انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نبوّت خاتَم
نبوّت حضرت محمّد(ص)
سید احمد الحسن یمانی(ع)
وصی و فرستادهی امام مهدی(ع)
(خداوند در زمین تمکینش دهد)
مترجم
گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی (ع)
نام کتاب: نبوّت خاتم نبوّت حضرت محمد(ص)
نویسنده: احمد الحسن(ع)
مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع)
نوبت انتشار: دوم
تاریخ انتشار: 1394
کد کتاب: 2/109
ویرایش ترجمه: دوم
مشخصات کتاب اصلی:
نام کتاب: نبوّت خاتم نبوّت حضرت محمّد(ص)
گردآورنده:
نوبت چاپ: دوم
تاریخ انتشار: 1394 ه. ش. ، 1436 ه. ق. ۲۰15م.
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید.
www.almahdyoon.co/ir
www.almahdyoon.co
فهرست
مقدمهی مترجم 7
پیشگفتار 9
تقدیم 15
نبوّت 17
رؤیا و نبوّت 21
خاتَم النبیین 25
حضرت محمد(ص) ظهور خداوند در فاران 35
حضرت محمد(ص) خاتِم النبیین و خاتَم آنها 41
فرستادگانی از سوی رسولان
47
نبوّت در زمان مهدی قائم(ع) که زمین را پاکیزه میسازد 51
حماسهی قیام مقدس 59
-مقدمهی مترجم
به نام خداوند بخشایندهی بخشایشگر
این کتاب، ترجمهی فارسی کتاب «نبوّت خاتم، نبوّت محمد(ص)» نوشتهی سید احمد الحسن یمانی(ع) وصی و فرستادهی حضرت امام مهدی(ع) که خداوند در زمین تمکینش دهد میباشد. این کتاب در هشت بخش اصلی تدوین شده است که مفاهیم نبوّت و رابطهی آن با رؤیا و مکاشفه، خاتَم النبیین و خاتِم النبیین، مراتب تجلّی و ظهور خداوند در خلق، نبی، نبی مرسَل، مفهوم مرسِل و مرسَل و همچنین فرستادگان رسولان، نبوّت در زمان قائم و رابطهی آن با انصار امام مهدی(ع)، ارثبران واقعی زمین و انبیا و رُسُل گذشته و همچنین هدف از حماسهی مقدس را به طور دقیق و شفاف بیان میدارد؛ مفاهیمی که قرنها مورد مناقشه و اختلاف بوده و جواب صریح و روشنی برای آنها وجود نداشته و این پاسخهای دقیق حاصل نشده است مگر از طریق اتصال به منبع وحی الهی و معدن علم اهل بیت عصمت و طهارت(ع). در ترجمهی فارسی سعی بر آن بوده است که کلمات به طور دقیق و هر کلمه با معادل فارسی آن برگردان شود و به خطا کلمهای به جای کلمهی دیگر قرار داده نشود چرا که حفظ این قاعده در درک مفاهیم عمیق این کتاب، بسیار مهم است؛ ولی به هر حال در هر ترجمهای، ناگزیر مقداری شکاف معنایی وجود دارد و در صورتی که از این بابت کمبودی وجود داشته باشد از خداوند منّان، امام مهدی(ع) و مؤلّف محترم کتاب و کلیهی مؤمنین پوزش میخواهیم. در برخی صفحات، پاورقیهایی احساس نیاز شده که با درج عبارت «(مترجم)» افزوده شده است.
بَقیّة اللهِ خَیرٌ لَکُمْ، إنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ
گروه مترجمان انصار امام مهدی(ع)
-پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشایندهی بخشایشگر
اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالَمیِنِ، مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِي الْفُلْکِ، مُسَخّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الإصْباحِ، دَیّانِ الدْینِ، ربَّ الْعالَمیِنِ
حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کنندهی کشتی (وجود)، مُسخّر کنندهی بادها، شکافندهی سپیدهی صبح، حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است.
و صَلِّی اللهُ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد الأئمّةِ و الْمَهدِیّین و سَلّم تَسْلِیمًا
و درود و سلام نیکوی خدا بر حضرت محمد(ص) و خاندان پاک او، امامان و مهدیین باد
با نبوّت حضرت محمد(ص)، پیامبری خاتمه یافت و به این ترتیب خداوند متعال دین را کامل و نعمتش را بر مؤمنین تمام فرمود. مردم در معنا و مفهوم «خاتم الانبیا» دچار اختلاف شدند؛ گروهی آن را با فَتح «تا» «خاتَم» خواندهاند و برخی با کسر «تا» «خاتِم». برای هر یک از این قرائتها نیز معنای خاصی در نظر گرفتهاند که با دیگری تفاوت دارد.
در برخی از روایتها تأکید شده است که پس از نبوّت حضرت محمد(ص) هیچ نبوّت دیگری نیست و هر کس بعد از او مدعی نبوّت باشد، دروغگو و افترا زننده (کذّاب مُفتر) به حساب میآید. این در حالی است که برخی دیگر از روایتها بر استمرار نبوّت پس از حضرت محمد(ص) تصریح دارد و این که پس از حضرت رسول اکرم(ص)، شخصی که حجت بر مردم است، حتماً باید با آسمان ارتباط و اتصال داشته باشد؛ یعنی وی باید از سوی خدای سبحان (از اخبار غیبی) مطلع گردد. حتی برخی روایتهای وارد شده از حضرت محمد(ص) به صراحت بیان میکند که موضوع وحی، فقط منحصر به اوصیای حضرت نبوده است بلکه تمام مردم نیز در آن شریکاند؛ مانند رؤیای صادقه (خواب راست) که رسول اکرم(ص) آن را جزئی از اجزای نبوّت توصیف نموده است.
امام رضا(ع) فرمود: «پدرم از جدم از پدرش روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود:... رؤیای صادقه یک جزء از هفتاد جزء پیامبری است»
[1].
از پیامبر خدا(ص) نیز روایت شده است که فرمود: «پس از من نبوّتی نیست مگر مبشِّرات (بشارت دهندهها). گفته شد: ای رسول خدا! مبشرات چیست؟ فرمود: رؤیای صالحه»
[2].
فرد جویای حقیقت خود را بر سر دو راهی میبیند به طوری که هر یک با آنچه از پیامبر و عترت طاهرش نقل شده، در تضاد است. اگر وی معتقد باشد به این که با پیامبری حضرت محمد(ص) نبوّت کاملاً پایان پذیرفته، با آن دسته از روایتهایی که میگوید پس از حضرت نیز نبوّت (یا حداقل بخشی از اجزای نبوّت) ادامه دارد به مخالفت برخاسته است؛ و اگر استمرار مطلق نبوّت را قبول داشته باشد، در واقع با روایتهایی که میگوید با پیامبری برترین خلق خدا ـ حضرت محمد مصطفی(ص)ـ نبوّت به پایان رسیده، مخالفت نموده است.
حل این مسأله با قبول کردن برخی از روایتها و اعتماد به آنها از یک سو، و ترک و رها نمودن برخی از روایتهای دیگر و تلاش برای ایراد گرفتن بر سند و دلالت آنها یا – پناه بر بالله – اقرار به عدم صحّتشان میسر نمیشود؛ زیرا دهها روایت وجود دارد که از رد کردن هر روایتی که از سوی اهل عصمت(ع) صادر شده است، نهی کردهاند
[3]؛ مگر روایتهایی که با قرآن و سنّت ثابت شده، در تعارض باشد
[4].
بنابراین موضوع ختم نبوّت از جمله مسایل متشابهی است که دانستن حکم (قطعی) آن جز (از طریق مراجعه به) اوصیای حضرت محمد(ص)، ممکن نیست.
خداوند متعال میفرماید: «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»
[5] (او است که این کتاب را بر تو نازل کرد؛ بعضی از آیههای آن محکماتاند، این آیهها ام الکتاباند و بعضی آیهها، متشابهاتاند. کسانی که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنهجویی و میل به تأویل آن، از متشابهات پیروی میکنند، در حالی که تأویل آن را جز خداوند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند نمیدانند؛ کسانی که میگویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ما است و جز خردمندان پند نمیگیرند).
امام صادق(ع) خطاب به ابوحنیفه که بر آن حضرت وارد شده بود فرمود: «ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن طور که شایسته است بشناسی، میشناسی؟! و میدانی کدام آیه ناسخ است و کدام منسوخ»؟! گفت: بله میدانم. حضرت فرمود: «ای اباحنیفه، ادعای علمی نمودی. وای بر تو! خدا این علم را فقط نزد افرادی قرار داده که کتاب (قرآن) را بر آنها نازل فرموده است. وای بر تو! این علم فقط نزد افراد مخصوصی از ذریهی پیامبر(ص) است. تو از قرآن حتی یک حرف آن را هم به ارث نبردهای (و به تو از قرآن چیزی نرسیده است). اگر این طور است که میگویی، در حالی که چنین نیست، مرا آگاه کن که ....»
[6] .
این کتاب (نبوّت خاتم) دردمند را درمان و تشنهی (حکمت) را آبی (گوارا) است. سید احمد الحسن(ع) وصی و فرستاده امام مهدی(ع) و یمانی موعود، این مسأله را با استناد به قرآن و سنّت، به طور کامل روشن مینماید. وی هیچ یک از روایتهای دو دسته را رد نمیکند، یعنی نه روایتهای قائل به ختم نبوّت را کنار میگذارد و نه روایتهای قائل به استمرار نبوّت پس از حضرت محمد(ص) را.
سید احمد الحسن ضمن بیان نمودن مفهوم نبوّت، تفاوت میان نبوّتی که با حضرت محمد(ص) خاتمه یافت و نبوّتی که پس از آن حضرت ادامه پیدا کرد را تشریح مینماید و همچنین معنای «خاتَم نبوّت» با فتح تا و «خاتِم نبوّت» با کسر تا را نیز بیان میدارد.
این کتاب با دلایل کاملاً روشن، توضیح میدهد که نبوّت با حضرت محمد(ص) خاتمه یافت و پس از او پیامبر دیگری نیست ولی با معنایی که به معنای ادامهدار بودن نبوّت بعد از او است، فرق دارد؛ بنابراین هیچ تعارضی بین روایتها (دو دستهی مزبور) وجود ندارد و هر یک از آنها به معنای خاصی از نبوّت - که با معنای دیگر متفاوت است - اشاره مینماید.
همچنین سید احمد الحسن(ع) مفهوم واقعی «ارسال» را نیز بیان نموده است و به این سوال پاسخ میدهد که آیا ارسال پیامبران منحصر به خدای متعال است، یا این که پیامبران و رسولان نیز خود میتوانند فرد یا افرادی را ارسال کنند؟ و آیا میتوان ائمهی معصومین(ع) را نیز فرستادگانی از جانب خدای متعال دانست یا خیر؟ اگر پاسخ آری است، چه کسی فرستندهی ائمه(ع) است؟ و تفاوت بین ارسال آنها و ارسال پیامبران(ع) چیست؟
قرنها است که به این پرسشها، پاسخ شایستهای ارایه نشده است؛ ولی در کتاب «نبوّت خاتًِم» که پیش رو دارید، میتوانید جوابی تمام و کمال را از جانب سید احمد الحسن(ع)، سلالهی عترت طاهرین(ع) و وصی و فرستاده امام مهدی(ع) بیابید.
حق این است که این کتاب، یکی از دلایلی است که بر ارتباط داشتن سید احمد الحسن(ع) با حضرت مهدی(ع)، صحّه میگذارد؛ زیرا چنین علومی در انحصار اوصیای حضرت محمد(ص) قرار دارد.
خدای متعال میفرماید: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ»
[7] (بگو اگر آب شما (که به واسطهی آن زندهاید) در زمین فرو رود، چه کسی شما را آب روان و پاک خواهد داد؟)
و الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ
[8] و صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمّد و آلِ مُحَمّد الأئمّةِ و الْمَهدِیّین و سَلّم تَسْلِیمًا
حمد و سپاس مخصوص خدایی است که ما را به این راه هدایت فرمود که اگر چنین نفرموده بود، راه خویش را نمییافتیم؛ و درود و سلام نکوی خدا بر حضرت محمد(ص) و خاندان او، امامان و مهدیّون باد.
شیخ ناظم العُقَیلی
-تقدیم
به کسانی که خورشید را میبینند
به صاحبان بصیرت
و از خدا و ایشان میخواهم که در دعای خویش مرا یاد کنند
-نبوّت
واژهی نبی (از نگاه دین) یعنی کسی که از طریق آسمان، از اخبار مطلع است. کلمه نبی در اصل از «نبأ» یعنی «خبر» گرفته شده است، نه از «نبا» به معنی «آشکار شدن و ارتفاع یافتن». در واقع خود «نبأ» نیز از «نبا» اقتباس یافته است. «نبأ» یعنی غیبی که آشکار و مرتفع گشته است تا مردم آن را مشاهده کنند؛ غیبی که قبلاً مستور و مجهول بود و اکنون شناخته شده است.
اخبار آسمانی از طرق مختلفی به انسان میرسد، اگر چه همهی آنها به یک اصل باز میگردد: ممکن است خداوند سبحان و تعالی به صورت مستقیم از پس پرده یا حجاب با انسان سخن بگوید، یا آنچه را که بخواهد به آدمی وحی کند، یا آنچه را که اراده فرماید در صفحهی وجود انسان بنویسد و یا فرشتگانی بفرستد تا به طور مستقیم با انسان تکلم نمایند و یا هر آنچه را که مشیّت و خواست حضرت حق است را در صفحهی وجودش بنگارند.
خداوند متعال میفرماید: «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ»
[9] (هیچ بشری شایستگی ندارد که خداوند با او سخن بگوید مگر به وسیلهی وحی، یا از آن سوی حجاب (پرده)، یا فرشتهای بفرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحی کند. به درستی که او بلند مرتبه و حکیم است).
اما شیوهی این کلام، وحی یا نوشتن گاهی به صورت رؤیا دیدن و گاهی به صورت مکاشفه در بیداری است.
میگویم مکاشفه؛ زیرا عالم ارواح، متفاوت با عالم جسمانی است و اگر انسان بخواهد از عالم ارواح مطلع شود و به آن اتصال یابد، باید حجاب این عالم جسمانی از او کنار برود (کشف شود).
لازم نیست که تمام نبیها حتماً از جانب خدای متعال فرستاده شده باشند
[10] بلکه چه بسا در یک زمان بیش از یک نبی وجود داشته است؛ ولی حضرت باری تعالی یکی از آنها را میفرستد و او را حجت بر آنها و دیگر انسانها قرار میدهد. مسلماً شخصی که خداوند او را از بین آنها برگزیده، برترین ایشان است؛ خدای سبحان او را عصمت میبخشد و به فضل خویش، به آنچه از عالم غیب نیاز دارد آگاه میسازد.
«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَىَ غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضَىَ مِن رّسُولٍ فَإِنّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»
[11] (او است دانای غیب، و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمیسازد، مگر بر آن فرستادهای که از او خوشنود باشد که برای او از پیش روی و پشت سرش نگهبانی میگمارد).
آنها، همان فرشتگانی هستند که خداوند آنها را برای این پیامبر مرسَل، مُسخّر میفرماید: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ»
[12] (آدمی را فرشتگانی است که پیاپی به امر خدا از رو به رو و پشت سرش میآیند و نگهبانیش میکنند).
فرشتگان، رو به رو و پشت سرش قرار میگیرند تا به امر خداوند سبحان او را از شرّ شیاطین انس و جن، و از القائات و سخنان باطلشان محفوظ بدارند. این نگهبانی فرشتگان، مانع از مداخله یا القائات شیاطین در پیام آسمانی به هنگام نزول آن به این عالم پَست جسمانی میشود، و به این ترتیب پیام آسمانی صحیح و سالم و به دور از شبهه و القا شیطان به پیامبر مرسل میرسد: «لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»
[13] (نه از پیش روی، باطل به او راه یابد و نه از پشت سر. نازل شده از جانب خداوندی حکیم و ستوده است)، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»
[14] (ما قرآن را خود نازل نمودیم و خود نگهبانش هستیم).
اما آن دسته از انبیا یا کسانی که در یک مقطع زمانی به مقام نبوّت دست یافتند، یعنی کسانی که به اذن خداوند سبحان پس از به جا آوردن طاعت و عبادت خدای متعال و ارتقا به ملکوت آسمانها در یک دورهی زمانی، به اخبار آسمان دست یافتند، نیز جزو کسانی هستند که در امتحانی که به واسطهی پیامبر فرستاده شده برای آنها و دیگران ترتیب داده شده است، شرکت داده میشوند. قاعدتاً امتحان برای این دسته باید آسانتر باشد زیرا خدای سبحان، ایشان را در مرتبهای بالاتر به فرستاده شدن پیامبرش آگاهی عطا فرموده است ولی به هر حال باید برای امتحان، مقدار کمی جهل برای آنها باقی بماند تا ایمان آنها در مرتبه و مقامی معین، براساس ایمان به غیب باشد: «الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»
[15] (الف لام میم * این است همان کتابی که در آن هیچ شکی نیست، پرهیزگاران را راهنما است * کسانی که به غیب ایمان میآورند و نماز را به پا میدارند و از آنچه روزیشان دادهایم، انفاق میکنند).
البته این تمایزی که آنها از دیگر مردمان دارند، حقی است برای ایشان چرا که این عده، به دلیل طاعات و عبادات پیشین خود از دیگران متمایز هستند؛ ولی اگر کسی از ایشان به دلیل حسد و انانیّت (خودبینی)، کفر پیشه کند در «هاویهی جحیم» (جهنّم) سقوط مینماید؛ همان طور که این قضیه برای بلعم بن باعورا اتفاق افتاد. وی از برخی اخبار آسمان آگاهی داشت و هر چند از جانب خداوند، رسالت حضرت موسی(ع) را میدانست ولی نسبت به آن کفر ورزید و شبهات را عذری برای بیگناهی خود دانست که باعث شد به هاویهی جحیم سقوط کند و طاعت و عبادت پیشین او سودی به حالش نداشت؛ همان طور وقتی که ابلیس (لعنت الله) به آدم(ع) که پیامبری مرسَل بود کفر ورزید، طاعات و عبادات پیشین او کمکی به وی نکرد و به این ترتیب از جمله زشتترین مخلوقات خداوند گردید، حال آن که پیشتر، طاووس فرشتگان به شمار میرفت.
در برخی از روایتها چنین آمده است که ابن باعورا (بلعم باعورا) اسم اعظم را میدانسته و زیر عرش را میدیده است. از امام رضا(ع) نقل شده است که فرمود: «به بلعم باعورا اسم اعظم داده شده بود، او دعا میکرد و به وسیلهی آن، مستجاب میشد. بلعم به فرعون
[16] متمایل گشت. هنگامی که فرعون برای دستگیری موسی و یارانش در طلب ایشان میگشت، به بلعم گفت: از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد. بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جست و جوی موسی برود. الاغش از راه رفتن امتناع کرد. بلعم شروع به زدن آن حیوان کرد. خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: وای بر تو! برای چه مرا میزنی؟! آیا میخواهی با تو بیایم تا تو بر موسی، پیغمبر خدا، و مردمی باایمان نفرین کنی؟! (بلعم) آن قدر آن حیوان را زد تا کُشت و همان جا اسم اعظم از زبانش برداشته شد. قرآن دربارهاش فرموده: «فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ ولَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ»
[17] (و او از آن علم عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرهی گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن (علم) که به او داده بودیم به آسمانش میبردیم، ولی او در زمین ماند و از پی هوای خویش رفت. مَثَل او چون مَثَل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آورد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آورد). و این مثلی است که خداوند زده است. سپس حضرت فرمود: «از چهارپایان فقط سه تا وارد بهشت میشوند: الاغ بلعم، سگ اصحاب کهف و یک گرگ. ماجرای گرگ آن است که پادشاه ستمگری، مرد پاسبانی را برای آزار و شکنجهی گروهی از مؤمنان مأمور کرده بود. آن پاسبان پسری داشت که بسیار به وی علاقهمند بود. آن گرگ آمد و فرزند او را خورد. پاسبان اندوهگین شد و خداوند آن گرگ را به این جهت که پاسبان را اندوهگین کرده بود، وارد بهشت میسازد».
[18]
خداوند در قرآن از بلعم ابن باعورا یاد میکند و بیان میدارد که او چگونه پس از آن که به مقام نبوّت رسید و در حالی که زیر عرش را میدید و از اسم اعظم برخوردار بود، به دلیل حسدورزی و تکبر نسبت به موسی(ع)، مانند سگی شد که به دنبال منیّت و هوای نفس خود له له میزد: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنْ الْغَاوِينَ * ولَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصْ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»
[19] (خبر آن مرد را برایشان بخوان که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم و او از آن (علم) عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرهی گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن (علم) به آسمانش میبردیم، ولی او در زمین ماند و در پی هوای خویش رفت. مَثَل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آورد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آورد. مَثَل آنان که آیات را دروغ انگاشتند نیز چنین است. قصّه را بگوی، شاید به اندیشه فرو روند).
-رؤیا و نبوّت
قرآن آکنده از وحی خداوند سبحان و تعالی از طریق رؤیا به انبیا از جمله ابراهیم(ع)، محمد(ص) و یوسف(ع) است.
«وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا»
[20] (و آن گاه که تو را گفتیم: پروردگارت بر همهی مردم احاطه دارد و آنچه در خواب به تو نشان دادیم و داستان درخت ملعون که در قرآن آمده است چیزی جز آزمایش مردم نبود. ما مردم را بیم میدهیم ولی فقط به کفر و سرکشی آنها افزوده میشود).
«لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا»
[21] (خدا رؤیای پیامبرش را تصدیق نمود که گفته بود: اگر خدا بخواهد، ایمن، گروهی سر تراشیده و گروهی موی کوتاه کرده، بدون هیچ بیمی به مسجد الحرام داخل میشوید. او چیزهایی میدانست که شما نمیدانستید و جز آن، به زودی، فتحی نصیب شما کرد).
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»
[22] (چون با پدر به جایی رسید که باید به کار بپردازند، گفت: ای پسرکم در خواب دیدهام که تو را ذبح میکنم، بنگر که چه میاندیشی. گفت: ای پدر به هر چه مأمور شدهای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت).
سپس خداوند، حضرت ابراهیم(ع) را به این جهت که رؤیا را تصدیق کرد، میستاید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
[23] (خوابت را تصدیق کردی و ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم).
«إِذ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى ساجِدِين»
[24] (آن گاه که یوسف به پدر خود گفت: ای پدر من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم. آنها را دیدم که برایم سجده میکنند).
در قرآن، خداوند از طریق رؤیا به مادر موسی(ع) وحی نمود: «وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»
[25] (و به مادر موسی وحی کردیم که: شیرش بده و اگر بر او بیمناک شدی به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو، او را به تو باز میگردانیم و در شمار پیامبرانش میآوریم).
شایان ذکر است که خواب دیدن پیامبران(ع)، هم پیش از ارسال آنها و هم پس از آن، صورت میگرفته است؛ به عبارت دیگر، وحی خداوند سبحان و تعالی به آنها از طریق رؤیا آغاز شد و حتی پس از ارسال آنها به پیامبری نیز این روش (رؤیا) که یکی از طرق وحی الهی به ایشان است، قطع نشد.
حضرت محمد(ص) پیش از بعثت و ارسالش به پیامبری رؤیا میدید و همان طور که حضرت در خواب دیده بود به واقعیت میپیوست
[26]. اگر پیامبران و مرسلین(ع) به رؤیاهایی که پیش ارسالشان در خواب میدیدند ایمان نمیآوردند و آنها را تصدیق نمینمودند و به مضمون آن عمل نمیکردند، به مقامات عالی و قرب الهی که بعدها دست یافتند، نمیرسیدند و اصولاً خدا آنها را به مقام رسالت برنمیگزید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (خوابت را تصدیق نمودی و ما این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم).
آنها حتی به رؤیاهای مؤمنینی که با آنها بودند نیز ایمان میآوردند و آن را تصدیق میکردند. حضرت محمد(ص) پس از نماز صبح، از خوابهایی که اصحاب میدیدند پرسش میفرمود و به شنیدن آنها اهتمام میورزید. گویی شنیدن این خوابها، ذکر و عبادت الهی بود تا آن جا که منافقین به حضرت طعنه میزدند که سخن هر گویندهای را گوش میدهد و تصدیق میکند: «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»
[27] (بعضی از ایشان پیامبر را میآزارند و میگویند که او به سخن هر کس گوش میدهد (ساده لوح است). بگو: او برای شما شنوندهی سخن خیر است، به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد، و رحمتی است برای آنهایی که ایمان آوردهاند و آنان که رسول خدا را بیازارند به عذابی دردآور گرفتار خواهند شد).
از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: «حضرت رسول(ص) هر روز صبح به اصحاب خود میفرمود: آیا مبشراتی (بشارت دهندهای) هست؟ و مقصود حضرت، رؤیا بود»
[28].
حضرت محمد(ص) رؤیا را یکی از بشارتهای پیامبری میدانست. از آن حضرت نقل شده که فرمود: «آگاه باشید که از بشارتهای پیامبری چیزی باقی نمانده است جز رؤیای صالحهای که مسلمان میبیند یا در مورد او دیده میشود»
[29].
حتی حضرت، رؤیای صالحه را «نبوّت» به شمار میآورده است. از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «پس از من نبوّتی نیست مگر مبشِّرات (بشارت دهندهها)». گفته شد: ای رسول خدا، مبشرات چیست؟ فرمود: «رؤیای صالحه»
[30].
و نیز از آن حضرت آمده است که: «رؤیای صالحه، بشارتی از جانب خدا و بخشی از نبوّت است»
[31].
نکتهی قابل توجه این است که فرمایش حضرت مبنی بر این که «از پیامبری چیزی باقی نمانده است جز رؤیای صادقه» به این معنا نیست که هر کس رؤیای صادقهای ببیند، نبی ارسال شده از جانب خداوند است بلکه مراد آن است که رؤیای صادقه در واقع خبری درست است که از ملکوت آسمانها برای بیننده آمده است.
-خاتَم النبیّین
خدای متعال میفرماید: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا»
[32] (محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست. او رسول خدا و خاتَم پیامبران است و خدا به هر چیزی دانا است).
از مطالب پیشین روشن شد که «ختم نبوّت» (منظور من از ختم در اینجا «انتها» است) به معنی پایان پذیرفتن نبوّت و متوقف شدن آن، اگر مفهوم نبوّت به معنی رسیدن به مقام نبوّت و به دنبال آن، مطلع شدن از اخبار آسمانی، حقایق و غیب درنظر گرفته شود، مفهومی نادرست به شمار میرود؛ زیرا راه ارتقا به ملکوت آسمانها گشوده است و این راه بسته نشده است و نخواهد شد.
حضرت محمد(ص) در بسیاری از روایتهایش که از طریق شیعه و سنی نقل شده است و همین طور اهل بیت ایشان(ع)، تأکید فرمودهاند که روشی از روشهای وحی الهی مفتوح خواهد ماند و هرگز بسته نخواهد شد که همان «رؤیای صادقه» است که از جانب خدای سبحان و تعالی صورت میپذیرد.
علی بن الحسن بن علی بن فضال از پدرش از امام رضا(ع) چنین نقل کرده است: مردی خراسانی به امام رضا(ع) عرض نمود: ای فرزند رسول خدا! پیامبر(ص) را در خواب دیدم که گویی به من فرمود: «چگونه است حال شما آن هنگام که پارهی تن من در سرزمین شما دفن گردد و شما به حفظ این امانت من اهتمام نمایید و ستارهی من در خاک شما پنهان گردد؟»
امام رضا(ع) به او فرمود: «من در سرزمین شما دفن میگردم، من پارهی تن پیامبر شما هستم، و منم آن امانت و ستاره. آگاه باشید کسی که مرا زیارت کند، در حالی که آنچه خدای تبارک و تعالی از حق و پیروی من بر او واجب ساخته است را بداند، من و پدرانم در روز قیامت، شفیعان او خواهیم بود و کسی که ما، در روز قیامت شفیع او باشیم، نجات مییابد هر چند بار گناهان جن و انس بر او باشد. پدرم از جدم از پدرش از پدرانش از رسول خدا(ص) روایت نموده که حضرت فرمود: هر که مرا در خواب ببیند، به یقین مرا دیده است زیرا شیطان نه به صورت من و نه به صورت یکی از اوصیای من و نه به صورت یکی از شیعیان آنها نمیتواند ظاهر شود؛ و رؤیای صادقه یکی از هفتاد بخش نبوّت است»
[33].
پیامبر(ص) فرمود: «هرگاه آخرالزمان نزدیک شود، کمتر پیش میآید که خواب مؤمن دروغ شود؛ و صادقترین شما در رؤیا، صادقترین در گفتار است؛ و رؤیای مؤمن جزیی از چهل و پنج جزء نبوّت است»
[34].
و پیامبر(ص) در روایتی دیگر فرمود: «(رؤیا) بخشی از هفتاد بخش نبوّت است»
[35].
و نیز فرمود: «رؤیای مؤمن یک قسمت از هفتاد و هفت قسمت نبوّت است»
[36].
حضرت علی(ع) فرموده است: «رؤیای مؤمن، همچون کلامی است که خداوند با آن نزدش سخن گفته است»
[37].
از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: «هرگاه آخرالزمان نزدیک شود، کمتر پیش میآید که خواب مؤمن دروغ شود؛ و صادقترین آنها در رؤیا، صادقترین آنها در گفتار است»
[38].
علامه مجلسی در «بحار الانوار» به نقل از «جامع الاخبار» و نیز در کتاب «التعبیر عن الائمه(ع)» آورده است: «خواب مؤمن، درست است زیرا روحش پاک و یقینش صحیح است؛ روح او خارج میشود و با فرشتگان ملاقات میکند و این همان وحی از جانب خداوند عزیز جبار است»
[39].
از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «هر که مرا در خواب ببیند، به یقین مرا دیده است زیرا شیطان نه به صورت من و نه به صورت یکی از اوصیای من و نه به صورت یکی از شیعیان آنها نمیتواند ظاهر شود؛ و رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوّت است»
[40].
و نیز از آن حضرت نقل شده است: «در آخرالزمان کمتر پیش میآید که خواب مؤمن دروغ شود؛ و صادقترین آنها در رؤیا، صادقترین آنها در گفتار است»
[41].
حضرت رسول الله(ص) فرمود: «هرگاه آخرالزمان نزدیک شود، کمتر پیش میآید که خواب مؤمن دروغ شود؛ و صادقترین آنها در رؤیا، صادقترین آنها در گفتار است. و خواب مسلمان یک بخش از چهل و شش بخش پیامبری است»
[42].
و نیز از آن حضرت آمده است: «خواب مؤمن یک بخش از چهل و شش بخش نبوّت است»
[43].
و نیز فرمود: «اگر یکی از شما رؤیایی دید که از آن خوشش آمد، (بداند که) آن خواب از طرف خداوند است، پس خدا را بر آن سپاس گوید و آن را برای دیگران بازگو نماید»
[44].
و از رسول الله(ص) که فرمود: «خواب مؤمن جزئی از هفتاد و هفت جزء نبوّت است»
[45].
و نیز حضرت فرمود: «خواب مؤمن یک بخش از چهل بخش پیامبری است»
[46].
و نیز فرمود: «رؤیای مؤمن یا مسلمان یک بخش از چهل و شش بخش پیامبری است»
[47].
و نیز از آن حضرت روایت شده است: «خواب مؤمن یک بخش از چهل و شش بخش پیامبری است»
[48].
و نیز حضرت فرمود: «هرگاه آخرالزمان نزدیک شود، کمتر پیش میآید که خواب مؤمن دروغ شود؛ و صادقترین آنها در رؤیا، صادقترین آنها در گفتار است. و خواب مؤمن یک بخش از چهل و شش بخش نبوّت است»
[49].
و نیز حضرت فرمود: «خواب مؤمن جزئی از چهل جزء پیامبری است»
[50].
در روایتی وارد شده است که خداوند در خواب به امام موسی کاظم(ع) وحی فرمود که امام پس از او، پسرش علی بن موسی الرضا(ع) است.
یزید بن سلیط زیدی چنین نقل کرده است: «ما گروهی بودیم که در راه مکه با حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق(ع) ملاقات نمودیم. من به آن حضرت عرض کردم: پدرم و مادرم فدایت گردد! شما امامانی هستید پاک و مطهر، و احدی را از مرگ گریزی نیست، بنابراین شما برای من مطلبی بیان کنید تا من آن را به کسانی که پشت سر دارم برسانم. حضرت به من فرمود: «آری، اینان پسران من میباشند و این است سید و سالار آنها – در حالی که به پسرش موسی(ع) اشاره میفرمود - در او است علم و حکم و فهم و سخاوت و دارای معرفت به آنچه مردم به آن نیاز دارند، در آنچه از امر دینشان در آن اختلاف مینمایند؛ و در او است حُسن خُلق و حُسن رعایت و حفاظت حق همجوار و او دری از درهای خداوند متعال است». و در روایت دیگر فرمود: «این ویژگی برتر از همهی آنها است».
پدرم به حضرت عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! آن چیز کدام است؟
حضرت فرمود: «خداوند از او دادرس و فریادرس این امت را خارج میسازد که فریادرس و دانش و نور و فهم و حکمت ایشان خواهد بود و او بهترین مولود و نیکوترین فرزند امت است. خداوند به وسیلهی او خون مسلمانان را حفظ میکند، میان مردم صلح و آشتی برقرار میسازد، پراکندگیها را برطرف مینماید، نابسامانیها را سامان میبخشد، برهنگان را میپوشاند، گرسنگان را سیر میکند، وحشتزدگان را ایمن میسازد، به یُمن وجود او باران فرومیفرستد و بندگان را به فرمانبرداری وامیدارد. او بهترین مرد مُسِن، و بهترین جوان آراسته است که خداوند پیش از زمان بلوغش عشیره و طائفهاش را به او بشارت میدهد. گفتارش حکمت و سکوتش از روی علم است. وی برای مردم آنچه را که در آن اختلاف دارند روشن میسازد».
(یزید) گفت: پدرم عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! آیا وی نیز پسری پس از خود خواهد داشت؟
حضرت فرمود: «آری، و پس از آن گفتار را قطع نمود».
یزید میگوید: سپس من حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) را پس از این واقعه دیدار کردم و گفتم: پدر و مادرم فدایت گردد! میخواهم به من خبری دهی به مانند همان چیزهایی که پدرت به من خبر داد. فرمود: «پدرم(ع) در زمانی بود که با این زمان تفاوت داشت (یعنی شدّت و تقیه مثل این زمان نبود)».
یزید گفت: عرض کردم: کسی که از تو چنین جوابی را بپسندد و قانع شود، لعنت خدا بر او باد! حضرت خندید و فرمود: «ای ابوعماره! من به تو خبر میدهم: از منزلم که بیرون آمدم، در ظاهر همهی پسران خود و از جمله علی را وصی خویش قرار دادم ولی در باطن فقط علی را وصی نمودم. من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم در حالی که امیرالمؤمنین(ع) هم با او بود، و انگشتر و شمشیر و عصا و کتاب و عمامهای همراه داشت. من گفتم: اینها چیست؟ رسول اکرم فرمود: اما عمامه عبارت است از قدرت و سلطنت الهی، و اما شمشیر عبارت است از عزت الهی، و اما کتاب عبارت است از نور خدا، و اما عصا عبارت است از قوت خدا، و اما انگشتری عبارت است از جامع این امور. سپس رسول خدا(ص) فرمود: امر (ولایت و امامت) به سوی پسرت علی خارج میشود».
یزید گفت که حضرت فرمود: «ای یزید! این مطلب امانت است نزد تو، کسی را از آن خبردار مکن مگر مردی عاقل، یا بندهای که خداوند دلش را در بوتهی ایمان آزمایش نموده است، یا مردی راستگو؛ و نعمتهای خداوند متعال را کفران مکن، و اگر از تو خواستند که (به این مطلب) شهادت دهی، ادای شهادت کن چرا که خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها»
[51] (خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بازگردانید) و خدا میفرماید: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ»
[52] (و ستمکارتر از کسی که گواهی خود را از خدا پنهان میکند کیست؟)
گفتم: به خدا سوگند هرگز چنین نمیکنم.
یزید گفت: سپس حضرت ابوالحسن موسی(ع) فرمود: «در این حال رسول خدا(ص) او را برای من توصیف نمود و فرمود: علی پسر تو است که با نور خدا نظر میکند و با تفهیم خدا میشنود و با حکمت خدا سخن میگوید، درست و راست کار میکند و خطا نمینماید، و امور را میداند و در امری به واسطهی جهالت درنمیماند. او سرشار از حکمت و فصلِ قضا و استواری در حُکم، و لبریز از علم و دانش و درایت است. اما چقدر درنگ و توقف تو در این دنیا با او بعد از این، کم است! این توقف به قدری کوتاه است که قابل شمارش نیست. پس چون از سفرت بازگشتی به اصلاح امورت بپرداز و از هر چه میخواهی خود را فارغ ساز زیرا که تو از این دنیا در آستانهی کوچ هستی و همنشین با غیر آن. پسرانت را گرد آور و خداوند را در این وصیتها بر آنان گواه بگیر، و خداوند در گواهی و شهادت بس است».
پس فرمود: «ای یزید مرا در این سال میگیرند و علی پسرم هم نام علی بن ابی طالب(ع) و هم نام علی بن الحسین(ع) است که به او فهم و علم و نصرت و ردای عظمت امیرالمؤمنین داده شده است؛ و وی حق تکلم و اظهار ندارد مگر آن که چهار سال از مرگ هارون بگذرد. چون چهار سال سپری شد، از او هر چه میخواهی بپرس که ان شاء الله تعالی پاسخ تو را خواهد داد»
[53].
بنابراین رؤیا راهی برای وحی الهی است که بعد از حضرت محمد(ص) نیز مفتوح میباشد. روایتها و واقعیتهای ملموس نیز بر این که این راه همیشه برای مردم باز است، تأکید دارد.
[54]
مانعی ندارد که برخی از مؤمنینی که در عبادات خود به درگاه ایزدی اخلاص پیشه کردهاند، به مقام نبوّت برسند و خدای سبحان و تعالی به این وسیله (رؤیا) به آنها وحی نماید و ایشان را به فضل خویش، بر برخی حقایق و اخبار غیبی مطلع فرماید.
به طور قطع ائمه(ع) به مقام نبوّت دست یافتهاند، و حقایق و اخبار غیبی از طریق رؤیا و مکاشفه به آنها میرسیده است. روایتهایی که مؤیّد این مطلب است بسیار فراواناند؛ از جمله روایتی که پیشتر ارائه شد
[55].
لذا امکان دارد که برخی مؤمنین مخلص به مقام نبوّت برسند و خداوند سبحان و تعالی به وسیلهی رؤیا به آنها وحی فرماید. دست کم این امکان برای ائمه(ع) حاصل گشته است.
البته از اخباری که از خود آنها وارد شده است و آنچه از آنها برداشت میشود، میفهمیم که آنها نبی هستند، اما آنچه از آن فهمیده میشود نفیکنندهی مرسل بودن ائمه از سوی خداوند متعال، میباشد؛ در غیر این صورت این که روح القدس اخبار را به ایشان میرساند و روح القدس با ایشان است و از آنها جدا نمیگردد، چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟
[56]
و اگر قضیه از این قرار است:
منظور از این که حضرت محمد(ص)، خاتِم النبیین (یعنی آخرین ایشان است) چیست؟
و منظور از این که حضرت، خاتَم النبیین (یعنی میانهی ایشان است) چه میتواند باشد؟ چرا که هر دوی اینها یعنی هم «خاتِم» و هم «خاتَم» از اسامی حضرت به شمار میرود.
برای رسیدن به پاسخ، باید حتماً مقداری شناخت نسبت به مقام نبی اکرم(ص) وجود داشته باشد و چیزی که ایشان را از بقیهی فرزندان آدم و به خصوص از (سایر) انبیا جدا میسازد را بدانیم.
-حضرت محمد(ص) ظهور خداوند در فاران
در دعای سمات که از ائمه(ع) وارد شده، این عبارات آمده است: «... وَ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ ... وَ بِمَجْدِکَ الَّذِی ظَهَرَ عَلَى طُورِ سینَاءَ فَکَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ وَ بِطَلْعَتِکَ فِی سَاعِیرَ وَ ظُهُورِکَ فِی جَبَلِ فَارَانَ ...»
[57] (... و خدایا از تو میخواهم ... و به مجد تو (درخشش تو) که بر طور سینا نمایان گشت، پس به وسیلهی آن با بنده و رسولت موسی بن عمران(ع) سخن گفتی، و به طلوع تو در ساعیر (محل تولد و بعثت عیسی(ع)) و به ظهور تو در فاران (کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر(ص))).
پرتو فروزان خدا به صورت حضرت عیسی(ع) و ظهور خدا در فاران به صورت حضرت محمد(ص) متمثل گشته است
[58].
قابل ذکر است که عبارات دعا به طور تصاعدی مرتب شده است؛ به این صورت که از پیامبری که «خدا با او سخن گفت» یعنی حضرت موسی(ع) شروع شده و به پیامبری که تبلور «پرتوافشانی الهی» است یعنی حضرت عیسی(ع) و پیامبری که تبلور «ظهور خدا است» که حضرت محمد(ص) میباشد، رسیده است.
تفاوت بین طلعت و ظهور: «طلعت» همان پیدایش و ظهور جزئی است؛ به عبارت دیگر، طلعت نوعی تجلی در مرتبهای پایینتر از ظهور است
[59]. هر دوی اینها یعنی حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص)، تبلور خدا در خلق بودند ولی حضرت عیسی(ع) در مرتبهای پایینتر از حضرت محمد(ص) قرار داشت و رسالت او برای مقدمهسازی ظهور و رسالت حضرت محمد(ص) که به مثابه خدای در خلق بود، ضروری بود چرا که حضرت محمد(ص) خلیفهی واقعی خدا بود.
اگر به خاستگاه و اصل آفرینش رجوع کنیم، میبینیم که خدای سبحان و تعالی خطاب به فرشتگان میفرماید: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»
[60] (من در زمین خلیفهای قرار میدهم).
اگر چه حضرت آدم(ع) و دیگر انبیا و اوصیا(ع) خلیفهی الله هستند ولی هدف مورد نظر، همان خلیفهی واقعی الهی است؛ یعنی شخصی که خلیفهی کامل برای خدای سبحان باشد و آینهی وجودش، لاهوت را به شکلی کاملتر از سایر انبیا و اوصیا(ع) بازتاب دهد.
منظور، رسیدن به شخصی است که بین «انانیّت و انسانیّت» و «لاهوت و ذات الهی» در نوسان است.
ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید و گفت: جانم به قربانت! رسول خدا(ص) چند بار به معراج رفت؟ حضرت فرمود: «دو بار، جبرئیل او را در موقفی متوقف نمود و گفت بر جای خود (باش) ای محمد. در جایگاهی ایستادهای که هیچ فرشته و پیامبری در آن نَایستاده است. پروردگارت ندا میدهد. فرمود: ای جبرئیل، چگونه ندا میدهد؟ جبرئیل گفت: او میفرماید سبوح قدوس منم، پروردگار ملائکه و روح، رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است. آن گاه پیامبر عرض کرد: خداوندا از ما درگذر و بیامرز. فرمود: و همان طور که خدا فرموده است: «قَابَ قَوسَینِ أو أدنَی»
[61] «تا به قدر (فاصلهی) دو کمان، یا نزدیکتر» فاصلهی پیامبر تا مقام ربوبی به اندازه (فاصلهی) دو کمان یا کمتر از آن بود(.
ابوبصیر گفت: جانم به قربانت! مراد از فاصلهی دو کمان (قاب قوسین) یا نزدیکتر چیست؟ فرمود: «میان دو طرف کمان تا سر آن
[62]. و فرمود: میان این دو حجابی میدرخشید و نوسان میکرد
[63]. این مطلب را نفهمیدم جز این که فرمود: زبرجدی است. پیامبر گویی به ارادهی خدا از میان سوراخ سوزن
[64] به نور عظمت (الهی) نگریست. آن گاه خدا فرمود: ای محمد! حضرت عرض کرد: لبیک پروردگارم. خدا فرمود: پس از تو چه کسی برای امّتت خواهد بود؟ عرض کرد: خدا داناتر است. فرمود: علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، و سرور مسلمانان و رهبر شرافتمندان
[65]. سپس امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد! به خدا سوگند ولایت علی (علیه السلام) از زمین برنخاست بلکه به طور شفاهی از آسمان آمد»
[66].
بنابراین آن گاه که حضرت محمد(ص) در ذات الهی فنا میشود، چیزی جز خدای یگانهی قهار و چیزی جز نوری که ظلمتی با آن نیست ــ که همان خداوند سبحان و تعالی است ــ باقی نمیماند. لذا برای این بنده، پرده کنار رفته و او خدا را آن چنان که بایسته است میشناسد و به او معرفت دارد. پس تنها او است که میتواند خلق را به صورت تمام و کمال با خدا آشنا سازد؛ و درنتیجه تنها او خلیفهی کامل الهی است؛ یعنی کسی که لاهوت در وجودش متجلی گشته یا ذات الهی به کاملترین صورتی که برای انسان ممکن است، در او متجلی شده است.
برای روشن شدن بیشتر مطلب، مثالی میزنم:
شخصی را فرض میگیریم که یک کارگاه تولیدی دارد و در آن، ماشین آلات و کارگران مشغول به کارند. اگر این شخص خودش مدیریت کارگاه را بر عهده داشته باشد، میزان تولید و بهرهوری، صد در صد خواهد بود. پس از چندی، این شخص تصمیم میگیرد که فرد دیگری را جانشین خود کند و مدیریت کارگاه را به او بسپارد. وی فردی را مییابد که هر چند میتواند از پس مدیریت کارگاه بر بیاید ولی اگر خودش بر او نظارت نمینمود، میزان بهرهوری به 80 درصد میرسید. لذا برای این که بهرهوری کارگاه کامل (یعنی صد در صد) باشد، وی میبایست حتماً بر فردی که جانشین خود کرده بود، اشراف و نظارت داشته باشد. صاحب کارگاه پس از چندی فرد دیگری را مییابد که نسبت به قبلی باکفایتتر است، ولی او نیز نیازمند اشراف و نظارت میباشد زیرا در غیر این صورت خروجی کار به 90 درصد میرسید. او را جانشین خود میکند در حالی که بر او و عملکردش نظارت میکند تا بازدهی به صد در صد برسد. سپس صاحب کارگاه، انسانی همچون خودش را مییابد که گویی بازتاب خود او است. وی میتواند بدون این که نظارتی بالای سرش باشد، کارگاه را به گونهای اداره کند که میزان تولید به صد در صد برسد. او، این شخص را جانشین خود میکند و دستش را نیز باز میگذارد تا طبق صلاح دید خود عمل کند؛ زیرا وی همان چیزی را میخواهد که صاحب کارگاه خواهان است (بین ارادهی او و صاحب کارگاه تعارضی وجود ندارد). در چنین شرایطی، اشراف و نظارت بر این فرد که جانشین تمام و کمال صاحب کارگاه است، کاری عبث و بیهوده تلقی میشود.
کسی که دربارهی آتش چیزی شنیده است، به مقدار همان شنیدههایش از آتش خبر دارد. کسی هم که آتش را دیده است به اندازهی دیدههایش از آتش میفهمد ولی کسی که آتش قسمتی از بدنش را سوزانده، به شناخت یقینی رسیده اما این شناخت هم به اندازهی همان مقداری است که آتش از او سوزانده است. اما کسی که آتش همهی وجودش را سوزانده و در برگرفته به صورتی که خودش تبدیل به آتش شده است، میتواند آتش را به طور تمام و کمال درک کند، به گونه ای که جدا کردن او از آتش ممکن نیست، زیرا او جزئی از آتش شده است: «بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»
[67] (برکت داده شده کسی که درون آتش است، و آن که در کنار آن است، و منزه است خدای یکتا، پروردگار جهانیان). ، «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»
[68] (و این مثلها را برای مردم میزنیم و آنها را جز دانایان درنمییابند).
-حضرت محمد(ص) خاتِم النبیین و خاتَم آنها
اکنون بازمیگردیم به موضوع حضرت محمد(ص) خاتِم النبیین و خاتَم آنها. حضرت که صلوات پروردگارم بر او باد، آخرین نبی و فرستادهی خداوند سبحان و تعالی است. رسالت، شریعت و کتاب او قرآن تا روز قیامت باقی است و بعد از اسلام، دین دیگری وجود نخواهد داشت: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»
[69] (و هر کس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیاندیدگان خواهد بود).
اما راه رسیدن به مقام نبوّت برای فرزندان آدم باز مانده است. هر کس از مؤمنین که عبادت و عملش را برای خدای سبحان و متعال خالص گرداند، میتواند به مقام نبوّت برسد؛ همان طور که طریق وحی الهی به انسان از طریق «رؤیای صادقه» مفتوح و موجود بوده و در زندگی روزمره نیز کاملاً ملموس است.
البته ارسال پیامبرانی که از طرف خدای سبحان و متعال به مقام نبوّت نائل میشوند، چه پیامبرانی که حافظ شریعت حضرت محمد(ص) باشند و چه آنهایی که دین جدیدی میآورند، کاملاً منتفی است و این همان چیزی است که خداوند با پیامبری حضرت محمد(ص) آن را پایان داده است.
ولی پس از بعثت رسول اکرم(ص) ــانسان کامل، خلیفهی واقعی خدا، ظهور خدا در فاران و بازتاب لاهوتــ ارسال از سوی حضرت محمد(ص) انجام شد؛ لذا تمام ائمه(ع) فرستادگانی به جانب این امت هستند، با این تفاوت که از سوی حضرت محمد(ص) (الله در خلق) گسیل یافتهاند. خدای سبحان و متعال میفرماید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»
[70] (هر امتی را پیامبری است و چون پیامبرشان بیامد کارها میانشان به عدالت فیصله یافت و مورد ستم واقع نشدند).
از جابر نقل شده است که از امام جعفر صادق(ع) تفسیر این آیه را پرسید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ». حضرت فرمود: «تفسیر باطنی آیه این گونه است: در هر قرنی از این امت، فرستادهای از آل محمد خروج میکند برای قرنی که برای آنها فرستاده شده است. آنها اولیا و رسولان میباشند و اما این قول خداوند که: «فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ» به این معنا است که رسولان بر اساس عدل حکم میکنند و ستم نمینمایند، همان گونه که خداوند فرموده است)
[71].
و خدای متعال فرموده است: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»
[72] (جز این نیست که تو بیمدهنده ای هستی و هر قومی را هدایت کنندهای است).
فضیل میگوید از امام صادق(ع) دربارهی «وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» پرسیدم. حضرت فرمود: «هر امام هدایتگر عصری است که در آن میباشند»
[73].
از امام باقر(ع) دربارهی این سخن خداوند که «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» نقل شده است که فرمود: «مراد از مُنذِر، رسول الله(ص) است و در هر زمانی از ما، یک نفر راهبر و هادی خواهد بود که مردم را به راه دین پیغمبر خدا هدایت میکند. راهبران بعد از رسول اکرم(ص)، علی(ع) و تک تک اوصیای او یکی پس از دیگری هستند»
[74].
ابوبصیر میگوید به امام صادق(ع) آیهی «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» را عرض کردم، فرمود: «بیمدهنده، رسول خدا(ص) و رهبر علی(ع) است. ای ابو محمد آیا امروز رهبری هست؟ عرض کردم آری فدایت گردم! همیشه از شما رهبری پس از رهبر دیگری بوده تا به شما رسیده است. فرمود: خدایت رحمت کند ای ابو محمد! اگر این گونه بود که وقتی آیهای دربارهی مردی نازل میشود و آن مرد میمرد، آن آیه هم از بین میرفت (و مصداق دیگری نداشت) قرآن مرده بود؛ ولی قرآن همیشه زنده است و بر بازماندگان منطبق میشود چنان چه بر گذشتگان منطبق شده است»
[75].
از امام باقر(ع) دربارهی گفتهی خدای تبارک و تعالی «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» نقل شده است که فرمود: «رسول خدا(ص) بیم دهنده و علی(ع) رهبر است. به خدا سوگند که مقام هدایت و رهبری از میان (خانوادهی) ما نرفته و تا اکنون (یا تا قیامت)
[76] هم در میان ما هست»
[77].
ائمه(ع)، رسولان هدایتگر از سوی حضرت محمد(ص) و به سوی او هستند و همگی آنها – که صلوات پروردگارم بر آنها باد – دارای مقام نبوّتاند.
شرط ارسال که هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد «کامل بودن عقل» است و (برای فرستاده شدن) چارهای جز وصول به مقام «آسمان هفتم کلی»
[78] (آسمان عقل) نیست.
هر کس که اولین فرستادهی حضرت محمد(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را زیارت کند چه بفهمد و چه نفهمد، این موضوع را اقرار مینماید؛ حتی (زائران) پس از خواندن آن وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) میشوند و حضرت را زیارت میکنند؛ زیارتی که به مانند زیارت حضرت رسول(ص) است.
در زیارت امیرالمؤمنین علی(ع) به نقل از امام صادق(ع) چنین آمده است: «....وتقول : السلام من الله على محمد أمين الله على رسالته وعزايم أمره ومعدن الوحي والتتريل، الخاتم لما سبق والفاتح لمااستقبل، والمهيمن على ذلك كله ، الشاهد على الخلق ، السراج المنير ، والسلام عليه ورحمة الله وبركاته» (... و میگویی: سلام از جانب خدا بر محمد، امین خدا بر رسالت او و بر اموری که واجب است اطاعت او در آن، و سلام الهی بر پیغمبری باد که معدن وحی و تنزیل است، خاتم بر آنچه گذشته و راهگشای آنچه خواهد آمد، و چیره بر همهی آنها، شاهد بر خلق، چراغ تابان، و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد)
[79].
و همین عبارت در زیارت امام حسین(ع) نیز وارد شده است: امام صادق(ع) میفرماید: «....فإذا استقبلت قبر الحسين (ع)فقل: السلام على رسول الله، أمين الله على رسله وعزائم أمره، الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل، والمهيمن على ذلك كّله والسلام عليه و رحمة الله وبركاته» (... هنگامی که رو به قبر امام حسین کردی بگو: سلام بر رسول خدا(ص)، امین خدا بر رسولانش و بر اموری که واجب است اطاعت او در آن، خاتم بر آنچه گذشته و راهگشای آنچه خواهد آمد، و چیره بر همهی آنها، و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد)
[80].
و امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «... و گواهی میدهم که خدایی جز خدای یکتای بیشریک وجود ندارد، شهادتی که گویندهی آن را به اسلام میکشاند و یادکنندهاش را از عذاب روز حساب، ایمن میدارد، و شهادت میدهم که محمد(ص) بندهی خدا و پایان دهندهی رسالتهای پیش از خود و مایهی فخر آن است، و فرستادهای الهی است که بازکنندهی آینده برای دعوت و نشر دهندهی آن است....»
[81].
بنابراین حضرت محمد(ص)، ارسال از جانب خدای سبحان را خاتمه داد و ارسالی که از جانب خود وی میباشد را گشود (پایان دهندهی آنچه گذشت و راهگشای آنچه خواهد آمد).
به این ترتیب «خاتَم» به معنی قرار داشتن در وسط دو امر، و «خاتِم» به معنای آخرین، روشن شد. علاوه بر این بیان شد که حضرت «خاتَم النبیین» به معنی کسی که رسالات آنها (رسولان) به او مُهر میشود یعنی رسالات آنها به اسم حضرت رسول(ص) مهر و امضا خورده است، میباشد؛ زیرا ارسال پیامبران پیشین اگر چه از سوی خدای سبحان و تعالی بوده ولی از جانب حضرت محمد(ص) نیز بوده است چرا که حضرت، حجاب بین خداوند و انبیا میباشد و لذا رسالتها از او سرچشمه میگیرد و از طریق او به سوی پیامبران نازل میشود. بنابراین محمد(ص) صاحب رسالت انبیای پیشین است به این صورت که (رسالت) از طریق او نازل شده است و او نزدیکترین حجابها به خدای سبحان میباشد. تا زمانی که حضرت رسول(ص) به بعثت نرسیده بود، ارسال (انبیای) پیشین از سوی خدا و از طریق حضرت محمد(ص) (نزدیکترین حجاب) بود و پس از بعثت رسول اکرم نیز ارسال (امامان) «بعد از او» به وسیلهی حضرت و به امر خداوند صورت میگرفته است.
یکی از اسامی علی بن ابیطالب(ع) «رسول رسول الله» است.
جمیل بن صالح از ذریح روایت میکند که گفت: شنیدم ابا عبدالله امام جعفر صادق(ع) یکی از فرزندانش را تعویذ
[82] میکرد و میفرمود: «ای درد و ای باد! هر چه باشید بر شما عزیمت کردم، با عزیمتی که با آن علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(ع) رسول رسول الله(ص) بر جن وادی صبره عزیمت نمود، پس اجابتش کردند و از او فرمانبرداری نمودند، آن گاه اجابت کردی و اطاعت نمودی و از فرزندم فلان فرزند دخترم فلان خارج شدی، اکنون، اکنون»
[83].
-فرسـتادگانی از سوی رسولان
قرآن کریم این موضوع مهم را تبیین نموده و بیان داشته که حضرت محمد(ص) گشایندهی درب فراخ آن است. در گذشته این امر به ویژه برای حضرت عیسی(ع) (طلوع خداوند در ساعیر) حاصل شده و این که او زمینهساز حضرت محمد(ص) و دعوت بزرگ ایشان بوده است؛ همان دعوتی که در شیوهی ارسال الهی برای اهل زمین و نحوهی گماشتن خلیفهی خداوند سبحان و تعالی بر زمین تحول عظیمی به وجود خواهد آورد.
هر چند حضرت عیسی(ع) نیز فرستادگانی از جانب خودش به انطاکیه گسیل داشت، ولی این عده، فرستادگانی از جانب خداوند سبحان و تعالی نیز محسوب میشدند زیرا حضرت عیسی(ع) براساس فرمان خداوند سبحان و تعالی عمل میکند: «لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»
[84] (و در سخن بر او پیشی نمیگیرند و به فرمان او عمل میکنند).
قضیهی ارسال فرستادگان از سوی رسول خداوند ــ حضرت عیسی(ع) ـ در سورهی «یس» در قرآن ذکر شده است
[85]. خدای متعال میفرماید: «وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْننِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ»
[86] (داستان مردم آن قریه را برایشان بیاور، آن گاه که رسولان به آن جا آمدند، نخست دو تن را به نزدشان فرستادیم و تکذیبشان کردند، پس با سومی نیروشان دادیم و گفتند: ما را برای هدایت شما فرستادهاند).
خداوند میفرماید «فرستادیم» (أرسلنا) و حال آن که فرستنده، حضرت عیسی(ع) بوده است. بنابراین فرستادن از سوی حضرت عیسی، همسنگ فرستادن از سوی خداوند سبحان و تعالی به شمار میرود؛ زیرا حضرت عیسی(ع) تمثیل «خدای در خلق» میباشد و او «طلوع خداوند در ساعیر» (طلعة الله في ساعير) است.
در قضیهی ارسال از سوی رسولان (انبیا)، موضوع دیگری که دانستن آن ضروری میباشد این است که فرستنده (مُرسِل) باید نسبت به فرستاده شده (مُرسَل) در مقام لاهوت جای گرفته باشد؛ بنابراین ارسالکنندههایی که فرستاده شده از سوی خداوند سبحان و تعالی میباشند باید حتماً در مقام «الله در خلق» قرار داشته باشند.
برای توضیح بیشتر این مسأله، خاطرنشان میکنم که در قضیهی ارسال از سوی خدای سبحان و تعالی، خداوند با فرستادهشدگان (مُرسَلین) میشنود و میبیند؛ یعنی خدای سبحان به فرستادهشده و دشمنان او کاملاً احاطه دارد؛ بنابراین اولاً در رسیدن رسالت، خطا و اشتباهی رخ نمیدهد و ثانیاً دشمنان خدا هر چند که تمام تلاش خود را به کار بندند، نمیتوانند جلوی تبلیغ رسالت را بگیرند. خداوند میفرماید: «لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَع وَأَرَى»
[87] (نترسید من با شما هستم، میشنوم و میبینم).
لازم است که وضعیت ارسال از طرف پیامبران(ع) نیز به همین گونه باشد یعنی ارسال کنندهای (مُرسِل) که تبلور خداوند (در خلق) است، به ارسال شده (مُرسَل) و دشمنانش احاطه داشته باشد؛ بشنوند، ببیند و به قدرت و علم الهی، قادر و عالم باشد؛ در غیر این صورت این ارسال، همان طور که خود خداوند از آن به «ارسال نمودیم» (أرسلنا) تعبیر کرده است، در واقع از جانب خدا صورت نگرفته است و تمامیتی ندارد؛ اما اگر چنین باشد (احاطه کامل باشد)، ارسال کننده (مُرسِل) نسبت به ارسال شده (مرسَل) در مقام لاهوت قرار میگیرد.
پس این فرستنده (مُرسِل) رسولش را به اذن خداوند گسیل داشته است، لذا چطور ممکن است که خدا بدون این که وی را از قدرت کامل برای انجام این رسالت که ارسال از سوی خدای سبحان نیز محسوب میشود، برخوردار گرداند، این اجازه را صادر نماید؟! زیرا اگر چنین نباشد و در این فرآیند نقصی وجود داشته باشد، این نقص به ساحت خدای سبحان و متعال نیز منتسب میگردد.
هدف از آفرینش بنی آدم، دستیابی به این نتیجه است، زیرا این نتیجه تمثیلی از جانشینی حقیقی و تمام و کمال خداوند میباشد؛ خداوند سبحان هنگامی که اراده فرمود آدم(ع) را خلق کند، این قضیه را در حضور ملائکه بیان داشته است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»
[88] (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای قرار میدهم. گفتند: آیا کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و خونها بریزد و حال آن که ما به ستایش تو تسیبح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم؟ گفت: آنچه من میدانم شما نمیدانید).
خلیفهی کامل باید بازتاب کاملی از کسی باشد که برای جانشینی او آمده است و این خلیفهی کامل الزاماً باید «خدای در خلق» (الله في الخلق) یا «مظهر نامهای نیکوی خدا» (اسماء الله الحسنی) یا «صورت خدا» (وجه الله) باشد. خدای متعال میفرماید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»
[89] (در آن روز چهرههایی هست زیبا و درخشان، که سوی پروردگارشان نظر میکنند).
تأکید میکنم منظور از این نگاه کردن، نگریستن به خود خدای سبحان و متعال نیست بلکه مراد آن است که چهرههای زیبا و درخشان اولیای الهی، به مربیشان حضرت محمد(ص) که همان «وجه اللهیی» است که خداوند سبحان با آن با خلقش رو به رو شد، میباشد.
و خدای متعال میفرماید: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»
[90] (آیا اینان منتظر هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حال آن که خدا مرجع همهی کارهاست). خداوند متعال، منزه است از آمدن و رفتن و حرکت کردن، چرا که اینها همگی از صفات مخلوق است. منظور این آیه، حضرت محمد(ص) خلیفهی کامل الهی و تبلور لاهوت (الله في الخلق) میباشد. اگر خلیفه و جانشین، نقش لاهوت را در ارسال فرستاده شدهها (مُرسَلین) ایفا نکند، عملاً خلیفهی تمام و کمال خدا نخواهد بود، در نتیجه هدف از آفرینش نیز محقق نخواهد شد؛ ولی با تلاش این خلیفه برای طواف لاهوت، او تصویر کاملی میشود که به واسطهی آن، خدای منزه و بلند مرتبه شناخته میشود و هدف از آفرینش که همان معرفت است، محقق میشود یعنی (همان) شناخت لاهوت و توحید حقیقی: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»
[91] (و جن و انسان را نیافریدم مگر برای عبادتم) یا «برای این که مرا بشناسند»
[92].
-نبوّت
در زمان مهدی قائم(ع) که زمین را پاکیزه میسازد
با توجه به آنچه گذشت روشن میشود که ائمه و مهدیین دارای مقام نبوّتاند و آنها جزو رسولان محسوب میگردند. در اینجا بحث دربارهی اصحاب حضرت مهدی یعنی گروه اولیه و اولیایی که پس از آنها میآیند، میباشد.
ویژگی های اصحاب حضرت مهدی(ع) در قرآن:
1- «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً»
[93] (میان آنها و قریههایی که برکت داده بودیم، قریههایی آبادان و بر سر راه پدید آوردیم).
منظور این آیه صرفاً مردانی است که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنها را از یاد خدا بازندارد «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ». همان طور که منظور خداوند در آیهی ذیل میباشد: «وَ کَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً»
[94] (چه بسا قریهای که از فرمان پروردگارش و پیامبرش سر باز زد، آن گاه ما سخت از او حساب کشیدیم و با عذابی سهمناک عذابش کردیم).
منظور، مردمی است که در آن قریه بودهاند، نه در و دیوارهای آن.
بنابراین خداوند میفرماید که ای مؤمنین، بین شما و قریههای بابرکت، قریههایی آبادان و بر سر راه قرار دادهایم:
ــ قریههای بابرکت عبارت است از محمد و آل محمد(ع).
ــ قریه هایی آبادان و بر سر راه نیز اشاره دارد به اولیای خاص الهی که بر مردم حجت میباشند.
حرّ عاملی در وسائل چنین روایت کرده است: از محمد بن حسن در کتاب غیبت، از محمد بن عبد الله جعفر حمیری، از پدرش، از محمد بن صالح همدانی که گفت: به امام زمان(ع) نوشتم خانوادهام مرا با حدیثی که به پدرانت نسبت میدهند میآزارند و خوار میسازند. آنان نقل میکنند که پدرانت گفتهاند: خدمتگزاران و کارگزاران ما، بدترین مخلوقات خداوند هستند.
امام در پاسخ نگاشت: «وای بر شما! مگر سخن خدای متعال را نخواندهاید که فرمود: «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً»؟! به خدا قسم ما آن قریههایی هستیم که برکت داده شدیم و شما قریههای آشکار»
[95].
صدوق در کتاب «اکمال الدین» مانند همین حدیث را از پدرش و محمد بن حسن از عبد الله بن جعفر نظیر آن را
[96] و همچنین با اسناد از عبد الله بن جعفر از علی بن محمد کلینی از محمد بن مسلم از حضرت صاحب الزمان(ع) نظیر آن را روایت نموده است
[97].
احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب احتجاج: از ابی حمزه، از امام باقر(ع) گفت و گویی با حسن بصری را نقل کرده است که حضرت فرمود: «... قریههایی که خداوند در آنها برکت داده است ما هستیم، به دلیل سخن خدواند عزوجل برای کسی که به فضیلت ما اقرار کند. در آنجا که دستور داده است که مردم به سوی ما بیایند، پس فرموده است: «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً» (میان آنها و قریههایی که برکت داده بودیم، قریههایی آبادان و بر سر راه پدید آوردیم). قریههای آشکار، فرستادهها و ناقلین از جانب ما به سوی شیعیان ما، و فقهای شیعیان ما به سوی شیعیان ما میباشند. و سخن خدا که فرموده است: «وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ» (سیر و سفر را در میان آنها معین کردیم)، «سِیر» تمثیلی است برای علم و دانش، و «سِیر شب و روز به آن» مثالی است برای علومی که در آنها شب و روز سیر میکنند و از جانب ما به آنها میرسد، از حلال و حرام و واجبات و احکام. اینان اگر از محلی که دستور دارند آموزش ببینند، از شک و گمراهی و از حرام به حلال افتادن در امان خواهند بود
[98] زیرا علم را به وسیلهی شناخت و معرفت، از آنجا که مأمور به گرفتن شدهاند، اخذ کردهاند؛ چرا که اینان میراثبران علم از آدم تا جایی که خاتمه یابند هستند، ذریهای برگزیده که برخی از برخی دیگرند، این برگزیدگی به شما خاتمه ندارد بلکه سرانجامش ما هستیم و ما آن ذریه هستیم، نه تو و شبیهان تو، ای حسن!»
[99]
در احتجاج آمده است: «ابوحمزه ثمالی میگوید: یکی از قُضّات اهل کوفه بر حضرت سجاد(ع) وارد شد و گفت: خدا مرا فدایت گرداند! مرا از حقیقت این سخن خدا آگاه فرما: «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ».
حضرت فرمود: «اطرافیان شما در عراق چه میگویند»؟
گفت: میگویند مراد، مکه است.
حضرت فرمود: «مگر در جایی بیشتر از مکه سرقت دیدهای»؟
گفت: پس مراد آیه چیست؟
حضرت فرمود: «منظور، فقط مردان (انسانها) است».
گفت: این در کجای قرآن آمده است؟
فرمود: «آیا این سخن خدا را نشنیدهای که: «وَ کَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ»
[100] و همچنین فرمود: «وَتِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَاهُمْ»
[101] (و آن قریهها را چون کافر شدند به هلاکت رسانیدیم) و همچنین: «وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیْرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا»
[102] (و از شهری که در آن بودهایم و از کاروانی که همراهش آمدهایم بپرس؟)، آیا از قریه و آبادی سوال میکنند یا از مردان و قافله»؟
راوی میگوید: آن حضرت در این معنا آیات دیگری را تلاوت نمود.
سائل پرسید: قربانت گردم! پس اینان چه کسانی هستند؟
فرمود: «آنان، ما هستیم. و در این سخن خدا که میفرماید: «سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ» ، مراد، ایمنی از انحراف و کجروی است»
[103].
اصحاب مهدی قائم(ع) بهترین مصداق این قریههای آشکارند.
امیرالمؤمنین(ع) دربارهی اینان فرموده: «آگاه باشید! آنان که پدر و مادرم فدایشان باد، از کسانی هستند که در آسمانها معروف و در زمین گمناماند»
[104].
قندوزی در «ینابیع المودة لذوي القربی» گفته است: و - امیرالمؤمنین علی(ع) - با این گفتار خود به اصحاب مهدی (که خداوند از آنها راضی باشد) اشاره کرده است: «آگاه باشید! آنان که پدر و مادرم فدایشان باد، از کسانی هستند که در آسمانها معروف و در زمین گمناماند»
[105].
و نیز فرمود: «پس ای فرزند بهترین کنیزان! تا چه زمان منتظر بشارت پیروزی نزدیک از جانب خدای رحیم میمانی؟ وای بر متکبرین به هنگام دروی آنها به دست دروکنندگان و کشتن فاسقینِ معاندِ پروردگارِ صاحبِ عرش باعظمت. پدر و مادرم فدایشان باد! عدهای اندکشمارند که در آسمان معروف و در زمین گمناماند و آن گاه، زمان ظهورشان نزدیک میشود»
[106].
در ینابیع المودة آمده است: از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده که فرمود: «... پس ای فرزند بهترین کنیزان! تا چه زمان منتظر بشارت پیروزی نزدیک از جانب خدای رحیم میمانی؟ پدر و مادرم فدایشان باد! عدهای اندکشمارند که در زمین گمناماند و آن گاه زمان ظهورشان نزدیک میشود»
[107].
رسول خدا(ص) دو بار فرمود: «خداوندا! مرا به ملاقات برادرانم نائل گردان».
اصحاب که در کنار ایشان بودند پرسیدند: یا رسول الله! آیا ما برادران شما نیستیم؟!
حضرت فرمود: «خیر، شما اصحاب من هستید. برادران من گروهی در آخرالزماناند که بدون این که مرا دیده باشند به من ایمان میآورند. خدا اسم خودشان و پدرانشان را به من معرفی کرده است پیش از آن که آنها را از اصلاب پدران و ارحام مادرانشان بیرون آورد. هر یک از ایشان بیش از (کسی که بر زجر) پوست کندن درخت خار
[108] با دست خالی در شب تاریک یا نگهداری آتش سوزان چوب درخت تاغ
[109] در کف دست (صبر میکند) در دینداری خود استقامت میورزد. به راستی که آنها چراغهای هدایتاند و خدا ایشان را از هر فتنهی سخت تیره و تاریک نجات میبخشد»
[110].
حضرت علی(ع) پدرش (ابیطالب) که خود یکی از اوصیا بوده و مادر طاهرهی زکیهاش (فاطمه بنت اسد) که رسول خدا(ص) در آغوش او تریبت یافته بود را فدای این عده میکند. رسول خدا(ص) نیز در مورد آنها عبارت «آنها برادران من هستند» را به کار برده است و ایشان را بر یاران برگزیده شدهی (منتجبین) گرانقدرش که دین را با خون خود آبیاری کردند، ترجیح میدهد.
در اینجا مراد آیه همان گروه اول یعنی سیصد و سیزده نفر است؛ آنها کسانی هستند که از طریق رؤیای صادقه، از ملکوت الهی وحی دریافت میکنند و به اذن خدا چیزهایی از اخبار غیبی را مطلع میشوند. برخی از آنها دارای مقام نبوّتاند؛ همهی آنها بر حسب مقام و علوّ شأنی که نزد خدای سبحان دارند (از رتبه و جایگاهی خاص برخوردار میباشند)؛ برخی از آنها فرستادگان پیامبران پیشین(ع) هستند ولی همگیشان بر یک امر گرد میآیند زیرا خداوند، یگانه است و اجتماع آنها، بهترین دلیل بر صداقتشان و بر صداقت کسی است که گردش جمع شدهاند.
اما کسی که مدعی این امر شود ولی با این افراد نباشد، دروغگو و دشمن خدا است. کسی که با من نباشد، علیه من است (من ليس معي فعليّ) و کسی که برای من جمع نشود، گرد شیطان میرود (من لايجمع لي يجمع للشيطان)!
اینها، قریههای ظاهری و آشکار، فرستادگانی از جانب خدا هستند زیرا اینان حق را به وسیلهی خدا شناختهاند و خدا با رؤیای صادقه به آنها وحی میکند. اینها همراه با حضرت مهدی قائم(ع) که زمین را پاک میسازد، هستند؛ و اینها مردم را برای حضرت مهدی قائم(ع) که زمین را پاک میسازد گرد میآورند. آنها حجت بر مردم هستند و در میان این عده فرد گنهکاری وجود ندارد، بلکه اینها از گردنه (به سلامت) عبور میکنند و از حجت الهی که بر آنها قائم است، پیروی مینمایند و برای او انصار و پیروان خدا را گرد میآورند.
2- «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ»
[111] (و ما در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند بود. در این کتاب تبلیغی است برای مردم خداپرست).
این آیه در خصوص حضرت مهدی و اصحاب آن حضرت نازل شده است و ائمه(ع) بر این معنا تأکید نمودهاند. اوصاف ایشان در آیه به این صورت ذکر شده است:
الف: زمین را به ارث میبرند.
ب: بندگانی صالحاند.
ج: گروهی خداپرستاند.
قبل از آن که وارد شرح و بسط این معنا شویم، ذکر نکتهای ضروری است: کسی که این عده را به چنین ویژگیهایی متصف کرده است، یک انسان نیست بلکه خدای سبحان و تعالی است که آنها را آفریده و از پاکی ضمیر و قدسی بودن ارواحشان باخبر است.
الف) آنها زمین را به ارث میبرند:
میدانیم کسی که زمین را به ارث میبرد، وصیّ هر زمان است. بنابراین وارثین زمین، انبیای مُرسَل الهی(ع) هستند و هر یک از آنها به امر خداوند سبحان و متعال به فرد بعد از خود وصیت میکند.
در این آیه میبینم که زمین را یک نفر به ارث نمیبرد بلکه این کار توسط گروهی که همان اصحاب مهدی قائم(ع) هستند صورت میگیرد؛ کسانی که جزو اوصیا محسوب نمیشوند.
در اینجا منظور از وراثت، آن است که این افراد حجت وارث حقیقی زمیناند و او حضرت مهدی(ع) که خود از اوصیا است، میباشد. دلیل میراثبری آنها به این اعتبار است که آنها حجتهای حجت الهی و خلفای خلیفهی خدا بر این زمین میباشند؛ همان طور که وراثت حضرت مهدی(ع) بر زمین نیز به اعتبار این است که او حجت خدا (حجة الله) و خلیفهی خدا (خلیفة الله) میباشد.
اما سبب و علت اين وضعیت، وجود داشتن آن در قانون وراثت است؛ پیامبران سابق(ع) اگر چه در زمان خود حجت الله، خلیفت الله و وارثان زمین بودند ولی نتوانستند با بهرهگیری از شایستگیها و قابلیتهایی که از سوی خدا به ایشان اعطا شده بود، وارثان (واقعی) زمین گردند.
اين اوليا، انصار مهدی(ع)، رسولان و فرستادههای آن انبيا و مرسلين میباشند و ارث بردن زمين توسط آنها و توانا کردن آنها با تلاش برای کسب صلاحيت ارث بردن درست مثل ارث بردن و توانا شدن آن انبيا و مرسلينی میباشد که این اولیای صالح انصار مهدی(ع) را ارسال کردهاند، تا مصداق اين آيه باشند: «وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ»
[112] (ما دربارهی بندگانمان که به رسالت میفرستیم، از پیش تصمیم گرفتهایم * که هر آینه آنان خود پیروزند * و لشکر ما خود غالبند)؛ زیرا وراثت و تمکین (فرمانروایی) و پیروزی اصحاب حضرت مهدی(ع) همان وراثت و تمکین (فرمانروایی) و پیروزی کسانی است که آنها را ارسال نمودهاند، یعنی انبیای مُرسَل پیشین(ع).
و اما پیادهسازی شرایع انبیای مُرسَل سابق(ع) بر زمین که در واقع کاملسازی پیروزی آنها است، به دست حضرت مهدی(ع) صورت میپذیرد؛ همان طور که خدای متعال فرموده: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ»
[113] (برای شما آیینی مقرر کرد، همان گونه که به نوح وصیت کرده بود، و از آنچه بر تو وحی کردهایم و به ابراهیم و موسی و عیسی وصیت کردهایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. تحمل آنچه به آن دعوت میکنید بر مشرکان دشوار است. خداوند هر که را بخواهد برای رسالت خود برمیگزیند و هر که را بدو بازگردد به خود راه مینماید).
حماد بن عثمان میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: (چرا) احادیث گوناگونی (به ظاهر متناقض) از شما نقل میشود؟ حضرت فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و کمترین حقی که امام دارد این است که بر هفت وجه فتوا دهد. سپس (این آیه را قرائت) فرمود: «هذا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»
[114] (این عطای بیحساب ماست، خواهی آن را ببخش و خواهی نگه دار)»
[115].
ب) بندگانی شایستهاند:
مشخص شد که منظور از بندگان شایسته، پیامبران فرستاده شدهی پیشین(ع) هستند و همچنین روشن شد که این توصیف و مدح عظیم خدای سبحان و متعال، بر اصحاب حضرت مهدی(ع) نیز منطبق میباشد؛ زیرا آنها فرستادگانی از جانب آن بندگان شایستهاند که ایشان، نمایندگان آنها و نشان دهندهی ارثبری زمین توسط آنها که بهترین توصیفها است، میباشند.
ج) گروهی خدا پرستاند:
این گروه، اصحاب حضرت مهدی(ع) هستند و شایسته است که دربارهی منظور سخن خدای متعال که میفرماید «لِقَوْمٍ عَابِدِينَ» قدری درنگ کنیم که تفسیر آن در این آیه آمده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»
[116] (جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدهام). «لیعبدون» یعنی «لیعرفون» (تا بشناسند) همان طور که از ظاهر آیه برمیآید؛ بنابراین منظور از «عابدین» در آیهی قبلی، همان «عارفان» است؛ و «شناخت و معرفت» با «ابلاغ» (رساندن پیام) تناسب دارد، زیرا کسی میتواند ابلاغ رسالت کند که نسبت به آن شناخت داشته باشد: «إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ»
[117] (و در این کتاب تبلیغی است برای مردم خداپرست).
اگر چه در قرآن اوصاف زیادی برای اصحاب حضرت قائم(ع) ذکر شده است ولی من به همین مقدار اندک برای بیان ارتباطشان با نبوّت، رسالت و انبیای سابق(ع) بسنده میکنم.
از آنجا که این کلام برای هر انسان طالب حق بیان شده است و نه فقط برای مسلمانان، برای بیان ارتباط تنگاتنگ اصحاب حضرت مهدی(ع) با تمام انبیا(ع)، مثالی (یا شاهدی) از کتاب مقدس
[118] میآورم.
معروف است که تعداد انبیای گذشته(ع) 124 هزار نفر یا بیشتر بوده است. این عدد و رقم بین مردم عالم و جاهل بسیار متداول است.
در عهد جدید (انجیل) آمده است که پسر امام مهدی(ع) انصار پدرش را که 144 هزار نفر هستند گرد هم جمع میکند. کسانی که بر پیشانیشان مهری زده شده است، بر بالای کوه صهیون میایستند. این، سمبل فتح سرزمین مقدس است که به حضرت مهدی(ع) وعده داده شده است: «و بعد دیدم قوچی بر کوه صهیون ایستاده و با او صد و چهل و چهار هزار نفر ایستادهاند، و اسم پدرش بر پیشانی آنها نوشته شده است»
[119].
-حماسهی قیام مقدس
بین «شیطان و ارتش جن و انس او» با «خدا و ارتش او از انسان و فرشتگان و جنیان».
طاغوتها که لعنت خدا بر ایشان باد، ارتش ابلیساند و بر این اساس وجود فرعون و نمرود و هر طاغوت دیگری، الزامی، و وجود شبیههای آنها، همسنگ وجود خود ایشان تلقی میشود؛ همان طور که موجود بودن شبیه ابلیس بین آدمیان، در واقع همان حضور ابلیس بین بنی آدم به شمار میرود. همچنین وجود فرستادگانی از جانب انبیای ارسال شدهی پیشین، برابر است با حضور یافتن خود این انبیا(ع) در این نبرد مقدس. علاوه بر این وجود صورة الله، وجه الله، اسماء الله الحسنی، خلیفة الله و «حجت الله بر خلقش» در زمان ظهور و قیام مقدس حضرت مهدی(ع)، همان وجود و حضور خدای سبحان و متعال در معرکه است که به همراه ارتش خود میجنگد. به همین دلیل در تورات آمده است: «ولیّ پیشوا خودش نشانهای به شما میدهد. این بانوی عذرا، آبستن شده و فرزندی به دنیا میآورد که او را عمانوئیل
[120] نام مینهد.»
و در دعای سمات آمده: «... وَ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ ... وَ بِطَلْعَتِکَ فِی سَاعِیرَ یعنی: طلوع الهی به صورت حضرت عیسی(ع) متمثل شده است» وَ ظُهُورِکَ فِی جَبَلِ فَارَانَ یعنی: ظهور الهی به صورت حضرت(ص) محمد متمثل گشته است ....»
[121].
این نبرد در واقع جنگی برای هدایت، توسط مهدی(ع) است و هدف از آن آدمکشی و خونریزی نیست. ابلیس (لعنت خدا بر او باد) میخواهد تا آنجا که میتواند افراد بیشتری را با خود به جهنم وارد کند و وعدهی گمراه ساختن آنها را تحقق بخشد، ولی حضرت مهدی(ع) میخواهد تا آنجا که ممکن است تعداد بیشتری را به حق و توحید خالص به درگاه خداوند سبحان هدایت و با خود به بهشت وارد کند.
پس این معرکه در ابتدا، یک جنگ عقدیتی و کلامی است. حضرت مهدی(ع) همان (تمثیل) امام علی(ع) و امام حسین(ع) است. حضرت علی(ع)، حماسهی قیام مقدس خود که سرآغاز آن جنگ جمل بود را پس از آن آغاز کرد که ابتدا جوانی را که قرآن همراه داشت به سمت دشمن که برای نبرد با حضرت لشکریانی فراهم آورده بودند، گسیل داشت ولی پاسخ ارتش شیطان چنین بود که جوان را کشتند و قرآن را پاره پاره کردند. امام حسین(ع) نیز قیام مقدس خویش را پس از آن شروع کرد که خود و اصحابش با قوم (دشمن) سخن گفتند و آنها را نصیحت نمودند ولی پاسخ آنها پرتاب تیر بر او و اصحابش بود. امام به یارانش فرمود: «برخیزید؛ خداوند شما را رحمت کند! این تیرها، رسولان قوم به سوی شما هستند»
[122]. علی و حسین(ع) در ابتدا، سخن گفتند و برای هدایت مردم به ارایهی دلیل و برهان پرداختند، ولی ارتش شیطان به دلیل عجز و ناتوانی خویش چارهای جز نبرد نداشت، تا سخنان حکیمانهی علی و حسین(ع) را با این شیوه پاسخ گوید.
شیوهی حضرت مهدی(ع) - فرزند علی و حسین(ع) - نیز همین گونه است. او نیز برای هدایت مردم، با مناظرههای کلامی و اعتقادی شروع میکند ولی مخاطبان از روی ناتوانی در پاسخ دادن به سخنان حکیمانه و حجت بالغهی حضرت، به جنگ و نبرد روی میآورند. در آن هنگام حضرت مهدی(ع) نیز همان کلام حضرت علی(ع) که «با آنها به خاطر این خونی که ریختهاند، میجنگیم» و امام حسین(ع) که «برخیزید؛ خداوند شما را رحمت کند! این تیرها، رسولان قوم به سوی شما هستند» را بر زبان میراند.
احمد الحسن
ذی الحجه سال 1427 هجری قمری
[123]
[1] - امالی شیخ: ص 121 ؛ عیون اخبار الرضا: جلد 1- ص 288 ؛ من لا یحضره الفقیه: ج 2- ص 585 ؛ مدینة المعاجز: ج 7- ص 183 ؛ بحار الانوار: ج 49- ص 283 ؛ و همچنین سایر منابع موجود.
[2] - الدر المنثور: ج 3- ص 312 ؛ بحارالانوار: ج 58- ص 192 ؛ و در همان بخش در صفحه 177 با این لفظ روایت کرده است: از پیامبری چیزی باقی نمانده به جز مبشِّرات (بشارت دهندهها). گفتند: مبشرات چیست؟ .... تا انتها .... همچنین با عبارات مختلف در این منابع نیز آمده است: کتاب موطاء: ج 2- ص 957 ؛ مسند احمد: ج 5- ص 454 و ج 6- ص 129 ؛ صحیح بخاری: ج 8- ص 69 ؛ مجمع الزوائد: ج 7- ص 173 ؛ عمدة االقاري: ج 24- ص 134 ؛ المعجم الکبیر: ج 3- ص 197 ؛ و همچنین در سایر منابع.
[3] - صفار قمی در کتاب بصائر الدرجات بابی به نام «بابی دربارهی کسی که حدیث را نشناخت و آن را رد کرد» آورده و در آن روایتهایی را نقل نموده است؛ از جمله:
ابو عبیده حذّا از امام باقر( نقل نمود که از حضرت شنیدم که فرمود: «به خدا سوگند محبوبترین یارانم برای من، باورعترین آنها و فقیهترین آنها و رازدارترین آنها در حدیث ما است، و بدترین و مبغوضترین اصحابم برای من کسی است که هرگاه حدیثی را بشنود که به ما نسبت میدهند و از ما روایت میکنند، در مورد آن نیندیشد و از جان و دل آن را نپذیرد و بدش آید و آن را انکار نماید و هر که را به آن معتقد باشد تکفیر کند؛ در حالی که او نمیداند شاید آن حدیث از ما صادر شده و به ما منسوب باشد، و به همین جهت به دلیل انکارش از ولایت ما خارج میشود».
سفیان بن السیط میگوید: به امام صادق( عرض کردم: «فدایت گردم شخصی از جانب شما نزد ما میآید و خبری بزرگ به ما میدهد، به طوری که سینهی ما تنگ میشود تا حدی که وی را انکار میکنیم. امام صادق( پرسیدند: آیا او از من برایتان حدیث نقل نمیکند؟! گفتم چرا!. فرمود: میگوید شب، روز و روز، شب است؟! گفتم خیر! فرمود: روایت را به ما برگردان که اگر آن را انکار کنی ما را انکار کردهای».
امام کاظم( در نامهای به علی السنانی نوشتند: «به آنچه از ما به تو میرسد یا به ما منسوب میشود نسبت بطلان مده، اگر چه خلاف آن را (از ما) بدانی، زیرا تو نمیدانی چرا و در چه شرایطی و به چه نحو و صفتی آن را گفتهایم».
ابوبصیر از امام باقر( یا امام صادق( نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «حدیثی را که شخصی برای شما میآورد تکذیب نکنید؛ شما نمیدانید، شاید از جانب حق باشد و شما (به این وسیله) خدا را بالای عرشش تکذیب کرده باشید».
[4] - شیخ کلینی در کافی بابی با عنوان «باب اخذ به سنّت و شواهد کتاب» تدوین کرده و در آن دوازه حدیث آورده است، از جمله:
امام صادق( فرمود: پیامبر خدا( فرمود: «برای هر حقّی، حقیقتی است و برای هر صواب، نوری. پس هر چه را که با کتاب خدا سازگار بود، بگیرید و هر چه را که با کتاب خدا ناسازگار بود رها کنید».
از حسین ابن ابی علا در حضور ابن ابی یعفور نقل شده است که از امام صادق( دربارهی اختلاف حدیث پرسیدم که راویِ برخی از احادیث، افراد مورد اعتماد ما هستند و برخی دیگر قابل اعتماد نیستند. آن حضرت فرمود: «هرگاه به دست شما حدیثی برسد و برای آن شاهدی از کتاب خدا یا گفتار پیامبر( یافتید (به آن عمل کنید) در غیر این صورت، آن کسی که حدیث را برای شما آورده، به آن سزاوارتر است».
ایوب ابن حُرّ گفته است که امام صادق( فرمود: «همه چیز به کتاب و سنّت بازگردانده میشود، و هر حدیثی که با کتاب خدا سازگار نباشد، بیهوده و باطل است».
ایوب بن راشد نقل نموده است که امام صادق( فرمود: «پس آنچه از حدیث با قرآن سازگار نباشد، بیهوده و باطل است.» کافی ج 1- ص 69
[6] - علل الشرایع: ج 1- ص 190 ؛ بحار الانوار: ج 2- ص 293 ؛ تفسیر صافی: ج 1- ص 22 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1- ص 368.
[8] - برگرفته از قسمتی از آیهی 43 سورهی اعراف (مترجم).
[10] - پیشتر گذشت که نبی، کسی است که برخی از اخبار آسمانی را میداند و میشناسد، و خداوند به وسیلهی مکاشفه یا رؤیا، او را به حق و برخی اخبار غیبی مطلع میفرماید. (از او()
[16] - وی طاغوت دیگری غیر از فرعون مصر است (از او()
[18] - تفسیر قمی: ج 1- ص 248 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 1- ص 716 ؛ قصص انبیا جزایری: ص 352
[26] - شیخ مجلسی در بحار میگوید: «بدان! آنچه از روایتهای معتبر و مستفیض بر من آشکار شده آن است که رسول خدا( قبل از رسیدن به بعثتش، از همان ابتدای عمرش، هنگامی که خدا عقلش را کامل گرداند، تایید شده به وسیلهی روح القدس بود و ملک با او سخن میگفت و آن حضرت صدای آن ملک را میشنید و او را در خواب میدید. بعد از آن که حضرت به سن چهل سالگی رسید به رسالت مبعوث گردید، ملک به طور عینی با حضرت سخن میگفت، قرآن بر حضرت نازل میگردید و پیامبر موظف به تبلیغ شد...». بحار الانوار: ج 18- ص 277.
[27] - توبه: 61. در بارهی شأن نزول آیه، رجوع کنید به: تفسیر قمی: ج 1- ص 300 ، تفسیر الأصفی: ج 1- ص 375 ؛ تفسیر مجمع البیان: ج 5- ص 79 ؛ فتح الباری: ج 8- ص 237 ؛ تغلیق التعلیق: ج 4- ص 217 ؛ عمدة القاري: ج 18- ص 258 و منابع دیگر.
[28] - کافی: ج 8- ص 90 ؛ الفصول المهمه فی اصول المهمه: ج 3- ص 277 ؛ بحار الانوار: ج 58- ص 177 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 2- ص 312.
[29] - بحار الانوار: ج 58- ص 192 ؛ صحیح مسلم: ج 2- ص 38 ؛ سنن السنائی: ج 2- ص 217 ؛ صحیح ابن حیّان: ج 13- ص 411 ؛ کنز العمال: ج 15- ص 368.
[30] - الدر المنثور: ج 3- ص312 ؛ بحار الانوار: ج 58- ص 192 و در همان بخش در صفحهی 177 به این شکل نیز نقل شده است: «از نبوّت چیزی جز مبشرات باقی نمانده است». گفتند: «مبشرات چیست؟» ... و تا انتها. همچنین این معنی به صورتهای مختلف در منابع زیر نیز آمده است: موطاء: ج 2- ص 957 ؛ مسند احد: ج 5- ص 454 و ج 6- ص 129 ؛ صحیح بخاری: ج 8- ص 69 ؛ مجمع الزوائد: ج 7- ص 173 ؛ عمدة القاري: ج 24- ص 134 ؛ المعجم الکبیر: ج 3- ص 197 و سایر منابع.
[31] - الدر المنثور: ج 3- ص 312 ؛ بحار الانوار: ج 58 - ص 192 ؛ میزان الحکمة: ج 2- ص 101.
[33] - من لا یحضره الفقیه: ج 2- ص 584 ؛ عیون اخبار رضا(: ج 1- ص 287 ؛ امالی شیخ صدوق: ص 120 ؛ بحار الانوار: ج 49- ص 283
[34] - صحیح مسلم: ج 7- ص 52 ؛ سنن ترمذی: ج 3- ص 363 (که در آن از لفظ «مسلم» به جای «مؤمن» نقل و همچنین چهل و شش جزء ذکر شده است) ؛ همچنین در در المنثور: ج 3- ص 312 ؛ بحار الانوار: ج 58- ص 192.
[35] - من لا یحضره الفقیه: ج 2- ص 584 ؛ عیون اخبار الرضا(: ج 1- ص 287 ؛ امالی شیخ صدوق: ص 121 ؛ بحار الانوار: ج 49- ص 283
[36] - کنز الفوائد: ص 211 ؛ مستدرک سفینة البحار: ج 4- ص 39
[37] - کنز الفوائد: ص 211 ؛ بحار الانوار: ج 52- ص 210
[38] - امالی شیخ طوسی: ص 386 ؛ بحار الانوار: ج 85- ص 172 ؛ مستدرک سفینة البحار: ج 4- ص 31 ؛ المعجم الاوسط: ج 1- ص 291
[39] - بحار الانوار: ج 58- ص 176 و همچنین این نقل در کتاب «معارج الیقین فی اصول الدین» صفحه 490 نیز آورده شده است.
[40] - بحار الانوار: ج 58- ص 176 ؛ من لا یحضره الفقیه: ج 2- ص 584 ؛ عیون اخبار الرضا(: ج 1- ص 287 ؛ امالی شیخ صدوق: ص 121 ؛ بحار الانوار: ج 49- ص 283 با تغییر «فأن الشیطان» به جای «لأن الشیطان».
[42] - سنن ترمذی: ج 3- ص 363 ؛ بحار الانوار: ج 58- ص 192 ؛ مسند احمد: ج 2- ص 507 ؛ صحیح مسلم: ج 7- ص 52 : لفظ مسلم به جای مؤمن آورده شده، همان طور که در صحیح مسلم به جای «چهل و شش جزء» ، «چهل و پنج جزء» آمده است. در صحیح بخاری: ج 8- ص 77، لفظ مسلم به جای مؤمن نقل شده است.
[44] - مسند احمد: ج 3- ص 8 ؛ صحیح بخاری: ج 8- ص 83 ؛ سنن ترمذی: ج 5- ص 168 ؛ بحار الانوار: ج 58- ص 192
[46] - مسند احمد: ج 4- ص 11 ؛ سنن ترمذی: ج 3- ص 366 ؛ المعجم الکبیر: ج 19- ص 205 ؛ الجامع الصغیر: ج 2- ص 6
[47] - مسند احمد ابن حنبل: ج 5- ص 319
[48] - صحیح مسلم: ج 7- ص 53 ؛ سنن الدرامی: ج 2- ص 123
[53] - عیون اخبار الرضا(: ج 2- ص 33
[54] - پیشتر به روایتهایی از ایشان( اشاره شد. در مورد واقعیتهای ملموس، از بین شواهد زیادی که وجود دارد دو شاهد میآورم:
اول: شیخ امینی در بیان شرح حال شاعر اهل بیت(، ابوالحسن جمال الدین علی بن عبدالعزیز بن ابو محمد خلعی (یا خلیعی) موصلی حلی آورده است که پدر و مادر این فرد، ناصبی بودند و مادر وی نذر کرده بود که اگر خدا پسری روزی او نماید، او را به راهزنی کاروانهای حسینی و کشتن آنها گسیل دارد. هنگامی که این بچه به دنیا آمد و به بلوغ رسید او را برای ادای نذرش فرستاد. چون او به نواحی مسیّب که در نزدیکی کربلا است، رسید، در کمین زوّار نشست؛ خواب بر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوّار گذشتند و گرد و غبارشان بر سر و روی او ریخت. در همان هنگام این راهزن در خواب دید که قیامت برپا شده است و فرمان آمده است که او را به آتش اندازند ولی آتش او را به دلیل آن غبار پاکی که بر او رسیده بود، نمیسوزاند. از خواب بیدار شد، و از قصد بدی که داشت برگشت و محبت و ولایت خاندان پاک پیامبر( را در دل گرفت. نقل شده است در آن هنگام، یک دو بیتی سرود که آن را شاعر مبتکر حاج مهدی فلوجی حلی پنج بیتی نمود. آن دو بیت و پنج بیتی، چنین است:
«تو را سرگردان و حیران میبینم که شکّ تو را پُر کرده و هوا و هوس تو را پراکنده و پریشان نموده و تو بین آنها قرار گرفتهای
پس دلت را پاک کن و چشمت را به خدا روشن نما و اگر نجات و رستگاری میخواهی، حسین( را زیارت کن
تا خدا را با روشنی چشم دیدار کنی
هر گاه فرشتگان ارادهی جدّی تو را برای زیارت بدانند، نام تو را خواهند نگاشت
و آتش دوزخ حتماً بر تو حرام میشود، زیرا که آتش لمس نمیکند و نمیسوزاند
جسمی را که بر او غبار زائر حسین( باشد».
متنی را که در کتاب الغدیر ج 6 ص 12 آمده است ملاحظه نمایید.
دوم: داستان خواب شیخ مفید رحمت الله است: وی در خواب دید که در مسجدش در کرخ بود که گویی حضرت فاطمه( دختر پیامبر خدا( به همراه دو پسرش حسن و حسین( که در سن خردسالی بودند، بر او وارد شد. حضرت فاطمه( این دو را به او داد و فرمود: «به این دو، فقه بیاموز!». شیخ مفید شگفتزده از خواب بیدار شد. به هنگام بلند شدن روز، در صبح همان شبی که آن خواب را دیده بود، فاطمه دختر الناصر در حالی که خدمتکاران گرداگردش را گرفته بودند و پیش روی او دو پسر خردسالش محمد رضی و علی مرتضی بودند وارد مسجد شد. شیخ مفید برای او به پا خاست و بر او سلام کرد. فاطمه گفت: «ای شیخ! اینها دو پسر من هستند. آنها را اینجا آوردهام که به ایشان فقه بیاموزی». ابوعبدالله - یعنی شیخ مفید - گریست و ماجرای خواب را برای فاطمه بازگو نمود. شیخ مفید عهدهدار آموزش فقه به آن دو شد .... . الناصریات: ص 9.
[55] - و نیز از آن جمله است رؤیای امام حسین( که در خواب دید چند سگ او را به دندان میگزند و در بین آنها سگ ابلقی بود که گزندهتر از بقیه بود. امام حسین( به شمر بن ذی الجوشن لعنت الله فرمود: «آن سگ تو هستی!» و شمر لعنت الله، ابرص بود. (العوالم؛ الامام الحسین(: ص 274)
کسانی که خواستار کسب اطلاعات بیشتر هستند، میتوانند به کتابهای کافی، دارالسلام و دیگر کتب حدیث مراجعه نمایند.
[56] - از هشام بن سالم و او از عمار یا شخص دیگری نقل کرده است: به امام صادق( عرض کردم: آن گاه که حکم میکنید، به چه حکم میکنید؟ حضرت فرمود: «به حکم خداوند و حکم داوود و حکم حضرت محمد(، هرگاه چیزی به ما برسد که در کتاب علی( دربارهی آن، چیزی نباشد، روح القدس آن را به ما القا مینماید و خدا آن را به ما الهام میفرماید». بصائر الدرجات: ص 472
ابوبصیر میگوید: از امام صادق( دربارهی این سخن خداوند تبارک و تعالی که: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ» (و این چنین روحی از امرمان به سوی تو وحی نمودیم، تو نمیدانستی کتاب چیست و نه ایمان (چیست)) سوال کردم. آن حضرت فرمود: «(روح) مخلوقی از مخلوقات خداوند جل و جلال است که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است؛ او با پیامبر( بود و آن حضرت را خبر میداد و راهنمایی میکرد و بعد از پیامبر با امامان است». کافی: جلد 1- ص 273
از ابی الجارود روایت شده است که گفت: از امام باقر( پرسیدم: قائم شما چه زمانی قیام میکند؟ فرمود: «ای اباجارود شما آن زمان را نخواهید دید». عرض کردم: اهل زمانش چطور؟ فرمود: «اهل زمانش هم نمیبینند .... به مدینه میرود و مردم نیز با او حرکت میکنند تا خدای عزوجل راضی گردد. آن گاه هزار و پانصد تن از قریش را که همه حرامزادهاند میکشد .... سپس به سمت کوفه حرکت میکند و شانزده هزار تن از بتریه در حالی که مسلح شدهاند و قاریان قرآن و فقهاء در دین بودهاند و (از زیادی سجده) پیشانی آنها زخم شده و دامن به کمر زدهاند و نفاق تمام وجودشان را پر کرده است، از آن خارج میگردند. همهی آنها میگویند: ای پسر فاطمه، برگرد که ما نیازی به تو نداریم! آن گاه حضرت از عصر روز دوشنبه تا شب، در پشت نجف به روی آنها شمشیر میکشد و همهی آنها را سریعتر از زمان ذبح یک شتر، قربانی میکند و هیچ یک از آنها جان سالم به در نمیبرد و هیچ یک از اصحاب آن حضرت آسیب نمیبیند (هر چند) خون آنها وسیلهی تقرب به خداوند است. سپس حضرت وارد کوفه میشود و آن قدر از جنگاوران آن را میکشد تا خدا راضی گردد». راوی میگوید از آن جهت که درست مطلب را متوجه نشدم قدری تامل نمودم و عرض کردم: فدایت شوم، او چگونه میفهمد که چه هنگام خدای عزوجل راضی میشود؟ فرمود: «ای اباجارود، خداوند به مادر موسی( وحی کرد، قائم برتر از مادر موسی است. خداوند به زنبول عسل وحی کرد، و او برتر از زنبور عسل است». اینجا بود که مطلب را فهمیدم. آن وقت حضرت به من فرمود: «مطلب را دریافتی؟» عرض کردم آری. سپس حضرت فرمود: «.... مانند روش سلیمان بن داوود( رفتار مینماید، او خورشید و ماه را میخواند و آنها او را اجابت میکنند، و زمین در زیر پای حضرت میپیچدد (طی الارض) و خدا به او وحی میکند و حضرت مطابق امر و وحی خدا عمل مینماید». دلائل الائمه- محمد بن جریر الطبری (الشیعی): ص 455 و 456
برای مطالب بیشتر میتوانید به کافی، بصائر الدرجات و سایر کتب حدیث مراجعه نمایید.
[57] - مصباح المجتهد: ص 416 ؛ جمال الأسبوع: ص 321 ؛ مصباح کفعمی: ص 424 ؛ بحار الانوار: ج 87- ص 97
[58] - در احتجاج امام رضا( با رأس الجالوت آمده است: .... حضرت به او فرمود: «آیا انکار میکنی که تورات به شما میگوید: نور از جانب طور سینا آمد و از کوه ساعیر برای ما پرتو افکند و از کوه فاران برای ما آشکار شد؟»
رأس الجالوت گفت: این جملات را میدانم اما تفسیر آنها را نمیدانم.
امام رضا( فرمود: «من به تو میگویم. اما این که میگوید «نور از جانب طور سینا آمد» مقصود از آن نور، وحی خدای تبارک و تعالی است که خداوند در کوه طور سینا بر موسی( نازل فرمود. و این که میگوید «و در کوه ساعیر برای مردم پرتو افکند»، مقصود همان کوهی است که وقتی عیسی بن مریم( روی آن بود خدای عزوجل به او وحی فرستاد. و این که میگوید «و از کوه فاران برای ما آشکار شد»، مقصود کوهی است از کوههای مکه که میان آن کوه و مکه یک روز راه میباشد. به گفتهی خود تو و یارانت، اشعیای نبی در تورات گفته است: دو سواره دیدم که زمین برای آنها درخشید: یکی سوار بر الاغی بود و دیگری سوار بر اشتری. آن الاغسوار کیست و آن اشترسوار چه کسی است؟»
رأس الجالوت گفت: نمیدانم. شما مرا از آن دو آگاه نما.
حضرت فرمود: «آن الاغسوار، عیسی( است و آن اشترسوار محمد(. آیا منکر چنین چیزی در تورات هستی؟»
گفت: نه، انکارش نمیکنم ....
توحید صدوق: ص 477 ؛ عیون اخبار رضا(: ج 2- ص 148 ؛ بحار الانوار: ج 10- ص 308
[59] - الجوهری میگوید: «طلعت یعنی دیدار و رؤیت» (الصحاح: ج 3- ص 1254) و همچنین ابن منظور میگوید: «فلانی از دور بر ما طلعت یافت، و طلعت یک فرد یعنی رؤیت او. گفته میشود حیّا الله طلعتک یعنی خدا دیدار یا چهرهات را باقی بدارد» (لسان العرب: ج 8- ص 236).
جوهری میگوید: «ظَهر چیزی» با فتحه یعنی «نمایان شد» ... «اظهرت الشیء» یعنی «آن را نمودار ساخت». (الصحاح: ج 2- ص 732)
ابن فارس میگوید: ظَهر دلالت دارد بر قدرت و بروز و به این ترتیب «ظهر شیء یظهر ظهوراً» یعنی چیزی که منکشف و بارز است و از این رو است که هنگام چاشت را ظهر و ظهیره میگویند که روشنترین و ظاهرترین اوقات روز است. (معجم مقاییس اللغة: ج 3- ص 471)
[62] - ابن منظور میگوید: بین آنها «قاب قوس» و «قیب قوس» و «قاد قوس» و «قید قوس» یا «قدر قوس»؛ و «قاب»: بین قبضه و «سیة» (دو سوی) آن؛ و هر کمانی دو قاب دارد که بین قبضه و سیة (دو سر) آن است (لسان العرب: ج 1- ص 693)؛ و «سیة» کمان: آنچه به دو سو خم شده است.
[63] - کان بینهما حجاب یتلألأ یخفق. الخفق: حرکت و جنبش.
[64] - فنظر في سمّ الإبرة. سم الإبرة: سوراخ سوزن.
[66] - کافی: ج 1- ص 442 ؛ الجواهر السنیة: ص 213 ؛ بحار الانوار: ج 18- ص 306 ؛ تفسیر صافی: ج 5- ص 87 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 3- ص 98
[71] - تفسیر عیاشی: ج 2- ص 123 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 2- ص 305 ؛ بحار الانوار: ج 24- ص 306
[73] - کافی: ج 1- ص 191 ؛ بحار الانوار: ج 16- ص 358 ؛ تفسیر صافی: ج 3- ص 59 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 2- ص 483
[74] - کافی: ج 1- ص 191 ؛ بحار الانوار: ج 16- ص 358 ؛ تفسیر صافی: ج 3- ص 59 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 2- ص 483
[75] - کافی: ج 1- ص 192 ؛ بحار الانوار: ج - ص 279 ؛ تفسیر نور الثقلین: ج 2- ص 483 ؛ غایة المرام: ج 3- ص 7
[76] - در عبارت عربی حدیث جملهی «.... و ما زالت فینا الی السّاعة» بوده که ترجمهی «الساعة» میتواند «اکنون» و یا «روز قیامت» باشد. (مترجم)
[77] - کافی: ج 1- ص 192 ؛ بصائر الدرجات: ص 50 ؛ غیبت نعمانی: ص 110 ؛ بحار الانوار: ج 23- ص 3
[79] - من لا یحضره الفقیه: ج 2- ص 588 ؛ تهذیب الأحکام: ج 6- ص 25 ؛ مصباح الکفعمی: ص 474 ؛ فرحة الغري: ص 107 ؛ بحار الانوار: ج 97- ص 148 ؛ المزار المفید: ص 77 و ص 104 ، ... با اختلافی دربارهی وجود همان عبارت محل شاهد یعنی «الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل» (خاتم بر گذشتگان و راهگشای آیندگان). همین تعبیر با اختلافی اندک از امیرالمؤمنین آمده است، هنگامی که حضرت، کیفیت صلوات بر پیامبر و خاندانش( را به مردم میآموخت: «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق» (پایان دهندهی گذشتگان و گشایندهی درب مشکلات) ، نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 1- ص 120 ؛ بحار الانوار: ج 74- ص 297؛ همین طور این عبارت در کتاب المزار المشهدی صفحه 57 و عبارت قبلی در همین کتاب در صفحهی 264 آمده است.
[80] - کامل الزیارات: ص 368 ؛ المزار الشهید الاول: ص 37
[81] - ینابع المودّة: ج 3- ص 206 ؛ إلزام الناصب: ج 2- ص 157 ؛ نفحات الأزهار: ج 12- ص 80
[82] - تعویذ: پناه دادن، دعا خواندن برای دفع جن و شیاطین و چشمزخم و مانند آن (مترجم).
[83] - کافی: ج 8- ص 85 ؛ طب الائمة: ص 40 ؛ بحار الانوار: ج 92- ص 8
[85] - از ائمه( در فضیلت سورهی یس آمده است که قرائت این سوره برابر با دوازده ختم قرآن است و اگر کسی این سوره را در شب بخواند، خداوند هزار ملک فرو میفرستد که تا صبح از او نگهبانی میکنند و او تا صبح از شرّ سلطان و شیطان در امان است. سورهی یس با حرف امام مهدی( یعنی حرف «س» آغاز شده است. حرف «ی» نیز به معنای نهایت امر است یعنی پایان و فرجام (قائم(). همچنین «یس» یکی از نامهای پیامبر( است؛ آن حضرت، خاتم بر گذشتگان و راهگشای آیندگان است. قائم نیز همین گونه است و همان طور که حضرت محمد( مبعوث شد، قائم نیز همان گونه و بر سنّت پیامبر مبعوث میگردد. او نیز همچون پیامبر اسلام با جاهلیت رویارو میشود؛ و این، یک نام مشترک بین پیامبر( و قائم( است.
[92] - جواهر الکلام: ج 29- ص 31 ؛ الرواشح السماویة: ص 45 ؛ عمدة القاري: ج 9- ص 25 ؛ جامع بیان العلم و فضله: ج 2- ص 44 ؛ تفسیر ثلعبی: ج 9- ص 12 ؛ تفسیر ابن کثیر: ج 4- ص 255 ؛ تفسیر آلوسی: ج 15- ص 50 ؛ شرح العقیدة الطحاویة: ص 50
[95] - وسائل الشیعه: ج 27- ص 151 ؛ غیبت طوسی: ص 345 ؛ بحار الانوار: ج 51- ص 343
[96] - کمال الدین و تمام النعمة: ص 483
[97] - منبع قبل: (کمال الدین و تمام النعمة: ص 483- مترجم)
[98] - در بحارالانوار چنین آمده: از معدن آن که دستور یافتهاند از آنجا اخذ نمایند.
[99] - احتجاج: ج 2- ص 64 ؛ بحار الانوار: ج 24- ص 233 ؛ وسائل الشیعة: ج 27- ص 153
[103] - احتجاج: ج 2- ص 41 ؛ عن مناقب آل ابی طالب: ج 3- ص 273 ؛ بحار الانوار: ج 10- ص 145
[104] - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2- ص 126 ؛ بحار الانوار: ج 34- ص 212 ؛ معجم احادیث امام مهدی(: ج 3- ص 13
[106] - نهج السعادة: ج 3- ص 450 ؛ موسوعة احادیث اهل بیت(: ج 8- ص 209
[107] - ینابع المودة لذوي القربی: ج 3- ص 434
[108] - «خرط القتاد» یا «خرط الشوک»: پوست کندن درخت خار.
[109] - اصل عبارت: «کالقابض علی جمر الغضا» (مترجم). الغضا: درخت تنومندی است که آتش آن دیرزمانی بماند و خاموش نگردد.
[110] - بصائر الدرجات: ص 104 ؛ بحار الانوار: ج 52- ص 123 ؛ مکیال المکارم: ج 1- ص 346
[115] - الخصال: ص 358 ؛ تفسیر عیاشی: ج 1- ص 12 ؛ بحار الانوار: ج 89- ص 49 ؛ مستدرک الوسائل: ج 17- ص 305
[118] - عهد جدید: انجیل (از او().
[119] - رؤیای یوحنا: اصحاح چهارده
[120] - تورات: سفر اشعیا- اصحاح هفتم
[121] - مصباح المجتهد: ص 416 ؛ جمال الأسبوع: ص 321 ؛ مصباح الکفعمی: ص 424 ؛ بحار الانوار: ج 87- ص 97
[122] - مناقب آل ابی طالب: ج 3- ص 250 ؛ بحار الانوار: ج 45- ص 12 ؛ العوالم، الإمام الحسین(: ص 255 ؛ کتاب الفتوح: ج 5- ص 101 ؛ أعیان الشیعة: ج 1- ص 603