متن کتاب
انتشارات انصار امام مهدى (ع) عدد (ع) 121)
پژوهشی در
شخصيت يمانى موعود(ع)
(ع)قسمت دوم)
يمانى و سرزمين يمن
نویسنده: شيخ ناظم عقيلى
چاپ اول
1434 هـ.ق – 2013 م
شهریور ماه 1392 هجرى شمسى
جهت اطلاعات بيشتر در مورد دعوت مبارک سيد احمد الحسن (ع)
لطفاً از وبسايت ما بازديد فرماييد:
http://almahdyoon.co
http://mahdyeen.org
http://mahdyeen.org/ir
و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آل محمد الأئمة و المهديين و سلم تسليماً
-مقدمه
:
بطور مفصل در قسمت اول از اين بحث بيان شد که يمانی موعود ظهورش از مشرق خواهد بود؛ و ايشان معصوم و حجت خداست و از اهل بيت و وصی امام مهدی (ع) و زمينه ساز برای او، و پرچمش هدايتگرترين پرچمها و مخالف ايشان از اهل آتش و غير از اينها از صفات که بطور مفصل شرح داده شدند.
و بعد از تأمل در آنچه که در قسمت اول اين بحث نوشته شد، يمانی موعود بوسيله (ع)وصيت) و هدايت (ع)علم و حکمت)، و پرچم بيعت با خدا شناخته میشود، شما را به صاحبتان (ع)امام مهدی (ع)) دعوت میکند، يعنی تعيينش الهی و اطاعت از اولی الأمر واجب است.
اما ظهور و خروجش از کدام جهت و شهری بوده، ضرورتی در بيانش وجود ندارد، پس اگر با آن چه که در اخبار آمده منطبق باشد باعث تأييد بيشتر آن است و اگر مطابق نباشد دليلی برای باطل شدن آن نيست، زيرا آنها از حتميات نيست که ابتدا بايد از آن جا شروع شود. هم چنين سعی بر مخفی کردن دعوت يمانی موعود خيلی مهم بوده است، زيرا او هدايتگرترين پرچمها و کليد دولت عدل الهی است، و اين که تمام اهل زمين در زمانش دشمن او هستند و بر طريقش عده ی کمی از مؤمنين هستند، پس اگر وضع چنين باشد چگونه میتوان تصور کرد که انقلابش بطور واضح و کامل بيان شود؟!
به همين دليل بعضی از روايات را میيابيم که به اين معنا اشاره میکنند، که مردم را آگاه میکنند به اين که امکان دارد که امر اهل بيت بر خلاف آن چه که مردم فهميدند و انتظار داشته باشند، بياييد.
ابی عبيده حذاء گويد: )از امام محمد باقر (ع) درباره اين امر سؤال کردم که چه زمانی خواهد بود؟ فرمودند: (ع)إن كنتم تؤملون أن يجيئكم من وجه، ثم جاءكم من وجه فلا تنكرونه).(ع)
[1]) )اگر شما اميد داشتيد که از يک جهتی بيايد، سپس از جهت ديگر آمد، انکارش نکنيد).
از ابی حمزه ثمالی، گفت: (ع)ابو جعفر و ابو عبد الله فرمودند: (ع)يا ابا حمزة، ان حدثناك بامر انه يجيء من ها هنا فجاء من ها هنا فان الله يصنع ما يشاء، و ان حدثناك اليوم بحديث وحدثناك غداً بخلافه فان الله يمحو ما يشاء ويثبت).(ع)
[2])
(ع)ای ابا حمزه، اگر به شما درباره ی امری سخن گفته باشيم که از اين جهت میآيد ولی از جهت ديگر آمد، پس بدرستی که خداوند انجام میدهد آن چه را که بخواهد، و اگر امروز به شما سخنی گفته باشيم، و فردا بر خلاف آن بگوييم، خداوند آن چه را که بخواهد محو يا ثابت
میکند).
ابی جعفر (ع) می فرمايد: (ع)... اذا حدثناکم بشیء فکان کما نقول فقولوا: صدق الله ورسوله، و ان کان بخلاف ذلك فقولوا: صدق الله ورسوله تؤجروا مرتين...)(ع)
[3]) (ع)اگر به شما درباره ی چيزی سخنی گفته باشيم، و همان طوری که گفتيم شد، بگوئيد: خدا و رسولش راست گفتند، و اگر بر خلاف آن شد، بگوئيد: خدا و رسولش راست گفتند، پاداش شما دو برابر می شود...).
از فضيل بن يسار از ابی جعفر (ع): (ع)... فإذا حدثناكم بحديث فجاء على ما حدثناكم به فقولوا: صدق الله، و إذا حدثناكم بحديث فجاء على خلاف ما حدثناكم به فقولوا: صدق الله تؤجروا مرتين).(ع)
[4])
(ع)... پس اگر به شما درباره ی چيزی سخنی گفته باشيم، و همان طوری که گفتيم شد، پس بگوئيد: خداوند راست گفت، و اگر به شما درباره ی چيزی سخنی گفته باشيم و بر خلاف آن چه را که گفتيم شد، پس بگوئيد: خداوند راست گفت، پاداش شما دو برابر میشود). پس اين روايتها و غير از آن ها دست ما را بر حقيقتی خيلی مهم قرار میدهند، و آن اين است که مسئله مکان و زمان ظهور او که همراه با استتار و کتمان و رمز و راز بوده، حکمتی دارد که فقط اهلش آن را میدانند و بر آن اطلاع خواهند يافت، و ناگزيريم که در برابر ارائه ی چنين دليل و برهان تسليم شويم.
و با اين حال، هر کس در روايات ائمه اطهار / فکر و تأمل کند و آنها را بيشتر مطالعه و بررسی کند، برای او جهت و مکان خروج يا ظهور يمانی موعود واضح میشود، و آن همان جهت مشرق – عراق – است، با ملاحظه کتمان و مرموز بودن آن، همان طوری که در قسمت گذشته بيان شد، که لازم به تکرار نمی باشد.
و سخن را در اين جا کوتاه کرده در جواب کسانی که مدعی علم هستند و اعتقاد دارند که يمانی جزء از سرزمين يمن، از جايی ديگر خروج نمیکند، در اين موضوع اسناد آنها را ذکر خواهم کرد، و ردی بر عليه آنها خواهم داد، اگر خداوند متعال بخواهد.
و الحمد لله رب العالمين.
-يمانى و سرزمين يمن!
بعضی از مردم تصور میکنند، يمانی -که در بعضی از روايات ايشان را به هدايتگرترين پرچمها قبل از قيام قائم (ع) وصف نمودهاند - منحصراً از يمن خروج میکند، و ممکن نيست که غير از آن جا (ع)يمن) از جايی ديگر خروج کند، و هر شخصی که آن را ادعاء کند و از کشور يمن نباشد، قطعاً آن شخص دروغگو خواهد بود!
و به دو روايتی که شيخ صدوق در کتاب کمال الدين روايت کرده است، استدلال نمودند، و آنها بدين ترتيب:
-روايت اول
:
صدوق: محمد بن محمد بن عصام (ع)رضی الله عنه) ما را حديث نمود، و گفت: محمد بن يعقوب (ع)کلينی)، ما را حديث نمود، و گفت: قاسم بن علا، ما را حديث نمود و گفت: اسماعيل بن علی قزوينی ما را حديث نمود و گفت: علی بن اسماعيل، از عاصم بن حميد حناط، از محمد بن مسلم ثقفی طحان مرا حديث نمود، و گفت: (ع)دخلت على أبی جعفر (ع) وأنا اريد أن أسأله عن القائم من آل محمد / فقال لی مبتدئا: يا محمد بن مسلم إن فی القائم من آل محمد / شبهاً من خمسة من الرسل: يونس بن متى، ويوسف بن يعقوب، وموسى، وعيسى، ومحمد صلوات الله عليهم، فأما شبهه من يونس فرجوعه من غيبته وهو شاب بعد كبر السن وأما شبهه من يوسف بن يعقوب فالغيبة من خاصته وعامته، واختفاؤه من إخوته وإشكال أمره على أبيه يعقوب (ع) مع قرب المسافة بينه وبين أبيه وأهله وشيعته، وأما شبهه من موسى فدوام خوفه وطول غيبته وخفاء ولادته وتعب شيعته من بعده بما لقوا من الأذى والهوان إلى أن أذن الله عز وجل في ظهوره ونصره وأيده على عدوه وأما شبهه من عيسى فاختلاف من اختلف فيه حتى قالت طائفة منهم ما ولد وقالت طائفة مات وقالت طائفة قتل وصلب. وأما شبهه من جده المصطفى / فخروجه بالسيف وقتله أعداء الله وأعداء رسوله / والجبارين والطواغيت وأنه ينصر بالسيف والرعب وأنه لا ترد له رأية وأن من علامات خروجه خروج السفيانی من الشام وخروج اليمانی (ع)من يمن) وصيحة من السماء فی شهر رمضان، ومناد ينادي من السماء باسمه واسم أبيه).(ع)
[5])
(ع)بر ابی جعفر محمد بن علی باقر (ع) وارد شدم در حالی که میخواستم از ايشان در مورد قائم (ع) از خاندان محمد / سؤال کنم. پس در ابتدا به من فرمود: ای محمد بن مسلم، همانا شباهت پنج پيامبر از پيامبران خدا در قائم آل محمد / وجود دارد: يونس بن متی، و يوسف بن يعقوب و موسی و عيسی و محمد، صلوات الله عليهم. و اما شباهتش به يونس بن متی بازگشت او از غيبتش، و او جوان باز می گردد در حالی که پير بوده است، و اما شباهت او به يوسف بن يعقوب (ع) غيبتش از افراد خاص و عام است، و اختفای او از برادرانش و عدم شناخت امر او بر پدرش يعقوب، با وجود مسافت کمی که بين او و پدرش و اهلش و يارانش که وجود داشت. اما شباهتی که به موسی (ع) دارد آن دوام ترسش و طولانی بودن غيبتش، اختفای ولادتش و خستگی يارانش بعد از آن آزار و اذيت و تحقيری که ديدند تا اين که خداوند اذن ظهور و پيروزيش داد و او را بر دشمنش ياری داد. و اما شباهتش به عيسی (ع) در اختلافاتی که در باره ی ايشان روی داد، تا اين که طائفهای از ايشان گفتند: به دنيا نيامده است، و طائفه ديگر گفتند: مرده است، و طايفه ديگر گفتتند: کشته شده و به صليب آويخته شده است. و اما شباهتش به جدش مصطفی /، خروجش با شمشير است، و به قتل رساندن دشمنان خدا و دشمنان رسولش / و متکبران و طاغوتيان است، و ايشان با شمشير و ترس پيروز می شود، و هيچ پرچمی در برابر ايشان بر نمیگردد؛ و از علايم خروجش: خروج سفيانی از شام و خروج يمانی (ع)از يمن) و صحيه آسمانی در ماه رمضان، و منادی که از آسمان به نام ايشان و نام پدرش نداء دهد).
روايت دوم:
صدوق: محمد بن محمد بن عصام (ع)رضی الله عنه) ما حديث نمود که گفت: محمد بن يعقوب (ع)کلينی)، ما حديث نمود که گفت: که قاسم بن علا ما را حديث نمود که گفت: اسماعيل بن علی قزوينی ما را حديث نمود گفت: علی بن اسماعيل، از عاصم بن حميد حناط، از محمد بن مسلم ثقفی طحان گفت: شنيدم ابا جعفر محمد بن علی الباقر (ع) فرمودند: (ع)القائم منا منصور بالرعب، مؤيد بالنصر تطوی له الأرض و تظهر له الكنوز، يبلغ سلطانه المشرق و المغرب، و يظهر الله عز وجل به دينه على الدين ولو كره المشرکون، فلا يبقی فی الأرض خراب إلا قد عمر، وينزل روح الله عيسى بن مريم (ع) فيصلي خلفه، قال: قلت: يا ابن رسول الله / متى يخرج قائمكم؟ قال: إذا تشبه الرجال بالنساء، والنساء بالرجال، واكتفى الرجال بالرجال، و النساء بالنساء، وركب ذوات الفروج السروج، وقُبِلَت شهادات الزور، ورُدت شهادات العدول، واستخف الناس بالدماء وارتكان الزنا وأكل الرباء، واتقى الأشرار مخافة ألسنتهم، وخروج السفياني من الشام، واليماني من اليمن، وخسف بالبيداء، وقتل غلام من آل محمد / بين الركن والمقام، اسمه محمد بن الحسن النفس الزكية، وجاءت صيحة من السماء بأن الحق فيه وفي شيعته، فعند ذلك خروج قائمنا، فاذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة، واجتمع إليه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً.
وأول ما ينطق به هذه الآية ﴿بقية بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾. ثم يقول: أنا بقية الله فی أرضه وخليفته وحجته عليكم فلا يسلم عليه مسلم إلا قال: السلام عليك يا بقية الله في أرضه، فاذا اجتمع إليه العقد وهو عشرة آلاف رجل خرج، فلا يبقی فی الأرض معبود دون الله عز وجل من صنم (ع)ووثن) وغيره إلا وقعت فيه نار فاحترق. وذلك بعد غيبة طويلة ليعلم الله من يطيعه بالغيب ويؤمن به). (ع)
[6])
(ع)قائم ما به وسيله نيروهاى مختلفى يارى مى شود، و ترس و رعبی كه در دلهاى مردم جايگزين مىشود، و نصرت و يارى خداوند بزرگ، و زمين در اختيارش و بفرمانش قرار میگيرد، و گنجهای خود را در اختيار آن حضرت قرار میدهند، سلطنتش مشرق و مغرب زمين را فرا میگيرد، و دين مقدس اسلام بر تمام اديان غلبه میيابد ولو در اين که دشمنان خدا راضی نباشند، و در زمين جايی غير آباد ديده نخواهد شد، و حضرت عيسی بن مريم از آسمان نازل میشود و پشت سر آن حضرت نماز مىخواند.
مىگويد عرض كردم: اى فرزند رسول الله /! اين قيام كى خواهد بود و چه زمانی قائم شما قيام مى كند؟ فرمودند:
هرگاه مردان شبيه به زنان و زنان مانند مردان شوند.
مردها به مردها اكتفاء كنند و زنان به زنان (ع)اشاره به لواط و مساحقه).
زنان سوار بر زين ها شوند (ع)سوار شدن بر اسب، اتومبيل و وسايط نقليه ديگر).
شهادت دروغ و بر خلاف واقع را بپذيرند.
گواهى مردان عادل و صاحبان تقوا را رد كنند.
قتل و خونريزى در ميان مردم كوچک شمرده شود.
مردم مرتكب زنا شوند.
ربا خوارى در ميان مردم رواج يابد.
مردم از زبان اشرار بترسند.
سفيانی از شام بيرون آيد.
يمانی از يمن حركت كند.
خسف و فرو رفتگى در بيداء پديد آيد.
جوانی از آل محمد / در ميان ركن و مقام كشته شود كه نام عزيزش محمد بن حسن معروف به نفس زكيه است.
صيحه اى از آسمان بلند شود كه حق با او و پيروان اوست.
در اين هنگام قائم ما قيام مىكند. پس، آن هنگام كه بيرون آمد به كعبه تكيه مىدهد و سيصد و سيزده تن از ياران مخصوص آن حضرت اطرافش را مىگيرند و اول سخنی كه مىفرمايند اين آيه شريفه است: (ع)باقيمانده خدا بهتر است براى شما اگر به خدا ايمان داريد). سپس مى فرمايد من بقية الله و حجت و جانشين خداوند بر روى زمين هستم. پس، همه مسلمانان آن حضرت را با اين عبارت سلام مىكنند: (ع)سلام بر تو اى بقية الله در روى زمين). پس، وقتى كه آن عدد معين كه ده هزار نفر باشد در خدمت آن حضرت اجتماع كردند از مكه بيرون مىآيند و در كره زمين معبودى جز خداوند يكتا عبادت نخواهد شد، اساس بت پرستی و غيره از بين خواهد رفت و همه آن ها در آتش غضب آن سرور خواهند سوخت. اى محمد بن مسلم! البته اين قيام با اين محتوى بعد از غيبت طولانی خواهد بود. براى اين كه خداوند عالم، بندگان مطيع و فرمان بردار خودش را به جهانيان معرفی كند و بشناساند.
-بررسی اين دو روايت از دو جهت خواهد بود
:
جهت اول
مناقشه روايت اول
واضح است که کلمه (ع)از يمن) در روايت اولی در ميان دو پرانتز قرار گرفته است، و اين به آن معناست که آن کلمه در بعضی از نسخه ها وجود ندارد، بلکه آن در نسخه مادر، که بيشترين اعتماد را دارد، موجود نيست؛ زيرا، کسی که نسخه برداری میکند، و يا محقق بر متنی که در مورد آن تحقيق میکند، بر نسخه مادر و يا معتمدترين آنها اعتماد میکند؛... و اما اگر زيادی و کاستی در بعضی از نسخه های ديگر پيدا کند، يا اين که آن را بين دو پرانتز میگذارد و يا در حاشيه به آن اشاره میکند.
به هر حال کلمه (ع)از يمن) در اين روايت ثابت نيست، و نمیتوان در هر حال بر آن تأويل نمود، و مؤيد آن اين است که بعضی از علماء هنگامی که از کتاب کمال الدين نقل میکنند، کلمه (ع)از يمن) را اصلاً ذکر نمیکنند، مانند:
1- علامه مجلسی در بحار الانوار: ج 15 ص 182 – 172.
2- شيخ طبرسی در اعلام الوری باعلام الهدی: ج 2 ص 234 – 232.
3- سيد بهاء الدين نجفی در منتخب الأنوار المضيئه: ص 308 – 307.
4- شيخ علی يزدی حائری در الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب: ج 1 ص 196.
5- ميرزا محمد تقی اصفهانی در مکيال المکارم: ج 1 ص 71 – 70.
که اينها را با عجله يافتم، و همه آنها، اين روايت را از کتاب کمال الدين نقل نمودهاند و کلمه (ع)از يمن) در آن را ذکر ننمودهاند، و اين دلالت بر اين دارد که آنها نسخه معتمدی دارند که کلمه (ع)از يمن) در آن وجود ندارد، و يا اين که آن در تمام نسخهها، برای آنها اصلاً ثابت نشده است، و به خاطر عدم اعتماد به وجود آن، آن را ذکر ننمودهاند.
پوشيده نيست که مانند علامه مجلسی و امثال ايشان، نزديک ترين افرد به نسخه های خطی برای نوشتن حديث بودند، بلکه آن ها به صراحت، به وجود آن نسخه های خطی پيش خود اعتراف نموده اند.
به هر حال کلمه (ع)از يمن) در اين روايت به خاطر عدم ثابت بودنش، همان طور که گفتم -و بقيه سخن در
جهت دوم
گفته خواهد شد – ممکن نيست بر آن استدلال نمود.
جهت دوم
مناقشه روايت دوم
با نقاطی استدلال آن رد می شود:
-نکته اول
اين که اين روايت از جهت سند خيلی ضعيف است، و ضعف آن از طريق افراد آن است و ممکن نيست بر آن اعتماد نمود، و اين رد از جهت پايبند ساختن آنهاست.
و ضعف سندِ روايت به اين طريق است:
محمد بن محمد بن عصام: و ايشان موثق نيست، و در کتب رجال متقدمين ذکر نشده است، و محقق خوئی در معجم رجال حديث ج 18 ص 209 به رقم 17301 اين چنين ايشان را معرفی میکند و میگويد: (ع)محمد بن محمد بن عصام: کلينی، از مشايخ صدوق، به مشيخت وی رضايت داد: در ادامه به محمد بن يعقوب کلينی، و در کتاب العيون ذکرش نمود: جزء 1، باب 11، در آن چه که از امام رضا علی بن موسی (ع) در توحيد آمده است، حديث 13، اما در آن: محمد بن محمد بن عاصم کلينی، و ظاهراً آن يک تحريف باشد. و از ايشان در فقه روايت شده است: جزء 4، باب وصی و ارث را بعد از بلوغ منع میکند؛ ذيل حديث 578). بلکه محقق خوئی در تضعيفش برای سند توقيع به مجهول بودنش صراحت میکند: (ع)و اما الحوادث الواقعه...)، وقتی که گفت: (ع)... و از ميان آنها توقيعی که صدوق در کتاب اکمال الدين و اتمام النعمه از محمد بن محمد بن عصام، از محمد بن يعقوب، از اسحاق بن يعقوب روايت میکند و گفت: (ع)سألت محمد بن عثمان العمري أن يوصل لي كتاباً، قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان (ع): أما ما سألت عنه أرشدك الله وثبتك ـ إلى أن قال: وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فانهم حجتي عليكم، وأنا حجة الله...) (ع)از محمد بن عثمان عمری سؤال نمودم که کتابی به من میرسد که در آن از مسائلی که در شک بر توقيع به خط مولايمان صاحب الزمان (ع) سؤال نمودم: اما از آن چه که سوال نمودی، خدا شما را ارشاد و ثابت نگه دارد... تا اين که فرمود: (ع)و اما در وقايع جديد به راويان حديث ما مراجعه کنيد)، که آن ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم...).
و اين که امر ديدن هلال از حوادث واقعه و در آن به راويان حديث باز میگردد و آنها حکام شرع هستند و سخنشان حجت و قابل قبول و حکمشان در بين امت نافذ است، در آن کوتاهی سند و دليل وجود دارد.
و اما سند مجهول بودن، ابن عصام و هم چنين اسحاق بن يعقوب است.(ع)
[7])
2- اسماعيل بن علی قزوينی: و او مجهول الحال و در کتب رجال متقدمين کسی وی را موثق و ستايش نکرده است، و شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال ج 1 ص 655 – 654، به رقم 377/202 1 وی را ذکر نموده و گفت: (ع)اسماعيل بن قاسم قزوينی: او را ذکر نمیکند. صدوق در اکمال از محمد بن يعقوب کلينی، از قاسم بن علاء، از ايشان، از علی بن اسماعيل روايت مرگ محمد بن حنفيه را روايت میکند).
و سيد محسن امين در اعيان شيعه ج 3 صفحه 139 به رقم 1391 او را ذکر نمود و گفت: (ع)اسماعيل بن علی، شيخ بزرگواری که از مشايخ قديمی اماميه متقدم بر کلينی، و کلينی از ايشان با واسطه روايت میکند، اما به واسطه طول عمرش ده سال بعد از کلينی باقی ماند، و ظاهراً خودش همان اسماعيل بن علی بن قدامه قزوينی کسی که با اسنادش به موسی بن عبد ربه از علی بن ابی طالب (ع) حديث متعلق به معراج را روايت نمود).
و ستايش سيد محسن امين برای قزوينی فايده ای ندارد، و آن به خاطر موثق نمودن اسماعيل بن علی قزوينی است، زيرا که سيد محسن امين در سال (ع) 1137) هجری يعنی (ع)16) سال قبل تقريباً وفات نمودند و از معاصرين عصر ما به حساب میآيد.
در حجيت توثيقات متأخرين از شيخ طوسی اختلافی واقع شده است. مانند علامه حلی و ابن داود و ابن شهر آشوب و حر عاملی و امثال آنها. (ع)
[8])
نظر شما در مورد توثيقات معاصرين چگونه است، چگونه میتوان به آن ها به خاطر عدم معرفت سندشان اعتماد نمود؟!
و محقق خوئی است که بر توثيقات علامه حلی و امثال آن ها(ع)
[9])، و نه بر توثيقات حر عاملی و امثال آن اعتماد نمیکند.(ع)
[10])
و اين ستايش (ع)صاحب جلالت) از دو امر حاصل خالی نيست:
به اين که از علمای رجال متقدمين و يا متأخرين منقول باشد و اين چيزی که آن را نمیيابيم و سيد محسن امين آن را ذکر نمیکند و امر اول بر اثبات آن متوقف خواهد بود.
به اين که اجتهادی از سيد محسن امين است و توثيق اجتهادی در آن حجتی نيست مادامی که مستند و دليلش را نمیدانيم. و بعد از آن اين دليل يا مستند تسليم نقد و بررسی میشود و ممکن است قانع کننده باشد يا نباشد.
و سيد محسن امين نيز مستندش را در گفته جناب (ع)اسماعيل بن علی قزوينی) برای ما ذکر نمیکند، و در اين گفتهاش هيچ حجت و برهانی نيست، و مرد مجهول خواهد ماند، و بر حسب قواعد قوم به روايتش اعتماد نمیشود.
3- علی بن اسماعيل: و علی بن اسماعيل اين آقا بين موثق و غيره مشترک است، ايشان در اين جا از عاصم بن حميد حناط، کسی که از اصحاب امام صادق (ع) (ع)
[11]) روايت میکند، و در اسمش در سلسله افراد غير از يک نفر کسی مشترک نيست، بعضی از آنها موثق و بعضی بر خلاف آن است، و به وثاقتش کسی حکم نمیکند مگر خودش ثابت کند و از کسی که با وی شريک شده تميز شود، و بايد بر وثاقتش صراحت شده باشد.
و از آن جايی که ايشان از کسی که از امام صادق (ع) روايت کرده روايت میکند، پس از طبقه اصحاب امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) خواهد بود، بلکه حتی از اصحاب امام رضا (ع) است. و حالا بعضی از مشترکين در اين عنوان را ذکر می کنم:
علی بن اسماعيل بن شعيب ميثمی، وی از اصحاب امام رضا (ع) است و ايشان ستايش شده و موثق به حساب میآيد.(ع)
[12])
ب- علی بن اسماعيل بن عامر از اصحاب امام کاظم (ع) است و موثق نمیشود (ع)موثق نيست).(ع)
[13])
علی بن اسماعيل بن عمار از اصحاب امام کاظم (ع) است و موثق نمیشود (ع)موثق نيست)(ع)
[14])
علی بن اسماعيل بن جعفر بن محمد باقر (ع)، ايشان نکوهش شده است.(ع)
[15])
علی بن اسماعيل بن يقطين، از عيسی بن مستفاد ضرير از امام کاظم (ع) روايت میکند، و موثق نمیشود (ع)موثق نيست).(ع)
[16])
علی بن اسماعيل دغشی، از امام رضا (ع) روايت میکند(ع)
[17]) موثق نمیشود (ع)موثق نيست).(ع)
[18])
و (ع)علی بن اسماعيل) در اين روايت مجهول باقی میماند، و کسی که ادعای تمييز میکند بر اوست که دليل واضح بياورد.
و از آن چه که گفته شد اين روايت با بيشتر از چند روايت کننده، سندش ضعيف خواهد بود. و بر روش قوم استفاده از آن برای استدلال نمودن، شايسته نيست.
-نکته دوم
اين روايت در کتاب اعلام الوری طبرسی، اصلاً بدون ذکر (ع)من اليمن) آمده است، اين چنين: (ع)... وخروج السفياني من الشام واليماني وخسف في البيداء...))
[19](ع) (ع)... و خروج سفيانی از شام و يمانی و فرو رفتن در بيداء...).
و همچنين در روايت ديگر که در آن عبارت (ع)من اليمن) در بين پرانتز آمده است، و در اعلام الوری اين عبارت اصلاً حتی بين دو پرانتز وجود ندارد، بلکه اين چنين آمده است (ع)من علامات خروجه خروج السفيانی من الشام وخروج اليماني وصيحة من السماء.))
[20](ع) (ع)... از علايم خروجش، خروج سفيانی از شام و خروج يمانی و صحيه از آسمان است...).
و اين روايت را سيد مرعشی در احقاق الحق ج 13 ص 342 به نقل از کتاب فصول المهمة ابن صباغ مالکی اين چنين ذکر میکند: (ع)... وخروج االسفياني من الشام واليمن و خسف في البيداء...)، (ع)... و خروج سفيانی از شام و يمن و فرو رفتگی در سرزمين بيداء...)، و در اين روايت لفظ يمانی اصلا ذکر نشده است بلکه به جای آن (ع)اليمن) آمده است.
و روايت به لفظ (ع)و اليمن) بعيد نيست که صحيح نباشد به خصوص وقتی که می دانيم به اين که سفيانی متعدد است. هم چنين از امير المومنين (ع) روايت شده است به اين که در آن جا يک سفيانی از شام و يک سفيانی از هجر است:
از ايشان بعد از ستايس و ثناء بر رسول اکرم / میفرمايد: (ع)سلوني، سلوني في العشر الأواخر من شهر رمضان قبل ان تفقدوني، ثم ذکر الحوادث بعده، وقتل الحسين صلوات الله عليه، وقتل زيد بن علي رضوان الله عليه، واحراقه و تذريته في الرياح، ثم بکی (ع)، وذکر زوال ملك بني امية و ملك بني عباس، ثم ذکر ما يحدث بعدهم من الفتن وقال: اولها السفياني وآخرها السفياني. فقيل له: وما السفيانی والسفيانی؟ فقال: السفيانی صاحب هجر، والسفياني صاحب الشام). (ع)از من بپرسيد، از من بپرسيد در مورد ده تا از اواخر ماه رمضان قبل از اين که مرا از دست بدهيد، سپس حوادث بعد ايشان و قتل امام حسين (ع) و قتل زيد بن علی (ع)رض) و آتش زدنش و پراکنده نموده خاکستر بدنش در هوا را ذکر نمود، سپس گريه کرد، و زوال حکومت بنی اميه و بنی عباس و سپس آن چه که از حوادث و فتنه هايی که بعد از آنها اتفاق می افتد را ذکر نمود و فرمود: اول آنها سفيانی و آخر آنها سفيانی است. به وی عرض شد: سفيانی و سفيانی چه هستند؟ فرمود: سفيانی صاحب هجر و سفيانی صاحب شام است).(ع)
[21])
و هجر نيز شهری در يمن است، همان طور که در معجم البلدان ج 5 ص 393 آمده است: (ع)... و هجر: شهری در يمن بين آن و بين عثر يک روز و شب از جهت سمت راست فاصله است...).
و همچنين آن را سمعانی در انساب ذکر نمود: (ع)هجری: با فتحه "ها" و جيم و کسری "را" در آخر آن. اين به نسبت هجر است، و آن شهری از کشور يمن از اقصای آن و قلعههای آن معروف است...).
و شايد روايت ناظر به بيان اين است که سفيانی موجود می باشد که از شام، و سفيانی ديگر از يمن خروج میکند، و نويسندگان آن و غير آنها را دچار توهم کرده، به اين که آن کلمه افتاده است. اين که اصل آن (ع)و يمانی از يمن) است و آن را تثبيت نمودند.
و اگر گفته شود به اين که لفظ (ع)از يمن) شايد افتاده باشد، و صحيح آن که در اصل کتاب فصول المهمة آمده است، و آن (ع)و يمانی از يمن است) میباشد، چيست؟ میگويم: بله؛ احتمال آن وارد است، اما من بر نسخه ای از کتاب فصول المهمة چاپ بيروت – دار الأضواء - چاپ دوم: 1409 هـ - 1988 مـ، برخورد نمودم، و روايت در آن به لفظ (ع)وخروج السفياني من الشام واليمن) (ع)و خروج سفيانی از شام و يمن) آمده است. همان طور که سيد مرعشی آن را اين چنين نقل کرده است: (ع)... وخروج السفيانی من الشام واليمن وخسف فی البيداء بين مکة والمدينة))
[22](ع) (ع)... و خروج سفيانی از شام و يمن و فرو رفتگی در بيداء بين مکه و مدينه است).
در حالی که در چاپ قم – دار الحديث – چاپ دوم به سال 1422هـ. تحقيق سامی غريری روايتی با لفظ (ع)و يمانی از يمن) میيابيم، که اين عجيب است!
به هر حال از آن چه گفته شده، کمتر چيزی که گفته میشود اين است که متن روايت در آن شکی وجود دارد و به اين نمیتوان احتجاج نمود، به خصوص اگر ملاحظه کنيم به آن چه که در نکته سوم مطرح خواهد شد.
-نکته سوم
به احتمال خيلی زياد اصل دو روايت، يک روايت است، و روايت کننده يکی از آنها را قسمتی و يا کامل نقل نمود و ديگری را با معنی و به صورت غير کامل نقل می کند، و يا اين که همه اين دو روايت، بعضی از آنها خود فرموده معصوم را ذکر کردند و بعضی از آنها، آن چه که معنی کلام معصوم است را بيان کردند.
و به خصوص هر گاه توجه کنيم که اشخاص ناقل در دو روايت به طور کامل آمدند، و سند دو روايت را برای شما ذکر می کنيم:
سند روايت اول
:
محمد بن محمد بن عصام ( ما را حديث نمود که میگويد: محمد بن يعقوب (ع)کلينی)، ما حديث را نمود که میگويد: که قاسم بن علا، ما را حديث نمود که میگويد که: اسماعيل بن علی قزوينی ما را حديث نمود که میگويد:، علی بن اسماعيل، از عاصم بن حميد حناط، از محمد بن مسلم ثقفی طحان مرا حديث نمود که میگويد: بر على أبی جعفر محمد بن علی باقر (ع) داخل شدم).
سند
روايت دوم:
محمد بن محمد بن عصام ( ما حديث نمود که میگويد: محمد بن يعقوب (ع)کلينی)، ما حديث نمود که میگويد: که قاسم بن علا، ما را حديث نمود که میگويد که: اسماعيل بن علی قزوينی ما را حديث نمود که میگويد: علی بن اسماعيل، از عاصم بن حميد حناط، از محمد بن مسلم ثقفی طحان میگويد: شنيدم ابا جعفر محمد بن علی الباقر (ع) میفرمايد).
و نقل با معنا در پيشتر روايت کنندهها موجود است، بلکه ائمه / به اين کار اجازه دادهاند:
و اين محمد بن مسلم روايت کننده دو روايت که مورد بحث ماست، میگويد که ايشان در حديث کم يا زياد میکند و ايشان منظور روايت را بيان میکند:
محمد بن مسلم میگويد: (ع)قلت لأبي عبد الله (ع): أسمع الحديث منك فأزيد وأنقص قال: ان كنت تريد معانيه فلا بأس)(ع)
[23]) (ع)به ابی عبد الله گفتم: حديثی از شما میشنوم و در آن کم و زياد بکنم؟ فرمود: اگر شما معنای (ع)منظور) آن را میخواهی اشکالی ندارد).
خلف بن حماد از ابن مختار و غيره میگويند: به امام صادق (ع) عرض کردم: (ع)أسمع الحديث منك فلعلي لا أرويه كما سمعته، فقال: إن أصبت فيه فلا بأس، إنما هو بمنزلة: تعال، و هلم، واقعد، و اجلس)(ع)
[24]) (ع)حديثی از شما میشنوم شايد من همانطور که از شما شنيدم نقل نکنم، فرمودند: اگر منظور را رساندی اشکالی ندارد، زيرا آن مانند: بيا، بخور و بنشست و بنشين است).
از کتاب ابی عبد الله سياری از بعضی از اصحابمان منقول است که امام صادق (ع) میفرمايد: (ع)إذا اصبت معنى حديثنا، فاعرب عنه بما شئت، وقال بعضهم لا بأس ان نقصت أو زدت، أو قدمت أو أخرت، إذا اصبت المعنى، وقال هؤلاء يأتون بالحديث مستوياً كما يسمعونه، وانا ربما قدمنا وأخرنا وزدنا ونقصنا، فقال ذلك زخرف القول غروراً إذا اصبت المعنى فلا بأس)(ع)
[25]) (ع)وقتی که منظور حديث ما را رساندى، هر طور که خواستی انجام ده، و بعضی از آن ها گفتيد، مشکلی نيست که کم يا زياد بکنی و يا جلو و عقب بردی، اگر منظور معنا را برسانی، و آنها گفتند با حديثی بيآيند که به مثابه همان که شنيديد باشد، و ما شايد جلو و عقب و کم و زيادش کرديم، و فرمود آن سخن بيهوده است هر گاه منظور را رساندی اشکالی ندارد).
و از داود بن فرقد که میگويد به ابی عبد الله گفتم: (ع)اني أسمع الكلام منك فأريد أن أرويه كما سمعته منك فلا يجئ. قال: فتعمد ذلك؟ قلت: لا. قال: تريد المعاني؟ قلت: نعم. قال: فلا بأس)(ع)
[26]) (ع)من از شما سخنی میشنوم و میخواهم همان طور که شنيدم بيان کنم و آن نمیشود. فرمودند: آيا بر عمد انجام میدهی؟ عرض كردم: نه. فرمودند: معنا را میرسانی؟ گفتم: بله، فرمودند: اشکالی ندارد).
و هر دو روايت اصلشان يکی است، و به روايتی که در آن (ع)از يمن) بدون پرانتز آمده است نمیتوان استدالال نمود، زيرا احتمال دارد آن از اضافات نويسنده آن باشد، به خاطر فکرشان که آن کلمه جا مانده است، و يا آن موافق سياق کلام است، زيرا قبل از آن (ع)سفيانی از شام) وکلمه (ع)از يمن) ثبت نشده، باقی میماند، و بر آن نمیتوان اعتماد کرد........................
-نکته چهارم
حتی اگر گفتيم به اين که کلمه (ع)از يمن) موجود و در روايت ثابت است، و آن به اين معنا که يمانی از شهری در يمن، هنگام ظهور و يا قيام مسلحش خروج میکند، ضرورتی نخواهد بود، بلکه اصلش بايد يمانی باشد و ظهور و يا قيامش از شهر ديگری خواهد بود.
به اين که يمانی وصف شده، که ايشان (ع)از يمن) يا اين که ريشه ای از يمن دارد ممکن است، و به معنای تشخيص دقيق اين که از کشور يمن خروج کند نيست. شخصی ممکن است وصف شود به اين که ايشان خراسانی و يا سيستانی و يا خوئی و يا بغدادی و يا بحرانی و...، و ايشان به آن شهر منسوب شده باشد در حالی که در آن زندگی نمیکند، بلکه به اين جهت به آن منسوب شده که ايشان در آن جا متولد و يا ريشه ای از آن جا دارد.... الخ(ع)
[27])، و گفته میشود مثلاً: از علامات قيام قائم (ع) ظهور علی از خراسان و دجال از سيستان و... و... و الخ، و آن به معنای آن نيست که علی خراسانی بايد آغاز ظهورش از شهر خراسان باشد، و يا دجال سيستان بايد ابتدای ظهورش از شهر سيستان باشد، بلکه منظور از خراسانی ريشه اش و يا ولادتش در شهر خراسان خواهد بود و دجال سيستان اصل و يا ولادتش در شهر سيستان می باشد، و اين که (ع)از) در جمله ام (ع)از خراسان) و (ع)از سيستان) بيان شده، يعنی برای بيان آن است که اصل و يا ولادت آن ها در خراسان و يا سيستان است.
به اين که برای يمانی - آن چه که ما معتقد آن هستيم – اصل و يا نسبی در يمن خواهد داشت، و به معنای ابتدای ظهور و قيامش از خود کشور يمن نيست، و مؤيد آن اخبار وارد شده در نفی اين که يمانی و يا مهدی از کشور يمن معروف خواهد بود:
کعب میگويد: (ع)ما المهدي إلا من قريش، وما الخلافة إلا فيهم غير أن له أصلاً ونسباً في اليمن) (ع)
[28]) (ع)مهدی نيست مگر اين که از قريش باشد، و خلافتی نيست مگر در آنها، غير از اين که ريشه ای و يا نسبی در يمن داشته باشد).
عن أرطأة می گويد: (ع)فيجتمعون وينظرون لمن يبايعون، فبيناهم كذلك إذ سمعوا صوتاً ما قاله إنس ولا جان: بايعوا فلاناً، بإسمه، وليس من ذي ولا ذو، ولكنه خليفة يماني)(ع)
[29]) (ع)وجمع میشوند و نگاه میکنند که با چه کسی بيعت میکند در آن هنگامی که آنها اين طور هستند، صدايی که آن را نه انسانی و نه جنی گفته است، می شنوند: با فلانی بيعت کنيد به اسمش، میگويد و از اين و نه آن نيست، بلکه آن خليفه يمانی است).
و گفته اش: (ع)وليس من ذي ولا ذو) يعنی ايشان از شهر يمن نيست، زيرا اين لغت گفتار اهل يمن است. و يا ايشان از کسی که اذواء يمن و آنها ملوک حمير هستند نسبت دهد، نيست، میتوان به عنوان نمونه ذو يزن و ذو رعين، همان طور که آن علامه مجلسی در بحار ج 12 ص 374 ذکر کرده ياد نمود.
و در قديم معروف است که مکه از تهامه و تهامه از يمن است، و بر اين اساس هر کس به مکه منتسب شود ممکن است وصف شود به اين که ايشان (ع)مکی) و (ع)تهامی) است، و بر همين منوال هم چنين محمد و آل محمد همه (ع)مکيين) و (ع)تهاميين) و (ع)يمانيين) خواهند بود.
و روايت شده به اين که مکه از يمن، و يا اين که به يمانيه وصف شده است:
در وصف نبی اکرم در مناجاتی برای حضرت عيسی (ع) آمده است: (ع)... يا عيسی دينه الحنيفيه وقبلته يمانية وهو من حزبي وأنا معه فطوبی له ثم طوبی له...)(ع)
[30]) (ع)ای عيسی دينش حنفی و قبلتش يمانيه است و ايشان از حزب مؤمن من است، من همراه ايشان هستم و خوشا برای ايشان سپس خوشا برايش...).
و در دعای ابی طالب آمده است: (ع)اللهم رب هذه الكعبة اليمانية، والأرض المدحية)(ع)
[31])
(ع)خداوندا خدای اين کعبه يمانی و زمين ستايش شده).
و بعضی از علماء به آن صراحت نمودند همانطور که ذكر خواهد شد:
شريف رضی در مجازات نبوت ص 338 -134:
میگويد: و از آن فرموده اش بر نماز و سلام: (ع)الايمان يمان والحکمة يمانية)، (ع)ايمان يمان و حکمت يمانيه است). تا گفته اش: و در اين وصف اهل مکه و اهل مدينه وارد میشوند. و اما مکه و آن جهتی از جهات يمن است و محل گسترده شدن راه است به سوی آن بريدگی از ساحل. و اما مدينه و بيشتر مردم آن انصار و آنها در اصل از اهل يمن هستند اگر چه با منزل اهل حجاز بودند... الخ).
مولا محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی ج 11 ص 427-428: گفت: رسول الله /: می فرمايند: (ع)كذبت، بل رجال أهل اليمن أفضل، الايمان يماني والحكمة يمانية ولو لا الهجرة لكنت أمرئٍ من أهل اليمن)، (ع)دروغ گفتی، بلکه مردان اهل يمن افضل ترند، و ايمان يمانی و حکمت يمانی است و اگر هجرت نبود فردی از اهل يمن میبودم).
تکذيب نمودن و اشاره کردن به اين که افضل ترين، مردان يمن هستند، هر آن چه از نظر غيرت اهل جاهليت باشد نيست، بلکه فضيلت آنها همان ايمان و حکمت است که آن در ميان آنها موجود نيست بلکه آن در مردان يمن موجود است. گفته شده که منظور از آنها انصار دينی که به خدا و رسولش با ميل و رغبت اجابت نمودند و ياريش کردند، آن هايی که نسبشان يمانی است و گفته شده است: منظور آنها اهل مکه يا بعضی از آنها هستند، اما اين که مکه از تهامه و تهامه از سرزمين يمن است و ايشان اين گفته را در تبوک و مکه بين ايشان و يمن که بود گفتند، و به طرف ناحيه يمن اشاره نمود و منظورش مکه بود و مؤيد فرمودهاش: "ولو لا الهجرة لكنت أمرئٍ من أهل اليمن"، "واگر هجرت نبود امری از اهل يمن میبودم" است و ايشان تصريح نمودند که منظور از يمن مکه با يکی از دو صورت ذکر شده است. و فرموده اش "الايمان يماني" يعنی منتسب به يمن است و معنايش بر قول اول اين است که قوت ايمان و شهرتش از اهل يمن به خاطر اين که آنها از انصار دين هستند و برگفته دوم اين که مبدأ آن مکه است.
علامه مجلسی در بحار الأنوار ج22 ص 137:
میگويد: (ع)جزری میگويد: "الايمان يمان و الحكمة يمانية". إنما قال ذلك لأن الايمان بدأ من مكة وهي من تهامة وتهامة من أرض اليمن و لهذا يقال: الكعبة اليمانية.(ع)در حديث ايمان يمانی و حکمت يمانيه است، زيرا آن را پيامبر فرمودند، به اين که ايمان از مکه آغاز شده و آن از تهامه است، و تهامه از سرزمين يمن است و به همين جهت فرمود: کعبه يمانيه است... الخ).
پس مکه از تهامه و تهامه از يمن است و صحيح است اگر به اهل مکه گفته شود که آن ها يمانيون و تهاميون و مکيون هستند.
و بر اين اساس ممکن است يمانی ناميده شوند، زيرا که ايشان از نسل رسول /، و رسول اکرم / يمانی است و همچنين علی بن ابی طالب (ع) يمانی است و تمام فرزندانشان به خاطر انتسابشان به آنها، يمانيون هستند.
از رسول الله / روايت شده که ايشان میفرمايند: (ع)... إنّ خير الرجال أهل اليمن، و الإيمان يمان و أنا يمانيّ)(ع)
[32]) (ع) همانا بهترين مردان اهل يمن هستند و ايمان يمانی و من يمانی هستم).
-نکته پنجم
روشن است که مسأله قيام قائم (ع) از اسرار آل محمد / است، و روايتهای زيادی وارد شده که تأکيد بر ضرورت پوشيده نگه داشتن امر امام مهدی (ع) می کنند، يعنی عدم توضيح آن چه که اهل بيت / آن را مخفی کردهاند، و آن اين که قيام امام مهدی (ع) آرزوی تمام انبياء و فرستادگان و شهداء و صديقين و ايشان وعده صادق خدا هستند.
و میيابيم که بيشتر روايات به صورت رمز و اشاره آمدهاند و دليل آن محافظت از اين انقلاب مقدس است، و روشن است که يک رهبر حکيم و دانا ممکن نيست همه جزئيات نقشه نظامی را کشف کند بلکه ممکن در بعضی از آن فريبها – جنگ فريب – و ابهامات و اشارات متعمد بگذارد.
و به خاطر آن در روايات اهل بيت / تأکيداتی میيابيم به اين که آنها چيری را میگويند و خلاف آن حاصل میشود و اين روايات بيان و يا اشاره به ظهور و قيام امام مهدی (ع) است و اين برای ما روشن میکند به اين که امور زيادی وجود دارند که بر خلاف چيزی که مردم با توجه به اعتماد آنها به بعضی از روايات فکر میکنند، خواهد بود.
تفسير علی بن ابراهيم: حديث نمود پدرم، از محمد بن فضيل از پدرش از ابی جعفر (ع) که میفرمايد: (ع)قلت له: جعلت فداك بلغنا أن لآل جعفر راية ولآل العباس رايتين فهل انتهى إليك من علم ذلك شئ؟ قال: أما آل جعفر فليس بشئ ولا إلى شئ، وأما آل العباس فإن لهم ملكاً مبطئاً يقربون فيه البعيد، يباعدون فيه القريب، وسلطانهم عسر ليس فيه يسر حتى إذا أمنوا مكر الله وأمنوا عقابه صيح فيهم صيحة لا يبقى لهم مال يجمعهم ولا رجال يمنعهم وهو قول الله: ﴿حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ﴾ (ع)
[33]) قلت: جعلت فداك فمتى يکون ذلك؟ قال: أما إنه لم يوقت لنافيه وقت، ولكن إذا حدثناكم بشئ فكان كما نقول فقولوا: صدق الله ورسوله، وإن كان بخلاف ذلك فقولوا: صدق الله ورسوله تؤجروا مرتين)(ع)
[34]) (ع)فدايت شوم به ما ابلاغ شده که برای خاندان جعفر يک پرچم و برای خاندان عباس دو پرچم خواهد بود آيا چيزی در اين مورد به شما رسيده است؟ فرمودند: اما برای خاندان جعفر در آن چيزی نيست و اما خاندان بنی عباس برای آنها يک حکومت طولانی که دور را نزديک و نزديک را دور میکنند، خواهد بود، سلطنت آنها سخت و محکم است و هيچ نرمی و آسانی در آن وجود ندارد، حتی اگر به مکر خدا و به عذابش ايمان بياورند در ميان آنها فريادی زده می شود که برای آنها نه مالی که آنها را جمع میکند، باقی میماند، و نه مردانی که آن را منع میکنند؛ و آن همان فرموده خدای متعال است که میفرمايد: (ع)تا زمانی که زمين، زيبايی خود را يافته و آراسته میگردد(ع). عرض کردم: فدايت شوم آن چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: اما وقت تعيين نمیکنم در آن برای ما وقتی است، و اما هر گاه شما را در مورد چيزی خبر داديم و آن چه گفتيم شد بگوييد: خدا و رسولش راست گفتند و اگر بر خلاف آن بود بگوييد: خدا و رسولش راست گفتند و دو بار پاداش بگيريد...).
از ابی جعفر ما را حديث نمودند که امام (ع) میفرمايند: (ع)قال: قلت له: لهذا الامر وقت؟ فقال: كذب الوقاتون، كذب الوقاتوون، إن موسى (ع)لما خرج وافدا إلى ربه واعدهم ثلاثين يوماً، فلما زاده الله على الثلاثين عشراً، قال قومه: قد أخلفنا موسى (ع)، فصنعوا ما صنعوا، فإذا حدثناكم بحديث فجاء على ما حدثناكم به، فقولوا: صدق الله، وإذا حدثناكم بحديث فجاء على خلاف ما حدثناكم به، فقولوا: صدق الله؟ تؤجروا مرتين)(ع)
[35]) (ع)گفت: به ايشان عرض کردم: آيا برای اين امر وقتی است؟ فرمودند: وقت گذاران دروغ میگويند، وقت گذاران دروغ میگويند، وقتی که حضرت موسی (ع) برای ديدار خدا خارج شد، به يارانش وعده سی روز را داد، و وقتی که خدا بر سی روز ده روز اضافه نمود، قومش به او گفتند: همانا که حضرت موسی خلاف نمود و انجام دادند (ع)فتنه گوساله) آن چه که انجام شد. و هر گاه شما را به چيزی خبر داديم و طبق آن چه گفتيم آمد بگوييد: خدا راست گفت و اگر به چيزی شما را خبر نموديم و بر خلاف آن چه گفتيم شد، بگوييد: خدا راست گفت، دوبار پاداش بگيريد).
کلينی: محمد بن يحيی(ع)
[36]) از احمد بن محمد و علی بن ابراهيم(ع)
[37]) از پدرش(ع)
[38]) همه، از ابن محبوب(ع)
[39]) از ابن رئاب(ع)
[40]) از ابی بصير(ع)
[41]) از امام صادق (ع) میفرمايند: (ع)إن الله تعالى جل جلاله أوحى إلى عمران إني واهب لك ذكراً مباركاً يبرئ الأكمه والأبرص، ويحيي الموتى بإذن الله، وإني جاعله رسولاً إلى بني إسرائيل، قال: فحدث عمران امرأته حنة بذلك وهي أم مريم، فلما حملت كان حملها عند نفسها غلاماً، فقالت: ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً﴾. فوضعت أنثى فقالت: ﴿وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى﴾، إن البنت لا تکون رسولاً، فلما أن وهب الله لمريم عيسى بعد ذلك كان هو الذي بشر الله به عمران. و وعده إياه، فإذا قلنا في الرجل منا شيئاً فكان في ولده أو ولد ولده فلا تنكروا ذلك).
(ع)همانا که خداوند به عمران وحی نمود که من يک پسر مبارک به شما میبخشم که نا بينای مادر زاد و پيس را شفاء و مرده را به اذن خدا زنده میکند، و ايشان را رسولی برای بنی اسرائيل قرار میدهم. عمران موضوع را به زنش حنَّه مادر مريم خبر داد، و وقتی که حامله گرديد تصور میکرد که پسری در شکم دارد و وقتی وضع حمل نمود، گفت: (ع)پروردگارا آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد) پس دختر به دنيا آورد و گفت: (ع)و پسر مانند دختر نيست) يعنی دختر رسول نمیشود، و وقتی که خدای تعالی عيسی را به مريم بخشيد اوست که به عمران بشارت و وعده داده شده بود. و اگر در مورد مردی از ما چيزی گفتيم و امر در فرزندش و يا فرزند فرزندش بود آنرا انکار نکنيد).
شيخ کلينی:محمد بن اسماعيل(ع)
[42]) از فضل بن شاذان(ع)
[43]) از حماد بن عيسی(ع)
[44]) از ابراهيم بن عمر يمانی(ع)
[45]) از امام صادق (ع) میفرمايد: (ع)إذا قلنا فی رجل قولاً فلم يكن فيه وكان في ولده أو ولد ولده فلا تنكروا ذلك فإن الله يفعل ما يشاء)، (ع)و اگر در مورد مردی از ما چيزی گفتيم و امر در فرزندش و يا فرزند فرزندش بود آن را انکار نکنيد و خدا هر چه می خواهد عمل میکند).
شيخ کلينی: حسين بن محمد(ع)
[46]) از معلى بن محمد(ع)
[47]) از وشاء(ع)
[48]) از أحمد بن عائذ(ع)
[49]) از أبی خديجة(ع)
[50]) میگويد: شنيدم از امام صادق (ع) که میفرمايد: (ع)قد يقوم الرجل بعدل أو بجور وينسب إليه ولم يكن قام به فيکون ذلك ابنه أو ابن ابنه من بعده فهو هو)(ع)
[51]) (ع)ممکن است مردی به عدل يا ستم عمل کند و عملی را به او نسبت میدهند در حالی که آن را انجام نداده است و انجام دهنده آن فرزندش و يا فرزند فرزندش باشد باز فاعل خود او خواهد بود).
و همچنين در سه روايتِ گفته شده، تأکيد واضحی بر مسئله مخفی نمودن ائمه / بر آن تعمد میکنند، شده است، به خصوص در مسئله امام مهدی (ع) كه آن برای حکمتی که خود به آن آگاهی دارند، و فرقه واقفيه به عده ای از روايات تمسک جستند به اين که امام کاظم (ع) همان قائم و صاحب شمشير است و اوست که زمين را پر از عدل و داد میکند بعد از اين که از ظلم و ستم پر شده است، در حالی که ائمه / روشن نمودند که منجی از نسل امام کاظم (ع) خواهد بود، و لازم است که بر فرزندان امام کاظم نسبت داده شود همان طور که در سه روايت گفته شده و غير آنها آمده است.
و نيز بر اين اساس بعضی از اعمال به امام مهدی (ع) نسبت داده میشوند و اوست که آنها را انجام داده است، اما کسی که آنها را بطور مستقيم انجام میدهد وصيش و فرزندش خواهد بود، و او (ع)وصی) او (ع)امام مهدی) خواهد بود، خواه بر نحو روايات گفته شده و يا بر نحو نيابت است، مانند گفته ما: امير شهر را فتح نمود، در حالی که کسی که اين عمل را بطور مستقيم و نظارت بر فتح آن داشت، فرمانده لشکر بود، و درباره اين فرمانده نيز گفته می شود که ايشان شهر را فتح نموده است، در حالی که لشکر اين کار را انجام داده است ولی اين کار را به فرمانده نسبت می دهند، زيرا که پيروزی با نظارت و با دستور ايشان صورت گرفته است با اين که ايشان جزء گشايش کنندهگان نيست.
تفسير عياشی: از ابی حمزه ثمالی میگويد: امام محمد باقر (ع) و امام صادق(ع) میفرمايند: (ع)يا أبا حمزة، إن حدثناك بأمر أنه يجيء من ها هُنا فجاء من ها هُنا فإن الله يصنع ما يشاء، وإن حدثناك اليوم بحديث وحدثناك غداً بخلافه فإن الله يمحو ما يشاء ويثبت)(ع)
[52])، (ع)
[53]).
(ع)يا ابا حمزه: اگر در مورد امری با شما سخن گفتيم که از اين جا میآيد ولی از آن جا آمد، خدا هر چه میخواهد انجام می دهد، و اگر امروز چيزی به شما گفتيم و فردا چيزی بر خلاف آن سخن گفتيم بدان که خدا هر چه می خواهد محو و اثبات می کند).
0
در اين روايت تصريح واضح بر ضرورت تسليم، حتی اگر ائمه / در مورد يک امری فرمودند، مثلاً اين که ايشان از سمت مغرب میآيد ولی از طرف مشرق آمد، تکذيب کردن او به حجت اختلاف در جهت و يا مکان جايز نيست مادامی که امری که ائمه / ما را از آن خبر داده اند، خود حاصل شده باشد، خواه از خود آن طرفی که خبر دادند و يا غير آن باشد که خدا هر چه میخواهد انجام میدهد، و شايد آن يک فريب الهی برای دشمنان خدا باشد به خصوص در قضيه امام مهدی (ع) که بايد امر بر دشمنان پوشيده بماند و شروع ظهور و يا قيام قائم از جايی که توقع نداشتند، صورت گيرد، و بر عکس چيزی که بر آن حساب، و خود را آماده کرده اند صورت گيرد، و يا شايد از جهت امتحان الهی و غربال و تشخيص باشد همان طور که بر قوم حضرت نوح (ع) و عيسی (ع) و غير آن ها اتفاق افتاد. خداوند متعال می فرمايد: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * ولَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا ولَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾.(ع)
[54])
(ع)آيا مردم گمان کردند همين که بگويند: (ع)ايمان آورديم)، به حال خود رها میشوند و آزمايش نخواهند شد؟! * ما کسانی را که پيش از آنان بودند آزموديم (ع)و اينها را نيز امتحان میکنيم)؛ بايد علم خدا درباره کسانی که راست میگويند و کسانی که دروغ میگويند تحقق يابد!).
و با توجه به آن چه گفته شده؛ حتی اگر بعضی رواياتی را بياوريم که بطور روشن بيان میکنند، مثلاً بر اين که يمانی از يمن میآيد ولی يمانی از عراق آمد، جايز نيست آن را تکذيب نمود، زيرا آن به مشيت خدا بر میگردد. خدای متعال می فرمايد: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وهُمْ يُسْأَلُونَ﴾(ع)
[55]) (ع)هيچ کس نمیتواند بر کار او خرده بگيرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ايراد است!).
و چگونه اگر وضعيت يک روايتی که سندش پيش آنها ضعيف است و همچنين در متن آن اختلاف است – و اگر بر نحو احتمال – و بر تغيير قابل تسليم است؟! چه خواهد بود.
و اين نکته تنها کافی است بر رد و کوبيدن سخن بی اعتقادان به اين که يمانی بايد از کشور يمن بيايد و اگر غير آن باشد نبايد تصديقش نمود بلکه بايد تکذيب و با آن مبارزه نمود (ع)واجب است)، و حتی اگر کوتاه بياييم و بگوييم به اين که روايتی که شيخ صدوق در کمال الدين نقل نمود و آن متن اين است که: يمانی از يمن خروج میکند- بدون اين توضيح – و آن در برابر تغيير تسليم میشود، و اگر يمانی از عراق آمد جايز نيست او را تکذيب کنيم، و رد نمودن او رد بر روايات اهل بيت / خواهد بود؛ همان طور که پيش تر اشاره شد.
همچنين اين که بعضی از روايات اشاره و تصريح نمودند به اين که امام مهدی (ع) از يمن و يا از مشرق خروج و يا آغاز میکند، و آيا پايبند به آن میشويد؟ در حالی که روايات متواتر بيان میکنند که ايشان (ع) آغاز قيامش از بيت الله در مکه مکرمه خواهد بود!
رسول الله / میفرمايند: (ع)يخرج المهدي من قرية باليمن يقال لها كرعة) (ع)
[56]) (ع)حضرت مهدی از روستايی به نام کرعه در يمن خروج میکند).
امير المؤمنين (ع) از رسول الله / در حديث طولانی میفرمايند: (ع)... وعلي يدفعها إلى ابنه محمد، ومحمد يدفعها إلى ابنه علي، وعلي يدفعها إلى ابنه الحسن، والحسن يدفعها إلى ابنه القائم، ثم يغيب عنهم إمامهم ما شاء الله، وتکون له غيبتان إحداهما أطول من الاخرى. ثم التفت إلينا رسول الله / فقال رافعاً صوته: الحذر الحذر إذا فقد الخامس من ولد السابع من ولدي، قال علی (ع): قلت: يا رسول الله / فما يکون فی هذه الغيبة حاله؟ قال يصبر حتى يأذن الله له بالخروج، فيخرج من اليمن من قرية يقال لها كرعة...)(ع)
[57]) (ع)و علی آنرا به فرزندش محمد تحويل دهد و محمد به فرزندش علی و علی به فرزندش حسن و حسن به فرزندش قائم تحويل دهد؛ پس امامشان تا آن قدر که خدا بخواهد از آنها غايب میشود، و برای وی دو غيبت است که يکی از ديگری طولانی خواهد بود. سپس رسول الله / رو به ما کردند و با صدای بلند فرمودند: بر حذر باشيد بر حذر باشيد، هر گاه که فرزند پنجم از فرزند هفتم از فرزندانم پنهان شود، امام علی (ع) میفرمايد، گفتم يا رسول الله / در اين غيبت حالش چگونه خواهد بود؟ فرمود: صبر میکنند تا اين که خدا اجازه خروج بدهد، و از يمن از روستايی که به آن کرعه می گويند خارج میشود).
ثوبان از رسول الله / که ايشان میفرمايند: (ع)إذا رأيتم الرايات السود قد أقبلت من خراسان، فأتوها ولو حبواً على الثلج، فان فيها خليفة الله المهدي)(ع)
[58]) (ع)هر گاه ديديد که پرچمهای سياه از خراسان ظاهر شدند به سوی آنها بشتابيد حتی اگر خزيدن روی برفها باشد زيرا در ميان آنها خليفه خدا حضرت مهدی است).
و از امير المؤمنين (ع)، فرمودند: (ع)المهدي أقبل، جعد، بخده خال، يکون من قبل المشرق، وإذا كان ذلك خرج السفياني، فيملك قدر حمل امرأة تسعة أشهر...) (ع)
[59]). (ع)همانا مهدی مردی است زيبا چهره، با موهايی مجعد، در گونه اش خالی دارد و از سمت مشرق خواهد بود، و اگر اين باشد همانا سفيانی خروج خواهد کرد، او به اندازه زمان بارداری يک زن، نه ماه حکومت خواهد کرد).
عبد الله بن عمر میگويد: (ع)يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق لو استقبلته الجبال لهدها واتخذها طرقاً).(ع)
[60]. (ع) مردی از فرزندان امام حسين از سمت مشرق خروج میکند که اگر کوه ها در برابرش قرار گيرند آن ها را ويران و از آنها راه خواهد ساخت).
و اين روايات بعضی از آنها بيان می کنند به اين که امام مهدی (ع) از يمن و از روستايی که به آن کرعه می گويند قيام میکند، و بعضی بيان میکنند که خروج ايشان از طرف مشرق و يا از خراسان خواهد بود. در حالی که روايات متواتر بيان میکنند که شروع قيام مقدس ايشان از مکه مکرمه است؛ و چگونه بين اين روايات ظاهراً متعارض جمع میبنديد؟
و در اين مورد ما سخنی داريم که آن را به وقت ديگری موکول میکنيم ان شاء الله.
پس روشن میشود که مسأله مشخص ساختن جهت ها و مانند آن ها حتمی نيستند و در آن تغيير وجود دارد، بلکه قضيه در آن اشاره و استتار وجود دارد که حقيقت آن را نمیدانی مگر با احاطه بر کل وجوه و بيان اهليت آنها.
-نکته ششم
و همچنين اگر در برابر وجود و ثبوت کلمه (ع)از يمن) در متن روايت، تسليم شويم، و منظور از يمانی يمن همان يمانی پيرو و ياور و زمينه ساز يمانی موعود اصل خواهد بود، زيرا هر کس كه پيرو يمانی موعود باشد نسبتاً به فرمانده خود، يمانی ناميده میشود، همان طور که هر کس از سفيانی پيروی کند سفيانی ناميده میشود به همان مناسبت، و اشتهار اين نامگذاری بر حسب آن است، و اکيداً اين صف به نسبت فرماندهان و انقلابيون که از يمانی موعود پيروی می کنند مشهور است و شايد در آن جا يمانی از يمن و يمانی از عراق و يمانی از ايران و يمانی از شام و... باشد و همه آن ها تابع و پيرو يمانی موعود اصل هستند.
و بعضی از اخبار تصريح نمودند به اين که آن جا يمانی هست که از يمن خروج میکند و بعضی از روايات او را با وصف (ع)منصور) و يا (ع)منصور يمانی) ياد میکنند.
جابر بن عبد الله انصاری میگويد: (ع)وفد على رسول الله / أهل اليمن يبشّون بشيشاً، فلمّا دخلوا على رسول الله / قال: قوم رقيقة قل وبهم، راسخ إيمانهم، منهم المنصور يخرج فی سبعين ألفاً ينصر خلفي وخلف وصيّي، حمائل سيوفهم المسد)(ع)
[61]) (ع)گروهی از مردم يمن بر رسول الله / وارد شدند و وقتی كه داخل شدند، رسول الله / فرمودند: قلب هايشان رقيق (ع)نرم)، ايمانشان پايدار است كه منصور از ميان آن ها با هفتاد هزار نفر برای ياری جانشينم و جانشين وصی من در حالی كه شمشير هايشان به ران است، خروج می كنند).
و از اين روايت واضح میشود که اين (ع)منصور) در آخر الزمان خواهد بود، يعنی در زمان قيام مبارک خواهد بود، زيرا چنين شخصيتی با ائمه / گذشته وجود نداشته است و انتظار وجود آن را با قائم از آل محمد / باقی میماند.
و اين منصور يمانی همان يمانی موعود نيست به دليل اين که ايشان با سفيانی قبل از خروج سفيانی به سمت عراق خواهد جنگيد، همان طور که از دو روايت زير واضح میشود: (ع)إذا ظهر الأبقع مع قوم ذوي أجسام فتکون بينهم ملحمة عظيمة، ثم يظهر الأخوص السفياني الملعون فيقاتلهما جميعاً فيظهر عليهما جميعاً، ثم يسير إليهم منصور اليمانی من صنعاء بجنوده وله فورة شديدة يستقبل الناس قتل الجاهلية، فيلتقي هو والأخوص وراياتهم صفر وثيابهم ملونة، فيكون بينهما قتال شديد، ثم يظهر الأخوص السفياني عليه...)(ع)
[62]) (ع)هر گاه که ابقع با قوم قوی هيکل ظهور کند و ميان آن ها جنگی بزرگی خواهد بود، سپس سفيانی الأخوض ملعون ظهور می کند و با همه آنها می جنگد و بر آن ها غلبه می کند، سپس بر آن ها منصور يمانی از صنعاء با سربازانش به سمت آن ها حرکت می کند وبرای ايشان حمله شديدی خواهد بود كه مردم را مانند زمان جاهليت از بين می برد، و با سفيانی در گير می شوند و پرچم آنها زرد است و لباسشان رنگی خواهد بود و بين آنها جنگ سختی خواهد بود، سپس سفيانی الاخوض بر آن غلبه میکند...).
جابر از ابی جعفر (ع) نقل می کند که میفرمايند: (ع)إذا ظهر السفياني على الأبقع وعلى المنصور والكندي والترك والروم، خرج وصار إلى العراق...).(ع)
[63]) (ع)هرگاه که سفيانی بر ابقع و بر منصور و کندی و ترک و روم غلبه نمود، خروج میکند و به سمت عراق حرکت مینمايد...).
پس يمانی يمن بر حسب اين روايت از سفيانی شكست میخورد و از آن قبل از توجهش به سمت عراق مغلوب میشود همان طور که امر ابقع و کندی تمام شده بود، در حالی که روايات برای ما از يمانی موعود بيان میکنند که ايشان با سفيانی مانند دو اسب مسابقه در يک روز به سمت کوفه رقابت میکنند.
از امام الباقر (ع): (ع)خروج السفياني و اليماني و الخراساني في سنة واحدة وفي شهر واحد في يوم واحد، نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً فيكون البأس من كل وجه، ويلٌ لمن ناواهم. وليس فی الرايات أهدى من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعو إلى صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على [الناس و] كل مسلم وإذا خرج اليماني فانهض إليه، فإن رأيته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم).(ع)
[64])
امام محمد باقر (ع) می فرمايند: (ع)... خروج سفيانی و يمانی و خراسانی در يک سال و در يک ماه و در يک روز می باشد، ترتيب آن ها همانند رشته های تسبيح می باشد، و مشکلات و سختی های از هر جهت روی می آورند، وای بر کسی که با آن ها دشمنی کند، و در ميان اين پرچم ها، پرچمی هدايتگر از پرچم يمانی نيست، آن پرچم هدايت است زيرا ايشان مردم را به صاحب شما دعوت می کند، و هر گاه که يمانی خروج کند فروش اسلحه بر مردم مسلمان تحريم می شود و اگر يمانی خروج کند به سوی او بشتاب زيرا که پرچمش پرچم هدايت است و بر مسلمان جايز نسيت که از آن دوری کند و هر کس اين کار را انجام دهد از اهل جهنم خواهد بود زيرا که ايشان به سوی حق و راه راست دعوت می کند).
و منصور يمانی صنعاء خروجش قبل از توجه سفيانی به عراق خواهد بود و سفيانی وی را شکست میدهد و بعد متوجه عراق می شود در حالی که خروج يمانی موعود در همان روز خروج سفيانی به سمت عراق خواهد بود و با وی به سمت کوفه رقابت میکند.
و حتی اگر به روايت شيخ صدوق و آن چه که در آن است (ع)و يمانی از يمن) تسليم شويم، در جواب به آن گفته مى شود که آن يمانی همان صنعانی منصور است که سفيانی قبل از توجهش به سمت عراق بر آن غلبه می کند و اين همان مطلوب است.
و بعد از آن چه که گفته شد نمیتوان به آن روايت استدلال نمود به اين که يمانی موعود بايد حتماً خروجش از يمن باشد، بلکه ابتدای ظهور يمانی بايد از مشرق باشد، و دقيقاً از عراق همانطور که در قسمت اول از اين بحث گفته شد.
و الحمد لله رب العالمين، و صلی الله علی محمد و آله الأئمه و المهديين و سلم تسليما.
پا ورقی ها
[1] - الإمامة والتبصرة ابن بابويه قمی: 94.
[2] - بحار الأنوار: ج 4 ص 119.
[3] - تفسير قمی: ج1 ص 310 -311 / بحارالانوار: ج 4 ص 99.
[4] - الغيبة للنعماني: ص305.
[5] - کمال الدين وتمام النعمة: ص 328- 327.
[6] - کمال الدين وتمام النعمه: ص 331 – 330.
[7] - کتاب روزه – سید خوئی ج 2 شرح ص 84-83.
[8] - و اگر در اعتبار توثيقات متأخرين باشد که استناد آن ها معروف نيست، پس توثيقات معاصرين مانند سيد محسن امين با وجود عدم معرفت مستند آن ها در توثيق، چگونه خواهد بود؟!
-و در حجيت توثيقات آنها کسانی که معاصرش بودند ميان آن ها اختلاف واقع شد و توثيقات کسانی که معاصرش بودند؛ به اين که توثيق يا حسی و يا حدسی بايد باشد، و حسی هر چه از زندگی کردن با وی و يا نقل از کسی که با وی زندگی نموده است. و اما حدسی آن اجتهادی حلی و قبل از آن ها مقلد بودند از علماء که قبل از آن ها زندگی کردند، و هر توثیقی که غیر از متقدمین برده شده، اجتهادی به حساب میآید، این که علامه حلی و قبل از او معاصر آن روايت کنندگان نبودند و چگونه آن ها توثيق حسی نمودند و سخن در اين مورد طولانی است، و خلاصه کلام آن چه محقق خوئی گفته است اين می باشد:
(کسی که حکم وثاقت و يا حُسن وی توسط يکی از اعلام متأخرين ثابت و نص شود، به شرطی که خبر وثاقت وی را کسی که معاصر وی و يا نزديک عصر او خبر دهد، همان طور که بر آن توثيقات شيخ منتجب الدين و يا ابن شهر آشوب متفق هستند. و اما در غير آن همان طور که در توثيقات ابن طاووس و علامه ابن داود و کسی که از آنها متأخر است مانند مجلسی کسی که از عصر آن دور بود و از آن نگذشت، و آن بر اساس حدس و اجتهاد و شبيه آن بنا شده است و آن: به اين سلسله بعد از شيخ، قطع شده و بيشتر مردم مگر کمی از آنها مقلد آن بودند که بر اساس فتاوی شيخ عمل میکردند و به آن استدلال میکردند همان طور که از روايات استدلال مینمودند، و همان طور که حلی در سرائر تصريح نمود و غیره... {تا گفته اش}: بر جمله: و شيخ خودش حلقه اتصال بين متأخرين و ارباب اصول که از آن کتب چهارگانه و غير آنها گرفته شده است. و راه برای متأخرين بر توثيقات روايت و تضعيف غالب آنها مگر استنباط و عمل به رأی و نظر است). معجم رجال حديث ج1 ص 43-42.
و همچنين گفت: (از آن چه گفتیم حاصل میشود که ابن طاووس و عامه ابن داود و متأخرين از آنها در توثيقاتشان اعتماد میکنند و در ترجيهاتشان بر آراء و استنباطات و هر سخنی که از کلام نجاشی و يا شيخ در کتب آنها استفاده میشود و عده کمی بر کلام غيرشان اعتماد میکنند و در استفاده همان طور که بر بعضی از موارد اشاره میکنيم خطاء میگيرند همان طور که در استنباط خطاء میکنند؛ و علامه را میبينی که بر هر نامی که در آن بدی وارد نشده اعتماد میکند و از آن معلوم میشود از آن چه که در ترجمه احمد بن اسماعيل بن سمکه و غير ذکر میکند. و مجلسی را میبينی که هر چه صدوق آن را مدح کرده آن را درست میداند و سيد محسن امين معاصر (اسماعيل بن علی قزوينی) نیست، بلکه ايشان تصريح نمود که ايشان بر شيخ کلينی متقدم بود و بعد از ايشان زنده ماند، و از کجا فهميد و استفاده نمود (بزرگوار)؟!
[9] - محقق خوئی در معجم رجال الحديث ج21 ص203-202 در ترجمه يونس بن رباط، به رقم 13858 می گويد: (و پيش تر اشاره شد که در توثيقات متأخرين مانند علامه و غیر ايشان نمی توان اعتماد کرد، چنانچه با دلیل روشن استناد آنان روشن نشود).
[10] - محقق خوئی در کتاب الحج ج4 شرح ص181 در مناقشه يکی از مسائل فقهی می گويد: (... بلکه طريق شيخ در افراد نادر ضعيف است، زيرا که در آن شيخش احمد بن محمد بن موسی اهوازی است، و او از جمله کسانی است که موثق نشده است، با اینکه صاحب کتاب الوسائل في تذکرة المتبحرین بزرگوار و گرانقدر است، اما بر توثیقات متأخرین اعتماد نمی کنیم...).
[11] - عاصم بن حميد الحناط، من أصحاب الصادق (ع)، اين مطلب را نيز النجاشی در کتاب رجال: ص301 شماره 821، همچنين شيخ طوسی در رجال: ص262 به شماره 3740 ذکر نموده است.
[12] - عاصم بن حميد حناط از اصحاب امام صادق (ع) که آن را عياشی در رجالش ذکر نموده ص 301 برقم 821 و همچنین شيخ طوسی در رجالش ص 262 برقم 3740.
[13] - مراجعه شود به معجم رجال الحديث: ج 12 ص299 – 300 برقم 7943.
[14] - مراجعه شود به معجم رجال الحديث: ج12 ص300 برقم 7944.
[15] - مراجعه شود به معجم رجال الحديث: ج 12 ص 300 برقم 7945.
[16] - مراجعه شود به معجم رجال الحديث: ج 12 ص 298 برقم 7942.
[17] - مراجعه شود به علل الشرائع: ج 2 ص 371 – 372.
[18] - مراجعه شود به معجم رجال الحديث: ج 12 ص 301 – 302 برقم 7948.
[19] - اعلام الوری باعلام الهدی ص 447-448.
[20] - اعلام الوری باعلام الهدی ص 417.
[21] - الملاحم والفتن: ص271.
[22] - الفصول المهمة: ص 293-292.
[23] - الكافي: ج1 ص51.
[24] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج27 ص104 – 105، ح33332.
[25] - وسائل الشيعة (آل البيت): ج27 ص104 – 105، ح33333.
[26] - الكافي: ج1 ص51.
[27] - آن فقط يک مثال است و روايت و خبر نيست.
[28] - معجم احاديث الامام مهدی (ع) ج 1 ص 299
[29] - معجم احاديث الامام مهدی (ع) ج 1 ص 299/ الملاحم والفتن – لابن طاوس ص 168برقم 228.
[30] - الكافي: ج8 ص139.
[31] - بحار الأنوار: ج15 ص310.
[32] - بحار الأنوار: ج57 ص232.
[33] - يونس: 24.
[34] - بحار الأنوار: ج52 ص185.
[35] - الغيبة للنعماني: ص 305.
[36] - (محمد بن يحيى) وثقه النجاشي: ص353، برقم 946 قائلاً: (محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث...). محمد بن يحيی نجاشی او را در ص 353 در شماره 946 توثيق کرده می گويد: محمد بن يحيی العطار قمی شيخی بود از اصحاب ما در زمان خود و موثق است و صاحب علم و بسيار حديث روايت کرده است).
[37] - (أحمد بن محمد، و علی بن إبراهيم) وهذه الواسطة مكونه من رجلين وتوثيق أحدهما يكفي، وأحدهما علي بن إبراهيم بن هاشم القمي، وهو ثقة جليل بالاتفاق، وهو صاحب تفسير القمي المشهور، وثقه النجاشي في رجاله: ص260 برقم 680. فراجع. (احمد بن محمد و علی بن ابراهيم، اين واسطه از دو نفر تشکيل می شود و توثيق يکی از آنها کفايت می کند، يکی از آنها علی بن ابراهيم بن هاشم قمی است و او به اتفاق ثقه می باشد و شيخ بزرگی بوده است، وی صاحب تفسير معروف قمی میباشد و نجاشی در کتاب رجال در ص 260 به شماره 680 او را توثيق نموده است).
[38] - أبيه: (إبراهيم بن هاشم القمي) وثقه المحقق الخوئي في معجم رجال الحديث: ج1 ص289 – 291، برقم 332، فراجع. (پدرش، ابراهيم بن هاشم قمی، خويی او را توثيق نموده است: معجم رجال الحديث: ج1 ص289 – 291، شماره 332).
[39] - (ابن محبوب) هو الحسن بن محبوب: وثقه الشيخ الطوسی فی الفهرست: ص96 – 97، برقم 162 قائلاً: (الحسن بن محبوب السراد، ...، ثقة. روى عن أبي الحسن الرضا (ع)، و روى عن ستين رجلاً من أصحاب أبي عبد الله (ع)، وكان جليل القدر، ويعد في الأركان الأربعة في عصره). (ابن محبوب، وی حسن بن محبوب است که شيخ طوسی در الفهرست ص96 – 97، شماره 162 وی را ثقه دانسته است: حسن بن محبوب سراد ... ثقه است و از امام ابی الحسن رضا (ع) روايت نموده و از شصت نفر از رجال ابی عبد الله (ع) روايت نموده است. شيخ جليلی بوده و از ارکان چهارگانه زمان خود بود).
[40] - (ابن رئاب) هو علي بن رئاب: وثقه الشيخ الطوسي في الفهرست: ص150 – 151، برقم 375 قائلاً: (علي بن رئاب الكوفي، له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر ..). (ابن رئاب، علی بن رئاب: ثقه بودنش را شيخ طوسی در الفهرست: ص150 – 151، شماره375 تأييد نموده میگويد: علی بن رئاب کوفی دارای اصل بزرگی است، او ثقه و جليل القدر است).
[41] - (أبو بصير) ثقة بالاتفاق. (به اتفاق ثقه است).
[42] - (محمد بن اسماعيل): وثقه الشيخ علي النمازي الشاهرودي في مستدركات علم رجال الحديث: ج6 ص457، برقم 12682 قائلاً: (محمد بن اسماعيل أبو الحسن النيشابوري البندقي أو بندفر: شيخ إجازة الكليني فيما يرويه عن المفضل بن شاذان. وأكثر الكليني في الكافي عنه. حتى أنه روى عنه أزيد من خمسمائة حديث. و هذا يدل على جلالته و عظم قدره ووثاقته. وأشار إليه الخوئي في 15/100) انتهى. (محمد بن اسماعيل) شيخ نمازی شاهرودی در مستدرک علم رجال الحديث ج 6ص457 به شماره 12682 میگويد: (محمد بن اسماعيل ابو الحسن النيشابوری البندقی يا بندفر، شيخ کلينی است در آنچه از مفضل ين شاذان روايت میکند. کلينی احاديث بسياری از وی در کافی روايت نموده است تا جايی که افزون بر پانصد حديث از او نقل نموده است و اين دليلی است بر عظمت و جلالت و منزلت او و مورد وثوق بودنش خويی نيز در 15/100 به او اشاره نموده است).
[43] - (الفضل بن شاذان) وثقه النجاشي في رجاله: ص307– 306 برقم 840 قائلاً: (الفضل بن شاذان بن الخليل أبو محمد الأزدي النيشابوري... وروى عن أبی جعفر الثاني، وقيل [عن] الرضا أيضاً / وكان ثقة، أحد أصحابنا الفقهاء والمتكلمين. وله جلالة في هذه الطائفة، وهو في قدره أشهر من أن نصفه. وذكر الكنجي أنه صنف مائة وثمانين كتاباً...). انتهى. (فضل بن شاذان را نجاشی در کتاب رجال ص 307 -306 به شماره 840 توثيق نموده است و میگويد: (فضل بن شاذان بن خليل ابو احمد ازدی نيشابوری... و از ابو جعفر دوم روايت نموده و همچنين گفته میشود از امام رضا نيز روايت کرده و ثقه بوده، يکی از فقهاء و متکلمين از اصحاب ما بوده است. و در ميان طائفه [ی شيعی] جلالت دارد و در اين مقام وی چنان بلند مرتبه است که نمیتوان برای او وصفی ذکر کرد. گنجی میگويد که وی صد و هشتاد کتاب نوشته است).
[44] - (حماد بن عيسى): وثقه النجاشي: ص142، برقم 370 قائلاً: (حماد بن عيسى أبو محمد الجهني مولي، وقيل: عربي، أصله الكوفة [و] سكن البصرة... وكان ثقة فی حديثه صدوقاً...). انتهى، ووثقه الشيخ الطوسي في الفهرست: ص115 – 116، برقم 241. (حماد بن عيسی: نجاشی در ص 142 به شماره 370 وی را ثقه میداند، میگويد: حماد بن عيسی ابو محمد الجهنی و از موالی بود، گفته میشود عرب بود و از اهل کوفه و در بصره ساکن بود، ثقه بود و راستگو).
[45] - (إبراهيم ابن عمر اليماني): وثقه النجاشي: ص20، برقم 26 قائلاً: (إبراهيم بن عمر اليمانی الصنعانی شيخ من أصحابنا ثقة روى عن أبی جعفر وأبی عبد الله /...). انتهى. ووثقه المحقق الخوئي في معجم رجال الحديث: ج 1 ص 240، برقم 228. فراجع. (ابراهيم بن عمر اليمانی: نجاشی در ص 20 شماره 26 او را توثيق نموده و می گويد: ابراهيم بن عمر اليمانی الصنعانی شيخی بود از اصحاب ما و ثقه بود، و از ابی جعفر و ابی عبدالله روايت نموده است). همچنين خويی در معجم رجال الحديث: ج 1 ص 240، شماره 228 او را ثقه اعلام کرده است.
[46] - (الحسين بن محمد) وثقه النجاشي في رجاله: ص66 برقم156، ووثقه الشيخ علي النمازي الشاهرودي في مستدركات علم رجال الحديث: ج3 ص191، برقم 4664، قائلاً: (الحسين بن محمد بن عامر الأشعري القمي أبو عبد الله: من مشائخ الكليني في الكافي. يروی عنه كثيراً وهو الحسين بن محمد بن عامر بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي الثقة بالاتفاق)، ووثقه المحقق الخوئي في معجم رجال الحديث: ج7 ص86، برقم 3630. فراجع.(الحسين بن محمد: نجاشی در ص 66 او را ثقه میداند، همچنين شيخ علی نمازی شاهرودي در مستدركات علم رجال الحديث: ج3 ص191، شماره 4664 او را ثقه دانسته چنين میگويد: حسين بن محمد بن عامر اشعری قمیابو عبد الله، از مشايخ کلينی در کافی بوده است. و از او روايات فراوانی وجود دارد و او حسين بن محمد بن عامر بن عمران بن ابی بکراشعری قمیاست که به اتفاق ثقه میباشد)
[47] - (معلى بن محمد) و ثقه ودافع عنه المحقق الخوئی فی معجم رجال الحديث: ج19 ص279 – 280، برقم 12536. وكذلك برقم 12535، وذكر أنه وقع فی إسناد تفسير القمي، فراجع.(معلی بن محمد: خويی در معجم رجال الحديث: ج19 ص279 – 280، شماره 12535 و 12536 از ثقه بودنش دفاع نموده است و میگويد وی اسناد تفسير قمیرا توقيع نموده است)
[48] - (الوشاء): هو الحسن بن علی الخزاز – الوشاء: ذكر مدحه و جلالته النجاشي: ص39، برقم 80 قائلاً: (الحسن بن علی بن زياد الوشاء بجلی كوفي، قال أبو عمرو: ويكنى بأبی محمد الوشاء وهو ابن بنت الياس الصيرفی خزاز من أصحاب الرضا (ع) وكان من وجوه هذه الطائفة..).، ووثقه المحقق الخوئی فی معجم رجال الحديث: ج6 ص37 – 40، برقم 2968، حيث قال بعد كلام طويل: (........ وكيف كان فلا ينبغی الريب فی جلالة الرجل ووثاقته) انتهى.(الوشاء: وی حسين بن علی خراز معروف به الوشاء است، ذکر جلالت و منزلت او را نجاشی در ص 39 در شماره 80 ذکر کرده و مدح می نمايد و می گويد: حسين بن علی بن زياد الوشاء بجلی کوفی، ابو عمرو در موردش می گويد: کنيه اش ابی محمد وشاء بوده و نوه دختری الياس صيرفی خزاز بود و از اصحاب امام رضا (ع) و از بزرگان طائفه بود). همچنين خويی در مورد ثقه بودنش در معجم رجال الحديث: ج6 ص37 –40، شماره 2968 بعد از سخن فراوان می گويد: (و در هر حال نبايد در ثقه بودن و جلالت جايگاه او و ثقه بودنش شک نمود).
[49] - (أحمد بن عائذ) وثقه النجاشي: ص98 – 99، برقم 246 قائلاً: (أحمد بن عائذ بن حبيب الأحمسی البجلی مولى، ثقة ..). انتهى، ووثقه الشيخ علي النمازي الشاهرودي في مستدركات علم رجال الحديث: ج1 ص332، برقم 1059، ووثقه المحقق الخوئي في معجم رجال الحديث: ج2 ص137، برقم 610. فراجع. (احمد بن عائذ: نجاشی در ص 98-99 در شماره ی 246 او را ثقه می داند و می گويد: احمد بن عائذ بن حبيب الاحمس البجلی و از موالی بوده و موثق). همچنين ثقه بودنش را شيخ علی نمازی شاهرودی در مستدركات علم رجال الحديث: ج1 ص332، شماره 1059، و محقق خوئی در معجم رجال الحديث: ج2 ص137، بشماره 610 تأييد مینمايند.
[50] - (أبو خديجة): هو سالم بن مكرم: وثقه النجاشي: ص188، برقم 501 قائلاً: (سالم بن مكرم بن عبد الله أبو خديجة ويقال أبو سلمة الكناسي. يقال صاحب الغنم مولى بني أسد الجمال. يقال: كنيته كانت أبا خديجة وإن أبا عبد الله (ع) كناه أبا سلمة، ثقة ثقة، روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن /...). انتهى. ووثقه الشيخ علي النمازي الشاهرودي في مستدركات علم رجال الحديث: ج4 ص 10، برقم 6045، ووثقه المحقق الخوئي في معجم رجال الحديث: ج9 ص24، برقم 4966. فراجع. (ابو خديجه: سالم بن مکرم، از ثقات بود، نجاشی در ص 188 به شماره 501 در مورد ثقه بودنش می گويد: سالم بن مکرم بن عبد الله ابو خديجه و به او ابو سلمه کناسی نيز گفته می شود. گفته می شود او دامدار بوده و از موالی بنی اسد جمال، گفته میشود کنيهاش ابا خديجه بوده است و ابا عبد الله (ع) او را ابو سلمه کنيه داد، ثقه بود ثقه بود و از ابی عبد الله و ابی الحسن / روايت نموده است). همچنين محقق خوئی در معجم رجال الحديث: ج9 ص24، شماره 4966 او را ثقه میداند).
[51] - اصول كافى جلد 2 صفحه 485 روايت 3. متن عربی-فارسی.
[52] - بحار الأنوار: ج4 ص119.
[53] - میگويم: اين روايت در معنا با ديگر روايت سابق الذکر همخوانی دارد لذا دليلی برای توثيق آن نيست و تفسير عياشی نسخه نويس آن به طور عمد اسناد را حذف نموده است.
[54] - العنكبوت: 3 – 2.
[55] - الأنبياء: 23.
[56] - الملاحم والفتن - سيد ابن طاووس: باب 67 ص278، الصراط المستقيم - علي بن يونس العاملي: ج2 ص259.
[57] - بحار الأنوار: ج36 ص335، الصراط المستقيم - علي بن يونس العاملي: ج2 ص154.
[58] - بحار الأنوار: ج51 ص82، الملاحم والفتن - سيد ابن طاووس: ص118 – 119، الباب 95، غاية المرام - سيد هاشم البحراني: ج7 ص103.
[59] - الغيبة للنعماني: باب 18 ح14ص316.
[60] - الملاحم والفتن: باب75.
[61] - كتاب الغيبة – للنعماني: ص46.
[62] - كتاب الفتن - لنعيم بن حماد: ص174، معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص276.
[63] - كتاب الفتن - لنعيم بن حماد: ص184، كنز العمال - للمتقی الهندي: ج11 ص277 برقم 31511، معجم أحاديث الإمام المهدی (ع): ج3 ص275.
[64] - كتاب الغيبة – للنعماني: ص264.