متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) بیان حقیقت و راستی با اعـداد جلد 1 و 2 (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا) (آیا پنداشتی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟!) سید احمد‌الحسن(ع) وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: بیان حقیقت و راستی با اعداد نویسنده: سید احمدالحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1398 کد کتاب: 2/134 ویرایش ترجمه: دوم  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد‌الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir

-این کتاب

... شامل پاسخ سید احمد‌الحسن ـ‌‌یمانی موعود‌ـ وصی و فرستادۀ امام مهدی به پرسشی است که استاد ماجد‌‌المهدی به ایشان نوشته و سید احمد‌الحسن(ع) در این پاسخ از حساب عددی حروف ـ‌به‌خصوص جمع بزرگ و جمع کوچک‌ـ بهره جسته است؛ بنابراین گریزی نیست از اینکه خواننده، از این نوع حساب ـ‌اگرچه به‌طور مختصر و خلاصه‌ـ آگاهی داشته باشد و برای اینکه این موضوع برای خواننده مبهم باقی نماند، برخی از آنچه استاد ماجد‌المهدی در فصل سوم کتاب خود «شروع جنگ آمریکا علیه امام مهدی(ع)» به نگارش درآورده است نقل می‌کنیم: «و در ادامه، خواننده گواه درستی «علم حروف» را از طریق آنچه بیان خواهد شد ـ‌به خواست خدا‌ـ متوجه خواهد شد. علم حروف بر این پایه استوار شده است که هر حرفی، ارزش عددی معینی دارد که خصوصیتی برای این حرف ـ‌یا آن‌گونه که نام نهاده شده، روح آن حرف‌ـ است و این ارزش‌گذاری به ترتیب «ابجد هوز حطی...» به‌قرار زیر است: صچند نوع محاسبات برای این حروف وجود دارد. محاسبه بر اساس ارزش‌گذاری جدول ارائه‌شده، به «جمع بزرگ» این حروف معروف است؛ اما جمع دیگری به نام «جمع کوچک» نیز وجود دارد. در این روش، با حذف مرتبه‌های ده‌گانی و صدگانی از ارزش هر حرف، مقدار آن را به یک عدد یک‌رقمی تبدیل می‌کنیم؛ مثلاً برای حرف «لام» = 30 با حذف ده‌گان، به عدد یک‌رقمی 3 تبدیل می‌شود و برای اعداد با مرتبۀ صدگان نیز به همین ترتیب عمل می‌شود؛ مثلاً حرف «ت» = 400 با حذف صدگان به 4 تبدیل می‌شود. این نوع جمع‌کردن، به «جمع کوچک» معروف است. چند مثال برای بیان جایگاه علم حروف تقدیم حضور می‌شود: هنگام مطرح‌کردن پرسش: «ما هو کتاب الله» «کتاب خدا چیست؟» به هر حرف ـ‌طبق حساب جمع کوچک‌ـ ارزش عددی‌اش را می‌دهیم: م + ا + هـ + و + ک + ت + ا + ب + ا + ل + ل + هـ ۴ + ۱ + ۵ + ۶ + ۲ + ۴ + ۱ + ۲ + ۱ + ۳ + ۳ + ۵ = ۳۷ پاسخ: «هو القرآن الکریم» «قرآن کریم است.» اگر ارزش عددی حروف جملۀ جواب «هو القرآن الکریم» را محاسبه کنیم ـ‌به‌حساب جمع کوچک‌ـ خواهیم دید همان ارزش عددی جملۀ پرسش را دارا خواهد بود: هـ + و + ا + ل + ق + ر + ا + ن + ا + ل + ک + ر + ی + م ۵ +۶ + ۱ + ۳ + ۱ + ۲ + ۱ + ۵ + ۱ +۳ + ۲ + ۲ + ۱ + ۴ = ۳۷ اکنون می‌پرسیم: «من هو محمد» «محمد کیست؟» م + ن + هـ + و + م + ح + م + د ۴ + ۵ + ۵ + ۶ + ۴ + ۸ + ۴ + ۴ = ۴۰ پاسخ: «هو رسول‌ الله» «او فرستادۀ خداست.» هـ + و + ر + س + و + ل + ا + ل + ل + هـ ۵ +۶ + ۲ + ۶ + ۶ + ۳ + ۱ + ۳ + ۳ + ۵ = ۴۰ ملاحظه می‌کنیم که هر دو جمله، ارزش عددیِ یکسانی دارند. معروف است که ارزش عددی حروف اسم «محمد» بر مبنای جمع بزرگ «۹۲» می‌شود؛ یعنی ۲ + ۹۰ و با تبدیل آن به جمع کوچک، خواهد شد: «۲ + ۹». اکنون بار دیگر می‌پرسیم: «من هو محمد» ««محمد کیست؟» م + ن + هـ + و + (م + ح + م + د) ۴ + ۵ + ۵ + ۶ + (۲ + ۹) = ۳۱ پاسخ: «هو نبی ‌الله» «او پیامبر خداست.» هـ + و + ن + ب + ی + ا + ل + ل + هـ ۵ + ۶ + ۵ + ۲ + ۱ + ۱ + ۳ + ۳ + ۵ = ۳۱ این‌ها مثال‌های ساده‌ای بود از آنچه با استفاده از این علم گسترده می‌توان به دست آورد... .» (پایان سخن استاد ماجد‌المهدی) سید احمدالحسن (ع) در اینجا با همان مطلبی که این نویسنده به آن پایبند است پاسخ می‌دهد؛ و هرکسی که به چنین جمعی پایبند باشد، ‌با توجه به قاعدۀ «الزموهم بما الزموا به انفسهم» «آن‌ها را با همان چیزی ملزم کنید که خود را به آن ملزم کرده‌اند»‌ این پاسخ برایش حجتی تام و تمام خواهد بود. امید است این کتاب، دروازه‌ای باشد برای هدایت کسانی که حقیقت را از طریق چنین علمی جست‌وجو می‌کنند؛ زیرا راه‌های رسیدن به خداوند سبحان و متعال به تعداد مخلوقات است. انصار امام مهدی(ع) خداوند در زمین تمکینش دهد ۱۴۲۶ق[1]

-بیان حقیقت و راستی با اعداد (جلد اول)

-پرسش نویسنده، استاد ماجد ‌المهدی

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد‌لله و الصلاة و السلام على سیدنا محمّد و آله الطیبین الطاهرین. سید احمدالحسن... السلام علیكم و رحمة الله و بركاته. بنده، مؤلف پژوهشی دربارۀ امام زمان(ع) هستم با عنوان «آغاز جنگ آمریكا علیه امام مهدی(ع)». یكی از برادران، مرا از ادعای شما مطلع ساخت و آدرس سایت شما را به من داد تا بتوانم بیشتر از نظریات و ادعاهای شما آگاهی یابم. از این سخنم معذرت می‌خواهم؛ ولی من چنین می‌پندارم كه سخن شما به هیچ دردی نمی‌خورد و این ادعایی است كه بسیاری از مردم در طول تاریخ بارها آن را ادعا کرده و بر زبان رانده‌اند و برای من ثابت نشده است كه امام زمان(ع) فرستاده‌ای از طرف خود برای مردم خواهد فرستاد. من چیزهایی فهمیده‌ام كه آن‌ها را در كتابم بیان نكرده‌ام. اگر آنچه می‌گویید واقعیت داشته باشد، باید شما به آن احاطۀ كامل داشته باشید؛ چراکه شما ادعا می‌كنید عالم‌ترین مردم به كتاب خداوند سبحان و متعال هستید. سؤال من این است... دو اسم در سورۀ فاتحه پنهان و از آن استخراج می‌شوند؛ ولی آن دو اسم به شكلی نامألوف نوشته شده‌اند؛ به‌طوری که یكی از آن‌ها از راست به چپ و دیگری از چپ به راست نوشته شده است. این دو اسم كدام‌اند و چطور آن‌ها آشکار می‌شوند؟‌ اگر من جوابی از شما دریافت كنم، ان‌شاء‌الله با شما بیعت خواهم كرد؛ اما اگر پاسخی قانع‌کننده از شما دریافت نکردم، دلیلی بر باطل‌بودن ادعای شما خواهد بود. و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است که ما را به این راه هدایت فرمود و اگر او چنین نمی‌کرد ما هدایت نمی‌یافتیم؛ و درود خدا بر سرور ما محمد و بر خاندان پاک و مطهرش باد! ماجد‌المهدی 24ربیع‌الثانی1426ق

-پاسخ سید احمد‌الحسن(ع)

، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) (یمانی موعود)">

-پاسخ سید احمد‌الحسن(ع)

، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) (یمانی موعود) بسم الله الرحمن الرحیم، والحمد ‌لله رب العالمین، وصلی الله على محمّد وآل محمّد الأئمة والمهدیین (إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ یوْمٌ مَشْهُودٌ * وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ)[2] (قطعاً در اين [يادآوری‌ها] براى كسى كه از عذاب آخرت مى‌ترسد عبرتى است. آن [روز] روزى است كه مردم را براى آن گرد مى‌آورند و آن روزى است كه [جملگى در آن‌] حاضر مى‌شوند و ما آن را جز تا زمان معينى به تأخير نمى‌افكنيم). 1. اگر شما از كتاب‌های «متشابهات، تفسیر سورۀ فاتحه و روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان و کتاب گوساله» كه در سایت وجود دارد، اندک‌اطلاعی (و نه اطلاعات وسیع) داشتی ـ‌كه به نظر تو به هیچ دردی نمی‌خورند‌ـ می‌فهمیدی كه در آنجا گفته‌ام كه تمامى اسامى خداوند سبحان و متعال و نیز اسم پیامبر اكرم(ص) و علی(ع) و فاطمه(ع) و ائمه(ع) و مهدیون(ع) در سورۀ فاتحه وجود دارد. 2. اگر سخن من به هیچ دردی نمی‌خورد، دیگر جایی برای عذرخواهی وجود ندارد؛ ولی اگر برعكس باشد هیچ عذرخواهی جایز نخواهد بود، مگر استغفار و درخواست توبه از خداوند واحد قهار. 3. اما اینکه برایت ثابت نشده است كه امام مهدی(ع) فرستاده‌ای را برای مردم خواهد فرستاد؛ آیا محمد دارای نفس زكیه، فرستاده نیست؟! آیا یمانی فرستاده نیست؟ آیا خروج‌کننده از مشرق، فرستاده نیست؟ روایت‌هایى را كه از آل‌ محمد (ع) وارد شده است بخوان و روایت‌هایی را که شیخ ناظم عقیلی (خداوند حفظش کند) در كتاب خود «پاسخ کوبنده» به آن‌ها استدلال کرده نیز بخوان؛ این کتاب عبارت است از مناظره‌ای بین شیخ ناظم عقیلى و سید علی سیستانی و دفتر و مرکز تحقیقات عقایدی وابسته به او. شاید خداوند قلبت را نورانى و به ‌حق هدایت كند. این هم گوهری از دریای امیر مؤمنان علی(ع) كه مرا در آن ذکر فرموده است: از اصبغ ‌بن نباته روایت شده است که خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم. دیدم ایشان چوبی در دست گرفته بود و به زمین می‌زد. به ایشان عرض کردم: ای امیر‌المؤمنین، چه شده است که متفکرانه سر چوب را به زمین می‌زنید؟ آیا به این زمین علاقه‌ای دارید؟ حضرت فرمود: «خیر، به خدا قسم هیچ‌وقت رغبتی به زمین و دنیا نداشته‌ام؛ لیکن به مولودی فکر می‌کنم که از نسل فرزند یازدهم از فرزندانم است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنانکه پر از ظلم و جور شده است. برای او حیرت و غیبتی پیش می‌آید که در آن بعضی از اقوام گمراه و بعضی دیگر هدایت می‌شوند.» عرض کردم: ای امیر‌المؤمنین، حیرت و غیبت چه مدتی خواهد بود؟ حضرت فرمود: «شش روز یا شش ماه یا شش سال.» عرض کردم: آیا واقعاً این امر صورت می‌گیرد؟ فرمود: «آری، گویی او خلق شده است؛ ولی ای اصبغ، تو را با این امر چه‌کار؟ آن‌ها برگزیدگان این امت‌اند همراه با نیکان این عترت.» عرض کردم: بعد از آن چه می‌شود؟ فرمود: «پس از آن، هر‌چه خدا بخواهد می‌شود؛ زیرا خدا بداءها و اراده‌ها و غایات و پایان‌ها دارد.»[3] یازدهمین فرزند امیرالمؤمنین (ع)، امام مهدی (ع) است و کسی که از نسل اوست، مهدی اول از مهدیون دوازده‌گانه، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) است. در دعای امام رضا(ع) برای امام مهدی (ع) آمده است: «...خدایا! در خصوص خودش و خانواده‌اش و فرزندش و ذریه‌اش و امّتش و همگی پیروانش، آنچه سبب خشنودی اوست به او عطا فرما... .»[4] این فرزندی كه امام رضا (ع) در دعایش ذکر فرموده، همان مهدی اول، وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) است. پس خدا را حمد و سپاس می‌گویم كه مرا نزد خودش و پدرانم، رسول اكرم(ص)، امیر‌المؤمنین(ع) و ائمه(ع) یاد كرد و آن‌ها (ع) مرا فراموش نكردند. به‌علاوه تو خود در كتاب خودت ارسال فرستاده‌ای از سوی امام مهدی(ع) ‌را واجب دانسته‌ای؛ در فصل سوم كتابت گفته‌ای: «امیدوارم خوانندۀ این كتاب مانند كسانی نباشد كه به موسی(ع) گفتند: خداوند را آشکارا به ما نشان بده. اکنون اگر فرض كنیم خداوند سبحان و متعال بخواهد به مردم بگوید كه ظهور امام مهدی(ع) (ان‌شاء‌الله) نزدیک و بر آن‌ها واجب است او را یاری نمایند و پرچم لا اله الا الله و محمد رسول‌الله را بالا ببرند، چگونه برای مردم روشن و به ایشان تبلیغ خواهد شد؟ بنابراین، خداوند متعال باید یكی از بندگان خود را انتخاب فرماید تا در وقت مناسب آنچه را اراده می‌فرماید به دست او به اجرا برساند تا این امرِ ضروری در وقتش، اعلام و حجّت بالغه بر بندگان اقامه شود.» آیا آنچه را در كتابت نوشته‌ای فراموش كردی یا خود را به فراموشی می‌زنی؟! 4. چطور تصور می‌کنی که اگر من به چیزهایی كه تو از محاسبات خودت (با برعکس‌كردن كلمات) به دست می‌آورى و تصور می‌كنی كه درست است وارد نشوم، ادعاهای من باطل خواهد بود. ای سعد، شترها را این‌چنین آب نمی‌دهند![5] 5. اگر تو به روش خودت در حساب اعداد پایبندی و به درستی و حق‌بودنش یقین داری، به همان روش خودت و به روشى كه حساب اعداد برای تو ثابت شده است و می‌خواهی آن را برای مردم ثابت كنی، با من حساب کن:‌ من هو احمد = هو رسول ‌المهدی؛ همان طور كه در فصل سوم کتابت حساب كردی: من هو محمد = هو نبی ‌الله. المهدی با جمع بزرگ با عدد 90 محاسبه و با جمع كوچک به 9 تبدیل می‌شود؛ همان‌گونه كه در كتابت «محمد» را این‌چنین حساب كردی. م+ ن + هـ + و + ا + ح + م + د 4 + 5 + 5 + 6 + 1 + 8 + 4 + 4 = 37 هـ + و+ ر + س + و + ل + (ا ل م هـ د ی) 5 + 6 + 2 + 6 + 6 + 3 + (9) = 37 همچنین حساب کن:‌ «ما هو كتاب ‎الله» را برابر مى‌یابى با «هو رسول‌ المهدی»؛ همان طور كه در كتاب خودت حساب كردی: ما هو كتاب ‌الله = هو القرآن ‌الكریم. م + ا + هـ + و + ك + ت + ا + ب + ا + ل + ل + هـ 4 + 1 + 5 + 6 + 2 + 4 + 1 + 2 + 1 + 3 + 3 + 5 = 37 هـ + و + ر + س + و + ل + (ا ل م هـ د ی) 5 + 6 + 2 + 6 + 6 + 3 + (9) =37 هـ + و + ا + ل + ق + ر + ا + ن + ا + ل+ ک + ر + ی + م 5+ 6 + 1+ 3 + 1 + 2 + 1+ 5 + 1 + 3 + 2+ 2 + 1 + 4 = 37 پس برای تو آشكار شد كه احمد، فرستادۀ مهدی است و نیز كتاب خدا و قرآن ناطق است، با همان روشی كه تو آن را در كتاب خودت «شروع جنگ آمریکا علیه امام مهدی» دلیلی برای درست‌بودن علم حروف قرار دادی. از خداوند بترس و به سخن امیر مؤمنان علی(ع) در حق خاندان محمد (ع) پایبند باش كه فرمود: «ولا تعلموهم فانهم اعلم منكم»[6] «به آنان آموزش ندهید كه آن‌ها از شما عالم‌ترند.» به‌این‌ترتیب، با همان روشی که خودت در کتابت اقرار کردی حجت بر تو تمام شد؛ پس روی‌گردانی و پاسخ‌نگفتن شما قابل‌قبول نخواهد بود. حال از اسرار عدد 37 چیزهایی برایت روشن می‌كنم. خداوند متعال می‌فرماید: (فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ یكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ)[7] (سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج بازگردد، تا ده روز کامل شود و این حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد). ده، همان آسمان‌های هفت‌گانه (عرش عظیم) + كرسى + عرش اعظم + سرادق عرش اعظم است و این سه، یعنی خانۀ خدا، شهر كمالات الهی در مخلوقات و شهر علم حضرت محمد‌(ص). پس هركس از خاندان محمد (ع) باشد، ده‌گانۀ ایمان او در حج یعنی [بودن] در خانۀ خدا؛ یعنی [بودن] در مدینۀ علم؛ یعنی [بودن] در خانۀ نبوت و معدن رسالت؛ برای کسب اطلاعات بیشتر، مراجعه کن به کتاب متشابهات، جلد 3، سؤال دربارۀ راز عدد چهل و سؤال دربارۀ عرش و كرسی. 1. عدد 37 از دو عدد 3 و 7 تشكیل شده است که جمعشان 10 می‌شود و همان مراتب ده‌گانۀ توحید است. پس هركس آن را انجام دهد و به حج خانۀ خدا برود و شهر علم را زیارت كند و عقلش كامل شود و جزو 313 نفر شود از ما اهل‌بیت به شمار می‌رود. این مضمون از پدرانم(ع) روایت شده است: «ایمان ده درجه دارد و سلمان همۀ این ده درجه را به پایان رسانید. درود خدا بر سلمان باد. پس سلمان از ما اهل‌بیت است.»‌[8] ما اهل‌بِیت هستیم و درجات ده‌گانه در حج و در خانۀ خدا. 2. عدد 37 از 10 + 27 تشكیل شده است؛ 10 همان ده‌گانۀ حج و 27، علمی است كه انتشارش بین مردم اجازه داده شده است؛ همان طور که در روایات اهل‌بیت(ع) آمده است. پس هركس ده‌گانۀ حج (درجات ده‌گانۀ ایمان) را تمام کند می‌تواند حامل 27 حرف توحید باشد كه امام مهدی(ع) منتشر می‌سازد.[9] خداوند متعال می‌فرماید: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)[10] (و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم‌] کنیم، و ايشان را وارث [زمين‌] سازیم). این کسانی که خداوند اراده می‌فرماید تا آن‌ها را امام و پیشوا قرار دهد، خاندان محمد(ع) ائمه و مهدیون(ع) و نیز 313 یار امام مهدی (ع) هستند و این سرّ و راز آغاز سورۀ قصص یعنی «طسم» است؛ اگر عدد این حروف مقطعه را با جمع بزرگ حساب كنی: ط + س + م 9 + 60 + 40 = 109 پس نتیجه 9 + 100 است و اگر آن را به جمع كوچک تبدیل كنی 9 + 1 نتیجه 10 می‌شود و این همان ده‌گانۀ حج مربوط به ائمه (313) مذکور در آیه و همان ده‌گانۀ توحید است. هركس به حج خانۀ خدا برود، به آن آراسته و عقلش كامل می‌شود و یقین پیدا می‌كند و همه‌چیز برایش ثابت می‌شود و خداوند سبحان (هو) را به یگانگی می‌پرستد. اگر حروف «هو» را جمع كنی، می‌بینی: هـ + و 5 + 6 = 11 که 1 +10 است. حال ده‌گانه را شناختی كه همان ده‌گانۀ حج و ایمان است و عدد یک همان خداوند سبحان و متعال است؛ پس هر‌كس به این ده‌گانه آراسته باشد به وحدانیت خداوند یقین پیدا می‌كند. برای تو به‌اختصار بیان کردم كه در این عدد (37) ده‌گانۀ حج و توحید و نیز 27 حرف از علم توحید وجود دارد. پس هركس به حج برود و به این ده‌گانه آراسته شود، امكان تحمل و شناخت 27 حرف را وقتى بین مردم منتشر می‌شود داراست؛ و این سرّی است كه هیچ‌کس تحملش را ندارد مگر پیامبر فرستاده‌شده یا فرشتۀ مقرّب یا مؤمنی كه خداوند قلبش را با ایمان آزموده باشد؛ در نتیجه، بنده به‌ یقین می‌رسد و به وحدانیت خداوند سبحان و متعال (هو) یقین پیدا می‌کند. براى اینكه بیشتر بدانی، اگر «طسم» را با جمع كوچک حساب كنی: ط + س + م = 9 + 6 + 4 = 19 و تعداد حروف «بسمله» (بسم الله الرحمن الرحیم) 19 و بسمله، آیۀ توحید است. خداوند متعال می‌فرماید: (وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً)[11] (و بر دل‌هایشان پوشش‌ها مى‌نهيم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى؛ و چون پروردگار خود را در قرآن به يگانگى ياد كنى با نفرت پشت مى‌كنند)؛ یعنی بگو: بسم الله الرحمن الرحیم، همان طور كه از ائمه(ع) روایت شده است؛[12] پس دانستی كه «طسم» اشاره به اهل توحید دارد که آن‌ها 313 نفرند و از همین رو، عدد حروف آیۀ توحید (بسم الله الرحمن الرحیم) با عدد آیۀ موحدین (طسم) برابر و مساوی است؛ و نیز با عدد مشرکین اهل آتش؛ از همین رو خداوند تعدادشان را با عدد آیۀ موحدین برابر قرار داده است. خداوند متعال می‌فرماید: (عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ * وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ كَفَرُوا لِیسْتَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَیزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً وَلا یرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَذَا مَثَلاً كَذَلِكَ یضِلُّ اللهُ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ وَمَا یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِی إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ)[13] (نوزده [نگهبان] بر آن گماشته‌‌اند * موکلان دوزخ را جز از ملائکه قرار ندادیم و شمار آن‌ها جز برای امتحان کافران نیست تا اهل کتاب یقین کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید و اهل کتاب و مؤمنان شک نکنند و تا آنان که در دل‌هایشان مرضی است و کافران نگویند: خدا از این مثل چه می‌خواسته است؟ خدا این‌چنین هرکس را که بخواهد گمراه و هرکس را که بخواهد راه می‌نماید و شمارِ سپاهیان پروردگارت را جز او نداند و این سخن جز اندرزی برای مردمان نیست). و موحدین، همان اصحاب یمین در سورۀ مدثر هستند كه بدون حساب وارد بهشت می‌شوند و آن‌ها یاران یمانی، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) هستند. خداوند سبحان می‌فرماید: (كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیمِینِ)[14] (هرکسی در گرو دستاورد خويش است * جز اصحاب یمین). برای اینکه بیشتر بدانی و به یقینت افزوده شود ـ‌اگر در جست‌وجوی حقیقتی و از کسانی باشی که کتاب به آن‌ها داده شده است یا کسانی که به کتاب ایمان دارند‌ـ بیانیۀ اخیر یمانی را مطالعه کن. خداوند متعال می‌فرماید: (وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ كَفَرُوا لِیسْتَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَیزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً) (و شمار آن‌ها جز برای امتحان کافران نیست تا اهل کتاب یقین کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید). با من حساب كن: كلمۀ «وصی»، «الیمانی»، «من هو الیمانى»، «هو وصى»، «هو وصی‌المهدی»، «اصحاب ‌الیمین». ولی قبل از اینكه حساب را شروع كنیم، سَری به مطالبی می‌زنیم که خودت در کتابت، «آغاز جنگ آمریكا علیه امام مهدی(ع)»، به نگارش درآوردی. در فصل دوم كتابت گفته‌ای: «قرن ششم، پیشگویی سی‌و‌سوم: در آخر، دستش را به سمت آلوس خون‌خوار و جنایتکار دراز می‌كند. از حمایت خود در دریا عاجز خواهد ماند و از سپاه بین‌النهرین خواهد ترسید و شخصی سیاه و خشمگین او را از كرده‌اش پشیمان خواهد كرد.» سپس در ادامۀ كتابت گفته‌ای: «این از عجیب‌ترین پیشگویی‌های نوستراداموس است که در آن به‌وضوح و نه به‌طور ضمنی امام مهدی(ع) را نام برده. مترجمان در معنی نام وارد شده در این پیشگویی‌ها در حیرت مانده‌اند و بیشترشان آن را همان طور که وارد شده است یعنی «الوس» ذکر کرده‌اند. برخی از مترجمان از جمله در ترجمۀ انگلیسی، آن را حذف کردند؛ اما در اصل فرانسوی، این اسم موجود است و مترجم كلمۀ «ALعS» را به الآلوس ترجمه كرده یعنی یک «ال» معرفۀ زبان عربی به آن اضافه كرده است؛ ‌درحالی‌که معنایش را نمی‌داند و آن را به تاریخ وا گذارده است؛ یعنی تا زمانی که آن واقعه رخ دهد و معما حل شود؛ ولی من هدف و قصد نوستراداموس را از این كلمه کشف کرده‌ام. در اینجا نوستراداموس طبق عادت خود از جناس تصحیفی (انتخاب كلمۀ غلط مشابه با كلمۀ اصلى) یا ترخیم (حذف حرفى از كلمه) استفاده كرده است. هنگامی‌که کلمه‌ای مربوط به اسامی یا القاب است او اقدام به حذف حرف «I» از انتهای آن کلمه می‌کرد؛ حال اگر ما این حرف را به انتهای کلمه اضافه کنیم کلمۀ ALعSI (الوصی) را خواهیم داشت و معنی بسیار واضح و آشكار خواهد شد؛ چراکه ما می‌دانیم لقب اوصیا به ائمۀ دوازده‌گانه از اهل‌بیت(ع) اطلاق می‌شود و امام مهدی(ع) نیز یکی از اوصیاست و در نتیجه می‌تواند کلمۀ «الوصی» بر وی اطلاق شود. در اینجا نوشتۀ نوستراداموس با عقاید شیعه موافق و سازگار است. به‌علاوه نوستراداموس در اینجا شخص معینی را توصیف می‌كند كه فرماندۀ نظامی یا رئیس كشوری است كه سعی می‌كند امام مهدی(ع) را به قتل برساند و نیروهای وی را از بین ببرد؛ ولی او از نیروی نظامی (ارتش امام مهدی(ع)) كه در بین‌النهرین (عراق) حضور دارند هراسان می‌شود؛ اما مردی از سپاه امام مهدی(ع) ـ‌كه مردی سیاه توصیف شده، یعنی او شیعه است؛ چراکه لباس سیاه اشاره به شیعه‌بودن دارد، یا شاید یک مرد عرب مسلمان آفریقایی (سیاه‌پوست) باشد‌ـ او و نیروهایش را درحالی‌که در دریا هستند از بین می‌برد (چه‌بسا او در یكی از ناوگان‌های جنگی یا در یكی از هواپیمابرها باشد که آن را ویران می‌کند)‌«. قبل از اینكه حساب را شروع كنم، توضیحی برای سخنان پیشین تو ارائه می‌دهم؛ وصیِ یادشده در پیشگویی نوستراداموس امام مهدی(ع) نیست؛ بلكه وصی امام مهدی(ع) ‌و اولین مهدی از مهدیون دوازده‌گانه از اوصیای امام مهدی است. او فرستادۀ امام مهدی(ع) و جانشین اوست که امرش را بر عهده دارد؛ همان‌گونه که در روایات آمده است.[15] او یمانی آل محمد، همان وعده‌داده‌شده‌ای است که به ‌حق دعوت می‌کند و همان طور که در روایات ائمه(ع) وارد شده است، روی‌گردان از او، اهل آتش است.[16] در وصیت رسول خدا(ص) آمده است: از ابوعبدالله(ع) از پدرانش(ع) از امیر‌المؤمنین(ع) نقل شده است که فرمود: «پیامبر خدا(ص) در شبی كه وفاتش بود به علی(ع) فرمود: یا اباالحسن، صحیفه و دواتی حاضر كن. پیامبر خدا(ص) وصیتش را املا فرمود تا به اینجا رسید كه فرمود: ای علی، پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آن‌ها دوازده مهدی. و تو ای علی، نخستینِ دوازده امامی...» و حدیث را ادامه می‌دهد تا اینکه می‌فرماید: «حسن(ع) خلافت را به پسرش م ح م د بسپارد که حافظ دین آل محمد(ع) است. اینان، دوازده امام‌اند و پس از آنان دوازده مهدی هستند. پس وقتی‌که زمان وفات او رسید [وصایت و جانشینی] مرا به فرزندش، اولین مقربین (اولین مهدیین) بسپارد که برای او سه نام است: اسمی مانند اسم من و اسم پدرم و آن عبدالله و احمد است و اسم سوم، مهدی است و او اولین مؤمنان است.»[17] از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «از ما بعد از قائم دوازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود.»[18] از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «از ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود.»[19] در این روایت قائم، همان مهدی اول است نه امام مهدی(ع)؛ چون بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی خواهند بود. امام باقر(ع) در وصف مهدی اول فرموده است: «...داراى قرمزى صورت، چشم‌هاى گود، ابروهاى برجسته، فراخی و پهنى میان دو شانه، در سرش شوره و در صورتش اثرى است. رحمت خدا بر موسی باد.»[20] و از امیر مؤمنان(ع) در خبری طولانی روایت شده است که «...فرمود: آگاه باش كه اولینِ آن‌ها از بصره و آخرینشان از ابدال است... .»[21] و از امام صادق(ع) در خبری طولانی كه اصحاب قائم(ع) را نام برده، روایت شده است: «...و از بصره... احمد...»[22] و از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: «دو اسم دارد ـ‌یعنی قائم‌ـ اسمی مخفی و اسمی آشكار؛ اما اسمی كه پنهان می‌ماند احمد و اسمی كه آشكار می‌شود محمد است.»[23] و احمد، اسم مهدی اول و محمد اسم امام مهدی(ع) است؛ همان طور كه در وصیت رسول خدا(ص) آشكار شده است. از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: «خداوند متعال گنجی در طالقان دارد كه نه از طلاست و نه از نقره؛ ‌دوازده‌هزار در خراسان که شعارشان «احمد احمد» است و رهبرى آن‌ها را جوانى از بنى‌هاشم بر عهده دارد که سوار بر قاطرى خاکستری است و پیشانى‌بند قرمزرنگ دارد. گویی به او مى‌نگرم كه از فرات مى‌گذرد؛ و اگر شنیدید، به‌سوی او بشتابید حتى اگر سینه‌خیز بر یخ و برف باشد.»[24] احمد، اسم مهدی اول و وصی امام مهدی(ع) و اولین ایمان‌آورنده به امام مهدی(ع) در آغاز ظهورش است و او فرستادۀ امام مهدی(ع) به‌سوی همۀ مردم است. در دعای روز سوم شعبان (روز ولادت امام حسین(ع)) ـ‌که از امام مهدی(ع) نقل شده‌ـ آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِی هَذَا الْیوْمِ... الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِی أَوْبَتِهِ وَ الْأَوْصِیاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قَائِمِهِمْ وَ غَیبَتِه. حَتّى یُدْرِکُوا الاْوْتارَ وَیَثْاَروُا الثّارَ وَیُرْضُوا الْجَبّارَ وَیَکُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْکَ اَتَوَسَّلُ ...»[25] (خدایا، از تو درخواست مى‌کنم به حق مولود در این روز... پاداش شهادتش اینکه امامان از نسل اویند و شفا در تربت اوست و پیروزی با اوست در هنگام بازگشتش، و اوصیا از خاندانش پس از قائمشان و غیبت او، تا انتقام گیرند و خون‌خواهی نمایند و جبّار را خشنود سازند و بهترین یاران دین حق شوند؛ درود خدا بر ایشان همگام با رفت‌وآمد شب و روز. بارالها، به حق آن‌ها به درگاه تو توسل مى‌جویم... .» اگر در این دعا تدبر کنی به یقین می‌رسی كه منظور از اوصیا، اوصیا و جانشینان امام مهدی(ع) هستند و از بین ایشان، پدرشان، اولین مهدیون(ع) است كه در روایت ذكر شده است؛ همان کسی که پیشگویی نوستراداموسِ یهودی گفته است كه وی حجت قطعی بر تمام یهود و مسیحیان و جهان غرب خواهد بود؛ همان کسانی که به این پیشگویی ایمان دارند؛ چراکه درستی آن را در بسیاری از رخدادها دیده‌اند و دیگر اینکه بر زبان یک یهودی فرانسوی از خودشان جاری شده است. حال بعد از اینكه برایت روشن شد كه وصی ذكر‌شده در پیشگویی، همان وصی مهدی(ع) است به محاسبه برمی‌گردیم: اول: الیمانی هو الوصی كلمۀ «وصی»: 1. و ص ی = 6 + 90 + 10 = 106 با جمع بزرگ و تبدیل آن به جمع كوچک: 6 + 100 بعد از حساب‌کردن با جمع كوچک: 6 + 1 = 7. 2. و ص ی = 6 + 9 + 1 = 16 با جمع کوچک. کلمۀ «الیمانی»: 1. ا ل ی م ا ن ی = 1+ 30 + 10 + 40 + 1 + 50 + 10 = 142 با جمع بزرگ و تبدیل آن به جمع كوچک: 2 + 40 + 100 و بعد از حساب‌کردن با جمع کوچک: 2+ 4 + 1 = 7. 2. ا ل ی م ا ن ی = 1+ 3 + 1 + 4 + 1 + 5 + 1 = 16 با جمع کوچک. و از حساب‌های گذشته روشن شد كه: وصی = الیمانی = 7، بعد از حساب‌کردن با جمع بزرگ و تبدیلشان به جمع كوچک. وصی = الیمانی = 16، بعد از حساب‌کردن آن دو با جمع كوچک. دوم: هنگام سؤال‌كردن از شخصیت یمانی، می‌گوییم «من هو الیمانى» (یمانی کیست) و اگر یمانی، وصی امام مهدی(ع) (یعنی مهدی اول كه در وصیت رسول خدا(ص) ذكر شده است) باشد، جواب، «هو وصى المهدى» (او وصی مهدی است) یا «هو وصى» (او وصی است) است. عدد «المهدى» به‌صورت زیر است: ا ل م هـ د ی = 1 + 30 + 40 + 5 + 4 + 10 = 90 با جمع بزرگ و تبدیل آن به جمع كوچک: 90 = 9 حالا محاسبه کن: من هو الیمانی: م ن هـ و + (ا ل ی م ا ن ی) = 4 + 5 + 5 + 6 + (7) = 27. هو وصی المهدی: هـ و + (وص‌ی) + (ا ل م هـ د ی) = 5 + 6 + (7) + (9) = 27. هو وصی = هـ و + (و ص ی) = 5 + 6 + (16) = 27. پس برایت روشن شد كه از نظر عدد: من هو‌الیمانی = هو وصی‌المهدی = هو وصی. با جمع کوچک، عدد «هو الیمانی» را حساب کن. خواهی دید برابر با 27 حرفی می‌شود که قائم(ع) بین مردم منتشر خواهد ساخت. از ابو‌عبد‌الله(ع) روایت شده است كه فرمود: «علم 27 حرف دارد و همۀ آنچه انبیا آورده‌اند دو حرف است. مردم تا امروز جز این دو حرف از علم چیزی نمی‌دانند؛ پس اگر قائم ظهور كند 25 حرف دیگر علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر می‌كند و این دو حرف را نیز به آن می‌پیوندد تا 27 حرف علم بین مردم منتشر شود.»[26] هـ و ا ل ی م ا ن ی = 5 + 6 + 1 + 3 + 1 + 4 + 1 + 5 + 1 = 27 سپس عدد «اصحاب الیمین» را در این آیه حساب كن: (كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیمِینِ)[27] (هركسى در گرو دستاورد خويش است * مگر اصحاب یمین). «الیمین» با جمع بزرگ محاسبه و بعد به جمع كوچک تبدیل و نتیجه حاصل می‌شود: ا ص ح ا ب + (ا ل ی م ی ن) = 1 + 9 + 8 + 1 + 2 + (1 + 4 + 1) = 27. و دانستی كه عدد 27 بیانگر 27 حرف علم (شناخت خدا و توحید او سبحان) است كه امام مهدی(ع) در بین مردم منتشر می‌كند. از محاسبات گذشته متوجه شدی كه یمانی، وصی مهدی(ع)، و اولین مهدی، ظرف 27 حرف علم است؛ او ظرفی است كه این فیض‌ها را از امام مهدی(ع) دریافت می‌كند و به یارانش می‌بخشد؛ پس یمانی نسبت به امام مهدی(ع) نون و نقطۀ نون است. خداوند متعال می‌فرماید:(نْ وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ * وَإِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَیرَ مَمْنُونٍ * وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ * فَسَتُبْصِرُ وَیبْصِرُونَ * بِأَیكُمُ الْمَفْتُونُ * إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)[28] (نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند * که تو، به فضل پروردگارت، دیوانه نیستی * و بى‌گمان، تو را پاداشى بى‌منت خواهد بود * و اینکه تو بر خُلقی عظیم هستی * به‌زودی خواهى ديد و خواهند ديد * که دیوانگی در کدام‌یک از شماست * پروردگارت خود بهتر مى‌داند چه كسى از راه او منحرف شده، و [هم‌] او به راه‌یافتگان داناتر است) و یمانی نسبت به 313 تن از یاران امام مهدی(ع) حرف باء و نقطۀ حرف باء در بسم الله الرحمن الرحیم است. پس او داراى دو مقام رسالت و ولایت است؛ بنابراین او در این زمان تمثیل شخصیت محمد(ص) و علی(ع) است. او شهر علم است؛ او دربِ شهر است؛ پس به کجا می‌روید؟ (وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَیطَانٍ رَجِیمٍ * فَأَینَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِینَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ یسْتَقِیمَ * وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ)[29] (و آن سخن، سخن شیطان رجیم نیست * پس به کجا می‌روید؟ * این [کتاب] چیزی نیست جز پندی برای جهانیان * برای هرکس از شما که بخواهد به راه راست برود * و شما نمی‌خواهید مگر آنچه پروردگار جهانیان خواسته باشد). از محاسبات گذشته متوجه شدی که اصحاب‌الیمین ـ‌که همان اصحاب یمانی هستند‌ـ ظرف 27 حرف علم هستند. آن‌ها ظرف‌هایی هستند که علم را از یمانی، ‌‌وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) به‌سوی همۀ مردم، دریافت می‌کنند و سپس به همۀ مردم می‌رسانند و ایشان، 313 تن هستند. ای برادر، اضافه می‌کنم که: دلایل این دعوت بسیار است و دلایلی كه انبیا و فرستادگان(ع) و محمد(ص) و ائمه(ع) آورده بودند من نیز آورده‌ام. یكی از برادران انصار امام مهدی(ع) به نام استاد ضیاء‌الزیدی، ده‌ها دلیل را در كتاب خود «نور المبین» به نگارش درآورده است؛ این كتاب چاپ شده است و می‌توانید آن را مطالعه کنید؛ و نیز كتاب «بلاغ‌المبین، جلد 1» نوشتۀ شیخ ناظم عُقیلی که خدا حفظش کند. از جمله دلایل این دعوت: 1. روایات رسول خدا، محمد(ص) و ائمه(ع) كه به اسم و شهر و صفات تصریح دارند.[30] 2. علم به محكمات و متشابهات و راه‌های آسمان كه از ویژگی‌ها و اسرار ائمه(ع) است. 3. مباهله، قسم برائت، دعوت به‌سوی حق و... و... و... . 4. مکاشفه در عالم بیداری و در رؤیاهای صادقه كه تعداد بسیار زیادی از مردم به‌وسیلۀ حضرت محمد(ص)، علی(ع)، زهرا(ع) و ائمه(ع) دیده‌اند که ایشان بر حقانیت این دعوت تأکید کرده‌اند، و صحت رؤیاهای آن‌ها(ع) ثابت شده است و از طریق قرآن و روایات ائمه(ع) ثابت شده که [این رؤیاها] حق هستند.[31] به‌علاوۀ آنچه از پیشگویی‌های نوستراداموس که تو خودت اقرار کردی و خودت را به آن‌ها ملزم نمودی؛ آنجا که در فصل دوم کتابت چنین متنی آوردی: «قرن سوم، پیشگویی نود‌و‌چهارم: تا مدت پانصد سال دیگر او را درخواهید یافت. پس او زینت زمان خودش خواهد بود. پس به ناگاه وحی بزرگ فرستاده خواهد شد كه مردم آن قرن را مسرور و خوشحال خواهد کرد.» آن وحی بزرگ چیست؟ جز رؤیاهایی كه تعداد زیادی از مردم می‌بینند و حق و صاحبش را بیان خواهد كرد؟ ای برادر با تأمل و اندیشه بخوان و حق‌خواهی را نصب‌العین خود بگردان [همواره فقط حق و حقیقت را مدنظر خود قرار بده] و با دقت به بحث و بررسی بپرداز و با خودت به انصاف رفتار کن و خود را از عذاب جهنم نجات بده. از خداوند برای تو هدایت درخواست می‌کنم و اینكه حقیقت را آن‌گونه که هست به تو نشان دهد و پیروی از آن را روزی‌ات گرداند و باطل را آن‌گونه که هست به تو نشان دهد و دوری از آن را روزی‌ات گرداند. والحمدلله وحده. احمدالحسن، وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع)، جمادی‌الاول1426هـ ق

-بیان حقیقت و راستی با اعداد (جلد دوم)

-پاسخ ماجد المهدیِ نویسنده

به جواب سید احمدالحسن(ع) که در جلد اول همین کتاب منتشر شد بسم الله الرحمن الرحیم سپاس و ستایش از آنِ خداست، و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندان مطهرش جناب سید احمدالحسنی... سلام علیکم و رحمة الله و برکاته از شما برای جواب بزرگوارانه‌تان به نامه‌ای که برایتان فرستادم سپاسگزارم. در ابتدا مایلم به عرض برسانم این گفتۀ من «سخنی که نه بی‌نیاز می‌کند و نه فایده‌ای دارد» بر اساس مطالبی بود که شما در سایت خودتان برای اثبات ادعایتان بیان کرده بودید. در این سایت، کتاب‌ها و تألیفات مفید و سودمندی وجود دارد، ولی به هیچ شکلی ثابت نمی‌کنند که شما وصی امام مهدی(ع) هستید. شما در پاسخ به نامۀ بنده صرفاً احادیث و آیاتی از قرآن کریم و تفسیر آن‌ها را به هم بافتید؛ به‌گونه‌ای که بر شخصیت خود شما منطبق شود و این کاری است که بسیاری افراد پیش‌تر انجام داده‌اند و بعدها نیز انجام خواهند داد... و چه کسی گفته است که سورۀ فاتحه تمامی آنچه را که شما بیان داشتید در خود ندارد؟! بلکه در این سوره، اسم من، اسم شما، اسم صدام حسین، جورج بوش و بسیاری چیزهای دیگر وجود دارد... در‌حالی‌که شما به سؤالی که بنده به‌طور مشخص برای شما مطرح کردم پاسخ ندادید و تنها به آن چیزی پرداختید که در عرصۀ علم حروف آگاهی داشتید و جای شگفتی است که شما به علم حروف استناد می‌کنی تا برای من اثبات کنی که وصی یا فرستادۀ امام مهدی(ع) و یمانی یا خودِ مهدی هستی! تو می‌بایست در ابتدا با پاسخ‌گفتن به پرسش من ثابت کنی وصی امام مهدی هستی و سپس چیزی را که بیان می‌داری با استناد به علم حروف، تأیید و تقویت نمایی... به‌علاوه شما روشن کردی که پاسخ پرسش «من هو احمد» (احمد کیست؟) می‌شود: «هو رسول ‌المهدی» (او فرستادۀ مهدی است). نظر شما دربارۀ پرسش‌های «من هو سعد» (سعد کیست؟)، «من هو طاهر» و «من هو وعد» و ده‌ها اسم دیگری که حاصل جمع ارزش عددی حرف‌هایشان برابر با ۱۷ می‌شود چیست؟ آیا تمامی این‌ها فرستادگان امام مهدی(ع) هستند؟! علاوه بر این چه تعداد انسان در این عالم به اسم «احمد» وجود دارد و چه دلیلی وجود دارد که منظور از این اسم، شما باشی؟ به‌علاوه چطور ممکن است پاسخ به پرسش «ما هو كتاب‌الله» (کتاب خدا چه کسی است) این باشد که «هو رسول‌المهدی» (او فرستادۀ مهدی است)؟! به خدا سوگند این شگفت‌آورترین چیزی است که شنیده‌ام! آیا تو کتاب خدا هستی؟! آیا تو قرآن کریم هستی؟! بسیار خوب اگر شما ادعا می‌کنی که قرآن کریم هستی و اینکه داناترینِ اهلِ این زمان به کتاب خدا ـ‌یعنی به خودت‌ـ هستی، به این پرسش بنده پاسخ بده: دو اسم پنهان در سورۀ فاتحه وجود دارند که یکی عکس دیگری است و این دو نام به‌صورت غیر‌عرفِ شناخته‌شده‌شان نوشته می‌شوند. این دو نام، چیست؟ و چگونه می‌توان این دو نام را استخراج کرد؟ این پرسش، مهم است. با وجود اینکه من می‌دانم و یقین دارم که تو هرگز به این پرسش پاسخ نخواهی داد... آیا تو اعتقاد داری خداوندِ سبحان در شناختن سرّی از اسرار کتاب عظیم خود مرا بر تو برتری داده؛ در‌حالی‌که ـ‌با وجود توصیف تو به‌عنوان «کتاب خودش» و «فرستادۀ امام مهدی(ع)»‌ـ تو را از آن آگاه نساخته است؟! امیدوارم ـ‌هم دربارۀ خودت و هم ساده‌دل‌هایی که از تو پیروی می‌کنند‌ـ تقوای الهی پیشه کنی؛ چراکه تو در قبال آن‌ها در روز قیامت بازخواست خواهی شد؛ و آنچه از سوء‌استفاده و شبهه‌افکنی در مذهب وارد شده ما را کافی است... و من تردید ندارم که تو به‌زودی در آینده‌ای نه‌چندان دور ادعای مهدویت خواهی کرد... . و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است که ما را به این راه هدایت فرمود و اگر او چنین نمی‌کرد ما هدایت نمی‌یافتیم؛ و درود خدا بر سرور ما محمد و بر خاندان پاک و مطهرش باد! ماجد‌المهدی

-پاسخ سریع از انصار امام مهدی(ع) به نامۀ ماجد المهدی

بسم الله الرحمن الرحیم ما انصار امام مهدی(ع) ـ‌که با صفت ساده‌دل توصیفمان کردی‌ـ به تو می‌گوییم: به‌زودی ـ‌به خواست خداوند متعال‌ـ پاسخ تو از سوی فرستاده و وصی امام مهدی(ع) و «قرآن ناطقِ بلند آوازه‌گو به حق» ـ‌احمدالحسن(ع)‌ـ خواهد رسید؛ اما او را با افراد کر و کور و گنگی که هیچ درک و فهمی ندارند ـ‌و امیدواریم شما از آن‌ها نباشی‌ـ چه‌‌کار؟ ولی تو در اینکه اعتراف نکنی امام مهدی فرستاده‌ای می‌فرستد هیچ درنگی نمی‌کنی؛ درحالی‌که خودِ تو در کتابت نوشته‌ای او فرستاده‌ای می‌فرستد؟! ادعا داری که بر اساس علم حروف مطلب می‌نویسی؛ در‌حالی‌که آن چیزی را که نمی‌فهمی چنین توصیف می‌کنی که «نه سودی می‌بخشد و نه بی‌نیاز می‌کند»... درحالی‌که تو به‌اشتباه حرفی را به کلمۀ احمدالحسن می‌افزایی و می‌گویی «الحسنی». هرگز! او حسینیِ مهدویِ قائم به‌حق است و شما حتی چگونگی نوشتن نام او را نمی‌دانی؛ پس چگونه حکم می‌کنی؟ و آیا اگر سید احمدالحسن به پرسش تو پاسخ دهد ایمان می‌آوری؟ سید احمدالحسن از گفته‌های خودت به تو پاسخ داد و این از محکم‌ترین و استوارترین ابزارهای قاطعی است که راه گریزی ندارد. این پاسخ از ما انصار امام مهدی بود که ما را ساده‌دل توصیف کردی. به خدا سوگند که شماها ساده‌اندیش هستید؛ همان‌گونه که پیشینیانتان پیروانِ فرستادگان را اراذل و فرومایه توصیف کردند. در میان ما کسانی هستند که صاحب علوم دنیوی و علوم اخروی هستند. ما ساده‌دل هستیم؛ زیرا همان‌گونه که اهل‌بیت(ع) توصیفمان کردند گمنامان زمین و شناخته‌شده‌های آسمان هستیم؛ اما آن کسی که حقیقتاً به خدا اتصال دارد ما را گمنام و ناشناخته نمی‌داند. انصار امام محمد بن الحسن ‌المهدی که خداوند، دینی را که به آن راضی است برای او در زمین تمکین دهد.

-پاسخ ماجد‌المهدی

و ماجد المهدی چنین پاسخ می‌دهد: سپاس و ستایش از آنِ خداست؛ و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندان مطهرش. بزرگواران انصار مهدی(ع)... سلام علیکم و رحمة الله و برکاته از شما برای پاسخ‌گویی به نامه‌ام سپاسگزارم و به دلیل اشتباه غیرعمدی در نوشتن اسم سید که نوشتم «سید احمدالحسنی» از شما پوزش می‌طلبم و صحیح آن «سید احمدالحسن» است... آری من از ساده‌اندیش‌ها هستم و از نادان‌ترین نادان‌ها و هیچ علمی ندارم مگر همان‌گونه که خداوند سبحان و متعال می‌فرماید: (وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا) (و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است)... اما اگر از کرها، کورها و گنگ‌ها باشم، این چیزی است که مایلم پس از دریافت پاسخ سید احمدالحسن به پرسشم متوجهش شوم... که برای من و شما روشن شود که آن، حق است... و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است که ما را به این راه هدایت فرمود و اگر او چنین نمی‌کرد ما هدایت نمی‌یافتیم؛ و درود خدا بر سرور ما محمد و بر خاندان پاک و مطهرش باد! ماجد‌المهدی almahdion2022@yahoo.com 23‌جمادی‌الاولی‌1426 هـ ق[32]

-پاسخ سید احمد‌الحسن(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است، و سلام بر ما و بر بندگان شایستۀ خدا! «لا لاَمْرِهِ تَعْقِلُونَ وَلا مِنْ اَوْلِیائِهِ تَقْبَلُونَ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِى النُّذُرُ» (نه در امرش تعقل می‌کنید و نه از دوستانش می‌پذیرید. حکمتی است بالغه؛ اما بیم‌دادن‌ها سود نرساند). ۱. شما می‌گویی ادلۀ دعوت و آنچه در سایت رسمی در مجموعه کتاب‌هاست ـ‌از جمله کتاب‌های «بلاغ‌المبین» و «نور‌المبین»‌ـ نه بی‌نیاز می‌کند و نه سیراب می‌کند! الف‌. صدها رؤیای دیده‌شده از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) و زهرا(ع) که مردان و زنان مؤمن دیده‌اند و آن بزرگواران(ع) در این رؤیاها فرموده‌اند که سید احمدالحسن حق و هرچه غیر از او، باطل است. ب. شناخت محکم و متشابه قرآن، و علم و حکمت. ج. مکاشفه در بیداری که مؤمنان در آن‌ها رسول خدا و ائمه را دیده‌اند. د. وصیت رسول خدا(ص) که در آن مرا با نام و نشان یاد فرموده است. هـ. روایات اهل‌بیت(ع) که مرا در آن‌ها یاد فرموده‌اند. و. استخاره (طلب خیر) از خداوند عزوجل درحالی‌که او سبحان هرکسی را که از او نصیحت بخواهد به گمراهی نمی‌کشاند. ز. دعوت به‌حق و راه راست و مستقیم و اقرار به حاکمیت خدا؛ درحالی‌که دیگران همگی ـ‌از جمله علمای امروز شیعه‌ـ به باطل و گمراهی و مخالفت با حاکمیت خدا و اقرار به حاکمیت مردم و تفکر دموکراسی و انتخابات دعوت می‌کنند. ح. خبر‌دادن از امور غیبی و معجزات. ط. دعوتِ علما به مناظره و اهل هر کتابی با کتاب خودش؛ اهل قرآن با قرآن خودشان، اهل تورات با تورات خودشان و با اهل انجیل با انجیل خودشان. ی. دعوت به مباهله. ک. دعوت به قَسَم برائت. ل. دعوت از بزرگان علمای شیعه برای درخواست معجزه ... و... و... تمام این امور انسان را بی‌نیاز و سیراب نمی‌کند؟! در این صورت شما به هیچ پیامبری و هیچ وصی‌ای ایمان نمی‌آوری و از نظر شما رسالت‌های آسمان ثابت نمی‌شوند! حتی از نظر تو، دلایل انبیا و فرستادگان و به‌خصوص ائمه(ع) سودی نمی‌رساند و بی‌نیاز نمی‌کند؛ زیرا ادلۀ من همانند دلایل ایشان است و از راه و روش آن‌ها برای اثبات دعوت تخطی نکرده‌ام و به‌راستی‌که ائمه(ع) خبر داده‌اند که صاحب حق با وصیت و دانستن محکم و متشابه شناخته می‌شود.[33] بعد از تمامی این‌ها همگان منتظر هستند که تو به‌سوی آن‌ها بیایی... و با دلیل ثابت کنی که ادلۀ این دعوت هیچ سود و فایده‌ای ندارد؟ و آنچه را از نظر تو سود و بهره‌ای دارد با دلیل برای آن‌ها روشن کنی تا از آن پیروی کنند؛ و اگر نتوانی چنین کنی برای خودت هر صفتی که لایق خودت می‌دانی در زبان عربی اختیار کن. ۲. تو می‌گویی: من احادیث را به هم می‌بافم؛ درحالی‌که من احادیث را در چهارچوب خودشان ارائه کردم و منظور از آن‌ها را برای هر جویای حقی، واضح و روشن ساختم. اکنون از شما خواسته می‌شود که احادیث را در حدود و چهارچوب خودشان بیان و منظور از هرکدام را روشن کنی و توضیح دهی که من چگونه احادیث را به هم بافته‌ام. به‌علاوه شما می‌گویی افراد بسیاری این دعوت حق را ادعا کرده‌اند و من از تو می‌خواهم که تنها یک نفر دیگر غیر از من بیاوری که ادعا کرده باشد مهدی اول، یمانی و وصی امام مهدی(ع) است و برای ادعای خودش احادیث روایت‌شده از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت(ع) را پیش بکشد؛ احادیثی که به نام او و خصوصیات جسمانی و محل زندگی‌اش اشاره داشته‌اند؛ و اینکه ادلۀ بسیاری را بر صحت ادعایش ارائه کرده باشد. که اگر نتوانی در این خصوص نمونه‌ای بیاوری، در کمترین حالت، از جمله مصادیق این آیه خواهی بود: (بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ)[34] (بلکه چيزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نيافته و هنوز تأويل آن برایشان نیامده بود. این‌چنین کسانی که پيش از آنان بودند نيز تکذیب کردند. پس بنگر که عاقبت کار ستمکاران چگونه بوده است). اما این گفتۀ تو: «چه کسی گفته است که سورۀ فاتحه تمامی آنچه را شما بیان کردی در خود ندارد؟! بلکه در این سوره، اسم من، اسم شما، اسم صدام حسین، جورج بوش و بسیاری چیزهای دیگر وجود دارد.» من نمی‌گویم همه‌چیز با جزئیات در سورۀ فاتحه وجود دارد؛ که این سخنی است باطل. در فاتحه، علمی کلی وجود دارد، نه تفصیلی. به نظر می‌رسد تو آنچه را نوشته‌ام نخوانده‌ای تا بفهمی که چگونه بیان کردم، نام محمد(ص)، علی و فاطمه در فاتحه موجود است، نه به آن صورتی که تو با محاسبات و زیرورو کردن کلمات انجام می‌دهی؛ بلکه با آنچه اهل‌بیت ثابت کرده‌اند. اما این ادعای تو صحیح نیست که اسم تو، اسم ویرانگر مجرم[35] و بوش کافر در سورۀ فاتحه موجود است؛ مگر اینکه بگویی تحت عنوان و معنای کلی در سورۀ فاتحه وجود دارد که همان «المغضوب ‌علیهم» است. اما اینکه ادعا می‌کنی سؤالی پرسیده‌ای و من به آن سؤال پاسخ ندادم، آنچه تو مطرح کردی اصلاً سؤال نیست؛ بلکه نوعی لجاجت و دشمنی است و من برای شما روشن کردم که آنچه از واژگون‌کردن کلمات و استفاده از برخی محاسبات ارائه می‌دهی، باطل و ناصحیح است. حال چگونه از من انتظار داری در باطل وارد شوم تا خواستۀ باطل تو را پاسخ گویم؟! ۳. به‌علاوه شما گفتی: «و جای شگفتی است که شما به علم حروف استناد می‌کنی...» سبحان‌الله! وقتی انسان خود را کوچک می‌شمارد تا آنجا می‌رسد که ... می‌شود؛ در این صورت او را چنان می‌بینی که از آنچه لحظاتی پیش‌تر خودش با آن خو گرفته بوده است در شگفت می‌ماند و خود را به در و دیوار می‌کوبد تا بگوید از آنچه خودش تا ساعتی پیش با آن مأنوس بوده و به‌عنوان دلیلی قبول داشته و حتی آن را برترین دلایل می‌دانسته است، تعجب می‌کند! در کتاب خودت ـ‌موسوم به «شروع جنگ آمریکا علیه امام مهدی(ع)»ـ در فصل چهارم، خودِ شما بیان داشتی: «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است.» و منظورت از این عبارت، علم حروف بود. پس ای کسی که تعجب می‌کنی و تعجب می‌کنی و باید هم بار دیگر تعجب کنی، بدان که این دعوت حق سال‌هاست که برقرار است و در تمام این مدت هرگز به علم حروف استدلال نکردم تا ثابت کنم من وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) و همان یمانی وعده‌داده‌شده هستم؛ بلکه این خودِ تو بودی که خودت را به این مطلب ملزم کردی و حجت خود را در این علم قرار دادی؛ پس من نیز تو را به آن چیزی مُلزم کردم که تو خودت را به آن ملزم کرده بودی؛ که اگر به‌واقع جویای حق بودی آنچه در پاسخِ نامۀ پیشین در جوابت گفتم برایت کافی می‌بود! اما اینکه شما می‌گویی من ادعا کرده‌ام امام مهدی(ع) هستم، این بُهتانی است آشکار، و مخالف دَه‌ها بیانیه‌ای است که از من صادر شده؛ در بیانیه‌هایی که گفته‌ام من از فرزندان امام مهدی(ع) و وصی او(ع) هستم، و اینکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی(ع) محمد بن الحسن العسکری(ع) ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ هستم. پس چنین مغالطه‌ای برای چیست؟ و چرا چنین بهتانی و چرا چنین سخن دروغی؟! ۴. به‌علاوه شما گفتی: «تو می‌بایست در ابتدا با پاسخ‌گویی به پرسش من ثابت می‌کردی وصی امام مهدی(ع) هستی...» من پاسخ شما را در جواب قبلی در نکتۀ چهارم دادم و باطل‌بودن آنچه را مدعی هستی برایت روشن کردم و اینکه تو چه بسیار از راه‌های باطل و مقدمات باطل استفاده می‌کنی که در نهایت به نتایج تکلّف‌باری منجر خواهد شد بدون اینکه هیچ حجیتی داشته باشد. این باطل در کتاب و افکاری که در مخیّله‌ات هستند وجود دارند و من ـ‌و پناه می‌برم به خدا از «من»‌ـ وقت بسیاری برای بیان اشتباهاتی که در کتاب تو وجود دارد در اختیار ندارم؛ زیرا مشغول پیکار با آمریکای کافر و پیروان پست و فرومایه‌اش هستم که سرزمین‌های مسلمانان را به تباهی کشانده‌اند؛ ولی شما می‌توانی با برادران انصار مکاتبه داشته باشی تا یکی از آن‌ها، موارد باطل و اشتباهاتی را که در کتابت وجود دارد برایت روشن کند. شما را نصیحت می‌کنم که تاریخ قرآن را مطالعه کنی تا بدانی ترتیب سوره‌ها آن‌گونه نیست که به خیال تو خطور کرده است و مبنای محاسباتت را بر آن قرار داده‌ای؛ و ترتیب آیات نیز [در قرآن فعلی] رعایت نشده است؛ در قرآنِ موجود، آیات ناسخ بر آیات منسوخ پیشی گرفته و آیات مدنی بر آیات مکی و... و آن کسی که مردم را به ‌این ‌ترتیب از قرآن، یکپارچه کرد عثمان بن عفان بود؛ درحالی‌که عبدالله بن مسعود را به دلیل اعتراضش مورد ضرب و شتم قرار داد؛ زیرا مُصحف (قرآن) عبدالله بن مسعود با مصحفی که عثمان جمع‌آوری کرده بود تفاوت داشت؛ همان عثمانی که دیگر مصحف‌ها، ‌از جمله مصحف ابن‌مسعود‌ را سوزاند. این در حالی بود که رسول خدا(ص) فرموده بود: «من أراد أن يقرأ القرآن غضاً طریاً فليقرأه بقراءة ابن أم عبد یعنی عبد الله بن مسعود» «هرکس دوست دارد قرآن را تروتازه همان طور که نازل شده است قرائت کند، باید آن را مطابق قرائت ابن ام‌عبد یعنی عبدالله بن مسعود بخواند.»[36] اما آنچه تو در خیال خود پرورانده‌ای که این رسم‌الخط الهی است، بدان که این رسم‌الخط مردی تُرک‌تبار است که به زبان عربی آشنایی اندکی داشت؛ به همین دلیل خطاهای نگارشی از وی سر زد و مسلمانان آن‌ها را به همان صورت اجرا کردند؛ به ‌این ‌ترتیب به‌اشتباه، کلمۀ «سابغات» به شکل «سبغت» و «صلاة» را «صلوة» نوشت و به همین ترتیب سایر کلمات؛ و تو این خطاها را آیات الهی در نظر گرفتی و محاسبات خود را بر اساس آن‌ها پایه‌گذاری کردی و خود را آگاه بر اسرار قرآن برشمردی! به‌علاوه شخصیت دیگری نظیر تو، عبارت «طس» در سورۀ نمل را به این شکل تفسیر کرده است: «طاء به معنای «عطل» (تعطیل و نابود کرد) و «سین» به‌معنای «عسل» است ـ‌البته طبق ادعایی که او می‌کند‌ـ زیرا این عبارت در ابتدای سورۀ نمل چنین آمده تا بگوید «مورچه» زندگانی دانه‌ها را از بین می‌برد و آن‌ها را تقسیم می‌کند.» آیا بر من واجب است که حرف «طاء» را «تعطیل و نابود کرد» تفسیر کنم تا شاید با آنچه در خیال او قرار دارد سازگار شود و به ‌این ‌ترتیب از نظر او «حق» به شمار آیم؟! اگر می‌خواهی باطل‌بودن آنچه را طبق ادعای خودت «سِرّ» به‌حساب آوردی برایت روشن کنم، هر آنچه داری پیش آر تا باطل‌بودنش را برایت آشکار سازم؛ البته درصورتی‌که نیاز به روشنگری داشته باشد و باطل‌بودنش واضح و بدیهی نباشد! و اگر در پِیِ حق هستی بدان که «بسم الله» سورۀ فاتحه همان «باب کتاب» است، و این «درب»، ظاهری دارد و باطنی: (يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ)[37] (آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‌اند مى‌گويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى‌] برگيريم.» گفته مى‌شود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آنگاه ميان آن‌ها ديوارى زده مى‌شود كه آن را دروازه‌اى است: باطنش رحمت است و ظاهرش رو به عذاب دارد). اما باطن یا رحمت همان «بسم الله الرحمن الرحیم» و ظاهر یا عذاب و نقمت و کیفر، «بسم الله الواحد القهار» است و این همان «بسم الله» سورۀ توبه است که افراد نادان گمان کرده‌اند این سوره «بسم الله» ندارد! و این به آن معناست که خداوند متعال یاد فرموده است که نسبت به مؤمنان رحیم است؛ و بدان که او سبحان انتقام‌گیرنده از کافران است؛ همان‌گونه که وقتی از امام(ع) از عدالت پرسیده می‌شود می‌فرماید: «قرار‌دادن هرچیز در جایگاه خودش.» عرضه داشتند: ستم چیست؟ فرمود: «آن را توصیف کردم.» یعنی عکس توصیف عدالت. پس این دو، اسم‌هایی هستند که در سورۀ فاتحه قرار دارند و در واقع این بسم الله سورۀ توبه است که در فاتحه قرار دارد. بیشتر به شما بگویم: «بسم الله الرحمن الرحیم» در خلق، تجلی دارد؛ تجلی «الله» محمد است، تجلی «الرحمن» علی و تجلی «الرحیم» فاطمه است. پس «الله» شهر کمالات الهی و درب آن «الرحمن و الرحیم» است و به‌عبارت ‌دیگر محمد، شهر علم است و دروازۀ این شهر، علی و فاطمه است و این‌ها هر سه، رکن‌های هدایت‌اند؛ همان‌گونه که «الله الرحمن الرحیم» ارکان سه‌گانۀ اسم اعظم‌اند. ۵. گفتی نقض گزارۀ «من هو احمد ... هو رسول ‌المهدی» (احمد چه کسی است... او فرستادۀ مهدی است) عبارت‌هایی هستند مثل «من هو سعد، طاهر، وعد» (سعد یا طاهر یا وعد چه کسی است)؛ عبارت‌هایی که مجموع ارزش عددی حروفشان ۱۷ می‌شود! به این ترتیب نقض گزارۀ «من هو محمد... هو رسول ‌الله» (محمد کیست... فرستادۀ خداست) با «مَن هو فلان و فلان» صحیح می‌شود و چنین نقضی برای... و برای... و برای تمام نتایج مبتنی بر محاسبات با علم حروف صحیح خواهد بود. اکنون تو چگونه می‌توانی بر اساس این علم استدلال کنی و چطور بر مبنای آن در جهت شناخت حق و روشن‌شدن آن سؤال می‌پرسی؟! تو با چنین نقض‌کردنی ـ‌اگر به صحیح‌بودن چنین نقضی اعتقاد داشته باشی‌ـ در واقع علم حروفی را که خودت قبول داری، به‌صورت کلی و جزئی باطل کرده‌ای. اما [در واقع] تو هیچ نقض و اشکالی وارد نکرده‌ای؛ زیرا تمامی این نام‌ها از آنِ من است؛ پس من همان «درخشان‌ترینِ ستاره‌ها» (سعد النجوم)، ستارۀ صبح (نجمة الصباح)، زرۀ داوود (دِرع داوود) و همان طاهر و همان وعدۀ غیرقابل‌انکار خدا هستم. و اینکه گفتی: «علاوه بر این چه تعداد انسان در این عالم به اسم «احمد» وجود دارد و چه دلیلی وجود دارد که منظور از این اسم، شما باشی؟» و به این ترتیب طبق نظر شما صحیح خواهد بود که پیروان کتاب‌های آسمانی به اینکه خداوند نام محمد(ص) را در کتاب‌هایشان برای آن‌ها آورده است اعتراض کنند و به این ترتیب چنین یاد‌کردنی فایده‌ای نخواهد داشت و حتی طبق این اعتراض تو، عبث و بیهوده خواهد بود؛ درحالی‌که خدا و رسول خدا(ص) و ائمه(ع) از بیهوده‌گویی و سخنان یاوه بسی به دورند؛ همان خصوصیتی که تو ـ‌چه دانسته و چه نادانسته‌ـ آن‌ها را به آن متهم می‌کنی! با توجه به اینکه آن‌ها(ع) نه‌فقط اسم، بلکه اسم و خصوصیت و محل زندگی‌ مرا بیان فرموده‌اند! آیا عاقلانه است که تمام این نشانه‌ها در یک شخص جمع شود و او آگاه به محکم و متشابه قرآن باشد، اهل قرآن و تورات و انجیل را به مبارزه بطلبد، صدها شخص هزاران رؤیا ببینند که در آن‌ها رسول خدا و ائمه و انبیا و فرستادگان این فرد را تأیید کنند که او حق است و به‌علاوه ملکوت آسمان‌ها این شخص را تأیید کرده باشد، و این شخص در زمانی بیاید که همگان معتقدند زمان ظهور است، و او روایات را از اهل‌بیت(ع) آموخته باشد و آن‌ها را بیان و تعارض بین آن‌ها را رفع کرده باشد و... و... و سپس [در عین حال] گفته شود چه‌بسا ـ در زمانی دیگرـ شخصی دیگر به نام احمد بیاید؛ درحالی‌که تمامی این خصوصیات را با خود داشته باشد و به این ترتیب آن شخصِ دیگر، همان شخصِ مدنظر روایات و وصیت وارد‌شده از پیامبر(ص) و ائمه(ع) باشد؟![38] آیا چنین سخنی دشمنی و لجاجت نیست؟ آیا این همان رفتاری نیست که یهودیان با عیسی(ع) داشتند؟! آنان امروز منتظر آمدن مسیح هستند؛ حال‌آنکه مسیح، همان عیسایی(ع) است که تکذیبش کرده بودند! ۶. سپس گفتی: «با وجود اینکه من می‌دانم و یقین دارم که تو هرگز به این پرسش پاسخ نخواهی داد...» برای تو روشن کردم که در نکتۀ چهارم پاسخ قبلی، این سؤال را پاسخ گفته‌ام و اینکه آنچه تو در خیال خود داری باطل است و من در باطل وارد نخواهم شد، مگر اینکه علنی شده باشد؛ که در این صورت پاسخگویی به آن و روشن‌کردن فسادش ـ‌از باب امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر‌ـ بر من واجب خواهد بود و دلیل و گواه من همواره قرآن و سنت رسول خدا(ص) و ائمه(ع) است؛ که قرآن و فرستادۀ خدا(ص) و اهل‌بیت(ع)، شعار من و تن‌پوش من است. ۷. سپس گفتی: «دربارۀ خودت تقوای الهی پیشه کنی.» از خدا می‌خواهم که مرا از تقوا‌پیشگان قرار دهد و اینکه مرا خالص گردانَد و برای خودش برگزینَد؛ که او بزرگوارِ رئوفِ رحیم است، و بی‌نیازی از جهانیان فقط در اوست. ۸. سپس گفتی: «و هم ساده‌دل‌هایی که از تو پیروی می‌کنند‌.» اگر منظور تو از ساده‌دل کسانی هستند که در پیشگاه خداوند عزوجل متواضع‌اند، که این مایۀ افتخار و شرافت و عزت آن‌هاست؛ ولی منظور تو طعنه‌زدن و اهانت‌کردن به عقل‌های آن‌ها بود؛ ازآن‌رو که مرا در آنچه ادعا کردم ـ‌که فرستاده و وصی امام مهدی(ع) هستم‌ـ تصدیق کردند و تو با عبارت «ساده‌دل» چیزی را اراده کردی که هر خوانندۀ سخن تو آن را متوجه می‌شود: (وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ)[39] (و ما نمی‌بينيم جز فرومایگان قوم ما که ضعیف‌الرأی هستند از تو پیروی کنند). و بدان این کسانی که از من پیروی کرده‌اند، اهل بصیرت و قلب‌های پاک هستند و همین کفایت می‌کند؛ و اگر تو جز دنیا و محاسبات پست و حقیر آن را نمی‌شناسی، بدان که بسیاری از آن‌ها اساتید دانشگاه و دارای مدارج عالی در علوم مختلف و برخی مهندس هستند و علاوه بر آن از فرهنگ دینی بالایی نیز برخوردارند. بسیاری از آنان، شیوخ و بزرگان حوزۀ نجف هستند و در نجف و قم تدریس می‌کرده‌اند. بسیاری از آن‌ها به علم و فضیلت شهره‌اند؛ مانند سید حسن حمامی فرزند مرجع فقید سید محمدعلی حمامی. اینان همان کسانی هستند که تو آنان را ساده‌دل خواندی؛ ولی منظور تو ساده‌لوح و فرومایه بود. ۹. این گفتۀ تو: «و آنچه از سوء‌استفاده و شبهه‌افکنی در مذهب وارد شده ما را کافی است.» آن‌که به مذهب حق، بدی روا می‌دارد چه کسی است؟! آیا این شخص، آن کسی است که با آمریکایی‌های کافرِ اشغالگر مبارزه می‌کند و مبارزه و پیکار با آن‌ها را واجب می‌داند؟! همان کسی است که به حاکمیت خدا اقرار دارد و جز معصوم و قرآن را قبول ندارد؟! همان کسی است که به قرآن و پیامبر و ائمه (ع) به‌عنوان شعار و تن‌پوش خود پایبند است و در گفتار و کردار از آن‌ها تخطی نمی‌کند؟! همان کسی است که خواهان یاری و بیعت برای امام مهدی(ع) است و انصارش را برایش آماده می‌سازد؟! همان کسی است که در این دنیای پست و فرومایه به زهد و پارسایی و توجه به آخرت و سعی و تلاش در جهتِ آن دعوت می‌کند؟! همان کسی است که... کسی که...؟! یا آن کسی است که با آمریکایی‌های کافر سازش می‌کند؟ همان کسی که به دموکراسی، حاکمیت مردم و انتخابات اقرار می‌کند؟ کسی که به قانونی که مردم وضع کرده‌اند اقرار دارد؟ و کسی که... کسی که...؟ اما جای شگفتی ندارد؛ در گذشته نیز فرعون دربارۀ موسی(ع) چنین گفت: (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني‏ أَقْتُلْ مُوسي‏ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَکُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ)[40] (و فرعون گفت: بگذاريد موسی را بکشم و او پروردگار خود را به ياری بطلبد؛ که من می‌ترسم دينتان را دگرگون کند يا در اين سرزمين فساد برانگيزد). ۱۰. گفتی: «و من تردید ندارم که تو به‌زودی در آینده‌ای نه‌چندان دور ادعای مهدویت خواهی کرد.» تو شک را از خودت دور کردی؛ پس یقین داری؟! این تهمتی است آشکار! تو در گفته‌های پیشینت این مطلب را گفته بودی و من پاسخ دادم که من نگفته‌ام و نمی‌گویم که امام مهدی(ع) هستم؛ بلکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی(ع) و فرستاده و وصی او و یمانی هستم؛ و بدان که تهمت، دروغ را در خود دارد و رسول خدا(ص) در حدیث بیان فرموده‌اند که هر‌کس دروغ بگوید از دایرۀ ایمان خارج می‌شود. ۱۱. اگر آن‌گونه که تو ادعا کردی، می‌دانی و یقین داری که رازی از رازهای کتاب خدا را می‌دانی و به‌یقین می‌دانی که من آن راز را نمی‌دانم، پس در نتیجه تو یقین داری که من فرستاده‌ای از سوی امام مهدی(ع) نیستم. و اگر همان‌گونه که ادعا می‌کنی شک و تردیدی نداری... پس ای کسی که بر یقین هستی! من ـ‌و پناه می‌برم به خدا از منیت‌ـ تو را دعوت می‌کنم که اکنون طبق یقینت عمل کنی و این سوگندی را که از اهل‌بیت رسیده است یاد کنی: «من فلانی پسر فلانی، اگر احمدالحسن حقانیت دارد و فرستاده و وصی امام مهدی، و همان یمانی موعود است، من از حول و قوۀ الهی خارج می‌شوم و به حول و قوۀ خودم پناه می‌برم. سپس بگو: پروردگارا، اگر احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی است، عذابی دردناک بر من نازل کن.»[41] و این قسم برائت را در سایت رسمی خودت منتشر کن تا یقینِ تو برای مردم اثبات شود. ۱۲. علما و طلاب حوزۀ علمیه را فراخوانده‌ام برای نقد و پاسخ‌گویی به کتاب‌های متشابهاتی که بیش از یک سال از انتشارشان می‌گذرد؛ اما تا به امروز هیچ پاسخی نیامده است. اکنون از تو دعوت می‌کنم ـ‌همان طور که همۀ مسلمانان و اندیشمندان مسلمان را فراخواندم‌ـ تا فقط یکی از مسائلی که من ـ‌بندۀ فقیر و نیازمند به رحمت پروردگارش‌ـ تفسیر کردم و محکم ساختم، به‌طور مختصر پاسخ بگویی؛ اینکه معنای «اللهم صل علی محمد و آل محمد» (خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست) چیست و چرا چنین می‌خواهیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی إبراهیم و آل إبراهیم» (خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌گونه که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم درود فرستادی)؟ به‌راستی که من نادانی علمی شما را با مسئله‌ای به رُختان کشیدم که 1400 سال است هر روز آن را در نماز خود بر زبان جاری می‌کنید؛ درحالی‌که چیزی از معنایش را درک نمی‌کنید ـ‌یعنی صلوات بر محمد و آل محمد‌ـ و به این ترتیب بی‌نیازی من از شما، و احتیاج و نیازمند‌بودن شما به من آشکار می‌شود؛ پس حجت‌بودن من ـ‌چه بخواهید و چه نخواهید‌ـ بر شما ثابت شد؛ دقیقاً به همان شیوۀ پدرانم ائمه(ع) که درود خدا بر آن‌ها باد؛ و لعنت خدا بر هر حسود متکبری که به روزِ حسابرسی ایمان نمی‌آورد. (أَمْ یحْسُدُونَ النّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْکتابَ والْحِکمَةَ واتَیناهُمْ مُلْکا عَظیمًا)[42] (بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسادت مى‌ورزند؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم). و از آنجا که تو از استدلالی که برایت آوردم ـ‌به‌خصوص بر اساس علم حروف‌ـ شگفت‌زده شدی و با وجود اینکه تو در خصوص علم حروف، اعتقادی داری «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است»[43] برای تو بیشتر می‌گویم و محاسبات زیر را برایت ارسال می‌کنم تا تعجب، دشمنی و تکبرت بر خدا و اولیای خدا افزون شود. 1. ارزش عددی «جند‌الله» (سپاه خدا) و «آل محمد» (خاندان محمد) را محاسبه کن تا متوجه شوی هر دو برابر با 24 می‌شود. ج ن د ا ل ل هـ 3 + 5 + 4 + 1 + 3 + 3 + 5 = 24 (با جمع کوچک) ا ل م ح م د 1 + 3 + 4 + 8 + 4 + 4 = 24 (با جمع کوچک) با این محاسبه، دانستی «جند‌الله» همان «آل محمد» است و اینکه تعداد آن‌ها ۲۴ است و مطابق آنچه در وصیت رسول(ص) خدا آمده، آن‌ها همان دوازده امام و دوازده مهدی هستند. 2. حق‌تعالی می‌فرماید: (وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ)[44] (و به‌راستی که ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت می‌فرستیم، از پیش تصمیم گرفته‌ایم * اینکه هر آینه آنان یاری شده‌اند * و سپاه ما خود پیروزمندان‌اند). و این آیه ـ‌با یاری‌دادنِ قائم آل محمد(ع)ـ به محقق‌شدن وعدۀ الهیِ داده‌شده به تمامی فرستادگان اختصاص دارد؛ و از آنجا که سپاه خدا همان آل محمد(ع) است و آن‌ها نیز ۲۴ نفرند ـ‌یعنی دوازده امام و دوازده مهدی‌ـ پس این قسمت از آیه که می‌فرماید «جندنا الغالبون» (سپاه ما پیروزمندان‌اند) باید مربوط به یکی از آن‌ها باشد؛ یعنی با ظهور یکی از آن‌ها در این عالم جسمانی؛ و از قرار معلوم، تحقق نصرت الهی و نصرت امام مهدی با ظهور مهدی اول و اولین مؤمنان صورت می‌گیرد؛ همان طور که در وصیت رسول خدا(ص) و حدیث امیرالمؤمنین(ع) وارد شده است؛ زیرا او اولینِ ۳۱۳ نفر است و خداوند متعال برای او از صیغۀ جمع استفاده می‌کند؛ هرچند او یک نفر است؛ دقیقاً همان‌گونه که خداوند متعال ابراهیم(ع) را یک امت نامید و همان طور که در این آیه از صیغۀ جمع استفاده شده است: (يُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعونَ) (زکات می‌دهند درحالی‌که در رکوع هستند). درحالی‌که کسی که در حال رکوع زکات می‌دهد یک نفر یعنی علی(ع) است. اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن؛ خواهی دید مقدار آن برابر با «جندنا الغالبون» و هر دو معادل 40 است. ا ح م د ا ل ح س ن 1 + 8 + 4 + 4 + 1 + 3 + 8 + 6 + 5 = 40 (با جمع کوچک). ج ن د ن ا ا ل غ ا ل ب و ن 3 + 5 + 4 + 5 +1 +1 + 3 + 1 + 1 + 3 + 2 + 6 + 5 = 40 (با جمع کوچک). به این ترتیب برای شما روشن می‌شود که «جندنا الغالبون» (سپاه ما پیروزمندان‌اند) برابر است با «احمدالحسن»؛ یعنی پیروزی الهی و پیروزی و نصرت امام مهدی(ع) با آمدن این شخص به این عالم جسمانی محقق می‌شود. بدان که دربارۀ این عدد (۴۰) سخن بسیار است و دربارۀ این کلمات (جندنا الغالبون) سخنانی بسیار عظیم وجود دارد. ۳. خداوند سبحان و متعال در سورۀ دخان، از عذابی خبر می‌دهد که پیش از قیامت کبری خواهد آمد و البته این عذاب به قیامت کبری متصل نیست؛ بلکه برداشته می‌شود و زندگانی بعد از آن همچنان تا برپا‌شدن قیامت کبری ادامه خواهد داشت. این «دخان» (دود) یا همان «عذاب» به قیامت صغری مرتبط و به آن متصل است. قیامت صغری، قیام امام مهدی(ع) است و هیچ عذابی نازل نخواهد شد مگر پس از فرستاده‌شدن فرستاده. حق‌تعالی می‌فرماید: (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)[45] (و ما عذاب نمی‌کنيم تا آنگاه که فرستاده‌ای مبعوث بداریم). این فرستاده‌ای که پیشاپیش عذاب فرستاده می‌شود چه کسی است؟ این عذاب به این دلیل نازل می‌شود که مردم، آن فرستاده را تکذیب می‌کنند. حق‌تعالی می‌فرماید: (أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ * ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ * إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ * يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَىٰ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ)[46] (کجا پند می‌پذيرند؟ حال آنکه چون فرستاده‌ای روشنگر بر آن‌ها مبعوث شد * پس از او روی‌گردان شدند و گفتند: ديوانه‌ای است تعلیم‌یافته * ما اين عذاب را اندكى برمى‌داريم ولى شما دوباره [به آیین خود] بازمی‌گردید * روزى آن‌ها را به صولتى سخت فروگیریم، كه ما انتقام‏گیرنده‏ایم). پس خداوند سبحان و متعال او را «رسول مبین» (فرستاده‌ای آشکار) نامیده و عبارت «رسول مبین» در قرآن کریم فقط یک مرتبه در سورۀ دخان آمده است. اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن و خواهی دید برابر با «هو رسول مبین» (او فرستاده‌ای است آشکار) است. ا ح م د ا ل ح س ن 1 + 8 + 4 + 4 + 1 + 3 + 8 + 6 + 5 = 40 (با جمع کوچک). هـ و ر س و ل م ب ی ن 5 + 6 + 2 + 6 + 6 + 3 + 4 + 2 + 1 + 5 = 40 (با جمع کوچک). به این ترتیب برای شما آشکار می‌شود که احمدالحسن همان فرستادۀ آشکار یادشده در سورۀ دخان است؛ البته با اثبات علمی ریاضی که خودِ تو آن را «برترین استدلال‌ها» نام نهادی! آیا تمام این‌ها تصادفی است؟! ای کسی که در کتاب خود به تصادف اعتقاد نداری! (‌ ما سم وصی المهدی = احمدالحسن (نام وصی مهدی چیست؟ = احمدالحسن). م ا س م و ص ی ا ل م هـ د ی ۴ + ۱ + ۶ + ۴ + (۱۶) + (۹) = ۴۰ ا ح م د ا ل ح س ن 1 + 8 + 4 + 4 + 1 + 3 + 8 + 6 + 5 = 40 (‌ سابغات (زرۀ فراخ و پهن): که همان زرۀ داوود، ستارۀ شش‌پر، و همان ستارۀ صبح است. س ا ب غ ا ت ۹ + ۱ + ۲ + ۱ + ۱ + ۴ = ۱۵ که این شمارۀ مهدی اول ـ‌بعد از چهارده معصوم در اسلام‌ـ است که اینان محمد، علی، فاطمه و ائمه از فرزندان علی هستند که تعدادشان ـ‌جملگی‌ـ ۱۴ معصوم است؛ و پس از آن‌ها مهدی اول می‌آید و او پانزدهمین است. او همان زرۀ داوود است و «شعارش» (علامتش) زرۀ داوود است و زرۀ داوود در قرآن با عبارت «سابغات» توصیف شده است: (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ)[47] (که زره‌های بلند بساز و در بافتن زره اندازه‌ها را نگه‌ دار؛ و کارهای شايسته کنيد که قطعاً من به آنچه انجام می‌دهید بینا هستم). (‌ من نجمة داود = احمدالحسن (چه کسی ستاره داوود است؟ = احمدالحسن). م ن ن ج م ت د ا و د ۴ + ۵ + ۵ + ۳ + ۴ + ۴ + ۴ + ۱ + ۶ + ۴ = ۴۰. ا ح م د ا ل ح س ن 1 + 8 + 4 + 4 + 1 + 3 + 8 + 6 + 5 = 40. (‌ من هو احمد = ۳۷ (احمد چه کسی است). (‌ ما هو کتاب ‌الله = ۳۷ (کتاب خدا چیست). هو رسول ‎المهدی = ۳۷ (او فرستادۀ مهدی است). هو القرآن ‌الکریم = ۳۷ (او قرآن کریم است). النبأ العظیم = ۳۷ (خبر بزرگ). من هو احمد = ما هو کتاب‌الله = هو رسول‌المهدی = هو القرآن‌الکریم = هو النبأ ‌العظیم. (احمد چه کسی است = کتاب خدا چیست = او فرستادۀ مهدی است = او قرآن کریم است = او خبر بزرگ است). و بدان که حجت بر خلق، همان كتاب خدا در همۀ زمان‌هاست؛ و اینکه حجت از طرف آل محمد همان قرآن ناطق در همۀ زمان‌هاست؛ و اینکه وصی رسول خدا محمد(ص)، علی بن ابی‌طالب(ع) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛ و در این زمان، وصی امام مهدی(ع) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛ زیرا در «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) خصومت و اختلاف به وجود می‌آید: (قُلْ هو نَبَأٌ عَظِیمٌ * أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ * مَا كَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَأِ الْأَعْلَى إِذْ یخْتَصِمُونَ)[48] (بگو: اين خبرى است بزرگ * که شما از آن روى برمى‌تابيد * مرا دربارۀ ملأ اعلى هيچ دانشى نبود آنگاه كه خصومت و مجادله مى‌كردند). خصومت و اختلاف برای «دروازه» (باب) خواهد بود؛ همان طور که علی «باب» رسول خدا محمد(ص) بود، وصی مهدی(ع) نیز «باب» (دروازۀ) ورود به امام مهدی(ع) است. ( سورۀ مریم که به عیسى(ع) و زكریا و یحیى(ع) اختصاص دارد. در ابتدای این سوره حروف مقطعۀ «كهیعص» آمده که سِرّ این سوره است. ك هـ ی ع ص 20 + 5 + 1 + 70 +90 است= 24 (با جمع کوچک). و معلوم می‌شود که «كهیعص» = جند‌الله = آل محمد. چراکه «كهیعص» = 24 (با جمع کوچک) = آل محمد(ع) = لشکر خداست؛ و همان طور که ثابت شد تعدادشان 24 نفر است. همچنین مشخص شد که «كهیعص» دژ استواری است در برابر شیاطین انس و جن؛ زیرا این عبارت تمثیلی برای لشکر خداست. ( حم عسق = احمد ح م ع س ق 8 +40 +70 +60 +100 = 278 = 8 + 7 + 2 = 17 (با جمع بزرگ و تبدیل به جمع کوچک) که معادل عدد اسم «احمد» می‌شود. «حم عسق» ابتدای سورۀ شورى است و ـ‌همان‌گونه که از اهل‌بیت(ع) روایت شده است‌ـ در شورى، همۀ علم قرار دارد و شورى، سورۀ قائم[49] و حكم خداست. (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیكَ و مَا وصینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ كَبُرَ علی الْمُشْرِكِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ الله یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ و یَهْدِی إِلَیهِ مَنْ ینِیبُ)[50] (از [احكام‌] دين، آنچه به نوح دربارۀ آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه به تو وحى كرديم و آنچه دربارۀ آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقه ‌نیندازید.» بر مشركان آنچه ايشان را به‌سوى آن فرا‌مى‌خوانى، گران مى‌آيد. خدا هركه را بخواهد، به‌سوى خود برمى‌گزيند، و هركه را كه از درِ توبه درآيد، به‌سوى خود راه مى‌نمايد). و سرّ آن در ابتدای سوره یعنی «حم عسق» است که همان «احمد» است. ( (ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ)[51] (صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر) و «ص» نهری است جاری از عرش.[52] و یمانی همان «سنگ» [حجرالأسود] است و ركن یمانی نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود.[53] پس این نهر، نهری است که از عرش جاری شده، از بهشت عبور می‌کند و به زمین منتهی می‌شود و همان یمانی است؛ و همانی است که رسول خدا(ص) در وصیت درباره‌اش می‌فرماید: «اسمش احمد و عبد‌الله و مهدی است.» چراکه مهدی همان یمانی و وزیر امام مهدی(ع) است. امام مهدی(ع) مهدی نامیده می‌شود و یمانی نیز مهدی نامیده می‌شود؛ همان‌گونه که در وصیت رسول خدا(ص) چنین است. اکنون حساب کن: ص = 90 و الیمانی و هو المهدی = 90 پس مشخص می‌شود: ص = مهدی. حال سخن حق‌تعالی را در خصوص «ص» یا «مهدی» می‌خوانیم: (ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلاتَ حِینَ مَنَاصٍ * وَ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ)[54] (صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر * آرى، آنان كه كفر ورزيدند در سركشى و ستيزه‌اند. * چه بسيار اقوامی كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند، و[لى‌] ديگر مجال گريز نبود. * و در شگفت بودند از اینکه هشداردهنده‌ای از خودشان برایشان آمد؛ و کافران گفتند: این ساحری است کذاب). احمدالحسن جمادی‌اول‌1426هـ. ق * * * پایان بیان حق و راستی از طریق اعداد (جلد دوم) انصار امام مهدی (خداوند در زمین تمکینش دهد) برخی محاسبات برگزیده از کتاب «كهف و رقیم، جلد اول، كتاب ابرار» نوشتۀ صباح زیادی. مجموعه‌ای از محاسبات مبتنی بر جمع کوچک که نویسنده به‌جهت ایجاز به پرسش «... کیست؟» و پاسخ «او ... است» بسنده کرده است؛ به‌گونه‌ای که مجموع عددی پرسش و پاسخ یکسان می‌شود. به جهت اختصار از جزئیات صرف‌نظر می‌کنیم. هر‌کس خواهان جزئیات است می‌تواند به کتاب مذکور نوشتۀ صباح زیادی مراجعه کند. پرسش من هو الیمانی (یمانی کیست)؟ = 36 من هو الریاح (ریاح کیست)؟ = 36 من هو السبیل (سبیل کیست)؟ = 36 من هو الدابة (جنبنده کیست)؟ = 36 پاسخ هو داعی الله (او دعوت‌کننده به‌سوی خداست) = 36 هو المندوب (او همان نمایندۀ فرستاده‌شده است)‌= 36 پرسش من هو المهدی (مهدی کیست)؟ = 38 من هو المنتظر (منتظر کیست)؟ = 38 پاسخ هو دابة الارض (او جنبدۀ زمین است)= 38 هو الخلیفة (او خلیفه است) = 38 هو نائب المهدی (او نایب مهدی است)= 38 پرسش من هو بقیة‌الله = 40 من هو الحارث = 40 من هو الحجة = 40 من هو محمد = 40 پاسخ هو الركن الشدید = 40 هو رسول مبین = 40 هو الذی یلی امره = 40 هو الكساء الیمانی = 40 پرسش من هو داعی الله = 45 من هو المندوب = 45 پاسخ هو اول المهدیین = 45 هو معزّ الاولیاء = 45 هو وزیر المهدی = 45 هو طالع المشرق = 45 هو الذی شبه لهم (شبیه عیسی) = 45 هو خاملاً اصله (با نَسَب ناشناس) = 45 هو المکنی بعمّه (هم‌کنیۀ عمویش) = 45 پرسش من هو وکیل الامام = 46 من هو داعی الحق = 46 من هو نائب المهدی = 46 پاسخ هو رسول المهدی = 46 هو المیت الحی = 46 پرسش من هو درع داود = 48 من هو المصلح = 48 من هو حجة الله = 48 پاسخ هو الموتور ابیه (خون‌خواه پدرش) = 48 پرسش من هو الرکن الشدید = 49 من هو رسول مبین = 49 من هو الذی یلی امره = 49 من هو الکساء الیمانی = 49 پاسخ هو رجل منا اهل‌البیت = 49 هو ذبح عظیم = 49 پرسش من هو قائم آل محمد = 51 من هو رسول الامام = 51 من هو الموعود = 51 من هو مذل الاعداء = 51 پاسخ هو احمدالحسن = 51 هو نائب الامام المهدی = 51 هو نجمة الصباح = 51 هو ابن الامام المهدی = 51 هو بن یس و الذاریات =51 هو حبل الله المتین = 51 پرسش من هو بقیة آل محمد = 52 من هو المهدی الاول = 52 من هو المنصور = 52 من هو خامل الاصله = 52 پاسخ هو صراط مستقیم = 52 هو نجمة الصباح = 52 هو فلان بن فلان = 52 هو خلیفة المهدی = 52 هو الذی یهدی الی الحق = 52 هو ابن یس و الذاریات = 52 پرسش من هو خلیفة القائم = 53 من هو ناقة صالح = 53 پاسخ هو مندوب المنقذ = 53 هو العبد الصالح = 53 هو الذبح العظیم = 53 هو المؤید بجبرائیل = 53 پرسش من هو معز الاولیاء = 54 من هو وزیر المهدی = 54 من هو طالع المشرق = 54 من هو الذی شبه لهم = 54 من هو خاملاً اصله = 54 من هو المکنی بعمه = 54 من هو اول المهدیین = 54 پاسخ هو المستحفظ = 54 هو منقطع النسب = 54 پرسش من هو المیت الحی = 55 پاسخ هو حرز فاطمه = 55 هو مقطوع النسب = 55 هو وكیل الامام المهدی = 55 پرسش من هو الموتور بأبیه = 57 پاسخ هو من ولد الحسین = 57 پرسش من هو اول المؤمنین = 59 پاسخ هو وصی الامام المهدی = 59 هو وزیر الامام المهدی = 59 پرسش من هو احمدالحسن = 60 من هو ابن الامام المهدی = 60 من هو نائب الامام المهدی = 60 من هو نجمة الصبح = 60 من هو بن یس و الذاریات = 60 من هو حبل الله المتین = 60 پاسخ هو رسول الامام المهدی = 60 هو الصراط المستقیم = 60 پرسش من هو خلیفة المهدی = 61 من هو ابن یس و الذاریات = 61 من هو نجمة الصباح = 61 من هو فلان بن فلان = 61 من هو صراط مستقیم = 61 من هو الذی یهدی الی الحق = 61 پاسخ هو القدیم الجدید = 61 هو المقتول المصلوب = 61 هو الحجة بن الحسن = 61 پرسش من هو وکیل الامام المهدی = 64 من هو مقطوع النسب = 64 من هو حرز فاطمة = 64 پاسخ هو المولی الذی کان معه = 64 هو الذی یکون له الحمل = 64 هو مندوب الامام المهدی = 64 پرسش من هو اول انصار المهدی = 66 من هو ولد الحسین = 66 من هو الذی یلی أمره = 66 من هو الكساء الیمانی = 66 پاسخ هو خلیفة الامام المهدی = 66 هو باب الله الذی منه یؤتی= 66 پرسش من هو الذی یلی أمره = 67 پاسخ هو احمدالحسن الیمانی =67 پرسش من هو احمد الیمانی الموعود =84 پاسخ هو صدر الخلائق ذو البر و التقوى =84 پرسش من هو رجل منا أهل‌البیت = 58 پاسخ هو الیمانی الموعود = 58 هو الذی یلی أمره =58 پرسش من هو وصی الامام المهدی = 68 پاسخ من هو وزیر الامام المهدی = 68 هو نذیر من النذر الأولى = 68 پرسش من هو القدیم الجدید = 70 من هو المقتول المصلوب = 70 من هو الحجة ‌بن الحسن = 70 من هو الذی یلوی له الحنک = 70 پاسخ هو المولى الذی ولی البیعة = 70 پرسش من هو المستحفظ من آل محمد = 92 من هو وزیر الامام المهدی الایمن = 92 من هو قاطع حبائل الکذب و الافتراء = 92 پاسخ هو المندوب احمدالحسن الیمانی = 92 و از كتاب كهف و رقیم، جلد اول (كتاب ابرار) نوشتۀ صباح زیادی، محاسبۀ زیر را بر اساس جمع بزرگ برگزیدیم: پرسش من هو ولی ‌الله = 213 پاسخ هو احمدالحسن = 213 انتهای محاسباتی که از کتاب «الكهف و رقیم» نوشتۀ صباح زیادی انتخاب کردیم؛ و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند است. انصار امام مهدی(ع) (خدا او را در زمین تمكین دهد) 7‌محرم‌الحرام‌1427هـ. ق[55]

پا ورقی ها

[1] . 1384ش. (مترجم)

[2] . هود، 103 و 104.

[3] . غیبت طوسی، ص164 تا 166، ح127 و ص336، ح 282؛ دلائل‌الائمه طبری (شیعه)، ص529 و 530، ح504؛ اختصاص شیخ مفید، ص209؛ هدایة‌الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص362 با کمی اختلاف.

[4] . غیبت طوسی، ص279؛ جمال‌الاسبوع، ص306؛ مصباح کفعمی، ص547؛ مفاتیح‌الجنان، ص618.

[5] . ضرب‌المثلی عربی. (مترجم)

[6] . امیر مؤمنان در یکی از خطبه‌هایش فرمود: «...و قطعاً دانستید و مستحفظان از اصحاب رسول خدا را شناختید. من و اهل‌بیتم از گناهان مبرّا هستیم. ایشان فرمود: از آن‌ها پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید و با آن‌ها مخالفت نکنید که در جهل می‌مانید و از ایشان عقب نمانید که هلاک می‌شوید. به آن‌ها نیاموزید که ایشان از شما عالم‌ترند و کوچک‌هایشان از شما حکیم‌تر... .» مصباح‌‌البلاغه (مستدرک نهج‌البلاغه)، ج1، ص142.

[7] . بقره، 196.

[8] . از عبد‌العزیز قراطیسی نقل شده است: بر ابوعبد‌الله وارد شدم. برای ایشان گوشه‌ای از امر شیعه و آرا و عقایدشان را نقل کردم. فرمود: «ای عبد‌العزیز، ایمان ده درجه دارد که مانند نردبانی است با ده پله که پله‌پله باید از آن بالا رفت. کسی که یک پله بالا رفته، نباید به کسی که دو پله بالا رفته است بگوید تو بهره‌ای نداری و کسی که دو پله بالا رفته، نباید به کسی که سه پله‌ بالا رفته است بگوید تو بهره‌ای نداری، تا اینکه به دهمین پله برسد. سلمان در پلۀ دهم بود، ابوذر در پلۀ نهم و مقداد در پلۀ هشتم بود، ای عبد‌العزیز... .» خصال، شیخ صدوق، ص448. پیامبر فرمود: «سلمان از ما اهل‌بیت است.» عیون اخبارالرضا، ج1، ص70. شیخ صدوق با سندش از مصیب بن نجبه از علی روایت می‌کند: به ایشان عرض شد از یاران محمد( به ما خبر بده. از ابوذر غفاری ما را باخبر کن. ایشان فرمود: «او علم را آموخت و آن را در ظرف وجودش ریخت و آن را با ریسمانی محکم کرد.» گفتند حذیفه چطور؟ فرمود: «نام منافقان را می‌دانست.» گفتند: از عمار بن یاسر به ما خبر بده. ایشان  فرمود: «مؤمنی است که تا مغز استخوان لبریز از ایمان است؛ فراموش‌کاری است که اگر یادآوری شود به یاد خواهد آورد.» گفتند: عبدالله بن مسعود چطور؟ فرمود: «قرآن را آن‌گونه تلاوت می‌کرد که گویی در حضور او نازل شده است.» گفتند: از سلمان فارسی به ما بگو. فرمود: «علم اول و آخر را درک کرد. او دریایی است پایان‌ناپذیر و او از ما اهل‌بیت است.» امالی صدوق، ص۳۲۴.

[9] . صفار در مختصر بصائر‌الدرجات از موسی بن عمر بن یزید صیقل از حسن بن محبوب از صالح بن حمزه از ابان از اباعبد‌الله امام صادق  روایت می‌کند که فرمود: «علم 27 حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آورده‌اند دو حرف است. مردم تا امروز جز این دو حرف از علم، چیزی نمی‌دانند. پس اگر قائم،‌ ظهور كند 25 حرف دیگر علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر می‌كند و این دو حرف را نیز به آن می‌پیوندد تا 27 حرف علم بین مردم منتشر شود.» مختصر بصائر‌الدرجات، ص117.

[10] . قصص، 5.

[11] . اسراء، 46.

[12] . از هارون از ابو‌عبدالله روایت شده است: به من فرمود: «آن‌ها بسم الله الرحمن الرحیم را کتمان کردند و به خدا سوگند که چه اسم‌های بسیاری را پنهان کردند [اهل سنت و مخالفان بسم الله را نمی‌خواندند یا آهسته می‌خواندند]: هر وقت رسول خدا‌ به منزلش وارد می‌شد و قریش دورش جمع می‌شدند، بسم الله الرحمن رحیم را آشکار و با صدای بلند می‌گفت. قریش پشت کرده، فرار می‌کردند. پس خداوند عزوجل در این خصوص نازل فرمود: (وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً( (و چون پروردگار خود را در قرآن به يگانگى ياد كنى با نفرت پشت مى‌كنند).» کافی، ج8، ص266. از ابوحمزه نقل شده است که علی بن حسین فرمود: «ای ثمالی، وقتی نماز برپا می‌شود شیطان به نزد شیطان دیگری که نزدیک امام است می‌آید و می‌پرسد: آیا پروردگارش را یاد کرد؟ اگر به او پاسخ بدهد بله، از آنجا می‌رود و اگر پاسخ دهد خیر، روی دوش او سوار می‌شود و او امام مردم می‌شود تا وقتی همه متفرق شوند.»می‌گوید: عرض کردم: فدایت شوم! آیا آن‌ها قرآن تلاوت نمی‌کنند؟ فرمود: «آری، اما آن‌گونه که تو فکر می‌کنی نیست، ای ثمالی. منظور فقط با صدای بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است.» وسائل‌الشیعه، ج۶، ص۷۵.

[13] . مدثر، 30 و 31.

[14] . مدثر، 38 و 39.

[15] . مفضل ‌بن عمر از امام صادق( روایت کرده است: شنیدم که فرمود: «صاحب این امر دو غیبت دارد، یکی از غیبت‌ها طولانی خواهد شد تا جایی که برخی از آن‌ها بگویند مُرد و برخی از آن‌ها بگویند رفت؛ تا اینکه کسی از اصحابش باقی نماند مگر عده‌ای اندک. هیچ‌کس نه از فرزندانش و نه از غیر فرزندانش از محل او مطلع نمی‌شود، مگر آن مولایی که عهده‌دار امر اوست.» غیبت طوسی، ص161 و 162، ح‌120.

[16] . از امام باقر در حدیثی طولانی روایت شده است که می‌فرماید: «در میان پرچم‌ها پرچمی هدایتگرتر از پرچم یمانی نیست؛ این [پرچم]، پرچم هدایت است؛ زیرا به‌سوی صاحبتان دعوت می‌کند. هنگامی‌که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام می‌شود. هنگامی‌که یمانی خروج کرد به‌سوی او به پا خیز؛ چراکه پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند. هرکس چنین کند، اهل آتش(جهنم) است؛ چراکه او به حق و راه مستقیم فرامی‌خواند.» غیبت نعمانی، ص264.

[17] . غیبت طوسی، ص150؛ غایة‌المرام، ج2، ص241؛ بحار‌الانوار، ج53، ص147.

[18] . غیبت طوسی، ص385؛ برهان، ج3، ص310؛ بحارالانوار، ج53، ص148.

[19] . مختصر بصائر‌الدرجات، ص38؛ غیبت طوسی، ص478؛ بحار‌الانوار، ج53، ص145.

[20] . غیبت نعمانی، ص223؛ بحار‌الانوار، ج51، ص40؛ معجم احادیث امام مهدی، ج3، ص237.

[21] . بشارة‌الاسلام، ص148؛ مجمع‌النورین، ص331؛ الزام‌الناصب، ج2، ص174.

[22] . بشارة‌الاسلام، ص181.

[23] . کمال‌الدین، ص653؛ جامع‌الاحادیث شیعه، ج14، ص568؛ معجم احادیث امام مهدی، ج3، ص41.

[24] . منتخب ‌الانوار المضیئه، ص343.

[25] . مصباح‌المتهجد،‌ص826؛ مصباح کفعمی، ص543؛ مختصر بصائر‌الدرجات، ص35؛ مفاتیح‌الجنان، ص215.

[26] . مختصر بصائر‌الدرجات، ص117؛ بحارالانوار، ج52، ص336.

[27] . مدثر، 38 و 39.

[28] . قلم، 1 تا 7.

[29] . تکویر، 25 تا 29.

[30] . برخی از این روایات [پیش‌تر] تقدیم شده است و برای اطلاع بیشتر می‌توانید به انتشارات انصار امام مهدی مراجعه کنید.

[31] . قرآن در خصوص رؤیا، مطالب بسیاری بیان داشته است. حق‌تعالی می‌فرماید: (وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیانًا كَبِیرًا( (و [ياد كن‌] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به‌راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو شان دادیم، و [نيز] آن درخت لعنت‌شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را بيم مى‌دهيم؛ ولى جز بر طغيان بيشتر آن‌ها نمى‌افزايد). اسراء، 60. همچنین می‌فرماید: (لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِیبًا( (به‌راستی که خدا رؤیاى فرستاده‌اش را تحقق بخشید كه شما بدون شک ـ‌به خواست خدا‌ـ سر تراشیده و موى [و ناخن‌] كوتاه كرده، با خاطرى آسوده به مسجد‌الحرام وارد خواهید شد. خدا آنچه شما نمى‌دانستید دانست و علاوه بر این، پیروزى نزدیكى [براى شما] قرار داد). فتح، 27. خداوند سبحان درحالی‌که داستان پیامبر خود ابراهیم را بازگو می‌کند می‌فرماید: (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ( (و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرکم، من در خواب [چنين‌] مى‌بينم كه تو را سَرْ مى‌بُرم؛ پس ببين چه به نظرت مى‌آيد؟» گفت: «اى پدر من، آنچه را مأمورى انجام بده. ان‌شاء‌الله مرا از شكيبايان خواهى يافت). صافات، 102. در ادامه خداوند متعال ابراهیم را ستایش می‌کند؛ زیرا او رؤیا را تصدیق کرده است: (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ( (به‌راستی تو رؤیا را تصدیق کردی و ما این‌چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم). صافات، 105. (إِذ قالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّى رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِى ساجِدِین( (آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم؛ دیدم که سجده‌ام می‌کنند). یوسف، 4. خداوند سبحان به مادر موسی به‌وسیلۀ رؤیا وحی می‌فرماید: (وَأَوْحَینا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیه فَإِذَا خِفْتِ عَلَیه فَأَلْقِیه فِی الْیم وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِین( (و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى‌گردانيم و او را از [زمره‌] پيامبران قرار مى‌دهيم). قصص، 7. همان‌طور که پادشاه مصر رؤیا دید. رؤیایی که پیامبر خدا یوسف آن را حقیقت شمرد و بر اساس آن اقتصاد مصر را سامان بخشید: (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی‏ فی‏ رُءْیای إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ( (و پادشاه [مصر] گفت: «من [در خواب‌] هفت گاو فربه را دیدم كه هفت [گاو] لاغر آن‌ها را مى‌خورند؛ و هفت خوشه سبز و [هفت خوشۀ‌] خشکيده. اى سران قوم، اگر تعبیر خواب می‌دانید دربارۀ خوابم نظر دهید). یوسف، 43. اما آنچه از پیامبر اکرم و اهل‌بیتش به ما رسیده، بسیار است که برخی از آن‌ها را نقل می‌کنم: از پیامبر خدا( روایت شده است که فرمود: «پس از من نبوتی نیست مگر مبشِّرات (بشارت‌دهنده‌ها).» گفته شد ای رسول خدا، مبشرات چیست؟ فرمود:«رؤیای صالحه.» الدر‌المنثور، ج3، ص312؛ بحارالانوار، ج58، ص192؛ و در همان بخش در صفحۀ 177 با این لفظ روایت کرده است: «از پیامبری چیزی باقی نمانده است به‌جز مبشِّرات (بشارت‌دهنده‌ها).» گفتند مبشرات چیست؟ ... تا انتها ... همچنین با عبارات مختلف در این منابع نیز آمده است: کتاب موطاء، ج2، ص957؛ مسند احمد، ج5، ص454 و ج6، ص129؛ صحیح بخاری، ج8، ص69؛ مجمع‌الزوائد، ج7، ص173؛ عمدة‌القاری، ج24، ص134؛ المعجم‌الکبیر، ج3، ص197؛ و نیز در سایر منابع. از رسول خدا نقل شده است که فرمود: «آگاه باشید که از بشارت‌های پیامبری چیزی باقی نمانده است جز رؤیای صالحه‌ای که مسلمان می‌بیند یا دربارۀ او دیده می‌شود.» بحار‌الانوار، ج58، ص192؛ صحیح مسلم، ج2، ص38؛ سنن‌السنائی، ج2، ص217؛ صحیح ابن‌حیّان، ج13، ص411؛ کنز‌العمال، ج15، ص368. از امام رضا روایت شده است که فرمود: «پدرم به من خبر داد از پدربزرگم از پدرش که رسول خدا فرمود: رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است.» عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۲۸۸؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۵؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۲۸۳ و دیگر منابع. از امام رضا( روایت شده است که فرمود: «حضرت رسول( هر روز صبح به اصحاب خود می‌فرمود آیا مبشراتی (بشارت‌دهنده‌ای) هست؟ و مقصود حضرت، رؤیا بود.» کافی، ج8، ص90؛ بحار‌الانوار، ج58، ص177.

[32] . 12‌تیر‌1384ش. (مترجم)

[33] . به نقل از حرث ‌بن مغیره: به اباعبد‌الله امام صادق عرض کردم که صاحب این امر با چه چیزی شناخته می‌شود؟ فرمود: «با سکینه، وقار، علم و وصیت.» بصائر‌الدرجات، ص۵۰۹؛ خصال، ص۲۰۰؛ الامامة و التبصرة، ص۱۳۸. همچنین از امام صادق در حدیثی طولانی نقل شده است که فرمودند: «...صاحب این امر با سه خصلت شناخته می‌شود که در کسی غیر از او نیست: او سزاوارترین مردم به حجت پیش از خودش است، و او وصی آن حجت است و سلاح رسول خدا و وصیت ایشان نزد اوست... .» کافی، ج۱، ص۴۲۸؛ اثبات‌الهداة، ج۱، ص۸۸. از جابر جعفی از امام محمد باقر در روایتی طولانی نقل شده است که فرمود: «...هرچه برای شما ایجاد اشکال کرد، عهد پیامبر خدا( و پرچم و سلاحش برای شما ایجاد شبهه نمی‌کند... شما را بر حذر می‌دارم از «شذاذ» (فریب‌کاران) از آل محمد (؛ که برای آل محمد ( و علی( (تنها) یک پرچم وجود دارد، درحالی‌که برای دیگران پرچم‌ها. پس در زمین ثابت باش و هیچ‌یک از آنان را پیروی نکن تا مردی از فرزندان حسین( را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا ( و پرچم و سلاحش است. عهد پیامبر خدا( به علی بن حسین( رسید، سپس به محمد بن علی( و هرچه خدا بخواهد همان می‌کند. پس همواره ملتزم به ایشان باش و پایبند بر آنچه به تو گفتم. آن هنگام که مردی از ایشان همراه سیصد‌و‌اندی مرد که همراهش پرچم رسول خدا( است خارج شود... .» تفسیر عیاشی، ج۱، ص۶۵؛ بحار‌الانوار، ج۵۲، ص۲۲۲. از ابوجارود به نقل از امام محمد باقر روایت شده است: به ایشان عرض کردم فدایت شوم هنگامی که عالم شما اهل‌بیت از میان ما برود آن [امامی] را که پس از او می‌آید چگونه می‌شناسند؟ فرمود: «با هدایتگری، سخن‌نگفتن و اقرار آل محمد به برتری او. هیچ‌چیز پنهان و پوشیده‌ای از او پرسیده نمی‌شود، مگر اینکه به آن پاسخ می‌دهد.» بصائر‌الدرجات، ص۵۰۹؛ خصال، ص۲۰۰؛ الامامة و التبصرة، ص۱۳۷ با اختلاف اندک.

[34] . یونس، 39.

[35] . هدّام المجرم = ویرانگر مجرم، کنایه از اسم صدام است. (مترجم)

[36] . شرح‌الازهار، ج۱، ص۲۶؛ المبسوط، سرخسی، ج۶، ص۱۲۴؛ بدائع‌الصنائع، ج۳، ص‌۵۵؛ الهدایة‌الکبری، ص۹۲.

[37] . حدید، 13.

[38] . از امام حسن عسکری در خصوص این سخن حق‌تعالی: (وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِل( (و حق را با باطل نپوشانید) روایت شده است که فرمود: «خداوند متعال با این سخن، گروهی از یهودیان را خطاب قرار داده است که حق را با باطل پوشاندند؛ با این پندار که محمد پیامبر است و علی وصی؛ ولی این دو نفر پانصد سال پس از این زمانی که در آن حضور داریم خواهند آمد.» مدینة‌المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج1، ص478.

[39] . هود، 27.

[40] . غافر، ۲۶.

[41] . این قسم به «قسم برائت» معروف است. شیخ کلینی با سند از صفوان شتربان روایت کرده است: «دومین مرتبه‌ای بود که اباعبد‌الله امام صادق را به کوفه بردم و ابو‌جعفر منصور [عباسی] نیز در آنجا بود. هنگامی ‌که به هاشمیه رسید ـ‌شهر ابو‌جعفر‌ـ پای از رکاب شتر به در کرد و فرود آمد. استری خاکستری خواست. جامه‌ای سپید بر تن کرد و عمامۀ سپید بر سر نهاد. هنگامی‌که بر او [ابو‌جعفر] وارد شد، ابو‌جعفر به وی گفت: خود را همانند پیامبران ساخته‌ای! ابوعبد‌الله فرمود: «و چگونه مرا از فرزندان پیامبران به دور می‌دانی؟!» منصور به او گفت: قصد کرده‌ام کسی را به مدینه گسیل بدارم که نخل‌هایش را از بُن برکنَد و اهالی‌اش را به بند کشد. امام فرمود: «و چرا ای امیرالمؤمنین؟» منصور گفت: به من خبر رسیده است که دوستدار تو معلی ‌بن خنیس به‌سوی تو فرامی‌خواند و برای تو اموال جمع می‌کند. امام فرمود: «به خدا سوگند که چنین نبوده است.» منصور گفت: تا به طلاق، عتاق، هَدی و مشْی سوگند یاد نکنی از تو راضی نمی‌شوم. امام فرمود: «آیا به من فرمان می‌دهی به‌جای خدا به آنچه همتای خداوند برگرفته‌اند سوگند یاد کنم؟! هرکه به خدا راضی نباشد نزد خدا هیچ جایگاهی ندارد.» منصور گفت: به من درس دین می‌آموزی؟! امام فرمود: «چگونه مرا از فقاهت و دانش دین به دور می‌دانی و حال آنکه من فرزند رسول خدا هستم.» منصور گفت: تو را با کسی که سخن‌چینی‌ات را کرده است رودررو می‌کنم. امام فرمود: «چنین کن.» مردی که خبر امام را آورده بود آمد. ابو‌عبد‎‌الله به او فرمود: «ای مرد!» آن مرد گفت: آری، سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست و دانای نهان و آشکار و مهربان و بخشاینده است، تو چنین کردی. امام به او فرمود: «وای بر تو! خدا را به بزرگی می‌ستایی و خداوند به این جهت از عذاب‌کردن تو حیا می‌کند. بگو: از حول و قوۀ خداوند خارج شدم و به حول و قوۀ خودم پناه بردم.» آن مرد این‌گونه سوگند یاد کرد و هنوز سخن خود را به پایان نرسانده بود که افتاد و مُرد. ابو‌جعفر منصور گفت: ازاین‌پس هیچ‌وقت سخن کسی را بر ضد تو تصدیق نمی‌کنم. آنگاه هدیه‌ای نیکو به امام داد و آن حضرت را بازگرداند.» کافی، ج6، ص445.

[42] . نساء، 54.

[43] . کتاب شروع جنگ آمریکا، فصل چهارم.

[44] . صافات، 171 تا 173.

[45] . اسراء، 15.

[46] . دخان، 13 و 14.

[47] . سبأ، ۱۱.

[48] . ص، 67 تا 69.

[49] . از یحیی بن میسره خثعمی از ابا‌جعفر روایت شده است که می‌گوید: از ایشان شنیدم که می‌فرمود: «"حم عسق" شمارۀ سال‌های قائم است و «قاف» کوهی محیط به دنیا و از جنس زمرد سبز است. رنگ سبز آسمان از آن کوه است و تمامی علم علی در حمعسق است». تأویل‌الآیات، شرف‌الدین حسینی، ج2، ص542؛ تفسیر البرهان، ج4، ص803 و در آنجا آمده است: «... و علم همه‌‌چیز در [عسق] است».

[50] . شورى، 13.

[51] . ص، 1.

[52] . از ابا‌عبد‌الله در حدیثی طولانی آمده است: «...و اما «ص» چشمه‌ای است که از زیر عرش می‌جوشد و همانی است که پیامبر در معراج با آن وضو گرفت... .» معانی‌الاخبار، ص22. از اسحاق بن عمار از امام كاظم در حدیثی آمده است: عرض کردم فدایت شوم! آن «صاد» که فرمان داده شد با آن غسل شود چیست؟ فرمود: «چشمه‌ای است که از ركنی از اركان عرش می‌جوشد و به آن آب حیات گفته می‌شود و همان است که خدای عزوجل درباره‌اش می‌فرماید: (ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ( (صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر). به او امر فرمود که از آن وضو بگیرد، قرائت کند و نماز به‌جا آورد.» علل‌الشرائع، ج2 ص335. از اباعبد‌الله نقل شده است که فرمود: «...سپس خداوند به من وحى فرمود: ای محمد، نزدیک صاد برو، سجده‌گاه‌هایت* را بشوی و پاکیزه گردان و برای پروردگار خود نماز بگزار. رسول خدا به صاد نزدیک شد؛ صاد آبی است که از ساق راست عرش جاری می‌شود... .» كافی، ج3، ص485. *‌ محل‌هایی از بدن که هنگام سجده روی زمین گذاشته می‌شود. (مترجم)

[53] . شیخ صدوق از امام صادق روایت کرده است که فرمود: «رکن یمانی دروازۀ ماست که از آن وارد بهشت می‌شویم.» و فرمود: «در آن دری از درهای بهشت قرار دارد که از روزی که باز شد بسته نشده است.» و «در آن نهری از بهشت است که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود.» من لا‌یحضره‌الفقیه، ج2، ص208.

[54] . ص، 1 تا 4.

[55] . 17‌بهمن‌1384‌‌ش. (مترجم)