متن کتاب

انتشارات رسمی انصار امام مهدی (ع) متشابهات (جلد1) سید احمد الحسن(ع) گردآوری و تنظیم هیأت علمی انصار امام مهدی(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: متشابهات (جلد 1) نویسنده: احمد الحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 1/2/107 ویرایش ترجمه: دوم  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co www.almahdyoon.co/ir

-تقدیم

تقدیم به پدرم و آقایم و مولایم امیرالمؤمنین علی (ع) تقدیم به تو ای عزیز... تقدیم به تو ای مظلومی که حقش غصب شد... تقدیم به تو ای آن که حاملانی برای علمت نیافتی... تقدیم به تو ای آن که گفتی بدین سان ‌علم با مرگ اهلش می‌میرد... تقدیم به تو ای آن که گفتی: به خدا سوگند اگر کرسی برایم فراهم شود، بر آن تکیه می‌زنم و اهل انجیل را با انجیل‌شان.... و اهل تورات را با تورات‌شان... و اهل فرقان را با فرقان‌شان... پاسخ می‌گویم. این سرمایه و بضاعت اندک را به شما هدیه می‌کنم... پس پیمانه ما را کامل کن و بر ما تصدقی فرما... که تو صدقه‌دهندگان را دوست می‌داری.

-پیش‌گفتار

حمد و سپاس خداوند یکتای بی‌همتا و بی‌نیاز از همه چیز، خداوندی که نه می‌زاید و نه زاده شده و نه کسی لیاقت همتایی با او را دارد. حمد و سپاس خداوندی که خلق را آفرید و برای آن‌ها پیامبرانی فرستاد و علم را در کتاب‌های آسمانی به عنوان دلیلی بر آنان قرار داد. پس کسانی که نیت پاک و زلال داشتند و همت و تلاش خود را برای شناسایی حق گماشتند آنان را شناخت. حمد و سپاس خداوندی که علم کتاب را مخصوص کسانی قرار داد که آنان را از هر کژی مبرا ساخت و پاک و پاکیزه نمود. و برای کسانی که به ناحق جای آنان بنشینند آتش دوزخ را قرارگاه او نهاد، تا در آن نکوهیده بماند. سپاس خدایی را که محمد و آل محمد (ع) را وسیله‌ای برای کسب رضایتش قرار داد و در غیر از آن‌ها راه نجاتی قرار نداد. سپاس خدایی را که ولایت آن‌ها را همان کار نیکی قرار داده است که با داشتن آن، گناه، زیانی نمی‌رساند و انکارِ آن‌ها را همان گناهی قرار داده است که با وجود آن، کار نیک، سودی نمی‌بخشد. سپاس خدایی را که آن‌ها را ترجمانِ کتاب (قرآن) قرار داد و قرآن را بدون آنان دروازه‌ای بسته معرفی کرد پس آن‌ها عِدل و ترجمان قرآن هستند، جانشینان پیامبر و دعوت‌کنندگان به سویش، پناهگاه بندگان، روشنایی تاریکی‌ها و مردان کارزارها؛ هر کس از آن‌ها فاصله گیرد، ترازوی اعمالش سبک خواهد شد. پروردگارا! بر آن‌ها درود فرست تا هر زمان که آفتاب طلوع و غروب کند، و هر جا که باد بوزد و ساکن گردد. بار پروردگارا! بر آن‌ها درود فرست به شمارِ شن‌زارهای خشکی و قطرات باران و به عددِ برگ‌های درختان و هر آنچه خشکی و دریا در بر گرفته است. پروردگارا! به تعداد جان‌های خلایق، چه ناطق و چه غیرناطق، بر آن‌ها درود فرست؛ درودی دائمی و فزاینده که آغازش، ادامه‌دار باشد و انجامش، پایان نپذیرد، و آن را ذخیره‌ای برای ما قرار ده، در آن روز که تو را ملاقات می‌کنیم؛ روزی که نه مال سودی می‌دهد و نه فرزندان، مگر کسی که با ولایت آن‌ها و کفر به ولایت غیر آن‌ها نزد تو بیاید. پروردگارا! تمام درود خود را بر جدشان محمد مصطفی (ص) و بر جانشینان به حق او بفرست و بین ما و آن‌ها هرگز و هیچ زمان حد فاصلی قرار نده به مهربانیت ای مهربان‌ترین مهربانان! خدای عزّوجل می‌فرماید: (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ)([1]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند. آن‌ها که در دل‌شان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی می‌کنند، در حالی که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند می‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمی‌گيرند). همچنین حضرت محمد مصطفی (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) فرمودند کسی جز پیامبر اکرم (ص) و امامان از خاندان ایشان (ع) به متشابهات قرآن آگاه نیست؛ و کسی قرآن را نمی‌داند مگر از راه و دروازه آن‌ها. از حضرت امام باقر (ع) نقل شده که می‌فرمایند: «ما راسخان در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم.»([2]) از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «راسخان در علم، امیر المؤمنین (ع) و ائمه از فرزندان ایشان (ع) می‌باشند.»([3]) از امام باقر (ع) نقل شده که در مورد این سخن خداوند متعال (وَلَوْ رُدّوهُ إِلی الرَّسُول وَإِلی أُولی الأَمْر مِنْهُمْ لعلمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونهُ مِنْهُمْ)([4]) (و حال آن‌که اگر در آن به پيامبر و اولیای امر خود رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) فرمود: «آن‌ها، ائمه‌ی معصوم (ع) می‌باشند.»([5]) احادیث فراوانی در این باره وجود دارد. و از آن‌ها روشن می‌شود که تفسیر یا تأویل متشابهِ قرآن، علمی است که به ائمه از اوصیای پیامبر(ص) تا روز قیامت اختصاص داده شده است و به هیچ وجه نزد غیر آن‌ها پیدا نخواهد شد؛ مگر اینکه از آن‌ها (ع) گرفته شده باشد. قرآن در نظر ائمه (ع) به طور کامل، محکم است و برای آن‌ها متشابهی وجود ندارد؛ چرا که متشابه، چیزی است که برای صاحبش مشتبه می‌شود و حال آن‌که قرآن بر اهل‌بیت (ع) مشتبه نیست؛ چرا که اینان (ع)، ترجمان قرآن پس از حضرت محمد (ص) می‌باشند. از هرولة بن حمزه از امام صادق (ع) روایت شده است: شنیدم می‌فرماید: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([6]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند) و فرمود: «آن‌ها، به طور خاص، ائمه می‌باشند.»([7]) برید بن معاویه از امام باقر (ع) روایت می‌کند: به حضرت عرض کردم: در خصوص این سخن خداوند: (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ)([8]) (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد و آيات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند)، آیا شما، آن‌ها هستید؟ فرمود: «چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!»([9]) بنابراین برای ائمه (ع) قرآن به طور کامل آیاتِ بیّنات است و در آن، متشابه یافت نمی‌شود و از همین رو تفسیر قرآن، به ائمه(ع) منحصر و محدود شده است؛ چرا که غیرِ آن‌ها متشابه قرآن را نمی‌شناسد و تأویلش را درک نمی‌کند و «فاقد چیزی نمی‌تواند دهنده‌ی آن باشد.» ائمه (ع) بارها از این حقیقت در روایات‌شان پرده برداشته‌اند و از تفسیر قرآن به رأی و نظرِ شخصی برحذر داشته و بیان فرموده‌اند که کلام خداوند متعال به کلام بشر شبیه نیست و نمی‌توان برای فهم آن از قیاس استفاده نمود. برای روشن شدن بیشتر مسئله در این خصوص به برخی از کلام آل محمد (ع) مراجعه می‌نماییم: از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: « همانا خداوند متعال حضرت محمد مصطفی (ص) را به پیامبری مبعوث کرد و نبوت را با او خاتمه داد و بعد از او هیچ پیامبری نخواهد بود و کتابی را بر ایشان نازل کرد و کتاب‌های آسمانی را با آن خاتمه داد و بعد از او هیچ کتابی نخواهد آمد ... تا این که فرمودند: پیامبر اکرم (ص) قرآن کریم را به وسیله‌ی جانشینان خود پرچمی برافراشته قرار داد. پس آنان را برای آدمیان منصوب کرد و آنان را بر اهل هر زمانی شاهد تعیین نمودند. لیکن مردم آن‌ها را ترک کردند. و عده‌ای که خود را برای ولایت مردم معرفی کردند در برابر آن‌ها ایستادند و علم خود را در این باره درخواست کردند. و آن مدعیان، آیات قرآن کریم را بر ضد هم تفسیر کردند. و با منسوخ احتجاج نمودند در حالی که گمان می‌کردند آن ناسخ قرآن است و با خاص احتجاج ‌کردند در حالی که گمان می‌کردند آن عام قرآن کریم است. با اول آیه احتجاج می‌کردند و سنت پیامبر اکرم (ص) در تأویل آن را ترک می‌نمودند. و به آنچه که صحبت را شروع یا ختم می‌نماید نگاه نمی‌کردند. و موارد و مصادر آن را نمی‌دانستند. زیرا آن را از غیر اهلش برداشتند. پس خود را گمراه کردند و غیر خود را به هلاکت رساندند». سپس ایشان (ع) سخنی طولانی در تقسیم‌بندی قرآن به تقسیمات و فنون و وجوه مختلف بیان فرمود که بالغ بر یکصد و ده نکته می‌شود؛ تا اینکه فرمودند: «و این دلیل آشکاری است بر اینکه کلام باری‌تعالی شبیه کلام مخلوقات نیست همان‌طور که کارهای خداوند شبیه اعمال بندگان نیست. به همین دلیل و دلایل مشابه آن است که جوهر و معنی حقیقی تفسیر کلامِ خداوند را کسی نمی‌داند مگر پیامبرش و اوصیای او(ع)،...» تا اینکه می‌گوید: از ایشان(ع) از تفسیر محکم کتاب خداوند سوال کردند. فرمود: «اما محکم، چیزی است که هیچ چیز دیگری آن را نسخ نمی‌کند، مصداق این سخن خداوند عزّوجل که: (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)([10]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها امّ الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند). مردم فقط در متشابه هلاک شدند؛ چرا که بر معنای آن توقف ننمودند و حقیقتش را درک نکردند، پس بر اساس نظر شخصی‌شان، تأویلی برایش قرار دادند و به این ترتیب از سؤال نمودن از جانشینان پیامبر، خود را بی‌نیاز دیدند و سخن پیامبرشان را پشت سر افکندند.... تا انتهای حدیث».([11]) جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر (ع) درباره چیزی از تفسیر قرآن کریم سؤال کردم. ایشان(ع) پاسخ را دادند. سپس از ایشان (ع) دوباره همان مسئله را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمودند. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان (ع) فرمودند: «ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقل‌های مردمان نیست؛ ابتدای آیه‌ای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص چیز دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و بر وجوهی متعدد قرار دارد».([12]) معلی بن خنیس می‌گوید: امام صادق (ع) در نامه‌ای فرمود: «و اما آنچه در مورد قرآن سؤال کردی، این نیز از ذهنیات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زیرا قرآن آن گونه که گفتی نیست و معنای هر آنچه شنیده‌ای، بر خلاف رأی و نظر تو است. جز این نیست که قرآن مَثَل‌هایی برای اهل دانش است و نه غیر آن‌ها؛ برای گروهی که قرآن را چنان‌که شایسته‌اش است تلاوت می‌کنند؛ آن‌ها کسانی هستند که به قرآن ایمان می‌آورند و آن را می‌شناسند. اما بر غیر آنان، قرآن سخت و مشکل و از دسترس دل‌هاشان به دور است. از همین رو است که رسول خدا (ص) فرموده‌اند: به راستی که هیچ چیزی نسبت به تفسیر قرآن دورتر از دل‌های این قبیل اشخاص نیست. در این خصوص، همه‌ی مردم جز آنکه خداوند بخواهد، سرگردانند و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان‌برداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به فهمش نیازمندند را از آنان جویا شوند نه از خود. سپس فرمود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولیای امر خود رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند). ولی از غیر آنان، هرگز آن را نمی‌فهمند و چنین چیزی یافت نمی‌شود. حال فهمیدی اینکه همه‌ی مردم اولیای امر باشند، شدنی نیست؛ چرا که در این صورت کسی باقی نمی‌ماند که آن‌ها بر او امارت داشته باشند و امر و نهی خداوند را به او برسانند. پس خداوند اولیا را خواص قرار داد تا دیگران به آن‌ها اقتدا کنند؛ این را درک کن، ان شاء الله، و تو را هشدار می‌دهم و هشدار می‌دهم از اینکه قرآن را با رأی و نظر خودت بخوانی چرا که مردم در دانش آن مانند سایر موارد، مشترک و همگون نیستند و بر تأویل آن توانایی ندارند، مگر از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است. پس بفهم، ان شاء الله و امور را از جایگاه خودشان طلب کن، ان‌شاء الله».([13]) ائمه (ع) تکلیف امّت در برابر قرآن و آنچه بر عهده‌شان است و آنچه متعلّق به آن‌ها است را بیان فرموده‌اند: سعد بن طریف از امام باقر (ع) در کلامی که با عمرو بن عبید داشت، نقل می‌کند که امام (ع) فرمود: «در خصوص این فرموده‌ی خداوند: (وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى)([14]) (که هر کس خشم من به او رسد، در آتش افتد). بر مردم است که قرآن را آن گونه که نازل شده است قرائت کنند و ای عمرو، اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است».([15]) امام علی (ع) فرمودند: «از خدا بترسید و مردم را به آنچه نمی‌دانید فتوا ندهید».... تا اینکه گفتند: در مورد آنچه در مصحف به ما خبر رسیده است چه کنیم؟ فرمود: «در این خصوص از علمای آل محمد (ع) پرسیده می‌شود».([16]) از ابو بصیر از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، اگر درست تفسیر نماید پاداشی نمی‌گیرد و اگر اشتباه نماید به دورتر از آسمان می افتد».([17]) موسی بن عقبه می‌گوید: معاویه به امام حسین (ع) دستور داد بالای منبر رود و خطبه بخواند. امام (ع) خداوند را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود: «ما حزب پیروز پروردگار هستیم و عترت نزدیک پیامبر او و یکی از دو ثقلی هستیم که پیامبر آن را یاور قرآن معرفی نمود؛ قرآنی که شرح هر چیزی در آن وجود دارد، باطل در آن راه ندارد، نه از پشت سر و نه از پیش رویش. تفسیر آن به ما محوّل شده است و در تأویل آن شک و تردید نداریم، بلکه حقایقِ آن را دنبال می‌کنیم. پس، از ما اطاعت کنید؛ چرا که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت از خداوند و رسولش قرین گشته است. خداوند متعال می‌فرماید: (أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ)([18]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولو الامرتان فرمان بريد و چون در امری اختلاف کرديد، به خدا و پيامبر رجوع کنيد) و همچنین (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند)....».([19]) همچنین ملاحظه می‌کنیم که چگونه ائمه (ع) افرادی چون ابوحنیفه که مردم را فتوا می‌دادند و قرآن را به رأی خویش تفسیر می‌کردند، منع نموده‌اند: شعیب بن أنس از برخی یاران امام صادق (ع) نقل می‌کند: «نزد امام صادق (ع) بودم هنگامی که جوانی از اهل کِنده بر او وارد شد و از او درباره‌ی مسئله‌ای سؤال کرد و امام (ع) به او جواب داد. جوان و مسئله را شناختم. به سوی کوفه حرکت کردم و بر ابوحنیفه وارد شدم. همان جوان را دیدم که در مورد همان مسئله از او سؤال می‌نمود. او جواب را خلاف جواب حضرت امام صادق (ع) به او داد. از جا برخاستم و به او گفتم: وای بر تو ای اباحنیفه! من سال گذشته در حج بودم و نزد امام صادق (ع) رفتم تا به او سلامی کنم و همین جوان را دیدم که همین مسئله را از او سؤال می‌نمود و او بر خلاف آنچه تو به او جواب دادی، پاسخش را داد. ابوحنیفه گفت: جعفر بن محمد چه می‌داند؟! من از او داناترم. من ناقلان حدیث را ملاقات کردم و از زبان آن‌ها شنیدم ولی جعفر بن محمد را کتاب‌هایی است. پیش خود گفتم: به خدا سوگند به حج می‌روم حتی اگر سینه‌خیز باشد. در پِی حج بودم که موقعیتی پیش آمد و به حج و نزد امام صادق (ع) رفتم و ماجرا را برایش تعریف نمودم. ایشان خندیدند و فرمود: «لعنت خدا بر او باد! ولی در مورد این سخنِ او که من مردی هستم که کتاب‌هایی دارم، راست گفته است؛ من کتاب‌های ابراهیم و موسی را خوانده‌ام» به ایشان عرض کردم: و چه کسی مثل این کتاب‌ها را دارد؟ او ادامه می‌دهد: کسی درِ خانه را کوبید و در این حین، گروهی از یارانش نزدش بودند. به غلامش فرمود: «ببین چه کسی پشت در است؟» غلام برگشت و عرض کرد: ابو حنیفه است. فرمود: «او را وارد کن». او وارد شد و سلام کرد و حضرت جواب سلام او را داد. سپس گفت: خدا تو را به صلاح آورد، اجازه می‌دهید بنده بنشینم؟ امام (ع) رو به اصحابش نمود و با آن‌ها صحبت می‌کرد و به او توجّهی نمی‌نمود. سپس دوباره و سه باره عرض کرد و امام (ع) توجّهی به او نمی‌کرد. ابو حنیفه بدون اجازه نشست. وقتی امام (ع) فهمید که ابو حنیفه نشسته است رو به سوی او برگرداند و فرمود: «ابوحنیفه کجا است؟» او گفت: من خودم هستم خدا تو را عاقبت به خیر کند. امام (ع) فرمود: «آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟» عرض کرد: آری. امام (ع) فرمود: «بر اساس چه چیزی به آن‌ها فتوا می‌دهی؟» عرض کرد: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام (ع) فرمود: «ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟». گفت: آری. امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آن‌ها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما (ص)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا می‌کنی ـ‌که هرگز نیستی‌ـ از این سخن خداوند عزّوجل (سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ)([20]) (در آن راه‌ها ايمن از گزند، شب‌ها و روزها سفر کنيد) مرا خبر ده که کدام قسمت از زمین است؟ عرض کرد: من آن را سرزمین مابین مکه و مدینه به شمار می‌آورم. امام (ع) رو به اصحابش نمود و فرمود: «شما می‌دانید که راه را بر مردم در بین مکه و مدینه قطع می‌کنند و دارایی آن‌ها برده می‌شود و حتی امنیّت جانی هم ندارند و کشته می‌شوند». اصحاب گفتند: این گونه است. ابو حنیفه ساکت شد. امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! در مورد این سخن خداوند عزّوجل (مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا)([21]) (هر که به آن داخل شود، ايمن است) مرا باخبر نما که کدام نقطه از زمین است؟». عرض کرد: کعبه است. امام (ع) فرمود: «می‌دانی هنگامی که حجاج بن یوسف منجنیق را به سمت ابن زبیر قرار داد و او را در کعبه به قتل رسانید؛ آیا او در آنجا ایمن بود؟» ابو حنیفه ساکت ماند. سپس امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! اگر بر تو چیزی وارد شود که در کتاب خدا نباشد و همچنین در سنّت و اخبار درباره‌‌اش نیامده باشد، چه می‌کنی‌؟» گفت: خدا تو را عاقبت بخیر کند قیاس می‌نمایم و به رأی و نظر خود عمل می‌کنم. امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس ملعون بود که در برابر خداوند متعال قیاس کرد و گفت: (أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ) (من از او بهترم. مرا از آتش آفریدی و او را از گل)» ابو حنیفه ساکت شد. سپس امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! کدام یک پلیدتر است: ادرار یا جنابت؟» گفت: ادرار. امام (ع) فرمود: «مردم از جنابت غسل می‌کنند و از ادرار خیر». ابوحنیفه ساکت شد. امام (ع) فرمودند: «کدام یک برتر است: نماز یا روزه؟» گفت: نماز. امام (ع) فرمود: «پس چرا زن حائض روزه‌اش را قضا می‌کند و نمازش را خیر؟» ابو حنیفه ساکت ماند.... تا پایان حدیث.([22]) از زید شحام روایت شده است که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر(ع) وارد شد. امام (ع) فرمود: «ای قتاده! آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟» قتاده عرض کرد: این چنین می‌پندارند. امام باقر (ع) فرمود: «شنیده‌ام قرآن تفسیر می‌کنی؟» قتاده گفت: بله . امام (ع) فرمود: «اگر تو آن را با علم تفسیر می‌کنی پس تو، همانی و من از تو می‌پرسم؟» .... تا اینکه امام(ع) فرمود: «وای بر تو ای قتاده! اگر تو قرآن را فقط با نظر خودت تفسیر نمودی، خود هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی، و اگر آن را از ناقلان حدیث تفسیر نمودی خود را هلاک کردی و دیگران را به هلاکت رساندی. ای وای بر تو ای قتاده! قرآن را فقط کسی می‌داند که بر او نازل شده است».([23]) عبد الرحمن سلمی نقل می‌کند که امام علی (ع) بر یک قاضی گذر کرد. به او فرمود: «آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی؟» عرض کرد: خیر. امام (ع) فرمودند: «هلاک شدی و دیگران را به هلاکت افکندی. تأویل هر حرف قرآن بر صورت‌های مختلف است».([24]) ابو صلت هروی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که در حدیثی به ابن جهم فرمود: «تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند می‌فرماید: (وما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (تأویل آن را جز خدا و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند، نمی‌دانند)».([25]) از این داستان‌ها و روایاتی که پیش از آن گذشت، این یقین حاصل می‌شود که اگر شخصی جزو افرادی که محکم قرآن را از متشابهِ آن و ناسخ آن را از منسوخش می‌دانند نباشد، نمی‌تواند برای مردم فتوا دهد یا قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، و این علم، مختص ذریه‌ی معصوم است؛ همان جانشینان پیامبر(ص) تا روز قیامت؛ ائمه و مهدیین(ع). از جمله حکمت‌های اختصاص داشتن علم متشابه قرآن به حجّت‌های معصوم، شناختن معصوم و ضرورت به فرمان‌برداری از او است؛ از آن رو که غیر از او باب دیگری برای شناخت قرآن نمی‌باشد و نیز به آن جهت که هر کسی که قال و قیلی دارد، ادعای امامت نکند؛ چرا که هر کس چنین کند، خود را میان دریاهایی از امواج پر تلاطم خواهد یافت و تناقض و آشفتگی او در تفسیر قرآن چون آتشی برای کسی که قلبی برای فهمیدن دارد، آشکار خواهد شد. در احتجاج امیر المؤمنین (ع) بر کافری آمده است که از او در مورد آیات متشابهی از قرآن سؤال کرد و امام (ع) پاسخش را داد تا اینکه فرمود: «خداوند برای عِلم، اهلی قرار داد و با این سخن خود اطاعت از آن‌ها را بر بندگان واجب فرمود: (أَطِيعُواْ اللهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ) (از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و همچنین از اولی الامرتان) و با این سخن خود: (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (و حال آنکه اگر در آن به پيامبر و اولو الامرشان رجوع می‌کردند، حقيقت امر را از آنان درمی‌يافتند) و همچنین (اتَّقُواْ اللهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ) (از خدا بترسید و همراه با راست‌گویان باشید) و همچنین با این آیه (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (در حالی که تأويل آن را جز خداوند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند نمی‌دانند) و با این سخن (وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا) (و از درها به خانه‌ها درآييد) و منظور از خانه‌ها، خانه‌های علم است که به اوصیا سپرده شد و درهای آن نیز اوصیا‌ی آن‌ها می‌باشند؛ بنابراین هر عملی که از مسیری غیر از این برگزیدگان و ولایت و حدود و شرایع و سنّت‌ها و مَعالم دین آن‌ها انجام نشود، مردود و غیر قابل قابل قبول است و اهل آن در جایگاه کفر می‌باشند حتی اگر صفت ایمان بر آن‌ها اطلاق گردد... سپس خداوند کلام خود را به سه دسته تقسیم نمود: قسمتی از آن را طوری قرار داد که عالِم و جاهل از آن اطلاع دارند، و قسمتی دیگر از آن را جز کسی که ذهن خود را پاک کرده و حسّش را لطیف و انتخابش را صحیح نگه داشته باشد، همان کسانی که خداوند سینه‌شان را برای قبول کردن اسلام گشود، درک نمی‌کند و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر(ص) مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین عِلمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آن‌ها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش روی‌گردان شدند، رو کنند...».([26]) روایت شده است که برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمی‌داند مگر امام حجّت منصوب شده از جانب خداوند متعال: اسحاق بن عمّار می‌گوید از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نگشته است، پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند».([27]) از اینجا معلوم می‌شود که تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژه‌ی امام معصوم از اوصیای حضرت محمد (ص) است و امکان ندارد کسی غیر از ایشان آن را بداند. همچنین، از این روایت معلوم می‌گردد که تأویل قرآن در عصر ظهور را فقط امام مهدی (ع) یا کسی که به طور مستقیم با او در ارتباط است و این علم را از آن حضرت (ع) به دست آورده است می‌داند و به این ترتیب درمی‌یابیم که امام مهدی(ع) یا کسی که مرتبط با او است، از طریق به خاموشی کشاندن تمام علماء در معرفت و شناخت علم متشابه قرآن و استوار ساختن آن، شناخته می‌شود؛ همان گونه که اجداد ایشان امامت‌شان را از طریق همین علم که خاص و ویژه‌ی آن‌ها است، به اثبات رسانیدند. پس بر متصدیان و کسانی که ادعای مرجعیّت دارند لازم است با سید احمدالحسن در خصوص این علم مقدس به بحث بپردازند. اگر آن‌ها از این عمل ناتوان باشند یا این دعوت را اجابت نکنند، حقانیت سید احمدالحسن اثبات می‌شود؛ اینکه او وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع) است؛ چرا که همان‌طور که روایات متواتر تصریح کرده‌اند، این علم فقط نزد اوصیای حضرت محمد (ص) یافت می‌شود. والحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الائمة و المهدیین. شیخ ناظم العقیلی 1429 هـ.ق بسم الله الرحمن الرحیم حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کننده‌ی کشتی (وجود)، مُسخّر کننده‌ی بادها، شکافنده‌ی سپیده‌ی صبح، حکم‌فرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است.سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش می‌غرند و زمین و آبادکنندگانش می‌لرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطه‌ور است موج می‌زنند. بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوس‌های ژرف؛ هر که بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هر که آن را رها کند غرق شود. کسی که از آن‌ها پیش افتد، از دین خارج است و کسی که از آن‌ها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آن‌ها، ملحق به آن‌ها است.

-پرسش 1: خدا را با خدا بشناس، یعنی چه؟

([28]) پاسخ: یعنی خداوند سبحان و متعال را با خدای در خلق بشناس و او، همان امام مهدی (ع) می‌باشد. ایشان که سلام و صلوات پروردگارم بر او باد، تجلّی و ظهور خدا در خلق است؛ یعنی تجلّی و ظهور شهر کمالات الهی در خلق. و به عبارت دیگر: تجلّی و ظهور نام‌های خدای سبحان در خلق می‌باشد. ایشان که صلوات پروردگارم بر او باد، همان وجه خداوند سبحان و متعال است که با آن رو به سوی خَلقش می‌کند؛ پس هر که بخواهد خدای سبحان را بشناسد، ناگزیر باید امام مهدی (ع) را بشناسد.([29])

-پرسش 2: چرا ابراهیم(ع) فقط ستاره و ماه و خورشید را دید؟

پاسخ: خورشید، پیامبر خدا (ص) است، و ماه، امام علی (ع)([30]) و ستاره، امام مهدی (ع) می‌باشد.([31]) خورشید و ماه و ستاره در ملکوت، تجلّی خدا در خلق می‌باشند و به همین دلیل امر بر ابراهیم (ع) مشتبه شد؛ لیکن هر کدام به فراخور حال خود. آن حضرت، محمد و علی و قائم (ع) را به طور خاص ذکر می‌کند؛ چرا که آن‌ها غایت تجلّی خدا در خلق، در این زندگی دنیوی می‌باشند؛ زیرا آن‌ها مرسِل (ارسال‌کننده) هستند، و نه فقط مرسَل (ارسال‌شده). و از آنجا که حضرت محمد (ص) صاحب فتح المبین است و او کسی است که چیزی شبیه سوراخ سوزنی برایش گشاده شد و چیزی از حجاب لاهوت برایش کنار رفت، و از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید.([32]) او همان شهر علم است؛([33]) شهری که صورت کمالات الهی یا ذات الهی می‌باشد. اما علی (ع)، از آنجا که باب شهر علم است، بخشی از آن به شمار می‌رود، و هر آنچه از آن افاضه می‌شود از طریق او می‌باشد. محمد (ص) تجلّی خدای سبحان و متعال و اسم خداوند سبحان در خلق است و علی ممسوس به ذات الهی است.([34]) هنگامی که محمد (ص) باقی نمی‌ماند، و در لحظاتی جز خدای واحد قهار چیز دیگری باقی نمی‌ماند، علی که صلوات پروردگارم بر او باد، تجلّی خدای سبحان در خلق می‌باشد و فاطمه که صلوات پروردگارم بر او باد نیز همراه او است. و حضرت فاطمه (ع) با او خواهد بود. ایشان به عنوان باطن ماه و ظاهر خورشید اختصاص داده شده است. و از همین رو علی (ع) می‌فرماید: «اگر پرده از پیش روی من برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد»؛([35]) چرا که ایشان در مقام کسی است که پرده از جلویش برداشته شده، هر چند پرده در حقیقت از جلوی آن حضرت برداشته نشده باشد. امامِ قائم (ع) تجلّی اسم خدای سبحان است، آنگاه که زنده است و پیش از شهادتش؛ و این به جهت طول حیات آن حضرت و طول عبادت او با کمال صفاتش و اخلاص او می‌باشد. آن حضرت نمازش را به قنوتش متصل می‌کند و قنوتش را به نمازش؛ گویی از عبادت خدای سبحان خسته و ملول نمی‌گردد؛ و از آنجا که در روز دین یعنی روز قیامت صغری و آن‌طور که در قرآن ذکر شده است، روز معلوم، او بر عرش نشسته است، و از آنجا که حاکم به نام خدا بین ملت‌ها در آن روز می‌باشد، حتماً باید آینه‌ای باشد که ذات الهی را در خلق منعکس می‌گرداند تا حاکم، همان خداوند در خلق باشد و به این ترتیب سخن امام (ع) همان سخن خداوند، و حکم او حکم خدا، و سلطنت امام (ع) سلطنت خدای سبحان و متعال باشد و در آن روز آن حضرت، مصداق کلام خداوند متعال در سوره‌ی فاتحه که می‌فرماید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (آن فرمان‌روای روز جزا) می‌باشد. در آن روز امام (ع) چشم خدا و زبان گویای خدا و دست خداوند می‌باشد.([36])

-پرسش 3: چگونه ابلیس برای اغواگری وارد بهشت شد و درختی که آدم(ع) از آن خورد چه بود؟

الف- روشن است که ابلیس به خاطر سجده نکردن بر آدم (ع) از بهشت رانده شد. حال چطور او توانست وارد بهشت شود تا آدم را وسوسه کند و او را به خوردن از آن درختی که خداوند منعش فرموده بود، سوق دهد؟ زیرا گفتگوی ابلیس با آدم دلالت دارد بر اینکه او در بهشت با آدم بوده است؛ به خاطر اشاره‌ی او به درخت با عبارت «هذا» (این) و ضمیر مخاطب که بر گفتگوی مستقیم با مخاطب حاضر اشاره دارد! ب- درختی که آدم (ع) از آن خورد چه بود؟! ج- آیا شرمگاه آدم و حوّا بدون لباس نمودار بوده است و هنگامی که از درخت خوردند، پدیدار شد و شروع به پوشانیدن خود با برگ بهشتی نمودند؟ و آن برگی که خود را با آن پوشانیدند چه بود؟ پاسخ: برای پاسخ دادن به این سوالات، به مقدّمه‌ای نیاز داریم: اینکه آدم (ع) از گل آفریده شد یعنی از این زمین، ولی صرفاً بر روی همین زمین باقی نماند بلکه به منتهی الیه آسمان دنیا بالا برده شد؛ یعنی به آسمان اول، یا می‌توان گفت تا دربِ آسمان دوم که همان بهشت ملکوتی است، یا بنا به تعبیر روایات وارد شده از معصومین (ع): «در برابر دربِ بهشت قرار داده شد ـ‌یا همان بهشت ملکوتی‌ـ ملائکه بر او گذر می‌کردند».([37]) لازمه‌ی این رفع شدن گل آدم، اشراق و نورانی شدن گل آن حضرت به نور و لطافت پروردگارش می‌باشد، و در نتیجه هنگامی که خداوند برای بار اول روح را در آن منتشر ساخت، جسم آدم لطیف بود و از بهشت مادی جسمانی برخوردار بود؛ در این بهشت چیزی از ظلمت که مستوجب خارج شدن فضولات از بدن آدم (ع) شود وجود نداشت. اما روح آدم (ع) در بهشت ملکوتی متنعّم می‌شد، یا در دو بهشت ملکوتی،([38]) چرا که بهشت‌ها بسیارند (جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الآنهارُ)([39]) (بهشت‌هایی که در آن‌ها نهرها جاری است). این بهشت جسمانی و بهشت ملکوتی همان دو بهشتی هستند که در سوره‌ی الرحمن از آن‌ها یاد شده است: (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ... ذَوَاتَا أَفْنَانٍ)([40]) (هر کس را که از ایستادن به پیشگاه پروردگارش ترسیده باشد دو بهشت است.... آن دو پر از درختانند) و همچنین (وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ.... مُدْهَامَّتَانِ)([41]) (و جز آن‌ها دو بهشت دیگر است.... از شدت سبزی متمایل به سیاهی). منظور از رفع، رفع تجلّی (ظهور) است و نه رفع تَجافی (یعنی مکانی)([42]) و از همین رو آدم از این زمین جسمانی که ما بر آن زندگی می‌کنیم از بین رفته نبود بلکه در آن موجود بود، که اگر در آن از بین رفته می‌بود، مرده محسوب می‌شد. بر این اساس آدم (ع) در این حیات دنیوی، در آغاز با بدنی لطیف زندگی می‌کرد ولی هنگامی که پروردگارش را عصیان نمود، با بدنی متراکم به زمینی که از آن بالا برده شده بود، بازگشت. پاسخ ب- درختی که آدم(ع) از آن خورد عبارت بود از: گندم، سیب، خرما، انجیر و....، و آن، درخت علم آل محمد (ع) بوده است.([43]) این میوه‌ها در عوالم بالایی اشاره به عِلم دارد، و این درخت مبارک ذکر شده در قرآن، علمی که ویژه‌ی محمد و آل محمد (ع) بوده را حمل می‌کرده است. پاسخ ج- خداوند متعال می‌فرماید: (وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ)([44]) (و جامه‌ی پرهیزگاری از هر جامه‌ای بهتر است). لباسی که از آدم و حوا کنده شد، لباس تقوا بود. در عوالم بالایی که این دو در آن زندگی می‌کردند، عورت با تقوا پوشانده می‌شد؛ زیرا در آن عوالم، تقوا لباسی است که جسم انسان را می‌پوشاند. هنگامی که آدم (ع) و حوا (ع) با خوردن از آن درخت مبارک ـ‌درخت علم آل محمد (ع) که اگر کسی بدون اذن خدای سبحان و متعال آن را بخورد بر او نقمت و عذاب وارد می‌شود‌- بر پروردگار خویش عصیان ورزیدند، لباس تقوا را از دست دادند و عورت‌هایشان آشکار شد. برگ درخت بهشتی که با آن خود را پوشاندند، همان دین بود؛ زیرا در عوالم بالایی، برگ سبز به دین اشاره دارد و آن برگی که آدم(ع) با آن خود را پوشاند و حوا (ع) نیز با آن خود را پوشاند، استغفار و طلب آمرزش از خداوند به حق اصحاب کسا (ع) بود، همان کسانی که آدم(ع) نام‌های نوشته‌شده‌ی آن‌ها را بر ساق عرش خواند.([45]) پاسخ الف- بهشتی که ابلیس لعنت الله علیه از آن رانده شد، بهشت ملکوتی و نیز بهشت مِلکی (دنیوی) بود؛ ولی آدم (ع) در تمام عوالم مِلکی (دنیوی) موجود بود و درنتیجه وسوسه‌ی ابلیس (لع) در عوالم دنیوی که پایین‌تر از بهشت ملکی (دنیوی) می‌باشد، برای آدم موجود بود.([46]) اینکه شیطان (لع) به درخت چنان اشاره کرد که گویی کنار آن است، از آن جهت بوده است که میوه‌های درختان بر این زمین، صرفاً تجلّی و ظهوری از علم آل محمد (ع) می‌باشند؛ سیب، گندم، انجیر و ... چیزی جز برکات علم آل محمد (ع) نمی‌باشند؛ همان‌طورکه در دعا از معصومین (ع) وارد شده است: (بهم ترزقون) (به واسطه‌ی آن‌ها روزی داده می‌شوید).([47])

-پرسش 4: شبهه‌ی تجلّی داشتن خداوند متعال در نجاست‌ها!

اگر خداوند در همه‌ی مکان‌ها و زمان‌ها موجود است و در موجودات تجلّی دارد، چطور می‌توان شبهه‌ی وجود داشتن و تجلّی او در نجاسات را پاسخ داد؟ پاسخ: باید دانست این‌که خداوند در موجودات تجلّی دارد به این معنا نیست که او جزئی از آن‌ها یا درون آن‌ها می‌باشد، بلکه به این مفهوم است که موجود، قوامی ندارد مگر با خداوند و ظهوری ندارد مگر با نور خدا، چه نزدیک‌ترین موجودات و چه دورترین آن‌ها نسبت به خدای سبحان، و هیچ‌چیزی همانند خدا نیست. این‌که نور خورشید بر زمین موجود است به این معنا نیست که خورشید روی زمین قرار دارد؛ و این‌که ما اشیای موجود بر روی زمین را با نور خورشید می‌بینیم به این مفهوم نیست که نور خورشید بر روی زمین قرار گرفته است بلکه خورشید به شکل یا صورتی در زمین متجلّی گشته و به نحوی از آن‌جا در زمین اثرگذار است؛ با این‌که نور و تاثیر خورشید، زمین و چیزهای دیگر را دربر‌می‌گیرد. این‌که نور خورشید باعث شود نجاست برای ما نمودار گردد تا ما با چشمان خود آن را ببینیم، به این مفهوم نیست که نور خورشید با آن نجس می‌شود یا با لمس کردن آن تغییری می‌کند. برای توضیح بیشتر می‌گویم: موجوداتِ آفریده شده، یا نور آمیخته با ظلمت‌اند و یا ظلمت آمیخته با نور، براساس این‌که کدام‌یک غالب باشد: ظلمت یا نور. هر موجودِ مخلوقی نیز مقامی ثابت و بدون تغییر دارد به جز مکلّفین مانند انس و جن؛ هر‌یک از این دو را چنین اختیاری هست که با فرمان‌برداری از خداوند سبحان به نور نزدیک شود تا این‌که نوری آمیخته با ظلمت گردد ـ‌هر‌یک به فراخور حال خود‌ـ و یا به واسطه‌ی مخالفت با خدای سبحان به ظلمت نزدیک گردد تا آن‌گاه که ظلمتی مخلوط با نور گردد ـ‌هر‌یک به فراخور حال خود‌ـ. انسان از این بابت تمایز و تفاوت دارد که می‌تواند به حدی در نور ارتقا یابد که هیچ فرشته‌ی مقرّبی به او نزدیک نشود و برتر از فرشتگان گردد و نیز این قابلیت را دارد که در ظلمات چنان فرو رود که حتی ابلیس (لعنت الله علیه) و لشکریان پلیدش نیز نزدیک او نگردند (و از آن‌ها نیز پست‌تر شود): ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾([48]) (که ما آدمی را در نیکوترین اعتدال بیافریدیم * آن‌گاه او را فروتر از همه‌ی فروتران گردانیدیم). مشخص است که مترقّی‌ترین موجود مخلوق در عوالم نور، انسان است و او، حضرت محمد (ص) یا عقل اول می‌باشد.([49]) و فروترین موجود مخلوق در عوالم ظلمت نیز انسان است؛ او همان دومی می‌باشد، و طبق حدیثی که از معصومین (ع) نقل شده او جهل است که پشت کرد و رو ننمود.([50]) از آن‌چه گذشت مشخص می‌گردد که انسان مؤمنِ با هر معصیت تنزل می‌کند و حتی با هر التفات به دنیا و غفلت از خداوند، در ظلمت غوطه‌ور می‌شود و نجاست و پلیدی و آتش جهنم را لمس می‌کند و به همین دلیل وضو و غسل قرار داده شده است. از معصومین(ع) روایت شده است: «مؤمن نجس نمی‌شود و وضو مانند روغن کفایتش (پاکش) می‌کند»([51]) و انسان زیرک از آن می‌فهمد که دنیا سراسر نجاست است و کسی‌که در آن واقع شود نجس می‌شود. خداوند سبحان و متعال به خاطر کرامتی که نسبت به مؤمن دارد، چنین قرار داده است که او نجس نمی‌شود. امیر‌المؤمنین(ع) تصریح فرموده است: «دنیا لاشه‌ای است و طالبان آن، سگ‌هایند»([52]) و آن را به «استخوان خوکی در دست بیماری جذامی»([53]) توصیف فرموده است. گمان مبر که علی(ع) مبالغه می‌کند بلکه این حقیقتی است که خداوند برای اولیای خود آشکار می‌گرداند.

-پرسش 5: آیا بسمله سوره‌ی فاتحه با بقیه فرق می‌کند؟

آیا «بسمله» سوره‌ی فاتحه با بسمله‌های بقیه‌ی سوره‌های قرآن متفاوت است؟ و آیا بسمله، جزئی از سوره است؟ پاسخ: بسمله سوره‌ی فاتحه، اصل و ریشه است([54]) و بسمله در سایر سوره‌های قرآن، صورتی برای جزئی از این اصل می‌باشند (که نمایان‌گر آن جزء هستند)؛ همه‌ی قرآن در سوره‌ی فاتحه و سوره‌ی فاتحه در بسمله آن است و هر بسمله قرآن، در بسمله سوره‌ی فاتحه (مستتر) می‌باشد. بسمله در سوره‌ی فاتحه، آیه‌ای از آیه‌های آن است در‌حالی‌که بسمله در سایر سوره‌ها، جزئی از سوره هستند ولی آیه‌ای (مستقل) از آیات آن سوره نمی‌باشند. نام‌های سه‌گانه یعنی «الله، الرحمن و الرحیم»([55]) در لاهوت یا همان ذات اقدس الهی أرکان اسم اعظم اعظم اعظم (هو) هستند؛ نام‌های سه‌گانه همان مدینه‌ی کمالات الهی هستند؛ یعنی الله که درب ظاهر (بیرون) و درب باطن (درون) دارد یعنی الرحمن الرحیم. این نام‌های سه‌گانه‌ی در خَلق، حضرت محمد(ص) و امام علی(ع) و فاطمه‌ی زهرا(ع) می‌باشند؛ یعنی مدینه‌ی عِلم (شهر دانش)، محمد(ص) و درب ظاهر و باطن آن علی و فاطمه (ع) می‌باشند. این نام‌های سه‌گانه اَرکان اسم اعظم اعظم (الله الرحمن الرحیم) می‌باشند: ﴿قُلِ ادْعُواْ اللهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى﴾([56]) (بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر‌كدام را بخوانيد براى او نام‌هاى نيكو است). این نام‌های سه‌گانه یعنی «محمد، علی و فاطمه» خود اسم اعظم هستند؛ پس محمد از خدا است و او کتاب خدا بلکه او تجلّی خداوند در خَلق است، و علی و فاطمه از رحمت خداوند هستند؛ پس آن‌ها (الرحمن الرحیم) می‌باشند: ﴿و وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا﴾([57]) (و از رحمت خويش به آن‌ها ارزانی داشتيم و برای آن‌ها زبان نیکوی بلندمرتبه قرار دادیم). بسمله سوره‌ی فاتحه، حقیقت است و بسمله در سایر سوره‌ها نمایی غیرکامل (جزئی) از این حقیقت است و هر‌یک جهتی از جهات آن را منعکس می‌کنند. گویا بسمله سوره‌ی فاتحه در مرکزی قرار می‌گیرد که مجموعه‌ای از آینه‌ها آن را احاطه می‌کنند و هر‌کدام از این آینه‌ها نمایی از جهت معیّنی از آن را که با دیگری متفاوت است، منعکس می‌کند و در عین حال همه‌ی سوره‌ها در حقیقتی واحد مشترک می‌شوند، همان‌طور که همه‌ی آن‌ها با حقیقت مشترک می‌شوند؛ چرا‌ که هر کدام، جهتی معین از آن نور اصلی را منعکس می‌کنند. پس اگر قرآن را با عقل خود تجسّم نمایی، بسمله سوره‌ی فاتحه را همانند نقطه‌ای می‌یابی که همه‌ی قرآن گِرد آن می‌چرخد؛ حتی تورات و انجیل و هر آن‌چه را که همه‌ی پیامبران و فرستادگان (ع) با خود آورده‌اند. پس بسمله سوره‌ی فاتحه، رسالت، ولایت، سرآغاز و نهایت است.

-پرسش 6: معنی این‌که تمام قرآن در «باء» و آن «باء» همان امیر‌المؤمنین است.

این‌که قرآن در نقطه‌ی «باء» است و امیر‌المؤمنین علی(ع) آن نقطه است، چه معنایی دارد؟ پاسخ: شکل «باء» به صورت ظرفی است که لبریز گشته، بر دیگران افاضه می‌کند و محتوای آن از پایینش قطره قطره می‌چکد. همان‌طور که شکل نون نیز به صورت ظرفی است که از بالایش فیض را دریافت می‌کند و عِلم از مولایش قطره قطره در آن می‌چکد. ﴿قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾([58]) (و بگو: پروردگارم، بر علمم بیافزای). خدای سبحان و متعال پیامبر کریمش حضرت محمد(ص) را با «ن» مورد خطاب قرار داده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾([59]) (نون، سوگند به قلم و آن‌چه می‌نویسند). در این آیه قلم علی(ع) است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «نْ اسم رسول الله(ص) است و قلم اسم امیرالمؤمنین(ع) می‌باشد».([60]) قلم، جوهر را از «ن» می‌گیرد و آن را به کتاب منتقل می‌کند و در آن می‌نویسد. قلم را احوالی است؛ ساعتی نون است و ساعتی باء. ساعتی نقطه‌ی نون است و ساعتی نقطه‌ی باء. امیرالمؤمنین (ع) نیز همین‌گونه است؛ ایشان باب رسول الله(ص) و باب شهر علم است و از او بر خلق افاضه می‌شود، پس او باء و نقطه‌ی باء است([61]) و قلم و جوهری است که قلم (آن جوهر را) با خود حمل می‌کند. برای نقطه (نیز) احوالی وجود دارد؛ نقطه، فیض نازل شده از خداوند بر پیامبر (ص) و از پیامبر(ص) بر علی(ع) و از علی (ع) بر خلق است. نقطه‌ی نازل شده از سوی خدا بر پیامبرش قرآن است، و پیامبر(ص) همان «ن» و نیز نقطه‌ی نون می‌باشد. سپس پیامبر نسبت به علی (ع) مانند باء و نقطه‌ی باء است و علی نسبت به پیامبر (ص) مانند «ن» و نقطه‌ی نون است و علی نسبت به خلق، مانند باء و نقطه‌ی باء می‌باشد.

-پرسش 7:چگونه ابراهیم می‌گوید ستاره، ماه و خورشید پروردگار من است؟

چگونه سزاوار است که پیامبری از پیامبران اولو العزم همانند ابراهیم (ع)، ستاره، ماه یا خورشید را پروردگار خود بخواند؟! پاسخ: کسی‌که گمان کند این سخن در عالم شهادت یعنی در این دنیا از ابراهیم(ع) حاصل شده، دچار پندار و توهّم است، هر‌چند ممکن است ابراهیم (ع) آن را در زندگی این دنیا تکرار کرده باشد؛ به جهت نکوهش قومش که این ستارگان یا ارواح حرکت دهنده‌شان را می‌پرستیدند.([62]) واقعیت آن است که انوار قدسیِ محمد و آل محمد، صاحبان عقل‌های کامل از انبیای بزرگوار و ملائکه‌ی کرام را حیرت‌زده کرده است([63]) تا حدّی که گمان بردند ایشان (ع) خدای دانای سبحان می‌باشند.([64]) هنگامی‌که ملکوت آسمان‌ها برای ابراهیم(ع) گشوده شد، و نور قائم (ع) را دید گفت: این پروردگار من است، و هنگامی‌که نور علی (ع) را دید گفت: این پروردگار من است، و هنگامی‌که نور محمد (ص) را دید گفت: این پروردگار من است. ابراهیم (ع) نتوانست بفهمد که این‌ها بندگان‌اند، مگر پس از آن‌که حقایق آن‌ها برایش کشف شد([65]) و اُفول آن‌ها و غیبت‌شان از ذات الهی و بازگشت‌شان به منیّت در لحظه‌هایی، نمودار گشت. فقط در آن هنگام بود که به آن‌که آسمان‌ها را پدیدار ساخته است روی آورد و آن‌گاه دانست که ایشان(ع) «مخلوقات خداوند هستند و خلق پس از خلقت ایشان می‌باشد»، همان‌طور که در حدیث از ایشان (ع) روایت شده است. ([66]) ابراهیم (ع) را عذری است. در دعای ایام رجب از امام مهدی(ع) در توصیف محمد و آل محمد (ع) چنین وارد شده است: «میان تو و آن‌ها جدایی نیست؛ جز این‌که آنان بنده و مخلوق تو هستند».([67]) پس منزّه است پروردگارت، پروردگارِ عزت، از هر آن‌چه به وصفش می‌گویند، و سلام بر محمد و خاندان طاهر او، و ستایش خاص پروردگار جهانیان است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ *  فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الليْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ([68]) * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾([69]) (و این‌چنین ملکوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهیم نشان داديم تا از اهل يقين گردد * چون شب او را فرو گرفت، ستاره‌ای ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو‌شوندگان را دوست ندارم. * آن‌گاه ماه را ديد که طلوع می‌کند، گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود. * و چون خورشيد را ديد که طلوع می‌کند، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگ‌تر است و چون فرو شد، گفت: ای قوم من، من از آن‌چه شريک خدايش می‌دانيد بيزارم). تفسیر سخن ابراهیم به این‌که در این زندگانی دنیا و در عالم شهادت و برای احتجاج بر پرستش‌کنندگان ستارگان یا بندگان خورشید به طور خاص بوده است، با آن‌چه پیش‌تر گفته شد منافاتی ندارد. همان‌‌طور که در روایت وارد شده در تفسیر این آیه اشاره دارد به این‌که ماجرا در همین زندگی دنیوی بوده است؛ تفسیری که از امام رضا (ع) روایت شده است برای احتجاج بر مأمون عباسی (لعنت الله علیه) بوده مبنی بر این‌که پیامبران معصوم می‌باشند. اگر امام(ع) درباره‌ی ملکوت سخن می‌گفت، مأمون عباسی کجا می‌توانست سخن امام را بفهمد و دریابد؟! علاوه بر این، مأمونِ ستیزه‌جو، جدل‌پیشه بود و می‌خواست با این پرسش بر امام احتجاج کند و قصد وی فهمیدن مطلب نبود. درضمن اگر به امام رضا(ع) می‌گفت بیش‌تر بفرماید، امام رضا(ع) بیش‌تر سخن می‌فرمود. علاوه بر این، سبْک و سیاق قرآن دلالت دارد بر این‌که دیدن ستاره، ماه و خورشید توسط ابراهیم (ع)، رؤیتی ملکوتی بوده است؛ سخن در این خصوص پس از سخن در مورد نشان دادن ملکوت آسمان‌ها به ابراهیم(ع) آمده است. در تفسیر قمی آمده است: گفت: از امام صادق(ع) درباره‌ی سخن ابراهیم که به غیر خدا گفت «هذا ربّی» پرسیدند؛ آیا او با این گفته مشرک شد؟ فرمود: «هر‌کس امروز چنین بگوید مشرک است ولی از ابراهیم شرکی سر نزده است؛ چرا که ابراهیم در جست‌وجوی پروردگارش بوده است، ولی بیان این جمله از دیگری، شرک محسوب می‌شود».([70]) عیاشی نیز این حدیث را روایت کرده و به نقل از یکی از آن دو(ع) چنین افزوده است: «او فقط در طلب پروردگارش بود و به کفر نرسید و اگر هر انسانی در چنین شرایطی چنین تصوری کند در جایگاه او قرار می‌گیرد».([71]) اگر این گفته‌ی «هذا ربّی» در عالم شهادت یعنی در این حیات دنیوی می‌بود و از جست‌وجوی پروردگار ناشی می‌شد، به طور قطع شرک به حساب می‌آمد، و فرقی در صادر شدن آن از ابراهیم(ع) یا شخصی دیگر وجود ‌نداشت. آری، صادر شدن آن از ابراهیم(ع) شرک محسوب نمی‌شود؛ چرا که پس از کشف شدن ملکوت آسمان‌ها و زمین برای ابراهیم (ع)، این عمل، جست‌وجویی ملکوتی و روحانی بود؛ ولی اگر از غیر ابراهیم (ع) سر بزند شرک محسوب می‌شود؛ چرا که جست‌وجو در عالم شهادت در این زندگی دنیوی و اجسام موجود در آن می‌باشد. سپس امام(ع) بیان می‌فرماید کسی‌که در ملکوت به دنبال پروردگار است مشرک نیست بلکه او در جایگاه و مقام ابراهیم(ع) می‌باشد. «به طور قطع امر ما سخت و چالش‌برانگیز است که کسی جز نبیّ مرسَل (فرستاده‌شده) یا مَلَک مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، نمی‌تواند تحمّلش کند».([72]) آری، چرا که او مؤمنی بود که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده بود.

-پرسش 8: معنی حدیث قدسی «ای احمد! اگر تو نبودی آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم»

معنای این حدیث قدسی چیست: از جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر خدا(ص) از خداوند سبحان: «يـا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما» (ای احمد! اگر تو نبودی آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم، و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم، و اگر فاطمه نبود شما دو تن را خلق نمی‌نمودم)؟ پاسخ: محمد (ص) تجلّی خدا،([73]) علی تجلّی رحمان و فاطمه تجلّی رحیم در خلق هستند. تمام موجودات با نور خدا در خلقش که محمد(ص) است، درخشان و نورانی هستند و باب افاضه‌ی این نور الهی علی و فاطمه (ع) می‌باشد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾([74]) (کتابی است که از جانب آن بخشاينده‌ی مهربان نازل شده است). علی (ع) بیرون این باب است و فاطمه(ع) درون آن؛ مانند ظهور زندگانی دنیوی و شهود آن برای انسانی که در آن است، و غایب بودن آخرت و باطن بودن آن، باز هم نسبت به همان شخص. بین علی و فاطمه ـ‌یا رحمان رحیم‌ـ اتحاد و افتراق وجود دارد، مانند اتحاد زوجی که یکدیگر را دوست می‌دارند ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾([75]) (شما را از يک تن بيافريد) و هر دو اسم بر معنای یکسانی دلالت دارند. اما افتراق و جدایی آن‌ها از جهت گسترش رحمت و شمول آن در رحمان، و کم وسعت بودن و شدت رحمت در رحیم می‌باشد. بنابراین برای رحمان ـ‌یا علی(ع)‌ـ جهتی اختصاصی با این دنیا وجود دارد و گستردگی رحمت در رحمان همه را دربرمی‌گیرد همان‌طور که فیض نازل شده از بیرون باب، همگان از مؤمن و کافر را دربر‌می‌گیرد؛ همان‌گونه که در دعا آمده است: «يا مَنْ يُعْطى مَنْ سَئَلَهُ و يا مَنْ يُعْطى مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»([76]) (ای آن‌که هر‌که درخواست کند عطا می‌کنی و ای آن‌که به هر‌که درخواست نمی‌کند و تو را هم نشناسد، باز از سرِ لطف و رحمتت عطا می‌کنی). اما در آخرت، او قسمت کننده‌ی بهشت و جهنم است، به جهت ارتباطی که با او وجود دارد و جدا بودن او از این زندگی دنیوی، نه به جهت آخرت. رحیم ـ‌یا فاطمه‌ـ ارتباطی خاص با آخرت دارد.([77]) او کسی است که شیعیانش را ـ‌یعنی اهل حق و توحید و اخلاص برای خدای سبحان‌ـ روز قیامت برمی‌چیند، و این‌ها عبارتند از حسن و حسین و ائمه، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) و انبیا و اوصیا، و پایین‌تر از آن‌ها از مخلصین. از همین‌رو پیامبر خدا(ص) درباره‌ی او فرموده است: «فاطمه امّ ابیها»([78]) (فاطمه، مادر پدرش). مادر، مبدائی است که به آن بازگردانیده می‌شود و از همین‌رو امام حسن عسکری چنین معنایی را می‌فرماید: «ما حجت‌های خداوند بر خلق هستیم و فاطمه حجّت خدا بر ما».([79]) اگر محمد نبود آسمان‌ها و زمین آفریده نمی‌شد؛ چرا‌که این‌ها از نور آن حضرت خلق شده است، و اگر علی نبود محمد آفریده نمی‌شد؛ زیرا اگر علی نبود محمد (ص) شناخته نمی‌شد زیرا او بابی است که از آن به او درآیند، و از آن ـ‌یعنی باب یا علی‌ـ فیض محمدی در آسمان‌ها و زمین تجلّی می‌یابد، و اگر فاطمه ـ‌یا درون باب یا آخرت‌ـ نبود، محمد و علی خلق نمی‌شدند، پس اگر آخرت نبود، خدا خلق را نمی‌آفرید و دنیا خلق نمی‌شد.

-پرسش 9: معنای سخن جبرئیل(ع): «به خدا سوگند ارکان هدایت منهدم شد»

معنای سخن جبرئیل (ع) هنگامی که امام علی(ع) به قتل رسید چیست؟ «تهدمت والله ارکان الهدی» (به خدا سوگند ارکان هدایت منهدم شد). آیا حسن و حسین که پس از قتل امام (ع) باقی و زنده بودند، ستون‌های هدایت نبودند؟! پاسخ: رکن اول محمد(ص) است، رکن دوم علی(ع) و رکن سوم فاطمه (ع). محمد (ص) شهر علم است و علی و فاطمه باب آن، و این سه تن (ع) ستون‌های حق و هدایت‌اند. ([80]) یا اسم اعظم اعظم اعظم (هو) و ستون‌های آن (شهر کمالات الهی) الله سبحان و متعال، و باب آن: الرحمان الرحیم می‌باشد، و اگر باب غیر از این دو اسم بود، سختی‌ها و عقوبت‌ها بر اهل زمین شدت می‌گرفت و احدی از شما پاکیزه نمی‌شد. ظهور این اسامی در خلق، با محمد و علی و فاطمه است. محمد تجلّی الله در خلق و علی تجلّی رحمن و فاطمه تجلّی رحیم در خلق است. با شهادت پیامبر، رکن اول منهدم شد و با شهادت فاطمه رکن دوم فرو ریخت ولی این دو با بقای سومی باقی ماندند، که همان علی(ع) بود. با شهادت علی (ع) رکن سوم نیز ویران گشت، و حتی رکن اول و دوم نیز با او منهدم شد و از همین‌رو جبرئیل (ع) گفت: «تهدمت والله ارکان الهدی» (به خدا سوگند ستون‌های هدایت منهدم شد). حسن و حسین(ع) با این‌که پس از امام علی (ع) وجود داشتند، ولی به این معنا ستون‌های هدایت نبودند. بنابراین ستون‌های هدایت سه تا هستند و لاغیر. ائمه (ع) همگی ارکان هدایت هستند ولی آن‌ها ستون‌های این ستون‌ها می‌باشند؛ به عبارت دیگر ائمه(ع) ستون‌های محمد، علی و فاطمه (ع) می‌باشند.

-پرسش 10: معنی گفتار امیر المؤمنین(ع): «اگر پرده از برابرم برداشته شود....»

معنای این سخن امام علی(ع) چیست؟ «اگر پرده از برابرم برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد». پاسخ: گمان برده نشود امیرالمؤمنین (ع) از حجاب‌های ملکوتی سخن می‌گوید! چطور چنین چیزی ممکن است در‌حالی‌که او در گورستان‌های کوفه حرکت می‌کرد و با مردگان سخن می‌گفت و متوجّه حبه‌ی عرنی شد در‌حالی‌که به او چنین معنایی را می‌فرماید: «ای حبه، اگر پرده از برابرت برداشته شود آن‌ها را می‌بینی که حلقه‌وار با یکدیگر صحبت می‌کنند».([81]) امیرالمؤمنین (ع) از پرده‌هایی که لاهوت را از او محجوب ساخته است سخن می‌گوید، از حجاب‌هایی سخن می‌راند که اگر برای علی(ع) کنار زده شود، علی(ع) باقی نمی‌ماند، و حتی چیزی جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند. امیرالمؤمنین(ع) باقی ماندن این حجاب را گناهی بزرگ به شمار می‌آورد و می‌فرماید: «إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا»([82]) (پروردگارا! با گرایشم به خواهش نفسم، بر خود ستم کردم. پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری). و حتی قرآن آن را گناهی ملازم انسان می‌داند که جز با فتح مبین و فنا شدنش در لحظاتی و بازگشت او در لحظاتی دیگر از او جدا نمی‌گردد؛ تا انسان بودن انسان و عبودیت مخلوق بر‌جای بماند. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾([83]) (ما برای تو پيروزی نمايانی را مقدر کرده‌ايم * تا خدا گناه تو را آن‌چه پيش از اين بوده و آن‌چه پس از اين باشد برایت بيامرزد). گناه در این‌جا همان «من» یا شائبه‌ی ظلمت و عدمی است که از بنده جدا نمی‌شود و محمد(ص) به خاطر این فتح، به نوسان درمی‌آید: برای ساعتی محمد(ص) باقی نمی‌ماند و فقط خدای واحد قهار بر جای می‌ماند؛ و ساعتی دیگر محمد(ص) به عبد اول و نور اول و عقل اول و پیروز در مسابقه که سلام و صلوات خداوند بر او باد، بازمی‌گردد. از آن‌جا که علی (ع) باب محمد (ص) است و محمد(ص) صاحب فتح المبین، و در لحظاتی از او هیچ اسمی و هیچ رسمی بر جای نمی‌ماند مگر خداوند واحد قهار، باب یا علی (ع) سرگشته و ممسوس به ذات خداوند و در مقام صاحب فتح مبین می‌گردد و از همین‌رو می‌فرماید: «اگر پرده از برابرم برداشته شود، چیزی بر یقینم افزوده نگردد».([84])

-پرسش 11: حروف مقطعه در قرآن.

مراد از حروف مقطعه در ابتدای سوره‌ها چیست؟ پاسخ: در سوره‌ی بقره ﴿الم﴾: م: محمد، ل: علی و الف: فاطمه است. این حروف در ابتدای سوره‌ها 14 حرف هستند؛ نصف تعداد حروف که 28 حرف می‌باشد. این حروف، حروف نورانی‌اند، و مقابل آن حروف ظلمانی قرار می‌گیرند؛ یعنی کم‌نور نه این‌که تاریک باشند. این حروف مانند منزل‌های چهارده‌گانه‌ی قمر در نیمه‌ ماه هستند؛ یعنی پس از گذشتن هفت روز از ابتدای ماه. «م» مانند جایگاه ماه در شب کامل شدن آن است و «ل» شب پیش از آن و «الف» شب پس از آن می‌باشد، و این‌ها ایام تشریق‌اند. محمد(ص) ماه کامل است، و علی و فاطمه شِبه کامل می‌باشند. در دعا آمده است: «و کلمتک التامة و کلماتک التی تفضلت علی العالمین»([85]) (و کلمه‌ی کاملت و کلماتی که به آن‎ها بر عالمیان تفضّل فرمودی). «میم» مقابل الله در بسمله است و «لام» مقابل الرحمن و «الف» مقابل الرحیم. همان‌طور که بسمله در هر سوره، از جهتی خاص تصویری از بسمله فاتحه می‌باشد، این حروف هم تصویری از پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و علی و فاطمه(ع) و ائمه می‌باشند. در هر موضعی، این‌ها از جهتی خاص و معین تصویری از آن‌ها می‌باشند. هر‌چه شناخت و معرفت معصوم به خداوند بیشتر شود، جهت‌های او و ظهورهای او در قرآن بیشتر می‌شود، و حرفی که بیان‌گر او است بیشتر تکرار می‌گردد. میم 17 بار تکرار شده است، لام 13 بار و الف 13 بار. این حروف صَفْوة (برترین و خالص‌ترین‌های) قرآن‌اند و از آن‌ها اسم اعظم تکوین می‌یابد و این سرّی است بین خدا و امام (ع) که از آن اسم اعظم تألیف می‌گردد.([86]) اگر در این خصوص بیش از این اجازه داشتم سخن بگویم، سخن می‌گفتم....

-پرسش 12: اسم‌هایی که خداوند سبحان به آدم(ع) آموخت.

نام‌هایی که خداوند سبحان و متعال به آدم(ع) آموخت چه بود؟ پاسخ: اسماء الله را به او آموخت؛ یعنی چیزی از حقیقتش را که فرشتگان طاقت شناختش را نداشتند به او آموخت، و حقیقت اسماء الله در خلق را به او آموخت. محمد و آل محمد(ع) و انبیا و فرستادگان(ع) اسامی خدا در خلق‌اند؛ یعنی تجلّی و ظهور نام‌های خدای سبحان و متعال.([87]) همان‌طور که تمامی موجودات تجلّی و ظهور اسماء الله هستند، حتی فرشی که روی آن می‌نشینیم،([88]) و از آن‌جا که فطرت آدم و یا انسان به طور عام، او را به مراتبی بسیار بالاتر از فرشتگان برای شناخت اسماء الله شایسته می‌سازد، آدم(ع) برتر از فرشتگان بود، و همچنین هر انسانی که به سوی خدا حرکت کند و به معرفت اسماء الله سبحان برسد نیز همین‌گونه می‌باشد. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾([89]) (به يکتاپرستی روی به دين آور. فطرتی است که خدا همه را بر آن فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييری نيست. دين پاک و پايدار اين است ولی بيشتر مردم نمی‌دانند).

-پرسش 13: معنی حدیث قدسی «روزه برای من است و من خودم پاداش آن هستم»

معنای حدیث قدسی «الصوم لی و أنا اُجزي به»([90]) (روزه برای من است و من پاداش روزه می‌دهم) چیست؟ پاسخ: قرائت «أجزي به» (خودم به آن پاداش می‌دهم) اشتباه است؛ زیرا خدای سبحان پاداش تمام عبادات را به بندگان می‌دهد و بر‌اساس این قرائت نادرست، خصوصیت ویژه‌ای برای روزه وجود ندارد. قرائت درست «اُجزی به» است یعنی با همزه‌ی مرفوع و الف کوتاه. مراد از این روزه، روزه‌ی مریم (ع) و بالاتر از آن می‌باشد: ﴿إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا﴾([91]) (برای خدای رحمان روزه نذر کرده‌ام و امروز با هيچ بشری سخن نمی‌گويم). یعنی این‌که انسان از خلق بیمناک باشد و با خدای سبحان مأنوس. این همان آغاز و پایانی است که ثمره‌اش چنین می‌باشد: خداوند خودش پاداش روزه‌ای است که آن روزه عبارت باشد از روزه‌ی از «من»؛ و این هنگامی است که بنده بر صراط مستقیم سِیر کند و می‌داند و معتقد است و می‌بیند که وجود اجباری و بقای ظنّی او به جهت شائبه‌ای از عدم و ظلمت است که با نور مخلوط می‌باشد. این همان گناهی است که از بنده جدا نمی‌شود، و آن، گذشته‌ی بنده و حال و آینده‌ی او می‌باشد. اگر بنده از «من» روی برگرداند، و مخلصانه خواهان دور ساختن صفحه‌ی ظلمت و عدم باشد و خدای متعال دعایش را اجابت فرماید، جز خدای واحد قهار بر‌جای نمی‌ماند و زمین با نور پروردگارش روشن می‌شود و نامه‌های اعمال آورده شوند و گفته شود حمد و ستایش تنها از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است.

-پرسش 14: معنی سخن امام حسین(ع): «هر کس به من ملحق شود شهید می‌شود»

معنای این سخن امام حسین (ع) چیست؟ «من لحقنی استشهد و من لم یلحقنی لم یدرک الفتح»([92]) (هر‌کس به من ملحق شود شهید می‌شود و هرکس به من ملحق نگردد، به فتح و پیروزی نخواهد رسید). پاسخ: در ابتدا ما سه کلمه داریم که معنای آن‌ها را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. این کلمات عبارتند از: «لحوق» (پیوستن)، «شهادت» و «فتح». اگر این سه را بدانیم، می‌توانیم سخن گهربار امام حسین(ع) را درک کنیم. «لحوق» (پیوستن): یعنی متصل شدن به چیزی یا رسیدن به آن و همدوش آن حرکت کردن. اگر ملحوق (آن‌چه به آن ملحق می‌شود) یا متبوع (آن‌چه مورد پیروی قرار می‌گیرد) انسان باشد، در این حالت این انسانِ پیروی شده، امام هدایت یا گمراهی می‌باشد، و کسی‌که از امام پیشی بگیرد یا از او عقب بماند، لاحق (رسیده) به امام (ع) محسوب نمی‌شود و کسی‌که با امام همراه و همگام است، لاحق محسوب می‌شود ولی هرکس به میزان دقت همراهی‌اش؛ کسی‌که در همه‌ی تفاصیل و ریزه‌کاری‌ها با امام همراه است([93]) همانند کسی نیست که به طور کلی و اجمالی با امام همراهی می‌کند. شهادت: متعارف بین مردم، کشته شدن در راه خدا است و اصلِ معنای آن، خبر دادن از حقیقت با گفتار یا کردار می‌باشد، و از جمله‌ی آن خبر دادن است به این‌که خدایی جز الله نیست و این خبر دادن همان چیزی است که شهیدی که در میدان نبرد در راه اعتلای کلمه‌ی خدا کشته می‌شود، عملی می‌سازد. چنین کسی جزو کسانی است که شهادت می‌دهند خدایی جز الله نیست، ولی از این نظر متفاوت و متمایز است که با خون خودش شهادت داده است که: لا اله الا الله، و این برترین شهادت با گران‌مایه‌ترین شیوه است. از همین‌رو این واژه یعنی شهید تقریباً به طور کلی بر این مصداق‌ـ یعنی کسی‌که در میدان نبرد برای اعتلای کلمه‌ی الله کشته می‌شود‌ـ اطلاق می‌گردد. علاوه بر این‌که هر‌کسی که در روز قیامت موقفی دارد که بر امّت یا گروهی گواهی می‌دهد، جزو شهدا می‌باشد، مانند ائمه (ع)، پیامبران، فرستادگان(ع)، حضرت زهرا(ع)، زینب(ع)، مریم(ع)، نرجس(ع) و وهب نصرانی و خالد بن سعید بن العاص اموی؛ هر‌یک به فراخور وضعیت خود. در محاسن از ابان بن تغلب روایت شده است: وقتی یادی از کسانی‌که در مرزها کشته می‌شدند به میان آمد، ابو عبدالله (ع) حاضر بود و فرمود: «وای بر آن‌ها! با این عمل در پیِ چه هستند؟ در کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت شتاب می‌کنند. به خدا سوگند کسی شهید محسوب نمی‌شود مگر شیعیان ما؛ حتی اگر در بسترهای خویش بمیرند».([94]) و در عیاشی: از منهال قصاب نقل شده است: به ابو عبدالله (ع) عرض کردم: از خداوند برایم شهادت را طلب فرما. فرمود: «مؤمن شهید است». سپس این آیه را قرائت فرمود: ﴿أُولئِکَ هم الصّدِیقُونَ و الشُهداءُ﴾([95]) (آن‌ها همان راستگویان و شهیدان هستند).([96]) و از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «هر‌یک از شما که عارف به این امر، منتظر خیر باشد مانند کسى است که در رکاب قائم آل محمد(ع) با شمشیرش مشغول جهاد گردد» سپس فرمود: «آرى، به خداوند سوگند حتی مانند آن کسى است که در رکاب رسول‏ خدا با شمشیر به جهاد پردازد». سپس فرمود: «به خدا سوگند حتی مانند کسی است که به همراه رسول خدا و در خیمه‌ی او شهید شود و این آیه از قرآن کریم در شما وجود دارد ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾([97]) (کسانی‌که به خدا و فرستادگانش ايمان آورده‌اند، آن‌ها راستگويان و شهيدان نزد پروردگارشان هستند. آن‌ها صاحب پاداش‌شان و نور‌شان هستند و کسانی‌که کافرند و آيات ما را تکذيب می‌کنند، آن‌ها اصحاب جهنم هستند)». سپس فرمود: «به خدا سوگند شما از راستگویان و گواهان در نزد پروردگارتان می‌باشید».([98]) فتح: یعنی برداشتن مانع به هنگام داخل شدن در چیزی، یا نظر کردن به آن یا در آن، چه با چشم و دیدن با آن باشد و چه با بصیرت و کشف شدن آن در دل. در تفسیر قمی از امام صادق(ع) درباره‌ی این سخن خداوند متعال ﴿نَصْرٌ مِّنَ اللهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ﴾([99]) (نصرتی است از جانب خداوند و فتحی نزديک) روایت شده است که فرمود: «یعنی دنیا با پیروزی و فتح قائم (ع)....».([100]) شکی نیست که پیروزی قائم (ع) با فتح تمام سرزمین‌ها و برپایی دین خالص در آن‌ها و اعلای کلمه‌ی «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولیّ الله» صورت می‌گیرد؛ و به همین صورت با فتح عوالم ملکوت و کشف و آشکار شدن آن برای بسیاری از افراد مؤمنی که همراه قائم (ع) می‌باشند. بنابراین منظور امام حسین (ع) از «من لحقه» (کسی که به او ملحق شد) یعنی کسی‌که راه و روش حسین و مرام حسین (ع) را در پیش گیرد. هر زمانی را حسینی است؛ و هر‌کس به حسین زمان خود ملحق شود، به امام حسین (ع) پیوسته است و کسی‌که نسبت به امام زمانش کوتاهی ورزد، به حسین(ع) کوتاهی ورزیده است. همچنین پیوستن به حسین (ع) در بالاترین درجاتش، التزام به مبانی حسین و شیوه و روش حسین و پیوستن به حسین زمانی است که مؤمن در آن زندگی می‌کند. در صلوات شعبانیه آمده است: «کسی‌که از آن‌ها پیش افتد، از دین خارج است و کسی‌که از آنها عقب بماند، نابود است و همراه با آن‌ها، ملحق به آن‌ها است».([101]) منظور آن حضرت از شهادت: کشته شدن در راه خداوند است، چه کشته شدن بدن باشد و چه با کشته شدن شخصیت و هویّت، که بزرگ‌تر از قتل بدنی است. کسانی‌که کنار حق می‌ایستند، همواره در معرض نابود شدن شخصیت‌شان در جامعه با سخنان تزویرآمیز و افتراها و دروغ‌ها و بهتان‌هایی هستند که از سوی دشمنان انبیا و مرسلین (ع) به آن‌ها وارد می‌شود؛ کسانی مانند علمای بی‌عمل و پیروانشان که نسنجیده و نفهمیده گرد و خاک به راه می‌اندازند، و حتی تمام کسانی‌که از دعوت به سوی حق و عدل و صداقت و برپاداشتن حدود خداوند و کلماتش آسیب و ضرر می‌بینند. کسی‌که در راه خدا کشته می‌شود، شاهد و گواهی است بر امّتی که به قتل او مبادرت ورزیده یا به کشته شدن او و از بین رفتن شخصیت یا بدن مقدسش رضایت داده‌اند. منظور آن حضرت از فتح یعنی فتح در عوالم علوی، و به دنبال آن شناخت حقایق و در نهایت فتح مبین و شناخت خداوند سبحان و متعال است، هر‌کس به فراخور حال و وضعیت خود. کسی‌که به حسین ملحق نشود و راه و شیوه‌ی حسین را نپوید، و حسین زمانش را دنبال نکند شهید نمی‌شود، یعنی در راه خدا کشته نمی‌‌گردد و شاهدی بر حق نمی‌باشد، سپس او به فتح نمی‌رسد یعنی فتح را نمی‌شناسد و فتح را درنمی‌یابد و چیزی از فتح به کف نمی‌آورد. چنین شخصی از کجا نور را بشناسد در‌حالی‌که او موش کوری است که جز ظلمت و سنگ‌هایی که در آن زندگی می‌کند را نمی‌شناسد! کسی‌که به حسین (ع) ملحق شود، قطعاً شهید می‌گردد و متناسب با مقامش و مقدار التزامش به حسین (ع) چیزی از فتح را درک می‌کند؛ یعنی پیروزی و فتح با قائم(ع) را درک می‌کند. و در پایان: حسین، حق است، کلمه است، شمشیر است و اصل و مبنایی است که تا آسمان‌ها و زمین باقی هستند باقی و پابرجا است و هر‌کس با حقی که حسین (ع) به آن دعوت نموده است مخالفت ورزد و از گفتار «هل من ناصر ینصرنا؟» (آیا کسی هست که ما را یاری کند؟) حسین(ع) روی برگرداند، و شمشیری برندارد و حسین (ع) را همراهی نکند و افکارش را بر اصل و اساس حسین(ع) پایه‌ریزی نکند، حسین را تنها و بی‌یاور گذاشته است حتی اگر بر حسین به طور علنی گریه کند! قومی با حسین به نبرد برخاستند که ادعا می‌کردند پیامبر خدا حضرت محمد(ص) را دوست می‌دارند و بر سیره و روش آن حضرت (ص) گام برمی‌دارند. با قائم (ع) نیز گروهی به نبرد برخواهند خواست که ادعا می‌کنند حسین را دوست می‌دارند و بر مصیبت‌های او می‌گریند. پس لعنت خدا بر گروه ستمکاران! این‌ها چیزی از پیروزی را درک نخواهند کرد؛ زیرا در هیچ روزی از روزها به حسین(ع) ملحق نشده‌اند.

-پرسش 15: رشد میوه‌ها با خاکی که بقایای اجساد در زمین می‌باشد!

میوه‌هایی که می‌خوریم بر خاکی که در آن بقایای اجساد انسان‌ها است پرورش یافته؛ بنابراین آیا ما اجساد انسان‌ها را می‌خوریم؟([102]) پاسخ: جسم مادی عبارت است از ظهور یا تجلّی صورت مثالی در ماده یا عدمی که قابلیت وجود دارد، و در نتیجه طعم، بو، رنگ و تمام ویژگی‌های جسم مادی، از صورت مثالی آن نشأت می‌گیرد. خود ماده ـ‌که همان‌طور که پیش‌تر بیان شد عدمی است دارای قابلیت وجودـ اگر در آن، صورت پرتقال متجلّی شود، دارای رایحه‌ای خوش و طعمی لذیذ و برای خوردن حلال می‌شود؛ و اگر در آن، صورت لاشه‌ی گندیده‌ای تجلّی یابد، دارای بویی ناپسند و خوردن آن حرام می‌گردد. بنابراین جسم انسان پس از مرگ ـ‌اگر خداوند تجزیه و تباه شدن را برایش اراده کند‌ـ به یک مشت خاک تبدیل خواهد شد، و صورت مثالی و جسمانی مشتی خاک، با صورت جسم انسان متفاوت می‌باشد، و در نتیجه بین جسم انسانیِ تباه و فرسوده شده و مشتی خاک که از این فرسایش به وجود می‌آید، هیچ‌گونه وجه اشتراک واقعی وجود ندارد و تنها وجه اشتراکی که باقی می‌ماند اشتراکی توهّمی و ظنّی است که بر اساس مشترکات ماده بنا شده است. ماده: عدمی است با قابلیت وجود، و تشخیص و تخصیص برای صورت مثالی. برخی صورت‌های مثالی متفاوت از برخی دیگر است و بعضی از بعضی دیگر به وجود نمی‌آید. درختی که به عنوان مثال، بر جسمِ تجزیه شده روییده و از آن میوه‌ای حاصل گشته، جسم تجزیه شده را جذب نکرده است بلکه مواد داخل خاک، دارای خصوصیات و ویژگی‌هایی می‌باشد که با جسم تجزیه شده متفاوت می‌باشد حتی اگر در ماده یا همان عدم با قابلیتِ داشتنِ وجودی که ویژگی و خصوصیتی محسوب نمی‌شود، مشترک باشد. حال اگر به عنوان مثال انسانی چنین میوه‌ای را بخورد، در واقع چیز حاصل شده از جسم تجزیه شده را نمی‌خورد؛ و نه آکلی وجود دارد و نه مأکولی.

-پرسش 16: ابلیس از ملائکه است یا از جنّیان؟

ابلیس از فرشتگان است یا از جنّیان؟ پاسخ: ابلیس (لع) از جنّیان است([103]) ولی به خاطر عبادتش ارتقا یافت تا این‌که در زمره‌ی فرشتگان درآمد. جنّیان با عبادت و اطاعت خدا ارتقا پیدا می‌کنند تا این‌که جزو فرشتگان می‌شوند. ولی در نهایت، ابلیس (لع) به خاطر انانیّت (منیّت) از امر خدا سرپیچی کرد و به قعر جهنم سقوط نمود. از همین‌رو قرآن یک‌بار ابلیس را از فرشتگان می‌خواند([104]) و بار دیگر از جن. ([105]) امیر‌المؤمنین(ع) در خطبه‌ی قاصعه از او به مَلَک تعبیر نموده است. ([106]) در مرحله‌ی پیش از صادر شدن فرمان به سجده بر آدم، با توجّه به آن‌چه ابلیس به آن رسید و با توجّه به اصل ابلیس (لع) ، هر دوی این‌ها صحیح است.([107])

-پرسش 17: علت برگزیده شدن انبیا، فرستادگان و ائمه(ع) و عصمت آن‌ها.

علت برگزیده شدن انبیا، فرستادگان و ائمه (ع) از میان دیگران و اختصاص یافتن عصمت به آن‌ها چیست؟ پاسخ: هنگامی ‌که خدای سبحان بنی آدم را در پیشگاه خود گستراند و آن‌ها را مخاطب قرار داد: ﴿...أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ....﴾([108]) (... آیا من پروردگارتان نیستم؟...) بر‌اساس پاسخ‌های‌شان به چند دسته تقسیم شدند: دسته‌ی اول: کسانی هستند که نور را از پشت پرده‌ها دیدند و پیش از آن‌که سوال به گوش‌هایشان برسد، با «آری» پاسخ دادند. این گروه بر‌اساس تعداد پرده‌هایی که از پشت آن نور را دیدند، به دسته‌های فراوانی تقسیم می‌شوند. این‌ها کسانی هستند که پرده‌های نور را دریدند و به معدن عظمت رسیدند.([109]) امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «بارپروردگارا! مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیدگان دل ما را به نوری که با آن، نور تو را مشاهده کند روشن ساز تا آن‌که دیدگان دل، حجاب‌های نور را بِدَرد و به سرچشمه‌ی عظمت واصِل گردد و جان‌های ما به مقام قدسی عزّتت بپیوندد».([110]) دسته‌ی دوم: کسانی هستند که پس از دریده شدن پرده‌ها، نور را دیدند و پس از آن‌که سؤال به گوش‌شان رسید، با «آری» پاسخ گفتند. این‌ها نیز براساس سرعت شنیدن و پاسخ دادن، به دسته‌های فراوانی تقسیم می‌شوند. این دو دسته همان احرار (آزادگان) می‌باشند. سپس دسته‌ی بندگان می‌آید: کسانی‌که پس از شنیدن کلمه‌ی «آری» از دیگران، «آری» گفتند. سپس گروه منافقین می‌باشند: «آری» گفتند ولی در دل‌هایشان نسبت به آن‌چه شنیدند شک و تردید بود.([111]) سپس گروه کافران می‌آید: و این‌ها کسانی هستند که «آری» نگفتند.([112]) انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) جزو دسته‌ی اول می‌باشند. آن‌ها نور را از پشت پرده‌ها دیدند؛ چرا‌که آن‌ها به چپ یا راست توجّه نداشتند بلکه ارواح آن‌ها به ملأ اعلی آویخته بود (و به آن تعلّق داشت) و دیدگان‌شان بر جهت فیض الهی متمرکز شده بود و از خداوند سبحان و متعال غافل نبودند. ایشان(ع) را نیز درجاتی است؛ برخی از آن‌ها تمام وجودشان را در نگریستن به سمت فیض الهی متمرکز ساخته و برخی از آن‌ها از این کمتر بودند. به هر‌یک از این بزرگان بر‌حسب آن‌چه عطا کرده بودند، اعطا شده است و به میزان سعی کردنشان در نظر کردن به آیات پروردگارشان، از آن‌ها مشاهده نمودند. ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى * ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى * وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى﴾([113]) (و اين‌که: برای مردم پاداشی جز آن‌چه خود کرده‌اند نيست * و زود است که کوشش او در نظر آيد * سپس به او پاداشی تمام دهند * و پايان راه همه، پروردگار تو است) در آن عالم، تمام بنی آدم صاحب اختیار بودند و هر‌یک از آن‌ها دارای همان فطرتی بود که خدا همه را به آن فطرت بیافریده است. هر‌کس به خواست و اراده‌ی خود نگاهش را به نور منحصر کرد، جزو مقرّبین شد، یا به ظلمات چشم دوخت و از اصحاب جحیم گردید. انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) کسانی هستند که خدای سبحان را برگزیدند و دیدگان خود را به نور منحصر و متمرکز کردند و خداوند سبحان نیز آن‌ها را برگزید. اما در خصوص عصمت: عصمت را درجاتی است و برخلاف گمان عده‌ای، یک درجه و مرتبه نمی‌باشد. هر‌یک از انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) براساس اختیار و انتخاب خودش به درجه‌ای از درجات عصمت اختصاص یافته است.([114]) معصوم کسی است که از محارم خدای سبحان و متعال به خداوند اعتصام (پناه) می‌جوید. و در معانی اخبار: از هشام نقل شده است: به ابو عبدالله(ع) عرض کردم: معنی این سخن شما چیست که امام حتماً باید معصوم باشد؟ فرمود: «معصوم کسی است که از تمامی محارم خداوند به کمک خداوند برحذر است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ومَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِي اِلي صِرطٍ مُستَقيم﴾([115]) (و هر‌که به خدا تمسّک جويد به راه راست هدايت شده است)».([116]) امام صادق (ع) می‌فرماید: «معصوم کسی است که به ریسمان الهی معتصم می‌باشد و ریسمان الهی، همان قرآن است و قرآن به امام هدایت می‌کند همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾([117]) (به درستی که اين قرآن به درست‌ترين آيين‌ها راه می‌نمايد)».([118])

-پرسش 18: منظور از قلب و رگ گردن در آیه‌ی 19 انفال و 16 ص.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾([119]) (ای کسانی‌که ايمان آورده‌ايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزی فراخوانند که زندگيتان می‌بخشد، دعوتشان را اجابت کنيد و بدانيد که خدا ميان آدمی و قلبش حايل است و همه به پيشگاه او گرد آورده شويد). و نیز می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾([120]) (ما آدمی را آفريده‌ايم و از وسوسه‌های نفس او آگاه هستيم؛ زيرا از رگ گردن به او نزديک‌تريم). در این دو آیه، منظور از قلب و رگ گردن چیست؟ پاسخ: «مرء» یعنی انسان مؤمن به خدا و به حجّت خدا در زمینش، و «دل او» یعنی حجّت بر خلق. بنابراین قلب یا دل همان امام معصوم است و معصوم را به قلب تشبیه کرده است؛ زیرا همچون قلب که کارهای بدن انسان را به گردش درمی‌آورد، کارهای هستی را اداره می‌کند. رگ گردن همان امام معصوم است؛ او ریسمان استوار خداوند است (حبل الله المتین)([121]) و او همان دری است که فیض الهی به سوی خلق از آن بیرون می‌آید. معصوم، نزدیک‌ترین مخلوق به انسان مؤمن است و مؤمن برای برآورده شدن حوایج و نیازهایش توسط خدای سبحان به او متوسّل می‌شود. این آیات برای مردم بیان می‌کند که خداوند از انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) به شما نزدیک‌تر است و اگر شما در برآورده شدن نیازهایتان به آن‌ها روی آورید، خدا بین شما و آن‌ها حایل می‌شود زیرا شما با این‌کار، آن‌ها را به عنوان خدایانی به غیر از الله برگزیده‌‌اید؛ در‌حالی‌که آن‌ها را وسیله‌ای به سوی خداوند به جهت رفع نیازها و شفاعت نزد خداوند، قرار داده است. آن‌ها شفاعتی نمی‌کنند و سخنی نمی‌گویند مگر با اذن و اجازه‌ی خداوند سبحان ﴿بِأمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾([122]) (به فرمان او کار می‌کنند). چگونه خداوند به آن‌ها اجازه‌ی شفاعت برای بنده‌ای را بدهد که خدا را نمی‌بیند؟! «عمیت عین لاتراک» (کور شود دیده‌ای که تو را نبیند). خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾([123]) (چه کسی جز به اذن او در نزد او شفاعت کند؟) و همچنین ﴿لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا﴾([124]) (کسی سخن نمی‌گويد مگر کسی‌که خدای رحمان به او رخصت دهد و او سخن به صواب گوید).

-پرسش 19: معنای محکم و متشابه.

متشابه و محکم چیست؟ و چطور متشابه را از محکم تشخیص دهیم؟ پاسخ: همان‌طور که از معصومین(ع) روایت شده است «متشابه چیزی است که بر جاهل به آن مشتبه می‌شود»([125]) و آیات محکم، امّ‌الکتاب می‌باشند.([126]) «اُم» (مادر): چیزی است که از آن زاده می‌شود و به آن بازمی‌گردد؛ به عبارت دیگر «ام» همان اصل می‌باشد. برای آن‌که مراد از آیات متشابه معلوم گردد، این آیات باید به محکم برگردانیده شود. برای شناخت تفاوت میان محکم و متشابه باید این شناخت به دست آید که قرآن، احادیث قدسی و کلام انبیا و ائمه (ع) مشتمل است بر: 1- سخنی از ام الکتاب (کتاب محکمات): این همان لوحی است که در آن‌چه در آن نگاشته شده است، بَدا یا تبدیلی حاصل نمی‌شود و عبارت است از علم آن‌چه بوده و آن‌چه خواهد بود تا روز قیامت بدون هیچ تبدیل و تغییری. این همان علم غیب است که خدای سبحان احدی غیر از انبیا و فرستادگان و ائمه را بر آن مطلع نمی‌گرداند. خدای سبحان آن‌ها را به برخی از آن با توجّه به مصالح مقتضای تبلیغ رسالت یا اجرای وظایف امامت، مطلع می‌گرداند. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَىَ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضَىَ مِن رّسُولٍ فَإِنّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً﴾([127]) (او دانای غيب است و غيب خود را بر هيچ‌کس آشکار نمی‌سازد * مگر بر آن فرستاده‌ای که از او خشنود باشد که برای نگهبانی از او پيش روی و از پشت سرش نگهبانی می‌گمارد * تا بداند که آن‌ها پيام‌های پروردگارشان را رسانيده‌اند و خدا به آن‌چه نزد آن‌ها است احاطه دارد و همه‌چيز را به عدد، شماره کرده است). 2- سخنی از لوح محو و اثبات (کتاب متشابهات): این نیز علم آن‌چه بوده و آن‌چه خواهد بود می‌باشد ولی بر وجوه و صورت‌های بسیار و احتمالات متعدد برای یک رخداد که یکی از آن‌ها واقع خواهد شد؛ همانی که در امّ الکتاب وجود دارد و سایرین به علتی حاصل نخواهند شد؛ چه بسا به دلیل حادثه‌ای معین که جلوی وقوعش را می‌گیرد. به عنوان مثال می‌گوییم: «برای فلانی که عمرش 50 سال است، نوشته شده در این روز به هنگام صبح با نیش عقرب می‌میرد؛ ولی اگر او صدقه بدهد، این بلا از او دفع خواهد شد و ده سال دیگر زندگی خواهد کرد. پس از گذشت ده سال اگر با پدر و مادرش نیکی کند، پنج سال دیگر به عمرش اضافه خواهد شد». در لوح محو و اثبات احتمالات زیادی برای زندگی انسان وجود دارد. شخص مذکور در مثال شاید پس از گزیده شدن توسط عقرب زنده نماند و چه بسا پیش از نیش زدن عقرب صدقه بدهد و ده سال دیگر زندگی کند و چه بسا پس از ده سال بمیرد و یا شاید با والدینش به نیکی رفتار کند و پنج سال دیگر زنده بماند.([128]) اگر این تقدیر الهی نبود، عمل و دعا ضایع و بیهوده می‌گشت. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيرٌ﴾([129]) (هيچ مصيبتی به مال يا به جانتان نرسد مگر پيش از آن‌که بيافرينيمش درکتابی نوشته شده است و اين بر خدا آسان است). اما در امّ الکتاب درباره‌ی این شخص از بین همه‌ی این چیزها، فقط یک‌چیز نوشته شده است و احتمال تغییر در آن راه ندارد. مثلاً نوشته شده است که فلانی 65 سال زندگی می‌کند یا فلانی 60 سال یا 50 سال زندگی می‌کند. در لوح ام الکتاب فقط یکی از این احتمالات وجود دارد. پس لوح محو و اثبات، همان لوح متشابهات است ولی برای کسی مثل ائمه(ع) که جزئیات این متشابهات را می‌داند محکمات خواهد بود؛ چرا که برای معصومین (ع) متشابهی وجود ندارد و همه‌ی قرآن برای آن‌ها محکم است.([130]) همان‌طور که برای غیر آن‌ها محکمی وجود ندارد، مگر کسی‌که از آن‌ها (ع) برگرفته باشد. بنابراین قرآن برای غیر معصوم به طور کامل متشابه است؛([131]) زیرا غیرمعصوم محکم را از متشابه آن بازنمی‌شناسد. چگونه غیر از آن‌ها می‌تواند تشخیص دهد در‌حالی‌که امام صادق (ع) بر ابو‌حنیفه احتجاج می کند که جز ائمه(ع) محکم را از متشابه بازنمی‌شناسد؟!([132]) مردم از قرآن چیزی جز الفاظش را نمی‌شناسند([133]) در‌حالی‌که قرآن پوسته‌هایی دارد و از آن تنها چیزی از معنی‌اش را به دست می‌آورند؛ چه از وهم و ظنّیات و عوالم پایینی باشد که باطل است و یا از ملکوت و حقایق اشیای در آن باشد که از لوح محو و اثبات می‌باشد.([134]) رویدادهای موجود در آن، یا اصلاً واقع نمی‌شوند و به دنبال آن معنی الفاظ مرتبط با آن نیز در هیچ زمانی از دوران‌ها تحقق نمی‌یابد، و یا واقع می‌شود و صادق خواهد بود ولی برای هر‌یک از آن‌ها وجوه و صورت‌های متعددی برای اهل زمان و مکانی که در آن واقع می‌شود، وجود دارد و در این عالم پایینی از طرف معصوم(ع) برای مردم تبیین می‌شود. یک آیه‌ی قرآنی در زمان امام صادق(ع) تأویلی به طور کامل مغایر با زمان امام مهدی(ع) دارد؛ به دلیل اختلاف در زمان و مکان و مردم؛ یا به عبارت دیگر: به دلیل تغییر و تبدیل ناسازگاری‌های موجود در عوالم نزول قرآن چه در عالم ملکوت و چه در مُلک.([135]) به این ترتیب، استوار ساختن متشابهات وظیفه‌ی معصوم می‌باشد و محکم را از متشابه کسی جز معصوم باز نمی‌شناسد. ([136]) تشابه موجود در آیات، معانی و رویدادهایی که تحقق یافته‌اند و یا به مرور زمان محقق می‌شوند را دربر‌می‌گیرد. بنابراین ممکن است از یک لفظ قرآنی معانی متعددی مراد و منظور باشد و هر‌یک از این معانی بر رویدادهای متعددی منطبق گردد. بنابراین قرآن ظهورهای بسیاری دارد که جز خداوند و کسی‌که خداوند اراده فرموده است تا از آن مطلع شود کس دیگری نمی‌داند؛ این‌ها معصومین(ع) هستند و از همین رو غریب و دور از ذهن نیست که امیر‌المؤمنین علی (ع) بتواند در مورد بسمله بار هفتاد شتر مطلب بنویسد.([137]) در متشابه، حکمت‌هایی وجود دارد: از جمله: فهمیدن نیاز و اضطرار به معصوم (ع).([138]) از جمله: زنده نگه داشتن امیدواری در نفْس‌ها.([139]) و از جمله: امتحان و آزمایش([140]) و حکمت های بسیاری که در صدد بیانشان نیستم. متشابهات امری حتمی است که ملازم و همراه نازل شدن قرآن به هر دو عالم ملک و ملکوت می‌باشد یا نازل شدن لوح یا کتاب به عوالم کثرت و ناسازگاری‌ها و تکثیر شدنش در آن‌ها، تا لوح محو و اثبات تکوین یابد.([141]) در متشابهات راه‌های برتری وجود دارد تا انبیا و فرستادگان و ائمه(ع) متناسب با مقدار عقل انسان‌ها با آن‌ها سخن گویند.([142]) بنابراین محکم کردن متشابهات ـ‌که از وظایف معصوم(ع) می‌باشد‌ـ علامت و نشانه‌ای است که با آن امام مهدی (ع) و کسی‌که از جانب او (ع) ابلاغ می‌کند شناخته می‌شود و از همین‌رو ائمه (ع) روایتی با این مضمون فرموده‌اند: «اگر کسی مدعی آن شد، از عَظایم (بزرگ‌ترین امور) از او بپرسید؛ اموری که مثل او پاسخ می‌گوید»([143]) و بزرگ‌ترین امور امروزه کشتی آل محمد (ع) را بر پهنه‌ی امواج فتنه‌ها و اقیانوس‌های ژرف و پایان دادن به حکومت طاغوت بر زمین سِیر می‌دهد.

-پرسش 20: معنی سخن حق تعالی: «فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ» (پس وای بر آن نمازگزاران)

معنای آیه‌ی ﴿فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ﴾ (پس وای بر نمازگزاران) در سوره‌ی ماعون چیست؟ پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ * وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾([144]) (آيا آن را که روز جزا را دروغ می‌شمرد، ديدی؟ * او همان کسی است که يتيم را با اهانت، می‌راند * و مردم را به طعام دادن به بينوا وانمی‌دارد * پس وای بر نمازگزاران * کسانی‌که در نماز خود سهل‌انگارند * آنان که ريا می‌کنند * و از دادن زکات، دريغ می‌ورزند). ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ﴾ (آيا آن را که روز جزا را دروغ می‌شمرد، ديدی؟): در این‌جا پرسش خطاب به مؤمن است و استفهام درباره‌ی شخصی است که نتیجه‌ی آن، تکذیب روز جزا و قیامت یا در حقیقت تکذیب وجود خدای سبحان می‌باشد. اصل تکذیب دینِ جدید و کسی‌که آن را آورده است ـ که حضرت محمد(ص) است‌ـ کفر به خدا و آخرت می‌باشد، حتی اگر کفّار به این موضوع تصریح نکنند. به هر‌حال این نتیجه بدون مقدّمات نمی‌آید بلکه پس از مقدّماتی واقعی به وقوع می‌پیوندد؛ یعنی پس از بی‌بهره گذاشتن یتیم از حق خود؛ یعنی کسی‌که در میان قومش یگانه است به طوری‌که کسی در اخلاق، شرافت، اطاعت از خداوند و شناخت خدا، بر او پیشی نمی‌گیرد، و این‌ها انبیا و فرستادگان و ائمه(ع) می‌باشند. این کسی که روز جزا را دروغ می‌شمارد، مقدّم بودن این عده را بر خود نمی‌پذیرد زیرا او به دردِ ابلیس (انا خیرٌ منه ـ من از او برترم) مبتلا است؛ بنابراین قبول نمی‌کند آن‌کس که از او برتر است بر وی مقدّم باشد. علاوه بر این، از جمله ویژگی‌های او، خوردن اموال یتیم‌ها، بیوه‌زنان و بیچارگان است و این‌ها ـ‌یعنی کسانی‌که بر اموال فقرا چنگ می‌اندازند و خود و افراد مرتبط با آن‌ها از آن بهره می‌برند‌ـ همواره علمای دین هستند که به آن عمل نمی‌کنند. این‌ها با انبیا، فرستادگان و ائمه (ع) در جنگ و ستیزند. علمای بنی‌اسرائیل با موسی (ع) جنگیدند و علمای یهود با عیسی (ع)([145]) و علمای احناف و یهود با حضرت محمد(ص) و علمای گمراه در این امّت با ائمه (ع) سر ستیز داشته‌اند. بر‌خلاف تصور، فقط برخی علمای سنّی نبودند که با ائمه جنگ کردند بلکه علمای شیعه نیز چنین بوده‌اند. بزرگان علمای شیعه با امام علی بن موسی الرضا(ع) به نبرد برخاستند و کوشیدند آن حضرت را از حقش بازدارند. هدف آن‌ها نیز صرفاً این بود که بر اموال صدقات چیره شوند و ریاست دینی را به باطل در اختیار گیرند. «علی بن حمزه‌ی بطائنی» از جمله‌ی این علمای به ظاهر شیعه‌ی گمراه است. او از اصحاب امام موسی بن جعفر (ع) و از بزرگان علمای شیعه می‌باشد، ولی پس از شهادت امام موسی بن جعفر (ع)، علی بن حمزه‌ی بطائنی با امام رضا(ع) به مخالفت و نبرد برخاست. ولی جوانان شیعه، متصدی مبارزه با این علمای بی‌عامل شدند، مذهب را استوار ساختند و بطلان این فقهای ستمگر را روشن نمودند. احمد بن محمد بن ابی نصر بیزنطی از جمله‌ی این جوانان است. وی از اصحاب مخلص و مورد ستایش امام رضا (ع) می‌باشد. نتیجه این‌که علمای سوء بی‌عمل و طاغوتیان و اعوان و اتباع آن‌ها، کسانی هستند که اَیتام را از مقامات‌شان بازمی‌دارند و برای اعطای حق مساکین به آن‌ها هیچ تلاشی نمی‌کنند. ایتام و مساکین: انبیا، فرستادگان و ائمه(ع) هستند؛([146]) چرا که این عده برای خدا خاضع و فروتن هستند و تکبّر نمی‌ورزند؛ یعنی مساکینی هستند که کسی به آن‌ها نمی‌رسد، و هر‌یک از آن‌ها در قومش تک و تنها است؛ یعنی یتیم می‌باشد. ﴿فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ﴾ (پس وای بر نمازگزاران): یعنی وای بر منتظرین. برای هر فرستاده‌ای از جانب خدا ـ‌که از طرف انبیا، فرستادگان و ائمه‌ی (ع) پیش از او، بشارت او داده شده است‌ـ گروهی از مؤمنین هستند که منتظر او می‌باشند؛ ولی با تأسّف همواره سرانجام کار، بسیاری از این منتظرین شکست می‌خورند و کوتاهی می‌ورزند. علمای یهود که در انتظار عیسی (ع) بودند شکست خوردند؛ هر‌چند که منتظر آن حضرت بودند، هنگامی‌که به سراغ شان آمد او را تکذیب کردند. علمای یهود و احناف نیز در انتظار برای محمد(ص) شکست خوردند، در‌حالی‌که یهودیان، شهر یثرب را برای استقبال از حضرت محمد (ص) به هنگام قیام او بنا کرده بودند، ولی هنگامی‌که آن حضرت در مکه قیام کرد و به یثرب مهاجرت نمود، بسیاری از آن‌ها او را تکذیب کردند و به آن حضرت ایمان نیاوردند.([147]) این سنّتی است ادامه‌دار، و امروز نیز با قائم(ع) تکرار شده است؛ زیرا هر‌چند علمای شیعه در انتظار اویند ولی امروز با او می‌جنگند، و این تضادی همچون تضاد دو واژه‌ی «الویل» و «الصلاة» در این آیه می‌باشد. چطور ممکن است خطاب «ویل» برای نمازگزاران باشد؟! آری، «ویل» از برای آن‌ها است؛ چرا که آن‌ها برخلاف جهت قبله نماز می‌خوانند. آن‌ها می‌خواهند امام مهدی (ع) آن‌گونه که موافق هوا و هوسشان و استنتاجات عقلیشان است به نزدشان بیاید و برای ارسال فردی از طرف خودش به سوی مردم، از ایشان کسب اجازه کند و نیز نقشه و روش خود را در اختیارشان قرار دهد تا ملاحظات خود را بر آن بیان دارند؛ پس این‌ها امامان کتاب هستند نه این‌که کتاب امام آن‌ها باشد!!([148]) ﴿الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ﴾ (آن‌ها که در نماز خود سهل‌انگارند): کسانی‌که در دنیا سهل‌انگارند و در پیِ آن لَه لَه می‌زنند. کسانی‌که نسبت به امام مهدی(ع) سهل‌انگاری می‌کنند. عمل در پیشگاه آن حضرت (ع) بهترین نمازی است که یک مؤمن به پا می‌دارد([149]) و فرجام کار این منتظرانِ ناکام، خسارت و زیان‌باری است؛ چرا که عمل در پیشگاه امام مهدی (ع) را رها کرده و وصی و فرستاده‌ی او را تکذیب نموده‌اند.([150]) اکنون همان زمانی است که مردم در آن «در حیرت و مستی‌اند، نه مسلمانند و نه نصرانی»؛([151]) او را عمامه به سری می‌بینی که کِسوت دینی شیعه یا سنّی به تن کرده است و یک‌بار به استقبالِ «.....» می‌رود که هیچ همّ و غمّی برای خودش یا سرزمینش ندارد جز به زمین زدن اسلام؛ و یک‌بار می‌گوید سلام بر تو ای پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، سلام بر تو ای ابا عبد‌الله الحسین(ع)؛ و زمانی ملاحظه می‌کنی که هوادار دموکراسی آمریکایی و انتخابات شده و با این کار یک نصرانیِ غرب‌زده گشته است؛ چرا‌که اسلام و قانون آن یعنی قرآن هر نوع انتخاباتی را رد می‌کند، و ما از پیامبر(ص) و ائمه(ع) و قرآنی‌که پیش روی‌مان است و در آن می‌نگریم، چیزی سراغ نداریم جز تعیین (و تنصیب) از سوی خدا یا معصوم(ع) که این هم از جانب خداوند می‌باشد. حتی تمام ادیان الهی به همین صورت عمل می‌کند، مگر کسی‌که از هوا و هوس خود پیروی کند. در داستان طالوت در سوره‌ی بقره، این بنی اسرائیل نبودند که پادشاه را انتخاب کردند بلکه از پیامبرشان درخواست نمودند که از خدا بخواهد برای آن‌ها پادشاهی تعیین نماید. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ﴾([152]) (آيا آن گروه از بنی اسرائيل را پس از موسی نديدی که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی نصب کن تا در راه خدا بجنگيم) و همچنین ﴿قُلِ اللهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء﴾([153]) (بگو: بار خدايا! تويی دارنده‌ی مُلک. به هر‌که بخواهی مُلک می‌دهی و از هر‌که بخواهی مُلک را می‌ستانی). بنابراین ملک و سلطنت، ملک خدا است، نه ملک مردم، و کسی‌که تعیین کننده‌ی آن است، خداوند می‌باشد. متأسّفانه بسیاری از نادان‌ها و احمق‌ها بر طبل این علمای بی‌عمل (نصرانی) می‌کوبند و بر شیپور آن‌ها می‌دمند، بلکه حق آن است که مردم آن‌ها را «علمای آمریکایی»([154]) بنامند. می‌گویند این‌ها علمایی هستند که حکمت به سکوتشان کشانده است و ای کاش ساکت می‌ماندند، ولی عمری را ساکت شدند و (در نهایت) زبان به کفر گشودند. نتیجه‌ای که سیستانی و نظایر او به آن رسیده‌اند این است که: «مردم قانون را وضع می‌کنند و مردم حاکم را تعیین می‌نمایند، و کارشان بر پایه‌ی مشورت با هم است و از دید این انسان‌های جاهل، محمد و علی (ع) خطا کرده‌اند و کاری که درباره‌اش نظر می‌خواستید به پایان آمده است. از دید سیستانی، زمامداری از آنِ شیطان می‌باشد!!!». این‌ها قطعاً ریاکارند و کار آن‌ها تماماً ریا می‌باشد. گریه‌شان بر حسین (ع) ریا است، نمازشان ریا است و هدف آن‌ها سیطره یافتن بر دل‌های مردمان و مناصِب متعفن دنیوی مانند ریاست دینی است ﴿الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ﴾ (آنان که ریا می‌کنند).([155]) ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾ (و از دادن زکات دریغ می‌ورزند): این‌ها همان عالمان بی‌عمل هستند؛ کسانی‌که در انتظار کشیدن امام مهدی (ع) شکست خوردند. آن‌ها نه تنها به تکذیب امام مهدی (ع) و وصی و فرستاده‌ی او بسنده نمی‌کنند بلکه مردم را از جهاد در پیشگاه او و از جنگ با کفّاری که دولت‌های اسلامی را مورد هجوم قرار داده‌اند منع می‌کنند. این علمای ترسو و خائن ـ‌همان‌طور که خداوند در حدیث معراج برای پیامبر (ص) توصیف‌شان نموده است([156])‌ـ فقط به این‌که امام مهدی(ع) را تنها گذاشتند بسنده نمی‌کنند بلکه مردم را از نصرت و یاری دادن او بازمی‌دارند؛([157]) پس لعنت خدا بر ستمگرانی که ﴿يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾ (از دادن زکات دریغ می‌ورزند).

-پرسش 21: بوسیدن دست علمای دین!

آیا بوسیدن دست علمای دین جایز است؟ پاسخ: بوسیدن دست علمای دین جایز نیست و دست‌بوسی جز برای پیامبر یا وصی روا نمی‌باشد. همان‌طور که امام جعفر بن محمد صادق (ع) فرموده است و حدیث در اصول کافی موجود می‌باشد.([158]) هر عالم دینی که دستش را برای بوسه پیش می‌آورد یا به این کار راضی است و به مردم اجازه می‌دهد دستش را ببوسند، با فرمان خدا و پیامبرش و ائمه و با فرمان امام مهدی (ع) مخالفت ورزیده است. بر علما است که تواضع پیشه کنند و برای فرمان خدا و پیامبرش و ائمه و امام مهدی (ع) خاضع باشند و به آن‌چه از حضرت (ع) صادر می‌شود گردن نهند، نه این‌که همچون پادشاهان و طاغوتیان تکبّر ورزند و بر مردم برتری جویند و دستان خود را برای بوسه زدن جلو ببرند. از خداوند برای آن‌ها هدایت مسئلت می‌نمایم؛ مگر آن‌کس که نپذیرد و کافر گردد.

-پرسش 22: به قتل رسیدن قبطی به دست موسی(ع) در سوره‌ی قصص:

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ * قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ * قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ * فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ * فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ﴾([159]) (چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد، او را حکمت و دانشی داديم و نيکوکاران را چنين پاداش می‌دهيم * بی‌خبر از مردم شهر، به شهر داخل شد. دو تن را ديد که با هم نزاع می‌کنند، اين يک از پيروانش بود و آن يک از دشمنانش. آن که از پيروانش بود علیه آن ديگر که از دشمنانش بود از او ياری خواست. موسی مشتی بر او نواخت و او را کشت. گفت: اين از عمل شيطان بود. او به آشکارا دشمنی گمراه کننده است * گفت: ای پروردگار من! من به خود ستم کردم، مرا بيامرز، و خدايش بيامرزيد؛ زيرا آمرزنده و مهربان است * گفت: ای پروردگار من! به پاس نعمتی که بر من عطا کردی هرگز پشتيبان گنهکاران نخواهم شد * ديگر روز در شهر ترسان و چشم بر راه حادثه می‌گرديد. مردی که ديروز از او مدد خواسته بود باز هم از او مدد خواست. موسی به او گفت: تو به آشکارا گمراه هستی * چون خواست مردی را که دشمن هر دو آن‌ها بود بزند، گفت: ای موسی! آيا می‌خواهی همچنان که ديروز يکی را کشتی مرا نيز بکشی؟ تو می‌خواهی در اين سرزمين جبار و زورگویی باشی و نمی‌خواهی که از مصلحان باشی). درباره‌ی این آیات چند پرسش مطرح می‌باشد: 1- آیا کار موسی مبنی بر کشتن قبطی، به صورت خطا یعنی از طرف موسی(ع) غیرعمدی بوده و او در اثر اصابت ضربه کشته شده است؟ حال اگر قتل قبطی به دست موسی به عمد یا غیرعمدی بوده باشد، آیا معصیت الهی به شمار می‌رود؟ یا ترک اولی محسوب می‌گردد؟! 2- آن‌چه عمل شیطان خوانده شده، آیا عمل قتل بوده است؟ 3- چرا موسی درخواست آمرزش کرد و او چه گناهی مرتکب شده بود؟ 4- چرا موسی مرد قبطی دوم را نکشت؟ 5- چرا موسی آن فرد اسرائیلی را به گمراه بودن آشکار توصیف کرد؟ پاسخ: پاسخ 1: قتل قبطی توسط موسی، به عمد و از روی قصد بود و پس از ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾ (چون به حد بلوغ رسید) حاصل گشته است و نیز پس از آنکه ﴿آتاه الله الحکمة و العلم﴾ (خداوند حکمت و علم به او ارزانی داشت). این قتل، نه معصیتی از جانب موسی بود و نه ترک اولی، بلکه عملی صحیح بود؛ چرا که وی دشمنی از دشمنان خدا و دوستی از اولیای شیطان را به قتل رسانیده بود.([160]) پاسخ 2: مراد از عمل شیطان همان قبطی است از این جهت که وی دست پرورده‌ی شیطان بود و نیز به این علت که وی از پیروان شیطان بود.([161]) خداوند متعال در توصیف وضعیت پسر نوح که عاق شده و کافر بود می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾([162]) (او عملی است ناصالح). پس خدای سبحان پسر نوح را به این‌که او «عملی است ناصالح» توصیف فرموده است. حق تعالی درباره‌ی موسی می‌فرماید: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾([163]) (تو را برای خود برگزیدم) و دشمن آشکارای گمراه در این آیه، همان قبطی است؛ چرا که وی از لشکریان شیطان بود و دشمنی‌اش با اولیای خداوند سبحان را علنی کرده بود. پاسخ 3: موسی(ع) پس از آن‌که فهمید فرعون (لع) دشمن خدای سبحان است، بابت باقی ماندنش در کاخ او از خداوند سبحان آمرزش طلبید و به سوی حضرتش توبه نمود. گناهی که موسی مرتکب شد این بود: باقی ماندنش در کاخ فرعون (لع) ؛([164]) چرا‌که با این کار سیاهی لشکر فرعون را زیاد کرده بود هر‌چند خودش به این کارش رضایت نداشت، و از همین‌رو پس از آمرزش خواستن گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ﴾ (ای پروردگار من! به پاس نعمتی که بر من عطا کردی هرگز پشتيبان گنهکاران نخواهم شد)؛ یعنی نعمت آمرزش و نعمت توانایی جسمانی. گنهکاران هم عبارتند از فرعون و لشکریانش. پاسخ 4: زیرا قبطی دوم وقتی دید موسی این کلمات را بر زبان جاری ساخت، از ترس موسی برگشت و فرار کرد و آن‌چه موسی(ع) انجام داده بود را به فرعون (لع) رسانید. پاسخ 5: موسی(ع) اسرائیلی را به این‌که او (غَوِيٌّ مُّبِينٌ) (گمراهی آشکار است) توصیف نمود؛ زیرا وی ـ‌یعنی اسرائیلی‌ـ می‌بایست برحذر می‌بود و جانب احتیاط را رعایت می‌کرد و مخفی می‌شد و خود را در معرض برخورد و اصطکاک مجدد با لشکریان فرعون قرار نمی‌داد، آن هم در مدت زمانی کوتاه و در معرض دید شاهدان؛ تا موسی را ندا دهد و با صدای بلند درخواست کمک کند؛ تا به این ترتیب بر همگان روشن شود کسی‌که دیروز قبطی را کشته بود موسی(ع) بوده است.

-پرسش 23: معنای کلمه‌ی اسرائیل و ستاره‌ی شش‌پَر.

معنای کلمه‌ی اسرائیل چیست؟ آیا صهیونیست‌هایی که امروزه در فلسطین هستند، بنی اسرائیل هستند یا این‌که از آن‌ها کسی باقی نمانده است؟ و آیا ستاره‌ی شش‌پر، صهیونیستی است؟ و ستاره‌ی شش‌پر چه معنایی را می‌رساند؟ پاسخ: اسرائیل یعنی بنده‌ی خدا. در میان یهودیانی که در سرزمین مقدس هستند، از نوادگان یعقوب نبی (ع) یافت می‌شود. او عبدالله است و نزد یهود اسرائیل می‌باشد. ستاره‌ی شش‌پر همان ستاره‌ی داوود است و به معنای «منتصِر» (پیروز و فاتح) می‌باشد، و برای آن‌ها، علامت مُصلِح منتظر است که همان ایلیای نبی (ع) می‌باشد؛ کسی‌که زمانی دراز پیش از بعثت عیسی (ع) مرفوع شد (به آسمان بالا برده شد) و آن‌ها منتظر بازگشتش هستند و در حال حاضر او یکی از وزرای امام مهدی (ع) می‌باشد. آن‌چه بیان شد بر این مبنا است که اسرائیل یعنی حضرت یعقوب؛ ولی واقعیت آن است که اسرائیل به معنی بنده‌ی خدا و منظور حضرت محمد (ص) می‌باشد. با توجّه به آن‎چه در قرآن آمده است بنی اسرائیل آل محمد (ع) و نیز شیعیان آن‌ها و حتی عموم مسلمین می‌باشند. در تفسیر عیاشی و سایر منابع آمده است: از هارون بن محمد روایت شده است: از ابا عبد الله امام صادق(ع) درباره‌ی این فرموده‌ی خدا (یا بنی اسرائیل) (ای بنی اسرائیل) سؤال کردم. حضرت فرمود: «آنان به طور خاص ما هستیم». از محمد بن علی نقل شده است: از امام صادق (ع) درباره‌ی این سخن خدا (یا بنی اسرائیل) سوال کردم. فرمود: «به طور خاص مربوط به آل محمد(ع) می‌باشد». در سنن ابی داوود از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: «أنا عبد الله اسمي‏ أحمد و أنا عبد الله اسمي إسرائيل، فما أمره فقد أمرني و ما عناه فقد عناني»([165]) (من عبدالله هستم. نامم احمد است و من عبدالله هستم. نامم اسرائیل است، پس هر‌چه به او دستور داده شده به من دستور داده شده است و هر‌چه به او مربوط می‌شود به من مربوط می‌باشد). ( برخی آیات به طور خاص مربوط به ائمه(ع) می‌باشند([166]) و در این آیات، آن‌ها (ائمه (ع)) بنی اسرائیل می‌باشند و نه کس دیگر. حق تعالی می‌فرماید: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ * وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾([167]) (ای بنی اسرائيل، از آن نعمتی که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانيان برتری دادم ياد کنيد * و بترسيد از روزی که هيچ‌کس، به کار ديگری نيايد و هیچ فديه‌ای پذيرفته نشود و شفاعت سودشان نکند و هیچ یاری نشوند). «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ» (ای بنی اسرائیل): یعنی ای آل محمد(ع). «اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ» (نعمتم را .... یاد کنید): یعنی نعمت ولایت و امامت، و تسلط بر تمام عوالم. «وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» (و شما را بر جهانیان برتری دادم): یعنی با شناخت من (شناخت خداوند سبحان و متعال) و علم به اسماء او. روشن است که برتری داده شدگان بر جهانیان، محمد و آل محمد هستند، و فرزندان یعقوب و غیر آن‌ها، برتری داده شده بر آل محمد (ع) نمی‌باشند. (وَاتَّقُواْ يَوْماً) (و بترسید از روزی که): روز مرگ است؛ تنها روزی که در آن شفاعت وجود ندارد. از عذابِ هنگامِ مرگ کسی نجات پیدا نمی‌کند مگر کسی‌که در دنیا با بدنش زندگی کرده در‌حالی‌که دلش به ملأ اعلی تعلّق داشته باشد و در نتیجه با ریسمان‌ها و دلبستگی‌هایی به دنیا مرتبط نبوده که به قطع کردن و بریدن ـ‌که مسبب عذاب است‌ـ نیاز داشته باشد. نجات یافتگان از عذاب مرگ، مقرّبان می‌باشند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾([168]) (اما اگر از مقرّبان باشد * برای او است آسايش و روزی و بهشت پر نعمت)؛ یعنی وضعیت مرگش. سروران مقرّبان هم عبارتند از محمد و آل محمد (ع). ( برخی آیات مربوط به «بنی اسرائیل»، ویژه‌ی شیعه و علمای شیعه می‌باشند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ * وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا﴾([169]) (و آن هنگام که فرستاده‌ای از جانب خداوند بر آن‌ها مبعوث شد که آن‌چه نزدشان بود تصدیقش می‌کرد، گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را آن‌چنان پشت سر خویش افکندند که گویی از آن اطلاعی ندارند * و از افسونی که شیاطین بر روزگار پادشاهی سليمان می‌خواندند پيروی کردند، و سليمان کافر نبود ولی شیاطین کافر بودند). ﴿وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللهِ﴾ (و آن هنگام که فرستاده‌ای از جانب خداوند بر آن‌ها مبعوث شد): یعنی فرستاده‌ای از سوی امام مهدی (ع)؛ چرا که پس از بعثت انسان کامل (كَلِمَةِ التّاَّمَّةِ وَ كَلِماتِكَ الَّتى تَفَضَّلْتَ بِها عَلى الْعالَمينَ) ـ (کلمه‌ی کامِلَت و کلماتی که با آن‌ها بر جهانیان برتری یافتی) که محمد و آل محمد هستند، رسالت از جانب خداوند سبحان و متعال خاتمه یافت و دوران جدیدی آغاز شد که همان رسالت از جانب حضرت محمد و آل محمد (ع) می‌باشد. بنابراین «آل محمد» فرستادگانی از جانب حضرت محمد (ص) هستند که علم خود را با وحی یا به واسطه‌ی فرشتگان و یا به طور مستقیم از آن حضرت دریافت می‌کنند. پس، حضرت محمد(ص) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل» (خاتِم بر گذشتگان و راهگشای آیندگان) می‌باشد؛ یعنی: ختم‌کننده‌ی رسالت از سوی خدا و گشاینده‌ی رسالت از جانب خود (ص) و اهل بیتش (ع). برای شیعه ثابت شده است که امام مهدی (ع)، پانزده روز پیش از قیام خود، محمد بن حسن صاحب نفس زکیه را به سوی مردم مکه می‌فرستد و آن‌ها او را می‌کشند.([170]) حال اگر این فرستادن درست باشد، دیگر فرستادن‌ها هم درست خواهد بود. ﴿مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ﴾ (که آن‌چه نزدشان بود تصدیقش می‌کرد): از علمی که شیعه از اهل بیت (ع) به میراث برده است به این‌که مهدی (ع) حق است، او با شمشیر قیام می‌کند، پیش از قیامش کسانی هستند که زمینه‌ی حکومتش را برای او مهیا می‌سازند، او فرزندانی دارد و پس از او دوازده مهدی از نسل او می‌باشند. آن‌ها ـ‌یعنی شیعیان‌ـ بر‌اساس روایاتی که از آن بزرگواران (ع) وارد شده است به قطع و یقین می‌دانند که اگر زمین از امام خالی بماند، اهلش را فرو می‌برد.([171]) حال پس از به قتل رسیدن ـ‌یا طبق اعتقاد برخی از آن‌ها مرگ‌ـ امام مهدی (ع) زمین به وسیله‌ی چه کسی آرام و قرار می‌یابد؟ اگر این‌کار توسط یکی از اوصیا از فرزندان او پس از او یعنی امامانِ مهدیّین نباشد؟! همان‌طور که در روایات از ایشان (ع) وارد شده است. ابن طاووس (ره) ـ‌همان کسی‌که در زمان غیبت کبری با امام مهدی (ع) ملاقات داشته و حتی از آن حضرت (ع) روایت کرده است‌ـ در مورد صلوات روز جمعه گفته است: «اگر تعقیب عصر روز جمعه را بنا‌بر عذری ترک کردی، هرگز این صلوات را ترک مکن؛ به جهت امری که خداوند جل جلاله ما را به آن مطلع نموده است». سپس صلوات را بیان کرده است که در پایان آن امام(ع) می‌فرماید: «وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ ـأی امام المهدی (ع)‌ـ وَ وُلاةِ عَهْدِكَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فِي أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ فِي آجَالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ أَقْصَى آمَالِهِمْ دِينا وَ دُنْيَا وَ آخِرَةً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»([172]) (و بر ولیّت ـ‌یعنی امام مهدی(ع)‌ـ و زمامداران پایبند به عهدت که امامان از فرزندانش هستند درود فرست، و بر عمرشان بیافزا و به طول حیاتشان فزونی بخش، و به نهایت آرزوهای دینی و دنیوی و اخرویشان برسان که به یقین تو بر هر چیز توانایی). در روایتی آمده است که آن حضرت با خانواده‌اش در مسجد سهله فرود می‌آید.([173]) همچنین وارد شده است که پس از او، یازده مهدی از نسل آن حضرت (ع) خواهد بود.([174]) روایات بسیاری وجود دارد و من درصدد بیان کردن همه‌ی آن‌ها نیستم، و فقط برخی از آن‌ها را برای اتمام حجّت بر معاندِ متکبرِ بر خدا و اولیای خدا بیان کردم. هرکس که برای پیروی از حق به دنبال علم است، به کتب حدیث مراجعه کند و خودش مطالعه نماید. ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ (گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را آن‌چنان پشت سر خویش افکندند که گویی از آن اطلاعی ندارند) این‌ها برخی از علمای شیعه و پیروان خاصّشان می‌باشند، و کتابی که پشت سرشان افکندند، قرآن و امام مهدی (ع) و روایات از اهل‌بیت عصمت و زمینه‌سازان امام مهدی (ع) و ارسال او برای آن‌ها می‌باشد. آن‌ها حق را هنگامی‌که به سویشان آمد، تکذیب کردند و گفتند جادوگر است یا مجنون می‌باشد یا جنون دارد؛ گویی اصلا نمی‌دانند که این حقی از جانب امام مهدی (ع) است. ﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ﴾ (و از افسونی که شیاطین بر روزگار پادشاهی سلیمان می‌خواندند پیروی کردند): یعنی برخی از علمای شیعه، سنّت‌های امّت‌های پیشین و اتهاماتی که آن‌ها به انبیا و فرستادگان (ع) وارد کردند را پیروی کردند و گفتند این از جن (شیطان) است. ملک سلیمان نیز یعنی ملک مهدی(ع). ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ﴾ (و سلیمان کافر نبود ولی شیاطین کافر بودند): به این‌که امام مهدی (ع) امام انس و جن است و فرستاده‌اش را به سوی انس و جن گسیل می‌دارد، و همان‌طور که برخی از انسان‌ها ایمان می‌آورند، برخی کافر می‌شوند، دسته‌ای نفاق پیشه می‌کنند و گروهی ایمان می‌آورند و مرتد می‌شوند و.... و.... و.... جنّیان نیز همین‌گونه‌اند و هر‌چه بر انس جاری می‌شود بر جن نیز جاری می‌گردد. از آن‌جا که امر امام مهدی (ع) عظیم است و بیان‌گر پایان کار ابلیس (لع) و لشکریان او از شیاطین انس و جن می‌باشد، چطور ممکن است آن حضرت در معرض مکر شیاطین جن و نیرنگ و خدعه‌های آنان و القائات‌شان در قضیه‌ی امام مهدی(ع) که تمثیلی از به پایان رسیدن تمام باطل‌شان در این مرتبه می‌باشد، قرار نگیرد. ( و برخی آیات درباره‌ی «بنی اسرائیل» خاصّ مسلمانانی است که به آل محمد(ع) ستم روا داشتند. حق تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا * فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً﴾([175]) (و بر بنی اسرائيل مقرّر کردیم که دو بار در زمين فساد خواهيد کرد و نيز سرکشی خواهيد کرد، سرکشی کردنی بزرگ * چون از آن دو بار وعده‌ی نخستين در رسد، گروهی از بندگان خويش را که جنگاورانی زورمند بودند برای شما فرستاديم. آنان حتی در درون خانه‌ها را هم جست‌وجو خواهند کرد و اين وعده‌ای انجام شدنی است). ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ ... وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا﴾ (و بر بنی اسرائیل مقرّر کردیم.... و سرکشی بزرگی خواهید کرد): فساد نخست: از این امّت با کشتن فاطمه و امام علی(ع)، و فساد دوم: با کشتن حسن و حسین(ع) بود. و سرکشی کردن بزرگ: آن بود که حرمت حسین (ع) را پایمال کردند و بدن پاک آن حضرت را مُثله کردند و سرش را بالای نیزه بردند و حال آن‌که او پنجم اصحاب کسا و برترین خلق خدا پس از محمد، علی، فاطمه و حسن(ع) بود. بندگان فرستاده شده در بار نخست، مختار و لشکریانش بودند که خداوند آنها را بر قاتلان امام حسین(ع) مسلّط کرد و آنها را به قتل رسانیدند. ﴿فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُاْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا﴾([176]) (و چون وعده‌ی دوم فرا رسيد، کسانی بر سرتان فرستاديم تا شما را غمگين سازند و چون بار اول که به مسجد در آمده بودند به مسجد در آيند و به هر‌چه دست يابند نابود سازند). این افراد اصحاب قائم(ع) و انصار او می‌باشند که خداوند آن‌ها را تمکین خواهد داد تا شرق و غرب زمین را با سرورشان محمد بن الحسن المهدی(ع) به تصرف درآورند و خداوند با آن‌ها هر کافر و منافق و شکاکی را ذلیل خواهد کرد. ﴿عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾([177]) (شاید پروردگارتان به شما رحم کند): یعنی ای مسلمانان! شاید پروردگارتان به شما رحم کند؛ با پیروی از قائم و یاری دادن او و اعتراف به این‌که او امام واجب الاطاعه است و این‌که موالات او و موالات ولی‌اش و نیز دشمنی با دشمنش واجب می‌باشد. ﴿إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ (این قرآن به درست‌ترین آیین‌ها راه می‌نماید): یعنی آیاتی که از سوره‌ی اسراء گذشت، شما را به آن‌چه خود پایدارتر است راه می‌نماید؛ یعنی به راه مستقیم یعنی به امام مهدی(ع). ﴿وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرً﴾ (و مؤمنانی را که کارهای شایسته به جای می‌آورند بشارت می‌دهد که از پاداشی بزرگ برخوردار خواهند شد): مؤمنین را به قائم(ع) بشارت می‌دهد و این‌که برای قیامش تلاش کنند. زمینه‌سازی برای قیام قائم (ع)، همان صالحات است، همان نماز و همان برترین کارها (خیر العمل) می‌باشد. ﴿وَ اِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾ (و برای کسانی‌که به آخرت ایمان ندارند، عذابی دردآور مهیا کرده‌ایم): آخرت عبارت است از امام مهدی(ع) و کسانی‎که زمینه‌ساز آن حضرت هستند؛ عبارت‌اند از ملکوت آسمان‌ها و زمین، همان رؤیای صالح مؤمن، همان فطرتی که خداوند مردم را به آن فطرت بیافریده است؛ و کسانی‌که به آخرت ایمان نمی‌آورند کافرند هر‌چند ادعای مسلمانی داشته باشند. اما ستاره‌ی شش پر: جزیی از میراث‌های انبیا است که قائم محمد بن الحسن المهدی (ع) آن را به ارث می‌برد. این ستاره به آن حضرت(ع) اشاره دارد و معنای آن منتصر (پیروز و فاتح) و منصور (یاری‌شده) می‌باشد. یهودیان صهیونیست این ستاره را به سرقت برده‌اند و آن را شعار و نماد خود برگرفتند و برای آن‌ها اشاره‌ای به مصلح جهانی موعود دارد و همان‌طور که پیش‌تر گفتم، برای آن‌ها منظور ایلیای نبی (ع) می‌باشد. کسی‌که به این ستاره توهین کند و آن را لعن و نفرین نماید، مانند کسی است که کلمه‌ی «الله اکبر» را که صدام (لع) آن را در پرچم عراق قرار داد مورد لعن قرار دهد و از زمره‌ی کسانی می‌شود که مواریث انبیا(ع) را لعنت می‌کند! این ستاره، ستاره‌ی مهدی (ع) است. از ائمه(ع) روایت شده است: «هنگامی‌که پرچم حق آشکار شود اهل مشرق و مغرب آن را لعنت می‌کنند».([178]) پس ای مؤمنان، برحذر باشید! اگر لعنت مکانی پیدا نکند، به صاحبش (لعنت‌کننده) باز می‌گردد، همان‌طور که رسول خدا(ص) بیان فرموده است. ([179]) داوود(ع) داوود ما است، سلیمان(ع) سلیمان ما است، و هیکل، هیکل ما مسلمانان است نه هیکل یهودی‌های صهیونیست که قاتلان پیامبرانند. سرزمین مقدس، سرزمین ما است که باید آزاد و فتح شود و پرچم «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» بر آن به اهتزاز درآید. ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾([180]) (نزديک‌ترين کسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند و خداوند ياور مؤمنان است). و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین (و انتهای کلام ما، این‌که ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است).

-پرسش 24: معنای سبع مثانی.

معنای سبع مثانی چیست؟ پاسخ: خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾([181]) (ما سبع المثانی و قرآن بزرگ را به تو داديم). مثانی در این آیه عبارت است از آیات سوره‌ی فاتحه.([182]) «مثانی» از «ثنا» به معنای مدح و ستایش گرفته شده است و آیات سوره‌ی فاتحه هفت آیه است که همگی آن‌ها مدح و ثنای خداوند سبحان و متعال می‌باشد؛ از این‌رو سبع مثانی نامیده شده است. پیامبر (ص) در این حالت «الثانی المُثنی» است یعنی مدح کننده و حمد کننده و اگر آن را سوره‌ی حمد بنامی، پیامبر(ص) خود، حمد کننده یا محمد و احمد می‌شود. تمام قرآن در فاتحه است و از همین رو خداوند منّتش را با سوره‌ی مبارک فاتحه بر پیامبر (ص) مختص می‌گرداند. از آن‌جا که قرآن شرح و تفصیل فاتحه است، قرآن از نظر اهلش به طور کامل مدح و ثنای خداوند سبحان و متعال می‌باشد؛ بنابراین صحیح است که قرآن جملگی مثانی نامیده شود. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿اللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللهِ ذَلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾([183]) (خدا بهترين سخن را نازل کرده است. کتابی متشابه و مثانی، که از تلاوت آن، کسانی‌که از پروردگارشان می‌ترسند، از خوف، تنشان بلرزد؛ سپس تن و جانشان به ياد خدا بيارامد. اين راه خدا است که هر‌که را بخواهد به آن راهنمايی می‌کند و هر‌که را خدا گمراه کند او را هيچ راهنمايی نخواهد بود). مثانیِ ناطق همان ائمه (ع) می‌باشند. آن‌ها هفت آیه‌ی ثنا و ستایش بر پیامبر (ص) در این زمین و در تمام عوالم هستند که فرشتگان به خدمت‌گزاری و پیروی از آن‌ها و ضربه زدن به دشمنان خدا در پیشگاه‌شان مفتخرند و ایشان عبارتند از: علی، فاطمه، حسن، حسین و هشت امام از فرزندان حسین (ع) و قائم مهدی(ع) و ائمه از فرزندان قائم مهدی(ع) و از آن‌ها(ع) روایت شده است که این‌ها خودشان مثانی هستند([184]): ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾ (ما سبع المثانی و قرآن بزرگ را به تو داديم). باقی مانده‌ی آل محمد(ع)، رکن شدید احمد‌الحسن، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) به سوی تمامی مردمان تأیید شده با جبرئیل، تسدید شده با میکائیل، یاری شده با اسرافیل ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ (فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر، و خداوند شنوا و دانا است) اول ذی الحجه 1424 هـ . ق (برابر با 4 بهمن 1382) فهرست تقدیم 4 پیش‌گفتار 5 پرسش 1: خدا را با خدا بشناس، یعنی چه؟ 23 پرسش 2: چرا ابراهیم(ع) فقط ستاره و ماه و خورشید را دید؟ 24 پرسش 3: چگونه ابلیس برای اغواگری وارد بهشت شد و درختی که آدم(ع) از آن خورد چه بود؟ 27 پرسش 4: شبهه‌ی تجلّی داشتن خداوند متعال در نجاست‌ها! 32 پرسش 5: آیا بسمله سوره‌ی فاتحه با بقیه فرق می‌کند؟ 35 پرسش 6: معنی اینکه تمام قرآن در «باء» و آن «باء» همان امیر المؤمنین است. 38 پرسش 7:چگونه ابراهیم می‌گوید ستاره، ماه و خورشید پروردگار من است؟ 39 پرسش 8: معنی حدیث قدسی «ای احمد! اگر تو نبودی آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم» 45 پرسش 9: معنای سخن جبرئیل(ع): «به خدا سوگند ارکان هدایت منهدم شد» 50 پرسش 10: معنی گفتار امیر المؤمنین(ع): «اگر پرده از برابرم برداشته شود....» 51 پرسش 11: حروف مقطعه در قرآن. 53پرسش 12: اسم‌هایی که خداوند سبحان به آدم(ع) آموخت. 55 پرسش 13: معنی حدیث قدسی «روزه برای من است و من خودم پاداش آن هستم» 56 پرسش 14: معنی سخن امام حسین(ع): «هر کس به من ملحق شود شهید می‌شود» 57 پرسش 15: رشد میوه‌ها با خاکی که بقایای اجساد در زمین می‌باشد! 63 پرسش 16: ابلیس از ملائکه است یا از جنّیان؟ 65 پرسش 17: علت برگزیده شدن انبیا، فرستادگان و ائمه(ع) و عصمت آن‌ها. 66 پرسش 18: منظور از قلب و رگ گردن در آیه‌ی 19 انفال و 16 ص. 71 پرسش 19: معنای محکم و متشابه. 73 پرسش 20: معنی سخن حق تعالی: «فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ» (پس وای بر آن نمازگزاران) 80 پرسش 21: بوسیدن دست علمای دین! 89 پرسش 22: به قتل رسیدن قبطی به دست موسی(ع) در سوره‌ی قصص: 14 و 19. 90 پرسش 23: معنای کلمه‌ی اسرائیل و ستاره‌ی شش‌پَر. 94 پرسش 24: معنای سبع مثانی. 105

پا ورقی ها

[1] - آل عمران: 7.

[2] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[3] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 179.

[4] - نسا: 83.

[5] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[6] - عنکبوت: 49.

[7] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 180.

[8] - عنکبوت: 49.

[9] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[10] - آل عمران: 7.

[11] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[12] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.

[13] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 190.

[14] - طه: 81.

[15] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 200.

[16] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 186.

[17] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 18 ص 149.

[18] - نساء: 59.

[19] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 195.

[20] - سبأ: 18.

[21] - آل عمران: 97.

[22] - بحار الانوار: ج 2 ص 292.

[23] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 185.

[24] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.

[25] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.

[26] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 72 ص 194.

[27] - وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.

[28] - به نظر می‌رسد این پرسش از این گفتار امیر المؤمنین  ناشی شده باشد: «خداوند را با خدا بشناس، و فرستاده را با رسالت، و اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان». کافی: ج 1 ص 85 ؛ توحید شیخ صدوق: ص 285 و 286.

[29] - این، همان چیزی است که از ایشان  در احادیث‌شان روایت شده است. در زیارت جامعه‌ی کبیره آمده است: «... مَنْ أَرَادَ اللهَ بَدَأَ بِكُمْ بِكُمْ يُبَيِّنُ اللهُ الْكَذِبَ وَ بِكُمْ يُبَاعِدُ اللهُ الزَّمَانَ الْكَلِبَ...» (.... هركه خدا را خواست، از شما شروع كرد، خدا به وسيله‌ی شما دروغ را آشكار كند، و خدا به خاطر شما دور نمايد روزگار گزنده را....). برید بن عجلی می‌گوید: شنیدم ابوجعفر  می‌فرماید: «با ما خداوند پرستیده شد، با ما خداوند شناخته شد و با ما به یکتایی خداوند تبارک و تعالی ایمان آورده شد و محمد، حجاب خداوند تبارک و تعالی می‌باشد...». کافی: ج 1 ص 145.

[30] - از ابو بصیر نقل شده است: از ابو عبدالله  در مورد این سخن خداوند متعال (وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا( (سوگند به خورشید و برآمدن آفتابش) سؤال کردم. فرمود: «خورشید، رسول خدا  است که خداوند با او دین مردم را برایشان واضح می‌گرداند». عرض کردم: (وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا( (و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآيد). فرمود: «امیر المؤمنین است». عرض کردم: (وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا( (و سوگند به روز چون آن را روشن کند). فرمود: «منظور امام از نسل فاطمه  است که از دین رسول خدا پرسیده می‌شود و برای کسی که پرسیده است، روشن می‌کند، و خداوند حکایت می‌کند: (وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا( (و سوگند به روز چون آن را روشن کند)». عرض کردم: (وَالليْلِ إِذَا يَغْشَاهَا( (و سوگند به شب چون فرو پوشدش). فرمود: «منظور امامان جور و ستم هستند؛ کسانی که به جای آل محمد  مستبدانه حکومت کردند و بر جایگاهی که آل رسول خدا  به آن سزاوارتر بودند، تکیه زدند و دین رسول خدا  را با ظلم و ستم پوشانیدند و این همان سخن خداوند متعال است که (وَالليْلِ إِذَا يَغْشَاهَا( (و سوگند به شب چون فرو پوشدش)» و فرمود: «ظلم آن‌ها نورِ روز را پوشانید....». بحار الانوار: ج 24 ص 70. از ابن عباس روایت شده است: رسول خدا فرمود: «مَثَل من بین شما مانند خورشید و مَثَل علی، مانند ماه است. هنگامی خورشید پنهان شد، با ماه هدایت جویید». بحار الانوار: ج 24 ص 76.

[31] - اگر امام مهدی  با رسول خدا  و امام علی و فاطمه‌ی زهرا و حسن و حسین .... مقارنه شود، چون ستاره‌ای درخشان می‌باشد. از امام صادق جعفر بن محمد  از پدرانش  از امیرالمؤمنین  روایت شده است که فرمود: «رسول خدا  فرمود: هنگامی که به آسمان برده شدم پروردگارم به من وحی فرمود.... تا اینکه فرمود: خداى عزّوجل فرمود: سر بلند كن. سر بلند كردم و ناگاه انوار على، فاطمه، حسن، حسين، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و «م ح م د» بن الحسن قائم را ديدم که در وسط آن‌ها مانند ستاره‌ای درخشان بود. عرض‌كردم: پروردگار اينها كيانند؟ فرمود: اینها امامان‌اند و اين همان قائمی است كه حلال مرا حلال و حرام مرا حرام كند و به وسيله‌ی او از دشمنانم انتقام گيرم و او مايه‌ی راحتى دوستان من است و او است كه دل شيعيانت را از ظالمان و منكران و كافران شفا مى‌دهد....». کمال الدین و تمام النعمه: ص 252.

[32] - از امام صادق  در حدیث معراج رواست شده است: «.... تا اینکه فرمود:.... پيامبر گويی به اراده‌ی خدا، از چیزی شبیه ميان سوراخ سوزن به نور عظمت الهی نگريست. خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمد! گفت: لبیک، پروردگارم. فرمود:....». کافی: ج 1 ص 443.

[33] - از رسول خدا  روایت شده است: «من شهر علم و علی دربِ آن است....».

[34] - این تفسیر گفتار رسول خدا  در حق امیرالمؤمنین  را برای ما آشکار می کند: «به علی دشنام ندهید که او ممسوس به ذات خداوند است». غدیر - شیخ امینی: ج 10 ص 213.

[35] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317.

[36] - در گفتگویی طولانی با مفضل بن عمر از امام صادق  روایت شده است: «.... ای مفضل! بلکه قائم پشتش را به حرم تکیه می‌دهد و دستش را بیرون می‌آورد که آن را سفید بدون هیچ عیب و نقصی می‌بینی در حالی که می‌فرماید: این دست خداوند و از جانب خداوند و به امر خداوند است. سپس این آیه را تلاوت می‌کند: (إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَى نَفْسِهِ( (آنان که با تو بيعت می‌کنند جز اين نيست که با خدا بيعت می‌کنند. دست خدا روی دست‌هايشان است و هر که بيعت بشکند، به زيان خود شکسته است)....». بحار الانوار: ج 53 ص 8.

[37] - قصص انبیا سید نعمت الله جزایری: ص 55.

[38] -و چنین چیزی غریب نیست؛ علی بن ابی طالب  در این عالم جسمانی با بدنش در همسایگی با مردم بود در حالی که روحش در ملکوت آسمان‌ها بود، همان‌گونه که از سخنش پیش از به شهادت رسیدنش مشخص می‌گردد: «.... من فقط همسایه‌‌ای بودم که بدنم چند روزی با شما همسایه شد و از این پس از من چیزی جز بدنی بدون روح و جسمی ساکن بعد از حرکت و جثه‌‌ای ساکت پس از سخن گفتن نخواهید یافت....». نهج البلاغه: ج 2 ص 34.

[39] - سوره بقره: 25 و آیات بسیار دیگری در سایر سوره‌ها.

[40] - الرحمن: 46 و 48.

[41] - الرحمن: 62 و 64.

[42] - تجافی: منتقل شدن شیءای از مکانش پس از موجود بودنش در آن، می‌باشد. تجلّی: ظهور به همراه باقی ماندن حقیقت منعکس شده و حکایت‌کننده از وضعیت آن می‌باشد؛ و توضیحات بیش‌تر خواهد آمد.

[43] - در تفسیر از امام حسن عسکری  آمده است: «.... (وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ( (و به این درخت نزدیک نشوید) یعنی درخت علم که مخصوص محمد و آل محمد است و نه کس دیگر و کسی غیر از آن‌ها به امر خداوند از آن نمی‌خورد و از جمله‌ی آن، آنچه پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین که صلوات پروردگارم بر آن‌ها باد، از آن تناول کردند پس از اِطعام مسکین و یتیم و اسیر می‌باشد که پس از آن دیگر هیچ گرسنگی، تشنگی، بیماری و سختی حس نکردند. این درختی است که متمایز از سایر درختان بهشتی است. هر درختی از درختان بهشتی، نوعی از میوه و خوراکی را با خود دارد درحالی که این درخت و نوع آن، گندم، انگور، انجیر، عناب و سایر انواع میوه‌ها و خوردنی‌ها را با خود دارد...». بحارالانوار: ج 11 ص 189.

[44] - اعراف: 26.

[45] - از مفضل بن عمر روایت شده است که گفت: ابو عبد الله  فرمود: «.... هنگامی که خداوند عزّوجل آدم و همسرش را در بهشت سکونت داد، به آن دو فرمود: (وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ( (و هر چه خواهيد و هر جا که خواهيد از ثمرات آن به خوشی بخوريد و به اين درخت نزديک مشويد) یعنی درخت گندم (فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ( (که به زمره‌ی ستمکاران درآييد). پس به منزلت و جایگاه محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه‌ی پس از ایشان  نگاه کردند و آن را شریف‌ترین جایگاه بهشت دیدند. گفتند: ای پروردگار ما، این جایگاه از آنِ کیست؟ خداوند جل جلاله فرمود: سرهایتان را به سمت ساق عرش بلند کنید. سرهایشان را بلند کردند و اسم‌های محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه که صلوات پروردگارم بر ایشان باد را بر ساق عرش، نوشته شده با نور خداوند جبار جل جلاله دیدند.... پس آن هنگام که خداوند عزّوجل اراده فرمود تا توبه‌شان را بپذیرد، جبرئیل  به سویشان آمد و به آن دو گفت: شما با خواستار شدن جایگاهی که فضلی بر شما بود، به خود ستم روا داشتید، مجازات شما هبوط شدن از جوار خداوند عزّوجل به زمینش می‌باشد. پس پروردگارتان را به حق اسم‌هایی که بر ساق عرش دیدید عزیز بدارید تا توبه‌تان را بپذیرد. گفتند: خداوندا! ما به حق کریم‌ترینانِ در نظر تو یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه  از تو درخواست می‌نماییم که توبه‌ی ما را بپذیری و بر ما رحم آوری. پس خداوند توبه‌شان را پذیرفت که او بسیار توبه‌پذیر و مهربان است....». معانی الاخبار شیخ صدوق: ص 108 ح 1.

[46] - سید الحمد الحسن  بین عوالم دنیوی و بهشت یا بهشت‌های ملکی به وضوح تفاوت قائل می‌شود. ابلیس از دروازه‌ی بهشت محجوب و به دور بود و آدم را در عوالم دنیوی وسوسه نمود نه در ملکوت دنیا یا همان آسمان اول.

[47] - فرازی از دعای امام محمد باقر  که کلینی در کافی: ج 2 ص 244 روایت کرده است. از ابو عبد الله روایت شده است که فرمود: «خداوند ما را آفرید و صورت‌های ما را نیکو ساخت، و ما را در میان بندگانش چشم خود قرار داد، و در میان خلقش زبان گویای خود کرد، و ما را دست گشوده‌ی مهر و رحمتش بر بندگان خود نمود، و ما را چهره‌ی خویش قرار داد که از آن سو به او گرایند و بابی ساخت که بر او دلالت می‌کند، و ما را خزانه‌‌داران خود در آسمان و زمینش نمود، به سبب ما درختانْ میوه می‌آورند، و میوه‌‌ها به پختگی می‌‌رسند، و رودها جاری می‌شوند، و به سبب ما باران آسمان فرو می‌ریزد، و گیاه زمین می‌روید، و به عبادت ما، خداوند پرستش می‌شود که اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمی‌شد!». کافی: ج 1 ص 144.

[48] - تین: 4 و 5.

[49] - ابو جعفر می‌فرماید: «ای جابر! اولین مخلوقی که خداوند بیافرید محمد و عترت هدایت‌کننده‌ی هدایت‌یافته‌ی او بود....». کافی: ج 1 ص 442. در حدیثی دیگر در بحار الانوار ج 1 ص 97 از پیامبر روایت شده است که فرمود: «اولین چیزی که خداوند آفرید، عقل بود» و به طریق دیگری روایت شده است: «هنگامی‌که خداوند عزّوجل عقل را آفرید به او فرمود: پیش آی. پس پیش آمد. سپس فرمود: برو. پس رفت. سپس خداوند متعال فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، خلقی بزرگ‌تر از تو نیافریدم، به واسطه‌ی تو پاداش می‌دهم و به واسطه‌ی تو عقوبت می‌کنم، به واسطه‌ی تو می‌گیرم و به واسطه‌ی تو اعطا می‌کنم».

[50] - از سماعه نقل شده است: نزد ابو عبدالله بودم و جماعتی از دوست‌دارانش نیز نزدش بودند. یاد عقل و جهل به میان آمد. ابو عبدالله  فرمود: «عقل و لشکریانش و جهل و لشکریانش را بشناسید تا هدایت شوید». سماعه می‌گوید: گفتم: ما چیزی نمی‌دانیم جز آن‌چه شما به ما آموخته‌ای. ابو عبد‌الله فرمود: «خداوند بلند مرتبه عقل را آفرید. او اولین مخلوقی از روحانیون بود که از سمت راست عرش از نورش بیافرید. به او فرمود: پیش آی، پیش آمد و سپس فرمود: برو، رفت. خداوند تبارک و تعالی فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق کردم و بر جمیع خلایقم برتری دارم. سپس جهل را در دریای شور تشنگی بیافرید. به او فرمود: پشت کن، رفت. سپس فرمود: بازگرد، و بازنگشت. به او فرمود: تکبّر کردی؟ و لعنتش نمود....». بحار الانوار: ج 1 ص 110.

[51] - همچنین از ابو جعفر  روایت شده است که فرمود: «وضو حدّی از حدود خداوند است تا بداند چه‌کسی اطاعتش می‌کند و چه‌کسی نافرمانی‌اش، و چیزی مؤمن را نجس نمی‌کند، و در وضو چیزی مانند روغن است که کفایتش می‌کند». کافی: ج 3 ص 21.

[52] - شرح احقاق الحق مرعشی: ج 32 ص 237.

[53] - نهج البلاغه ـ شرح محمد عبده: ج 4 ص 52، نصیحت شماره 236.

[54] - از سید موحّدین  روایت شده است: «علمِ آن‌چه بوده و آن‌چه هست، جملگی در قرآن وجود دارد و علم قرآن در سوره‌ی فاتحه و علم فاتحه در بسم الله الرحمن الرحیم می‌باشد». نور البراهین سید نعمت الله جزایری: ج1 ص315.

[55] - سید در تفسیر سوره‌ی فاتحه صورت واضحی از اسامی سه‌گانه‌ی «الله، رحمن و رحیم» را به تصویر می‌کشند؛ ارکان اسم «اعظم اعظم اعظم». مراجعه نمایید.

[56] - إسراء: 110.

[57] - مریم: 50.

[58] - طه: 114.

[59] - قلم: 1.

[60] - مستدرک سفینة البحار شیخ علی نمازی: ج 8 ص 582 و 583.

[61] - حدیثی از امیر‌المؤمنین  روایت شده است: «علوم هستی، جملگی در قرآن است و تمام علوم قرآن در سبع مثانی (فاتحه) و علوم سبع مثانی در بسمله و علوم بسمله در نقطه است و من آن نقطه هستم». چهل حدیث شیخ ابراهیم خویی: ص 231.

[62] - از علی بن محمد بن جهم روایت شده است: مأمون در مجلس حاضر شد در حالی که در برابرش علی بن موسی الرضا قرار داشت. مأمون به او گفت: ای فرزند رسول خدا مگر شما نمی‌گویید پیامبران معصوم هستند؟ امام (ع) فرمودند: «بله». پس از او سوالاتی در خصوص آیات قرآن کریم در مورد انبیا پرسید که در بینشان سوالی بود که در آن مأمون گفت: پس مرا از مفهوم این سخن خداوند عزّوجل در مورد حضرت ابراهیم  خبر بده: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي﴾ «چون شب او را فرو گرفت، ستاره‌ای ديد. گفت: اين است پروردگار من». امام رضا  فرمودند: «ابراهیم  در جمع سه گروه قرار داشت؛ گروهی ستاره‌ی زهره را می‌پرستیدند، گروهی ماه را و گروهی دیگر خورشید را و این در زمانی بود که ابراهیم  از مخفیگاهی که در آن‌جا پنهانش کرده بودند خارج شد. زمانی‌که شب او را فرا گرفت، ستاره‌ی زهره را دید. از روی انکار و استخبار  گفت: «آیا این پروردگار من است؟!» و هنگامی‌که ستاره‌ی زهره غروب کرد گفت: «من غروب کننده‌ها را دوست ندارم؛ زیرا غروب کردن از صفات پدیده‌های حادث است نه از صفات قدیم (ازلی)». زمانی‌که ماه را در حال طلوع کردن دید از روی انکار و استخبار گفت: «آیا این پروردگار من است؟!» هنگامی‌که ماه غروب کرد گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بی‌شک از گروه گمراهان خواهم بود». زمانی‌که صبح شد و خورشید را در حال طلوع دید باز از روی انکار و استخبار و نه از روی اقرار گفت: «آیا این پروردگار من است؟! این از زهره و ماه بزرگ‌تر است!». زمانی‌که خورشید هم غروب کرد به سه گروه پرستندگان زهره، ماه و خورشید گفت: ﴿یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ، إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ» (ای قوم من! من از آنچه شريک خدايش می‌دانيد بيزارم، من از روی اخلاص روی به سوی کسی آوردم که آسمان‌ها و زمين را آفريده است و من از مشرکان نيستم﴾. ابراهیم از آن‌چه گفت می‌خواست بطلان دینشان را برایشان روشن کند و برای آن‌ها ثابت کند عبادت برای آن‌چه دارای صفت زهره، ماه و خورشید باشد صحیح نیست و عبادت تنها برای خالق آن‌ها و خالق آسمان‌ها و زمین صحیح است و این احتجاج و استدلال بر قومش را خداوند متعال به او الهام کرد و به او داد همانطور‌که خداوند عزّوجل می‌فرماید: ﴿وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى‌ قَوْمِهِ﴾ (اين برهان ما بود که آن را به ابراهيم در برابر قومش دادیم)». پس مأمون گفت: ای فرزند رسول خدا آفرین بر شما. عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 197 ح 1.

[63] - همان‌طور که در حدیث معراج و علت اذان گفته شده است. به آن مراجعه کنید.

[64] - در حدیث معرفت که بین امیر‌المؤمنین و رسول خدا  جریان یافت و در آن، رسول خدا می‌فرماید: «.... در‌حالی‌كه پیش از ایشان به پروردگارمان معرفت پیدا كرده و به تسبیح و تهلیل و تقدیسش پرداخته‌ایم؛ زیرا اولین موجودی كه خداوند عزّوجل آفرید ارواح ما بود. پس از آفریدن، آن را به توحید و تحمیدش گویا ساخت سپس فرشتگان را آفرید. ایشان وقتی مشاهده كردند ارواح ما یک نور است امر ما را بزرگ شمردند و ما برای این‌كه فرشتگان بدانند مخلوق هستیم و او از صفات ما مخلوقات مبرّا است حضرتش را تسبیح و تنزیه نمودیم. فرشتگان نیز با تسبیح ما به تسبیح حق پرداخته، حضرتش را از صفات ما منزه نمودند. و نیز چون شأن ما را باعظمت دیدند برای این‌كه فرشتگان بدانند هیچ خداوندی جز الله نیست و ما بندگان کوچکی هستیم و ما آفریدگار نیستیم که به همراه او یا به غیر از او پرستیده شویم، به تهلیل آن حضرت پرداختیم. وقتی فرشتگان چنین دیدند آنان نیز به گفتن لا اله الا الله مبادرت ورزیدند. و نیز وقتی عظمت و موقعیت و جایگاه ما را مشاهده كردند جهت آگاه نمودن ایشان از این‌كه حق تعالی بزرگ‌تر از هر چیزی است و عظمت و جایگاه و موقعیت ما صرفاً به واسطه‌ی او است به تكبیر پرداخته، حضرتش را به بزرگی یاد نمودیم. و چون عزّت و قوت ما را مشاهده كردند....». علل الشرایع: ج 1 ص 5.

[65] - پوشیده نیست که شناخت ابراهیم از ایشان که صلوت پروردگارم بر آن‌ها باد، با توجّه به ظرفیت خودش بود نه این‌که او حقیقت کامل آن‌ها را درک کرده باشد. آیا پس از این سخن رسول خدا به علی : «ای علی! خدا را جز من و تو نشناخت و مرا جز خدا و تو نشناخت و تو را جز من و خدا نشناخت» (مستدرک سفینة البحار نمازی: ج 7 ص 182) آیا مجالی برای شک و توهّم باقی می‌ماند که ابراهیم تمام حقیقت آن‌ها را شناخته باشد؟!

[66] - در لمعة البیضا تبریزی انصاری ص 64 آمده است: از پیامبر روایت شده است: «من و علی نوری در پیشگاه حضرت رحمن چهل هزار سال پیش از این‌که عرشش را بیافریند بودیم ـ‌و در روایت عوالم: چهل هزار سال پیش از آدم‌ـ و ما پیوسته در نور بودیم تا در هشتاد هزار سال به حضور عظمت رسیدیم. سپس خداوند خلایق را از نور ما آفرید. پس ما مخلوقات خداوند هستیم و تمام خلق، مخلوق ما» و در حدیثی دیگر: «و خلق پس از خلقت ما».

[67] - بحار الانوار: ج 95 ص 393.

[68] - چقدر قبیح و زشت است سخن برخی به جهت رد کردن سخن سید احمد‌الحسن  در خصوص این آیه که: چگونه منظور از این اجرام و ستارگان محمد و علی و قائم می‌باشد و آیا معقول است ابراهیم در خصوص سادات و سروران خلق بگوید: آن‌ها را دوست ندارم؟! پاسخ: پیامبر خدا حضرت ابراهیم  در جست‌وجوی خدای کامل حاضری که غیبت نمی‌کند بود و هنگامی‌که آن ستارگان را دید و افول آن‌ها را ملاحظه نمود، گفت: من افول‌کنندگان را دوست ندارم؛ یعنی دوست ندارم پروردگاری که غایب می‌شود را عبادت کنم؛ چرا که افول و غایب شدن از صفات مخلوقات نیازمند می‌باشد.

[69] - انعام: 75 تا 78.

[70] - تفسیر قمی: ج 1 ص 206.

[71] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 364 ح 38.

[72] - مختصر بصائر الدرجات: ص 26.

[73] - این‌که شخصی مانند رسول خدا  تجلّی خداوند در خلقش است به معنی تجلّی و ظهوری برای صفات خداوند متعال در خلق و تمثیل‌کننده و حکایت‌کننده‌ای برای صفات او سبحان می‌باشد به گونه‌ای که به واسطه‌ی او خداوند متعال شناخته می‌شود. خداوند سبحان در قرآن کریم بر این تجلّی تصریح می‌فرماید: ﴿وَ لَمَّا جاءَ مُوسي‏ لِميقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْکَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسي‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَيْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ﴾ (چون موسی به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: ای پروردگار من، بنمای تا در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی ديد. به آن کوه بنگر، اگر بر جای خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهی ديد. چون پروردگارش بر کوه تجلّی کرد، کوه را خرد کرد و موسی بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهی، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.) (اعراف: 143). در این‌جا به طور قطع هیچ‌گونه انتقال مکانی یا جابه‌جایی موقعیتی (تجافی) برای او سبحان و متعال وجود ندارد که او از این صفات منزّه است ـ‌تعالی الله عن ذلک علواً کبیراًـ بلکه تجلّی او سبحان و متعال بر کوه با ظهور چیزی است که از او حکایت می‌کند. از اهل‌بیت  روایت شده است که خداوند متعال با مردی از کروبین بر کوه متجلّی شد و آن را متلاشی نمود. از ابو عبد‌الله روایت شده است که فرمود: «کروبین قومی از شیعیان ما از خلق اول هستند که خداوند آنان را در پشت عرش قرار داده است و اگر نور یکی از آن‌ها بر اهل زمین قسمت شود همه را کفایت می‌کند؛ سپس فرمود: زمانی‌که موسی  از خداوند تقاضای رویت کرد پروردگار متعال به یکی از کروبین امر فرمود تجلّی کند و نور خود را بر کوه اندازد و چون تجلّی کرد آن کوه پاره پاره گردید». مستطرفات السرائر ابن ادریس حلی: ص 569. و در دعای سمات آمده است: «.... وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَجَعَلْتَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً، وَ بِمَجْدِكَ الَّذِي ظَهَرَ عَلَى طُورِ سَيْنَاءَ فَكَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ وَ بِطَلْعَتِكَ فِي سَاعِيرَ وَ ظُهُورِكَ فِي جَبَلِ فَارَانَ بِرَبَوَاتِ الْمُقَدَّسِينَ وَ جُنُودِ الْمَلائِكَةِ الصَّافِّينَ وَ خُشُوعِ الْمَلائِكَةِ الْمُسَبِّحِينَ....» (....و به نور جلوه‌ات كه با آن بر كوه تجلّى نمودى و آن را فرو پاشيدى، و موسى مدهوش درافتاد، و به بلنداى جاهت كه بر طور سينا نمايان شد، پس با آن، سخن گفتى با بنده و فرستاده‌ات موسى بن عمران و به پرتو فروزانت در ساعير (كوهى در بیت المقدس) و ظهور پر فروغت در فاران (كوهى نزديک مكه و محل مناجات پيامبر) در جايگاه بلند قدسيان و با سپاهيان صف كشيده از فرشتگان، و خشوع فرشتگان تسبيح كننده....). در این سخن تامل کن «طَلْعَتِكَ فِي سَاعِيرَ وَ ظُهُورِكَ فِي جَبَلِ فَارَانَ....» (پرتو فروزانت در ساعير (كوهى در بیت المقدس) و ظهور پر فروغت در فاران (كوهى نزديک مكه و محل مناجات پيامبر)....) طلعت و ظهور از خصوصیات ماده است که بر ساحت خداوند متعال راهی ندارد و چنین چیزی امکان ندارد مگر با تجلّی. طلعت خداوند در ساعیر با پیامبرش عیسی و ظهور خداومند متعال در فاران با محمد  صورت پذیرفت همان‌گونه که سید احمد‌الحسن در سایر کتاب‌هایش مانند نبوّت خاتم ذکر فرموده است؛ می‌توانید به آن‌ها مراجعه کنید.

[74] - فصلت: 2.

[75] - نسا: 1.

[76] - ابو عبدالله امام صادق  می‌فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم. در هر صبح و شام و در پیِ نمازهای روزانه و شبانه‌ات در ماه رجب بگو: «يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يا مَنْ يُعْطِى الْكَثيرَ  بِالْقَليلِ، يا مَنْ يُعْطى‏ مَنْ سَئَلَهُ، يا مَنْ يُعْطى‏ مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ‏  تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيَّاكَ، جَميعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَ جَميعَ خَيْرِ  الْأخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنْيا، وَ شَرِّ الْأخِرَةِ، فَاِنَّهُ‏  غَيْرُ مَنْقُوصٍ مااَعْطَيْتَ، وَ زِدْنى‏ مِنْ فَضْلِكَ يا كَريمُ» (اى آن‌كه براى هر خيرى به او اميد دارم و از خشمش در هر شرّى ايمنى جويم. اى‌كه عطاى بسيار می‌دهی در برابر (طاعت) اندک. اى‌كه عطا كنى به هر‌كه از تو خواهد! اى‌كه عطا كنى به كسى‌كه از تو نخواهد و نه تو را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهرورزى! عطا كن به من به خاطر درخواستى كه از تو كردم همه‌ی خوبى‌های دنيا و همه خوبى‌ها و خير  آخرت را و بگردان از من به خاطر همان درخواستى كه از تو كردم همه‌ی شرّ دنيا و شرّ آخرت را؛ زيرا  آن‌چه تو دهى چيزى كم ندارد و بيفزا بر من از فضلت، اى بزرگوار!)». اقبال الاعمال: ج 3 ص 211.

[77] - از رسول خدا  در حدیثی روایت شده است: «.... و به ملائکه‌اش می‌فرماید: ای فرشتگان من، نگاه کنید به کنیز من فاطمه که سرور همه‌ی بندگانِ من از جنس زنان می‌باشد. به او نگاه کنید که چگونه بند بند وجودش از خوفِ عظمت من می‌لرزد و با قلبش به عبادتِ من روی آورده است. شما ملائکه را شاهد می‌گیرم که شیعیان او را از آتش دوزخ در امان داشتم....». امالی شیخ صدوق: ص 175 و ده‌ها روایت دیگر که بر این مضمون تاکید دارند.

[78] - بحار الانوار: ج 34 ص 19.

[79] - اسرار فاطمیه شیخ محمد فاضل مسعودی: ص 69، روایت شده از تفسیر «اطیب البیان».

[80] - از امام صادق از پدرش  روایت شده است که فرمود: «جابر بن عبد الله انصاری گفت: شنیدم رسول خدا سه روز پیش از وفاتش به علی بن ابی طالب  می‌فرماید: سلام بر تو ای پدر دو گل خوشبو. تو را به آن دو گل خوشبوی من از دنیا سفارش می‌کنم که به زودی دو رکن و اساس و پایه‌ی زندگیت شکسته خواهد شد، و خداوند پس از من نگهبان تو است، و چون رسول خدا از دنیا رفت، علی  فرمود: این بود یکی از آن دو رکن و پایه‌ای که رسول خدا به من فرمود، و چون فاطمه از دنیا رفت، علی فرمود: و این هم رکن دومی بود که رسول خدا  فرمود». امالی شیخ صدوق: ص 198.

[81] - از حبه‌ی عرنی روایت شده است: با امیر مؤمنان به سوی پشت کوفه خارج شدیم. امیر‌المؤمنین  در پشت کوفه در وادی السلام ایستاد و گویی با کسانی سخن می‌گفت. من نیز با او ایستادم تا خسته شدم. پس نشستم تا این‌که ملول شدم. دوباره برخاستم و دوباره مثل مرتبه‌ی اول خسته شدم. سپس نشستم و ملول شدم. سپس ایستادم و ردایم را جمع کردم و گفتم: ای امیر مؤمنان! من بر شما از ایستادن زیاد نگرانم، ساعتی استراحت کن! و ردایم را بر زمین پهن کردم تا بنشیند. فرمودند: «ای حبّه، آنچه دیدی نبود مگر سخن گفتن و انس گرفتن با مؤمن». گفتم: ای امیرالمؤمنین! آن‌ها نیز چنین هستند؟ فرمود: «آری، اگر آن‌چه من می‌بینم برای تو هم کشف می‌شد، می‌دیدی که مؤمنان حلقه‌وار نشسته با هم سخن می‌گویند». عرض کردم: اجسادند یا ارواح؟ فرمودند: «ارواح، و مؤمنی در جایی از زمین نمی‌میرد مگر این‌که به روحش گفته می‌شود: به وادی السلام ملحق شو، که وادی السلام قطعه‌ای از بهشت عدن است». بحار الانوار: ج 97 ص 234.

[82] - مقطعی از مناجات شعبانیه امیر‌المؤمنین. بحار الانوار: ج 91 ص 97.

[83] - فتح: 1 و 2.

[84] - مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 317.

[85] - مصباح المجتهد: ص 419.

[86] - از ابو عبدالله  در تفسیر این سخن خداوند متعال ﴿حمعسق﴾ روایت شده است که فرمود: «حروفی از اسم الله اعظم مقطوع (بریده شده) می‌باشند که آن را پیامبر یا امام که صلوات خداوند بر ایشان باد، تألیف می‌کنند و اسم اعظمی را تشکیل می‌دهند که اگر با آن خداوند خوانده شود، اجابت می‌شود». بحار الانوار: ج 89 ص 376.

[87] - از ابو عبدالله درباره‌ی این سخن خداوند متعال ﴿وَلِلهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾ (از آنِ خداوند است نيکوترين نام‌ها. به آن نام‌هايش بخوانيد) روایت شده است که فرمود: «به خدا سوگند ما همان نام‌های نیکوتر خداوند هستیم که خداوند هیچ عملی را از بندگان نمی‌پذیرد مگر به واسطه‌ی شناخت و معرفت ما». کافی: ج 1 ص 143.

[88] - اشاره‌ای به این حدیث امام صادق دارد که می‌فرماید: «.... زمین‌ها، کوه‌ها، دره‌هاو بستر رودها» سپس به فرش زیرش نظر کرد و فرمود: «و این فرش هم از جمله مواردی بوده که به او تعلیم داد».بحارالانوار: ج11 ص146.

[89] - روم: 30.

[90] - کافی: ج 4 ص 63 ح 6.

[91] - مریم: 26.

[92] - مختصر بصائر الدرجات: ص 6.

[93] - در دعا آمده است: «الّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد، اَلْفُلْکِ الْجارِیَة فِي اللُجَجِ الْغامِرَة، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرِقُ مَنْ تَرکَها، اَلْمُتَقدّمُ لَهم مارِق، وَ الْمُتَأَخّرُ عَنْهُمْ زاهِق، وَ اللّازِم لَهُم لاحِق....» (بارخدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوس‌های ژرف؛ هرکه بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هرکه آن را رها کند غرق شود. کسی‌که از آن‌ها پیش افتد، از دین خارج است و کسی‌که از آن‌ها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آن‌ها، ملحق به آن‌ها است....). مصباح المجتهد شیخ طوسی: ص 45. بنابراین ملحق شدن به ایشان  محقق نمی‌شود مگر با التزام به ایشان و خارج نشدن از منهج و روش آن‌ها. کسی‌که از آن‌ها پیشی جوید از دین خارج می‌شود و کسی‌که از آن‌ها عقب افتد حتما هلاک و نابود خواهد شد.

[94] - محاسن برقی: ج 1 ص 164.

[95] - حدید: 19.

[96] - بحار الانوار: ج 24 ص 38 و شیخ طوسی نیز آن را از عیاشی روایت نموده است.

[97] - حدید: 19.

[98] - بحار الانوار: ج 24 ص 39.

[99] - صف: 13.

[100] - تفسیر قمی: ج 2 ص 366.

[101] - مصباح المجتهد: ص 45.

[102] - این شبهه به شبهه‌ی «آکل و مأکول» (خورنده و خورده شونده) معروف است.

[103] - از جمیل بن درّاج از ابو عبدالله روایت شده است: از ایشان  درباره‌ی ابلیس پرسیدم که آیا از ملائکه بود؟ و آیا چیزی از امر آسمان‌ها می‌دانست؟ فرمود: «از ملائکه نبود و چیزی از آسمان‌ها نمی‌دانست. او از جنّیان و همراه با ملائکه بود و ملائکه او را گویی از خود می‌دیدند در‌حالی‌که خداوند آگاه است که از آن‌ها نبود. پس هنگامی‌که به سجده کردن امر شد، از او سر زد آن‌چه سر زد». بحار الانوار: ج 11 ص 119.

[104] - خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ....﴾ (و چون به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده کنيد، همه سجده کردند جز ابليس....) (بقره: 34).

[105] - خداوند متعال می‌فرماید: ﴿.... إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ....﴾ (....جز ابليس که ازجن بود و از فرمان پروردگارش سربرتافت....) (کهف: 50).

[106] - امیر‌المؤمنین  می‌فرماید: «.... پس عبرت گيريد از آن‌چه خداوند با ابليس كرد: كار طولانى، تلاش سخت و بندگى شش هزار ساله‏اش را كه روشن نيست بر حسب سال‌هاى اين جهان برآورد شده است يا سال‌هاى جهان ديگر در برابر ساعتى تکبّر ورزیدن، پوچ ساخت. پس از ماجراى ابليس، با گناهى همسنگ او، كيست كه از عذاب الهى رهايى تواند؟ هيچ‌كس! خداوند سبحان هرگز انسانى را با گناهى كه مَلَکی (فرشته‏اى) را با آن گناه بيرون راند، به بهشت اندرون نبرد....». نهج البلاغه: خطبه‌ی 192 معروف به قاصعه.

[107] - یعنی این‌که تعبیر قرآن به این‎که ابلیس لعنت الله از جن بود و از ملائکه نیز بود.

[108] - اعراف: 172.

[109] - داوود رقی از ابو عبدالله روایت می‌کند که فرمود: «هنگامی‌که خداوند عزّوجل اراده فرمود خلق را خلق نماید، آن‌ها را خلق کرد و در پیشگاهش منتشر نمود. سپس به آن‌ها فرمود: پروردگارتان کیست؟ اولین کسی‌که زبان گشود رسول خدا  بود و امیر‌المؤمنین و ائمه که صلوات خداوند بر همه‌شان باد، بودند که گفتند: تو پروردگار ما هستی. پس علم و دین را بر ایشان حمل نمود. سپس به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین من و علم من و امینانم در خلقم هستند و آن‌ها مسئول می‌باشند. سپس به بنی آدم فرمود: به ربوبیت خداوند و همچنین به این افراد به جهت اطاعت و ولایت اقرار کنید. گفتند: آری پروردگار ما، اقرار و اعتراف نمودیم. سپس خداوند جل جلاله به ملائکه فرمود: گواه باشید. ملائکه گفتند: ما شاهدیم که فردا نگویند ما از این موضوع بی‌خبر بودیم یا بگویند جز این نیست که پدران ما پیش از این مشرک بودند و ما نسل بعد از آن‌ها هستیم؛ آیا ما را به خاطر آن‌چه باطلین انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی؟! ای داوود! در میثاق بر انبیا تاکید شده است».

[110] - مقطعی از مناجات شعبانیه. به اقبال الاعمال: ص 687 مراجعه نمایید.

[111] - از ابن مسکان از ابو عبد‌الله درباره‌ی این سخن خداوند ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا﴾ (و آن‌گاه که پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری. گواهی می‌دهيم) روایت شده است: عرض کردم: آیا این گرفتن پیمان به عینه بود؟ فرمود: «آری، معرفت باقی ماند و مردم موقف را فراموش کردند و زود باشد که به خاطر آورند. اگر چنین نبود، احدی خالق و روزی‌دهنده‌اش را نمی شناخت. برخی در عالم ذر با زبان اقرار کردند ولی قلباً ایمان نداشتند. پس خداوند فرمود: به آن‌چه پیش از این کافر شدند، ایمان نمی‌آورند.» بحار الانوار: ج 5 ص 237.

[112] - از ابو جعفر از پدرش از جدش روایت شده است که فرمود: «رسول خدا به علی فرمود: تو همان کسی هستی که خدا در ابتدای خلقتش با وجود تو بر آنان احتجاج نمود، آن‌گاه که آنان را چون اشباحی پابرجا نمود و به آن‌ها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: آیا محمد رسول خدا نیست؟ گفتند: آری. فرمود: و علی امیرالمؤمنین؟ پس تمام خلایق جملگی استکبار ورزیدند و از ولایت تو سر باز زدند مگر عده‌ی اندکی؛ آن‌ها بسیار اندک‌اند و اصحاب یمین می‌باشند.» بحار الانوار: ج 24 ص 2.

[113] - نجم: 39 تا 42.

[114] - و همین باعث برتری بین ایشان می‌باشد. خداوند متعال می‌فرماید: (تلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ....﴾ (بعضی از اين فرستادگان را بر بعضی ديگر برتری داديم. خدا با بعضی سخن گفت و بعضی را به درجاتی برافراشت و به عيسی بن مريم معجزه‌ها داديم و او را با روح القدس ياری کرديم....) (بقره: 253).

[115] - آل عمران: 101.

[116] - معانی الاخبار شیخ صدوق: ص 132.

[117] - إسراء: 9.

[118] - معانی الاخبار شیخ صدوق: ص 132.

[119] - انفال: 24.

[120] - ق: 16.

[121] - از عبدالله بن عباس روایت شده است: رسول خدا برخاست و برایمان خطبه‌ای ایراد فرمود که در انتهایش چنین بود: «خداوند عزّوجل در ما، دَه خصلت گرد آورد که پیش از ما و پس از ما برای احدی چنین نکرده است: در بین ما است حکم، حِلم (صبر)، علم، نبوّت، سماحة (عفو و بخشش)، شجاعت، قصد، صدق، پاکی و عفاف. ما کلمه‌ی تقوی، راه هدایت، مَثَل اعلی، حجّت عظمی، عروة الوثقی (ریسمان محکم) و حبل المتین (ریسمان استوار) هستیم. ما کسانی هستیم که به دوستی‌مان امر شده است. پس از حق، چیزی جز گمراهی نیست؛ پس به کجا می‌روید؟!». بحار الانوار: ج 26 ص 244.

[122] - انبیا: 27.

[123] - بقره: 255.

[124] - نبأ: 38.

[125] - از مسعدة بن صدقه روایت شده است که گفت: از ابا عبدالله درباره‌ی ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه پرسیدم. فرمود: «ناسخ آن حكمی است كه ثابت و استوار است و به آن عمل می‌شود و منسوخ آن حكمی است كه زمانی به آن عمل می‌شده و سپس آن‌چه نسخش کرده است آمد، و متشابه چیزی است که بر جاهل به آن مشتبه می‌شود». تفسیر عیاشی: ج 1 ص 11.

[126] - خداوند متعال می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب می‌باشند، و بعضی آيه‌ها، متشابهاتند. آن‌ها که در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل، از متشابهات پيروی می‌کنند، در‌حالی‌که تأويل آن را جز خداوند نمی‌داند، و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند می‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان پند نمی‌گيرند) (آل عمران: 7).

[127] - جن: 26 تا 28.

[128] - از ابو جعفر  روایت شده است که فرمود: «نیکی کردن و صدقه دادن، فقر را کفایت می‌کند، عمر را می‌افزاید و هفتاد بلای کشنده را دفع می‌کند». کافی: ج 4 ص 2.

[129] - حدید: 22.

[130] - از برید بن معاویه از ابو جعفر روایت شده است: به او عرض کردم: در خصوص این سخت خداوند: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ (بلکه قرآن، آياتی است روشن که در سينه‌ی اهل دانش جای دارد)، آیا شما، آن‌ها هستید؟ فرمود: «چه کسی غیر از ما می‌تواند باشد؟!». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[131] - جابر بن یزید می‌گوید: از امام باقر از تفسیر چیزی سؤال نمودم. ایشان پاسخ را دادند. سپس از ایشان  دوباره همان را سؤال نمودم و پاسخ دیگری فرمود. عرض کردم در این مورد پاسخی غیر از این به بنده فرموده بودی! ایشان  فرمودند: «ای جابر! قرآن باطنی دارد (و باطنش نیز باطنی) و همچنین قرآن ظاهری دارد و برای ظاهرش نیز ظاهری. ای جابر! هیچ‌چیز دیگری چون تفسیر قرآن دورتر از عقل‌های مردمان نیست؛ ابتدای آیه‌ای از قرآن در خصوص چیزی است و انتهایش در خصوص دیگری، و قرآن، کلامی است متصل و صرف شده بر وجه‌های متعدد». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 192.

[132] - علامه مجلسی در بحار‌الانوار به تفصیل این مطالب را بیان نموده است، به آن رجوع کنید. به عنوان شاهد قسمتی از آن را می‌آوریم: از شعیب بن انس از برخی از اصحاب ابو عبدالله روایت شده است: ....امام فرمود: «آیا تو فقیه اهل عراق هستی؟» گفت: آری. امام فرمود: «بر اساس چه چیزی به آن‌ها فتوا می‌دهی؟» گفت: با کتاب خداوند و سنّت پیامبرش. امام فرمود: «ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن‌گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟». گفت: آری. امام فرمود: «ای ابا حنیفه! ادعای علم نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آن‌ها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است....».

[133] - ابو جعفر در گفت‌وگویش با عمرو بن عبید می‌فرماید: «.... بر عهده‌ی مردم فقط قرائت قرآن همان‌گونه که نازل شده است می‌باشد و اگر نیاز به تفسیرش داشتند، هدایت از طریق ما و به سوی ما است، ای عمرو!». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 202.

[134] - با این تقسیم‌بندی علم کتاب برای کسی‌که خواهان نجات است فقط از طریق اهل‌بیت حاصل می‌شود.

[135] - اسحاق بن عمار می‌گوید: شنیدم ابا عبد ‌الله می‌فرماید: «قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نشده است؛ پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی از ائمه محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 196.

[136] - روایت‌های بسیاری تصریح دارند که متشابه قرآن را جز اوصیای حضرت محمد نمی‌شناسد؛ از جمله: از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: «ما استواران در علم هستیم و ما تأویل آن را می‌دانیم». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 198.

[137] - از امیر‌المؤمنین  روایت شده است: «اگر می‌خواستم هفتاد بار شتر از تفسیر سوره‌ی فاتحه می‌نوشتم». مستدرک سفینة البحار شیخ علی نمازی: ج 2 ص 388.

[138] - از امیر‌المؤمنین در حدیثی درباره‌ی علوم قرآن کریم روایت شده است که فرمود: «.... و قسمتی دیگر که غیر از خدا و ملائکه و استواران در علم، کسی دیگر از آن اطلاع ندارد. خداوند متعال فقط به این جهت این تقسیمات را ایجاد نمود تا اهل باطلی که بر میراث پیامبر مسلّط شدند نتوانند ادعای چنین علمی را نمایند؛ خداوند این علم را در آن‌ها قرار نداد، تا مجبور شوند به سوی ولیّ امرشان که با تکبّر از اطاعتش روی‌گردان شدند، رو کنند....». وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 194.

[139] - به عبارت دیگر اگر لوح محو و اثبات وجود ‌نداشت (متشابهات) بَدا منتفی می‌شد و انسان‌ها به اصلاح وضعیت‌شان و زیاد شدن روزی‌شان و طولانی شدن عمرشان و حسن عاقبتشان با توسل به دعا و صدقه و نیکی به والدین و صله‌ی ارحام و سایر اعمال نیک دیگر، امیدوار نمی‌شدند.

[140] - اگر تمام قرآن برای همه‌ی مردم محکم می‌بود، هر‌کسی امام خویشتن می‌شد و امتحان در پاسخ از طرف معصوم و فصل الخطاب بودن او در تفسیر قرآن، منتفی می‌شد ولی خداوند متشابه را قرار داد تا اطاعت مردم از حجت‌های معین شده و التزام آن‌ها به آن‌چه از ایشان صادر می‌شود و عدم تکبّر بر ایشان و نگرفتن علم قرآن از غیر ایشان را بدانند.

[141] - عالم عقل یا عالم هفتم کلی، عالم کلمات جامع است. هر‌چه علم به آسمان‌های شش‌گانه‌ی ملکوتی نازل می‌شود دایره‌ی آن علم وسیع‌تر می‌شود و شعبه شعبه می‌گردد و تفاصیل و وجوه بیشتری را شامل می‌شود تا منتها درجه‌ی گستردگی‌اش به عالم ملک (زندگی دنیوی) می‌رسد. از همین‌رو از اهل‌بیت  روایت شده است که آن‌ها بر هفتاد وجه سخن می‌گویند و آن‌ها محل خروج هر وجهی را دارند. حمران بن اعین از ابو عبد‍‌الله روایت می‌کند: شنیدم که می‌فرماید: «من بر هفتاد وجه سخن می‌گویم که محل خروج هر‌یک را می‌دانم». بصائر الدرجات: ص 349 و 350.

[142] - از رسول خدا روایت شده است: «به ما گروه پیامبران امر شده است تا به اندازه‌ی عقل‌های مردم با آن‌ها سخن بگوییم». کافی: ج 1 ص 23. اگر تمام علم دین محکم بود، تنها یک وجه داشت و نه بیشتر، در این صورت چگونه انبیا به اندازه‌ی عقل‌های انسان‌ها سخن بگویند؟!

[143] - غیبت نعمانی: ص 173.

[144] - ماعون: 1 تا 7.

[145] - از کلام عیسی : «برای دنیا کار می‌کنید در‌حالی‌که شما در آن بدون عمل روزی می‌خورید؟ برای آخرت عملی انجام نمی‌دهید در‌حالی‌که شما در آخرت روزی نمی‌خورید مگر با عمل! و شما ای علمای بی‌عمل! مزد را می‌گیرید و عمل را ضایع می‌کنید؟ نزدیک است صاحب عمل، عملش را مطالبه کند و نزدیک است شما از دنیای فراخ به ظلمت قبر تاریک خارج شوید. خداوند متعال شما را از گناهان نهی فرموده همان‌طور که به روزه و نماز امر فرموده است. چگونه می‌شود که اهل علم روزی‌اش را تباه و جایگاهش را حقیر نماید؟ در‌حالی‌که می‌داند این از علم خدا و قدرت او است. چگونه اهل علم خداوند را در آن‌چه قضایش می‌باشد، متهم می‌کند و از چیزی که به او رسیده، راضی نباشد؟ چگونه اهل علم می‌تواند آن‌چه از دنیایش نزدش است را بر آخرتش برگزیند در‌حالی‌که او رو به دنیا است و آن‌چه به او زیان می‌رساند برای او از آن‌چه به او نفع می‌رساند دوست‌داشتنی‌تر باشد؟ چگونه اهل علم می‌تواند کلام را طلب کند تا از آن آگاه گرد در‌حالی‌که خواهان عمل به آن نباشد؟». منیة المرید شهید ثانی: ص 141.

[146] - از عبایة بن ربعی از ابن عباس نقل شده است: ﴿أَلَم يَجِدكَ يَتيمًا فَآوى﴾ (آیا تو را یتیم نیافت، پس پناهت داد؟). گفت: «فقط به این دلیل یتیم نامیده می‌شود که هیچ نظیر و همانندی روی این زمین از ابتدا تا انتها ندارد. پس خداوند عزّوجل در‌حالی‌که نعمت‌هایش را به او یادآور می‌کند می‌فرماید: ﴿أَلَم يَجِدكَ يَتيمًا﴾ یعنی تنهایی که هیچ نظیری نداری....». بحار الانوار: ج 61 ص 141. علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: سپس می‌فرماید: ﴿أَلَم يَجِدكَ يَتيمًا فَآوى﴾. «یتیم کسی است که مثل و همانندی ندارد و از همین رو مروارید، یتیمه نامیده می‌شود چرا که همانندی ندارد». بحار الانوار: ج 61 ص 142.

[147] - از اسحاق بن عمار روایت شده است: از ابو عبد‌الله در مورد این سخن خداوند تبارک و تعالی پرسیدم: ﴿وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ﴾ (و با آن‌که پيش از آن خواستار پيروزی بر کافران بودند، هنگامی‌که به سویشان آمد او را نشناختند، به او ايمان نياوردند). فرمود: «در دوره‌ی بین حضرت محمد و حضرت عیسی قومی بودند و بت پرستان را به حضرت محمد وعده می‌دادند و می گفتند: پیامبر، شما را بیرون خواهد راند و بت‌هایتان را خواهد شکست و با شما چنین خواهد نمود. اما هنگامی‌که رسول خدا خروج کرد، به او کافر شدند». کافی: ج 8 ص 310.

[148] - همان‌طور که توصیف آن‌ها در کلام امیر‌المؤمنین  آمده است؛ آن‌جا که می‌فرماید: «.... در آن روز قرآن و پیروان مکتبش هر دو از میان مردم رانده و تبعید می‌شوند و هر دو همگام و مصاحب یکدیگر و در یک جاده گام می‌نهند و کسی پناهشان نمی‌دهد. قرآن و اهلش در آن روز بین مردمند اما میان آن‌ها نیستند، با آن‌هایند ولی با آن‌ها نیستند؛ چه این‌که گمراهی با هدایت هماهنگ نشود گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند. مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگی اتحاد کرده و در اتحاد و یگانگی پراکندگی دارند. گویا این مردم پیشوایان قرآنند و قرآن پیشوای آنان نیست. در این‌هنگام جز نامی از قرآن نزدشان باقی نماند و جز خطوط آن چیزی نشناسند... ». کافی: ج 8 ص 388 ح 586.

[149] - داوود بن کثیر می‌گوید: به ابو عبدالله عرض کردم: آیا شما نماز ذکر شده در کتاب خداوند عزّوجل هستید؟ و آیا شما زکات و حج می‌باشید؟ فرمود: «ای داوود! ما نماز ذکر شده در کتاب خداوند عزّوجل هستیم. ما زکات، روزه، حج، ماه حرام، سرزمین حرام، کعبه‌ی خداوند، قبله‌ی خداوند و وجه خداوند هستیم. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ﴾ (پس به هر جای که رو کنيد، همان جا رو به خدا است). ما آیات هستیم و ما بینات هستیم....». بحار الانوار: ج 24 ص 303.

[150] - یمانی موعود سید احمد‌الحسن کسی است که رسول خدا در وصیت مقدسش با اسم و خصوصیتش به او تصریح فرموده است و ده‌ها روایت دیگر از ائمه‌ی اهل‌بیت  که او را با اسمش، صفتش، علمش، محل سکونتش، پرچمش و تمام چیزهای دیگر مربوط به او توصیف نموده‌اند تا آن‌جا که امرش از خورشید میان آسمان واضح‌تر گشته است؛ همان‌طور که آن‌ها بیان فرموده‌اند.

[151] - از پیامبر  روایت شده است که فرمود: «زمانی بر مردم فرا خواهد رسيد كه شنيدن نام اشخاص بهتر از ملاقات با آنان است! و اگر با آنان ملاقات كردی بهتر از آزمودنشان است! پس اگر آنان را آزمودی اين خصلت‌ها برای تو آشكار می‌گردد :دينشان پولشان است و همه‌ی سعی و تلاش آن‌ها برای شكم‌شان و قبله‌ی آنان زنانشان هستند! براي لقمه‌ای نان به ركوع می‌روند! و برای پول به سجده می‌افتند! حيرت‌زده و مست هستند، نه مسلمانند و نه مسيحی!». بحار الانوار: ج 17 ص 166.

[152] - بقره: 246.

[153] - آل عمران: 26.

[154] - چرا که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ (ای کسانی‌که ايمان آورده‌ايد، يهود و نصارا را به دوستی برمگزينيد، آنان خود دوستان يکديگرند. هر‌کس از شما که ايشان را به دوستی گزيند در زمره‌ی آن‌ها است و خدا ستمکاران را هدايت نمی‌کند). این‌ها یهود و نصارا را پیروی نمی‌کنند بلکه پیرو دموکراسی آمریکایی هستند؛ پس منطبق بر تعبیر قرآن کریم می‌باشند.

[155] - همان‌طور که پیامبر خدا عیسی آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهد: «وای بر شما ای کاتبان و ای فریسیان! شما مایحتاج خانه‌های بیوه‌زنان را می‌خورید و به ریا طول نمازتان را نشان می‌دهید. شدیدترین عقاب‌ها به شما خواهد رسید».

[156] - در حدیث طولانی معراج از رسول خدا حضرت محمد: «.... گفتم: خداوندا، این امر کِی خواهد بود ـ‌یعنی قیام قائم ‌ـ پس خداوند عزّوجل به من وحی فرمود: هنگامی‌که عِلم برداشته شود و جهل آشکار گردد، قاریان بسیار و عمل کنندگان اندک گردند، خون‌ریزی‌ها بسیار گردد، فقهای هدایت‌کننده اندک شوند و فقهای گمراه خائن بسیار....». بحار الانوار: ج 51 ص 70.

[157] - این همان توصیفی است که پیامبر خدا حضرت عیسی با آن علمای یهودی که خود را بین مردم و حجّت قرار می‌دادند و می‌گفتند که آن‌ها علمای دین هستند و مسیح را هنگام بعثتش می‌شناسند، مورد خطاب قرار می‌دهد. می‌فرماید: «مَثَل علمای بی‌عمل مانند صخره‌ای است که بر دهانه‌ی رودی افتاده است؛ خودش آبی نمی‌نوشد و آب را نیز رها نمی‌کند تا به کشت‌زارها برسد». علم و حکمت در کتاب و سنّت محمد ریشهری:ص446.

[158] - حدیثی که مد نظر سید می‌باشد، حدیثی است که از علی بن مزید نقل شده است: بر ابو عبدالله وارد شدم. دستش را گرفتم و بوسیدم. فرمود: «(بوسیدن دست) جز برای نبی یا وصی نبی جایز نیست». کافی: ج 2 ص 185.

[159] - قصص: 14 تا 19.

[160] - در گفت‌وگویی بین امام رضا با مأمون عباسی آمده است: «.... مأمون گفت: آفرین بر تو ای ابا الحسن! از این سخن خداوند ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ (موسی مشتی بر او نواخت و او را کشت. گفت: اين از عمل شيطان بود) مرا باخبر نما. امام رضا فرمود: «موسی به شهری از شهرهای فرعون هنگامی که اهلش در غفلت بودند وارد شد و این زمان، بین مغرب و عشا بود» «فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى» (دو تن را ديد که با هم نزاع می‌کنند، اين يک از پيروانش بود و آن يک از دشمنانش. آن که از پيروانش بود علیه آن ديگر که از دشمنانش بود از او ياری خواست. موسی مشتی بر او نواخت و او را کشت). موسی به حکم خداوند متعال کار را بر دشمن تمام کرد و او مرد....». احتجاج شیخ طبرسی: ج 2 ص 218.

[161] - در همان گفت‌وگو با مأمون عباسی، امام رضا می‌فرماید: «گفت: ﴿قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ﴾ (این از عمل شیطان بود) یعنی درگیری‌ای که بین دو مرد صورت گرفته بود نه آن‌چه از موسی در قتل یکی از آن‌ها سر زده بود. (انه( یعنی «شیطان» به آشکارا دشمنی گمراه کننده است». احتجاج شیخ طبرسی: ج 2 ص 218.

[162] - هود: 46.

[163] - طه: 41.

[164] - در همان گفت‌وگو: .... مأمون گفت: معنی این سخن موسی چیست؟ ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي﴾ (ای پروردگار من! من به خود ستم کردم، مرا بيامرز). امام رضا فرمود: «می‌گوید: من با وارد شدنم به این شهر خودم را در جایی نامناسب قرار دادم....». احتجاج شیخ طبرسی: ج 2 ص 218. مشخص است که امام رضا در مقام احتجاج بر مأمون می‌باشد و به اندازه‌‌ی فهم او با او سخن می‌گوید و با این فرمایش: «می‌گوید: من خودم را .... قرار دادم....» بیان می‌فرماید که پیامبر خدا حضرت موسی  به طور مطلق می‌خواهد بودنش با فرعون و در قصر او را بیان کند و نه فقط وارد شدنش به یکی از شهرهای فرعون را.

[165] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 44.

[166] - در اینجا سید احمد‌الحسن از عبارت برخی آیات استفاده می‌کند؛ چرا که برخی آیات در ذمّ بنی اسرائیل می‌باشند و منظور آن‌ها کسانی است که ادعای تشیع می‌کنند و در عین حال آل محمد  را تنها می‌گذارند؛ آن‌ها مانند بنی‌اسرائیل هستند که ادعای پیروی و یاری انبیا را داشتند ولی جز اندکی، در این مهم شکست خوردند: ﴿لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُواْ وَفَرِيقاً يَقْتُلُونَ﴾ (ما از بنی اسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبرانی برايشان فرستاديم. هر گاه که پيامبری چيزی می‌گفت که با خواهش دلشان موافق نبود، گروهی را تکذيب می‌کردند و گروهی را می‌کشتند) (مائده: 70).

[167] - بقره: 122 و 123.

[168] - واقعه: 88 و 89.

[169] - بقره: 101 و 102.

[170] - به بحار الانوار: ج 52 ص 203 و 307 رجوع کنید.

[171] - از محمد بن فضیل از ابو الحسن امام رضا روایت شده است: به ایشان عرض کردم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ فرمود: «خیر». عرض کردم: ما از ابا عبدالله روایت می‌کنیم: «زمین بدون امام باقی نمی‌ماند مگر این‌که خداوند بر اهل زمین یا بندگان خشم گیرد». فرمود: «نه، اگر فرو برود، باقی نمی‌ماند». کافی: ج 1 ص 277 ح 11 و سایر احادیث شریف.

[172] - مفاتیح الجنان: ص 85.

[173] - امام صادق می‌فرماید: «گویی فرود آمدن قائم  با اهل و عیالش را در مسجد سهله می‌بینم». بحار الانوار: ج 52 ص 317 ؛ مستدرک الوسایل: ج 3 ص 414.

[174] - از ابو حمزه از ابو عبد الله در حدیثی طولانی روایت شده است که فرمود: «ای ابا حمزه! از ما پس از قائم، یازده مهدی از فرزندان حسین خواهد بود». غیبت طوسی: ص 309.

[175] - إسراء: 4 و 5.

[176] - إسراء: 7.

[177] - إسراء: 8.

[178] - از ابان بن تغلب روایت شده است: شنیدم ابا عبدالله  می‌فرماید: «هنگامی‌گه پرچم حق نمایان گردد اهل مشرق و مغرب آن را لعنت می‌کنند. آیا می‌دانی چرا؟». گفتم: خیر. فرمود: «از آن‌چه انسان از اهل بیتش پیش از خروجش می‌بیند». بحار الانوار: ج 52 ص 363.

[179] - ابو حمزه روایت می‌کند: شنیدم ابا جعفر می‌فرماید: «هر‌گاه لعنت از دهان گوینده خارج شود، میان این دو نفر رفت و برگشت مى‌كند؛ پس اگر كسى‌كه لعنت شده است، سزاوار لعن باشد، به او مى‌رسد وگرنه به گوینده‌اش برمى‌گردد». کافی: ج 2 ص 360.

[180] - آل عمران: 68.

[181] - حجر: 87.

[182] - به امیر‌المؤمنین گفته شد: ای امیر مؤمنان، ما را از «بسم الله الرحمن الرحیم» آگاه نما. آیا جزو سوره‌ی فاتحه است؟ فرمود: «آری، رسول خدا آن را قرائت می‌فرمود و آن را آیه‌ای از آن می‌دانست و می‌فرمود: فاتحة الکتاب همان سبع مثانی است». امالی شیخ صدوق: ص 240.

[183] - زمر: 23.

[184] - از ابو جعفر روایت شده است که فرمود: «ما همان مثانی هستیم که خداوند به پیامبرمان  عطا فرمود. ما وجه خداییم که بین دیدگان شما در زمین رفت و آمد می‌کنیم. می‌شناسد ما را آن‌کس که شناخته و جاهل است به ما آن‌که نادان است». توحید صدوق: ص 140.