتظر ـ‌که از پیامبر خدا‌(ص) و اهل‌بیت ایشان (ع) وارد شده است‌ـ اتفاق‌نظر داریم که این روزها، روزهای ظهور و قیام مصلح منتظر(ع) است و طبیعتاً نظر کسی از سرِ هوا و هوس مطلب می‌بافد و اطلاعی از روایات ندارد برایمان اهمیتی ندارد؛ به‌علاوه مسیحیان نیز این ایام را ایام ظهور و قیام مصلح منتظر (ع) می‌دانند که این مصلح از نظر آنان عیسی (ع) است. حتی من کتابی از کشیش مسیحی که در نیمۀ قرن گذشته نوشته شده است، خواندم که در آن کتاب آمده: [پیدایش] قراین و نشانه‌های ظهور و قیامت صغری در ملکوت آغاز شده است. اما یهودیان: آنان این روزها را ایام قیامت صغری می‌دانند و حتی بیشتر علمای آنان قاطعانه می‌گویند که این روزها، روزهای بازگشت ایلیا (ع) و ظهور اصلاحگر جهانی است. همین چند صباح پیش ـ‌که خیلی هم دور نیست‌ـ گروهی از آنان اقدام به پراکندن اعلامیه‌هایی به‌وسیلۀ هواپیماها بین مسلمانان فلسطین نمودند که در آن باقی‌ماندۀ سرزمین مقدس را مطالبه می‌کردند؛ زیرا زمان قیامت صغری فرا رسیده و این روزها، روزهای پایانی است و پس‌ازآن در سرزمین مقدس جز صالحان باقی نخواهند ماند؛ که طبق اعتقادات یهودیان، آنان همان صالحان‌اند. حال که وضعیت این‌گونه است روشن می‌شود همۀ دین‌داران به آنچه از انبیا (ع) وارد شده یا از نظرشان روایت شدن آن‌ها صحیح است، استناد می‌کنند به این نکته که این روزها، روزهای قیامت صغری و ظهور اصلاحگرِ جهانی مورد انتظار است. پس اگر این روز‌ها، روزهای ظهور او باشد و او همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند پس از آنکه مالامال از ظلم و ستم شده، برایمان روشن می‌شود که دنیا در این روزها لبریز از ظلم و ستم شده است! حال دو پرسش مطرح می‌شود: اول: چرا آکنده از ظلم و ستم شده است؟ که پاسخ این پرسش در مطالب پیشین بیان شد و در مطالب بعدی نیز به آن اشاره خواهم کرد. دوم: چگونه پر از عدل و داد می‌شود؟ و این مطلبی است که می‌خواهم به بیان آن بپردازم؛ به‌ضمیمۀ چند سطری در باب حاکمیت خداوند سبحان‌و‌متعال تا وسیله‌ای برای پرشدن زمین از عدل و داد باشد.

1- قانون (قانون اساسی و قوانین دیگر):

کسی که قانون را وضع می‌کند خداوند سبحان‌و‌متعال است. اوست آفرینندۀ این زمین و ساکنانش و آنچه را که به صلاح اهل زمین و ساکنانش است می‌داند؛ ‌از جمله صلاح انسان‌ها، جنیان، حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری که از آن‌ها آگاهی داریم و یا بی‌اطلاعیم‌. او گذشته، حال و آینده را می‌داند و از آنچه به صلاح جسم و نفْس انسانی و از آنچه به‌طورکلی به صلاح نوع انسانی است، آگاه است. قانون باید گذشته، حال، آینده، جسم و نفس انسانی، مصلحت فردی و اجتماعی و مصلحت سایر مخلوقات حتی مصلحت جمادات، همچون زمین، آب، محیط زیست و ... را در نظر بگیرد. حال از چه منبعی غیر از خداوند سبحان‌و‌متعال تفاصیل و جزئیات تمامی این موارد می‌تواند شناخته شود؟! با توجه به اینکه بسیاری از آن‌ها قابل درک و یادگیری نیستند؛ یعنی نمی‌شود به آن‌ها و خصوصیاتشان علم پیدا کرد و... . به‌علاوه، اگر فرض کنیم کسی همۀ این جزئیات را بشناسد از کجا می‌تواند قانونی وضع کند که تمام این تفاصیل و جزئیات را در نظر گرفته باشد؟! با توجه به اینکه در عمل، برخی از این جزئیات با برخی دیگر در تناقض‌اند؛ پس مصلحت در چیست و در کدام قانون می‌گنجد؟ مطمئناً مصلحت در جایی غیر از قانون الهی و شریعت آسمانی نخواهد بود؛ زیرا وضع‌کننده‌اش آفریدگار مخلوقات است و او امور پیدا و پنهان را می‌داند و می‌تواند کارها را هر طور که بخواهد به جریان بیندازد؛ پاک و منزه است او و بسی والاتر از آنچه است که شریکش می‌دارند!

2- پادشاه یا حاکم:

شکی نیست که رهبری هر طور که باشد ـ‌چه در چارچوب حاکمیت مردم از نوع دیکتاتوری یا دموکراسی و چه در چارچوب حاکمیت خداوند سبحان‌و‌متعال‌ـ تأثیر مستقیمی در جامعۀ انسانی می‌گذارد؛ زیرا جامعه ـ‌حداقل به صورت فطری‌ـ مجبور به گوش‌سپردن به این رهبری است؛ زیرا انسان بر پیروی از رهبر تعیین شده از سوی خداوند سبحان‌و‌متعال سرشته شده است. (فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ)؛ (همان فطرتی که خداوند مردم را به آن سرشته است. در آفرينش خدا تغييری نيست. این همان دین پايدار است).([39]) این رهبر همان ولیّ خدا و جانشین او در زمینش است؛ بنابراین وقتی ولیّ خدا از حقش کنار زده شود و آینۀ فطرت انسانی با تاریکی این دنیا مشوّش و آشفته گردد، انسان هر رهبری را که به‌جای ولیّ خدا و حجتش بر بندگانش باشد می‌پذیرد تا این نقص و کاستیِ وجودش را پر کند؛ حتی اگر این رهبریِ جایگزین‌شده، واژگون شده و دشمن ولیّ خدا در زمینش و دشمن حجت او بر بندگانش باشد. پس انسان به‌طورمعمول، به مفادِ هدایتی که توسط حاکم اجرا می‌شود گوش می‌سپارد و این هدایت و رهبری از دو حال خارج نیست: یا این رهبر، ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش است که در این صورت او حاکم تعیین‌شده از طرف خداوند سبحان‌و‌متعال است، یا شخص دیگری غیر از اوست که در این صورت یا حاکم دیکتاتوری است که با زور و استبداد تسلط یافته یا حاکم منتخب به‌وسیلۀ انتخابات آزادِ دموکراتیک است. حاکم تعیین‌شده از طرف خداوند سبحان‌و‌متعال سخنگوی خداست؛ زیرا او سخنی نمی‌گوید، مگر به دستور خداوند و جز به دستور خداوند چیزی را پیش یا پس نمی‌اندازد. اما حاکمی که از طرف مردم تعیین شده یا بر آنان سلطه یافته است، قطعاً از سوی خداوند سبحان‌و‌متعال سخن نمی‌گوید. رسول خدا (ص) سخنی با این مضمون فرموده‌اند: «هر‌کس به گوینده‌ای گوش بسپارد او را عبادت کرده است؛ پس اگر این گوینده از سوی خداوند سخن بگوید، او خدا را عبادت کرده و اگر گوینده از سوی شیطان سخن بگوید، شیطان را عبادت کرده است».([40]) پس سخنگویی جز گوینده‌‌ای از طرف خدا و یا گوینده‌ای از طرف شیطان نیست و حالت سومی هم وجود ندارد؛ و هر حاکمی غیر از ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش ـ‌به نحوی از اشکال‌ـ گوینده‌ای از طرف شیطان است، هر‌کس متناسب با وضعیت خودش و به‌اندازۀ باطلی که در خود دارد! از اهل‌بیت (ع) به این معنا وارد شده است: «هر پرچمی قبل از قائم (ع)، پرچم طاغوت است»؛([41])یعنی هر پرچمی که صاحبش ارتباطی با قائم (ع) نداشته باشد. بنابراین حاکم تعیین‌شده از طرف خداوند سبحان‌و‌متعال، سخنگویی از طرف خداست و حاکمی که از سوی خداوند سبحان‌‌و‌متعال معین نشده، سخنگوی شیطان است؛ و تأکید می‌کنم که گوینده‌‌ای از طرف خدا، دین و دنیا را اصلاح می‌کند و گوینده‌‌ای از طرف شیطان دین و دنیا را به فساد و تباهی می‌کشاند. خداوند سبحان‌و‌متعال آنچه را که در نفوس است می‌داند و اصلاحگر را از مفسد می‌شناسد؛ بنابراین او ولی و جانشین خود را انتخاب می‌کند و برمی‌گزیند و این جانشین کسی نیست، جز بهترینِ مخلوقاتش و برترینِ کسانی که در زمین هستند و شایسته‌ترین، حکیم‌ترین و داناترین آنان که خداوند او را از لغزش‌ها و خطاها مصون می‌دارد و او را برای صلاح و اصلاح یاری می‌دهد. اما مردم هنگامی‌که با انتخاب خداوند سبحان‌و‌متعال به مقابله برمی‌خیزند انتخابشان جز بر بدترین خلق خدا واقع نمی‌شود؛ در برگزیدن موسی (ع) که پیامبری معصوم بود درسی برای عبرت‌گیرندگان و پند و یادآوری برای پندگیرندگان و نشانه‌ای برای کسی که گوش شنوا دارد و به حق گواهی می‌دهد وجود دارد؛ آن هنگام که او هفتاد نفر از مردان قومش را که معتقد بود بهترین‌‌اند، برگزید و سپس فاسدبودنشان روشن شد! ([42]) 3- از آنجا که قانون و حاکم در حاکمیت خداوند سبحان از کمال و عصمت بهره می‌برند [بر این اساس] صلاح و درستی احوال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم استوار می‌شود و این به دلیل آن است که تمامی این جوانب در زندگی مردم به قانون و حاکم متکی است؛ زیرا این قانون است که این موارد را تنظیم و این حاکم است که آنها را اجرا می‌کند؛ پس اگر قانون از طرف خداوند سبحان باشد تنظیم این جوانب بهتر و کامل‌تر است و وقتی حاکم جانشین و ولی خدا در زمین و بهترین خلق خدا باشد تطبیق و پیاده‌سازی قانون الهی به‌طور تمام و کمال و به بهترین شکل صورت خواهد پذیرفت. در نهایت اگر امت اسلامی حاکمیت خداوند در زمین را بپذیرد، خیر دنیا و آخرت را برده است و فرزندانشان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند شد؛ و از طرفی امتی که حاکمیت خداوند در زمین را بپذیرد، بهترین نیکی‌ها از فرزندانشان به سوی آسمان می‌رود که همان پیروی‌کردن از ولی خدا و اخلاص در راه خداست؛ در این صورت، بهترین نیکی‌ها از آسمان به سوی آنها نازل می‌شود؛ این یعنی همان توفیقِ از جانب خدای سبحان، در نتیجه این امت بهترینِ امت‌هایی خواهد بود که برای مردم آمده است [و آنها آن دین را پذیرفته اند]، زیرا چنین امتی ولی خدا و جانشین خدا در زمین را پذیرفته است: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)؛ (و اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم، ولی [فرستادگان] را تکذیب کردند؛ پس ما نيز به کيفر کردارشان مجازاتشان کرديم). ([43]) و امت‌ها به مقداری که خلیفۀ خدا در زمینش را پذیرفته‌اند و به میزان گردن‌نهادن به دستورات و فرامینش، بر یکدیگر اظهار فضل و برتری می‌کنند و به‌این‌ترتیب امتی که امام مهدی (ع) را می‌پذیرند بهترین امتی است که مردم تابه‌حال دیده‌اند: (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر)؛ (شما بهترين امتی هستيد که برای مردم پدید آمده‌اید، امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنید).([44]) و اینها سیصد‌و‌سیزده نفر اصحاب قائم و کسانی که از آنان پیروی می‌کنند، هستند؛ اما اگر امت، ولیّ خدا و جانشین او در زمینش را نپذیرند، این بزرگ‌ترین حماقتی است که مرتکب خواهند شد و دنیا و آخرتشان تباه می‌شود؛ در دنیا خواری و رسوایی و در آخرت جهنم است و چه بد آرامشگاهی است! آنچه می‌خواهم در انتها مورد تأکید قرار دهم این است که من اعتقاد ندارم کسی باشد که به خدا ایمان داشته باشد و درعین‌حال معتقد باشد قانونی که مردم وضع کرده‌اند بهتر از قانون خداوند سبحان‌و‌متعال است و همچنین حاکمی که مردم انتخاب کرده‌اند بهتر از حاکمی است که خداوند سبحان‌و‌متعال معیّن کرده است. والحمد لله وحده ... و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند یکتاست. (وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللهُ رَسُولاً * إِنْ كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلا أَنْ صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً)؛ (و چون تو را ببینند جز به سُخره‌ات نگیرند که آيا اين است همان کسی که خداوند به رسالت برانگیخته است؟! * چیزی نمانده بود ما را از خدایانمان ـ‌اگر بر آنان صبر پیشه نکرده بودیم‌ـ گمراه کند؛ و به‌زودی هنگامی‌که عذاب را ببينند خواهند دانست چه کسی گمراه‌تر بوده است).([45]) گناهکار تقصیرکار احمد‌الحسن‌ جمادی‌الاول 1425 هـ. ق ([46])

پا ورقی ها

[1] - تیرماه سال 1383 هـ. ش. (مترجم)

[2] - آل‌عمران: 26.

[3] - بقره: 30.

[4] - لقمان: 22.

[5] - آیین خودت را بشناس: مارتین دودج.

[6] - ضرب‌المثلی عربی: «وقع الفأس بالرأس»؛ کنایه از سرگردان و درمانده شدن مردم و محبوس شدن در چنین شرایطی است. (مترجم)

[7] - بقره: 30.

[8] - جمهوری: افلاطون.

[9] - کافی: ج 8/ ص 308؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 190.

[10] - نهج‌البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2/ ص 181؛ الغارات: ج 2/ ص 584؛ غیبت نعمانی: ص 35.

[11] - نیل‌الاوطار: ج 9/ ص 229؛ عیون اخبار الرضا (: ج 1/ ص 218.

[12] - بقره: 18.

[13] - اسراء: 97.

[14] - نساء: 56.

[15] - ملک: 7 - 8.

[16] - حج: 22.

[17] - انبیاء: 100.

[18] - هود: 15.

[19] - شوری: 20.

[20] - بقره: 89.

[21] - کهف: 110.

[22] - زخرف: 67.

[23] - نساء: 135.

[24] - الزام الناصب: ج 2/ ص 131.

[25] - آل‌عمران: 26.

[26] - بقره: 30.

[27] - نساء: 54.

[28] - تحف العقول: ص 325؛ بحارالانوار: ج 63/ ص 276.

[29] - بقره: 246.

[30] - بقره: 30.

[31] - مائده: 44.

[32] - مائده: 45.

[33] - مائده: 47.

[34] - اعراف: 155.

[35] - انبیاء: 105 تا 112.

[36] - ذاریات: 56.

[37] - مختصر بصائر الدرجات: ص 117؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 336.

[38] - این حدیث از طریق شیعه و سنی روایت شده است و از باب اختصار، از میان احادیث بسیار دراین‌باره، تعدادی را بیان می‌کنم. از طرق اهل سنت آنچه در سنن ابی‌داوود و دیگر منابع آمده است: از ابو‌طفیل از علی‌( از پیامبر‌( که فرمود: «اگر از روزگار بیش از یک روز باقی نمانده باشد به یقین خداوند مردی از اهل‌بیت مرا مبعوث می‌فرماید که آن (زمین) را پر از عدل و داد می‌کند؛ همان‌طور که از ظلم و ستم آکنده شده است» (سنن ابی داوود: ج 2/ ص 310). حاکم نیشابوری در مستدرک از عبدالله‌بن مسعود ( نقل کرده است که گفت: رسول خدا‌( با خوشحالی و سُرور به سمت ما آمد، طوری که خوشحالی در چهرۀ ایشان نمایان بود و از چیزی نپرسیدیم، مگر اینکه پاسخ آن را به ما فرمود و یک لحظه هم ساکت نماندیم؛ تا جوانانی از بنی‌هاشم از کنار ما عبور کردند که حسن و حسین ( در بین آنان بودند. وقتی آنان را دید، در آغوش گرفت و اشک از دیدگانش جاری شد. عرض کردیم: ای رسول خدا! پیوسته در چهرۀ شما چیزی می‌بینیم که خوش نداریم. فرمود: «به‌راستی خداوند برای ما اهل‌بیت آخرت را به‌جای دنیا برگزید و به‌زودی اهل‌بیت من با آوارگی و تنهایی در شهرها روبر‌و خواهند شد تا هنگامی‌که پرچم‌های سیاه از مشرق برافراشته شوند. آنان حق را می‌خواهند ولی به ایشان داده نمی‌شود؛ سپس دوباره آن را می‌خواهند و به آنان داده نمی‌شود؛ سپس دوباره می‌خواهند و به ایشان داده نمی‌شود؛ سپس می‌جنگند و پیروز می‌شوند؛ پس اگر کسی از شما یا از نسل‌های شما آنان را دید باید به‌سوی امامی از اهل‌بیت من بیاید، حتی اگر سینه‌خیز بر روی برف و یخ باشد؛ زیرا ایشان پرچم‌های هدایت‌اند که آن را به مردی از اهل‌بیت من که نامش همنام من و نام پدرش همنام پدر من است، تحویل می‌دهند. او زمین را صاحب می‌شود و آن را پر از عدل و داد می‌کند، همان‌طور که از ظلم و ستم آکنده شده است». (مستدرك: ج 4/ ص 464). و از طریق شیعه روایت شده است: از ابوبصیر از امام صادق ( از پدرانش  که فرمود: «رسول خدا ( فرمود: مهدی ( از فرزندان من است. اسم او اسم من و کنیۀ او کنیۀ من و شبیه‌ترین مردم به من از نظر خلقت و خلق وخوست. او غیبت و حیرتی دارد تا آنجا که مردم از دین‌هایشان گمراه می‌شوند. در این هنگام، همچون ستاره‌ای درخشان فرود می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پر شده است». (امامت و تبصره: ص 119)

[39] - روم: 30.

[40] - کافی: ج 6/ ص 434؛ عیون اخبار الرضا (: ج 2/ ص 272.

[41] - این حدیث را کلینی در کتاب کافی و نعمانی در غیبت روایت کرده‌اند. متنی که در کتاب غیبت نعمانی آمده است: از مالک‌بن اعین جهنی که می‌گوید: از اباجعفر امام باقر ( شنیدم که می‌فرمود: «هر پرچمی که پیش از قائم برافراشته شود ـ‌یا فرمود: خروج کند‌ـ صاحب آن پرچم، طاغوت است». کافی: ج 8/ ص 295؛ غیبت نعمانی: ص 115؛ وسائل‌الشیعه (آل البیت): ج 15/ ص 52؛ فصول‌المهمه فی اصول الائمه: ج 1/ ص 451؛ بحارالانوار: ج 52/ ص 143؛ جامع احادیث شیعه: ج 13/ ص 66؛ معجم احادیث امام مهدی : ج 3/ ص 431. صفار از امام صادق  روایت کرده است که ایشان به مفضل فرمودند: «ای مفضل! هر بیعتی پیش از ظهور قائم  بیعت کفر و نفاق و خدعه است؛ خداوند بیعت‌کننده با آن و بیعت‌گیرنده برای آن را لعنت کند ...». (مختصر بصائر الدرجات: ص 183).

[42] - از سعدبن ‌عبدالله قمی در حدیثی طولانی که از امام مهدی ( ـ‌درحالی‌که آن حضرت پسر کوچکی در زمان حیات پدرش امام حسن عسکری  بود‌ـ سؤال می‌کند، روایت شده است:... عرض کردم: مولای من! مرا از علتی که مانع انتخاب امام توسط مردم می‌شود باخبر فرمایید. فرمود: «مصلح یا مفسد؟» گفتم: مصلح. فرمود: «آیا امکان دارد انتخاب مردم بر شخصی مفسد واقع شود درحالی‌که هیچ‌کس از آنچه در ذهن دیگری از فساد یا صلاح می‌گذرد، آگاهی ندارد؟» عرض کردم: آری. فرمود: «علت همین است و این علت را با برهانی که عقل تو در برابرش سر تسلیم فرود آورد، برایت روشن می‌کنم. مرا از فرستادگانی باخبر کن که خداوند متعال آنان را برگزید، کتاب بر آنان نازل فرمود و آنان را با وحی و عصمت تأیید فرمود، به‌طوری‌که آنان برترینِ امت‌هایند و بهترین مردم در انتخاب‌کردن می‌باشند؛ مثل موسی و عیسی (. آیا با وجود بزرگیِ عقل و کمال علمشان اگر می‌خواستند کسی را به اختیار خودشان برگزینند آیا امکان دارد که انتخابشان بر منافق افتد، درحالی‌که خودشان فکر می‌کردند او مؤمن‌ است؟» عرض کردم: خیر. فرمود: «این موسی کلیم‌الله است که با وجود بسیار‌بودن عقل و کمال علمش و نزول وحی بر او از اعیان و اشراف قومش و بزرگان لشکرش هفتاد تن را برای میقات پروردگارش برگزید. اینان از کسانی بودند که شکی در ایمان و اخلاصشان نداشت، اما اختیار آن حضرت بر منافقان واقع شد. حق‌تعالی می‌فرماید: (و موسی از میان قومش هفتاد مرد را برای میقات ما برگزید ...)؛ تا آنجا که می‌فرماید: هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خداوند را به‌صورت آشکارا ببینیم؛ پس به سبب ظلمشان صاعقه‌ای آنان را فرو گرفت». حال که درمی‌یابیم اختیار و انتخاب کسی که خداوند به پیامبری برگزیده است بر فاسد واقع شد نه بر صالح ـ‌درحالی‌که خودِ آن حضرت گمان می‌کرد صالح‌ترین‌ها را برگزیده نه فاسدترین‌ها را‌ـ‌ متوجه می‌شویم کسی را یارای برگزیدن نیست، مگر آن‌کس که از آنچه در سینه‌ها مخفی است و آنچه ضمایر در خود دارند و دسیسه‌هایی که درون‌ها در خود پیچیده‌اند آگاه باشد؛ بنابراین هیچ برتری برای اختیار و انتخاب انصار و مهاجرین وجود ندارد، آن هم بعدازاینکه اختیار انبیا بر اهل فساد واقع شد آن‌هم هنگامی‌که می‌خواستند اهل صلاح را برگزینند ...». کمال‌الدین: ص 461؛ دلایل الامامة: ص 515؛ بحار‌الانوار: ص 96.

[43] - اعراف: 96.

[44] - آل‌عمران: 110.

[45] - انبیا: 36.

[46] - تیرماه 1383 هـ. ش. (مترجم)