متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) متشابهات (جلد 3) سید احمد الحسن(ع) گردآوری و تنظیم هیأت علمی انصار امام مهدی(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: متشابهات (جلد 3) نویسنده: احمدالحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 3/2/1072 ویرایش ترجمه: دوم  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co

-تقدیم

: به کلیم الله ... به مسکین الله... به یتیم، قائم آل ابراهیم(ع)... به شکافنده‌ی دریاها، موسی بن عمران(ع)... این عبارات را اهدا می‌کنم و حال آنکه من نقل کننده‌ای از قائم آل محمد امام مهدی(ع) بیش نیستم و به شما عرضه می‌دارم: ای سرور من، موسی بن عمران! دل من آکنده از توحید خدا و عشق توست، ای کلیم الله: (یَآ أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَـاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَ تَصدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ) (ای عزيز! ما و کسان‌مان به سختی و تنگ‌دستی گرفتار شدیم و سرمايه‌ای ناچیز آوردیم؛ پس پيمانه ما را بر ما کامل کن و بر ما صدقه بده، که خداوند صدقه‌دهندگان را پاداش می‌دهد).([1]) پیش‌گفتار بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الواحد الاحد الفرد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. الحمد لله الذی خلق الخلق و أرسل لهم الرُّسل و جعل العلم بکتب السماء دلیلاً علیهم یعرفهم لمن رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً سپاس خدای واحدِ اَحد یگانه‌ی بی‌نیازی که نه زاده است و زاده شده و نه هیچ کس همتای او است. سپاس خدایی که مخلوقات را آفرید و برای آنها پیامبران را فرستاد، و عِلم را در کتاب‌های آسمانی دلیل و نشانه‌ای بر آنها قرار داد، تا هر کس که نیّت خالص داشته باشد و همّتش را در جهت شناخت حق به کار برده باشد، با آن، ایشان را بشناسد. سپاس خدایی را که عِلمِ کتاب را ویژه‌ی کسانی که پلیدی را از آنها دور نموده و چنان که باید پاکیزه‌شان داشته است قرار داد و برای کسی که مقاماتشان را به خود نسبت دهد، جهنم را قرار داده است؛ که نکوهیده و خوار به آن داخل شود. سپاس خدایی را که محمد و آل محمد را وسیله‌ای برای کسب رضایتش قرار داد و در غیر از آنها راه نجاتی قرار نداد. سپاس خدایی را که ولایت آنها را همان کار نیکی قرار داده است که با داشتن آن، گناه، زیانی نمی‌رساند و انکارِ آنها را همان گناهی قرار داده است که با وجود آن، کار نیک، سودی نمی‌بخشد. سپاس خدایی را که آنها را ترجمانِ کتاب (قرآن) قرار داد و کتاب را برای غیر از آنها بسته و بدون درب نمود؛ پس آنها عِدل و ترجمان قرآن هستند، جانشینان پیامبر و دعوت‌کنندگان به سویش، پناهگاه بندگان، خورشیدهای تاریکی‌ها و مردان کارزارها؛ هر کس از آنها فاصله گیرد، ترازوی اعمالش سبک خواهد شد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست تا هر زمان که آفتاب طلوع و غروب کند، و هر جا که باد بوزد و ساکن گردد. بارپروردگارا! بر آنها درود فرست به شمارِ شن‌زارهای خشکی و قطرات باران و به عددِ برگ‌های درختان و هر آنچه خشکی و دریا دربر گرفته است. بارپروردگارا! به تعداد جان‌های خلایق، چه ناطق و چه غیرناطق، بر آنها درود فرست؛ درودی دایمی و فزاینده که آغازش، ادامه‌دار باشد و انجامش، پایان نپذیرد، و آن را ذخیره‌ای برای ما قرار ده، در آن روز که تو را ملاقات می‌کنیم؛ روزی که نه مال سودی می‌دهد و نه فرزندان، مگر کسی که با ولایت آنها و کفر به ولایت غیر آنها نزد تو بیاید. بارپروردگارا! همه‌ی صلوات خود را در وهله‌ی اول بر جدّشان مصطفی و پس از آن بر ایشان قرار ده، و هرگز و هیچ زمان بین ما و آنها جدایی مَیَفکن؛ ای مهربان‌ترینِ مهربانان! خدای عزّوجل می‌فرماید: (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ)([2]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی می‌کنند، در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند می‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمی‌گيرند). حضرت محمد(ص) و اهل بیت ایشان(ع) به صراحت بیان داشته‌اند که متشابه قرآن را کسی جز پیامبر(ص) و ائمه از نسل آن حضرت(ع) نمی‌داند و متشابه قرآن دانسته نمی‌شود مگر از طریق و از باب آنها(ع). از ابو جعفر(ع) روایت شده است: (ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم).([3]) از ابا عبد الله(ع) روایت شده است که فرمود: (راسخان در علم، امیر المؤمنین(ع) و ائمه از فرزندان ایشان(ع) می‌باشند).([4]) از ابو جعفر در مورد این سخن خداوند متعال (وَلَوْ رُدّوهُ إِلی الرَّسُول وَإِلی أُولی الأَمْر مِنْهُمْ لعلمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونهُ مِنْهُمْ)([5]) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) روایت شده است که فرمود: (آنها، ائمه‌ی معصوم(ع) می‌باشند).([6]) احادیث در این باب بسیار زیاد است و از آنها روشن می‌شود که تفسیر یا تأویل متشابهِ قرآن، علمی است که به ائمه از اوصیای پیامبر(ص) تا روز قیامت اختصاص داده شده است و به هیچ وجه نزد غیر آنها پیدا نخواهد شد؛ مگر اینکه از آنها(ع) گرفته شده باشد. قرآن در نظر ائمه(ع) به طور کامل، محکم است و برای آنها متشابهی وجود ندارد؛ چرا که متشابه، چیزی است که برای صاحبش مشتبه می‌شود و حال آنکه قرآن بر اهل بیت(ع) مشتبه نیست؛ چرا که اینان(ع)، ترجمان قرآن پس از حضرت محمد(ص) می‌باشند. از هرولة بن حمزه از ابو عبد الله(ع) روایت شده است: شنیدم می‌فرماید: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([7]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند) و فرمود: (آنها، به طور خاص، ائمه می‌باشند).([8]) از برید بن معاویه از ابو جعفر(ع) روایت شده است: به او عرض کردم: در خصوص این سخت خداوند: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([9]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند)، آیا شما، آنها هستید؟ فرمود: (چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!)([10]). بنابراین برای ائمه(ع) قرآن به طور کامل آیاتِ بیّنات است و در آن، متشابه یافت نمی‌شود و از همین رو تفسیر قرآن، به ائمه(ع) منحصر و محدود شده است؛ چرا که غیرِ آنها متشابه قرآن را نمی‌شناسد و تأویلش را درک نمی‌کند و (فاقد چیزی نمی‌تواند دهنده‌ی آن باشد). ائمه(ع) بارها از این حقیقت در روایاتشان پرده برداشته‌اند و از تفسیر قرآن به رأی و نظرِ شخصی برحذر داشته و بیان فرموده‌اند که کلام خداوند متعال به کلام بشر شبیه نیست و نمی‌توان برای فهم آن از قیاس استفاده نمود. برای روشن شدن بیش‌تر مسأله در این خصوص به برخی از کلام ایشان(ع) مراجعه می‌نماییم: از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (خداوند حضرت محمد(ص) را به پیامبری مبعوث فرمود و رسالت را با او خاتمه داد، پس هیچ پیامبری پس او نیست. کتاب را بر او نازل کرد و کتاب‌های آسمانی را به وسیله‌ی آن پایان داد و کتابی پس از آن نیست ـ‌تا اینکه فرمود‌ـ پیامبر را به وسیله‌ی جانشینانش پرچمی برافراشته قرار داد و آنها را برای مردم منصوب نمود. آنان گواهان بر اهل هر زمانی هستند تا اینکه افرادی که خود را برای ولایت مردم معرفی نمودند، در برابر آنها ایستادند و علوم آنها را خواستار شدند؛ به این صورت که این مدعیان، از برخی آیات قرآن علیه برخی دیگر استفاده نمودند؛ با منسوخ قرآن احتجاج کردند و پنداشتند که ناسخ است و با خاصّ قرآن احتجاج کردند و به نظرشان آمد که عام قرآن است. با اول آیه احتجاج نمودند و سنّت پیامبر در تأویل آن را ترک گفتند و نمی‌نگرند که چه چیزی سخن را می‌گشاید و چه چیز آن را خاتمه می‌دهد و موارد و منابع آن را نمی‌دانند، اگر آن را از اهلش اقتباس نکنند. پس خود، گمراه شدند و گمراه نمودند). سپس ایشان(ع) سخنی طولانی در تقسیم ‌بندی قرآن به تقسیمات و فنون و وجوه مختلف بیان فرمود که بالغ بر یکصد و ده نکته می‌شود؛ تا اینکه فرمودند: (و این دلیل آشکاری است بر اینکه کلام باری‌تعالی شبیه کلام مخلوقات نیست همان‌طور که کارهای خداوند شبیه اعمال بندگان نیست. به همین دلیل و دلایل مشابه آن است که جوهر و معنی حقیقی تفسیر کلامِ خداوند را کسی نمی‌داند مگر پیامبرش و اوصیای او(ع)،....) تا اینکه می‌گوید: از ایشان(ع) از تفسیر محکم کتاب خداوند سوال کردند. فرمود: (اما محکم، چیزی است که هیچ چیز دیگری آن را نسخ نمی‌کند، مصداق این سخن خداوند عزّوجل که: (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)([11]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها امّ الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند). مردم فقط در متشابه هلاک شدند؛ چرا که بر معنای آن توقف ننمودند و حقیقتش را درک نکردند، پس بر اساس نظر شخصی‌شان، تأویلی برایش قرار دادند و به این ترتیب از سؤال نمودن از جانشینان پیامبر، خود را بی‌نیاز دیدند و سخن پیامبرشان را پشت سر افکندند.... تا انتهای حدیث).([12]) جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر(ع) از تفسیر چیزی سؤال نمودم. ایشان(ع) پاسخ را دادند. سپس از ایشان(ع) دوباره همان را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمودند. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان(ع) فرمودند: (ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقل‌های مردمان نیست؛ ابتدای آیه‌ای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و حالت‌های مختلفی دارد).([13]) معلی بن خنیس می‌گوید: امام صادق(ع) در نامه‌ای فرمود: (و اما آنچه در مورد قرآن سؤال کردی، این نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آن گونه که گفتی نیست و معنای هر آنچه شنیده‌ای، بر خلاف رأی و نظر تو است. جز این نیست که قرآن مَثَل‌هایی برای اهل دانش است و نه غیر آنها؛ برای گروهی که قرآن را چنانکه شایسته‌اش است تلاوت می‌کنند؛ آنها کسانی هستند که به قرآن ایمان می‌آورند و آن را می‌شناسند. اما بر غیر آنان، قرآن سخت و مشکل و از دسترس دل‌های‌شان به دور است. از همین رو است که رسول خدا(ص) فرموده‌اند: به راستی که هیچ چیزی نسبت به تفسیر قرآن دورتر از دل‌های این قبیل اشخاص نیست. در این خصوص، همه‌ی مردم جز آنکه خداوند بخواهد، سرگردانند و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان‌برداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به فهمش نیازمندند را از آنان جویا شوند نه از خود. سپس فرمود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند). ولی از غیر آنان، هرگز آن را نمی‌فهمند و چنین چیزی یافت نمی‌شود. حال فهمیدی اینکه همه‌ی مردم اولیای امر باشند، شدنی نیست؛ چرا که در این صورت کسی باقی نمی‌ماند که آنها بر او امارت داشته باشند و امر و نهی خداوند را به او برسانند. پس خداوند اولیا را خواص قرار داد تا دیگران به آنها اقتدا کنند؛ این را درک کن، ان شاء الله، و تو را هشدار می‌دهم و هشدار می‌دهم از اینکه قرآن را با رأی و نظر خودت بخوانی چرا که مردم در دانش آن مانند سایر موارد، مشترک و همگون نیستند و بر تأویل آن توانایی ندارند، مگر از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است. پس بفهم، ان شاء الله و امور را از جایگاه خودشان طلب کن، ان شاء الله).([14]) ائمه(ع) تکلیف امّت در برابر قرآن و آنچه بر عهده‌شان است و آنچه متعلّق به آنها است را بیان فرموده‌اند: سعد بن طریف از امام باقر(ع) در کلامی که با عمرو بن عبید داشت، نقل می‌کند که امام(ع) فرمود: (در خصوص این فرموده‌ی خداوند: (وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى)([15]) (که هر کس خشم من به او رسد، در آتش افتد). بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شده است قرائت کنند و ای عمرو، اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است).([16]) امام علی(ع) فرمودند: (از خدا بترسید و مردم را به آنچه نمی‌دانید فتوا ندهید).... تا اینکه گفتند: در مورد آنچه در مصحف به ما خبر رسیده است چه کنیم؟ فرمود: (در این خصوص از علمای آل محمد(ع) پرسیده می‌شود).([17]) از ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، اگر درست تفسیر نماید پاداشی نمی‌گیرد و اگر اشتباه نماید از آسمان‌ها بسیار فرو افتاده است).([18]) موسی بن عقبه می‌گوید: معاویه به امام حسین(ع) دستور داد بالای منبر رود و خطبه بخواند. امام(ع) خداوند را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: (ما حزب پیروز پروردگار هستیم و عترت نزدیک پیامبر او و یکی از دو ثقلی هستیم که پیامبر آن را یاور قرآن معرفی نمود؛ قرآنی که شرح هر چیزی در آن وجود دارد، باطل در آن راه ندارد، نه از پشت سر و نه از پیش رویش. تفسیر آن به ما محوّل شده است و در تأویل آن شک و تردید نداریم، بلکه حقایقِ آن را دنبال می‌کنیم. پس، از ما اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت از خداوند و رسولش قرین گشته است. خداوند متعال می‌فرماید: (أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ)([19]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولو الامرتان فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد) و همچنین (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند...).([20]) همچنین ملاحظه می‌کنیم که چگونه ائمه (ع) افرادی چون ابوحنیفه که مردم را فتوا می‌دادند و قرآن را به رأی خویش تفسیر می‌کردند، منع نموده‌اند: شعیب بن أنس از برخی یاران امام صادق(ع) نقل می‌کند: (نزد امام صادق(ع) بودم هنگامی که جوانی از اهل کِنده براو وارد شد و از او درباره‌ی مسئله‌ای سؤال کرد و امام (ع) به او جواب داد. جوان و مسئله را شناختم. به سوی کوفه حرکت کردم و بر ابوحنیفه وارد شدم. همان جوان را دیدم که در مورد همان مسئله از او سؤال می‌نمود. او جواب را خلاف جواب حضرت امام صادق (ع) به او داد. از جا برخاستم و به او گفتم: وای بر تو ای اباحنیفه! من سال گذشته در حج بودم و نزد امام صادق(ع) رفتم تا به او سلامی کنم و همین جوان را دیدم که همین مسئله را از او سؤال می‌نمود و او بر خلاف آنچه تو به او جواب دادی، پاسخش را داد. ابوحنیفه گفت: جعفر بن محمد چه می‌داند؟! من از او داناترم. من ناقلان حدیث را ملاقات کردم و از زبان آنها شنیدم ولی جعفر بن محمد را کتاب‌هایی است. پیش خود گفتم: به خدا سوگند به حج می‌روم حتی اگر سینه‌خیز باشد. در پِی حج بودم که موقعیتی پیش آمد و به حج و نزد امام صادق(ع) رفتم و ماجرا را برایش تعریف نمودم. ایشان خندیدند و فرمود: (لعنت خدا بر او باد! ولی در مورد این سخنِ او که من مردی هستم که کتاب‌هایی دارم، راست گفته است؛ من کتاب‌های ابراهیم و موسی را خوانده‌ام) به ایشان عرض کردم: و چه کسی مثل این کتاب‌ها را دارد؟ او ادامه می‌دهد: کسی درِ خانه را کوبید و در این حین، گروهی از یارانش نزدش بودند. به غلامش فرمود: (ببین چه کسی پشت در است؟) غلام برگشت و عرض کرد: ابو حنیفه است. فرمود: (او را وارد کن). او وارد شد و سلام کرد و حضرت جواب سلام او را داد. سپس گفت: خدا تو را به صلاح آورد، اجازه می‌دهید بنده بنشینم؟ امام(ع) رو به اصحابش نمود و با آنها صحبت می‌کرد و به او توجّهی نمی‌نمود. سپس دوباره و سه باره عرض کرد و امام(ع) توجّهی به او نمی‌کرد. ابو حنیفه بدون اجازه نشست. وقتی امام(ع) فهمید که ابو حنیفه نشسته است رو به سوی او برگرداند و فرمود: (ابوحنیفه کجا است؟) او گفت: من خودم هستم خدا تو را عاقبت به خیر کند. امام(ع) فرمود: (آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟) گفت: آری. امام(ع) فرمود: (بر اساس چه چیزی به آنها فتوا می‌دهی؟) گفت: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام(ع) فرمود: (ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟). گفت: آری. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما(ص)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا می‌کنی ـ‌که هرگز نیستی‌ـ از این سخن خداوند عزّوجل (سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ)([21]) (در آن راه‌ها ايمن از گزند، شب‌ها و روزها سفر کنيد) مرا خبر ده که کدام قسمت از زمین است؟ گفت: من آن را سرزمین مابین مکه و مدینه به شمار می‌آورم. امام(ع) رو به اصحابش نمود و فرمود: (شما می‌دانید که راه را بر مردم در بین مکه و مدینه قطع می‌کنند و دارایی آنها برده می‌شود و حتی امنیّت جانی هم ندارند و کشته می‌شوند). اصحاب گفتند: این گونه است. ابو حنیفه ساکت شد. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! در مورد این سخن خداوند عزّوجل (مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا)([22]) (هر که به آن داخل شود، ايمن است) مرا باخبر نما که کدام نقطه از زمین است؟). گفت: کعبه است. امام(ع) فرمود: (می‌دانی هنگامی حجاج بن یوسف منجنیق را به سمت ابن زبیر قرار داد و او را در کعبه به قتل رسانید؛ آیا او در آنجا ایمن بود؟) ابو حنیفه ساکت ماند. سپس امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! اگر بر تو چیزی وارد شود که در کتاب خدا نباشد و همچنین در سنّت و اخبار درباره‌‌اش نیامده باشد، چه می‌کنی‌؟) گفت: خدا تو را عاقبت بخیر کند قیاس می‌نمایم و به رأی و نظر خود عمل می‌کنم. امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس ملعون بود که در برابر خداوند متعال قیاس کرد و گفت: (أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ) (من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل) ابو حنیفه ساکت شد. سپس امام(ع) فرمود: (ای ابا حنیفه! کدام یک پلیدتر است: ادرار یا جنابت؟) گفت: ادرار. امام(ع) فرمود: (مردم از جنابت غسل می‌کنند و از ادرار خیر). ابوحنیفه ساکت شد. امام(ع) فرمودند: (کدام یک برتر است: نماز یا روزه؟) گفت: نماز. امام(ع) فرمود: (پس چرا زن حائض روزه‌اش را قضا می‌کند و نمازش را خیر؟) ابو حنیفه ساکت ماند.... تا پایان حدیث.([23]) از زید شحام روایت شده است که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر(ع) وارد شد. امام(ع) فرمود: (ای قتاده! آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟) قتاده عرض کرد: اینچنین می‌پندارند. امام باقر(ع) فرمود: (شنیده‌ام قرآن تفسیر می‌کنی؟) قتاده گفت: بله . امام(ع) فرمود: (اگر تو آن را با علم تفسیر می‌کنی پس تو، همانی و من از تو می‌پرسم؟) .... تا اینکه امام(ع) فرمود: (وای بر تو ای قتاده! اگر تو قرآن را فقط با نظر خودت تفسیر نمودی، خود هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی، و اگر آن را از ناقلان حدیث تفسیر نمودی خود را هلاک کردی و دیگران را به هلاکت رساندی. ای وای بر تو ای قتاده! قرآن را فقط کسی می‌داند که بر او نازل شده است).([24]) عبد الرحمن سلمی نقل می‌کند که امام علی(ع) بر یک قاضی گذر کرد. به او فرمود: (آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی؟) عرض کرد: خیر. امام(ع) فرمودند: (هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی. تأویل هر حرف قرآن بر صورت‌های مختلف است).([25]) ابو صلت هروی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که در حدیثی به ابن جهم فرمود: (تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند می‌فرماید: (وما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (تأویل آن را جز خدای نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند).([26]) از این داستان‌ها و روایاتی که پیش از آن گذشت، این یقین حاصل می‌شود که اگر کسی جزو کسانی که محکم قرآن را از متشابهِ آن و ناسخ آن را از منسوخش می‌دانند نباشد، نمی‌تواند برای مردم فتوا دهد یا قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، و این علم، مختص ذریه‌ی معصوم است؛ همان جانشینان پیامبر(ص) تا روز قیامت، ائمه و مهدیّون(ع). از جمله حکمت‌های اختصاص داشتن علم متشابه قرآن به حجّت‌های معصوم، شناختن معصوم و ضرورت به فرمان‌برداری از او است؛ از آن رو که غیر از او باب دیگری برای شناخت قرآن نمی‌باشد و نیز به آن جهت که هر کسی که قال و قیلی دارد، ادعای امامت نکند؛ چرا که هر کس چنین کند، خود را میان دریاهایی از امواج پر تلاطم خواهد یافت و تناقض و آشفتگی او در تفسیر قرآن چون آتشی برای کسی که قلبی برای فهمیدن دارد، آشکار خواهد شد. در احتجاج امیر المؤمنین(ع) بر کافری آمده است که از او در مورد آیات متشابهی از قرآن سؤال کرد و امام(ع) پاسخش را داد تا اینکه فرمود: (خداوند برای عِلم، اهلی قرار داد و با این سخن خود اطاعت از آنها را بر بندگان واجب فرمود: (أَطِيعُواْ اللهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ) (از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و همچنین از اولو الامرتان) و با این سخن خود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) و همچنین (اتَّقُواْ اللهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ) (از خدا بترسید و همراه با راست‌گویان باشید) و همچنین با این آیه (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند) و با این سخن (وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا) (و از درها به خانه‌ها درآييد) و منظور از خانه‌ها، خانه‌های علم است که به اوصیا سپرده شد و درهای آن نیز اوصیا‌ی آنها می‌باشند؛ بنابراین هر عملی که از مسیری غیر از این برگزیدگان و ولایت و حدود و شرایع و سنّت‌ها و مَعالم دین آنها انجام نشود، مردود و غیر قابل قابل قبول است و اهل آن در جایگاه کفر می‌باشند حتی اگر صفت ایمان بر آنها اطلاق گردد.... سپس خداوند کلام خود را به سه دسته تقسیم نمود: قسمتی از آن را طوری قرار داد که عالِم و جاهل از آن اطلاع دارند، و قسمتی دیگر از آن را جز کسی که ذهن خود را پاک کرده و حسّش را لطیف و انتخابش را صحیح نگه داشته باشد، همان کسانی که خداوند سینه‌شان را برای قبول کردن اسلام گشود، درک نمی‌کند و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر(ص) مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین عِلمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آنها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش روی‌گردان شدند، رو کنند....).([27]) روایت شده است که برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمی‌داند مگر امام حجّت منصوب شده از جانب خداوند متعال: اسحاق بن عمّار می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: (قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نگشته است، پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند).([28]) از اینجا معلوم می‌شود که تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژه‌ی امام معصوم از اوصیای حضرت محمد(ص) است و امکان ندارد کسی غیر از او آن را بداند. همچنین، از این روایت معلوم می‌گردد که تأویل قرآن در عصر ظهور را فقط امام مهدی(ص) یا کسی که به طور مستقیم با او در ارتباط است و این علم را از آن حضرت(ص) به دست آورده است می‌داند و به این ترتیب درمی‌یابیم که امام مهدی(ص) یا کسی که مرتبط با او است، از طریق به خاموشی کشاندن تمام علما در معرفت و شناخت علم متشابه قرآن و استوار ساختن آن، شناخته می‌شود؛ همان گونه که اجداد او امامت‌شان را از طریق همین علم که خاص و ویژه‌ی آنها است، به اثبات رسانیدند. پس بر متصدیان و کسانی که ادعای مرجعیّت دارند لازم است با سید احمدالحسن در خصوص این علم مقدس به بحث بپردازند. اگر آنها از این عمل ناتوان باشند یا این دعوت را اجابت نکنند، حقانیت سید احمدالحسن اثبات می‌شود؛ اینکه او وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع) است؛ چرا که همانطور که روایات متواتر تصریح کرده‌اند، این علم فقط نزد اوصیای حضرت محمد(ص) یافت می‌شود. والحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الائمة و المهدیین. شیخ ناظم العقیلی 1429 هـ.ق بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین (وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ)([29]) (و این چنین يوسف را در زمين تمکین داديم تا به او تعبير خواب آموزيم و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند). عیسی بن مریم(ع) فرمود: (ای گروه حواریون! درخواستی از شما دارم، برآورده‌اش کنید). گفتند: درخواست شما را برآورده می‌کنیم، ای روح خدا. شروع به شستن پاهایشان نمود. گفتند: ما به انجام این کار سزاوارتریم، ای روح خدا! فرمود: (دانشمند، سزاوارترین افراد برای خدمت به مردم است. من این چنین فروتنی کردم تا شما نسبت به مردم چون من که به شما فروتنی کردم، فروتنی کنید). سپس عیسی(ع) فرمود: (نهال حکمت، تنها با فروتنی و تواضع رشد می‌کند نه با تکبّر و برتری‌جویی؛ چنانچه گیاه در دشت بروید، نه بر کوه).([30]) گیاه در دشت می‌روید، نه بر کوه. برادران گرامی! بر اهل زمین رحم آورید تا آن‌کس که در آسمان است، بر شما رحم آورد. در زمین فروتنی و تواضع پیشه کنید تا در آسمان، بلندی یابید و بدانید که خلق، عیال خدایند و محبوب‌ترین خلق نزد خدا، رئوف‌ترین آن‌ها نسبت به عیال او می‌باشد. با یکدیگر مهربان و بر کافران سخت‌گیر باشید. حق تعالی می‌فرماید: (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا)([31]) (محمد پيامبر خدا، و کسانی که با او هستند بر کافران سخت‌گيرند و با يکديگر مهربان. آنان را بينی که رکوع می‌کنند، به سجده می‌آيند و جويای فضل و خوشنودی خدا هستند. نشان‌شان اثر سجده‌ای است که بر چهره‌ی آن‌ها است. اين است وصف‌شان در تورات و در انجيل، که چون کِشته‌ای هستند که جوانه بزند و آن جوانه محکم شود و بر پاهای خود بايستد و کشاورزان را به شگفتی وادارد، تا آنجا که کافران را به خشم آورد. خدا از ميان آن‌ها کسانی را که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند به آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است). تعالیم انبیا را فراگیرید و به آن عمل کنید که خدا، پیامبرش، ائمه، انبیا، فرستادگان و بندگان صالح خدا اعمال شما را خواهند دید: (وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى * ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى)([32]) (و اينکه برای انسان، جز آنچه خود تلاش کرده است، نيست * و زود است که کوشش او در نظر آيد * سپس او را پاداشی تمام دهند). و به یقین برسید، که فرزند آدم تنها با یقین بهره‌مند می‌شود و کفِ دستی از رحمت خدا برمی‌گیرد، که این‌چنین نوح پیامبر، ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی مسیح، محمد بن عبدالله و ائمه اطهار(ع) فرموده‌اند: (خُذ عَلی قَدْر یَقینِک) (به اندازه‌ی یقینت برداشت کن)، و اینکه انسان را (بهره‌ای) جز آنچه خود کرده، نیست، و اولیای خداوند تنها با یقین، مردگان را زنده می‌کنند و بیماران را شفا می‌بخشند. ای عزیزان! بدانید که یقین، کلید دروازه‌ی اعظم الهی است، و در چشم آن کس که یقین دارد هیچ نیرویی جز به خداوند نیست (لا قوّة إلا بالله)، فراعنه ـ‌آمریکا و جیره‌خواران حقیرش‌ـ پست‌تر و حقیرتر از مگسی می‌شود و چگونه در نظر او که در غار استوار الهی آرمیده، این‌چنین نباشد! خویشتن را بسنجید و آن را بر حق عرضه بدارید تا وسعت یقینی که دست یازیده‌اید را بشناسید. ببینید آیا این آمادگی را دارید که امروز خود و اموال خود را همراه با حسین بن علی(ع) در معرض نابود شدن قرار دهید، یا اینکه در سیاهی‌های تاریکی‌های این دنیای پست و حقیر اعم از حب زندگی، جاه، مال و فرزندان، بیمناک و ناپایدارید. ای عزیزان! بدانید که حسین(ع) همان ذبیح الله، و راه حسین(ع) همان پناهگاه استوار الهی است. ای عزیزان! چه بسیارند در این زمان، کسانی که به حسین(ع) نامه نوشتند و گفتند: پیش آی، ای پسر رسول خدا که تو را لشکری گِردکرده، فراهم است؛ ولی هنگامی که نزدشان آمد و خداوند آن‌ها را با اندکی از میراث دنیا و ترس از دجّال بزرگ (آمریکا) آن‌ها را آزمود، گفتند: (فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ)([33]) (ما اينجا می‌نشينيم، تو و پروردگارت برويد و با آن‌ها نبرد کنيد) و گفتند: (لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ)([34]) (امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست) و اهل کوفه‌ی این زمان، چنین تکرار کردند؛ پس برای آنچه پیش فرستادند و زبان‌هایشان به باطل گویا شد، نگون‌ساری بر آن‌ها باد! اینها همان فرزندان قاتلان حسین بن علی(ع) هستند. به خدا سوگند، به سوی آن‌ها نیامديم مگر پس از اینکه هر صبح و شام ما را با تضرّع و زاری به سوی خود فراخواندند. در حالی که از ظلم و جور ظالمان و فراعنه، به تنگ آمده بودند؛ اما آن هنگام که در میان‌شان آمديم با ما به ستیز پرداختند و شمشیری آخته به سوی ما کشیدند و به جای دوست‌دارانشان، یاوری برای دشمنان‌شان شدند؛ پس وای بر کسی که در روز قیامت دوستانش دشمنانش باشند، و دشمن‌شان، جدّم رسول خدا(ص) باشد. راضی به حکمیّت خداوند هستیم و... و... وعده‌گاه ما قیامت، و جهنم منتظر آن‌ها است که به آن می‌رسند؛ و چه بد جایگاهی برای وارد شوندگانش می‌باشد! ای انصار خدا! ای انصار انبیا و فرستادگان! ای انصار حسین(ع)! ای انصار امام مهدی(ع)! تقوای الهی پیشه کنید و یقین داشته باشید و بنگرید که با امانت امام مهدی(ع) در نزد خویش، چگونه رفتار می‌کنید: (قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ.... * قَالَ إِنی لَیَحْزُنُنی أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَاف أَن یَأْکلَهُ الذِّئْب وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَفِلُونَ)([35]) (گفتند: ای پدر! چيست که ما را بر يوسف امين نمی‌شماری؟! حال آنکه ما خيرخواه او هستيم!.... * گفت: اگر او را ببريد، غمگين می‌شوم و می‌ترسم از او غافل شويد وگرگ او را بخورد). و الحمد لله وحده. (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِـي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ)([36]) (من کیش و آیین مردمی را که به خدای يکتا ايمان ندارند و به روز قيامت کافرند، ترک کرده‌ام * من پيرو کيش پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب هستم و ما را نَسِزد که هيچ چيز را شريک خدا قرار دهيم. اين فضيلتی است که خدا بر ما و بر مردم ديگر ارزانی داشته است ولی بيشتر مردم ناسپاس‌اند). گناهکارِ تقصیرکار احمد الحسن بسم الله الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالَمیِنِ، مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِي الْفُلْکِ، مُسَخّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الإصْباحِ، دَیّانِ الدْینِ، ربَّ الْعالَمیِنِ حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کننده‌ی کشتی (وجود)، مُسخّر کننده‌ی بادها، شکافنده‌ی سپیده‌ی صبح، حکم‌فرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي مِنْ خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَ سُکانَها، وَ تَرْجِفُ الأَرْضُ وَ عَمّارَها، وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ یَسْبَحُ فِي غَمَراتِها سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش می‌غرند و زمین و آبادکنندگانش می‌لرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطه‌ور است موج می‌زنند. الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد، اَلْفُلْکِ الْجارِیَة فِي اللُجَجِ الْغامِرَة، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرِقُ مَنْ تَرکَها، اَلْمُتَقدّمُ لَهم مارِق، وَ الْمُتَأَخّرُ عَنْهُمْ زاهِق، وَ اللّازِم لَهُم لاحِق بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوس‌های ژرف؛ هر که بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هر که آن را رها کند غرق شود. کسی که از آن‌ها پیش افتد، از دین خارج است و کسی که از آن‌ها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آن‌ها، ملحق به آن‌ها است.

-پرسش 69: معنای آنچه در دعای سمات آمده است «و به مجد تو که بر طور سینا نمایان گشت»

معنای این فقره که در دعای سمات آمده چیست؟ (وَ بِمَجْدِكَ الَّذِي ظَهَرَ عَلَى طُورِ سَيْنَاءَ فَكَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ وَ بِطَلْعَتِكَ فِي سَاعِيرَ وَ ظُهُورِكَ فِي جَبَلِ فَارَانَ بِرَبَوَاتِ الْمُقَدَّسِينَ وَ جُنُودِ الْمَلائِكَةِ الصَّافِّينَ وَ خُشُوعِ الْمَلائِكَةِ الْمُسَبِّحِينَ) (و به مجد تو (درخشش تو) که بر طور سینا نمایان گشت، پس به وسیله‌ی آن با بنده و فرستاده‌ات موسی بن عمران(ع) سخن گفتی، و به طلوع تو در ساعیر (محل تولد و بعثت عیسی(ع)) و به ظهور تو در کوه فاران (کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر(ص)) و گروه کثیری از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع کروبیان تسبیح‌گوی). پاسخ: (ساعیر) سرزمین عبادت و توحید است و همان سرزمین مقدس می‌باشد؛ یعنی بیت المقدس و پیرامون آن. (فاران) پناهگاه استغفار و توبه، یعنی مکه و گرداگرد آن می‌باشد. پیامبری که در ساعیر به بعثت رسید حضرت عیسی(ع) و آن که در فاران مبعوث شد، حضرت محمد(ص) می‌باشد. و اما مجد و شکوهی که بر طور سینا نمایان شد و خداوند سبحان و متعال با آن با موسی(ع) سخن گفت، حضرت علی(ع) است و او باب فیض به سوی خلق می‌باشد. علی(ع) سخنگو با موسی(ع) بود، و علی(ع) عصای موسی(ع) بود. در واقع عصای موسی، آن عصایی (که در دستش بود) نبود؛ بلکه عصای حقیقی موسی که با آن دریا را شکافت، عبارت بود از کلمات خداوند: (كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)([37]) (هرگز، پروردگار من با من است و مرا راهنمایی خواهد نمود) و همان یقین راسخ در قلب موسی(ع) بود؛ و کلمات خدا و یقین یعنی علی بن ابی طالب(ع). و اما (وَ بِطَلْعَتِكَ فِي سَاعِيرَ) (و به طلوع تو در ساعیر): یعنی طلوع خداوند سبحان در ساعیر؛ و خداوند سبحان و متعال در ساعیر با عیسی بن مریم متجلّی شد و طلوع کرد. طلعت به معنی ظهور جزئی ناکامل می‌باشد. بنابراین عیسی(ع) تبلور خدای سبحان و متعال در خلق بود ولی نه به صورت کامل و از همین رو، بعثت او، طلوع خداوند سبحان و متعال بود و به این ترتیب، عیسی(ع) زمینه‌ساز بعثت حضرت محمد(ص) می‌باشد؛ چرا که طلوع، پیش از ظهور است. (وَ ظُهُورِكَ فِي جَبَلِ فَارَانَ) (و ظهور تو در کوه فاران): یعنی ظهور خداوند سبحان و متعال؛ و این ظهور، با بعثت محمد(ص) صورت پذیرفت. بنابراین فرستاده‌ی اعظم ـ‌حضرت محمد(ص)‌ـ همان خدای در خلق است و از همین رو امام(ع) در دعا، از بعثت آن حضرت(ص) به ظهور خدای سبحان تعبیر نمود. امام(ع) می‌خواهد در قالب دعا بفرماید که حضرت محمد(ص) همان خدای در خلق، و بعثت او، ظهور خداوند است؛ پس کسی که محمد(ص) را بشناسد خدا را شناخته، و کسی که محمد(ص) را ببیند خدا را دیده، و کسی که به محمد(ص) نظر افکند، به خدا نظر افکنده است. امروزه به فضل امام مهدی(ع) این حقایق در حال ظهور و روشن شدن است. حق تعالی می‌فرماید: (وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا)([38]) (سوگند به خورشید و برآمدن آفتابش * و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآيد * و سوگند به روز چون آن را روشن کند). خورشید، پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، و ماه، علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد که از پِی پیامبر خدا آمده است. روز هم، قائم(ع) می‌باشد([39])؛ زیرا او همان کسی است که فضل واقعی پیامبر خدا(ص) و مقام عظیم آن حضرت را ظاهر و متجلّی می‌سازد. طبق آنچه در واقع در این عالم جسمانی وجود دارد، این خورشید است که روز را روشن می‌کند و ظاهرش می‌سازد؛ ولی خداوند در این سوره می‌فرماید: (سوگند به روز که آن (یعنی روز) را روشن می‌کند). این درست است که امام مهدی(ع) تجلّی و ظهوری از رسول خدا(ص) می‌باشد؛ ولی در آخر الزمان او کسی است که رسول خدا(ص) را برای مردم روشن و آشکار می‌سازد.

-پرسش 70: معنای سخن حق تعالی «قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ» (مرگ باد بر آن دروغ‌گويان)

معنای این آیات چیست؟ (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ.... يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ)([40]) (مرگ باد بر آن دروغ‌گويان.... می‌پرسند روز جزا کِی خواهد بود؟). پاسخ: (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ) (مرگ باد بر آن دروغگویان): یعنی کسانی که بر خلاف تقدیر خداوند، تقدیر می‌کنند و به طور قطع هر تقدیری که خلاف تقدیر الهی باشد، تقدیری باطل و دروغین است. اینها همان کسانی هستند که بر خلاف تقدیر الهی تقدیر می‌کنند و تقدیر و امر خداوند را دروغ می‌انگارند؛ همان کسانی که قائم (ع) را تکذیب می‌کنند و به او ایمان نمی‌آورند؛ چرا که آن‌ها می‌خواهند آن حضرت مطابق تقدیر آن‌ها بیاید و نه بر اساس آنچه خداوند سبحان و متعال برایش مقدّر ساخته است. (الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ) (آنان که به غفلت، در جهل فرو مانده‌اند): یعنی این گروه در دنیا غوطه‌ور، و از آخرت، غیب و ملکوت غافل‌اند. آن‌ها به وسیله‌ی دنیا از قائم (ع) غافل شده‌اند و به دنبال آن (دنیا) لَه لَه می‌زنند. اینان، هیچ همّ و غمی جز دنیا ندارند، و از قائم و جهاد در پیشگاه او، و تحمّل سختی و مشقت در راه برافراشتن کلمه‌ی الله گریزانند. اینها همان اهل دنیا هستند که در جهل فرو مانده‌اند، و دین و قائم، لقلقه‌ی زبان‌شان است.([41]) به آن زبان می‌گشایند و از آن با مردم سخن می‌گویند ولی برای یاری رسانیدنش آمادگی ندارند؛ چرا که با دنیای آن‌ها ناسازگار است و زندگی و منافعشان را به خطر می‌اندازد. (يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ) (می‌پرسند روز جزا کِی خواهد بود؟): این عذر خبیث و ناپاکی است که آن را دست‌آویز خود قرار می‌دهند؛ اینکه می‌گویند اکنون قائم قیام نمی‌کند و هنوز زمان زیادی باقی است. دین بَر خِیر و پابرجا است، و فساد و ظلم و ستم در همه جا منتشر نشده است.([42]) پس (أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ) (روز جزا کِی خواهد بود؟)؛ گویی نمی‌بینند زمین با آمریکا و پیروانش و حتی با خود آن‌ها پر از ظلم و جور شده است؛ همین کسانی که ادعای نمایندگی دین دارند، فاسدانی هستند و می‌پندارند کار نیک انجام می‌دهند؛([43]) تا آنجا که فسادشان آن‌ها را به دشمنی با قائم (ع) رسانیده است. با اینکه به فضل و برکت آن حضرت و در سایه‌ی مبارکش زندگی می‌کنند، ولی می‌دانند قیام آن حضرت یعنی از کف رفتن ریاست دینی باطل‌شان و تقدیس آن‌ها توسط جاهلان؛ از این رو می‌کوشند مردم را از قائم (ع) و یاری دادن آن حضرت منصرف کنند. اینها کسانی هستند که در دعای (إِنَّهُمْ يَرَوْنَهۥ بَعِيدًا)([44]) (آن‌ها آن را دور می‌بینند) از آن‌ها یاد شده است؛ می‌پرسند روز جزا چه هنگام خواهد بود!!

-پرسش 71: آیا این صحیح است که عبادات ما از گناهان بزرگ محسوب می‌شود؟

سید خمینی(ره) در کتاب اربعین مطلبی با این مضمون می‌گوید: (طاعات ما نزد خداوند جزو گناهان کبیره می‌باشد). این گفته تا چه حد صحّت دارد؟ پاسخ: اگر منظور ایشان خود طاعت باشد، خیر؛ ولی اگر مقصودش ادای طاعت باشد، آری صحیح است؛ و این به آن سبب است که نوع ادای طاعت توسط مردم، برای آن‌ها گناه محسوب می‌شود؛ چرا که آن‌ها نمی‌دانند چه کسی را عبادت می‌کنند، و حتی بیش‌تر مردم هنگام نماز در حضور خداوند سبحان و متعال، از او غافل‌اند و افکار (گوناگون) همانند امواج، آن‌ها را به راست و چپ می‌کشاند. برای اینکه موضوع روشن‌تر شود، مثالی برایتان‌ می‌زنم: تصور کن شما رو به سوی شخص بزرگی نموده‌ای و با او گفت‌وگو می‌کنی و امید داری او به شما توجّه و با شما صحبت کند، ولی هنگامی که وی رو به سوی شما می‌نماید شما از او چهره برگردانی و به چپ و راست متوجّه شوی و با لاشه‌ی مردار بدبویی که بر روی زمین افتاده، مشغول شوی. آیا این شخص عظیم‌الشأن بر شما خشم نمی‌گیرد؟ و آیا اگر خشمگین شود، مردم نمی‌گویند او حق دارد و شما را خطاکار به شمار نمی‌آورند؟ و آیا مردم شما را سفیه نمی‌خوانند؟! حتی کسی که در نمازش، با خشوع و خضوع و تذلّل فقط به خدا توجّه دارد و افکار مختلف او را نمی‌رباید، او نیز در زمره‌ی کسانی است که به مقدار جهلی که نسبت به خدای سبحان دارد، از او روی‌گردان می‌باشد.

-پرسش 72: ارتباط بین داستان اصحاب کهف و موسی(ع) و عالِم و ذو القرنین و قائم(ع)

آیا بین اصحاب کهف، موسی (ع)، عالِم (ع) یا ذوالقرنین، و قائم (ع) یا نشانه‌های ظهور آن حضرت یا زمان ظهور یا اصحاب و انصار و دشمنان ایشان ارتباطی وجود دارد؟ پاسخ: داستان (اصحاب کهف) معروف است و به اختصار، داستان هفت مردِ مؤمن است که به طاغوت زمان خود کافر شدند، و از دو جهت نمود دارد: اول: حاکم ظالم ستمگر کافر. دوم: علمای گمراه دین که دین خدا و شریعت الهی را تحریف کردند. هر کدام از این دو مورد، طاغوتی است که خودش را در مقام خدایی که به جای خداوند عبادت می‌شود، قرار داده است. حاکم ستمکار، خود را در مقام خداوندی قرار داده که در امور مربوط دنیا و معیشت بندگان و سیاست و تدبیرشان، عبادت می‌شود. علمای بی‌عمل گمراه نیز، خود را در مقام خداوندگاری که در امور دین و شریعت مورد پرستش قرار می‌گیرد، منصوب کرده‌اند. به این ترتیب، این جوانان، از عبادت طاغوت آزاد شدند و به طاغوت کفر ورزیدند. این کفر به طاغوت، نخستین گام هدایت است. خداوند با شناسانیدن راه خود به آن‌ها و ایمان آوردن به آن و تلاش برای برافراشتن کلمه‌ی خدای سبحان و متعال، بر هدایت‌شان بیفزود: (إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى)([45]) (آن‌ها جوان‌مردانی بودند که به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما نيز بر هدايت‌شان افزوديم)، (وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا)([46]) (اگر از قوم خود کناره جسته‌ايد و جز خدای يکتا خدایِ ديگری را نمی‌پرستيد، به غار پناه بريد و خدا رحمت خويش بر شما ارزانی دارد و نعمت‌تان را در آن مهيا بدارد). اصحاب کهف در زمان قیام قائم(ع) گروهی از جوانان در کوفه و گروهی از جوانان در بصره هستند، و این مطلب در روایات اهل بیت (ع) روایت شده است.([47]) سر حسین بن علی(ع) چندین بار به سخن درآمد([48]) و چند بار شنیده شد که این آیه را تکرار می‌کرده: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً) ([49]) (آيا پنداشته‌ای اصحاب کهف و رقيم از نشانه‌های شگفت‌انگيز ما بوده اند؟) و شنیده شده که از این آیه فقط این قسمت را قرائت فرموده است: (أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً) (اصحاب کهف و رقيم از نشانه‌های شگفت‌انگيز ما بوده اند؟).([50]) چرا که اصحاب کهف ـ‌که همان یاران قائم (ع) می‌باشندـ همان کسانی هستند که به خون‌خواهی حسین(ع) برمی‌خیزند، از ستمگران انتقام می‌گیرند و حکومت ستمگران را زیر و رو می‌کنند و از همین رو از سر حسین (ع) شنیده شده که این جمله را نیز قرائت فرموده است: (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ) ([51]) (و ستم‌کاران به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواهند گشت). همچنین اصحاب قائم (ع) گروهی عابدِ اخلاص‌پیشه برای خداوند سبحان و متعال هستند که نیرو و قدرتی جز قائم به خداوند نمی‌بینند، به خدا ایمان می‌آورند و بر او توکل می‌کنند و با بزرگ‌ترین و قدرتمندترین نیروهای ظلم و استکبار بر روی زمین به مبارزه برمی‌خیزند؛ با همان مملکت آهنینی که همان‌طور که دانیال خبر داده،([52]) تمام ممالک روی زمین را خورده و لگدکوب کرده است؛ و این مملکت آهنین هم‌اکنون در آمریکا ـ‌دولت شیطان‌ـ متبلور می‌باشد.([53]) از همین رو از سر حسین(ع) شنیده شد که این جمله را نیز خوانده است: (لَا قُوَّةَ إِلَّا باِللهِ)([54]) (هيچ نيرويی جز نيروی خداوند نيست) چرا که فقط کسانی که مصداق این آیه کریم باشند، انتقام خون او را خواهند گرفت: (لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ) (هيچ نيرويی جز نيروی خداوند نيست). در روایت آمده است: (هنگامی که سر حسین(ع) را بر درختی کردند، از او شنیده شد: (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ) (و ستم‌کاران به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواهند گشت).([55]) و (همچنین در دمشق از او شنیده شد که می‌خواند: (لَا قُوَّةَ إِلَّا بالله) (هيچ نيرويی جز نيروی خداوند نيست) و همچنین: (أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً) (اصحاب کهف و رقيم از نشانه‌های شگفت‌انگيز ما بوده‌اند؟). سپس زید بن ارقم گفت: امر تو شگفت‌انگیزتر است، ای فرزند پیامبر خدا!).([56]) و شیخ مفید(ره) روایت کرده است که زید بن ارقم از سر شریف آن حضرت شنید که آیه‌ای از سوره‌ی کهف را می‌خواند.([57]) از منهال بن عمرو روایت شده از سر حسین شنیده است که می‌گوید: (شگفت‌آورتر از اصحاب کهف، کشتن من و بر نیزه کردن سرم است).([58]) اما آنچه روایت شده مبنی بر اینکه اصحاب کهف که با قائم(ع) مبعوث می‌شوند، برخی از اخلاص‌پیشگانِ اصحاب پیامبر خدا(ص) و اصحاب امیر المؤمنین علی(ع) مانند مالک اشتر می‌باشند، منظور خود اینها نیست بلکه مراد در این روایات، افرادی نظیر آنها از اصحاب قائم(ع) می‌باشد؛ یعنی در اصحاب قائم(ع) مردی وجود دارد که در شجاعت، زیرکی، فرماندهی، شدت در ذات خداوند، طاعت خداوند، اخلاق بزرگوارانه و بسیاری از صفات و ویژگی‌هایی که مالک اشتر از آنها برخوردار بود، نظیر او می‌باشد؛ از همین رو، ائمه(ع) او را به مالک اشتر توصیف می‌کنند. چنین چیزی از اهل فصاحت و بلاغت و سادات آنها،‌اهل بیت(ع)‌ بعید نیست. همانند آن شاعر حسینی که در توصیف ورود علی اکبر به میدان جنگ شعری با این مضمون می‌گوید: (محمد(ص) وارد معرکه‌ی جنگ شد) و این به خاطر شباهت بسیار زیاد علی اکبر از نظر اخلاقی و ظاهری به پیامبر خدا حضرت محمد(ص) می‌باشد. از سوی دیگر آن دسته از یاران ائمه که با اخلاص تمام حق را یاری کردند و با حق بودند، پس از مهدیّون دوازده‌گانه و در زمان آخرینشان که آخرین قائم به حق از آل محمد(ع) می‌باشد، بازمی‌گردند و رجعت می‌کنند؛ کسی که حسین بن علی(ع) بر او خروج می‌کند و این مهدی آخر یا قائم آخر، نه عقبی دارد و نه فرزندی([59]). *‌ *‌ * ( ماجرای عالِم‌(ع) با موسی‌(ع) به این صورت بود که پس از آنکه حق تعالی بر کوه سینا با موسی‌(ع) سخن گفت، او از آنچه خداوند از علم به وی عنایت کرده بود، دچار غرور شد؛ بنابراین خداوند سبحان به جبرئیل امر فرمود که موسی را دریابد و او را به پیروی از عالِم دستور دهد([60]). موسی‌(ع) و یوشع‌(ع) در طلب عالِم بار سفر بستند. این داستان در قرآن ذکر شده و در آن به سه موضوع اشاره رفته است: 1 - داستان کشتی و صاحبان آن این کشتی به گروهی از مؤمنین بااخلاص تعلّق داشت و این عده، مسکینِ خداوند متعال بودند؛ یعنی در عبادت در پیشگاه حضرت حق، خاضع و فروتن بودند. در اینجا مسکین به معنای محتاج و نیازمند نیست؛ کسی که کشتی دارد، فقیر نیست چه برسد به این که مسکین باشد.([61]) مسکین یعنی کسی که هیچ چیزی در اختیار ندارد، چه کم و چه زیاد. این افراد مؤمن مسکین، به درگاه خدا دعا و تضرّع می‌کردند که آنها را از پادشاه ستم‌گر و لشکریان او که کشتی‌ها را می‌گرفتند و آنها را وسیله‌ی انجام اعمال مجرمانه‌ی این پادشاه ظالم قرار می‌دادند، دور نماید. این مساکین، نمی‌خواستند وقتی این پادشاهِ بیدادگر کشتی آنها را برای پیش‌برد اهداف تبه‌کارانه‌اش غصب می‌کند، کمک‌کار او باشند. درضمن این عده نمی‌خواستند کشتی‌شان را هم از دست بدهند. به همین دلیل، خداوند، عالِم‌(ع) را به سوی آنها فرستاد تا برای نجات‌شان کاری کند و کشتی‌شان را از دست آن حاکم ستم‌گر برهاند. عالِم، عیب و نقصی آشکار در کشتی پدید آورد؛ او می‌دانست که این عمل، باعث می‌شود پادشاه از کشتی منصرف شود و آن را به حال خود در دریا رها کند. 2 - حکایت پسر نوجوان وی، نوجوانی بود که پدر و مادرش مؤمن، درست‌کار و مخلص به درگاه الهی بودند. والدین او بسیار به پیشگاه خدا دعا و تضرّع می‌کردند که خداوند فرزندان نیکوکاری به آنها ببخشد تا آنها را از شرّ بدکاری‌های فرزندان (عاق فرزندان) در امان بدارد. این نوجوان، در ظاهر، نیکوکار و فرزندِ پدر و مادری مؤمن بود و از نظر طهارت ظاهری یا جانْ‌پاکی ظاهری به آن دو ملحق می‌شد. به همین دلیل موسی‌(ع) از او به «نفس زکیه» (جان پاک) تعبیر کرد، یعنی به حسب ظاهر؛ چرا که وی پسرِ پدر و مادری مؤمن بود و در آن زمان نیز کفر و فسادی از او بروز نکرده بود، ولی خداوند سبحان آنچه را که از (منیّت و تکبر ورزی نسبت به امر خدا و حجت‌های الهی‌(ع)) در نفس این پسر نوجوان پنهان بود می‌دانست و از آن باخبر بود. این نفس خبیث و بد طینت در زمره‌ی دشمنان پیامبران و فرستادگان الهی است و از همین رو خداوند سبحان، عالِم‌(ع) را گسیل داشت تا آرزوی این دو مؤمن در داشتن نسلی نیکوکار، مؤمن و صالح، جامه‌ی عمل بپوشد. برای نیل به هدف جداسازی از آنها، چاره‌ای جز کشتن نوجوان نبود؛ بنابراین عالِم‌(ع) به امر خدای سبحان و به دنبال استجابت دعای والدینش، او را کشت. در ادیان، گذشته پدر می‌توانست پسرش را با نیّت تقرّب به خدای سبحان، بکشد. داستان ابراهیم نبی‌(ع) با پسرش، که می‌خواست او را سر بِبُرد([62]) و نیز داستان عبد المطلب‌(ع) ـ‌که وصیّ بود‌ـ با پسرش که اراده کرده بود او را در راه تقرّب به خدا، بکشد،([63]) چندان دور نیست. وقتی اسلام آمد، این حکم را نسخ کرد و دیگر پدر نمی‌توانست نذر کند که پسرش را برای رضای خدا ذبح کند ولی اگر او را بکشد، قصاص و کشته نمی‌گردد. مسلمانان با این حکم آشنا هستند که قاتل کشته می‌شود مگر این که وی، پدر مقتول باشد. بنابراین کسی که خواستار کشته شدن پسر بود، در واقع پدرش بود اما او خودش متوجّه این معنی نبود؛ دعای وی، طلب مرگ برای پسرش بود، پس او قاتل واقعی است. کسی هم که دستور قتل پسر را صادر کرد خدای سبحان و آن که دستور را اجرا نمود، عالِم‌(ع) بود. بنابراین در این قضیه، هیچ تضادی با آموزه‌های ظاهری شریعت وجود ندارد؛ بر خلاف پندار گروهی که می‌گویند این کار، قصاص پیش از جنایت بوده است! زیرا قتل پسر نوجوان به دلیل خواست پدرش واقع شده، اگر چه این پدر نمی‌دانسته است که مقتضای این خواسته، قتل و هلاکت پسرش بوده است. در اینجا یک سری مواردی وجود دارد که اگر شناخته شود، چه بسا بسیاری از سوالات و ابهاماتی که درباره‌ی داستان موسی‌(ع) با عالِم وجود دارد، روشن می‌شود. این موارد به شرح زیر است: 1 – عالِم، حال و آینده را در باطن می‌دید. موسی‌(ع) نیز باطن را می‌دید، ولی فقط در زمان حال. 2 – عالِم، اگر نوجوان را در مقابل دید مردم می‌کشت، آنها او را رها نمی‌کردند نمی‌گذاشتند به راه خود ادامه دهد زیرا نگاهی که مردم به عالِم داشتند، با دید موسی‌(ع) نسبت به او متفاوت بود. 3 - موضوع کشتن پسر همانند قبض روح توسط ملک الموت، یا شبیه این است که راننده‌ی خودرویی که در خیابان مشغول رانندگی است، خودرو را چپ کند و به دنبال این حادثه، کسی جان خود را از دست بدهد. وضعیت عالِم‌(ع) نیز مانند وضعیت فرشتگان‌(ع) است. 4 - این دستور از سوی خدای سبحان خطاب به عالم، به صورت اجمالی و نه به صورت تفصیلی بیان شده بود؛ مثلاً: «کشتی را برای این مساکین حفظ کن» و حق تعالی او را امر نکرده بود که با معیوب ساختن کشتی، این دستور را عملی سازد. بنابراین وی، وارد آوردن خسارت (به کشتی) را به خودش نسبت داده است. خدای متعال می‌فرماید: (هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ) (این عطای بی‌حساب ما است، خواهی آن را ببخش و خواهی نگه دار).([64]) در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: (خداوند از وقتی که اجسام را آفرید، به آنها نظر نینداخته است).([65]) 3 - داستان دیوار این دیوار، دیوار خانه‌ی دو پسر یتیم بود. منظور از یتیم در اینجا یعنی صالح و نیکوکار. یتیم به کسی اطلاق می‌شود که در قوم و قبیله‌اش، کسی در صلاح و تقوا و بندگی به پای او نرسد([66]). گنج پای دیوار هم عبارت بود از اموال و جواهراتی که پدر آنها را برای این دو ذخیره نموده بود. وی اندرزی هم برای آنان نوشته و آن را با گنج برای ایشان پنهان کرده بود. از این رو، اهل بیت‌(ع) همین نصیحت را گنج واقعی به شمار آورده‌اند، نه آن ثروت و جواهرات را. طبق فرمایش امام صادق‌(ع) نصیحت مزبور چنین بود: (إنّی أنا لا اله الا الله أنا، من أیقن بالموت لم یضحک سِنُّه، و من أقر بالحساب لم یفرح قلبه، و من آمن بالقدر لم یخش إلا ربه)([67]) (منم خدایی که جز من خدایی نیست. کسی که به مرگ یقین دارد، دندانش به خنده نمایان نمی‌شود، و کسی که به حساب، یقین دارد دل‌شاد نمی‌گردد، و کسی که به مقدرات الهی یقین دارد جز از خدایش نمی‌ترسد). این حکمت و نصیحت در واقع جنگ با بُخل مردمان آن ده بود که از میزبانی ایشان سربرتافتند. این دلیل دیگری بر تعمیر کردن دیوار بود. در استوارسازی دیوار، نشانه و آیه‌ی دیگری برای (متوسّمین) (تیزهوشان و تیزبینان) که همان آل‌محمد‌(ع) هستند، وجود دارد؛ اینکه بر پا کردن دیوار، مانع و حایلی بین مردم دِه و اخلاق کریمه یا گنج آن دو پسر یتیم بود. در حقیقت عامل بر پا شدن دیوار، همین بُخل مردم ده بوده است. در ساختن دیوار، آیات و نشانه‌های دیگری نیز وجود دارد که جز افراد دانا و خردپیشه، آنها را درنیابند. اکنون باید بدانیم که: عمل عالِم‌(ع) مانند عمل فرشتگان است: (لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)([68]) (در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمان او عمل می‌کنند). وی، مجری دستور حق تعالی بود و تمام کارهای سه‌گانه‌ای که انجام داد، به امر خداوند بوده است؛ البته به درخواست صاحبان‌شان که عالِم، کارها را برای آنها و به خاطر آنها انجام داد و اینها، در ‌واقع اجابت دعای ایشان بوده است: کشتی سوراخ شد، بنا به درخواست مالکان آن، و پسر نوجوان کشته شد بنا به خواسته‌ی والدینش، و دیوار، راست شد بنا به درخواست پدر دو پسر. همه‌ی این درخواست‌ها در قالب دعا و تضرّع به درگاه الهی و از سوی مردمانی مؤمن و مخلص برای خدای سبحان انجام پذیرفت. تمام کارهایی که از عالِم‌(ع) سر زد، خیر فراوانی به صاحبانش بازگرداند: کشتی، محافظت شد و مالکان آن به هم‌کاری با ستم‌گر مجبور نشدند؛ پسرِ عاق و دارای باطن سیاه کشته شد و به جای او، والدینش دختری نیکوکار و مهربان که چند پیامبر از او زاییده شد عوض گرفتند؛ و دیوار نیز مال و زر و حکمت را از اینکه به غیر اهلش برسد، حفظ نمود. امام صادق‌(ع) فرمود: (و مَثَل کشتی بین ما و شما، مَثَل بیعت نکردن حسین با معاویه بود؛ و مَثَل پسر بین شما، مَثَل سخن حسن بن علی‌(ع) به عبید الله بن علی بود که فرمود: لعنت خدا بر تو ای کافر! به آن حضرت گفت یا ابامحمد! او را به قتل رسانیدی؛ و مَثَل دیوار بین شما، مَثَل علی و حسن و حسین‌(ع) است).([69]) در زمان قائم‌(ع) نیز کشتی، پسر و دیواری که زیرش گنج بود نیز وجود خواهد داشت. کشتی که متعلّق به اصحاب قائم‌(ع) است، معیوب می‌شود تا از گزند طاغوتیان محفوظ بماند: (یظهر فی شبهه لیستبین) (با شُبهه آشکار می‌گردد تا روشنگری نماید)، یعنی قائم‌(ع)؛ که این معنا در روایات ائمه‌(ع) آمده است.([70]) اما پسر، کشته می‌شود زیرا باطنی سیاه دارد و به درد ابلیس لعنت الله گرفتار است: (أنا خیرٌ مِنه) (من از او بهترم)؛ از ائمه‌(ع) روایت شده است که قائم‌(ع) یکی از کسانی که در کنار او کار می‌کند و از مقرّبین حضرتش است را می‌کشد.([71]) اما گنج، عِلم آل محمد‌(ع) است که از زیر دیوار بیرون کشیده و بین مردم نشر داده می‌شود. از امام صادق‌(ع) روایت شده است که فرمود: (علم بیست و هفت حرف است و همه‌ی آنچه پیامبران آورده‌اند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد).([72]) ( اما داستان ذو القرنین را اهل بیت(ع) در روایات روشن فرموده‌اند و مهم‌ترین بخش آن این است که در زمان فعلی، ذو القرنین، قائم(ع) است. از امیرالمؤمنین(ع) سوال شد آیا ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ فرمود: (او نه پیامبر بود و نه پادشاه؛ لیکن او بنده‌ای بود که خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست می‌داشت. برای خدا خیرخواهی کرد و خداوند برای او خیرخواهی فرمود؛ خداوند او را به سوی قومش مبعوث نمود. آنها ضربتی بر سمت راست سرش زدند و او مدت زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از آنها غایب شد. سپس برای بار دوم او را مبعوث نمود، و آنها ضربتی بر سمت چپ سرش زدند و او مدت زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از مردم غایب شد. سپس برای بار سوم او را مبعوث نمود و آنگاه خداوند او را در زمین تمکین و فرمان‌روایی داد؛ و در شما همانندِ او وجود دارد)([73]). از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: (ذو القرنین در میان دو نوع ابر مخیّر شد. او ابر رام را برگزید و برای صاحب شما ابر ناآرام را باقی گذاشت). راوی گوید: عرض کردم: ابر ناآرام چیست؟ فرمود: ( آن ابری که رعد و برق و سر و صدا داشته باشد. صاحب شما بر آن سوار می‏شود. آری او سوار بر ابر می‏شود و بر اسباب بالا می‌رود؛ اسباب آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه؛ پنج تا آباد و دو تا خراب هستند).([74]) منظور امیر المؤمنین(ع) که فرموده: (و فیکم مثله) (و مثال او در شما وجود دارد) قائم(ع) می‌باشد؛ ایشان مردم را دعوت می‌کند ولی به او می‌گویند برگرد ای پسر فاطمه! سپس بار دوم مردم را دعوت می‌کند و می‌گویند برگرد ای پسر فاطمه! و در مرتبه‌ی سوم خداوند آن حضرت را بر گردن‌هایشان مسلّط می‌سازد و از آنها آنقدر می‌کُشد تا خدای سبحان و متعال خشنود گردد؛([75]) تا آنجا که یکی از نزدیکانش به آن حضرت می‌گوید تو مردم را مانند چهارپایان رَم می‌دهی،([76]) و تا آنجا که مردم می‌گویند این شخص از آل محمد(ع) نیست که اگر از آل محمد(ع) می‌بود، رحم می‌کرد؛([77]) همان طور که در روایات معصومین(ع) آمده است. امیدوارم آنچه بیان کردم برای مؤمنان سودمند باشد، هر چند در این سه داستان اسرار بسیاری وجود دارد که آنها را روشن ننمودم.([78]) نتیجه‌ای که می‌خواهم بیان کنم این است که این داستان‌های سه‌گانه ارتباط بسیار تنگاتنگی با قائم(ع)، یاران آن حضرت و علامات ظهور ایشان دارد.

-پرسش 73: معنی شناخت و معرفت در آیه‌ی «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ....»

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)([79]) (جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام). در روایتی از اهل بیت(ع) وارد شده است که یعنی (لِیِعْرِفون)([80]) (تا مرا بشناسند). مراد از این معرفت و شناخت چیست و چگونه کامل می‌شود؟ پاسخ: (معرفت و شناخت) یعنی شناخت خداوند سبحان و متعال، و این معرفت از طریق عبودیت به کمال می‌رسد؛ با عبودیت، به ربوبیت عروج می‌کنند و با ربوبیت، ربوبیت را می‌شناسند. چطور می‌توانی آتش را بشناسی؟ جز اینکه خود، آتش شوی؟! به همین ترتیب، بنده نمی‌تواند از طریق عبودیت، ربوبیت را بشناسد مگر این که خود، ربّ (پروردگار) شود؛ یعنی وجه خداوند سبحان و متعال گردد. بنابراین ربوبیت از طریق عبودیت شناخته نمی‌شود بلکه نتیجه‌ی عبودیت، معرفت و شناخت ربوبیت می‌باشد.

-پرسش 74: معنای آیه‌ی «أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ»

معنای این آیه چیست؟ (أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ)([81]) (فرشتگانی که بال‌هايی دارند، دو‌گانه، سه‌گانه و چهارگانه). همچنین آیا داشتن سه بال، تعادل فرشتگان را به هم نمی‌زند؟! پاسخ: بالی که به طور معمول می‌شناسیم، چیزی است که پرنده برای پرواز و اوج گرفتن در آسمان دنیا از آن استفاده می‌کند؛ فرشتگان(ع) نیز همین گونه‌اند و به وسیله‌ی بال‌ها در آسمان‌ها ارتقا می‌یابند و هر چه این بال‌ها بیشتر باشد، ارتقای آنها بیشتر شده، مقام آنها بالاتر می‌رود، و هر بال برای فرشتگان عبارت است از نامی از نام‌های خداوند سبحان و متعال. فرشتگان بر شناخت و معرفت برخی از نام‌های خدا و نه تمامیِ آنها ـ‌آن گونه که وضعیت انسان می‌باشد‌ـ سرشته شده‌اند. فرشته‌ای که یک نام را می‌شناسد، یک بال دارد که با آن بالا می‌رود و آن که دو اسم می‌شناسد، دو بال دارد و دیگری که سه نام را می‌داند، سه بال دارد، و به همین ترتیب.

-پرسش 75: معنای آیه‌ی «إِنَّ لَكَ فِى ٱلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا» (که تو در روز کارهای بسیاری داری)

(إِنَّ لَكَ فِى ٱلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا)([82]) (که تو در روز کارهای بسیاری داری) به چه معنا است؟ پاسخ: یعنی اینکه در طول روز، کارهای بسیاری در نشر دعوت توحید و اعتلای کلمه‌ی خداوند سبحان و متعال و تسلیم برای خداوند سبحان داری؛ پس در این عمل و جهاد در راه خدا، از عبادت شب کمک بگیر نه با خوابیدن؛ بر خلاف توهّم غافلان!

-پرسش 76: معنای آیه‌ی «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»

معنی (لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ)([83]) (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) چیست؟ پاسخ: همان گونه که از اهل بیت(ع) روایت شده است، منظور از نعمت‌ها محمد و آل محمد(ع) می‌باشند.([84]) بازخواست در مورد آنها(ع) در روز قیامت به خاطر شأن و منزلت عظیم آنها نسبت به انبیا و فرستادگان پیش از خودشان می‌باشد. انبیا و فرستادگان و محمد و آل محمد(ع) انواری هستند که راه را برای امّت‌های خویش روشن ساختند و به وسیله‌ی آنها راه خداوند سبحان و متعال شناخته می‌شود و با سیره و اسلوب و حکمت و سخنان و کِردار آنها، حق از باطل بازشناخته می‌شود، و محمد و آل محمد(ع) نور خداوند سبحان و متعال می‌باشند.([85]) آنها (ع) چون خورشیدهایی هستند که راه را برای این امّت اسلامی روشن کردند ولی با کمال تأسّف امّت از آنها روی برگردانید و به سیره و روش آنها اقتدا ننمود؛ اما بقیه‌ی انبیا و فرستادگان، همانند شمع‌هایی بودند که راه را برای امّت‌های خود روشن ساختند و از همین رو خداوند سبحان و متعال هشدار می‌دهد که از این امّت درباره‌ی محمد و آل محمد(ع) بازخواست خواهد کرد. راهی که با شمع‌هایی روشن می‌شود همانند راهی که با خورشیدها روشن می‌گردد، نمی‌باشد، و آن کس که سرگردان می‌شود و راهش را گم می‌کند، در حالی که این راه با خورشیدهای روشن و تابان روشن گشته، سزاوارتر است به اینکه مورد حساب و عتاب قرار گیرد، و سپس عقوبت گردد. از امیر المؤمنین(ع) درباره‌ی کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند پرسیده شد. آن حضرت(ع) فرمود: (آنها را در بدی هایشان واگذارید؛ آنها قریش هستند).([86]) در زمان رسول خدا (ص) قریش کسانی بودند که پیرامون کعبه در ام القرای مکه زندگی می‌کردند و در زمان قائم(ع)، قریش کسانی هستند که پیرامون ضریح امام علی(ع) در ام القرای این زمان یعنی نجف، زندگی می‌کنند. از جمله قریشیان در این زمان، برخی علمای دین هستند؛ همان‌هایی که قائم(ع) پانصد تَن از آنها را پیش می‌آورد و گردن می‌زند و این کار را شش مرتبه تکرار می‌کند؛ همان طور که در روایت از اهل بیت(ع) آمده است.([87]) در روایت آمده است که قائم(ع) شهر نجف را فتح می‌کند، همانطور که شهر مکه با قهر و شمشیر فتح شد و جنگجویانش را به قتل می‌رساند، و قائم(ع) در نجف آنقدر می‌کشد تا خداوند راضی و خشنود گردد؛([88]) همان گونه که در روایت اهل بیت(ع) آمده است.

-پرسش 77: معنای «همه‌ی خیر و خوبی دنیا و همه‌ی خیر آخرت» و «همه‌ی شرّ دنیا و شرّ آخرت»

در دعا آمده است: (أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ)([89]) (به خاطر درخواستی که فقط از تو کردم، همه‌ی خیر و خوبی دنیا و همه‌ی خیر آخرت را عطایم فرما، و به خاطر درخواستی که فقط از تو کردم، همه‌ی شرّ دنیا و شرّ آخرت را از من بگردان). چرا می‌فرماید: (همه‌ی خیر آخرت) در صورتی که در مورد شرّ می‌گوید: (و شرّ آخرت را) و نگفته: (و همه‌ی شرّ آخرت را)؟ پاسخ: خیر آخرت مراتب بسیاری دارد که شامل جنّات (بهشت‌ها)، مقامات و درجاتی می‌باشد و هر انسان به میزان سعی و تلاش خود برای به دست آوردن این مقامات، جنّات و درجات، آنها را به دست می‌آورد: (وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى * ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى)([90]) (و اينکه برای انسان، جز آنچه خود تلاش کرده است، نيست * و زود است که کوشش او در نظر آيد * سپس او را پاداشی تمام دهند). دعا کننده، همه‌ی این مقامات و بهشت‌ها (جنّات) را درخواست می‌کند؛ چرا که تفاوت یک بهشت با بهشتی دیگر و یک مقام با مقامی دیگر، بسیار زیاد است. کسی که بهشتی در آسمان دوم برایش نوشته شده باشد می‌کوشد بهشتی در آسمان سوم برایش ثبت گردد و به این ترتیب تا به بالاترینِ مقامات که رضای خداوند سبحان و متعال است امید می‌بندد و درخواست می‌نماید. شرّ آخرت جهنم است و بنده وارد جهنم نمی‌شود مگر اینکه خشم خداوند سبحان و متعال را به جان خریده باشد. پس کسی که بازگردانیدن شرّ آخرت را ـ‌که همان جهنم و خشم خدای سبحان است‌ـ از خودش درخواست می‌کند، می‌خواهد که به هیچ وجه در آن قدم ننهد، و این در مورد همه‌ی طبقات و درجات عذاب آن، یکسان است. تمامیِ جهنم شرّی است یکسان؛ از اول تا آخر آن؛ چرا که بر هیچ بنده‌ای واقع نمی‌شود مگر از ناحیه‌ی غضب خدای سبحان و خشم او نسبت به بنده؛ و از همین رو، همینکه بنده از شرّ آخرت استعاذه کند، کفایت می‌کند، بدون اینکه کثرت و تعدد این شرّ را بیان کند؛ چرا که شرّی است که اندکش، بسیار است و در حقیقت برای کسی که آن را بشناسد بدون آنکه پای در آن نهد، شرّی یکسان محسوب می‌شود. از سوی دیگر پرونده‌ای به نام (پرونده‌ی زندگانی) (سِجِّل حیات) وجود دارد که فرشتگان در آن اسامی اهل بهشت را می‌نگارند. کسی که نامش در پرونده‌ی زندگانی ثبت شده باشد، کامیاب گشته است و به خداوند امید دارد که او را در مقامات و جنّات بالا ببرد؛ ولی کسی که اسمش ثبت نشده باشد، از اهل آتش است. نوشته شدن نام در این پرونده بر حسب درجات و مقامات است و دعای دعا کننده برای درخواست کردن تمام این مقامات و درجات می‌باشد. اما نوشته نشدن نام شخص در این پرونده که همان شرّ آخرت است، چیزی یکسان محسوب می‌شود و دعا کننده درخواست می‌کند که این چیز یکسان از او بازداشته شود.

-پرسش 78: «خدا و سرور من!حکمی را بر من جاری ساختی که هوای نفسم را در آن پیروی کردم»

در دعای کمیل آمده است: (إِلَهِي وَ مَوْلاَيَ أَجْرَيْتَ عَلَيَّ حُكْماً اتَّبَعْتُ فِيهِ هَوَى نَفْسِي وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِيهِ مِنْ تَزْيِينِ عَدُوِّي فَغَرَّنِي بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِكَ الْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَيَّ مِنْ ذَلِكَ بَعْضَ حُدُودِكَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِكَ فَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ وَ لاَ حُجَّةَ لِي فِيمَا جَرَى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِي حُكْمُكَ وَ بَلاَؤُكَ وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلاً مُسْتَغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا كَانَ مِنِّي وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِي غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرِي وَ إِدْخَالِكَ إِيَّايَ فِي سَعَةٍ مِنْ رَحْمَتِكَ).([91]) (خدای من و سرور من! حکمی را بر من جاری ساختی که هوای نفسم را در آن پیروی کردم و از فریبکاری آرایش دشمنم نهراسیدم، پس مرا به خواهش دل فریفت و بر این امر اختیار و اراده‌ام یاریش نمود، پس بدین سان و بر پایه‌ی گذشته‌هایم از حدودت گذشتم و با برخی از دستوراتت مخالفت نمودم؛ پس حجّت بر من تنها از آن تو است در همه‌ی اینها، و مرا هیچ حقی نیست در آنچه بر من از سوی قضایت جاری شده و فرمان و آزمایشت ملزمم نموده. ای خدای من! اینک به سوی تو روی آوردم پس از قصور و کوتاهی‌ام در عبادت و زیاده‌روی در خواهش‌های نفس عذر خواه، پشیمان، شکسته دل، جویای گذشت، طالب آمرزش، بازگشت‌کنان با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه، بی آنکه گریزگاهی از آنچه از من سر زده بیابم و نه پناهگاهی که به آن رو آورم پیدا کنم، جز اینکه پذیرای عذرم باشی، و مرا در رحمت فراگیرت بگنجانی). 1- معنای این کلماتِ دعا چیست؟ 2- گوینده، امیر المؤمنین علی(ع) است. چطور ممکن است تجاوز و مخالفت با خدای سبحان از او سر بزند، و حال آنکه ایشان سید اوصیا و قسمت کننده‌ی بهشت و آتش است، و از تجاوز و مخالفت با امر خداوند معصوم می‌باشد؟! پاسخ: (أجْرَیْتَ) (جاری نمودی): از جریان آب گرفته شده است. اگر آب به سوی شما در جریان باشد، حتماً شما را در خود غوطه‌ور می‌سازد. و (حُکماً): یعنی قضا و امضا (جاری شدن) پس از قدر و تقدیرِ پیشین. و «هوای نفس و دشمن»: همان همنشین و ملازم می‌باشد، و منظور، همان نقطه‌ی سیاهی است که در فطرت انسان وجود دارد([92])؛ یا همان شائبه‌ی ظلمت در انسان. (حُکم مجرِي) (حکم اجرا شده): عبارت است از پذیرفتن این نقطه‌ی سیاه و شائبه‌ی ظلمت توسط انسان؛ یعنی رضایت انسان به وجود داشتن یا پذیرفتن این وجود داشتن فرضی توسط او. (فَتَجَاوَزْتُ.... حُدُودِكَ وَ خَالَفْتُ.... أَوَامِرِكَ) (از حدود تو تجاوز کردم... و با اوامرَت مخالفت نمودم): یعنی به جهت پذیرفتن وجود داشتنم و محقق شدن آمیختگی‌ام با ظلمت و تاریکی، من از حدود تو تجاوز کردم و با اوامرت مخالفت نمودم؛ هر چند این تجاوز و مخالفت، همان گناهی است که از انسانیّتِ انسان جدا نمی‌شود و بدون آن چیزی جز خداوند واحدِ قهّار باقی نمی‌ماند، و این، تجاوز و مخالفت است؛ چرا که من به اندازه‌ی محمد(ص) برای برطرف کردن این شائبه‌ی (ناخالصی) عدم، تلاش نکردم. علی(ع) که سلام و صلوات خداوند بر او باد در مرتبه‌ای پایین‌تر از پیامبر خدا حضرت محمد(ص) قرار دارد و محمد(ص) کسی است که حجاب لاهوت برایش کنار زده شد و خدای تعالی ایشان را چنین خِطاب قرار داده است: (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ)([93]) (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کرده‌ايم* تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد برایت بيامرزد) و این گناه، همان شائبه‌ی ظلمت و عدم، و همان مخالفت و تجاوز نخستین می‌باشد. اما امیر المؤمنین علی(ع) می‌فرماید: (لَوْ كُشِفَ لِيَ الْغِطَاءُ....)([94]) (اگر پرده برای من برداشته شود....)؛ بنابراین حجاب لاهوت فقط به واسطه‌ی محمد(ص) برای او برداشته شد، پس علی خدا را با محمد(ص) می‌شناسد؛ یعنی: علی خدای سبحان را به وسیله خدای در خلق (محمد(ص)) می‌شناسد. (فَلَكَ الْحُجَّةُ) (پس حجّت تنها از آنِ تو است): یعنی من در پیوستن و رسیدن به محمد(ص) و همراهی کردن با او در همه‌ی احوالاتش تقصیرکارم؛ پیامبر خدا حضرت محمد(ص) حالتی با پروردگار سبحان و متعالش داشته است که امیر المؤمنین علی(ع) را آن حالت نبوده و هیچ یک از انبیا و فرستادگان نیز نصیب و بهره‌ای از آن نداشته‌اند، و پیامبر خدا(ص) به اینکه تسلیم شدن، قرینش شده است، اختصاص پیدا کرد؛ زیرا در لحظاتی حجاب برداشته شد، و فتح مبین صورت پذیرفت و هیچ شائبه‌ای از ظلمت و عدم باقی نماند و از محمد(ص) چیزی باقی نمی‌ماند مگر خداوند واحدِ قهار؛ نوری که هیچ ظلمتی در آن نیست؛ سبحانه و تعالی عمّا یشرکون (بسی برتر و منزّه‌تر است از آنچه شریکش می‌دارید). (وَ لاَ حُجَّةَ لِي فِيمَا جَرَى عَلَيَّ فِيهِ قَضَاؤُكَ وَ أَلْزَمَنِي حُكْمُكَ وَ بَلاَؤُكَ) (و مرا هیچ حقی نیست در آنچه بر من از سوی قضایت جاری شده و فرمان و آزمایشت ملزمم نموده): پس حجّت بر من فقط از آنِ تو است، و هیچ بنده‌ای از بندگانت بر تو سبحان و متعال حجّتی ندارد. حکم و قضا و بلای تو به خاطر تقصیر و کوتاهی بندگانت در نظر کردن به نفْس خودشان و التفات به آن، بر آنها جاری است. سید الموحّدین و سرور توحید گویان علی(ع) می‌فرماید: (إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا) ([95]) (معبودا! با گرایشم و نظر به خواهش نفس، بر خود ستم کردم. پس وای بر آن اگر بر آن آمرزش نیاوری!)؛ یعنی: ای خدای من! به سوی تو آمده‌ام، پس از تقصیر و کوتاهی و اسراف و تجاوزم بر نفس خود، و نظر و گرایش به آن و التفات به آن، در حالی که عذرخواهم، خواهانِ بخششم.... (قَبُولِكَ عُذْرِي وَ إِدْخَالِكَ إِيَّايَ فِي سَعَةٍ مِنْ رَحْمَتِكَ) (پذیرای عذرم باشی، و مرا در رحمت فراگیرت بگنجانی): یعنی اگر من لیاقت ندارم که خدای در خلق باشم، پس مرا رحمان در خلق قرار ده، و اگر شایسته نیستم که شهر باشم، مرا دروازه‌اش بنما: (ادْعُواْ اللهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَـنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى)([96]) (چه الله را بخوانيد چه رحمان را، هر کدام را که بخوانيد، نام‌های نيکو از آنِ او است). و آنچه علی(ع) درخواست کرد برایش محقق شد، و ایشان(ع) دروازه خدای در خلق، و همان رحمان در خلق می‌باشد: (وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا)([97]) (و رحمت خويش را به آنها ارزانی داشتيم و به آنها سخن نيکو و آوازه‌ی بلند داديم).

-پرسش 79: معنای آیه‌ی «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» (سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود)

معنای این آیه چیست؟ (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ)([98]) (سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نيک است که آن را بالا می‌برد). پاسخ: جعفر بن محمد صادق(ع) می‌فرماید: (الْكَلِمُ الطَّيِّبُ) (سخن نیکو و پاک) همان گفتار مؤمن از لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خلیفه و جانشین رسول الله است). و نیز می‌فرماید: (وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ) (و کردار نیک) اعتقاد قلبی است به اینکه این، همان حق است از جانب خداوند، و شکی در آن نیست که از سوی پروردگار عالمیان آمده است).([99]) علی بن موسی الرضا(ع) نیز فرموده است: (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ) (سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود)، گفتن لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خلیفه جانشین محمد رسول الله(ص) است به حق، و جانشینان او، خلفای خداوند هستند، (وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ) (و کردار نيک است که آن را بالا می‌برد) یعنی علم او در دلش می‌باشد به اینکه این مرامِ درست است چنانکه آن را به زبان رانده‌ام).([100]) شاید چنین گمان شود که مراد از سخن نیکو و پاک، همان الفاظ می‌باشد؛ یعنی لفظ لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، ولی این اشتباه است. منظور امام(ع) از گفتن (لا اله الا الله) این است که مؤمن با عمل خویش لا اله الا الله بگوید نه فقط به زبانش؛ یعنی در راه شناخت و معرفت لا اله الا الله سعی و عمل کند و برای اعتلای کلمه‌ی الله ـ‌لا اله الا الله‌ـ بکوشد و در راه کلمه‌ی لا اله الا الله مجاهدت کند و اگر خداوند شهادت را روزی‌اش گرداند، از کسانی باشد که با خون خود شهادت می‌دهند: لا اله الا الله. عبارت (لا اله الا الله) به این معنا است که پادشاهی و زمامداری تنها از آنِ خداوند است نه مردم، شریعت از آنِ خدا است نه مردم، و قانون از آنِ خدا است نه مردم، و خداوند سبحان و متعال است که حاکم را معین، حدود و شریعت را تشریع، و قوانین را وضع می‌کند، و بر مردم است که آن را بپذیرند نه اینکه با حاکمیتِ او سرِ تعارض و مخالفت بردارند و شریعت او را تحریف و قوانینی مخالف با قوانین خداوند سبحان و متعال وضع نمایند. متأسّفانه این همان چیزی است که امروز حاصل گشته است. مردم می‌گویند ما با انتخابات، حاکم را تعیین می‌کنیم و گویی آنها این سخن خدا را نشنیده‌اند که می‌فرماید: (قُلِ اللهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء)([101]) (بگو: بارخدايا! تويی دارنده‌ی مُلک و پادشاهی. به هر که بخواهی مُلک می‌دهی)؛ یعنی ای محمد! به آنها بگو که خداوند مالِکِ مُلک (صاحب سلطنت) است نه مردم، و بر او سبحان و متعال است که حاکم تعیین کند، و مردم را نرسد که بر حُکم خدای سبحان و متعال اعتراض کنند؛ چرا که تنها او آنچه صلاح دنیا و آخرتشان در آن است را می‌داند. متأسّفانه مردم می‌خواهند خودشان طبق هوای و هوس خود قانون وضع کنند؛ از این رو، آنچه از قوانین الهی که با هوا و هوس‌شان سازگار باشد را می‌پذیرند و آنچه را که با هوا و هوس‌شان موافق نباشد، رد می‌کنند؛ گویی این سخن خدای متعال را نشنیده‌اند که: (وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ ٱللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ ٱلْكَفِرُونَ)([102]) (و هر که بر وفق آياتی که خدا نازل کرده است حکم نکند، کافر است). دریغا بر مسلمانان این زمان! یهودیان در زمان طالوت(ع) از بسیاری از مسلمانان امروزی به مراتب بهتر بودند. هنگامی که قرار شد حاکمی برای آنها تعیین شود، آنها خودشان او را منصوب نکردند بلکه به پیامبرشان گفتند از خدا بخواهد حاکمی برای آنها برگزیند: (إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا) (به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی نصب کن).([103]) کلمه‌ی (لا اله الا الله) کلمه‌ی توحید است، و هر کس غیرِ خدا را در مُلک خدا شریک گرداند، مشرک و غیرموحّد است؛ حتی اگر بگوید لا اله الا الله. از همین رو، امام(ع) گفتار (محمد رسول الله) و (علی ولی الله) را قرین و همنشین سخن (لا اله الا الله) نموده است؛ چرا که علی، خلیفه و جانشین خداوند سبحان و متعال است و او مَلِک و پادشاه تعیین شده از سوی حق تعالی می‌باشد، و هر کس از او یا از هر جانشین خداوند یا هر ملک و پادشاهی که از طرف خداوند سبحان و متعال تعیین شده باشد، روی گرداند، همانند کسی است که از گفتار (لا اله الا الله) روی برگردانیده است و از همین رو امام رضا(ع) می‌فرماید: (بشرطها و شروطها)، و می‌فرماید: (و من از شروط آن هستم)؛([104]) یعنی پذیرفتن من به عنوان ولیّ خداوند و خیلفه و جانشین خداوند در زمینش و حاکمِ تعیین شده از سوی خداوند سبحان و متعال، شرطی از شروط توحید می‌باشد. اما (الْعَمَلُ الصَّالِحُ) (کردار نیکو) عبارت است از اخلاص در عمل برای خداوند سبحان و متعال و (نية المرء خیر من عمله)([105]) (نیت شخص برتر از عمل اوست) و «برای هر کسی آن خواهد بود که نیت کرده است).([106]) پس معنی آیه‌ی (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ) (سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود): یعنی به سوی خداوند سبحان؛ یعنی سخن نیکو و پاک به سوی آسمان‌ها و ملکوت او بالا می‌رود‌ و این، صورت و مثالی برای هر عمل و گفتار طیّب و کریمانه‌ای است که خداوند آن را می‌پسندد. این سخنان پاک بالا نمی‌رود مگر اینکه عمل صالحی باشند؛ یعنی عملی خالص برای خداوند که بنده در آن، جز رضایت خدای سبحان را امید نبسته باشد، و حتی اینها سخنان پاک حقیقی نخواهند بود مگر اینکه خالصانه برای وجه خداوند باشند. پس کسی که بگوید «لا اله الا الله» و در عملش مشرک باشد، این کلمه او را لعنت می‌کند که (چه بسیارند قاریان قرآن که قرآن آنها را لعنت می‌کند)([107])؛ چرا که او قرآن می‌خواند و به آنچه در آن است عمل نمی‌کند، حتی برخلاف آن عمل می‌نماید.

-پرسش 80: آیا وزیر امام مهدی(ع) هاشمی است و آیا یارانش برتر از یاران رسول خدا(ص) هستند؟

آیا وزیر امام مهدی محمد بن الحسن(ع) و جانشین و وصیّ او، هاشمی است یا غیر هاشمی؟ و آیا اصحاب امام مهدی(ع) برتر از اصحاب رسول خدا(ص) و اصحاب ائمه(ع) و اصحاب امام حسین(ع) هستند، یا اینکه اصحاب حسین(ع) از آنها برترند؟ پاسخ: وصیّ امام مهدی(ع) باید هاشمی از فرزندان علی و فاطمه باشد، حتی باید به خصوص از فرزندان امام حسین(ع) باشد، و حتی قطعاً و اکیداً باید از ذریه و فرزندان امام مهدی(ع) محمد بن الحسن(ع) باشد و لاغیر؛ چرا که نور خلافت و وصایت به صلب امام مهدی(ع) محمد بن الحسن(ع) منتقل شد، پس این نور قطعاً و یقیناً باید به فرزندان و نسل او منتقل گردد و در آن کس که خداوند بخواهد ظاهر گرداند، ظاهر می‌شود و او را وصیِ امام مهدی(ع) قرار می‌دهد. در روایات وارد شده است که پس از امام مهدی(ع) دوازده مهدی می‌باشد که از فرزندان او هستند. همان طور که در دعای (اللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِيِّكَ....) (خداوندا! دفع کن از ولیّ‌ات....) که از امام رضا(ع) روایت شده آمده است، آنجا که امام(ع) می‌فرماید: (اللهُمَّ أَعْطِهِ فِي نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمَّتِهِ وَ جَمِيعِ رَعِيَّتِهِ مَا تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ تَجْمَعُ لَهُ مُلْكَ الْمَمْلَكَاتِ كُلِّهَا) (خداوندا! به او عطا کن در وجودش و اهلش و فرزندان و نژادش و امّت و همه‌ی رعیتش، چیزی که چشمش را به آن روشن کنی، و وجودش را به آن خوشحال نمایی، و برای او گردآوری، فرمانرواییِ همه‌ی مملکت‌ها را).(1) و در صلوات روایت شده از امام مهدی(ع) آمده است: (.... وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ وُلاةِ عَهْدِكَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ أَقْصَى آمَالِهِمْ دِينا وَ دُنْيَا وَ آخِرَةً) (.... و بر ولیّت و زمام‌داران پایبند به عهدت و امامان از فرزندانش صلوات و درود فرست، و بر عمرشان بیافزا و بر طول حیاتشان فزونی بخش، و به نهایت آرزوهای دینی و دنیوی و اخرویشان برسان).(1) و همه‌ی آنها پدران و پسران هستند و در آنها برادری وجود ندارد، همان گونه که در حدیث از اهل بیت(ع) آمده است: (پس از حسن و حسین(ع) امامت بین دو برادر جمع نمی‌شود) و این دوازده مهدی، امامانی هدایتگر و هدایت شده هستند، ولی همانند ائمه از آل محمد که سلام و صلوات خداوند بر ایشان باد، نمی‌باشند. پس از امام مهدی(ع)، به واسطه‌ی این مهدیّون دوازده‌گانه زمین بر جای می‌ماند و اگر آنها نبودند اهلش را فرو می‌برد؛ همان طور که در روایات اهل بیت(ع) آمده است که (اگر زمین از امام خالی شود، اهلش را فرو می‌برد).([108]) آنها پس از امام مهدی(ع) حجت بالغه‌ی خداوند سبحان و متعال هستند و احادیث در مورد آنها بسیار است: از جمله: ابو بصیر می‌گوید: به امام صادق جعفر بن محمد(ع) عرض کردم: ای پسر رسول خدا! من از پدرت(ع) شنیدم که می‌فرمود: (پس از قائم، دوازده امام می‌باشد). امام صادق(ع) فرمود: (فرمود: دوازده مهدی و نگفته دوازده امام! ولیکن آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و دوستی ما و شناخت حق ما دعوت می‌کنند).([109]) از امام صادق(ع) از پدرانش از امیر المؤمنین(ع) نقل شده است که فرمود: (رسول الله(ص) در شبی که وفاتش واقع شد به علی(ع) فرمود: (... یا اباالحسن صحیفه و دواتی حاضر کن. و پیامبر خدا( وصیتش را املا فرمود تا به این جا رسید که فرمود: یا علی پس از من دوازده امام خواهند بود و پس از آنها دوازده مهدی( هستند، یا علی تو نخستین دوازده امام هستی‌.... و سپس حدیث را ادامه می‌دهد تا آنجا که می‌فرماید: و حسن(ع) آن را به فرزندش، محمد، مستحفظ از آل محمد( تسلیم کند و ایشان دوازده امام می‌باشند و سپس دوازده مهدی( بعد از او می‌باشد. پس اگر وقت وفاتش رسید، خلافت را به فرزندش نخستین مهدیین تسیلم کند که سه نام دارد، نامی مانند نام من و نام پدرم که عبدالله و احمد است، و نام سوم مهدی است و او اولین ایمان‌آورنده می‌باشد).([110]) و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «از ما پس از قائم(ع) دوازده مهدی از نسل حسین(ع) است»؛([111]) و این قائم، همان امام محمد بن الحسن المهدی(ع) می‌باشد. و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: (از ما پس از قائم، یازده مهدی از نسل حسین(ع) است)؛([112]) و قائم در این روایت، امام مهدی محمد بن الحسن(ع) نیست، بلکه وزیر و وصیّ آن حضرت و نخستینِ مهدیّینِ پس از او می‌باشد؛ چرا که پس از امام مهدی(ع) (محمد بن الحسن(ع)) دوازده مهدی از نسل او ، نسل اندر نسل، یکی پس از دیگری می‌باشند و پس از اولین این مهدییّن دوازده‌گانه، یازده مهدی سلسله‌وار از نسل یکدیگر می‌باشند. و حمد و سپاس تنها از آنِ خداوند است، اول و آخر و ظاهر و باطن، و لعنت خدا بر ابلیس و ارتش او از انس و جن، و لعنت خداوند بر دشمنان آل محمد از اولین و آخرین، و لعنت خدا بر دشمنان امام مهدی(ع)، و لعنت خدا بر دشمنان فرزندان امام مهدی(ع)، و لعنت خدا بر دشمنان انصار امام مهدی(ع) باد! اما در خصوص بقیه‌ی یاران امام مهدی(ع) که سیصد و سیزده نفرند؛ آنها برگزیدگان خلق از زمانی که خداوند آدم را آفرید تا آنگاه که قیامت برپا شود، می‌باشند؛ و همان طور که سید الموحّدین و امیر المؤمنین(ع) در مورد آنها به این مضمون فرموده است: (پدر و مادرم به فدایشان! آنها عده‌ای هستند که نام‌هایشان در آسمان معروف است و در زمین گمنام‌اند، نه پیشینیان بر آنها سبقت می‌گیرند و نه پسینیان به آنها می‌رسند).([113]) آنها قطعاً برتر از اصحاب پیامبر خدا و برتر از اصحاب امام حسین(ع) می‌باشند و حتی همانطور که در روایت از اهل بیت(ع) درباره‌ی آنها آمده است: این سیصد و سیزده نفر که امّت محمد(ص) می‌باشند، روز قیامت عبور می‌کنند، در حالی که امّت‌ها می‌گویند: اینها همگی پیامبرند.([114]) رسول خدا(ص) از روی اشتیاق به دیدارشان، درباره‌ی آنها فرمود: (خداوندا! برادرانم را به من بنمای)؛([115]) و جعفر بن محمد صادق(ع) بیش از هزار سال پیش، برایشان گریست و دعا فرمود،([116]) و هزاران سال پیش، لوطِ پیامبر(ع)، آنها را تمنّا نمود،([117]) و زمینی که آنها بر آن گذر می‌کنند بر آنها افتخار می‌کند و به عبور کردنِ آنها، فخرفروشی می‌کند.([118]) پس خوشا به حالشان و چه سرانجام نکویی دارند، و این همان شرف عظیم و فضل سترگ است. از خداوند مسئلت می‌نمایم که مرا در زمره‌ی اولیا و انصار آنها و از کسانی که همراه آنها در راه اعتلای کلمه‌ی الله سبحان و متعال جهاد می‌کنند، قرار دهد.

-پرسش 81: آیا قرآن مخلوق و حادث است؟

آیا قرآن مخلوق است یا خالق؟ و آیا حادث است یا قدیم؟ در روایتی از اهل بیت(ع) آمده که قرآن مخلوق است و در روایتی دیگر به عنوان خالق آمده و در روایتی نیز آمده که کلام خداوند است؛ نه خالق است و نه مخلوق! پاسخ: در روایتی از ابن خالد آمده که می‌گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: (ای پسر رسول خدا! مرا از قرآن آگاه فرما که خالق است یا مخلوق؟ فرمود: (نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خداوند عزّوجل است).([119]) و از یقطینی روایت شده است: ابو الحسن سوم امام هادی(ع) به یکی از شیعیانش در بغداد چنین نوشت: (به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. خداوند ما و شما را از فتنه و آشوب در امان بدارد که اگر چنین کند نعمت بزرگی را به ما مبذول داشته و اگر چنین ننماید، هلاکت‌بار خواهد بود. عقیده‌ی ما این است که جدال در مورد قرآن بدعتی است، که سوال کننده و پاسخ دهنده در آن گناه شریک‌اند؛ سوال‌کننده می‌پرسد آنچه ربطی به او ندارد و پاسخ دهنده چیزی را پاسخ می‌دهد که در ارتباط با او نیست. آفریدگار، تنها خداوند است و جز او، همه مخلوق‌اند. قرآن کلام خداوند است؛ برای آن از طرف خودت نامی مده که گمراه می‌شوی. خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که در نهان از پروردگار خویش می‌ترسند و از ساعت (قیامت) هراسناک‌اند).([120]) و در روایت از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: (.... قرآن، کلام خداوند است؛ حادثی غیر مخلوق است و به همراه خداوندی که ذکرش بلند است، ازلی نمی‌باشد؛ خداوند بسیار برتر از اینها است. خداوند عزّوجل بود و چیزی غیر از خدا ـ‌نه معلوم و نه مجهول‌ـ وجود نداشت. خداوند عزّوجل بود، و نه متکلم بود و نه مرید و نه متحرک و نه فاعل. تمامی این صفات حادث است بدون انجام هیچ عملی از جانب خداوند جل جلاله؛ و قرآن کلام خداوند است که مخلوق نیست؛ و در آن، اخبار آنان که پیش از شما بوده‌اند و آنچه پس از شما خواهند بود وجود دارد؛ از جانب خداوند بر فرستاده‌اش محمد(ص) نازل شده است).([121]) شیخ صدوق(ره) می‌گوید: (گویا مراد از این حدیث، آنچه از ذکر قرآن در آن است می‌باشد، و منظور از اینکه در آن گفته شده مخلوق نیست، یعنی دروغی در آن نمی‌باشد و به این معنی که غیر حادث باشد، نمی‌باشد؛ چرا که حدیث می‌گوید، حادث است». شیخ صدوق(ره) می‌گوید: «مخلوق در لغت، می‌تواند به معنی دروغین و ساختگی هم باشد؛ و وقتی گفته می‌شود: کلام مخلوق، یعنی کلام دروغین....» تا آخر سخن شیخ که خداوند مقام شریفش را بلند دارد).([122]) اگر در این روایات تدبّر شود، مواردی در آن دیده می‌شود: 1- اهل بیت(ع) می‌خواستند شیعیانشان را از فتنه‌ی «خلق قرآن» که در زمان خلفای بنی‌عباس اتفاق افتاد و اینکه هر کس در آن گرفتار می‌شد، به کفر و زندیق بودن متهم می‌شد، و نتیجه‌ی این فتنه، چیزی جز زندان و قتل برخی از کسانی که به دلایل سیاسی و نه چیز دیگر گرفتارش می‌شدند، بود، دور سازند. 2- اهل بیت(ع) تأکید داشتند که موجود ازلی، فقط خداوند است و هر چه غیر از او است حادث می‌باشد. 3- اهل بیت(ع) کلامِ قرآن را با همه‌ی تفاصیل بیان نکرده‌اند؛ چرا که زمان آن فرا نرسیده و اهل و شایسته‌اش نیز حاضر نشده بودند.([123]) 4- شیخ صدوق(ره) و هر کس که در مسیر فکری وی باشد، به اینکه مخلوق به معنی دروغین می‌باشد، مسئول خواهد بود. این در حالی است که اگر عرب بخواهد از این عبارت در معنای «دروغین» استفاده کند، می‌گوید: (إختَلَقَ الکلام) (سخن را خلق کرد) یعنی (دروغ گفت) و نمی‌گویند: قرآن نقطه‌ی نون است، و فیض نا(خَلَقَ الکلام)، و اگر منظور او، (کذب و دروغ) باشد از عبارت (مخلوق) استفاده نمی‌کند بلکه از عبارت (مختلق) استفاده می‌نماید. بنابراین در کلمه‌ی (مخلوق) معنای (کذب و دروغ) وجود ندارد، و برای دفاع از ائمه از این معنا، احتیاجی به احتراز و خودداری از چنین معنایی وجود ندارد. قرآن حادث است و ازلی نیست. قرآن نور خداوند سبحان و متعال است که محمد (ص) را از آن خلق فرمود، و به این معنی، قرآن، خالق محمد (ص) است. پس محمد (ص) از قرآن (نور خداوند) با قدرت و قضای خداوند تبارک و تعالی، خلق گردید؛ و بلند مرتبه است خداوند، آن برترینِ آفرینندگان (تبارک الله احسن الخالقین). قرآن نقطه نون است و فیض نازل شده از جانب خداوند بر محمد (ص) بنده‌ی خداوند می‌باشد. قرآن، همان وجه خداوند است که با آن با محمد (ص) رویارو گردید، و قرآن همان حجاب نور است بین خدا و محمد، همانطور که در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: (... و میان این دو حجابی در نوسان بود....).([124]) قرآن، همان سراپرده‌ی عرش اعظم خداوند است؛ همان عرش اعظم الهی است که با باب الله یا ذات (الرحمان) رویارو می‌باشد. در دعای امام حسین(ع) در عرفه آمده است: (ای آنکه به رحمانیتش چیره شد. پس عرش در ذاتش پنهان گشت. آثار را با آثار نابود کردی، و اغیار را به احاطه‌کنندگان افلاک انوار، محو نمودی. ای که در سراپرده‌های عرشش، پرده‌نشین شد....).([125]) حق تعالی می‌فرماید: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)([126]) (خدای رحمان بر عرش استیلا دارد). پس (باب خدا) (الرحمن) با (عرش) پوشیده شد، و برای محمد(ص) با عرش اعظم یا قرآن تجلّی یافت، و در آناتی (لحظاتی) این حجاب برای محمد(ص) برداشته می‌شود و این از آن رو است که محمد (ص) حجاب‌های نور یا قرآن را دربرگرفت و آنها در او متجلّی شد. در این لحظات، محمد (ص) و قرآن یکی هستند؛ یا محمد (ص) و عرش اعظم، یکسان می‌باشند. سپس نه محمد (ص) باقی می‌ماند و نه عرش اعظم یا قرآن: (.... پس عرش در ذاتش پنهان گشت. آثار را با آثار نابود کردی، و اغیار را محو نمودی....) و در این لحظات چیزی جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند و به این ترتیب، حضرت محمد(ص) با نوسان حجاب، به نوسان درمی‌آید.

-پرسش 82: معنای آیه‌ی «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ....»

معنای این فرموده‌ی خداوند متعال چیست: (وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ) (و آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما به آن سبب که گوساله را پرستيديد، بر خود ستم روا داشتيد. اينک به درگاه آفريدگارتان توبه کنيد و يکديگر را بکشيد، که چنين کاری نزد آفريدگارتان ستوده‌تر است. پس خدا توبه‌ی شما را پذيرفت؛ زيرا او توبه‌پذير و مهربان است).([127]) پاسخ: موسی(ع) از قوم خود خواست که نفس‌های امارّه به بدی خود را و نیز عقیده فاسدی را که نفس‌هایشان در آن غوطه‌ور شده بود، بکشند؛ و این، علاوه بر کشتن بدن‌ها بود. هر مسلمانی باید از داستان سامری و گوساله مطلع باشد و از آن پند گیرد. سامری در این امّت عبارت از عالم بی‌عامل گمراهی است که دین خدا را تحریف می‌کند، و گوساله هم، همان عقیده‌ی فاسد و گمراهی است که علمای سوء بین مردم منتشر می‌کنند. شایسته است هر مسلمانی به نفْس خویش رجوع کند تا مبادا در روز قیامت از پیروان سامریِ عالمِ بی‌عملِ گمراه باشد، و مبادا در روز قیامت در زمره‌ی پرستندگان گوساله برانگیخته گردد. از حذیفه از پیامبر(ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود: (و شما شبیه‌ترین امّت‌ها به بنی اسرائیل هستید، و هر آینه گام به گام طریق آنها را پِی خواهید گرفت، جز اینکه نمی‌دانم آیا گوساله را نیز پرستش خواهید کرد یا نه؟).([128]) عالِمی که جهاد دفاعی را تعطیل می‌کند، سامری این امّت است، و تعطیل کردن جهاد دفاعی، همان گوساله‌ای است که به جای خداوند پرستیده می‌شود. سزاوارتر برای مسلمین آن است که به درگاه پروردگار خویش توبه کنند و خود را در راه خدا بکشند و با اموال و جان‌های خود در راه برافراشتن کلمه‌ی الله جهاد کنند؛ نه اینکه گوساله را بپرستند و سامری‌ها ـ‌علمای گمراه بی‌عامل‌ـ را پیروی نمایند؛ همان کسانی که شریعت خداوند سبحان و متعال را تحریف کردند و نعمت خدا را به کفر بدل ساختند؛ همان کسانی که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر کند؛ همان کسانی که خدای تعالی درباره‌شان می‌فرماید: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا)([129]) (مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل گشته است ولی به آن عمل نمی‌کنند)؛ یعنی قرآن، زیرا آنها به قرآنی که در بین‌شان آمده است عمل نکردند: (قُلِ اللهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء)([130]) (بگو: بارخدايا! تويی دارنده‌ی مُلک و پادشاهی. به هر که بخواهی مُلک می‌دهی)؛ یعنی مُلک (پادشاهی) را خداوند تعیین می‌کند و نه مردم با انتخاباتی که علمای گمراهی بر آن صحّه گذاشته‌اند؛ چرا که قرآن، قانون است، نه اینکه مردم، قانون وضع کنند همان طور که علمای گمراهی چنین کرده‌اند: (كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَاللهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)([131]) (مَثَل آن خر است که کتاب‌هايی را حمل می‌کند بد داستانی است داستان مردمی که آيات خدا را دروغ می‌شمرده‌اند و خدا ستمکاران را هدايت نمی کند). پس این علمای بی‌عمل، آیات الهی را تکذیب و قرآن را تعطیل می‌نمایند. آنها به اینکه حاکم را خداوند معیّن می‌سازد نه مردم، اقرار نمی‌کنند، و با توجّه به متن آشکار قرآنیِ جدا کننده‌ی (حق و باطل) محکم که اختلافی در آن نیست، به انتخابات باطل اعتراضی نمی‌کنند. آنها با گردن نهادن به انتخابات، بر کسانی که حق امیر المؤمنین علی(ع) را غصب کردند مهر تأیید می‌زنند.

-پرسش 83: فرق بین «مُخلَصین» و «مُخلِصین».

فرق بین (مُخلَصین) و (مُخلِصین) چیست؟ پاسخ: در واقع (مخلِصین) به این معنا که اخلاص به شکل تام در آنها تبلور یافته باشد وجود ندارد. آنچه موجود است این است که بنده نیّت می‌کند برای خداوند سبحان و متعال اخلاص داشته باشد؛ پس توفیق الهی بر این بنده که در قلب خود نیت و درخواستِ اخلاص کرده است، نازل می‌شود. بنابراین بر این بنده با توفیق الهی برای او، اخلاص واقع می‌شود؛ و این همان (تخلیص) (خالص و تصفیه شدن) است، و بنده‌ای که این توفیق، گزینش و پروردن بر او واقع شده باشد، مخلَص می‌باشد (با فتح لام و نه مخلِص با کسر لام).

-پرسش 84: تفاوت میان فرقان و قرآن

تفاوت میان فرقان و قرآن چیست؟ پاسخ: فرقان، همان محکم است، و با آن حق و باطل از هم جدا می‌شود و با آن حدود خدای سبحان و شریعتش شناخته می‌گردد. فرقان، نزد پیامبر یا وصی(ع) می‌باشد و صاحب فرقان در این زمان، امام مهدی(ع) است. اما قرآن، مجملِ (کلیّت) آن چیزی است که خدای سبحان بر پیامبرش(ص) نازل فرمود و پیامبر(ص) نیز آن را به بندگان خدای سبحان ابلاغ نمود.

-پرسش 85: معنای آیه‌ی «وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ....»

معنای این فرموده‌ی حق تعالی چیست؟ (وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)([132]) (تا آنگاه که تو در ميانشان هستی خدا عذابشان نکند و تا آنگاه که از خدا آمرزش می‌طلبند نيز خدا عذابشان نخواهد کرد). پاسخ: سنّت خداوند سبحان و متعال این است که معجزه‌ی مادی، عذاب را بهمراه دارد و به مجرّد تکذیب آن، عذاب نازل می گردد. بلکه سنّت خداوند سبحان و متعال، نازل شدن عذاب بر امّت‌هایی است که فرستادگان را دروغ می‌شمارند، پس از اینکه فرستاده تمام شیوه‌های تبلیغ و هدایت را برای آنها به کار می‌گیرد؛ همانندِ وضعیت نوح و هود(ع). معجزه‌ی آنها چیزی نبود جز عذابی که باعث نابودی امّت‌هایی شد که آنها را تکذیب نمودند. برای دفع این عذاب دو راه وجود دارد: نخست: دعای فرستاده و درخواست او از خداوند سبحان و متعال مبنی بر برداشتن عذاب از امّتی که به تبلیغ و هدایت آن مکلّف شده است. این درخواست، رنج و مشقت بسیاری بر فرستاده تحمیل می‌کند؛ چرا که به معنای تحمّل کردن مواردی چون تکذیب، تمسخر و خوارشماری است که معمولاً فرستاده از امّتی که او را تکذیب می‌کند، می‌بیند؛ و چنین دعایی که عذاب را از امّت سرکش برمی‌دارد، فقط برای پیامبر خدا حضرت محمد(ص) اتفاق افتاده است: (وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ) (تا آنگاه که تو در ميانشان هستی خدا عذابشان نکند)؛ یعنی: در حالی که تو برای برداشته شدن عذاب از امّت، برای‌شان دعا می‌کنی. اما دوم: که باعث برداشته شدن عذاب می‌شود، توبه و استغفار از جانب امّت است. چنین چیزی نیز فقط برای قوم یونس حاصل شد، وقتی که وقتی عذاب بر آنها سایه افکند، توبه کردند و از خداوند طلب آمرزش نمودند: (فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ)([133]) (چرا مردم هيچ قريه‌ای به هنگامی که ايمانشان سودشان می‌داد، ايمان نياوردند، مگر قوم يونس، که چون ايمان آوردند عذاب ذلت‌بار در دنيا را از آنان برداشتيم و تا هنگامی که اجلشان فرا رسيد از زندگی برخوردارشان نمودیم)؛ و پس از آنکه ضجّه‌کنان، توبه کردند و از خداوند سبحان و متعال، آمرزش طلبیدند، از آنها عذاب برداشته شد: (وَمَا كَانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)([134]) (و تا آنگاه که از خدا آمرزش می‌طلبند نيز خدا عذابشان نخواهد کرد).

-پرسش 86: ناسخ و منسوخ در آیه‌ی «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ....»

معنای این آیات چیست؟ (مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)([135]) (هيچ آيه‌ای را منسوخ يا ترک نمی‌کنيم مگر آنکه بهتر از آن يا همانند آن را می‌آوريم. آيا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟) و (وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ)([136]) (چون آيه‌ای را جایگزین آيه‌ای ديگر کنيم، خدا بهتر می‌داند چه چيز نازل کند. گفتند: تو دروغ می‌بافی! نه، بلکه بيشترينشان نادان‌اند). پاسخ: ناسخ و منسوخ سنّتی از سنّت‌های خداوند سبحان و متعال در شرایع آسمانی است که حتی پیش از اسلام هم وجود داشته است. خداوند برخی امور را بر یهود حرام کرد؛ سپس عیسی(ع) را مبعوث نمود تا آنچه بر آنها حرام شده بود را برایشان حلال گرداند. حق تعالی می‌فرماید: (فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللهِ كَثِيرًا)([137]) (و به کيفر ستمی که يهودیان روا داشتند و انصراف بسيارشان از راه خدا، آن چيزهای پاکيزه را که بر آنان حلال بود، برایشان حرام کرديم) و عیسی(ع) در قرآن می‌فرماید: (وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللهَ وَأَطِيعُونِ)([138]) (و پاره‌ای از چيزهايی را که بر شما حرام شده بود، حلال می‌کنم و نشانی از پروردگارتان برایتان آورده‌ام. از خدای بترسيد و از من اطاعت کنيد). در آن (ناسخ و منسوخ) حکمت‌های بسیاری وجود دارد که کم‌تر از حکمت‌های موجود در محکم و متشابه نیست؛ حتی ناسخ و منسوخ، بخشی از متشابه است و غیر از معصوم یا کسی که معصوم او را مطلع گردانیده است، کس دیگری از آن باخبر نمی‌باشد. منسوخ چه شریعتی کامل باشد و یا حکمی مشخص، زمانی قانون و شریعتی الهی بوده است؛ پس ایمان به آن و احترام و مقدس شمردنش واجب است؛ چرا که امری از اوامر خداوند و متعال سبحان می‌باشد. آنچه باقی می‌ماند این است که منسوخ را در زمان قائم(ع) رجعت و بازگشتی است و آن حضرت براساس شرایع پیشین حکم می‌کند تا به اسلام برسد. همان طور که در روایات وارده از اهل بیت(ع) آمده است برخی انصارش بر ایشان اعتراض می‌کنند؛ زیرا آن حضرت براساس حکم و شریعت انبیای پیشین حکم می‌راند، و همان طور که مشخص است این احکام با اسلام در تضاد و تعارض می‌باشد. از جمله اسباب اینکه قائم با شرایع پیشین حکم می‌کند این است که آن حضرت مجری دین خدا بر روی زمینش است و تمام انبیا و فرستادگان نیز مبشّر و منذر بوده‌اند و شرایع آنها آن گونه که باید و شاید بر روی زمین و در عمل اجرا نشده است. حق تعالی می‌فرماید: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ)([139]) (برای شما دین و آيينی مقرّر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کرده‌ايم که دين را بر پای نگه داريد و در آن فرقه فرقه مشويد. تحمّل آنچه به آن دعوت می‌کنيد بر مشرکان دشوار است. خدا هر که را بخواهد برای رسالت خود برمی‌گزيند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نمايد). و آن کسانی که دین را برای آنها تشریع فرمود، آل محمد(ع) هستند؛([140]) چرا که آنها وارثان انبیا هستند و این آیه مختص قائم(ع) است، در وصف او نازل گشته، و تنها او را قصد نموده است. حق تعالی خطاب به سلیمان(ع) می‌فرماید: (هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ)([141]) (اين عطای ما است؛ بی هیچ حسابی، به هر که می‌خواهی آن را ببخش و از هر که خواهی، دریغ کن)؛ و قائم(ع)، همان سلیمان آل محمد(ع) است و امر به اختیار ایشان گذاشته شده تا هر طور که بخواهد عمل کند؛ طبق آن علمی که خداوند سبحان و متعال از علم خویش به او آموخته است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: (قائم(ع) قضایا را قضاوت می‌کند و برخی از اصحابش از کسانی که در رکابش شمشیر زده‌اند به قضاوتش که قضاوت حضرت آدم(ع) است اعتراض می‌کنند که آنها را به صف کرده، گردن می‌زند. سپس برای بار دوم قضاوت می‌کند و افراد دیگری از اصحابش که در رکابش شمشیر زده‌اند به قضاوتش که قضاوت حضرت داوود(ع) است اعتراض می‌کنند که باز هم آنها را پیش می‌آورد و گردن می‌زند. پس از آن برای بار سوم قضاوت می‌کند که افراد دیگری از اصحابش که در رکاب وی شمشر زده‌اند به قضاوت او که قضاوت حضرت ابراهیم(ع) است اعتراض می‌کنند که آنها را به صف کرده، گردن می زند و در نهایت، برای بار چهارم قضاوت می‌کند که همان قضاوت حضرت محمد(ص) است و این بار کسی به وی اعتراض نمی‌کند).([142]) از جمله آیات منسوخی که قائم(ع) به آن عمل می‌کند، این آیه می‌باشد: (لِلهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ)([143]) (از آنِ خداوند است هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است. آنچه را که در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيده‌اش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهدکرد). این آیه با آیاتی که پس از آن در سوره‌ی بقره آمده است منسوخ شده، ولی با این حال، قائم(ع) همان طور که در روایات وارد شده از اهل بیت(ع) آمده است به این آیه‌ی نسخ شده عمل می‌کند. آن حضرت، مردی را که در رکابش شمشیر زده، به قتل می‌رساند و به آنها می‌گوید او را بر زمین بخوابانید و گردنش را بزنید، با اینکه چیزی که در ظاهر مخالف شریعت باشد تا مستحق قتل باشد، از او صادر نشده است؛ ولی قائم(ع) این مرد را به جهت آنچه در نفسش وجود دارد، بازخواست می‌کند. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: (در آن میان که مردی پشت سر قائم ایستاده، به او امر و نهی می‌کند. ناگاه آن حضرت امر می‌کند و دستور می‌دهد او را برگردانید. پس او را به پیش روی آن حضرت برمی‌گردانند و حضرت فرمان می‌دهد گردنش زده شود. پس در شرق و غرب چیزی باقی نمی‌ماند جز اینکه از او می‌هراسد).([144]) و از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: (فقط به این دلیل مهدی نامیده می‌شود که به امری مخفی هدایت می‌نماید تا آنجا که مردی را که مردم در او گناهی نمی‌بینند به قتل می‌رساند).([145]) از معاویه دهنی از ابو عبد الله(ع) درباره‌ی این سخن خداوند متعال (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ)([146]) (مجرمان به نشان چهره‌هاشان شناخته، و از موی جلو سر و پاهايشان گرفته می‌شوند) روایت شده است که فرمود: (ای معاویه! در این خصوص چه می‌گویند). عرض کردم: چنین می‌پندارند که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت، مجرمان را از چهره‌هایشان می‌شناسد؛ پس به ایشان امر می‌کند و از موی سر و پاهایشان گرفته می‌شوند و آنها را در آتش می‌اندازند. ایشان(ع) به من فرمود: «و چگونه خداوند جبّار تبارک و تعالی به شناختن خلقی محتارج می‌شود در حالی که خودش او را خلق فرموده است؟». عرض کردم: فدایت گردم؛ در چه خصوصی است؟ فرمود: «هنگامی که قائم ما به پا خیزد، خداوند علمی به او می‌دهد که کافران را از چهره‌هایشان می‌شناسد و دستور می دهد آنها را از موی پیشانی و پاهایشان گرفته، سپس با شمشیر چاک چاک می‌کند).([147]) برای توضیح بیش‌تر، کمی در خصوص این آیه‌ی نسخ شده (لِلهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ) (از آنِ خداوند است هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است. آنچه را که در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيده‌اش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهدکرد). روشنگری می‌نمایم: آیاتی که این آیه را نسخ کرده‌اند عبارت از (... لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ ...)([148]) (.... خداوند هيچ کس را جز به اندازه‌ی طاقتش تکلیف نمی‌کند. نيکی‌های هر کس از آنِ خود او و بدی‌هايش از آنِ خودش است....) می‌باشند و در حقیقت مشروط به آیات پیش از آن می‌باشند؛ یعنی ایمان به خداوند و آنچه به پیامبر نازل شده و همچنین به فرشتگان و کتب آسمانی و متفرّق و پراکنده نشدن در آنها؛ و از جمله موارد ایمان به این کتاب‌ها و پیامبرانی که آنها را آورده‌اند، پذیرفتن عمل کردن قائم(ع) به آنها و تسلیم شدن به او هنگامی که به حکمی که در آنها آمده است، حکم می‌راند، می‌باشد؛ حتی اگر در تضاد با حکم اسلام باشد. قائم(ع) معصوم است و از او جز حق، سرنمی‌زند و در روایات آمده است که او اسلامی جدید خواهد آورد. از عبد الله بن عطا روایت شده است: از امام باقر(ع) پرسیدم: هنگامی که قائم قیام کند به کدامین سیره و روش در بین مردم حکم می‌راند؟ فرمود: (همانند رسول خدا(ص) آنچه پیش از خودش بوده را ویران می‌کند و اسلامی جدید را پایه‌گذاری می‌کند).([149]) از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: (هنگامی که قائم ما قیام کند، به امری جدید فرا می‌خواند، همان‌طور که رسول خدا(ص) چنین کرد؛ و اینکه اسلام، غریبانه آغاز شد و همان طور که آغاز شده بود، غریبانه بازخواهد گشت؛ پس خوشا بر غریبان).([150]) در واقع خضر، ایلیا و عیسی(ع) فقط به این جهت باقی مانده‌اند که برای مردم شهادت دهند که حکم قائم(ع) همان چیزی است که آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) آورده‌اند. قائم(ع) در نهایت براساس حکم اسلام و طبق آنچه حضرت محمد(ص) آورده است حکم می‌راند؛ با توجّه به اینکه بین آنچه پیامبران پیشین آورده‌اند و آنچه حضرت محمد(ص) آورده است، هیچ گونه تعارض حقیقی وجود ندارد.

-پرسش 87: علت ولادت علی(ع) در کعبه.

آیا برای ولادت علی(ع) در کعبه، دلیلی وجود دارد؟ پاسخ: کعبه یا بیت الله الحرام در واقع، تجلّی و ظهور بیت المعمور است که در آسمان قرار داده شد تا فرشتگان گرد آن طواف کنند و به جهت اعتراض و جدالی که برای فرمان جانشین خداوند ـ‌آدم(ع)‌ـ با خداوند سبحان و متعال داشتند، درخواست آمرزش نمایند. هنگامی که آدم(ع) به درخت علم آل محمد(ع) و درخت ولایت، تعدّی و دست‌درازی نمود (وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا)([151]) (و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم) یعنی برای تحمّل کردن ولایت آل محمد(ع)([152]) به زمین فرود آورده شد و به طواف گرد کعبه فرمان داده شد تا خداوند از سر تقصیر و کوتاهی‌اش بگذرد. سپس خداوند به جا آوردن حج به سوی خانه‌اش ـ‌بیت الله الحرام (کعبه)‌ـ را تشریع نمود تا مردم به وسیله‌ی آن، ولایتشان را بر حجّت خدا در زمان‌شان عرضه، و به تقصیر و کوتاهی در حق او اعتراف، و از تقصیر و کوتاهی که در حق او روا داشته‌اند، استغفار و طلب بخشش نمایند؛([153]) همان‌طور که که خداوند به مسلمانان دستور داد تا کعبه را قبله‌ی خویش بدارند، برخلاف امّت‌های پیشین که بیت‌المقدس قبله‌شان بوده است. در این خصوص نکاتی چند وجود دارد: 1- کعبه، ارتباط تنگاتنگی با ولایت دارد؛ چرا که حج به سوی آن، برای دیدار با حجّت و عرضه‌ی ولایت بر وی از جانب مردم و استغفار و درخواست بخشش از تقصیر و کوتاهی در حق او، قرار داده شده است. 2- کعبه، قبله‌ی نماز و سجود برای خداوند سبحان و متعال است، با اینکه سجده پیش از آن، برای آدم(ع) ـ‌خلیفه و جانشین خدا و حجّت اوـ بوده است؛ و حتی سجده برای نوری بوده که در صلب او بود، که همان نور امیر المؤمنین(ع) می‌باشد. بنابراین نخستین قبله‌ای که فرشتگان روی به سویش آوردند، علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد. بنابراین قبله‌ی حقیقی، کعبه و سنگ‌ها نیست؛ بلکه آن گوهری است که کعبه به دنیایش آورد و او، همان ولیّ خدا و حجّت تام الهی، علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد. از همین رو حجر الاسود در رکن کعبه قرار داده شده است؛ چرا که این سنگ، کتاب میثاقی است که خداوند بر ولایت علی بن ابی طالب(ع) از مردم گرفته است. بنابراین کسی که روی به کعبه می‌آورد، در عمل، به ناچار به ولایت علی بن ابی طالب(ع) اقرار و اعتراف می‌کند؛ حتی اگر در گفتار و در قلبش، به آن کافر باشد. حق تعالی می‌فرماید: (وَلِلهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا)([154]) (خواه و ناخواه برای خداوند سجده می‌کنند همه‌ی آنها که در آسمان‌ها و زمين هستند)؛ از روی میل و رغبت برای کسی که به ولایت اقرار کرده، و کسی که به ولایت اقرار ندارد، از سرِ بی‌میلی و اجبار. حق تعالی می‌فرماید: (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاء)([155]) (آيا نمی‌بینی که هر کس در آسمان‌ها و هر کس که در زمين است، و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبندگان و بسياری از مردم، خدا را سجده می‌کنند؟ و بر بسياری عذاب محقق شده است، و هر که را خدا خوار سازد هيچ کرامت‌بخشی نخواهد داشت؛ زيرا خداوند هر چه بخواهد همان می‌کند). کسانی که سجده می‌کنند و در عین حال، عذاب بر آنها محقق گشته است، کسانی هستند که ولایت علی(ع) را نه با گفتار اعتراف می‌کنند و نه در دل‌هاشان قبول دارند؛ ولی با اعمال و کردار خود، به ناچار، مجبور به اعتراف به آن هستند، و سجده‌گزاری آنها بر حسب اتفاق، بر مکانی است که علی(ع) در آن متولد شده می‌باشد؛ یعنی همان کعبه، و خداوند سبحان و متعال با این سجده‌گزاری آنها را خوار و حقیر نموده است و این حسرتی برای آنها خواهد بود: (وَمَن يُهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ)([156]) (و هر که را خدا خوار سازد هيچ کرامت‌بخشی نخواهد داشت). آنچه باقی می‌ماند، این است که قبله، همان چیزی است که به واسطه آن به سوی خداوند روی آورده، و با آن، خداوند سبحان و متعال شناخته می‌شود. بنابراین، قبله‌ی حقیقی، انسان کامل است که با او خداوند شناخته می‌شود، و او، همان وجه الله سبحان و متعال است که با آن با خلقش رویارو گشته است و توجّه و رو کردن به او، همان توجّه به خداوند می‌باشد، و انسان کامل، علی بن ابی طالب(ع)، سرور اوصیا و اولیا است. خداوند او را از کعبه به در آورد تا به مردم بگوید که این انسان، قبله‌ی شما است و حج شما به سوی او می‌باشد؛ و تا خداوند سبحان و متعال بگوید که من کعبه را فقط به خاطر علی(ع) و اینکه علی(ع) در آن متولد شود آفریده‌ام، و اگر مرا فرزندی می‌بود، همانی بود که در خانه‌ام به دنیا آمده است: (قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ)([157]) (بگو: اگر خدای رحمان را فرزندی می‌بود، من از نخستين پرستندگان می‌بودم). حال چه چیز سزاوارتر است که به عنوان قبله برگرفته شود؟ سنگ‌ها؟! یا آن کسی که سنگ‌ها را با ولادت خویش در آن، قداست بخشیده است؟ عیسی(ع) سخنی به این معنا می‌فرماید: (شما ای علمای بی‌عمل! می‌گویید: آن که به هیکل سوگند یاد کند، بر سوگندش استوار نمی‌ماند ولی کسی که به طلای هیکل قسم بخورد، بر سوگندش پایبند می‌ماند. ای کوردلان، کدام یک بزرگ‌تر است؟ طلا یا هیکلی که به طلا قداست بخشیده است؟)([158]).

-پرسش 88: چگونه ابلیس میان موهای یک مار وارد بهشت گردید تا وسوسه کند؟

چگونه ابلیس میان موهای یک مار وارد بهشت گردید تا آدم(ع) را وسوسه کند؟ طبق روایتی از امام حسن عسکری(ع) که می‌فرماید: (ابلیس میان موهای آن مار بزرگ پنهان شد و او ابلیس را وارد بهشت کرد). پاسخ: منظور از مار، زندگانی دنیوی است و ابلیس که لعنت خدا بر او باد، آدم(ع) را به وسیله‌ی زندگانی دنیوی وسوسه کرد. مار همچون زندگانی این دنیا است؛ اگر به دنبال یک مار بروید، یا موفق به گرفتن آن می‌شوید که شما را نیش خواهد زد و یا اینکه آن قدر به دنبال آن می‌روید تا شما را به دور دست‌ها در صحرایی خشک که هیچ آب و غذایی ندارد، می‌کشاند. آب به معنی علم و غذا به معنی دین می‌باشد و وسوسه‌ی ابلیس که لعنت خدا بر او باد برای آدم(ع) از جهت زندگانی دنیوی را در سوال پیشین پاسخ گفتم، به آن مراجعه نمایید.([159])

-پرسش 89: معنای آیه‌ی «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ....» (آنگاه که يوسف به پدرش گفت....)

معنای این آیه چیست: (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ)([160]) (آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجده‌ام می‌کنند). پاسخ: این رؤیایی بود که یوسف(ع) دید و به حقیقت پیوست، و معنایش این است که: خورشید و ماه، یعقوب(ع) و راحیل مادر یوسف، و یازده ستاره، برادران یوسف هستند. سجده‌گزاردن آنها برای یوسف(ع) به این معنا بود که یوسف(ع) قبله‌ی آنها می‌باشد. قبله همان چیزی است که قصدش می روند و به سویش حج به جا آورده می‌شود،([161]) و این موضوع محقق شد و آنها در نهایت، یوسف(ع) را قصد کردند و به سویش حج گزاردند و با او در مصر استقرار یافتند، و نسل یعقوب(ع) در مصر باقی ماند تا اینکه موسی(ع) به بعثت رسید و آنها را از مصر خارج نمود. این در مورد زمان گذشته است و خبر کسانی است که پیش از شما بوده‌اند. و اما در آنچه باقی مانده: خورشید، پیامبر خدا محمد(ص) است و ماه، علی(ع) می‌باشد. یازده ستاره نیز فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، الحسن بن علی(ع) هستند، و یوسف، امام مهدی(ع) می‌باشد. و سجودشان برای او به این معنا است که آن حضرت همان کسی است که قصد شده و همان قبله‌ی آنها است که در پِی رسیدن به آن می‌باشند که سلام و صلوات خداوند بر همگی‌شان باد و او، خاتم آنها می‌باشد. امام مهدی(ع) جاری کننده‌ی شریعت خداوند بر زمینش می‌باشد و حضرت محمد(ص) دین اسلام را آورده تا در نهایت امام مهدی(ع) آن را پیاده و جاری نماید؛ بنابراین پیامبر(ص)، امام علی(ع)، فاطمه(ع) و ائمه(ع) همگی زمینه‌ساز حکومت لا اله الا الله هستند که امام مهدی(ع) بر روی زمین برپا خواهد نمود. حتی آن حضرت(ع) در واقع، قبله‌ی تمام انبیا و فرستادگان می‌باشد و همگی آنها برای برافراشتن کلمه‌ی الله بسترسازی کرده و می‌کنند و امام مهدی(ع) همان کسی است که کلمه‌ی الله را برمی‌افرازد؛ پس آن حضرت از آنجا که جاری کننده‌ی شریعت الهی است، قبله‌ی آنها به شمار می‌رود‌. چنین گمان نشود که قبله همیشه برتر از کسی است که به آن رو می‌کند. پیامبر خدا حضرت محمد(ص) به سوی قبله می‌رود‌ و حال آنکه قطعاً برتر از آن می‌باشد، و پیامبر خدا(ص) در معراج، او (قائم) (ع)و ائمه(ع) را دیده و پیامبر خدا(ص) او را از میان آنها تشخیص داده است و جمله‌ای با این مضمون می‌فرماید: (و قائم آنها در میان آنها بود و گویی چون اختری درخشان بود)؛([162]) و این از آن رو است که نور آن حضرت تمام نقاط زمین را روشن خواهد کرد و حکومت او تمام زمین را به زیر سلطه در خواهد آورد. حق تعالی می‌فرماید: (وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)([163]) (و زمين به نور پروردگارش روشن شود) و طبق روایاتی که از معصومین(ع) وارد شده است، پروردگار زمین، امام مهدی(ع) می‌باشد.([164])

-پرسش 90: ولایت مُقدّم است یا برائت؟

در روایات اهل بیت(ع) آمده است که بهترین اعمال (ولایت و برائت) است؛ یعنی پیروی و دوست داشتن اولیای الهی که همان انبیا و اوصیا می‌باشند و دشمنی با دشمنان خدا که دشمنان اولیای الهی و شیعیان آنها می‌باشند. حال، کدام عمل مقدّم است: ولایت یا برائت؟ پاسخ: برائت بر ولایت تقدّم دارد؛ بلکه ولایت جز با برائت محقق نمی‌شود. حق تعالی می‌فرماید: (قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ)([165]) (هدايت از گمراهی مشخص شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدای ايمان آورد، به چنان رشته‌ی استواری چنگ زده که گسستنش نباشد). بنابراین خداوند سبحان و متعال، کفر به طاغوت را بر ایمان به خداوند مقدّم داشته است، و کفر به طاغوت یعنی برائت از دشمنان خدا و ایمان به خدا یعنی تولّی و دوست داشتن اولیای الله می‌باشد. پس ایمان به خداوند سبحان و متعال و تولّی و دوست داشتن اولیای الله به واقع محقق نمی‌شود مگر پس از برائت جستن از دشمنان خدا و دشمنان اولیای الله. در انتهای سوره‌ی مجادله خداوند سبحان و متعال بر این معنا تاکید می‌نماید و به این مضمون می‌فرماید: آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آورده باشند را نمی‌بینی که با کسانی که با خدا و پیامبرش و ائمه سر دشمنی و عناد دارند، دوستی کنند؛ حتی اگر این معاند از نظر خویشاوندی، از نزدیک‌ترین افراد به آنها باشد. حق تعالی می‌فرماید: (لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)([166]) (نمی‌يابی مردمی را که به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، ولی با کسانی که با خدا و پيامبرش مخالفت می‌ورزند دوستی کنند، هر چند آن مخالفان، پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله‌ی آنها باشند خدا بر دلشان ايمان رقم زده و با روحی از خود، ياريشان کرده و آنها را به بهشت‌هايی که در آن نهرها جاری است درآوَرَد و در آنجا جاودانه باشند. خدا از آنها خوشنود است و آنان نيز از خدا خوشنودند. اينان حزب خدايند، آگاه باش که حزب خدا، رستگارانند). این همان راه و رسم خودِ اولیای الهی است. آنها ابتدا از طاغوت تبرّی می‌جویند تا نشان دهند که برائت از طاغوت بر ایمان و تسلیم به خداوند سبحان و متعال متقدّم است و پیش از آن می‌آید، وگرنه چطور ممکن است انسان به خداوند سبحان و متعال ایمان داشته باشد و در عین حال با طواغیت مداهنه و سازش کند یا آنها را دوست بدارد، یا با کسی که مخالف خدا و رسولش است، مداهنه و سازش نمایند و با آنها باب دوستی گشاید؛ حتی اگر این مخالف از نزدیکان و عشیره‌اش باشد. این حضرت یوسف(ع) است که بر این معنا تاکید می‌ورزد و برائت را بر ولایت مقدّم می‌شمارد: (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِـي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ)([167]) (من کیش و آیین مردمی را که به خدای يکتا ايمان ندارند و به روز قيامت کافرند، ترک کرده‌ام * من پيرو کيش پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب هستم و ما را نَسِزد که هيچ چيز را شريک خدا قرار دهيم. اين فضيلتی است که خدا بر ما و بر مردم ديگر ارزانی داشته است ولی بيشتر مردم ناسپاس‌اند).

-پرسش 91: معنای آیه‌ی «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌفِيمَا طَعِمُواْ»

معنای این آیه چیست: (لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)([168]) (بر آنان که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند گناهی نيست، هرگاه پرهيزگاری کنند و ايمان بياورند و به کارهای شايسته پردازند، باز هم پرهيزگاری کنند و ايمان بياورند، باز هم پرهيزگاری کنند و نيکی، که خدا نيکوکاران را دوست دارد). چرا (آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ) و (واتَّقَواْ) تکرار شده است؟! پاسخ: (لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ) (بر آنان که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند گناهی نيست): یعنی بر کسانی که به پیامبر ایمان آورده‌اند گناهی نیست، و (کارهای شایسته کرده‌اند): یعنی تابع ولایت بوده‌اند و از خُلفا و جانشینان او و ائمه‌ی پس از او که اهل بیت(ع) هستند پیروی کنند. (در آنچه خورده‌اند گناهی نیست): این همان غذای روح یعنی علم می‌باشد؛ یعنی در آنچه از علم پیامبر خدا(ص) و اهل بیت او(ع) فرا می‌گیرند باکی نیست، و علم آنها همان درختی است که خداوند آدم را از نزدیک شدن به آن نهی فرمود، و در روایتی از معصومین(ع) در مورد (فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ)([169]) (پس آدمی باید به طعام خود بنگرد)؛ یعنی به (عِلمش) که از کجا آن را دریافت می‌کند.([170]) (إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ) (هرگاه پرهيزگاری کنند و ايمان بياورند و به کارهای شايسته پردازند): یعنی بر آنها باکی نیست اگر تقوا پیشه کنند یعنی از خدای سبحان بترسند و به عِلمی که از فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) و اهل بیت ایشان(ع) گرفته‌اند ایمان بیاورند که این علم، از درختِ علمِ آلِ محمد(ع) است، و این درختی است در وسط بهشت، و این همان شجره‌ی طیبه و همان سدرة المنتهی است. (وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ) (و به کارهای شایسته بپردازند): یعنی به آنچه آموخته‌اند عمل کنند. علم، جملگی حجّت است مگر آنچه به آن عمل شود، و انسان اگر علمی بیاموزد و به آنچه آموخته است عمل نکند، آن علم چه فایده‌ای دارد؟! اگر مؤمن بداند که رفع نیاز مؤمن حسنه و نیکویی است ولی حاجت مؤمنی را برآورده نکند، این علم چه سودی دارد؟ (ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ) (باز هم پرهیزگاری کنند و ایمان بیاورند): انسان اگر به آنچه از عِلم پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت(ع) آموخته است عمل کند و بر عبادت و بندگی که همان اصل عمل می‌باشد مداومت نماید، قطعاً درب‌های غیب به روی او گشوده خواهد شد، و اگر در عملش مخلص باشد، از نشانه‌های پروردگارش خواهد دید، چه به وسیله‌ی رؤیای صادقه یا مکاشفه و مشاهده یا هر راهی که خدای سبحان و متعال برای اولیای مخلص خود بگشاید؛ و این چیزی که مؤمن در ملکوت آسمان‌ها مشاهده می‌کند، حتماً باید به آن ایمان آورد، پس از آنکه تقوا پیشه کند و از خدای سبحان بترسد و صبوری پیشه کند تا تأویل آنچه را که دیده است، بداند. در این آیه کلمه‌ی (ثم) (سپس)، (به عقب انداختن) و (تأخیر) را می‌رساند یعنی به محض عمل کردن، دروازه‌ی ملکوت برای مؤمن گشوده نخواهد شد بلکه وی باید با اخلاص، بر عمل و بندگی مداومت نماید تا دروازه‌های ملکوت آسمان‌ها برای اولیای الهی گشوده گردد. (ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ) (باز هم پرهیزگاری کنند و نیکی): یعنی از خدا بترسند و به مؤمنان و مردم نیکی کنند به این صورت که آنها را آموزش دهند و آنچه را که در ملکوت آسمان‌ها دیده‌اند به آنها بشناسانند، و این، همان مرحله‌ی تبلیغ است، و از همین رو نفرموده است: (آمنوا) (ایمان آورند) چرا که آنها به آنچه مشاهده کرده‌اند، یقین دارند. آنها اکنون در مرحله‌ی تبلیغ از سوی خداوند سبحان می‌باشند. (وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) (که خدا نیکوکاران را دوست دارد): زیرا مَثَل این افراد مَثَل انبیا(ع) است، که آنها تبلیغ کننده از جانب خداوند سبحان و متعال برای خلقش می‌باشند؛ حق را به آنها می‌شناسانند و به صراط مستقیم هدایت‌شان می‌کنند. امیر المؤمنین(ع) در شرح حال این اولیا می‌فرماید: (....یُذکِّرُونَ بِأَیَّامِ اللهِ وَ یُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ اَلْأَدِلَّةِ فِی اَلْفَلَوَاتِ.... فَکَأَنَّما قَطَعُوا اَلدُّنْیَا إِلَى اَلآْخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِکَ فَکَأَنَّمَا اِطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ اَلْبَرْزَخِ فِی طُولِ اَلْإِقَامَةِ فِیهِ وَ حَقَّقَتِ اَلْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ اَلدُّنْیَا حَتَّى کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لاَ یَرَى اَلنَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لاَ یَسْمَعُونَ....)([171]) (.... روزهای خدای را به یاد می‌آورند و مردم را از جلال و بزرگی خدا می‌ترسانند. آنان نشانه‌های روشن خدا در بیابان‌هایند.... با اینکه در دنیا زندگی می‌کنند گویا آن را رها کرده، به آخرت پیوسته‌اند، سرای دیگر را مشاهده کرده، گویا از مسائل پنهان برزخیان و مدت طولانی اقامت‌شان آگاهی دارند، و گویا قیامت، وعده‌های خود را برای آنان تحقق بخشیده است. آنان پرده‌ها را برای مردم دنیا برداشته‌اند، تا آنجا که می‌بینند آنچه را که مردم نمی‌نگرند، و می‌شنوند آنچه را که مردم نمی‌شنوند....).

-پرسش 92: معنای آیه‌ی «الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا»

معنای این آیه چیست: (الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ)([172]) (آن کس که از درخت سبز برايتان آتشی پديد آورد و شما از آن آتش، می‌افروزيد). پاسخ: درخت سبز، به معنای دین می‌باشد و معنای آیه چنین است: خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما به واسطه‌ی آن در آسمان‌ها ارتقا می‌یابید و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سِیر می‌کنید و حق را از باطل باز می‌شناسید. بنابراین با عبادت و بندگی خداوند انسان ارتقا پیدا می‌کند و خداوند برای او نوری قرار می‌دهد که با آن حق را می‌شناسد و با آن حق را مشاهده می‌کند. این حقیقت مراد و منظور از این آیه می‌باشد. اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد. هر کس که از فرایند فوتو سنتز در گیاهان مطلع باشد می‌داند که چوب یکی از نتایج این فرایند است که به طور معمول به سبزینه‌ی موجود در برگ‌ها وابسته می‌باشد و این، نشانه‌ای از نشانه‌های خداوند است. به طور خلاصه گیاه همانند کارخانه‌ای است که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره می‌کند و این چوب می‌تواند این حرارت را در هر موقعیتی باز پس دهد.

-پرسش 93: رمز و راز چهل‌گانه.

رمز و راز اربعین چیست؟ چرا برای مرده، به دنیا آمدن نوزاد و برای اخلاص، اربعین وجود دارد؟ پاسخ: نام‌های خداوند سبحان و متعال چهار تا است که سه تای آنها ظاهر و یکی غایب می‌باشد. اسم‌های ظاهر عبارت‌اند از الله، رحمن و رحیم. نام غایب نیز کُنه و حقیقت است و با (هو) یا اسم (اعظم اعظم اعظم) به آن اشاره می‌شود. با تجلّی این نام ها در تمام عوالم، موجودات تجلّی و پس از آنکه چیز قابل ذکری نبودند ظهور می‌یابند. عوالم ده تا هستند که عبارتند از: آسمان‌های هفتگانه، کرسی، عرش اعظم، سرادق عرش اعظم، که سه تای آنها در حج است و هفت تا هنگامی که برگشتید: (وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ)([173]) (حج و عمره را برای خدا کامل به جای آريد و اگر شما را از حج بازداشتند، آن قدر که ميسّر است قربانی کنيد و سر متراشيد تا قربانی شما به قربانگاهش برسد. اگر يکی از شما بيمار يا در سرش آزاری بود به عنوان فديه روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانی کند و چون ايمن شويد، هر که از عمره‌ی تمتع به حج بازآيد، آن قدر که او را ميسّر است قربانی کند و هر که را قربانی ميسّر نشد، سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج بازگردد، تا ده روز کامل شود و اين حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد. از خدا بترسيد و بدانيد که خدا به سختی عقوبت می‌کند). سه عالم که در حج ـ‌یعنی در خانه‌ی خدا‌ـ می‌باشند عبارت‌اند از: کرسی، عرش اعظم و سرادق عرش اعظم. اما هفت تایی که وقتی برگشتید، عبارت‌اند از: آسمان‌های هفت‌گانه. این حکم برای کسی است که از مردم مکه نباشد: یعنی برای کسی است که از آل محمد(ع) نباشد. روزه در اینجا، روزه گرفتن از منیّت در (ده مقام) می‌باشد: سه تا در حج: کرسی و عرش و سرادق عرش، و هفت تای دیگر هنگامی که برگشتید: آسمان‌های هفت‌گانه. و در هر مقامی چهار حالت وجود دارد که مربوط به تجلّیات و ظهور چهار اسم می‌باشد. به این ترتیب روزه‌ی از منیّت در چهل حالت می‌باشد. کسی که چهل صبح برای خدا اخلاص پیشه کند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود.([174]) نفس به این چهل حالت نیاز دارد تا به طور کلی از یک عالم به عالمی دیگر انتقال یابد. از همین رو نفس نوزاد استقرار نمی‌یابد مگر پس از چهل روز و نفس میّت مستقر نمی‌شود مگر پس از چهل روز. سخن در باب اربعین بسیار است ولی آنچه بیان شد، کفایت می‌کند.

-پرسش 94: معنای آیه‌ی «وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ....»

حق تعالی می‌فرماید: (وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ)([175]) (و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است). معنای این آیه چیست؟ پاسخ: حق تعالی می‌فرماید: (وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ)([176]) (و از آسمان به اندازه‌ی نياز، آب فرو فرستاديم و آن را در زمين جای داديم و ما بر نابود کردنش توانا هستيم)، و (آب) همان نورِ محمد(ص) و همان علم می‌باشد.(فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ)([177]) (با آن (آب) برايتان بوستان‌هايی از خرما و انگور پديد آورديم. شما را در آن باغ‌ها، ميوه‌های بسياری است که از آنها می‌خوريد). بوستان‌ها: آل محمد(ع) و درختان خرما و انگور و میوه‌ها، شیعیان آن بزرگواران(ع) و اولیای مخلص آنها(ع) می‌باشند. (وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ)([178]) (و درختی است که در طور سينا می‌رويد، روغن می‌دهد و آن روغن، نان خورشی برای خورندگان است). این درخت، قائم آل محمد(ع) و طور، نجف می‌باشد. در روایات اهل بیت(ع) آمده است: (فرشتگان طور سینا را به نجف منتقل کردند).([179]) (تَنبُتُ بِالدُّهْنِ) (روغن می‌دهد): به طور معمول درختان با آب که مایع رقیقی است رشد می‌کنند ولی روغن که مایعی غلیظ و سنگین است معمولاً باعث رشد درختان نمی‌شود؛ ولی این درخت، خاص است و این ویژگی را دارد که با روغن سیراب می‌شود نه با آب. این درخت با روغن که عبارت از علم سنگین و نور خالص است سیراب می‌شود: (يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ)([180]) (روغنش نزدیک است روشنی بخشد هر چند آتشی به آن نرسيده باشد، نوری افزون بر نور ديگر). (وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ) (و نان خورشی برای خورندگان است): برای خورنده، غذا تقدیم می‌شود نه روغن؛ بنابراین این روغن، همان نتیجه‌ی خوردن از این درخت می‌باشد؛ چرا که کسانی که از این درخت می‌خورند و از علوم آن توشه برمی‌گیرند و از علم امام مهدی(ع) بهره‌مند می‌شوند، صبغه الهی به خود می‌گیرند: (صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً)([181]) (اين رنگ خدا است و رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است).

-پرسش 95: چگونه ابراهیم(ع) زنده کردن مردگان را درخواست می‌کند؟

آیا شایسته بود ابراهیم (ع) زنده کردن مردگان را درخواست کند. حق تعالی می‌فرماید: (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)([182]) (و آنگاه که ابراهيم گفت: ای پروردگار من! به من بنمای که مردگان را چگونه زنده می‌سازی. گفت: آيا ايمان نداری؟ گفت: بلی، ولکن می‌خواهم دلم آرام گیرد. گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئی از آنها را بر کوهی بِنِه؛ سپس آنها را فراخوان، شتابان نزد تو می‌آيند، و بدان که خداوند پيروزمند و حکيم است). پاسخ: درخواست ابراهیم(ع) این بود که (أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى) (بي ) (به من بنمای که مردگان را چگونه (توسط من) زنده می‌سازی) و درخواست ابراهیم این نبود که ببیند مطلقاً خداوند چگونه مردگان را زنده می‌کند. در انتهای آیه آمده است: (ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا) (سپس آنها را فراخوان، شتابان نزد تو می‌آیند)؛ یعنی تو ای ابراهیم آنها را فرا بخوان، یعنی مجری مستقیم برای زنده کردن، خود ابراهیم(ع) می‌باشد و این درخواست ابراهیم(ع) از آن جهت بود که انبیا و اولیا خود را گناهکار و تقصیرکار می‌بینند و خویشتن را برای اینکه حجّت خدا بر خلقش و محل فیض و عطا و کرم او گردند شایسته نمی‌دانند، و در روایتی از ائمه(ع) آمده است که درخواست ابراهیم برای این بود که مطمئن شود او خلیل الله می‌باشد.([183])

-پرسش 96: معنای «یا من دلّ علی ذاته بذاته» (ای کسی که با ذات خود بر ذاتش گواه است)

(یا من دلّ علی ذاته بذاته)([184]) (ای کسی که با ذات خود بر ذاتش گواه است). معنای این کلمات که در دعای صباح آمده است چیست؟ پاسخ: یعنی بر ذاتش یا شهر کمالات الهی یا الله سبحان و متعال، با ذات خودش در خلق که همان شهر علم یا حضرت محمد(ص) می‌باشد دلالت نموده است. محمد(ص) وجه خدای سبحان و متعال و صورت او در خلقش است و شما هنگامی که صورت را ببینی، صاحب آن را خواهی شناخت.

-پرسش 97: عبادت آزادگان و ترس از آتش!

عبادت یحیی (ع) که طبق روایات وارد شده از معصومین(ع) به خاطر ترس از آتش بوده است، چطور با عبادت آزادگان تناسب دارد؟ پاسخ: عبادت آزادگان، به این معنا نیست که آنها از آتش خدا و از خشم خدا نمی‌هراسند و به بهشت خدا و ثواب الهی امید ندارند. کسی که خداوند را از روی عشق، شوق و سپاس‌گزاری یا ستایش عبادت می‌کند، چطور ممکن است از خداوند سبحان و متعال نترسد در حالی که او عبد است و حقیقت عبودیت او با ظلمت و عدم یعنی همان منیّتی که از او جدا نیست آمیخته است و این گناه او است که همواره ملازم و همراهش می‌باشد: (ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ) (گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد). پس چگونه از خدا نترسد و حال آنکه او گنهکار تقصیرکار می‌باشد؟ (وَلَوْلَا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا)([185]) (و اگر فضل و رحمتی که خدا بر شما ارزانی داشته است نمی‌بود، هيچ يک از شما هرگز رویِ پاکی نمی‌ديد). این در صورتی است که بنده، گناه و معصیتی نداشته باشد و بنده از لغزش‌ها معصوم و در امان باشد، که در این صورت شایسته‌ی او است که از ترس خدا اندامش به لرزه درافتد، چه برسد به معصیت‌کاران جنایت‌کار! اما چطور ممکن است کسی که خدا را دوست می‌دارد، به عطای خداوند و بهشت و ثواب او امید نداشته باشد. کسی که خدا را دوست بدارد عطا و بخشش او را دوست می‌دارد و هر نعمتی که از جانب خداوند بر او ارزانی شود را نیز دوست می‌دارد؛ نه به این خاطر که از آن بهره‌مند شده، لذت می‌برد بلکه از آن رو که از عطایا و بخشش‌های حبیبش خداوند سبحان و متعال می‌باشد. در حدیث قدسی به این معنا آمده است که: (ای پسر عمران! برای بند کفشت و علف چهارپایت و نمک خمیرت نیز مرا بخوان).([186])

-پرسش 98: معنای آیه‌ی «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»

حق تعالی می‌فرماید: (وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا)([187]) (سوگند به خورشید و برآمدن آفتابش * و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآيد * و سوگند به روز چون آن را روشن کند). چطور ممکن است که روز عاملی باشد که باعث روشن شدن خورشید گردد؟! آیا این خورشید نیست که روز را روشنی می‌بخشد و آن را ظاهر می‌سازد؟! پاسخ: در این آیه، خورشید، پیامبر خدا حضرت محمد(ص) است و ماه که در پِیِ او می‌آید علی بن ابی طالب (ع) وصی و خلیفه و جانشین او می‌باشد. در این آیه روز، امام مهدی(ع) است و قطعاً و یقیناً امام مهدی(ع) از حضرت محمد(ص) و علی(ع) متولد شده و از پیامبر خدا(ص) ظهور و تجلّی یافته است؛ ولی امام مهدی(ع) همان کسی است که حقیقت پیامبر خدا(ص) یا خورشید را به هنگام ظهورش برای مردم، تجلّی و ظهور می‌بخشد و مردم را با حقیقت پیامبر خدا(ص) آشنا می‌سازد. پس امام مهدی(ع) از پیامبر خدا(ص) ظهور و تجلّی یافته و به علاوه، او پیامبر خدا حضرت محمد(ص) را برای خلق، متجلّی و ظاهر می‌گرداند.

-پرسش 99: معنای آیه‌ی «إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ»

(إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ)([188]) (مگر آنها که اسرائيل بر خود حرام کرده بود). معنای این آیه چیست؟ پاسخ: در حدیث از اهل بیت(ع) روایت شده است که یعقوب خوردن گوشت شتر را بر خود حرام کرده بود،([189]) که این مصداقی برای این آیه می‌باشد. پیامبران(ع) و از جمله‌ی آنها یعقوب(ع) یا اسرائیل در برخی موارد حق انتخاب داشته‌اند. بنابراین می‌توانستند در برخی موارد چیزی را حلال یا حرام کنند، یا حکمی را بپذیرند یا رد کنند. این موضوع در سخنان اهل بیت(ع) فراوان آمده است، مانند اینکه فرموده‌اند: اگر پیامبر خدا(ص) چنان می‌کرد آن کار واجب می‌شد، یا این سخن آنها که فرمودند: پیامبر خدا(ص) نماز را در سفر و حضر دو رکعتی تعیین نمود، یا دو رکعت بر آن افزود.([190]) این چنین داوود (ع) حکم می‌راند و سلیمان(ع) نیز حکم می‌نمود: (وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا)([191]) (و داوود و سليمان را ياد کن آنگاه که درباره کشتزاری داوری کردند که گوسفندان آن قوم، بی‌شبان در آنجا می‌چريدند و ما شاهد داوریِ آنها بوديم * و اين شيوه‌ی داوری را به سليمان آموختيم و همه را حُکم و علم داديم). هر دو سخن، صحیح و هر دو حُکم خداوند است، با اینکه با هم متفاوت می‌باشند. حق تعالی می‌فرماید: (هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابَ)([192]) (اين عطای ما است؛ بی هیچ حسابی، به هر که می‌خواهی آن را ببخش و از هر که خواهی، دریغ کن). البته جولانگاه حرکت آنها مقیّد و محدود به حدود خداوند سبحان و متعال و در چهارچوب شریعت الهی است که از آن تخطّی نمی‌کنند و فراتر از آن نمی‌روند. به عنوان مثال، در حدیثی از اهل بیت(ع) در خصوص اینکه این آیه (لِلهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)([193]) (از آنِ خداوند است هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است. آنچه را که در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيده‌اش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهدکرد؛ پس هر که را که بخواهد می‌آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می‌کند و خدا بر هر کاری توانا است) یا مفهوم مندرج در آن مورد قبول همه‌ی انبیا نیست، آمده است، به جز حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) و امّت محمد(ص) که در واقع سیصد و سیزده مرد از اصحاب قائم(ع) می‌باشند. پس انبیا(ع) در پذیرفتن یا نپذیرفتن این حکم مختارند، و کسانی که آن را پذیرفته‌اند و به خاطر آنچه در اندرونشان جریان دارد، شروع به محاسبه‌ی نفس خود نموده‌اند پیش از آنکه مورد محاسبه قرار گیرند، به پیروزی عظیم و مقامی رفیع دست یافته‌اند که خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خداوند خشنود می‌باشند.

-پرسش 100: معنای حدیث قدسی «بنده پیوسته با نَوافِل به من نزدیک می‌شود....»

در حدیث قدسی به این معنا آمده که: (بنده پیوسته با نَوافِل به من نزدیک می‌شود تا آنجا که او را دوستش بدارم. پس چون دوستش داشتم چشم بینایش و دست نیرومندش و ... می‌شوم) و در حدیث دیگر به این مضمون آمده است: (بنده با فرایض به من نزدیک می‌شود.... تا آنجا که دست من، چشم من و گوش من می‌شود....).([194]) آنچه مشخص است این است که منطور از نوافل همان نمازهای مستحبی و فرایض، نمازهای واجب می‌باشد، و به طور عادی انسان نمازهای مستحب را به جا نمی‌آورد مگر پس از ادای واجبات، پس چطور ممکن است تقرّب جستن با واجبات به تنهایی برتر از تقرّب جستن با واجبات و مستحبات باشد چرا که نتیجه در حدیث دوم عظیم‌تر است، یعنی انسان چشم خدا و دست خدا می‌شود؟! پاسخ: منظور از نوافل در حدیث قدسی، فقط نماز مستحبی نیست، بلکه تمام آنچه را که خداوند سبحان و متعال فرض نموده و به سوی آن رهنمون کرده است، شامل می‌شود؛ از نماز، روزه، زکات، حج و .... الخ. بنابراین براساس این حدیث قدسی، نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح نیز همگی نوافل محسوب می‌شوند، و اینها نافله می‌باشند؛ یعنی زیادی یا اضافه شده به یک عمل بنیادین دیگر که در واقع همان مهم و مطلوب است؛ چرا که هیچ چیز بنده را بدون آن سودی نمی‌رساند و این عمل همان ولایت ولیّ خدا و خلیفه و جانشین او(ع) بر زمینش می‌باشد. پس اگر یک شخص مسیحی تمام عبادات اسلام را بدون موالات و دوستی حضرت محمد(ص) بیاورد، سودی به حالش ندارد و اگر یک مسلمان تمام عبادات اسلام را بدون موالات و پیروی از علی بیاورد، سودی برایش ندارد و اگر یک شیعه، تمام عبادات اسلام و موالات علی(ع) و ائمه(ع) را بدون موالات و دوستی امام مهدی(ع) بیاورد سودی برایش نخواهد داشت، مگر اینکه در همین زندگی دنیوی از آن بهره‌مند گردد و آن را وسیله‌ای برای معرفت واقعی و شناخت ولیّ خدا قرار دهد. به علاوه اگر کسی با نوافل تقرّب جوید، حتی اگر پیرو ولیّ خدا باشد، سودی به دست نمی‌آورد و ارتقا نمی‌یابد مگر به قدر و اندازه‌ی موالاتی و دوستی که در سینه‌اش دارد. اما فرایض و واجبات عبارت است از ولایت ولیّ خدا و ولایت، همان نماز واجب، همان حج واجب، زکات واجب و روزه‌ی واجب می‌باشد. نماز عبارت است از روی آوردن به قبله با تضرّع و دعا و بهترین قبله‌ای که انسان با آن رو می‌کند، ولیّ خدا در زمانش و حجّت خدا بر بندگانش می‌باشد و بهترین دعا و تضرّع به درگاه الهی، همان دوست داشتن ولیّ خدا و حجّت او بر بندگانش است: (حب و دوست داشتن علی، حسنه‌ای است که با آن هیچ گناهی آسیب نمی‌رساند).([195]) حج به معنای سفر به مکانی مشخص است و برترین سفر، سفر به سوی خدا به قصد ولیّ خدا و حجّت خدا بر بندگانش می‌باشد؛ چرا که او قبله‌ای است که با آن خدا شناخته می‌شود: (به وسیله‌ی شما خدا شناخته شد).([196]) پیامبر خدا(ص) فرمود: (ای فرزند آدم! در کار نیک بکوش و زشتی را واگذار، که در این صورت در راه راست الهی قرار خواهی داشت).([197]) انجام کار نیک همان ولایت ولیّ خدا و ترک زشتی همان کفر به طاغوت است؛ و به طور قطع موالات و پیروی از ولیّ خدا مراتب مختلفی دارد. کسی که در تمام حرکات و سکنات از او پیروی می‌کند، همانندِ کسی که با زبانش پیرو او است و در کردارش از او متابعت نمی‌کند نیست و هر چه ملازمت و همراهی با ولیّ خدا بیش‌تر باشد، تقرّب و نزدیکی به خدا بیش‌تر خواهد بود و به همین ترتیب پیش می‌رود‌ تا این بنده‌ی ملازمِ ولیّ خدا، تصویری دیگر از ولیّ خدا و حجّت او بر بندگانش می‌گردد. به این ترتیب این بنده می‌شود چشم خدا و دست خدا، همان طور که ولیّ خدا و حجّت او بر بندگانش چشم خدا و دست خداوند می‌باشد([198]).

-پرسش 101: معنای «الصَّلاَةِ الْوُسْطَى» در «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى»

حق تعالی فرموده است: (حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى)([199]) (نمازها و نماز ميانه را پاس بداريد). نماز میانه کدام است؟ پاسخ: نماز میانه، به طور خاص همان نماز جمعه است و قرینه‌ی آن در باقی ایام، نماز ظهر می‌باشد، و این امر به خصوص برای محافظت بر نماز جمعه و برای تاکید بر آن است؛ زیرا مسلمانان در آن برای اصلاح آنچه از دین و دنیای‌شان تباه شده است و همچنین فزون‌طلبی از فیض خداوند سبحان و متعال گرد هم می‌آیند؛ و این به حسب ظاهر است. اما در حقیقت نماز همان ولایت ولیّ خدا و حجّت او بر بندگان است، و نماز میانه یا نماز جمعه همان عمل و جهاد در رکاب قائم(ع) می‌باشد و نماز قائم(ع) همان نماز جمعه است؛ چرا که وی امّت اسلامی را بر حق گرد می‌آورد، پس از آنکه ائمه‌ی گمراه و علمای بی‌عمل آن را پراکنده ساخته‌اند. نماز قائم(ع) همان نماز میانه است زیرا یاران او ـ‌که نماز و همچنین عمل و جهاد هستند‌ـ همان امّت می‌باشند([200])؛ (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا)([201]) (آری چنين است که شما را بهترين امّت‌ها گردانيديم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد). به طور قطع بیش‌تر مسلمانان نمی‌توانند شاهدی بر مردم باشند. چطور ممکن است فردی شراب‌خوار یا زناکار یا هر معصیت‌کار دیگری، در دادگاه الهی بر مردم شاهد باشد، بلکه اینها امّت میانه‌اند ـ‌و اینها ائمه نیز می‌باشند‌ـ و عبارت‌اند از سیصد و سیزده نفر و اینها گواهان بر مردم هستند چرا که بندگان واقعی خدا می‌باشند. اینها گروهی هستند عابد، مخلص و مستضعف که در آسمان معروف‌اند و در زمین گمنام، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‌هراسند. حق تعالی می‌فرماید: (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)([202]) (و ما بر آن هستيم که بر کسانی که روی زمين به استضعاف کشیده شدند منّت گذاریم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم).

-پرسش 102: معنای گفتار امام صادق(ع): «اگر توانستی جز خداوند را نخوری، چنین کن»

امام صادق(ع) حدیثی به این معنا می‌فرماید: (اگر توانستی جز خداوند را نخوری، چنین کن). معنی این حدیث چیست؟ پاسخ: یعنی اینکه در همه حال ذاکر خداوند سبحان و متعال باشی، که ذکر، غذای روح است. دیگر اینکه از غذای بدن تا آن مقدار که نیاز دارد بکاهی؛ یعنی خوردن برای قوّت گرفتن باشد نه از روی شهوت. عیسی(ع) می‌فرماید: (انسان فقط با غذا زنده نمی‌ماند بلکه با کلمه‌ی خدا نیز زندگی می‌یابد). به این ترتیب انسان در آسمان‌های ملکوتی به مقامات می‌رسد، سپس او بدون غذای جسمانی مادی، می‌خورد و می‌آشامد. روزه‌دار اگر در روز بخوابد، سیر و سیراب می‌شود، همان طور که در حدیث از اهل بیت(ع) روایت شده است.([203]) بسیاری از کسانی که در ایام روزه‌داری در هنگام روز به خواب می‌روند، در خواب می‌بینند که می‌خورند و می‌نوشند و وقتی بیدار می‌شوند می‌بینند که گرسنگی و تشنگی‌شان برطرف شده است، گویی که آنها در این عالم جسمانی خورده‌اند. امام صادق(ع) مردم را به بسیار گفتن ذکر خداوند و کاهش طلب دنیا ارشاد می‌فرماید. واقعیتی که مردم باید بدانند این است که (انسان با غذا می‌میرد). با غذا و شهوات، روح از ارتقا بازمی‌ماند و به تدبیر این بدن جسمانی متوجّه و منحرف می‌گردد و برای روح، این مشغول شدن به معنای نوعی مرگ تدریجی است، همان طور که ذکر و تلاش در راه خداوند سبحان و متعال، نوعی حیات و پیشرفت تدریجی می‌باشد.

-پرسش 103: معنای آیه‌ی «قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ....»

حق تعالی می‌فرماید: (قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولًا)([204]) (بگو: اگر در روی زمين فرشتگان به آرامی راه می‌رفتند، برايشان به پيامبری، فرشته‌ای از آسمان نازل می‌کرديم). دلیل عدم اطمینان فرشتگان در تبلیغ رسالت چیست؟ پاسخ: فرشتگان آن گونه که شما گمان کرده یا از آیه در اینکه در تبلیغ رسالت مطمئن نیستند برداشت کرده‌ای، نمی‌باشند بلکه آنها در نازل شدن بر تمام نقاط زمین و بر تمام مردم اطمینان و آرامش ندارند. فرشتگان، مقدس و طاهرند و فقط به بقعه‌های مقدس و طاهر یا نفس مقدس و طاهر نزدیک می‌شوند و اگر به نازل شدن بر مکانی ناپاک یا نفسی ناپاک مجبور شوند، نسبت به آن اطمینان و آرامش ندارند و از آن خشنود نیستند و از همین رو است که کافران و منافقین رؤیای صالحه‌ای که در آنها فرشتگان باشند، کم می‌‌بینند و یا تقریباً چنین رؤیایی نمی‌بینند، و معمولاً فرشتگان بر بقعه و مکان ناپاکی نازل نمی‌شوند مگر برای فرو فرستادن عذاب. پس فرود آمدن فرشتگان اغلب بر مکان‌های پاک و مقدس و بر نفس‌های پاک و مقدس مانند نفس‌های انبیا و فرستادگان و ائمه(ع) می‌باشد. برای اینکه مراد از اطمینان و آرامش فرشتگان بر راه رفتن بر زمین بیش‌تر روشن شود، معمولاً این مثال را می‌زنم: آیا شما بر روی زمینی که در آن به عنوان مثال مقدار یک وجب نجاست بالا آمده و خارج شدن انسان از آن مشکل باشد، می‌توانید با آرامش و اطمینان روی این زمین حرکت کنید؟! یا اگر وارد فاضلاب نجاست شوید، می‌توانید آرامش و اطمینان داشته باشید؟! خداوند ما و شما را محفوظ بدارد! این تصویر زمین از دید فرشتگان می‌باشد؛ حال چگونه با اطمینان و آرامش بر آن گام بردارند؟ آری، مکان‌هایی هست که برای عبادت و اطاعت خداوند اختصاص یافته‌اند و خداوند در آن اماکن عبادت می‌شود، و فرشتگان بر این مکان‌های پاک و طاهر نازل می‌شوند. همچنین در زمین، جان‌های پاک و مقدسی هست که فرشتگان بر آن نازل می‌شوند و فرشتگان بر این جان‌های پاک و مکان‌های طاهر اطمینان خاطر و آرامش می‌یابند، نه جاهای دیگری که بنی آدم با پیروی از شهوات و معصیت خداوند سبحان و متعال آنها را پر از آلودگی ساخته است.

-پرسش 104: معنای آیه‌ی «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى ٱلْأَرْضَ نَنقُصُهَا....»

معنای این سخن خداوند متعال چیست: (أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى ٱلْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَٱللهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِۦ وَهُوَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ)([205]) (آيا هنوز ندانسته‌اند که ما از اطراف اين زمين می‌کاهيم، و خداوند حکم می‌کند، و هيچ چيز حکم او را فسخ نمی‌کند، و او سريعا الحساب است؟) و نیز می‌فرماید: (أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِى ٱلْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ ٱلْغَلِبُونَ)([206]) (آيا نمی‌بينند ما قصد اين زمين می‌کنيم و از اطراف آن می‌کاهيم؟ آيا آنها پيروز‌ند؟). پاسخ: با فرود آمدن نطفه‌ها بر زمین، بر آن افزوده و با بالا رفتن نطفه‌ها، از آن کاسته می‌شود و این زیادت و نقصان به سبب وارد شدن انسانی جدید به این عالم جسمانی یا خروج انسان از این عالم جسمانی به وسیله‌ی مرگ، می‌باشد. در آیات ذکر شده فروکاستن زمین، یعنی با خارج شدن نطفه از آن به سبب مرگ ایجاد می شود. اما اطراف و کناره‌های زمین همان حجت‌های الهی(ع) از انبیا، فرستادگان و ائمه(ع) می‌باشند و کناره‌ی چیزی یعنی نهایت و آخر آن یا سرآغاز و اولش. در کناره‌ی زمین، حجت(ع) بر اهل زمین می‌باشد؛ چرا که او سبب فیض نازل شونده از آسمان بر زمین است؛ پس موضع اتصال این فیض، همان اطراف و کناره‌هایی زمین می‌باشد و این از آن رو است که این فیض همان نوری است که در زمین از یک طرف به طرف دیگر متجلّی می‌شود و اگر او نبود، زمین اهلش را فرو می‌برد و به عدم بازمی‌گشت. پس حجت، همان طرف و کناره‌ی زمین است، و او ابتدا است و انتها، و او اوّل است و آخر. با مرگ حجت(ع) از اطراف و کناره‌های زمین کاسته می‌شود و اگر نبود کسی که جانشین او ـ‌حجتی برای خداوند در زمینش‌ـ باشد، زمین اهلش را در خود فرومی‌برد، اگر زمین از موضع نازل شدن فیض خداوند و نور خداوند سبحان و متعال، خالی گردد: (وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ ٱلَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ ٱلْبَلَاغُ وَعَلَيْنَا ٱلْحِسَابُ * أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى ٱلْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَٱللهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِۦ وَهُوَ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ)([207]) (اگر پاره‌ای از آنچه را که به آنها وعده کرده‌ايم به تو بنمايانيم، يادتو را (پيش از وقت) بميرانيم، در هر حال آنچه بر عهده‌ی تو است تبليغ است و آنچه بر عهده‌ی ما است، حساب کشيدن * آيا هنوز ندانسته‌اند که ما از اطراف اين زمين می‌کاهيم، و خداوند حکم می‌کند، و هيچ چيز حکم او را فسخ نمی‌کند، و او سريع الحساب است؟). (بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ ٱلْعُمُرُ أَفَلاَ يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِى ٱلاٌّرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَآ أَفَهُمُ ٱلْغالِبُونَ)([208]) (بلکه ما آنها و پدرانشان را بهره‌مند کرديم تا آنجا که عمرشان به درازا کشيد. آيا نمی‌بينند ما قصد اين زمين می‌کنيم و از اطراف آن می‌کاهيم؟ آيا آنها پيروز‌اند؟). در هر دو آیه یادآوری مرگ و بازگشت به خداوند که از آن گریزی نیست وجود دارد، که اگر مرگ حجت‌ها(ع) و وفات آنها رخدادی حتمی باشد، پس مرگ دیگر مردمان غافل از ذکر خدا اولی و منطقی‌تر می‌باشد: (وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ)([209]) (ما پيش از تو هيچ بشری را جاودان نساخته‌ايم. اگر تو نيز بميری، چگونه آنها جاودان بمانند؟).

-پرسش 105: آیا امام مهدی(ع) یا فرستاده‌اش به اموری که ظاهراً مخالف شرع است‌دستورمی‌دهد؟

سنّت امام مهدی(ع) همان سنّت انبیا و فرستادگان است. آیا امام(ع) یا فرستاده‌ی ایشان برخی امور را که ظاهراً حرام است ـ‌ همان‌طور که در سوره کهف آمده‌ـ انجام می‌دهد یا انجام آنها را به برخی از یارانش یا گروهی از مردم دستور می‌دهد؟ و چگونه می‌توان دریافت که اینها اموری باطنی یا مشروع می‌باشند؟ پاسخ: بله، امام مهدی(ع) امور فراوانی را که برخی مردم و از جمله‌ی آنها گروهی از اصحابش، آن امور را مخالف شریعت می‌دانند انجام می‌دهد؛ همان طور در روایات اهل بیت (ع) آمده است که آن حضرت به حکم برخی انبیای پیشین حکم می‌نماید که برخی از انصار ایشان بر او خرده می‌گیرند.([210]) مشخص می‌گردد که این امر، مشروع و صحیح است؛ چرا که کسی که به انجام آن مبادرت ورزیده، خود امام مهدی(ع) بوده است و اگر موضوعی بر انسان مشتبه شود می‌تواند به (دلیل المتحیّرین) (راهنمای سرگردانان) که همان جبّار آسمان‌ها و زمین خداوند سبحان و متعال است رجوع کند تا با رؤیا یا هر طریقی که بین او و خداوند سبحان و متعال است آن را روشن سازد.

-پرسش 106: معنای آیه‌ی «إِذْ قالَ مُوسي‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً....»

معنای این سخن خدای تعالی چیست؟ (إِذْ قالَ مُوسي‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتيکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتيکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ * فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعالَمينَ)([211]) (آن گاه که موسی به خانواده‌اش گفت: من از دور آتشی ديدم، زودا که از آن برايتان خبری بياورم يا پاره آتشی، شايد گرم شويد * چون به آتش رسيد، ندايش دادند برکت داده شده آن که درون آتش است و آن که در کنار آن است و منزّه است خدای يکتا، آن پروردگار جهانيان). پاسخ: برای شرح مراد از این آیه‌ی مبارک، این مثال را برای سهولت فهم آن به عنوان مقدّمه بیان می‌نمایم: اگر در جایی مشخص آتشی شعله‌ور باشد، شما باور دارید که در آن جای بخصوص، این آتش زبانه می‌کشد و با یکی از راه‌های زیر از اشتعال آن یقین حاصل می‌کنید: 1- عده‌ای نزد شما بیایند و روشن بودن آن آتش را به شما اطلاع دهند. 2- خود به آنجا بروی و آتش را به چشم ببینی. 3- به آنجا بروی و آتش را به عینه ببینی و دستت را در آتش بگذاری تا انگشتانت را بسوزاند. 4- بروی و آتش را به چشم ببینی و خودت را در آتش بیفکنی تا بسوزی. علم اول و دوم می‌تواند نقض شود؛ مثلاً اگر عده‌ای از مردم نزد شما بیایند و به شما خبر دهند که آتشی در کار نیست، شما نسبت به خبر اول دچار شک و تردید می‌شوی، و همچنین اگر عده‌ای نزد شما بیایند و به شما بگویند که آنچه شما می‌بینی جادویی بزرگ است، در آن صورت شما نسبت به آنچه با چشمانت می‌بینی مشکوک می‌شوی؛ ولی علم سوم و چهارم نقض شدنی نیست، چرا که اثر آتش در دست یا بدن شما موجود است یا شما به گونه‌ای سوخته‌ای که خود شما آتش شده‌ای. قطعاً شناخت و معرفت کسی که انگشتش با آتش سوخته کمتر از معرفت کسی است که دستش یا بخش بزرگی از بدنش با واقعیتِ آتش سوخته، و معرفت و شناخت اینها کمتر از معرفت و شناخت کسی است که به طور کامل در آتش سوخته و خود، آتش شده باشد. اگر این مثال را بر شناخت و معرفت خلق به خداوند سبحان و متعال تسرّی دهیم، وضعیت کسی را که چیزی چون به اندازه‌ی سوراخ سوزن برایش فتح و گشایش حاصل می‌شود و شروع به نوسان می‌کند و در لحظاتی شائبه و ناپاکیِ عدم از صفحه‌ی وجودش زدوده شد، درخواهیم یافت؛ همان کسی است که حق تعالی در موردش می‌فرماید: (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ) (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدّر کرده‌ايم * تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد برایت بيامرزد). فتح؛ همان محمد بن عبد الله(ص)، بنده‌ی خدا، اسرائیل خدا (بنده‌ی خدا) و وجه و صورت خدا در خلقش و حتی او، همان الله در خلق می‌باشد: (وظُهُورِکَ فِی جَبَلِ فَارَانَ)([212]) (و ظهور تو در کوه فاران‌ ـ کوهی در نزدیکی مکه‌ـ) یعنی ظهور الله در مکه با محمد (ص). حضرت محمد(ص) همان آتشِ در این آیه است و او برکتی است که خداوند با آن، بر کسی که در آتش و پیرامون آن باشد برکت می‌دهد. اما آن کس که در آتش است علی(ع) می‌باشد. آن حضرت(ع) در یکی از خطبه‌هایش می‌فرماید: (أنا مَن کَلّم موسی)([213]) (من همان کسی بودم که با موسی سخن گفت). این سخنان امیر المؤمنین علی(ع) را منکر نشو که جزو هلاک‌شدگان می‌گردی. حق تعالی می‌فرماید: (اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)([214]) (خدا جان‌ها را به هنگام مردنشان می‌گيرد). (قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ)([215]) (بگو: فرشته‌ی مرگ شما را می‌ميراند). (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ)([216]) (کسانی هستند که بر خود ستم روا داشته‌اند، چون فرشتگان جانشان را بستانند). (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ)([217]) (آنان که چون فرشتگان، پاک سيرت‌شان بميرانند). (حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا)([218]) (تا چون يکی از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جان او بگيرند). (حَتَّي إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ)([219]) (آنگاه که فرستادگان ما بيايند تا جانشان را بگيرند). در این آیات تدبّر کن تا بدانی منظور علی(ع) از این سخن مبارکش که متأسّفانه بسیاری از مردم به دلیل جهل‌شان و کم بودن تدبّرشان آن را انکار می‌کنند، چه بوده است. خداوند سبحان و متعال جان‌ها را می‌گیرد؛ زیرا او خالق مسلّط بر تمام عوالم، زنده کننده و میراننده است و ملک الموت (عزرائیل(ع)) نیز جان‌ها را می‌گیرد زیرا او فرمانده فرشتگان مرگ است، و فرشتگان نیز جان‌ها را می‌گیرند زیرا آنها اجرا کننده‌ی دستور ملک الموت که خود، مجری دستور خداوند سبحان است، می‌باشند. اما کسانی که در اطراف آن ـ‌یعنی کناره‌های آتش‌ـ هستند عبارت‌اند از ائمه(ع) به عنوان نزدیک‌ترین حلقه به مرکز آتش. پس از آن حلقه‌هایی که گرداگرد مرکز هستند می‌آیند و اینها مهدیّون دوازده‌گانه پس از قائم(ع) هستند، و نیز پیامبران و فرستادگان و شیعیان خاص از اولیایی که نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌شوند، مانند سیصد و سیزده اصحاب قائم(ع) و سلمان محمدی و نظایر آنها. بنابراین موسی(ع) می‌خواست برای خانواده‌اش خبر و هدایتی از آتش بیاورد تا شاید با آتش گرم شوند؛ یعنی با آن بسوزند تا به آن یقینی که آمیخته با شک نیست دست یابند: (وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى * إِذْ رَأى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً)([220]) (آيا خبر موسی به تو رسيده است؟* آنگاه که آتشی ديد و به خانواده‌اش گفت: درنگ کنيد که من از دور آتشی دیدم، شايد برايتان پاره‌ای از آن بياورم يا بر آن آتش هدایتی بيابم). اما در این زندگی دنیوی، آتش عبارت است از دشواری‌ها و دردهایی که آنها(ع) از آزار و اذیت طاغوتیان و فرعونیان که خداوند لعنتشان کند، متحمّل شده‌اند. روایت شده است که دجّال در حالی می‌آید که کوهی از آتش همراه او است و هر کس وارد آن شود به بهشت ورود می‌یابد.([221]) آمریکا همان دجّال است و کوه آتش ادوات عظیم جنگی او می‌باشد و مؤمنان به وسیله‌ی جنگ با آمریکا وارد بهشت می‌شوند. ابراهیم(ع) در این زندگی دنیوی وارد آتش شد، آتشی که طاغوتیان و فرعونیان که لعنت خداوند بر آنها باد با ظلم و جور و فساد برافروخته بودند تا با آن، هر کس را که رویاروی ظلم و جور و فسادشان بایستد بسوزانند؛ ولی این آتش بر ابراهیم(ع) سرد و آرام شد. بر هر کس که خود را در آن بیاندازد نیز سرد و آرام خواهد بود، و این سنّت خداوند است و هرگز سنّت خداوند تغییری نخواهی یافت؛ و هرگز سنّت خداوند تبدیلی نخواهی یافت.

-پرسش 107: چگونه با منیّت مبارزه کنیم؟

چگونه با منیّت مبارزه کنیم؟ پاسخ: مبارزه با منیّت دو جنبه دارد؛ نخست: در این عالم جسمانی و دوم: در ملکوت و عالم روحانی. انسان از جسم و روح (یا نفْس که ناطق است و در بهشت‌ها در پایین‌ترین مراتب روح کاشته شده) ترکیب یافته است. ( مبارزه با منیّت در این عالم جسمانی از طریق آراسته شدن به مکارم اخلاقی که مهمترین آنها کَرَم (بخشش و سخاوت) است صورت می‌پذیرد. حق تعالی می‌فرماید: (وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ)([222]) (و ديگران را بر خويش ترجيح می‌دهند هر چند خود نيازمند باشند). بر مؤمن است که در راه خدا بر فقرا، مساکین و بر مجاهدین انفاق کند و ساز و برگ لازم برای جنگ با دشمن خدا را برای آنها فراهم آورد، و برترین کَرَم آن است که همراه با نیاز یا تنگدستی باشد: (وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ) (و ديگران را بر خويش ترجيح می‌دهند هر چند خود نيازمند باشند). همان طور که بر مؤمن لازم است پیش افتادن بر مؤمنان یا مراکز فرماندهی را دوست نداشته باشد. در حدیثی از پیامبر(ص) با این مضمون روایت شده است: (من تَقدَّم على قوم مؤمنين وهو يعلم أن فيهم من هو خير منه أكبّه الله على مَنخَريه في النار)([223]) (کسی که بر گروه مؤمنان تقدّم جوید در حالی که می‌داند در میان آنها شخصی برتر از او وجود دارد، خداوند در قیامت او را بر دو بینی‌اش در جهنم افکند). به همین مقدار بسنده می‌کنم و شرح و تفصیل را به مؤمنان می‌سپارم. ( و اما مبارزه با منیّت و انانیّت در عالم روحانی با تدبّر و تفکّر انجام می‌شود. پیامبر خدا(ص) به علی(ع) به این معنا می‌فرماید: (يا علي ساعة تفكر خير من عبادة ألف عام) (ای علی، یک ساعت تفکّر بهتر از عبادتِ هزار سال است). ای برادر مؤمن من! با من همراه شو تا درباره‌ی وضعیت خفّت‌بار خود در پیشگاه خداوند سبحان و متعال بیاندیشیم؛ وضعیت هر کدام از ما، هر که می‌خواهد باشد! حتی گیریم اگر شما یکی از سیصد و سیزده نفر باشی و گیریم شما یکی از نُقَبای دوازده‌گانه‌ی آنها باشی و این عده برترین افراد روی زمین باشند! امیر المؤمنین(ع) در مورد آنها در روایتی به این معنا می‌فرماید: (پدر و مادرم فدایشان باد! اینها از کسانی هستند که نام‌هایشان در آسمان معروف و در زمین مجهول است....)([224]) و ائمه(ع) در مورد آنها فرموده‌اند: (زمین بر راه رفتن آنها بر روی خود افتخار می‌کند)([225]) و امام صادق(ع) بیش از هزار سال پیش برای آنها گریست و آنها را دعا کرده، به این معنا فرموده است: (پروردگارا! اگر می‌خواهی بر روی زمینت عبادت شوی، احدی از دشمنانت را بر آنها مسلّط مفرما) و امام صادق(ع) به این معنا فرموده است: (اگر آنها از نوری که محمد(ص) از آن آفریده شد و از گِلی که محمد (ص) از آن آفریده شد، آفریده نمی‌شدند، این گونه نبودند)([226]). در فضل و برتری این افراد بر عامه‌ی مردم و بر عامه‌ی شیعه‌ی اهل بیت (ع) تدبّر کن. شیعیان از نور اهل بیت(ع) و از زیادی گل آنها آفریده شده‌اند و این شیعیانِ مخلصِ اصحابِ قائم (ع) از نوری که محمد(ص) از آن خلق شده و از گلی که محمد(ص) از آن خلق شد، آفریده شده‌اند و با وجود این فضل عظیم و مقام بلند مرتبه و با وجودی که آنها جزو مقرّبین و از جمله‌ی اولیای الهی که نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌شوند، لیکن با من به عرصه‌های روز قیامت بیا تا وضعیت آنها و حتی وضعیت تمام خلایق به جز محمد (ص) را ببینیم. هنگامی که قیامت بر پا شود هیچ کس جرأت نمی‌کند در پیشگاه خداوند سخنی بگوید، تا آنگاه که محمد سجده کند و تا آنگاه که محمد خدا را حمد و ثنا گوید و تا آنگاه که محمد(ص) تکلّم کند و برای خلق خدا و بندگانش شفاعت بخواهد. چرا در آن موقف کسی سجده نمی‌گزارد و حمد نمی‌گوید و تکلّم نمی‌‌نماید مگر پس از سجود، حمد و سخن‌گویی محمد(ص)؟ آیا همه‌ی خلایق به جز محمد(ص) تقصیر دارند؟ یا این به خاطر ستمی است که در ساحت خداوند سبحان و متعال وجود دارد؟! (و تعالی عن ذلک علواً عظیماً و کبیراً) (خداوند بسیار برتر و عظیم‌تر از چنین نسبتی است)! برادر عزیزم! امیرالمؤمنین علی(ع) که برترین خلایق پس از محمد(ص) است، می‌فرماید: (إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا)([227]) (معبودا! با گرایشم به خواهش نفس، بر خود ستم کردم. پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری!). اگر در سخن پیشینم تدبّر کرده باشی، دانسته‌ای که امیرالمؤمنین(ع) هر آنچه شایسته‌ی بیان است به معنای واقعی کلمه را قصد فرموده، پس حال و وضعیت ما چگونه خواهد بود؟ حق این است که به شما می‌گویم: انسان هر قدر هم که دارای مقامی بلند و جایگاهی آبرومند در پیشگاه خداوند سبحان و متعال باشد، بر او است که از کمی حیایش از خداوند سبحان و متعالِ رحمانِ رحیمِ حلیمِ کریم، انگشت حسرت و پشیمانی بگزد و این کلمات را تکرار کند که: (یا حَسرتی علی ما فرّطتُ في جَنب الله) (ای دریغ برمن از آنچه در حضور خداوند کوتاهی ورزیدم) تا قیامت برپا شود؛ و الحمد لله وحده.

-پرسش 108: معنای انسان در آیه‌ی «هَلْ أَتَىٰ عَلَى ٱلْإِنسَانِ....»

معنای این سخن خداوند متعال چیست: (هَلْ أَتَى عَلَى ٱلْإِنسَنِ حِينٌ مِّنَ ٱلدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَیئاً مَّذْكُورًا)([228]) (هر آينه بر انسان مدتی از زمان گذشت در حالی که او چيزی در خور ذکر نبوده است). پاسخ: انسان، علی(ع) است و روزگاری نبوده که بر او بگذرد و او در آن چیزی در خور ذکر نباشد؛ چرا که آن حضرت در علم خداوند سبحان و متعال ذکر شده است؛ ولی در خلقت، پاره‌ای از روزگار بوده که در آن، وی چیزی در خور ذکر نبوده است؛ خداوند حضرت محمد (ص) را آفرید سپس علی(ع) را بیافرید.

-پرسش 109: معنای آیه‌ی «وَٱلْعَصْرِ إِنَّ ٱلْإِنسَٰنَ لَفِى خُسْرٍ»

معنای این آیه چیست: (وَٱلْعَصْرِ * إِنَّ ٱلْإِنسَنَ لَفِى خُسْرٍ)([229]) (سوگند به اين زمان * که انسان در خسران است). پاسخ: امیرالمؤمنین علی(ع)، انسان است و ایشان نسبت به حضرت محمد(ص) در خسران و زیان‌کاری است؛ چرا که مقام پیامبر(ص) برتر و عظیم‌تر از مقام امام علی(ع) می‌باشد. حضرت محمد(ص) شهر کمالات الهی در خلق یا شهر علم است و علی(ع) باب و دروازه‌ی آن می‌باشد. پیامبر(ص) صاحب مقام محمود و صاحب مقام قاب قوسین یا نزدیک‌تر است و آن حضرت کسی است که چون به اندازه‌ی سوراخ سوزنی برایش فتح و گشایش حاصل شد و بین حق و خلق به نوسان درآمد، و امیرالمؤمنین پایین‌تر از این مقام و مرتبه است و آن حضرت(ع) می‌فرماید: (اگر پرده از برایم برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد)؛([230]) یعنی همان پوشش و حجاب لاهوت که برای محمد(ص) برداشته شد.

-پرسش 110: فضل کسی که دشمنی از قائم را بکشد بالاتراز فضل کسی است که دررکابش شهیدشود.

در حدیثی از اهل بیت(ع) آمده است که هر کس دشمنی از دشمنان آنها را در رکاب امام مهدی(ع) به قتل برساند، اجر بیست شهید را خواهد داشت؛([231]) و این فضیلت برای کسی که در رکاب آن حضرت شهید شود روایت نشده است. پاسخ: در ظاهر این موضوع بالاتر از شهادت است؛ زیرا کسی که دشمنی از دشمنان امام مهدی(ع) را بکشد، خشتی در دولت عدل و حقّ الهی نهاده است. در اینجا از حمزه(ع) و علی(ع) یاد می‌کنم که هر دو پیکار می‌کردند و علی برتر از حمزه بود؛ چرا که علی(ع) با احتیاط مبارزه می‌کرد و حمزه با هَیجان. مجاهدین باید غلبه بر دشمن کافر حربی را طالب باشند نه اینکه فقط شهادت بخواهند هر چند به هر صورت، شهادت، برتر از دنیا و آخرت است. اما به حسب باطن معنی حدیث چنین است: کسی که دشمن ما را بکشد یعنی عقیده‌ی فاسد او را از میان بردارد و او را به حق و به پیروی از قائم از آل محمد(ع) هدایت کند. پیامبر خدا(ص) به این معنا فرمایشی دارد: (ای علی! اگر خداوند مردی را به دست تو هدایت کند، برایت از اشتران سرخ موی بهتر است).([232]) و همچنین به حسب باطن، قتل نفْسی که با امام مهدی(ع) دشمنی می‌کند؛ یعنی قتل منیّت.

-پرسش 111: معنای آیه‌ی «وَيُمْسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلأَرْضِ....»

معنای این سخن حق تعالی چیست؟ (وَيُمْسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ)([233]) (و آسمان را نگه داشته که جز به فرمان او بر زمين نيفتد). پاسخ: یعنی آسمان را به وسیله‌ی ستون‌هایی که آسمان را با آنها برافراشته، نگه می‌دارد که بر زمین نیفتد: (ٱللهُ ٱلَّذِى رَفَعَ ٱلسَّمَوَتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا)([234]) (الله، همان خداوندی است که آسمان‌ها را بی هيچ ستونی که آن را ببينيد، برافراشت). ستونی که آسمان را نگه داشته و آن را برافراشته، همان ستون نور نازل شده از آسمان به زمین و همان خدای در خلق و وجه الله یعنی حضرت محمد(ص) می‌باشد؛ و نیز در هر زمان، حجّت بر اهل زمین می‌باشد که اگر او نباشد، زمین اهلش را فرو می‌برد و به عدم باز می‌گردد. پس او ستون نور نازل شده از آسمان به زمین است و او زمین را نگه می‌دارد و او آسمان را به اذن خداوند نگه می‌دارد؛ (سبحانه و تعالی عما یشرکون) (خداوند برتر و بلند مرتبه‌تر است از آنچه شریکش می‌دارند).

-پرسش 112: معنای آیه‌ی «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ....»

معنای این آیه چیست: (إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا)([235]) (آنان که با تو بيعت می‌کنند جز اين نيست که با خدا بيعت می‌کنند. دست خدا روی دست‌هايشان است و هر که بيعت بشکند، به زيان خود شکسته است و هر که به آن بيعت که با خدا بسته است وفا کند، او را مزدی کرامند دهد). پاسخ: حضرت محمد(ص) دست خدا است و در حدیث قدسی به این معنا آمده: (بنده‌ام همچنان با انجام واجبات به من نزدیک می‌شود، تا آنجا که دست من و چشم من می‌گردد....).([236]) حجّت بر اهل زمین همان دست خدا و چشم خدا در میان خلق او می‌باشد و در دعای سمات آمده است: (وظُهُورِکَ فِی جَبَلِ فَارَانَ)([237]) (و به ظهور پرفروغت در کوه فاران ـ‌کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر‌ـ)؛ یعنی ظهور الله در مکه به وسیله‌ی محمد(ص).

-پرسش 113: معنای آیه‌ی «إِنَّ أَنكَرَ ٱلْأَصْوَٰتِ لَصَوْتُ ٱلْحَمِيرِ»

چرا حق تعالی فرموده است: (إِنَّ أَنكَرَ ٱلْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ ٱلْحَمِيرِ)([238]) (ناخوش‌ترين بانگ‌ها، بانگِ خران است). پاسخ: حق تعالی می‌فرماید: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ)([239]) (مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل گشته است ولی به آن عمل نمی‌کنند مَثَل آن خَر است). عالِم بی‌عمل در ملکوت آسمان‌ها و آن گونه که فرشتگان او را می‌بینند، به مانند الاغ است و حق تعالی درباره‌ی علمای بی‌عمل که از دعوت‌های پیامبران و فرستادگان می‌گریزند می‌فرماید: (كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ)([240]) (مانند خران وحشی * که از شير می‌گريزند)؛ یعنی گویی آنها خرانی هستند که از شیر فرار کرده‌اند، و صدای علمای بی‌عمل ناخوش‌ترین و زشت‌ترین صداها می‌باشد زیرا صدای باطلی است که با حق خالصی که انبیا و پیامبران و حجّت‌ها(ع) برای اهل زمین می‌آورند به مجادله برمی‌خیزد.

-پرسش 114: معنای آیه‌ی «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ....» (شما از پیدایش نخست آگاهيد....)

معنای این آیه چیست؟ (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ)([241]) (شما از پیدایش نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نمی‌آوريد؟). پاسخ: آفرینش نخست، همان عالم ذر می‌باشد که در آن امتحان نخستین بوده است و فرزندان آدم از آن آگاهی دارند ولی هنگامی که به این عالم آمدند، حجاب متراکم جسمانی و سپس شهوات‌ و گناه‌هایشان و غفلتِ آنها از یاد خدا، آنها را در پرده گرفت. اولیا از پیامبران، فرستادگان و حجت‌ها (ع) این آفرینش و نشأت را متذکّر می‌شوند و دوست‌داران خود را در آن می‌شناسند، و هر کس که فطرتی پاک داشته باشد این عالم پیشین را به یاد می‌آورد و وضعیت خود را در آن می‌داند ولی عموم مردم: (نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)([242]) (خدا را فراموش کردند و خدا نيز چنان کرد تا خود را فراموش کنند). آنها به سبب غفلت‌شان از خدا و اهتمام به عالم جسمانی و غوطه‌ور شدن در شهوات، از خودشان و از عالم پیشین که در آن زندگی کرده‌اند و از وضعیت خود در آن، چیزی به یاد نمی‌آورند.

-پرسش 115: معنای حدیث پیامبر خدا(ص): «حسین از من است و من از حسینم»

پیامبر خدا(ص) فرمود: (حسین از من است و من از حسینم)([243]) (من از حسین هستم) به چه معنا است؟ پاسخ: حسین (ع) در همه‌ی عوالم از پیامبر خدا (ص) است و قطعاً پایین‌تر از پیامبر خدا می‌باشد؛ اما کسی که امر پیامبر خدا (ص) و فضل و مقام بلند و حق آن حضرت را آشکار می‌سازد و به اهل دنیا می‌شناساند، امام مهدی(ع) است: (هُوَ ٱلَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُۥ بالهُدی وَدِينِ ٱلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوْ كَرِهَ ٱلْمُشْرِكُونَ)([244]) (او کسی است که فرستاده‌ی خود را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه‌ی دين‌ها پيروز گرداند، هر چند مشرکان را خوش نيايد). دین اسلام محمدیِ اصیل، به وسیله‌ی امام مهدی(ع) بر روی زمین ظاهر می‌گردد و امام مهدی(ع) از فرزندان امام حسین(ع) است و پایه و کانون حقیقی انقلاب امام مهدی(ع)، انقلاب امام حسین(ع) می‌باشد. پس با امام مهدی(ع) آیه‌ی (لِيُظْهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ) تحقّق می‌یابد و اهل زمین، محمد (ص) و شأن عظیم و مقام والای آن حضرت را می‌شناسند و امام مهدی(ع)، خود، نتیجه‌ای از نتایج انقلاب حسین(ع) است و انقلاب اصلاحی جهانی امام مهدی(ع)، چیزی جز ثمره و نتیجه‌ی واقعی برگرفته شده از انقلاب امام حسین(ع) نیست. پس با حسین(ع) اسلام پایدار و حضرت محمد(ص) باقی ماند و با حسین اسلام و حضرت محمد(ص) ظاهر می‌گردد، و با حسین اسلام شناخته می‌شود و حضرت محمد(ص) نیز شناخته می‌گردد.

-پرسش 116: معنای صلوات بر محمد و آل محمد.

معنای صلوات بر محمد و آل محمد چیست؟ پاسخ: صلوات به معنای دعا و تضرّع و توسّل جستن به خداوند در طلب چیزی از او سبحانه و تعالی، یا نزدیک شدن به او ـ‌که این هم نوعی طلب کردن است‌ـ می‌باشد. هنگامی که می‌گوییم (اللهم صل علی محمد و آل محمد) یعنی از خداوند سبحان و متعال درخواست می‌کنیم که شأن محمد(ص) را بالا ببرد و مقام آن حضرت را رفعت ببخشد. به طور قطع و یقین مقام محمد(ص) نزدیک‌ترین مقامی است که پس از آن مقامی نیست. مقام آن حضرت ثابت شده است و او که سلام و صلوات خداوند بر او خاندانش باد، صاحب مقام قاب قوسین می‌باشد. با صلوات بر محمد از خداوند درخواست می‌شود که شأن آن حضرت را ارتقا بخشد و مقام محمد(ص) را نزد مردم رفعت بخشد؛ یعنی عظمت شأن محمد(ص) را به مردم بشناساند و این، هنگامِ ظهور امام مهدی(ع) حاصل می‌گردد؛ چرا که آن حضرت بیست و پنج حرف از علم را منتشر می‌کند و مردم را با توحید، پیامبران، کتاب‌ها، فرشتگان، خلق خداوند سبحان و متعال و با حضرت محمد(ص) آشنا می‌سازد. پس هنگامی که می‌گوییم (اللهم صل علی محمد و آل محمد) یعنی می‌گوییم: ای خداوند! حق محمد و آل محمد را ظاهر ساز و مقام عظیم محمد و آل محمد را آشکار بنمای؛ به عبارت دیگر گفته‌ایم: خداوندا! فرج محمد و آل محمد را تعجیل فرما، و گویی می‌گوییم: خداوندا! عدل، حق و قسط را آشکار ساز، و جور، فساد و ظلم را بمیران و از همین رو این ذکر یعنی (اللهم صل علی محمد و آل محمد) بافضیلت‌ترینِ اذکار است و ثواب بسیار زیادی دارد؛ و آنچه از امام مهدی(ع) آموخته‌ام این است که برترین ذکر گفتن (بسم الله الرحمن الرحيم ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم اللهم صلِّ على محمد وآل محمد وسلم تسليماً) می‌باشد. کسی که این ذکر را پنجاه بار بگوید، در آن روز جزو غافلین نوشته نمی‌شود و اگر آن را صد بار بگوید، در آن روز از ذاکرین نوشته می‌شود و اگر هزار بار بگوید نزد خداوند و امام مهدی(ع) جزو پیروزمندان خواهد بود. حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا)([245]) (خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات می‌فرستند. ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، بر او صلوات فرستيد و سلام کنيد، سلامی نيکو)؛ یعنی مؤمنان از خداوند درخواست کنند که بر محمد صلوات بفرستد، پس می‌گویند (اللهم صل علی محمد و آل محمد و سلّم تسلیماً) و (سلّم تسلیماً) یعنی اینکه به آنها امنیّت و امان عطا فرما و (امنیّت) به معنی بیعت قائم(ع) و (امان) در حکومت و دولت قائم(ع) می‌باشد([246]). حق تعالی می‌فرماید: (وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنًا)([247]) (و هر که به آن داخل شود، ايمن است) و نیز می‌فرماید: (سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ)([248]) (در آن راه‌ها ايمن از گزند، شب‌ها و روزها سفر کنيد).

-پرسش 117: صلوات بر ابراهیم و آل او، و بر محمد و آل او.

(اللهم صلِّ علی محمد و آل محمد کما صلّیت علی إبراهیم و آل إبراهیم) (خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی). روشن است که محمد و آل محمد برتر از ابراهیم و آل ابراهیم می‌باشند، پس چگونه از خدا درخواست می‌شود که بر محمد و آل محمد همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم(ع) درود فرستاده است، درود فرستد؟ آیا پیش فرض بر آن نیست که برتر از صلوات بر ابراهیم و آل ابراهیم باشد؟! پاسخ: صلوات بر محمد و آل محمد یعنی درخواست کردن از خداوند سبحان و متعال بر اینکه در کار محمد و آل محمد گشایش پدید آورد و قائم آنها را آشکار سازد و از همین رو با صلوات بر ابراهیم و آل ابراهیم قرین گشته است؛ چرا که خداوند سبحان و متعال فرج ابراهیم و آل ابراهیم را تعجیل فرمود و قائم آنها را ظاهر ساخت و او پیامبر خدا حضرت موسی(ع) بود. پس درخواست از خدا با صلوات بر محمد و آل محمد همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستاده است یعنی: ای خداوند! قائم آل محمد(ع) را ظاهر فرما همان طور که قائم آل ابراهیم(ع) که موسی(ع) بود را ظاهر ساختی. بنی اسرائیل منتظر موسی(ع) بودند همان طور که اکنون مسلمانان در انتظار امام مهدی(ع) می‌باشند.

-پرسش 118: معنای روح القدس.

روح القدس چیست؟ و آیا در میان آنها کوچک و بزرگ وجود دارد، مانند آن روحی که همراه کسی است که حق را می‌گوید و آن که همراه معصوم(ع) است؟ پاسخ: روح القدس همان روح پاكی و عصمت است. اگر بنده نیّتش را برای خداوند سبحان و متعال خالص گرداند و خواهان وجه او باشد، خداوند او را دوست می‌دارد و مَلَکی را موکّل بر او می‌کند تا او را به هر خیری وارد و از هر شرّی خارج كند و او را به سوی مکارم اخلاق (والاترین خصوصیات اخلاقی) سوق می‌دهد. روح القدس واسطه‌ی انتقال دانش به انسانی که موکّلش است، می‌باشد. روح القدس‌ها متعددند و یکی نیستند؛ روح القدسی كه با حضرت عیسی(ع) و انبیا بوده است با روح القدسی كه با محمّد(ص)، علی(ع) و فاطمه(ع) و ائمه(ع) است فرق می‌كند؛ این روح القدس، همان روح القدس اعظم است كه فقط برای حضرت محمّد(ص) نازل، و پس از وفات او به علی(ع) منتقل شد و و پس از او به ائمه(ع) انتقال یافت و پس از آنها به مهدیّون دوازده‌گانه منتقل می‌شود. از ابو بصیر روایت شده است: از ابو عبد الله(ع) درباره‌ی این سخن خداوند تبارک و تعالی پرسیدم: (وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلا الْأِیمَانُ)([249]) (و این چنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است). فرمود: (مخلوقی از مخلوقات خداوند عزّوجل كه از جبرئیل و میكائیل بزرگ‌تر است و همراه حضرت محمد(ص) بود و به او خبر می‌داد و راهنمایی می‌كرد و بعد از ایشان، همراه ائمه‌ی پس از او می‌باشد).([250]) ابو بصیر می‌گوید: از ابو عبد الله(ع) درباره‌ی این سخن خداوند عزّوجل پرسیدم: (وَیسْأَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی)([251]) (از تو درباره‌ی روح می‌پرسند. بگو: روح از امر پروردگارم است). فرمود: (آفریده‌ای عظیم‌تر از جبرئیل و میكائیل(ع) كه همراه رسول خدا(ص) بود و با ائمه(ع) می‌باشد و این روح از ملكوت است).([252]) از ابو حمزه روایت شده است: از ابو عبد الله(ع) درباره‌ی علم پرسیدم كه آیا همان علمی است كه عالِم از دانشمندان یاد می‌گیرد یا در كتابی نزد شما است كه آن را می‌خوانید و یاد می‌گیرید؟ فرمود: (مسأله بزرگ‌تر از اينها است. این سخن خداوند متعال را شنیده‌ای كه می‌فرماید: (وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلا الْأِیمَانُ)([253]) (و اینچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است). سپس فرمود: (نظر اصحاب شما درباره‌ی این آیه چیست؟ آیا اقرار می‌كنند كه پیامبر(ص) در وضعیتی بود كه نمی‌دانست كتاب چیست و ایمان كدام است؟) عرض کردم: فدایتان گردم، نمی‌دانم آنها چه می‌گویند. حضرت(ع) به من فرمود: (آری، او(ص) در حالتی بود كه نمی‌دانست كتاب چیست و ایمان کدام است تا اینكه خداوند متعال این روح را كه در قرآن ذكر شده است، فرستاد. پس زمانی كه خداوند این روح را به پیامبر وحی فرمود، پیامبر به وسیله‌ی این روح، علم و فهم را دانست. این روحی است كه خداوند به هر كه بخواهد عطا می‌فرماید. اگر آن را به بنده‌ای عطا فرماید، علم را به او آموخته است).([254]) بنابراین رسول خدا حضرت محمّد(ص) هنگامی که به این عالم جسمانی آمد تا بعد از امتحان اوّل در عالم ذر وارد امتحان دوّم در این عالم كه با جسم مادی پوشیده شده است، شود. زمانی كه برای خداوند سبحان و متعال آنچنان که زمین، نظیرش را نشناخته بود، اخلاص ورزید، خداوند او را به دوستی برگزید و روح القدس اعظم را موکّل او نمود. به این صورت در این دنیا نیز درست مانند امتحان اول یا عالم ذر، در مسابقه پیروز گردید.

-پرسش 119: آیا روح دو قسمت دارد، که یکی هنگام خواب در بدن باقی است و دیگری در آسمان؟

آیا روح، دارای دو قابلیت یا دو قسمت است، به طوری که یک قسمت آن هنگام خواب یا نماز مؤمن در بدن باقی می‌ماند و قسمتی دیگر به آسمان می‌رود؟ پاسخ: روح مانند خورشید است، وقتی به آسمان صعود کند یا خداوند آن را در خواب بگیرد، شعاع آن به بدن متصل می‌ماند و آن را اداره می‌کند.

-پرسش 120: حکمت فرستادن معصوم(ع) برای اصلاح عقاید و نه اصلاح فقه.

چه حکمتی دارد که امام معصوم(ع) برای اصلاح عقاید فرستاده شود و نه برای اصلاح فقه، با علم به اینکه نیاز امّت به احکام درست و راستین در فقه شدیدتر و بیش‌تر است؟ پاسخ: امام مهدی(ع) به سیره‌ی جدّش رسول خدا(ص) و به سیره‌ی انبیا و فرستادگان(ع) عمل می‌کند و از آن به سیره‌ای دیگر از سیره و روش‌های اهل باطلِ علمای بی‌عمل عدول نمی‌کند. اگر شما به سیره و روش رسول خدا(ص) و به سیره‌ی انبیا و فرستادگان(ع) مراجعه کنی می‌بینی که آنها در ابتدای رسالتشان، با اصلاح عقاید و به ویژه توحید آغاز می‌کنند سپس سراغ تشریع یا فقه می‌روند. مَثَل عقاید و توحید نسبت به تشریع و فقه، مانند پِی و دیوارها نسبت به سقف می‌باشد؛ هیچ سقفی بنا نمی‌شود مگر پس از ساخته شدن پِی و دیوارها. حال اگر به رسالت حضرت موسی(ع) بازگردیم می‌بینیم که آن حضرت در ابتدای رسالتش، مردم را به عقاید و توحید دعوت می‌کرد تا اینکه چهل سال را در مصر و در دعوت و تبلیغ عقیده سپری نمود. حتی پس از مصر یعنی پس از عبور از دریا، مدت زمانی طولانی به توحید و اصلاح عقیده در بین بنی اسرائیل دعوت نمود و شریعت و آیینی جدید نیاورد مگر پس از مدتی طولانی پس از آنکه در بیابان در دوران سرگردانی به میقات و وعده‌گاه پروردگارش رفت. آیات قرآنی تصریح دارد بر اینکه وقتی آن حضرت از میقات پروردگارش بازگشت، الواح تشریع را با خود حمل می‌نمود؛ پس پیش از آنکه تشریع را بیاورد ایشان(ع) چه می‌کرده جز اینکه به نشر توحید و عقیده‌ی صحیح مشغول بوده است؟ حق تعالی می‌فرماید: (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)([255]) (چون موسی خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من، چه بد جانشينانی بوديد؛ چرا بر فرمان پروردگار خود پيشی گرفتيد؟! و الواح را بر زمين افکند و سرِ برادرش را گرفت و به سوی خود کشيد. هارون گفت: ای پسر مادرم! اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود مرا بکشند، مرا دشمن‌کام مکن و در شمارِ ستم‌کارانم مياور!). حضرت محمد (ص) سیزده سال در مکه به دعوت پرداخت که بخش اعظم آن در اصلاح عقیده و توحید سپری شد و آن حضرت کارش را به اصلاح شریعت بسط نداد مگر پس از گذشت سیزده سال از آغاز دعوت. امام مهدی(ع) نیز از سنّت پیامبر خدا و سنّت انبیا و فرستادگان تعدّی و نمی‌کند و خارج نمی‌شود؛ بلکه این همان سنّت خدا پیش و پس از او می‌باشد و در سنّت خداوند تغیر و تبدیلی نخواهی یافت. علاوه بر این ـ ‌ای برادر عزیزم!‌ـ با دقت و تدبّر ملاحظه کن که شریعت در هر دیانتی به مقدار توحید در آن دیانت می‌باشد. شریعت اسلامی کامل‌تر از شرایع پیشین است؛ چرا که توحیدی که در قرآن است و از سوی پیامبر خدا و امامان معصوم پیشین که سلام و صلوات بر آنها باد بیان شده، کامل‌تر از توحیدی است که پیامبران و فرستادگان پیش‌تر آورده‌اند. پس ای برادر عزیزم! اگر از کلام اهل بیت(ع) متوجّه شده باشی که تمام آنچه انبیا و فرستادگان از توحید آورده‌اند تنها دو جزء می‌باشد و غیر از این دو جزء چیز دیگری از توحید بین مردم منتشر نشده است و امام مهدی(ع) بیست و پنج جزء از توحید([256]) و معرفت و شناخت به راه‌های آسمان و آنچه در آنها است و عقاید حقّی که مورد رضایت خداوند است می‌آورد و بیست و هفت حرف را بین مردم منتشر می‌سازد که تمامی توحید الهی است که خداوند حضرت محمد(ص) را با آن فرستاده است ولی در آن زمان غیر از دو جزء آن منتشر نشد، خواهی دانست شریعتی که امام مهدی(ع) با خود می‌آورد بسیار وسیع‌تر از چیزی است که در حال حاضر میان ما موجود است؛ چرا که اکنون شریعت اسلامی فقط به اندازه‌ی همین دو جزء می‌باشد. آیا ممکن است امام مهدی(ع) آیین و شریعت بیست و هفت جزء را منتشر کند، پیش از آنکه توحید بیست و هفت جزء را که شریعت بر مبنای آن استوار می‌باشد، منتشر سازد؟! قطعاً و یقیناً پاسخ (خیر) خواهد بود و آن هم به خاطر اسباب و دلایل متعددی است که روشن‌ترین و آشکارترین آنها این است که مردم آمادگی و تحمّل شریعت بیست و هفت جزء را ندارند مگر آنگاه که خداوند متعال را با بیست و هفت جزئی که امام مهدی(ع) مأمور به انتشار دادن آن در میان مردم است به یگانگی یاد کنند. و الحمدلله وحده.

-پرسش 121: اختصاص داشتن نام آیت الله العظمی به امیر المؤمنین(ع).

نزد علمای متأخّر، نام‌گذاری به (آیت الله العظمی) فراوان شده است. معنی آیت الله العظمی چیست؟ و آیا این اصطلاح مختص ائمه(ع) می‌باشد؟ یا اینکه عام است و در نتیجه می‌توان آن را به همه‌ی علما اطلاق نمود؟ پاسخ: (قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى ٱللهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ ٱفْتَرَى)([257]) (موسی گفتشان: وای بر شما! بر خدا دروغ مبنديد که همه‌ی شما را به عذابی هلاک کند و هر که دروغ بندد نااميد گردد). (آیت) همان علامت یا نشانه است، و نسبت دادن آن به خداوند سبحان و متعال یا از جهت اثبات وجود او است و یا از جهت شناخت و معرفت به او سبحان و متعال می‌باشد. از جهت اثبات وجود خداوند سبحان و متعال، تمام مخلوقات و موجودات آیات و نشانه‌های خداوند سبحان و متعال هستند و انسان عظیم‌ترین آنها می‌باشد. تمام موجودات به وجود خالق اشاره دارند؛ چرا که آنها مخلوق‌اند، و نیز به وجود مؤثر دلالت دارند چرا که آنها آثار هستند، و بیش‌ترین اشاره و دلالت بر وجود خالق سبحانه و متعال از آنِ انسان می‌باشد. اما از جهت شناخت و معرفت خداوند سبحان و متعال، آیات الهی فقط حجت‌های او سبحان و متعال بر خلق هستند؛ به گونه‌ای که به وسیله‌ی آنها خداوند شناخته می‌شود، پس اینها به حق و یقین، دلایل و نشان‌گرهای خداوند هستند. به این معنا، آیات الله، ائمه(ع) هستند و آیت الله العظمی، به طور خاص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) می‌باشد. در این زمان، آیت الله، امام مهدی(ع) است، و حتی بر این اساس صحیح نیست که امام مهدی محمد بن الحسن (ع) نیز آیت الله العظمی نامیده شود؛ چرا که این مبالغه‌ای است که وصیِ اوصیا علی بن ابی طالب(ع) به آن مخصوص گشته است؛ به این اعتبار که پس از حضرت محمد(ص) او کسی است که خداوند را شناخت و خداوند سبحان و متعال را به خلق شناسانید. از آنجا که علما به طور قطع و یقین، معنای نخست را اراده نکرده‌اند ‌چرا که هر انسانی اعم از نیکوکار و بدکردار را شامل می‌شود‌ و حتی این معنای نخستین ناظر بر جنس مخلوق به طور عمومی است و استفاده از آن برای تفاوت قایل شدن میان افراد یک جنس، سَبُک‌عقلی و سفسطه‌ای بیش نیست، بنابراین آنها به طور قطع و یقین معنای دوم را قصد کرده و به این ترتیب در عملی حرام و ممنوع وارد شده‌اند. بنابراین اطلاق این نامگذاری یعنی آیت الله بر غیر از ائمه(ع) حرام است و حتی اطلاق آیت الله العظمی برای کسی جز امیر المؤمنین(ع) نیز حرام می‌باشد. در روایات صحیح از ائمه(ع)، نامگذاری فاطمه(ع) و ائمه(ع) به آیت الله، وارد شده است. از امام کاظم(ع) از پدرانش(ع) از پیامبر خدا(ص) روایت شده است که فرمود: (وارد بهشت شدم و دیدم که بر دروازه‌ی آن با طلا نوشته شده است: لا اله الا الله، محمد حبیب الله، علی بن ابی طالب ولی الله، فاطمه آیت الله....).([258]) از امیر المؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: (امام کلمه‌ی خدا و حجّت خدا و وجه خدا و نور خدا و حجاب خدا و آیت خدا است. خداوند او را انتخاب کرده و هر چه بخواهد در او قرار می‌دهد و با آن، ولایت و طاعت بر جمیع خلق را برایش واجب می‌گرداند و او ولیّ خداوند در آسمان‌ها و زمین است).([259]) در خصوص نام‌گذاری امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به آیت الله العظمی، شیخ مفید و شهید و سید بن طاووس در کتاب اقبال گفته‌اند که روایت شده جعفر بن محمد صادق(ع) امیرالمؤمنین که سلام و صلوات خداوند بر او باد را این گونه زیارت کرده است: (... السلام علیک یا آیت الله العظمی....).([260]) همچنین از اینکه کسی غیر از علی بن ابی ‌طالب(ع) امیرالمؤمنین نامیده شود، نهی و انکار شده است. از امام صادق(ع) روایت شده است که مردی از ایشان درباره‌ی قائم(ع) پرسید که آیا در مقام خطاب و سلام او را امیر المؤمنین گویند؟ فرمود: (نه، امیر المؤمنین اسمی است که خداوند امیر المؤمنین(ع) را به آن نامیده و نام هیچ کس نه پیش از او و نه پس از او نبوده مگر آنکه آن شخص کافر باشد). عرض کردم: فدایت شوم! چگونه بر او سلام گویند؟ فرمود: (می‌گویند السلام علیک یا بقیة الله) سپس این آیه را قرائت نمود: (بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (اگر ایمان آورده‌اید، آنچه خدا باقی می‌گذارد برایتان بهتر است).([261]) از امام رضا(ع) پرسیده شد: چرا امیر المؤمنین(ع) به این نام نامیده شد؟ امام(ع) فرمودند: (زیرا او مؤمنان را با علم روشن می‌سازد. آیا در کتاب خداوند نشنیده‌ای (وَنَمِيرُ أَهْلَنَا)([262]) (و خانواده‌مان را روشن سازیم).([263]) حال اگرکسی پس از حضرت علی(ع) به امیر المؤمنین نامیده نمی‌شود مگر کافر باشد، دلیل آنها چیست که خود را به نام اختصاص یافته‌ی امیر المؤمنین که آیت الله العظمی می‌باشد، نام می‌نهند؟ (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى * أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى.... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا * فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى)([264]) (اينها چيزی نيستند جز نام‌هايی که خود و پدرانتان به آنها داده‌ايد و خداوند هيچ دليلی بر آنها نفرستاده است. تنها از پِیِ گمان و هوای نفس خويش می‌روند و حال آنکه از جانب پروردگارشان هدایت آمده است * آيا هر چه آدمی آرزو کند برايش حاصل است؟.... اينان را به آنچه می‌گويند هيچ دانشی نيست، تنها از پندار خود پيروی می‌کنند و پندار برای شناخت حقيقت کافی نيست * پس تو نيز از کسی که از سخن ما روي‌گردان می‌شود و جز زندگی دنيوی را نمی‌جويد اِعراض کن * مُنتَهای دانش آنها همين است. پروردگار تو به آن کس که از طريق او گمراه می‌شود يا به راه هدايت می‌افتد داناتر است). مردم و به ویژه علما نباید از حدود خود فراتر روند و آنها باید متوجّه این حقیقت باشند و به آن گردن نهند؛ که با تواضع، حکمت می‌روید نه با تکبّر! فهرست تقدیم 5 پرسش 69: معنای آنچه در دعای سمات آمده است «و به مجد تو که بر طور سینا نمایان گشت» 31 پرسش 70: معنای سخن حق تعالی «قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ» (مرگ باد بر آن دروغ‌گويان) 34 پرسش 71: آیا این صحیح است که عبادات ما از گناهان بزرگ محسوب می‌شود؟ 36 پرسش 72: ارتباط بین داستان اصحاب کهف و موسی(ع) و عالِم و ذو القرنین و قائم(ع) 37 پرسش 73: معنی شناخت و معرفت در آیه‌ی «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ....» 53 پرسش 74: معنای آیه‌ی «أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ» 54 پرسش 75: معنای آیه‌ی «إِنَّ لَكَ فِى ٱلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا» (که تو در روز کارهای بسیاری داری) 55 پرسش 76: معنای آیه‌ی «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» 56 پرسش 77: معنای «همه‌ی خیر و خوبی دنیا و همه‌ی خیر آخرت» و «همه‌ی شرّ دنیا و شرّ آخرت» 59 پرسش 78: «خدا و سرور من!حکمی را بر من جاری ساختی که هوای نفسم را در آن پیروی کردم» 61 پرسش 79: معنای آیه‌ی «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» (سخن نیکو و پاک به سوی او بالا می‌رود) 66 پرسش 80: آیا وزیر امام مهدی(ع) هاشمی است و آیا یارانش برتر از یاران رسول خدا(ص) هستند؟ 70 پرسش 81: آیا قرآن مخلوق و حادث است؟ 76 پرسش 82: معنای آیه‌ی «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ....» 80 پرسش 83: فرق بین «مُخلَصین» و «مُخلِصین». 83 پرسش 84: تفاوت میان فرقان و قرآن 84 پرسش 85: معنای آیه‌ی «وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ....» 84 پرسش 86: ناسخ و منسوخ در آیه‌ی «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ....» 86 پرسش 87: علت ولادت علی(ع) در کعبه. 93 پرسش 88: چگونه ابلیس میان موهای یک مار وارد بهشت گردید تا وسوسه کند؟ 98 پرسش 89: معنای آیه‌ی «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ....» (آنگاه که يوسف به پدرش گفت....) 99 پرسش 90: ولایت مُقدّم است یا برائت؟ 102 پرسش 91: معنای آیه‌ی «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌفِيمَا طَعِمُواْ» 104 پرسش 92: معنای آیه‌ی «الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا» 108 پرسش 93: رمز و راز چهل‌گانه. 109 پرسش 94: معنای آیه‌ی «وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ....» 111 پرسش 95: چگونه ابراهیم(ع) زنده کردن مردگان را درخواست می‌کند؟ 113 پرسش 96: معنای «یا من دلّ علی ذاته بذاته» (ای کسی که با ذات خود بر ذاتش گواه است) 115 پرسش 97: عبادت آزادگان و ترس از آتش! 115 پرسش 98: معنای آیه‌ی «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» 117 پرسش 99: معنای آیه‌ی «إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ» 118 پرسش 100: معنای حدیث قدسی «بنده پیوسته با نَوافِل به من نزدیک می‌شود....» 121 پرسش 101: معنای «الصَّلاَةِ الْوُسْطَى» در «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى» 124 پرسش 102: معنای گفتار امام صادق(ع): «اگر توانستی جز خداوند را نخوری، چنین کن» 126 پرسش 103: معنای آیه‌ی «قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ....» 127 پرسش 104: معنای آیه‌ی «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى ٱلْأَرْضَ نَنقُصُهَا....» 129 پرسش 105: آیا امام مهدی(ع) یا فرستاده‌اش به اموری که ظاهراً مخالف شرع است‌دستورمی‌دهد؟ 131 پرسش 106: معنای آیه‌ی «إِذْ قالَ مُوسي‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً....» 132 پرسش 107: چگونه با منیّت مبارزه کنیم؟ 138 پرسش 108: معنای انسان در آیه‌ی «هَلْ أَتَىٰ عَلَى ٱلْإِنسَانِ....» 142 پرسش 109: معنای آیه‌ی «وَٱلْعَصْرِ إِنَّ ٱلْإِنسَٰنَ لَفِى خُسْرٍ» 143 پرسش 110: فضل کسی که دشمنی از قائم را بکشد بالاتراز فضل کسی است که دررکابش شهیدشود. 144 پرسش 111: معنای آیه‌ی «وَيُمْسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلأَرْضِ....» 145 پرسش 112: معنای آیه‌ی «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ....» 146 پرسش 113: معنای آیه‌ی «إِنَّ أَنكَرَ ٱلْأَصْوَٰتِ لَصَوْتُ ٱلْحَمِيرِ» 147 پرسش 114: معنای آیه‌ی «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ....» (شما از پیدایش نخست آگاهيد....) 148 پرسش 115: معنای حدیث پیامبر خدا(ص): «حسین از من است و من از حسینم» 149 پرسش 116: معنای صلوات بر محمد و آل محمد. 151 پرسش 117: صلوات بر ابراهیم و آل او، و بر محمد و آل او. 153 پرسش 118: معنای روح القدس. 154 پرسش 119: آیا روح دو قسمت دارد، که یکی هنگام خواب در بدن باقی است و دیگری در آسمان؟ 157 پرسش 120: حکمت فرستادن معصوم(ع) برای اصلاح عقاید و نه اصلاح فقه. 157 پرسش 121: اختصاص داشتن نام آیت الله العظمی به امیر المؤمنین(ع). 160

پا ورقی ها

[1] -یوسف: 88.

[2] - آل عمران: 7.

[3] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[4] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 179.

[5] - نسا: 83.

[6] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[7] - عنکبوت: 49.

[8] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 180.

[9] - عنکبوت: 49.

[10] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[11] - آل عمران: 7.

[12] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[13] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.

[14] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 190.

[15] - طه: 81.

[16] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[17] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 186.

[18] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 18 ص 149.

[19] - نساء: 59.

[20] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 195.

[21] - سبأ: 18.

[22] - آل عمران: 97.

[23] - بحار الانوار: ج 2 ص 292.

[24] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 185.

[25] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.

[26] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.

[27] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 72 ص 194.

[28] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.

[29] - یوسف: 21.

[30] - کافی: ج 1 ص 37.

[31] - فتح: 29.

[32] - نجم: 39 تا 41.

[33] - مائده: 24.

[34] - بقره: 249.

[35] - یوسف: 11 و 13.

[36] - یوسف: 37 و 38.

[37] - شعرا: 62.

[38] - شمس: 1 تا 3.

[39] - از حارث بن اعور نقل شده است که به حسین بن علی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، فدایت شوم! از این سخن خداوند در کتاب مبینش (وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا( (سوگند به خورشید و برآمدن آفتابش) مرا باخبر فرما. فرمود: (وای بر تو ای حارث! منظور محمد رسول خداست). راوی گوید: عرض کردم: (وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا( (و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآيد). فرمود: (او امیر المؤمنین علی بن ابی طالب است که از پی محمد برآمد). به ایشان عرض کردم: (وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا( (و سوگند به روز چون آن را روشن کند). فرمود: (قائم از آل محمد است که زمین را از قسط و عدل پر می‌کند). بحار الانوار: ج 24 ص 79.

[40] - ذاریات: 10 - 12.

[41] - همان‌طور که امام حسین می‌فرماید: (مردم، بندگان حقیر دنیا هستند و دین، لقلقه‌ی زبان‌شان است. هنگامی که زندگیشان سرشار است دین گرایند، ولی هنگامی که در تنگنای بحران‌ها قرار گرفتند دین‌داران واقعی اندک می‌گردند).

[42] - در کتاب (حاکمیت خداوند، نه حاکمیت مردم) سید احمدالحسن تعلیق بسیار مفیدی در این خصوص وجود دارد. به (فصل 2: مصلح منتظر، چرا؟) مراجعه نمایید.

[43] - حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم‌ بِالاخْسَرِينَ أَعْمَـلاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي‌ الْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا( (بگو: آيا شما را آگاه کنيم که کردار چه کسانی بيش از همه به زيانشان بود؟ * آن‌هايی که کوشش‌شان در زندگانیِ دنيا تباه شد و می‌پنداشتند کاری نيکو انجام می‌دهند). کهف: 103 و 104.

[44] - فرازی از دعای عهد که امام در آن می‌فرماید: (اللهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ) (خدايا! اين اندوه را از اين امّت با حضور آن حضرت برطرف كن، و در ظهورش براى ما شتاب فرما، كه ديگران ظهورش را دور مى‌بينند، و ما نزديک می‌بينيم، به مهربانى‌ات، اى مهربان‌ترين مهربانان!). مصباح المجتهد: ص 552.

[45] - کهف: 13.

[46] - کهف: 16.

[47] - مفضل بن عمر از ابو عبد الله  روایت می‌کند که فرمود: (قائم  بیست و هفت تن (از ياران خاص خود) را از پشت كوفه بيرون می‌آورد، كه پانزده تن از آن‌ها از امّت موسی  که به حق هدایت می‌کنند و عدالت دارند و هفت تن از آن‌ها اصحاب كهف می‌باشند، به همراه يوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. اين بیست و هفت تن، ياران قائم و فرماندهان امّت به فرمان او می‌باشند).

[48] - از زید بن ارقم روایت شده است: «هنگامی که از مقابل من عبور داده شد ـ‌یعنی سر امام حسین‌ـ در حالی که بر سر نیزه بود و من نیز در اتاقم بودم، شنیدم که می‌فرمود: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً( (آيا پنداشته‌ای اصحاب کهف و رقيم از نشانه‌های شگفت‌انگيز ما بوده اند؟). به مجرد شنیدنش، ایستادم و موی بر اندامم راست شد و عرض کردم: سر بریده‌ی شما ای فرزند رسول خدا، شگفت‌آورتر است و بسیار شگفت‌آورتر است). مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 11.

[49] - کهف: 9.

[50] - مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 13.

[51] - شعرا: 227.

[52] - سفر دانیال: اصحاح هفتم.

[53] - برای توضیحات بیشتر می‌توانید به آنچه سید احمد الحسن در پاسخ‌های روشنگر: ج 1 پاسخ سوال 15 ذکر فرموده است مراجعه نمایید.

[54] - کهف: 39.

[55] - مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 11.

[56] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 61 ؛ بحار الانوار: ج 45 ص 304.

[57] - بحار الانوار: ج 45 ص 121.

[58] - بحار الانوار: ج 45 ص 188.

[59] - از حسن بن علی خزاز روایت شده است: «علی بن ابی حمزه بر ابو الحسن امام رضا واردشد وگفت: شما امام هستید. فرمودند: (بله). پس به او عرض کرد: من از جدت جعفر بن محمد شنیدم که می‌فرمود: (امامی نخواهدبود مگر اینکه عَقَبی (نسلی) داشته باشد). فرمود: (فراموش کردی ای شیخ یا خود را به فراموشی می‌زنی؟! جعفر اینگونه نفرمود؛ بلکه ایشان فرمودند: امامی نخواهد بود مگر اینکه عقبی (فرزندی) داشته باشد؛ مگر آن امامی که حسین بن علی بر او خارج می‌شود؛ چرا که او عقبی نخواهد داشت). پس به او عرض کرد: فدایت شوم راست گفتی. به همین صورت شنیدم که جدت می‌فرمود». بحار الانوار: ج 25 ص 251.

[60] - در تفسیر قمی (ج 2 ص 38) آمده است: (... وقتی پیامبر اکرم( اخبار اصحاب کهف را به قریشیان داد، گفتند: ما را از عالِمی که خداوند به موسی فرمان داد تا از او پیروی کند، آگاه کن و ماجرای آن را بگو. خداوند عزّوجل این آیه را نازل نمود: (وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا( (و موسی به شاگرد خود گفت: من همچنان خواهم رفت تا آنجا که دو دریا به هم رسیده‌اند؛ یا می‌رسم یا عمرم به سر می‌آید). (راوی) می‌گوید: دلیلش این بود که وقتی خداوند با موسی سخن گفت و الواح را بر او نازل کرد و همان‌طور که خود خداوند می‌فرماید: (وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ( (برای او در آن الواح هر گونه اندرز و تفصیلی بر هر چیز را نوشتیم)، موسی به سوی بنی اسرائیل بازگشت. پس بر منبر رفت و به مردم خبر داد که خداوند متعال، تورات را بر او نازل نموده و با او تکلم کرده است، و با خود گفت: خداوند متعال مخلوقی را داناتر از من خلق نکرده است. بعد خداوند متعال به جبرئیل وحی فرمود: بنده‌ی ما را دریاب که هلاک شد و به او یاد بده که در محل برخورد دو رود، کنار صخره، مردی داناتر از تو وجود دارد. پس به سوی او برو و از او علم بیاموز. سپس جبرئیل بر موسی نازل شد و به او خبر داد و موسی در خود احساس کوچکی نمود و دانست که خطا کرده است و ترس بر او وارد شد. موسی به وصی خود یوشع بن نون گفت: خداوند به من فرمان داده است که مردی را در محل برخورد دو رود پیروی کنم و از او علم فرا بگیرم. ....).

[61] - مسکین از نظر مادّی: کسی است که اعضایش به دلیل نداشتن هیچ چیزی نه کم و نه زیاد، حرکتی نمی‌کند.

[62] - حق تعالی می‌فرماید: (فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ( (پس او را به پسری بردبار مژده داديم * چون با پدر به جايی رسيد که بايد به کار بپردازند، گفت: ای پسرکم، در خواب ديده‌ام که تو را ذبح می‌کنم. بنگر که چه می‌انديشی. گفت: ای پدر، به هر چه مأمور شده‌ای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی يافت * چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشانی افکند * ما ندايش داديم: ای ابراهيم * رؤیا را تصدیق کردی و ما اینچنین نيکوکاران را پاداش می‌دهيم * اين آزمايشی آشکارا بود * و او را به فدیه‌ای (قربانی) بزرگ بازخريديم). صافات: 101 تا 107.

[63] - بحار الانوار: ج 15 ص 78 و پس از آن.

[64] - ص: 39

[65] - پوشیده نیست که عالَم دنیا، عالَم اجسام می‌باشد و در مورد آن رسول خدا می‌فرماید: (خداوند متعال هیچ مخلوقی مبغوض‌تر و پست‌تر از دنیا در نظرش، نیافریده و از وقتی آن را آفرید از سرِ خشم به آن، نظری به آن نیفکنده است). جامع صغیر سیوطی: ج 1 ص 273 ح 1780.

[66] - علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: (سپس می‌فرماید: (أَلَم يَجِدكَ يَتيمًا فَآوى( (آيا تو را يتيم نيافت و پناهت داد؟) یتیم کسی است که نظیری ندارد. مروارید از آن رو (یتیمه) گفته می‌شود که مثل و نظیری ندارد). بحار الانوار: ج 61 ص 142.

[67] - بحار الانوار: ج 13 ص 312.

[68] - اشاره به آیه‌ی 27 سوره‌ی انبیا (مترجم).

[69] - بحار الانوار: ج 13 ص 307.

[70] - مختصر بصائر الدرجات: ص 179 ؛ بحار الانوار: ج 53 ص 3.

[71] - از هشام بن سالم از ابو عبد الله امام صادق روایت شده است که فرمود: (مردی بالای سر قائم به او امر و نهی می‌کند که فرمان می‌دهد گردنش را بزنند. پس از آن هیچ جنبنده‌ای باقی نمی‌ماند مگر اینکه از او بترسد). غیبت نعمانی: ص 329 و 330.

[72] - بحار الانوار: ج 53 ص 3.

[73] - بحار الانوار: ج 12 ص 178.

[74] - بحار الانوار: ج 12 ص 183 ، منقول از بصائر الدرجات.

[75] - از ابو جعفر در حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: (هنگامی که قائم به پا خیزد به سوی کوفه می‌رود. چند ده هزار نفر از بتریه که با خود سلاح دارند به او می‌گویند: به همان جا که آمده‌ای برگرد، ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس شمشیر را در میانشان قرار می‌دهد و تا آخرینشان را می‌کشد. سپس به کوفه داخل شده، تمام منافقین شکاک را از بین می‌برد، کاخ‌هایشان را ویران می‌کند و مبارزینشان را می‌کشد تا خداوند عزّوجل راضی گردد). بحار الانوار: ج 52 ص 338.

[76] - از ابا جعفر در خبری طولانی روایت شده است که فرمود: (.... سپس رهسپار می‌شود ـ‌یعنی قائم‌ـ در حالی که مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش و ولایت علی بن ابی طالب که صلوات خداوند بر او باد، دعوت می‌کند تا به ثعلبیه می‌رسد که مردی از پشت پدرش و از همه‌ی مردم نیرومندتر و شجاع‌تر است (به غیر از صاحب این امر)، در مقابلش می‌ایستد و می‌گوید: فلانی، این چه کاری است که می‌کنی؟ به خدا قسم! تو مردم را مانند چهارپایان فراری می‌دهی. آیا این کارها با عهدی از رسول خدا انجام می‌شود یا چیزی دیگر؟ پس آن خدمتکاری که متصدی امر بیعت است بر او بانگ می‌زند: در جایت بنشین وگرنه به خدا سوگند سر از بدنت جدا می‌کنم. اما حضرت قائم به او می‌فرماید: فلانی ساکت باش. آری، به خدا سوگند عهدنامه‌ای از رسول‌خدا همراه من است! ....). تفسیر عیاشی: ج 2 ص 56 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 343.

[77] - از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: (اگر مردم می‌دانستند قائم هنگامی که خروج کند، چه می‌کند، بیشتر مردم ترجیح می‌دادند که او را نمی‌دیدند از آنچه از مردم می‌کشد؛ او شروع نمی‌کند مگر از قریش و از آنها قبول نمی‌کند مگر شمشیر و به آنها جز شمشیر نمی‌دهد، تا آنجا که بیشتر مردم می‌گویند: او از آل محمد نیست که اگر از آل محمد می‌بود، رحم می‌کرد). غیبت نعمانی: ص 238 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 354.

[78] - برای بهره‌مند شدن بیشتر در خصوص این موضوع به آنچه سید احمدالحسن در کتاب شریفش «سفر موسی به مجمع البحرین» به نگارش درآورده است، مراجعه نمایید.

[79] - ذاریات: 56.

[80] - از امام صادق روایت شده است که فرمود: (حسین بن علی به یارانش فرمود: اى مردم! به راستى خداوند متعال مردم را نيافريد مگر برا اینکه او را بشناسند. پس هر گاه او را بشناسند، عبادتش كنند و آنگاه كه عبادتش كردند از عبادت غير او بى نياز مى‌گردند. مردى گفت: اى فرزند پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى شما! شناخت خدا چگونه است؟ حضرت فرمود: شناخت خدا به اين است كه مردم هر عصرى امام واجب الاطاعه‌ی خود را بشناسند). علل الشرایع: ج 1 ص 9.

[81] - فاطر: 1.

[82] - مزمل: 7.

[83] - تکاثر: 8.

[84] - چنین مضمونی در احادیث بسیاری آمده است؛ به عنوان نمونه: از جمیل از ابو عبد الله روایت شده است: روای گوید: عرض کردم: این سخن خداوند متعال: (لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ( (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند). فرمود: (این امّت از آنچه خداوند به وسیله‌ی رسول خدا و سپس با اهل بیتش بر آنها نعمت ارزانی داشته است، بازخواست خواهند شد). بحار الانوار: ج 7 ص 272.

[85] - از ابا خالد کابلی روایت شده است: از ابا جعفر در مورد این سخن خداوند متعال (فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا( (پس به خدا و پيامبرش و نوری که نازل کرده‌ايم، ايمان آوريد) سوال کردم؛ ایشان فرمود: (ای ابا خالد! به خدا سوگند، نور، امامان از آل محمد تا روز قیامت می‌باشد. به خدا سوگند آنها نور خداوند هستند که نازل فرمود. به خدا سوگند آنها نور خداوند در آسمان‌ها و در زمین هستند. و به خدا سوگند ای ابا خالد که نور امام در قلب‌های مؤمنان درخشان‌تر از خورشید تابناک روز می‌باشد و به خدا سوگند آنها قلب‌های مؤمنان را نورانی می‌کنند....). کافی: ج 1 ص 194 ح 1.

[86] - بحار الانوار: ج 10 ص 124.

[87] - عبد الله بن مغیره از ابا عبد الله روایت می‌کند که فرمود: (هنگامی که قائم از آل محمد به پا خیزد، پانصد قریشی را پیش می‌آورد و گردن می‌زند، سپس پانصد تای دیگر را چنین می‌کند تا آنجا که این عمل را شش مرتبه تکرار می‌کند). عرض کردم: آیا تعداد ایشان این مقدار می‌شود؟ فرمود: (آری، از آنها و از پیروانشان). بحار الانوار: ج 52 ص 338.

[88] - از ابو جعفر در حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: (هنگامی که قائم به پا خیزد به سوی کوفه می‌رود. چند ده هزار نفر از بتریه که با خود سلاح دارند به او می‌گویند: به همان جا که آمده‌ای برگرد، ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس شمشیر را در میانشان قرار می‌دهد و تا آخرینشان را می‌کشد. سپس به کوفه داخل شده، تمام منافقین شکاک را از بین می‌برد، کاخ‌هایشان را ویران می‌کند و مبارزینشان را می‌کشد تا خداوند عزّوجل راضی گردد). بحار الانوار: ج 52 ص 338.

[89] - اقبال الاعمال: ج 3 ص 211.

[90] - نجم: 39 تا 41.

[91] - مصباح المجتهد: ص 846.

[92] - از امام باقر روایت شده است که فرمود: (بنده‌ای نیست مگر اینکه در قلب او نقطه‌ی سفید باشد. اگر گناهی نماید در آن نقطه، نقطه‌ی سیاهی ظاهر می‌شود و اگر توبه کند، آن نقطه‌ی سیاه حذف می‌گردد و اگر در گناهان غوطه‌ور شود آن سیاهی زیاد می‌گردد تا اینکه سفیدی را بپوشاند و اگر سیاهی قلب را بپوشاند صاحبش به خیر بازنمی‌گردد و این همان کلام خداوند عزّوجل است: (كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ( (حقا، که کارهايی که کرده بودند بر دل‌هاشان مسلّط شده است).

[93] - فتح: 1 و 2.

[94] - مناقب ابن شهرآشوب: ج 1 ص 317.

[95] - مقطعی از مناجات شعبانیه امیر المؤمنین: بحار الانوار: ج 91 ص 97.

[96] - إسراء: 110.

[97] - مریم: 50.

[98] - فاطر: 10.

[99] - تفسیر قمی: ج 2 ص 208؛ بحار الانوار: ج 66 ص 64.

[100] - تفسیر امام عسکری: ص 328؛ بحار الانوار: ج 67 ص 199.

[101] - آل عمران: 26.

[102] - مائده: 44.

[103] - بقره: 246.

[104] - عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 144؛ بحار الانوار: ج 3 ص 7.

[105] - محاسن برقی: ج 1 ص 260.

[106] - بحار الانوار: ج 64 ص 111.

[107] - مستدرک الوسایل: ج 4 ص 250.

[108] - عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 246؛ مختصر بصائر الدرجات: ص 9.

[109] - کمال الدین و تمام النعمة: ص 358.

[110] - غیبت طوسی: ص 150 ح 111؛ مختصر بصائر الدرجات: ص 39؛ بحار الانوار: ج 53 ص 148.

[111] - مختصر بصائر الدرجات: ص 182؛ بحار الانوار: ج 53 ص 148. و احادیث در شناسانیدن مهدیّون پس از امام مهدی به مردم بسیار زیاد هستند که نزدیک به پنجاه حدیث را گرد آورده‌ام و در کتاب «مهدیّون در حدیث اهل بیت) (یکی از انتشارات انصار امام مهدی) 33 حدیث را نگاشته‌ایم؛ به آن رجوع نمایید.

[112] - غیبت طوسی: ص 478 ح 504؛ بحار الانوار: ج 53 ص 145.

[113] - نهج البلاغه: ص 126 ـ خطبه‌ی 187.

[114] - در مسند احمد جلد 1 صفحه‌ی 282: (... گفت: پس می‌گوید: محمد خاتم پیامبران آن روز حاضر می‌شود و تمامی گناهان گذشته و آینده‌اش آمرزیده می‌شود. رسول خدا می‌فرماید: (به سوی من بیاوریدشان). گویند: ای محمد، ما را نزد پروردگارت شفاعت کن. پس گویم: من از آنها هستم تا اینکه خداوند عزّوجل به آنکه بخواهد و راضی باشد، اجازه فرماید. پس آن هنگام که خداوند تبارک و تعالی اراده فرماید خلقش را جدا نماید، منادی ندا دهد: احمد و امّتش کجایند؟ که ما آخرینِ اولین هستیم؛ ما آخرین امّت‌ها هستیم که اول از همه محاسبه می‌شویم. پس امّت‌ها از جلوی راه ما کنار روند و ما در اثر پاکی، سپیدرویان عبور کنیم در حالی که امّت‌ها گویند: گویا این امّت، جملگی پیامبرند!....).

[115] - تحصین ـ ابن فهد حلی: ص 23؛ و از منابع اهل سنّت: معجم أوسط طیرانی: ج 5 ص 341؛ سنن کبری بیهقی: ج 1 ص 82.

[116] - کافی: ج 1 ص 402 ح 5.

[117] - حق تعالی درباره‌ی لوط می‌فرماید: (قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ( (لوط گفت: کاش در برابر شما قدرتی می‌داشتم يا می‌توانستم به رکن شدید پناه ببرم) (هود: 80). از ابو عبد الله درباره‌ی این سخن حق تعالی (لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً( (کاش در برابر شما قدرتی می‌داشتم) روایت شده است: (قُوَّةً: قائم، و رُكْنٍ شَدِيدٍ: سیصد و سیزده نفر). بحار الانوار: ج 21 ص 158.

[118] - از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: (گویا یاران قائم را می‌بینم که بر شرق و غرب عالم مسلّط شده‌اند و هیچ چیزی نیست مگر آنکه از آنها فرمان می‌برد، حتی وحوش زمین و پرندگان آسمان، در هر چیزی رضایت آنها را می‌خواهند، تا آنجا که قسمتی از زمین بر قسمت دیگر مباهات می‌کند و می‌گوید: امروز مردی از یاران قائم بر من عبور کرد). کمال الدین و تمام النعمة: ص 673.

[119] - توحید صدوق: ص 223؛ بحار الانوار: ج 89 ص 118.

[120] - امالی صدوق: ص 639 ح 864 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 118.

[121] - توحید صدوق: ص 227 ؛ بحار الانوار: ج 89 ص 119.

[122] - توحید صدوق: ص 229.

[123] - در حدیث از ائمه روایت شده است: (هر آنچه دانسته شود، گفته نشود، و هر آنچه گفته شود، وقتش نرسیده باشد، و هر آنچه وقتش رسیده باشد، اهل و شایسته‌اش حاضر نشده باشد). مختصر بصائر الدرجات: ص 212.

[124] - تفسیر صافی ـ سوره‌ی نجم: ج 5 ص 84 و پس از آن.

[125] - فرازی از دعای روز عرفه‌ی امام حسین، به بحار الانوار: ج 95 ص 227 مراجعه نمایید.

[126] - طه: 5.

[127] - بقره: 54.

[128] - بحار الانوار: ج 53 ص 141؛ کاشف زمخشری: ج 1 ص 616.

[129] - جمعه: 5.

[130] - آل عمران: 26.

[131] - جمعه: 5.

[132] - انفال: 33.

[133] - یونس: 98.

[134] - انفال: 33.

[135] - بقره: 106.

[136] - نحل: 101.

[137] - نساء: 160.

[138] - آل عمران: 50.

[139] - شوری: 31.

[140] - از ابو عبد الله از پدرش از علی بن حسین در خصوص این سخن خداوند متعال (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا( (برای شما دین و آيينی مقرّر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود) روایت شده است که فرمود: «ما همان کسانی هستیم که خداوند برای ما در کتابش تشریع فرمود و این همان سخن خداوند عزّوجل است: (شَرَعَ لَكُمْ( (برای شما دین و آيينی مقرّر کرد) ای آل محمد (مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ( (از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کرده‌ايم که دين را بر پای نگه داريد) ای آل محمد (وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ( (و در آن فرقه فرقه مشويد. تحمّل آنچه به آن دعوت می‌کنيد بر مشرکان دشوار است) از ولایت علی (للهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ( (خدا هر که را بخواهد برای رسالت خود برمی‌گزيند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نمايد) یعنی کسی که در روی آوردن به ولایت علی تو را پاسخ می‌گوید». بحار الانوار: ج 23 ص 365.

[141] - ص: 39.

[142] - بحار الانوار: ج 52 ص 389.

[143] - بقره: 284.

[144] - غیبت نعمانی: ص 245 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 355.

[145] - بحار الانوار: ج 52 ص 390.

[146] - الرحمن: 41.

[147] - بحار الانوار: ج 52 ص 321.

[148] - بقره: 286.

[149] - غیبت نعمانی: ص 238 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 354.

[150] - غیبت نعمانی: ص 336 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 366.

[151] - طه: 115.

[152] - از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: (خداوند از پیامبران عهد گرفت و فرمود: آیا من پرودگار شما نیستم؟ و آیا این محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر المؤمنین نیست؟ گفتند: بلی؛ پس نبوّت برای آنها ثابت گردید. سپس عهد و میثاق بر اولوالعزم گرفته شد که من پروردگار شما هستم و محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر المؤمنین و اوصیای پس از او والیان امر من و خزاین علم من و اینکه با مهدی دینم را پیروز می‌گردانم و دولت و حکومتم را آشکار می‌سازم و با او از دشمنانم انتقام خواهم گرفت و با او عبادت خواهم شد، چه با اکراه و چه با رضایت. همه گفتند: اقرار کردیم ای پروردگار و شهادت می‌دهیم. آدم نه اقرار کرد و نه انکار نمود. بنابراین، عزمی برای این پنج مورد تا مهدی تثبیت گردید در حالی که آدم عزم و استواری در چنین اقرار و اعترافی نداشت؛ که این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که می‌فرماید: (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً( (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم). بصائر الدرجات: ص 90 ح 2.

[153] - از فضیل از ابو جعفر روایت شده است: حضرت، به مردمی که گردِ کعبه طواف می‌کردند نگاهی انداخت و فرمود: (در جاهلیت، اینگونه طواف می‌کردند. آنها فرمان داده شده‌اند که گرد آن طواف کنند؛ سپس به سوی ما بیایند تا ما ولایت و دوستی آنها را بدانیم و یاری‌شان را بر ما عرضه بدارند) سپس این آیه را تلاوت فرمود: (و اجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ( (پس دل‌های مردمان را چنان کن که به سوی آنها متمایل گردد). کافی: ج 1 ص 392 ح1.

[154] - رعد: 15.

[155] - حج: 18.

[156] - حج: 18.

[157] - زخرف: 18.

[158] - کتاب مقدس: عهد جدید ـ کنیسه: ص 42. و همچنین در آن: (1 وای بر شما ای پیشوایان کوردل که می‌گویید: کسی که به هیکل سوگند یاد کند، کاری صورت نداده است ولی آن که به طلای هیکل قسم بخورد، پایبند می‌ماند 17 ای نادانان و ای کوردلان! کدام یک بزرگ‌تر است؟ طلا؟! یا هیکلی که به طلا قداست بخشیده است؟....).

[159] - جلد اول کتاب متشابهات: پرسش سوم و پاسخش.

[160] - یوسف: 4.

[161] - در جلد سوم متشابهات مطرح گردید / پرسش 87: معنای قبله و واقعیت آن و علت وجودی آن.

[162] - از امیر المؤمنین روایت شده است که فرمود: (رسول خدا فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند خداوند عزّوجل به من فرمود: .... تا آنجا که فرمود: خداوند عزّوجل فرمود: سرت را بلند کن. سرم را بالا گرفتم و خود را در برابر انوار علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و «م ح م د» بن الحسن قائم که در وسط آنها همچون ستاره‌ای درخشان بود دیدم. عرض کردم: پروردگارا! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: اینها امامان هستند و این قائمی است که حلالم را حلال و حرامم را حرام می‌کند و با او از دشمنانم انتقام می‌گیرم. او آرامش و آسودگی اولیای من است و او همان کسی است قلب‌های شیعیان تو را از ظالمان، منکران و کافران بهبود می‌دهد....). کمال الدین و تمام النعمة: ص 252.

[163] - زمر: 69.

[164] - از ابو عبدالله روایت شده است که فرمود: (هنگامی که قائم ما قیام کند زمین با نور پروردگارش روشن می‌شود و بندگان از نور خورشید و نور ماه بی‌نیاز می‌شوند و ظلمت می‌رود). ارشاد شیخ مفید: ص 363.

[165] - بقره: 256.

[166] - مجادله: 22.

[167] - یوسف: 37 و 38.

[168] - مائده: 93.

[169] - عبس: 24.

[170] - از زید بن شحام از ابو جعفر درباره‌ی این سخن خداوند عزّوجل (فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ( (پس آدمی باید به طعام خود بنگرد) روایت شده است: عرض کردم: طعام او چیست؟ فرمود: «علمی که به دست می‌آورد را از چه کسی برمی‌گیرد». کافی: ج 1 ص 49 و 50 ـ ح 8.

[171] - نهج البلاغه: ص 212 خطبه 222.

[172] - یس: 80.

[173] - بقره: 196.

[174] - رسول خدا می‌فرماید: (بنده‌ای برای خداوند عزوجل چهل صبح اخلاص پیشه نمی‌کند مگر اینکه چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری گردد). عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 74.

[175] - مؤمنون: 20.

[176] - مؤمنون: 18.

[177] - مؤمنون: 19.

[178] - مؤمنون: 20.

[179] - امام صادق به طاووس یمانی پاسخ می‌گوید که خداوند طور سینا را به پرواز درآورد. طاووس گفت: ... مرا باخبر ساز از پرنده‌ای که فقط یک بار به پرواز درآمد و پیش و پس از آن دیگر نپرید و خداوند نیز در قران از آن یاد نموده است؟ امام فرمود: (طور سینا که خداوند آن را بر روی بنی اسرائیل به پرواز درآورد آن هنگام که آنها را زیر بالی از سوی خویش که در آن انواع و اقسام عذاب وجود داشت، قرار داد، تا اینکه تورات را پذیرفتند، و این همان سخن خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: (وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ.... الآیة( (و آن گاه که کوه را بر فراز سرشان چون سايبانی نگه داشتيم و می‌پنداشتند که اکنون بر سرشان خواهد افتاد.... تا انتهای آیه)». احتجاج طبرسی: ج 2 ص 65. اما مکانش پس از پرواز و منتقل شدنش کجا بود؟ پاسخ، نجف می‌باشد. از ثمالی روایت شده است: ابو جعفر در حدیثی برایم روایت نمود: (در وصیت امیر المؤمنین آمده است که مرا به پشت سر حرکت دهید و وقتی پاهایتان آسیب دید (سنگين شد) و نسیمی به استقبالتان آمد، مرا آنجا به خاک بسپارید؛ آنجا ابتدای طور سینا است) واین کار را انجام دادند. وسایل الشیعه (آل البیت): ج 14 ص 377.

[180] - نور: 35.

[181] - بقره: 138.

[182] - بقره: 260.

[183] - از علی بن محمد بن جهم روایت شده است: مجلس مأمون برپا شد و علی بن موسی الرضا نزد او بود. مأمون به او گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا این گفته‌ی شما نیست که پیامبران معصوم می‌باشند؟ فرمود: (آری). سپس از آیاتی از قرآن کریم سوال کرد و در این پرسش‌ها به او گفت: از این سخن ابراهیم (رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي( (ای پروردگار من، به من بنمای که مردگان را چگونه زنده می‌سازی. گفت: آيا ايمان نداری؟ گفت: بلی، ولکن می‌خواهم دلم آرام گیرد) مرا باخبر نما. امام رضا  فرمود: (خداوند تبارک و تعالی به ابراهیم وحی فرموده بود من از میان بندگانم دوستی برگزیده‌ام که اگر از من زنده کردن مردگان را درخواست کند، اجابتش گویم. در قلب ابراهیم چنین افتاد که او همان خلیل (دوست) می‌باشد. پس گفت: پروردگار من! به من بنمای که چگونه مردگان را زنده می‌کنی. فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری ولی برای اینکه دلم بر این دوستی آرام گیرد....). توحید شیخ صدوق: ص 132.

[184] - بحار الانوار: ج 84 ص 340.

[185] - نور: 21.

[186] - بحار الانوار: ج 90 ص 303؛ تفسیر رازی: ج 1 ص 234.

[187] - شمس: 1 تا 3.

[188] - آل عمران: 93.

[189] - ابن ابی یعفور می‌گوید: از ابا عبد الله درباره‌ی این سخن خداوند متعال (کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلي نَفْسِهِ( (همه‌ی طعام‌ها بر بنی اسرائيل حلال بود، مگر آنها که اسرائيل بر خود حرام کرده بود) سوال نمودم. حضرت فرمود: (اسرائیل اگر گوشت شتر می‌خورد درد شدیدی در خود احساس می‌کرد. پس گوشت شتر را بر خود حرام نمود و این پیش از نازل شدن تورات بود و وقتی تورات نازل شد آن را حرام نمی‌داشت و نمی‌خورد). بحار الانوار: ج 9 ص 191، روایت شده از تفسیر عیاشی.

[190] - از علی بن مهزیار نقل شده است: برخی از اصحاب به ابو عبد الله عرض کردند: چرا نماز مغرب را با وجود نافله‌اش رسول اکرم در سفر و حضر شکسته ننمود؟ حضرت فرمود: (زیرا نماز، دو رکعت دو رکعت بود و رسول خدا بر هر دو رکعت، دو رکعت اضاف نمود و آنها را بر مسافر ترک نمود و نماز مغرب را بیان فرمود که در هر دو حالت، بر وجه خود باقی بماند، و نیز دو رکعت نماز صبح را نیز شکسته نکرد تا تمام نماز در سفر و حضر، هفده رکعت باشد). محاسن: ج 2 ص 327 ح 78.

[191] - انبیا: 78 و 79.

[192] - ص: 39.

[193] - بقره: 284.

[194] - از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: (هنگامی که رسول خدا به معراج برده شده عرض کرد: ای پروردگار، حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود:.... و هيچ يک از بندگانم بمن تقرّب نجويد مگر با عملى كه نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و به درستى كه به وسيله‌ی نماز نافله بمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش بدارم آنگاه گوش او شوم كه با آن بشنود، و چشمش شوم كه با آن ببيند، و زبانش گردم كه با آن بگويد، و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم). کافی: ج 2 ص 352 و 353 ، باب کسی که مسلمانان را اذیت کند و حقیر شمارد، ح 7 و 8. همچنین به صحیح بخاری: ج 7 ص 190، کتاب رقاق مراجعه نمایید. از رسول اکرم از جبرئیل از خداوند عزّوجل روایت شده است که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی فرمود:.... بنده‌ی من با چیزی جز آنچه بر او واجب گردانیدم به من نزدیک نشود و پیوسته بنده‌ی من به سوی من منتقل شود تا آنجا که دوستش بدارم و چون دوستش داشتم، گوشی و چشمی و دستی و یاری‌گری برایش شوم، اگر دعایم کند، اجابتش کنم و اگر از من بخواهد، به او ببخشایم....). توحید صدوق: ص 398 و 400، باب 62 ح 1.

[195] - عوالی اللئالی: ج 4 ص 86؛ ینابیع المودة: ج 1 ص 375.

[196] - از برید عجلی نقل شده است: شنیدم ابا جعفر می‌فرماید: (با ما خداوند عبادت شد، و با ما خداوند شناخته شد، و با ما خداوند تبارک و تعالی به یگانگی شناخته شد، و محمد حجاب خداوند تبارک و تعالی است). کافی: ج 1 ص 145 ح 10.

[197] - نهج البلاغه: ص 95 خطبه 176.

[198] - از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: (امیر المؤمنین می‌فرمود: من علم خدا و من قلب بیدار خدا و زبان گویای خدا و چشم بینای خدا هستم و من جنب خدا و دست او هستم). توحید صدوق: ص 164 باب 22 ح 1. همچنین به اختصاص مفید صفحه‌ی 248 رجوع نمایید.

[199] - بقره: 238.

[200] - از امیر المؤمنین در پایان حدیث چند پاره شدن امّت روایت شده است: (.... سپس فرمود: سیزده فقره از هفتاد و سه تا که همگی ادعای دوستی و محبت من را دارند، فقط یکی از آنها در بهشت می‌باشد که همان امّت میانه است و دوازده تای دیگر در آتش هستند). امالی شیخ طوسی: ص 524.

[201] - بقره: 143.

[202] - قصص: 5.

[203] - از حسن بن صدقه روایت شده است: ابو الحسن فرمود: (خواب قیلوله (نیم‌روز) کنید که خداوند روزه‌دار را در خوابش سیر و سیراب می‌گرداند). کافی: ج 4 ص 65 باب فضل روزه و روزه‌دار؛ وسایل الشیعه (آل البیت): ج 10 ص 136 ح 13042.

[204] - إسراء: 95.

[205] - رعد: 41.

[206] - انبیا: 44.

[207] - رعد: 40 - 41.

[208] - انبیا: 44.

[209] - انبیا: 34.

[210] - از ابو بصیر از ابا جعفر روایت شده است که فرمود: (قائم قضایا را قضاوت می‌کند و برخی از اصحابش از کسانی که در رکابش شمشیر زده‌اند به قضاوتش که قضاوت حضرت آدم است اعتراض می‌کنند که آنها را به صف کرده، گردن می‌زند. سپس برای بار دوم قضاوت می‌کند و افراد دیگری از اصحابش که در رکابش شمشیر زده‌اند به قضاوتش که قضاوت حضرت داود است اعتراض می‌کنند که باز هم آنها را پیش می‌آورد و گردن می‌زند. پس از آن برای بار سوم قضاوت می‌کند که افراد دیگری از اصحابش که در رکاب وی شمشر زده‌اند به قضاوت او که قضاوت حضرت ابراهیم است اعتراض می‌کنند که آنها را به صف کرده، گردن می‌زند و در نهایت، برای بار چهارم قضاوت می‌کند که همان قضاوت حضرت محمد است و این بار کسی به وی اعتراض نمی‌کند). بحار الانوار: ج 52 ص 389.

[211] - نمل: 7 - 8.

[212] - دعای سمات.

[213] - به خطبه‌ی تطنجیه‌ی امام علی مراجعه نمایید: مشارق انوار الیقین: ص 263 تا 265.

[214] - زمر: 42.

[215] - سجده: 11.

[216] - نحل: 28.

[217] - نحل: 32.

[218] - انعام: 61.

[219] - اعراف: 37.

[220] - طه: 9 - 10.

[221] - مراجعه کنید به: خرائج و الجرائح راوندی: ج 3 ص 1135 و مسند احمد: ج 5 ص 435.

[222] - حشر: 9.

[223] - غدیر ـ شیخ الامینی: ج 7 ص 291.

[224] - نهج البلاغه: ص 126 خطبه187.

[225] - کمال الدین و تمام النعمة: ص 673.

[226] - کافی: ج 1 ص 402 ح 5. روایت به صورت کامل تقدیمتان می‌گردد: از محمد بن عبد الخالق و ابو بصیر روایت شده است که ابو عبد الله فرمود: (ای ابا محمد! به خدا قسم نزد ما سرّی از اسرار خدا و علمی از علم خدا وجود دارد که نه ملک مقرّب و نه نبیّ مرسل و نه مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، تاب آن را ندارد. به خدا قسم که خداوند به غیر از ما کسی را به آن مکلّف ننموده و هیچ کس با آن به جز ما خداوند را عبادت نکرده است. در نزد ما رازی است از رازهای خدا و علمی از علم خدا که خداوند ما را به تبلیغش امر فرموده است و ما آن را از جانب خدای عزّوجل تبلیغ کردیم و برایش محلی و اهلی و مردمی که یارای تحمّل آن را داشته باشند نیافتیم، تا اینکه خداوند برای پذیرش آن، اقوامی را از همان طینت و نوری که محمد و آل و ذریه‌ی او( را آفرید، خلق کرد و آنها را از فضل و رحمت خود پدید آورد چنان که محمد و ذریه‌ی او را پدید آورد. پس چون ما آنچه را از جانب خدا به تبلیغش مأمور بودیم تبلیغ کردیم، آنها پذیرفتند و تحمّل کردند (تبلیغ ما به آنها رسید، ایشان هم پذیرفتند و تحمّل کردند) و یاد ما به آنها رسید پس دل‌های ایشان به معرفت ما و به حدیث ما متمایل گشت؛ اگر آنها از آن طینت و نور خلق نمی‌شدند، این چنین نبود، نه به خدا آن را تحمّل نمی‌کردند. سپس فرمود: خداوند مردمی را برای دوزخ و آتش آفرید و به ما دستور داد که به آنها تبلیغ کنیم و ما هم تبلیغ کردیم ولی آنها چهره در هم کشیدند و دلشان نفرت پیدا کرد و آن را به ما برگردانیدند و تحمّل نکردند و تکذیب نمودند و گفتند: جادوگر و دروغ‌گو است. خدا هم بر دل‌هاشان مهر نهاد، و آن را از یادشان برد. سپس خداوند زبانشان را به قسمتی از بیان حق گویا ساخت که به زبان می‌گویند و به دل باور ندارند، تا همان سخن، دفاعی باشد از دوستان و فرمان‌برداران خدا و اگر چنین نبود، کسی در روی زمین خدا را عبادت نمی‌کرد. ما مأمور شده‌ایم که از آنها دست برداریم و حقایق را پوشیده و پنهان داریم. شما هم از آن که خدا به دست برداشتن از او امر فرموده است، پنهان دارید و از آن که به کتمان و پوشیدگی از او دستور داده است، پوشیده دارید. راوی گفت: سپس حضرت( دست‌های خود را در حالی که گریه می‌کرد (به دعا) بلند نمود و فرمود: بارخدایا! ایشان مردمانی اندک و ناچیزند، پس زندگی ما را زندگی آنها و مرگ ما را مرگ آنها قرار ده و دشمنت را بر آنها مسلّط نفرما که ما را به آنها مصیبت‌زده کنی؛ زیرا اگر ما را به غم و اندوه آنها مبتلا سازی هرگز در روی زمینت عبادت نخواهی شد، و درود خدا بر محمد و آل او، و سلام خداوند بر آنان باد).

[227] - فرازی از مناجات شعبانیه امیر المؤمنین: بحار الانوار: ج 91 ص 97.

[228] - انسان: 1.

[229] - عصر: 1 - 2.

[230] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317.

[231] - از ابا جعفر در حالی که ایشان جماعتی را وصیت می‌فرمود: به ایشان عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما رهسپار عراق هستیم. ما را وصیتی فرما. فرمود: (.... و بدانید کسی که منتظرِ این امر باشد، پاداش کسی را دارد که همواره روزه‌دارِ شب زنده دار است و کسی که قائم ما را درک کند و با او خارج شود و دشمن ما را به قتل برساند، اجر بیست شهید را دارد و کسی که همراه قائم ما شهید شود، اجر بیست و پنج شهید را دارد). کافی: ج 2 ص 222.

[232] - بحار الانوار: ج 1 ص 184؛ صحیح بخاری: ج 4 ص 20.

[233] - حج: 65.

[234] - رعد: 2.

[235] - فتح: 10.

[236] -کافی: ج 2 ص 352 و 353 باب کسی که مسلمانان را اذیت و تحقیر کند، حدیث 7 و 8؛ صحیح بخاری: ج 7 ص 190 کتاب رقاق.

[237] - مصباح المجتهد: ص 419.

[238] - لقمان: 19.

[239] - جمعه: 5.

[240] - مدثر: 50 - 51.

[241] - واقعه: 62.

[242] - حشر: 19.

[243] - بحار الانوار: ج 43 ص 261.

[244] - توبه: 33.

[245] - احزاب: 56.

[246] - در انتهای گفت و گوی امام صادق با ابو حنیفه آمده است: .... ابوبکر حضرمی عرض کرد: فدایت شوم، پاسخ دو مسأله. فرمود: (ای ابابکر! در آنها روزها و شب‌ها در امنیّت سِیر کنید). سپس فرمود: (با قائم ما اهل بیت؛ و اما این سخن خداوند که (من دخله کان آمنا) (هر کس به آن وارد شود ایمن است) یعنی کسی که با او بیعت کند و همراه او داخل شود و بر سر او دست بکشد و در زمره‌ی یاران او درآید، ایمن خواهد بود). علل الشرایع: ج 1 ص89و90.

[247] - آل عمران: 97.

[248] - سبأ: 18.

[249] - شوری: 52.

[250] - کافی: ج 1 ص 273 ح 1.

[251] - إسراء: 85.

[252] - کافی: ج 1 ص 273 ح 3.

[253] - شوری: 52.

[254] - کافی: ج 1 ص 274 ح 5.

[255] - اعراف: 150.

[256] - از امام صادق روایت شده است: (علم بیست و هفت حرف است و همه‌ی آنچه پیامبران آورده‌اند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد). بحار الانوار: ج 53 ص 3.

[257] - طه: 61.

[258] - کنز الفوائد: ج 1 ص 149.

[259] - بحار الانوار: ج 25 ص 169، نقل شده از مشارق انوار یقینِ بُرسی.

[260] - بحار الانوار: ج 97 ص 373؛ اقبال: ص 608؛ مفاتیح الجنان: ص 448، زیارت امیر المؤمنین در روز میلاد نبی اکرم.

[261] - کافی: ج 1 ص 411 ح 2.

[262] - یوسف: 64.

[263] - کافی: ج 1 ص 412 ح 3.

[264] - نجم: 23 تا 30.