متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (122) پژوهشی در شخصيت يمانى موعود(ع) (قسمت سوم) يمانى و سفيانى آشنايى با شخصيت ها و وقايع عصر ظهور نويسنده: شيخ ناظم عقيلى چاپ اول 1434 هـ.ق – 2013 م مهر ماه 1392 هجرى شمسى جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع) لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد: http://almahdyoon.co http://mahdyeen.org http://mahdyeen.org/ir و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليما

-مقدمه

: ورود اين همه هشدارها در مسئله امام مهدی (ع) بيانگر وجود يک راز بزرگ کشف نشده و کشف نا شدنی است مگر در زمان خودش، و اين بخاطر حکمت و غايتی می باشد. يکی از اين حکمت ها غربال کردن امت و امتحان آن هاست همان طور که خداوند متعال امت های گذشته را برای شناخت صداقت و دروغشان آزموده است. خداوند متعال می فرمايد: ﴿الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آَمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبين﴾، ([1]) (الم * آيا مردم گمان کرده اند، که فقط بگويند: ايمان آورده ايم، رها می شوند و آنان مورد آزمايش قرار نمی گيرند؟ * در حالی که يقيناً کسانی را که پيش از آنان بودند آزمايش کرده ايم و بی ترديد خدا کسانی را که راست گفته اند را می شناسد و قطعاً دروغگويان را نيز می شناسد). و ديگری محفاظت از انقلاب امام مهدی (ع) و کشف نشدن آن برای دشمنان اوست، و همچنين جلوگيری از فراهم کردن فرصت برای ريا کاران و دروغگويان است. و از اين جا در می يابيم که در اينجا صفحات زيادی پيچيده شده و يا مخفي مانده و يا معمائی دشوار است که در عصر ظهور مقدس باز و روشن می شوند. و از مهم ترين اموری که از اکثر مردم مخفي شده، و روايات با رمز و اشاره و يا اجمال و يا حتی بطور عمد سعی در مخفي کردن حقائق و جزئيات آن شدهاند، قضيه يمانی و سفيانی است، و شرح آنها و وقت و مکان ظهور آنها و خروجشان و... و مشخص کردن اين جزئيات و يا بعضی از آنها ممکن نيست مگر متمرکز کردن روايات و فکر و تأمل کردن در آنها و جمع بندی بين آنها. و شناخت بعضی از واقعيتها نمی تواند وسيله حکم برای بعضی از متشابهات باشد و مهمتر از آن، اين است که محقق بايد بر فرموده خاندان محمد (ص) تأمل کند و نبايد به خاطر فهم گذشتهاش به آنها مرتبط باشد و يا به خاطر هوا و نفسش و تعصب نظر و غير از اينها باشد. و مدعی نيستم که من اين مسائل را به طور واضح در گفتههايم و به صورت جزم و يقين بيان کردهام، ولی میتوانم بگويم که خداوند به من توفيق داد که بعضی از اين مسائل را روشن و بعضی از رازها را کشف کنم، و اگر کلامم درست باشد و اين از خدا و از خاندان محمد (ص) است و اگر خطاء نمودهام اين اشکال از خود و تقصير و کوتاهی ام است و کمترين چيزی که میتوانم بگويم اين است: که اين بحث کوتاه سبب مخالفت بسياری از ياوه گويان و آنان که در دلهايشان کينه وجود دارد، میشود و اثبات چيزی که مدعی میشوم به اين که يک چيز ثابت شده از امور موثق است که نمیتوان در آنها جر و بحث نمود، و آن حقيقت محض است، پس چه نزديکند به جهل و کوتاهی حوصله و کمی اطلاعات. بله، منکر نيستم که من به همه و بسياری از چيزهايی که مینويسم، قانع هستم، و حد اقل اصل مطالب است و چيزی که میماند قناعت نويسنده به چيزی که به آن رسيده است و بر خواننده تأمل و بررسی و نقد صحيح و پاکی آنهاست. و کمترين چيزی که میخواهد خواننده بداند اين است که بسياری از مسائل ممکن است بر خلاف چيزی که مردم میفهمند و توقع دارند، اتفاق بيافتند، به خاطر اينکه اهل بيت (ع) آن را تذکر دادهاند. خوانندهگان در اين بحث گواهیهای روايی که بيانگر خلاف چيزی که از آن برداشت و يا در آن میبينند خواهند يافت، و خواهيم يافت مثلاً رواياتی که صفت (قائم) را بيان میکنند و مراد از آن يمانی است و منظور امام مهدی الحجة بن الحسن (ع) نيست و خواهيم ديد که آنجا روايات زيادی مختص يمانی و سفيانی است که به صورت نامعلوم فهمیده میشوند که با روايات ديگر تعارض دارند، و چيزی که بر خواننده منصف لازم گشته اين است که مطابق فرموده محمد و خاندان محمد (ص) تجديد نظر کند، و نه طبق چيزی که به آن دست يافته و نه آن چيزی که عقلهای ناقص به آن رسيدهاند. امید است که در مباحث آينده امور بيشتری در اين باب ذکر شوند اما نخست بايد خواننده مطالب هدف نويسنده را بفهد. و الحمد لله وحده.

-قائم (ع) و سفيانی در يک سال

: بعضی از روايات بيان کردهاند که خروج يمانی و سفيانی در يک روز خواهد بود و آنها مانند دو اسب مسابقه هستند و الخ. و از آن می فهمیم که يمانی همان کسی است که با سفيانی جنگ میکند و او را خصوصاً در عراق شکست میدهد، همانطور که روايات مسابقه آنها به سوی کوفه را وصف میکنند و دليل آن بعضی از روايات زير است: وعن أبي عبد الله (ع) قال: (خروج الثلاثه: السفياني والخراساني واليماني، في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد، وليس فيها راية اهدی من راية اليماني، لأنه يدعو الی الحق). ([2]) امام صادق (ع) میفرمايد: (خروج سه گروه: سفيانی و خراسانی و يمانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست، چون او به سوی حق دعوت میکند). عن الإمام الباقر (ع): (... خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام کنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً فيکون البأس من کل وجه، ويلٌ لمن ناواهم، وليس في الرايات راية اهدی من راية اليماني). ([3]) امام محمد باقر (ع) میفرمايد: (... خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، ترتيب آنها همانند رشتههای تسبيح میباشد، و مشکلات و سختیها از هر جهت روی میآورند، وای بر کسی که با آنها دشمنی کند، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست). از هشام روايت میکند که ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (اليماني والسفياني کفرسي رهان). ([4]) (يمانی و سفيانی مانند دو اسب مسابقه هستند). ابی حسن الرضا (ع) میفرمايد: (قبل هذا الأمر السفياني واليماني والمرواني وشعيب بن صالح، وكف يقول هذا هذا). ([5]) (در مقدمه قيام فرزندم حضرت مهدى (ع) پنج علامت ديده مىشود: خروج سفيانی، قيام يمانی، خروج مروانی و شعيب بن صالح، ظاهر شدن کف دستی از آسمان بطوری كه افراد آن را به يكديگر نشان بدهند). يعقوب بن سراج میگويد: به ابی عبد الله (ع) عرض کردم فرج شيعه شما چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: (إذا اختلف ولد العباس ووهى سلطانهم، وطمع فيهم (من لم يكن يطمع فيهم)، وخلعت العرب أعنتها، ورفع كل ذي صيصية صيصيته، وظهر الشامی وأقبل اليماني وتحرك الحسني وخرج صاحب هذا الأمر من المدينة إلى مكة بتراث رسول الله (ص)). ([6]) (وقتی که فرزندان بنی عباس در سلطنت خودشان اختلاف پيدا کردند، و در حکومت آنها طمع ورزند (کسانی که قبلاً نمیتوانستند به آنها طمع بورزند) و [حاکمان] عرب افسار خود را بی اراده آزاد کنند [بهار عربی]، و هر فرياد کنندهای را فريادی باشد، و شامی ظهور کند، و يمانی بيايد و حسنی حرکت کند و صاحب اين قضيه از مدينه به سمت مکه با میراث رسول الله (ص) خروج کند). عمار بن ياسر در يک خبر طولانی میگويد: (...فإذا دخلوا فتلك إمارة السفياني، ويخرج قبل ذلك من يدعو لآل محمد (ع)، وينزل الترك الحيرة وتنزل الروم فلسطين، ويسبق عبد الله حتى يلتقی جنودهما بقرقيسيا على النهر، ويكون قتال عظيم، ويسير صاحب المغرب، فيقتل الرجال ويسبي النساء، ثم يرجع في قيس، حتى ينزل الحيرة السفياني، فيسبق اليماني ويحوز السفياني ما جمعوا).([7]) (... و اگر وارد شدند آن علامت حکومت سفيانی است و قبل از آن کسی خروج میکند که مردم را بسوی خاندان محمد (ع) دعوت میکند. و ترک در حيره فرو میآيند، و روم وارد فلسطين میشوند، و عبد الله با لشکريانش در کنار رود با قرقيسيا وارد جنگ می شود که آن جنگ بزرگی خواهد بود، و صاحب مغربی حرکت میکند و مردان را به قتل میرساند و زنان را مورد هتک قرار میدهد سپس به قيس بر میگردد، تا اينکه در حيره سفيانی فرو آيد و يمانی به حرکت در میآيد و آنچه سفيانی برده است را آزاد میکند). و علاوه بر اين، اين روايات که بيان میکنند که سفيانی و يمانی از علائم حتمی قبل از قيام قائم (ع) میباشند، و اين بيان میکند که مواجهه سفيانی با يمانی موعود خواهد بود، و ممکن است از بعضی از جهتها به کمک يمانی بيايند، و مسابقه به سوی کوفه و جنگ ميان سفيانی و يمانی خواهد بود و آن در يک سال میباشد، و تقاضا دارم که آن را به ذهن بسپاريد و تمرکز داشته باشيد که در مطالب بعدی در درک و فهم به آنها نياز خواهيم داشت. و حالا به معرفي مدت حکومت سفيانی از ابتدای خروجش تا حرکتش به سوی مکه میپردازيم، به خاطر اين است که آن يک نکته مهم است که از طريق آن میتوانيم بفهمیم چه کسی با سفيانی خواهد جنگيد و همچنين در يک سال با او خواهد بود. بعضی از روايات اهل بيت (ع) بيان کردهاند که مدت حکومتش از ابتدای خروجش تا حرکتش به سوی مکه پانزده ماه خواهد بود، که در آنها شش ماه نبرد میکند و نه ماه حکومت میکند. شيخ نعمانی: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بن عقده ([8]) گفت: محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه([9]) در کتابش در رجب سال 526 ما را حديث داد و گفت: حسن بن علی فضال([10]) ما را خبر داد و گفت ثعلبه بن میمون ابو اسحاق([11]) از عيسی بن اعين([12]) ما را حديث داد که ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (السفياني من المحتوم، وخروجه في رجب، ومن أول خروجه إلى آخره خمسة عشر شهراً. سته أشهر يقاتل فيها فإذا ملك الكور الخمس ملك تسعة أشهر ولم يزد عليها يوماً). ([13]) (سفيانی از علائم حتمی است و خروجش در رجب خواهد بود، و از اول خروجش تا آخر آن پانزده ماه خواهد بود، شش ماه در آنها نبرد میکند و هر وقت بر پنج کور (شهر) حکومت کرد، نُه ماه حکومت میکند و يک روز بر آنها افزوده نمیشود). ابی عبد الله جعفر بن محمد (ع) میفرمايد: (إذا استولی السفياني على الكور الخمس فعدوا له تسعة أشهر). ([14]) (هر گاه سفيانی بر پنج منطقه غلبه کرد، نه ماه برای او بشماريد). و از اين دو روايت برای ما واضح میشود که سفيانی در ابتدای خروجش شش ماه نبرد خواهد کرد و سپس بر پنج شهر (دمشق، حمص و فلسطين و اردن و قنسيرين) حکومت خواهد کرد و بعد از آن نه ماه حکومت خواهد کرد و يک روز بر آنها اضافه نخواهد شد. و الان به معرفي ماهی که سفيانی در آن خروج میکند میپردازيم تا برای آن پانزده ماه شمارش کنيم که ببينيم حکومت سفيانی در چه ماهی تمام خواهد شد. ابی عبد الله (ع)، میفرمايد: (السفياني لابد منه، ولا يخرج إلا في رجب).([15]) (سفيانی چارهای از آن نيست، و خروج نمیکند مگر در ماه رجب). معلى بن خنيس می گويد: از ابا عبد الله (ع) شنيدم که میفرمايد: (من الأمر محتوم ومنه ما ليس بمحتوم ومن المحتوم خروج السفياني في رجب). ([16]) (بعضى از علائم حتمی هستند، و بعضی از آنها حتمی نيستند، و از علائم حتمی خروج سفيانی در ماه رجب خواهد بود). ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (السفياني من المحتوم وخروجه في رجب...). ([17]) (سفيانی از علائم حتمی است و خروجش در ماه رجب خواهد بود). و تا اينجا به عدهای از نکات میرسيم که آنها را خلاصه میکنم تا قضيه بر خواننده واضح گردد: يمانی و سفيانی در يک زمان واحد و در يک سال مانند دو اسب مسابقه به سمت کوفه حرکت میکنند. مدت خروج سفيانی از ابتدا تا آخر کارش پانزده ماه خواهد بود که در آن شش ماه نبرد و فقط نه ماه بر پنج شهر حکومت میکند. سفيانی خروج نمیکند مگر در ماه رجب. و حالا حساب مدت حکومت سفيانی از ماه رجب تا پانزده ماه شروع میکنيم: رجب (خرداد) 2- شعبان (تير) 3- رمضان (مرداد) 4- شوال (شهريور) 5- ذو القعده (مهر) 6- ذو الحجه (آبان). (بعد از آن سفيانی مالک پنج شهر میشود). محرم (آذر) 2- صفر (دی) 3- ربيع الأول (بهمن) 4- ربيع الثانی (اسفند) 5- جمادی الاول (فروردين) 6- جمادی الثانی (ارديبهشت) 7- رجب (خرداد) 8- شعبان (تير) 9- رمضان (مرداد). الان بياييم بفهميم که آيا سفيانی با امام مهدی (ع) در يک سال با هم جمع می شوند همان طور که يکی از روايات بيان کرده است يا خير؟ اول روايت را ذکر میکنم سپس به شرح آن میپردازم: نعمانی با سندی از محمد بن مسلم از ابی جعفر محمد بن علی (ع) که میفرمايد: (السفياني والقائم في سنة واحدة). ([18]) (خروج سفيانی و قائم در يک سال خواهد بود). اين سخن دو احتمال دارد: احتمال اول: اين که منظور امام (ع) آن است که خروج آنها در يک سال، همان سال هجری که از ماه محرم شروع و به ماه ذی الحجه تمام میشود. و بر اساس اين احتمال اجتماع امام مهدی (ع) با سفيانی در يک سال ممکن نيست چون که امام مهدی (ع) در ماه محرم قيام میکند – بر حسب روايات – و اگر از ابتدای خروج سفيانی – رجب – تا محرم همان سال عدد شش ماه خواهد شد (رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذو القعده، ذو الحجه، محرم) به اين که سال با شش ماه تمام میشود و سال جديد با ماه محرم شروع میشود. و اين ماه محرم، ممکن نيست همان ماه محرمی که امام مهدی (ع) در آن قيام میکند باشد، زيرا که از ماه رجب تا محرم همان مدت زمانی که سفيانی در آن مدت نبرد میکند و سپس بر پنج شهر سلطنت خواهد کرد که بعد از آن نه ماه خواهد بود، سپس سفيانی بعد ار حکومت بر پنج شهر قصد عراق خواهد نمود – همان طور که بيانش خواهد آمد – و با يمانی و خراسانی با حالت مسابقه به سمت کوفه حرکت میکند و يمانی بعد از نبرد هشت يا نه ماه بر سفيانی غلبه میکند و بعد از آن قائم (ع) در مکه قيام میکند. پس چيزی باقی نمیماند مگر اينکه بگوييم که قائم (ع) در ماه محرم اولی بعد از خروج سفيانی - رجب – قيام نمیکند، بلکه قيام در محرم دوم، سال جديد خواهد بود. و اگر از ابتدای خروج سفيانی – رجب – تا پنج ماه، نهايت حکومتش در ماه رمضان خواهد بود يعنی سه ماه و چند روز قبل از قيام قائم (ع) خواهد بود و اين به معنی اين است که امام مهدی (ع) و سفيانی در يک سال با هم جمع نمیشوند. رجب 2- شعبان 3- رمضان 4- شوال 5- ذو القعده 6- ذو الحجه 7- محرم 8- صفر 9- ربيع الاول 10- ربيع الثانی 11- جمادی الاول 12- جمادی الثانيه 13- رجب 14- شعبان 15- رمضان. پس آن کدام قائم است که خروجش در همان سالی که سفيانی خروج میکند، خواهد بود؟ احتمال دوم: و آن اينکه منظور امام باقر (ع) به اينکه خروج قائم و سفيانی در يک سال همان دوازده (12) ماه خواهد بود، جدا از اين که از ابتدای سال باشد، به عبارت ديگر به سالی که از ماه محرم شروع و به ماه ذی الحجه تمام میشود اعتباری ندارد، پس کفايت میکند مثلاً خروج امام مهدی (ع) بعد از يازده ماه (11) از خروج سفيانی خواهد بود و میتوان قبول کرد که خروج سفيانی و قائم (ع) در يک سال خواهد بود. و اين احتمال جوابش زمانی واضح میشود که تعليق بر احتمال اول خواهد بود، و آن اينکه ابتدای خروج سفيانی در ماه رجب تا انتهای حکومتش در ماه رمضان با امام مهدی (ع) روبرو نمیشود در حالی که قيام امام مهدی (ع) بعد از انقراض حکومت سفيانی در مدت سه ماه و ده روز خواهد بود. (شوال، ذو القعده، ذو الحجه، محرم). پس با يک نتيجه از اين حساب خارج شديم، و آن اين که امام مهدی (ع) و سفيانی خروجشان در يک سال نخواهد بود، و آن قائم ذکر شده در روايت گذشته که خروجش با سفيانی در يک سال خواهد بود، چه کسی است؟ روايت را دوباره ذکر میکنيم برای استفاده بيشتر از آن: از ابی جعفر محمد بن علی (ع) که میفرمايد: (السفياني والقائم في سنة واحدة). (خروج سفيانی و قائم در يک سال خواهد بود). و اگر فهميديم که سفيانی حکومتش قبل از قيام امام مهدی (ع) تمام میشود پس آن قائمی که در"روايت زير"با سفيانی نبرد میکند چه کسی است؟ از امام صادق (ع) فرمود: (إنا وآل أبي سفيان أهل بيتين تعادينا في الله. قلنا صدق الله وقالوا كذب الله. قاتل أبو سفيان رسول الله (ص) وقاتل معاوية بن أبي سفيان علياً بن أبي طالب (ع) وقاتل يزيد بن معاوية الحسين بن علی (ع) والسفياني يقاتل القائم (ع)). ([19]) (ما و خاندان ابیسفيان دو خانواهای هستيم که درباره خدا با هم دشمنی کرديم، ما گفتيم: خدا راست گفت، و ايشان گفتند: خدا دروغ گفت. ابو سفيانی با رسول الله جنگيد و معاويه با علی بن ابی طالب (ع) جنگيد و يزيد بن معاويه با حسين ابن علی (ع) جنگيد، و سفيانی با قائم (ع) خواهد جنگيد). و از اهل سنت از ابی هريرة روايت شده است که میگويد: (يخرج السفياني والمهدي كفرسي رهان، فيغلب السفياني على ما يليه، والمهدي على ما يليه).([20]) (خروج سفيانی و مهدی (ع) مانند دو اسب مسابقه خواهد بود، و سفيانی بر هر کس که جلو دارش باشد غلبه میکند و امام مهدی (ع) بر هر کس که جلو دارش باشد غلبه میکند). بعد از آنچه که گفته شد برای ما روشن میشود که قائمی که با سفيانی نبرد میکند و مانند دو اسب مسابقه، با هم رقابت میکنند امام مهدی محمد بن حسن (ع) نيست و اگر اينطور باشد پس ممکن نيست کسی غير از يمانی موعود باشد به خاطر اين است يمانی به صاحب پرچم هدايتترين پرچمها و ما موظف به ياری ايشان هستيم و روی گردانی از ايشان يعنی ورود به آتش جهنم خواهد بود و الخ وصف شده است. به خصوص که اگر رواياتی که بيان میکنند خروج سفيانی و قائم (ع) در يک سال خواهد بود، و اينکه سفيانی با قائم نبرد میکند، با رواياتی که رقابت يمانی با سفيانی را بيان میکنند، را با هم مقايسه نماييم: (خروج الثلاثه: السفياني والخراساني واليماني، في سنه واحدة في شهر واحد في يوم واحد، وليس فيها راية اهدی من راية اليماني، لأنه يدعو الی الحق). (خروج سه گروه: سفيانی و خراسانی و يمانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست، چون او مردم را به سوی حق دعوت میکند). (خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد، نظام کنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً فيکون البأس من کل وجه، ويلٌ لمن ناواهم، وليس في الرايات راية اهدی من راية اليماني). (... خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، ترتيب آنها همانند دانههای تسبيح میباشد، و مشکلات و سختیهای از هر جهت روی میآورند، وای بر کسی که با آنها دشمنی کند، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست). (اليماني والسفياني کفرسي رهان). (يمانی و سفيانی مانند دو اسب مسابقه هستند). و شايد اينجا منظور از فرموده امام صادق (ع) بهتر واضح میشود زمانی که ابو مسلم خراسانی خروج کرد و شيعه گمان کردند که وی همان يمانی است، و حکومت به امام صادق (ع) داده خواهد شد همانطور که بر اساس روايات ذکر خواهيم کرد: در کتاب کافی به سند معلی بن خنيس که میگويد با نامه عبد السلام بن نعيم و سدير و نامههای ديگر زمانی که سياهی نمايان شده و همچنين قبل از ظهور فرزندان بنی عباس، به سمت ابی عبد الله حرکت نمودم، به اينکه ما مقرر نموديم که اين امر حکومت به شما واگذار خواهد شد، شما در اين مورد چه نظری داريد؟ امام نامهها را به زمين زد و سپس فرمود: (اف اف ما انا لهولاء بامام، اما يعلمون انه انما يقتل السفياني). ([21]) (اى وای، اى وای، من امام اينان نيستم، آيا نمی دانند كه او سفيانى را به قتل مى رساند). و فهميديم قائمی که با سفيانی نبرد میکند غير از حضرت حجت ابن الحسن العسکری (ع) میباشد، و اين قائم همان زمينه ساز قيام امام مهدی (ع) خواهد بود و ممکن نيست کسی غير از صاحب پرچم هدايت که همان يمانی موعود است، باشد. خصوصا اگر فهميديم که امام صادق (ع) در روايت گذشته اشاره میکند به اينکه صاحب پرچمهای زمينه ساز همان کسی خواهد بود که سفيانی را به قتل میرساند. پس، منظور از فرموده امام صادق (ع): (اما يعلمون انه انما يقتل السفياني) به اينکه صاحب پرچمهای سياه نبرد میکند و سفيانی را به قتل میرساند، در حاليکه اين شخص – ابو مسلم خراسانی – با سفيانی نبرد نمیکند، و با او خروج نمیکند و اصلاً در زمان سفيانی نيست. و اين تأکيد میکند، کسی که با سفيانی نبرد میکند همان قائم خاندان محمد (ع) که زمينه قيام امام مهدی (ع) را فراهم میکند و زمينه دولت عدل الهی به رهبری امام مهدی (ع) (جانم و جان تمام مردم جهان فدای ايشان باد) را فراهم میکند.

-قوام قبل از قيام امام مهدی (ع) در بسياری از روايات آمده است

: از ابی عبد الله جعفر بن محمّد (ع) که میفرمايد: (عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (ع) قال: أن أمير المؤمنين (ع) حدث عن أشياء تكون بعده إلى قيام القائم، فقال الحسين (ع): يا أمير المؤمنين، متى يطهر الله الأرض من ألظالمين؟ فقال أمير المؤمنين: (... ثم قال: إذا قام القائم بخراسان، وغلب علی أرض کوفان وملتان، وجاز جزيرة بني کاوان، وقام منا قائم بجيلان وأجابته الآبر والديلم‍ان،... ثم قال: إذا جهزت الألوف، وصفت الصفوف و قتل الکبش الخروف هناک يقوم الآخر، ويثور الثائر، ويهلک الکافر، ثم يقوم القائم المأمول، والإمام المجهول، له الشرف والفضل، وهو من ولدک يا حسين، لا ابن مثله يظهر بين الرکنين، في دريسين باليين يظهر علی الثقلين، ولا يترک فی الأرض دمين، طوبی لمن أدرک زمانه، ولحق أوانه، وشهد أيامه).([22]) (از امام صادق (ع) و آن حضرت از علی (ع) نقل کرده که اخباری در مورد احداث بعد از قيام قائم (ع) داد، سپس حسين (ع) فرمود: ای امير مؤمنان، چه هنگام زمين از ستمگران پاک می شود؟ امير مؤمنان فرمود: (... سپس فرمود: زمانی که قائمی در خراسان قيام کرده و بر سرزمين، کوفان و ملتان غلبه نمود و از جزيره ی بنی کاوان گذشت، و نيز قائمی ديگر از ما در جيلان قيام کرده، و قبائل آبر و ديلمان به او بپيوندند... سپس حضرت حکايتی طولانی را ذکر کرد و فرمود:... سپس قائم منتظر و امام نهان و ناشناخته که صاحب فضل و شرف بوده قيام می نمايد و او از فرزندان توست ای حسين، در حالی که هيچ فرزندی مانند او نخواهد بود، در بين رکنين (بين رکن و مقام) با دو لباس کهنه قيام کرده و بر جن و انس غلبه می کند و [انتقام از] دو خون را در زمين ترک نخواهد کرد. خوشا به حال کسی که زمان او را درک کرده و شاهد دوران آن حضرت باشد). امام صادق (ع) مىفرمايد: (... انه اول قائم يقوم منا اهل البيت يحدثكم بحديث لا تحتملونه فتخرجون عليه برميلة الدسكرة فتقاتلونه فيقاتلكم فيقتلكم، وهي آخر خارجة تکون...).([23]) (در وقت ظهور قائم ما، برايتان سخنانی گويد كه تاب شنيدن آن را نداريد. عليه او در رميله شورش خواهيد كرد. او با شما جنگيده و شما را نابود خواهد كرد. آن آخرين خروج خواهد بود(. و فرمودهاش (ع) (اول قائم يقوم) (اولين قائم که قيام میکند) اشاره به اين دارد که بيشتر از قيام يک قائم خواهد بود و اين اولشان است... و الله العالم. و در رابطه با مسئله قائمی که با سفيانی نبرد میکند نيز هدف امام صادق (ع) برای ما روشن میشود، در روايت زير: از عبد الحميد بن ابی ديلم که گويد: کنار ابی عبد الله (ع) بودم که نوشته عبد السلام ابن عبد الرحمن بن نعيم و نوشته فيض بن مختار و سليمان بن خالد بدستش رسيد که در آن خبر دادهاند که در کوفه هرج و مرجی است و اگر ايشان دستور فرمايند که آن را بدست گيرند به دست خواهند آورد، و وقتی که نوشتههای آنها را خواند آنها را بر زمين انداخت، و سپس فرمود: (ما أنا لهؤلاء بإمام، أما علموا أن صاحبهم السفياني).([24]) (من امام اينان نيستم، آيا نمی دانند كه سفيانى صاحب آنهاست). و فرمودهاش (ع): (أما علموا أن صاحبهم السفياني)، آنچه که از آن فهميده میشود، اين است که صاحب آنها کسی خواهد بود که با سفيانی نبرد و او را به قتل میرساند و همچنين با او خروج میکند... الخ، خصوصاً اين که اين سخن متوجه مردم کوفه است، و کسی که با سفيانی بر سر کوفه رقابت میکند همان يمانی و خراسانی است، و از آنجايی که پرچم يمانی، هدايت يافته ترين پرچمهاست و ايشان مردم را بسوی حق و راه مستقيم دعوت میکند و مسلمانان موظف به ياريش هستند و روی گردانی از وی برابر ورود به جهنم است، و غير ممکن است چيزی مصداق اين سخن و غير آن باشد... والله العالم. و نزديک به آن همان چيزی که شيخ منتظری در معنی اين روايت بيان کرده است، زمانی که گفت: (ولعل المراد ان صاحبهم القائم (ع) المصاحب للسفياني بحسب الزمان).([25]) (شايد منظور از صاحب آنها يعنی قائم (ع) که همراه با سفيانی به حسب زمان است). به هر حال از آنچه بيان شده روشن گرديد که يمانی همان قائمی است که با سفيانی نبرد خواهد کرد و همچنين وی معصوم است که مردم را در گمراهی وارد نمیکند و همچنين از حق خارجشان نمیگرداند، و خروج امام مهدی (ع) با سفيانی در يک سال نخواهد بود بلکه آن يمانی است که با سفيانی در يک سال خروج میکند و در آينده قضيه بهتر روشن خواهد شد ان شا ء الله. و اگر گفته شود: به اين که امام مهدی حجت ابن الحسن(ع) نيز قيامش هم زمان با سفيانی خواهد بود که با او نبرد و شکستش می دهد، همان طور که بعضی از روايات اين مطلب را بيان میکنند، پس رواياتی که بيان میکنند به اين که قائم و سفيانی در يک سال خواهند بود و اينکه قائم با سفيانی نبرد میکند، آيا منظورشان همان سفيانی که هنگام ظهور امام مهدی (ع) در مکه در روز عاشوراء موجود است، می باشد؟ میگويم: مخفی نيست رواياتی که بيان میکنند که خروج قائم و سفيانی در يک سال خواهد بود بيانگر آغاز خروج سفيانی و دلالت بر وقت خروجش همزمان با خروج قائم (ع) – در يک سال – خواهد بود، و ابتدای خروج سفيانی همزمان با قيام امام مهدی (ع) در يک سال نخواهد بود همانطور که قبلاً بيان گرديد. و به عبارت ديگر: اين روايت در صدد بيان مرحله اول قيام سفيانی است که آن خطرناکترين و شديدترين مرحله است و آن همان مرحلهای است که سرزمين های شام و بغداد و کوفه و غيره در آن خراب میشوند، و حتی اگر به وجود چند سفيانی اقرار کنيم چيز گزافی نگفتيم، به اين که احتمال دارد سفيانی دوم، در مرحله ای ديگر وجود داشته باشد، پس بايد به وجود چند سفيانی اقرار کنيم و آن به معنی اين که جدايی آن دو در ظهور يا حرکت ضروری نيست ولی امر نزديک آن است که سفيانی اصل يکی است و تعداد چند نفر به وجود چند فرمانده لشکر بر میگردد، همان طور که تفصيل اين موضوع و ذکر همه احتمالات در قسمت چهارم اين بحث بيان خواهد شد. اما روايتی که بيان میکند که قائم با سفيانی نبرد میکند، اگر چه احتمالاً منظورش امام مهدی حجت ابن الحسن (ع) باشد، با آن که احتمال نزديک همان يمانی موعود است، زيرا ضرورت نبرد با سفيانی در مرحله فراهم کردن زمينه به دست يمانی موعود و يارانش خواهد بود. اما بعد از قيام امام مهدی (ع) در مکه، حکومت سفيانی تمام شده است، و شوکت و عزتش شکست خورده است، بخاطر اينکه روايات و احاديث به ما خبر میدهند که پيروزی بر سفيانی در مدت اندکی و زمانی خيلی کوتاه بدست امام مهدی (ع) خواهد بود. و اين مطالب زمانی مورد تأکيد قرار میگيرند که روايت نبرد سفيانی با قائم را، با نبرد ابوسفيان با رسول الله (ص) و مبارزه معاويه با امير المؤمنين (ع) و مبارزه يزيد با امام حسين (ع)، مقايسه میکند. و مواجهه آن سفيانیها با اهل بيت (ع) در زمان قدرتشان بوده است، و در ابتدای شروع دعوت هر يک از معصومين اعم از رسول الله (ص) و امير المؤمنين (ع) و امام حسين (ع) بوده است، که آن مطابقت کاملی با نبرد سفيانی با يمانی موعود؛ قائم اول دارد. -

عقب نشينی سفيانی از کوفه قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه

: شايد گفته شود: ثابت کنيد که اولاً امام مهدی (ع) منع شده از قيام، بعد از شش ماه از خروج سفيانی در شام يعنی ماه محرمی که بعد از ماه رجب به مدت شش ماه است؟ و چه اشکالی دارد که امام مهدی (ع) در همان زمانی که سفيانی متوجه عراق میشود، در مکه و روز عاشوراء قيام کنند؟ میگويم: جواب اين اشکال علی ر غم اين که قبلاً بيان گرديد، اما اشکالی ندارد که بيشتر بر آن تمرکز شود. در حين تأمل و تفکر در تمام روايات و اخبار، برای ما واضح میشود که سفيانی از عراق و نيز در نبرد اسطخر قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه و روز عاشورا عقب نشينی میکند، بلکه شکستش بدست مردی که مهدی ناميده يا وصف میشود، نيز خواهد بود، و بخاطر همين ممکن نيست که امام مهدی (ع) در مکه بعد از شش ماه از خروج سفيانی در شام قيام کند، يا در ماه محرمی که سفيانی پنچ منطقه را حاکم میشود، و بعد از آن نه ماه حکومت میکنند و متوجه عراق و ايران میشود و دليل بر آن به ذکر چند روايت می پردازم:

-روايت اول

: از جابر، از ابی جعفر (ع) که می فرمايد: (تنزل الرايات السود التي تخرج من خراسان إلى الكوفة، فإذا ظهر المهدي (ع) بعث إليه بالبيعة).([26]) (پرچم های سياهی که از خراسان خارج می شوند در کوفه فرود می آيند، و اگر مهدی (ع) ظهور کند، با ايشان بيعت خواهند نمود). و همين روايت را سيد ابن طاووس با اين لفظ ذکر نمود: از جابر، از ابی جعفر (ع) که می فرمايد: (تنزل الرايات السود التي تخرج من خراسان إلى الكوفة، فإذا ظهر المهدي (ع) بعث إليه بالبيعة).([27]) (پرچم های سياهی که از خراسان خارج می شوند در کوفه فرود می آيند، و اگر مهدی (ع) ظهور کند، با ايشان بيعت خواهند نمود). چيزی که معلوم است اينکه پرچم های سياه زمينه ساز هستند که به کوفه می آيند و نبردهای سختی با سفيانی خواهند داشت، همانطور که روايات بيان می کنند، نتيجه اين جنگ ها شکست و عقب نشينی لشکر سفيانی و شکست شوکت و عزتش در مشرق است، و روايت بالا تأکيد بر رسيدن پرچم های سياه و فرود آمدن آن ها در کوفه است، سپس روايت بيان می کند: (فإذا ظهر المهدي (ع) بعث إليه بالبيعة) و نهان نيست که معنی روايت واضح است، به اين که ظهور امام مهدی (ع) در مکه ديرتر از خروج پرچم های سياه و رسيدن آن ها به کوفه است، و همچنين چيزی که از آن استفاده می شود اين است که ظهور امام مهدی (ع) در مکه، نزديک و يا بعد از چند روز از فرود آمدن پرچم ها در کوفه نيست، خصوصاً اگر ملاحظه نماييم که روايات آينده بلکه يکی از خبرها تأکيد می کند که بين خروج پرچم های سياه و بين تسليم کردن پرچم به امام مهدی (ع) شش سال طول می کشد، همانطور که در فرصت نزديک در روايات آينده ذکر خواهد شد. و اگر گفتيم به اينکه پرچم های سياه به سمت کوفه خروج میکنند در همان زمانی که سفيانی خروجش را به سمت کوفه شروع کرده است. همان طور که روايات به آن اشاره میکنند – و اين به معنی آن است که سفيانی بعد از تسلط بر پنج منطقه شام که بعد از نبردهای شش ماه (1- رجب 2- شعبان 3- رمضان 4- شوال 5- ذو القعده 6- ذو الحجه) و بعد از تمام شدن ماه ششم، سفيانی متوجه عراق میشود، و در عراق و ايران سفيانی با نبردهای سختيی که مهمترين آنها نبرد با پرچمهای سياه زمينهساز است، خواهد داشت، و اين پرچمهای سياه بعد از رسيدن به کوفه – و اين رسيدن يعنی اينکه آنها جنگ سختی با سفيانی داشتند که آن جنگ را تمام کرده و سفيانی را عقب راندهاند – و هر گاه خبر ظهور مهدی (ع) در مکه به آ نها رسيد، بيعث را برايش میفرستند. و آيا ممکن است همه آن اتفاقات در مدت ده روز تحقق يابد؟ بله، اگر فرض کنيم که خروج سفيانی در ابتدای ماه رجب باشد، اما اگر فرض کنيم که خروج سفيانی در ابتدای ماه رجب نباشد بلکه در نيمه آن يا آخر ماه باشد، و يا بعد از ده روز از ماه رجب باشد، در اين جا سفيانی شش ماه را تمام نمیکند مگر بعد از دهم محرم، با اين حساب سفيانی بر پنج منطقه تسلط پيدا نمیکند مگر بعد از دهم محرم، و اين بدان معنا است که سفيانی متوجه عراق نمیشود مگر بعد از دهم محرم که بعد از قيام امام مهدی (ع) در روز عاشوراء که در مکه است، خواهد بود. در حالی که ما شنيديم که پرچمهای سياهی که با سفيانی در مشرق نبرد میکنند در کوفه فرود میآيند، هر گاه امام مهدی (ع) ظهور کنند.

-روايت دوم

: سعيد بن مسيب میگويد که رسول الله (ص) میفرمايد: (تخرج من المشرق رايات سود لبني العباس ثم يمكثون ما شاء الله ثم تخرج رايات سود صغار تقاتل رجلاً من ولد أبي سفيان واصحابه من قبل المشرق يؤدون الطاعة للمهدي). ([28]) (پرچمهاى سياه از مشرق ظاهر میشوند كه مربوط به اولاد عباس هستند. آنها حكومت را به دست میگيرند و مدت زمامدارى آنها آنچه خداوند بخواهد میشود، سپس پرچمهاى سياه كوچک ديگرى ظاهر میشوند كه با سفيانی و لشكريانش مبارزه میكنند و مردم را به فرمانبردارى از حضرت ولى عصر (ع) فرا میخوانند). و اين روايت آنچه را که برای روايت اول توضيح داديم را تأييد میکند، به اين که پرچمهای سياه بر سفيانی و لشکريانش زمانی که به سوی عراق راهی میشوند، خروج میکنند، و بعد اغز رسيدن آنها به کوفه وقتی که خبر ظهور امام مهدی (ع) به آنها برسد دست بيعت را به ايشان میدهند، و اين به معنی آن است که نبرد سفيانی با پرچمهای سياه قبل از ظهور امام مهدی (ع) در مکه است، و همچنين بيان شده است که سفيانی بسوی عراق نمیرود مگر بعد از نبردی شش ماهه در شام، و اين شش ماه تمام نمیشود مگر در ابتدای ماه محرم، اين در حالی است، اگر فرض کنيم که سفيانی در ابتدای ماه رجب خروج کند و او به محض تمام شدن شش ماه بسوی عراق میرود، در حالی که در مدت زمان معينی شايد کمتر از يک ماه يا بيشتر تأخير خواهد کرد. و حاصل؛ به اين که بهترين احتمال اين است که مدت زمانی بين رفتن سفيانی به عراق و بين ظهور امام مهدی (ع) در مکه ده روز نه بيشتر خواهد بود. رفتن سفيانی به عراق، سپس پرچمهای سياه رو به او میکنند و در کوفه فرود میآيند، خصوصاً اگر فهميديم که سفيانی قبل از پرچمهای سياه به کوفه می رسد همان طور که از اخبار که نمونهاش خبر زير است، که از آن استفاده میکنيم: ارطاه میگويد: (يدخل السفياني الكوفة، فيسبيها ثلاثة أيام، ويقتل من أهلها ستين ألفاً، ثم يمكث فيها ثمانية عشر ليلة يقسم أموالها...).([29]) (سفيانی وارد کوفه میشود، و به مدت سه روز غارت میکند، و شصت هزار نفر را به قتل میرساند، و سپس در آن هجده شب میماند تا اموال گرفته شده را بين لشکريانش تقسيم نمايد).

-روايت سوم

: محمد بن الحنفية گويد: (تخرج راية سوداء لبني العباس، ثم تخرج من خراسان سوداء أخرى قلانسهم سود وثيابهم بيض، على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح أو صالح بن شعيب من بني تميم، يهزمون أصحاب السفياني، حتى تنزل ببيت المقدس، توطئ للمهدي سلطانه، يمد إليه ثلاث مائة من الشام، يكون بين خروجه وبين أن يسلم الأمر للمهدي اثنان وسبعون شهراً).([30]) (پرچم سياهی برای بنی عباس خارج میشود، سپس پرچم سياه ديگری از خرسان خارج میشود که کلاه خودهايشان سياه و لباسهايشان سفيد است جلو دارشان مردی که به وی شعيب بن صالح و از بنی تميم میباشد، اصحاب سفيانی را شکست میدهند تا اينکه در بيت المقدس فرود آيند، به امام مهدی (ع) سلطنت داده میشود و از شام سيصد تن با وی بيعت میکنند، بين خروجش و تسليم امر حکومت به امام مهدی (ع) هفتاد و دو ماه میباشد). اين روايت شرح کاملی از پرچمهای سياه به ما میدهد، و اين روايت تأکيد میکند که بر مقدمه اين پرچمهای سياه فرمانده ای که شعيب بن صالح ناميده میشود، قرار دارد، و اوست که لشکر سفيانی را شکست میدهد. و تا بيت المقدس میرسد، همانا که بين خروج اين شخصيت و تسليم امر حکومت به امام مهدی (ع) هفتاد و دو ماه میباشد، و کمتر چيزی که گفته میشود – بر حسب اين خبر – به اينکه شکست سفيانی در عراق قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه میباشد، و اين به معنی آن است که امام مهدی (ع) در ماه محرمی که سفيانی در آن ماه بر پنج منطقه شام غلبه میکند، قيام نمیکند بلکه در ماه محرم ديگر است.

-روايت چهارم

: رسول الله (ص) میفرمايد: (تخرج من خراسان رايات سود، فلا يردها شيء حتى تنصب بإيلياء).([31]) (از خراسان پرچمهای سياهی خارج میشوند، که چيزی آنها را سد نمیکند تا اين که در بيت مقدس نصب شوند). و از بيان اين روايت آنچه که در قبلی توضيح داده شده را روشن میکند.

-روايت پنجم

: جابر از ابی جعفر (ع) روايت میکند که امام میفرمايد: (يخرج شاب من بني هاشم بكفه [اليمنى] خال من خراسان برايات سود، بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم). ([32]) (جوانی از بنیهاشم که در کف دست [راستش] خالی وجود دارد با پرچمهای سياه از خراسان خروج میکند، در بين دستانش – مقدمه لشکرش – شعيب بن صالح قرار دارد، با ياران سفيانی نبرد میکند و آنها را شکست میدهد). و اين نيز توضيحات گذشته را تأييد میکند.

-روايت ششم

: امير المؤمنين(ع) میفرمايد: (تَخْرُجُ رَايَاتٌ سُودٌ تُقَاتِلُ السفياني، فِيهِمْ شَابٌ مِنْ بَنْي هَاشِمٍ، في كَتفِهِ (کفه) اليُسْرَى خَالٌ، وَعَلَى مُقدِّمَتِهِ رَجُلٌ مِنْ بَني تَميمٍ، يُدْعى شُعَيْبُ بن صالحٍ، فَيَهْزِمُ أصْحَابَهُ).([33]) (پرچمهای سياهی خارج میشوند که با سفيانی مبارزه میکنند در ميان آنها جوانی از بنی هاشم که در کتف (کف) راستش خالی دارد، بر مقدمه اين پرچمها مردی از بنی تميم که شعيب بن صالح ناميده میشود قرار گرفته، که اصحاب سفيانی را شکست میدهد). و آن نيز هم معنی چيزهای که قبلاً گفته شده است، میباشد.

-روايت هفتم

: امير المؤمنين(ع) میفرمايد: (اذا خرجت خيل السفياني الى الكوفة بعث في طلب اهل خراسان ويخرج اهل خراسان في طلب المهدي فيلتقي هو والهاشمي برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح فيلتقي هو والسفياني بباب اصطخر فيكون بينهم ملحمة عظيمة فتظهر رايات السود وتهرب خيل السفياني فعند ذلك يتمنى الناس المهدي ويطلبونه).([34]) (در اين موقع سفيانی از كوفه قصد حمله به خراسان دارد و مردم خراسان در طلب حضرت مهدى (ع) به حركت در مىآيند و با سيد هاشمى ملاقات مىكنند در حالى كه پرچمهاى سياه در اهتزاز است (رايات جنات سيد حسنی). پيشاپيش سپاه، شعيب بن صالح قرار گرفته است و در جايی به نام اصطخر نبرد شديدى در مى گيرد كه لشكريان سفيانی از بين مى روند و آنگاه مردم تمناى ديدار حضرت مهدى (ع) را دارند). و اين روايت به ما چيز مهمی میگويد و آن اينکه امام مهدی (ع) هنگام خروج پرچمهای سياه از خراسان و قبل از رسيدن آنها به کوفه، موجود و ظاهر شده است، با اينکه روايات و اخباری که گفتيم روشن کرده بودند که امام مهدی (ع) در مکه ظهور نمیکند مگر بعد از رسيدن پرچمهای سياه به کوفه، پس اکيداً مهدی اول غير از امام مهدی (ع) که روز عاشوراء در مکه بعد از عقب نشينی سفيانی از عراق و بطور عموم مشرق زمين، ظهور میکند، است.

-روايت هشتم

: امير المؤمنين (ع) میفرمايد: (إذا بعث السفياني إلى المهدي جيشاً فخسف بهم بالبيداء وبلغ ذلك أهل الشام، قالوا لخليفتهم: قد خرج المهدي فبايعه وادخل في طاعته وإلاّ قتلناك. فيرسل إليه بالبيعة، ويسير المهدي حتى ينزل بيت المقدس، وتنقل إليه الخزائن، وتدخل العرب والعجم وأهل الحرب والروم وغيرهم في طاعته من غير قتال، حتى تبنى المساجد بالقسطنطينية وما دونها. ويخرج قبله رجل من أهل بيته بأهل المشرق، يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر، يقتل ويمثل، ويتوجه إلى بيت المقدس، فلا يبلغه حتى يموت). ([35]) ([36]) (هرگاه که سفيانی لشکری بر عليه امام مهدی (ع) بفرستد، و در بيداء فرو میروند، و اين خبر به اهل شام میرسد. به خليفه خود میگويند: همانا که امام مهدی (ع) خروج نمود پس با او بيعت و از ايشان اطاعت کن، و اگر نه تو را می کشيم، و او بيعت را برايش میفرستد، و امام مهدی (ع) حرکت میکند تا اينکه در بيت المقدس فرود آيد، و اموال به سويش سرازير میشود و عرب و عجم و اهل حرب و روم و غير آنها بدون جنگ و خونريزی در اطاعتش وارد میشوند، حتی مساجدی در قسطنطينيه بنا شود. و قبل از امام (ع) مردی از اهل بيتش در مشرق خروج میکند که شمشير را به مدت هشت ماه به دوش میگذارد و میکُشد و از بين میبرد تا متوجه بيت المقدس میشود به آن نمیرسد که اجلش فرا میرسد). و از اين روايت در میيابيم که قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه، بايد مردی از اهل بيتش در مشرق زمين خروج کند (ويخرج قبله رجل من أهل بيته بأهل المشرق، يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر، يقتل ويمثل، ويتوجه إلى بيت المقدس، فلا يبلغه حتى يموت). و اين مرد زمينهساز که از اهل بيت امام مهدی (ع) که هشت ماه در مشرق نبرد میکند و بعد به سوی بيت المقدس میرود، از روايات گذشته و آينده میفهميم که اين مرد همان صاحب پرچمهای سياهی است که با سفيانی نبرد میکند و او را شکست میدهد. و میدانيم که اين مرد مشرقی هشت ماه را در جنگ با سفيانی و اتباعش و مؤيدينش میگذراند و اين هشت ماه دقيقاً قبل از قيام امام مهدی (ع) در دهم محرم در مکه خواهد بود و اين مدت مطابقت کاملی با مدت حکومت سفيانی بعد از تسلطش بر پنج منطقه دارد. خصوصاً اگر گفتيم که سفيانی به محض اتمام نبردش در شام و ابتدی ماه محرم، بسوی عراق نمیرود، بلکه يک ماه اگر تأخير کند. به عبارتی، اين همان مرد مشرقی که از اهل بيت امام مهدی (ع) است و با سفيانی به مدت هشت ماه نبرد میکند و او را در مشرق شکست میدهد، و همه اين اتفاقات قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه است. چگونه ممکن است که گفته شود که امام مهدی (ع) ظهورش را در مکه در همان ماه محرمی که در آن سفيانی بر پنج منطقه شام غلبه میکند، آغاز میکند، بعد از نبردی که شش ماه طول میکشد.

-روايت نهم

: عبد السلام ابن مسلمه از ابا قبيل شنيده است که میگويد: (يبعث السفياني جيشاً إلى المدينة، فيأمر بقتل كل من كان فيها من بني هاشم، حتى الحبالى، و ذلك لما يصنع الهاشمي الذي يخرج على أصحابه من المشرق يقول: ما هذا البلاء كله وقتل أصح أبي إلا من قبلهم، فيأمر بقتلهم فيقتلون حتى لا يعرف منهم بالمدينة أحد ويفترقوا منها هاربين إلى البوادي والجبال وإلى مكة، حتى نساؤهم يضع جيشه فيهم السيف أياماً، ثم يكف عنهم فلا يظهر منهم إلا خائف حتى يظهر أمر المهدي بمكة، فإذا ظهر اجتمع كل من شذ منهم إليه بمكة).([37]) (همانا که سفيانی لشکری را به سوی مدينه روان میکند و دستور میدهد که همهی بنیهاشم را در آنجا به قتل برسانند، حتی زنان آبستن را، اين در حالی است که آن فرد هاشمی خارج شده بر اصحابش از سوی مشرق میگويد: اين همه بلاء و اين همه قتل و کشتار در ميان اصحاب من نبود مگر از سوی خودشان، پس دستور قتلشان را میدهد و با هم نبرد خواهند کرد به گونهای که در مدينه هيچ کدامشان شناخته نخواهد شد، پس از آن در ميان صحراها و کوهها متفرق خواهند شد و تا مکه فرار خواهند نمود، حتی همسرانشان، همانا که سپاه او برای چند روز شمشير را در ميانشان خواهد گذاشت سپس دست از آنها خواهد کشيد، و از آنان کسی ظاهر نمیشود مگر ترسان باشد، تا زمانی که امر مهدی (ع) در مکه ظاهر شود، اگر ظاهر شود هر آن که گريخته بود در مکه جمع میشوند). و چيزی که از اين خبر روشن میشود، اين است که که نبرد پرچمهای سياه با سفيانی و شکست آن قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه خواهد بود. و اين مؤيد آنچه گفته شده، میباشد.

-روايت دهم

: امام علی (ع) میفرمايد: (إذا هزمت الرايات السود خيل السفياني التي فيها شعيب بن صالح، تمنی الناس المهدي، فيطلبونه فيخرج من مكة، ومعه راية النبي - (ص)- فيصلي ركعتين، بعد أن ييأس الناس من خروجه، لما طال عليهم من البلاء، فإذا فرغ من صلاته انصرف فقال: أيها الناس ألح البلاء بأمة محمد - (ص)- و بأهل بيته خاصة، قهرنا و بغي علينا).([38]) (اگر پرچمهای سياه، که شعيب بن صالح در ميان آنها است، اسبهای لشکر سفيانی را شکست دهد، مردم آرزوی مهدی (ع) را مینمايند، پس وی را جستجو خواهند کرد، سپس وی از مکه خارج خواهد شد، پرچم رسول خدا (ص) همراه او خواهد بود، دو رکعت نماز خواهد خواند بعد از آن که مردم از خروجش مأيوس شوند و از طولانی شدن بلاء نا اميد گردند، اگر از نماز فارغ شود بر خواهد خاست و خواهد گفت: ای مردم همانا که بلاء بر امت محمد (ص) فشار آورد و خصوصاً بر خاندان او، همانا که بر ما غلبه شده است و بر ما گستاخی شده است). -روايت يازدهم: رسول الله (ص) میفرمايد: (... تدخل مدينة الزوراء، فكم من قتيل وقتيلة ومال منتهب وفرج مستحل، رحم الله من آوى نساء بني هاشم يومئذٍ وهن حرمتي، ثم ينتهي إلى ذكر السلطان بذي الغريين، فيخرج إليهم فتيان من مجالهم عليهم رجل يقال له صالح، فتكون الدائرة على أهل الكوفة، ثم تنتهي إلى المدينة فتقتل الرجال وتبقر بطون النساء من بني هاشم، فإذا حضر ذلك فعليكم بالشواهق وخلف الدروب، وإنما ذلك حمل امرأة، ثم يقبل الرجل التميمي شعيب بن صالح، سقى الله بلاد شعيب، بالراية السوداء المهدية بنصر الله وكلمته حتى يبايع المهدي بين الركن والمقام).([39]) (فتنهها داخل شهر زوراء شده تا آنجا كه چقدر مرد و زن كشته میشود و چقدر اموال به غارت میرود و چه تجاوزهائی كه به ناموس مردم صورت میگيرد، خداوند رحمت كند كسى را كه زنان بنی هاشم را در آنروز پناه دهد، كه آنان حرمت و آبروی من میباشند، تا آن كه سخن به حاکم در نجف (غريين) رسيد، آنگاه جوانانی از اطراف آنجا به فرماندهی شخصی بنام صالح خروج كرده و اهل كوفه شكست میخورند سپس به مدينه میرود، همان مردان خواهند جنگيد و شکم زنان پاره خواهد شد، اگر چنين شود پس بشتابيد به سوی بلندیها و پشت راهها، اين مدت به مقدار بارداری يک زن خواهد بود، سپس به سوی مردی تميمی به نام شعيب بن صالح خواهند آمد، خداوند سرزمين شعيب را سيراب کند، با پرچم سياهی که با نصرت خداوند و کلمه حق هدايت شده تا آن هنگام که با مهدی (ع)ميان رکن و مقام بيعت کند). اگر اين روايت را با آنچه گفته شده مقايسه کنيم، برای ما واضح میشود که فتنه سفيانی در مشرق نُه ماه طول میکشد، (مدت بار داری يک زن) سپس پيروزی از آن شعيب بن صالح صاحب پرچم مهدوی خواهد بود، تا اينکه دست بيعت با امام مهدی (ع) در مکه بدهد. و اين دلالت بر اين دارد که فتنه سفيانی در مشرق تمام میشود و بعد از آن امام مهدی (ع) در مکه قيام میکند.

-روايت دوازدهم

: ابی جعفر (ع) میفرمايد: (لابد من وجود رحی تطحن فاذا قامت علی قطبها وثبتت علی ساقها بعث الله عليها عبداً عنيفاً خاملاً اصله يکون النصر معه، اصحابه الطويله شعورهم اصحاب السبال سود ثيابهم اصحاب رايات سود ويلٌ لمن ناواهم يقتلونهم هرجاً، والله لکأني انظر اليهم وإلی افعالهم ومايلقی الفجار منهم والأعراب الجفاة يسلطهم الله عليهم بلا رحمة فيقتلونهم هرجاً علی مدينتهم بشاطي الفرات البرية والبحرية جزاء بما عملوا وما ربک بظلامٍ للعبيد).([40]) (آسيابی بايد بگردش در آيد و همين که کاملاً بگردش افتاد و پا بر جا شد خداوند بنده‏ای سخت دل و بیاصل و نسب را برانگيزد که پيروزی به همراه او باشد يارانش با موهای دراز و سبيل های کلفت و جامههای سياه در بر، و پرچمهای سياه بدست داشته باشند، وای بر کسی که با آنان ستيزد که بیملاحظه آنان را بکشند. بخدا قسم گوئی آنان را میبينم و کارهايشان و آنچه بدکاران و عربهای ستمگر از دست آنان میبينند در پيش چشم من است، خداوند آنان را که مهری در دلشان نيست برايشان مسلط می کند و در شهرهای خودشان که در کنار فرات است شهرهای ساحلی و بيابان، ايشان را بیمحابا می کشند بجزای آنچه که کرده‏اند و پروردگار تو به بندگانش ستم روا ندارد). و مخفی نيست که اصحاب پرچمهای سياه در اين روايت همان اصحاب پرچمهای سياه در روايت گذشته است و پيروزی آنها قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه، تمام خواهد شد.

-روايت سيزدهم

: عبد الله بن ابی منصور بجلی میگويد: از نام سفيانی از ابا عبد الله (ع) سؤال نمودم، ايشان فرمود: (وما تصنع باسمه، إذا ملك كور الشام الخمس: دمشق وحمص وفلسطين والأردن وقنسرين، فتوقعوا الفرج. قلت: يملك تسعة أشهر؟ قال: لا. ولكن يملك ثمانية أشهر لا يزيد يوماً).([41]) (با نام آن چه کار داری؟ هر گاه بر پنج منطقه شام حکومت کرد: دمشق، حمص، فلسطين و اردن و قنسرين، منتظر فرج باشيد. عرض کردم: نه ماه مالک می شود؟ فرمود: نه. بلکه هشت ماه مالک می شود و حتی يک روز به آن اضافه نمیشود). و از قرار معلوم – بر حسب آنچه که گفته شد – اين سفيانی بر پنج منطقه بعد از تمام شدن ماه ذی الحجه و ابتدای ماه محرم مسلط میشود. و روايت شريف بالا که در آن هنگام منتظر فرج که همان قيام امام مهدی (ع) است، باشيد، که ايشان (ع) بعد از آن قيام خواهد کرد و روايت در تعيين زمان واضح است، خصوصاً اگر در آنچه در روايات گذشته ذكر شد تأمل نماييم. پس به طور تمام، واضح گرديد که سفيانی در ماه رجب خروج میکند و شش ماه در شام نبرد میکند که در آنها بر پنج منطقه شام مالک میشود: (1-رجب 2- شعبان 3- رمضان 4- شوال 5- ذی القعده 6- ذی الحجه). و اگر خروجش در اول ماه رجب باشد و شش ماه، در آخر ماه ذی الحجه و ابتدای ماه محرم تمام میشود، و سپس بعد از آن نه ماه حکومت میکند و برای توسعه نفوذش بسوی مشرق میرود (عراق، ايران و غير آنها). (1- محرم 2- صفر 3- ربيع الاول 4- ربيع الثانی 5- جمادی الاول 6- جمادی الثانيه 7- رجب 8- شعبان 9- رمضان). و حکومتش در انتهای ماه رمضان تمام میشود و بعد ازسه ماه و ده روز امام مهدی (ع) قيام میکند. (1- شوال 2- ذو القعده 3- ذو الحجه 4- دهم ماه محرم). يک مسئله باقی مانده که بايد بيان شود: و آن شناخت زمان حرکت سفيانی به سمت عراق است و چه زمانی خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز خواهد بود؟ و آيا يمانی در ماه رجب همزمان با سفيانی ظهور میکند و چرا؟ برای جواب دادن به اين سؤال لازم است، روايات را بررسی کنيم. به خصوص از اخباری استفاده میکنيم که در آن بيان شده سفيانی بسوی عراق نمیرود مگر بعد از تسلط بر پنج منطقه و پيروزيش بر ابقع و اصهب... (بشنو و تدبّر نما). امام محمد باقر (ع) میفرمايد: (ثم يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات: راية الأصهب، وراية الأبقع، وراية السفياني، فيلتقي السفياني بالأبقع فيقتتلون، فيقتله السفياني ومن تبعه، ثم يقتل الأصهب ثم لا يكون له همة إلا الأقبال نحو العراق، ويمر جيشه بقرقيسياء، فيقتتلون بها، فيقتل بها من الجبارين مائة ألف، ويبعث السفياني جيشاً إلى الكوفة، وعدتهم سبعون ألفاً، فيصيبون من أهل الكوفة قتلاً وصلباً وسبياً).([42]) ([43]) (اين هنگام سه پرچم با هم اختلاف کنند: پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفيانی پس سفيانی با ابقع بر خورد کند و بجنگند و سفيانی او و پيروانش را بکشد، و سپس اصهب را بکشد، سپس هدفی بجز آنکه رو بسوی عراق کند نخواهد داشت و سپاهيانش در قرقيسياء گذر کنند و در آنجا بجنگند و يکصد هزار از ستمگران در آن جنگ کشته شوند، و سفيانی سپاهی به کوفه روانه کند که هفتاد هزار بشمار آيند و اهل کوفه را بکشند و بدار آويزند و اسير کنند). و در روايت سابق قضيه واضح است، و آن: اينکه سفيانی رو به عراق نمیکند مگر پس از غلبه بر ابقع و اصهب و تسلطش بر منطقه خواهد بود. و قضيه در آنچه بعداً آورده میشود واضحتر خواهد شد. عمار بن ياسر میگويد: (ويظهر ثلاثة نفر بالشام كلهم يطلب الملك رجل أبقع، ورجل أصهب ورجل من أهل بيت أبي سفيان، يخرج في كلب، ويحضر الناس بدمشق، ويخرج أهل الغرب إلى مصر. فإذا دخلوا فتلك أمارة السفياني، ويخرج قبل ذلك من يدعو لآل محمد (ع) وتنزل الترك الحيرة، وتنزل الروم فلسطين، ويسبق عبد الله حتى يلتقی جنودهما بقرقيسا على النهر، ويكون قتال عظيم، ويسير صاحب المغرب فيقتل الرجال ويسبي النساء ثم يرجع في قيس حتى ينزل الجزيرة السفياني فيسبق اليماني ويحوز السفياني ما جمعوا. ثم يسير إلى الكوفة فيقتل أعوان آل محمد (ص) ويقتل رجلاً من مسميهم). ([44]) (و سه نفر در شام ظاهر می شوند که هر سه طلب حکومت دارند 1- ابقع 2- اصهب 3- و مردی از اهل بيت ابی سفيان که در کلب خارج می شود و مردم را در دمشق جمع میکنند. و اهل مغرب بر مصر خروج می کنند، و هرگاه وارد شدند آن علامت حکومت سفيانی است، و قبل از آن کسی خارج میشود که بسوی خاندان محمد (ع) دعوت میکند، و تُرک در حيره فرود میآيند، و روم در فلسطين فرود کنند و عبد الله با لشکريانش به سمت قرقيسا حرکت میکند و در کنار رود جنگ سختی خواهد گرفت، و صاحب مغرب حرکت میکند و مردان را میکشد و زنان را هتک حرمت مینمايد سپس به قيس بر میگردد تا اينکه سفيانی وارد جزيره شود و يمانی حرکت میکند و هر آنچه که سفيانی به غنيمت گرفته پس میگيرد. سپس سفيانی به سمت کوفه حرکت میکند ياران خاندان محمد (ع) را از بين می برد و مردی از منتسبان آنان را از بين می برد). جابر از ابی جعفر(ع) نقل میکند که امام میفرمايد: (إذا ظهر السفياني على الأبقع وعلى المنصور والكندي والترك والروم، خرج وصار إلى العراق...).([45]) (هر گاه که سفيانی بر ابقع و منصور و کندی و ترک و روم غلبه نمود، خروج کند و به سمت عراق حرکت مینمايد). جابر از ابی (ع) جعفر نقل میکند که امام میفرمايد: (إذا ظهر الأبقع مع قوم ذوي أجسام فتكون بينهم ملحمة عظيمة، ثم يظهر الأخوص السفياني الملعون فيقاتلهما جميعاً فيظهر عليهما جميعاً...، ثم يسير إلى العراق. وترفع قبل ذلك ثنتا عشرة راية بالكوفة معروفة منسوبة...).([46]) علی بن ابی طالب (ع) میفرمايد: (... فيفاجئهم السفياني في عصائب أهل الشام، فتختلف الثلاث رايات رجال ولد العباس هم الترك والعجم، وراياتهم سوداء، فيقتل فيما بينهم ستون ألفاً، فيغلب السفياني، وإنه ليعدل فيهم حتى يقول القائل: والله ما كان يقال فيه إلا كذب، والله إنهم لكاذبون، لو يعلمون ما تلقى أمة محمد (ص) منه ما قالوا ذلك. فيجيش جيشين جيش إلى المدينة، وجيش إلى المشرق، فأما جيش المشرق: فيقتلون بالزوراء سبعين ألفاً، ويبقرون بطون ثلاثمائة امرأة، ويخرج الجيش إلى الكوفة، فيقتل بها خلقا...).([47]) (سفيانی آنها را با حمله ناگهانی با جمعی از اهل شام مورد هدف قرار می گيرد، و سه پرچم از مردان بنی العباس که آنها تُرک و عجم با پرچم های سياهند دچار اختلاف می شوند، و در نبردی که با همديگر دارند شصت هزار نفر کشته می شوند، سپس سفيانی پيروز می شود، و در ميان آنها با عدل حکومت می کند، آنجائی که گفته می شود: بخدا قسم آنچه در مورد او گفته می شد دروغی بيش نيست، بخدا قسم آنها دروغگويند؛ و اگر می دانستند که امت محمد (ص) از او چه می بينند اينگونه نمی گفتند. پس دو سپاه تشکيل می دهد، يکی برای مدينه و ديگری برای مشرق، اما سپاه مشرق: در بغداد هفتاد هزار نفر می کشند، و شکم سيصد زن را پاره می کنند، و سپاه را به طرف کوفه گسيل می دهد، و در آنجا خلقی را می کشد...). و اين روايات و غير از آن نيز هست که در اين وقت توضيح نمیدهم، همه آنها بيان میکنند که سفيانی بسوی عراق نمی رود مگر بعد از غلبه نمودن بر ابقع و اصهب و شايد کسانی ديگر غير از اينها، و تسلط پيدا نمودن بر پنج منطقه. قبلا دانستيم که سفيانی بعد از تسلط بر پنج منطقه، نُه ماه حکومت خواهد کرد. و اين به معنی آن است که سفيانی در شام خروج میکند و به مدت شش ماه در آنجا نبرد خواهد نمود و بعد از آن بسوی عراق خواهد رفت. و روايات بيان میکنند که به محض رفتن سفيانی به سمت عراق به خصوص کوفه همزمان با آن نيز يمانی و خراسانی در همان روز و ماه خروج میکنند و با حالت اسبهای مسابقه به سمت کوفه حرکت میکنند. پس روشن میشود که خروج سه گروه در يک سال و در يک ماه و در يک روز ديرتر از خروج سفيانی در شام خواهد بود، و منظور از خروج در اين جا همان خروج به سمت عراق است؛ شش ماه با ابتدی خروج سفيانی فاصله دارد – که بطور مرتب تکرار شده است. و اين برای ما تأکيد میکند، قائمی که با سفيانی نبرد میکند همان کسی است که همزمان با سفيانی خواهد بود و محمد بن حسن العسکری (ع) نيست، زيرا که سفيانی در اين جا شش ماه نبرد میکند و بعد از تسلط بر پنج منطقه بسوی عراق میرود سپس بعد از نُه ماه حکومتش تمام و کشته میشود، و بيان شده که نهايت ملکش تقريباً ماه رمضان خواهد بود به اينکه از ابتدای خروج سفيانی پنج ماه گذشته و بر وی غلبه شده است، و تا الان امام مهدی (ع) قيام نکرده است. چون که روايات بيان میکنند که ايشان (ع) در ماه محرم قيام میکند يعنی بعد از سه ماه و چند روز از چيره شدن و شکست سفيانی، پس چگونه با سفيانی نبرد میکند و با وی در يک سال خواهد بود؟! و قلمها در بيان و شناخت چگونگی خروج يمانی و سفيانی... در يک روز و در يک ماه و در يک سال دچار اضطراب شدهاند. جائیکه دچار توهم شدند که اين خروج همان ابتدای خروج سفيانی و يمانی و قبل از آن هيچ اثر در زمينه ندارد... و اين توهم و اشتباه بزرگی است؛ زيرا که روايات رابطهای به شروع وجود يمانی و سفيانی و خراسانی... ندارد. بلکه به خروج آنها بر عليه دولت بنی عباس در عراق بر اينکه در يک روز و يک ماه و يک سال خواهد بود – و دقيقاً اين خروج – يا قبل از آن که روايات خروجشان يا ظهور آنها در يک زمان واحد ابداً محدود نکرده است. بايد بيشتر در روايات تأمل کنيم: شيخ نعمانی میگويد: خبر داد به ما احمد بن محمد بن سعيد بن عقده([48]) که میگويد: ما را حديث نمود احمد بن يوسف بن يعقوب ابو حسن جعفی([49]) در کتابش میگويد که ما را حديث گفت: اسماعيل بن مهران ([50]) میگويد: حديث کرد ما را حسن بن علی بن ابی حمزه([51]) از پدرش از وهيب بن حفص([52]) از ابی بصير([53]) از ابی جعفر بن محمد بن علی (ع) که ايشان میفرمايد: (...ولن يخرج القائم ولا ترون ما تحبون حتى يختلف بنوا فلان فيما بينهم، فإذا كان، طمع الناس فيهم، واختلفت الكلمة وخرج السفياني). وقال: لابد لبني فلان أن يملكوا، فإذا ملكوا ثم اختلفوا تفرق مكلهم وتشتت أمرهم حتى يخرج عليهم الخراساني والسفياني: هذا من المشرق، وهذا من المغرب، يستبقان إلى الكوفة كفرسي رهان: هذا من هنا، وهذا من هنا حتى يكون هلاك بني فلان على أيديهما، أما إنهما لا يبقون منهم أحداً. ثم قال (ع): خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة وفي شهر واحد في يوم واحد ونظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً، فيكون البأس من كل وجه، ويلٌ لمن ناواهم. وليس في الرايات أهدى من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعو إلى صاحبكم، فاذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على (الناس و) كل مسلم وإذا خرج اليماني فانهض إليه، فإن رأيته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوی عليه، فمن فعل فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم. ثم قال لي: إن ذهاب ملك بني فلان كقصع الفخار، وكرجل كانت في يده فخارة وهو يمشی إذ سقطت من يده وهو ساه عنها فانكسرت، فقال حين سقطت: هاه - شبه الفزع، فذهاب ملكهم هكذا أغفل ما كانوا عن ذهابه). ([54]) (و قائم هرگز خارج نخواهد شد و آنچه را که دوست میداريد نخواهيد ديد تا آنگاه که فلان طائفه در ميان خودشان اختلاف اندازند و چون چنين شود مردم در باره آنان بطمع افتند و اختلاف کلمه روی دهد و سفيانی خروج کند. و فرمود: فلان طائفه بناچار بايد بحکومت برسند و همين که بحکومت رسيدند وسپس اختلاف نمودند حکومتشان از يکپارچگی بيفتد و کارشان پراکنده شود تا آنکه خراسانی و سفيانی بر آنان خروج کنند. اين يک از خاور و آن يک از باختر همچون دو اسب ميدان مسابقه بسوی کوفه پيشتازی کنند، اين از اين سو و آن از آن سو تا آنکه نابودی فلان طائفه بدست آن دو انجام پذيرد آنچنانکه يک تن از آنان را باقی نگذارند. سپس آن حضرت فرمود: خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، ترتيب آنها همانند رشتههای تسبيح میباشد، و مشکلات و سختیها از هر جهت روی میآورند، وای بر کسی که با آنها دشمنی کند، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست، و آن پرچم هدايت است، او شما را بسوی امامتان دعوت میکند، و اگر يمانی خروج کند فروش اسلحه بر مردم و همه مسلمانان حرام میشود، و اگر يمانی خروج کند، بسوی او بشتابيد، که پرچم او، پرچم هدايت است، و بر مسلمان جايز نيست که از او دوری کند، و اگر اين کار را بکند از اهل جهنم خواهد بود، چون او به سوی حق و راه مستقيم مردم را دعوت میکند. سپس مرا فرمود: از دست رفتن حکومت فلان طائفه همچون شکستن کاسه سفالين باشد و همچون کسی که کاسه سفالين بدستش باشد و در حال قدم زدن از آن غفلت نمايد ناگهان کاسه از دستش افتاده و بشکند و چون از دستش افتاد بخود آيد و آه حسرت بکشد، حکومت آنان نيز اينچنين خواهد بود که بکلی در خواب غفلت فرو رفته باشند). شيخ طوسی([55]) از فضل بن شاذان ([56])، از سيف بن عميره([57]) از بکر بن محمد ازدی از ابی عبد الله (ع) راويت میکنند که امام می فرمايد: (خروج الثلاثه: السفياني والخراساني واليماني، في سنه واحدة في شهر واحد في يوم واحد، وليس فيها راية اهدی من راية اليماني، لأنو يدعو الی الحق). ([58]) (خروج سه گروه: سفيانی و خراسانی و يمانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز میباشد، و در ميان اين پرچمها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست، چون او به سوی حق مردم را دعوت میکند). میبينيم که تأکيد بر خروج سه گروه زمان اختلاف بنی فلان – بنی عباس – و حرکت به سوی عراق بخصوص کوفه شده است، و اين خروج ابتدای ظهور و خروج سفيانی و يمانی در ميدان نيست... و قبلاً بيان شد که سفيانی به مدت شش ماه زودتر از اين زمان در شام خارج می کند. نبردهای زياد و شديدی گذرانده و بر چند دولت تسلط پيدا نموده است! و فراموش نکنيم که بر کتاب کورانی (عصر ظهور) نگاهی بيندازيم و ببينيم که چگونه آقای کورانی افکار خود را در اين مسئله بر اساس توهم بنا کرده است، و از اين توهم قياسی برای کشف حقائق ايجاده کرده است ...کورانی در کتاب عصر ظهور میگويد: (فعن الإمام الصادق (ع) قال: (ومن المحتوم خروج السفياني في رجب).([59]) وهذا يعني أن خروجه يكون قبل ظهور المهدي (ع) بنحو ستة أشهر، لأنه (ع) يظهر في مكة في ليلة العاشر أو يوم العاشر من محرم من تلك (السنة). ويعني أيضاً أن سيطرة السفياني على منطقة بلاد الشام تتم قبل ظهور المهدي (ع)، الأمر الذي يمكنه من إرسال جيشه إلى العراق، ثم إلى الحجاز للقضاء بزعمه على أنصار المهدي وحركته. وعلى هذا، تكون مراحل حركة السفياني ثلاثة: مرحلة تثبيت سلطته في الستة أشهره الأولى. ثم مرحلة غزوه ومعاركه في العراق والحجاز. ثم مرحلة تراجعه عن التوسع في العراق والحجاز، ودفاعه أمام زحف جيش المهدي عما يبقى في يده من بلاد الشام، وعن إسرائيل والقدس).([60]) (از امام صادق (ع) که میفرمايد: (و از محتوم است که سفيانی در ماه رجب خروج کند) و اين يعنی خروجش شش ماه زودتر از ظهور امام مهدی (ع) خواهد بود، چون ايشان (ع) در شب يا روز عاشوراء از ماه محرم در مکه در همان سال ظهور میکند. و نيز يعنی تسلط سفيانی بر مناطق شام قبل از ظهور امام مهدی (ع) تمام خواهد شد، امری که او را ممکن ساخته است که لشکری به سمت عراق بفرستد، و سپس بعد از آن به حجاز که بر زعم خودش برای چيره شدن بر انصار امام مهدی (ع) و حرکت امام (ع) است. و بر اين اساس مراحل حرکت سفيانی سه مرحله خواهد بود: يک مرحله ثابت کردن حکومتش در شش ماه اول، سپس مرحله غارت و جنگ در عراق و حجاز خواهد بود، و سپس مرحله عقب نشينی از توسعه طلبيش در عراق و حجاز است و دفاعش در برابر حرکت لشکر امام مهدی (ع) در مناطقی از شام و از اسرائيل و قدس که هنوز در دستش باقی مانده است). ملاحظه کنيد که کورانی گفت: اولاً خروج سفيانی قبل از ظهور امام مهدی (ع) به مدت شش ماه خواهد بود سپس کلامش را نقض میکند و میگويد که حرکت سفيانی دارای سه مرحله است، مرحله اول: ثابت نمودن سلطنتش در مدت شش ماه و مرحله دوم، همان مرحله يورش و جنگ در عراق و حجاز است. و بر اين اساس بايد امام مهدی (ع) قيام خود را بعد از تمام شدن مرحله اول از مراحل سفيانی – شش ماه – آغاز کند، يعنی امام مهدی (ع) قبل از توجه سفيانی به سوی عراق قيام کند. و اين چيزی است که کورانی خود میگويد و روايات بر خلاف آن است جائی که آنها بر اساس اينکه سفيانی شش ماه در شام نبرد میکند و بعد از آن بسوی عراق میرود؛ بنا شده اند، و بعد از مالک شدن شامات نه يا هشت ماه باقی میمانند که هلاک شود. در حالی که میبينيم، سفيانی بعد از شش ماه بسوی عراق میرود و امام مهدی (ع) هنوز قيام نکرده است بلکه جنگهايی در عراق و غيره انجام داده و هنوز هم امام مهدی (ع) قيام نکرده است، و حتی پانزده ماه از خروج سفيانی گذشته و هم چنين امام مهدی در زمانی که آقای کورانی مشخص کرده که همان دهم محرم است، هنوز نيز قيام خود را شروع نکرده است. چگونه آقای کورانی خروج سفيانی را در مدت شش ماه قبل از قيام امام مهدی (ع) مشخص کرده، و سپس مدت زمانی که سفيانی بر شام مسلط میکند را شش ماه ذکر کرده است؟ وقتیکه گفت: (أن سيطرة السفياني على منطقة بلاد الشام تتم قبل ظهور المهدي (ع)، الأمر الذي يمكنه من إرسال جيشه إلى العراق، ثم إلى الحجاز للقضاء بزعمه على أنصار المهدي وحركته). و ارسال لشکر بسوی عراق و سپس بسوی حجاز در مرحله دوم – بر حسب تقسيم آقای کورانی – خواهد بود، و اين مرحله بعد از شش ماهی که در آنها سفيانی بر شام تسلط پيدا کرده و قبل از قيام امام مهدی (ع) در عاشوراء شروع میشود، و زمان مرحله دوم کجاست؟ بله، اکيداً در اينجا امر بر کورانی متشابه شده است؛ زيرا که شش ماه که از ابتدای خروج سفيانی تا قيام امام مهدی (ع) در عاشوراء – بر حسب نظر کورانی – فقط به تسلط سفيانی بر شام تمام میشود؛ در حالی که مرحله دوم – مراحل آقای کورانی – به قيام امام مهدی (ع) در عاشوراء شروع میشود و از آنچه گفته شد مرحله سوم مانده، که اصلاً مدت زمانی ندارد حتی اگر ما بگوييم به اينکه سفيانی در ابتدای ماه رجب خروج میکند و شش ماه جزء در آخر ماه ذی الحجه تمام نمیشوند، و در عين حال برای قيام امام مهدی (ع) ده روز نه بيشتر باقی میماند، و آيا توجه سفيانی به عراق و ری و غير آنها و گذراندن جنگهای سخت در آنها و... و... همه در ده روز صورت میگيرد؟ و اين نهايت پايان اشتباه آقای کورانی نيست؛ با من به صفحه (142) از کتاب عصر ظهور بياييد وقتی که میگويد: (وتكون نهاية السفياني أن يقبض عليه أحد جنود الإمام المهدي (ع) وينهون ذلك حياة طاغية استطاع في خمسة عشر شهراً أن يرتكب من الجرائم ما لا يستطيع أن يرتكبه غيره في سنين طويلة).([61]) (و نهايت حکومت سفيانی اين است که يکی از سربازان امام مهدی (ع) او را اسير میکند و آن زندگی ظالمانه که توانسته بود در پانزده ماه بدترين جرائم را مرتکب شود که غير او احدی نمی تواند اين جرائم را در ساليان طولانی مرتکب شود، را پايان دهد). و در اينجا کورانی بيان میکند که مدت حکومت سفيانی از خروجش تا هلاکتش پانزده ماه میباشد، و اکيداً ايشان بر روايتی که بيان میکند مدت حکومت سفيانی از خروجش در ماه رجب و از ابتدای خروجش تا آخر حکومتش پانزده ماه است که در آنها شش ماه در شام نبرد میکند و نه ماه حکومت میکند. و میگويم: آقای کورانی در صفحه (112) میگويد: (از امام صادق (ع) میفرمايد: (و از محتوم است که سفيانی در ماه رجب خروج کند). و اين يعنی خروجش شش ماه زودتر از ظهور امام مهدی (ع) خواهد بود، چون ايشان (ع) در شب يا روز عاشوراء از ماه محرم در مکه در همان سال ظهور میکند). و اصرار کورانی بر اين که امام مهدی (ع) در ماه محرم همان سالی که در ماه رجب آن سفيانی خروج میکند، در سرگردانی گرفتار شده و راه خروجی ندارد، زيرا که از خروج سفيانی در ماه رجب تا شش ماه همان مدت زمانی است که سفيانی در آنها نبرد میکند تا بر پنج منطقه در شام غلبه کند و روايات تأکيد میکند که هلاک سفيانی نُه يا هشت ماه بعد از آن خواهد بود، با اين که کورانی دچار توهم شده به اينکه بعد از انتهای شش ماه و در ده روز امام مهدی (ع) در روز عاشوراء در همان سال قيام میکند، در حالی که ما در روايات میيابيم که برای ما روشن میکنند که در روزهای قيام امام مهدی (ع) زمين لشکر سفيانی و يا سفيانی و لشکريانش را در خود فرو میبرد، ... و اگر فرض کنيم سفيانی چند نفر باشند، همچنين روايات روشن میکنند به اين که هلاک سفيانی بعد از قيام امام مهدی (ع) در مکه بيشتر از يک ماه طول نمیکشد و اگر پايين تر بياييم و دو يا سه ماه را به آقای کورانی بدهيم نيز مدت حکومت سفيانی پانزده ماه از ابتدای خروجش در ماه رجب تا انتهای حکومتش نخواهد بود، بلکه اين مدت همش هشت يا نه ماه خواهد بود در حالی که ما روايات را میيابيم که بيان میکنند که مدت حکومتش فقط نُه ماه می باشد، جدا از نبردهايش قبل از حکومتش و تسلطش که نه ماه است، بلکه ما میيابيم که سفيانی از عراق و ری قبل از ماه محرمی که در آن امام مهدی (ع) قيام میکند، عقب نشينی میکند، و همچنين میدانيم که فرو رفتن لشکر سفيانی در زمين قبل از دهم محرم يا بعد از آن در چند روز خواهد بود، در آن هنگامی که حکومت سفيانی دچار لغزش شود و چيزی غير از کمی برايش باقی نمانده است، سپس امام مهدی (ع) بر آن مجهز میشود و به سمت آن حرکت میکند. آيا اين همه در مدت ده روز و يا کمتر اگر گفتيم که سفيانی خروج نمیکند مگر در ابتدای ماه رجب، تحقق میيابد؟ و اگر سخن آقای کورانی را قبول کنيم جنگهای سفيانی و يمانی و خراسانی و بيشتر حوادث در عراق و ايران و غير آنها در همان ماه محرمی که امام مهدی (ع) در آن قيام میکند، خواهد بود. چون روايات بر اين اجماع نمودهاند که سفيانی متوجه عراق نمیشود مگر بعد از تسلطش بر مناطق شام (دمشق و حمص و فلسطين و اردن و قنسرين)، و تسلطش بر اين مناطق در شش ماه صورت میگيرد: ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (السفياني من المحتوم وخروجه في رجب من أول خروجه إلى آخره خمسة عشر شهرا: سته أشهر يقاتل فيها فإذا ملك الكور الخمس ملك تسعة أشهر ولم يزد عليها يوما).([62]) (سفيانی از علائم حتمی است، و خروجش در ماه رجب خواهد بود، و از اول خروجش تا آخر حکومتش پانزده ماه خواهد بود، شش ماه در آنها مبارزه میکند و هر گاه بر پنج منطقه حکومت نمود، نُه ماه بيشتر حکومت نمیکند و يک روز هم به آن اضافه نمیشود). ابی عبد الله جعفر بن محمد (ع) میفرمايد: (اذا استولی السفياني علی الكور الخمس فعدوا له تسعة أشهر). ([63]) (هرگاه سفيانی بر پنج منطقه تسلط يافت؛ نه ماه برايش بشماريد). عبد الله بن ابی منصور بجلی میگويد: از ابا عبد الله (ع) در مورد نام سفيانی سئوال نمودم، فرمود: (وما تصنع باسمه، إذا ملك كور الشام الخمس: دمشق وحمص وفلسطين والأردن وقنسرين، فتوقعوا الفرج. قلت: يملك تسعة أشهر؟ قال: لا. ولكن يملك ثمانية أشهر لا يزيد يوماً).([64]) (با نام آن چه کار داری؟ هر گاه بر پنج منطقه شام حکومت کرد: دمشق، حمص، فلسطين، اردن و فنسرين، منتظر فرج باشيد. عرض کردم: نه ماه مالک میشود؟ فرمود: نه. بلکه هشت ماه مالک می شود و حتی يک روز به آن اضافه نمیشود). پس ناچار از کوتاه آمدن در مورد اينکه بايد امام مهدی (ع) در ماه محرمی که بعد از شش ماه از ماه رجب که در آن سفيانی خروج میکند، قيام کند، و گر نه حوادث مسير خود را طی نخواهد نمود، چون در اخبار حتمی بودن حمله سفيانی به عراق يک ماه بعد از آن قبل از قيام امام زمان ثابت شده است، و بر اساس حساب آقای کورانی گسيل سفيانی بسمت عراق هنگام يا بعد از قيام امام مهدی (ع) خواهد بود چون که مدت خروج سفيانی قبل از قيام امام مهدی (ع) فقط در شش ماه محدود کرده است، و از آنچه گفته شده اين که اين شش ماه همان فاصله زمانی است که سفيانی در شام مبارزه میکند تا بر پنج مناطق تسلط يابد. سپس بعد از آن بسوی عراق و غير آن می رود و استمرار حکومتش در شام بعد از تسلطش نه يا هشت ماه خواهد بود. يا اينکه مدت حکومت سفيانی از ابتدای خروج تا پايان حکومتش پانزده ماه میباشد. امام محمد باقر (ع) میفرمايد: (ثم يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات: راية الأصهب، وراية الأبقع، وراية السفياني، فيلتقي السفياني بالأبقع فيقتتلون، فيقتله السفياني ومن تبعه، ثم يقتل الأصهب ثم لا يكون له همة إلا الإقبال نحو العراق، ويمر جيشه بقرقيسياء، فيقتتلون بها، فيقتل بها من الجبارين مائة ألف، ويبعث السفياني جيشاً إلى الكوفة، وعدتهم سبعون ألفاً، فيصيبون من أهل الكوفة قتلاً وصلباً وسبيا).([65]) (اين هنگام سه پرچم با هم اختلاف کنند: پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفيانی. پس سفيانی با ابقع بر خورد کند و بجنگند و سفيانی او و پيروانش را بکشد و سپس اصهب را بکشد، سپس هدفی بجز آنکه رو بسوی عراق کند نخواهد داشت و سپاهيانش در قرقيسياء گذر کنند و در آنجا بجنگند و يکصد هزار از ستمگران در آن جنگ کشته شوند و سفيانی سپاهی به کوفه روانه کند که هفتاد هزار بشمار آيند و اهل کوفه را بکشند و بدار آويزند و اسير کنند). پس چگونه آقای کورانی میگويد که سفيانی فقط شش ماه زودتر از قيام امام مهدی (ع) خروج میکند؟ و اگر از آن چه که گفته شده واضح شود، و آن اين که امام مهدی (ع) ممکن نيست که قيامش بعد از خروج سفيانی – در رجب – فقط شش ماه باشد و بعد از شنيدن اعترافات کورانی به اينکه بقای حکومت سفيانی پانزده ماه خواهد بود، واضح میشود که کورانی از يک امر ديگر غافل شده و آن اينکه بقای سفيانی _ بر حسابش – بيشتر از هفت يا هشت و يا نه ماه بيشتر گزارش ها خواهد بود، به هر حال به پانزده ماه نمیرسد چون که نه ماه بعد از قيام امام مهدی (ع) در محرم باقی نمیماند بر حسب چيزهايی که روايات زيادی به اينکه پانزده ماه خواهد بود و اين نه ماه که در آنها حکومت میکند بعد از اينکه شش ماه نبرد کند، کجا خواهد بود؟ حتماً آقای کورانی دچار حيرت خواهد شد هنگامی که متوجه میشود که سفيانی که در ماه رجب خروج میکند و پانزده ماه میماند، تسلطش بر شام در ماه محرم تمام میشود، سپس نُه ماه حکومت میکند که در آنها برای توسعه حکومتش رو به عراق، ايران و حجاز میکند و نُه ماه تمام میشود، و تا الان امام مهدی (ع) هنوز قيام نکرده است، چون بر اين اساس در همان ماه محرمی که بعد از ماه رجب که در آن سفيانی خروج میکند امام قيام نمیکند بلکه در ماه محرم بعد از آن در سال کامل و بعد از تسلط کامل سفيانی بر شام خواهد بود، و اگر از ماه محرم نُه ماه بشماريم – ابتدای حکومت سفيانی- هلاک سفيانی در ماه رمضان يعنی قبل از محرم دومی با اختلاف سه ماه خواهد بود. و اگر بگوييم: رواياتی هستند که بيان میکنند، هنگام قيام امام مهدی (ع) در عاشورای محرم در مکه، سفيانی حاضر است؟! میگويم: بله، سخن در مورد ضرورت وجود چند سفيانی، و يا حتی وجود چند قائم در حلقه چهارم خواهد آمد، ان شا ء الله تعالی فقط بطور مختصر بيان خواهيم کرد. اگر گفتيم که سفيانی بعد از جنگ و نبرد در مناطق پنج گانه به مدت شش ماه – از رجب تا محرم – بسوی عراق میرود و اينکه يمانی در همان زمان با او بر سر کوفه رقابت میکند همانطور که روايات بيان میکنند، آيا اين به معنی اينکه قبل از گسيل سفيانی به عراق، يمانی و همچنين خراسانی موجود نيستند و هنوز خارج نشدهاند؟ و به عبارتی ديگر: آيا اين به معنی آن است که ضرورتی ندارد که قبل از گسيل سفيانی به عراق، يمانی – ظهور و يا خروج – داشته باشد يا خير؛ چون که روايات خروج آنها را در يک سال و يک ماه و يک روز وصف میکنند؟ جواب: شايد يک نکته قابل توجه برای خواننده آگاه از طريق آنچه بيان شد، بر اينکه لزومی ندارد که خروج سه نفر (يمانی و خراسانی و سفيانی) حتماً در ابتدای خروج باشد. بله، خروج مسلح به سوی کوفه در يک روز خواهد بود ولی خروج بسوی کوفه يک چيز و خروج قبل از آن چيز ديگری است. و به صورت روشن بيان شده که سفيانی شش ماه قبل خارج شده است. و ظاهراً رواياتی که بيان میکنند که خروج آن سه نفر بسوی کوفه در يک زمان واحد، همه را دچار شک کرده به اينکه قبل از آن زمان هيچ اثری از آنها وجود ندارد، در حالی که اين امر مسکوت مانده است، بلکه آن مخالف رواياتی که از آنها روشن میشود که سفيانی قبل از آن به مدت زمان زيادی خارج شده است. و غالباً آنچه روايات بر آنها دلالت میکند خروج اين سه نفر همان خروج آنها به سمت کوفه در يک روز و رقابت آنهاست، اما خروج قبل از آن نسبت به سفيانی گفته شده ولی نسبت به يمانی و خراسانی مسکوت مانده است، خواهد آمد – ان شاء الله – به اينکه خروج يمانی قبل از آن در روايات زيادی اشاره شده است و نيز از آنچه که در اين بحث گفته شده است. امام محمد باقر (ع) میفرمايد: (... فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علی الناس وکل مسلم، واذا خرج اليماني فانهض اليه...). (هر گاه يمانی خروج کند فروش سلاح به مردم و همه مسلمانان حرام میشود، و اگر يمانی خروج کرد بسوی او بشتاب...). ضرورتی وجود ندارد که اين خروج، بايد همزمان با توجه سفيانی به سمت کوفه باشد، و بايد قبل از آن يمانی خارج شده باشد. همان طور که خروج سفيانی هنگامی که در روايات به ياد میآوريم يعنی لزومی ندارد به توجهش به سمت کوفه است، بلکه منظور از آن همان ابتدای خروجش در ماه رجب که بعد از آن پانزده ماه ادامه میيابد و ان شاء الله در اين مورد توضيح بيشتری داده خواهد شد. و نبايد جزم نمود که کار مهم يمانی موعود محدود به مواجهه با سفيانی و عقب راندن آن از عراق است، و بايد قبل از آن کارهای مهمتر ديگری داشته باشد، همانطور که برای سفيانی قبل از آن وجد جنگهای مرگبار در مدت شش ماه است، و اين بين خروج يمانی و سفيانی کاملاً جدا و مجزاست، مگر در گسيل آنها به عراق و يا کوفه است همانطور که قبلاً گفته شده است. کورانی روايتی را که دلالت بر آن دارد در کتاب عصر ظهور ذکر کرده و به صحت آن اعتراف نموده است وقتی که گفت: (... ولی روايت ديگری که سندش صحيح است وجود دارد از امام صادق (ع) راويت است که میفرمايد: (يخرج قبل السفياني مصري ويماني). ([66]) (قبل از سفيانی، مصری و يمانی خروج میکنند). (وعليه فيكون هذا اليماني الأول ممهداً لليماني الموعود، كما يمهد الرجل من قم وغيره من أهل المشرق للخراساني وشعيب الموعودين. أما وقت خروج هذا اليماني الأول، فقد حددت الرواية الشريفة أنه قبل السفياني فقط، وقد يكون قبله بمدة قليلة أو سنين طويلة، والله العالم، عليه فيكون هذا اليماني الأول ممهداً لليماني الموعود، كما يمهد الرجل من قم وغيره من أهل المشرق للخراسانی وشعيب الموعودين. أما وقت خروج هذا اليماني الأول، فقد حددت الرواية الشريفة أنه قبل السفياني فقط، وقد يكون قبله بمدة قليلة أو سنين طويلة، والله العالم).([67]) (و شايد اين يمانی اول زمينهساز يمانی موعود باشد، اما زمان خروج اين يمانی اول، روايات شريف مشخص کردهاند که قبل از سفيانی است و شايد قبل از آن به فاصله کمی و يا سالهای طولانی باشد. والله العالم). و در اين جا آقای کورانی به سمتی رفته که گمان برد اين يمانی در اين روايت همان يمانی زمينهساز يمانی موعود نمی باشد، و شک و توهم او نسبت به اينکه يمانی موعود ظهور نمیکند مگر بعد از توجه سفيانی به سمت عراق. و بعد از روشن نمودن اينکه لزومی ندارد که خروج سفيانی و يمانی همزمان باشد، يعنی متوجه لزوم اين خروج هم زمان نشده است. ممکن است بگوييم که يمانی قبل از خروج سفيانی در ماه رجب ظهور کرده است، و شايد سالها قبل از آن باشد، نظر به اين که يمانی وصف شده که وی صاحب دعوتی است (يدعو الی صاحبکم) و (يدعو الحق والی طريق مستقيم) روشن است که راه مستقيم همان ولايت امير المؤمنين (ع) میباشد. و پوشيده نيست که اين چنين دعوتی با تمام حق و دين الهی خالص خواهد آمد در ميان زمانی که به انحرافات و فتنهها، و زيادی پرچمهای گمراه کننده و فساد فقهای دين و پيروی کور کورانه مردم از آنها و پر شدن زمين از ظلم و ستم... الخ وصف شده است؛ حتماً اين دعوت به زمان طولانی نياز دارد تا بتواند بر فساد واقع در دين و سياست و جامعه و انحراف آنها برهان بياورد، و دين حقی را که رسول الله و اهل بيتش آوردهاند را ثابت نمايد. با ملاحظه به اينکه اين دعوت اگر در چنين جامعه ای خروج کند، به صورت يک دين جديد و يک نوآوری و انحراف از دينی که مردم از فقهاء آموخته اند، با آن بر خورد میشود، همانطوری که از محمد رسول الله و از اهل بيتش که در روايتهای متواتر روايت شده است، که به ذکر دو نمونه میپردازم: ابی بصير، از كامل از ابی جعفر (ع) روايت میکند که امام (ع) میفرمايد: (إن قائمنا إذا قام دعا الناس إلى أمر جديد كما دعا إليه رسول الله (ص) وإن الاسلام بدأ غريباً وسيعود غريباً كما بدأ فطوبى للغرباء).([68]) (اگر قائم (ع) ما قيام کند مردم را به امر جديدی دعوت میکند همانطور که رسول الله (ص) دعوت کرده بود اسلام در ابتدا غريب و تنها بود و بزودى نيز همچون زمان پيدايش غريب و تنها خواهد شد. خوشا به حال غريبان). جابر از ابی جعفر (ع) روايت میکند که امام (ع) میفرمايد: (يكون في آخر الزمان قوم يتبع فيهم قوم مراءون ينفرون وينسلون حدباً سفهاً لا يوجبون أمراً بمعروف و لا نهياً عن منكر إلا إذا أمنوا الضرر يطلبون لأنفسهم الرخص و المعاذير يبغون زلات العلماء وفساد علمهم). ([69]) (در آخر الزمان مردمی خواهند بود که از گروه خاصی پيروي می‏کنند که ريا کارند و تظاهر می‏کنند که قاری و اهل عبادت ‏اند. آنان تازه ‏کار و ساده ‏لوح ‏اند، نه امر به معروفی را بر خود واجب می‏دانند نه نهی از منکری را، مگر زمانی که از ضرر و زيان محفوظ باشند؛ پيوسته در اين راه برای خود عذر و بهانه می‏تراشند. اينان اشتباهات و لغزش‌هايی را که در رفتار و گفتار عالمان رخ داده است، پی می‌گيرند). و يمانی به چه مقدار زمان نياز خواهد داشت تا بتواند جهل آن فقهاء و دور بودنشان از دين را ثابت کند و چقدر زمان احتياج دارد تا بتواند اتباع و پيروان آنها را به دعوتش قانع نمايد و ايمان آنها را به دعوت استوار کند و آنها را تربيت نمايد تا بتوانند گروهی باشند که زمينهسازان حکومت عدل الهی باشند؟ در حالی که در میيابيم لشکر سفيانی خيلی زود و به آسانی و در کوتاهترين زمان و اعداد فراوان جمع میشود. همانطور که در يک خبر طولانی از امام علی (ع) میشنويم که میفرمايد: (... ثُمَّ يَخْرُجُ إلى الغوطَةِ، فَما يَبْرَحُ حَتَّى يَجْتَمِعَ النَّاسُ إليهِ، وَتَتَلاحَقَ بِهِ أهْلُ الضَّغائِنِ، فَيَكُونُ في خمسِينَ ألفاً، ثُمَّ يَبْعَثُ إلى كَلْبٍ فَيأتِيهِ مِنهُمْ مِثْلُ السَّيْلِ... ثُمَّ يَرْجِعُ إلى دِمَشْقَ، وَقَدْ دانَ لَهُ الخَلْقُ، فَيُجَيِّشُ جَيْشَيْنِ...).([70]) (سپس به طرف "غوطه" خارج می شود، و نرسيده مردم بر او اجتماع می کنند، و اهل کينه به او ملحق می شوند، و رهبر پنجاه هزار نفر می شود، سپس به طرف بنی کلب می فرستد که مانند سيل به طرف او می آيند... سپس به دمشق باز می گردد، که خلقی فرمانبردار او شدند، پس دو سپاه آماده می کند...). بله ياران باطل و مريدان آنها چه زيادند و پيروان حق تلخ و سنگين و خسته کننده چه اندکند. خداوند متعال میفرمايد: ﴿... وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ﴾.([71]) (غير از افراد اندک کسی به ايشان ايمان نياورد). و ابليس و پيروانش از انس و جن راهزنان حق و عدل هستند. خداوند داستانی از سخن ابليس (لع) بيان میکند: ﴿قالَ فَبِمَا أَغْوَيتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾.([72]) (گفت پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى من هم براى [فريفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست). و اين راه مستقيمی است که يمانی در آخر الزمان به سوی آن دعوت میکند، همانطور که ائمه بيان کردهاند (يدعو الی الحق والی طريق مستقيم). اشکال: ممکن است بعضی اشکال بگيرند و بگويند: در بعضی از روايات آمده است که به امت هشدار داده شده است که بعد از خروج به سکوت و آرامش پايبند شوند تا زمانی که سفيانی خروج کند، پس چگونه گفته می شود به اينکه يمانی قبل از خروج سفيانی ظاهر شده است؟ از خلال موضوع جديدی که خواهم گفت جواب در مورد اين اشکال را روشن میسازم پس تأمل فرماييد.

-تکليف امت هنگام خروج سفيانی

: وقتی که، رواياتی که مؤمنين را به انتظار و سکوت و مراقبت اوضاع فرا میخوانند را مطالعه کنيم، به معنی آن نيست که آنها انقلاب در برابر طاغوت و دفاع از دين و مال و ناموس و جان را حرام نمودهاند، بلکه هنگامی که تحقيق کنيم آنها مردم را به دوری از پرچمهای ضلالت و طالبان جاه و مقام و مال اندوزی دعوت و به چنگ جستن به حاکميت الهی که همان ولايت ائمه (ع) است پيروی از آنها در تمام شئون راهنمايی میکنند. و يا اينکه بيان میکنند که فرج و مکنتی غير از قيام قائم (ع) نيست و اگر کسی قبل از آن خروج کند مسيرش مرگ خواهد بود، و طبعاً اين به معنی اين نيست که او در راه خدا کشته نشده است، بلکه آن گفتهها در صدد حفاظت از شيعه و دور نمودن آنها از هياهويی که برای آنها هيچ سودی ندارد، و آنها را بسوی هلاکت و نابودی بدون فايده سوق میدهد، را دارند. و هشداری بر اينکه انقلاب کننده قبل از قيام قائم (ع) مسيرش مرگ بدون اينکه به مقصود خود برسد و تحقق نيافتن دولت عدل الهی قبل از قيام امام مهدی (ع) است. توضيحی در مورد بعضی از رواياتی که در اين باره سخن میگويند را خواهيم آورد و با بحث در آنها اميدواريم با نتيجه مطلوب از آنها خارج شويم، ان شاء الله. سدير میگويد، امام صادق (ع) مىفرمايد: (يا سدير الزم بيتك وكن حلساً من أحلاسه واسكن ما سكن الليل والنهار، فاذا بلغك ان السفياني قد خرج فارحل الينا ولو علی رجلک).([73]) (اى سدير، در خانه بنشين و به زندگى بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند، اما هنگامى كه خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده به سوى ما بيا، اگر چه با پاى پياده باشد). در چند نکته اين را را بحث میکنيم: هنگام مقايسه اين روايات با روايتهای ديگر – که خواهد آمد – برای ما روشن میشود که منظورش نهی از انقلاب در برابر ظالمين ابداً نيست، بلکه معنيش نهی از پيروی از پرچمهای ضلالت و يا پرچمهايی که ظاهرش دعوت برای رضای خاندان محمد (ع) و باطنش دعوت برای تسلط و مال اندوزی نا حق است، می باشد، در حالی که از اهل بيت روايت شده است که به انقلاب زيد بن علی (ع) رضايت داده و به ايشان ترحم نمودهاند و همچنين انقلاب حسين صاحب واقعه فخ که بيانش خواهد آمد. ان شاء الله. شايد مقصودش – آنچه که ظاهر است – عصر ظهور برای امام مهدی (ع) است که در آن هشدار به اتباع پرچمهای گمراه و اهل فتنه داده و راهنمايی نمودن آنها به انتظار نشستن قائم خاندان محمد (ع) و عدم پيروی از هر پرچمی مگر با دستور و امر ائمه (ع) و هدايت به سوی آن باشد، مانند پرچم يمانی موعود، و چيزی که مؤيد آن است مطابقت زياد روايت بر عصر ظهور که در آن ذکر خروج سفيانی که يکی از علائم قيام قائم (ع) است، می باشد. از نکته دوم واضح میشود که از مفهوم عموم اين روايات، مقصودش يمانی موعود نيست، زيرا که يمانی مأمور به ياری آن و عدم کنار کشيدن از وی شده است. جزئيات آن بيان خواهد شد ان شا ء الله. فرموده امام (ع) (واسكن ما سكن الليل و النهار) مقصودش چيست؟ و حقيقت شب و روز در اين روايت چيست؟ و آنجا روايت مشابهی از امام صادق (ع) در اين مورد وجود دارد، اما در آن ذکر نموده است: (اسکنوا ما سکنت السماء والأرض) (آرام باشيد تا زمانی که آسمان و زمين آرام است). و امام (ع) روشن نمود که آن بر ظاهرش نيست و مقصودش وقتی که آسمان از نداء و فرياد آرام است و زمين از فرو رفتن لشکر آرام می باشد، پس منظور از آرامش شب و روز در اين روايت چيست؟ فرموده امام (ع) (فاذا بلغك ان السفياني قد خرج فارحل الينا ولو علی رجلک)، هدف رفتن در اينجا چيست؟ پوشيده نيست که روايت به صورت واضح بيان میکند که منظور از رفتن، همان رفتن به ميدان جنگ و نبرد و ياری نمودن قائم خاندان (ع) میباشد، - همانطور که در روايات آينده آن را بهتر واضح میکنند– زيرا که روايت روشن میکند که نبرد بزرگ هنگام خروج سفيانی خواهد بود، و همه بايد حرکت کنند حتی اگر با پای پياده باشد، و اين به معنی آن است که تأکيد بر وجوب بر خواستن و فرصت ندادن به آوردن بهانه و عذر شده است. و اين طبعاً به معنی نفی وجود قائم حق قبل از خروج سفيانی، که بر وجوب ياريش و اتباعش و ايمان به وی شده، نيست، همانا روايت شده است که: (ان قبل السفياني مصري ويماني) (قبل از خروج سفيانی، مصری و يمانی خروج میکنند)؛ و اينکه قبلش (رجل يدعو الی آل محمد) (مردی به سوی خاندان محمد (ع) دعوت میکند) و مانند آنها. همانا که امر به حرکت هنگام خروج سفيانی مستلزم وجود يک نماينده و قائمی برای خاندان محمد (ع) قبل از آن است، زيرا که سفيانی در ماه رجب خروج می کند و حکومتش پانزده ماه طول میکشد، و اين حرکت مردم مادامی که امام مهدی (ع) هنوز غائب است چه معنايی دارد؟ در حالی که ما ملاحظه میکنيم که سعی در نشان دادن شتاب در حرکت هنگام خروج سفيانی شده است و امام (ع) مقصد حرکت را در فرمودهاش، مشخص کرده است. (فارحل الينا) (بسوی ما بيا). و پوشيده نيست که هنگام خروج سفيانی، هنوز امام مهدی (ع) از ديد گاه مردم محجوب است، پس رفتن برای چيست؟ و نماينده خاندان محمد (ع) هنگام خروجِ سفيانی چه کسی است ؟ و مقصود امام (ع) از فرموده اش "به سوی ما بيايد" چيست؟ کلينی: على بن ابراهيم از پدرش از صفوان بن يحيی از عيص بن قاسم میگويد که از ابا عبد الله (ع) شنيدم که میفرمايد: (... إن أتاكم آت منا فانظروا على أي شئ تخرجون؟ ولا تقولوا خرج زيد، فان زيداً كان عالما، وكان صدوقاً ولم يدعكم إلى نفسه إنما دعاكم إلى الرضى من آل محمد ولو ظهر لوفى بما دعاكم إليه إنما خرج إلى سلطان مجتمع لينقضه. فالخارج منا اليوم إلى أی شئ يدعوكم؟ إلى الرضى من آل محمد؟ فنحن نشهدكم أنا لسنا نرضى به، وهو يعصينا اليوم، وليس معه أحد، وهو إذا كانت الرايات والالوية أجدر أن لا يسمع منا إلا (مع) من اجتمعت بنو فاطمة معه، فوالله ما صاحبكم إلا من اجتمعوا عليه، إذا كان رجب؛([74]) فأقبلوا على اسم الله عز وجل، و إن أحببتم أن تتأخروا إلى شعبان فلا ضير، وإن أحببتم أن تصوموا في أهاليكم فلعل ذلك أن يكون أقوى لكم، وكفاكم بالسفياني علامة).([75]) (... اگر فردى از ما سوى شما آمد بر چه اساس و هدفى آهنگ شورش مى‏كنيد؟ نگوييد زيد خروج كرد، زيد مردى دانشمند و راستگوى بود و شما را به سوى خويش نمى‏خواند بلكه شما را به رضاى آل محمد (ص) فرا مى‏خواند، پس اگر پيروز شده بود به يقين شما را به همان كسى كه بدو دعوت كرده بود مى‏رساند، و جز اين نبود كه او بر حكومتى شوريد كه كاملاً آماده دفاع بود و مى‏خواست آن را در هم بكوبد. ولى آن كس كه امروز خروج مى‏كند شما را به چه چيز مى‏خواند؟ به همان رضاى آل محمد (ص)؟ كه ما شما را گواه مى‏گيريم كه به چنين كسى راضى نيستيم و او امروز كه كسى با وى نيست، نافرمانى ما مى‏كند و هنگامى كه پرچمها و درفشها را پشت سر خويش ببيند، به نشنيده گرفتن سخن ما سزاوارتر خواهد بود، مگر كسى كه همه فرزندان فاطمه پيرامون او گرد آيند. بخدا سوگند آن را كه شما مى‏خواهيد كسى نيست مگر شخصى كه همه بنى فاطمه پيرامون او گرد آيند. همين كه ماه رجب شد به نام خداى عز و جل روى آوريد و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب بيندازيد زيانى نيست، و اگر بخواهيد ماه رمضان هم فريضه روزه را در ميان خانواده خود بگيريد شايد اين كار موجب نيروى بيشترى براى شما گردد و همان علامت سفيانى شما را بس است...). در اين روايت تفاسير زيادی هستند که در اينجا به چند نکته میپردازيم: فرموده امام (ع): (إن أتاكم آت منا فانظروا على أي شئ تخرجون). در اينجا امام صادق (ع) انسانها را به تأمل در دعوتهای مدعين فرا میخواند، که به چه چيزی دعوت میکنند و خروج و جنگ برای چه چيزی خواهد بود، و اين به معنی آن نيست که هر کس که بر عليه طغيانگران انقلاب کنند نبايد ياريش کرد. فرموده امام (ع): (ولا تقولوا خرج زيد، فان زيداً كان عالماً، وكان صدوقاً ولم يدعكم إلى نفسه إنما دعاكم إلى الرضى من آل محمد ولو ظهر لوفى بما دعاكم إليه). پوشيده نيست که از فرموده امام (ع) الهام میشود که در صدد عدم اتباع بعضی از دعوتها شبيه آن مانند دعوت مسلم خراسانی و غيره است، که بعضی از شيعيان دچار ترديد شدند که پرچم ابو مسلم پرچم حق است و واجب است که ياری شود و شعارش که کسب رضای خاندان محمد (ع) میباشد، فريب است. امام صادق (ع) به آنها میفرمود: احتجاج و اصرار نکنيد و بگوييد که همانا زيد با انقلاب خروج نمود و چرا نبايد کسی ديگر خروج کند؟ و سپس امام با بعضی از صفات نيکويی که زيد با آنها از دايره انقلابيون منحرف خارج میشود را میشمارد و میفرمايد: (كان عالماً، وكان صدوقاً ولم يدعكم إلى نفسه إنما دعاكم إلى الرضى من آل محمد (ع) ولو ظهر لوفی بما دعاكم إليه). پس صفاتی که واجب است که انقلابيون خود را با آنها زينت دهند تا پرچمشان جزء پرچمهای ضلالت نباشد عبارتند از: بايد عالم باشد، تا بتواند امور انقلاب را تدبير نمايد و مکر و فريب دشمنان را خنثی نمايد ... الخ؛ و يا عالم باشد، به معنی آن است که از اهل بيت (ع) باشد، همانطور که سلمان فارسی بوده است، همانطور که امام صادق (ع) در مورد سلمان میفرمايد: (وانما صار سلمان من العلماء لأنه امرئ منا أهل البيت، فلذلك نسبته الى العلماء).([76]) (همانا سلمان به خاطر اين از علماء گرديد، بخاطر اينکه او فردی از ما اهل بيت است، به همين خاطر نسبت علماء به وی دادم). بلکه امام رضا (ع) زيد را با وصف عالمی از علمای خاندان محمد (ع) وصف نمود. فرمود: (... فانه كان من علماء آل محمد، غضب لله عز وجل، فجاهد أعداءه حتى قتل في سبيله).([77]) (و ايشان از علمای خاندان محمد (ص) بود به خاطر خدا غضبناک شد و با دشمنان مجاهدت نمود تا اينکه در راه خدا شهيد شد). بايد صادق باشد، تا از دروغگويان نباشد و از کسانی که به چيزی که میگويند و به آن عمل نمی کنند نباشد. بر مردم به اسم دين رياست ننمايند تا برای خود جاه و مقام و منصب فراهم سازند با اينکه دنيا ارزش چندانی ندارد. (ولم يدعکم الی نفسه)، (و شما را به سوی خود نخواند) و اين به معنی آن است که هر کس مردم را به سوی خود دعوت میکند طاغوت است که جز خدا عبادت آنها میشود، و بر مؤمنين واجب است که از چنين افرادی بر حذر باشند که میخواهند مرجعيت خود و احزابشان را به نام دين و نام خاندان محمد (ع) بسازند که اهل بيت (ع) از آنها مبراء هستند. (انما دعاکم الی الرضا من آل محمد (ع)) به اينکه دعوت به خاندان محمد (ع) مشروعيت دارد، به شرطی که همگام با علم و صدق و وفا باشد، مدعيان چه زيادند و راستگويان چه اندک. (ولو ظهر لوفی بما دعاكم إليه)، (و اگر ظهور میکرد به آنچه شما را به آن دعوت میکرد عمل مینمود). و اين گواهی محکمی برای زيد بن علی انقلابی است، به اينکه پرچمش، پرچم حق است و در راه خدا شهيد شد، و اگر غلبه می کرد و پيروز میشد امر را به صاحبانش که همان خاندان محمد (ع) هستند تحويل میداد و او مشمول پرچمهايی که از آنها قبل از خروج قائم نهی شده نيست. و از آنجايی که اين بحث در مورد يمانی موعود است، پس میگويم: يمانی موعود عالم و صادق و به سوی خاندان محمد (ع) دعوت میکند و به آنچه که دعوت میکند، وفا خواهد کرد و آن همان تسليم پيروزی به حجت ابن الحسن (ع) است، و از آنچه که در اين بحث گفته شد، ثابت میشود که يمانی موعود همان قائم از خاندان محمد (ع) است که معصوم است و مردم را به حق و راه مستقيم هدايت میکند که ما موظف به اطاعتش و نهی از مخالفتش شده ايم، و کسی که به حق و راه مستقيم دعوت می کند چگونه نمیتواند عالم و صادق و وفا دار و پرچمش، پرچم حق باشد؟ پس يمانی مشمول آن پرچمهای ضلالت طبق روايات نخواهد بود، میتواند موجود باشد بلکه بايد با اختلاف سالهای زيادی از خروج سفيانی موجود باشد، چون ايشان صاحب دعوت است و بيان شده که اين دعوت به زمان طولانی نياز دارد تا عقيدهاش و آنچه که بدان دعوت میکند را ثابت کند، برای خنثی نمودن مذهب دينی منحرف و برای جمع آوری ياران و تکميل عدد آنها، آنانی که استعداد ياری و نصرت را دارند و میتوانند سربازان دولت عدل الهی باشند. کسانی که خداوند آنها را وصف نمود: ﴿فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾.([78]) (پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏گماريم تا ميان خانه‏ها به جستجو در آيند و اين وعده تحقق ‏يافتنى است). و در تفسير اين آيه از امام صادق (ع) فرمود که آنان سربازانی از طرف خدا و قبل از قيام قائم (ع)، مبعوث می شوند: ﴿بَعَثْنَا عَلَيكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيارِ﴾. قوم يبعثهم الله قبل خروج القائم فلا يدعون وتراً لآل محمد إلا قتلوه. ﴿وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ خروج القائم (ع)).([79]) ((بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏گماريم تا ميان خانه‏ها به جستجو در آيند). خدا قومی قبل از خروج قائم را مبعوث می سازد که هيچ دشمنی را وا نمی گذارند مگر او را بکشند. (و اين وعده تحقق ‏يافتنى است)، خروج قائم (ع)). فرموده امام(ع) : (فالخارج منا اليوم إلى أي شئ يدعوكم؟ إلى الرضى من آل محمد؟ فنحن نشهد كم أنا لسنا نرضى به)، (و کسی که امروز میگويد که از طرف ما خارج شده است. به چه چيزی شما را دعوت میکند؟ برای کسب رضايت خاندان محمد (ع) است؟ ما شما را گواهی میدهيم که ما به ايشان رضايت نداريم). ظاهراً امام از پرچمی که آن وقت موجود بود، سخن میگويد که برای کسب رضايت از خاندان محمد (ع) دعوت میکرد، و شايد آن ابو مسلم خراسانی باشد، و در اينجا يکی از شرايط پرچم حق که امام مدتی قبل در مورد زيد شهيد گفته بود منتفی میشود و آن همان دعوت برای خاندان محمد (ع)، رضايت آنها و کسب اجازه از آنهاست، در حالی که روايت شده است که انقلاب زيد با کسب اجازه از امام صادق (ع) بوده است. از امام رضا (ع) در گفتگويی که با مأمون عباسی داشت میفرمايد: (...ولقد حدثني أبي موسى بن جعفر (ع) أنه سمع أباه جعفر بن محمد بن علي (ع)، يقول: رحم الله عمي زيداً إنه دعا إلى الرضا من آل محمد ولو ظفر لو في بما دعا إليه، ولقد استشار بي في خروجه، فقلت له: يا عم إن رضيت أن تكون المقتول المصلوب بالكناسة فشأنك، فلما ولی، قال جعفر بن محمد: ويلٌ لمن سمع واعيته فلم يجبه. ...وكان زيد والله ممن خوطب بهذه الاية، ﴿وَجَاهِدُوا في اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ﴾([80])).([81]) (آن گاه امام رضا (ع)، از پدرش موسى بن جعفر (ع) و او از پدرش امام صادق (ع) نقل مى كند كه آن حضرت درباره زيد بن على مىفرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند. او، به رضاى آل محمد (ع) دعوت مىكرد. اگر پيروز مىشد، به وعدهاش وفا مىكرد. او در قيام خود، با من مشورت كرد و من به او عرض کردم: ای عمو! اگر آمادگى دارى كه كشته شوى و به دار در كناسه آويخته گردى، اقدام كن. چون قيام كرد جعفر بن محمد فرمود: واى بر آن كس كه فرياد وى را بشنود و به وى پاسخ ندهد. به خدا قسم که زيد کسی است که در اين آيه مخاطب شده است: (و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براى خود] برگزيد)(. از جابر بن يزيد جعفی از ابی جعفر محمد بن علی باقر (ع) از پدرانش (ع) از علی (ع) که میفرمايد: رسول الله (ص) به امام حسين (ع) میفرمايد: (يا حسين يخرج من صلبك رجل يقال له: زيد يتخطا هو واصحابه يوم القيامة رقاب الناس غراً محجلين يدخلون الجنة بلا حساب).([82]) (ای حسين، از صلب تو، فرزندی به دنيا میآيد كه «زيد» ناميده میشود. او و يارانش در روز قيامت بر ديگران برتری دارند و با چهرههای نورانی محشور میشوند و بدون حساب داخل بهشت میگردند). عبد الله بن سيابه میگويد: (خرجنا ونحن سبعة نفر فأتينا المدينة فدخلنا على أبي عبد الله الصادق (ع) فقال لنا: أعندكم خبر عمي زيد؟ فقلنا: قد خرج أو هو خارج. قال: فإن اتاكم خبر فاخبروني فمكثنا اياماً فاتى رسول بسام الصيرفى بكتاب فيه: أما بعد فإن زيد بن علي (ع) قد خرج يوم الأربعاء غرة صفر فمكث الأربعاء والخميس وقتل يوم الجمعه وقتل معه فلان وفلان فدخلنا علی الصادق (ع) فدفعنا إليه الكتابة فقرأه وبكى ثم قال: انا لله وانا إليه راجعون عند الله احتسب عمي انه كان نعم العم، ان عمي كان رجلاً لدنيانا وآخرتنا مضى والله عمي شهيدا كشهداء استشهدوا مع رسول الله وعلي والحسن والحسين صلوات الله عليهم).([83]) (هفت نفر بوديم که به مدينه آمديم و خدمت امام صادق (ع) رسيديم، ايشان فرمود: آيا خبری از عمويم زيد داريد؟ عرض کرديم: وی خروج کرده است. فرمود : اگر خبری از وی به شما رسيد مرا در جريان بگذاريد. چند روز مانديم، فرستادهی بسّام صيرفی با نامهای آمد که در آن نوشته شده بود: همانا که زيد بن علی (ع) روز چهارشنبه اول صفر خروج نمود و چهارشنبه و پنجشنبه مقاومت نمود و در روز جمعه به همراه فلان و فلان کشته شد. در اين حال امام صادق (ع) بر ما وارد شد و ما نامه را تقديم ايشان نموديم، ايشان نامه را خواند و گريست سپس فرمود: انا لله وانا إليه راجعون عمويم زيد را به خدا واگذاردم به راستی که او نيک عمويی برای ما بود، او مردی بود هم برای دنيای ما و هم برای آخرت ما، عمويم شهيد بود مانند شهدايی که در رکاب رسول الله (ص) و علی و حسن و حسين (ع) شهيد شدند). 4- امام (ع) میفرمايد: (وهو يعصينا اليوم، وليس معه أحد، وهو إذا كانت الرايات والالوية أجدر أن لا يسمع منا).(با اين که کسی با او نيست امروز از ما نافرمانی میکند، پس اگر زمانی که پرچمها و لشکر داشته باشد، آن وقت عصيان گر میشود و از ما نا فرمانی خواهد کرد). و اينجا امام (ع) صفت بیوفايی اين مدعی دعوت برای رضايت از خاندان محمد، را برای ما روشن میکند، بلکه آن شخص نافرمان، از فرمان ائمه (ع) میباشد، و او تنها و بدون ياور است، و چگونه اگر صاحب فرمان شود و دور و برش پرچمها و لشکرهائی قرار گيرد، پس اکيداً آن وقت بيشتر عصيانگر و بر عليه اهل بيت (ع) متمرد میشود. اما نسبت به يمانی موعود، اهل بيت (ع) خودشان به او گواهی دادند که وی بسوی امام مهدی (ع) دعوت میکند و پرچمش هدايتترين پرچمهاست، و ايشان بسوی حق و بسوی راه مستقيم دعوت میکند و هر کسی از او دوری جويد از اهل آتش خواهد بود، پس ايشان از علمای خاندان محمد (ع) است، بلکه او همان قائمی است که زمينه حکومت عدل الهی را میسازد. در بعضی از روايات وصف شده به اينکه ايشان قائم است: (القائم والسفياني في سنه واحدة). (السفياني يقاتل القائم) (خروج قائم و سفيانی در يک سال خواهد بود). (سفيانی با قائم نبرد میکند). در حالی که از آنچه که گفته شد واضح گشت که حکومت سفيانی قبل از قيام امام مهدی (ع) تمام میشود، و در يک سال با وی جمع نمیشود و با آن نبرد نمیکند، و اين قائم کيست غير از يمانی موعود؟ 5- امام (ع) فرمود: (إلا مع من اجتمعت بنو فاطمة معه، فوالله ما صاحبكم إلا من اجتمعوا عليه)، (مگر کسی که فرزندان فاطمه (ع) دور او جمع شوند، به خدا صاحب شما کسی نيست مگر کسی که دور آن جمع شوند). اين فرموده امام مستقيماً بعد ار فرمودهاش (وهو يعصينا اليوم، وليس معه أحد، وهو إذا كانت الرايات والالوية أجدر أن لا يسمع منا)، (با اين که کسی با او نيست امروز از ما نافرمانی میکند، پس اگر زمانی که پرچمها و لشکر داشته باشد، آن وقت عصيانگر میشود و از ما نا فرمانی خواهد کرد). ايشان يمانی را استثنا نمود از آن مردمی که مطيع خاندان محمد (ع) نمیشوند، و اگر با پيروزی غلبه نمايند امر را به اهل بيت (ع) تسليم نمیکنند، آنها را از کسی که فرزندان فاطمه (ع) دورش جمع می شوند استثناء نمود؛ سپس امام (ع) قسم خورد که صاحب ما همان کسی که فرزندان فاطمه (ع) دورش جمع شوند! و طبعاً منظور امام (ع) عصر ظهور مقدس است، به دليل اينکه ايشان بعد از آن خروج سفيانی را ذکر نمود و چه وقت مؤمنين به قائم (ع) ملحق و برای جنگ حرکت نمايند. بر ماست که سؤال کنيم: فرزندان فاطمه (ع) که دور صاحب پرچمهايی که دليل آن حق و وفاداری و اطاعت به خاندان محمد است و ممکن نيست که جواب غير از اينکه فرزندان حضرت فاطمه (ع) همان ائمه باشند و نه هر کسی که به حضرت فاطمه ( منتسب باشد، چه افراد گمراه و منحرف و فاسق که خود را به حضرت فاطمه (ع) نسبت میدهند. بلکه روايت شده که شديدترين دشمنان برای حضرت امام مهدی (ع) همان فرزندان حضرت فاطمه (ع) هستند. نعمانی در کتابش: خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس([84]) که میگويد حديث کرد ما را محمد بن جعفر قرشی([85]) میگويد: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب ([86])، از محمد بن سنان([87])، از محمد بن يحيی الخثعمی([88])، میگويد: حديث کرد ما را ضريس([89])، از ابی خالد كابلی،([90]) میگويد: (لما مضى علي بن الحسين (ع) دخلت على محمد بن علي الباقر (ع)، فقلت له: جعلت فداك قد عرفت انقطاعي إلى أبيك وانسي به، ووحشتي من الناس، قال: صدقت يا أبا خالد فتريد ماذا؟ قلت: جعلت فداك لقد وصف لي أبوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته في بعض الطريق لأخذت بيده، قال: فتريد ماذا يا أبا خالد؟ قلت: أريد أن تسميه لي حتى أعرفه باسمه، فقال: سألتني والله يا أبا خالد عن سؤالٍ مجهد، ولقد سألتني عن أمرٍ ما كنت محدثاً به أحدا، ولو كنت محدثاً به أحداً لحدثتك، ولقد سألتني عن أمر لو أن بني فاطمة عرفوه حرصوا على أن يقطعوه بضعة بضعة).([91]) (ابو خالد كابلى میگويد بعد از درگذشت علی بن الحسين (ع) بر امام باقر (ع) وارد شدم و عرض كردم: فدايت شوم به ميزان ارتباطم با پدرت و انسم با ايشان و وحشتم از مردم آگاه هستی، فرمود: راست گفتی ای ابا خالد، چه چيزی میخواهی؟ عرض کردم فدايت شوم، پدرت صاحب اين امر را برايم به صفتی وصف نمود که اگر او را در راه میديدم دستش را میگرفتم، فرمود: ای ابا خالد چه میخواهی؟ عرض کردم: نام مبارک او را براى من بگوييد تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگيز و مشقت آورى از من پرسيدی و درباره ى مسئلهاى از من پرسيدى که قبلاً با کسی در اين مورد صحبت نکردم، و اگر در اين مورد سخنی گفته بودم به يقين به تو می گفتم. تو دربارهى چيزى از من پرسش كردى كه اگر بنى فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند). و چيزی که اين روايت را تأييد میکند روايت زير است: ابی بکر حضرمی میگويد: (دخلت أنا وأبان على أبي عبد الله (ع) وذلك حين ظهرت الرايات السود بخراسان، فقلنا: ما ترى؟ فقال: اجلسوا في بيوتكم، فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح). (من و ابان بر ابی عبد الله (ع) زمانی که پرچمهای سياه در خراسان ظاهر شدند، وارد شديم، و عرض کرديم: چه می بينی؟ فرمود: در خانههايتان بنشينيد! و هرگاه ديديد بر مردی اجتماع نموديم، با سلاح به سوی ما بشتابيد). در اينجا امام صادق (ع) میفرمايد: (اذا رايتمونا) يعنی ما اهل بيت (ع) نه کسی که خود را به فاطمه زهرا (ع) نسبت دهد. و شرح در اين مورد به طور مفصل خواهد آمد که چگونه اهل بيت در آخر زمان بر مردی اجتماع خواهند کرد. ان شاء الله. 6- بعد از اينکه امام صادق (ع) برای اصحابش روشن نمود که پرچم حق زمينهساز که همان پرچمی که اولاد فاطمه (ع) بر آن اجتماع خواهند کرد است، در ادامه می فرمايد: (إذا كان رجب؛ فأقبلوا على اسم الله عز وجل، و إن أحببتم أن تتأخروا إلى شعبان فلا ضير، وإن أحببتم أن تصوموا في أهاليكم فلعل ذلك أن يكون أقوى لكم، وكفاكم بالسفياني علامة). ملاحظه میکنيم مشخص نمود زمان اقبال بر ياری صاحب پرچمهايی که خاندان محمد بر آنها اجتماع خواهند کرد، و آن همان (ماه رجب) و آن همان ماهی است که در خروج سفيانی شروع خواهد شد – همانطور که قبلاً شرح داده شد – و همانطور که معلوم است در اين زمان ممکن نيست که امام مهدی (ع) ظاهر شده است، تا حتی کسی بگويد که اين نهضت و حرکت برای ايشان خواهد بود! تأخير حرکت به ماه شعبان و يا ماه رمضان، شايد به خاطر مشغول بودن سفيانی در ابتدای خروجش به غير شيعه به مدت يک ماه يا دو ماه خواهد بود. و يا مشغول شدن بر تسلط بر مناطق پنچ گانه در مدت شش ماه است، و آنجا فرصت يک ماه تا دو ماه به نسبت حرکت و برخواستن با سلاح بسوی صاحب پرچمها که هدايتترين پرچمها را دارد و آن همان يمانی موعود است، را دارد، و فراموش نکنيم که برخاستن و حرکت به ميدان مبارزه به معنی ابتدای ظهور يمانی موعود نيست، بلکه اين – رجب و يا شعبان و يا رمضان - همان آخرين زمان برای ملحق شدن به لشکر يمانی موعود است چون بعد از آن مدت کوتاه سفيانی متوجه عراق میشود و جنگ بين او و يمانی موعود شروع خواهد شد، و اجتماع لشکر از نقاط مختلف جهان بايد قبل از آن به مدت يک ماه صورت گيرد تا اجتماع و آمادگی کامل شود. و اين به معنی آن است که يمانی موعود قبل از آن با فاصله زيادی ظاهر شده است و دعوتش را اعلام نموده و دل مؤمنين که منتظرين واقعی برای انقلاب امام مهدی هستند، را جذب نموده است، و پوشيده نيست که حال يمانی در اين زمان مانند کسی میماند که دنبال چند مروايد در ميان انباری از علوفه باشند، و به چه مقدار زمانی احتياج دارد تا بتواند آنها را در ميان اين فضايی که از فتنهها و اضطرابهای دينی و سياسی و اجتماعی و اقتصادی پر شده است، آنها را جمع کند؟ و فرموده امام صادق (ع) که: (وکفاکم بالسفياني علامه) علامت بر چيست؟ اگر کسی بگويد که اين علامت نشانه ظهور امام مهدی (ع) است. می گويم: فرموده امام صادق (ع) در اينجا در مورد صاحب پرچمهايی که خاندان محمد (ص) بر آن اجتماع خواهند کرد، و کيفيت حرکت و رفتن به ياريش در ماه رجب است در اين وقت – همانطور بصورت مکرر گفتيم – هنوز امام مهدی (ع) برای مردم ظاهر نشده است با اينکه مدت حکومت سفيانی از ابتدای خروجش تا انقراض حکومتش پانزده ماه خواهد بود و قيام امام مهدی بعد از آن در چند ماه خواهد بود و آيا مردم بايد به مدت يک سال و نيم در صحراء سر گردان بمانند؟ با اين که ما میبينيم، امام صادق (ع) آخرين فرصت برای حرکت و رفتن را بعد از روزه گرفتن ماه رمضان داده است، و بعد از آن تأخيری در امر وجود ندارد، و بعد از ماه رمضان حتماً بايد سرزمين و شهر و اهل خود را ترک نمود و بار رفتن به سوی صاحب پرچمها را بايد ببنديم. با اين واضح میشود که فرموده امام (ع) (وکفاکم بالسفياني علامة)، اين که اين علامت برای صاحب پرچم های کسی که خاندان محمد (ع) بر آن اجتماع خواهد کرد وکسی که خروجش بر ای جنگ همزمان، يا نزديک به خروج سفيانی خواهد بود . از آن میفهميم که قبل از اين زمان، شايد چيزی که واجب شود ترک کردن سرزمين و اهل خود و حرکت به سوی جنگ وجود نداشته باشد، و يا اينکه مؤمنين– پيروان صاحب پرچمها – در شهرشان و بين خانوادههايشان باشند تا اينکه ساعت صفر فرا برسد و آن هنگام بايد کل افراد بدون استثناء بار رفتن به ميدان جنگ سخت و دشوار با سفيانی و امثالش را ببندند و اينکه شيعه قبل از آن يک حرکت بصورت عام برای آنها وجود ندارد مادامی که سفيانی هنوز خروج نکرده است. بعد از اتمام اين بررسی روايت گذشته به توفيق خدا، روايت ديگری را بررسی میکنيم: فضل کاتب میگويد: (كنت عند أبي عبد الله (ع) فأتاه كتاب أبي مسلم فقال: ليس لكتابك جواب، اخرج عنا،- الی ان قال - إن الله عز ذكره لا يعجل لعجلة العباد، ولازالة جبل عن موضعه اهون من ازاله ملك لم ينقض أجله، - الی ان قال - قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك جعلت فداك؟ قال: لا تبرح الأرض يا فضل حتى يخرج السفياني فإذا خرج السفياني فأجيبوا إلينا - يقولها ثلاثاً - وهو من المحتوم).([92]) (کنار ابی عبد الله (ع) بودم که نوشته ابی مسلم بدستش رسيد و فرمود: جوابی برای نامهات وجود ندارد، از اينجا خارج شو – تا اين که فرمود – همانا خداوند به خاطر عجله بندگان عجله نمیکند، و برداشتن کوه از جايگاهش آسانتر از برداشتن حکومتی که هنوز اجلش نرسيده، است – تا اين که گفت – عرض کردم: فدايت شوم، علامت بين ما و شما چه خواهد بود؟ فرمود: يا فضل از زمين حرکت نکن تا سفيانی خروج کند و هرگاه که سفيانی خروج نمود ما را اجابت کنيد – سه مرتبه فرمود – و او از حتميات خواهد بود). فرموده امام صادق (ع): (لا تبرح الأرض يا فضل حتى يخرج السفياني). (ای فضل از زمين حرکت نکن تا سفيانی خروج کند)، طبق توضيحاتی که بر روايت گذشته ذکر شد اين متن بر اين مطلب دلالت دارد که، قبل از خروج سفيانی هيچ حرکتی و نبرد همگانی و وجوب ترک سرزمين و اهل خود و بستن بار سفر وجود ندارد. (لا تبرح الأرض) و اين دلالت بر اين است که يمانی قبل از آن هنوز ظهور نکرده است و بشارت به دعوت به سوی خاندان محمد (ع) وجود ندارد، بلکه ظهور قبل از آن امر، امری که در آن شکی وجود ندارد، و شرح آن قبلاً داده شده است. فرموده امام صادق (ع): (فإذا خرج السفياني فأجيبوا إلينا - يقولها ثلاثاً - وهو من المحتوم)، (و هرگاه که سفيانی خروج نمود ما را اجابت کنيد – سه مرتبه فرمود – و او از حتميات خواهد بود)، و در اينجا سؤالی مطرح میشود همانطور که چند بار ديگر تکرار خواهد شد: که اين اجابت برای چه کسی خواهد بود؟ (فأجيبوا إلينا) و در اينجا امام برای تأکيد سه بار تکرار میکند در حالی که هنگام خروج سفيانی، پرچمی که نماينده خاندان محمد باشد وجود ندارد غير از پرچم يمانی، پس اين اجابت دعوت برای کيست؟ يونس بن ابی يعفور میگويد: از ابا عبد الله (ع) شنيدم که میفرمايد: (إذا خرج السفياني يبعث جيشا إلينا، وجيشاً إليكم فإذا كان كذلك فأتونا على كل صعب وذلول).([93]) (هر گاه سفيانی خروج کند، يک لشکر برای ما و لشکری ديگر برای شما میفرستتد، و اگر اين طور شد به سوی ما با همه سختی و دشواری که شده بياييد). (فإذا كان كذلك) يعنی اگر سفيانی خروج کند (فأتونا على كل صعب وذلول) والصعب همان اسبها يا شترانی که سوار شدن آنها به آسانی نخواهد بود، و الذلول بر عکس آن است. و در اين ضرورت حرکت هنگام خروج سفيانی است و نهايت آن نيز امام صادق (ع) با فرمودهاش (فاتونا) مشخص کرده است! محمد بن مسلم میگويد: (وكفى بالسفياني نقمة لكم من عدوكم، وهو من العلامات لكم، مع أن الفاسق لو قد خرج، لمكثتم شهراً أو شهرين بعد خروجه، لم يكن عليكم بأس حتى يقتل خلقاً كثيراً دونكم، فقال له بعض أصحابه: فكيف نصنع بالعيال إذا كان ذلك؟ قال: يتغيب الرجل منكم عنه فإن حنقه وشرهه فإنما هو على شيعتنا، وأما النساء، فليس عليهن بأس إن شاء الله تعالى).([94]) (از امام ابا جعفر محمد باقر (ع) شنيدم که میفرمايد: و برای شما از دشمن شما سفيانی مصيبتی است، و او يک از علامات برای شما خواهد بود، با اينکه اين فاسق اگر خروج کند يک ماه يا دو ماه به شما فرصت میدهد و برای شما هيچ حرج و مشکلی نخواهد بود، تا اين که خلق بسياری غير از شما را به قتل برساند، و بعضی از اصحابش به ايشان عرض کردند: اگر اين طور است، با زنانمان چه خواهيم کرد؟ فرمود: مرد خود را از آن پنهان سازد تا او و شرش برود و اما بر زنان هيچ مشکل و حادثه ای نخواهند بود ان شا ء الله). امام باقر (ع) میفرمايد: (وهو من العلامات لكم، مع أن الفاسق لو قد خرج لمكثتم شهرا أو شهرين بعد خروجه لم يكن عليكم بأس حتى يقتل خلقاً كثيراً دونكم). (و او يکی از علامات برای شما خواهد بود، با اينکه اين فاسق اگر خروج کند يک ماه يا دو ماه به شما فرصت میدهد و برای شما هيچ حرج و مشکلی نخواهد بود، تا اينکه خلق بسياری غير از شما را به قتل برساند). ظاهراً ارتباط زيادی - به آنچه که قبلاً گفتيم – با فرموده امام صادق (ع) در يکی از روايتهای گذشته دارد: (إذا كان رجب؛ فأقبلوا على اسم الله عز وجل، و إن أحببتم أن تتأخروا إلى شعبان فلا ضير، وإن أحببتم أن تصوموا في أهاليكم فلعل ذلك أن يكون أقوى لكم، وكفاكم بالسفياني علامة). ظاهراً اينکه فرموده امام محمد باقر (ع)، (يتغيب الرجل منکم عنه) در اول خروج سفيانی زمانی که به غير شيعه مشغول است و کسی که در ابتدای خروج سفيانی در معرض آن قرار دارد، بر اوست که خود را از سفيانی پنهان کند و در معرض ديد او خود را قرار ندهد، تا اينکه برود و با يمانی مواجه شود، و بقيه روايت هميشه سخن به رفتن و حرکت هنگام خروج سفيانی است، با وجود فرصت ماه شعبان و رمضان. خلاد بن صائع از امام ابی عبد الله (ع) روايت میکند که امام میفرمايد: (السفياني لا بد منه، ولا يخرج إلا في رجب، فقال له رجل: يا أبا عبد الله إذا خرج فما حالنا؟ قال: إذا كان ذلك فإلينا).([95]) (سفيانی بايد خروج کند و چارهای وجود ندارد، و جزء در ماه رجب خروج نمیکند. مردی به ايشان عرض کرد: يا ابا عبد الله (ع) اگر خروج کند حال ما چگونه است؟ فرمود: اگر اين طور شد به سوی ما بشتابيد). محمد ابن عيسى، از حسين بن خالد، گفت: به امام رضا (ع) عرض کردم که: (إن عبد الله ابن بكير كان يروي حديثا و يتأوله، و أنا أحب أن أعرضه عليك. فقال ما ذلك الحديث؟ قلت: قال ابن بكير حدثنی عبيد بن زرارة، قال كنت عند أبي عبد الله (ع) أيام خروج محمد بن عبد الله بن الحسن، إذ دخل عليه رجل من أصحابنا، فقال له جعلت فداك، إن محمد بن عبد الله قد خرج، و أجابه الناس، فما تقول في الخروج معه؟ فقال أبو عبد الله (ع) اسكن ما سكنت السماء والأرض. فقال عبد الله بن بكير فإذا كان الأمر هكذا، و م يكن خروج ما سكنت السماء والأرض، فما من قائم ولا من خروج. فقال أبو الحسن (ع) صدق أبو عبد الله (ع)، وليس الأمر على ما تأوله ابن بكير، إنما قال أبو عبد الله (ع) اسكنوا ما سكنت السماء من النداء، والأرض من الخسف بالجيش). (همانا که عبد الله بن بکير حديثی روايت میکرد و آن را تأويل می نمود، و من دوست دارم آنرا به شما عرضه نمايم. فرمود: آن حديث چيست؟ عرض کردم که ابن بکير میگويد که عبيد بن زراره حديثی به من گفت که: ايام خروج محمد بن عبد الله بن حسن کنار ابی عبد الله (ع) بودم که مردی از اصحاب ما وارد شد و به ايشان عرض کرد: فدايت شوم، همانا که محمد بن عبد الله خروج نمود، در مورد خروج با ايشان چه میفرمايی؟ فرمود: آرام باشيد تا زمانی که آسمان و زمين آرام است. عبد الله بن بکير میگويد: اگر قضيه اين طور باشد و خروجی نباشد و آسمان و زمين آرام نشد و قائمی نباشد و خروجی نباشد چه؟ امام رضا ابا الحسن (ع) فرمود: ابو عبد الله راست فرمود، و قضيه آن طوری که ابن بکير تأويل نمود نيست، جزء اينکه منظور امام صادق (ع) آرام باشيد تا زمانی که آسمان از نداء آرام است، و زمين فرو دادن لشکر آرام است). اين روايت به گونهای است که درک متعارف از نداء و يا فرو رفتن زمين از آن به و ضوح مستفاد نمیشود زيرا قبلاً بيان شده که يمانی حتی قبل از سفيانی ظهور میکند و سفيانی در رجب ظهور میکند و شيعه موظف به رفتن و حرکت به نبرد و ترک سرزمين و اهل خود هنگام خروج سفيانی در ماه رجب شده است، در حالی که صدا در شب بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود، و آيا همان ماه رمضانی که بعد از ماه رجب که سفيانی در آن خروج میکند، است، آيا اين ماه همان ماه رمضانی است که در همان سال خروج سفيانی است؟ جواب: هرگز؛ زيرا که ظاهر روايات اين است که قيام قائم (ع) در دهم ماه محرم واقع میشود که بعد از ماه رمضانی است که صدا در آن خواهد بود، – بيان آن خواهد آمد – و اين که بعد از صدا به فاصله سه ماه و نيم خواهد بود و در اين محرم از خروج سفيانی شش ماه و چند روزی گذشته است – اگر بر فهم خطاء رفتيم: (رجب + شعبان + رمضان + شوال + ذو القعده + ذو الحجه + 10 محرم). در اين زمان (10 محرم) امام مهدی (ع) ظهور نخواهد کرد، بلکه سفيانی در اين زمان، بر پنچ منطقه حکومت نموده است، و بعد از آن نُه ماه باقی میماند، بعد از چيره شدن بر پنچ کور (شهر) بسوی عراق می رود و در آنجا يک مواجهه بين او و يمانی موعود خواهد بود، از روايات ثابت شده است که امام مهدی (ع) در فاصله زمانی که نبردی بين سفيانی و يمانی در عراق صورت می گيرد، هنوز قيام نکرده است. و شرح کامل آن قبلاً به طور مفصل گفته شد. پس نداء در ماه رمضان که در همان سال که بعد از سال خروج سفيانی در ماه رجب، خواهد بود: (... رجب، خروج سفيانی / شعبان / رمضان / شوال / ذو القعده / ذو الحجه /محرم: چيره شدن سفيانی بر پنچ کور / صفر / ربيع الأول / ربيع الثاني / جمادی الأول / جمادی الثانية / رجب / شعبان 9- رمضان: نداء و نهايت حکومت سفيانی / شوال / ذو القعده / ذو الحجه: قتل النفس زکيه / محرم: قيام قائم (ع) ...). اگر معنی روايت گذشته: (آرام باشيد تا زمانی که آسمان از نداء آرام...). نداء در ماه رمضان است، پس با روايات متواتری که مؤمنين را به برخاستن و حرکت هنگام خروج سفيانی در ماه رجب امر نموده است، با آنکه وی قبل از صدا در ماه رمضان به فاصله تقريباً پانزده ماه خروج میکند، چه کار بايد بکنيم؟ پس حتماً يک ندايی قبل از ندای ماه رمضان به فاصله زيادی بايد وجود داشته باشد، و بيان اينکه نداها زيادند و يکی نيست؛ خواهد آمد، و شايد آنجا يک فرقی بين نداء و صدا وجود داشته باشد… الان به بحث ندای آسمانی میپردازيم که در ماه رجب همزمان با خروج سفيانی و همچنين موافق اوامر ائمه (ع) به بر خاستن و رفتن هنگام خروج سفيانی خواهيم آمد، که تعارضی با فرموده امام (ع) (آرام باشيد تا زمانی که آسمان از ندا ء آرام است ...) نخواهد داشت؛ به اين که حتماً بايد آسمان و زمين هنگام خروج سفيانی در رجب آرام نباشند، و يا حد اقل حتماً يکی از آنها غير آرام باشد، يا آسمان يا زمين. در حقيقت اهل بيت (ع) اين قضيه را بدون راه حل (کليد) و علامتی ترک نکردهاند با اينکه از بيشتر مردم مخفی شده است و خواهيم خواند که آنجا نداهای زيادی در ماه رجب خواهد بود: نعمانی: محمد بن همام([96]) ما را حديث نمود و گفت: ما را حديث نمود احمد بن مابنداذ و عبد الله بن جعفر حميری([97]) گفتند: حديث کردن ما را احمد بن هلال([98]) که گفت: حديث کرد ما را حسن بن محبوب سراد([99]) گفت که امام رضا (ع) میفرمايد: (إنه يا حسن سيكون فتنة صماء صيلم يذهب فيها كل وليجة وبطانة - وفي رواية يسقط فيها كل وليجة وبطانة - وذلك عند فقدان الشيعة الرابع من ولدي، يحزن لفقده أهل الأرض والسماء كم من مؤمن ومؤمنة متأسف متلهف حيران حزين لفقده – ثم أطرق - ثم رفع رأسه وقال: بأبي وأمي سمي جدي وشبيهي وشبيه موسى بن عمران، عليه جيوب النور تتوقد من شعاع ضياء القدس، كأني به آيس ما كانوا، قد نودوا نداء يسمعه من بالبعد، كما يسمعه من بالقرب، يكون رحمة على المؤمنين، وعذاباً على الكافرين، فقلت: بأبي وأمي أنت وما ذلك النداء؟ قال: ثلاثة أصوات في رجب، أولها: ألا لعنة الله على الظالمين، والثاني: أزفت الأزفة، يا معشر المؤمنين، والثالث: يرون بدناً بارزاً مع قرن الشمس ينادي ألا إن الله قد بعث فلاناً على هلاك الظالمين،([100]) فعند ذلك يأتي المؤمنين الفرج، ويشفي الله صدورهم، ويذهب غيظ قلوبهم).([101]) (ناچار بايد فتنهاى سخت و بزرگ و بلايی بنياد كن، دامن مردم را بگيرد كه تمام سدهاى دوستی و رابطههاى خويشاوندى و اعتمادهاى قومى و دوستى درهم كوبيده شود (پناهگاهى نباشد) و اين سختیها و بلاها در وقتی است كه شيعه، چهارمين فرزندم را از دست بدهند. پنهان بودن او چندان سنگين است كه ساكنان آسمانها و نيز اهل زمين بر او و از فراق او گريه میكنند- سپس سرش را پايين انداخت – سپس سرش را بلند کرد و فرمود: پدرم و مادرم فدای او باد، نامش نام جدم و شبيه من است و شبيه موسی بن عمران است، بر وی نورهايی است که شعاع آنها به قدس می رسند، گويى مىبينم از چيزی که در آن هستند نا اميدند تا اينکه با شنيدن صدايی که شنيدن اين صدا براى آنهايی كه نزديک يا دورند يكسان است و آن ندای رحمت است براى اهل ايمان و عذاب است براى كافران. عرض كردم: آن نداء چيست ؟ فرمود: سه صدا در ماه مبارک رجب شنيده مىشوند البته از آسمان: اول: آگاه باشيد كه ستمگران از رحمت خداوند دور و ملعوناند. دوم: نزديک شد نزديک شونده اى گروه مؤمنان! سوم: دستی واضح همراه خورشيد مىبينند، که فرياد مىزند: همانا که خداوند فلان را برای هلاک ظالمين فرستاده است. و آن هنگام فرج به مؤمنين خواهد آمد و سينههايشان شفا میيابد و ناراحتی قلبهايشان بر طرف میشود). روايت خزاز قمی در کفايت الأثر به سندش از محمد بن حنفيه از امير المؤمنين (ع) از محمد رسول الله (ص) اين طور روايت میکند: (كأني بهم آيس ما كانوا نودي بنداء يسمعه من البعد كما يسمعه من القرب، يكون رحمة على المؤمنين وعذاباً على المنافقين، قلت: وما ذلك النداء؟ قال: ثلاثة أصوات في رجب، أولها، ألا لعنة الله على الظالمين، والثاني: أزفت الأزفة، والثالث يرون بدناً بارزاً مع قرن الشمس ينادي: ألا إن الله قد بعث فلان بن فلان حتى ينسبه إلى علی (ع) فيه هلاك الظالمين، فعند ذلك يأتي الفرج: ويشفي الله صدورهم، ويذهب غيظ قلوبهم...).([102]) (گويی میبينم از چيزی که در آن هستند نا اميدند تا اينکه با شنيدن صدايی که شنيدن اين صدا براى آنهايی كه نزديک يا دورند يكسان است و آن ندای رحمت است براى اهل ايمان و عذاب است براى منافقين. عرض كردم: آن نداء چيست؟ فرمود: سه صدا در ماه مبارک رجب شنيده مىشود البته از آسمان. اول: آگاه باشيد كه ستمگران از رحمت خداوند دور و ملعوناند. دوم: نزديک شد نزديک شونده. سوم: بدنی را در خورشيد میبينند. گويا آسمان فرياد مى زند: همانا که خداوند فلانی فرزند فلانی تا او را به امام علی (ع) نسبت دهد که در آ ن هلاک كردن ستمگران است و آن هنگام فرج مؤمنين خواهد آمد و سينههايشان شفا میيابد و ناراحتی قلبهايشان بر طرف میشود). پس آنجا چند نداء در ماه رجب و آن عبارت از سه صدا می باشد، و از آنچه که گفته شده میفهميم که اين ماه رجب همان ماه رجبی است که در آن سفيانی خروج میکند و شايد قبل از آن باشد اما اگر صدا در ماه رجب که بعد از آن سفيانی در آن خروج میکند باشد، با يک مشکلی که متعارض روايات است که در آن صحبت و امر به حرکت هنگام خروج سفيانی با روايتی که ما را امر به حفظ آرامش تا زمانی که آسمان از نداء آرام است، بر خورد می کنيم. و روايت جديد برای ما با تمام وضوح روشن می کند به اينکه سالی که در آن صدا وجود دارد، پيش از آن سالی است که در ماه رجب آن نشانهای بايد ديده شود: امام صادق (ع) در رابطه به صيحه آسمانى حديث میكنند كه فرمود: (العام الذي فيه الصيحة قبله الاية في رجب. قلت: و ما هي؟ قال: وجه يطلع في القمر ويد بارزة).([103]) (پيش از آن سالى كه نداى آسمانی بلند مىشود در ماه مبارک رجب نشانه ديگری بايد ديده شود. عرض كردم: آن چيست؟ فرمود: صورتى در ماه پيدا مىشود و دستی ظاهر میگردد که همه آن را مىبينند). مقايسه کنيد بين فرموده امام رضا (ع) در روايتی که تأکيد بر وجود ندايی در ماه رجب با سه صدا است و آن فرمودهاش: (... دستی واضح همراه خورشيد مىبينند. که فرياد مىزند: همانا که خداوند فلان را بر هلاک ظالمين فرستاده است). و بين نشانهای که در ماه رجب: (دستی ظاهر) و دستی ظاهر می شود همان کسی که فرياد میزند: همانا که خداوند فلانی را برای هلاک فرستاده است. فرموده امام صادق (ع): (پيش از آن سالی كه نداى آسمانی بلند میشود در ماه مبارک رجب نشانه ديگری بايد ديده شود)، يعنی در سالی که قبل از سالی که شامل صدا است يک نشانه در ماه رجب خواهد بود؛ و ضمير که در (قبله) به (العام الذي فيه الصيحة) بر می گردد، و ظاهر منظور از صدا در اينجا همان صدا در ماه رمضان می باشد و مقصود از رجب در اينجا همان ماه رجبی است که قبل از آن ماه رمضان در همان سال باشد، نيست، بلکه رجب از سال گذشته است و آن که ميان آن و ماه رمضان که در آن صدا وجود دارد تقريباً پانزده ماه اختلاف است. و آن همان مدت بقای سفيانی از اول خروجش در ماه رجب تا نهايت حکومتش در ماه رمضان است. نشانهای که در ماه رجب خواهد بود (يـد بارزة) همان نشانهای که در کلام امام رضا (ع) آمده است: (يرون يدا ًبارزاً مع قرن الشمس ينادي...) همان ندای آسمانی است، و اين ماه رجب همان ماهی است که سفيانی در آن خروج میکند – برحسب آنچه که بيان شد – و همان ماهی که اهل بيت (ع) در روايتهای زيادی به حرکت در اين ماه و بستن بار سفر و ترک سرزمين و اهل در آن شده است. سبحان الله، چقدر روايات در مورد امام مهدی (ع) مبهمند، و اگر کنار هم گذاشته شوند و با تأمل و بصيرت و اخلاص نيت به آنها نگاه شود، واضح تر خواهند شد! پس فهميديم که آنجا نداهايی در ماه رجب قبل از قيام قائم (ع) در مکه به فاصله تقريباً هشت ماه، وجود خواهد داشت! ظاهراً اين ماه رجب، صاحب عجايب و حوادثی خواهد بود. از شعبی و از امير المؤمنين (ع) روايت شده که ايشان میگويند: ابن کوابه به امام علی (ع) عرض کرد: (يا امير المؤمنين! أرأيت قولك: "العجب كل العجب بين جمادى ورجب" قال: ويحك يا أعور، هو جمع أشتات، ونشر أموات، وحصد نبات، وهنات بعد هنات، مهلكات مبيرات، لست أنا ولا أنت هناك).([104]) (سخن شما که فرموديد: عجب و چه عجبی از آن چه بين جمادی و رجب رخ میدهد را نگريستيد! امام علی پاسخ فرمود: وای بر تو ای يک چشم، اين يعنی به هم پيوستن تفرقه. برخاستن مردگان و درو نمودن محصول و هنات و هنات و مهلکهها و نابودیها که نه من و نه تو در آن زمان نخواهيم بود). (يا امير المؤمنين (ع)! فرموده شما را ديدم که فرمودی: و در خطبه اش که محزون ناميده میشود میفرمايد: (... يا عجباً كل العجب بين جمادى ورجب. فقال رجل من شرطة الخميس ما هذا العجب يا امير المؤمنين؟ قال: وما لي لا اعجب وقد سبق القضاء فيكم وما تفقهون الحديث الا صوتات بينهن موتات حصد نبات ونشر اموات يا عجباً كل العجب بين جمادى ورجب). (عجب و چه عجبی از آن چه بين جمادی و رجب رخ میدهد، مردی از شرطه الخميس (از سپاهيان امام علی (ع)) از ايشان پرسيد: اين عجب چيست يا امير المؤمنين؟ ايشان پاسخ داد: چرا تعجب نکنم و قضاء در مورد شما نوشته شد ولی شما حديث را نفهميديد، مگر صداهايی که ميان آنها مرگهايی واقع خواهد شد، درو کردن گياهان، و برخاستن مردگان، ای عجب و چه عجبی از آنچه بين جمادی و رجب واقع میشود(. قال ايضاً رجل يا امير المؤمنين ما هذا العجب الذي لا تزال تعجب منه؟ قال: ثكلت الآخرة امة وأي عجب يكون أعجب من اموات يضربون هامات الأحياء. قال: أنى يكون ذلك يا امير المؤمنين؟ قال: والذي فلق الحبة وبرأ النسمة كأني انظر إليهم قد تخللو اسكك الكوفة وقد شهروا سيوفهم على مناكبهم يضربون كل عدو لله ولرسوله وللمؤمنين وذلك قول الله عز وجل: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ﴾([105])).([106]) (مردی از امير المؤمنين پرسيد: سبب تعجب شما چيست مگر تعجب دارد؟ فرمود مادرش به عزای آخرتش بنشيند، عجيب نخواهد بود هنگامی که مردگانی به سر زندگان ضربه خواهند زد. مرد گفت: اين امر چگونه است ای امير المؤمنين؟ فرمود: قسم به خدايی که دانه را شکفت و بشر را خلق کرد، گويی به آنها مینگرم که راههای کوفه خالی شده است و آنان شمشيرهای خود را بر شانه گذاشتهاند و به هر دشمن خدا و رسولش و مؤمنين ضربه میزنند، اين همان فرمودهی خداوند است: (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنيد؛ آنان از آخرت مأيوسند همان‌گونه که کفار مدفون در قبرها مأيوس می‌باشند)). در خطبه ديگر از امير المؤمنين (ع) که میفرمايد: (ذلك أمر اللّه، وهو كائن وقتاً مريحاً، فيا إبن خيرة الاماء، متى تنتظرُ، أبشر بنصر قريب من ربّ رحيم، فبأبي وأُمّي من عدّة قليلة، أسماوَهم في الاَرضِ مجهولةٌ، قد دان حينئذٍ ظهورهم، يا عجباً كُلَّ العجب، بين جُمادى وَرَجَب، مِنْ جَمْعِ شَتَاتٍ، وَحَصْد نَبَاتٍ، وَمِنْ أصْواتٍ بَعْدَ أَصْواتٍ. ثمَّ قال: سَبَق القضاءُ سَبَقَ).([107]) (همانا که اين امر خداوند است، و همانا در وقت خود وقوع خواهد يافت، پس ای فرزند بهترين کنيزان، منتظر چيستی، تو را مژده باد به پيروزی و نصرتی نزديک از خداوندی مهربان، پدر و مادرم فدای گروهی اندک که نامهايشان در زمين مجهول است و زمان ظهورشان نزديک است، ای عجب و چه تعجبی، بين ماه جمادی و رجب از جمع شدن آنچه متفرق بود و دروی شدن گياهان و از صداهايی که از پس صداها خواهد آمد، سپس فرمود: همان که قضاء سبقت يافت). فرموده امير المؤمنين (ع): (الا صوتات بينهن موتات) شايد اشارهای به ندايی در ماه رجب باشد که در آن سه صدا خواهد بود. همان طور که روايات گذشته بيان کردهاند (ثلاثه اصوات في رجب). و اما فرمودهاش: (وَمِنْ أصْواتٍ بَعْدَ أَصْواتٍ) شايد دلالت بر اين دارد که آنجا صدا يا صداهايی قبل از ماه رجب نيز وجود داشته باشد و دلالت بر استمرار صداها در ماه رجب دارد ... و الله العالم. و اما فرموده امام رضا (ع) از صدای سوم در ماه رجب: (ألا إن الله قد بعث فلانا على هلاك الظالمين) و همان طور که در روايت حميری آمده است: (ان الله بعث فلاناً فاسمعوا له واطيعوا) و بحث در اين مورد کلام آن در بحث آينده خواهد آمد ان شاء الله. به فرموده امام صادق (ع): (اسکنوا ما سکنت السماء من النداء...) بر می گرديم. به اينکه آسمان هنگام خروج سفيانی در ماه رجب آرام نيست و آنجا نداء با سه صدا وجود دارد و بر مؤمنين واجب است رفتن و حرکت به سوی اهل بيت (ع) و ترک سرزمين و اهل خود شده است، و بلکه آسمان از نداء حتی قبل از ماه رجبی که سفيانی در آنها خروج می کند، آرام نخواهد بود، همانطور که از فرموده امير المؤمنين (ع) بيان شده است. (ومن اصوات بعد اصوات) و همانطور که در روايت ديگری خواهد آمد. جابر جعفی میگويد که ابو جعفر (ع) به من فرمود: (يا جابر، ألزم الأرض ولا تحرك يداً ولا رجلاً حتى ترى علامات أذكرها لك إن أدركتها: أولها اختلاف بني العباس، وما أراك تدرك ذلك، ولكن حدث به من بعدي عني، ومناد ينادي من السماء، ويجيئكم صوت من ناحية دمشق بالفتح، وتخسف قرية من قرى الشام تسمى الجابية، وتسقط طائفة من مسجد دمشق الأيمن، ومارقة تمرق من ناحية الترك، ويعقبها هرج الروم، وسيقبل إخوان الترك حتى ينزلوا الجزيرة، وسيقبل مارقة الروم حتى ينزلوا الرملة، فتلك السنة - يا جابر - فيها اختلاف كثير في كل أرض من ناحية المغرب، فأول أرض تخرب أرض الشام ثم يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات: راية الأصهب، وراية الأبقع، وراية السفياني، فيلتقي السفياني بالأبقع فيقتتلون فيقتله السفياني ومن تبعه، ثم يقتل الأصهب، ثم لا يكون له همة إلا الإقبال نحو العراق...).([108]) (پيوسته بر جاى خود باش و دست و پاى مجنبان تا علامتهايی را كه براى تو بيان مىكنم را مشاهده کنی: اختلاف در بين خاندان عباس و ندای نداء كنندهاى كه از آسمان پيام مىدهد و اين صدا از ناحيه دمشق شنيده میشود و مژده ظهور حضرت مهدى (ع) را میدهد، و فرو رفتن آبادی از شام كه آن را جابيه نامند، و هواداران ترکها روى آورده تا در جزيره فرود آيند و خوارج روم در رمله مستقر خواهند شد؛ در آن سال در هر نقطهاى از زمين از ناحيه غرب اختلاف و درگيرى وجود دارد نخستين سرزمينی كه نابود میشود شام است و ميان سه لشكر اصهب و ابقع و سفيانی اختلاف ايجاد مىشود، پس سفيانی با ابقع رو در رو می شود، و سفيانی، ابقع و هر کس تابع او شد را می کشد، سپس اصهب را به قتل می رساند، سپس هدفی جزء گسيل به عراق نخواهد داشت...(. نمیتوان گفت که امام (ع) میخواهد به اين که لزوماً تمام علامات که آنها را ذکر نموده، بايد تحقق پيدا کنند، تا اينکه اجازه خروج برای نبرد داده شود، زيرا آنچه که بعد از خروج سفيانی است همان فرو رفتن است، و از قرار معلوم ما مأمور هستيم به خروج و حرکت و عدم آرام بودن هنگام خروج سفيانی، پس تحقق يکی از علامات و يا بعضی از آنها علامتی است که اجازه خروج به ميدان جنگ را میدهد. و روايت تأکيد بر اين دارد که اولين علامت همان اختلاف بنیعباس و سپس ندای آسمانی است. و ظاهر اين روايت همانا اختلاف بنیعباس و ندای آسمانی قبل از خروج سفيانی است، بلکه آنجا روايات ديگری از آنها استفاده میشود که اختلاف بنی عباس حتی بر ابتدای خروج سفيانی مقدم است، و بعد از اختلافشان و تفرقه و به هم خوردن احوالشان و طمع همه به ايشان است که بعد از آن سفيانی بر آنها خروج میکند، و از روايت گذشته و غيره آن بهره میبريم که آسمان حتی قبل از خروج سفيانی در ماه رجب آرام نيست، و شايد نداء زياد باشد، بعضی از آنها قبل از ماه رجب و بعضیها در ماه رجب و بعضیها در ماه محرم... الخ خواهد بود. بله، در يک روايت وارد شده است که صدا جزء در ماه رمضان نخواهد بود، ولی اين تضاد با روايات بسياری دارد، و برای شناخت فرق بين صدا و نداء و يا نداهای متعدد و علت اهميت صدا در ماه رمضان بيان آنها خواهد آمد ان شاء الله تعالی. و الان به نهايت شرح بر روايت گذشته رسيدم و به روايت ديگری خواهيم پرداخت: عمر بن حنظله میگويد شنيدم که از ابا عبد الله (ع) میفرمايد: (خمس علامات قبل قيام القائم: الصيحة والسفياني والخسف وقتل نفس الزكيه واليمانى. فقلت: جعلت فداك، ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذه العلامات، أنخرج معه؟ قال: لا...).([109]) (پنج نشانه قبل از قيام قائم وجود دارد: صيحه و نداى آسمانی، خروج سفيانی و فرو رفتن (لشکر سفيانی در سرزمينی به نام بيداء) كشته شدن نفس زکيه، خروج يمانی. عمر بن حنظله میگويد: از آن حضرت سؤال كردم اگر شخصى از خاندان شما پيش از اين نشانهها قيام كند، آيا ما نيز با او قيام و خروج كنيم؟ آن حضرت فرمود: نه...). و در اينجا واضح است به اينکه خروج مقيد به تحقق کل علامات ذکر شده نيست، و يکی از آنها قتل نفس زکيه قبل از قيام به پانزده شب خواهد بود، در حالی که ما مأمور به نصرت يمانی که قبل از آن به مدت زمان زيادی ظهور میکند هستيم، و واضح میشود که تحقق هر يک از اين علامات مذکور، بعد از آن خروج جايز خواهد شد. و از قرار معلوم يمانی يکی از علائم مذکور در روايت فوق است، پس هنگام ظهور يا خروج يمانی، خروج برای نبرد ممکن و بلکه واجب میشود، و يمانی خارج از گفته پرسنده و جواب امام صادق (ع) به اوست: (ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذه العلامات، انخرج معه؟ قال: لا...) .اينکه يمانی جزء پرچمهايی که قبل از تحقق يکی از علامات به پيروی از آنها نهی شده، نيست، و اگر يمانی ظهور کند میفهميم که يکی از علامات تحقق يافته و دادن چراغ سبز برای زمينه سازی انقلاب مبارک است، و اگر يمانی ظهور کند میفهميم که ما مأمور به اطاعت ايشان هستيم و از روی گردانی از وی منع شدهايم. و اينکه پرچمش هدايت يافته ترين پرچمها است، و بسوی امام مهدی (ع) و بسوی حق و راه مستقيم فرا می خواند. ابی بکر خضرمی میگويد: وارد شديم من و ابان بر ابی عبد الله (ع) زمانی که پرچمهای سياه در خراسان ظاهر شدند، و عرض کرديم: (ما ترى؟ فقال: اجلسوا في بيوتكم، فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح).([110]) (چه می بينی؟ فرمود: در خانههايتان بنشينيد، و هر گاه ديديد که بر مردی اجتماع نموديم، با سلاح به سوی ما بشتابيد). برای فهم اين روايت، نياز است که به توضيح آنچه که قبلاً گفتيم بپردازيم: کسی که ما مأمور به برخاستن و نصرتش هستيم همان کسی است که قبل از قيام امام مهدی (ع) ظهور میکند و او همان يمانی موعود است (اذا خرج اليماني فانهض اليه). روايتهای زيادی وجود دارند که بر حرکت و رفتن هنگام خروج سفيانی تأکيد میکنند، و روشن شد که در اين زمان کسی وجود ندارد که بسويش حرکت شود غير از يمانی موعود. از امام باقر (ع) روايت است که: (السفياني والقائم في سنة واحدة)، و قبلاً بيان شد که امام مهدی (ع) در يک سال با سفيانی جمع نمیشود، بلکه سفيانی خروج میکند و پانزده ماه میماند و بر وی غلبه میشود، و تا آن وقت حضرت قائم (ع) در مکه قيام نکرده است. مصداقی در اين روايت غير از يمانی موعود وجود ندارد که به هدايت گرترين پرچمها وصف شده باشد، و در همان سال با سفيانی خواهد بود و مانند دو اسب مسابقه با هم رقابت میکنند. از ابی عبد الله (ع) که میفرمايد: (...والسفياني يقاتل القائم (ع))، قبلاً روشن شد که سفيانی که در ماه رجب خروج میکند و با حضرت قائم الحجه بن الحسن (ع) نبرد نمیکند، بلکه کسی که با او می جنگد همان يمانی موعود است. و بر اين اساس بر ما است که فرموده امام صادق (ع) را که فرمود: (فنحن نشهدكم أنا لسنا نرضى به، وهو يعصينا اليوم وليس معه أحد، وهو إذا كانت الرايات والألوية أجدر أن لا يسمع منا، إلا مع من اجتمعت بنو فاطمة معه، فوالله ما صاحبكم إلا من اجتمعوا عليه. إذا كان رجب فأقبلوا على اسم الله). وقتی که واضح شد که ايشان (ع) از صاحب پرچمهای زمينهساز سخن میگويد و سپس ايشان را وصف نمود که فرزندان حضرت فاطمه (ع) بر وی جمع خواهند شد، و قبلاً روشن شد که فرزندان فاطمه (ع) ممکن نيست که مقصود غير از ائمه (ع) در اين مقام باشند، و اين يک تشبيهه نباشد پس منظور فرموده امام صادق (ع) که میفرمايد: (فاذا رايتمونا قد اجتمعنا علی رجل فانهدوا الينا بالسلاح) چيست؟ فرموده امام صادق (ع): (إذا كان رجب فأقبلوا على اسم الله) دليلی بر وجود قائم برای خاندان محمد (ع) در ماه رجب همزمان با خروج سفيانيست. و به سبب آن علامه مجلسی از اين حديث در حاشيه کتاب بحار اظهار نمود که خروج قائم (ع) در ماه رجب خواهد بود. و خود کلام علامه را نقل می کنم: (ظاهره ان خروج القائم (ع) في رجب ويحتمل أن يكون المراد أنه مبدأ ظهور علامات خروجه فأقبلوا إلى مكة في ذلك الشهر لتكونوا شاهدين هناك عند خروجه).([111]) (ظاهراً خروج قائم (ع) در ماه رجب خواهد بود، و احتمال دارد که منظور از آن مبدأ ظهور علامات خروجش (ع) باشد، و در آن ماه به سوی مکه حرکت کنيد، که در آنجا شاهد خروجش باشيد(. احتمال اخير مجلسی در جای خودش وارد نيست، زيرا بيان شد که روايات زيادی به حرکت و نبرد در اين ماه شده است، علاوه بر آن رواياتی که امر به بر خاستن و ياری يمانی موعود هنگام خروج سفيانی شده است ... الخ، و بين اين رجب و بين قيام امام مهدی (ع) در ماه محرم پانزده ماه اختلاف است! نيز بايد توجه کرد به جواب امام صادق (ع) به کسانی که دچار توهم شدند که ابا مسلم خراسانی همان کسی است که صاحب پرچمهای زمينهساز می باشد، هنگامی که فرمود: (...فضرب بالكتب الأرض، ثم قال: اف اف ما أنا لهؤلاء بامام أما يعلمون أنه إنما يقتل السفياني) (حضرت با عصبانيت نامهها را به زمين زد وسپس فرمود: اى وای، اى وای، من امام اينان نيستم، آيا نمی دانند كه او سفيانى را به قتل مى رساند). يا اينکه نمیداند صاحب پرچمها بايد سفيانی را بکشد؟ و در اين موضوع صحبت شده و مجدداً تکرار نمیکنم و پس از ياد آوری اين شش نکته به بررسی روايت ديگری میپردازيم. (اجلسوا في بيوتكم، فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح). (در خانههايتان بنشينيد، و هرگاه بر مردی اجتماع نموديم، با سلاح بسوی ما بشتابيد). پوشيده نيست که در اين روايت امام (ع) امر به نشستن در منزل و عدم اجابت کسی که مدعی صاحب پرچمها است نمود مگر کسی که اهل بيت (ع) بر آن اجتماع نمايند. اگر گفته شود: به اين که کسی که اهل بيت (ع) بر آن اجتماع میکنند امام مهدی (ع)، و شخص ديگری نيست... میگويم: اگر اين باشد، پس ما، نهی از عدم اتباع هر شخصی قبل از قيام امام مهدی (ع) خواهيم بود، و اين ابداً صحيح نيست؛ زيرا برای ما ثابت شده است که ما مأمور به پيروی از يمانی موعود و ياريش هستيم، و او يقيناً قبل از قيام امام مهدی (ع) بلکه حتی قبل از خروج سفيانی که قبل از قيام امام مهدی (ع) با فاصله پانزده ماه است، ظهور میکند، پس به ناچار يک شخصی قبل از قيام امام مهدی (ع) که اهل بيت (ع) بر آن اجتماع میکنند و او را تأييد میکنند، وجود دارد و اکيداً که اين شخص همان يمانی موعود است، زيرا که پرچمش، پرچم هدايت است و بسوی امام مهدی (ع) و بسوی حق و راه مستقيم دعوت میکند. همان طور که رسول الله (ص) میفرمايد: (حتى يتيح الله لنا راية تجئ من المشرق، من يهزها يهز، ومن يشاقها يشاق).([112]) (تا زمانیکه خداوند پرچمی را که از سمت مشرق خواهد آمد به ما ارزانی می دارد، هر کس آن را بلرزاند همان لرزانده خواهد شد و هر کس با آن مخالفت کند نيز با آن مخالف خواهد شد). و اين پرچم همان پرچم خاندان محمد (ع) در هر زمان است، و وصف آن را از زبان امير المؤمنين (ع) بشنويد: (... لنا راية الحق من استظل بها كنته، ومن سبق إليها فاز، ومن تخلف عنها هلك، ومن فارقها هوى، ومن تمسك بها نجا...).([113]) (برای ما پرچم حق است، هر کس بدان پناه جويد حتماً وی را کفايت خواهد نمود، و هر کس قبل از ديگران بدان بپيوندد پيروز خواهد شد، و هر کس از آن سرپيچی کند هلاک میشود، و هر کس از آن دوری کند سقوط خواهد نمود، و هر کس به آن چنگ زد نجات يابد). و همچنين فرمود: (...وَخَلَّفَ فينا- أي الرسول (ص) - رَايَةَ الحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَها مَرَقَ وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها زَهَقَ وَمَنْ لَزِمَها لَحِقَ، دَليلُها مَكيثُ الكَلامِ بَطِيءُ القيام سَريعٌ إِذا قَامَ...).([114]) (او (پيامبر) پرچم حق را بر افراشت و در ميان ما به يادگار گذارد؛ آن كس كه از زير سايه اين پرچم پاى پيش نهد از شريعت اسلام خارج گردد؛ و آن كس كه از پيرويش سر باز زند به هلاكت رسد؛ و سر انجام كسی كه زير سايه اين پرچم به پيش رود راه سعادت پيموده و به آن دست يابد. پرچمدار اين پرچم با شكيبائى و آرامش سخن گويد؛ و با كندى و تأنى در اجراى كارها بپا خيزد؛ امّا چون بپا خواست بسى شتاب كند تا به پيروزى نهائى رسد...). و از ايشان (ع): (... معنا رايه الحق واهدی، من سبقها مرق، ومن خذلها محق، ومن لزمها لحق...).([115]) (پرچم حق و هدايت نزد ماست، هر کس بر آن پيشی بگيرد از حق بيرون رفته است، و هر کس آن را ياری نکند نابود خواهد شد، و هر کس از آن پيروی کند همانا [به حق] ملحق خواهد شد). و اين پرچم در آخر الزمان همان پرچم يمانی موعود است که به هدايت يافتهترين پرچمها و صاحب آن بسوی حق و راه مستقيم دعوت می کند وصف شده که روی گردانی از آن به منزله آتش است، و آيا بين صفات پرچم اهل بيت (ع) و بين صفات پرچم يمانی موعود فرقی میيابيد؟ و اين پرچم از سمت مشرق میآيد همان طور که محمد رسول الله (ص) خبر داده است و از يمن نخواهد بود، همان طوری که بعضیها دچار توهم شدند. فرموده امام صادق (ع): (... فانهدوا الينا بالسلاح)، صراحت آن، به اينکه امر در اينجا همان رفتن به جنگ و عجله در رفتن است (فانهدوا). (... فاذا رأيتمونا قد اجتمعنا علی رجل...)، چيزی که معلوم می باشد اين است که اهل بيت (ع) فوت نمودهاند و امام مهدی (ع) غائب است، پس چگونه بر يک مردی جمع میشوند، و يا راه اجتماع آنها چگونه است و به کدام وسيله خواهد بود؟ در حقيقيت آنجا دو راه وجود دارد و اعتقاد بوجود سومی ندارم: اجتماع آنها (ع) از ميان روايات آنهاست، يعنی اينکه مثلاً نامگذاریاش نمودهاند، و وی را و دعوتش و پرچمش را وصف نمودهاند و همچنين يارانش و دشمنانش را نيز وصف کردهاند... الخ. يا اجتماعشان از طريق مسائل غيب – درستترين تعبير – اينکه از طريق رؤياهای صادقه و مکاشفات و مانند آنها، و فکر میکنم که اين نظر به واقعيت نزديک باشد، و يا اجتماعشان از اين دو طريق باشد. و فکر میکنم که آنجا رابطهای بين راه دوم و بين روايت زير وجود دارد: از احمد بن محمد بن ابی نصر که میگويد: از ابا حسن علی بن موسی الرضا (ع) در مورد رؤيا سؤال نمودم؛ سکوت نمود سپس فرمود: (لو انا اعطيناكم ما تريدون كان شراً لكم واخذ برقبة صاحب هذا الأمر).([116]) (اگر از آنچه می خواستيد شما را با خبر می نموديم برای شما شری بود، و گردن صاحب اين امر زده می شد). و سخن در اين مورد زياد است که الان از بيان آنها خودداری میکنم، و به وقتش مطرح میکنم ان شاء الله تعالی. و به بررسی روايت ديگری میپردازم. علی بن حسين (ع) میفرمايد: (والله لا يخرج واحد منا قبل خروج القائم إلا كان مثله مثل فرخ طار من وكره، قبل أن يستوي جناحاه، فأخذه الصبيان فعبثوا به).([117]) (به خدا کسی از ما قبل از خروج قائم (ع) خروج نمیکند، مگر اينکه مثلش مانند جوجهای که قبل از اينکه بال در آورد از لانهاش پرواز کرد، که کودکان آن را گرفته و آن را به بازی در می آورند). اين روايت بيان نمیکند به اينکه کسی که قبل از قائم (ع) خروج نمايد، نکوهش شده است، بلکه آنچه که بر آن دلالت میکنند اين است، آخرش کشته خواهد شد و پيروزی و گشايشی و يا زمينه سازی نيست مگر هنگام قيام قائم (ع). و اين روايت اصلاً شامل حال يمانی موعود نيست، زيرا که ما مأمور به ياريش شده ايم و به آن بشارت داده شده است، سپس از آنچه که گذشت، واضح شد، اوست که در بعضی روايات به قائم وصف شده است، و اوست که زمينه را برای قائم اصلی حجت ابن الحسن (ع) فراهم میکند. و مؤيد نکته اول اين است که آنجا انقلابهايی بر پا شده که انقلابيونی از خاندان محمد (ع) و شيعيان آنها انجام دادهاند، و آنها مدح شده اند مانند انقلاب زيد بن علی بن حسين (ع). و رواياتی که آن انقلاب مقدس و فرماندهاش را تقديس میکند را بيان نموديم، و همچنين انقلاب حسين بن علی بن حسن صاحب نبرد فخ، که در زمان امام کاظم (ع) و در خلافتهای عباسی (لعنه الله) در سال 169 هـ، خروج نمود. و در اين جا بعضی از حوادث تلخی که در اين جنگ گذشته و عظمت فرماندهاش و کسی که در آن جنگ شهيد شده را ذکر میکنم: شيخ علی نمازی شاهرودی در ترجمه حسين بن علی بن حسين در مستدرکات علم رجال حديث، ذکر میکند: (... روی ابو الفرج الاصبهاني بأسانيده في حديث طويل أن موسی الکاظم (ع) لما رای رأس الحسين قال: انا لله وانا اليه راجعون، مضى والله مسلماً، صالحاً، صواماً، قواماً، آمراً بالمعروف، ناهياً عن المنكر، ما كان في اهليته مثله). (ابو فرج اصفهانی با اسنادش در حديثی طولانی روايت میکند که همانا امام موسى بن جعفر (ع) وقتی که سر حسين را مشاهده نمود، فرمود: حسين (شهيد فخ) در گذشت، وى به خدا سوگند، مسلمانی شايسته، روزه دار، شب زنده دار، امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر بود، و در ميان خاندانش نظير نداشت). هم چنين نمازی میگويد: (وروي في عمدة الطالب ومعجم البلدان عن أبي جعفر الجواد (ع) انه قال: لم يکن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ). (و در عمده طالب و معجم بلدان از ابی جعفر جواد (ع) روايت است که ايشان میفرمايد: بعد از حادثه طف حادثهای عظيمتر ازحادثه فخ برای ما وجود ندارد). و همچنين نمازی میگويد: (وروی ابو الفرج الاصبهاني في مقاتل الطالبين باسناده عن محمد بن اسحاق، عن أبي جعفر محمد بن علی (ع) في حديث بکاء النبي (ص) لما مر بفخ ونزول جبرئيل، قال: يا محمد، ان رجلاً من ولدک يقتل في هذا المکان، واجر الشهيد معه اجر شهيدين). (ابو فرج اصفهانی در مقاتل الطالبين به سندش از محمد بن اسحاق از ابی جعفر محمد بن علی (ع) روايت میکند که در حديث آمده است که، وقتی پيامبر (ص) از محل فخ گذشت و جبرئيل بر ايشان نازل شد، گريه نمود، جبريئل فرمود: ای محمد (ص) در اين مکان مردی از فرزندان تو کشته میشود، که اجر و پاداش شهدای همراه آن، اجر و پاداش دو شهيد را خواهند داشت). و به اسنادش از امام صادق (ع) در حديثی که، هنگام نزولش در فخ فرمود: (يقتل هنا رجل من اهل بيتي في عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الى الجنة). (در اين مكان مردى از خاندان من با گروهى از يارانش به شهادت مىرسند، كه روح آنان پيش از جسم آنان به بهشت داخل میشود). و نيز روايت شده است: از زيد بن علی میفرمايد: و پيامبر (ص) به موضع فخ رسيد و با يارانش نماز مردگان خواند و فرمود: (يقتل ها هُنا رجل من أهل بيتي في عصابة من المؤمنين، ينزل لهم بأكفان وحنوط من الجنة، تسبق أرواحهم اجسادهم إلى الجنة). (در اين جا مردی از اهل بيتم به همراه تعدادی از مؤمنين کشته میشوند، که کفنها و حنوط از بهشت بر آنها نازل میشود ؛ و روح آنها پيش از جسمشان وارد بهشت میشود). وقتی که دعبل خزاعی وی و يارانش را رثاء نمود، امام رضا (ع) فرمود: قبور بکوفان وأخری بطيبة وأخری بفخ نالها صلواتي قبرهايی در کوفه و ديگری در طيبه است، و ديگری در فخ است که درودم بر آنها باد. و برای شما آنچه که امام علی (ع) بر وجود انقلابيون در بصره قبل از قيام امام مهدی (ع) که آنها شهداء و از اوليای خدا خواهند بود. روايت میکند: (... والذي بعث محمداً وأكرمه بالنبوة وخصه بالرسالة وعجل بروحه إلى الجنة. لقد سمعت منه كما تسمعون مني أنه قال: يا علي هل علمت أن بين التي تسمى البصرة والتي تسمى الابلة أربعة فراسخ، وقد يكون في التي تسمى الابلة موضع أصحاب العشور يقتل في ذلك الموضع من أمتي سبعون ألفاً، شهيدهم يومئذٍ بمنزلة شهداء بدر، فقال له المنذر: يا امير المؤمنين ومن يقتلهم فداك أبي وأمی؟ قال: يقتلهم إخوان الجن وهم جيل كأنهم الشياطين سود ألوانهم منتنة أرواحهم شديد كلبهم قليل سلبهم، طوبى لمن قتلهم وطوبى لمن قتلوه، ينفر لجهادهم في ذلك الزمان قوم هم أذلة عند المتكبرين من أهل ذلك الزمان مجهولون في الأرض معروفون في السماء، تبكي السماء عليهم وسكانها والأرض وسكانها، ثم هملت عيناه بالبكاء ثم قال: ويحك يا بصرة من جيش لا رهج له ولا حس...).([118]) (قسم به پرودگاری كه محمد (ص) و آل پاكش را برای هدايت مردم به راستی برانگيخت و او را به پيامبری گرامی داشت و حضرتش را به رسالت ممتاز نمود، از آن حضرت شنيدم همچنانكه شما از من میشنويد كه آن حضرت فرمود: ای علی! آيا می دانی بين آن سرزمين كه نامش بصره است و بين آن جايی كه نامش "ابله" می باشد چهار فرسخ است و در آينده زمانی فرا خواهد رسيد كه در "ابله" كه محل اصحاب عشور- مركز گمرک - است تعداد هفتاد هزار نفر از امت من كشته شوند كه شهيدان ايشان در آن روزگار بمنزله شهدای بدر خواهند بود. منذر بن جارود عرضه داشت: يا امير المؤمنين پدر و مادرم به فدايت چه کسی آنها را میكشد؟ فرمود: برادران جن آنها را میكشند و آنها گروهی از مردمند كه گويی همانند شياطين میباشند. صورتهايشان سياه، بويشان عفونت، اذيت و آزارشان بسيار و غنائمب كه به دست میآورند بسيار نا چيز و اندک ند، خوشا بحال كسانی كه اين شيطان صفتها را بكشند و خوشا بحال كسانی كه به دست آنها كشته شوند. گروهی برای جهاد با آنها در آن زمان حركت میكنند كه در نزد متكبران خوار و ذليل، و در روی زمين مجهول و نا شناخته و قدر و منزلتی ندارند ولی در آسمانها مشهورند، اهل آسمان و زمين بر آنها گريه می كنند.سپس اشک از ديدگان مباركش سرازير گرديد. آنگاه در دنباله سخنان خود فرمود: خوشا به حالت ای بصره! و بدا به حالت ای بصره!). الکافي: محمد بن يحيی از احمد بن محمد از حسين بن سعيد از حماد بن عيسی از حسين بن مختار از ابی بصير از ابی عبد الله (ع) که میفرمايد: (كل رايه ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله).([119])([120]) (هر پرچمی پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتى است كه در برابر خدا پرستش میشود). از آنچه که گفته شد روشن میشود به اينکه پرچمهای صادق و امينی که بسوی خاندان محمد (ع) با صدق دعوت میکنند، و هدف آنها دفع ظلم ظالمين است، شامل اين نکوهش نيست. بيان شد که پرچم يمانی موعود همان پرچم اهل بيت (ع) است که ما مأمور به طاعتش و نهی از مخالفت آن شده ايم، و آن پرچم حق و هدايت است، و بسوی امام مهدی (ع) و راه مستقيم دعوت میکند. و اين روايت شاملش نمیشود. از آنچه گذشت واضح گشت، اينکه يمانی موعود قائم برای خاندان محمد (ع) نيز هست، و اينکه پرچمش و دعوتش همان پرچم و دعوت امام مهدی (ع) است، و آن پرچم موعود و منتظر خواهد بود. روايت ديگری را برای تفهيم بيشتر مطلب بازگو میکنيم: از اسماعيل بن مهران، از ابن عميره، از حضرمی میگويد: به ابی عبد الله (ع) عرض کردم که: اگر سفيانی خروج کند چگونه عمل خواهيم کرد؟ فرمود: (تغيب الرجال وجوهها منه، وليس على العيال بأس، فإذا ظهر على الاكوار الخمس -يعني كور الشام- فانفروا إلى صاحبكم).([121]) (مردان خود را از ديدش پنهان کنند؛ و بر زنان جای نگرانی نيست، و هر گاه بر پنج کور يعنی مناطق شام غلبه نمود، بسوی صاحبتان حرکت کنيد). و اين روايت مخالف بعضی از رواياتی که قبلاً گفتيم نيست مگر در يک چيز و آن همان فرموده امام صادق (ع): (فإذا ظهر على الاكوار الخمس -يعنى كور الشام- فانفروا إلى صاحبكم)، و آيا اين به معنی آن است که حرکت بسوی قائم (ع) به چيره شدن سفيانی بر پنج کور محدود میشود؟ میگويم: از خلال بررسی روايات گذشته در میيابيم که حرکت، هنگام خروج سفيانی در ماه رجب، بعد از يک ماه يا دو ماه خواهد بود، و آن به معنی آن نيست که نهی از پيروی يمانی قبل از آن شده است؛ زيرا که سخن روايت در ظاهر قبل از سفيانی است، و توضيح بيشتر داده خواهد شد ان شاء الله تعالی. پس منظور روايت گذشته به اين معنی نيست که محدود نمودن خروج هنگام چيره شدن سفيانی بر پنج کور خواهد بود، به اينکه آنها نهی به خروج قبل از آن نشده است، و در تعارض روايات گذشته نيست، بله تأکيد در حرکت به سوی قائم (صاحبکم) هنگام چيره شدن سفيانی و تسلطاش بر مناطق پنجگانه است، و از آن استفاده میشود که تأکيد به حرکت شده است، و يا شايد منظورش کسانی که به حرکت يمانی موعود نزديک باشند که به وقت زياد برای سفر و حرکت احتياج ندارند. تأکيد در حرکت به سوی قائم خاندان محمد (ع) هنگام چيره شدن سفيانی بر پنج کور، مؤيد آنچه که قبلاً عرض کردم بر اينکه سفيانی بسوی عراق نمیرود مگر بعد از نبردی شش ماهه تا اينکه بر پنج کور تسلط پيدا کند، و بعد از آن جنگش و حرکتش ضد پرچم هدايت که همان يمانی موعود است آغاز میشود، و آن هنگام فرصتی برای تأسف و حرکت نيست و بايد که ملحق شدن فوری به لشکر الهی برای مواجهه با لشکرهای شيطان باشد. فرموده امام صادق (ع): (...فانفروا الی صاحبکم)، مقصود از (صاحبکم) چه کسی است؟ از آنچه گذشت، و از روايات اهل بيت، فهميديم، که بعد از چيره شدن سفيانی بر پنج کور، نُه ماه باقی میماند تا بر وی غلبه شود، و بعد از آن امام مهدی (ع) در مکه قيام نمیکند مگر بعد از گذشت سه ماه از کشته شدن سفيانی، و مجموع ماهها بعد از چيره شدن سفيانی بر پنج کور دوازده ماه خواهد بود، يعنی تقريباً يک سال تمام است، پس چگونه امام صادق (ع) مردم را امر به حرکت به سوی امام مهدی (ع) يک سال قبل از قيام امام (ع) میکند. و پوشيده نيست که کلمه (النفير) غالباً و دائماً هنگام بر خاستن به ميدان جنگ با اهتمام بيشتر و کمترين ترديد، بکار میرود. خداوند متعال میفرمايد: ﴿انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ في سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.([122]) (با شتاب با تجهيزات سبک و سنگين بيرون رويد، و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد کنيد که اگر دانا باشيد، اين برای شما بهتر است). ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ في سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا في الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ﴾.([123]) (ای کسانی که ايمان آوردهايد شما را چه غپعذر و بهانهای است هنگامی که به شما گويند: برای نبرد در راه خدا با شتاب بيرون رويد. به سستی و کاهلی میگراييد، آيا به زندگی دنيا به جای آخرت دل خوش شدهايد، کالای زندگی دنيا در برابر آخرت جز کالايی اندک نيست). ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَميعاً * وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَی إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيداً﴾.([124]) (ای کسانی که ايمان آوردهايد: سلاحها و ساز و برگ جنگی خود را بر گيريد، پس گروه گروه يا دسته جمعی کوچ کنيد.* يقيناً از شما کسی است که درنگ و کندی میکند، پس اگر به شما آسيبی رسد گويد: خدا بر من محبت و لطف داشت که با آنان حاضر نبودم). پس حتماً حرکت بايد به سوی يمانی موعود صاحب پرچم هدايتگر باشد، کسی که اهل بيت (ع) امر به ياريش دادهاند. (اذا خرج اليمانى فانهض اليه، فانه رايته راية هدى ولا يحل لمسلم ان يتلوى عليه، فمن فعل ذلك فهو من اهل النار، لانه يدعوا الى الحق والى طريق مستقيم). (هنگامى كه يمانی خروج كرد، به سوى او بشتاب، زيرا پرچم او پرچم هدايت است. و بر هيچ مسلمان روا نيست كه با او مخالفت كند. مخالف او در آتش است، زيرا يمانی مردم را به حق و راه مستقيم دعوت میكند). و اين حرکت بايد فوری و بدون تأخير باشد، و پوشيده نيست که مواجه شدن بين سفيانی و يمانی بعد از چيره شدن و تسلط سفيانی بر پنج کور خواهد بود و مقصود از فرموده امام صادق (ع) (فاذا ظهر علی الأکوار الخمس فانفروا الی صاحبکم) حرکت به سوی ياری يمانی موعود در مواجهه با سفيانی ملعون خواهد بود... والله العالم. به اين مقدار کفايت میکنيم و به روايت ديگری میپردازيم: از ابی بصير، از ابی عبد الله (ع) میگويد:که ابی عبد الله (ع) به من فرمود: (لابد لنار من آذربيجان، لا يقوم لها شئ، وإذا كان ذلك فكونوا أحلاس بيوتكم وألبدوا ما ألبدنا، فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه ولو حبوا، والله لكأني أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس على كتاب جديد، على العرب شديد، وقال: ويلٌ لطغاة العرب من شر قد اقترب).([125]) (پدرم حضرت باقر (ع) مرا فرمود: بناچار بايد آتشی در آذربايجان روشن شود که هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد و چون چنين شد در خانههای خود بنشينيد و تا موقعی که ما آرام هستيم شما نيز آرام باشيد ولی هنگامی که متحرک خاندان ما بحرکت در آمد بسوی او برويد هر چند با زانو. بخدا قسم گوئی ايشان را میبينم که در ميان رکن و مقام از مردم بر کتاب نو بيعت میگيرد و نسبت به عرب سخت گير خواهد بود و فرمود: وای بر عرب از شری که نزديک شد). در اينجا امام محمد باقر (ع) خبر از وقوع يک فتنه و يا يک جنگ خونبار و يا چيزی شبيه آن در آذربايجان می دهد، و به شيعيانش امر میکند که در خانههايشان بنشينند و در آن دخالت نکنند، و همانطور که اهل بيت (ع) آرام هستند، آرام بگيرند، سپس فرمود: (فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه ولو حبوا) و اين شخص متحرک چه کسی خواهد بود؟ اگر گفتيم اين انقلابگر خود امام مهدی (ع) است، اين مستلزم اين معنی است که نهی از اتباع هر شخصی قبل از قيام امام مهدی (ع) حتی يمانی موعود است. زيرا که امام باقر (ع) شيعيانش را امر به آرام بودن و نشستن میکند و به آنها برای شروع تلاش و تحرک نشانهای داده است، و آن فرمودهاش: (فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه...) است، و بر اساس دو نکته فهميده میشود: روايات زيادی بيان شده است که به شيعه امر میکنند که محض خروج سفيانی؛ تلاش و حرکت کنند، و چيزی که معلوم است اينکه خروج سفيانی قبل از حرکت و قيام خود امام مهدی (ع) است، بلکه بيان شده است که خروج سفيانی قبل از قيام امام (ع) بيشتر از يک سال خواهد بود! ب- همچنين بيان شده است که ما مأمور به نصرت و ياری يمانی موعود و حرکت به سوی ايشان هستيم، و مخالف با ايشان از اهل آتش خواهد بود. و همچنين معلوم است که خروج يمانی همزمان با خروج سفيانی است، و قبل از قيام امام مهدی (ع) با فاصله زيادی خواهد بود، و همچنين ثابت شده که ظهور يمانی قبل از خروج سفيانی خواهد بود. پس چگونه اهل بيت (ع) به ما امر میکنند به عدم حرکت حتی زمانی که امام مهدی (ع) حرکت و قيام کند. در حالی که ما را امر به نصرت و ياری يمانی موعود میکنند و کسی که با وی مخالفت کند را به آتش جهنم وعده میدهند. پس منظور از فرموده امام باقر (ع) (فإذا تحرك متحركنا) آن متحرک قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه خواهد بود. و بطور مکرر آن چه که از اين بحث روشن شد، اين است که اين متحرک و قائم و زمينهساز همان يمانی موعود (صاحب پرچم هدايت)، که (بسوی صاحبکم دعوت میکند)، و (بسويش بشتاب)، (بر مسلمان جايز نيست که با وی مخالف کند)، (کسی که با وی مخالف کند در آتش جهنم خواهد بود)، (بسوی حق دعوت می کند)، (بسوی راه مستقيم دعوت میکند) می باشد. يک اشکال باقی میماند که ممکن است در ذهن کسانی که اين روايت را میخوانند، بوجود آيد، و آن فرموده امام باقر (ع) است که میفرمايد: (والله لكأني انظر اليه بين الركن والمقام يُبايع الناس على كتاب جديد، على العرب شديد...)، شايد بعضی بگويند، که ظاهر اين کلام مختص امام مهدی حجت ابن الحسن (ع) است به خاطر تواتر روايات به اينکه ايشان در مکه بين رکن و مقام با وی بيعت میشود. میگويم: ممکن نيست که بيعت بين رکن و مقام را تنها به خود امام مهدی (ع) محدود ساخت، و قبل از آن بيعتی برای متحرک اهل بيت (ع) که ما مأمور به نصرتش هستيم، گرفته میشود. و شايد بيعت برای امام مهدی (ع) و اين متحرک در يک زمان گرفته شود، به اعتبار اينکه وی وزيرش و دست راستش میباشد،... الخ. همانطور که رسول اکرم (ص) در اولين بيعتش برای امام علی (ع) در حديث "دار" که وی را خليفه و وصی و وزير خود قرار داد. و در يک خبر طولانی آمده است به اينکه وزير امام مهدی (ع) همراهش خواهد بود و اسمش منصور خواهد بود، امام باقر (ع) میفرمايد: (...ويهرب المهدي والمنصور منها،... ويخرج الجيش في طلب الرجلين ويخرج المهدي منها على سنة موسى خائفاً يترقب حتى يقدم مكة. ويقبل الجيش حتى إذا نزلوا البيداء وهو جيش الهملات خسف بهم فلا يفلت منهم إلا مخبر، فيقوم القائم بين الركن والمقام فيصلي وينصرف ومعه وزيره... معه عهد نبي الله ورأيته وسلاحه، ووزيره معه...). ([126]) (... و مهدی (ع) و منصور از آنها فرار میکنند... و لشکر در طلب اين دو مرد خروج میکند. و مهدی (ع) مانند سنت حضرت موسی (ع) با ترس و مراقب از آن خارج میشود تا اينکه به مکه برسد، و لشکر حرکت میکند تا اينکه در بيداء فرود آيند، و آن لشکر نابودی است، و زمين آنها را در خود فرو میبرد و جزء يک خبر رسان کسی باقی نمیماند، و قائم (ع) بين رکن و مقام میايستد و نماز میخواند و بعد از آن به همراه وزيرش آنجا را ترک میکنند، ... و به همراهش عهد رسول الله (ص) و پرچم و سلاحش است در حالی که وزيرش همراه اوست). و همچنين مردم نيز با وزير امام مهدی (ع) بيعت میکنند، همانطور که با امام مهدی (ع) بيعت نمودهاند، و وی متحرک يا انقلابگر اهل بيت (ع) خواهد بود. و شايد اين متحرک خود بيعت را به نيابت از امام مهدی (ع) بگيرد، و بيعت به امام مهدی (ع) نسبت داده میشود، زيرا مقصود از آن ايشان (ع) میباشد، و درست خواهد بود اگر بگوييم به اينکه اين متحرک است که بين رکن و مقام با وی بيعت میشود، به اينکه ايشان عهدهدار گرفتن بيعت، به نيابت از امام مهدی (ع) می باشد، و بعضی از روايات به اين قضيه اشاره میکنند. در خبری طولانی از امام باقر (ع) در مورد سيره امام مهدی (ع) آمده است که میفرمايد: (... حتى إذا بلغ إلى الثعلبيّة قام إليه رجل من صلب أبيه وهو من أشدّ الناس ببدنه، وأشجعهم بقلبه ما خلا صاحب هذا الأمر فيقول: يا هذا ما تصنع؟ فوالله إنّك لتجفل النّاس إجفال النعم أفبعهد من رسول الله (ص) أم بماذا؟ فيقول المولى الّذی ولّي البيعة: ([127]) والله لتسكتن أو لاَضربنّ الّذي فيه عيناك...).([128]) (... پس اگر به ثعلبيه برسد مردی از صلب پدرش به طرف او به پا می خيزد، و او شديدترين مردم در بدنش و شجاعترين آنها به قلبش به جز از صاحب اين امر مى باشد، پس می گويد: فلانی چه می کنی؟ بخدا قسم که تو مردم را مانند بره ها سر می بری، آيا عهدی از رسول الله (ص) داری يا چيز ديگر؟ غلامی که متصدی بيعت است در پاسخ می گويد: ساکت می شوی يا گردنت را بزنم...). اين عهده داری که مسئول بيعت است، ظاهراً همان عهده دار در روايت زير است: ابی جعفر محمد بن علی (ع) می فرمايد: (يكون لصاحب هذا الامر غيبة في بعض هذه الشعاب - وأوما بيده إلى ناحية ذي طوى - حتى إذا كان قبل خروجه أتى المولى الذي كان معه حتى يلقى بعض أصحابه).([129]) (به ناچار صاحب اين امر را در يکی از درهّ‌ها، غيبتی خواهد بود -و با دست خود به سوی ذی ‌طوی اشاره فرمود- تا آن‌گاه که به خروجش مانده خدمتکار مخصوصش می‌آيد و بعضی از اصحاب آن حضرت را می‌بيند). و ظاهراً اين عهدهدار همان کسی است که بر جايگاه قائم (ع) مطلع است. به اين روايت توجه کنيد: امام صادق (ع) مىفرمايد: (ان لصاحب هذا الأمر غيبتين احديهما تطول حتى يقول بعضهم: مات، و بعضهم يقول: قُتِل، و بعضهم يقول: ذهب، فلا يبقى على أمره من أصحابه الا نفر يسير لا يطع علی موضعه احد من ولده ولا غيره الا المولی الذي يلي أمره).([130]) (به راستی مهدى (ع)، دو غيبت دارد. دومين غيبت به اندازهاى به درازا مىكشد كه گروهى مىپندارند: وى مرده است و گروهى مىپندارند: كشته شده و گروهى مىپندارند: (ظهور او) گذشته است. پس بر پيروی از او، كسى باقى نماند، مگر مردمی اندک. و کسی از فرزندانش و غير آنها از جايگاهش مطلع نمی شوند، مگر کسی که عهده دار امر ايشان است). و اين عهدهدار در روايت زير نيز مقصود از وی خواهد بود: ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (له کنزٌ بالطالقان ما هو بذهب، ولا فضة، وراية لم تنشر منذ طويت، ورجال كأن قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شك في ذات الله أشد من الحجر،... إذا ساروا يسير الرعب أمامهم مسيرة شهر يمشون إلى المولى إرسالاً،([131]) بهم ينصر الله إمام الحق).([132]) ([133]) (در طالقان برای وی گنجی است که از طلا و نقره نيست، و برای او پرچمی است که از زمانی که پيچيده شد، باز نشده است، و مردانی که قلبهايشان مانند پارههای آهن است که در آنها هيچ شکی در ذات خدا وجود ندارد، و سخت تر از سنگ است ... اگر حرکت کنند، ترس و وحشت به فاصله يک ماه جلوتر آنها حرکت می کند، و بصورت گروه گروه بسوی عهده دار میروند، که بوسيله آنها خداوند، امام حق را نصرت و پيروزی میدهد). فرمودهاش (ع): (يمشون إلى المولى إرسالاً) يعنی افراد زيادی به صورت گروه گروه، و آن هم بخاطر بيعت و تسليم و استعداد ياری و نصرت خواهد بود. و اين متحرکی که بين رکن و مقام با او بيعت میشود همان وصی امام مهدی (ع) که محمد رسول الله (ص) در وصيت شب وفاتش ذکر میکند، است: (... فذلک اثنا عشر اماماً، ثم يکون من بعده اثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها الی ابنه اول المقربين له ثلاثه اسامي، اسم کاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين). (... و اينها دوازده امام خواهند بود، سپس بعد از ايشان دوازده مهدی (ع) خواهند بود، و هر گاه وقت مرگش فرا رسد [خلافت را] به فرزندنش تسليم کند که اولين نزديکان است، و سه اسم دارد، يک اسم مانند اسم من و اسم پدرم و آن عبد الله و احمد هستند، و اسم سوم مهدی است و او اولين مؤمنين خواهد بود). و فرموده رسول الله (ص): (وهو اول المؤمنين) يعنی اولين مؤمنين به امام مهدی (ع) در عصر ظهور و اولين باور کننده و ياری دهنده اوست، همانطور که امام علی (ع) برای رسول الله (ص) اينگونه بود، به اينکه وصی امام مهدی (ع) بايد قبل از قيام امام مهدی (ع) موجود باشد، و برای اطلاع بيشتر به اين موضوع تقاضا میشود که به کتاب وصيت و وصی مراجعه کنيد. و اگر در اسمهای وصی امام مهدی (ع) تأمل کنيم (احمد، عبد الله و مهدی)، آنها عين همان اسمهايی است که محمد رسول الله (ص) برای کسی که بين رکن و مقام با او بيعت میشود، می باشند. به اين روايت توجه کنيد: (يبايع بين الركن والمقام إسمه أحمد وعبد الله والمهدي، فهذه أسماؤه ثلاثتها).([134]) (کسی که بين رکن و مقام با او بيعت داده می شود سه نام دارد، احمد، عبد الله و مهدی). اشکالی نخواهد بود به اين که بيعت اين وصی هم زمان با بيعت امام مهدی (ع) خواهد بود و يا در وقت ديگر باشد، و گرفتن بيعت به نيابت پدرش باشد... الخ، و رواياتی که در اول بحث ذکر کرديم فراموش نشوند، مانند روايت زير: ابی عبد الله (ع) میفرمايد: (إذا قلنا في رجل قولاً فلم يكن فيه وكان في ولده أو ولد ولده فلا تنكروا ذلك فإن الله يفعل ما يشاء).([135]) (اگر در مورد مردی چيزی گفتيم، و در او تحقق نيافت و در مورد فرزندش انجام شد، منکر آن نشويد چرا که خداوند هر چه را بخواهد انجام میدهد). اگر در اين روايت تأمل کنيم: (...لابد لنار من آذربيجان، لا يقوم لها شئ، و إذا كان ذلك فكونوا أحلاس بيوتكم وألبدوا ما ألبدنا، فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه ولو حبوا...). (... بناچار بايد آتشی در آذربايجان روشن شود که هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد و چون چنين شد در خانههای خود بنشينيد و تا موقعی که ما آرام هستيم شما نيز آرام باشيد ولی هنگامی که متحرک خاندان ما بحرکت در آمد بسوی او برويد هر چند سينه خيز باشد...). و مانند آن که گفته شد، در میيابيم که در آنجا يک هشدار واضح و روشن از فتنهها و پرچمهايی که در عصر ظهور بر افراشته میشود، وجود دارد، و هشدار از هر پرچمی که قبل از قيام قائم (ع) بر افراشته میشود نيست، بلکه از بيشتر روايات استفاده میشود که هشدار از پرچمهای ضلالت و گمراهی است، و تأکيد بر پيروی از پرچم يمانی موعود شده است، و آن پرچم صداقت است که به سوی حق و راه مستقيم دعوت میکند، و میيابيم که تأکيد بر پيروی از اين پرچم و هشدار از مبارزه با آن با لحن شديد داده شده است. پس آن پرچم موعودی است که ائمه (ع) در مورد انتظار آن و ياريش سخن گفتند، و به عدم خروج با پرچمی غير از آن هشدار دادهاند، و صاحب اين پرچم همان متحرک اهل بيت (ع) است، که از رواياتی گفته شده واضح شد. و شايد روايت زير به معنی نا مفهوم در فرمودهشان (اذا تحرک متحرکنا) اشاره می کند. بريد از ابی جعفر (ع) روايت میکنند که امام (ع) میفرمايد: ((اصبروا) يعني بذلك عن المعاصي، (وصابروا) يعنی التقية، (ورابطوا) يعنی على الأئمة، ثم قال: أتدري ما معنى البدوا ما لبدنا، فإذا تحركنا فتحركوا...؟).([136]) (اِصْبِروا، يعنی صبر کنيد بر ترک گناهان، وَصابِروا، يعنی شكيبا باشيد بر اذيت دشمنان. وَرابطوُا، يعنی رابطه ناگسستنی داشته باشيد با ائمه؛ سپس فرمود: آيا میدانی معنی آرام باشيد تا وقتی که ما آرام هستيم، و هر گاه حرکت کرديم حرکت کنيد چيست...؟). تا اينجا به اين مقدار کفايت میکنيم و به روايت ديگری میپردازيم: زر بن حبيش میگويد: امام علی (ع) در نهروان خطاب فرمود: (الی ان قال: ... انظروا اهل بيت نبيکم فان لبدوا فالبدوا، وان استصرخوکم فانصروهم تؤجروا ولا تستبقوهم فتصرعکم البليه. ثم ذکر حصول الفرج بخروج صاحب الأمر (ع)).([137]) (تا اين که فرمود ... به اهل بيت پيامبرتان (ص) نظر کنيد، وقتی که آرامند، آرام باشيد، و اگر از شما ياری خواستند، ياريشان دهيد پاداش خواهيد يافت و از آنها سبقت نگيريد که بلا دامنگير شما می شود. سپس حاصل شدن فرج به هنگام خروج صاحب امر (ع) را ذکر نمود). اين روايت به شيعيان، به عدم سبقت گرفتن از اهل بيت (ع) امر میکند، زيرا که سبقت گرفتن سبب قتل و هلاکت و گمراهی خواهد بود – همانطور که گفته شد – پس فتح و پيروزی جزء با پرچم اهل بيت (ع) نخواهد بود. فرمودهاش (ع): (وان استصرخوکم فانصروهم تؤجروا)، دلالت بر اين دارد که اهل بيت (ع) خبر از وجود يک فرياد دهنده و ياری و نصرت طلب در عصر ظهور میدهند. و پرچمی که اهل بيت (ع) امر به پيروی اش و تحريم مخالفت با آن دادهاند، وجود ندارد مگر پرچم يمانی موعود. پس يمانی از اهل بيت (ع) است و همراه پرچمش حق و هدايت و تکمين وجود دارد. و به همين مقدار از مناقشه رواياتی که بر پيروی پرچمهای گمراهی قبل از سفيانی هشدار میدهند، بسنده میکنيم. و بيشتر روايات و مهمترين آنها را بررسی نمودم. و از مجموع آنها واضح شد که آنها در معنا، يک چيز را هدف گرفتهاند و آن نصرت و ياری مردی از خاندان محمد (ص) است که قبل از قيام قائم (ع) ظهور میکند و پرچمش هدايتترين پرچمها است و اوست که با سفيانی ملعون مبارزه خواهد کرد. و به همين مقدار نيز، اين قسمت را خاتمه میدهيم و در قسمت آينده ادامه خواهيم داد، ان شاء الله تعالی. 1/ ربيع الثاني/ 1432 هـ .ق. 6/ 3/ 2011 مـ يک‌شنبه 15 اسفند 1389 هـ.ش

پا ورقی ها

[1] - العنكبوت: 3 – 1.

[2] - الإرشاد: ج2 ص375، الغيبة للشيخ الطوسی: ص447 –446، ح443.

[3] - الغيبة للنعمانی: ص264 بـ 14 ح13.

[4] - الأمالي للشيخ الطوسی: ص661، و غيبة النعمانی: باب 18 ح15 ص317.

[5] - غيبة النعماني: بـ 14 ح12ص262.

[6] - الكافي: ج8 ص224 – 225 ح285، غيبة النعمانی: بـ 14 ح42 ص278.

[7] - بحار الأنوار: ج52 ص208.

[8] - توثيق شيخ الطوسی در الفهرست: ص 73، برقم 86، توثيق النجاشی در رجال خود: ص 94، شماره 233.

[9] - توثيق وی را شيخ نجاشی در رجال: ص340 برقم 911 ذکر کرده است.

[10] - توثيق وی را شيخ طوسی ذکر نموده و وی را بسيار ستوده است، الفهرست: ص97 – 98 شماره 164.

[11] - شيخ نجاشی در کتاب رجال خود در ص118 – 117 شماره 302 وی را ستوده است و میگويد:(وی از بارزترين اصحاب ما بوده است، قاری، فقيه، نحوی، لغوی و راوی بود. نيکو کار و بسيار عابد و پارسا بود. و از أبي عبد الله و أبي الحسن روايت نموده است). همچنين علامهی حلی در بخش اول خلاصه - در قسمت موثقين و کسانی که به آنها اعتماد است – وی را مدح کرده میتوان به مصادر زير رجوع نمود: خلاصة الأقوال: ص86، المحقق خوئی نيز از الكشی توثيق وی را نقل نموده است، معجم رجال الحديث: ج4 ص316 – 320، همچنين شيخ علی نمازی شاهرودی، اين مطالب را ذکر کرده و هر گونه شک را از وی زدوده است. مستدركات علم رجال الحديث: ج2 ص89 – 90 شماره 2362.

[12] - وثاقت وی را نجاشی در کتاب رجال ذکر نموده است: ص296 شماره 803. همچنين علامه حلی در خلاصه ص216-217 و شيخ نمازی شاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج6 ص153 شماره 11319 میگويد: عيسی بن أعين جريری اسدی، از اصحاب امام صادق (ع) و ثقه است به اتفاق. نبايد اين فرد را با (عيسى بن أعين الشيبانی برادر زرارة) مشترک دانست، چراکه برادر زراره دشمن او بود و زراره از اصحاب امام باقر (ع)، بود و عيسى بن أعين جريری از أصحاب امام صادق (ع)، علاوه برآن، برادر زراره فرد مشهوری نبود و محقق خوئی میگويد اصلاً از او روايتی در دست نيست، متن کلام او چنين است: (در اين جا بايد چيزی را ذکر کنيم، با اين که صدوق در مورد مشايخ عيسی بن أعين را بدون قيد جريری ذکر کرده بايد توجه نمود که مراد وی جزماً هم او بوده است چرا که جريری همان راوی مشهور است که کتاب هم تأليف نموده است، و اما از عيسى بن أعين الشيبانی حتی يک روايت هم نيافتيم و بعضیها وجود او را انکار نمودهاند و الله العالم). معجم رجال الحديث: ج14 ص196.

[13] - غيبة النعماني: بـ 18 ح1 ص310.

[14] - غيبة النعماني: بـ 18 ح13 ص316.

[15] - غيبة النعماني: بـ 18 ح7 ص313.

[16] - غيبة النعماني: بـ 18 ح2 ص311 – 310.

[17] - غيبة النعماني: بـ 18 ح1 ص310.

[18] - غيبة النعماني: بـ 14 ح36 ص275.

[19] - معاني الأخبار: ص346 - بحار الأنوار: ج33 ص165.

[20] - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج1 ص424.

[21] - الكافي: ج8 ح 509 ص331، بحار الأنوار: ج47 ص297.

[22] - غيبة النعمانی: بـ 14 ح 55 ص283 – 284.

[23] - بحار الأنوار: ج52 ص375.

[24] - بحار الأنوار: ج47 ص351.

[25] - دراسات في ولاية الفقيه وفقه الدولة الإسلامیة للشيخ المنتظري: ج1 ص232.

[26] - غيبة الشيخ الطوسي: ص452 ح457 - بحار الأنوار: ج52 ص217.

[27] - الملاحم والفتن: ص123.

[28] - الملاحم والفتن: بـ103 ص123 – 122 - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص190 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج1 ص396.

[29] - الملاحم والفتن: ص117 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشی: ج29 ص523 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج1 ص400.

[30] - الملاحم والفتن: بـ93 ص117- 118 - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص188 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج29 ص474 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج1 ص397.

[31] - سنن الترمذي: ج3 ص362 ح2371 - مسند أحمد بن حنبل: ج2 ص365 - المعجم الأوسط للطبراني: ج4 ص31، كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص122، كنز العمال: ج14 ص261 ح 38652، شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج13 ص286.

[32] - الملاحم والفتن: بـ98 ص120 - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص189 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج29 ص411 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص270.

[33] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص190 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج29 ص471 وص472 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص78.

[34] - كنز العمال: ج14 ص588 ح 39667 - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص192 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج29 ص409 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص77.

[35] - در اين مورد در بخش اول در مورد روايت (فلا يبلغه حتی يموت) به طور کامل توضيح داده شد، اما الان جهت ديگری که ممکن است به معنا نزديکتر باشد اين است که من در توضيحات شيخ مهيب بن صالح بن عبد الرحمن بورينی محقق کتاب عقد الدرر عيناً بر همين جمله توضيح داده و آن (في {أ} يبلغه حتی يموت) به اينکه اين روايت در يکی از نسخه های خطی کتاب عقد الدرر با لفظ (فلا يقتله احد حتی يموت) آمده است و اين نوشته که محقق آن را با رمز {أ} ثبت کرده است همان يکی از نسخه های خطی که در تحقيق کتاب عقد الدرر بر آن اعتماد کرده است. و محقق در مقدمه آنچه گفته، میگويد: (1- نسخه کتابخانه شهر اسکندريه میکرو فيلم مرکز بررسی اسناد شماره ی 165 توحيد که با خط نسخ زيبايی در سال 1106 هـ نوشته شده. نويسنده ی آن يوسف بن محمد مشهور به ابن الوکيل الملوی است. دارای 144صفحه که محقق آنرا با رمز {أ} ارائه کرده است). پس معنی روايت: به اينکه اين مرد زمينه ساز مشرقی کسی که از اهل بيت امام مهدی (ع) میباشد کسی او رادر زمان مهيا نمودن وهمچنين نبرد هاوتوجهش به سمت بيت المقدس، از بين نمی برد، تا اينکه با مرگ طبيعی که خدا برايش مقرر کرده است بمیرد، يا اينکه وی در زمان مهياء نمودن زمينه قيام امام مهدی (ع) کشته نمیشود... والله العالم. روايت در کتاب عقد الدرر ص 197 برای شيخ علامه يوسف بن يحيی شافعی سلمی يکی از علمای قرن هفتم هجری؛ که چاپ و نشر وتوزيع آن کتابخانه المنار، اردم الزرقاء، چاپ دوم 1410ه –1989م. مؤلف روايت بصورت مختصر اين چنين آورده است: (وعن علي بن ابي طالب (قال: “يخرج قبل المهدي رجل من اهل بيته بالمشرق، يحمل السيف علی عاتقه ثمانيه اشهر يقتل ويمثل، ويتوجه الی بيت المقدس؛ فلا يبلغه حتی يموت"). و چيزی که از اين خبر روشن میشود، اينکه نبرد پرچمهای سياه با سفيانی و شکست آن قبل از قيام امام مهدی (ع) در مکه خواهد بود. و اين مؤيد آنچه گفته شده، میشود.

[36] - الملاحم والفتن: بـ133 ص139 - كنز العمال: ج14 ص589 ح 39669 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج13 ص313 - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3 ص119.

[37] - الملاحم والفتن: بـ109 ص126 - شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي: ج29 ص529 - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج1 ص422.

[38] - الملاحم والفتن: ص136 - كنز العمال: ج14 ص590 ح39673، شرح إحقاق الحق للمرعشي: ج29 ص411.

[39] - الملاحم والفتن لابن طاووس: بـ60 ص272، معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج1 ص401.

[40] - غيبة النعمانی: ص265.

[41] - كمال الدين وتمام النعمة: ص652 –651.

[42] - شيخ نعمانی اسناد زيادی برای اين روايت ذکر کرده است که همه به حسن بن محبوب منتهی میشوند، برای يک نمونه را با توثيق رجال آن ذکر میکنيم: اين سند پنج واسطه دارد: اول: احمد بن محمد بن سعيد که توثيق او در همين کتاب در پی نوشت ها ذکر شد. دوم: که چهار نفر در آن وجود دارند و توثيق يکی از آنها کفايت میکند، از ميان آنها محمد بن مفضل را در همين کتاب در پی نوشت ها ذکر نموديم، از ميان آنان نيز احمد بن حسين بن عبد الملک را ذکر میکنيم، ثقه بودنش را نجاشی در الرجال ص80 شماره 193، و شيخ طوسی در الفهرست: ص67 شماره 71. وی را ثقه ذکر مینمايند. سوم: حسن بن محبوب ثقه به اتفاق. توثيق او را می توان در الفهرست شيخ طوسی: ص96– 97، شماره 162 يافت. چهارم: عمرو بن أبي مقدام: علامه ی حلی در خلاصه وی را در قسمت افراد قابل اعتماد آورده است: ص 212، و ذکر توثيقش را نمازی شاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج 6 ص 23، شماره 10721، ذکر نموده است، اضافه بر اين، وی در اسناد تفسير قمی و کامل الروايات نيز ذکر شده و از آن گروه راويانی است که خوئی اين را دليل بر موثوق بودن آنها میداند. معجم رجال الحديث ج14 ص81 – 80، برقم 8863. پنجم: جابر بن يزيد جعفي: ثقه و مردی جليل القدر. خويی در معجم رجال الحديث ج4 ص336 – 345 شماره 2033 در مورد او میگويد: (..میگويم آنچه بايد گفت اين است که اين مرد را بايد از ثقات و بزرگان دانست چرا که علی بن ابراهيم و شيخ مفيد در رسالات متعدد و ابن الغضائری بر اساس نقل علامه و اين گفتار که امام صادق (ع) در صحيحه ی زياد فرموده که: او در مورد ما صدق نموده است.

[43] - غيبة النعمانی: بـ 14ح66 ص289 – 288.

[44] - بحار الأنوار: ج52 ص207 – 208 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج1 ص328 – 327.

[45] - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3 ص275.

[46] - كتاب الفتن لنعيم بن حماد: ص173 – 174 - معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص275 – 276.

[47] - شرح إحقاق الحق – للسيد المرعشي: ج29 ص566 –572.

[48] - ثقة به اتفاق است همان گونه که در حاشيههای قبلی ذکر شد.

[49] - اين راوی را محقق خوئی با (محمد بن داود مولی تيم الله يکی دانسته و او را فردی ثقه میداند و با کلامی طولانی بر اين اتحاد استدلال مینمايد. معجم رجال الحديث: ج3 ص162 – 163، شماره 1026، وشماره 1027، وشماره 1029. احمد بن يوسف مولی بنی تمیم الکوفي را شيخ طوسی توثيق نموده است: الفهرست ص351 برقم 5205. نجاشی در کتاب رجال هنگام شرح توثيق حسن بن علی بن أبي حمزه و طرق روايت کتاب او (فضائل القرآن) ذکر میکند. رجال النجاشی: ص336 - 337، شماره 73. همچنين در بسياری از راه ها روايت در کتب اصول ذکر او را آورده است. چرا که وی از اصحاب اصول است همان گونه که شيخ نعمانی در همين روايت ذکر می کند (احمد بن يوسف برايم حديث کرد... از کتابش). و از آن جهت که شيخ نعمانی به آن کتاب اعتماد نموده است لذا کتاب معتمد و از اصولی است که شيعيان بدان اعتماد داشتهاند. اين در حالی است که حتی اگر ثقه بودن صاحب کتاب مطرح نباشد خود کتاب موثق است. نجاشی نيز هنگام ذکر توثيق جمیل بن دراج به صاحب کتاب بودن وی تصريح میکند و در ص127 - 126، شماره 328 چنين میگويد: و جمیل بن دراج کتابی را به اشتراک محمد بن حمران داشت که الحسن بن علی ابن بنت إلياس از آنها روايت میکند، که محمد بن جعفر التمیمی از احمد بن محمد بن سعيد، از احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي از كتاب و اصل خود در رجب سال دويست و نه روايت میکند که گفت: الحسن بن علی ابن بنت الياس... همچنين کتاب و اصل او را آقا بزرگ طهرانی در الذريعه ج2 ص140 شماره 520 ذکر می کند و میگويد (أصل) احمد بن يوسف بن يعقوب جعفي، نجاشی میگويد در ترجمهی جمیل بن دراج مینويسد (ابن عقدة احمد بن محمد بن سعيد که در سال 249 متولد و در 333 وفات يافت از احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي از كتاب و اصل او در رجب سال دويست و نه...). سيد محسن الأمین در أعيان الشيعة: ج3 ص215 مینويسد: (احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي، بهبهانی در حاشيه بر منهج المقال میگويد: از محمد بن اسماعيل الزعفرانی روايت نموده است، نجاشی میگويد در ترجمهی جمیل بن دراج از احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي از كتاب و اصل او و اين دليل آن است که صاحب کتاب بوده است و وی از مشايخ روايت کرده است.

[50] - توثيق او در نجاشی در رجال: ص26- 27، شماره 49، و شيخ طوسی در الفهرست: ص46، شماره 32، و علامة حلی در خلاصة الأقوال: ص55 – 54 آمده است.

[51] - نقل ثقه بودن و تضعيفش را شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج2 ص434 – 435، شماره 3688 را اين گونه ذکر میکند:(الحسن بن علی بن أبي حمزه البطائنی: و نام أبي حمزه سالم بود، از بزرگان واقفيه، دروغ گو و ملعون است، علی بن الحسن بن فضال بر اساس نقل كشی از محمد بن مسعود چنين میگويد، چندين کتاب داشت. پدرش پيشرو ابو بصير بود. علامه مامقانی از علامه مجلسی اول نقل میکند که: طعن و لعن او به سبب مذهب فاسدش بوده بزرگان شيعه از او نقل نموده اند چون در نقل ثقه بوده است). علامه ی نوری کذاب بودن او را بعيد میداند (المستدرك: ج3 ص588)، به اين دليل که به غير از موارد مربوط به مذهبش بيزنطی که جز از راويان ثقه نقل نمیکند و از اين فرد روايت دارد، و او از اصحاب اجماع است. همچنين روايت بزرگواران از وی و هفت نفر را ذکر میکند و اصحاب رواياتش را قبول دارند. صدوق در مشيخه الفقيه در بخش دارندگان اصول معتمده که خود او کتابش را از آنان گرفته ذکر میکند. کتاب او را اسماعيل بن مهران ذکر کرده است. و اوست راوی تفسير نعمانی که به طور خلاصه در اول تفسير قمی آمده است. و سيد علم الهدی آن را مختصر نموده است و به رساله محکم و متشابه معروف است، و نيز شيخ بزرگوار سعد بن عبد الله او را ذکر کرده، سپس میگويد: اگر رامیه را نيک بنگاريم حتماً بايد دروغ بودن ادعايش در مورد مذهب او توجيه بيابيم. میگويم: و شهادت میدهد در اين مورد گفتار رامیه علی بن الحسن الفضال که میگويد: از وی فراوان روايت نمودم و بالجمله او کتاب های فراوان دارد از جمله: كتاب الدلائل، وكتاب الفضائل، وكتاب فضائل القرآن و غير از آن می گويم که: طعن موجه به حسن بن علی بن أبي حمزه به دليل واقفي بودن اوست نه غير معتمد بودن او، بعضی متوهم شده اند که روايتش ضعيف است، به اين دليل است که تعداد فراوانی از ثقات از او روايت نموده اند، حتی اصحاب اجماع که شيخ طوسی در مورد آنها می گويد که روايت نمیکنند مگر از ثقه، بيزنطی و ديگران از ثقات از او روايت دارند، و دليل بر تأييد اين قضيه اموری است که ذکر میکنيم: أ- شيخ طوسی او را از اصحاب کتاب و اصول ذکر کرده و اصلاً نه او را مذمت میکند و نه او را تضعيف نموده است. الفهرست: ص101، شماره 178. ب- در اسناد روايات تفسير قمی و کامل الروايات موجود است، همان مؤلفانی که شهادت میدهند روايت نمیکنند مگر از افراد ثقه، و خوئی از حر عاملی ثقه بودن او را نقل کرده و آن را قبول دارد، بلکه اين امر را دليل بر توثيق تمام کسانی میداند که توثيق نشده اند، اما خوئی در مورد حسن بن أبي حمزه و ثقه بودنش دچار ترديد شده و پس از کلام فراوان او را توثيق نکرده است. مهم اين است که وی در اسناد روايات تفسير قمی و کامل الروايات موجود است. معجم رجال الحديث: ج6 ص19 – 20 ج- سخن میرزای نوری در مورد وثاقت نقل او همان گونه که شيخ نمازی شاهرودی ذکر نموده است و ما آن را ذکر نموديم. د- توثيق علامه ی مجلسی اول همان گونه که شيخ نمازی شاهرودی ذکر کرده است بدين شکل که: طعن در او به دليل فساد مذهبش بوده، لذا بزرگان مشايخ ما از او به دليل ثقه بودن، نقل نموده اند. هـ - اعتماد شيخ صدوق بر حسن بن علی بن أبي جعفر در کتاب من لا يحضره الفقيه، معلوم است که شيخ مفيد اذعان نموده که در کتاب خود نقل نمی کند مگر از کتاب های معتبری که میتوان به آنها در مراجعه اعتماد نمود. من لا يحضره الفقيه: ج1 ص4 –2. و در ذکر مشايخ خود در کتاب من لا يحضره الفقيه که به (الحسن بن علی بن أبي حمزه) میرسد میگويد: و هر آنچه را که الحسن بن علی بن أبي حمزه در آن بوده را از محمد بن علی ماجيلويه از عمويش محمد بن القاسم از محمد بن علی صيرفی از اسماعيل بن مهران از الحسن بن علی بن أبي حمزه البطائنی میباشد. من لا يحضره الفقيه: ج4 ص518. لذا با توجه به همه ی دلايل عرضه شده همانا حسن بن علی بن أبي حمزه در نقل روايات با وجود واقفي بودنش ثقه میباشد. میبينيم بسياری هستند که علی رغم واقفي بودن و يا فطحی بودن باز طبق قواعد اين قوم (اهل اصول) ثقه بوده و رواياتش در گروه روايات موثق قرار میگيرند که به اين روايات طبق مشهور عمل میشود.

[52] - در اين جا واسطه مشترک بين (علی بن حمزه البطائنی) و بين (وهيب بن حفص) موجود است که توثيق يکی از آنها کفايت میکند، اما بطائنی با وجود واقفي بودنش ثقه است و در اين جا نمیخواهيم در مورد او سخن بگوييم و گر نه سخن در مورد او بسيار است لذا توثيق و اعتبار (وهيب بن حفص) را مینويسيم: النجاشی در رجال: ص431، شماره 1159، محقق خوئی در معجم رجال الحديث: ج20 ص236 – 237، شماره 13235.

[53] - باتفاق علماء ثقه است، نام او يحيی بن القاسم اسدی است، هر کس گمان کند که در کنيه يعنی (أبي بصير) با کسی مشترک است محقق خوئی چنين پاسخ میدهد: و هنگامی که ما در مورد يحيی بن قاسم سخن گفتيم، گفتن ابو بصير موجب ترديد بين يحيی بن قاسم و ليث بن البختری المرادی میگردد که شايد از روی مبهم بودن باشد و غير از اين دو هيچ راوی ديگری بدين کنيه معروف نبوده و يک مورد هم پيدا نشد که با گفتن ابو بصير فردی غير از اين دو مقصود باشد). معجم رجال الحديث: ج22 ص52. (همچنين شيخ نمازی شاهرودی میگويد: پس معين شد أبي بصير در روايات باقرين ( حتماً به دوم و سوم و چهارم بر می گردد که همه از ثقات هستند). مستدركات علم رجال الحديث: ج8 ص341.

[54] - غيبة النعماني: ص264 باب 14 ح13.

[55] - اين روايت را که شيخ طوسی از فضل بن شاذان روايت میکند، در کتاب مختصر اثبات الرجعه نوشته ی فضل بن شاذان – تحقيق هاشم باسم الموسوی – حديث شماره ی 17 نيز آمده است. لذا جز اثبات وثوق راويان بعد از فضل بن شاذان بر ما نمیماند، و همان طور که در پی نوشت ها خواهد آمد همه ثقه هستند. شيخ طوسی راه های بسياری برای روايت از فضل بن شاذان دارد که صحيح و معتبر هستند و تصريح میکند که از فضل بن شاذان و کتاب هايش روايت نموده است و از ميان کتاب ها نيز کتاب اثبات الرجعه را ذکر میکند. الفهرست شيخ طوسی: ص197- 199 شماره 563.

[56] - جلالت و وثوق و بزرگی مقام وی متفق عليه است. رجال النجاشی: ص306 – 307 شماره 840.

[57] - توثيق نجاشی: ص 189، شماره 504 - توثيق شيخ طوسی در الفهرست: ص140، شماره 333.

[58] - غيبة الشيخ الطوسي: ص446 –447.

[59] . البحار:52: 249.

[60]  عصر الظهور ص 113-112.

[61]  عصر الظهور- علی کورانی ص 142.

[62] - غيبة النعمانی: ص310.

[63] - غيبة النعمانی: ص316.

[64] - كمال الدين: بـ57 ح11 ص652 –651.

[65] - غيبة النعمانی: بـ 14ح66 ص288 – 289.

[66] - بحار الأنوار: ج52 ص210 به نقل از غيبة الطوسي.

[67] - عصر الظهور: ص148.

[68] - غيبة النعمانی: بـ 22 ح1 ص336.

[69] - تهذيب الأحكام – للشيخ الطوسی: ج6 ح372 ص180.

[70] - شرح إحقاق الحق – للسيد المرعشي: ج29 ص566 الی صفحات بعد.

[71] - هود: 40.

[72] - الأعراف: 16.

[73] - الكافي: ج8 ص265– 264.

[74] - علامه مجلسی در حاشيه بحار ج52 حاشيه ص302 میگويد: (ظاهراً خروج قائم (ع) در رجب خواهد بود و ممکن است که منظور از آن آغاز علامات خروج در رجب باشد تا بتوانيد به مکه برويد و در آنجا شاهد خروج گرديد).

[75] - الكافي: ج8 ص264.

[76] - الكافي: ج1 ص401 - بصائر الدرجات للصفار: ص45.

[77] - عيون أخبار الرضا (ع): ج2 ص226 – 225.

[78] - الإسراء: 5.

[79] - الكافي: ج8 ح250 ص206.

[80] - الحج: 78.

[81] - عيون أخبار الرضا (ع): ج2 ص226 – 225.

[82] - عيون أخبار الرضا (ع): ج2 ص226.

[83] - عيون أخبار الرضا (ع): ج2 ص228.

[84] - شيخ الطوسی در رجال خود توثيق او را ذکر نمود: ص431 برقم 6184، و نيز شيخ علی النمازی الشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج5 ص152 برقم 8962، گوید: (عبد الواحد بن عبد الله بن يونس الموصلی أبو القاسم: به اتفاق ثقة می باشد...).

[85] - وثقه الشيخ علی النمازی الشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث توثیق او را ذکر نمود، مراجعه شود به: ج6 ص495 –496 برقم 12863، و ج6 ص500 برقم 12884، و سيد خوئی در معجم رجال الحديث او را ثقه ذکر نمود: ج16 ص183 برقم 10423.

[86] - نجاشی در رجال خود او را ثقه ذکر کرد: ص334 برقم 897، شيخ طوسی در الفهرست او را نيز ثقه ذکر نمود: ص215 برقم 607، و همچنين شيخ طوسی در رجال خود او را ثقه دانست: ص379 برقم 5615.

[87] - شيخ علی النمازی الشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث او را ثقه دانست: ج7 ص121 – 122 برقم 13477، در مورد او می گويد: (محمد بن سنان ابو جعفر الزاهدی الخزاعی: از ياران امام كاظم و رضا و جواد ( شمرده شده است. ثقه جليل صاحب اسرار و معماها و غرائب بزرگ است، طبق گفته های بسیاری، من جمله: شيخ مفيد در الإرشاد جائی که او را از ياران خاص امام كاظم (ع) و مورد اعتماد ایشان (ع) و اهل ورع و علم و فقه از شيعیانش است که از علی الرضا (ع) نقل کرده است. و از آنها مجلسی ها، و شيخ حر در الوسائل، و سيد ابن طاووس، و الحسن بن علی بن شعبة، و علامه در المختلف...).

[88] - به اتفاق ثقه است، همان گونه که شيخ علی النمازی الشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث گفت: ج7 ص366 برقم 14691، و وثاقت او را سيد خوئی در معجم رجال الحديث را ذکر نمود: ج19 ص35 برقم 12019، و نجاشی در رجال خود او را ثقه معرفی نمود: ص359 برقم 963.

[89] - و الكشی در اختيار معرفة الرجال: ج2 ص601 ح566، و علامه حلی در الخلاصة نيز او را ثقه معرفی نمود: ص172، و محقق خوئی در معجم رجال الحديث نیز او را ثقه دانست: ج10 ص163 – 164 برقم 5976، و بر تمام و کمال او شهادت داد، شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج4 ص281 – 282 برقم 7173.

[90] - شيخ علی النمازی الشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث او را ثقه دانست: ج8 ص373، برقم 16852، گفت: (أبو خالد الكابلی: نامش وردان و كنكر است. از ياران خاص امام سجاد و باقر و صادق ( می باشد. و او از راويان مورد اعتماد سجاد (ع) است، همانگونه که امام صادق (ع) او را اينگونه می داند. و از حواريون او می باشد، همانگونه که امام كاظم (ع) او را اينگونه معرفی کرده است).

[91] - غيبة النعمانی: بـ 16 ح2 ص299 – 300 - غيبة الطوسی: ح278 ص333.

[92] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج15 ص52.

[93] - غيبة النعماني: ص318 – 317.

[94] - غيبة النعماني: ص312 – 311.

[95] - غيبة النعمانی: ص313.

[96] - (محمد بن همام): ثقه و جليل القدر به اتفاق، توثيق نجاشی و طوسی و ديگران، الفهرست شيخ طوسی: ص217 شماره 612، رجال طوسی: ص 438 –439 شماره 6270، رجال نجاشی: ص379 شماره 1032، مستدركات علم رجال الحديث: ج6 ص376 شماره 12306 و ج7 ص362 شماره 14663 و ج7 ص251 شماره 14106، معجم رجال الحديث خوئی: ج15 ص244 شماره 9992 وج18 ص341 – 342 شماره 11988.

[97] - (أحمد بن مابنداذ و عبد الله بن جعفر الحمیری) اين واسطه از دو نفر است که توثيق يک نفر کفايت میکند: (عبد الله بن جعفر الحمیری): ثقة و جليل به اتفاق، شيخ علی نمازی اشاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج4 ص503 شماره 8155، توثيق نجاشی و طوسی و ديگران معجم رجال الحديث خوئی: ج11 ص148 شماره 6766.

[98] - (أحمد بن هلال): مذموم است اما ثقه در روايت همان که محقق خوئی در معجم رجال الحديث: ج3 ص149 و بعد از آن در شماره 1008، برهان و دليل آورده است. همچنين ثقه بودن در روايت را با وجود ذم میتوان در رجال نجاشی: ص3 شماره 199 يافت. نجاشی میگويد: (احمد بن هلال.... روايت نيکو دارد که مقداری از آنها را منکر و مقداری معروف است، در مورد او ذم از امام ابي محمد عسکری (ع) نقل شده است). همچنين محقق خوئی در مورد سخن نجاشی چنين میگويد که از سخن نجاشی بر می آيد که وی با وجود فساد در عقيده در روايت ثقه است چرا که تلازم بين فساد عقيده و ضعف در روايت نيست. همچنين خوئی میگويد که وی در اسناد تفسير قمی واقع شده است لذا ثقه بودنش ثابت میشود.

[99] - (الحسن بن محبوب) توثيقش را طوسی در الفهرست ص96 – 97 شماره 162 با اين قول بيان می کند: الحسن بن محبوب سراد ... ثقه است و از ابی الحسن امام رضا (ع) روايت نموده است. و از شصت نفر از اصحاب ابی عبد الله (ع) روايت نموده و مردی جليل القدر و از چهار رکن دوره ی خود بود).

[100] - و در روايت شيخ طوسی از الحمیری با اين لفظ آمده است: (إن الله بعث فلاناً فاسمعوا له وأطيعوا).

[101] - غيبة النعماني: بـ 10 ح 28 ص186، غيبة الطوسي: ص440 –439 ح431.

[102] - بحار الأنوار: ج51 ص108 – 109.

[103] - غيبة النعمانی: بـ14 ح10 ص261.

[104] - بحار الأنوار: ج53 ص59.

[105] - الممتحنة: 13.

[106] - بحار الأنوار: ج53 ص81 –77.

[107] - ينابيع المودة للقندوزي: ج3 ص434 - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج3 ص101.

[108] - غيبة النعمانی: بـ 14 ح67 ص288 – 289، غيبة الطوسی: ص441 –442 ح434.

[109] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج15 ص52.

[110] - بحار الأنوار: ج52 ص139 – 138.

[111] - بحار الأنوار: ج52 هامش ص302.

[112] - دلائل الإمامة للطبری (شيعی): ص445.

[113] - الخصال للصدوق: ص633.

[114] - نهج البلاغة: ج1 ص193.

[115] - كتاب سليم بن قيس: ص259.

[116] - مختصر بصائر الدرجات للحسن بن سليمان الحلی: ص104.

[117] - الكافي: ج8 ص264.

[118] - بحار الأنوار: ج32 ص255 – 254.

[119] - کسی در اسناد اين روايت وجود ندارد که در مورد او مناقشه ای صورت گيرد جز الحسين بن المختار که شيخ مفيد و ابن عقده او را توثيق نموده اند، و محقق خويی در ثقه بودنش جزم دارد. همچنين نمازی شاهرودی در کتاب مستدرکات او را توثيق نموده است: معجم رجال الحديث خوئی: ج7 ص93شماره 3653، و مستدركات علم رجال الحديث: ج3 ص199 نيز میرزای نوری در مورد ثقه بودنش جزم نموده و دلايل بسياری آورده است: خاتمة المستدرك: ج4 ص257. اما بقيه رجال سند همه ثقه و از بزرگان هستند.

[120] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج15 ص52.

[121] - بحار الأنوار: ج52 ص272.

[122] - التوبة: 41.

[123] - التوبة: 38.

[124] - النساء: 72 – 71.

[125] - غيبة النعمانی: بـ11 ح1 ص200.

[126] - بحار الأنوار: ج52 ص225 – 222.

[127] - المولى در اين روايت، مبحثی در مورد آن در نظر گرفته شده است که در مناسبتی دیگر خواهد آمد ان شاء الله تعالى.

[128] - معجم أحاديث الإمام المهدي (ع): ج5 ص26 – 29.

[129] - غيبة النعماني: ص187.

[130] - غيبة الشيخ الطوسي: ص162.

[131] - شايد (أرسالاً) با فتحه باشد و نه کسره، و (أرسالاً) يعنی دسته، دسته ای در پی دسته ای دیگر، و مفرد آن: (رَسَل) با دو فتحه می باشد. به صحاح جوهری، و تاج العروس زبيدی، مادة: رسل مراجعه شود.

[132] - كلمه المولى در معانی بسیاری مورد استفاده قرار می گیرد: (الأولى بالشيء یعنی اولی در شئ) و (الذي يلي أمر شخص ما ويقوم بقضاء حوائجه) و (ناصر) و (ابن العم، عمو زاده) و (المحب، ودستدار) و (مالك الرق كما يملك المولى عبده) و (المولى المعتق من الرق) و (العاقبة) و (ما يلی الشيء مثل خلفه، وقدامه)... الخ.

[133] - بحار الأنوار: ج52 ص307 – 308.

[134] - غيبة الطوسي: ص454 ح463 و ص70 ح486.

[135] - الكافي: ج1 ص535.

[136] - بحار الأنوار: ج24 ص218.

[137] - جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردی: ج13 ص73.