متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) متشابهات (جلد 4) سید احمد الحسن(ع) گردآوری و تنظیم هیأت علمی انصار امام مهدی(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: متشابهات (جلد 4) نویسنده: احمد الحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 4/2/107 ویرایش ترجمه: دوم جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co قَالَ أمیرَ المؤمِنینَ عَلیِّ بنِ ابِی طَالّبْ (ع): (أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ (ص) إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُون وَاعْذِرُوا مَنْ لاَحُجَّةَ لَکُمْ عَلَيْهِ). امیر المؤمنین علی بن ابی‌ طالب (ع) می‌فرماید: (ای مردم! این حقیقت را از زبان خاتم پیامبران (ص) بیاموزید: هر که از ما می‌میرد، در حقیقت نمرده و هر که از ما کُهنه شود در حقیقت کهنه نشده است. پس آنچه را که نمی‌دانید نگویید؛ چرا که بیش‌تر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آن کس که حجتی ندارید معذور بدارید). بسم الله الرحمن الرحیم

-تقدیم

به ابتدا و انتها، الف و یا به ختم کننده‌ی آنچه گذشت و به گشاینده‌ی آنچه در پیشِ رو است. به محمد بن عبد الله (ص) که این ابیات تمثیلی از او است: این است آمنه، بنت وهب روی آورده در حالی که حامل لاهوت ابدی است با فروتنی بر آن که سجده شد، سجده گزارید که همه‌ی فرمان‌روایان بر او به سجده درافتادند آن هنگام که نورش در آدم تجلّی یافت.([1]) به پدر امامان، خلیل نبوّت و اختصاص یافته به برادری به آقا و سرور دین و ایمان و کلمه‌ی رحمان به میزان اعمال، دگرگون‌کننده‌ی احوال، شمشیر ذوالجلال و نوشاننده‌ی سلسبیل گوارا به اصلاح‌گر مؤمنان، وارث علم پیامبران و حاکم روز دین به درخت تقوا، و شنوای سِرّ و نجوا به حجّت بالغه‌ی خداوند، و نعمت تامّ او، و کیفر کوبنده‌اش به صراط آشکار، ستاره‌ی درخشان و امام نیک سیرت، علی بن ابی طالب (ع) به سرّ پنهانِ ذخیره شده به دروازه‌ی توحید، فاطمه، دخت محمد (ع) به کرانه‌های صراط مستقیم، حسن و حسین (ع) به قرآن ناطق، کتاب روشن و امامان فرستاده شده‌ی تکذیب شده‌ی ستم شده از آل طه و یس.... علی بن الحسین و محمد بن علی (ع) و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی و محمد بن علی (ع) و علی بن محمد و حسن بن علی (ع) به بقیه الله در زمین.... پدرم و نور چشمم، امام مهدی (ع) که جانم فدایت باد.... پدرم! در برابر دشمنان، یاورانم اندک‌اند. پدرم! این سامری و گوساله‌اش بندگی می‌شوند و مردم از هارون روی برتافته‌اند. پدرم! بندگانت مدعی وارث بودن تواَند و ادعا می‌کنند تو امر آسمان را به آنان به ارث گذارده‌ای؛ امر آسمان و دین را! و ادعا می‌کنند آنان والیان و جانشینان تو به جای من هستند. پدرم! از اسلام جز اسمش و از قرآن جز رسمی بر جای نمانده است.... و حتی اسم و رسم نیز سالم نمانده است. در نظر آنان، آن کس که پهلوی زهرا (ع) را شکست، فرزندش را سِقط کرد و او را تازیانه زد، آن پسر صهاک، ملعون به حساب نمی‌آید. و این ملعون، در نظر آنان تمثیل جبت و طاغوت و اصل و ریشه‌ی تمام فرعونیان به شمار نمی‌رود. و در نظر آنان، حدیث پدرانت مشکوک و عقل‌های‌شان (شیطنت و پلیدی‌های‌‌شان) کامل است و دین از اینها برداشت می‌شود. و در نظر آنان، جدّ بزرگت حضرت محمد (ص) پس از خود بیهوده به ائمه و مهدیین وصیت نمود و بی‌جهت (که هرگز چنین نیست) مرا در وصیّت نام برد و فرمود اولین مهدیین و اولین مؤمنان. و در نظر آنان، شیطان در رؤیا و مکاشفه به یقین می‌تواند به صورت جدّ برگزیده‌ات محمد مصطفی(ص) آقا و سید هر دو جهان، متمثّل شود. در نظر آنان، نه برای محمد (ص)، نه برای ائمه و نه برای قرآن، علم و حکمت و نه برای خداوند سبحان حرمتی باقی نمانده است که از او طلب خیر و استخاره از علم پوشیده‌ی ذخیره‌شده گردد. آنچنان واژگونه شدند که دیگر سخن پدرانت برایشان حجّت نیست: اینکه از کسی که می‌آید از امور بزرگ و عظیم در محتوای کتاب مبین سوال کنید، حجّت نیست و حتی هر آنچه محمد (ص) و ائمه از پدرانت فرموده‌اند و هر آنچه شما که جانم فدایت باد فرموده‌ای، در ترازوی نظرشان سبک و کم‌ارزش است و در نزد آنان، کفه‌ی ترازوی عقلشان (شیطنت و پلیدی‌ها) و کفه‌ی ترازوی هر ناپاک عیب‌جوی متکبّر بی‌اصل و نسب، رجحان و برتری دارد. پدرم! (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی) (اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند)؛ پس آیا بار دیگر صلیبم را به دوش خواهم کشید؟ این در حالی است که من در آسمان معروف به ستاره‌ی صبح، زره انبیا و قلعه‌ی نفوذناپذیر هستم! من همان شیری هستم که همراه علی (ع) در بدر و احد و حنین غرّید، و من همان حبیب رسول و شکوفه‌ی شفابخش او به امور دینم، و من «ص» و نهری از بهشتم که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود، و من همان حَجَر و رکن یمانی هستم. پدرم! به تو شکایت می‌کنم، و شکایت من جز به درگاه حقّ یقین و قادرِ یاور آشکار نیست. پدرم! یارانم در راه حق، اندک‌اند و یاوران دشمن باطلم در شماره نمی‌گنجند. همانگونه که یاران جدت امیر المؤمنین (ع) اندک بودند در حالی که جمعیت‌های فراوان، فرزند صهاک لعین را یاری می‌دادند. همانگونه که یاران جدت حسین (ع) اندک بودند در حالی که هفتاد هزار نفر آن فرزند زنا، یزید بن میسون را یاری دادند. مجوّز شورا و سقیفه‌ی طاغیان و سرکشانی که ثمره‌اش سینه‌ی حسین (ع) را شکافت، صادر کردند. پدرم! تو را به نرجس عسکری دختر شمعون وصی سوگند می‌دهم، مادر تو و مادر من که بانویی زکیه و طاهره و به دور از گناه بود. در حالی که تو دستی را که به سویت دراز شود، رد نمی‌کنی، ای پسر بتول، سرور زنان دو عالم! پدرم! به فریادم برس و سختی را بگشای، ای فریادرس یاری‌خواهان! پدرم! پیروزی تو موعود است و سال‌ها با دشمنان به درازا کشید. پدرم! با همه‌ی سرکشان زمین همراه با نوح، ابراهیم و موسی کلیم و همراه با عیسی، محمد و علی و همراه با حسین بوده‌ام، ولی ای پدرم! سرکشانی همچون سرکشان هواپرست و گستاخ امروز، هرگز نیافتم. پدرم! اگر یاریم کنی، یاریت نجاتم دهد و اگر بفرمایی صبر، پس صبری زیبا، و خداوند یاریگر است. فرزند شما احمد الحسن پیش‌گفتار بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الواحد الاحد الفرد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. الحمد لله الذی خلق الخلق و أرسل لهم الرُّسل و جعل العلم بکتب السماء دلیلاً علیهم یعرفهم لمن رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً سپاس خدای واحدِ اَحد یگانه‌ی بی‌نیازی که نه زاده است و زاده شده و نه هیچ کس همتای او است. سپاس خدایی که مخلوقات را آفرید و برای آنها پیامبران را فرستاد، و عِلم را در کتاب‌های آسمانی دلیل و نشانه‌ای بر آنها قرار داد، تا هر کس که نیّت خالص داشته باشد و همّتش را در جهت شناخت حق به کار برده باشد، با آن، ایشان را بشناسد. سپاس خدایی را که عِلمِ کتاب را ویژه‌ی کسانی که پلیدی را از آنها دور نموده و چنان که باید پاکیزه‌شان داشته است قرار داد و برای کسی که مقاماتشان را به خود نسبت دهد، جهنم را قرار داده است؛ که نکوهیده و خوار به آن داخل شود. سپاس خدایی را که محمد و آل محمد را وسیله‌ای برای کسب رضایتش قرار داد و در غیر از آنها راه نجاتی قرار نداد. سپاس خدایی را که ولایت آنها را همان کار نیکی قرار داده است که با داشتن آن، گناه، زیانی نمی‌رساند و انکارِ آنها را همان گناهی قرار داده است که با وجود آن، کار نیک، سودی نمی‌بخشد. سپاس خدایی را که آنها را ترجمانِ کتاب (قرآن) قرار داد و کتاب را برای غیر از آنها بسته و بدون درب نمود؛ پس آنها عِدل و ترجمان قرآن هستند، جانشینان پیامبر و دعوت‌کنندگان به سویش، پناهگاه بندگان، خورشیدهای تاریکی‌ها و مردان کارزارها؛ هر کس از آنها فاصله گیرد، ترازوی اعمالش سبک خواهد شد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست تا هر زمان که آفتاب طلوع و غروب کند، و هر جا که باد بوزد و ساکن گردد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست به شمارِ شن‌زارهای خشکی و قطرات باران و به عددِ برگ‌های درختان و هر آنچه خشکی و دریا دربر گرفته است. بارپروردگارا! به تعداد جان‌های خلایق، چه ناطق و چه غیرناطق، بر آنها درود فرست؛ درودی دایمی و فزاینده که آغازش، ادامه‌دار باشد و انجامش، پایان نپذیرد، و آن را ذخیره‌ای برای ما قرار ده، در آن روز که تو را ملاقات می‌کنیم؛ روزی که نه مال سودی می‌دهد و نه فرزندان، مگر کسی که با ولایت آنها و کفر به ولایت غیر آنها نزد تو بیاید. بارپروردگارا! همه‌ی صلوات خود را در وهله‌ی اول بر جدّشان مصطفی و پس از آن بر ایشان قرار ده، و هرگز و هیچ زمان بین ما و آنها جدایی مَیَفکن؛ ای مهربان‌ترینِ مهربانان! خدای عزّوجل می‌فرماید: (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ)([2]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی می‌کنند، در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند می‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمی‌گيرند). حضرت محمد(ص) و اهل بیت ایشان(ع) به صراحت بیان داشته‌اند که متشابه قرآن را کسی جز پیامبر(ص) و ائمه از نسل آن حضرت(ع) نمی‌داند و متشابه قرآن دانسته نمی‌شود مگر از طریق و از باب آنها(ع). از ابو جعفر(ع) روایت شده است: (ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم).([3]) از ابا عبد الله(ع) روایت شده است که فرمود: (راسخان در علم، امیر المؤمنین(ع) و ائمه از فرزندان ایشان(ع) می‌باشند).([4]) از ابو جعفر در مورد این سخن خداوند متعال (وَلَوْ رُدّوهُ إِلی الرَّسُول وَإِلی أُولی الأَمْر مِنْهُمْ لعلمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونهُ مِنْهُمْ)([5]) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) روایت شده است که فرمود: (آنها، ائمه‌ی معصوم(ع) می‌باشند).([6]) احادیث در این باب بسیار زیاد است و از آنها روشن می‌شود که تفسیر یا تأویل متشابهِ قرآن، علمی است که به ائمه از اوصیای پیامبر(ص) تا روز قیامت اختصاص داده شده است و به هیچ وجه نزد غیر آنها پیدا نخواهد شد؛ مگر اینکه از آنها(ع) گرفته شده باشد. قرآن در نظر ائمه(ع) به طور کامل، محکم است و برای آنها متشابهی وجود ندارد؛ چرا که متشابه، چیزی است که برای صاحبش مشتبه می‌شود و حال آنکه قرآن بر اهل بیت(ع) مشتبه نیست؛ چرا که اینان(ع)، ترجمان قرآن پس از حضرت محمد(ص) می‌باشند. از هرولة بن حمزه از ابو عبد الله(ع) روایت شده است: شنیدم می‌فرماید: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([7]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند) و فرمود: (آنها، به طور خاص، ائمه می‌باشند).([8]) از برید بن معاویه از ابو جعفر(ع) روایت شده است: به او عرض کردم: در خصوص این سخت خداوند: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([9]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند)، آیا شما، آنها هستید؟ فرمود: (چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!).([10]) بنابراین برای ائمه(ع) قرآن به طور کامل آیاتِ بیّنات است و در آن، متشابه یافت نمی‌شود و از همین رو تفسیر قرآن، به ائمه(ع) منحصر و محدود شده است؛ چرا که غیرِ آنها متشابه قرآن را نمی‌شناسد و تأویلش را درک نمی‌کند و (فاقد چیزی نمی‌تواند دهنده‌ی آن باشد). ائمه(ع) بارها از این حقیقت در روایاتشان پرده برداشته‌اند و از تفسیر قرآن به رأی و نظرِ شخصی برحذر داشته و بیان فرموده‌اند که کلام خداوند متعال به کلام بشر شبیه نیست و نمی‌توان برای فهم آن از قیاس استفاده نمود. برای روشن شدن بیش‌تر مسأله در این خصوص به برخی از کلام ایشان(ع) مراجعه می‌نماییم: از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (خداوند حضرت محمد(ص) را به پیامبری مبعوث فرمود و رسالت را با او خاتمه داد، پس هیچ پیامبری پس او نیست. کتاب را بر او نازل کرد و کتاب‌های آسمانی را به وسیله‌ی آن پایان داد و کتابی پس از آن نیست ـ‌تا اینکه فرمود‌ـ پیامبر را به وسیله‌ی جانشینانش پرچمی برافراشته قرار داد و آنها را برای مردم منصوب نمود. آنان گواهان بر اهل هر زمانی هستند تا اینکه افرادی که خود را برای ولایت مردم معرفی نمودند، در برابر آنها ایستادند و علوم آنها را خواستار شدند؛ به این صورت که این مدعیان، از برخی آیات قرآن علیه برخی دیگر استفاده نمودند؛ با منسوخ قرآن احتجاج کردند و پنداشتند که ناسخ است و با خاصّ قرآن احتجاج کردند و به نظرشان آمد که عام قرآن است. با اول آیه احتجاج نمودند و سنّت پیامبر در تأویل آن را ترک گفتند و نمی‌نگرند که چه چیزی سخن را می‌گشاید و چه چیز آن را خاتمه می‌دهد و موارد و منابع آن را نمی‌دانند، اگر آن را از اهلش اقتباس نکنند. پس خود، گمراه شدند و گمراه نمودند). سپس ایشان(ع) سخنی طولانی در تقسیم ‌بندی قرآن به تقسیمات و فنون و وجوه مختلف بیان فرمود که بالغ بر یکصد و ده نکته می‌شود؛ تا اینکه فرمودند: (و این دلیل آشکاری است بر اینکه کلام باری‌تعالی شبیه کلام مخلوقات نیست همان‌طور که کارهای خداوند شبیه اعمال بندگان نیست. به همین دلیل و دلایل مشابه آن است که جوهر و معنی حقیقی تفسیر کلامِ خداوند را کسی نمی‌داند مگر پیامبرش و اوصیای او(ع)،....) تا اینکه می‌گوید: از ایشان(ع) از تفسیر محکم کتاب خداوند سوال کردند. فرمود: (اما محکم، چیزی است که هیچ چیز دیگری آن را نسخ نمی‌کند، مصداق این سخن خداوند عزّوجل که: (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)([11]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها امّ الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند). مردم فقط در متشابه هلاک شدند؛ چرا که بر معنای آن توقف ننمودند و حقیقتش را درک نکردند، پس بر اساس نظر شخصی‌شان، تأویلی برایش قرار دادند و به این ترتیب از سؤال نمودن از جانشینان پیامبر، خود را بی‌نیاز دیدند و سخن پیامبرشان را پشت سر افکندند.... تا انتهای حدیث).([12]) جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر(ع) از تفسیر چیزی سؤال نمودم. ایشان(ع) پاسخ را دادند. سپس از ایشان(ع) دوباره همان را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمودند. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان(ع) فرمودند: (ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقل‌های مردمان نیست؛ ابتدای آیه‌ای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و حالت‌های مختلفی دارد).([13]) معلی بن خنیس می‌گوید: امام صادق(ع) در نامه‌ای فرمود: (و اما آنچه در مورد قرآن سؤال کردی، این نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آن گونه که گفتی نیست و معنای هر آنچه شنیده‌ای، بر خلاف رأی و نظر تو است. جز این نیست که قرآن مَثَل‌هایی برای اهل دانش است و نه غیر آنها؛ برای گروهی که قرآن را چنانکه شایسته‌اش است تلاوت می‌کنند؛ آنها کسانی هستند که به قرآن ایمان می‌آورند و آن را می‌شناسند. اما بر غیر آنان، قرآن سخت و مشکل و از دسترس دل‌های‌شان به دور است. از همین رو است که رسول خدا(ص) فرموده‌اند: به راستی که هیچ چیزی نسبت به تفسیر قرآن دورتر از دل‌های این قبیل اشخاص نیست. در این خصوص، همه‌ی مردم جز آنکه خداوند بخواهد، سرگردانند و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان‌برداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به فهمش نیازمندند را از آنان جویا شوند نه از خود. سپس فرمود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند). ولی از غیر آنان، هرگز آن را نمی‌فهمند و چنین چیزی یافت نمی‌شود. حال فهمیدی اینکه همه‌ی مردم اولیای امر باشند، شدنی نیست؛ چرا که در این صورت کسی باقی نمی‌ماند که آنها بر او امارت داشته باشند و امر و نهی خداوند را به او برسانند. پس خداوند اولیا را خواص قرار داد تا دیگران به آنها اقتدا کنند؛ این را درک کن، ان شاء الله، و تو را هشدار می‌دهم و هشدار می‌دهم از اینکه قرآن را با رأی و نظر خودت بخوانی چرا که مردم در دانش آن مانند سایر موارد، مشترک و همگون نیستند و بر تأویل آن توانایی ندارند، مگر از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است. پس بفهم، ان شاء الله و امور را از جایگاه خودشان طلب کن، ان شاء الله).([14]) ائمه(ع) تکلیف امّت در برابر قرآن و آنچه بر عهده‌شان است و آنچه متعلّق به آنها است را بیان فرموده‌اند: سعد بن طریف از امام باقر(ع) در کلامی که با عمرو بن عبید داشت، نقل می‌کند که امام(ع) فرمود: (در خصوص این فرموده‌ی خداوند: (وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى)([15]) (که هر کس خشم من به او رسد، در آتش افتد). بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شده است قرائت کنند و ای عمرو، اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است).([16]) امام علی(ع) فرمودند: (از خدا بترسید و مردم را به آنچه نمی‌دانید فتوا ندهید).... تا اینکه گفتند: در مورد آنچه در مصحف به ما خبر رسیده است چه کنیم؟ فرمود: (در این خصوص از علمای آل محمد(ع) پرسیده می‌شود).([17]) از ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، اگر درست تفسیر نماید پاداشی نمی‌گیرد و اگر اشتباه نماید از آسمان‌ها بسیار فرو افتاده است).([18]) موسی بن عقبه می‌گوید: معاویه به امام حسین(ع) دستور داد بالای منبر رود و خطبه بخواند. امام(ع) خداوند را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: (ما حزب پیروز پروردگار هستیم و عترت نزدیک پیامبر او و یکی از دو ثقلی هستیم که پیامبر آن را یاور قرآن معرفی نمود؛ قرآنی که شرح هر چیزی در آن وجود دارد، باطل در آن راه ندارد، نه از پشت سر و نه از پیش رویش. تفسیر آن به ما محوّل شده است و در تأویل آن شک و تردید نداریم، بلکه حقایقِ آن را دنبال می‌کنیم. پس، از ما اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت از خداوند و رسولش قرین گشته است. خداوند متعال می‌فرماید: (أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ)([19]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولو الامرتان فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد) و همچنین (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند...).([20]) همچنین ملاحظه می‌کنیم که چگونه ائمه (ع) افرادی چون ابوحنیفه که مردم را فتوا می‌دادند و قرآن را به رأی خویش تفسیر می‌کردند، منع نموده‌اند: شعیب بن أنس از برخی یاران امام صادق(ع) نقل می‌کند: (نزد امام صادق(ع) بودم هنگامی که جوانی از اهل کِنده براو وارد شد و از او درباره‌ی مسئله‌ای سؤال کرد و امام (ع) به او جواب داد. جوان و مسئله را شناختم. به سوی کوفه حرکت کردم و بر ابوحنیفه وارد شدم. همان جوان را دیدم که در مورد همان مسئله از او سؤال می‌نمود. او جواب را خلاف جواب حضرت امام صادق (ع) به او داد. از جا برخاستم و به او گفتم: وای بر تو ای اباحنیفه! من سال گذشته در حج بودم و نزد امام صادق(ع) رفتم تا به او سلامی کنم و همین جوان را دیدم که همین مسئله را از او سؤال می‌نمود و او بر خلاف آنچه تو به او جواب دادی، پاسخش را داد. ابوحنیفه گفت: جعفر بن محمد چه می‌داند؟! من از او داناترم. من ناقلان حدیث را ملاقات کردم و از زبان آنها شنیدم ولی جعفر بن محمد را کتاب‌هایی است. پیش خود گفتم: به خدا سوگند به حج می‌روم حتی اگر سینه‌خیز باشد. در پِی حج بودم که موقعیتی پیش آمد و به حج و نزد امام صادق(ع) رفتم و ماجرا را برایش تعریف نمودم. ایشان خندیدند و فرمود: (لعنت خدا بر او باد! ولی در مورد این سخنِ او که من مردی هستم که کتاب‌هایی دارم، راست گفته است؛ من کتاب‌های ابراهیم و موسی را خوانده‌ام) به ایشان عرض کردم: و چه کسی مثل این کتاب‌ها را دارد؟ او ادامه می‌دهد: کسی درِ خانه را کوبید و در این حین، گروهی از یارانش نزدش بودند. به غلامش فرمود: (ببین چه کسی پشت در است؟) غلام برگشت و عرض کرد: ابو حنیفه است. فرمود: (او را وارد کن). او وارد شد و سلام کرد و حضرت جواب سلام او را داد. سپس گفت: خدا تو را به صلاح آورد، اجازه می‌دهید بنده بنشینم؟ امام(ع) رو به اصحابش نمود و با آنها صحبت می‌کرد و به او توجّهی نمی‌نمود. سپس دوباره و سه باره عرض کرد و امام(ع) توجّهی به او نمی‌کرد. ابو حنیفه بدون اجازه نشست. وقتی امام(ع) فهمید که ابو حنیفه نشسته است رو به سوی او برگرداند و فرمود: (ابوحنیفه کجا است؟) او گفت: من خودم هستم خدا تو را عاقبت به خیر کند. امام(ع) فرمود: (آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟) گفت: آری. امام(ع) فرمود: (بر اساس چه چیزی به آنها فتوا می‌دهی؟) گفت: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام(ع) فرمود: (ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟). گفت: آری. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما(ص)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا می‌کنی ـ‌که هرگز نیستی‌ـ از این سخن خداوند عزّوجل (سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ)([21]) (در آن راه‌ها ايمن از گزند، شب‌ها و روزها سفر کنيد) مرا خبر ده که کدام قسمت از زمین است؟ گفت: من آن را سرزمین مابین مکه و مدینه به شمار می‌آورم. امام(ع) رو به اصحابش نمود و فرمود: (شما می‌دانید که راه را بر مردم در بین مکه و مدینه قطع می‌کنند و دارایی آنها برده می‌شود و حتی امنیّت جانی هم ندارند و کشته می‌شوند). اصحاب گفتند: این گونه است. ابو حنیفه ساکت شد. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! در مورد این سخن خداوند عزّوجل (مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا)([22]) (هر که به آن داخل شود، ايمن است) مرا باخبر نما که کدام نقطه از زمین است؟). گفت: کعبه است. امام(ع) فرمود: (می‌دانی هنگامی حجاج بن یوسف منجنیق را به سمت ابن زبیر قرار داد و او را در کعبه به قتل رسانید؛ آیا او در آنجا ایمن بود؟) ابو حنیفه ساکت ماند. سپس امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! اگر بر تو چیزی وارد شود که در کتاب خدا نباشد و همچنین در سنّت و اخبار درباره‌‌اش نیامده باشد، چه می‌کنی‌؟) گفت: خدا تو را عاقبت بخیر کند قیاس می‌نمایم و به رأی و نظر خود عمل می‌کنم. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس ملعون بود که در برابر خداوند متعال قیاس کرد و گفت: (أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ) (من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل) ابو حنیفه ساکت شد. سپس امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! کدام یک پلیدتر است: ادرار یا جنابت؟) گفت: ادرار. امام(ع) فرمود: (مردم از جنابت غسل می‌کنند و از ادرار خیر). ابوحنیفه ساکت شد. امام(ع) فرمودند: (کدام یک برتر است: نماز یا روزه؟) گفت: نماز. امام(ع) فرمود: (پس چرا زن حائض روزه‌اش را قضا می‌کند و نمازش را خیر؟) ابو حنیفه ساکت ماند.... تا پایان حدیث.([23]) از زید شحام روایت شده است که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر(ع) وارد شد. امام(ع) فرمود: (ای قتاده! آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟) قتاده عرض کرد: اینچنین می‌پندارند. امام باقر(ع) فرمود: (شنیده‌ام قرآن تفسیر می‌کنی؟) قتاده گفت: بله. امام(ع) فرمود: (اگر تو آن را با علم تفسیر می‌کنی پس تو، همانی و من از تو می‌پرسم؟) .... تا اینکه امام(ع) فرمود: (وای بر تو ای قتاده! اگر تو قرآن را فقط با نظر خودت تفسیر نمودی، خود هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی، و اگر آن را از ناقلان حدیث تفسیر نمودی خود را هلاک کردی و دیگران را به هلاکت رساندی. ای وای بر تو ای قتاده! قرآن را فقط کسی می‌داند که بر او نازل شده است).([24]) عبد الرحمن سلمی نقل می‌کند که امام علی(ع) بر یک قاضی گذر کرد. به او فرمود: (آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی؟) عرض کرد: خیر. امام(ع) فرمودند: (هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی. تأویل هر حرف قرآن بر صورت‌های مختلف است).([25]) ابو صلت هروی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که در حدیثی به ابن جهم فرمود: (تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند می‌فرماید: (وما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (تأویل آن را جز خدای نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند).([26]) از این داستان‌ها و روایاتی که پیش از آن گذشت، این یقین حاصل می‌شود که اگر کسی جزو کسانی که محکم قرآن را از متشابهِ آن و ناسخ آن را از منسوخش می‌دانند نباشد، نمی‌تواند برای مردم فتوا دهد یا قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، و این علم، مختص ذریه‌ی معصوم است؛ همان جانشینان پیامبر(ص) تا روز قیامت، ائمه و مهدیین(ع). از جمله حکمت‌های اختصاص داشتن علم متشابه قرآن به حجّت‌های معصوم، شناختن معصوم و ضرورت به فرمان‌برداری از او است؛ از آن رو که غیر از او باب دیگری برای شناخت قرآن نمی‌باشد و نیز به آن جهت که هر کسی که قال و قیلی دارد، ادعای امامت نکند؛ چرا که هر کس چنین کند، خود را میان دریاهایی از امواج پر تلاطم خواهد یافت و تناقض و آشفتگی او در تفسیر قرآن چون آتشی برای کسی که قلبی برای فهمیدن دارد، آشکار خواهد شد. در احتجاج امیر المؤمنین(ع) بر کافری آمده است که از او در مورد آیات متشابهی از قرآن سؤال کرد و امام(ع) پاسخش را داد تا اینکه فرمود: (خداوند برای عِلم، اهلی قرار داد و با این سخن خود اطاعت از آنها را بر بندگان واجب فرمود: (أَطِيعُواْ اللهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ) (از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و همچنین از اولو الامرتان) و با این سخن خود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) و همچنین (اتَّقُواْ اللهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ) (از خدا بترسید و همراه با راست‌گویان باشید) و همچنین با این آیه (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند) و با این سخن (وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا) (و از درها به خانه‌ها درآييد) و منظور از خانه‌ها، خانه‌های علم است که به اوصیا سپرده شد و درهای آن نیز اوصیا‌ی آنها می‌باشند؛ بنابراین هر عملی که از مسیری غیر از این برگزیدگان و ولایت و حدود و شرایع و سنّت‌ها و مَعالم دین آنها انجام نشود، مردود و غیر قابل قابل قبول است و اهل آن در جایگاه کفر می‌باشند حتی اگر صفت ایمان بر آنها اطلاق گردد.... سپس خداوند کلام خود را به سه دسته تقسیم نمود: قسمتی از آن را طوری قرار داد که عالِم و جاهل از آن اطلاع دارند، و قسمتی دیگر از آن را جز کسی که ذهن خود را پاک کرده و حسّش را لطیف و انتخابش را صحیح نگه داشته باشد، همان کسانی که خداوند سینه‌شان را برای قبول کردن اسلام گشود، درک نمی‌کند و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر(ص) مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین عِلمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آنها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش روی‌گردان شدند، رو کنند....).([27]) روایت شده است که برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمی‌داند مگر امام حجّت منصوب شده از جانب خداوند متعال: اسحاق بن عمّار می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: (قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نگشته است، پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند).([28]) از اینجا معلوم می‌شود که تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژه‌ی امام معصوم از اوصیای حضرت محمد(ص) است و امکان ندارد کسی غیر از او آن را بداند. همچنین، از این روایت معلوم می‌گردد که تأویل قرآن در عصر ظهور را فقط امام مهدی(ص) یا کسی که به طور مستقیم با او در ارتباط است و این علم را از آن حضرت(ص) به دست آورده است می‌داند و به این ترتیب درمی‌یابیم که امام مهدی(ص) یا کسی که مرتبط با او است، از طریق به خاموشی کشاندن تمام علما در معرفت و شناخت علم متشابه قرآن و استوار ساختن آن، شناخته می‌شود؛ همان گونه که اجداد او امامت‌شان را از طریق همین علم که خاص و ویژه‌ی آنها است، به اثبات رسانیدند. پس بر متصدیان و کسانی که ادعای مرجعیّت دارند لازم است با سید احمدالحسن در خصوص این علم مقدس به بحث بپردازند. اگر آنها از این عمل ناتوان باشند یا این دعوت را اجابت نکنند، حقانیت سید احمدالحسن اثبات می‌شود؛ اینکه او وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع) است؛ چرا که همانطور که روایات متواتر تصریح کرده‌اند، این علم فقط نزد اوصیای حضرت محمد(ص) یافت می‌شود. والحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الائمة و المهدیین. شیخ ناظم العقیلی 1429 هـ.ق

-پرسش 122: معنای سخن امام حسین(ع) (چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد)

سخن امام حسین (ع) که فرمود: «كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ فيهِ الْفُؤادُ»([29]) (چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد) به چه معنا است؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. امام حسین (ع) در این سخن که با خداوند سبحان و متعال مناجات و راز و نیاز می‌کند و از اندوه عمیقش به درگاه او شِکوِه می‌کند ـ‌«کرب» یعنی؛ هم و غمّ نفس و اندوه آن‌ مصیبت‌های عظیمش را بیان می‌دارد. اینکه با چشمان خود می‌بیند باطل حق را می‌کشد و در آن لحظات، بر آن پیروز می‌گردد، و این مصیبتی است که قلب انسان نمی‌تواند آن را تاب آورد و در مقابلش مقاومت کند، در حالی که آن حضرت مالامال از این اندوه عمیق است مگر اینکه خدای سبحان او را توفیق دهد و با نیرو و توانش، تقویتش نماید. گویی امام حسین (ع) به خداوند سبحان و متعال می‌گوید: خدای من! من طاقت تحمّل این اندوه بزرگ را ندارم مگر با حول و قوّت تو؛ و گویی امام حسین (ع) می‌فرماید: لا قوّة الّا بالله (هیچ نیرویی نیست مگر از جانب خداوند).

-پرسش 123: چرا امام حسین(ع) طفل شیر خوارش عبد الله را همراهش برد؟

چرا امام حسین (ع) طفل شیر خوارش، عبد الله را به سمت لشکر یزید لعنه الله برد تا برایش آب درخواست کند؟ و آیا آن حضرت می‌دانست او را به قتل خواهند رسانید؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. امام حسین (ع) فرزند شیرخوارش را برد تا برایش درخواست آب کند در حالی که آن حضرت می‌دانست او کشته می‌شود. و بدان که باطل را جولانی است و حق را دولتی،([30]) و برای اینکه جولان باطل به نهایت خود برسد، لشکر شیطان که خداوند لعنتش کند باید در هر ورطه‌ی تاریکی فرو روند و باید در نبرد با لشکر خدا، هر آنچه را که در چنته دارند و هر آنچه را که در آن غوطه‌ور شده‌اند از خود بروز دهند. و بدان که مصیبت‌های امام حسین (ع)، از شدت ظلم‌های بسیار بسیار زیاد ظالمان که شما را یارای تحمّل‌شان نیست، کاسته است تا به رضای خدای سبحان دست یابید و شما را در بهشت‌هایی که نهرها از زیر آن جاری است داخل نماید. امام حسین (ع) خون شریفِ مقدس خود را فدای خون‌های شما کرد و برترین زنان عالم از اولین و آخرین پس از مادرش حضرت فاطمه (ع)، که زینب (ع) است را فدای زنان و ناموس‌های شما گردانید و شیرخوارش را فدای فرزندان شما نمود. بارِ فضل حسین (ع) بیش‌تر از همه‌ی خلق خدا بر دوش امام مهدی (ع) و منِ بنده‌ی فقیر و مسکین سنگینی می‌کند، و دین حسین (ع) بر پشتم سنگینی می‌کند و تاب و توان ادای آن را ندارم مگر اینکه خداوند خودش یاریم فرماید. بدان، هنگامی که امام مهدی (ع) درباره‌ی امام حسین (ع) می‌فرماید: «بر تو به جای اشک خون می‌گریم»([31]) حقیقتاً می‌فرماید نه از روی مبالغه، این امر بدین خاطر است که امام حسین (ع) خون شریف خود و نفْس مقدسش را فدای قضیه‌ی امام مهدی (ع) گردانید و خودش را فدای قضیه‌ی امام مهدی (ع) نمود. آن حضرت ذبیح الله است؛ یعنی همان‌طور که شما وقتی خانه‌ای می‌سازی یک گوسفند قربانی‌اش می‌کنی، خداوند سبحان و متعال نیز هنگامی که عرش خود و آسمان‌هایش و زمینش را بر پا نمود، حسین (ع) را فدای آن‌ها کرد. قضیه‌ی امام مهدی (ع) همان قضیه‌ی خداوند و سرمنزل اِنذار الهی است، و همان قضیه‌ی عرش خدای سبحان و مُلک او و حاکمیت او در زمینش می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: (وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ)([32]) (و او را به فدیه‌ای (قربانی) بزرگ بازخريديم)؛ یعنی با امام حسین (ع) و کسی که فدیه برایش انجام شده، امام مهدی (ع) است؛ پس سلام بر قربانی صلح و حق و عدالت باد. و بدان که علی اکبر (ع) ذبیح اسلام است همان‌طور که امام حسین (ع) ذبیح الله است. و الحمد لله وحده.

-پرسش 124: معنای آیه‌ی «وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ....»

معنای این سخن خداوند متعال چیست: (وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا)([33]) (شب و روز را دو آيت از آيات خدا قرار داديم. آيت شب را تاريک گردانيديم و آيت روز را روشن تا به طلب رزقی که پروردگارتان مقرّر داشته است برخيزيد و شمار سال‌ها و حساب را بدانيد و ما هر چيزی را به تفصيل بيان کرده‌ايم)؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. ابو بصیر از امام(ع): (فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ) (آيت شب را تاريک گردانيديم) فرمود: «همان سیاهی در ماه است».([34]) همچنین از امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که از سیاهی که در ماه است پرسیده شده، روایت شده است که فرمود: «همان سخن حق تعالی است که می‌فرماید: (فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ) (آيت شب را تاريک گردانيديم)».([35]) منظور از نشانه شب، ماه و نشانه روز، خورشید می‌باشد. ماه، سیاره‌ای است که نورش را از خورشید می‌گیرد و خورشید ستاره‌ای است درخشان. در وجود داشتن دو آیه و نشانه‌ی خورشید و ماه، و شب و روز که حاصل‌شان نهان شدن یکی و برآمدن دیگری است، دلیلی روشن بر یک سامانه‌ی دقیقِ منظم می‌باشد (وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا) (و ما هر چيزی را به تفصيل بيان کرده‌ايم). در باطن آیه: خورشید همان حجّت بر خلق است و ماه وصیّ او می‌باشد. بنابراین پیامبر خدا (ص) خورشید است و امام علی (ع) ماه. به همین ترتیب در هر زمان خورشید عبارت است از حجّت بر خلق و ماه، وصیّ او که از حجّت بر خلق بر می‌گیرد. شب همان تاریکی، ستم و دولت ستمگران است، و روز نیز عدل و دولت حق می‌باشد.([36]) (فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ) (آیت شب را تاریک گردانیدیم): نشانه شب، همان ماه است و او وصی و حجّت بر خلق نیز می‌باشد، و تاریک گردانیدن او یعنی ستم و تاریکی، حق او را می‌پوشاند و از او باز می‌دارد، و از آنجا که هیچ امری جز به امر خداوند سبحان و متعال جاری نمی‌گردد، این امر به او سبحان و متعال نسبت داده شده، و اگر خداوند سبحان می‌خواست نشانه شب را ظاهر می‌گردانید که او همان ماه و وصی است؛ کما اینکه اکنون در زمان امام مهدی (ع) همین گونه می‌باشد. (وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً) (و آیت روز را روشن گردانیدیم): منظور، خورشید و حجّت بر خلق می‌باشد، آنگاه که امرش را برای همگان آشکار می‌سازد و سرها در برابرش فرود می‌آید و مردمان در برابر حقش تسلیم و مطیع می‌شوند. (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ) (تا به طلب رزقی که پروردگارتان مقرّر داشته است برخیزید): فضل خداوند سبحان و متعال فضل اخروی است و این همان فضل حقیقی می‌باشد. بنابراین (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ) یعنی با عمل صالح همراه با امام حجت (ع) و جهاد پیش روی آن حضرت. و از جمله فضل خداوند، علم و معرفت به خداوند سبحان و متعال و پیامبرانش و فرستادگانش و کتبش و داستان‌های امّت‌های پیشین و حساب روز قیامت، و نیز علم هر چیزی که خداوند آن را در کتابش به تفصیل بیان داشته است، می‌باشد.

-پرسش 125: چرا قابیل هابیل را کشت؟

چرا قابیل هابیل را کشت؟ و آیا صحیح است که آدم (ع) می‌خواست هر یک را به ازدواج همزاد دیگری در آورد ولی قابیل رد کرد و نپذیرفت؟ و آدم (ع) برای تاکید بر این موضوع، به آن‌ها دستور داد قربانی پیش آورند؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. سخنان ناروای بسیاری در این خصوص به میان آمد و حقیقت آن است که خداوند سبحان و متعال ازدواج با محارم را در امّ الکتاب حرام نموده([37]) و این تحریم در تمام شرایع و کتاب‌های آسمانی وجود داشته است، و از جمله در شریعت آدم. موضوع ازدواج فرزندان آدم (ع) به این شرح می‌باشد: حوّا برای حضرت آدم (ع)، قابیل و سپس هابیل را به دنیا آورد. قابیل با زنی که خدای سبحان خلق کرده بود ازدواج کرد و آن زن، نابکار بود. هابیل هم با زنی که خدای سبحان آفرید ازدواج کرد و آن زن، نیکوکار بود. این دو زن را خداوند آفرید همان‌طور که پیش از آن، آدم و حوا را آفریده بود؛ یعنی خداوند سبحان و متعال با قدرت خود، برای قابیل و هابیل دو همسر آفرید. سپس خداوند به آدم (ع) دستور داد هابیل (ع) را به عنوان وصی‌اش تعیین کند. وقتی قابیل فهمید، بر این فرمان تعیین (وصی) اعتراض کرد، و آدم به او خبر داد که این فرمان از سوی خداوند است و نه از جانب خودش و آدم (ع) آن دو را به پیشکش کردن قربانی در راه خدا فرمان داد. هابیل قوچ فربه‌ای آورد و قابیل خوشه‌هایی تلف شده. قربانی هابیل پذیرفته شد و آتش آن را بلعید. آتشِ کینه‌ی هابیل در نفس قابیل شعله کشید و شیطان لعنه الله او را بر کشتن برادرش وسوسه کرد و نفس امّاره‌اش او را به کشتن برادر ترغيب نمود. قابیل از روی حسادت هابیل را به قتل رسانید؛ چرا که او وصیّ آدم بود و به این ترتیب وعده‌ی ابلیس لعنه الله بر گمراه کردن، محقّق شد؛ قابیل را اغوا نمود و او را به درد خود که همان منیّت و تکبّر است و مرض حسادت از ملزوماتش می‌باشد، مبتلا ساخت. اما در مورد سایر فرزندان، همسر هابیل باردار بود و پسری به دنیا آورد. پس از آن برای آدم، شیث و یافث متولد شدند. همسر شیث، یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و همسر یافث یک دختر. پسر هابیل با دختر شیث ازدواج کرد و پسر شیث، دختر یافث را به همسری گرفت. پیامبران (ع) از نسل اینها هستند و این فصل الخطاب و سخن نهایی است و هر کس پس از این بیان، به سخن‌سرایی بپردازد، بر خدا و فرستاده‌اش دروغ بسته است.

-پرسش 126: معنای آیه‌ی «وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا»

معنای آیه‌ی (وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا)([38]) (و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد) چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. در میان آفریده‌های خدا، انسان بیش از همه می‌تواند به شناخت اسماء الله سبحان و متعال برسد و فطرت انسان وسیع‌ترین و بزرگ‌ترین فطرت‌ها می‌باشد و همان گونه که در حدیث نیز وارد شده است: (إن الله خلق آدم علی صورته)([39]) (خدا آدم را بر صورت خود آفرید)؛ یعنی انسان بر آراسته شدن به اسماء خداوند سبحان سرشته شده است، تا آنجا که او خود به وجه خداوند سبحان در میان خلق و نیز اسم‌های نیکوی او در خلق تبدیل گردد. بنابراین (جَدَل) در این آیه، یعنی سخن گفتن به حق و احتجاج با آن علیه اهل باطل، و (انسان) نیز علی بن ابی طالب (ع) می‌باشد.([40]) اما هرگاه انسان واژگونه شود، به باطل سخن می‌گوید؛ در حالی که سخن گفتن اهل باطل اگر بر عقل سلیمی که امور را به دور از هوای نفس و تعصب در کفه‌ی ترازو قرار می‌دهد عرضه شود، جز سفاهت و نادانیِ سست و ناپایدار نخواهد بود.

-پرسش 127: معنای توصیف خداوند به «الجواد الواسع» (بخشنده‌ی نعمت‌های بی‌کران و فراگیر)

اینکه در دعا در توصیف خداوند سبحان و متعال )الجواد الواسع( (بخشنده‌ی نعمت‌های بی‌کران و فراگیر) آمده به چه معنا است؟ و آیا بنا بر آنچه برخی علما می‌گویند، این درست است که )الجواد الواسع( از آن رو است که گنجینه‌های او را پایانی نیست ولی گنجینه‌های خلق را نهایتی است؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. گنجینه‌های خداوند سبحان و متعال تمام نمی‌شود، ولی کدام یک جود و بخشش بیش‌تر و بزرگ‌تری دارد: کسی که یک دینار دارد و آن را انفاق می‌کند، یا کسی که اموال بی حد و حصری دارد و از آنها می‌بخشد و هر چه ببخشد باز هم تمام نمی‌شود؟! به طور قطع و یقین جود و کرم آن کس که فقط یک دینار دارد، بیش‌تر و وسیع‌تر است؛ چرا که او تمام آنچه را که دارد می‌بخشد، ولی دیگری از گنجینه‌هایی که تمام نشدنی است انفاق می‌کند و هر قدر هم که انفاق کند، همه‌ی دارایی‌اش را انفاق نکرده است و از همین رو او بخشاینده‌ی بی‌کران نمی‌باشد، مگر اینکه گنجینه‌های بی‌انتهایش را ببخشد؛ یعنی خودش را عطا کند و به عبارت دیگر او نفْس خودش را ببخشاید، و جود و بخشیدن نفس، نهایت جود و کرم است و این موضوع را حدیث )الصوم لی و انا أُجزی به(([41]) (روزه برای من است و من خودم پاداش آن هستم) تفسیر می‌کند؛ یعنی پاداش روزه گرفتن از منیّت ـ‌یعنی ترک گفتن من‌ـ خداوند سبحان می‌باشد و معنای این جمله آن است که بنده، زبان خدا و دست خدا می‌شود....([42]) یعنی بنده درجات ده‌گانه‌ی ایمان را به کمال می‌رساند و او از ما اهل بیت(ع) می‌گردد. حق تعالی می‌فرماید: (فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ)([43]) (سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج بازگردد، تا ده روز کامل شود و اين حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد)؛ یعنی او از مردم مکه نباشد؛ یعنی از اهل بیت حضرت محمد(ص)؛ همانند سلمان فارسی(ع). پس (جواد واسع) آن کسی است که خودش را بذل و بخشش می‌کند. بنابراین خداوند سبحان و متعال به آن دسته از بندگان مخلصش که پس از اعراض و روی گردانیدن از دنیا و زینت‌هایش، از من و منیّت روی گردانیدند و پس از آنکه در هر کوچک و بزرگی خداوند سبحان و متعال را اطاعت نمودند، پاداش می‌دهد به اینکه آنها را مَثَل خویش در زمینش می‌گرداند و در آن هنگام، گفتار آنها گفتار او و کردار آنها کردار او می‌باشد. این مطلب در روایتی از اهل بیت(ع) که دل‌های ما ظرفی برای خواست و مشیّت خداوند است، و اگر خدا بخواهد ما می‌خواهیم،([44]) آمده است. روح ولیّ خدا به سوی خداوند سبحان بالا می‌رود‌ و خداوند متعال او را مخاطب قرار داده، به او می‌گوید: من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم، و تو را زنده‌ای نموده‌ام که نمی‌میری.([45]) حق تعالی می‌فرماید: (وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللهُ)([46]) (و در صور دميده شود؛ پس هر که در آسمان‌ها و هر که در زمين است جز آنها که او بخواهد، بيهوش می‌شوند)؛ پس بنده جزو کسانی می‌شود که خدا خواسته بیهوش نشود و نمیرد، مگر به مرگ نخستین که در واقع نوعی ارتقا است و مرگ واقعی نمی‌باشد و مرگ واقعی، مرگ روح است نه جسد: (لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى)([47]) (در آنجا طعم مرگ را نمی‌چشند، مگر همان مرگ نخستين). این است حقیقتِ (جواد واسع). از خداوند مسئلت دارم که شما و مرا جزو کسانی که جواد واسع را حقیقتاً ‌و نه فقط در الفاظ و معنا‌ دریافته‌اند، قرار دهد.

-پرسش 128: معنای آیه‌ی «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي....»

در آیه‌ی (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)([48]) (و چون پروردگار ابراهيم او را به کلماتی بيازمود و ابراهيم آن کارها را به تمامی به انجام رسانيد، خدا گفت: من تو را پيشوای مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستم‌کاران را دربرنگيرد) معنای فرموده حضرت ابراهیم(ع) (وَمِن ذُرِّيَّتِي) (و از فرزندان من) چیست؟ و آیا طبق آنچه برخی علما می‌گویند درست است که حضرت ابراهیم(ع) از آن جهت این مطلب را بر زبان آورد که نگران فرزندان خود بود؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. وقتی حضرت ابراهیم(ع) در سن جوانی تبر را برداشت و بت‌ها را شکست، و نمرود و علمای گمراه او را در آتش افکندند، خداوند سبحان و متعال بدون اینکه ابراهیم(ع) تقاضا کند او را پاداش داد به این صورت که انبیای پس از او را از نسلش قرار داد. سپس ابراهیم(ع) دعوت الهی خود را ادامه داد، و هنگامی که خداوند سبحان و متعال او را با کلماتی بیازمود و ابراهیم(ع) در امتحان و ابتلا پیروز شد، حق تعالی خطاب به او فرمود: (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) (من تو را پیشوای مردم گردانیدم). جایگاه امامتِ الهی، جایگاهی بس رفیع است که همه‌ی انبیا و فرستادگان به آن دست نیافتند. در اینجا ابراهیم(ع) از خداوند سبحان و متعال این تقاضا را درخواست نمود: (وَمِن ذُرِّيَّتِي) (و از فرزندان من؟)؛ یعنی آیا در پیامبرانی که پیش‌تر مرا به آن‌ها بشارت داده‌ای نیز (امام) یافت می‌شود؟ حق تعالی می‌فرماید: (لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) (عهد من ستم‌کاران را دربرنمی‌گیرد)؛ یعنی ستم‌کاران از پیامبران(ع) و ستم پیامبران مانند ستم سایرین نیست بلکه از جنس (حسنات الأبرار، سیّئات المقرّبین)([49]) (کارهای نیک خوبان، گناه مقرّبان است) می‌باشد؛ یعنی عملکرد آنان به جهت یکسان نبودن میزان معرفت و شناخت‌شان(ع)، همانندِ یکدیگر نیست. هر کدام از آنها(ع) خداوند سبحان را بر حسب میزان معرفت و شناختش عبادت می‌کند؛ بنابراین عبادت آنان با یکدیگر متفاوت می‌باشد. از همین رو به عنوان مثال سجده‌ی حضرت محمد(ص) از عبادت ثقلین (جن و انس) برتر است و یا ضربه‌ای از علی(ع) با عبادت ثقلین (جن و انس) برابری می‌کند.([50]) و این تمایز میان آنها(ع) موضوعی است آشکار و حق تعالی از آن یاد کرده است: (تِلْكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ ٱللهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى ٱبْنَ مَرْيَمَ ٱلْبَيِّنَتِ وَأَيَّدْنَهُ بِرُوحِ ٱلْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ ٱللهُ مَا ٱقْتَتَلَ ٱلَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ ٱلْبَيِّنَتُ وَلَكِنِ ٱخْتَلَفُوْا فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ ٱللهُ مَا ٱقْتَتَلُوْا وَلَكِنَّ ٱللهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ)([51]) (بعضی از اين فرستادگان را بر بعضی ديگر برتری داديم. خدا با بعضی سخن گفت و بعضی را به درجاتی برافراشت و به عيسی بن مريم معجزه‌ها داديم و او را با روح القدس ياری کرديم و اگر خدا می‌خواست مردمی که پس از آنها بودند، پس از آنکه حجت‌ها بر آنان آشکار شده بود، با يکديگر قتال نمی‌کردند؛ ولی آنان اختلاف کردند: پاره‌ای مؤمن بودند و پاره‌ای کافر شدند و اگر خدا می‌خواست با هم قتال نمی‌کردند؛ ولی خدا هر چه خواهد می‌کند). بنابراین اگر یونس پیامبر(ع) و حضرت محمد(ص) به انجام یک کار مکلّف شوند، انجام دادن آن عمل توسط یونس(ع) به مانند انجام آن کار توسط حضرت محمد(ص) نیست و این کوتاهی یونس(ع) در انجام آن عمل نسبت به آنچه حضرت محمد(ص) انجام می‌دهد ظلمی است از سوی یونس(ع)؛ چرا که این کوتاهی، او را از دست‌یابی به جایگاه عظیمی که انسان برای رسیدن به آن سرشته شده است، بازمی‌دارد. به این ترتیب مرتبه‌ای از این نوع ستم‌کاری وجود دارد که انبیا و فرستادگان(ع) از نسل ابراهیم(ع) باید از آن گذر کنند تا به مرتبه‌ی امامت نائل گردند و از همین رو حق تعالی می‌فرماید: (لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) (پیمان من ستم‌کاران را دربرنگیرد)؛ یعنی ای ابراهیم! تمام پیامبران از نسل تو به مقام امامت نائل نمی‌شوند بلکه فقط کسانی از انبیا و فرستادگان از فرزندان تو به آن می‌رسند که از این ظلم گذر کنند و به این مرتبه ارتقا یابند: (وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسي‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ * إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحيمٌ)([52]) (عصايت را بيفکن. چون ديدش که همانند ماری می‌جنبد، گريزان بازگشت و به عقب ننگريست. ای موسی، مترس که فرستادگان نبايد در حضور من بترسند * مگر کسی که ستمی کرده باشد و سپس پس از بدکاری، نيکوکار شود؛ چرا که من آمرزنده‌ی مهربانم). حق تعالی در قرآن به برخی ائمه از نسل ابراهیم(ع) اشاره می‌فرماید: از جمله‌ی آنها حضرت موسی(ع) است. حق تعالی می‌فرماید: (وَ اضْمُمْ يَدَکَ إِلي‏ جَناحِکَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْري)([53]) (دست خويش در بغل کن، بی‌هيچ عيبی، سفيد بيرون آيد، اين هم آيتی ديگر)؛ یعنی خالی از هر گونه ظلم و ستم. انسان با دست می‌گیرد و می‌دهد، و دست سفید به عدالت تمام و کمال انسان با مردم و با خداوند سبحان و متعال اشاره دارد. بنابراین موسی(ع) خودش را از ظلم و ستم در مرتبه‌ای عالی، پاک و طاهر نموده است، همان طور که در این آیه اشاره می‌شود: (إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحيمٌ)([54]) (مگر کسی که ستمی کرده باشد و سپس پس از بدکاری، نيکوکار شود؛ چرا که من آمرزنده‌ی مهربانم). و از جمله‌ی آنها حضرت عیسی(ع) است. حق تعالی از حضرت عیسی(ع) چنین خبر داده است: (وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا)([55]) (سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می‌ميرم و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می‌شوم)؛ یعنی عیسی(ع) به جایگاه امامت دست یافته است، و او به خودش و مردم امان می‌بخشد. و خداوند متعال به کسانی از آنها که به مرتبه‌ی امامت دست نیافتند اشاره کرده است؛ مانند حضرت یحیی(ع). حق تعالی می‌فرماید: (وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا)([56]) (سلام بر او، روزی که زاده شد و روزی که می‌ميرد و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می‌شود)؛ یعنی او به جایگاه امامت دست نیافته تا به مردم و خودش امان بخشد، بلکه او فقط راه را برای حضرت عیسی(ع) آماده و مردم را به سوی او راهنمایی نمود. اما این سخن برخی که می‌گویند حضرت ابراهیم(ع) نگران فرزندان خود بود، اگر مقصودشان این است که آن حضرت(ع) امامت را برای آنها(ع) می‌خواسته، اینچنین نیست؛ چرا که ابراهیم(ع) نه بر دنیا حریص بود و نه بر آخرت، بلکه فقط بر رضایت خداوند سبحان و متعال حرص داشت، و دعای پیامبران و حضرت ابراهیم(ع) برای فرزندانشان، فقط برای فرزندان صالح‌شان بوده آن هم پس از آگاهی یافتن از صلاحیت آنها. پیش از ابراهیم(ع)، نوح (ع) بود که پس از آنکه خداوند پسرش را لعنت نمود و پس از آنکه دانست او از راه راست منحرف شده و از اهل آتش است، او هم فرزندش را لعنت کرد. این چنین نبوده که حضرت ابراهیم (ع) یا پیامبران(ع) نگران فرزندان خود باشند به این جهت که آنها فرزندان‌شان می‌باشند که اگر چنین بود، آنها گرفتار درجه‌ی بالایی از خودپسندی و انحراف از صراط مستقیم می‌بودند (که هرگز چنین نمی‌باشد!) و حال آنکه آنها برترین خلق خدا می‌باشند. حضرت ابراهیم و پیامبران(ع) فقط نگرانیِ فرزندان صالح خود را در دل داشتند؛ چرا که از صلاح آنها باخبر بودند و می‌دانستند که این فرزندان صالح، جانشینان آنها در دعوت به سوی خداوند سبحان و متعال و کشیدن بار رنج و سختی و آزار از سوی مردم در راه گسترش توحید و کلمه‌ی خداوند سبحان و متعال در زمینش خواهند بود. بنابراین ابراهیم(ع) و انبیا(ع) نگران فرزندان صالح خود بودند؛ چرا که آنها اولیای خداوند سبحان بودند و نه از این رو که فرزندان‌شان می‌باشند. بین این دو تفاوتی بسیار زیاد وجود دارد؛ مانند تفاوت میان حبّ خدای سبحان و حبّ دنیا در قلب نیکوکار و بدکردار.

-پرسش 129: حق تعالی می‌فرماید «أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ....» (اينان مقرّبان‌اند....)

حق تعالی می‌فرماید: (أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ * وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ)([57]) (اينان مقرّبان‌اند * در بهشت‌های پر نعمت * گروهی از پيشينيان * و اندکی از آن‌ها که از پِی آمده‌اند). مقرّبان چه کسانی هستند؟ پیشینیان کیان‌اند؟ کسانی که از پِی آمده‌اند چطور؟ و چرا از پشینیان، گروهی، و از آخِرین اندک؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. مقرّبان عبارت‌اند از هفتاد هزار شیعه‌ی علی بن ابی طالب (ع)، یا انسان کاملِ یاد شده در قرآن و در میان آن‌ها برخی انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) ([58]) و شماری اندک از امّت حضرت محمد (ص) مانند سلمان و مالک اشتر و سیصد و سیزده یار امام مهدی (ع) وجود دارد.([59]) پیشینیان عبارت‌اند از امّت‌های پیشین و در میان آن‌ها تعداد زیادی از انبیاء و فرستادگان می‌باشند و آن‌ها 124 هزار پیامبرند؛ در آن‌ها بسیاری از مقرّبان جای می‌گیرند. پسینیان (آخِرون) عبارت‌اند از امّت حضرت محمد (ص) و در میان آن‌ها گروهی از مقرّبان هستند ولی تعداد آن‌ها بسیار کمتر از امّت‌های پیشین می‌باشد که بخش عمده‌ی آن‌ها را انبیا و فرستادگان تشکیل می‌دهند. اگر تعداد مقرّبان از امّت‌های پیشین که همان انبیا و فرستادگان می‌باشند با تعداد فرزندان آدم قیاس شود، اندک‌شمار می‌باشند و از همین رو از آن‌ها با عبارت (ثُلّةٌ) (جماعت اندک) تعبیر شده است، این عده، ده‌ها هزار نفر در مقایسه با میلیاردها انسان می‌باشند! اما تعداد مقرّبان از امّت حضرت محمد (ص) نسبت به این جماعت اندک از امّت‌های پیشین، اندک است؛ اینان صدها نفر نسبت به مقرّبان از امّت‌های پیشین که به ده‌ها هزار نفر در برابر میلیاردها نفر از نوع بشر می‌رسیدند، می‌باشند! و نیز مقرّبان، شیعیان پیامبر خدا حضرت محمد (ص) هستند که در این حالت، رهبر و سرورشان حضرت علی (ع) در میان آن‌ها است. آن حضرت به همراه این گروه شیعه‌ی خاصّش همان (قَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ) می‌باشند.

-پرسش 130: معنای فرمایش امیر المؤمنین «ای دنیا! غیر از من را بفریب....» و طلاق چیست؟

معنای این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که به دنیا فرمود: «یا دنیا! غُرّي غَیري. إليَّ تعرّضت أم إليَّ تشوّفت؟ هیهات هیهات قد بنتک ثلاثاً لا رجعة فیها» (ای دنیا! غیر از من را بفریب. آیا برای من خودنمایی می‌کنی؟ یا شیفته‌ی من شده‌ای؟ هیهات! هیهات! تو را سه طلاقه کردم که در آن هیچ بازگشتی نباشد) (ارشاد القلوب)([60]) چیست؟ آیا امیرالمؤمنین(ع) دنیا را مانند طلاق عادی طلاق داد یعنی آن را رها کرد سپس به سوی آن بازگشت و دوباره آن را ترک گفت؟ و این عمل را سه بار تکرار نمود؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. این معنایی که شما ذکر کرده‌ای یعنی اینکه حضرت پس از رها کردن دنیا به سوی آن رغبت یافت، صحیح نیست؛ بلکه آن حضرت(ع) در زمان طفولیت، جوانی و پیری از دنیا روی‌گردان بوده است. حق تعالی می‌فرماید: (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَکُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ)([61]) (بدانيد که زندگی اين جهانی، فقط بازيچه‌ای است و بيهودگی و آرايش و فخر فروشی، و افزون‌جويی در اموال و اولاد همانند بارانی به وقت است که روييدني‌هايش کافران را به شگفت افکند سپس پژمرده می‌شود و بينی که زرد گشته و خاک شده است و در آخرت نصيب گروهی، عذابی سخت است و نصيب گروهی، آمرزشی از سوی خداوند و خوشنودی او، و زندگانی این دنيا جز متاعی فريبنده نيست). حضرت علی(ع) در طفولیتش به اسلام گروید و آن حضرت به بازی دیده نشد بلکه از همان اوان کودکی، به تلاش و جهاد در راه دفاع از حضرت محمد(ص) و اسلام شناخته شد. سپس جوانی‌اش را صرف جهاد در راه خدا کرد و از معرکه‌ای به معرکه‌ای دیگر رهسپار می شد به طوی که زخم‌هایش را بهبودی در کار نبود. سپس در کهن‌سالی برای کم و زیاد دنیا اهمیتی قائل نبود. آری این علی(ع) است که در کودکی به بازی و سرگرمی مشغول نشد. در جوانیش به دنبال زیور و زینت و ظاهر نبود و در کهن‌سالی چیزی از میراث دنیا نیندوخت. او(ع) از دنیا همان گونه که خودش(ع)می‌فرماید سه مرتبه برید و دوری کرد. همچنین او(ع) سه مرتبه دنیا با تمام وجودش طلاق داد: با وجود ملکی جسمانی‌اش، با وجود ملکوتی‌اش در آسمان‌های شش‌گانه و با وجود عقلانی‌اش در آسمان هفتم.

-پرسش 131: حق تعالی می‌فرماید «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ....» (و خدا بر کار خويش غالب است....)

معنای این آیه چیست؟ (وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ)([62]) (و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. یعنی خداوند سبحان و متعال بر امر مُهَیمِن و مسلّط است و هر طور بخواهدآن را جهت می دهد. او سبحانه و تعالی عالم جسمانی و روحانی را به سوی غایتی که خود او سبحان و متعال می‌خواهد و به سوی غرضی که خلق را به خاطر آن آفریده است، سوق می‌دهد. به عنوان مثال در قصه‌ی پیامبر خدا یوسف (ع) و آنچه بر او رفت، او (ع) در چاه انداخته، سپس فروخته شد و به حقارتِ بندگی مبتلا گشت، سپس به بی‌عفتی و هتک حرمت متهم گردید، پس از آن به زندان افکنده و در نهایت، عزیز مصر شد و سببی برای سکنی گزیدن بنی اسرائیل در مصر و هر آنچه به دنبال این سکنی گزیدن از بعثت موسی(ع) (قائم آل ابراهیم) در مصر و روبه‌رو شدنش با فرعون مصر صورت پذیرفت، گردید. در همه‌ی این حوادث و ابتلاءهایی که برای حضرت یوسف(ع) پیش آمد، خدا بر کار، غالب و مسلّط بود و اگر نمی‌خواست این اتفاقات رخ نمی‌داد؛ ولی او(ع) خواست که اتفاق افتد و بخش عمده‌ای از این حوادث به سبب شیطان یا وسوسه‌ی او صورت گرفت، ولی خداوند سبحان و متعال مکر شیطان را به سوی خودش بازمی‌گرداند (وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ)([63]) (و مکرشان نيز از ميان برود)، (إِنَّ كَيْدَ ٱلشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا)([64]) (که مکر شيطان ناچيز است). وضعیت ناگوار یوسف (ع) به بهترین حال تبدیل شد و او(ع) از زندان و حقارت بندگی به آزادی و پادشاهی رسید. باری! خداوند سبحان تبدیل کننده‌ی سیئات به حسنات می‌باشد. هر چند در مسیر عام، دخالت‌های فراوانی از سوی شیطان و لشکریانش از انس و جن وجود دارد ولی خداوند سبحان و متعال نتیجه و حاصل آن را بر اساس خواست و اراده‌ی خودش قرار می‌دهد (وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ))[65]( (و سرانجام نيک از آنِ پرهيزگاران است) و هر کس یقین کند که خدا بر امرش غالب است دیگر نگران نازل شدن بلا نخواهد بود تا آنجا که با شکرگزاری به درگاه خداوند سبحان و متعال روی می‌آورد. اگر بخواهی برای شما مثال دومی از حضرت ایوب (ع) و گرفتاری عظیم او را می‌زنم. آن حضرت با بلا روبه‌رو نشد مگر با شکر و امتنان از خداوند سبحان و متعال، پس عاقبتش خیر دنیا و آخرت گردید: (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ)([66]) (پايت را بر زمين بکوب، اين آبی است برای شست و شو و اين آبی است سرد برای آشاميدن). فرجام نیکو از آنِ پرهیزگاران است و این آیه (وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ)([67]) (و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند) باید شعاری باشد که اهل یقین آن بر گردن‌های خویش بیاویزند.

-پرسش 132: حق تعالی می‌فرماید «فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ»

حضرت سلیمان (ع) در این سخن (رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ)([68]) (آن را نزد من بازگردانيد. پس شروع به دست کشیدن بر ساق‌ها و گردن‌ها نمود) چه چیزی درخواست کرده است؟ برخی می‌گویند درخواست او بازگردانیدن خورشید بوده است و برخی آن را بازگردانیدن و کشتن اسب‌ها دانسته‌اند. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حضرت سلیمان(ع)از فرشتگان موکّل بر خورشید درخواست کرد که خورشید را به امری از خداوند سبحان و متعال پس از پنهان شدنش، به وسط آسمان بازگردانند تا او نماز عصر را پس از قضا شدنش به جا آورد؛ زیرا او به مهیاسازی اسب‌ها برای جهاد مشغول شده بود.([69])

-پرسش 133: حق تعالی می‌فرماید «وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ....» (ما سليمان را آزموديم....)

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ)([70]) (ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدی را افکنديم و او روی به خدا آورد * گفت: ای پروردگار من! مرا بيامرز و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. یعنی ما سلیمان را مورد امتحان قرار دادیم و این آزمایش در تعیین برتری دادن میان دو عبادت، یعنی جهاد و نماز بود. سلیمان (ع) جهاد را بر نماز مقدّم داشت تا آنکه وقت نماز از دست رفت. پس به فرشتگان رو کرد و آنها به اذن خدا خورشید را بازگردانیدند و سلیمان (ع) پس از آنکه زمان نماز عصر گذشته بود و خورشید پنهان شده بود، نماز عصر را به جای آورد؛ چرا که وی مشغول آماده شدن برای جهاد در راه خدا بود.([71]) سپس خداوند سبحان و متعال فرشته‌ی فرقان را بر سلیمان (ع) فرو فرستاد (وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا) (و بر تخت او جسدی را افکندیم) تا فاضل (برتر) را از مفضول (آنکه برتری داده شده) و مقدّم را از مؤخّر باز شناسد. این فرشته «کتابی بود که در آن، حقّی که خداوند سبحان و متعال اراده کرده است نوشته شده بود». بنابراین حضرت سلیمان (ع) پس از نازل شدن فرقان بر او، دانست که با مقدّم شمردن جهاد بر نماز خطا کرده است (ثُمَّ أَنَابَ) (و او روی به خدا آورد) و از خداوند سبحان درخواست آمرزش کرد: (قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ) (گفت: ای پروردگار من! مرا بيامرز و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای). سلیمان (ع) درخواست کرد که پادشاهی بنی اسراییل در فرزندان او باشد و پادشاهی در بنی اسراییل پس از داوود (ع) همراه با نبوّت بود. بنابراین سلیمان (ع) خواست کسانی که بار یاری دین خدا را بر دوش می‌کشند از نسل او باشند تا گامی برای او در یاری دادن دین خدا به همراه ایشان باشد، به خصوص همراه با قائم آل یعقوب یعنی عیسی(ع). سلیمان (ع) خواست که او (عیسی (ع)) از فرزندانش باشد و در عمل، مریم (ع) ـ‌مادر عیسی(ع)‌ـ از فرزندان سلیمان است و مُلک و پادشاهی عیسی (ع) بزرگ‌ترین مُلک و پادشاهی در بنی اسراییل می‌باشد؛ مُلکی که به آن وعده داده شده بودند و منتظرش بودند. پس این سخن سلیمان (ع): (وَ هَبْ لي مُلْكًا لا يَنْبَغي لَأحَدٍ منْ بَعْدي إنَّكَ أنْتَ الْوَهَّابُ) (و مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد که تو بسیار بخشاينده‌ای) یعنی پادشاهی یهود؛ یعنی اینکه از فرزندانش باشد و به طور خاص، حضرت عیسی(ع)؛ چرا که همانندی برای پادشاهی عیسی (ع) در یهود، وجود ندارد. او همان قائم آل یعقوب (ع) است که منتظرش بودند. پس سلیمان (ع) خواست که پادشاه یهود یعنی عیسی (ع) از فرزندانش باشد؛ بنابراین شایسته نیست در فرزندان شخص دیگری غیر از سلیمان (ع)، همانند عیسی (ع) که پادشاه حقیقی یهود است، وجود داشته باشد؛ چرا که عیسی (ع) همتا و مشابهی در بنی اسراییل ندارد. چه بسا برخی غافلان از حقیقت چنین گمان کنند که پادشاهی خداوند سبحان و متعال در این دنیا محقق شود، و این باطل است؛ چرا که پادشاهی فرعون و نمرود و امثال آنان جز پادشاهی شیطان و حاکمیت نیست.([72]) پس خداوند، پادشاهی‌اش را به هر کدام از بندگان صالحش که بخواهد عطا می‌کند و لازم نیست که آن شخص حتماً حُکم بِرانَد بلکه آنچه در طول مسیر انسانیّت سرکش و متمرّد بر آفریدگارش رخ داده، غالباً کسی که خداوند به عنوان پادشاه منصوب کرده، حکم نرانده است. حق تعالی می‌فرماید: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آل إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً)([73]) (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمان‌روايی بزرگ ارزانی‌شان داشتيم)؛ با اینکه بیشتر کسانی که از آل ابراهیم مُلک و پادشاهی از طرف خداوند به آنها داده شد بر روی این زمین، حکمرانی نکردند بلکه شاید برخی از آنان کشته شدند و از طرف سرکشان مورد خشم و ستم قرار گرفتند. بنابراین، آن پادشاهی که مورد نظر سلیمان (ع) بود، مُلکی بود که خداوند سبحان و متعال به او بخشید و آن، بزرگ‌ترین و برترین پادشاهی یهود در بنی ‌اسراییل بود و او به این ترتیب درخواست کرد که پادشاه مورد انتظار یهود یعنی عیسی (ع) از فرزندان او باشد؛ هر چند که عیسی (ع) حکم نراند و پادشاه نشد، ولی او پادشاه تعیین شده از سوی خدا بود و خداوند اراده فرمود که او رفع نماید تا همراه با امام مهدی (ع) بازگردد و در حکومت امام مهدی (ع) پادشاهی و حکومت کند.

-پرسش 134: حق تعالی می‌فرماید «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ»

حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ)([74]) (بر آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، و سپس پايداری ورزيدند، فرشتگان فرود می‌آيند که مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است). آیا از این آیه چنین فهمیده می‌شود که گروهی از فرشتگان هستند که نازل می‌شوند تا بشارتی برای مؤمنان در رؤیا باشند؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. بله، به طور قطع همین‌طور است. فرشتگان با رؤیای صالحه آنها را به درستی راه و روش و استقامت‌ورزی و حُسن عاقبت‌شان بشارت می‌دهند؛ چرا که آنها بر مسیر ولایت خدا گام برمی‌دارند و ولیّ خدا را پیروی می‌کنند. و در مورد این آیه: (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا)([75]) (بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا). پیامبر خدا (ص) فرمود: «رؤیای صالحه است».([76]) در حدیث از جابر از ابو جعفر (ع) آمده است که آن حضرت فرمود: مردی از رسول خدا (ص) درباره‌ی این سخن خداوند عزّ و جل (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا) (بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا) سوال کرد. فرمود: «این رؤیای حسنه است که مؤمن می‌بیند و با آن به او در دنیایش بشارت داده می‌شود».([77]) و اگر در سخن خدا پیش و پس از این آیه تدبّر کنی: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذينَ آمَنُوا وَ کانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْري‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِکَلِماتِ اللهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ * وَ لا يَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلهِ جَميعاً هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ)([78]) (آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمی نيست و غمگين نمی‌شوند * کسانی را که ايمان آوردند و پرهيزگاری می‌کردند * بشارت است ايشان را در دنيا و آخرت. کلمات خدا را تبدیلی نیست. اين است کاميابی بزرگ * سخن آنان تو را محزون نسازد. عزت به تمامی از آنِ خداوند است، او که شنوای دانا است). و همچنین در این آیات: این کسانی که حق تعالی درباره‌شان می‌فرماید: (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا) (بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا) یعنی رؤیایی می‌بینند که آنها را به درست بودن عقیده و حُسن عاقبت‌شان بشارت می‌دهد، در آیات پیشین حق تعالی آنها را به اولیای تقواپیشه‌ی خداوند توصیف فرموده است (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذينَ آمَنُوا وَ کانُوا يَتَّقُونَ) (آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمی نيست و غمگين نمی‌شوند * کسانی را که ايمان آوردند و پرهيزگاری می‌کردند)؛ یعنی کسانی که مبشِّرات (بشارت دهنده‌ها) را می‌بینند، اولیای باتقوای خدا هستند. حق تعالی این رؤیاهای بشارت‌دهنده به حسن عاقبت‌شان‌ را که مؤمنان می‌بینند، کلام خودش به شمار می‌آورد و این حقّی است که تغییر و تبدیلی در آن نیست، و این «از جمله امور غیبی» است که خداوند، اولیای باتقوای خودش را بر آن آگاه می‌سازد (لا تَبْديلَ لِکَلِماتِ اللهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ) (کلمات خدا را تبدیلی نیست. اين است کاميابی بزرگ). خداوند سبحان و متعال، روشن ساخته است کسانی که با انبیا دشمنی می‌کنند، کلام خدا در عالم رؤیا را تصدیق نمی‌کنند و او سبحانه به فرستاده و مؤمنان دستور داده که از تکذیب رؤیا توسط این عده اندوهناک نشوند (وَ لا يَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلهِ جَميعاً هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ) (سخن آنان تو را محزون نسازد. عزت به تمامی از آنِ خداوند است، او که شنوای دانا است)؛ چرا که این افراد تنها پیامبر و مؤمنان را تکذیب نمی‌کنند بلکه آنها خداوند را تکذیب می‌کنند؛ چرا که آنها منکر آیات خدا می‌باشند: (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُکَ الَّذي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمينَ بِآياتِ اللهِ يَجْحَدُونَ)([79]) (می‌دانيم که سخنشان تو را اندوهگين می‌سازد، ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند). بنابراین رؤیا، آیات خدا و کلمات خدا است و میزانِ حقّی است که انسان با آن در می یابد در مسیر حق گام برمی‌دارد و بر صراط مستقیم می‌باشد؛ و کسانی که رؤیا را انکار می‌کنند، دشمنان خدایند که انبیا و اوصیا (ع) را تکذیب می‌نمایند: (فَإِنَّهُمْ لا يُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمينَ بِآياتِ اللهِ يَجْحَدُونَ) (ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند). قانون الهی، در آیات پیشین این است که اولیای خدا که ایمان آورده‌اند و تقوا پیشه کرده‌اند، در این دنیا بشارتی از برای آنان است؛ یعنی آنها حتماً باید ببینند یا به آنها نشان داده شود آنچه را که درستی راه و عقیده‌شان را به آنها بشارت می‌دهد. کسانی که چیزی را که بشارت‌دهنده‌ی آنها به درستی راه‌شان است نمی‌بینند یا به آنها نشان داده نمی‌شود، در زمره‌ی اولیای خداوند نیستند، و حتی جزو کسانی که ایمان آورده‌اند نیز نمی‌باشند و در زمره‌ی متّقین نیز به شمار نمی‌روند. حال اگر به سراغ آیه‌ی دیگری برویم که فایده‌ی روزه گرفتن را بیان می‌کند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)([80]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، روزه داشتن بر شما مقرّر شد، همچنان که بر کسانی که پيش از شما بوده‌اند مقرّر شده بود، تا پرهيزگار شويد)؛ یعنی روزه داشتن بر شما مقرّر شده است به این امید که پرهیزگار شوید. فرد باتقوا از سوی خدای سبحان با میزان الهیِ حق که همان «کلمات خدا و آیات خدا» است و ظالمان اینها را انکار می‌کنند، از تقوای خود باخبر می‌شود و این همان رؤیای بشارت دهنده‌ای است که از آیات پیشین دریافتیم. بنابراین، کسی که بشارت‌دهنده‌هایی بر اینکه بر راه مستقیم گام برمی‌دارد، نبیند و برای او نبینند، در زمره‌ی متقین نیست و حتی طبق این آیه، جزو روزه‌داران هم محسوب نمی‌شود، و چه بسیارند روزه‌دارانی که از روزه جز گرسنگی و تشنگی بهره‌ای نمی‌برند([81]) و کسانی که رؤیا را انکار می‌کنند، ارواح‌شان منکر وجود خداوند است: (فَإِنَّهُمْ لا يُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمينَ بِآياتِ اللهِ يَجْحَدُونَ) (ولی اينان تنها تو را تکذيب نمی‌کنند بلکه اين ستمکاران، سخن خداوند را انکار می‌کنند).

-صفحه 135: چرا آماده‌سازی برای امام مهدی(ع) در عراق قرار دارد؟

چرا زمینه‌سازی برای امام مهدی (ع) و نشانه‌های قیام او و دولت آن حضرت هنگامی که امور در نهایت استقرار یابد، در عراق قرار دارد؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. زیرا مرکز عالم جسمانی ضریح علی بن ابی‌ طالب (ع)، در عراق قرار دارد.

-پرسش 136: معنای فرمایش امیر المؤمنین(ع) در دعای صباح چیست؟ (عقل من مغلوب است)

معنای این فرمایش امیرالمؤمنین (ع) «عقلی مغلوب» (عقل من مغلوب است) در دعای صباح چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. از جهت من (أنا) و ظلمت می‌باشد، و اگر این حالت در او نبود، حضرت محمد (ص) می‌شد و در جایگاه (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا)([82]) (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدّر کرده‌ايم) قرار می‌گرفت، که جایگاه حضرت محمد (ص) می‌باشد. همان‌طور که پیش‌تر در سوره‌ی فاتحه([83]) و در کتاب متشابهات([84]) بیان داشتم، برای حضرت محمد (ص) فتح و گشایش حاصل شد و پرده‌ی لاهوت برای آن حضرت برداشته شد و او در این حالت در فنا که جز خداوند واحد قهار باقی نمی‌ماند و در بازگشت به من و شخصیت، به نوسان درآمد. این حجاب و پوشش برای حضرت علی (ع) برداشته نشد و آن حضرت این موضوع را هنگامی که فرمود: «اگر پرده از جلوی روی من برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد»،([85]) بیان داشته است که مراد، آن حجابی است که برای حضرت محمد (ص) مکشوف گردید وگرنه برای آن حضرت (ع) نیز در جایگاهی پایین‌تر از حضرت محمد (ص) حجاب گشوده شده است.

-پرسش 137: معنای این حدیث چیست؟ فاطمه(ع) همان شب قدر است.

در تفسیر سوره‌ی قدر وارد شده که شب قدر، حضرت فاطمه (ع) است.([86]) معنای این حدیث از معصومین (ع) چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. در کتاب تفسیر سوره‌ی فاتحه([87]) و در متشابهات([88]) در آنچه گذشت بیان داشتم که حضرت فاطمه (ع) باطن و درون دروازه‌ی شهر است و بیرون آن، حضرت علی (ع) و شهر، حضرت محمد (ص) می‌باشد؛ در مقابلِ اسم‌های سه‌گانه‌ی: الرحیم، الرحمن و الله. آنها که سلام و صلوات خداوند بر آنها باد، ارکان سه‌گانه‌ی هدایت و تجلّی ارکان سه‌گانه‌ی اسم اعظم‌اند: الله، الرحمن و الرحیم. و علم، جملگی در شهر است؛ پس هرگاه فرود آمدن آن خواسته شود، باید از باب و دروازه صورت گیرد، و در ابتدا از باطن دروازه و سپس از ظاهر آن به سمت خلق نازل شود.([89]) باطن دروازه، حضرت فاطمه که صلوات خدا بر او باد است، پس نازل شدن در او می‌باشد و آن حضرت، ظرف علم باطن است و علم و آنچه در شهر است (پیامبر خدا (ص) یا قرآن) در او نازل شده است، همان‌طور که پیش‌تر در متشابهات بیان نموده‌ام، به آن مراجعه نمایید.([90]) قرآن، در شب قدر نازل می‌شود و قرآن در فاطمه (ع) نازل می‌شود و شب قدر همان فاطمه (ع) است و همان‌طور که معصومین (ع) فرموده‌اند «ما حجت‌های خداییم و فاطمه (ع) حجّت خدا بر ما است»([91]) و همان‌گونه که پیامبر (ص) فرمود: «فاطمه، مادرِ پدرش است»([92]) و مادر، ظرف است و فاطمه (یا باطن دروازه) همان ظرفی است که قرآن در آن نازل می‌شود و قرآن، محمد (ص) می‌باشد. و این معنای دوم باطن برای این حدیث است. پیامبر خدا (ص) در حدیث قدسی از قول خداوند می‌فرماید: (لولاک لما خلقت الافلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما)([93]) (اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردیم و اگر علی نبود، تو را و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را). و فاطمه (ع) همان ظرف نزول قرآن است و آن حضرت، باطن دروازه‌ی شهری است که از آن بر خلق افاضه می‌شود. بنابراین وجود آن حضرت ضروری است و با نبودن ایشان نظام آفرینش راست نمی‌گردد؛ چرا که او یکی از ارکان سه‌گانه است، پس او ظرف نزول قرآن می‌باشد.

-پرسش 138: آیه‌ی «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ....» (شما را از يک نفْس بيافريد....)

معنای این آیه چیست: (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا)([94]) (شما را از يک نفْس بيافريد و از آن يک نفس همسرش را و از آن دو، مردان و زنان بسيار پديد آورد و بترسيد از آن خدايی که با سوگند به نام او از يکديگر چيزی می‌خواهيد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد؛ هر آينه خدا مراقب شما است). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. خداوند سبحان و متعال حضرت محمد (ص) را آفرید، سپس از او، علی و فاطمه (ع) را آفرید، نوری که ظاهرش علی و باطنش فاطمه است، سپس خلق را از آن دو بیافرید.

-پرسش 139: حق تعالی می‌فرماید «فَارْجِعِ الْبَصَرَ....» (پس بار ديگر نظر کن....)

مراد از این سخن حق تعالی چیست؟ (فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ)([95]) (پس بار ديگر نظر کن. آيا شکاف‌هایی می‌بينی؟). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. (فُطُورٍ) (شکاف‌ها) دروازه‌هایی است که در آسمان، هنگام ظهور قائم (ع) برای فرشتگان گشوده می‌شود. حق تعالی می‌فرماید: (وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا)([96]) (و آسمان شکافته شود؛ پس درهایی باشد) و فرود آمدن فرشتگان آسمان، برای یاری دین حق و دین خداوند سبحان و متعال می‌باشد؛ و در انتهای سوره‌ی مُلک آمده است: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ)([97]) (بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟)؛ یعنی در زمان غیبت، عِلم از شما برداشته می‌شود و در حوزه‌های شما چیزی جز جهل بر جای نمی‌ماند،([98]) سپس دعوت کننده به حق با علم الهی به سوی شما می‌آید و او همان آب روان می‌باشد.([99])

-پرسش 140: مقصود از سگ اصحاب کهف چیست یا کیست؟

آیا ممکن است بدانم مقصود از سگ اصحاب کهف، چیست یا کیست؟ و اگر یک سگ عادی بوده چرا در این داستان چند بار و بعضاً با صیغه‌ی جمع از او نام برده شده است؟ (سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ([100]) فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً)([101]) (خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمي آنها، سگشان بود و می‌گويند: پنج تن بودند و ششمي آنها، سگشان بود. تير به تاريکی می‌افکنند و می‌گويند: هفت تن بودند و هشتمي‌شان سگشان بود. بگو: پروردگار من به تعداد آنها داناتر است و شمارِ ايشان را جز اندک کسان، نمی‌دانند. پس تو درباره‌ی آنها جز به ظاهر مجادله مکن و در این خصوص از کسی نظر مخواه). خواهش می‌کنم توضیح دهید. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. همراه با اصحاب کهف (ع) یک سگ عادی نیز بود ولی مهم، خود این سگ نیست بلکه مهم آن کسی است که او را می‌رانده و بر او تسلّط داشته است؛ او یکی از جنّیان به نام قطمیر بود.([102]) جن، این توانایی را دارد که بر حیواناتی مانند گربه و سگ عارض شود و آنها را براند و بر آنها تسلط یابد. این جن (قطمیر) می‌خواست از طریق این سگ، توجّه آنها را به خودش و تواناییش بر یاری رسانیدن به آنها پس از ایمان آوردن به دعوت‌شان، جلب نماید. قطمیر از جمله جنّیانی است که می‌توانند دل‌ها را مالامال از ترس کنند و قلب‌های شجاعان را به لرزه درآورند. حق تعالی می‌فرماید: (وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً)([103]) (و سگشان بر درگاه غار، دو دستش را دراز کرده بود. اگر از حال ایشان آگاه می‌شدی گريزان بازمی‌گشتی و از آنها سخت می‌ترسيدی) و کسی که باعث می‌شد دل هر کس که به آنها نزدیک شود مالامال از ترس گردد، همین قطمیرِ بود که مسئول حراست و مراقبت از آنها شد و این جن (قطمیر) یکی از یاران قائم (ع) می‌باشد.

-پرسش 141: حق تعالی می‌فرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ»

این سخن خدای متعال که می‌فرماید: (رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ)([104]) (پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب) به چه معنا است؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. منظور از این دو، حُمره‌ی (سُرخی) مشرق و سرخی مغرب است. سرخی مشرق به خون حضرت علی (ع) اشاره دارد و سرخی مغربی به خون امام حسین (ع)؛ این در خصوص ائمه (ع) می‌باشد. اما در مورد مهدییّن (ع)، سرخی مشرق به خون یکی از مهدییّن که نظیر حضرت علی (ع) است اشاره دارد و سرخی مغرب نیز به خون یکی از مهدیّین (ع) که نظیر امام حسین (ع) است دلالت می‌نماید.([105]) پس اینها، دو مشرق و دو مغرب می‌باشند؛ یک مشرق در ائمه و یک مشرق در مهدیّین، یک مغرب در ائمه و یک مغرب در مهدیّین.

-پرسش 142: آیه‌ی «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ....»

حق تعالی می‌فرماید: (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ)([106]) (و می‌گويند: سپاس خدايی را که هر وعده که به ما داد، راست گردانید؛ آن زمين را به ميراث به ما داد و اکنون در هر جای بهشت که بخواهيم مکان می‌گيريم. عمل کنندگان را چه نیکو مزدی است). آیا منظور از زمین در این آیه، همان زمین بهشت است؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. زمین، همین زمین است و کسانی که آن را به میراث می‌برند جانشینان خدا در زمینش می‌باشند که عبارتند از اوصیا، انبیا و فرستادگان (ع) و پیروان آنها و کسانی که با ایشان به مقامات عالیشان در تمام آسمان‌های شش‌گانه‌ی ملکوتی و آسمان هفتم کلی ارتقا می‌یابند. خداوند مالک زمین است و از همین رو، آنها گفتند زمین را به میراث به ما داد؛ یعنی ما را در آن جانشین گردانید و جانشینان و خلفای خویش در زمینش قرار داد. اما منظور از بهشت ذکر شده در این آیه، بهشت‌های ملکوتی و بهشت نوری در آسمان هفتم می‌باشد. بنابراین آنها(ع) را در هر بهشت ملکوتی و در هر بهشت نوری، جایگاه صدق است و از همین رو گفته‌اند: در هر جای بهشت که بخواهیم مکان می‌گیریم. بنابراین آیه به دو نعمت اشاره دارد که عبارت‌اند از: ( به میراث بردن زمین و اینکه آنها جانشینان خداوند در زمینش هستند. ( و نعمت دوم اینکه آنها را در تمام بهشت‌ها مقامی است که در هر کجا بخواهند منزل می‌گیرند. این دو نعمت، به هم پیوسته و مرتبط هستند؛ چرا که کسی خلیفه و جانشین خدا در زمینش نمی‌شود مگر پس از آنکه عقلش کامل گردد، و عقل او کامل نمی‌گردد([107]) مگر آنکه به آسمان هفتم کلی (آسمان عقل) ارتقا یابد. میراث بردن، از گذشته نشأت می‌گیرد در حالی که بهشت ساکنان پیشینی نداشته که آن را ترک گفته باشند تا انسانی بهشت را از آنها به میراث برد، ولی زمینی که ما بر آن هستیم؛ پیش‌تر ساکنانی از بنی آدم داشته و به این ترتیب پیش از هر وصی و خلیفه‌ی خدا در زمینش، خلیفه و جانشین خدا در زمینش بوده که آن را از او به ارث برده است. در اینجا لازم است درک کنیم که سکونت دل‌خواه در هر جای بهشت، پیش از ارث بردن زمین می‌باشد، همان طور که همراه با آن نیز هست؛ چرا که آنها خلفای خدا در زمینش نخواهند بود و زمین را ارث نخواند برد؛ مگر پس از آنکه در هر کجای بهشت که بخواهند مکان گیرند؛ یعنی آنها را وجودی در هر آسمانی باشد، حتی در آسمان هفتم کلی (آسمان عقل). پس هیچ پیامبری مبعوث نمی‌گردد مگر پس از آنکه عقلش کامل گردد؛ یعنی او را مقامی در آسمان هفتم یا بهشت نوری باشد.

-پرسش 143: آیه‌ی «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ»

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ))[108]) (آنگاه که آسمان شکافته شود، چون روغن گداخته گلگون گردد). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. یعنی هنگامی که کتاب (جفر سرخ) گشوده شود،([109])یعنی خداوند آن را برای قائم(ع) بگشاید، و خداوند سبحان و متعال بیان فرمودند که آسمان، مانند طومار (سجلّ) است، آنگاه که حق تعالی می‌فرماید: (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ کَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلينَ)([110]) (روزی که آسمان را چون طومار نوشته‌ها در هم پیچیم و چنانکه نخستين بار بيافريديم، بازش گردانیم. اين وعده‌ای است که برآوردنش بر عهده‌ی ما است و ما چنان خواهيم کرد). هرگاه آسمان شکافته یا گشوده گردد، قائم(ع) اراده و مشیت الهی بر نابودی منحرفین و نیز احکام قیامت صغری را که قائم(ع) حاکم در آن می‌باشد، می‌خواند. حق تعالی می‌فرماید: (فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ)([111]) (پس در آن روز از گناه هيچ جن و هیچ آدمي پرسیده نشود) و(يُعْرَفُ ٱلْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَٱلْأَقْدَامِ)([112]) (مجرمان به نشان چهره‌هاشان شناخته، و از موی جلو سر و پاهايشان گرفته می‌شوند). قائم(ع) نیازمند شاهد و بینه نیست([113]) بلکه براساس آنچه در صفحه‌ی شکافته شده‌ی آسمان می‌خواند حکم می‌راند تا حکم خداوند سبحان را از آن خارج کند.([114])

-پرسش 144: یمانی کیست؟ و ویژگی‌هایش کدام است؟

سید احمدالحسن، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع)! یمانی کیست؟ و آیا این شخصیت ویژگی‌ها و اوصافی دارد که با آن شناخته شود؟ و آیا او اهل یمن است؟ آیا او همان‌طور که در روایتی از امام باقر(ع) وارد شده که آن حضرت فرمودند: (پرچم او، پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی حلال نیست که از او روی برگرداند، و کسی که چنین کند اهل آتش است؛ چرا که او به حق و به راه مستقیم دعوت می‌کند). معصوم است به گونه‌ای که مردم را وارد باطل نکند و از حق خارج نسازد؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. اولاً باید دانست که مکّه از تهامه است و تهامه از یمن؛ بنابراین محمد و آل محمد(ع) جملگی یمانی هستند: حضرت محمد(ص) یمانی است،([115]) علی(ع) یمانی است، امام مهدی(ع) یمانی است، مهدیّین دوازده‌گانه (ع) یمانی‌اند و مهدی اول (ع) یمانی است. این نکته‌ای است که علمای عامل پیشین می‌دانسته‌اند: (فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا ٱلصَّلَوةَ وَٱتَّبَعُوا ٱلشَّهَوَتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا)([116]) (آنگاه پس از آنان جانشینانی بر جای ماندند که نماز را تباه ساختند و از هوس‌ها پیروی کردند، و به زودی گمراهی را خواهند دید). علامه مجلسی( در بِحار، سخن اهل بیت(ع) را «حکمت یمانیه» نامیده است([117]) و حتی گفته این موضوع از پیامبر خدا (ص) نقل شده است؛([118]) همان‌طور که عبد المطلب(ع) بیت الحرام را «کعبه‌ی یمانیه» نام نهاده است.([119]) اما در خصوص اوصاف و ویژگی‌های شخصیت یمانی: در روایت از امام باقر(ع) آمده است: (در میان پرچم‌ها پرچمی هدایت کننده‌تر از پرچم یمانی نیست، پرچم هدایت، همان است زیرا به سوی صاحبتان دعوت می‌کند. هنگامی که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح را بر مردم و بر هر مسلمانی تحریم می‌نماید. چون یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است؛ چرا که او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند)([120]) که در این حدیث: اول: (بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است): و این به آن معنا است که یمانی صاحب ولایت الهی است. آری کسی بر مردم حجّت نیست به گونه‌ای که سرپیچی از او آنها را وارد جهنم سازد حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند([121])‌ مگر اینکه آن شخص از جانشینان خداوند بر زمینش باشد؛ و اینان صاحبان ولایت الهی ،انبیا، فرستادگان، ائمه و مهدیّین می‌باشند. دوم: (او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند): دعوت و فراخواندن به حق و راه مستقیم یا صراط مستقیم به آن معنا است که این شخص دچار خطا نمی‌شود تا مردم را به باطل بکشاند یا آنها را از حق خارج سازد؛ به عبارت دیگر او معصومی است که بر عصمتش نص و تصریح وارد شده، و به این معنا، چنین قید یا محدودیتی، شاخصی برای مشخص نمودن شخصیت یمانی مشخص می‌نماید. اما فرض گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن (او به حقّ و راه مستقیم فرامی‌خواند) این گفته‌ی معصومین(ع) را عبث و بی‌فایده می‌سازد و درنتیجه قید و حدی برای شخصیت یمانی بر جای نمی‌گذارد و این بسی از ساحت این حضرات معصوم(ع) به دور است! از آنچه در دو مورد اول و دوم ارائه شد به این نتیجه می رسیم که: یمانی(ع)، حجتی از حجت‌های خدا در زمینش است، معصوم بوده و بر عصمتش نص و تصریح وارد شده است، و با روایات متواتر و متون قطعی الدلاله ثابت شده که حجت‌های پس از پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، دوازده امام (ع) و پس از آنها دوازده مهدی(ع) هستند و بر زمین غیر از آنها هیچ معصوم و حجّت خدایی وجود ندارد؛ با آنها نعمت کامل می‌گردد؛ دین، کمال می‌یابد و رسالت‌های آسمان دوازده مهدی (ع) باقی مانده‌اند. یمانی(ع) به امام مهدی (ع) فرا می‌خواند؛ پس ناگزیر یمانی(ع)، اولینِ مهدیّین(ع) است؛ چرا که یازده مهدیِ (ع) پس از او (ع) از فرزندان او(ع) می‌باشند: (ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)([122]) (فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر پديد آمده، و خداوند شنوا و دانا است) و آنها (ع) پس از زمان ظهور امام مهدی(ع) می‌آیند و در دولت عدل الهی حاضر خواهند بود. ثابت شده است که نخستین مهدیّین(ع)، در زمان ظهور امام مهدی(ع) وجود دارد و او نخستینِ مؤمنان به امام مهدی(ع) در سرآغاز ظهور و حرکت امام می‌باشد تا مقدّمات پایگاه قیام را فراهم سازد ـ‌همان گونه که در وصیت پیامبر خدا (ص) آمده است‌ـ و از اینجا شخصیت یمانی (ع) منحصر و محدود می‌گردد به اینکه مهدی اول (ع) از مهدیّین دوازده‌گانه (ع) می‌باشد. روایت‌های اهل بیت(ع)، نام، ویژگی‌ها و محل سکونت مهدی اول(ع) را به تفصیل بیان داشته‌اند، و اینکه اسم او احمد و کنیه‌اش عبدالله ـ‌یعنی اسرائیل‌ـ است؛ یعنی مردم به ناچار و بر خلاف میلشان، او را اسرائیلی می‌نامند. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: (نامم احمد است و من بنده‌ی خدا هستم. اسمم اسرائیل است؛ هر چه به او امر فرمود، مرا نیز امر کرد و هر چه او به او نمایاند، مرا نیز نمایانید) . مهدی اول(ع)، نخستین نفر از سیصد و سیزده تن است و او(ع) از بصره می‌باشد، در گونه‌ی راستش نشانه‌ای است، در سرش شوره دارد، بدنش مانند بدن موسی بن عمران (ع) می‌باشد و در پشتش ختم نبوّت است، وصیت رسول خدا(ص) در مورد او(ع) است، او (ع) پس از ائمه(ع) داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، و در ابتدای ظهورش جوان می‌باشد. پیامبر خدا(ص) فرموند: (... سپس در مورد جوانی سخن راند و فرمود: هنگامی که او را دیدید با او بیعت کنید زیرا او خلیفه‌ی مهدی است).([123]) از ابو عبد الله(ع) از پدرانش(ع) از امیر المؤمنین(ع) نقل شده است که فرمودند: (پيامبر خدا(ص) در شبی كه وفاتش بود به علي(ع) فرمودند: يا اباالحسن(ع)، صحيفه و دواتی حاضر كن. پيامبر خدا(ص) وصيّتش را املا فرمود تا به اين جا رسيد كه فرمود: يا علی(ع) پس از من دوازده امام (ع) خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدی، و تو ای علی، نخستينِ دوازده امامی و حدیث را ادامه می‌دهد تا اینکه می‌فرمایند: حسن خلافت را به پسرش م ح م د که حافظ دین آل محمد (ع) است بسپارد. اینان، دوازده امامند و پس از آنان دوازده مهدی هستند. پس هرگاه وفات مهدی رسد، باید امر خلافت را به پسرش، اولین مقرّبین (اولین مهدیین) بسپارد که برای او سه نام است: اسمی مانند اسم من و اسم پدرم عبد الله و احمد و اسم سوم مهدی است که او، اولین مؤمنان است).([124]) از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرموند: (از نسل ما بعد از قائم دوازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود).([125]) از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرموند: (از نسل ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان حسین(ع) خواهند بود).([126]) در این روایت قائم (ع) همان مهدی اوّل است نه امام مهدی(ع) چون بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی (ع) خواهند بود. امام باقر(ع) در وصف مهدی اول (ع) فرموده است: (.... داراى قرمزى صورت، چشم‌هاى گود، ابروهاى برجسته، فراخ و پهنى ميان دو شانه، در سرش شوره و درصورتش اثرى است، رحمت خدا بر موسی باد).([127]) و از امیرمؤمنان(ع) در خبری طولانی روایت شده است: (.... فرمود: آگاه باش كه اوّلین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال است....).([128]) و از امام صادق(ع) در خبری طولانی كه اصحاب قائم(ع) را نام برده است، روایت شده است: (.... و از بصره.... احمد....).([129]) و از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: (او ـ‌یعنی قائم‌ـ دو اسم دارد، اسمی مخفی و اسمی آشكار؛ اما اسمی كه پنهان می‌ماند احمد و اسمی كه آشكار می‌شود محمّد است)،([130]) و احمد، اسم مهدی اوّل و محمّد اسم امام مهدی(ع) است، همان طور كه از وصیت رسول خدا(ص) آشكار شده است. از امام باقر(ع) روایت شده است كه فرمود: (خداوند متعال گنجی در طالقان دارد كه نه از طلا است و نه از نقره؛ ‌دوازه هزار در خراسان که شعارشان «احمد احمد» است و رهبرى آنها را جوانى از بنى هاشم که سوار بر قاطرى خاکستری است و پيشانى‌بند قرمز رنگ دارد، بر عهده دارد. گویی به او مى‌نگرم كه فرات را مى‌گذرد و اگر شنيديد، به سوى او بشتابيد حتى اگر سینه خيز بر يخ و برف باشد)،([131]) و احمد، اسم مهدی اول می‌باشد. در کتاب ملاحم و الفتن: (گفت امیر غضب، نه از این است و نه از آن، اما صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنّی، که با فلانی بیعت کنید، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفه‌ی مهدی است).([132]) و در کتاب ملاحم و الفتن سید بن طاووس حسنی آمده است: (پس گِرد می‌آیند و چشم انتظار کسی می‌شوند که بیعتش کنند. پس در این بین ناگاه صدایی می‌شنوند که نه انسانی گفته است و نه جنّی، که بیعت کنید با فلانی، به اسمش که نه از این است و نه از آن، لیکن او خلیفه‌ی یمانی است).([133]) شیخ علی کورانی در کتاب معجم احادیث امام مهدی(ع) روایت کرده است: (مهدی نیست مگر از قریش و خلافتی نیست مگر در قریش، به جز آنکه او اصل و نسبی در یمن دارد)([134]) و از آنجا که مهدی اول(ع) از فرزندان امام مهدی(ع) است، به ناچار مقطوع النسب می‌باشد (نسبی ناشناخته و مبهم داشته باشد)؛ چرا که فرزندان امام مهدی(ع) گمنامند و اینها صفات یمانی منصور و صفات مهدی اول می‌باشد؛ زیرا اینها (در واقع) یک نفر هستند، همان طور که این مطلب پیش‌تر روشن گردید. و اگر بیش‌تر بخواهی اضافه می‌کنم که یمانی، بسترساز در زمان ظهور مقدس و جزو سیصد و سیزده نفر می‌باشد و پرچم را به امام مهدی(ع) تسلیم می‌کند، و مهدی اول (ع) نیز در زمان ظهور مقدس موجود است و نخستین مؤمن به امام مهدی(ع) در سرآغاز ظهور و پیش از قیام آن حضرت (ع) می‌باشد. بنابراین ناگزیر باید یکی از آنها بر دیگری حجّت باشد و از آنجا که ائمه(ع) و مهدیّین (ع) حجت‌های خدا بر جمیع خلق هستند و مهدی اول (ع) از آنها است، لذا او حجّت بر یمانی است؛ اگر این دو یکی نباشند. در نتیجه مهدی اول(ع)، فرمانده انقلابِ زمینه‌سازیِ ظهور است و از همین رو نقش یمانی، ثانوی و حتی دستیار فرمانده می‌باشد و این درست نیست چرا که یمانی، بسترساز اصلی و فرمانده حرکت ظهور مقدس می‌باشد و به ناچار لازم می‌آید که مهدی اول همان یمانی، و یمانی همان مهدی اول(ع) باشد. بر این اساس یمانی چنین است: (نامش احمد است، از بصره است، در گونه‌ی راستش نشانه و اثری است، در ابتدای ظهورش جوان است، در سرش شوره، پس از ائمه داناترین مردم به قرآن، تورات و انجیل است، مقطوع النسب می‌باشد، مُلقّب به مهدی است، او امام واجب الاطاعت از سوی خداوند است، بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او روی برگرداند و اگر کسی چنین کند از اهل آتش است، او به حق و راه مستقیم دعوت می‌کند و به سوی امام مهدی(ع) فرا می‌خواند و.... و....) و دارای تمام اوصاف و ویژگی‌های مهدی اول که در روایات محمد و آل محمد(ع) آمده است. به روایات کتاب‌های غیبت نعمانی، غیبت طوسی، اکمال الدین، بحار([135]) و دیگر کتب حدیث مراجعه نمایید. مطلب دیگری که باقی مانده این است که تمام پیروان یمانی از سیصد و سیزده صحابی امام(ع) یمانی هستند؛ از این جهت که آنها به فرمانده‌ی یمانی‌شان منتسب می‌باشند؛ از جمله‌ی ایشان یمانی صنعا و یمانی عراق می‌باشد. (كَلاَّ وَ الْقَمَرِ * وَ الليْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ * إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيراً لِلْبَشَرِ * لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ * كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ * إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ * فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ * وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ * فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ * كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ * بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَةً * كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ * كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ * فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ * وَ ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ))[136]) (آری، سوگند به ماه * و سوگند به شب، چون روی در رفتن آرد * و سوگند به صبح، چون پرده برافکند * که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است * ترساننده‌ای برای آدميان است * برای هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پِی رود * هر کس در گرو عملی است که انجام داده است * مگر اصحاب یمین * که در بهشت‌ها می‌پرسند * از گناهکاران * که چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟ * گويند: ما از نمازگزاران نبوديم، * و مسکین را طعام نمی‌دادیم، * و با آنان که سخن باطل می‌گفتند هم‌آواز می‌شديم، * و روز دین را دروغ می‌انگاشتيم، * تا یقینمان فرا رسيد * پس شفاعت شفاعت‌کنندگان سودشان نبخشيد * آنها را چه شده است که از اين پند، روی می‌گردانند؟ * گویا خرانِ وحشی‌اند * که از شير می‌گريزند * بلکه هر يک از ايشان می‌خواهد نامه‌هايی گشاده به او داده شود * به هیچ وجه، بلکه آنها از آخرت نمی‌ترسند * آری، که آن، اندرزی است * هر که خواهد، از آن پند گیرد * و پند نمی‌گيرند مگر اينکه خدا بخواهد؛ او شايسته‌ی آن است که از او بترسند، و او سزاوار مغفرت و آمرزش است). (وَ الْقَمَرِ) وصی، (وَ الليْلِ) دولت ستمگران است و (وَ الصُّبْحِ)سپیده دم امام مهدی (ع)و آغاز ظهور آن حضرت از طریق وصی‌اش می‌باشد؛ همانند ابتدای برآمدن خورشید؛ چرا که آن حضرت، خودِ خورشید است. (إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ) (که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است): یعنی قیامت صغری. ایام بزرگ الهی سه تا هستندکه عبارت‌اند از: قیامت صغری، رجعت و قیامت کبری.([137]) (نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ) (ترساننده‌ای برای آدميان است): یعنی بیم دهنده است و او، وصی و مهدی اول (یمانی) می‌باشد که امام مهدی(ع) او را برای بشارت و بیم دادن و ترسانیدن پیش از عذاب شدید می‌فرستد تا هر که خواهد پیشی جوید، پیشی جوید و هر که خواهد از همراهی با امام مهدی(ع) بازایستد، بازایستد.([138]) (كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ) (هر کس در گرو عملی است که انجام داده است): و این واضح است که هر انسانی بر عملش محاسبه می‌گردد (إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ) (مگر اصحاب یمین) و اینها که از حساب مستثنی هستند عبارتند از: مقرّبان، که سیصد و سیزده یار یمانیِ اصحاب امام مهدی(ع) می‌باشند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند. حق تعالی می‌فرماید: (فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ)([139]) (اما اگر از مقرّبان باشد * برای او است آسايش و روزی و بهشت پر نعمت)، (فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) (که در بهشت‌ها می‌پرسند * از گناهکاران * که چه چيز شما را به جهنم کشانيد؟ * گويند: ما از نمازگزاران نبوديم)؛ یعنی ما از پیروان ولیّ خدا و خلیفه‌ی او و وصی امام مهدی(ع) و مهدی اول (یمانی موعود)([140]) نبودیم. پس در خصوص یمانی: (بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند؛ هر کس چنین کند، اهل آتش (جهنم) است). خداوند مرا بس است و او نیکو حمایتگری است (حسبی الله و نعم الوکیل): امیرالمؤمنین علی(ع) به معاویه بن هند (لعنه الله) مبتلا شد و آن ملعون با جماعتی که فرق بین ناقه و شتر را نمی‌دانستند سراغ آن حضرت آمد، و امروز من مانند پدرم علی بن ابی‌طالب(ع) گرفتار شده‌ام ولی به هفتاد معاویه (لعنه الله) با قومی که فرق میان ناقه و شتر را نمی‌دانند از آنها پیروی می‌کنند و خداوند کسی است که در این مورد باید از او یاری خواست. به خدا سوگند، پیامبر خدا (ص) و پدرانم ائمه(ع) چیزی از موضوع مرا باقی نگذاشته‌اند مگر آنکه آن را بیان نموده باشند: آنها مرا با بیان جزئیات توصیف کرده‌اند، مرا نام برده‌اند، محل سکونتم را مشخص ساخته‌اند؛ و پس از این بیانات، دیگر در موضوع من پوشیدگی، و در حالت و وضعیت من شک و شبهه‌ای باقی نمانده است. امر من از روز روشن هم واضح‌تر است: من اولین مهدیّین و یمانی موعود هستم.

-پرسش 145: آیه‌ی «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ»

حق تعالی می‌فرماید: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)([141]) (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند). معنای مورد نظر از این آیه چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: به من رسیده است که عامه، این آیه را به صورت «تَکلمهم» قرائت می‌کنند یعنی «تجرحهم» (آنها را مجروح می‌سازد). حضرت(ع) فرمود: (خداوند با آنان در آتش جهنم سخن بگوید! این آیه نازل نشده مگر به صورت «تُكَلِّمُهُمْ» یعنی از کلام).([142]) و امام رضا(ع) در تفسیر آیه‌ی (أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ) (برایشان جنبده‌ای از زمین بیرون می آوریم که با آنان سخن بگوید) فرمود: «حضرت علی(ع) است».([143]) جنبنده، در این آیه انسان است؛ و روایاتی وجود دارد که بیان می‌دارد او علی بن ابی‌طالب (ع) است و این امر در رجعت صورت می گیرد. حضرت علی (ع) جنبنده‌ی زمین است([144]) که در رجعت با مردم سخن می‌گوید و مؤمن را از کافر به آیات الهی جدا می‌نماید. پیش از رجعت، قیام قائم(ع) قرار دارد و آن حضرت نیز (دابة تکلم الناس)([145]) (جنبنده‌ای که با مردم سخن می‌گوید) می‌باشد و با رؤیا و مکاشفه در بیداری، ضعف ایمان آنها به آیات حق الهی در ملکوت آسمان‌ها را به آنها می‌نمایاند و برایشان تبیین می‌نماید که مردم در طول مسیر انسانیت بر این زمین، غالباً به آیات ملکوتی خداوند یقین ندارند و به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان نمی‌آورند؛ چرا که آنها نگاه خود را به این زمین و به ماده محدود کرده‌اند و این منتهای دانش آنها بوده است که سراغ ماسوای آن نمی‌روند: (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی)([146]) (مُنتَهای دانش آنها همين است. پروردگار تو به آن کس که از طريق او گمراه می‌شود يا به راه هدايت می‌افتد داناتر است). در سوی دیگر، انبیا، اوصیا، رسولان(ع) و یاران و اصحاب آنها به آیات خدا ایمان می‌آورند. آنها به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان دارند و این خود یکی از راه‌های وحی خداوند سبحان و متعال می‌باشد که اگر آنها به این طریق ایمان نداشتند، پیامبر نمی‌بودند و از همین رو خداوند سبحان و متعال آنها را ستوده و فرموده است: (وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ)([147]) (ما ندايش داديم: ای ابراهيم! * رؤیا را تصدیق کردی و ما اینچنین نيکوکاران را پاداش می‌دهيم). می‌فرماید: (وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي‏ أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتينَ)([148]) (و مريم دختر عمران را که شرمگاه خويش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم و او کلمات پروردگارش و کتاب‌هايش را تصديق کرد و او از فرمان‌برداران بود). حق تعالی درباره‌ی رؤیا می‌فرمایند: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ)([149]) (با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی). بنابراین خداوند، حضرت ابراهیم (ع)را از آن رو که رؤیا را تصدیق کرده، می‌ستاید و مریم (ع) را نیز به همین دلیل مدح می‌گوید؛ چرا که او رؤیا را تصدیق کرده است. همچنین یوسف (ع) را ستوده؛ چون رؤیا را تصدیق و تأویل کرده است. حق تعالی می‌فرماید: (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في‏ سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ))[150]) (ای يوسف(ع)، ای مرد راست‌گوی! برای ما تعبير کن که هفت گاو فَربه را هفت گاو لاغر می‌خورند، و هفت خوشه‌ی سبز باشد و هفت خوشه‌ی خشک دیگر، که من نزد مردم بازگردم، باشد که آگاه گردند). ولی امروز می‌بینم که بیشتر مردم حقیقت رؤیا را و اینکه وحی از جانب خداوند سبحان و متعال است، منکر می شوند و این از آن رو است که نفس خبیث آنها، خداوند سبحان و متعال را انکار می‌کند و به او ایمان ندارد ولی آنها خود، نمی‌دانند. آنها در عالم ذَرّ، به خدا و به ولایت الهی کافر شدند و در دل‌های خود هرگز به هیچ ولیی از اولیای الهی اذعان و اعتراف ننمودند و فقط خداوند کاری کرده که آنها با زبان خود به بخشی از حق اقرار نمایند تا خداوند به این وسیله، از اولیای خود دفع شر نماید.([151]) رؤیا، راهی است که خداوند با آن، با همه‌ی بندگانش([152]) و با پیامبران و فرستادگانش، و با دوستان و دشمنانش، چه مؤمن و چه کافر سخن می‌گوید. خداوند به فرعون مصر که کافر بود، رؤیایی وحی کرد که حضرت یوسف(ع) با استفاده از آن، اقتصاد حکومت را بنیان نهاد: (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّي أَري‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني‏ في‏ رُءْيايَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ)([153]) (پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، خواب مرا تعبير کنيد، اگر تعبير خواب می‌دانيد!). خدا به حضرت محمد(ص) رؤیایی وحی فرمود که حضرت(ص) بوسیله آن دانست پس از او چه بر سر اهل بیتش می‌رود و به تسلّط بنی امیه که لعنت خدا بر آنها باد، بر امّتش پِی برد: (وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا)([154]) (و آنگاه که تو را گفتيم: پروردگارت بر همه‌ی مردم احاطه دارد و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود. ما مردم را می‌ترسانيم ولی تنها به کفر و سرکشي‌شان افزوده می‌گردد). خداوند سبحان و متعال خود را به عنوان شاهد نبوّت حضرت محمد(ص) برای کفّار عرضه نمود، اگر آنها از او گواهی طلب کنند. حال خداوند سبحان و متعال جز از طریق رؤیا برای کفّار گواهی می‌دهد؟ حق تعالی می‌فرماید: (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)([155]) (و کافران می‌گويند تو پيامبر نيستی. بگو: خدا و آن کس که علم کتاب نزد او است، برای شهادت ميان من و شما کافی است). حق تعالی می‌فرماید: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ) (چون سخن بر ایشان محقق گردد)، سخن (فرمانی) که مقرّر می‌گردد، خروج قائم(ع) که همان قیامت صغری می‌باشد([156]) (أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ)([157]) (برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند)؛ جنبنده، مهدی اول است([158]) که پیش از قائم(ع)، قیام می‌کند با مردم سخن می‌گوید و آنها را توبیخ می‌کند و کفر آنها به آیات ملکوتی خداوند (رؤیا و مکاشفه) و تمایلشان به ماده و شهوات و روی‌گردانی آنها از ملکوت آسمان‌ها را برایشان آشکار می‌سازد. حق تعالی می‌فرماید: (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ))[159]) (آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟). در روایات از معصومین(ع) وارد شده که (أَنَّهُ الْحَقُّ)(او حق است) یعنی قیام قائم و آیاتی که در آفاق و در وجود خودشان می‌بینند طبق آنچه از معصومین(ع) وارد شده‌ در آفاق، «فتنه‌ها و بلا از آسمان است» و در وجود خودشان «مسخ» می‌باش.([160]) همچنین نشانه‌هایی در آفاق ملکوتی یعنی در آفاق آسمان‌ها و در خودشان «رؤیا و مکاشفه» است؛ خداوند آیات ملکوتی خود را به آنها می‌نمایاند تا برایشان آشکار شود که او یعنی خروج قائم حق است و کسی که با آنها سخن می‌گوید: «مهدی اول از مهدیّین دوازده‌گانه» می‌باشد و این آیات و نشانه‌ها از علامت‌هایی است که با مهدی اول همراه است و برای مردم آشکار می‌سازد که او حقّی از جانب پروردگارشان است. این آیات در آفاق و در نفْس‌ها، همان‌هایی است که جنبنده‌ی زمین درباره‌ی آنها با مردم سخن می‌گوید و آنها را سرزنش می‌نماید؛ چرا که آنها به آن ایمان نمی‌آورند و اینها همان نشانها در ملکوت آسمان‌ها هستند که رؤیا و مکاشفه می‌باشند. در اینجا باید قدری درموضوع رؤیا تأمّل کنیم تا به اهمیت بسیار آن در نظر خداوند سبحان و متعال در قرآن، پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت پِی ببریم. ( در قرآن: خداوند سبحان و متعال، رؤیا را (أحسن القصص)([161]) (برترین سرگذشت‌ها) نام می‌نهد و رؤیای حضرت یوسف(ع) را بازگو می‌کند([162]) و تحقق آن را در زمین و در عالم واقع بیان می‌دارد. همچنین رؤیای زندانیان([163]) و تحقق یافتن آن در زندگی واقعی روزمره را برای ما و نیز رؤیای فرعون کافر([164]) و اعتماد یوسف پیامبر(ص) بر این رؤیا رادر حالی که او یک پیامبر است‌ و اینکه اقتصاد حکومت را بر مبنای این رؤیا بنیان‌گذاری می‌کند بازگو می‌نماید، و بر این اساس تحقق یافتن آن در زندگی روزمره را تبیین می‌نماید. قرآن همچنین وضعیت بلقیس ملکه‌ی سبا را حکایت می‌نماید و اینکه او از طریق رؤیا درمی‌یابد که سلیمان پیامبری بزرگوار است و رؤیا را باور داشته و در پایان ایمان می‌آورد: (قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ کِتابٌ کَريمٌ)([165]) (آن زن گفت: ای بزرگان، نامه‌ای گران‌قدر به سوی من افکنده شده). جز از طریق خدا و به وسیله‌ی رؤیا او از کجا دانست که این نامه‌ای گران‌مایه است؟ به این ترتیب هیچ گاه رؤیا از تمامی انبیای الهی، فرستادگان و اولیای خداوند سبحان و متعال جدا نبوده است. رؤیا نشانه‌ای عظیم از آیات خدا و راهی است که خداوند سبحان به وسیله‌ی آن با آنها سخن می‌گوید؛ آری، رؤیا سرآغاز وحی الهی است. ( اما پیامبر: برای رؤیا اهمیت بسیار زیادی قائل بود به گونه‌ای که هر روز پس از نماز صبح رو به اصحابش می‌کرد و از آنها می پرسید: )هل من مبشّرات؟ هل من رؤیا؟)([166]) (آیا بشارت‌دهنده‌هایی دارید؟ آیا رؤیایی دیده‌اید؟) و روزی که کسی از یارانش خبری از رؤیا به ایشان نمی‌داد، خطاب به آنها می‌فرمود: هم اکنون جبرئیل نزد من بود و می‌گفت: چگونه سراغ آنها برویم و به آنها رؤیا نشان دهیم، در حالی که چرک و آلودگی در ناخن‌های آنها است؟! پیامبر(ص) می‌فرماید: (هر کس مرا در خواب ببیند مرا دیده است زیرا شیطان نه به شکل من و نه به صورت یا یکی از اوصیای من متمثّل نمی‌گردد)([167]) و درباره‌ی رؤیا می‌فرمود و می‌فرمود و می‌فرمود.... به کتاب دارالسلام که چهار جلد است و مملو از روایات مربوط به رؤیا است مراجعه نمایید.([168]) پیامبر خدا(ص) رؤیا را به عنوان راه هدایت و ایمان تأیید فرموده است. آن حضرت ایمان خالد بن سعید بن العاص اموی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی آن حضرت دیده بود،([169]) و رؤیای یک یهودی که پیامبر خدا موسی(ع) را در خواب دیده بود و به او خبر داده بود که حق با حضرت محمد(ص) است تأیید نمود([170]) و پیامبر خدا(ص) تأیید فرمود که رؤیا حقی از جانب خداوند است و کلامی است که پروردگار سبحان به وسیله‌ی آن با بنده‌اش سخن می‌گوید.([171]) ( اما اهل بیت(ع)از آنها روایت شده: (هر کس ما را در خواب ببیند ما را دیده زیرا شیطان شبیه ما نمی‌شود).([172]) از آنها روایت شده است که رؤیا در آخر شب تکذیب نمی‌شود و محقق می‌گردد؛([173]) و اینکه در آخرالزمان رؤیا تکذیب نمی‌شود؛([174]) و در آخرالزمان دیدن مؤمن و رؤیایش باقی می‌ماند.([175]) امام حسین(ع) ایمان وهب نصرانی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی حضرت عیسی(ع)دیده بود تأیید فرمود. امام رضا(ع) نیز ایمان یکی از واقفیّه را به خاطر رؤیایی که دیده بود پذیرفت. آن شخص در خواب دید که امام رضا(ع) آمده و فرمود: به خدا سوگند تو به سوی حق بازخواهی گشت.([176]) اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، مطلب به درازا می‌کشد؛ ولی با کسی که خورشید را در وسط روز انکار می‌کند چه می‌توان کرد و برای کسی که در هنگام ظهر می‌گوید اکنون نیمه شب است چطور می‌توان استدلال نمود؟! چاره‌ای نداریم جز آنکه بگوییم: (إنا لله وإنا إليه راجعون، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، وسیعلم الذین ظلموا آل محمد ای منقلب ینقلبون) (همه از خداییم و به سوی خدا بازمی‌گردیم، و هیچ حرکت و هیچ نیرویی نیست مگر توسط خداوند والای بزرگوار، و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواند گشت). حق تعالی می‌فرماید: (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * أَلا إِنَّهُمْ في‏ مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحيطٌ)([177]) (آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟ * بدانید که آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند. بدانید که او بر هر چيزی احاطه دارد). اینکه آنها رؤیا را که یکی از آیات و نشانه‌های انفُسی (درونی) است انکار می‌کنند، فقط به این سبب است که از دیدار پروردگارشان در تردید می‌باشند؛ و الحمد لله وحده.

-پرسش 146: حق تعالی می‌فرماید «يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ»

معنای این سخن حق تعالی چیست: (يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ)([178]) (روزی که خدا فرستادگان را گِرد آورد و بپرسد که دعوت شما را چگونه پاسخ دادند؟ گويند: ما را هيچ دانشی نيست، که دانا به غيب تو هستی). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. از برید بن کناسی روایت شده است: از ابا جعفر(ع) درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ) (روزی که خدا فرستادگان را گرد آورد و بپرسد که دعوت شما را چگونه پاسخ دادند؟ گويند: ما را هيچ دانشی نيست، که دانا به غيب تو هستی) سوال کردم. ایشان(ع) پاسخ داد: (این آیه را تأویلی است؛ می‌فرماید چگونه اوصیای شما که پس از خود باقی گذاشتید را اجابت کردند؟ پاسخ می‌دهند ما بر آنچه پس از ما انجام دادند، علمی نداریم).([179])

-پرسش 147: آیا تمام قرآن از طریق جبرئیل(ع) نازل شده است؟

سید کمال حیدری می‌گوید: «برخی از آیات قرآن، از طریق جبرئیل(ع) بر پیامبر(ص) نازل نشده است؛ زیرا جبرئیل(ع) طاقت تحمّل سنگینی این آیات کریم را نداشته و پیامبر اعظم این آیات را به طور مستقیم از خداوند سبحان و متعال در معراج هنگامی که جبرئیل(ع) آن حضرت را در سدرة المنتهی ترک کرد گرفته است». آیا این مطلب صحیح است؟! خداوند پاداش نیکو به شما عطا فرماید! ابو مریم. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. قرآن، همان حجابی است که میان خداوند سبحان و متعال و حضرت محمد(ص) در نوسان است و در مرتبه‌ی شناخت حضرت محمد(ص) نسبت به قرآن، آن حضرت(ص) خودش حجاب می‌شود و او خود، قرآن می‌باشد و میان فنا در ذات الهی که چیزی باقی نمی‌ماند جز خدای واحد قهّار‌ و حالت بازگشت به من و انسانیّت، در نوسان است. پس حضرت محمد(ص) مخلوق اول می‌باشد: (قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ)([180]) (بگو: اگر خدای رحمان را فرزندی می‌بود، من نخستين پرستندگان می‌بودم). در این جایگاه و مرتبه کسی جز حضرت محمد(ص) قرآن را نمی‌شناسد حتی برترین خلق پس از او یعنی علی(ع)، فاطمه (ع) و ائمه(ع)، مهدیّین(ع)، پیامبران(ع) و مرسلین! چه برسد به فرشتگان مقرّب الهی که جبرئیل(ع) از جمله‌ی آنها می‌باشد. بنابراین جبرئیل (ع)در این جایگاه و حتی در پایین‌تر از آن، تاب و تحمّل شناخت یا به دست آوردن آیات قرآنی را ندارد؛ تا اینکه نوبت به نازل کردن و تجلّی آیات به او و فرشتگان مقرّب الهی برسد؛ که در این صورت آنچه خداوند در عوالمشان از آنچه آشکار و ظاهر نموده، برای آنها اراده فرموده تا بدانند، از قرآن خواهند دانست؛ که در این عوالم، قرآن، نور کلی در آسمان هفتم و مثال تفصیلی در آسمان‌های شش‌گانه می‌باشد. قرآنی که در دسترس ما هست، الفاظی است که نزدیک آن نور می‌باشد و مثالی است از معنایی که این الفاظ بر آن دلالت دارد، و ارواح کافر و فاقد یقین نمی‌توانند حتی به یک حرف از قرآن تکلّم کنند. آری، زبان برخی مردمان این حروف قرآنی را در این عالم ادا می‌کند هر چند در حقیقت کافر باشند ولی ارواح آنها قادر به نطق و سخن گفتن به این الفاظ قرآن نیست. به همین صورت جنّیان کافر حتی نمی‌توانند در این عالم به حروف قرآن آواز دهند؛ چرا که اجساد آنها لطیف و نزدیک به ارواح شان می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: (وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطينُ * وَ ما يَنْبَغي‏ لَهُمْ وَ ما يَسْتَطيعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ)([181]) (و اين قرآن را شياطين نازل نکرده‌اند * آنان نه در خورِ اين کارند و نه توان آن دارند * شياطين از شنيدن (وحی) معزول داشته شده‌اند). و نیز می‌فرماید: (لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (که جز پاکان بر آن دست نیازند)؛ یعنی ارواح آنها به حروف قرآن گویا نیست. اما جبرئیل(ع) به قدرت خداوند سبحان و متعال این توانایی را دارد که به حروف قرآن نطق کند و آنها را در این عالم به حضرت محمد(ص) منتقل نماید؛ یعنی به روح حضرت محمد(ص) که در این عالم بدن آن حضرت را تدبیر می‌کند. اما در مورد حقیقتِ قرآن که در ابتدای سخن به آن اشاره نمودم، جبرئیل(ع) قادر به تحمّل آن نیست؛ بلکه این حضرت محمد(ص) است که آن را از خداوند سبحان و متعال برمی‌گیرد. آنچه باقی می‌ماند این است که بدانی جبرئیل (ع) قرآن را از حضرت محمد(ص) در ملأ اعلی به حضرت محمد(ص) در این عالم منتقل می‌کند؛ پس کسی که قرآن را از خداوند سبحان و متعال دریافت می‌دارد فقط حضرت محمد(ص) است و حتی آن حضرت(ص) تمام کتاب‌های آسمانی و رسالت‌ها را از خدا دریافت می‌کند و جبرئیل(ع) از آن حضرت دریافت و منتقل می‌نماید. برای اینکه مطلب برای شما بیش‌تر روشن شود مثالی می زنم: مَثَل جبرئیل(ع) مانند یک سلول عصبی است که سیگنال‌های نوری و الکترونیکی را از مغز به دیگر اعضای بدن انسان مانند پاها می‌رساند و حضرت محمد(ص) همانند بدن انسان می‌باشد. پس آن حضرت همان خلق، و همان هستی، و او تمام عوالم مخلوق می‌باشد. حضرت محمد(ص) الف و یا است، او اول و آخر است و او ظاهر و باطن در خلق است؛ و تعالی الله سبحانه رب العالمین. امیدوارم از آنچه گذشت دریافته باشی که: جبرئیل(ع) به واسطه‌ی حضرت محمد(ص) قرآن را از خداوند سبحان به حضرت محمد(ص) منتقل می‌سازد و جبرئیل(ع) حقیقت تمام و کمال قرآنِ نزد حضرت محمد(ص) را از خداوند به آن حضرت نمی‌برد؛ بلکه محمد(ص) آن را از خداوند سبحان و متعال دریافت کرده است؛ و اینکه جبرئیل(ع) تمام قرآن موجود در دسترس شما را از خدا برای حضرت محمد(ص) نقل نموده است و در قرآن آیه‌ای وجود ندارد مگر آنکه جبرئیل آن را برای حضرت محمد(ص) نقل کرده باشد. در قرآن آیه‌ای هست که نشان می‌دهد ناقل تمام آن جبرئیل(ع) می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَريمٍ * ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَکينٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ * وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ * وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ * وَ ما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ * وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجيمٍ * فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمينَ)([182]) (که اين سخنِ فرستاده‌ای بزرگوار است * نيرومند، در نزد خداوند عرش، صاحب مکانت * مُطاع و امين است * و يار شما ديوانه نيست * هر آينه او را در افق روشن ديده است * و آنچه را از غيب به او گويند دريغ نمی‌دارد * و آن سخن، سخن شيطان رجيم نيست * پس به کجا می‌رويد؟ * اين کتاب چیزی نیست جز پندی برای جهانيان). (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَريمٍ) (که اين سخن فرستاده‌ای بزرگوار است)؛ یعنی قرآن، و فرستاده‌ی بزرگوار، جبرئیل(ع) می‌باشد.

-پرسش 148: دلیل قرآنی بر حرمت امامت زن.

دلیل قرآنی که حرمت امامت زن را تصریح می‌کند چیست؟ خواه نمازگزاران مرد، زن یا مختلط باشند. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. امامت زن فقط هنگامی جایز است که نمازگزاران فقط زن باشند، و امامت زن برای نمازگزارن مرد جایز نیست؛ و به همین صورت اگر مأموم‌ها زن و مرد باشند. حق تعالی می‌فرماید: (لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ)([183]) (مردان را بر زنان مرتبتی است)؛ «مرتبت» یعنی «امامت عامّه» و نیز خاصّه در نماز؛ خواه نماز جمعه، جماعت ، عید، آیات و یا سایر موارد باشد.

-پرسش 149: حق تعالی می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ»

معنای این آیات چیست؟ (إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً * إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً * فَأُولئِکَ عَسَي اللهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُوراً)([184]) (کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها می‌پرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبون‌گشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است * مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چاره‌ای نيابند و به هيچ جا راه نبرند * باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. (إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً)([185]) (کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می‌ستانند در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند، از آنها می‌پرسند: در چه کاری بوديد؟ گويند: ما در روی زمين مردمی بوديم مستضعف و زبون‌گشته. گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مأوی و جایگاه اينان جهنم است و چه بد سرانجامی است). (ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ) (در حالی که بر خويشتن ستم کرده بودند): به دلیل عمل نکردن همراه با ولیّ خدا. اینها ایمان به ولیّ خدا را اظهار می‌کنند و ادعای ایمان به ولایت دارند ولی بدون عذر واقعی، در عمل کوتاهی می‌ورزند و این فقط به خاطر نفاقی است که دل‌هاشان در خود نهفته دارند و آنها اینگونه می‌گویند که ما (مُسْتَضْعَفِينَ فِى ٱلْأَرْضِ) (ما در روی زمين مردمی مستضعف و زبون‌گشته) هستیم؛ ولی استضعاف آنها واقعی نیست، بلکه آنها با حُب دنیا و تمایل به آن، و نیز حُب زندگی و ترس از مرگ، خود را زبون و مستضعف نموده‌اند؛ چرا که اگر ایمان آنها واقعی می‌بود، اقدام به عمل همراه با ولیّ خدا می‌کردند؛ حتی اگر در معرض خطرات قرار می‌گرفتند. (أَرْضُ ٱللهِ وَاسِعَةً) (زمين خدا پهناور است): ولیّ خدا و دانش فراگیر او همان زمین پهناور خداوند است.([186]) (تُهاجِرُوا فيها) (که در آن مهاجرت کنيد): تا به سوی خدا در ولیّ خدا مهاجرت کنید. (إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً)(مگر مردان و زنان و کودکان ناتوانی که هيچ چاره‌ای نيابند و به هيچ جا راه نبرند): یعنی کسانی که توانایی آن را ندارند که برای خلاص شدن از زندان دنیوی چاره‌ای بیندیشند و به هیچ راهی برای سعی و تلاش همراه با ولیّ خدا هدایت نمی‌شوند؛ اینان گرفتار شرایط شده‌اند. مَردِ از کار افتاده یا زن یا کودک به دلیل شرایط ویژه‌‌ای که دارند نمی‌توانند در مسیر عمل گام بردارند. آنها به ولیّ خدا ایمان می‌آورند اما کار با ولیّ خدا و یاری رسانیدن به او را ترک می‌گویند. عذر اینها نیز پذیرفتنی نیست؛ چرا که هر یک از آنها می‌تواند به مقداری که در توان دارد انجام وظیفه نماید، اما اینکه کسی «افسار را بر پشت کوهان بیندازد» (یعنی کار و تلاش را رها کند)، کوتاهی با ولیّ خداوند و در نتیجه کوتاهی در آنچه خداوند به آن امر فرموده است، می‌باشد. (فَأُولئِکَ عَسَي اللهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُوراً) (باشد که خدا عفوشان کند که خداوند عفو کننده و آمرزنده است). (فَأُولئِکَ عَسَي....) (باشد که....): آنها مستحق عقاب هستند و عفو و آمرزش از برای کسانی از آنها است که مشرک نگشته‌اند. آنها بر ولایت‌اند ولی وظیفه‌شان را به انجام نرسانیده‌اند. پس آمرزش برای کسی است که در انجام وظیفه کوتاهی کرده است. اما ترک گفتن ولایت ولیّ خدا یا پذیرفتن ولایت غیرِ او، شرک است و شرک آمرزیده نمی‌شود. (وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً کَثيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللهِ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً)([187]) (آن کس که در راه خدا مهاجرت کند، روی زمين برخورداری‌های بسيار و گشايش‌ها خواهد يافت و هر کس که از خانه‌ی خويش بيرون آيد تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دريابد، مزدش بر عهده‌ی خداوند است، و خداوند آمرزنده و مهربان است). (وَ مَنْ يُهاجِرْ في‏ سَبيلِ اللهِ) (آن کس که در راه خدا مهاجرت کند): ولیّ خدا همان سبیل خدا است؛ کسی که با او به سوی خدا مهاجرت کند، گشایش و عطایی عظیم می‌یابد، و خداوند به او همچون پیامبران(ع) و فرستادگان عطا می‌فرماید؛ همانند مالک اشتر که صدها کیلومتر دورتر از علی بن ابی طالب(ع) بود ولی شبانگاه می‌نشست و گریه می‌کرد یارانش از او علت را می‌پرسیدند و او می‌گفت: می‌گریم زیرا مناجات علی(ع) را می‌شنوم. آری، برای مالک در ملکوت آسمان‌ها گشوده شد، همان طور که برای انبیا و مرسلین گشوده شده بود. (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ) (و هر کس که از خانه‌ی خويش بيرون آيد): خانه‌اش یعنی جسمش؛ یعنی کسی که از جسمش خارج شود. مرگ بر دو نوع است: 1- نوع ناپسند و مذمومِ مرگ؛ مرگی است که در آن، با پیروی از هوا و هوس، پرستش من، عشق به دنیا، دوستی با دشمن خدا و دشمنی با ولیّ خدا و به خود بستن مقام او ـ‌همان گونه که علمای بی‌عمل چنین می‌کنند بدن را تابوت روح می‌گرداند. امیر المؤمنین علی بن ابی‌ طالب(ع) می‌فرماید: و ديگرى كه او را عالِم (دانشمند) نامند امّا از دانش بى‌‏بهره است، دسته‌ای از نادانى‌ها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، دام‏‌هايى از طناب‏‌هاى غرور و گفته‏‌هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته‌‏هاى خود تطبيق مى‌دهد، و حق را به هوس‏هاى خود تفسير مى‌‏كند.مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى‌سازد، و جرایم بزرگ را سبُک جلوه مى‌دهد. ادّعا مى‌‏كند از ارتكاب به شُبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مى‌‏خورد. مى‌گويد از بدعت‏ها دورم، ولى در آنها غرقه گشته است. چهره‌ی ظاهر او چهره‌ی انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمى‌شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى‌‏داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده‌اى است در ميان زندگان. به كجا مى‌رويد؟! چرا از حق منحرف مى‌‏شويد؟! پرچم‌‏هاى حق برافراشته و نشانه‌‏هاى آن آشكار است. با اينكه چراغ‌هاى هدايت روشنگر راهند، همچون گمراهان به كجا مى‌رويد؟! چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شما است؟! در حالی که آنها زمامداران حق و يقين‌اند! پيشوايان دين، زبان‏هاى راستى و راستگويان‌اند! پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم بريد. ای مردم از خاتم النبیین(ص) عبرت گیرید و بدانید که می‌میرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمی‌دانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیشتر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید و آن شخص، من هستم. مگر من در ميان شما براساس ثِقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثِقل اصغر (عترت پیامبر) را در ميان شما باقى نگذاردم؟! مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟! مگر پيراهن عافيت را با عدل خود بر اندام شما نپوشانیدم و نيكى‌‏ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم؟! پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفایش را مشاهده نمى‌كند، و فكرتان توانايى تاختن در آن را ندارد، به كار نگيريد، تا آنكه برخى از شما گمان مى‌‏برند كه دنيا به كام بنى اميّه شد، و همه‌ی خوبى‏ ها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه‌ی خود سيراب كرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت. كسانى كه چنين مى‌انديشند دروغ‌گویند؛ چرا که سهم بنى اميّه تنها جرعه‏اى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مى‏مكند سپس همه‌ی آنچه را كه نوشيدند بيرون مى ‏ريزند.([188]) 2- نوع ممدوح و پسندیده‌ی مرگ؛ که همان ارتقای روح از جسد می‌باشد. پیامبر خدا(ص) فرمود: )هر کس بخواهد به مرده‌ای که بر زمین راه می‌روند بنگرد، به علی بن ابی طالب (ع) نگاه کند) حضرت علی(ع) نیز فرمود: )إنّما کنت جاراً جاورکم بدني اياماً)([189]) (من فقط همسایه‌ای بودم، که چند روزی بدنم در کنار شما زیست)؛ یعنی روح او به ملأ اعلی تعلّق داشت. آری کسی که با این مرگِ پسندیده می‌میرد، زنده است حتی اگر جسمش مرده باشد. سخن رسول خدا(ص) در کلام امیر المؤمنین(ع) چنین می‌گوید: «ای مردم از خاتم النبیین(ص) عبرت گیرید و بدانید که می‌میرد آنکه از ما بمیرد اما مرده نیست، و فرسوده خواهد شد آنکه از ما فرسوده شود در حالی که فرسوده نیست، پس آنچه را نمی‌دانید بر زبان نرانید؛ چرا که بیش‌تر حق در آن چیزی است که شما نمی‌شناسید و بر آنکه حجتی ندارید معذور بدارید». (ثُمَّ يُدْرِكْهُ ٱلْمَوْتُ) (آنگاه مرگ او را دريابد): یعنی روح او به سوی خدا مهاجرت کند و بدنش را ترک نماید؛ روح او در زمین پهناور خدا مهاجرت نماید و در راه خدا هجرت کند یا می‌توان گفت: با ولیّ خدا به سوی خدا مهاجرت کرده است. (فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُۥ عَلَى ٱللهِ) (مزدش بر عهده‌ی خداوند است): چرا که او به سوی خدا هجرت کرده، پس پاداشش با کسی است که به سویش مهاجرت کرده است.

-پرسش 150: آیه‌ی «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ»

خدای متعال می‌فرماید: (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)([190]) (بگو: ای بندگان من که به زيان خويش اسراف کرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد زيرا خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد؛ او آمرزنده و مهربان است) و نیز می‌فرماید: (يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ)([191]) (ای قوم ما، اين دعوت‌کننده‌ی به خدا را پاسخ گوييد و به او ايمان بياوريد تا خدا از گناهانتان بيامرزد و شما را از عذابی دردآور در امان دارد). آیه‌ی اول وعده‌ی غفران همه‌ی گناهان را می‌دهد و دومی، برخی گناهان را. چطور می‌توان این دو آیه را با یکدیگر جمع کرد؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. گناهانی که بین شما و بندگان است بخشیده نمی‌شود مگر با اعاده‌ی حقوق به صاحبان آنها و بری کردن ذمّه از ایشان. این یک قانون کلّی است که: (يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ) (خدا از گناهان‌تان بیامرزد)؛ یعنی خداوند گناهانی را که بین خودتان و او است می‌بخشد، اما برای بخشش گناه مربوط به بندگان، چاره‌ای جز به دست آوردن برائت ذمّه و اعاده‌ی حقوق به صاحبان آنها نیست. در دعای روز دوشنبه که منسوب به امام زین العابدین(ع) است آمده: .... وَأَسْأَلُكَ فِي مَظالِمِ عِبادِكَ عِنْدِي، فَأَيُّما عَبْد مِنْ عَبِيدِكَ، أَوْ أَمَة مِنْ إمآئِكَ، كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلَمَةٌ ظَلَمْتُها إيَّاهُ فِي نَفْسِهِ، أَوْ فِي عِرْضِهِ، أَوْ فِي مالِهِ، أَوْ فِي أَهْلِهِ وَوَلَدِهِ، أَوْ غَيْبَةٌ اغْتَبْتَهُ بِها، أَوْ تَحامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْل أَوْ هَوَىً، أَوْ أَنَفَة، أَوْ حَمِيَّة، أَوْ رِيآء، أَوْ عَصَبِيَّة غائِباً كانَ أَوْ شاهِداً، وَحَيّاً كانَ أَوْ مَيِّتاً، فَقَصُرَتْ يَدِي، وَضاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّها إلَيْهِ، وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ. فَأَسْأَلُكَ يا مَنْ يَمْلِكُ الْحاجاتِ، وَهِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ، وَمُسْرِعَةٌ إلى إرادَتِهِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَأَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِما شِئْتَ، وَتَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً، إنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ، وَلا تَضُرُّكَ المَوْهِبَةُ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.([192]) ... و ادای حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست می‌نمایم، پس هر بنده‌ای از بندگانت و هر کنیزی از کنیزانت که او را نزد من حقی پایمال شده باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال یا خانواده‌اش یا فرزندش ستم روا داشته‌ام یا غیبتی از او کرده‌ام یا به میل خود یا خواهش دل یا تکبّر یا غضب یا خودنمایی یا تعصّب بر او باری نهاده‌ام، این بنده یا کنیزت غایب باشد یا حاضر، زنده باشد یا مرده، و دستم کوتاه شده و وسعم نمی‌رسد از پرداخت آن حق یا طلب حلالیّت از او، از تو می‌خواهم ای کسی که رفع نیازها در اختیار او است، و آن حاجات در مقابل مشیّت او اجابت‌پذیر و به جانب اراده‌اش شتابانند که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و آن بنده را که بر او ستمی کرده‌ام هر گونه که خواهی از من راضی گردانی و از جانب خود مرا رحمت عطا فرمایی، چرا که آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند، ای مهربان‌ترین مهربانان! یعنی خدای سبحان گناهانی که بین شما و بندگان است را با دعا و توسّل به درگاه او می‌آمرزد، به این صورت که او حقوق را به صاحبان آنها برمی‌گرداند (اگر وسعم نرسد و دستم کوتاه شده باشد) و این یک قانون ویژه و خاص است: (و با او همه‌ی گناهان آمرزیده می‌شود). در اینجا راه آسانی برای بخشایش همه‌ی گناهان وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید: (مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)([193]) (کيست که به خدا قرض نیکو دهد تا خدا بر آن چند برابر بيفزايد؟ خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد و شما به سوی او بازمی‌گرديد). از اهل بیت(ع) روایت شده است که این آیه (درباره صله‌ی امام) است و همچنین از آنها(ع) روایت شده است که: (درباره صله‌ی رحم است و منظور از رحم، به طور خاص رَحِم آل محمد می‌باشد). خدای سبحان از صله‌ی امام به عنوان قرض دادن به خودش یاد کرده و این خداوند است که این بدهی را می‌پردازد. صله‌ی امام صورت‌های مختلفی دارد، از جمله: صله‌ی با مال، صله‌ی با کار کردن به همراه او، و صله‌ی جهاد در پیشگاه او با زبان و شمشیر (گفتار و عمل) برای اثبات حق امام(ع) . تأکید می‌کنم که کار کردن با امام برتر از دادن مال به او است زیرا کار کردن، جسم آدمی را به مشقّت می‌اندازد و اگر در پیشگاه امام با زبان و شمشیر جهاد کند، چه بسا به از بین رفتن جسمش منجر شود. بنابراین چه رحمت عظیمی است که حجّت بین مردم (ظاهر) باشد؛ چرا که باب عظیمی گشوده می‌شود؛ بابی که انسان با صله‌ی امام(ع) ، به خداوند قرض می‌دهد و روز قیامت در پیشگاه خدا می‌ایستد و خداوند این قرض را تمام و کمال به او بازمی‌گرداند و اگر این بنده به تعداد شن‌های بیابان با خود گناه آورده باشد، برای او بخشیده می‌شود؛ از برای او نزد خداوندِ دیّان یوم الدّین، قرضی است و خدا در مقابل اندک و ناچیز، بسیار عطا می‌نماید (یعطی الکثیر بالقلیل) و عطای او بی‌شمار است. خداوند تمام بدهی‌های این بنده و تمام حقوقی که از بندگان بر گردن او بوده است را تسویه می‌کند و بی‌حساب به بهشت واردش می‌نماید.

-پرسش 151: آیه‌ی «قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا . أَلَّا تَتَّبِعَنِ»

حق تعالی می‌فرماید: (قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي)([194]) (گفت: ای هارون! چه چیزی مانعت شد هنگامی که ديدی گمراه می‌شوند، * چرا از من پیروی نکردی؟ آيا از فرمان من سرپيچی کرده بودی؟) و در سوره‌ی اعراف: (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)([195]) (چون موسی خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من، چه بد جانشينانی بوديد؛ چرا بر فرمان پروردگار خود پيشی گرفتيد؟! و الواح را بر زمين افکند و سرِ برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد. هارون گفت: ای پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند، مرا دشمن‌کام مکن و در شمارِ ستم‌کارانم مياور!). سوال: آیا هارون(ع) با فرمان موسی(ع) مخالفت کرده بود که موسی(ع) اینگونه با خشم به سراغ برادرش می‌رود و با چنین خشونتی با او برخورد می‌کند؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. هارون(ع) پیامبر و وصیّ حضرت موسی(ع) بود و هر دو معصوم بودند. موسی(ع) بر قوم خود که گمراه و پیرو سامری شدند خشم گرفته بود و بر کسانی که با هارون(ع) بر حق استوار مانده بودند خشمگین نشد. اما آیه‌ی (وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ)([196]) (و سرِ برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد) و آیه‌ی (قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي * قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي‏ وَ لا بِرَأْسي‏ إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي‏)([197]) (گفت: ای هارون! چه چیزی مانعت شد هنگامی که ديدی گمراه می‌شوند، * چرا از من پیروی نکردی؟ آيا از فرمان من سرپيچی کرده بودی؟ * گفت: ای پسر مادرم! نه ريش مرا بگیر و نه سرم را! ترسيدم بگويی: ميان بنی اسرائيل جدايی افکندی و گفتار مرا رعايت نکردی). (سَر) در هر دو آیه یعنی افکار و اندیشه‌ها، و (ریش) هم به معنای دین و تقوا می‌باشد. پس گرفتن سر و ریش هارون توسط موسی(ع) یعنی بحث و مناقشه با او و خواستن راه حل برای درمان و رویارویی با این فتنه است. حضرت موسی(ع) می‌خواست به بنی اسرائیل نشان دهد که رفتار و برخورد هارون(ع) با این فتنه در آن مرحله درست بوده است؛ چرا که او تقیّه را به کار گرفته بود (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي) (اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند) تا موسی(ع) بازگردد. بنابراین راه حل عبارت بود از ریشه کن کردن فتنه و نابود ساختن سامریِ پیشوای گمراهی. طبیعتاً تقیه در اینجا، عقب نشینی منفی از رویارویی نیست بلکه عقب نشینی ایجابی می‌باشد؛ چرا که هارون برآورد کرده بود که بازگشت موسی(ع) بسیار نزدیک است و از چند روز فراتر نمی‌رود. علاوه بر این، رویارویی با گمراهان در حضور موسی(ع) خسارت‌های کمتری به دنبال دارد؛ زیرا در آن صورت بسیاری از پیروان سامری دست از گمراهی خویش می‌کشیدند؛ چون آنها به موسی(ع) اعتقاد داشتند: (إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ‏) (ترسيدم که بگويی: ميان بنی اسرائيل جدايی افکندی). با وجود تمام این دلایلی که از موسی(ع) هنگامی که با هارون(ع) بحث می‌کند در برابر دیدگان قرار دارد، یهود تا به امروز هارون(ع) را به اینکه باعث گوساله‌پرست شدن قوم شد، متهم می‌کنند و در توراتی که در دسترس قرار دارد متن‌های تحریف شده‌ای وجود دارد که به این معنای باطل اشاره می‌نماید.([198])

-پرسش 152: آیه‌ی «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي....» (و هر کس که از ياد من روی گرداند....)

حق تعالی می‌فرماید: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى)([199]) (و هر کس که از ياد من روی گرداند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم) و نیز می‌فرماید: (وَ مَنْ کانَ في‏ هذِهِ أَعْمي‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي‏ وَ أَضَلُّ سَبيلاً)([200]) (و هر که در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است). این دو آیه با یکدیگر چه فرقی دارند؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. کور بودن در هر دو آیه، کوری بصیرت است و نه کوری چشم. آیه‌ی (وَ مَنْ کانَ في‏ هذِهِ أَعْمي‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي‏ وَ أَضَلُّ سَبيلاً) (و هر که در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است) یعنی کسی که نظرش به این عالم جسمانی باشد و از ملکوت خداوند سبحان و متعال غافل باشد، نشانه‌های ملکوتی خدا از قبیل رؤیا و مکاشفه را تصدیق نمی‌کند و به آنها متعقد نمی‌باشد و حتی برای ارتقای روحش در ملکوت آسمان‌ها تلاشی نخواهد کرد. منتهای دانش چنین کسی همین زندگی دنیوی است؛ پس او از بصیرت نابینا است؛ چرا که حق را نمی‌بیند حتی اگر به سان خورشید در وسط روز باشد! اما این سخن حق تعالی (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى) (و هر کس که از ياد من روی گرداند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم) درباره‌ی کسی است که به ملکوت آسمان‌ها صعود کرده و چیزهایی می‌بیند که مردم نمی‌بینند؛ یعنی بصیرتش گشوده است ولی هنگامی که ولیّ خدا مبعوث شود، از روی حسادت به او ایمان نمی‌آورد، همان طور که بلعم بن باعورا اینگونه بود. او تحت عرش را می‌دید ولی از روی حسادت، به حضرت موسی(ع) ایمان نیاورد و به سوی ستمگران متمایل شد. حق تعالی می‌فرماید: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ)([201]) (خبر آن مرد را برايشان بخوان که آيات خويش را به او عطا کرده بوديم و او از آن علم عاری گشت و شيطان در پِی‌اش افتاد و در زمره‌ی گمراهان درآمد) و آیاتی که پس از این آیه وجود دارند، این معنا را روشن می‌سازد: (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ کُنْتُ بَصيراً * قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ کَذلِکَ الْيَوْمَ تُنْسي)([202]) (گويد: ای پروردگار من! چرا مرا نابينا محشور کردی و حال آنکه من بينا بودم؟! * گويد: همچنان که آیات و نشانه‌های ما بر تو آمد و تو فراموش‌شان کردی، به همین صورت امروز، فراموش می‌شوی).

-پرسش 153: آیا بر ابلیس (لع) به خاطر سجده نکردن گناهی وارد است؟

اگر گناه ابلیس (لعنه الله) سجده نکردن بر حضرت آدم (ع) بود، خطاب آیه به فرشتگان است و نه جن! آیا می‌توانیم بگوییم که آن آیه، حجّت و دلیلی برای او می‌باشد و فرمان سجده کردن خطاب به فرشتگان بوده و نه جن؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. ابلیس (لعنه الله) بر حسب اصل وجودش از جن است([203]) ولی او در نتیجه‌ی ارتقا یافتن به آن مرحله‌ای که فرمان سجده‌گزاری به فرشتگان رسید، جزو فرشتگان محسوب می‌شد؛ بنابراین فرمان به فرشتگان او را هم شامل می‌شد به این اعتبار که او در آن مرحله در شمارِ فرشتگان بوده است. جنّیان، مکلّف آفریده شده‌اند؛ اگر خدا را اطاعت کنند به جایگاه فرشتگان ارتقا می‌یابند و از جمله‌ی فرشتگان می‌گردند. فطرت انسان‌ها برتر از آنها است؛ زیرا اگر خداوند سبحان و متعال را اطاعت کنند تا آنجا ارتقا پیدا می‌کنند که انسان وجه الله و ید الله می‌شود،([204]) همان طور که وضعیت خلفا و جانشینان خداوند در زمینش اینگونه است.([205]) پس انسان اگر خدا را اطاعت کند، به مرتبه‌ای والاتر از مرتبه‌ی فرشتگان ارتقا می‌یابد.

-پرسش 154: پاداش ابلیس (لعنه الله) که مدتی طولانی خدا را عبادت می‌کرد، چیست؟

بر مبنای عدالت‌ورزی، اگر اجیر گنهکار باشد به مقدار کارش به او مزد داده و به خاطر گناهش عِتاب می‌شود. ابلیس (لعنه الله) مدت زمانی طولانی خدا را عبادت کرد و از امیر المؤمنین در نهج البلاغه آمده است که ابلیس دو رکعت نماز در شش هزار سال خواند و سپس گناه کرد.([206]) آیا عبادت او بر باد رفت و هیچ پاداشی نصیب او نمی‌شود؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. به او پاداش داده شد (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ)([207]) (گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که دوباره زنده می‌شوند مهلت ده). آیا این مهلت دادن به او و توان و نیرویی که در این مدت طولانی به وی داده شده است، پاداشی مکفی نیست؟! در ضمن این در صورتی است که اجیر چیزی را بدهد که مال خودش باشد ولی اگر کارگزار با حول و قوّه‌ی الهی عمل کند دیگر اجیر نیست و براساس عدالت مستحق دریافت هیچ پاداشی نمی‌باشد. آیا کسی که مال ترا به خودت بدهد، شایسته‌ی پاداشی است؟!

-پرسش 155: حق تعالی می‌فرماید: «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» (سوگند به انجير و زيتون)

معنای این فرمایش حق تعالی چیست؟ (وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ * وَطُورِ سِينِينَ * وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ * فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ * أَلَيْسَ اللهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ)([208]) (سوگند به انجير و زيتون * سوگند به طور سینین * سوگند به اين شهر ايمن * که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم * مگر آنان که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند که پاداشی بی‌پايان دارند * پس چيست که با اين حال تو را به تکذيب روز دین وامی‌دارد؟ * آيا خداوند برترین حکم‌کنندگان نيست؟). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. (وَالتِّينِ) حضرت فاطمه(ع) و (وَالزَّيْتُونِ) حضرت علی (ع) است؛ و او همان است که نزدیک است روغنش روشنی بخشد هر چند آتش به آن نرسیده باشد: (يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ)([209]) (روغنش نزدیک است روشنی بخشد هر چند آتشی به آن نرسيده باشد). (وَطُورِ سِينِينَ) وادی السلام در نجف است؛ چرا که فرشتگان طور سینا را به این مکان منتقل کرده‌اند. (وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ) پیامبر خدا حضرت محمد(ص) است. (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ) (که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم): مخلوق اول عبارت است از حقیقت انسان، آنگاه که به بالاترین مرتبه‌ی علیین ارتقا یابد. مخلوق دوم عبارت است از حقیقت انسان، هنگامی که خویشتن را به اسفل السافلین (فروترینِ فروتران) تنزل درجه دهد. اولی، همان عقل یا حضرت محمد(ص) است و دومی جهل یا همان دومی است که هر دو انسان می‌باشند و از همین رو حق تعالی می‌فرماید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ) (که ما آدمی را در نيکوترین اعتدال بيافريديم * سپس او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانيديم)؛ یعنی ما انسان را بیافریدیم و بالاترین درجه‌ی ارتقا و همچنین پایین‌ترین مراتب سقوط را برای او قرار دادیم. ابو عبد الله(ع) می‌فرماید: (خداوند عزّ و جل عقل را آفرید، و او اولین مخلوق از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو؛ و او پشت کرد. سپس فرمود: پیش آی؛ پس او پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم آفریدم و بر تمامی مخلوقاتم برتری دادم. می‌فرماید: سپس جهل را از دریای شور تشنگی پدید آورد و به او فرمود: برو؛ پس او پشت کرد. سپس به او فرمود: پیش آی؛ و او پیش نیامد. پس به او فرمود: تکبّر کردی؛ و لعنتش نمود).([210]) کسی که فرشتگان مقرّب را تعلیم داد عقل اول بود که او همان حضرت محمد(ص) یا انسان می‌باشد([211])؛ و آن کس که سقوط کرد ابلیس لعنه الله بود؛ و به علاوه یک انسان او را به گمراهی کشاند که او همان دومی یا جهل بود. این سخن ابلیس لعنه الله است که می‌گوید: (قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)([212]) (گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم)؛ یعنی با کسی که مرا به وسیله‌ی او گمراه ساختی. (فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ * أَلَيْسَ اللهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ) (پس چيست که با اين حال تو را به تکذيب روز دین وامی‌دارد؟ * آيا خداوند برترین حکم‌کنندگان نيست؟): نکته‌ی آخر اینکه انجیر و زیتون در زمان امام مهدی(ع)، مصادیق دیگری دارند و شهر امن، امام مهدی(ع) است. حق تعالی می‌فرماید: (وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ)([213]) (و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است). خداوند متعال می‌فرماید: (اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)([214]) (خداوند نور آسمان‌ها و زمين است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن، چراغی باشد، آن چراغ درون آبگينه‌ای و آن آبگينه چون ستاره‌ای درخشنده از روغن درخت پر برکت زيتونی که نه خاوری است و نه باختری افروخته باشد، روغنش نزدیک است روشنی بخشد هر چند آتشی به آن نرسيده باشد، نوری افزون بر نور ديگر. خدا هر کس را که بخواهد به آن نور راه می‌نمايد و برای مردم مثل‌ها می‌آورد، زيرا بر هر چيزی آگاه است). زیتون و درختی که در طور سینا می‌روید، و در روغن می‌رویَد، و آن زیتون که نه شرقی است و نه غربی، همگی به یک شخص اشاره دارد و او همان مهدی اول در زمان ظهور امام مهدی(ع) است. او همان زیتون در این سوره‌ای است که ما در صدد شرح و بیانش هستیم؛ او درختی است که در طور سینا (یعنی نجف) می‌روید همانگونه که از امیر المؤمنین(ع) و از امام صادق(ع) روایت شده است.([215]) فرشتگان، طور سینا را پس از رفع شدنش، منتقل کردند و طور سینا به جای نخستینش بازگردانیده نشد: (وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)([216]) (و آنگاه که کوه را بر فراز سرشان چون سايبانی نگه داشتيم و می‌پنداشتند اکنون بر سرشان خواهد افتاد، آنچه را که به شما داده‌ايم با نيرومندی بگيريد و هر چه را که در آن آمده است به ياد داريد، باشد که پرهيزگار شويد). آنها گمان کردند بر سرشان خواهد افتاد ولی به جای خودش بازگردانیده نشد و بر سر آنها نیفتاد بلکه به جای دیگری منتقل شد. و غذای آن روغن است (تَنبُتُ بِالدُّهْنِ)؛ یعنی علمی که بر مردم سخت و سنگین است و مردم آن را تاب نیاورند که طبق روایات معصومین(ع) (سرّی است در سرّ) و (صعب است و مُستَصعَب). ابو عبد الله(ع) فرمود: (امر ما سرّی است در سرّ، و سرّ پنهان شده، و سرّی است که خبر نمی‌دهد مگر از سرّ، و سرّی است بر سرّ و سرّی است پوشیده شده با سرّ).([217]) ابو جعفر امام باقر(ع) فرمود: (این امر ما مستوری است که در میثاق پوشیده است، هر کس آن را فاش کند خداوند او را خوار و ذلیل می‌فرماید).([218]) ابو عبد الله(ع) فرمود: (امر ما مستوری است پوشیده شده در میثاق که هر کس آن را فاش کند خداوند او را خوار و ذلیل می‌فرماید).([219]) ابو عبد الله(ع) فرمود: «امر ما همان حق است و حقِّ حق است؛ ظاهر است و باطنِ باطن است؛ سرّ است و سرِّ سرّ است و سرِّ پنهان شده است و سرِّ پوشیده شده با سرّ است).([220]) و او همان زیتونی است که نه خاوری می‌باشد و نه باختری، نزدیک است روغنش روشنی بخشد؛ او از زمره‌ی مهدیّین است و گاهی اوقات جزو ائمه(ع) به شمار می‌رود‌. برخی روایات وارد شده از معصومین(ع)، تعداد دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه برمی‌شمارد؛ یعنی آنها در فرمایشات خود، مهدی اول را نیز جزو ائمه(ع) به شمار آورده‌اند. برخی از این روایات تقدیم شما: ابو جعفر(ع) می‌فرماید: (دوازده امام از آل محمد(ص)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آنها سخن می‌گویند) از فرزندان رسول الله(ص) و از فرزندان علی(ع) هستند، و رسول الله(ص) و علی(ع) پدران آنها هستند).([221]) از امام باقر(ع) از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: (مَحضر فاطمه(ع) وارد شدم در حالی که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفر بودند. آخرین آنها قائم(ع) بود. سه نفر آنها محمد و سه نفر آنها علی بود).([222]) امام باقر(ع) فرمود: (خدا، محمد(ص) را به سوی جن و انسان فرستاد و بعد از او دوازده وصی قرار داد، بعضی از آنها قبلاً بودند و بعضی از آنها بعداً می‌آیند، هر وصی، سنّتی دارد؛ اوصیای بعد از محمد(ص) بر سنّت اوصیای عیسی(ع) هستند، و دوازده نفر بودند و امیرالمؤمنین(ع) بر سنّت مسیح(ع) است).([223]) از زراره روایت شده است: شنیدم ابا جعفر(ع) می‌فرماید: (ما دوازده امام هستیم؛ از آنها حسن و حسین، سپس امامان از فرزندان حسین(ع) می‌باشند).([224]) امام باقر(ع) فرمود: رسول الله(ص) فرمود: (من و دوازده نفر از فرزندان من و تو ای علی، (زِرّ) زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آنها فرصت داده نمی‌شود).([225]) امام باقر(ع) فرمود: رسول الله(ص) فرمود: (از فرزندان من، دوازده نَقیب (نماینده) هستند که برگزیده‌ی مُحدّث فهیم هستند. آخرین آنها قائم (به حق) است. زمین را پر از عدل می‌کند همان طور که از ستم پر شده است).([226])

-پرسش 156: آیه‌ی «فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا» (بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد)

حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ)([227]) (صفا، و مروه از شعاير خدا است؛ پس کسی که حج خانه را به جای می‌آورد يا عمره می‌گزارند، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد. پس هر که کار نيکی را به رغبت انجام دهد بداند که خدا شکر پذيرنده‌ای دانا است). از این آیه جایز بودن طواف فهمیده می‌شود و حال آنکه متعارف در اعمال حج، واجب بودن طواف می‌باشد؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. مقصود از حج، حج گزاردن خانه‌ی حقیقی خداوند است که همان محمد و آل محمد(ع) می‌باشد. کسی که حج خانه‌ی خدا گزارد و ده‌گانه را تمام کند (مقام‌های ایمان و حج) و حج خانه‌ی خدا گزارد و در زمره‌ی (از ما اهل بیت است) گردد، می‌تواند از میوه‌ی درخت علم آل محمد(ع) بخورد و این اجازه، در برابر ممنوعیتی است که حضرت آدم(ع) از آن ممنوع شد: (وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ)([228]) (و گفتيم: ای آدم! خود و همسرت در بهشت جای گيريد و هر چه خواهيد و هر جا که خواهيد از ثمرات آن به خوشی بخوريد و به اين درخت نزديک مشويد که به زمره‌ی ستمکاران درآييد)؛ این درخت، درخت علم آل محمد(ع) است و معنای حقیقی آیه مطابق ظاهر آن نیست. (صفا) حضرت علی(ع) است و (مروه) حضرت فاطمه(ع).([229]) (لاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا) (بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد)؛ یعنی مانعی ندارد که از این دو (علم) برگیرد؛ چرا که اینها دروازه‌ی شهر علم (حضرت محمد(ص)) هستند و دریافت از آنها، از طریق دریافت از ائمه و مهدیّین(ع) صورت می‌گیرد. انسان باید بکوشد تا به حج حقیقی برسد و درجات ده‌گانه‌ی ایمان را کامل کند و به دنبال آن، به جایگاه (از ما اهل بیت) نائل گردد؛ که در آن صورت می‌تواند از ثمرات این درخت مبارک، برگیرد. اما در این عالم جسمانی، این حالت جسمانی که عبارت است از رفتن به سوی کعبه و آهنگ آن کردن، صرفاً اشاره دارد به گردن نهادن به این امر الهی، که واجب می‌باشد؛ چرا که تبلور فرمان‌برداریِ امر خداوند می‌باشد. اما رسیدن حقیقی در عوالم بالا اگر به فضل خداوند و با سعی و کوشش انسان محقق شود تمامیِ خیر است، و اگر محقق نشود انسان به فضل پاسخ‌گویی‌اش به ندای (پیش آی)([230]) در بهشت‌های خداوند سبحان و متعال متنعم می شود؛ چرا که او سعی و تلاش کرده است (وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى)([231]) (و اينکه برای انسان، جز آنچه خود تلاش کرده است، نيست). سعی و تلاش بر انسان واجب است و از ابتدایی‌ترین سعی‌ها، حج در این عالم جسمانی می‌باشد. مطلبی که باقی می‌ماند این است که انسان به مقدار تلاش خود و به اندازه‌ی فضل خداوند بر او، توشه برمی‌گیرد. اگر برسد و خانه‌ی حقیقی خداوند را حج گزارد، و جزو کسانی باشد که به مراتب ده‌گانه‌ی ایمان نایل شده باشد، و (از ما اهل بیت) گردد، می‌تواند از درخت علم آل محمد (ع) میوه‌ها بچیند و از آنها بخورد؛ همان طور که هر کس حج کعبه را به جا می‌آورد، مجاز است بین صفا و مروه سعی کند؛ با توجّه به آنچه گفتم، واجب می‌باشد؛ چرا که از مقدّمات اجابت ندای خداوند سبحان به بنده‌اش برای رو کردن به سوی او سبحان می‌باشد.([232])

-پرسش 157: چگونه علم معصوم زیاد می‌شود؟

چگونه همان طور که از ائمه(ع) روایت شده است، علم معصوم بیش‌تر می‌شود؟ آیا او نمی‌داند و سپس دانا می‌شود؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. اگر مراد از (نمی‌داند) آن باشد که وی نمی‌داند سپس می‌داند، خیر، این اشتباه است؛ بلکه او به وسیله‌ی خداوند سبحان و متعال از آنچه در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده است، درک می‌کند؛ چرا که او(ع) هنگام فرود آمدنش به این عالم جسمانی در این دنیا برای امتحان و آزمایش، به وسیله‌ی جسد در حجاب قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر، همان طور که او برای رسیدن قطره‌ی خونی که در قلبش نهاده شده به اعضای بدنش به خداوند سبحان و متعال محتاج می‌باشد، به همین صورت او محتاج به خداوند و فقیر درگاه خداوند سبحان و متعال برای رسیدن علمی است که در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده به نفسش در این عالم می‌باشد؛ یعنی او می‌فهمد و علمش از آنچه در عقل کاملش به ودیعه نهاده شده است، زیاد می‌شود؛ به دیگر سخن، از وجودش در خانه‌ی خدا (مقامات ده‌گانه، ده مرتبه‌ی ایمان)؛ یعنی زیاد شدن علم او از علمی که پوشیده‌ی نگه‌داری شده در قلب یا همان عقل کاملش می‌باشد. علم نه در آسمان است و نه در زمین، بلکه در سینه‌ها است، پس از خدا بخواهید تا شما را بفهماند.([233]) (جامعه)، (جفر) و (مصحف فاطمه) همگی علم‌اند ولی علم محسوب نمی‌شوند؛ بلکه علم آن چیزی است که در هر ساعت تازه می‌شود و از معصوم به معصوم می‌باشد:([234]) (.... وَاتَّقُواْ اللهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللهُ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)([235]) (.... از خداوند بترسيد تا خدا شما را تعليم دهد و او بر همه چيز آگاه است).

-پرسش 158: آیه‌ی «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (و چنين است که شما را امّتی میانه قرار دادیم).

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللهُ وَمَا كَانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ)([236]) (و چنين است که شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد، و آن قبله‌ای را که بر آن بودی فقط به این جهت قرار دادیم که کسی که از پيامبر پيروی می‌کند را از کسانی که بر پاشنه‌ی خود و بر عقیده‌ی خود بازمی‌گردند، بازشناسیم، هر چند اين سخت، گران است مگر بر آنان که خداوند هدايتشان کرده باشد. خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند. خداوند بر مردمان مهربان و بخشاينده است). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. آنها امّت حقیقی محمّدی هستند؛ همان سیصد و سیزده نفر هستند؛ و (میانه) همان صراط مستقیم است،همان مهدی اول می‌باشد؛ چرا که او در میانه‌ی ائمه و مهدیّین قرار دارد. امّت میانه، پیروان مهدی اول و یاران امام مهدی(ع) می‌باشند. اینها همچنین (خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ) (بهترین امّتی که در میان مردم پدید آمده است) می‌باشند، و حتی (خیر ائمة) (برترین پیشوایان) هستند؛ زیرا آنها جلودار می‌باشند. حق تعالی می‌فرماید: (كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ)([237]) (شما بهترين امّتی هستيد که برای مردم پديد آمده‌اید، که امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر، و به خدا ايمان داريد. اگر اهل کتاب ايمان می‌آوردند برايشان بهتر بود. برخی از ايشان مؤمن‌اند ولی بيشترين آنها فاسق و نافرمان‌اند). و نیز می‌فرماید: (حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلهِ قَانِتِينَ)([238]) (نمازها و نماز ميانه را پاس بداريد و خاضعانه برای خدا به پا خیزید)؛ نماز همان (ولایت) است؛([239]) یعنی ولایت را پاس بدارید. نماز میانه یعنی ولایت میان ائمه و مهدیّین؛ یعنی ولایت مهدی اول در آغاز ظهور امام مهدی(ع)؛ زیرا مهدی اول، از مهدیّین است و او از ائمه نیز محسوب می‌گردد؛ همان گونه که در روایات ائمه(ع)، تعداد ائمه دوازده نفر از فرزندان علی و فاطمه(ع) شمرده شده‌اند. امام باقر(ع) فرمود: رسول الله(ص) فرمود: (من و دوازده نفر از فرزندان من و تو ای علی، (زِرّ) زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آنها فرصت داده نمی‌شود).([240]) ابو جعفر(ع) می‌فرماید: (دوازده امام از آل محمد(ص)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آنها سخن می‌گویند) از فرزندان رسول الله(ص) و از فرزندان علی(ع) هستند، و رسول الله(ص) و علی(ع) پدران آنها هستند).([241]) از امام باقر(ع) از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: (مَحضر فاطمه(ع) وارد شدم در حالی که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفربودند. آخرین آنها قائم(ع) بود. سه نفر آنها محمد و سه نفر آنها علی بود).([242]) از امیر المؤمنین(ع) روایت شده است: (این امّت دوازده امام هدایت‌گر دارد که از فرزندان پیامبرشان هستند و آنها از من می‌باشند).([243]) حق تعالی می‌فرماید: (زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ) (زیتونی که نه خاوری است و نه باختری) یعنی (زیتون میانه) و او (مهدی اول) است که در میان ائمه و مهدیّین(ع) قرار دارد. همچنین او درخت زیتونی است که در طور سینا می‌روید: (وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ)([244]) (و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است).

-پرسش 159: تفسیر سوره‌ی عصر از نگاهی دیگر.

در کتاب متشابهات در تفسیر سوره‌ی عصر شما فرموده‌ای: (انسان، علی بن ابی‌طالب(ع) است و او در قیاس با پیامبر خدا(ص) در زیان و خسران می‌باشد). حال چگونه کسانی که ایمان آورده‌اند استثنا می‌شوند، در حالی که از آنچه شما بیان داشته‌ای، چنین برداشت می‌شود که آنها از علی(ع) برتر می‌باشند؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. قرآن جملگی در فاتحه است و فاتحه در بسمله‎، و بسمله در (با) و (با) در نقطه؛([245]) یعنی هر چه بیشتر به سوی خداوند سبحان و متعال ارتقا یابیم، تفصیل قرآن کمتر می‌شود؛ و این به جهت کم شدن جزئیات و ناسازگاری‌ها می‌باشد، که هر چه در عوالم ملکوتی بیشتر ارتقا یابی تا آنکه به نور و کلیات برسی و قرآن نوری کلی گردد. آنچه در تفسیر سوره‌ی والعصر بیان داشتم، در مرتبه‌ی عالی از قرآن بود؛ یعنی در جایی که غیر از محمد، علی و فاطمه(ع) وجود دیگری در کار نیست؛ علی و فاطمه(ع) نور یکسان هستند، پس غیر از آنها وجود دیگری نیست. پس تمام سوره در آن عالم چنین می‌شود: (وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ)([246]) (سوگند به اين زمان، * که انسان در خسران است)؛ این سوره‌ی عصر در آن عالم عُلوی (بالا) می‌باشد، و در آن عالم، باقیِ سوره که عبارت است از (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ)([247]) (مگر آنها که ايمان آوردند و کارهای شايسته کردند و يکديگر را به حق سفارش کردند و يکديگر را به صبر سفارش کردند) هیچ موجودیتی ندارد، تا به این ترتیب محلی برای چنین اعتراضی وجود داشته باشد. اما در این عالم، منظور از انسان، جنس انسان می‌باشد؛ یعنی انسان به سبب وجودش در عالم جسمانی، در خسران و پَستی است مگر آنگاه که به ولیّ خدا در زمانش ایمان آورد و به همراه او عمل نماید: (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ) (مگر آنها که ايمان آوردند و کارهای شايسته کردند و يکديگر را به حق سفارش کردند و يکديگر را به صبر سفارش کردند).

-پرسش 160: آیه‌ی «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ»

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا)([248]) (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. امانت، امامت و ولایت ولیّ خدا است. حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا)([249]) (خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانيد و چون در ميان مردم به داوری نشينيد به عدل داوری کنيد. خدا شما را چه نيکو پند می‌دهد. هر آينه او شنوای بينا است)؛ یعنی امامت، که امامی به امام پس از می سپارد.([250]) اما در مورد مردم، امانتِ مردم عبارت است از ولایت و فرمان‌برداری آنها از ولیّ خدا. بنابراین مردم باید در هر زمان ولایت را به ولیّ خدا بدهند، و اگر ولیّ خدا به سوی خدا رجوع کند ولایت قطع نمی‌شود بلکه بر مردم است که ولایت ولیّ پس از او را بپذیرند. زمین خدا از حجّت خالی نمی‌شود که اگر خالی شود، زمین اهلش را فرو می‌برد.([251]) بنابراین انسان، جنس انسان است، و منافق، اولی است و دومی، و (ظَلُومًا) (ستمکار) یعنی اولی و (جَهُولًا) (نادان) یعنی دومی؛ زیرا او به (مخلوق دوم) که پس از عقل آفریده شد جهالت ورزید.([252]) اما آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها یعنی ساکنان آنها از فرشتگان و ارواح نیکوکار. پس امانت یعنی؛ ولایت مخصوص خدا و امامت است و ولایت برای ولیّ خدا اگر تامّه باشد نیز امامت است،. حق تعالی در حدیث قدسی می‌فرماید: (کسی که با انجام فرایض به من نزدیکی جوید ـ‌یعنی ولایت ولیّ خدا‌ـ چشم من، دست من و .... می‌شود)؛([253]) یعنی مانند (ولیّ خدا) دارای تمام مراتب ایمان شده است؛ همچون سلمان، از ما اهل بیت می‌شود؛ چرا که او به درجات ده‌گانه (درجات ایمان) دست یافته است؛([254]) (ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ)([255]) (سه روز در حج و هفت روز چون از حج بازگردید). یک چیزی که باید اشاره کرد این است که امانت هر انسانی، با صاحب امانت مرتبط است، همان طور که امام(ع) از آن چنین تعبیر کرده که او فر شته ای است که کتاب عقد و میثاق را بلعیده،([256]) و او حجرالاسود در رکن عراقی در کعبه است. او در حقیقت، انسان است، او مهدی اول و یمانی است، او صاحب امان است، و از همین رو او گشاینده‌ی دولت عدل الهی و زمینه‌ساز اصلی آن، و نخستین حاکم پس از فرمانده آن امام مهدی(ع) می‌باشد. هر کسی که حج خانه‌ی خدا می‌گزارد باید بر این سنگ و بر رکن یمانی گذر کند که بین این دو، درب کعبه است؛ یا آن طور که نامیده شده، فرشته‌ای است که کتاب عهد و میثاق را بلعیده و ناگزیر این شخص باید با او عهد ببندد و عهد با خداوند را از طریق آن تجدید نماید. پیامبر خدا(ص) فرمود: (رکن را استلام (ببوسید و لمس) کنید چون او دست خدا بین بندگانش است که با آن با مخلوقاتش مصافحه می‌کند، مانند مصافحه‌ای که با بنده‌ی خود و یا با پناهنده‌ی خود می‌کند، و آن سنگ نسبت به کسانی که او را لمس می‌کنند و می‌بوسند در روز قیامت شهادت به برخورد و ملاقات و وفای به عهد و میثاق می‌دهد)([257]) و منظور آن حضرت(ص) از رکن، حجرالاسود است زیرا این سنگ در آن کار گذاشته شده است و از آن رو به (یَمین) (دست) تشبیه شده که واسطه‌ی بین خدا و بندگانش در نیل و وصول و دوستی ورزیدن و خشنود گشتن است؛ همانند دست دادن در مصافحه کردن. امام صادق(ع) می‌فرماید: (خداوند تبارک و تعالی هنگامی که عهدهای بندگان را گرفت به سنگ دستور داد و او آنها را بلعید و از همین رو گفته می‌شود امانتم را ادا کردم و به عهد و میثاقم وفا نمودم تا برایم به وفا کردن گواهی دهی).([258]) امام صادق(ع) می‌فرماید: (الركن اليماني باب من أبواب الجنة لم يغلقه الله منذ فتحه)([259]) (رکن یمانی دروازه‌ای از دروازه‌های بهشت است که خدا از روزی که آن را گشود، نبست). همچنین امام صادق(ع) فرمود: (الركن اليماني بابنا الذي ندخل منه الجنة، وفيه ﻧﻬر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد)([260]) (رکن یمانی دروازه‌ی ما است که از آن وارد بهشت می‌شویم و در آن رودی از بهشت است که اعمال بندگان در آن ریخته می‌شود). از رسول خدا(ص) روایت شده است: (.... می‌گویم: امّت من، پروردگارم، امّت من! گفته می‌شود: ای محمد! امّت تو را بی هیچ حسابی بر آنها وارد کردم ـ‌یعنی نزدیکان یاران یمانی‌ـ از دروازه‌ی ایمن از دروازه‌های بهشت که آنها در آنچه سایرین از درهای دیگر دارند نیز شریک می‌باشند....).([261]) پس حجر و رکن یمانی به یمانی صاحب امانت‌ و آن کسی که امانت را بلعیده است اشاره دارد، و آن امانت همان میثاق الهی است. خانه (کعبه) نیز به آل محمد(ع) اشاره می‌کند: (رَحْمَتُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ)([262]) (رحمت و برکات خدا بر شما ای اهل اين خانه! او ستودنی و باشکوه است).

-پرسش 162: آیه‌ی «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ»

حق تعالی می‌فرماید: (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا))[263]) (در اين قرآن برای مردم هر گونه داستانی بيان کرده‌ايم، و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد). آیا در این آیه انسان مذمّت شده است؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. (وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا) (و انسان بيش از هر چیز به جدل برمی‌خيزد): یعنی جست‌وجو و تحقیق برای شناخت حقیقت به اعتبار فطرتش؛ چرا که انسان بر شناخت و معرفت تمام اسماء الهی سرشته شده است و فطرتش او را برای کسب شناخت و معرفت شایسته می‌گرداند. حق تعالی می‌فرماید: (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)([264]) (و تمام نام‌ها را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گوييد مرا به نام‌های اين چيزها خبر دهيد).

-پرسش 163: آیه‌ی «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ....» (پس پروردگارش آن دختر را به نيکی پذيرفت....)

معنای این آیه چیست: (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللهِ إنَّ اللهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ)([265]) (پس پروردگارش آن دختر را به نيکی پذيرفت، و به وجهی پسنديده پرورشش داد و زکريا را به سرپرستی او گماشت. هر وقت که زکريا به محراب نزد او می رفت، پيش او روزی می‌يافت؛ می‌گفت: ای مريم! اينها برای تو از کجا می‌رسد؟ مريم می‌گفت‌: از جانب خدا؛ زيرا او هر کس را که بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. (وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً) (پيش او روزی می‌يافت): یعنی علم و حکمت و معرفت، محراب و نماز خاستگاه معراج مؤمن و فیض خدا بر او است و جایگاه رزق و روزی دنیوی، در جایی از غیرِ محرابی است که برای نماز تاسیس شده باشد؛ و به همین صورت خوردن؛ هنگامی که انسان می‌ایستد و در محراب نماز می‌گزارد چیزی نمی‌خورد. هرچند رزق و روزی دنیوی نیز بر مریم (ع) فرود می‌آمده است ولی منظور آیه، رزق حقیقی است که علم و حکمت و معرفت می‌باشد و از همین رو: (هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء)([266]) (در آنجا زکريا پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! مرا ازجانب خود فرزندی پاکيزه عطا فرما، که تو شنونده‌ی دعا هستی) و علت این دعا را نیز چنین بیان می‌نماید: (وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا)([267]) (من پس از مرگ خويش، از نزدیکان بيمناکم و زنم نازا است. مرا از جانب خود فرزندی عطا فرما). (الْمَوَالِيَ) یعنی علمای بنی اسرائیل و از آنها بر حضرت عیسی(ع) بیم داشت؛ زیرا از امر او آگاه بود. حضرت زکریا(ع) حجّت بر مریم (ع) بود و زکریا(ع) نسل پاکیزه‌ای که میراث واقعی آل یعقوب یعنی میراث حکمت و نبوّت، و یاری و نصرت برای ولیّ خدا عیسی(ع) را به ارث بَرَد خواستار شده بود، و خداوند نیز یحیی(ع) را روزی او گردانید. اینکه زکریا کفالت مریم (ع) را برعهده داشت به خاطر شأن و منزلت مریم بوده؛ چرا که خداوند زکریا(ع) را متکفّل شأن مریم (ع) گردانید (وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا)(و زکریا را به سرپرستی او گماشت) و مهم‌ترین شأن و جایگاه مریم(ع) آن بود که وی مادر حضرت عیسی(ع) پیامبر اولو العزمِ اصلاحگر دین الهی بود. همان‌طور که مهم‌ترین شاخصه در مورد یحیایی که نتیجه‌ی اجابت دعای زکریا(ع) بود‌، اجابت شدن دعای زکریا بود و این یعنی اینکه او یار و یاور حضرت عیسی(ع) شد: (فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ)([268]) (پس همچنان که در محراب به نماز ايستاده بود فرشتگان، ندايش دادند: خداوند تو را به يحيی بشارت می‌دهد که کلمه‌ای از خداوند را تصديق می‌کند که او آقا و خویشتن‌دار است و پيامبری از شايستگان). (مُصَدِّق) (تصدیق کننده) همان یحیی(ع) است و کلمه‌ی خداوند و آقای خویشتن‌دار، عیسی(ع) است که او سید و آقایی از اولوالعزم‌ها و پادشاه بنی اسرائیل بود. «حَصُورًا» (خویشتن‌دار) یعنی نه به سراغ زنان می‌رود و نه دنیا. اکنون به دعای زکریا(ع) که درخواست فرزند بود می‌نگریم: (وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا)([269]) (من پس از مرگ خويش، از نزدیکان، بيمناکم و زنم نازا است. مرا از جانب خود فرزندی عطا فرما * که ميراث‌بر من و ميراث‌بر خاندان يعقوب(ع) باشد و او را، ای پروردگار من، شايسته و پسنديده قرار بده). 1- (وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي) (من پس از مرگ خويش، از نزدیکان بيمناکم): یعنی علمای بنی اسرائیل، که زکریا(ع) از آنها بر عیسی(ع) که سیّد و پادشاه بنی اسرائیل و کلمة الله بود بیم داشت. در اینجا زکریا(ع) از خدا می‌خواهد (به من فرزندی عطا فرما) تا کفالت و سرپرستی مریم (ع) پس از مرگم را ادامه دهد؛ زیرا من به سن پیری و کهنسالی رسیده‌ام تا حدی که موهایم سفید شده است و انتظار می‌رود‌ که هنگام بعثت عیسی(ع) مرده باشم. 2- (يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ) (که ميراث‌بر من و ميراث‌بر خاندان يعقوب باشد): در یاری و نصرت عیسی(ع)؛ چرا که عیسی(ع) «قائم آل یعقوب» بود. یاری و نصرت یحیی(ع) برای او، به نیابت از زکریا(ع) بود، و سرپرستی‌اش به نیابت از صالحین و شایستکان آل یعقوب از انبیا، مرسلین و اولیا خواهد بود. 3- (وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا) (و او را، ای پروردگار من، شايسته و پسنديده قرار بده): یعنی او را به بلا و امتحان و در معرض کشته شدن در راه یاری و نصرت عیسی(ع) خوشنود و راضی نما. یحیی(ع) پیش از آنکه عیسی(ع) مبعوث شود شاگردانش و مردم را به یاری و نصرت عیسی(ع) فرامی‌خواند. یحیی(ع) در ابتدای بعثت عیسی(ع) کشته و شهید شد. زکریا(ع) (قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا)([270]) (گفت: ای پروردگار من! مرا از کجا پسری باشد، حال آنکه زنم نازا است و من خود در پيری به سال‌خوردگی رسيده‌ام)؛ یعنی اگر فضل تو نباشد، مرا پسری نخواهد بود.... (قَالَ كَذَلِكَ)([271]) (گفت اینچنین)؛ یعنی فضل پروردگارت بر تو. و مریم (ع) (قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)([272]) (مريم گفت: ای پروردگار من! چگونه مرا فرزندی باشد، در حالی که بشری مرا لمس نکرده است؟ گفت: بدين‌سان که خدا هر چه بخواهد می‌آفريند؛ چون اراده‌ی چيزی کند به محض اینکه به او گويد موجود شو، موجود می‌شود). (قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى وَلَدٌ) (مريم گفت: ای پروردگار من! چگونه مرا فرزندی باشد): یعنی اگر فضل تو نباشد مرا پسری نخواهد بود... (....قَالَ كَذَلِكِ) (....گفت: بدين‌سان): یعنی فضل پروردگارت بر تو. (وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ)([273]) (و خداوند به او کتاب و حکمت و تورات و انجيل می‌آموزد): و این همان فضل و رزق و روزی است. (كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللهِ إنَّ اللهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ)([274]) (هر وقت که زکريا(ع) به محراب نزد او(ع) می رفت پيش او(ع) روزی می‌يافت؛ می‌گفت: ای مريم(ع)! اينها برای تو از کجا می‌رسد؟ مريم(ع) می‌گفت‌: از جانب خدا؛ زيرا او هر کس را که بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد)؛ آری فضل، بی‌حساب است. و الحمد لله.

-پرسش 164: آیه‌ی «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» (پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان)

معنای این گفته‌ی حق تعالی چیست؟ (فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ)([275]) (پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. ستارگان، آل محمد (ع) هستند.([276]) پیامبر خدا(ص) فرمود: «اهل بیت من امان اهل زمین‌اند همان‌گونه که ستارگان امان اهل آسمان هستند».([277]) اما جایگاه‌های ستارگان در آسمان، نشانه‌ای از نشانه‌های خداوند سبحان و متعال را در بر‌دارند. ستارگان هفت‌گانه که بر ستاره‌ی جدی (ستاره‌ی قطبی) در آسمان دلالت دارند، تمثیلی از آل محمد (ع) می‌باشند: سه تای اول به‌سان محمد، علی و فاطمه (ع) است و چهار ستاره دیگر بر‌حسب ترتیب خود، دلالت دارند. دو تای نزدیک‌تر به سه تای اول عبارت‌اند از حسن و حسین ( و از دوتای دیگر، یکی‌شان بر ائمه‌ی هشت‌گانه(ع) دلالت دارد و دیگری بر امام مهدی( و این دو به ستاره‌ی قطبی (جدی) نزدیک‌ترند. تمامی این ستارگان بر ستاره‌ی قطبی (جدی) در آسمان اشاره دارند و جدی اشاره‌گر قبله است و در شبِ تار مردم از آن برای یافتن قبله راهنمایی می‌گیرند. قبله جهت سجده گزاردن به سوی خداوند سبحان و متعال است و ستاره‌ی قطبی نیز بر امام مهدی ( دلالت دارد؛ یعنی آن حضرت را می شناساند؛([278]) و این است شأن و جایگاه ستارگان در آسمان. ستاره‌ی قطبی تنها ستاره‌ی پایدار در آسمان است و حرکتی ندارد؛ چرا که بر محور چرخش زمین قرار گرفته است.  حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ....﴾([279]) (و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ * هر آينه، اين قرآنی است گرامی‌قدر * در کتابی مکنون * که جز پاکان بر آن دست نیازند * نازل شده از جانب پروردگار جهانيان است * آيا اين سخن را سبک و دروغ می‌شمارید؟....)؛ یعنی این سوگند، سوگند به ستاره‌ی جدی (قطبی) است. او مهدی اول است که بر امام مهدی( دلالت و راهنمایی می‌کند و ستارگانِ دلالت کننده بر آن عبارت‌اند از: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، ائمه و امام مهدی (ع)؛([280]) آن‌ها ستارگان راهنمایی کننده به ستاره‌ی جدی یا مهدی اول هستند؛ چرا‌که از طریق سخنان‌شان و روایاتی که از آن‌ها وارد شده است، او را به مردم معرفی کرده‌اند همچنین از طریق رؤیاهایی که مؤمنان این معصومین (ع) را می‌بینند و آن‌ها را به پیروی از مهدی اول دعوت می‌کنند؛([281]) چرا‌که او همان ستاره‌ی قطبی است که بر قبله دلالت دارد؛ یعنی وی راهنما به سوی امام مهدی ( می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ﴾([282]) (و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ). و در آیه‌ای دیگر: ﴿عَمَّ يَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾([283]) (از چه می‌پرسند؟ * از آن خبر بزرگ)؛ یعنی مهدی اول و یمانی. ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾ یعنی او قرآن ناطق است؛ زیرا نخستینِ مهدیین می‌باشد ﴿لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ (جز پاکان بر آن دست نیازند): کسی به جز پاکان که همانا سیصد و سیزده نفر اصحاب امام مهدی ( می‌باشند چیزی از حقیقت او نمی‌داند. ﴿أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ﴾ (آيا اين سخن را سبک و دروغ می‌شمارید؟): یعنی شما از این سخن در شک و تردید هستید. و حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَالْفَجْرِ* وَلَيَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ * وَالليْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ﴾([284]) (سوگند به سپيده‌ی صبح، * و سوگند به شب‌های ده‌گانه، * و سوگند به شفع (جُفت) و وتر (تک)، * و سوگند به شب چون روی به رفتن نهد * آيا در این خصوص سوگندی برای خردمند وجود دارد؟). ﴿وَالفَجرِ﴾: امام مهدی ( است. ﴿وَلَيَالٍ عَشْرٍ﴾ (شب‌های ده‌گانه): ائمه (ع) هستند، که از آن‌ها به شب‌ها تعبیر کرده چون در دولت ستمکاران زندگی کرده‌اند. ﴿وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ﴾: «شفع» علی و فاطمه ( است و «وتر» رسول خدا (ص). از علی و فاطمه ( به شفع تعبیر کرده؛ چرا‌که این دو بزرگوار، نوری یکسان هستند، و از رسول خدا(ص) به وتر؛ چرا‌که آن حضرت در میان خلق بی نظیر و بی همتاست.([285]) ﴿وَالليْلِ إِذَا يَسْرِ﴾ (و سوگند به شب چون روی به رفتن نهد): یعنی هنگامی‌که دولت ستمگران و ظلم و تاریکیِ همراه آن از بین برود؛ گویی شبی است که به هنگام برآمدن صبح امام مهدی( ، می‌رود‌ و به پایان می‌رسد. ﴿هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ﴾ (آيا در این خصوص سوگندی برای خردمند وجود دارد؟): سوگند همان مهدی اول است؛ یعنی آیا در آن زمان دلالت و بیان کافی در معرفت مهدی اول وجود دارد؟ ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَاد * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ * وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ * إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾([286]) (آيا نديدی که پروردگار تو با قوم عاد چه کرد؟ * با ارم که ستون‌ها داشت؟ * که همانند آن در هيچ شهری آفريده نشده بود * و قوم ثمود که در آن وادی سنگ می‌بريدند، * و قوم فرعون، آن دارنده‌ی ميخ‌ها، * آن‌ها که در سرزمین‌ها طغيان کردند، * و در آن‌ها به فساد درافزودند * و پروردگار تو تازيانه‌ی عذاب را بر سرشان فرود آورد * زيرا پروردگار تو سخت در کمين است)؛ یعنی «روح مهدی اول» جزو لشکر خداوند است و همراه با علی بن ابی ‌طالب( بوده، زمانی‌که لشکر خدا از فرشتگان عذاب را بر عاد، ثمود و فرعون که در سرزمین‌ها طغیان کردند، فروفرستاد.([287]) فرشتگان خدا و لشکریان خدا از مهدی اول فرمان می‌برند، همان‌گونه که وی از امام مهدی ( فرمان می‌برد تا این‌که امر به حضرت علی ( برسد و به همین صورت، علی ( از حضرت محمد(ص) فرمان می‌برد و محمد نیز فرمانبر فرمان خداوند است. کسی‌که عذاب را بر امّت‌های سرکش نازل کرد، خداوند سبحان و متعال است، و او حضرت محمد(ص) است که عذاب را نازل کرد، و او حضرت علی ( است که عذاب را نازل کرد، و او امام مهدی ( است که عذاب را نازل کرد ... و او مهدی اول است که عذاب را نازل کرد.... و آن‌ها فرشتگان خدایند که امر لشکر خداوند سبحان و متعال را به اجرا می‌رسانند.

-پرسش 165: آیه‌ی «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا....»

معنای این آیه﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا﴾([288]) (هر‌کس که خواهان اين جهان زودگذر باشد هرچه بخواهیم برای کسی‌که بخواهیم ارزانی‌اش داريم، آن‌گاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و مردود به آن دراُفتد * و هر‌که قصد آخرت نماید و در طلب آن سعی و تلاشش را در آن به کار بندد در‌حالی‌که مؤمن باشد، آنان کسانی هستند که از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. دنیا و آخرت دو مسیر متفاوتند؛ این، رو به مشرق دارد و آن، رو به مغرب. کسی‌که به یکی روی آورد، دیگری را پشت سر خود نهاده است؛ و این‌دو در چشم انسان و در قلب انسان با هم جمع نمی‌گردند. حب و دوستی دنیا و حب آخرت در قلب انسان جمع نمی‌شوند؛([289]) و چگونه باهم جمع شوند حال آن‌که به خدا سوگند دنیا در نظر خداوند به اندازه‌ی بال پشه‌ای ارزش ندارد که اگر برای او قدر و قیمتی داشت، کافر در آن جرعه آبی نمی‌نوشید؛([290]) و چگونه چنین باشد حال آن‌که خداوند از وقتی که عالم اجسام را آفریده به آن نگاه نینداخته است؟([291]) و چگونه.... و چگونه.... ﴿فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللهِ الْغَرُورُ﴾([292]) (زنهار زندگی دنيا شما را نفريبد، و آن فريبنده، به خدا مغرورتان نگرداند). ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ (هر‌کس‌ که خواهان اين جهان زودگذر باشد) یعنی دنیا ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ﴾ (هر‌چه بخواهیم برای کسی‌که بخواهیم ارزانی‌اش داريم) یعنی اگر خداوند اراده کند در آن او را بهره‌مند می‌سازد و آن‌چه را که اراده کند ببخشد، به کسی‌که بخواهد می‌بخشد؛ اما چه بسا انسان دنیا را بطلبد و آخرت را از کف بدهد ولی چیزی از دنیا هم به دست نیاورد و درنتیجه خسران دنیا و آخرت را نصیب خود کند. به این ترتیب نتیجه‌ی خواستن دنیا در برابر آخرت، زیانی بس عظیم خواهد بود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا﴾([293]) (آن‌گاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و مردود به آن دراُفتد). ﴿وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ (و هر‌که قصد آخرت نماید و در طلب آن سعی و تلاشش را در آن به کار بندد در حالی‌که مؤمن باشد): دنیاخواهی به چیزی جز نیّت و روی‌گردانی از آخرت نیاز ندارد. ولی آخرت‌خواهی به ایمان به بزرگ‌ترین ولیّ خداوند و حجّت خدا در هر زمان نیاز دارد و مستلزم کار و تلاش همراه با ولیّ خدا و حجّت بر مردم در هر زمان است و این کار و تلاش از جمله‌ی همان قرضی است که خدای متعال درباره‌اش می‌فرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَریم﴾([294]) (کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟). به خدا قرض دهد یعنی به امام صله‌ای دهد،([295]) یا مادی که در اموال است؛ یا این‌که در راه ولیّ خداوند، تلاش و کوشش کند و با زبان و دستش، با ولیّ خداوند تلاش کند. صله‌ی دوم، قطعاً از اولی برتر است. این کسانی‌که همراه با ولیّ خدا سعی و تلاش می‌کنند، پس از ایمان آوردن به او می‌باشد؛ چرا که ایمان آوردن به او، ایمان به خداوند سبحان و متعال می‌باشد، ﴿سَعْيُكُم مَّشْكُورًا﴾ (از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد) و کسی‌که از آن‌ها سپاس‌گزاری می‌کند خود خداوند سبحان و متعال است؛ زیرا آن‌ها به خداوند سبحان و متعال قرض داده‌اند و خداوند خود این (کار و تلاش همراه با امام) را قرضی به خدا در نظر گرفته و بازپرداخت آن نیز بر عهده‌ی خداوند است و پرداخت خداوند همان سپاس‌گزاری از این‌ها می‌باشد؛ زیرا آن‌ها بندگانی هستند شاکر، که نعمت ولیّ خداوند بر خودشان را شکر گزارده‌اند و به همراه او به سوی خداوند، سعی و تلاش نموده‌اند ﴿وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾([296]) (و اندکی از بندگان من سپاس‌گزارند). سپاس‌گزاری خداوند از بنده، نعمتی است که بالاتر از آن نعمتی وجود ندارد؛ زیرا نعمتی است که به آل محمد (ع)اختصاص داده شده و کسی‌که خداوند سپاس‌گزارش باشد، در زمره‌ی آن‌ها(ع) خواهد بود «سلمان از ما اهل بیت است».([297]) بنگر خداوند متعال در سوره‌ی مربوط به آن‌ها (هل اتی) چه فرموده است: ﴿إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا﴾([298]) (اين پاداش شما است و از سعی و کوششتان سپاس‌گزاری شده است) و این‌ها که در سوره‌ی «هل اتی» از سعی و کوششان قدردانی شده است حضرت محمد (ص) و علی، فاطمه، حسن، حسین، ائمه و مهدیّین (ع)هستند. لذا، کسی‌که همانند سعی آن‌ها سعی و تلاش کند و از آن‌ها پیروی کند و با مال و قلب و زبان و دستش همراه با آن‌ها جهاد کند، از آن‌ها است: ﴿فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا﴾([299]) (آنان کسانی هستند که از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد).

-پرسش 166: آیه‌ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ....» (و حق خويشاوندان را ادا کن....)

حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾([300]) (و حق خويشاوندان و مسکينان و در راه ماندگان را ادا کن و هيچ اسراف‌کاری مکن * که اسراف‌کاران برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است). معنای این آیه چیست؟ تبذیر و اسراف‌کاری چگونه می‌باشد؟ و چه بسا تبذیر جزو گناهان کوچک باشد ولی به آن این‌چنین اهمیت داده شده است که انسان را برادر شیطان می‌گرداند و حال آن‌که از گناهان کبیره به ﴿كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ تعبیر نشده است؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. در آیه‌ای که پیش از آن آمده است خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و حق خويشاوندان و مسکينان و در راه ماندگان را ادا کن و هيچ اسراف‌کاری مکن): ذی القربی، آل محمد (ع) هستند.([301]) حق تعالی می‌فرماید: ﴿قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾([302]) (بگو: بر اين رسالت مزدی از شما طلب نمی‌کنم مگر دوست داشتن خويشاوندان) و این‌ها مسکینان خدایند و هیچ انسانی به مانند آن‌ها در پیشگاه خدا اظهار حقارت و مسکنت نمی‌کند؛ بنابراین این‌ها، مسکینان خداوند هستند. ﴿ابْنَ السَّبِيلِ﴾ (در راه مانده) نیز آل محمد(ع) می‌باشد. منظور از ﴿ابْنَ السَّبِيلِ﴾ راه و سبیل خدا یعنی طریق الهی می‌باشد؛ بنابراین آن‌ها یعنی آل محمد ماندگان در راه خدایند و حق آن‌ها بر هر انسانی، هر‌چه در تملکش باشد از مال و توان بدنی می‌باشد، و نیز هر‌چه که خداوند به او بخشیده، حق آن‌ها(ع) است؛ یعنی این‌که پس از ایمان آوردن به آن‌ها همراه با آنان تلاش و کوشش کند؛ چرا‌که او با مال و بدن و.... و.... خود تلاش می‌کند و این‌ها همه حق آل محمد (ع) است که خداوند به او واگذار کرده و آن را امانتی نزد او قرار داده است: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾([303]) (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود)؛ چرا‌که اگر محمد و آل محمد (ع) نبودند، خداوند خلق را نمی‌آفرید؛ لذا آنان راهنمایان به سوی خدا می‌باشند. ﴿وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و هیچ اسراف نکن): یعنی حق آن‌ها را که پیش‌تر بیان کردم ضایع مگردان و به یاری دشمنان آن‌ها یا کسی‌که سر ناسازگاری با آن‌ها دارد بپردازی که در این صورت، همانند کسی خواهی بود که نعمت خداوند را در زباله‌دانی و نجاست افکنده است چرا‌که دشمنان آن‌ها و مخالفانشان، همان زباله‌دانی و نجاست می‌باشند که به این ترتیب، همانند دشمن لعین آن‌ها (شیطان) و برادر او خواهی شد بدین دلیل که حقوق آن‌ها که خداوند اجازه تصرف در آن‌ها را به تو داده ضایع کردی و به این ترتیب به امانتی که خداوند به تو سپرده خیانت کردی. ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾([304]) (همانا اسراف‌کاران برادران شياطين هستند و شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است). این معنای آیه است؛ یعنی کسانی‌که در حقوق آل محمد(ع) اسراف و تبذیر می‌کنند،([305])و از جمله مصداق‌های تبذیر حق آن‌ها، افشای اسرار آن‌ها و گوهرهای سخنان آن‌ها (ع) برای آن دسته از دشمنان و مخالفین آن‌ها است که امیدی بر هدایت آن‌ها نمی‌باشد.

-پرسش 167: درباره‌ی آیه‌ی «وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا....»

بسم الله الرحمن الرحیم و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد! امیدوارم به سوالم پاسخ دهید که من درخواست کننده هستم و شما آل محمد معدن جود و کرم؛ که اگر درخواست کننده راست گوید، سوال شونده هلاک خواهد شد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾([306]) (و کافران گروه گروه به جهنم رانده شوند و چون به جهنم رسند درهايش گشوده گردد و نگهبانان آتش گويند: آيا فرستادگانی از خود شما بر شما مبعوث نشدند تا آيات پروردگارتان را برايتان بخوانند و شما را از ديدار در چنين روزی بترسانند؟ می‌گويند: بلی ولی بر کافران کلمه‌ی عذاب محقق شده بود) و نیز می‌فرماید: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾([307]) (و آنان را که از پروردگارشان ترسيده بودند گروه گروه به بهشت برده می‌شوند و چون به بهشت برسند درهايش گشوده گردد و نگاهبانان بهشت گويندشان: سلام برشما! گوارایتان باد! جاودانه به اندرون آیید). پرسشی که در این‌جا پیش می‌آید درباره‌ی تفاوت میان این سخن حق تعالی ﴿فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ به هنگام بیان وضعیت داخل شدن کافرین در جهنم در آیه‌ی 71 با گفتار ﴿وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ به هنگام بیان وضعیت داخل شدن تقواپیشگان به بهشت در آیه‌ی 73 می‌باشد؛ چرا در آیه‌ی دوم حرف «واو» آمده است ولی در آیه‌ی نخست خیر؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. آتش عذاب است و در عذاب هیچ برتری و فزونی جستنی در کار نیست و تنها کوچکی و حقارت می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ﴾([308]) (گويد: به ميان امّت‌هايی از جن و انس که پيش از شما بوده‌اند، در آتش داخل شويد. هر امّتی که به آتش داخل شود امّت همکيش خود را لعنت کند تا چون همگی در آن‌جا گرد آيند، گروه‌هايی که پيرو بوده‌اند درباره‌ی گروه‌هايی که پيشوا بوده‌اند گويند: پروردگارا! اينان ما را گمراه کردند، دو چندان در آتش عذابشان کن. گويد: عذاب همه دو چندان است، ولی شما نمی‌دانيد). پس اهل آتش که به خاطر اعمال بدشان مستحق آن شده‌اند‌ به محض این‌که بیایند و حضور یابند، تمام درهای جهنم برای آن‌ها گشوده می‌گردد و بر هیچ گروهی از آن‌ها هیچ فضل و برتری وجود ندارد که مثلاً کلیدهای آتش را تحویل گیرد، و حتی اگر یکی از آن‌ها کلیدها را دریافت دارد، بزرگواری و کرامتی برای او نیست؛ چرا‌که او در آتش وارد می‌شود. اما بهشت پاداش است و در عرصه‌های روز قیامت گروهی از فرزندان آدم ‌مطابق آن‌چه که در سوره آمده است پاداش می‌گیرند‌. این دسته یا گروه اولین کسانی خواهند بود که وارد بهشت می شوند و آن‌ها هستند که درب‌های بهشت را می‌گشایند و با آن‌ها بهشت گشوده می‌گردد. بنابراین اهل بهشت به این جهت مورد حساب و کتاب قرار می‌گیرند تا فضیلت و برتری اهل فضیلت از میان آن‌ها مشخص گردد. بنابراین «واو» عقب انداختن و مهلت دادن را می‌رساند تا این‌که این دسته (گروه) کلیدهای بهشت را دریافت دارند و این‌ها، اصحاب قائم ( می‌باشند. اما دلیلی برای به عقب انداختن و مهلت دادن به اهل آتش نمی‌باشد و آن‌ها بی‌حساب به آتش داخل می‌شوند؛ چرا‌که اسامی آن‌ها در سجل حیات ثبت نشده است؛ بلکه آن‌ها مردگانی هستند که خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و آن‌ها را محاسبه نمی‌نماید و همین بس که آتش با آن‌ها سخن می‌گوید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَـئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾([309]) (کسانی‌که عهد خدا و سوگندهای خود را به بهايی اندک می‌فروشند در آخرت نصيبی ندارند و خداوند در روز قيامت نه با آنان سخن می‌گويد و نه به آنان می‌نگرد و نه آنان را پاکيزه می‌سازد، و برايشان عذابی است دردآور) و نیز حق تعالی می‌فرماید: ﴿قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾([310]) (گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد).

-پرسش 168: آیه‌ی «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ»

آقا و سید گرامی ما، سید احمد‌الحسن که خداوند حفظش کند! من یکی از انصار هستم و یکی از مسلمانان از معنای آیه‌ی﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾([311]) (شما و آن چيزهايی که سوای الله می‌پرستيديد هيزم‌های جهنم هستید که به آن وارد می‌شوید) از من سوال کرده است. اگر نصاری و مسیحیان عیسی بن مریم(ع) را بپرستند، آیا این به آن معنا است که حضرت عیسی ( و مادرش عذرا(ع) وارد جهنم می‌شوند؟ یا این‌که آیه تفسیر دیگری دارد؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى﴾([312]) (اين‌ها چيزی نيستند جز نام‌هايی که خود و پدرانتان به آن‌ها داده‌ايد و خداوند هيچ دليلی بر آن‌ها نفرستاده است. تنها از پِیِ گمان و هوای نفس خويش می‌روند و حال آن‌که از جانب پروردگارشان هدایت آمده است). حقیقت بندگی این افراد آن است که انانیّت(خود خواهی) و هواها و خواست‌های نفسانی را می‌پرستند؛ بنابراین معنای آیه چنین می‌باشد: آن‌ها و هواهای‌شان هیزم جهنم‌اند و «مَن» (انا) و خواست نفس، جهنم را در درون‌شان شعله‌ور ساخته است و درنتیجه هیزم آن هستند و آن‌ها خود، جهنم را شعله‌ور خواهند کرد و هیزمش خواهند شد. کما این‌که در طول مسیر حرکت انسانی، دین به جنگ دین رفته است؛ یعنی علمای بی‌عمل و پیروان و مقلّدان آن‌ها ‌یعنی کسانی‌که آن‌ها را می‌پرستند‌ با انبیا و اوصیا و کسانی‌که به ایشان ایمان آورده‌اند می‌جنگند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ﴾([313]) (آن‌ها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند)؛ یعنی از علمای خود پیروی کردند و با انبیا و اوصیا (ع) جنگیدند. به این ترتیب این پیروان، در واقع علمای بی‌عمل خود را به جای خداوند به پرستش گرفتند. از ابو‌عبدالله ( درباره‌ی این گفتار حق تعالی ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ﴾ (آن‌ها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند) روایت شده است که فرمود: «به خدا سوگند که آن‌ها ایشان را به عبادت خودشان فرانخواندند که اگر چنین می‌کردند پاسخشان نمی‌گفتند؛ اما حرامی را بر آن‌ها حلال و حلالی را بر آن‌ها حرام نمودند و درنتیجه آن‌ها را به گونه‌ای که خود آگاه نبودند عبادت کردند».([314])

-پرسش 169: تاریکی‌های سه‌گانه‌ی یاد شده در قرآن کدام است؟

در این سخن حق تعالی تاریکی‌های سه‌گانه کدام است؟ ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾([315]) (شما را از يک نفْس بيافريد و سپس جفتش را از آن قرار داد و برايتان از چهارپايان هشت جفت بيافريد. شما را در شکم مادرانتان طیّ خلقتی پس از خلقتی دیگر در درون تاريکي‌های سه‌گانه آفرينش بخشيد. اين است خدای يکتا پروردگار شما. فرمان‌روايی از آن او است. خدايی جز او نيست. پس چگونه روي گردانیده می‌شوید؟). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. این تاریکی‌ها عبارتند از تاریکی عالم ذر، تاریکی دنیا و تاریکی رجعت که عوالم قوس نزول می‌باشند. عوالم قوس صعود انوار سه‌گانه‌ی پیش از فنا، فنا شدن و بازگشت پس از فنا؛ و این‌ها مراتب سه‌گانه‌ی حضرت محمد (ص) پیش از کشف حجاب، پس از کشف حجاب و پس از بازگشت حجاب می‌باشند. آن حضرت بین فنا شدن در ذات الهی که چیزی باقی نمی‌ماند مگر خداوند واحد قهار، و بازگشتش به من و شخصیت، نوسان می‌کند. این مراتب شش‌گانه در قوس صعود و نزول، بیان‌گر کل وجود، و تجلّی نور در تاریکی و ظهور موجودات توسط نور در تاریکی‌ها که همان «واو» نزول است، می‌باشند؛ و «واو» صعود اشاره دارد به شش روز و شش مرتبه. «»: واو نزول. «و»: واو صعود. دایره‌ای که در سر «واو» قرار دارد بر حیرت در قوس صعود دلالت می‌نماید و این، حیرت و سرگردانی در نور است؛ به دلیل عدم ادراک و شناخت نور تامی که هیچ ظلمتی در آن نیست، و او خدای سبحان معرفت و شناخت تام و کامل می‌باشد. بنابراین مراتب قوس صعود عبارت است از: پیش از کشف حجاب، پس از فتح و فنا، و سومی بازگشت به من و شخصیت پس از فنا است. اما حیرت و سرگردانی در ظلمت از آن‌جا که در پایین‌ترین مراتب آن است، درک نمی‌شود و چیزی از آن حاصل نمی‌گردد؛ بلکه ظلمت و عدمی است که بهره‌ای از وجود نبرده جز قابلیتش برای موجود بودن نبرده است؛ و این، همان حقیقت ماده است و اگر تجلّی صورت ملکوتی در آن و ظاهر شدنش برای آن نباشد، ظلمت و عدمی است که هیچ‌چیزی از آن حاصل نمی‌شود، ، چیزی از آن دانسته نمی‌گردد. بنابراین مراتب قوس نزول عبارت‌اند از: عالم ذر، سپس نزول به ظلمت ماده، سپس صعود در قیامت قائم تا رسیدن به رجعت، و این مرحله‌ی سوم است. تصویر قوس نزول و صعود به صورت زیر می‌باشد: و با گرد آمدن و آمیخته شدن این دو با هم، تمام وجود از ابتدا تا انتها حاصل می‌گردد؛ که همان حضرت محمد(ص) می‌باشد.

-پرسش 170: «ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و شریکت قرار ندهد»

معنای این قسمت از دعای افتتاح که از امام مهدی ( وارد شده است چیست؟ «أبدله من بعد خوفه أمناً یعبدک لایشرک بک شیئاً»([316]) (ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد‌لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. یعنی برای آن حضرت فتح مبین رخ دهد و منیّت به پایان برسد و جز خداوند یگانه‌ی قهار باقی نماند. در خصوص پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، فتح آن حضرت روشن شد. در خصوص امیر‌المؤمنین(، فتح آن حضرت با فتح حجاب همراه با پیامبر خدا حضرت محمد(ص) است در همان لحظه‌ای که فتح برای رسول خدا(ص) اتفاق می‌افتد، و به این ترتیب برای امیرالمؤمنین علی ( نیز در لحظه‌ای جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند، و علی ( باقی نمی‌ماند، و در آنی دیگر به من و شخصیت بازمی‌گردد. اما تفاوت در این است که آن‌چه برای امیر‌المؤمنین ( فتح می‌شود، دو حجاب است: حجاب اول، فتح حقیقی برای پیامبر خدا (ص) و دومی برای حضرت علی ( است؛ و به همین ترتیب برای امام مهدی (. در پایان غیبت صغری برای آن حضرت حجاب برداشته شد و آن حضرت دیگر ترسان نمی‌گردد و به دلیل وقوع فتح برای ایشان، شرک به معنای «وجودِ من» برای آن حضرت رخ نمی‌دهد. اما در زمان ظهور، آن‌ کسی‌که به فتح نیازمند است مهدی اول می‌باشد؛ او ترسانی است که پس از ترسش، به امنیّت تبدیل می‌گردد، و آن‌چه که برای وی خواسته شده است این است که «یعبدک لایشرک بک شیئاً» (تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد)؛ یعنی در لحظاتی از صفحه‌ی وجود «من» ارتقا یابد؛ یعنی فتح و گشایش برایش حاصل شود. روح القدس اعظم با پیامبر خدا(ص) بود و هنگامی‌که حجاب بر آن حضرت گشوده شد، از پیامبر به امیرالمؤمنین ( انتقال یافت؛ چرا‌که دیگر پیامبر خدا(ص) با تسدید (توفیق) برآمده از فتح، از تسدید روح القدس اعظم بی‌نیاز گشت. امام مهدی ( نیز در زمان ظهور از روح القدس اعظم بی‌نیاز می‌باشد؛ چرا‌که حجاب از آن حضرت در زمان غیبت صغری برداشته شده است؛ بنابراین روح القدس اعظم به مهدی اول انتقال می‌یابد و همان‌طور که عبارت «أنفسنا و أنفسکم» (ما و شما) بر رسول خدا(ص) و حضرت علی ( صدق می‌کند، در این زمان نیز بر امام مهدی ( و مهدی اول( صدق می‌نماید. این مقارنه از نظر ردایی که پیامبر خدا(ص) و امیر‌المؤمنین ( پوشیدند که همان روح القدس اعظم می‌باشد، وگرنه بین آن‌ها رابطه‌ی تساوی برقرار نیست، مگر از این نظر؛ و پیامبر خدا(ص) برتر از حضرت علی ( می‌باشد. به همین ترتیب امام مهدی ( نیز برتر از مهدی اول است و برابری آن‌ها در این خصوص، از جهت پوشیدن ردا می‌باشد؛ یعنی روح القدس اعظم که مهدی اول آن را به تن کرد؛ چرا‌که او به تسدید (توفیق و یاری) نیازمند است و فتح برای او حاصل نگشته است؛ در‌حالی که فتح برای امام مهدی ( رخ داده و تسدید آن حضرت از طریق فتح می‌باشد؛ زیرا او در لحظاتی است که در آن جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند. اما برای مهدی اول فتح حاصل نگشته و به همین دلیل او با روح القدس اعظم تسدید می‌یابد و برایش این‌گونه دعا می‌شود «أن یعبدک لایشرک بک شیئاً» (تا تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد)؛ یعنی تا آن‌جا که منیّت موجود در خود را نبیند و چیزی نبیند و چیزی نشناسد مگر خداوند را؛ که عبادت، همان معرفت و شناخت می‌باشد. «یعبدک» یا تو را بشناسد و «لایشرک بک» یعنی غیر از تو کسی را نشناسد حتی خودش را؛ یعنی فتح مبین برای او حاصل گردد. همچنین اصحاب قائم غیر از مهدی اول‌، هر‌یک به فراخور وضعیت خود، بوسیله روح القدس تسدید می‌یابند ولی روح قدس پایین‌تر از روح القدس اعظم است. از همین‌رو، آن‌ها نیز معصوم‌اند: «عهدک في کفک»([317]) (عهدت در دستت است)، «و خداوند دستش را بر سر بندگان قرار می‌دهد. با آن عقل‌هایشان را جمع می‌کند و رؤیاها و آرزوهایشان را با آن کامل می‌گرداند».([318])

-پرسش 171: آیه‌ی «وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ»

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)([319]) (او است خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص او است، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان، فرمان او است و همگان به او بازگردانیده می‌شويد). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. یعنی ستایش حقیقی، تنها برای خداوند سبحان و متعال است. همان ستایش و ثنای بر او به کامل‌ترین و تمام‌ترین شکل بر اساس شناخت و معرفت به مرتبه‌ی عالی می‌باشد: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)([320]) (جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام)؛ یعنی «لیعرفونِ» (تا مرا بشناسند) و این شناخت و معرفت عالی که تبلور غَرَض آفرینش می‌باشد در اولی که آسمان اول (آسمان رجعت) است محقق گشته و نیز پیش از آن (آسمان ذر) و آغاز آن یعنی «بدایة اولی» (آغاز نخست) در ظهور امام مهدی(ع)؛ که در آن، مرحله‌ی نخستین و مقدّمات زمینه‌سازی برای عالم رجعت آغاز می‌گردد. (وَلَهُ الْحُكْمُ): یعنی با حکومت‌داری امام مهدی (ع) و مهدیین (ع) و سپس رجعت. حاکمیت تنها برای خداوند است، و حکومت‌داری مختص انبیا، فرستادگان، ائمه و اوصیاست. (وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (و به سوی او بازگردانیده می‌شوید): به سوی خداوند سبحان و متعال در رجعت باز می‌گردید یعنی در رجعت، صالحین را به صلاح‌شان پاداش دهد و ظالمین را به ظلمشان کیفر فرماید؛ همان‌طور که از ائمه (ع) روایت شده است: «آن کسی که ایمان خالص داشته باشد و آن کس که کفر خالص داشته باشد»؛([321]) بنابراین، هر ظالمی پیمانه‌اش را دریافت می‌کند و هر صالح و نیکوکاری نیز پیمانه‌اش را می‌گیرد و خداوند انتقام انبیا، فرستادگان و امامان را از ظالمانی که کفر محض دارند، می‌گیرد. (وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ)([322]) (و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگ‌تر به ايشان بچشانيم، باشد که بازگردند): از عذاب دنیا (در رجعت) به آنها می‌چشانیم، اما در آخرت، سپاس و ستایش به کامل‌ترین و تمام‌ترین و عظیم‌ترین شکل می‌باشد؛ چرا که در آنجا پرده‌برداری تام و تمام از حقایق به فراخور وضعیت و جایگاه هر شخص صورت می‌گیرد: (لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ)([323]) (تو از اين غافل بودی. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است). (وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)([324]) (و هر گونه کينه‌ای را از دلشان برمی‌کنيم. نهرها در زير پايشان جاری است. گويند: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که ما را به اين راه راهبری نمود و اگر ما را راهبری نکرده بود، راه خويش نمی‌يافتيم، فرستادگان پروردگارمان به حق آمدند؛ و آنگاه ايشان را ندا دهند که به پاداش کارهايی که می‌کرديد اين بهشت را به میراث برده‌اید)؛ یعنی برداشته شدن «من» از سینه‌ها؛ هر یک به فراخور ظرفیش، از رحمت خداوند بر می‌گیرد‌ و به پیمانه‌ای که با اعمال نیکویش ساخته است، پیمانه می‌شود.

-پرسش 172: معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟

معنای «ن» در آیه‌ی (ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ)([325]) (نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نويسند) و معنای «ب» در آیه‌ی (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)([326]) چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. هر حرف، شکل و معنایی دارد. شکل نون و «ب»، «ظرف» می‌باشد. نون ظرفی است که فیض در آن نازل می‌شود؛ چرا که نقطه بالای آن است، و «ب» ظرفی است که از آن نور افاضه می‌شود؛ زیرا نقطه زیر آن است. «ب» و نقطه‌ی آن حضرت علی (ع) است و نون و نقطه‌ی آن حضرت محمد(ص).([327]) اما معنی: نون، نور خداوند است و نور در آن نازل می‌شود و نون آن را در بر می‌گیرد. «باء» بهاء الله (عظمت و جلال خداوند) است؛([328]) یعنی نور از آن تشعشع می‌یابد. پس نور از خدا به سوی محمد (ص) افاضه می‌شود و از محمد به علی (ع) و از علی به مردم می‌رسد.([329])

-پرسش 173: چرا محمد(ص) و علی(ع) با عمر دشمنی ورزیدند و نه با ابلیس (لعنه الله)؟!

چرا عمر با حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) دشمنی ورزید نه ابلیس (لعنه الله)که با بقیه انبیا و مرسلین عداوت ورزید؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. زیرا ابلیس که خداوند لعنتش کند، روزی برای شکایت به آسمان صعود می‌کرد و امر و احتیاجش را بر خدای در میان خلق، محمد و علی (ع) دروازه‌ی او ؛ الله الرحمن الرحیمن در خلق است عرضه ‌نمود. وقتی حضرت محمد و حضرت علی (ع) (دروازه‌ی خدا) به زمین فرود آمدند، ابلیس از آسمان منع شد؛ زیرا محمد و علی (ع) به زمین فرود آمده بودند و آسمان از نگهبانان و پاسداران توانا پُر شده بود: (وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا)([330]) (ما در آن جاي‌ها که می‌توان گوش فرا داد می‌نشستيم، اما اکنون هر که استراق سمع کند، شهابی را در کمين خود يابد).([331]) پس ابلیس لعنه الله علیه با محمد و علی (ع) رویارو نشد و معلم و استاد ابلیس که او را گمراه نمود با آن دو رویارو شد: (قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)([332]) (گفت: ای پروردگار من، با آنچه مرا گمراه نمودی، در زمين برایشان بيارايم و همگان را گمراه کنم)؛ یعنی به وسیله‌ی آن کسی که مرا گمراه نمود که همان دومی می‌باشد. ابلیس وقتی عمرو بن حریث را دید که با سوسمار بیعت می‌کند، حضرت علی (ع) را مدح و ثنا گفت.([333]) بنابراین ابلیس (لعنه الله) با حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) رویارو نشد بلکه آن کس که با آنها رویارو شد، معلم او بود و او همان «جهل و ظلمت» می‌باشد؛ چرا که محمد «عقل اول» است و دومی (عمر) «جهل». ابو عبد الله (ع) می‌فرماید: «خداوند بلند مرتبه عقل را آفرید. او اولین مخلوقی از روحانیون بود که از سمت راست عرش از نورش بیافرید. به او فرمود: پیش آی، پیش آمد و سپس فرمود: برو، رفت. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق کردم و بر جمیع خلایقم برتری دارم. سپس جهل را در دریای شور تشنگی بیافرید. به او فرمود: پشت کن، رفت. سپس فرمود: بازگرد، و بازنگشت. به او فرمود: تکبّر کردی؟ و لعنتش نمود».([334])

-پرسش 174: چگونه زنده ماندن یونس(ع) در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟

چگونه زنده ماندن یونس(ع) در شکم ماهی را بدون غذا، هوا و خورشید به روش علمی اثبات می‌کنید؟ عبادتش چگونه بود؟ و تسبیحی که به فضل آن از شکم ماهی بیرون آمد چه بود؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حق تعالی می‌فرماید: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادي‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ * لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ)([335]) (در برابر فرمان پروردگارت صبر پیشه کن و چون صاحب ماهی مباش که با دلی پر اندوه ندا درداد * اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد). و همچنین می‌فرماید: (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ * فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ * لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ)([336]) (پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم). ([337]) یونس(ع) در شکم ماهی مُرد و روحش به ظلمات جهنم نگریست و همچنین به طبقات پایین آن نگاه کرد. منظور از درخت در اینجا، دین می‌باشد. پس از آنکه ماهی یونس را بلعید، قبض روح شد و به جهنم فرستاده شد تا آن را ببیند؛ تا اینکه جهنم و تاریکی‌های آن را مشاهده نمود: (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض إذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكدْ يَرَاهَا) (تاريکي‌هايی برفراز يکديگر، آن گونه که اگر دست خود بيرون آرد، آن را نتواند ديد) و در آنجا قارون (لعنه الله) را دید و با او سخن گفت. این جهنمی که او دید، جهنمی در حال گسترش با عملکرد ستمگران بود تا آنکه آتشش کامل شود و با اعمال و کردار ظالمین، آتشش زبانه کشد. همان گونه که بهشتِ در حال گسترش با اعمال و کردار صالحان از انبیا و و اوصیا و فرستادگان و صالحین، رو به کمال می‌رود. دوزخ با کردار فرزندان ستمگر آدم گسترش می‌یابد. حق تعالی در این خصوص می‌فرماید: (وَ إذا اْلجَحيمُ سُعِّرَتْ)([338]) (و چون جهنم افروخته گردد)؛ یعنی به نهایت شعله‌ور شدنش برسد و تمامی شعله‌ور شدن آن در روز قیامت با کردار و اعمال ظالمان می‌باشد. و حق تعالی می‌فرماید: (وَ إذا الْجَنَّةُ أُزْلَفتْ)([339]) (و چون بهشت را پيش آورند)؛ یعنی با اعمال و کردار فرزندان نیکوکار آدم، به تمامی کمال خود برسد. چنین معنایی از رسول الله(ص) وارد شده است که هر که بگوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، درختی در بهشت برایش کاشته می‌شود. گفتد: آیا درختان ما در بهشت افزوده می‌شود؟ فرمود: آری، ولی مبادا آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند.([340]) بنابراین، این مردم هستند که دوزخ و بهشت را می‌سازند و هر کدام، اهل خود را دارد. این جهنم، همان ماهیِ حقیقی است که یونس(ع) را بلعید و همان زندانی است که او در آن اسیر شد، و همان گوری است که در آن گرفتار و به سویش روانه شد. از همین رو حق تعالی این دو گفتاری که در ظاهر از نظر نادان و جاهل متناقض می‌باشد را بیان می‌فرماید: (لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ) (اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد). (فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ * لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند). تأکید می‌کنم که خداوند سبحان و متعال لاجَرَم باید یکی از دو کار را برای عقوبتی که به نبی خدا یونس وعده داده بود، به انجام می‌رساند: یا با پریشان حالی افتادن در بیابان عریان و بی سرپناه، و یا اینکه تا روز برانگیخته شدن در شکم ماهی بماند؛ که در غیر این صورت در قرآن تناقض وجود خواهد داشت؛ چرا که خداوند سبحان و متعال، حکیم است و از او حکمت تمام و کمال صادر می‌شود و این، حکمتی است یگانه که تعددی در آن راه ندارد. اگر برخی بخواهند بدون علم محمد و آل محمد(ع) با کلنجار رفتن، این آیات را تأویل و تفسیر کنند، این مسأله‌ای است که با آن روبه‌رو خواهند شد؛ اما من حقیقت را آشکار می‌کنم: اینکه جسد او در بیابان عریان و بی‌سرپناه بیفتد و روحش در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن، باقی بماند؛ و همان‌طور که بیان نمودم این جهنمی است در حال گسترش یافتن و نه جهنم کامل شده؛ جهنمی که دنیا به سرعت به سوی آن می‌شتابد، همان طور که به سوی بهشت در حرکت می‌باشد و به این صورت مشخص می‌شود که تناقضی در آیات وجود ندارد. باقی ماندن در شکم ماهی تا روز قیامت کبری یعنی مقدمات آن، که همان هلاکت ملکوتی ساکنان زمین می‌باشد‌ به عنوان یک جسد مادی، مساله‌ای خارج از عرف می‌باشد و چنین چیزی مگر با معجزه امکان‌پذیر نیست؛ چرا که نیازمند باقی ماندن جسد یونس(ع) به صورتی کامل و دست‌نخورده در شکم ماهی و همچنین بقای بدن ماهی چه مرده و چه زنده به صورتی سالم و دست نخورده می باشد؛ این معجزه‌ای بی‌معنی است؛ چرا که هیچ گونه فایده‌ای در بر نخواهد داشت؛ در حالی که خداوند حکیم است و هیچ بیهودگی یا بازی در اعمال او وجود ندارد و از آنچه بدو شرک می ورزند پاک ومنزه است . ترا چه می شود اگر دریابی که او فرمود: (لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند) برانگیخته شدن پس از مقدّمات قیامت کبری یعنی از بین رفتن همه‌ی موجودات بر روی این زمین و پس از تبدیل این زمین به غیر آن می‌باشد. پس این نتیجه به دست آمد که باقی ماندن یونس(ع) بعنوان جسد مادی در شکم ماهی تا روز برانگیخته شدن، نادرست است؛ چرا که همان طور که قبلاً بیان کردم، لازمه‌ی آن از بین رفتن و تبدیل شدن زمین می‌باشد: (يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلَأرْضُ غَيْرَ الْأرْض وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لله الْوَاحد الْقَهَّار)([341]) (آن روز که این زمين به زمينی جز اين تبدیل شود و همچنین آسمان‌ها و همه در پيشگاه خدای واحد قهار پا به عرصه نهند)،(وَ إذا اْلِبحَارُ سُجِّرَتْ)([342]) (و چون درياها سوزان و برافروخته گردند). می‌توانی بپرسی یا تأویل نمایی که چگونه خداوند سبحان یونس(ع) را تهدید می‌کند یا وعده می‌دهد در حالی که او یک پیامبر است؟! در حقیقت خداوند نه او را تهدید کرد و نه وعده داد؛ بلکه پس از آنکه یونس(ع) با خداوند سبحان و متعال مخالفت نمود و از رسالت روی گردانید و نتوانست بار ولایت علی ابن ابی طالب(ع) را بر دوش کِشد،([343]) با نشان دادن دوزخ به او و بردن او به درون آن، او را پرورش داد و بر او منّت نهاد. در این مورد یونس(ع) همانند آدم(ع) می‌باشد: (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)([344]) (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم) و با این تادیب ، یونس(ع) دانست و بر علم و معرفتش نسبت به حضرت علی(ع) و مقامش افزوده شد؛ اینکه علی(ع) رهبر سربازان خداوند است. پس یونس(ع) به درگاه خداوند استغاثه کرد و به حق علی(ع) به خداوند متوسّل شد. خداوند به علی(ع) اجازه داد تا او را از اندوه و ترس دوزخ نجات دهد و مرگش مانند رؤیایی بود که دیده باشد. سپس به بیابان، عریان و بی سرپناه افکنده شد همان گونه که لباس تقوا از آدم(ع) برداشته شد. عیب و زشتی یونس(ع) برایش با عریانی (بالعراء) یعنی عاری از لباس تقوا آشکار شد. یونس(ع) تسبیح خدا گفت و از او درخواست بخشش نمود و به حق علی(ع) و مقامش که پیش از آن تحمّلش نکرده بود، اعتراف نمود. از اینکه یونس(ع) نتوانست تحمّل کند شگفت‌زده نشوید؛ چه بسا اگر مقام و جایگاه امیر المؤمنین علی(ع) برای شما بازگو شود، شاید شما هم تحمّل نکنی! آنچه از یونس(ع) پیامبر خدا انتظار می‌رفت این بود که به این امر عظیم اعتراف نماید:([345]) (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست).([346]) به علاوه این اعتراف یونس(ع) به حق و تقاضای بخشش و تسبیحش وسیله‌ای شد تا لباس تقوا به او بازگردد؛ یعنی همان سبزی و دین (وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ) (و بر او درختی از یقطین رویانیدیم)؛ بر او رویید، گویی پاره‌ای از خود او بود، و این همان لباس تقوا است که ملازم و همراه متقین می‌باشد؛ همان طور که عورت آدم(ع) با برگ درخت بهشت پوشیده شد و این برگ نیز همان سبز بودن، دین و لباس تقوا می‌باشد: (يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْکُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِکُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوي‏ ذلِکَ خَيْرٌ ذلِکَ مِنْ آياتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ)([347]) (ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشاند و زينتی برایتان است، و جامه‌ی پرهيزگاری؛ این از هر جامه‌ای بهتر است. اين يکی از آيات خداوند است، باشد که پند گيرند). (فنَبَذنَاهُ باْلعَرَاءِ وَهُوَ سَقيمٌ) (پس او را به خشکی، عریان و بی‌سرپناه انداختیم در حالی که بیمار بود): بیماری یونس(ع) به دلیل زدوده شدن لباس تقوا از او پس از روی‌گردانی و گریختنش بود؛ وی مصداق بنده‌ای بود که از آقا و مولایش سرپیچی می‌کند یا می‌گریزد. درخت یقطین از درختان بهشت است و به معنی درخت دین و تقوا می‌باشد. آنچه باقی می‌ماند این است که بدانیم یونس(ع) در حالی که طفلی کوچک بود، مُرد و او را پیامبر خدا ایلیا (الیاس)(ع) به اذن خداوند سبحان و متعال زنده کرد. یونس(ع) کودکی مرده بود پیامبر خدا ایلیا(ع) روی او دراز کشید و گرمای بدن ایلیا(ع) به بدن پیامبر خدا یونس(ع) منتقل شد در حالی که یونس(ع)، طفلی کوچک و مرده بود و ایلیا(ع) به خداوند سبحان متوسّل شد و خداوند سبحان و متعال او را زنده کرد.([348]) در این رویداد و آنچه پس از آن برای یونس(ع) اتفاق افتاد، نشانه‌ای برای خردمندان وجود دارد؛ او در شکم ماهی می‌میرد و پس از آنکه حرارت علم علی(ع) به او منتقل شد و حق علی(ع) را شناخت، علی(ع) (ایلیا) او را زنده نمود؛ در عریانی و در حالی که بیمار بود درخت یقطین بر او رویید؛ این درخت، همان ایلیا، علی، دین، بهشت و لباس تقوا بود. اما اگر بپرسی چه چیز ما را به این نتیجه می‌رساند که یونس(ع) در شکم ماهی مرده بود؛ پاسخ، سخن حق تعالی است (إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (تا روزی که برانگیخته می‌شوند)؛ یعنی او مرده بود؛ چرا که کسی که تا روز برانگیخته شدن باقی می‌ماند، همان طور که پیش‌تر بیان شد، مرده است. همچنین سخن امام علی(ع) در پاسخ به یک یهودی که از ایشان در مورد زندانی که با همراهش گوشه و کنارهای زمین را درنوردید، پرسیده بود که ایشان(ع) می‌فرماید: (ای یهودی! اما زندانی که همراهش را به نواحی مختلف زمین برد، آن ماهی بود که یونس(ع) در آن حبس شد. این ماهی به دریای قلزم وارد شد و از آنجا به دریای مصر رفت و سپس به دریای طبرستان وارد شد و سپس از دجله‌ای بسیار عمیق خارج شد. فرمود: سپس به زیر زمین رفت تا به قارون رسید و قارون پیش از این در زمان موسی(ع) مرده بود و خداوند مَلَکی را بر او مامور کرده بود که هر روز او را به اندازه‌ی قامت یک مرد داخل زمین فرو ببرد. یونس(ع) در شکم ماهی در حال تسبیح خدا و استغفار بود. قارون صدایش را شنید و به فرشته‌ی گماشته شده بر خودش گفت: به من مهلت بده که صدای انسانی را می‌شنوم. خداوند به این فرشته وحی فرمود که به قارون مهلتی دهد، و او نیز مهلتش داد. قارون به یونس(ع) گفت: تو کیستی؟ یونس(ع) گفت: من گنهکار خطاکار یونس بن متی هستم. قارون گفت: موسی(ع) که برای خدا بسیار خشم می‌گرفت، چه شد؟ یونس گفت؟ هیهات، هلاک شد! قارون گفت: آن هارون که مهربان رئوف بر قومش بود چه شد؟ یونس گفت: هلاک شد. قارون گفت: کلثوم دختر عمران که نامزد من بود چه شد؟ یونس گفت: هیهات که از آل عمران احدی باقی نمانده است. پس قارون گفت: وا اسفا بر آل عمران! و خداوند به خاطر این ترحم بر آل‌عمران از او سپاس‌گزاری کرد و به فرشته‌ی گماشته بر او امر فرمود که عذاب را در ایام دنیا از او بردارد، و او نیز چنین کرد. چون یونس(ع) اینگونه دید در تاریکی‌ها ندا داد: (أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) (که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم). خداوند اجابتش فرمود و به ماهی دستور داد تا او را بیرون بیندازد).([349]) از ابو عبد الله امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (یونس(ع) هنگامی که گناهان قومش را دید، با عصبانیت از قومش بیرون آمد تا آنکه با عده‌ای در کشتی سوار شد. یک ماهی به آنان حمله کرد تا غرقشان کند. سه بار قرعه انداختند. یونس(ع) گفت: ماهی فقط مرا می‌خواهد؛ مرا در آب بیندازید. همین که ماهی یونس(ع) را گرفت، خدای عزیز و جلیل به او وحی فرمود که من او را روزی تو قرار ندادم؛ پس استخوانی از او را نشکن و گوشتی از او را نخور. ماهی یونس را در دریاها چرخاند. یونس(ع) در تاریکی‌ها ندا داد: (أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) (که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم). هنگامی که ماهی به دریایی رسید که قارون در آن بود، قارون صدایی شنید که پیش‌تر نشنیده بود. به فرشته‌ی گماشته بر خودش گفت: این صدای چیست؟ فرشته گفت: صدای یونس پیامبر(ص) در شکم ماهی است. قارون گفت: به من اجازه می‌دهی با او سخن گویم؟ فرشته گفت: بله. قارون گفت: ای یونس! هارون چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. قارون گفت: موسی چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. پس خداوند تعالی که عظمتش بسیار بزرگ است، به فرشته‌ی گماشته بر او وحی کرد: به خاطر رقّت قلب قارون بر نزدیکانش، عذاب او را کم کن).([350]) یونس(ع) با قارون دیدار و گفت‌وگو کرد، در حالی که قارون مرده و در عذاب بود. همچنین این سخن حق تعالی: (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ)([351]) (و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم)؛ منظور همان تاریکی‌های جهنمی است که با اعمال و کردار ظالمان در حال گسترش است . (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ * فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ * لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ * وَ أَرْسَلْناهُ إِلي‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ)([352]) (پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم * و او را به رسالت بر صد هزار نفر و بيش‌تر فرستاديم)؛ یعنی خداوند سبحان و متعال آن را ارسال جدیدی قلمداد می کند؛ چرا که یونس(ع) پس از مرگش مبعوث می‌شود وگرنه اگر نمرده بود بازگشت از غیبتش و تکمیل کردن رسالتش تلقّی می‌گردید. یونس(ع) بیست و هشت روز در شکم ماهی می‌ماند. از علی بن ابی طالب(ع) روایت شده است: (.... و یونس بیست و هشت روز در شکم ماهی بماند....).([353]) و در سوره‌ی قلم: (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ * ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ)([354]) (نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نويسند * که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی): مجنون کسی است که عقلش پوشیده و پنهان و ضایع و تباه شده باشد؛ کلمه‌ی (جُنَّ) به معنی پنهان و پوشش می‌باشد؛ و در اینجا چنین معنایی می‌دهد: تو به فضل و لطف پروردگارت پوشیده و ضایع و تباه شده نیستی بلکه آشکاری شناخته شده همانند خورشید می‌باشی. و در آیه‌ی (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ) (و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم): (ذَا النُّونِ): یعنی یار و همراه (نون) و نون در مرتبه‌ای به معنی محمد(ص) و در مرتبه‌ای دیگر به معنی علی(ع) می‌باشد؛ همان گونه که در کتاب متشابهات توضیح دادم.([355]) در اینجا نون، علی(ع) است و از یونس(ع) تعبیر به یار و همراه علی(ع) می‌شود؛ چرا که اصل و ریشه‌ی ماجرای یونس(ع) عدم تحمّل کردن مقام علی(ع) و جایگاه آن حضرت می‌باشد: (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست)([356]) و در اینجا ایمان یعنی امام(ع)؛ یعنی مؤمنی که خداوند قلبش را برای امام آزموده است. یونس(ع) پیامبر فرستاده شده است با این حال در ابتدا مقام علی(ع) را تاب نیاورد ولی پس از آنکه آنچه از تربیت الهی و آموزش خداوند سبحان و متعال به دست می‌آید، برایش حاصل شد، آن را پذیرفت و بر دوش کشید. آن که در عالم جسمانی او را بلعید، ماهی بود (نون دریایی) که بزرگ‌ترین موجودات در زمین می‌باشد و آن که او را در عالم ارواح بلعید (نون علم) یا علی بن ابی طالب(ع) بود؛ او را شناخت و به مقامش اعتراف کرد و او همان (نعمت خداوند) بود: (لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ) (اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد) (ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ) (که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی).([357]) آن ماهی دریا که یونس(ع) را بلعید، از انواع ماهیانی است که از نرمتنان اعماق دریاها تغذیه می‌کند و هیچ ماهی دیگری نمی‌تواند به این عمق تاریک و ظلمانی دریا نفوذ کند و حتی تا امروز هم هیچ انسانی نتوانسته است به چنین عمقی نفوذ نماید و زیست‌شناسان، از طریق این ماهی‌ها به وجود نرمتنان اعماق دریا پِی برده‌اند. وجه تمایز این نوع ماهی، پایین رفتن به اعماق تاریک سیاه ظلمت می‌باشد: (فَنادي‏ فِي الظُّلُماتِ) (و در تاریکی‌ها ندا داد). همچنین غذای این ماهی، نرم‌تنان می‌باشد؛ بنابراین دستگاه گوارشی آن، جسم سخت (مانند جسم انسان) را هضم نمی‌کند و از همین رو جسم یونس(ع) پس از بلعیده شدن، از بین نرفت.

-پرسش 175: آیه‌ی «قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً»

حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمينَ * وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ * ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ * فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ)([358]) (بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید و برای او همتايانی قرار می‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است * و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد و آن را پر برکت ساخت و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان * سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا). چرا مدت زمان آفرینش زمین و تعیین رزق‌های آن، چهار روز به طول انجامید ولی آفرینش آسمان‌ها دو روز با اینکه آسمان‌ها بزرگ‌تر و عظیم‌تر می‌باشند؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمينَ) (بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید و برای او همتايانی قرار می‌دهيد؟ او پروردگار جهانيان است): زمین را در یک روز آفرید و روزی‌هایش را در یک روز؛ زمین با آنچه از جمادات در آن وجود دارد را در یک روز و آنچه از موجودات زنده (گیاهان و حیوانات) بر روی زمین است را نیز در یک روز خلق نمود. و حق تعالی می‌فرماید: (وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ) (و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد و آن را پر برکت ساخت و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان). (وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ) (و در آن کوه‌ها قرار داد): منظور، کوه‌ها است و آنها ضمن روز اول در این عامل جسمانی می‌باشند؛ یعنی اینها (کوه‌ها) از بالای آن (یعنی از آسمان) در آن (در زمین) متجلّی گشت. وگرنه آنچه که از کوه‌ها بر سطح زمین ظاهر است یعنی قسمت بالای کوه‌ها، بسیار کم‌تر از آن چیزی است که در درون زمین فرو رفته است. بیش از دو سوم کوه، در دل زمین فرو رفته است و از همین رو از آنها به «رواسی» (لنگرها) تعبیر کرده است؛ یعنی باعث استوار شدن زمین می‌گردد و گویی میخ‌هایی برای زمین است که آن را تثبیت می‌نماید: (وَ الْجِبالَ أَوْتاداً)([359]) (و کوه‌ها را همچون ميخ‌هايی؟)؛ یعنی سطح زمین را ثابت نگه داشته و آن را از اینکه با حرکت مستمر و دایمی درون زمین در جنبش باشد، بازمی‌دارد. حق تعالی می‌فرماید: (وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللهِ الَّذي أَتْقَنَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ) (و کوه‌ها را بينی؛ پنداری که جامدند، حال آنکه چون ابر می‌روند. کار خداوند است که هر چيزی را به کمال پديد آورده است. هر آينه او به هر چه می‌کنید آگاه است)؛ یعنی کوه‌ها در حرکت‌اند ولی همراه با حرکت زمین، و درنتیجه مانع از آن می‌شوند که سطح زمین دچار اختلال شود و از درونِ آن جدا گردد؛ از همین رو حرکت زمین موزون و متعادل است. (وَ بارَکَ فيها) (و آن را پُربرکت ساخت): منظور، آب است: برکت نازل شده از آسمان، که ضمنِ روز اول در این عالم جسمانی بوده است. (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا يَکْسِبُونَ)([360]) (اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم، ولی(فرستادگان) را تکذیب کردند؛ ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه‌شان کرديم). (وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ) (و رزق و روزی‌هایش را در چهار روز معين نمود، درست و متناسب برای همه‌ی خواهندگان): به این عالم جسمانی فقط دو روز اختصاص داشته است: روز زمین و آب، و روز جان‌داران (گیاه و حیوان). و این سخن حق تعالی (أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ) (چهار روز) از آن جهت است که کوه‌ها در عالم جسمانی، صرفاً ظهوری برای آسمان کلی است، که آنها کوه‌ها و لنگرهای هستی می‌باشند. و این سخن حق تعالی (مِن فَوْقِهَا) (از بالایش) یعنی آسمان که (زمین) در آن تجلّی یافت. (وَ بارَکَ فيها) (و آن را پُربرکت ساخت): برکت در عالم جسمانی، آب است، و ظهوری برای برکت آسمان‌های شش گانه می‌باشد؛ و برکت در آسمان، علم است. بنابراین این دو مقوله: (وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها) (و در زمين از فراز آن، کوه‌ها پديد آورد) و (وَ بارَکَ فيها) (و آن را پر برکت ساخت): دو روز برای آسمان هفتم کلی، و آسمان‌های شش‌گانه‌ی مثالی به شمار می‌روند. (ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ * فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ)([361]) (سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا). (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ) (آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد): منظور، آسمان هفتم کلی و آسمان‌های شش‌گانه‌ی مثالی پایین‌تر از آن و نیز آسمان جسمانی می‌باشد (زمین به معنای وسیع‌ترش که شامل تمامی اجرام و ستارگان می‌باشد). آسمان هفتم را در یک روز، ملکوت را در یک روز، و آسمان اجسام را در یک روز آفرید و امر هر آسمان را در یک روز به آن وحی نمود. در یک روز امر آسمان هفتم، در یک روز امر آسمان‌های ملکوتی و در یک روز امر مُلک را وحی نمود. یعنی اینها (آسمان‌ها و زمین‌ها) در دو روز پایان یافت: یک روز برای آفرینش، و یک روز برای امر. (وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً) (و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم): این، به دنبال روز اول زمین بود؛ زیرا آسمان دنیا به دو آسمان تقسیم می‌شود که عبارتند از: «آسمان مثالی نخست» و «آسمان جسمانی دنیا». این دو از یک نظر یک آسمان به جهت ارتباط آسمان اول با عالم جسمانی؛ ارتباط تدبیریِ مستقیم می‌باشد به شمار می‌روند. اما دو آسمان نیز به شمار می‌روند؛ چرا که اولی، ملکوت اجسام است. از هر دوی اینها به آسمان دنیا تعبیر می‌شود؛ زیرا آسمان اول، ملکوت اجسام است و این دو به طور کامل با هم درآمیخته می‌باشند. اَنفُس در آسمان اول هستند و این اَنفُس، جسم‌ها را در آسمان دنیا تدبیر می‌کنند؛ پس آیا بین نفْس انسان و جسمش جدایی و انفصالی می‌یابی؟! و در عین حال می‌گویم: آیا بین نفس انسان و جسمش تفاوتی مشاهده می‌کنی؟! از آنچه گذشت درمی‌یابیم که روزها، شش تا هستند و عبارت‌اند از: ( آسمان هفتم در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن (امر آن) در یک روز. ( آسمان‌های شش‌گانه در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن (امر آن) در یک روز. ( زمین (و به همراهش عالم جسمانی) در یک روز آفریده شد، و روزیِ آن در یک روز. یا نور و امرش در دو روز آفریده شد، مثال (ملکوت) و امرش در دو روز آفریده شد، و مُلک (اجسام) و روزی‌هایش در دو روز آفریده شد؛ و الزاماً ترتیب آفرینش‌ها از بالا به پایین می‌باشد؛ چرا که ملکوت، تجلّی و ظهور نور است و به همین ترتیب.... لازم است دقت شود که آسمان اول، حدّ نهایی آسمان دنیا است؛ یعنی آسمان دنیا در این عالم جسمانی آغاز می‌شود و به نخستین عالم ملکوتی روحانی خاتمه می‌یابد. یعنی نهایت آن حلقه وصل است و پایان آن یا حلقه وصل، آسمان اول می‌باشد. در زیارت جامعه آمده است: «.... و حجت‌های خدا بر اهل دنیا و آخرت و اولی....».([362]) و در قرآن آمده است: (وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)([363]) (او است خدایی که معبودی جز او نيست. ستايش خاص او است، چه در اين جهان و چه در جهان ديگر و فرمان فرمان او است و همگان به او بازگردانده می‌شويد) و نیز حق تعالی می‌فرماید: (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ)([364]) (شما از پیدایش نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نمی‌آوريد؟). در اولی، دو عالم وجود دارد: ذر و رجعت و در آن انفس قرار دارند. همان‌طور که پیامبر خدا (ص) فرموده است خداوند سبحان و متعال از هنگامی که عالم اجسام را آفرید به آن ننگریسته است.([365]) منزلگاه کار و عمل مجدّانه از پایان عالم اجسام که پایان آسمان دنیا است، آغاز می‌شود، و این پایان، آسمان اول می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلينَ)([366]) (و بر فراز سرتان هفت راه بيافريديم، و از اين خلقت، غافل نبوده‌ايم). هفت راه، آسمان‌های هفتگانه است، از آسمان اول تا آسمان هفتم، و آسمان جسمانی دنیا جزو آنها نیست؛ چرا که این آسمان بالای ما قرار ندارد بلکه ما درون آن هستیم و بر ما احاطه (زیر ما و بالای ما و از هر جهت زمین) احاطه دارد. (يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)([367]) (از تو به شتاب عذاب می‌طلبند، حال آنکه جهنم بر کافران احاطه دارد). در بخش بعدی برای شما تبیین خواهد شد که چرا این آیه را اینجا آورده‌ام. اگر آسمان‌ها را با این تفصیل بشماریم در این صورت، هشت تا خواهند بود و نه هفت تا! اصولاً دنیای جسمانی جزو آن به حساب نمی‌رود؛ زیرا جزئی از آسمان دنیا با آنچه که در آن است از آسمان اول و آسمان جسمانی، می‌باشد. بنابراین اگر اولی یا دنیا نام برده شود، در ضمن آن قرار می‌گیرد؛ چرا که جزئی از آن و پیرو و تابع آن می‌باشد. آسمان جسمانی یک بار «زمین» به شمار می‌رود‌ و یک بار «آسمان دنیا»؛ زیرا قسمت مرئی آن می‌باشد. در آسمان جسمانی، زمین و حتی تمام زمین‌های هفت‌گانه قرار دارد و در هفتمین زمین «جهنم» قرار دارد. همان طور که بهشت در آسمان دوم است، اما در آسمان اول «بهشت زمینی» یافت می‌شود که همان بهشت آدم می‌باشد؛ زیرا آسمان اول ـ همان‌طور که پیش‌تر بیان داشتم‌ـ بخشی از آسمان دنیا است که ملکوت آن نیز می‌باشد. از علی بن ابراهیم از پدرش از احمد بن محمد بن ابو نصر از حسین بن میسر روایت شده است: از ابا عبد الله (ع) درباره‌ی بهشت آدم (ع) سوال کردم، فرمود: «بهشتی از بهشت‌های دنیا که در آن خورشید و ماه طلوع می‌کنند که اگر از بهشت‌های آخرت بود، به هیچ وجه از آن خارج نمی‌شدند».([368]) (وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً) (و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم): چراغ‌ها، انبیا، فرستادگان و اوصیا (ع) هستند که پیروانشان را با تعالیم و اخلاق الهی که به مردم می‌آموزند، از وسوسه‌ی شیطان حفظ می‌کنند و ظهور آنها در آسمان جسمانی، در قالب ستارگان و خورشیدهای درخشان می‌باشد. چه بسیار است تاریکی در آسمان و چه اندک است ستارگان در قیاس با بخش تاریک؛ همانگونه که در زمین چه پیامبران اندکند و کسانی که با آنها مخالفت ورزیدند، جنگ کردند، از آنها روی‌گردان شدند و یاریشان ننمودند بسیارند! همواره پیامبران، اوصیا و انصار آنها درست مانند کم بودن ستارگان در آسمان جسمانی اندکند. در نهایتِ حرکتِ فلکِ اعظم (منظورم قوس نزول است) و آغاز بالا رفتن آن به سمتی دیگر، تبدیل شدن این عالم جسمانی به جحیم آغاز خواهد شد و این عالم شعله‌ور می‌گردد. مجازات کسانی که زخرف و زر و زیور دنیا را برگزیدند و به خاطر آن خداوند را عصیان نمودند، بازگشت آنها به چیزی است که خود انتخاب کرده‌اند، یا همان باقی ماندن آنها در آن می‌باشد؛ چرا که جهنم با عملکرد، کردار و ظلم و ستم آنها مشتعل خواهد شد. اکنون مناسبت آیه‌ی پیشین برای شما روشن شده است: (يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ) (از تو به شتاب عذاب می‌طلبند، حال آنکه جهنم بر کافران احاطه دارد). در ابتدای صعود (قوس نزول)، «عالم رجعت» آغاز می‌شود، که عالمی دیگر و امتحانی دیگر برای کسانی که ایمان خالص و کسانی که کفر خالص داشته‌اند خواهد بود. عالم رجعت با پایان زمامداری مهدی دوازدهم (ع) آغاز می‌شود؛ او همان قائمی است که حسین (ع) بر او خروج می‌کند.([369]) و اما این سخن حق تعالی: (ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ * فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ) (سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود و آسمان این دنیا را با چراغ‌ها بياراستيم و محفوظش بداشتيم. اين است تدبير آن پيروزمند دانا)؛ ممکن است کسی که آن را می‌خواند گمان برد که «ثمّ» بر پس از آن دلالت دارد؛ یعنی: اینکه زمین را آفرید و روزی‌هایش را در آن معیّن نمود... سپس به آسمان پرداخت... ولی در حقیقت بر چنین مطلبی دلالت ندارد ؛ بلکه «ثمّ» در اینجا به مفهوم «توبیخ و سرزنش» با عطف به مضمون کلی آیه می‌باشد و به طور خاص بر آفرینش زمین دلالت ندارد؛ یعنی معطوف به مفهوم توبیخ در آیات پیشین می‌باشد: (قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ....) (بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید....). پس معنای آیه در اینجا چنین است: سپس آیا او همان نیست که به آسمان پرداخت.... پس چگونه به او کافر می‌شوید؟! ملاحظه نمایید که در این آیه‌ی اخیر، از آسمان و زمین سخن به میان آمده است. حق تعالی می‌فرماید: (ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً) (سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد). اگر زمین پیش از آن خلق شده بود، معنای اینکه آن را دوباره بیافریند چیست (ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کرهاً) (خواه يا ناخواه بياييد)؟! بلکه در اینجا منظور، توضیح مطلب به شکلی دیگر و از جهتی دیگر است؛ چرا که در آیات پیشین (قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ....) (بگو: آيا این شما هستید که به آن کس که زمين را در دو روز آفريده است کفر می‌ورزید....) نعمت‌هایی را که خداوند سبحان و متعال تمام کرده به تفصیل بیان داشته است و در این آیات (ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ....) (سپس به آسمان پرداخت....) بیانی برای چگونگی و کیفیت آفرینش وجود دارد؛ یا بیانی برای این آیه (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (چون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می‌گوید: موجود شو، پس موجود می‌شود). این مراحل، یعنی آفرینش آسمان هفتم، سپس آسمان‌های شش‌گانه، سپس عالم اجسام حتماً باید با همین ترتیب و تسلسل صورت گرفته باشد؛ چرا که برخی بر برخی تکیه دارند. آفرینش آسمان‌های شش‌گانه پیش از هفتمی امکان‌پذیر نیست؛ چرا که آنها (یعنی آسمان‌های شش‌گانه) از آسمان هفتم خلق شده‌اند؛ و خلقت اجسام بدون خلقت آسمان‌های شش‌گانه ناممکن است؛ زیرا آنها از آسمان‌های شش‌گانه خلقت یافته‌اند و حتی در مورد آسمان اولی (نخستین) به طور خاص، با آن (یعنی با اجسام) در هم تنیده می‌باشد و آسمان اول، عالم ذر و عالم رجعت می‌باشد. پس از خلق شدنمان در عالم ذر از آن به عالم اجسام داخل شدیم و از عالم اجسام به آن در عالم رجعت (بازگشت) خارج خواهیم شد؛ این قوس نزول است که سه رکن دارد همان طور که قوس صعود سه رکن دارد و به این ترتیب شش (رکن) حاصل می‌شود که همان «زره داوود»، زره انبیا و زره اوصیا می‌باشد. اما شش روز آفرینش، به معنای روزهای زمان‌دار زمینی نیست؛ بلکه نشان دهنده‌ی مراحل و به معنای شش مرحله می‌باشد. این مراحل ضروری است و چاره‌ای از آن نمی‌باشد. در مرحله‌ی نخست خلقت نور و امر آن گریزناپذیر است؛ و سپس ملکوت و امر آن، سپس اجسام و روزی‌هایش؛ چرا که هر مرحله متکی به مرحله‌ی پیشینش می‌باشد. بنابراین، این مراحل شش‌گانه حتمی است؛ یعنی حتماً باید روز اول (مرحله‌ی نخست) می‌بوده تا آسمان هفتم خلق شود، و در روز دوم (مرحله‌ی دوم) امر آن خلقت می‌یافته؛ چرا که امرش از آن خلق گشته است و حتماً باید یک مرحله پس از آن بیاید. سپس از آن (آسمان هفتم) و از امرش، مثال (ملکوت) آسمان‌های شش گانه آفریده شد تا آسمان اول (که پایان آسمان دنیا است) و پس از آن در ملکوت، امرش آفریده شد؛ زیرا از آن خلقت یافته است. بنابراین در روز سوم ملکوت و در روز چهارم امر آن آفریده شد؛ زیرا ملکوت بر خلقت آسمان هفتم (روز اول) و امر آن (روز دوم) متکی است. پس به طور حتم خلقت ملکوت در مرحله‌ی سوم و سپس خلق امر آن در چهارمین مرحله بوده است؛ چرا که به آن متکی است و از آن خلق شده است. روز پنجم و ششم هم به همین ترتیب می‌باشد؛ یعنی خلقت عالم اجسام یا کیهان جسمانی یا زمین (به معنای وسیعش) که زمینی که ما بر آن هستیم و همچنین تمام ستارگان و خورشیدها را شامل می‌شود. سپس در آن روزیش خلق می‌شود؛ چرا که از آن خلقت یافته است. گیاه از زمین خلق شد و بر آن می‌روید و حیوان از زمین خلق شده است و بر آن زندگی می‌کند و می‌خورد. این شش روز یا شش مرحله حتمی است و خلقت به ترتیب، به آنها نیاز دارد. پایین دست به بالا دست نیازمند و محتاج است. بنابراین اجسام (مُلک) یا عالم شهادت نیازمند ملکوت، و ملکوت به نور (آسمان کلی) محتاج و نیازمند می‌باشد. یا به عبارت دیگر: همه‌ی آن در دو روز خلق شده، همان طور که خدای متعال فرموده است: (ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها) (سپس به آسمان پرداخت در حالی که آن، دودی بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمان‌بردار آمديم * آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد و در هر آسمانی، کارش را به آن وحی نمود). چرا که آسمان هفتم و امر آن در دو روز خلق شد و بقیه از آن خلقت یافتند بلکه تجلّی و ظهور آن می‌باشند و آنچه در آسمان هفتم حکم رانده شود، در ملکوت حاصل می‌شود و آنچه در ملکوت حاصل شود، در مُلک نتیجه می‌دهد. رؤیایی که شما می‌بینید و در عالم اجسام به دست می‌آید چیزی نیست جز آنچه در ملکوت حاصل شده و پس از آن در این عالم جسمانی به دست می‌آید.

-پرسش 176: آیه‌ی «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ»

حق تعالی می‌فرماید: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعالَمينَ﴾([370]) (پس به خواست خدا ايشان را شکست دادند و داود جالوت را بکشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت داد، و از آن‌چه می‌خواست به او بياموخت، و اگر خدا بعضی از مردم را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نمی‌کرد، زمين تباه می‌شد، ولی خداوند صاحب فضل و کرم بر جهانيان است) و ﴿الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْکَرُ فيهَا اسْمُ اللهِ کَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ﴾)[371]) (آن‌هايی که به ناحق از ديارشان رانده شدند جز این نبود که می‌گفتند: پروردگار ما خداوند است؛ و اگر خداوند بعضی را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نکرده بود، دِيرها، کليساها، کِنِشت‌ها و مسجدهايی که نام خدا به فراوانی در آن برده می‌شود ويران می‌گرديد و خدا هر‌کس را که ياريَش کند، ياری می‌کند، و خدا توانای پيروزمند است). آیا بین دفع کردن خداوند در آیه‌ی اول و دفع کردن خداوند در آیه‌ی دوم تفاوتی وجود دارد؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. دفع کردن اول دفع از مؤمنان به وسیله‌ی مؤمنان است؛ یعنی قیام گروهی از مؤمنان به جهاد واجب که به رفع عقوبت از جامعه‌ی ایمانی می‌انجامد و به دنبال آن، عقوبت از مسامحه‌کاران برداشته می‌شود؛ همان‌گونه که خداوند سبحان به واسطه‌ی سیصد و سیزده نفر از یاران طالوت، عذاب را از بقیه‌ی سپاهش دفع نمود: ﴿وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ﴾ (و داود جالوت را بکشت)؛ پس این عده سبب پیروزی آن مؤمنان شدند. دفع کردن دوم، دفع کافرین به وسیله‌ی مؤمنان از طریق جهاد و قتال در راه خداوند می‌باشد. با اولین مورد (دفع اول) به این اعتبار که لطف و کَرَمی الهی است، زمین اصلاح می‌شود؛ چرا‌که یاری رسانیدن مؤمنان با وجود عدم لیاقت آن‌ها به عنوان یک جامعه می‌باشد؛ تنها عده‌ی اندکی (قلیل) از آن‌ها لایق می‌باشند و به وسیله‌ی آن‌ها عذاب و زیان از مسامحه‌گران و سست‌عنصران دفع می‌گردد؛ که اگر چنین دفع کردنی نبود مؤمنان شکست می‌خوردند و این شکست و هزیمت باعث فاسد شدن زمین و تسلّط مفسدان و آزار و اذیت جامعه‌ی ایمانی می‌گردید. در مورد دوم (دفع دوم)، اگر این نوع از دفع کردن نبود، جامعه‌ی ایمانی و دین الهی منهدم می‌گشت: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْکَرُ فيهَا اسْمُ اللهِ کَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ﴾ (و اگر خداوند بعضی را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نکرده بود، دِيرها، کليساها، کِنِشت‌ها و مسجدهايی که نام خدا به فراوانی در آن برده می‌شود ويران می‌گرديد و خدا هر‌کس را که ياريَش کند، ياری می‌کند، و خدا توانای پيروزمند است) و در نتیجه اگر جهاد نبود، دین الهی بر روی این زمین به پایان می‌رسید و محو و نابود می‌گردید.

-پرسش 177: چه کسی ابلیس لعنت الله را می‌کُشد؟

در روایتی است که قائم، ابلیس (لعنه الله) را می‌کُشد، و در روایتی دیگر آمده که پیامبر خدا(ص) ابلیس (لعنه الله) را می‌کشد. کدام‌یک صحیح است؟ از وهب بن جمیع غلام اسحاق بن عمار روایت شده است: از اباعبدالله ( از سخن ابلیس ﴿قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرينَ * إِلي‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ (گفت: ای پروردگار من! مرا تا روزی که از نو زنده شوند مهلت ده * گفت: تو از مهلت‌يافتگانی، * تا آن روز معينِ معلوم) پرسیدم، وهب به ایشان عرض کرد: فدایت گردم! منظور کدام روز است؟ فرمود: «ای وهب! آیا گمان می‌کنی آن روز، روزی است که مردم برانگیخته می‌شوند؟ خداوند تا روزی که قائم ما در آن برانگیخته می‌شود به او فرصت داده است. پس هرگاه خدا قائم ما را برانگیزد، او در مسجد کوفه است. ابلیس می‌آید تا در برابر او زانو می‌زند و می‌گوید: ای وای از این روزگار! از این روز! حضرت، موی پیشانی او را می‌گیرد و گردنش را می‌زند؛ این روز، روز وقت معلوم است».([372]) از عبدالکریم بن عمرو خثعمی نقل شده است: از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «ابلیس به خداوند عرض کرد: ﴿أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ (مرا تا روزی که برانگیخته می‌شوند، مهلت ده). خدای سبحان خواسته‌ی او را نپذیرفت و فرمود: ﴿فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرينَ * إِلي‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ (تو از مهلت‌داده‌شدگانی * تا روز وقت معلوم). زمانی‌که روز وقت معلوم فرا رسد ابلیس لعنت الله علیه با تمام هوادارانش از زمان آفرینش حضرت آدم تا آن روز پدیدار می‌شود، آن‌هنگام آخرین رجعتی است که امیر‌المؤمنین(ع) انجام می‌دهد. به آن حضرت عرض کردم: رجعت چندین‌بار صورت می‌گیرد؟ فرمود: آری، رجعت چندین و چندین بار است. هیچ امام و پیشوایی در هیچ قرنی نیست مگر این‌که افراد مؤمن و نیکوکار و انسان‌های تبهکار زمان خودش با او رجعت می‌کنند، تا خداوند به وسیله‌ی مؤمن از کافر انتقام بگیرد. آن زمان که روز معلوم فرا برسد، امیرالمؤمنین با یاران خود رجعت دارد و ابلیس و هوادارانش نیز می‌آیند، و میعادگاه آنان در زمینی از زمین‌های فرات است به نام «روحا» که نزدیک کوفه‌ی شما قرار دارد. آنان با یکدیگر چنان نبردی می‌کنند که از زمانی که خداوند جهانیان را آفریده، بی‌سابقه است. گویی به یاران امیرالمؤمنین علی(ع) می‌نگرم که صد گام به عقب برمی‌گردند و عقب‌نشینی می‌کنند و گویی می‌بینم که قسمتی از پاهای آنان داخل فرات شده است. در این‌ هنگام جبّار عزّوجل ﴿فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ﴾ (با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود) فرود می‌آید و رسول خدا(ص) سلاحی از نور در دست دارد. هنگامی‌که ابلیس به آن حضرت می‌نگرد به عقب برمی‌گردد و عقب می‌نشیند. یارانش به او می‌گویند کجا می‌خواهی بروی و حال آن‌که تو پیروز شده‌ای؟ ابلیس می‌گوید: ﴿إِنِّی أَری‌ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمِینَ﴾ (من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. من از خدا پروردگار جهانیان بیم دارم). رسول خدا(ص) با او درگیر می‌شود و حربه‌ای میان دو کتف او فرود می‌آورد که هلاکت ابلیس و هلاکت تمام هواداران او را در پی خواهد داشت. در این زمان، فقط خدای عزّوجل عبادت می‌شود و به او شرک ورزیده نمی‌شود و امیر‌المؤمنین(ع) مدت چهل و چهار هزار سال حکومت می‌کند تا آن‌جا که از هر مرد شیعه و پیرو علی(ع) هزار فرزند پسر به وجود می‌آید، و در این هنگام دو باغ سرسبز سیاه‌فام (الجنتان مدهامتان) در کنار مسجد کوفه و اطرافش آن‌گونه که خدا بخواهد پدیدار می‌گردد».([373]) پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. اولین قتل، هنگام ظهور حضرت قائم ( و قیامت صغری در این دنیا صورت می‌گیرد، که به هنگام ظهور حق، حضرت قائم او را در مسجد کوفه می‌کُشد و در هاویه‌ی جحیم می‌افکند. دومین قتل، در رجعت (در اولی) است که پس از به پایان رسیدن زمان حکومت مهدی دوازدهم که در آن زمان حسین بن علی( و علی بن ابی‌طالب( و هر‌کس که ایمان خالص و هر‌کس که کفر خالص داشته باشد، رجعت می‌کند، صورت می‌گیرد. ابلیس (لعنه الله) نیز در آن زمان رجعت می‌کند زیرا وی جزو کسانی است که کفر خالص دارند، و همان‌طور که در روایت دوم آمده، پیامبر خدا(ص) او را می‌کُشد.

-پرسش 178: هدف از آفرینش انسان چیست؟

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. خداوند سبحان و متعال آدم( را به عنوان خلیفه و جانشین خود بر زمین آفرید و این مقوله‌ای است که تمام ادیان الهی بر آن صحّه گذاشته‌اند. همان‌طور که خداوند سبحان و متعال تمام فرشتگانش را به سجده گزاردن بر حضرت آدم( فرمان داد، و سجود نشانه‌ی خضوع و تذلّل و گردن نهادن به فرمان کسی است که بر او سجده گزارده شده است. این فرمان فقط تبعیّت از فرمان خداوند سبحان و متعال نبوده است؛ چرا‌که در این صورت سجده گزاردن بر آدم( کاری عبث می‌بود در حالی‌که ساحت خداوند سبحان و متعال از بیهوده‌کاری بسی به دور است! این‌که آدم ( مورد سجده‌گزاری بوده است، ویژگی خاصّی دارد که باید به آن دقت نمود؛ مانند برتر بودن حضرت آدم ( بر فرشتگان، و علّت برتر بودن او ( نیز موضوعی است که باید دقت شود تا بتوان هدف از خلقت انسان را درک کرد. مسئله‌ی نخست، موضوع خلافت و جانشینی خداوند در زمین می‌باشد. در این‌جا نکته‌ای وجود دارد که باید بدانیم و آن را محور قرار دهیم: این‌که کسی که به جانشینی گمارده می‌شود (مستخلَف) باید شایستگی آن را داشته باشد که غرض از به جانشینی گمارده شدنش را برآورده نماید. حال، پرسشی مطرح می‌شود: این غرض چیست؟ و پاسخ: غرض و هدف ،قائم مقامیِ خداوند سبحان و متعال در مدیریت زمین و آن‌چه از بندگان خداوند سبحان و متعال در آن است از انس و فرشتگان و جن، و آن‌چه از جسمانیت و ملکوت عُلوی (بالایی) و سُفلی (پایینی) در آن است. اگر غرض این باشد، شرایط و شایستگی‌های مورد نیاز آن کدام است؟ برای درک کردن این شایستگی‌ها مثالی می‌زنم: اگر شما کارگاهی داشته باشید و بخواهید کسی را بیابی که از هر حیث و نظر آن را اداره نماید، این شخص باید چگونگی اداره کردن، از کار افتادن‌ها و رفع ایرادها را بداند، همچنین باید شخصیتی داشته باشد که او را قادر به تعامل با کارگران در کارگاه نماید. اکنون اگر شما بخواهید شخصی را به جانشینی خودتان درکارگاه بگمارید شما کسی که دارای چنین شایستگی و شخصیتی که او را شایسته‌ی تعامل با کارگران کارگاه نماید، اختیار می‌کنید، و اگر شما دارای خصوصیت خاصی باشی شخصی را انتخاب می‌کنی که همان خصوصیت یا نزدیک به آن را نیز داشته باشد تا وضعیت اداره کردن کارگاه توسط خود شما همانند وضعیت آن در حالت اداره کردن آن‌جا توسط جانشین شما باشد. به این ترتیب خداوند سبحان و متعال هنگامی‌که خلیفه و جانشینی را از جانب خود بر زمین برمی‌گمارد، او را متّصف و آراسته به صفات خودش سبحان و متعال می‌نماید؛ چرا‌که او بر هر چیزی توانا است. پس خلیفه و جانشین او وجه او در میان خلقش و نیز اسم‌های حُسنای او می‌شود. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: ﴿إن الله خلق آدمَ علی صورته﴾([374]) (خداوند آدم را بر صورت خود آفرید). برای این‌که خلیفه و جانشین این‌گونه باشد، باید در اسما و صفات خداوند سبحان و متعال فنا گردد تا فرمان او فرمان خدا و عملکرد او، عملکرد خدا و اراده‌ی او، اراده‌ی خداوند سبحان و متعال باشد، همان‌طور که در حدیث قدسی آمده است: «بنده‌ام همچنان با انجام واجبات به من نزدیک می‌شود ـ‌یعنی با ولایت من‌ـ تا آن‌جا که دست من، چشم من و گوش من می‌شود»؛([375]) یعنی تا آن‌جا که «من» در میان خلق شود. همان‌طور که در حدیث آمده است: «روح مقرّب به سوی خداوند بالا می‌رود. خداوند سبحان و متعال او را خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم و تو را زنده‌ای گردانیدم که نمی‌میری، من به چیزی می‌گویم باش، می‌شود و تو را به گونه‌ای گردانیدم که به چیزی بگویی باش، می‌شود».([376]) اکنون به هدف اصلی از جانشینی بازمی‌گردیم و می‌گویم: اگر خلیفه و جانشین بازتاب کسی باشد که او را به جانشینی گمارده است و قائم به مقام او در زمینش باشد و اگر صاحب زمین، غایب باشد یعنی غیبت از درک شدن و در دسترس بودن، وگرنه او شاهد غایب می‌باشد‌ و اگر خلیفه و جانشین او وجهی برای او باشد، بنابراین شناخت و معرفت جانشین تنها راه امکان‌پذیر برای شناخت و معرفت گمارنده‌ی او می‌باشد؛ چرا که او وجهی برای او است و این همان غرض حقیقی از جانشینی می‌باشد که در پس غرض نخستین نهفته است و آن، قائم شدن خلیفه و جانشین به مقام گمارنده (مستخلِف) است و این، همان شناخت و معرفت و علم حقیقی می‌باشد. به وسیله‌ی پیامبران و فرستادگان، خداوند شناخته شد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾([377]) (جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام)؛ یعنی تا مرا بشناسند. و نیز می‌فرماید: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ﴾([378]) (گفت: ای آدم! آن‌ها را از نام‌هایشان آگاه کن). بنابراین آدمِ خلیفه‌ی خداوند به فرشتگان آموخت و نام‌های الهی را به آن‌ها شناساند، و فرشتگان از نام‌های خدای سبحان آفریده شده‌اند. در زیارت جامعه آمده است: «السلام على محال معرفة الله»([379]) (سلام بر جایگاه‌های شناخت و معرفت خداوند).

-پرسش 179: داستان حضرت عیسی(ع) چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟

داستان حضرت عیسی( چیست و چگونه طبق فرمایش حق تعالی بر آنان مشتبه شد؟ ﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً﴾([380]) (و نيز به آن سبب که گفتند: ما مسيح پسر مريم فرستاده‌ی خدا را کشتيم؛ و حال آن‌که آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان‌که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آن‌که تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حضرت عیسی( در شبی که مرفوع شد، با حواریون خود وعده‌ی دیدار گذاشت. همه به جز یهودا که علمای یهود را به مکان عیسی( هدایت کرد در پیشگاه او حاضر شدند. یهودا به سراغ مرجع اعلای یهود رفت و بر سر تسلیم کردن عیسی( به آنان، با او معامله نمود. پس از نیمه شب که حواریون خوابیدند و حضرت عیسی (باقی ماند، خداوند او را مرفوع نمود (بالا برد) و شبیه او را که به دار آویخته و کشته شد، فرو فرستاد. او سپر و فداییِ عیسی ( شد و این شبیه، از اوصیا از آل محمد(ع) می‌باشد؛ او به خاطر قضیه‌ی امام مهدی (، مصلوب و کشته شد و عذاب را به جان خرید. حضرت عیسی( مصلوب و کشته نشد؛ بلکه رفع شد و خداوند او را از دست یهود و علمای گمراه و گمراه‌کننده‌شان که خداوند لعنتشان کند، نجات داد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً﴾ (و نيز به آن سبب که گفتند: ما مسيح پسر مريم فرستاده‌ی خدا را کشتيم؛ و حال آن‌که آنان مسيح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ايشان مشتبه شد. هر آينه آنان‌که درباره‌ی او اختلاف می‌کردند، خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند جز آن‌که تنها پيرو گمان خود بودند و عيسی را به يقين نکشته بودند). در روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم از ابو‌جعفر ( روایت شده است که فرمود: «عیسی ( در شبی که خداوند او را به سوی خودش بالا برد، شب‌ هنگام یارانش را وعده گذاشت؛ در حالی‌که آن‌ها دوازده مرد بودند. آن‌ها را به خانه‌ای داخل کرد. سپس در کُنج خانه چشمه‌ای برای آن‌ها خارج کرد در حالی‌که بر سرش آب می‌ریخت و فرمود: خداوند در این ساعت مرا به سوی خودش بالا می‌برد و از یهود پاکم می‌گرداند. کدامین شما شبح من بر وی خواهد افتاد، کشته و به صلیب کشیده می‌شود و با من هم‌درجه می‌گردد؟ جوانی از بینشان گفت: من، ای روح خدا. فرمود: تو همانی.... سپس امام ( فرمود: یهود در همان شب در طلب عیسی ( آمدند.... و آن جوان که شبح عیسی( بر وی افتاده بود را گرفتند، کشتند و به صلیب کشیدند».([381]) امام باقر ( می‌فرماید: «دوازده نفر گرد آمدند» در حالی‌که آن تعداد از حواریون که آمده بودند «یازده تن» بودند و یهودا نیامده بود بلکه به نزد علمای یهود رفته بود تا عیسی ( را تسلیم آن‌ها کند؛ این از موارد متواتر است و قابل انکار نمی‌باشد. نفر دوازدهمی که آمد یا می‌توان گفت از آسمان نازل شد، یکی از اوصیا از آل محمد (ع) بود که پس از آن‌که شبیه عیسی ( گردید، به صلیب کشانده و کشته شد. آخرین کلماتی که این وصی هنگام به صلیب کشانده شدنش بر زبان می‌راند «ایلیا، ایلیا، چرا ترکم نمودی» می‌باشد. در انجیل متی آمده است: «46 یسوع به آواز بلند صدا زده گفت: ايلی ايلی لما شَبَقْتنی؛ يعنی الهی الهی چرا مرا ترک کردی؟ 47 برخی حاضران وقتی شنیدند گفتند او الیاس را می‌خواند.... 49 و ديگران گفتند: بگذار تا ببينيم آيا الياس می‌آيد تا او را برهاند 50 یسوع باز به آواز بلند صيحه زده، روح را تسليم نمود. 51 كه ناگاه پرده‌ی هيكل از سر تا پا پاره شد و زمين متزلزل و سنگ‌ها شكافته گرديد....».([382]) در حقیقت ترجمه‌ی کلماتی که بر زبان آورد چنین می‌باشد: «ای علی! ای علی! چرا مرا فرو فرستادی؟» همان‌طور‌که از متن پیشین از انجیل چنین دریافت می‌شود مسیحیان آن را به «الهی! الهی! چرا مرا ترک کردی؟» ترجمه می‌کنند، و فرو‌ فرستادن یا انداختن از آسمان به زمین، نزدیک به «ترک کردن» می‌باشد. این وصی این کلمات را به دلیل جهلش نسبت به علت فرو فرستاده شدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال بر زبان نراند، بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم می‌باشد؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فرو فرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم تا مبادا یک‌بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آن‌گاه که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آن‌ها سازش می‌کنند و من بر این زمین خواهم بود و این سنّت الهی است که تکرار می‌شود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به دار آویختن و به قتل رسانیدنم مشارکت نکنید! او می‌خواهد با این پرسش که برای هر عاقل پاک‌سرشتی پاسخش روشن است، بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانت‌های علمای یهود را تحمّل کردم و به خاطر قیامت صغری، قیامت امام مهدی ( و دولت حق و عدل الهی بر روی این زمین کشته شدم. و هنگامی‌که علمای یهود و حاکم رومی از این وصی می‌پرسد: آیا تو پادشاه یهود هستی؟ در پاسخ می‌گوید: تو این‌طور گفتی، یا آن‌ها می‌گویند، یا شما می‌گویید. او نمی‌گوید آری؛ که برای کسی‌که حقیقت را نداند پاسخی است غریب و شگفت‌آور؛ اما اکنون آشکار و واضح گردید. او نگفت آری؛ زیرا او پادشاه یهود نبود بلکه پادشاه یهود، عیسی( بود که خداوند او را بالا برد و او همان شبیهی است که فرود آمد تا به جای عیسی( مصلوب و به قتل رسیده شود. این متن پاسخ او از انجیل پس از آن‌که دستگیر شد‌ می‌باشد: «63 .... رئيس كهنه روی به وی كرده، گفت: تو را به خدای حیّ قسم می‌دهم ما را بگو كه آیا تو مسيح هستی؟ 64 یسوع به وی گفت: تو می‌گویی....»،([383]) «11 عيسی در حضور والی ايستاده بود. پس والی از او پرسيده، گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟ عيسی به او گفت: تو می‌گويی!....»،([384]) «.... 2 پیلاطس از او پرسید: تو پادشاه یهود هستی؟ او پاسخ داد و به او گفت: تو می‌گویی....»،([385]) «.... همگان گفتند: آیا تو مسیح هستی؟ مسیح به آن‌ها گفت: شما می‌گویید که من او هستم....»،([386]) «.... 33 پس پيلاطس دوباره ديوان‌خانه شد و عيسی را طلبيده، به او گفت: آيا تو پادشاه يهود هستی؟34 عيسی به او جواب داد: آيا تو اين را از خود می‌گويی يا ديگران درباره‌ی من به تو گفتند؟35 پيلاطس جواب داد: مگر من يهودی هستم؟ امّت تو و رؤسای كهنه تو را به من تسليم كردند. چه كرده‌ای؟36 عيسی پاسخ داد: پادشاهیِ من متعلّق به این دنیا نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان می‌بود، خادمان من می‌جنگیدند تا به يهود تسليم نشوم. ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست. 37 پيلاطس به او گفت: مگر تو پادشاه هستی؟ عيسی جواب داد: تو می‌گويی كه پادشاه هستم. برای این من متوّلد شدم و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم....».([387]) در این متن اخیر، وصی روشن می‌سازد که از اهل زمین در آن زمان نیست بلکه برای انجام مأموریتی در آن فرود آمده است و آن، فدا شدن برای حضرت عیسی ( می‌باشد، و شما می‌بینی که این وصی می‌گوید: «پادشاهیِ من متعلّق به این دنیا نیست»، «ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست» و «و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم». از رسول خدا(ص) روایت است: «عیسی ( در هنگام شکافته شدن صبح میان دو جامه‌ی زرد فرود می‌آید؛ دو لباس زرد رنگ از زعفران؛ بدنش سفید، موی سرخ و بور و فرق وسطش باز شده و بر سرش روغن زده است. نیزه‌ای در دست دارد که صلیب را می‌شکند، خوک را می‌کشد و دجّال را به هلاکت می‌رساند و اموال قائم را باز‌می‌ستاند. پشت سر او اصحاب کهف قرار دارند. او وزیر و دست راست قائم و پرده‌دار و نایب او است و از کرامت حجّت بن الحسن ( در شرق و غرب عالم امنیّت را برقرار می‌سازد».([388]) از امیر‌المؤمنین علی بن ابی طالب ( روایت شده است که فرمود: «.... و حکومت به زورا بازمی‌گردد و امور، شورایی می‌شود و هر‌که بر هر‌چه غالب شود، همان کند. در آن‌هنگام سفیانی خارج می‌شود و نُه ماه در زمین سوار می‌شود و آن‌ها را عذابی دردناک می‌چشاند. پس وای بر مصر، وای بر زورا، وای بر کوفه و وای بر واسط! گویا من به واسط و آن‌چه در آن است، می‌نگرم؛ در آن، خبر دهنده‌ای خبر می‌دهد. آری در آن هنگام سفیانی خروج می‌کند، غذا کم می‌شود، مردم دچار قحطی می‌شوند، باران کم می‌بارد، گیاهی در زمین نمی‌روید و آسمان نمی‌بارد. سپس مهدیِ هدایت‌گرِ هدایت شده خارج می‌شود؛ کسی‌که پرچم را از دست عیسی بن مریم( می‌ستاند....».([389]) احادیث بسیاری یافت می‌شود که نشان می‌دهد عیسی ( به صلیب کشیده و کشته نشد بلکه کسی‌که بر صلیب رفت و کشته شد، شبیه عیسی( می‌باشد. از امام صادق ( روایت شده است که فرمود: «عیسی ( با لباسی از پشم که مریم (ع) ریسیده و دوخته بود صعود کرد. آن‌گاه که به آسمان رسید ندا آمد: ای عیسی بن مریم! زینت دنیا را بیَفکن».([390]) امام رضا ( می‌فرماید: «امر هیچ‌کدام از انبیای الهی و حجت‌هایش برای مردم شبهه‌آور نشد مگر امر عیسی بن مریم( ؛ چرا‌که او زنده به آسمان رفت و روحش بین زمین و آسمان قبض شد. سپس به آسمان بالا رفت و روحش به او بازگشت و این، سخن خداوند عزّوجل می‌باشد: ﴿إِذْ قالَ اللهُ يا عيسي‏ إِنِّي مُتَوَفِّيکَ وَ رافِعُکَ إِلَيَّ﴾([391]) (آن‌گاه که خداوند گفت: ای عيسی! من تو را برگرفته، به سوی خود بالا می‌برم)».([392]) از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: «عیسی ( نمرد و پیش از قیامت به سوی شما باز‌می‌گردد».([393]) توجّه داشته باشید که عیسی( پیامبر مرسَل (فرستاده شده) است و از خداوند سبحان و متعال درخواست می‌نماید که معاف شود و به دار آویخته شدن و عذاب و قتل از او برداشته شود. خداوند سبحان و متعال دعای پیامبر مرسَل را هرگز رد نمی‌کند. بنابراین خداوند دعایش را مستجاب نمود، او را بالا برد و به جای او، آن وصی که مصلوب و مقتول شد را فرو فرستاد. در انجیل متن‌های مختلفی وجود دارد که در آن‌ها عیسی ( دعا می‌کند که به صلیب کشیده شدن و قتل از او برداشته شود. از جمله‌ی آن‌ها: «.... 39 سپس قدری پیش رفته، به روی زمین درافتاده و دعا می‌کرد، در حالی‌که می‌گفت: ای پدر، اگر ممکن باشد این پیاله را از من بگذران....». ([394]) «... 35 و قدری پيش‌تر رفته، به روی زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هر چيزی برای تو امکان‌پذیر است. اين پياله را از من بگذران....». ([395]) «.... 41 و از ايشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده 42 گفت: ای پدر، اگر تو بخواهی اين پياله را از من بگردان....».([396]) در تورات سفر اشعیا و در اعمال رسولان اصحاح هشتم چنین متنی دیده می‌شود: «.... همانند برّه‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی‌که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید....». این در حالی است که تمامی انبیا و اوصیا سخن می‌گفتند و هیچ‌یک از آن‌ها ساکت و خاموش به قربان‌گاه نرفت؛ آن‌ها فرستاده شدند تا سخن بگویند و مردم را هشدار دهند و موعظه کنند؛ مخصوصاً حضرت عیسی ( چه بسیار علما و مردم را هشدار و اندرز داد؛ بنابراین این‌که وی خاموش به قربانگاه رفت بر او صدق نمی‌کند! آن‌کس که ساکت و خاموش به قربان‌گاه رفت، شخص وصی یعنی شبیه عیسی بود که بدون این‌که سخنی بگوید یا از خدا بخواهد آزار و به صلیب کشیده شدن و قتل را از او دور کند، بر دار رفت و کشته شد. او با مردم سخن نگفت و هنگامی‌که به او اصرار کردند و مصرّانه از او پرسیدند تو کیستی، و آیا تو مسیح هستی، فقط با یک عبارت پاسخ آن‌ها را داد: تو می‌گویی! و به این ترتیب او ساکت و خاموش و راضی به امر خدا، به سوی عذاب و به صلیب کشیده شدن و کشته شدن رفت تا فرمانی را که برای آن فرود آمده بود به انجام برساند؛ این‌که به جای حضرت عیسی( بر دار و کشته شود. چرا که اساساً هنوز وقت آن نرسیده بود که او ارسال شود و مردم را تبلیغ نماید و با ایشان سخن بگوید؛ «.... همانند برّه‌ای به سوی قربان‌گاه و همانند گوسفندی ساکت و آرام در حضور کسی‌که ذبحش می‌کند، این‌گونه دهانش را نمی‌گشاید....» امیدوارم هر مؤمنی که در پِی درک و شناخت حقیقت است، از این مطلب بهره‌مند گردد. این انسان به زمین فرود آمد، به صلیب کشانده شد، کشته شد در حالی‌که هیچ‌کس نمی‌دانست، او نخواست که از او یاد شود یا شناخته گردد. ساکت و خاموش پایین آمد، خاموش بر دار رفت، خاموش کشته شد و خاموش به سوی پروردگارش بالا رفت. اگر می‌خواهید این‌گونه عمل کنید، چنین باشید.

-پرسش 180: تفسیر این فرمایش ائمه(ع) چیست؟ «امر ما سرّی است در سرّ....»

سلام بر آن‌کس‌ که ایمان آورد و هدایت یافت. بسم الله الرحمن الرحیم... السلام علیکم و رحمة الله و برکاته اما بعد... به من خبر رسیده است که تو مدعی رؤیت و مشاهده و سفارت بقیة الله در زمین هستی، و من مسئله ای را بر تو عرضه می‌کنم که اگر به آن پاسخ دهی، رستگار هستی و اگر جواب ندادی بدان‌که خداوند بر تو آگاه است و تو امری عظیم طلب کرده و خود را گرفتار امری بس عظیم نموده‌ای! بدان‌که از محمد بن حسن صفّار از امام صادق( به ما رسیده است که آن حضرت فرمود: «امر ما همان حق است و حقِّ حق است؛ ظاهر است و باطنِ باطن است؛ سرّ است و سرِّ سرّ است و سرِّ پنهان شده است و سرِّ پوشیده شده با سرّ است» و همچنین از ایشان (ع) روایت شده است: «امر ما سرّی است در سرّ، و سرّ پنهان شده، و سرّی است که از آن خبر نمی‌دهد مگر سرّ، و سرّی است بر سرّ، و سرّی است پوشیده شده با سرّ». معنای این دو حدیث چیست؟ و تأویل آن‌ها چیست؟ و موضوع آن‌ها در کتاب خدا کجاست؟ حجت و برهانت را آشکار و راستی ادعایت را ثابت کن! و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. حقیقت این دو حدیث عظیم است و جز اهلش که آل محمد (ع) هستند، کس دیگری آن را تحمّل نمی‌کند؛ ولی من گوشه‌ای از آن را برای شما آشکار می‌سازم تا شاید خدا از این بیان، هدایت، شناخت و معرفتِ حق و اهل آن را برای شما مقدّر گرداند. از ابو‌عبدالله ( روایت شده است که فرمود: «علم بیست و هفت حرف است و همه‌ی آن‌چه پیامبران آورده‌اند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی‌که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد».([397]) واقعیت آن است علمی که انسان توانایی درک و شناختش را دارد «بیست و هشت حرف» است که «بیست و هفت» حرف آن منتشر می‌شود، همان‌گونه که در روایت آمده است؛ بقیه آن مختص آل محمد(ع) می‌باشد و آن سرّ آن‌ها است که پوشیده با سرّ است؛ یعنی بیست و هفت حرف؛ همان علمی که جز پیامبر مرسَل یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد، کس دیگری تاب آن را ندارد. اما حرف باقی مانده از بیست و هشت حرف را حتی پیامبر مرسَل یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است نیز تاب و تحمّل نمی‌آورد. از ابو بصیر از ابو‌عبد‌الله ( روایت شده است که فرمود: «ای ابا‌محمد! به خدا قسم نزد ما سرّی از اسرار خدا و علمی از علم خدا وجود دارد که نه ملک مقرّب و نه نبیّ مرسل و نه مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، تاب آن را ندارد. به خدا قسم که خداوند به غیر از ما کسی را به آن مکلّف ننموده و هیچ‌کس با آن به جز ما خداوند را عبادت نکرده است. در نزد ما رازی است از رازهای خدا و علمی از علم خدا که خداوند ما را به تبلیغش امر فرموده است و ما آن را از جانب خدای عزّوجل تبلیغ کردیم و برایش محلی و اهلی و مردمی که یارای تحمّلش را داشته باشند نیافتیم، تا این‌که خداوند برای پذیرش آن، اقوامی را از همان طینت و نوری که محمد و آل و ذریه‌ی او(ع) را آفرید، خلق کرد و آن‌ها را از فضل و رحمت خود پدید آورد چنان‌که محمد و ذریه‌ی او را پدید آورد. پس چون ما آن‌چه را از جانب خدا به تبلیغش مأمور بودیم تبلیغ کردیم، آن‌ها پذیرفتند و تحمّل کردند (تبلیغ ما به آن‌ها رسید، ایشان هم پذیرفتند و تحمّل کردند)، و یاد ما به آن‌ها رسید پس دل‌های ایشان به معرفت ما و به حدیث ما متمایل گشت؛ اگر آن‌ها از آن طینت و نور خلق نمی‌شدند، اینچنین نبودند، نه به خدا آن را تحمّل نمی‌کردند. سپس فرمود: خداوند مردمی را برای دوزخ و آتش آفرید و به ما دستور داد به آن‌ها تبلیغ کنیم و ما هم تبلیغ کردیم ولی آن‌ها چهره در هم کشیدند و دلشان نفرت پیدا کرد و آن را به ما برگردانیدند و تحمّل نکردند و تکذیب نمودند و گفتند: جادوگر و دروغ‌گو است. خدا هم بر دل‌هاشان مُهر نهاد، و آن را از یادشان برد. سپس خداوند زبانشان را به قسمتی از بیان حق گویا ساخت که به زبان می‌گویند و به دل باور ندارند، تا همان سخن، دفاعی باشد از دوستان و فرمان‌برداران خدا و اگر چنین نبود، کسی در روی زمین خدا را عبادت نمی‌کرد. ما مأمور شده‌ایم که از آن‌ها دست برداریم و حقایق را پوشیده و پنهان داریم. شما هم از آن‌کس که خدا به دست برداشتن از او امر فرموده است، پنهان دارید و از آن‌کس که به کتمان و پوشیدگی از او دستور داده است، پوشیده دارید. راوی گفت: سپس حضرت(ع) دست‌های خود را در حالی‌که گریه می‌کرد (به دعا) بلند نمود و فرمود: بارخدایا! ایشان مردمانی اندک و ناچیزند، پس زندگی ما را زندگی آن‌ها و مرگ ما را مرگ آن‌ها قرار ده و دشمنت را بر آن‌ها مسلّط نفرما که ما را به آن‌ها مصیبت‌زده کنی؛ زیرا اگر ما را به غم و اندوه آن‌ها مبتلا سازی هرگز در روی زمینت عبادت نخواهی شد و درود خدا بر محمد و آل او، و سلام تامّ خداوند بر آنان باد».([398]) این بیست و هشت حرف به تعداد منزل‌های قمر می‌باشد؛ یعنی چهارده قمر (همان محمد و آل محمد) در اوّل این امّت که عبارت‌اند از: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی، محمد، جعفر، موسی، علی، محمد، علی، حسن و محمد (ع)» و چهارده هلال که آل محمد در آخر این امّت هستند و آن‌ها مهدیّین دوازده‌گانه از نسل امام مهدی ( می‌باشند که برای اولین آن‌ها دو مقام وجود دارد: رسالت و ولایت؛ یعنی دو منزل از منزل‌های ماه (اهلّه) و به این ترتیب، هم جزو قمرها می‌باشد و هم جزو هلال‌ها، و از همین‌رو در برخی روایات جزو ائمه شمرده شده است. ابو‌جعفر(ع) می‌فرماید: «دوازده امام از آل محمد(ص)، همگی مُحَدّث (فرشتگان با آن‌ها سخن می‌گوید) از فرزندان رسول الله(ص) و از فرزندان علی(ع) هستند، و رسول الله(ص) و علی(ع) پدران آن‌ها هستند».([399]) از امام باقر(ع) از قول جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که فرمود: «مَحضر فاطمه (ع) وارد شدم در حالی‌که بین دستانش لوحی بود که در آن نام‌های اوصیا از فرزندان او بود. (آن را) شمردم. دوازده نفر بودند. آخرین آن‌ها قائم(ع) بود. سه نفر آن‌ها محمد و سه نفر آن‌ها علی بود».([400]) امام باقر(ع) فرمود: «خدا، محمد(ص) را به سوی جن و انسان فرستاد و بعد از او دوازده وصی قرار داد، بعضی از آن‌ها قبلاً بودند و بعضی از آن‌ها بعداً می‌آیند، هر وصی، سنّتی دارد؛ اوصیای بعد از محمد(ص) بر سنّت اوصیای عیسی (ع) هستند، و دوازده نفر بودند و امیرالمؤمنین (ع) بر سنّت مسیح(ع) است».([401]) از زراره روایت شده است: شنیدم ابا‌جعفر ( می‌فرماید: «ما دوازده امام هستیم؛ از آن‌ها حسن و حسین، سپس امامان از فرزندان حسین ( می‌باشند».([402]) امام باقر (ع) فرمود: رسول الله(ص) فرمود: «من و دوازده نفر از فرزندانم و تو ای علی، «زِرّ» زمین هستیم؛ یعنی میخ‌ها و کوه‌های آن. به واسطه‌ی ما خدا زمین را نگه داشته است که اهالی خود را در آن فرو نبرد. وقتی دوازده نفر از فرزندان من رفتند، زمین اهل خود را فرو می‌برد و به آن‌ها فرصت داده نمی‌شود».([403]) امام باقر(ع) فرمود: رسول الله(ص) فرمود: «از فرزندان من، دوازده نَقیب (نماینده) هستند که برگزیده‌ی مُحدّث فهیم هستند. آخرین آن‌ها قائم (به حق) است. زمین را پر از عدل می‌کند همان‌طور که از ستم پر شده است».([404]) از منازل قمر منزلی باقی می‌ماند که تفصیلش را در تفسیر سوره‌ی توحید هنگامی‌که زمان آن فرا رسد‌ خواهی یافت و منتشر خواهد شد ان‌شاءالله.([405]) این بیست و هشت منزل به تعداد حروف علم و به تعداد محمد و آل محمد (ع) می‌باشند. اما آن‌چه از ماه باقی می‌ماند، یک روز، یا یک روز و بخشی از یک روز است که در آن «ماه» (قمر) پنهان می‌شود (ماه بیست و نه یا سی روز است)، و یک روز، یا یک روز و بخشی از یک روز یعنی یک حرف، یا یک حرف و بخشی از یک حرف؛ براساس مقام ولیّ. برای حضرت محمد (ص) فقط یک روز است، برای علی و فاطمه ( یک روز و برخی از یک روز، برای حسن و حسین بخشی از یک روز اضافه می‌گردد، و به همین ترتیب برای ائمه و مهدیّین (ع). این روز، روز غیبت است و آن، اسمِ پوشیده شده‌ی ذخیره شده‌ (مکنون مخزون) می‌باشد که خدای سبحان آن را به سوی خلقش خارج ننموده و سرّ او سبحان و متعال می‌باشد و کسی جز او سبحان و متعال آن را نمی‌داند. اما بخشی از روز یعنی «حجابی که در نوسان است» و فتح برای حضرت محمد(ص) چیزی جز روز (حرف) غیبت برای آن حضرت به شمار نمی‌رود، یا حرفی از اسم اعظم که نزد خداوند سبحان و متعال پوشیده‌ی ذخیره شده (مکنون مخزون) می‌باشد؛ یا اسم اعظم اعظم اعظم. در حدیث از امام صادق ( روایت شده است: «جبرئیل او را در موقفی متوقف نمود و گفت: بر جای خود (باش) ای محمد ـ‌یعنی این مقام تو است و جبرئیل نمی‌توانست به مقام پیامبر دست یابد، بنابراین اشاره می‌کند که به مقامش عروج نماید‌ـ در جایگاهی ایستاده‌ای که هیچ فرشته و پیامبری در آن نَایستاده است. پروردگارت ندا می‌دهد. فرمود: ای جبرئیل، چگونه ندا می‌دهد؟ جبرئیل گفت: او می‌فرماید: سبوح قدوس، منم پروردگار فرشتگان و روح، رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است. آن‌گاه پیامبر(ص) عرض کرد: خداوندا عفو و رحمتت را خواستارم. فرمود: و همان‌طور که خدا فرموده است ﴿فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ (تا به قدر دو کمان، یا نزدیک‌تر) گفته شد: مراد از «قاب قوسین او ادنی» چیست؟ فرمود: میان دو طرف کمان تا سر آن. و فرمود میان این دو حجابی می‌درخشید و خاموش می‌شد. این مطلب را نفهمیدم جز این‌که فرمود: زبرجدی است. پیامبر گویی به اراده‌ی خدا از میان چیزی شبیه سوراخ سوزن، به نور عظمت (الهی) نگریست. آن‌گاه خداوند فرمود....».([406]) و این همان فتح مبین برای حضرت محمد (ص) می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: ﴿إنَّا فتَحْنَا لكَ فتْحًا مُبينًا * لِيَغْفِرَ لكَ اللهُ مَا تَقدَّمَ مِنْ ذنْبكَ وَمَا تَأخَّرَ وَيُتِمَّ نعْمَتَهُ عَليْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا﴾([407]) (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کرده‌ايم * تا خدا گناه تو را آن‌چه پيش از اين بوده و آن‌چه پس از اين باشد برایت بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد). حجاب، در نوسان بود و در یک لحظه، چیزی باقی نمی‌ماند جز خدای یگانه‌ی قهار و این همان بخشش گناه حضرت محمد (ص) است که با بقای او پا‌بر‌جا است؛ چرا‌که همان «من» و هویّت و وجود می‌باشد (برای روشن‌تر شدن بیش‌تر مساله‌ی فتح مبین به کتاب‌های تفسیر سوره‌ی فاتحه و متشابهات مراجعه نمایید). بنابراین هنگام فتح جز خداوند باقی نمی‌ماند، و جز نوری که در آن هیچ ظلمتی نیست باقی نمی‌ماند؛ زیرا ظلمت، همان گناه بخشیده شده‌ی حضرت محمد(ص) است؛ یعنی برداشته شده از صفحه‌ی وجودی آن حضرت، و به این ترتیب برای حضرت محمد (ص) چیزی جز کُنه و حقیقت یا «اسم اعظم اعظم اعظم» یا اسم مکنون مخزون نزد خدای سبحان یا همان روز غیبت یا حرف، باقی نمی‌ماند. برای آل محمد یک روز و بخشی از یک روز باقی می‌ماند؛ زیرا این حجاب برای آن‌ها برداشته نشده است. امیر‌المؤمنین( می‌فرماید: «اگر پرده برایم برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نمی‌گردد»([408]) و برای آل محمد (ع) بخشی از یک روز، بر حسب مقام و مرتبت آن‌ها، افزوده یا کم می‌گردد. و بدان‌که غیبت امام مهدی ( بر‌حسب مقام او می‌باشد؛ یعنی یک روز و بخشی از یک روز؛ یعنی هزار سال و بخشی از هزار سال: ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ﴾([409]) (کار را از آسمان تا زمين تدبیر می‌کند؛ سپس در روزی که مقدار آن هزار سال است ـ‌چنان‌که شما می‌شماريد‌ـ به سوی او بالا می‌رود). همچنین بدان‌که نشانه‌های قیامت (ساعت) و وعده‌گاه‌های آن (مواقیت) مهدیّین هستند و با آخرین آن‌ها این عالم جسمانی خاتمه می‌یابد، و عالم رجعت و سپس قیامت آغاز می‌گردد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾([410]) (از تو درباره‌ی هلال‌ها می‌پرسند، بگو: آن‌ها میقات‌ها و وعده‌گاه‌هایی برای مردم و حج‌اند؛ و نیکو آن نیست که از پشت خانه‌ها به آن‌ها داخل شويد، نیکو آن است که کسی پروا کند و از درها به خانه‌ها درآييد و از خدا بترسيد، باشد که رستگار شويد). حدیث سِرّ از جمله‌ی سخنان جامع (جوامع الکِلَم) است؛ یعنی کلماتی اندک که معانی بسیاری از آن قصد شده است. سرّ همان آل محمد (ع)است؛ زیرا آن‌ها از خلق محجوب‌اند و کسی آن‌ها را به طور کامل نمی‌شناسد مگر خداوند سبحان و متعال. پس آن‌ها نخستین سِرِّ حقیقی در مراتب صعودند و آن‌ها سِر در میان خلق می‌باشند. و اما سرِّ سِر، ذات الهی یا الله یا اسماء الحسنی است. سرِّ سرِّ سِر که در حدیث نیامده زیرا از ائمه (ع)هم محجوب بوده است و امر آن‌ها نیست‌ـ اسم اعظم اعظم اعظم می‌باشد: «هو» یا کُنه و حقیقت. پس آن‌ها سِرّ هستند و امر آن‌ها (علم و معرفت‌شان) متعلّق به سرِّ سِر (الله) است. آن‌ها همچنین سرِّ پوشیده با سِر هستند و این پوشیدگی یا سرِّ اخیر، سرِّی حقیقی در خلق نمی‌باشد بلکه نسبت به سایر خلایق سِر محسوب می‌شود، اما برای محمد و آل محمد(ع) که آن‌ها نیز جزو خلق‌اند‌ سِرّ به حساب نمی‌آید؛ بلکه پوشش آن‌ها و حجاب میان ایشان و خلق می‌باشد و این سِر عبارت است از: انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده. روشن شد که ائمه(ع) سِرّی هستند در سِر، و سِرّ پوشیده شده (مستتر)، و سرّی است که از آن خبر نمی‌دهد مگر سرّ: یعنی جز سرّ آن را نمی‌شناسد، و آن‌ها انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده می‌باشند. و سرِّ پوشیده شده با سِرّ یعنی سِرّی که با سِرّ پنهان گشته است، و آن‌ها انبیا، فرستادگان، فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده شده می‌باشند. و اما جایگاه آن‌ها در کتاب خدا، حق تعالی می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾([411]) (آيا در قرآن تدبرّ نمی‌کنند، يا بر قفل‌ بر دل‌هایشان است؟). و الحمد‌لله وحده.

-پرسش 181: آیه‌ی «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ....» (و او را از جانب راست طور ندا داديم....)

معنای سخن حق تعالی چیست؟ ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا﴾([412]) (و او را از جانب راست کوه طور صدا زدیم و او را برای مناجات با خود، نزدیک کردیم.) و ﴿فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسي‏ إِنِّي أَنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمينَ﴾([413]) (چون به آتش رسید از کناره‌ی راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا داده شد: ای موسی! منم خدای يکتا، پروردگار جهانيان). پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. درخت همان «درخت مبارک در قرآن» که درخت آل محمد (ع) می‌باشد و شاخه‌هایش ائمه و مهدیّین هستند: ﴿أَلَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ﴾([414]) (آيا نديده‌ای خداوند چگونه مَثَلی زده است؟ سخنی پاک چون درختی پاک است که اصلش (ريشه‌اش) استوار و فرعش (تنه و شاخه‌هايش) در آسمان است). طور اَیمن و وادی اَیمن عبارت است از یمانی (مهدی اول از مهدیّین)، جایگاه مبارک: امام حسین( است. سخن از طور وادی ایمن یعنی یمانی (مهدی اول)، و وادی ایمن طور ایمن از جایگاه مبارک یعنی از حسین، که مهدی اول (یمانی) از فرزندان حسین است؛ زیرا او از ذریه‌ی امام مهدی ( می‌باشد، و جایگاه مبارک از آن درخت یعنی از محمد و علی( ، که حسین( از محمد و علی ( است. از امام صادق ( روایت شده است: «منظور از ﴿شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ﴾ (از کناره‌ی راست آن وادی) که خداوند در قرآن از آن یادی به میان آورده، فرات است و ﴿الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ﴾ (بارگاه مبارک)، کربلا و «الشَّجَرَةِ» (درخت) محمد می‌باشد».([415]) فرات، نهری است از بهشت و یمانی هم نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن قرار می‌گیرد، همان‌طور که از امام صادق( روایت شده است که فرمود: «رکن یمانی درب ما است که از آن داخل بهشت شوند و در آن نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود».([416]) کربلا، حسین ( است، و درخت، محمد و علی ( است؛ چرا که آن‌ها پدران عترت‌اند و آن‌کس که به طور مستقیم با موسی ( سخن گفت، مهدی اول (یمانی) بود: ﴿وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا﴾ (و او را از جانب راست کوه طور صدا زدیم و او را برای مناجات با خود، نزدیک کردیم). پیشوای سخن گوینده، علی بن ابی ‌طالب ( ﴿مِنَ الشَّجَرَةِ﴾ (از درخت) بود؛ زیرا تمامیِ درخت علی بن ابی ‌طالب ( بود؛ چرا که او پدر عترت است، و اما اصل درخت، حضرت محمد (ص) می‌باشد. بنابراین کسی‌که با موسی سخن گفت خداوند بود، و سخن‌گوی موسی حضرت محمد (ص) بود، و حضرت علی ( است، و متکلم با موسی، مهدی اول (یمانی) بود. امیر‌المؤمنین ( او را متکلم با موسی نام برده و نشانه‌های ظهورش را برشمرده است: «هنگامی‌که ناقوس به صدا درآید و سایه‌ی شوم کابوس بر همه‌جا سنگینی کند و جاموس سخن بگوید (جاموس، جامد و بی‌جان است و در این‌جا منظور، ساکت و بی‌صدا می‌باشد) در چنین زمانی، شگفتی‌ها پدید خواهد آمد و چه شگفتی‌هایی! وقتی که آتش شهر بصره را روشن کند و پرچم‌های عثمانی در وادی سودا ظاهر گردد، بصره آشوب شود و بعضی بر بعضی دیگر پیروز گردند و هر قومی بر قوم دیگر بتازد و لشکریان خراسان به جنبش درآیند و شعیب بن صالح تمیمی از مرکز طالقان قیام کند و در خوزستان با سعید سوسی بیعت شود و پرچمی برای استقلال کردها برافراشته گردد و عرب‌ها بر بلاد ارمنی‌ها و سیکلوب‌ها غالب شوند و هِرقل در قسطنطنیه در برابر فرمانده‌ی سفیان تسلیم گردد، آن‌گاه منتظر ظهور کسی باشید که در طور سینا از درخت با موسی سخن گفت (و بر طور یعنی نجف؛ زیرا همان‌گونه که از معصومین(ع) روایت شده، طور به وادی السلام منتقل شده است) او به گونه‌ای نمایان و آشکار ظاهر می‌گردد که بیننده او را توصیف کند.... سپس امیرالمؤمنین که سلام و صلوات خداوند بر او باد گریست و فرمود: افسوس بر امّت‌ها....».([417]) چنین معنایی در قرآن آمده است که خداوند ، و همچنین عزرائیل، و نیز لشکر عزرائیل جان‌ها را می ستانند: ﴿اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾([418]) (خدا جان‌ها را به هنگام مردنشان می‌گيرد). ﴿وَاللهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ﴾([419]) (خدا شما را بيافريد، سپس می‌ميراند). ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾([420]) (بگو: فرشته‌ی مرگ که موکّل بر شما است، شما را می‌ميراند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانیده می‌شوید). ﴿وَ لَوْ تَري‏ إِذْ يَتَوَفَّي الَّذينَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾([421]) (و اگر ببينی آن‌زمان را که فرشتگان جان کافران را می‌ستانند، و بر صورت و پشتشان می‌زنند و می‌گويند: عذاب سوزان را بچشيد). در همه‌ی این احوال اگر فرشتگان یا ملک الموت جان‌ها را بستاند، ستاننده‌ی حقیقی همان خداوند است. در این‌جا نیز وضعیت به همین‌گونه است؛ اگر‌چه سخنگوی موسی حضرت علی (یا مهدی اول است ولی سخنگوی حقیقی، خدای سبحان می‌باشد.

-پرسش 182: چرا سگ با اینکه باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آنها هم می‌باشد؟

چرا سگ با این‌که باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آن‌ها هم می‌باشد، و حال آن‌که نجاست با وفاداری سازگاری و تناسبی ندارد؟! پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. وقتی خداوند حضرت آدم (ع) را آفرید، پیش از آن‌که روح در او بدمد، او را چهل سال بر دروازه‌ی بهشت قرار داد و فرشتگان او را لگدکوب می‌کردند تا در نفس خود خوار و ذلیل باشد.([422]) هنگامی‌که ابلیس (لعنه الله) همراه با فرشتگان بر او گذر کرد بر او آب دهان انداخت و آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر شکم آدم (ع) افتاد. خداوند به فرشتگان امر کرد آن گلی را که آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر آن افتاده بود بردارند، و جایی حفره مانند ایجاد شد که ناف است و اکنون در شکم انسان موجود می‌باشد. خداوند از آن گل که آب دهان ابلیس (لعنه الله) بر آن بود، سگ را بیافرید.([423]) بنابراین سگ از گل پیامبر یعنی حضرت آدم(ع) و از آب دهان ابلیس (لعنه الله) خلق شده است؛ بنابراین او نجس‌ترین حیوان است؛ چرا که از آب دهان ابلیس (لعنه الله) آفریده شده و باوفاترین حیوان است؛ چرا‌که از گل پیامبر آفریده شده است. از این‌رو در سگ، وفای انبیا و نجاست ابلیس شیطان (لعنه الله) جمع شده است. پاک و منزّه است آن خدای سبحان که نور و تاریکی را به هم پیوند داد؛ این در خصوص بُعد نفسانی سگ می‌باشد. اما جسد جسمانی آن نیز از بزاق ابلیس (لعنه الله) خلق شد و همچنین از گل، پس از فرود آمدن آدم به این زمین.([424]) احمد‌الحسن وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع) 13 رجب 1426 هـ.ق. ([425]) فهرست تقدیم 5 پرسش 122: معنای سخن امام حسین(ع) (چه بسیار اندوه شدیدی که دل در آن ناتوان گردد) 25 پرسش 123: چرا امام حسین(ع) طفل شیر خوارش عبد الله را همراهش برد؟ 26 پرسش 124: معنای آیه‌ی «وَجَعَلْنَا الليْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ الليْلِ....» 28 پرسش 125: چرا قابیل هابیل را کشت؟ 30 پرسش 126: معنای آیه‌ی «وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا» 32 پرسش 127: معنای توصیف خداوند به «الجواد الواسع» (بخشنده‌ی نعمت‌های بی‌کران و فراگیر) 34 پرسش 128: معنای آیه‌ی «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي....» 37 پرسش 129: حق تعالی می‌فرماید «أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ....» (اينان مقرّبان‌اند....) 34 پرسش 130: معنای فرمایش امیر المؤمنین «ای دنیا! غیر از من را بفریب....» و طلاق چیست؟ 44 پرسش 131: حق تعالی می‌فرماید «وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ....» (و خدا بر کار خويش غالب است....) 45 پرسش 132: حق تعالی می‌فرماید «فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ» 47 پرسش 133: حق تعالی می‌فرماید «وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ....» (ما سليمان را آزموديم....) 44 پرسش 134: حق تعالی می‌فرماید «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ» 52 صفحه 135: چرا آماده‌سازی برای امام مهدی(ع) در عراق قرار دارد؟ 56 پرسش 136: معنای فرمایش امیر المؤمنین(ع) در دعای صباح چیست؟ (عقل من مغلوب است) 56 پرسش 137: معنای این حدیث چیست؟ فاطمه(ع) همان شب قدر است. 57 پرسش 138: آیه‌ی «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ....» (شما را از يک نفْس بيافريد....) 59 پرسش 139: حق تعالی می‌فرماید «فَارْجِعِ الْبَصَرَ....» (پس بار ديگر نظر کن....) 60 پرسش 140: مقصود از سگ اصحاب کهف چیست یا کیست؟ 61 پرسش 141: حق تعالی می‌فرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» 63 پرسش 142: آیه‌ی «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ....» 64 پرسش 143: آیه‌ی «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ» 66 پرسش 144: یمانی کیست؟ و ویژگی‌هایش کدام است؟ 68 پرسش 145: آیه‌ی «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» 64 پرسش 146: حق تعالی می‌فرماید «يَوْمَ يَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ماذا أُجِبْتُمْ» 90 پرسش 147: آیا تمام قرآن از طریق جبرئیل(ع) نازل شده است؟ 91 پرسش 148: دلیل قرآنی بر حرمت امامت زن. 94 پرسش 149: حق تعالی می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ» 95 پرسش 150: آیه‌ی «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ» 78 پرسش 151: آیه‌ی «قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا . أَلَّا تَتَّبِعَنِ» 104 پرسش 152: آیه‌ی «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي....» (و هر کس که از ياد من روی گرداند....) 107 پرسش 153: آیا بر ابلیس (لع) به خاطر سجده نکردن گناهی وارد است؟ 109 پرسش 154: پاداش ابلیس (لعنه الله) که مدتی طولانی خدا را عبادت می‌کرد، چیست؟ 110 پرسش 155: حق تعالی می‌فرماید: «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» (سوگند به انجير و زيتون) 111 پرسش 156: آیه‌ی «فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا» (بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جا آورد) 118 پرسش 157: چگونه علم معصوم زیاد می‌شود؟ 121 پرسش 158: آیه‌ی «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا» (و چنين است که شما را امّتی میانه قرار دادیم). 122 پرسش 159: تفسیر سوره‌ی عصر از نگاهی دیگر. 125 پرسش 160: آیه‌ی «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ» 100

پرسش 161: آیه‌ی «وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لَا يَسْجُدُونَ»

127 پرسش 162: آیه‌ی «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ» 132 پرسش 163: آیه‌ی «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ....» (پس پروردگارش آن دختر را به نيکی پذيرفت....) 133 پرسش 164: آیه‌ی «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» (پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان) 132 پرسش 165: آیه‌ی «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا....» 143 پرسش 166: آیه‌ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ....» (و حق خويشاوندان را ادا کن....) 147 پرسش 167: درباره‌ی آیه‌ی «وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا....» 149 پرسش 168: آیه‌ی «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ» 152 پرسش 169: تاریکی‌های سه‌گانه‌ی یاد شده در قرآن کدام است؟ 154 پرسش 170: «ترس او را پس از نگرانی به ایمنی بدل کن تا تو را بندگی کند و شریکت قرار ندهد» 156 پرسش 171: آیه‌ی «وَهُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ» 137 پرسش 172: معنی «ن» در قرآن کریم و «ب» در بسمله چیست؟ 161 پرسش 173: چرا محمد(ص) و علی(ع) با عمر دشمنی ورزیدند و نه با ابلیس (لعنه الله)؟! 162 پرسش 174: چگونه زنده ماندن یونس(ع) در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟ 159 پرسش 175: آیه‌ی «قُلْ أَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً» 159 پرسش 176: آیه‌ی «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» 189 پرسش 177: چه کسی ابلیس لعنت الله را می‌کُشد؟ 191 پرسش 178: هدف از آفرینش انسان چیست؟ 189 پرسش 179: داستان حضرت عیسی(ع) چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟ 189 پرسش 180: تفسیر این فرمایش ائمه(ع) چیست؟ «امر ما سرّی است در سرّ....» 204 پرسش 181: آیه‌ی «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ....» (و او را از جانب راست طور ندا داديم....) 212 پرسش 182: چرا سگ با اینکه باوفاترین حیوانات است در عین حال نجس‌ترین آنها هم می‌باشد؟ 216

پا ورقی ها

[1] - هذه آمـنةُ بنتِ وهبْ أقبلت تحملُ لاهوتَ الأبدْ فاسجدوا ذلاً له فیمن سجدْ فله الأملاک خرّتْ سجداً إذ تجلّی نوره في آدمِ

[2] - آل عمران: 7.

[3] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[4] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 179.

[5] - نسا: 83.

[6] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[7] - عنکبوت: 49.

[8] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 180.

[9] - عنکبوت: 49.

[10] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[11] - آل عمران: 7.

[12] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[13] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.

[14] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 190.

[15] - طه: 81.

[16] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[17] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 186.

[18] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 18 ص 149.

[19] - نساء: 59.

[20] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 195.

[21] - سبأ: 18.

[22] - آل عمران: 97.

[23] - بحار الانوار: ج 2 ص 292.

[24] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 185.

[25] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.

[26] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.

[27] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 72 ص 194.

[28] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.

[29] - بحار الانوار: ج 45 ص 4.

[30] - امیر المؤمنین می‌فرماید: «باطل را جولانی است» و همچنین می‌فرماید: «حق، دولتی دارد». عیون الحکم و المواعظ: ص 403.

[31] - مکیال المکارم: ج 1 ص 153؛ مزار مشهدانی: ص 501، از سخنان امام مهدی.

[32] - صافات: 107.

[33] - إسراء: 12.

[34] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 283.

[35] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 283.

[36] - ابو‌بصیر می‌گوید از ابو ‌عبد الله امام جعفر صادق ( درباره‌ی این سخن خدا (والشمس وضحاها( (سوگند به آفتاب و روشنی‌ آن) سؤال کردم. حضرت فرمود: «خورشید، رسول خدا( است که خدا به وسیله‌ی آن، برای مردم دین‌شان را روشن ساخت ....». عرض کردم: (وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا( (و سوگند به ماه چون از پی آن بر آید). حضرت فرمود: «آن، امیرالمؤمنین( است». عرض کردم: (وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها( (و سوگند به روز چون آن را روشن کند). فرمود: «منظور، امام از فرزندان فاطمه است، که از رسول الله می‌پرسد و او برای هر که از او بپرسد، آشکار می‌شود؛ پس خداوند سبحان درباره‌ی او چنین حکایت می‌کند (وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها(. عرض کردم: (وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا( (و سوگند به شب چون فرو پوشدش). فرمود: «آنان پیشوایان جور هستند که به جای آل محمد بر مسند حکومت نشستند و بر آن صندلی که آل محمد برایش شایسته‌تر بودند، جای گرفتند. پس با ظلم و ستم دین رسول خدا را پوشانیدند و این سخن حق تعالی است که می‌فرماید (وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا( یعنی تاریکی شب، روشنایی روز را می‌پوشاند....». بحار الانوار: ج 24 ص 70.

[37] - زراره از ابو عبد الله روایت می‌کند که فرمود: «شیث که هبة الله نامیده شد، برای آدم متولد شد و او اولین وصی از آدمیان بر این زمین بود که بر او وصیت شد. آنگاه يافث پس از شيث برایش به دنيا آمد، و چون اين دو به حدّ بلوغ رسيدند، خداوند عزّوجلّ خواست كه نسل بشر در دنيا فزونى يابد چنان كه مى‏بينيد، و نيز قلم تقدير جارى شود كه بعضى بر بعض ديگر حرام باشند از خواهران بر برادران. پس از عصر روز پنج‌شنبه حوریه‌ای را از بهشت بنام نزله فرو فرستاد. پس خداوند عزّ و جلّ آدم را فرمود تا وى را به شيث ترويج نمايد و آدم وى را به زوجيّت دایمى شيث درآورد، و پس از عصر فرداى آن روز حوریه‌ی ديگرى از بهشت بنام منزله فرو فرستاد، و امر فرمود كه آدم او را به زوجيّت يافث درآورد و آدم اين فرمان را به انجام رسانید. شيث داراى فرزند پسرى شد و يافث نيز داراى فرزند دخترى گرديد. چون اين دو فرزند به حدّ بلوغ رسيدند خداوند عزّوجلّ امر فرمود تا آدم، دختر يافث را به عقد نكاح پسر شيث درآورد و آدم اين فرمان را نيز اجرا كرد. پس خالصان و پاكان از انبيا و فرستادگان از نسل اين دو فرزند مي‌باشند، و پناه بر خدا از آن كه گفته‏اند از برادران و خواهران می‌باشند». من لا یحضره الفقیه: ج 3 ص 381 ح 4337.

[38] - کهف: 54.

[39] - کافی: ج 1 ص 134 ح 4.

[40] - ابن شهر آشوب از پیامبر روایت می‌کند: «.... (وَكَانَ الْإِنْسَانُ( (یعنی علی بن ابی طالب)، (أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا(، یعنی سخن‌گو به حق و درستی». مناقب آل ابی طالب: ج 1 ص 324.

[41] - کافی: ج 4 ص 63 ح 6 و شرح حدیث در کتاب متشابهات ج 1 پرسش شماره‌ی 13 آمده است.

[42] - از حماد بن بشیر روایت شده است که گفت: شنیدم ابا عبد الله می‌فرماید: (رسول خدا فرمود: خداوند عزّ و جل فرمود: هر کس به یک دوست من اهانت کند، به جنگ با من برخاسته است و هيچ يک از بندگانم به من تقرّب نجويد مگر با عملى كه نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و به درستى كه به وسيله‌ی نماز نافله به من تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش بدارم، و چون دوستش بدارم آنگاه گوش او شوم كه با آن بشنود، و چشمش شوم كه با آن ببيند، و زبانش گردم كه با آن بگويد، و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم و آنچه درباره‌اش اقدام می‌کنم مانند اقدامم در مرگ مؤمن در حالی که مرگ را نمی‌پسندد، به دلیل آن است که می‌خواهم به این وسیله از سختی و امور ناپسند دور بماند). کافی: ج 2 ص 352 و 353 ، و حدیث اشاره می‌کند به اینکه تقرّب جستن به وسیله‌ی آنچه خداوند واجب دانسته برتر از تقرّب جستن به وسیله‌ی نوافل می‌باشد.

[43] - بقره: 196.

[44] - در روایت از امام مهدی آمده است: (ای کامل بن ابراهیم.....آمده‏اى از عقاید مفوّضه سؤال کنى؟ مفوّضه در عقیده که لعنت خدا بر آنها باد، دروغ گفتند؛ بلکه دل‌هاى ما ظرف‌هایى براى خواست و مشیّت خداوند است. پس هر وقت خداوند چیزى را بخواهد، ما مى‌خواهیم چنان که خود فرموده است: (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللهُ( (نمى‌خواهید چیزى مگر اینکه خداوند بخواهد). دلایل الامامت طبری: ص 506.

[45] - در حدیث قدسی آمده است: (اى فرزند آدم! من بى‌نيازى هستم كه نيازمند نمى‌شوم؛ مرا در آنچه به آن امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را بى‌نيازى كنم كه نيازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زنده‌اى هستم كه نمى‌ميرم، مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را زنده‌اى قرار دهم كه فنا نشوى. اى فرزند آدم! من چون چيزى را بخواهم، به آن مى‌گويم: باش! پس موجود مى‌شود؛ مرا در آنچه امر كرده‌ام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه هر چه را بخواهى، بگويى: باش! پس موجود شود). بحار الانوار: ج 90 ص 376.

[46] - زمر: 68.

[47] - دخان: 56.

[48] - بقره: 124.

[49] - جواهر السنیة حر عاملی: ص 83.

[50] - پیامبر می‌فرماید: (ضربت علی بر عمرو در روز خندق با عبادت جن و انس برابری می‌کند). عوالی اللئالی ابن ابی جمهور: ج 4 ص 86.

[51] - بقره: 253.

[52] - نمل: 10 - 11.

[53] - طه: 22.

[54] - نمل: 10 - 11.

[55] - مریم: 33.

[56] - مریم: 15.

[57] - واقعه: 11 الی 14.

[58] - از جمله‌ی احادیث این سخن امام صادق می‌باشد: «و از شیعیان او، ابراهیم می‌باشد» فرمود: «ابراهیم از شیعیان علی بود هر چند انبیا از شیعیان او (ابراهیم) بودند». مشارق انوار یقین ـ حافظ رجب برسی: ص 288.

[59] - در روایتی که در ادامه می‌آید ظاهراً این هفتاد هزار نفر کسانی هستند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند: از عبد الرحمن بن کثیر از ابو عبد الله روایت شده است: شنیدم به ابو حمزه‌ی ثمالی می‌فرماید: «ای ابا حمزه! آیا عموی مرا دیدی که شبی خارج شد؟» ابو حمزه عرض کرد: بله. امام فرمود: «آیا در مسجد سهیل نماز گزارد؟» ابو حمزه گفت: مسجد سهیل کجاست؟ شاید منظورتان مسجد سهله است؟ امام فرمود: «بله» و فرمود: «اگر کسی در آن دو رکعت نماز بخواند و به خدا پناه ببرد خدا یکسال پناهش می‌دهد». ابو حمزه عرض کرد: پدر و مادرم به فدایتان! آیا همین مسجد سهله؟ فرمود: «آری! در آن، خانه‌ی ابراهیم است که از آن به سمت عمالقه خارج شد و در آن خانه‌ی ادریس بود که در آن خیاطی می‌کرد و در آن صخره‌ی خضرا است که در آن، صورت‌ همه پیامبران وجود دارد و زیر آن صخره، خاکی است که خدا همه‌ی انبیا را از آن آفرید و معراج در آن است و محل جدایی، قسمتی از آن است و این مسجد محل عبور مردم و در کوفه می‌باشد، در آن در صور دمیده می‌شود و محشر به سوی آن است و از کنار آن هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می‌شوند». تهذیب الاحکام: ج 6 ص 37 و 38.

[60] - پرسش‌کننده این گونه پرسیده است. همچنین می‌توانید این سخن را در مناقب ابن ابی طالب: ج 1 ص 370 و ذخایر العقبی: ص 100 ملاحظه کنید.

[61] - حدید: 20.

[62] - یوسف: 21.

[63] - فاطر: 10.

[64] - نسا: 76.

[65] - اعراف: 128.

[66] - ص: 42.

[67] - یوسف: 21.

[68] - ص: 33.

[69] - طبرسی: از علی در خصوص این آیه سوال کردم، فرمود: «ای ابن عباس! در این مورد چه چیزی به تو رسیده است؟» عرض کردم: شنیدم که کعب می‌گوید: سلیمان به آماده‌سازی اسبان مشغول شد تا آنجا که نمازش فوت گردید. پس گفت: آنها را به من بازگردانید ‌یعنی اسب‌ها را، و چهل اسب بود‌ و با شمشیر پاها و گردن‌هایشان را برید. آنها را کشت و خداوند سلطنتش را چهل روز از او گرفت؛ چرا که با کشتن اسب‌ها به آنها ظلم کرده بود. علی فرمود: «کعب دروغ گفته است. سلیمان در آن روز به آماده‌سازی اسب‌ها مشغول شد چرا که می‌خواست با دشمن پیکار کند، تا آنجا که خورشید در حجاب پنهان گردید. پس سلیمان به امر خداوند متعال به ملائکه‌ی موکل بر خورشید گفت: آن را به من بازگردانید. خورشید بازگشت و نماز عصر را در وقتش به جا آورد. انبیا ظلم نمی‌کنند و فرمان به ظلم و ستم نیز نمی‌دهند چرا که آنها معصوم و پاک می‌باشند». مجمع البیان: ج 8 ص 359. از امام صادق  روایت شده است که فرمود: «عصر هنگامی گلّه‌ای از اسب‌ها بر سلیمان بن داوود  عرضه شد و او به کار آنها مشغول شد تا آنجا که خورشید در حجاب پنهان گردید. به ملائکه گفت: خورشید را به من بازگردانید تا نمازم را در وقتش به جا آورم. به او بازگردانیده شد. برخاست و به ساق‌هایش و گردنش دست کشید و به یارانش که همراهش بودند و نمازشان فوت شده بود نیز به چنین چیزی فرمان داد. این عمل، وضوی آنها برای نمازشان بود. سپس برخاست و نماز خواند. هنگامی که فارغ شد، خورشید غایب شد و ستارگان بیرون آمدند. این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: (وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشى الصَّافِنَاتُ الجِيَادُ * فَقَالَ اِنّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الخَيرِ عَن ذِکرِ رَبی حَتىَ‏ تَوَارَتْ بِالحِجَابِ * رُدُّوهَا علی فَطَفِقَ مَسْحَا بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنَاقِ( (و سليمان را به داوود عطا کرديم. چه بنده‌ی نيکويی بود و همواره روی به خدا داشت * آنگاه که به هنگام عصر اسبان تيزرو را که ايستاده بودند به او عرضه کردند * گفت: من دوستی اين اسبان را بر ياد پروردگارم برگزيدم تا خورشید در پرده پوشيده شد * آن را نزد من بازگردانيد. پس شروع به دست کشیدن بر ساق‌ها و گردن‌ها نمود)». من لا یحضره الفقیه: ج 1 ص 202 و 203.

[70] - ص: 34 و 35.

[71] - در مورد ابتلا و آزمون سلیمان و اینکه در چه خصوصی بوده است، همان‌طور که معمول مفسران در مورد اغلب آیات قرآن کریم می‌باشد، نظرات بسیاری وجود دارد. از بیماری تا به دنیا آمدن جسد فرزندی بدون روح برای او و افتادن آن بر تختش دیده می‌شود، و دیگری ابتلای او را هفتاد مرتبه طواف او گرد زنانش در یک شب آن گونه که ابو هریره روایت می‌کند، می‌داند. نفر چهارم ـ‌همانند واحدی‌ـ قایل به تصور شیطانی به صورت او می‌باشد و .... سایر موارد. از ایشان تعجبی نیست ـ‌منظورم از کسانی است که از هر دو گروه ادعای تفسیر قرآن را دارند، بی هیچ تفاوتی‌ـ پس از اینکه این نظر روش استوار از نظر ایشان می‌باشد حتی اگر آنگونه نامیده نشوند. این گونه است در حالی که آنها این سخن حق تعالی را قرائت می‌کنند: (وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ( (در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند) (آل عمران: 7). حال به گمان آنها چه کسی از استواران در علم می‌باشد؟!

[72] - جهت کسب اطلاعات بیشتر به سخن سید احمدالحسن در خصوص حاکمیت خداوند در کتابش «حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم» مراجعه نمایید.

[73] - نسا: 54؛ و در خصوص این آیه کلینی از ابو عبد الله روایت می‌کند که فرمود: «ما همان گروهی هستیم که خداوند عزّ و جل طاعت‌مان را واجب گردانیده است. انفال برای ما است، پاک شده‌ی اموال برای ما است. ما استواران در علم هستیم و ما همان مورد حسادت قرار گرفتگانی هستیم که خداوند می‌فرماید: (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ( (يا بر مردم به خاطر نعمتی که خداوند از فضل خويش به آنان ارزانی داشته است، حسد می‌برند؟)». کافی: ج 1 ص 186 ح 6.

[74] - فصلت: 30.

[75] - یونس: 64.

[76] - از عبادت بن صامت روایت شده است: از رسول خدا درباره‌ی این سخن حق تعالی (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا( (بشارت است ایشان را در زندگانی این دنیا) سوال کردم. فرمود: «منظور رؤیای صالحه است که مؤمن می‌بیند یا برایش دیده می‌شود». بحار الانوار: ج 58 ص 180.

[77] - کافی: ج 8 ص 90، رؤیاها و حجّت برای اهل آن زمان.

[78] - یونس: 62 تا 65.

[79] - انعام: 33.

[80] - بقره: 183.

[81] - به حدیث رسول خدا بنگرید که می‌فرماید: «چه بسا بهره‌ی روزه‌دار از روزه‌اش، جز گرسنگی و تشنگی و چه بسا بهره‌ی شب‌زنده‌داری جز بی‌خوابی نباشد». وسایل الشیعه: ج 1 ص 72.

[82] - فتح: 1.

[83] - اسرار امام مهدی ـ گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه: مراتب اسم‌های خداوند متعال: مرتبه‌ی سوم.

[84] - اسرار امام مهدی ـ متشابهات: ج 2 پرسش 28 درباره‌ی حجاب‌های نورانی و ظلمانی و سایر موارد.

[85] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317 ؛ مناقب خوارزمی: ص 375.

[86] - از ابا عبد الله روایت شده است که فرمود: (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ(: لَیْلَةِ: فاطمه و الْقَدْرِ: الله؛ پس اگر کسی فاطمه را آن گونه گه حقّ شناختنش است بشناسد، شب قدر را درک کرده، و او فقط به این دلیل فاطمه نامیده شده است که خلق، شناخت و معرفتش را ترک گفته‌اند». بحار الانوار: ج 43 ص 65 از تفسیر فرات کوفی.

[87] - گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه: روشنگری از اسم‌های او سبحان.

[88] - متشابهات: ج 1 پرسش 8 و همچنین سایر موارد.

[89] - از هاشم بن ابو عماره‌ی جنبی روایت شده است: شنیدم امیرالمؤمنین می‌فرماید: «من چشم خدا هستم، و من دست خدا هستم، و من جنب خدا هستم، و من دروازه‌ی خدا هستم». کافی: ج 1 ص 145.

[90] - در اینجا سید احمدالحسن  معنایی جدید برای حدیث شریف و معنای اول حدیث «اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمی‌کردم....» که در کتاب متشابهات: ج 1 پرسش شماره‌ی 8 بیان شد، مطرح می‌فرماید.

[91] - اسرار فاطمیه ـ شیخ محمد فاضل مسعودی: ص 69 نقل شده از تفسیر أطیب البیان.

[92] - کشف الغمة فی معرفت الائمه: ص 90.

[93] - مستدرک سفینة البحار: ج 3 ص 169 از کتاب «ضیاء العالمین» از شیخ ابو الحسن جد شیخ محمد حسن صاحب جواهر.

[94] - نسا: 1.

[95] - ملک: 3.

[96] - نبأ: 19.

[97] - ملک: 30.

[98] - روایت شده است که علم، در هم ‌پیچیده می‌شود؛ یعنی به جهت انکار حق امام مهدی و وصیّش توسط مردم، پنهان و بین آنها مخفی می‌گردد. از امیرالمؤمنین روایت شده است: «خداوندا! باید در زمینت حجّت‌هایی داشته باشی، حجّتی پس از حجّتی بر مخلوقاتت که آنها را به دینت راهبری کنند و علم تو را به آنها بیاموزند تا در پیروی از اولیای تو پراکنده نگردند... از همین رو، علم در هم پیچیده می‌شود اگر نگهدارنده‌ای که حفظش کند و روایتش کند یافت نگردد آن گونه که از عالمان می شنوند و ایشان را در آن (علم) تصدیق می‌کنند. بارالها! من آگاهم که به طور قطع، تمامی علم پنهان نگردد و تمامی مواد و مباحثش قطع نگردد و اینکه تو زمینت را از حجّت خود بر خلقت خالی نمی‌گردانی؛ که آن حجت، یا ظاهر است و فرمانش نبرند یا بیمناک و پنهان از خلق تا حجّت تو باطل نگردد و اولیایت پس از آنکه راه را به آنها نمودی، گمراه نشوند. حال، آنان کیان‌اند و چه تعدادند؟ آنان دارای کم‌ترین شماره و بزرگ‌ترین مقام نزد خداوند هستند». کافی: ج 1 ص 339. از ایوب بن نوح از ابو الحسن سوم روایت شده است که فرمود: «آنگاه که علم از پیش روی‌تان برداشته گردد، انتظار فرج و گشایش را از زیر پاهایتان داشته باشید». کافی: ج 1 ص 341. روایت‌ها در این خصوص بسیار است که می‌توانید به آنها مراجعه نمایید.

[99] - از علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر درباره‌ی این سخن خداوند عزّ و جل (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ( (بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟) روایت شده است که فرمود: «آنگاه که امام‌تان از شما پنهان گردد، چه کسی امامی جدید خواهد آورد؟». کافی: ج 1 ص 340 ح 14.

[100] - «مِراء» (جدال و نزاع و لجاجت): شایع‌ترین بیماری مُسری در حوزه‌ی علمیه می‌باشد و نزدیک‌ترین به جَدَل. کسی به این بیماری دچار می‌شود که تنها دو کلمه آموخته است و گمان می‌کند دانای کل می‌باشد. همگان شاهد چنین پدیده‌ای هستند و از این بیماری در آنها آگاهند. «مِراء» سخن گفتن بدون هیچ قطعیت و حجّت و برهان کامل می‌باشد که در این صورت حتی اگر گوینده بخشی از حق و درستی را داشته باشد، مِراء و جدل آن را از او صلب می‌کند. از رسول خدا روایت شده است: «سه گروه هستند که هنگام ملاقات خداوند از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند: کسی که خلقش را نیکو گرداند، و کسی که در پنهان و آشکار از خداوند بترسد، و کسی که از مِراء و جدل پرهیز کند حتی اگر حق با او باشد». وسایل الشیعه: ج 8 ص 567؛ که چنین عملی آنها را در ورطه‌ی شرک در می‌افکند؛ چرا که آنها خویشتن را یاری می‌دهند نه خداوند را!

[101] - کهف: 22.

[102] - در قصص انبیای جزایری ـ ص 499 آمده است: یک یهودی از امیرالمؤمنین پرسید: ای علی، اسم آن سگ و رنگش چه بود؟ علی به او فرمود: «هیچ حول و قوه‌ای نیست مگر به خداوند بلند مرتبه‌ی بزرگوار. اما رنگ سگ، ابلقِ سیاه، و اسم سگ، قطمیر بود».

[103] - کهف: 18.

[104] - الرحمن: 17.

[105] - از ابو بصیر نقل شده است: از اباعبد الله در خصوص این سخن خداوند متعال (رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ( (پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب) سوال کردم. فرمود: «منظور از مشرقین، رسول خدا و امیرالمؤمنین و مغربین، امام حسن و امام حسین ( می‌باشد، و در نظایر آنها نیز جاری و ساری است». تفسیر قمی: ج 2 ص 344.

[106] - زمر: 74.

[107] - رسول خدا( می‌فرمایند: «خداوند چیزی برتر از عقل بین بندگان تقسیم نفرمود؛ پس خواب عاقل، برتر از شب‌زنده‌داری جاهل و اقامت عاقل برتر از حرکت جاهل است و خداوند هیچ نبی و هیچ فرستاده‌ای را مبعوث نکرد مگر پس از کامل شدن عقلش و اینکه عقل او برتر از تمامی عقل‌های امّتش گردد». کافی: ج 1 ص 12.

[108] - الرحمن:37

[109] - این کتاب مختص قائم  می‌باشد نه سایر ائمه و در این خصوص روایات بسیاری از ایشان وجود دارد؛ از جمله آنچه رفید از امام صادق روایت می‌کند که فرموند: «ای رفید، چه حالی خواهی داشت اگر ببینی اصحاب قائم خیمه‌های بزرگ خود را در مسجد کوفه نصب می‌کنند. سپس آن حضرت چیزی جدید را خارج می‌کند که بر عرب شدید خواهد بود». پرسیدم: آن چیز جدید چیست؟ فرمود: «قتل و کشتار». عرض کردم: به چه سیرتی با آنها رفتار می‌کند؟ آیا به همان روشی که علی ابن ابی طالب با اهل عراق انجام داد؟ فرمود: «خیر، ای رفید، علی ابن ابی طالب به سیره‌ی جفر سفید عمل نمود که دست نگه داشتن بود چرا که او می‌دانست بعد از او بر شیعه مسلّط خواهند شد اما قائم به روش جفر سرخ که همان قتل و کشتار می‌باشد عمل می‌کند چرا که می‌داند پس از او بر شیعیانش مسلّط نخواهند شد». بحار الانوار: ج 25 ص 318.

[110] - انبیا: 104.

[111] -الرحمن: 39.

[112] -الرحمن: 41.

[113] -از امام باقر روایت شده است که فرمودند: «قائم( به گونه‌ای قضاوت می‌کند که برخی از یارانش که در کنارش جنگیده‌اند، آن را نمی‌پسندند و آن، قضاوت آدم است. پس به سمت آنان می‌رود و گردنشان را می‌زند. سپس برای بار دوم قضاوت می‌کند و گروهی دیگر از آنان که در صفش جهاد کردند، آن را نمی‌پسندند و آن قضات داوود  است پس به سمتشان می‌رود و گردن‌هایشان را می‌زند. سپس برای بار سوم قضاوت می‌کند که قضاوت ابراهیم است، باز گروهی از آنان که با شمشیر در راه او جنگیده بودند، قضاوتش را نمی‌پسندند پس به آنان رو می‌کند و همه را گردن می‌زند. سپس برای بار چهارم قضاوت می‌کند که قضاوت محمد( است که کسی بر او اعتراض نمی‌کند». بحار الانوار:ج52 ص389.

[114] -از معاویه‌ی دهنی از ابا عبد الله روایت شده است: در خصوص این سخن خداوند عزّ و جل (يُعْرَفُ ٱلْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَٱلْأَقْدَامِ( (مجرمان به نشان چهره‌هاشان شناخته، و از موی جلو سر و پاهايشان گرفته می‌شوند) فرمودند: «ای معاویه! در این مورد چه می‌گویند؟». معاویه می‌گوید: عرض کردم: گمان می‌کنند خداوند تبارک و تعالی مجرمان را در روز قیامت با چهره‌هاشان می‌شناسد، پس آنان از موی پیشانی و پا گرفته و در آتش افکنده می‌شوند. امام به من فرمودند: «و چگونه خداوند جبار تبارک و تعالی نیازمند شناخت آن خلقی می‌باشد که خودش آنها را آفریده است؟» عرض کردم: فدایتان گردم! در مورد چیست؟ فرمود: «آنگاه که قائم( ما قیام کند، خداوند همه‌ی چهره‌ها را می‌نمایاند. پس کافر را با موی پیشانی و پا می‌گیرد و سپس با شمشیر سخت بر او می‌زند». بصائر الدرجات: ص 376؛ بحار الانوار: ج 52 ص320 و 321. از امام صادق روایت شده است: «آنگاه که قائم آل محمد ( قیام کند، میان مردم به حکم داوود  حکم می‌راند و نیاز به دلیل و بیّنه ندارد. خداوند به او الهام می‌کند و او به الهامش حکم می‌راند، و هر قوم را به آنچه درونشان است، آگاه می‌سازد و با نشانه‌ها دوست و دشمنش را می‌شناسد. حق تعالی می‌فرمایند: (إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمين( (در اين، عبرت‌ها است برای هوشیاران)». إعلام الوری بإعلام المهدی: ج 2 ص 292 و 293.

[115] -از رسول خدا(: «.... برترین مردمان از اهل یمن‌اند؛ ایمان یمانی است و من یمانی هستم....». بحار الانوار: ج 57 ص 232؛ اصول شانزده‌گانه: ص 81.

[116] - مریم: 59.

[117] - مراجعه کنید به مقدّمه‌ی بحار الانوار: ج 1 ص 1.

[118] - رسول خدا( فرمود: «ایمان، یمانی است و حکمت، یمانی است». کافی: ج 8 ص 70 ح 27.

[119] - رجوع نمایید به بحار الانوار: ج 22، 51 و 75. همچنین خداوند متعال در مناجاتش با عیسی در توصیف حضرت محمد(، کعبه را کعبه‌ی یمانی توصیف می‌فرماید، آنجا که می‌فرماید: «.... ای عیسی! دینش حنفی و قبله‌اش یمانی است. او از حزب من است و من با او هستم....». کافی: ج 8 ص 139.

[120] - غیبت نعمانی: ص 264.

[121] - و چنین مفهومی از تطبیق دادن حدیث امام باقر در روایت یمانی برداشت می‌شود؛ اینکه ایشان بیان می‌فرمایند آتش، مقصد هر کسی است که از یمانی سرپیچی کند؛ فرقی نمی‌کند که این نافرمان، نماز بخواند، روزه بگیرد، .... یا خیر! همچنین روایات تاکید می‌کنند هیچ کس از اهل آتش نمی‌شود مگر اینکه امامی منصوب از سوی خداوند متعال را انکار نماید؛ از جمله: از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: «به طور قطع هر کسی را که در اسلام به ولایت پیشوای ستمگری که از جانب خدا نباشد گردن نهند، عذاب خواهم نمود؛ هرچند آن فرد در کارهای خویش نیک و پرهیزگار باشد، و از هر کسی که در قلمرو اسلام به حاکمیت هر امام عادلی که از جانب خداوند باشد تن دهد قطعاً درمی‌گذرم؛ هر چند آن فرد در کارهای خویش ستمکار و گنهکار باشد». کافی: ج 1 ص 376. و از ابا عبد الله روایت شده است که فرمود: «خداوند از عذاب کردن امّتی که به پیشوایی که از جانب خداوند نباشد، گردن نهد، حیا نمی‌کند هر چند در اعمالشان نیک و پرهیزگار باشند و خداوند از عذاب کردن امّتی که به امام منصوب از سوی خدا گردن نهد، حیا می‌کند هر چند در اعمالشان ستمکار و گنهکار باشند». کافی: ج 1 ص 376.

[122] - آل عمران: 34.

[123] - بشارت الاسلام: ص 30؛ در إمتاع أسماع ـ مقریزی: ج 12 ص 296 در روایت آمده است: «پس هنگامی که او را دیدید، با او بیعت کنید حتی اگر سینه‌خیز بر روی برف و یخ باشد که او خلیفه‌ی مهدی است».

[124] - بحار الانوار: ج 53 ص 147 ؛ غیبت طوسی: ص 150؛ غایة المرام: ج 2 ص 241.

[125] - بحار الانوار: ج 53 ص 148؛ برهان: ج 3 ص 310 ؛ غیبت طوسی: ص 385.

[126] - بحار الانوار: ج 53 ص 145.

[127] - غیبت نعمانی: ص 215.

[128] - بشارت الاسلام: ص 148.

[129] - بشارت الاسلام: ص 181.

[130] - کمال الدین و تمام النعمت: ج 2 ص 653 ب 57.

[131] - منتخب الانوار المضیئه: ص 343.

[132] - ملاحم و الفتن سید بن طاووس حسنی: ص 27.

[133] - ملاحم و الفتن: ص 80.

[134] - معجم احادیث امام مهدی: ج 1 ص 299.

[135] - بحار الانوار: ج 52 و ج 53.

[136] - مدثر: 32 تا 56.

[137] - امام صادق می‌فرمایند: «ایام الله (روزهای خدا) سه تا هستند: روز قیام قائم، روز بازگشت (رجعت) و روز قیامت». مختصر بصائر الدرجات: ص 18.

[138] - از امام صادق در تفسیر برخی آیات قرآنی: .... و درباره‌ی این سخن حق تعالی (وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ.... لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ( فرمود: «روز پیش از خروج قائم؛ هر که بخواهد حق را قبول کند و به سوی او رود و هر که بخواهد از او بازایستد....». بحار الانوار: ج 24 ص 325 و 326.

[139] - واقعه: 88 و 89.

[140] - از محمد بن فضیل از ابو الحسن دوم: عرض کردم: (إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ( (که اين يکی از حادثه‌های بزرگ است). فرمود: «ولایت». عرض کردم: (نَذِيراً لِلْبَشَرِ * لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ( (ترساننده‌ای برای آدميان است * برای هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پِی رود). فرمود: «کسی که به سمت ولایت ما بیاید از آتش بازمی‌ایستد و کسی که از ولایت ما بازایستد به سمت آتش می‌رود»، (إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ( فرمود: «به خدا سوگند آنها شیعیان ما هستند». عرض کردم: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؟» (ما از نمازگزاران نبوديم؟). فرمود: «ما پیرو وصی محمد و اوصیای پس از او نبودیم....». کافی: ج 1 ص 432 ح 91.

[141] - نمل: 82.

[142] - بحار الانوار: ج 53 ص 53.

[143] - روایات بسیاری وجود دارد که اشاره می‌کنند که منظور از «دابة الارض» علی بن ابی طالب  و در رجعت می‌باشد. به این روایات مراجعه نمایید: بحار الانوار ج 53 ص 53 و مدینة المعاجز بحرانی: ج 3 ص 90 و پس از آن و سایر موارد.

[144] - روایت‌های اهل بیت عصمت اشاره می‌کنند که علی  به طور خاص جنبنده‌ی خداوند است، و مهدی اول در این لقب با او شریک می‌باشد. از جمله‌ی روایات حدیث ابو بصیر از ابا عبد الله امام صادق  می‌باشد که فرمود: «رسول خدا( به امیر المؤمنین  رسید در حالی که او در مسجد خوابیده بود و مقداری شن جمع کرده، سرش را روی آن نهاده بود. رسول خدا( با پایش او را تکان داد و سپس فرموند: ای جنبنده‌ی خدا! یکی از یارانش عرض کرد: ای رسول خدا! آیا برخی از ما نیز به این اسم نام برده می‌شویم؟ فرموند: نه به خدا سوگند. این نام فقط مخصوص او( است. او همان جنبنده‌ی زمین است که خداوند متعال در کتابش ذکر فرموده است: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ( (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند). مختصر بصائر الدرجات: ص 43. در این سخن پیامبر( دقت کنید که ابتدا جنبنده‌ی خداوند را مخصوص علی ذکر می‌فرمایند و سپس جنبنده‌ی زمین را در آیه بیان می‌دارد و این عطف صرفاً برای متفاوت بودن این دو می‌باشد.

[145] - استاد احمد حطاب سخن در باب این مسأله را در کتاب «طلوع کننده‌ی مشرق و جنبنده‌ی زمین» به طور مبسوط بیان کرده‌اند.

[146] - نجم: 30.

[147] - صافات: 104 و 105.

[148] - تحریم: 12.

[149] - یوسف: 3.

[150] - یوسف: 46.

[151] - به حدیث وارد شده از امام صادق توجّه نمایید: .... سپس فرمود: «خداوند گروه‌هایی را برای جهنم و آتش آفرید. به ما امر فرمود آنها را تبلیغ کنیم و ما چنین کردیم و آنها از آن بیزار شدند و قلب‌هاشان روی‌گردان گردید و آن را به ما بازگردانیدند، تحمّلش نکردند و تکذیبش نمودند و گفتند ساحر دروغ‌گو. پس خداوند بر قلب‌هایشان مُهر زد و از یادشان بزدود. سپس خداوند زبان آنها را به پاره‌ای از حق باز نمود؛ از این رو با زبان اقرار می‌کنند در حالی که قلب‌هایشان منکر آن است تا به این ترتیب از اولیایش و اهل اطاعتش دفع شرّی نماید که اگر چنین نبود، خداوند در زمینش عبادت نمی‌شد. پس به ما امر فرمود از آنها دست برداریم و پوشیده بداریم و مخفی نماییم؛ پس شما هم از هر که خداوند فرمان به مخفی کردن از او داده است، مخفی نمایید و از هر که فرمان به پوشیده و مخفی شدن از او داده، پوشیده بدارید». کافی: ج 1 ص 402.

[152] - از امیرالمؤمنین روایت شده است: «رؤیای مؤمن همچون کلامی است که خداوند در نزد او سخن گفته است». بحار الانوار: ج 58 ص 210.

[153] - یوسف: 43.

[154] - إسراء 60. سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین در حالی که آن حضرت، معاویه (لعنه الله) را مخاطب قرار می‌دهد، روایت می‌کند: «.... و این سخن خداوند عزّوجل در مورد شما نازل شد: (وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ( (و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود) و این هنگامی بود که رسول خدا( دید که دوازده پیشوا از امامان گمراهی بر منبرش خواهان بازگردانیدن مردم به پیشینیان می‌باشند؛ دو مرد از دو طایفه‌ی مختلف از قریش و ده تا از بنی امیه. اولین آن ده نفر همان دوست تو است که ادعای خون‌خواهی‌اش را داری و همچنین تو و فرزندت و هفت تا از فرزندان حکم بن ابی العاص که اولینشان مروان است که رسول خدا( او و فرزندانش را لعنت کرد و طرد نمود آنگاه که پشت درب زنان پیامبر( استراق سمع می‌کردند». کتاب سلیم بن قیس: ص 308، تحقیق محمد باقر انصاری.

[155] - رعد: 43.

[156] - از امیرالمؤمنین درباره‌ی سخن حق تعالی (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ( (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند) روایت شده است که می‌فرماید: «و آن را آن گونه که شایسته‌اش است تدبّر نمی‌کنند. آیا شما را به آخر سلطنت بنی فلان با خبر نکنم؟». عرض کردیم: آری ای امیرالمؤمنین. فرمود: «نفْسی که کشتنش حرام است در روزی حرام در سرزمینی حرام از قریش به قتل می‌رسد، و سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید آنها پس از آن سلطنتی نخواند داشت مگر پانزده روز». غیبت نعمانی: ص 259. در اینجا امیر المؤمنین میان سخنی که واقع خواهد شد و جنبنده‌ای که خارج می‌شود، و خروج قائم پس از زمان قتل نفس زکیه، پانزده روز ارتباط برقرار می‌نماید.

[157] - نمل: 82.

[158] - تردیدی نیست جنبنده‌ی زمین که در رجعت با مردم سخن می‌گوید، امیر المؤمنین است و در این خصوص روایت‌های بسیاری وجود دارد که در پاسخ پرسش 145 برخی از آنها ارایه گردید ولی در اینجا جنبنده‌ی زمینی نیز وجود دارد که در آخرالزمان خارج می‌شود، با مردم سخن می‌گوید و آنها را بر تکذیب آیات الهی توبیخ می‌کند و آنها را برای تمییز مؤمن از کافر نشان‌دار می‌کند. امیر المؤمنین می‌فرماید: «خارج شدن جنبنده‌ی زمین از سوی صفا است که همراهش انگشتری سلیمان و عصای موسی می‌باشد که بر صورت هر مؤمنی مُهر می‌نهد که در آن نوشته شده مؤمن حقیقی و بر پیشانی هر کافری می‌نهد که در آن حک شده کافر حقیقی.... سپس جنبنده سرش را بلند می‌کند و به اذن خداوند پس از طلوع کردن خورشید از مغربش از بین رایت‌ها می‌نگرد. در آن هنگام توبه برداشته می‌شود؛ پس توبه‌ای پذیرفته نگردد و عملی بالا نرود و ایمان هیچ کسی که از پیش ایمان نیاورده باشد یا خیری از ایمانش نبرده باشد، سودی نبخشد». تفسیر صافی: ج 4 ص 75. واضح است که این رخداد هنگام ظهور قائم است و نه در رجعت و جنبده در اینجا یمانی و مهدی اول می‌باشد.

[159] - فصلت: 53.

[160] - از امام صادق روایت شده است که فرمود: «در وجود خودشان نشانشان می‌دهیم یعنی مسخ شدن و در آفاق نشانشان می‌دهیم یعنی دگرگون شدن آفاق بر آنان؛ که به این ترتیب، قدرت خدای عزیز و جلیل را بر خود و آفاق می‌بینند». گفته شد: (حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ( (تا برايشان آشکار شود که او حق است). فرمود: «خروج قائم، حقی است از طرف خداوند عزیز و جلیل که مردم به ناچار آن را خواهند دید» و در روایت از خسف، مسخ و بلا تا آشکار شود پرسیده شد. فرمود: «این را رها کنید تا هنگام قیام قائم». تفسیر صافی: ج 4 ص 364 و 365 نقل شده از کافی.

[161] - حق تعالی می‌فرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ( (با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان‌ها را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی) (یوسف: 3).

[162] - حق تعالی می‌فرماید: (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ((آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجده‌ام می‌کنند) (یوسف: 4).

[163] - (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني‏ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنينَ( (دو جوان نيز با او به زندان افتادند. يکی از آن دو گفت: در خواب، خود را ديدم که انگور می‌فشارم. ديگری گفت: خود را ديدم که نان بر سر نهاده، می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند؛ ما را از تعبير آن آگاه کن، که از نيکوکارانت می‌بينيم) (یوسف: 36).

[164] - (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّي أَري‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني‏ في‏ رُءْيايَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ( (پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، مرا از خوابم آگاه کنید، اگر تعبير خواب می‌دانيد) (یوسف: 43).

[165] - نمل: 29.

[166] - کافی: ج 8 ص 90 ؛ بحار الانوار: ج 68 ص 177.

[167] - بحار الانوار: ج 30 ص 132 ؛ دارالسلام: ج 1 ص 59.

[168] - کتابی در چهار جلد تألیف شیخ محدث میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل.

[169] - ابن سعد روایت می‌کند: از محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان که گفت: «اسلام خالد بن سعید دیرینه‌ی بسیار دارد و در بین برادرانش اولین کسی بود که اسلام آورد و آغاز اسلام آوردنش به این ترتیب بود در رؤیا دید که در کناره‌ی پرتگاه آتش ایستاده و وسعت و فراخی آن را که تنها خداوند می‌داند به یاد آورد و در خواب دید که پدرش او را به داخل آن می‌برد و رسول خدا را دید که از کمربندش گرفته تا در آتش نیفتد. از خواب پرید و به خدا سوگند یاد کرد که این رؤیا، حق است....». طبقات: ج 4 ص 94.

[170] - جابر بن عبد الله انصاری روایت می‌کند: جندل بن جناده‌ی یهودی در خیبر بر رسول خدا ( وارد شد. گفت: ای محمد! مرا باخبر کن از چیزی که برای خدا نیست و آنچه نزد خدا نمی‌باشد و از چیزی که خداوند آن را نمی‌داند. رسول خدا( فرمود: «اما در مورد چیزی که برای خدا نیست، خداوند شریکی ندارد ، و در مورد چیزی که نزد خدا نیست، ظلم به بندگان است و آنچه خداوند آن را نمی‌داند، این سخن شما ای قوم یهود است که عُزیر فرزند خداوند است در حالی که خداوند خود نمی‌داند که فرزندی دارد!». جندل گفت: شهادت می‌دهم خدایی جز الله نیست و تو ای محمد، به حق فرستاده‌ی خداوند هستی. سپس عرض کرد: ای رسول خدا! دیشب موسی بن عمران را در خواب دیدم که به من فرمود: ای جندل! به دست محمد تسلیم شو و به اوصیای پس از او تمسّک جو. من تسلیم شدم و خداوند آن را روزی‌ام گردانید....». بحار الانوار: ج 36 ص 304 و 305.

[171] - حدیثی از امام علی بن ابی طالب ارایه گردید. به بحار الانوار ج 58 ص 210 مراجعه نمایید.

[172] - شیخ صدوق از ابو الحسن علی بن موسی الرضا روایت می‌کند: مردی از اهل خراسان به ایشان عرض کرد: ای پسر رسول خدا! رسول خدا( را در خواب دیدم، گویی به من می‌فرمود: «چگونه‌اید آنگاه که پاره‌ی تن من در زمین شما دفن، امانت من در زمین شما سپرده و ستاره‌ی من در زمین شما مخفی می‌شود؟» امام رضا به او فرمود: «من در سرزمین شما دفن می‌شوم. من پاره‌ی تن نبی شما و من همان امانت و ستاره هستم. بدانید هر که مرا زیارت کند در حالی که به حق من و اطاعتم که خدا واجب فرموده است، اگاه باشد، در روز قیامت من و پدرانم، شفیع او خواهیم بود و هر که ما شفیعش باشیم، نجات یافته است؛ حتی اگر بار گناه انس و جن را بر دوش داشته باشد. پدرم از جدم از پدرش نقل کرد که رسول الله( فرمود: هر که مرا در خواب ببیند خود مرا دیده است زیرا شیطان نمی‌تواند به صورت من و یکی از اوصیای من و یکی از شیعیان من متمثّل گردد و رؤیای صادقه جزیی از هفتاد جزء نبوّت است». من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 584.

[173] - کلینی از ابا عبد الله روایت می‌کند: «اما رؤیای صادقه، اگر پس از سپری شدن دو سوم شب و همراه حلول ملائکه که پیش از سحر می‌باشد دیده شود، راست هستند و به خواست خدا تحقق می‌یابند....». کافی: ج 8 ص91ح62.

[174] ه اصول کافی مازندرانی: ج 11 ص 476.

[175] - از امام صادق روایت شده است: «دیدن و رؤیای مؤمن در آخرالزمان بر هفتاد جزء از اجزای نبوّت است». دار السلام: ج 1 ص 18.

[176] - از حسن بن علی وشا روایت شده است: نزد مردی در مرو بودیم و همراه ما مردی واقفی نیز بود. به او گفتم: تقوای الهی پیشه کن. من نیز همانند تو بودم؛ سپس نور الهی بر قلبم تابید. چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه را روزه بگیر، غسل کن و دو رکعت نماز بگذار و از خداوند بخواه در خوابت تو را بر این موضوع راهنمایی کند. به خانه بازگشتم و پیش از من نامه‌ای از ابو الحسن( که در آن به من امر فرموده بود که این مرد را به این موضوع فراخوانم رسیده بود. به سوی او رفتم و او را باخبر ساختم و گفتم: خدا را ستایش و صد بار طلب خیر می‌نمایم؛ و به او گفتم: نامه‌ای پیش از من از ابو الحسن( به خانه‌ام رسید که من تو را از محتوایش آگاه سازم و امیدوارم خداوند قلبت را نورانی نماید. آنچه از روزه و دعا به تو گفتم را به جای آور. سحرگاه روز شنبه سراغ من آمد و به من گفت: گواهی می‌دهم که او امام واجب الاطاعت است. گفتم: و چگونه چنین شد؟ گفت: دیشب ابو الحسن( در خواب به سراغم آمد و گفت: ای ابراهیم! به خدا سوگند به سوی حق بازخواهی گشت؛ در حالی که قطعاً کسی جز خداوند از آن آگاه نبود». بحار الانوار: ج 49 ص 53 و 54.

[177] - فصلت: 53 و 54.

[178] - مائده: 109.

[179] - کافی: ج 8 ص 338 ح 535.

[180] - زخرف: 81.

[181] - شعرا: 210 تا 212.

[182] - تکویر: 19 تا 27.

[183] - بقره: 228.

[184] - نسا: 97 تا 99.

[185] - نسا: 97.

[186] - بخشی از خطبه‌ی امیر المؤمنین در واجب بودن هجرت و شرایط آن: «واجب بودن هجرت بر همان اساس اوليّه‏اش باقى است. البته خدا را به مردم روى زمين از آنان كه ايمانشان را پنهان دارند يا آشكار نمايند نيازى نيست. نام هجرت بر احدى واقع نمى‏شود مگر با شناخت حجّت خدا در زمين؛ كسى كه حجّت الهى را شناخت و به او اقرار كرد مهاجر است....». نهج البلاغه: خطبه 189.

[187] - نسا: 100.

[188] - نهج البلاغه: خطبه‌ی 87.

[189] - کافی: ج 1 ص 299 ح 6.

[190] - زمر: 53.

[191] - احقاف: 31.

[192] - صحیفه‌ی سجادیه.

[193] - بقره: 245.

[194] - طه: 92 و 93.

[195] - اعراف: 150.

[196] - اعراف: 150.

[197] - طه: 92 تا 94.

[198] - در عهد قدیم سِفر خروج فصل 32 آمده است: (1 و چون قوم ديدند اقامت موسی بر کوه به درازا انجامید، گرد هارون جمع شده، وی را گفتند: برخيز و برای ما خدايانی بساز كه پيش روی ما بخرامند، زيرا اين مرد ـ‌موسی‌ـ كه ما را از سرزمين مصر بيرون آورد، نمی‌دانيم او را چه شده است. 2 هارون به ايشان گفت: گوشواره‌های طلا را كه درگوش زنان، پسران و دختران شما است، بيرون كرده، نزد من بياوريد. 3 پس تمامیِ قوم گوشواره‌های زرين را كه در گوش‌های ايشان بود بيرون كرده، نزد هارون آوردند 4 و آنها را از دست ايشان گرفته، ذوب کرد و از آن، گوساله‌ی ريخته شده ساخت، و ايشان گفتند: ای اسرائيل اينان خدايان تو می‌باشند، كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند. 5 و چون هارون اين را بديد، مذبحي پيش آن گوساله بنا كرد و ندا در داده، گفت: فردا عيد پروردگار می‌باشد. 6 و بامدادان روز بعد برخاسته، قربانی‌های سوختنی گذاردند، و هدايای سلامتی آوردند. سپس قوم برای خوردن و نوشيدن نشستند، و به جهت لعب بر پا شدند)؛ و از ساحت پیامبرِ امینِ خدا هارون چنین سخنانی که خداوند هیچ گواهی برایشان نازل نکرده است، بسی به دور است؛ و لا حول و لا قوّة الا بالله العلیّ العظیم.

[199] - طه: 124.

[200] - إسراء: 72.

[201] - اعراف: 175. از حسین بن خالد از ابو الحسن امام رضا روایت شده است که فرمود: (به بلعم بن باعورا، اسم اعظم داده شد. با آن دعا می‌کرد و مستجاب می‌شد؛ اما به سمت فرعون تمایل پیدا کرد. وقتی فرعون به دنبال موسی و یارانش افتاد، فرعون به بلعم گفت: خدا را دعا کن تا موسی و یارانش محبوس شوند تا به آنها برسیم. بلعم بن باعورا خرش را سوار شد تا به دنبال موسی برود. خرش از راه رفتن امتناع ورزید. شروع به شلاق زدنش نمود. خداوند عزّوجل زبان حمار را گشود و او گفت: وای بر تو! چرا مرا می‌زنی؟ می‌خواهی با تو بیایم تا پیامبر خدا و قوم مؤمنان را نفرین کنی؟! او را آن قدر کتک زد تا خر بمُرد. آنگاه اسم اعظم از زبانش گرفته شد. این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: (فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ( (و او از آن علم عاری گشت و شيطان در پی‌اش افتاد و در زمره‌ی گمراهان درآمد* اگر خواسته بوديم به سبب آن علم که به او داده بوديم به آسمانش می‌برديم، ولی او در زمين بماند و از پی هوای خويش رفت. مَثَل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش کنی باز هم زبان از دهان بيرون آرد) و او مصداق همین مثل است). بحار الانوار: ج 13 ص 377.

[202] - طه: 125 و 126.

[203] - حق تعالی می‌فرماید: (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ....( (و آنگاه که به فرشتگان گفتيم آدم را سجده کنيد، همه جز ابليس که ازجن بود و از فرمان پروردگارش سربرتافت سجده کردند....) (کهف: 50). از جميل بن درّاج نقل شده است: از ابو عبد الله پرسيدم: آیا ابليس از ملائكه است؟ و آیا او از امر و اخبار آسمان چيزى می‌داند؟ فرمود: (از ملائكه نیست و از اخبار آسمان چيزى نمى‌داند. او از جنّیان و همراه با ملائکه بود. ملائکه او را از خود مى‌ديدند در حالی که خداوند مى‌داند كه او در زمره‌ی آنها نمی‌باشد. وقتى امر به سجده شد، آنچه اتفاق افتاد، از او سر زد). بحار الانوار: ج 11 ص 119.

[204] - از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: (هنگامی که رسول خدا به معراج برده شده عرض کرد: ای پروردگار! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود:.... و هيچ يک از بندگانم بمن تقرّب نجويد مگر با عملى كه نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و به درستى كه به وسيله‌ی نماز نافله بمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش بدارم آنگاه گوش او شوم كه با آن بشنود، و چشمش شوم كه با آن ببيند، و زبانش گردم كه با آن بگويد، و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم). کافی: ج 2 ص 352 و 353 ، باب کسی که مسلمانان را اذیت کند و حقیر شمارد، ح 7 و 8

[205] - از عبد المزاحم بن کثیر از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: (امیر المؤمنین می‌فرمود: من علم خدا و من قلب بیدار خدا و زبان گویای خدا و چشم بینای خدا هستم و من جنب خدا و دست او هستم). بصائر الدرجات صفار: ص 84. از محمد بن حمران بن اسود بن سعید روایت شده است: نزد ابو جعفر بودم که بدون اینکه کسی از او سوال کند شروع به صحبت کردن نمود: (ما حجّت خدا، و ما باب خدا، و ما زبان خدا، و ما وجه خدا، و ما چشم خدا در خلقش هستیم، و ما والیان امر خداوند در میان بندگانش می‌باشیم). کافی: ج 1 ص 145.

[206] - امیر المؤمنین می‌فرماید: (.... پس عبرت گيريد از آنچه خداوند با ابليس كرد: كار طولانى، تلاش سخت و بندگى شش هزار ساله‏اش را كه روشن نيست بر حسب سال‌هاى اين جهان برآورد شده است يا سالهاى جهان ديگر، در برابر ساعتى تکبّر ورزیدن، پوچ ساخت). نهج البلاغه: خطبه 194.

[207] - حجر: 36.

[208] - تین: 1 تا 8.

[209] - نور: 35.

[210] - بحار الانوار: ج 1 ص 97.

[211] - از سلمان روایت شده است: رسول خدا به من فرمود: (.... ای سلمان! خداوند مرا از برگزیده‌ی نورش بیافرید، مرا خواند پس اطاعتش کردم، و علی را از نور من آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و فاطمه را از نور علی آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و از نور من، علی و فاطمه، حسن را آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود، و از نور من، علی و فاطمه، حسین را آفرید، او را خواند و اطاعتش نمود....). دلایل الائمه محمد بن جریر طبری (شیعه): ص 448.

[212] - حجر: 39.

[213] - مؤمنون: 20.

[214] - نور: 35.

[215] - در بحار الانوار: ج 31 ص 219 به نقل از ارشاد القلوب از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: (غری، قطعه‌ای از کوهی است که خدا در آن با موسی سخن گفت) و همچنین در بحار الانوار: ج 75 ص 205 از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: (در وصیت امیر المؤمنین چنین بود که مرا ظهر هنگام خارج کنید. هنگامی که پاهایتان حرکت نکرد و بادی بر شما وزید، مرا به خاک بسپارید که آنجا ابتدای طور سینا می‌باشد؛ و چنین کردند).

[216] - اعراف: 171.

[217] - بصائر الدرجات: ص 48.

[218] - بصائر الدرجات: ص 48.

[219] - بصائر الدرجات: ص 48.

[220] - بصائر الدرجات ـ محمد بن حسن صفار: ص 48.

[221] - کافی: ج 1 ص 531 ح 7.

[222] - کافی: ج 1 ص 532 ح 9.

[223] - کافی: ج 1 ص 532 ح 10.

[224] - کافی: ج 1 ص 533 ح 16.

[225] - کافی: ج 1 ص 534 ح 17.

[226] - کافی: ج 1 ص 534 ح 18.

[227] - بقره: 158.

[228] - بقره: 35.

[229] - از آنچه پیش‌تر ارایه شد مشخص شد که دابة الارض (جنبنده‌ی زمین) ـ‌که همان طور که در موارد متعدد در متشابهات توضیح داده شد یک انسان می‌باشد‌ـ از بین صفا و مروه یعنی علی و فاطمه خارج می‌شود. از علی بن مهزیار هنگام دیدارش با امام مهدی روایت شده است: .... عرض کردم: آقای من! این امر چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: (آنگاه که میان شما و راه کعبه جدایی افتد، و خورشید و ماه با هم جمع گردند و کواکب و ستارگان به آنان بپیوندند). پس گفتم: ای فرزند رسول خدا! آن، چه هنگام خواهد بود؟ به من فرمود: (در سال فلان و فلان جنبنده‌ی زمین از بین صفا و مروه برمی‌خیزد در حالی که عصای موسی و انگشتری سلیمان با او است و مردم را به سوی محشر سوق می‌دهد) (غیبت طوسی: ح 228)؛ و معنای آن چنین است که این انسان از علی و فاطمه می‌باشد و از آنها و همچنین از میان آنها خارج می‌شود. پس او از آنها می‌باشد چرا که آنها والدینش هستند و به همین صورت، در این عالم نیز از میان آنها خارج می‌شود؛ چرا که بصره ـ‌که مهدی اول به آن منتسب می‌باشد‌ـ میان مکان امیر المؤمنین یعنی نجف و مکان حضرت فاطمه یعنی مدینه‌ی منوّره می‌باشد؛ پس خارج شدن دابة الارض یا همان مهدی اول از میان صفا و مروه می‌باشد؛ والله اعلم و احکم.

[230] - اشاره‌ای به حدیث خلقت عقل و جهل.

[231] - نجم: 39.

[232] - حدیث معروف (خداوند عزّوجل عقل را آفرید، و او اولین مخلوق از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو؛ و او پشت کرد. سپس فرمود: پیش آی؛ پس او پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم آفریدم و برای تمامی مخلوقاتم برتری دادم. می‌فرماید: سپس جهل را از دریای شور تشنگی پدید آورد و به او فرمود: برو؛ پس او پشت کرد. سپس به او فرمود: پیش آی؛ و او پیش نیامد. پس به او فرمود: تکبّر کردی؛ و لعنتش نمود). اصول کافی: ج 1 ص 31.

[233] - از امیر المؤمنین( روایت شده است: (علم در آسمان نیست که به سوی شما فرود آید، و در اعماق زمین نیست تا برایتان خارج شود؛ بلکه علم در قلب‌های خودتان است، به اخلاق روحانیّون آراسته گردید تا بر شما ظاهر شود). علم و حکمت در کتاب و سنّت ـ محمد ریشهری: ص 36 ؛ جامع الشتات ـ خاجویی: ص 215.

[234] - در حدیث شریف از ابو بصیر روایت شده است: بر ابو عبد الله وارد شدم. به ایشان عرض کردم: فدایت گردم! شیعیان شما چنین می‌گویند رسول خدا بابی به علی آموخت که از آن هزار باب باز می‌شود؟ فرمود: (ای ابا محمد! رسول خدا به علی بابی آموخت که به هزار باب باز می‌شود و هر باب به هزار باب دیگر). عرض کردم: به خدا سوگند که این، علم است! ایشان ساعتی بر زمین چشم دوخت و سپس فرمود: (علم است و علم محسوب نمی‌گردد). سپس فرمود: (ای ابا محمد! نزد ما جامعه است و آیا می‌دانند جامعه چیست؟) عرض کردم: فدایتان گردم! جامعه چیست؟ .... فرمود: (آن علم است و علم محسوب نمی‌گردد). سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: (نزد ما جفر است و آیا می‌دانند جفر چیست؟).... فرمود: (علم است و علم محسوب نمی‌شود). سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: (نزد ما مصحف فاطمه است و آیا می‌دانند مصحف فاطمه چیست؟.... علم است و علم محسوب نمی‌گردد). ساعتی سکوت نمود و سپس فرمود: (نزد ما علم آنچه گذشت و علم آنچه واقع خواهد شد تا برپایی ساعت می‌باشد.... این علم است و علم محسوب نمی‌گردد). عرض کردم: فدایت شوم! چه چیزی علم می‌باشد؟ فرمود: (آنچه در شب و روز تازه می‌شود و اتفاق می‌افتد، امری پس از امر و هر چیز پس از چیز دیگر، تا روز قیامت). کافی: ج 1 ص 238.

[235] - بقره: 282.

[236] - بقره: 143.

[237] - آل عمران: 110.

[238] - بقره: 238.

[239] - از داوود بن کثیر روایت شده است: به ابو عبد الله عرض کردم: آیا شما نماز در کتاب خداود عزّوجل هستید؟ و آیا شما زکات و حج می‌باشید؟ فرمود: (... ای داوود! ما همان نماز در کتاب خداوند عزّوجل هستیم، ما زکات هستیم، ما روزه هستیم، ما حج هستیم، ما ماه حرام هستیم، ما سرزمین حرام هستیم، ما کعبه‌ی خدا و قبله‌ی خدا و وجه خدا هستیم. حق تعالی می‌فرماید: (فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ( (به هر سو نظر کنید، وجه خدا همان جا است)....). بحار الانوار: ج 24 ص 303.

[240] - کافی: ج 1 ص 535 ح 17.

[241] - کافی: ج 1 ص 534 ح 7.

[242] - کافی: ج 1 ص 533 ح 9.

[243] - غیبت طوسی: ص 154.

[244] - مؤمنون: 20.

[245] - حدیثی از امیر المؤمنین روایت شده است: (علوم هستی، جملگی در قرآن است و تمام علوم قرآن در سبع مثانی (فاتحه) و علوم سبع مثانی در بسمله و علوم بسمله در نقطه است و من آن نقطه هستم). چهل حدیث شیخ ابراهیم خویی: ص 231.

[246] - عصر: 1 و 2.

[247] - عصر: 3.

[248] - احزاب: 72.

[249] - نسا: 58.

[250] - اهل بیت در احادیثشان در این خصوص سخن رانده‌اند؛ از جمله: از ابو بصیر از ابو عبدالله درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا( (خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانيد و چون در ميان مردم به داوری نشينيد به عدل داوری کنيد. خدا شما را چه نيکو پند می‌دهد. هر آينه او شنوای بينا است) روایت شده است که فرمود: (منظور، وصیت است که هر مردی از ما به مردی دیگر می‌دهد). غیبت نعمانی: ص 52.

[251] - از ابو حمزه: به ابا عبد الله عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ فرمود: (اگر زمین بدون امام باقی بماند، فرومی‌ریزد). کافی: ج 1 ص 179 ح 10.

[252] - از جابر از ابو جعفر درباره‌ی این سخن خداوند تبارک و تعالی (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ( (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند) روایت شده است که فرمود: (منظور ولایت است که آنها از ترس کفر و عناد به آن، از برداشتنش سر باز زدند و انسان آن را بر دوش کشید، و انسانی که آن را بر دوش کشید ابو فلان بود). بصائر الدرجات صفار: ص 96. از ابو بصیر روایت شده است: از ابا عبد الله درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا( (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت؛ به راستی او ستمکاری نادان بود) سوال کردم. ایشان فرمود: (امانت، ولایت است و انسان، ابو شرور منافق می‌باشد). معانی الاخبار: ص 110. از حسین بن خالد: از ابا الحسن علی بن موسی الرضا درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا( (ما اين امانت را بر آسمان‌ها، زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند) ـ‌تا انتهاـ فرمود: (امانت یعنی ولایت؛ هر که به ناحق ادعایش کند، کفر ورزیده است). معانی الاخبار: ص 110.

[253] فصیل بیشتر در کتاب متشابهات جلد 3 پاسخ پرسش 100 آمده است.

[254] - از عبد العزیز قراطیسی نقل شده است: ابو عبدالله به من فرمود: (ای عبد العزیز! ایمان ده درجه دارد که مانند نردبان است که پله پله باید از آن بالا رفت. فردی که دو پله بالا رفته نباید به کسی که در پله‌ی اول است بگوید تو بهره‌ای نداری، تا اینکه به دهمین پله برسد. کسی که پایین‌تر از خودت است را ساقط نکن تا بالاتر از تو، تو را ساقط نکند و اگر کسی را در درجه‌ای پایین‌تر از خودت دیدی، او را با محبت بالا بکش و بر او بیش از توانش تحمیل مکن که می‌شکند و اگر کسی مؤمنی را بشکند، شکسته‌بندی‌اش بر او واجب می‌گردد. مقداد در پله‌ی هشتم، ابوذر در پله‌ی نهم و سلمان در پله‌ی دهم بود). خصال شیخ صدوق: ص 447 و 448.

[255] - بقره: 196.

[256] - از حلبی روایت شده است: به ابو عبد الله عرض کردم: چرا استلام (لمس و بوسیدن) حجر الاسود قرار داده شد؟ فرمود: (خداوند عزّوجل آن هنگام که عهد و میثاق را از بنی آدم گرفت، سنگ را از بهشت فراخواند و به او امر فرمود. آن سنگ میثاق را بلعید؛ پس او برای کسی که به عهد وفا کرده باشد، شهادت خواهد داد). کافی: ج 4 ص 184 و سایر منابع.

[257] - المحاسن: ج 1 ص 65.

[258] - وسایل الشیعه (آل البیت) ـ حر عاملی: ج 13 ص 314.

[259] - کافی: ج 4 ص 409 ح 13.

[260] - جامع السعادات: ج 3 ص 314.

[261] - صحیح بخاری: ج 5 ص 227 ؛ صحیح مسلم: ج 1 ص 128.

[262] - هود: 73.

[263] - کهف: 54.

[264] - بقره: 31.

[265] - آل عمران: 37.

[266] - آل عمران: 38.

[267] - مریم: 5.

[268] - آل عمران: 39.

[269] - مریم: 5 و 6.

[270] - مریم: 8.

[271] - مریم: 9.

[272] - آل عمران: 47.

[273] - آل عمران: 48.

[274] - آل عمران: 37.

[275] - واقعه: 75.

[276] - از مفضّل از عمر جعفی: شنیدم اباعبدالله امام صادق درباره‌ی این سخن خداوند عزّوجل ﴿فَلاأُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ (پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان * و اگر بدانيد اين سوگندی است بزرگ) فرمود: «این آیه می‌فرماید: اگر کسی سوگند بیزاری از ائمه بخورد، در نظر خداوند بسی عظیم است». من لایحضره الفقیه: ج 3 ص 377 ح 4326؛ و از اباجعفر روایت شده است که فرمود: «ما همانند ستارگان آسمان هستیم؛ وقتی یکی از ما مخفی شود، ستاره‌ای دیگر نمایان می‌گردد تا آن‌که با انگشتان‌تان اشاره کنید و با گردن‌هایتان متمایل شوید و در آن‌هنگام خداوند ستاره‌ی شما را مخفی می‌کند. پس فرزندان عبد‌المطلب مسلّط شوند و هیچ یک از دیگری بازشناخته نشود. پس هرگاه ستاره‌تان نمایان شد، پروردگارتان را سپاس گویید». کافی ج 1 ص 338 باب در غیبت ح 8.

[277] - امالی شیخ صدوق: ص 738.

[278] - مهدی اول همان کسی است که به صورتی خاص به امام مهدی اشاره و مردم را به او راهنمایی می‌کند و ائمه به طور عام؛ و مهدی اول حق ائمه را به آنان می‌شناساند و این در روایاتشان ذکر شده است. گفته‌ی امام صادق در مورد مهدیین آمده و این‌که آن‌ها «گروهی از شیعیانمان هستند که مردم را به پیروی از ما و شناخت حق ما راهنمایی می‌کنند» توصیف شده‌اند (کمال الدین و تمام النعمة: ص 358 ح 56) و در حدیثی دیگر: «پس، از او از بزرگ‌ترین اموری که کسی مگر شبیه به او نمی‌تواند آن‌ها را پاسخ گوید، بپرسید» (غیبت نعمانی: ص 179) یا در حدیثی دیگر که از آن‌ها وارد شده است: «و از هیچ‌چیزی که بین دو کفه‌ی صدف قرار دارد (هر چیز غامضی ـ مترجم) پرسیده نمی‌شود مگر این‌که پاسخ گوید» (غیبت نعمانی: ص 250).

[279] - واقعه: 76 تا 81.

[280] - تفصیل چگونگی ارتباط داشتن ستارگان به اهل‌بیت در کتاب «مهدی و مهدیین در قرآن و سنّت» آمده است. ائمه در عالم شهادت به مهدی اول اشاره می‌کنند؛ از طریق روایاتشان که او را با دقیق‌ترین توصیف وصف می‌کنند. می‌توانید به کتاب‌های «بلاغ مبین» و «نور مبین» از انتشارات انصار امام مهدی مراجعه نمایید.

[281] - از جمله‌ی این احادیث گفتار امام صادق برای هنگامی است که پرچم‌های سیاه از خراسان برمی‌خیزند که می‌فرماید: «در خانه‌هاتان بنشینید و هنگامی‌که دیدید ما بر مردی گرد آمده‌ایم، با سلاح به سوی ما بشتابید» (غیبت نعمانی: ص 203). ائمه در زمان قائم به غیر از امام قائم وفات یافته‌اند تا گرد آیند و گرد آمدن آن‌ها ناممکن می‌باشد مگر در رؤیا یا از طریق مکاشفه برای اهل بصیرت. روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد. به کتاب «سخن نهایی در حجت بودن رؤیای صاحبان خِرَد» نوشته‌ی استاد احمد حطاب از انتشارت انصار امام مهدی مراجعه نمایید.

[282] - در روایات پیش‌رو، اشاره‌ای به این‌که مهدی اول همان ستاره‌ای است که امّت باید صبر پیشه کنند تا ظاهر شود، می‌باشد: از ابان بن تغلب که گفت: ابوعبدالله به من فرمود: «زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن برهه‌اى وجود خواهد داشت كه علم مانند مارى كه به لانه خود پناه مى‌برد، به گوشه اى پناه می‌برد؛ یعنی بین مکه و مدینه، و در آن‌هنگام است كه ستاره‌اى بر مردم طلوع خواهد كرد». عرض كردم: منظور از برهه‌ای از زمان چيست؟ فرمود : «فترت و غیبت امامتان». عرض كردم: در این حین چه بايد بكنيم؟ فرمود: «بر آن‌چه هستيد باقى بمانید تا خداوند ستاره‌ی شما را ظاهر گرداند». کمال الدین و تمام النعمة: ص 349. همچنین او کسی است که گفتار امام علی در وصفش با عبارت «طلوع‌کننده‌ی مشرقی» به او اشاره می‌نماید: «.... بدانید اگر از طلوع کننده‌ی (قیام‌گر) مشرق پیروی کنید، او شما را به آیین پیامبر درمی‌آورد و از کوری، کری و گنگی نجات می‌دهد و از رنج طلب و خودکامگی آسوده می‌شوید و بار سنگین را از شانه‌هاتان بر زمین می‌نهید. خداوند کسی را از رحمت خود دور نمی‌سازد مگر آن‌که از پذیرش حق سر‌باز زند و ظلم پیشه نماید و زور بگوید و آن‌چه را که از آنِ او نیست به ناحق بستاند؛ و کسانی‌که ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشت‌گاه برخواهند گشت». کافی: ج 8 ص 63 تا 66.

[283] - نبأ: 1 و 2.

[284] - فجر: 1 تا 5.

[285] - از جابر از ابوعبدالله روایت شده است: «سخن حق تعالی: والفجر، منظور قائم است و شب‌ها، امامان ده‌گانه از حسن تا حسین و شفع، امیر‌المؤمنین و فاطمه و وتر، منظور خداوند است که شریکی ندارد و (والیل اذا یسر( حکومت حبتر می‌باشد که تا زمان قیام قائم ادامه می‌یابد». بحار الانوار: ج 24 ص 78.

[286] - فجر: 6 تا 14.

[287] - در خطبه‌ای از امیر‌المؤمنین که به تطنجیه معروف است، آمده: «.... اگر بدانید بین آدم و نوح چه عجایبی به انجام رسانیدم و امّت‌ها که هلاک کردم؛ عذاب به حق بر آنان تعلّق گرفت و چه بد اعمالی انجام دادند! من صاحب طوفان اول و صاحب طوفان دوم هستم، من صاحب سیل ارم هستم، من صاحب اسرار سَر به مُهر هستم، همراه قوم عاد و آن باغ‌ها، همراه قوم ثمود و آن آیات، من آن‌ها را ویران کردم، زلزله ایجاد کردم، من بازگرداننده‌شان هستم، نابود‌کننده‌شان و تدبیر کننده‌شان، من بنا‌کننده‌شان هستم، گستراننده‌شان، میراننده‌شان و زنده‌کننده‌شان هستم....». مشارق انوار الیقین: ص 263 و 264. از رسول خدا روایت شده است: «ای علی! تو در نهان با انبیا بودی و آشکارا با من». نفحات الازهار میلانی: ج 5 ص 111. از سلمان محمدی و ابوذر غفاری از امیر‌المؤمنین در حدیثی طولانی روایت شده است: «.... من نوح را در کشتی حمل کردم، من همراه یونس در شکم ماهی بودم، و من همان کسی هستم که با موسی در دریا سخن گفت، کسی‌که سرزمین‌های پیشین را هلاک نمود. به من علم انبیا و اوصیا داده شده و فصل الخطاب. با من نبوّت محمد تکمیل می‌شود. من دریاها را جاری ساختم، و چشمه‌های زمین را شکافتم. من دنیا را بر رویش افکندم. من عذاب روز قیامت هستم. من خضر معلم موسی هستم. من تعلیم دهنده‌ی داوود و سلیمان هستم. من ذو‌القرنینم. من همان کسی هستم که به اذن خداوند عزّوجل سدش را برداشت. من زمین را گسترانیدم. من عذاب روز قیامت هستم. من همان منادی از مکانی دور هستم. من جنبنده‌ی زمین هستم....». مشارق انوار الیقین: ص 257.

[288] - إسراء: 18 و 19.

[289] - رسول خدا می‌فرماید: «دنیا و آخرت بر‌خلاف یکدیگر هستند؛ هر اندازه به یکی نزدیک‌تر شود، از دیگری دور خواهد شد». عوالی اللئالی: ج 1 ص 278 ح 106؛ و علی می‌فرماید: «دنیا و آخرت دو دشمن آشتى‏ناپذیر و دو راه مختلف‌اند؛ پس کسى‌که دنیا را دوست بدارد و به آن عشق ورزد آخرت را دشمن داشته، با آن عداوت مى‏کند. این‌دو همچون مشرق و مغرب‌اند: پوینده‌ی این دو راه، هر‌گاه به یکى از دو‌طرف نزدیک شود از دیگرى دور گردد، و آن‌دو همانند هَوو می‌باشند». نهج البلاغه: حمت 103.

[290] - در نصیحتی که امام صادق به یکی از یارانش می‌فرماید آمده است: «ای فضیل بن یسار! اگر دنیا در نظر خداوند عزّوجل به اندازه‌ی بال پشه‌ای ارزش و قیمت داشت، دشمن او جرعه آبی از آن نمی‌نوشید». کافی: ج 2 ص 246 ح 5.

[291] - در تفسیر سوره‌ی فاتحه ملا صدرا المتألهین آمده است: رسول خدا می‌فرماید: «خداوند از زمانی‌که عالم جسدها را خلق کرد به آن نگاه نینداخته است» و در جامع الصغیر سیوطی ج 1 ص 273 ح 1780 روایت شده است که رسول خدا فرمود: «خداوند متعال خلقتی که بیش از دنیا به او دشمنی کرده باشد، نیافریده است و از زمانی‌که با انزجار آن را آفرید به آن ننگریسته».

[292] - فاطر: 5.

[293] - اسراء: 18.

[294] - حدید: 11.

[295] - به کافی ج 1 ص 537 باب صله به امام که در آن هفت حدیث وجود دارد مراجعه نمایید؛ از جمله: «هیچ‌چیز نزد خداوند دوست داشتنی‌تر از دادن درهم به امام نیست که خداوند آن درهم را در بهشت برای او چون کوه احد می‌نماید». سپس فرمود: «خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ (کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟)» فرمود: «به خدا سوگند منظور، به طور خاص صله به امام می‌باشد». از اسحاق بن عمار از ابا ابراهیم روایت شده است: از این سخن خداوند عزّوجل سوال کردم ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ (کيست که خدا را قرضی نیکو دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداش نيکو باشد؟) فرمود: «درباره‌ی صله به امام نازل شده است».

[296] - سبأ: 13.

[297] - عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 70 ح 282.

[298] - انسان: 22.

[299] - إسراء: 19.

[300] - إسراء: 26 و 27.

[301] - شیخ صدوق در امالی هنگام وارد شدن فرزندان امام حسین به شام و سبّ و دشنام داده شدن به آن‌ها توسط شامیان روایت می‌کند: .... علی بن الحسین به او فرمود: «آیا کتاب خداوند عزّوجل را نخوانده‌‌ای؟!» گفت: چرا، خوانده‌ام. فرمود: «آیا این آیه را نخوانده‌ای؟! ﴿قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (بگو: بر اين رسالت مزدی از شما طلب نمی‌کنم مگر دوست داشتن خويشاوندان)» گفت: خوانده‌ام. فرمود: «ما همان‌ها هستیم». سپس فرمود: آیا نخوانده‌ای (وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ( (و حق خويشاوندان را ادا کن)؟» گفت: آری. فرمود: «ما همان‌هاییم....». امالی: ص 230.

[302] - شوری: 23.

[303] - احزاب: 72.

[304] - إسراء: 27.

[305] - از اسحاق بن عمار از ابوعبدالله که درباره‌ی این سخن خداوند ﴿وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و هيچ اسراف‌کاری مکن) فرمود: «ولایت علی را ضایع مکن». محاسن برقی: ج 1 ص 257؛ بحار الانوار: ج 25 ص 284. از جمیل بن اسحاق درباره‌ی ﴿وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾ (و هيچ اسراف‌کاری مکن) روایت شده است: «در ولایت علی اسراف‌کاری نکن». تفسیر عیاشی: ج 2 ص 288 ح 57.

[306] - زمر: 71.

[307] - زمر: 73.

[308] - اعراف: 38.

[309] - آل عمران: 77.

[310] - مؤمنون: 108.

[311] - انبیا: 98.

[312] - نجم: 23.

[313] - توبه: 31.

[314] - جز این نیست که خداوند متعال آن‌چه در قرآن است را برای این قرار داده که مردم بهره‌مند گردند و از آن عبرت گیرند و از همین‌رو رسول خدا خبر می‌دهد که آن‌چه در امّت‌های پیشین واقع گشته است، قدم به قدم در این امّت نیز حاصل خواهد شد. پس، از این آیه‌ی کریم و حدیث شریف انسان باید از خود بپرسد که آیا او جزو کسانی است که مصداق این آیه می‌باشند؟ یا از زمره‌ی مصادیق حدیث رسول خدا که: «فقهای آخرالزمان شرورترین فقهایی هستند که آسمان بر آن‌ها سایه افکنده است؛ فتنه از آن‌ها خارج می‌شود و به آن‌ها بازمی‌گردد» و آیا اینان از جمله کسانی هستند که اهل‌بیت آن‌ها را به این‌که اولین کسانی‌که با امام مهدی به نبرد برمی‌خیزند، می‌باشند و به او می‌گویند: «بازگرد ای فرزند فاطمه که دین به سلامت است» که ما حقوق (اموال امام) را تسلیم نمی‌کنیم؛ پس دلیلی بر آمدن تو وجود ندارد؛ یا از جمله مصادیق این سخن حق تعالی می‌باشند: ﴿وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ (فرستاده گفت: ای پروردگار من! قوم من قرآن را ترک گفتند) (فرقان: 30). این کسانی‌که می‌گویند قرآن و استدلال به آن دلیل نمی‌باشد؛ یا از جمله‌ی کسانی‌که بر حدیث اهل‌بیت  طعنه می‌زنند و می‌گویند حدیث آن‌ها حجّت نیست و بسیار بسیار کسان دیگری که در زندگی روزمره به آن هتک حرمت می‌کنند.

[315] - زمر: 6.

[316] - دعای افتتاح: مفاتیح الجنان.

[317] - دلایل الامامة طبری (شیعی): ص 467 و غیبت نعمانی: ص 319. از امام باقر که فرمود: «هنگامی‌که قائم به پا خیزد، برای هر منطقه‌ای از زمین کسی را ارسال می‌کند و می‌گوید: عهد تو در دستت است؛ پس اگر موضوعی بر تو ارائه شد که آن را نفهمیدی و قضاوت در مورد آن را ندانستی به کف دستت نگاه کن و به آن عمل نما».

[318] - از ابو‌جعفر که فرمود: «هنگامی‌که قائم ما به پا خیزد دستش را بر سر بندگان قرار می‌دهد، عقل‌هایشان را جمع می‌کند و رؤیاها و آرزوهایشان را با آن کامل می‌گرداند».

[319] - قصص: 70.

[320] - ذاریات: 56.

[321] - مختصر بصائر الدرجات ـ حسن بن سلیمان صفار: ص 24.

[322] - سجده: 21.

[323] - ق: 22.

[324] - اعراف: 43.

[325] - قلم: 1.

[326] - فاتحه: 1.

[327] - امام صادق می‌فرماید: «نون، اسمی برای رسول خدا و قلم اسمی برای امیر المؤمنین است». مستدرک سفینة البحار شیخ علی نمازی: ج 8 ص 582 و 583.

[328] - از عبد الله بن سنان: از ابا عبد الله از تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم پرسیدم، فرمود: «باء، بهاء خدا، سین، سنای خدا و میم، مجد خداوند است». کافی: ج 1 ص 114.

[329] - تفصیل بیش‌تر درباره‌ی این دو حرف را می‌توانید در کتاب اسرار امام مهدی ( ـ متشابهات: ج 1 پرسش 6 درباره‌ی معنی اینکه تمام قرآن در نقطه‌ی باء است می‌توانید بیابید.

[330] - جن: 9.

[331] - به بحار الانوار مجلسی ج 10 ص 45 مراجعه نمایید: در حدیثی طولانی از امیر المؤمنین  که در آن مناقب رسول خدا  را ذکر می‌کند، می‌فرماید: «شب ولادت آن حضرت ملائکه میان زمین و آسمان در حرکت بودند و خدای را تسبیح و تقدیس می‌کردند و اجرام آسمانی و ستارگان در اضطراب بودند و ستارگان سقوط می‌کردند و اینها علامت و نشانه‌های ولادت آن حضرت بود. ابلیس که آن امور عجیب را دیده بود تلاش کرد به آسمان برود در حالی که او پیش‌تر جایگاهی در آسمان سوم داشت و شیاطین استراق سمع می‌کردند. وقتی که آن عجایب را دیدند می‌خواستند استراق سمع کنند اما این بار از تمام آسمان‌ها مطرود و به وسیله‌ی شهاب‌ها رانده شدند و این به جهت جلالت و شکوه نبوّت پیامبر اکرم بود» و احادیث دیگری نیز در آن وجود دارد.

[332] - حجر: 39.

[333] - درباره‌ی آنچه عمرو بن حریث با سوسمار انجام داد احادیثی وجود دارد، از جمله: از ابو حمزه از علی بن الحسین از پدرش روایت شده است که فرمود: «هنگامی که علی خواست به سمت نهروان حرکت کند، از اهل کوفه یاری خواست و به آنان دستور داد که در مدائن اردو بزنند. شبث بن ربعی و عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله کوتاهی کردند و گفتند به ما چند روز فرصت بده تا برخی نیازهای خود را برآورده سازیم و بعد به تو ملحق شویم. به آنها فرمود: به خدا سوگند به دلیل دشمنی با بزرگان سپاه نیامدید و به خدا سوگند شما نیاز و احتیاجی ندارید تا به خاطر آن از جنگ شانه خالی کنید، و می‌دانم آنچه را که در سینه دارید و برایتان آشکار می‌کنم؛ شما می‌خواهید مردم را از دورم پراکنده سازید و گویا در خورنق با شما بودم آنگاه که برای غذا خوردن سفره پهن کردید که سوسماری بر شما گذر کرد. به کودکانتان گفتید او را صید کنند. مرا وانهادید و با او بیعت کردید». خرایج و جرایح راوندی: ج 2 ص 225 ح 70.

[334] - بحار الانوار: ج 1 ص 110.

[335] - قلم: 48 و 49.

[336] - صافات: 142 تا 146.

[337] - یقطین: نوعی گیاه بی‌ساقه شبیه کدو (مترجم).

[338] - تکویر: 12.

[339] - تکویر: 13.

[340] - از ابا عبد الله امام صادق( روایت شده است که فرمود: (رسول خدا( فرمود: کسی که بگوید (سبحان الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الحمد لله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (لا اله الا الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الله اکبر) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. یکی از مردان قریش گفت: ای پیامبر خدا! پس به راستی که درختان ما در بهشت بسیارند! فرمود: آری! اما شما را بر حذر می‌دارم از اینکه آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند که این همان سخن خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ( (ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنيد و فرستاده را اطاعت کنيد و کرده‌های خويش را تباه مسازيد). امالی شیخ صدوق: ص 705.

[341] - ابراهیم: 48.

[342] - تکویر: 6.

[343] - حبه‌ی عرنی می‌گوید: امیرالمؤمنین( فرمود: (خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمود؛ آن که پذیرفت به آن اقرار نمود و آن کس که نپذیرفت انکارش نمود. یونس آن را انکار کرد و خداوند او را در شکم ماهی حبس فرمود تا به آن اقرار نمود). بصائر الدرجات: ص 95. و ثمالی روایت می‌کند: عبد الله بن عمر بر امام علی زین العابدین( وارد شد و به او گفت: ای پسر حسین که می‌گویی یونس بن متی ( فقط به این دلیل در شکم ماهی گرفتار شد که ولایت جدم به او عرضه شد و او آن را نپذیرفت. فرمود: (درست است. مادرت به عزایت بنشیند). ادامه داد: اگر راست می‌گویی به من ثابت کن و نشانه‌ای نشانم بده. در این هنگام امام دستور دادند چشمان من (راوی) و ابن عمر را با پارچه‌ای محکم بستند. پس از مدتی فرمان به باز کردن پارچه داد. ما به ناگاه خود را در كنار ساحلی یافتیم که امواجش خروشان بود. ابن عمر خطاب به امام گفت: ای آقای من! خون من به گردن شما خواهد بود. شما را به خدا سوگند می‌دهم به جانم آسیبی نرسانید. حضرت فرمود: (آرام بگیر و نظاره کن اگر راست مى‏گویى). سپس فریاد زد: (اى ماهیِ یونس!) نهنگى سر خود را مانند كوهى عظیم از آب بیرون آورد، در حالى كه مى‏گفت: لبیك لبیك اى ولىّ خدا! حضرت فرمود: (تو كیستى؟) گفت: اى مولاى من! من نهنگ یونس( هستم. حضرت فرمود: (ما را از اخبار مطّلع كن). نهنگ گفت: اى مولاى من! خداوند متعال هیچ پیامبرى از آدم تا برسد به جد تو محمد( را مبعوث نفرمود، جز اینكه ولایت شما را بر او عرضه كرد، پس هر یک از انبیا كه آن را پذیرفت در سلامت و خلاصى واقع مى‏شد و هر كس در پذیرش آن‏ توقّف و درنگ مى‏نمود به بلا و آزمایشى مبتلا مى‏گردید، همانند خطای آدم، غرق شدن نوح(، در آتش افتادن ابراهیم، در چاه افتادن یوسف، به بلا دچار شدن ایوب، به خطا افتادن داوود تا اینکه یونس( مبعوث شد و خداوند به او وحى كرد: اى یونس! ولایت امیر المؤمنین على و ائمه‌ی راشدین از نسل او را بپذیر. یونس چنین پاسخ گفت: چگونه ولایت كسى را كه او را نمى‏شناسم و ندیده‏ام بپذیرم و با حالت غضب به راه افتاد. آنگاه خداوند تعالى به من وحى فرمود تا یونس را ببلعم و استخوان او را خرد نکنم. او چهل روز در شكم من دریاها را سِیر مى‏كرد و از میان ظلمات سه‏گانه ندا مى‏كرد: (أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ( (هیچ معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، به راستی که من از ستمكاران بودم) و ولایت علی و ائمه‌ی راشدین از فرزندانش را پذیرفت. وقتی به ولایت شما ایمان آورد، پروردگارم به من فرمان داد تا او را به ساحل دریا بیاندازم. آنگاه حضرت زین العابدین( فرمود: (اى ماهى! به خانه‌ات بازگرد) و پس از رفتن او آب آرام گرفت. مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 281 ؛ قصص الانبیا جزایری: ص 493.

[344] - طه : 115. از جابر از ابو جعفر( درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً( (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم) روایت شده است که فرمود: (از او نسبت به محمد( و ائمه‌ی پس از او( عهد گرفته شد كه فراموش كرد و عزم و استواری در اینکه آنها چنین هستند، نداشت؛ و اولو العزم فقط به این جهت اولو العزم ناميده شدند که خداوند عهد محمد( و اوصيای پس از او( و مهدى( و روش و سیرت او را گرفت و تمام عزم و تلاش‌شان را در این خصوص و اقرار به آن جمع نمودند). بصائر الدرجات: ص 90. از ابو جعفر( روایت شده است که فرمود: (.... سپس از پیامبران عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پرودگار شما نیستم؟ و آیا این محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر مؤمنین نیست؟ گفتند: بلی؛ پس نبوّت برای آنها ثابت گردید. سپس عهد و میثاق بر الولوالعزم گرفته شد که من پروردگار شما هستم و محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر المؤمنین و اوصیای پس از او والیان امر من و خزاین علم من و اینکه با مهدی دینم را پیروز می‌گردانم و دولت و حکومتم را آشکار می‌سازم و با او از دشمنانم انتقام خواهم گرفت و با او عبادت خواهم شد، چه با اکراه و چه با رضایت. همه گفتند: اقرار کردیم ای پروردگار و شهادت می‌دهیم. آدم( نه اقرار کرد و نه انکار نمود. بنابراین، عزمی برای این پنج تن درباره‌‌ی مهدی( تثبیت گردید در حالی که آدم( عزم و استواری در چنین اقرار و اعترافی نداشت؛ که این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که می‌فرماید: (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً( (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم). او آن را ترک گفت....). کافی: ج 2 ص 8.

[345] - از ابو عبد الله( روایت شده است: (پیامبر( می‌فرماید: شایسته نیست که کسی بگوید: من از یونس بن متی( برترم). بحار الانوار: ج 14 ص 392.

[346] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[347] - اعراف: 26.

[348] - از ابن عباس روایت شده است: .... الیاس پایین آمده، در منزل مادر یونس بن متی ( شش ماه پنهان شد. یونس آن روز طفلی شیرخوار بود. سپس الیاس از خانه‌ی مزبور بیرون شده به کوه رفت. مدت کوتاهی نگذشته بود که وقتی مادر یونس او را از شیر می‌گرفت، یونس فوت کرد. این مصیبت بر مادر یونس گران آمد؛ در جست‌وجوی الیاس از خانه بیرون شد و از کوه‌ها بالا رفت تا الیاس را یافت. به او گفت: من به مصیبت مرگ فرزندم گرفتار شدم و خداوند متعال در قلب من چنین انداخت که به وسیله‌ی تو از او شفاعت بخواهم تا فرزندم زنده گردد. من او را به حال خودش رها کردم و دفنش ننمودم و پنهانش ساختم. ایلیا گفت: فرزندت کِی مُرد؟ گفت: امروز هفت روز می‌شود. الیاس به راه افتاد و هفت روز دیگر نیز در حرکت بود تا به خانه‌ی مادر یونس رسید. خداوند سبحان را دعا نمود تا اینکه خداوند با قدرت خودش یونس( را شفا داد و هنگامی که به زندگی بازگشت، الیاس نیز برگشت. هنگامی که یونس به چهل سالگی رسید، خداوند او را به سوی قومش فرستاد؛ همان گونه که می‌فرماید: (وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ....( (و او را به سوی یکصد هزار یا بیش‌تر ارسال نمودیم....). قصص الانبیا جزایری: ص 359 تا 361؛ بحار الانوار: ج 13 ص 393 تا 396.

[349] - بحار الانوار: ج 41 ص 382.

[350] - بحار الانوار: ج 41 ص 391.

[351] - انبیا: 87.

[352] - صافات: 142 تا 146.

[353] - بحار الانوار: ج 10 ص 87.

[354] - قلم: 1 و 2.

[355] - به کتاب متشابهات جلد 1 پرسش 6: قرآن جملگی در نقطه است، مراجعه نمایید.

[356] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[357] - از ابراهیم بن عباس صولی روایت شده است: روزی در محضر علی بن موسی( بودیم. به من فرمود: (در دنیا هیچ نعمت حقیقی وجود ندارد). برخی از فقهایی که در محضر ایشان بودند گفتند: خداوند می‌فرماید: (ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ( (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) و این نعمت در دنیا، آب خنک وگوارا می‌باشد. امام رضا ( با صدای بلند به او فرمود: (شما اینگونه تفسیرش می‌کنید و به گمانتان درست است! گروهی می‌گویند: منظور از نعمت آب سرد است، و گروهی دیگر می‌گویند: منظور غذای پاکیزه است، و گروهی دیگر می‌گویند: خواب راحت است....). امام رضا( ادامه داد: (پدرم از پدرش امام صادق( نقل کرد که همین سخنان شما درباره‌ی آیه‌ی (ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ( (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) در حضور ایشان مطرح شد. امام صادق( خشمگین شد و فرمود: خدای عزیز و جلیل از بندگانش درباره‌ی آنچه به آنان تفضّل فرمود، بازخواست نمی‌کند و به خاطر آن بر ایشان منّت نمی‌گذارد. منّت گذاشتن به نعمت‌ها از طرف مخلوقات ناپسند و قبیح شمرده می‌شود؛ حال چگونه چنین صفتی شامل خالق عزیز و جلیل شود، در حالی که او آن را در مورد مخلوقات نمی‌پسندد؟! اما منظور از این نعمت، حب و دوست داشتن ما اهل بیت و پیروی از ما می‌باشد که خداوند از آن ـ‌پس از توحید و نبوّت‌ـ بازخواست می‌کند؛ چرا که بندگان با ادای این نعمت، از طرف خدا شایسته‌ی رفتن به نعمت بی پایان بهشت می‌گردند....). عیون اخبار الرضا(: ج 1 ص 136 و 137.

[358] - فصلت: 9 تا 12.

[359] - نبأ: 7.

[360] - اعراف: 96.

[361] - فصلت: 11 - 12.

[362] - مفاتیح الجنان: ص 620.

[363] - قصص: 70.

[364] - واقعه: 62.

[365] - در تفسیر سوره‌ی فاتحه ملا صدرا آمده است: رسول خدا می‌فرماید: «خداوند از زمانی که عالم جسدها را خلق کرد به آن نگاه نینداخته است».

[366] - مؤمنون: 17.

[367] - عنکبوت: 54.

[368] - کافی: ج 3 ص 247.

[369] - این حدیثی است که سید احمدالحسن به آن اشاره می‌فرماید: علی بن ابو حمزه‌ی بطائنی بر امام علی بن موسی الرضا وارد شد و به او عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ امام فرمود: «آری». به او گفت: از جدتان جعفر بن محمد شنیدم که می‌فرمود: امامی نیست مگر اینکه پشتی داشته باشد. امام فرمود: «شیخ! فراموش کرده‌ای یا خودت را به فراموشی زده‌ای؟! جعفر چنین نفرمود، بلکه فرمود: امامی نیست مگر اینکه پشتی داشته باشد؛ به جز آن امامی که علی بن الحسین بر او خروج می‌کند؛ که او پشت و عقبی ندارد». به ایشان عرض کرد: راست گفتی فدایت شوم! این چنین شنیدم که جدتان می‌فرمود. بحار الانوار: ج 25 ص 251.

[370] - بقره: 251

[371] - حج: 40.

[372] - بحار الانوار: ج 60 ص 254.

[373] - بحار الانوار: ج 35 ص 42.

[374] - اصول کافی: ج 1 ص 134.

[375] - پیش‌تر اشاره‌ای از ایشان به این حدیث قدسی و تفصیل آن در متشابهات: ج 3 پرسش شماره‌ی 100 و همچنین سایر موارد، ارایه گردید.

[376] - بحار الانوار: ج 90 ص 376، و همچنین اشاره‌ای به این حدیث قدسی در پاسخ پرسش شماره‌ی 127 گردید.

[377] - ذاریات: 56.

[378] - بقره: 33.

[379] - زیارت جامعه ـ مفاتیح الجنان.

[380] - نسا: 157.

[381] - تفسیر قمی: ج 1 ص 103؛ بحار الانوار: ج 14 ص 336 و 337؛ قصص الانبیا جزایری: ص 473.

[382] - انجیل متی: اصحاح 27.

[383] - انجیل متی: اصحاح 26.

[384] - انجیل متی: 27.

[385] - انجیل مرقس: 15.

[386] - انجیل لوقا: اصحاح 22.

[387] - انجیل یوحنا: 18.

[388] - غایت المرام ـ سید هاشم بحرانی: ج 7 ص 93.

[389] - ملاحم و الفتن ـ سید بن طاووس حسنی: ص 134.

[390] - بحار الانوار: ج 14 ص 338.

[391] - آل عمران: 55.

[392] - قصص الانبیا جزایری: ص 474 نقل شده از عیون اخبار.

[393] - بحار الانوار: ج 14 ص 344.

[394] - متی: 26.

[395] - مرقس: 14.

[396] - لوقا: 22.

[397] - بحار الانوار: ج 52 ص 336.

[398] - کافی ـ شیخ کلینی: ج 1 ص 402.

[399] - کافی: ج 1 ص 531 ح 7.

[400] - کافی: ج 1 ص 532 ح 9.

[401] - کافی: ج 1 ص 532 ح 10.

[402] - کافی: ج 1 ص 533 ح 16.

[403] - کافی: ج 1 ص 534 ح 17.

[404] - کافی: ج 1 ص 534 ح 18.

[405] - کتاب «تفسیر سوره‌ی توحید» هم‌اکنون منتشر و به فارسی نیز ترجمه شده است، می‌توانید مراجعه نمایید (مترجم).

[406] - برای شرح این حدیث شریف به کتاب گزیده‌ای از تفسیر سوره‌ی فاتحه ـ اسرار امام مهدی مراجعه نمایید.

[407] - فتح: 1 و 2.

[408] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317.

[409] - سجده: 5.

[410] - بقره: 189.

[411] - محمد: 24.

[412] - مریم: 52.

[413] - قصص: 30.

[414] - ابراهیم: 24. از سلام بن مستتیر روایت شده است: از ابا‌‌جعفر درباره‌ی سخت خداوند عزّوجل ﴿کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي‏ أُکُلَها کُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾ (چون درختی پاک است که اصلش (ريشه‌اش) استوار و فرعش (تنه و شاخه‌هايش) در آسمان است * که به اذن پروردگارش هر زمان ميوه‌اش را می‌دهد) سوال کردم، فرمود: «درخت، رسول خدا است که نَسَبش در بنی هاشم ثابت است، که تنه‌اش علی، ریشه‌اش فاطمه و شاخه‌هایش ائمه و برگ‌هایش شیعیان هستند که هرگاه یکی از آن‌ها بمیرد یکی از برگ‌هایش می‌افتد و با تولد یکی از آن‌ها بر درخت یک برگ می‌روید». به ایشان عرض کردم: فدایتان گردم! این سخن حق تعالی ﴿تُؤْتي‏ أُکُلَها کُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾ (که به اذن پروردگارش هر زمان ميوه‌اش را می‌دهد)؟ فرمود: «منظور آن‌چه در هر سال در خصوص حلال و حرام از امام صادر می‌شود می‌باشد». بصائر الدرجات: ص 79 ح 2.

[415] - بحار الانوار: ج 13 ص 49.

[416] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 13 ص 339.

[417] - معجم احادیث امام مهدی: ج 3 ص 27.

[418] - زمر: 42.

[419] - نحل: 70.

[420] - سجده: 11.

[421] - انفال: 50.

[422] - ابو جعفر  می‌فرماید: «در کتاب امیر المؤمنین این‌گونه یافتیم؛ خداوند آدم را خلق کرد و چهل سال تصویر شده باقی ماند. ابلیس لعین بر او عبور می‌کرد و می‌گفت: تو برای چه خلق شدی؟ عالِم فرمود: ابلیس ادامه داد اگر خداوند مرا فرمان به سجده بر این موجود کند، سرپیچی خواهم نمود. فرمود: سپس در او دمید.». تفسیرقمی:ج 1ص41.

[423] - منظور از این گِل، گل مرفوعی (بالا برده شده) است که سید احمدالحسن در کتاب متشابهات از آن یاد می‌کند؛ آن‌جا که می‌فرماید: «این‌که آدم  از گل آفریده شد یعنی از این زمین، ولی صرفاً بر روی همین زمین باقی نماند بلکه به منتهی الیه آسمان دنیا بالا برده شد، یعنی به آسمان اول، یا می‌توان گفت تا دربِ آسمان دوم ....لازمه‌ی این رفع شدن گلِ آدم، اشراق و نورانی شدن گل آن حضرت به نور و لطافت پروردگارش می‌باشد». متشابهات: ج 1 پاسخ پرسش 3 درباره‌ی پیامبر خدا آدم.

[424] - از امیر‌المؤمنین روایت شده است: «از پیامبر پرسیده شد که خداوند عزّوجل سگ را چگونه آفرید؟ ایشان فرمود: از آب دهان ابلیس. از ایشان پرسید: چگونه ای پیامبر خدا؟ ایشان فرمود: همین‌که خداوند آدم و حوا را به زمین فرستاد، مانند دو جوجه‌ی لرزان بودند. پس ابلیس به سمت درندگانی که پیش از آدم  بر روی زمین بودند رفت و به آنان گفت: دو پرنده از آسمان به زمین آمدند که هیچ بیننده‌ای بزرگ‌تر از آن‌ها را ندیده است، بیایید و آن‌ها را بخورید. درندگان همراه او آمدند و ابلیس آ‌ن‌ها را تحریک و بر آن‌ها فریاد می‌زد و به آن‌ها وعده می داد که مقصد نزدیک است. به خاطر عجله در سخن گفتنش آب دهانش سرازیر شد. خداوند از آن آب دهان، دو سگ را آفرید؛ یکی مونث و دیگری مذکر. آن دو سگ دور آدم و حوا می‌گشتند، یکی در جده و دیگری در هند و اجازه نمی‌دادند درندگان به آن‌ها نزدیک شوند و از آن زمان، سگ، دشمن درنده و درنده، دشمن سگ شد». قصص الانبیا ـ جزایری: ص 57.

[425] - 27 مهرماه 1384 هـ.ش. (مترجم).