متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) جهـــــــــاد درب بهشــت است سید احمدالحسن(ع) مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: جهاد درب بهشت است نویسنده: احمدالحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: دوم تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 2/105 ویرایش ترجمه: دوم  جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co بسم الله الرحمن الرحیم (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتي‏ نَصْرُ اللهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللهِ قَريبٌ)([1]) (می‌پنداريد به بهشت داخل خواهید شد؟ در حالی که هنوز سرگذشت کسانی را که پيش از شما بوده‌اند، بر سر شما نیامد؟ به ايشان سختی و رنج رسيد و به لرزه درآمدند، تا آنجا که پيامبر و مؤمنانی که با او بودند، گفتند: پس ياریِ خدا کِی خواهد رسيد؟ بدان که ياری خداوند نزديک است). (يُريدُ اللهُ لِيُبَيِّنَ لَکُمْ وَ يَهْدِيَکُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْکُمْ وَ اللهُ عَليمٌ حَکيمٌ * وَ اللهُ يُريدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْکُمْ وَ يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيماً)([2]) (خدا می‌خواهد برای شما آشکار کند و شما را به سنّت‌های پيشينيانتان راه بنمايد و توبه‌ی شما را بپذيرد، که خداوند دانای حکيم است * خدا می‌خواهد توبه‌ی شما را بپذيرد ولی آنان که از پِی شهوات می‌روند می‌‌خواهند شما به کجروی عظيمی در افتيد).

-تقدیم

: به کسانی که محبت‌شان به خداوند را با خون خود نوشتند.... به کسانی که لااله الا الله را با خون خود گواهی دادند.... به کسانی که جایگاه پست و ننگین این دنیا را به اهل زمین شناسانیدند.... به همه‌ی کسانی که دعوت انبیا، فرستادگان و ائمه را لبیک گفتند و شهید، شکیبا و قانع به سوی خداوند هجرت کردند.... ای سروران پاک‌سرشت.... این بضاعت ناچیز را از این حقیر پذیرا باشید؛ منی که نادان و بی‌چیزم، و اگر من شایسته‌ی پذیرفته شدن نیستم، شما شایسته‌ی پذیرفتن هستید. بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

-پیش‌گفتار

سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است؛ و بار الها! سلام و صلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین، ارزانی فرما! همواره شیاطین انس و جن تلاش می‌کنند تا در خصوص موضوع انبیا و اوصیا شبهاتی را القا کنند؛ همان کسانی که مردم به ایشان، و اینکه نبوت و رسالت‌شان از سوی خداوند سبحان و متعال است، ایمان نمی‌آورند. از جمله‌ی این شبهات، موضوع خشونت، درشتی، پیکار و نبرد با شمشیر در برابر کسانی که با آنها (ع) به مخالفت بر می‌خیزند، می‌باشد. گویی فرستاده، فرستاده نیست مگر اینکه شبیه عیسی (ع) باشد که در کمال متانت و آرامش خود را به جلادانش تسلیم می‌نمایند؛ کسانی که قلب‌شان از هر گونه رحمت و دل‌سوزی تُهی است. سپس بدنش تکه تکه شود، به صلیب کشیده شود و بی‌هیچ مقاومتی، به قتل برسد. دشمنان خدا و سربازان شیطان از انس و جن، می‌خواهند تمامیِ فرستادگان به قتل برسند تا میدان برای آنها خالی بماند. بنابراین اگر فرستاده در برابر جلادانش مقاومت کند یا با شمشیر، جهاد و نبرد و پیکار از جان و رسالت آسمانی‌اش دفاع نماید، فرستاده نیست! امروز نیز آنها با تمام قوا سعی در انتشار این عقیده‌ی فاسد می‌کنند تا مردم آن «تسلّی دهنده‌ی»([3]) فرستادگان خداوند سبحان را یاری نکنند؛ کسی که با شمشیر خشم خداوند جبّار سبحان و متعال به سوی اهل زمین که آن را از ظلم و جور و فساد آکنده کرده‌اند، می‌آید. در این اندک مجال، تلاش خواهم کرد تا از انبیای خداوند و فرستادگان(ع) و پیروان‌شان، و همچنین از حق ثابت شده‌ی آنها در دفاع از دین خداوند سبحان و متعال با برافراشتن شمشیر بر ضد طاغوتیان و پیروان‌شان پس از اینکه میدان مبارزه از هر جایگاهی برای کلمه‌ی طیبه خالی شده است، دفاع کنم، و سعی و تلاشم بر اختصار و خلاصه‌گویی خواهد بود مگر بر آنچه برای بحث و تحقیق به جهت آشکار شدن حقیقت، و در نتیجه آنچه انسان را برای پیروی از حق و رضای خداوند سبحان موفّق می‌گرداند، لازم و ضروری ببینم؛ و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند یگانه است. گناهکار تقصیرکار احمدالحسن 15 ذی الحجه 1427 هـ.ق([4])

-چــرا جـــهاد درب بهشت است؟

جهاد دو نوع است: جهاد ارواح و جهاد بدن‌ها؛ یا همان جهاد اکبر و جهاد اصغر.([5]) از آنجا که نخستین نتیجه‌ی جهاد اکبر پیروی از جانشین خدا بر زمینش و گردن نهادن به دستورات او می‌باشد، ـ‌یا همان سجده برای او همانگونه که ملائکه بر حضرت آدم(ع) سجده کردند‌ـ و از آنجا که خلیفه و جانشین خدا در زمینش همان بهشت حقیقی است، و حتی بهشت‌های ملکوتی از نورهای آنها خلق شده‌اند،([6]) پس این پیروی، همان جهاد اکبر ـ‌و به این تعبیر‌ـ دروازه‌ی بهشت می‌باشد؛ چرا که این پیروی، دروازه‌ی رسیدن به معرفت و شناخت جانشین خدا در زمینش و پیروی از او است، و خلیفه‌ی خداوند نیز دروازه‌ی شناخت و معرفت خداوند سبحان و متعال می‌باشد.([7]) اما جهاد اصغر، بخشیدن مال و جان در راه خدا بدون هیچ چشم‌داشت یا عوضی غیر از رضایت خداوند سبحانه و متعال می‌باشد؛ و بخشیدن نفْس، بخششی است که فراتر از آن بخشیدنی وجود ندارد؛ پس چطور جهاد اصغر دری از درهای بهشت نباشد؟! و حتی پس سعی و تلاشی از سوی انسان برای گواهی دادن «لا اله الا الله» با خونش، وسیع‌ترین درهای بهشت می‌باشد.

-جهاد اكبر (جهاد با نفس)

قلب انسان بین دو انگشت از انگشتان رحمان([8]) قرار دارد؛ شیطان یک انگشت و فرشته انگشتی دیگر، یا تاریکی یک انگشت و نور انگشتی دیگر، یا جهل یک انگشت و عقل انگشتی دیگر. قلب بین این دو انگشت است، و جهـاد با نفْس، سعی و تلاش برای رسیدن به خداوند با فرشته، نور و عقل، و ترک گفتن شیطان، ظلمت و جهل می‌باشد. و از آنجا که هدف و غـرض شیطان این است که انسان را در آتش سرنگون و تباه کند و او را هنگامی که خالق رئوف رحیم بزرگوار را معصیت می‌کند، در یک رویارویی خفّت‌بار قرار دهد، ناگزیر باید سلاحی داشته باشد تا با استفاده از آن برای به جریان انداختن آنچه مورد نظرش است، این هدف و غرض را جامه‌ی عمل بپوشاند. این سلاح از آشکار تا نهان، و از ضعف تا قوّت برای هرکس بر حسب شرایط درجه‌بندی می‌شود؛ پس برای به گمراهی کشانیدن هر صنفی سلاحی درخور وجود دارد. و از باب «دشمن خود را بشناس» به این سلاح می‌پردازم؛ تا کسی که خواهان مجاهدت در راه جهاد اکبر است دشمن خویش را بشناسد، و به دنبال آن خویشتن را از آتش جهنم رهانیده، وارد دژ مستحکم گردد و زرهی شایسته و مناسب بر تن کند، تا هدفی آسان برای شیطان ـ‌که لعنت خداوند بر او باد‌ـ نباشد. باید در ابتدا و پیش از هر چیز، از محرک‌های گمراهی انسان که برخی مرکب از برخی دیگر و در هم تنیده با برخی دیگر می‌باشد، شناخت حاصل شود، و شیطان ـ‌که لعنت خدا بر او باد‌ـ از این ترکیب بغرنج و در هم تنیده، برای گمراه کردن هر انسانی با توجه به وضعیت او، بهره می‌جوید؛ و از آنجا که انسان در این عالَم جسمانی زندگی می‌کند و با این عالم جسمانی در این بُعد زمانی و این زندگانی دنیوی، در معرض آزمون می‌باشد، نفس انسان و آنچه احاطه‌اش کرده است، هر دو محور بحث در زمینه‌ی اسلحه‌ی شیطان می‌باشند. بنابراین شیطان (که خداوند لعنتش کند) برای اغوای انسان و واژگون نمودنش در هاویه (اعماق) دوزخ، از نفس و محیط بر آن، سلاح بر می‌گیرد؛ و آنچه محیط بر انسان است، همین عالم جسمانی یا دنیا می‌باشد. بنابراین پژوهش و تحقیق از یک سو حول محور دنیا و نفس انسانی، و از سوی دیگر در زمینه‌ی نفس انسانی، دور می‌زند؛ چرا که این سلاح: ( یا مرکّب از این عالم جسمانی و نفس انسانی است؛ مانند چاقو و جسم که چاقو در آن فرو می‌رود؛ مثالی از این دست، مرد و زن زناکار می‌باشد؛ شیطان از زن یا مرد بهره می‌جوید. به علاوه شیطان به ضعف جنسی در این انسانی که می‌خواهد گمراهش کند و در ژرفای دوزخ به تباهی‌اش بکشد، نیازمند می‌باشد. بنابراین برای مردی که با زنا خدا را نافرمانی می‌کند، زن به مانند چاقویی است که شیطان با آن ضربه می‌زند و ضعف جنسی او همانند مکانی است که شیطان ضربه را در آن وارد می‌کند. ( و یا سلاحِ شیطان از درون نفس انسانی برگرفته می‌شود؛ که در این حالت، چاقو و محل فرود آمدنش هر دو یکی ـ‌یعنی نفس‌ـ می‌باشد؛ بنابراین در این حالت، چیزی از این عالم جسمانی وجود ندارد. مثالی از این نوع، عُجب و خود بزرگ‌بینی می‌باشد. پس باید چاقو (دنیا)، جسمی که در آن فرو می‌رود (نفس)، و همچنین چاقوی نفسانی (چاقو و سلاحی است که از نفس گرفته و در آن فرو برده می‌شود) را بشناسیم؛ و اگر توفیق یافتیم، پس از اینکه به صورت سطحی و اجمالی از آن شناختی به دست آوردیم، آن را به تفصیل نیز خواهیم شناخت. ما به هر دو شناخت یعنی کلی و اجمالی (یعنی اینکه نفس و دنیا هر دو سلاح شیطان می‌باشند)، و تفصیلی که در این مجال به آن نمی‌پردازم ـ‌چرا که از این شناخت کلی منشعب می‌گردد‌ـ نیازمند می‌باشیم. مانعی ندارد که نگاهی به دنیا و نفس انسانی که سلاحی برای شیطان می‌باشند، نظری بیفکنیم:

-1- چاقو (دنیا):

عالم جسمانی که محیط بر انسان و او را در بر گرفته است به دسته‌هایی تقسیم می‌شود: جمادات، نباتات، حیوانات و سایر انسان‌ها (غیر از خودش) و تعامل این انسان با آنها که می‌تواند سازگار یا ناسازگار با آنها باشد. به عنوان مثال می‌بینیم که انسان مالکیت داشتن بر زمین، طلا و نقره، کشت و زرع، و ارضای شهوت با جنس مقابل را دوست دارد: (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ)([9]) (دوست داشتن خواست‌های نفسانی از زنان، فرزندان، اموال فراوان از طلا و نقره، اسبان نشان‌دار، چهارپايان و زراعت، برای مردمان آراسته شده است. اينها متاع زندگانی اين جهان هستند، در حالی که بازگشتگاهِ نیکو نزد خداوند است). همچنین او در معرض ضرر و زیان قرار گرفتن مانند کشته شدن در میدان نبرد را که از نتایج احتمالی جهاد می‌باشد، دوست نمی‌دارد: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)([10]) (جنگ بر شما مقرّر شد، در حالی که آن را ناخوش می‌داشتید، و چه بسا چيزی را ناخوش بداريد در حالی که در آن خيرِ شما باشد و چيزی را دوست داشته باشيد در حالی که برايتان ناپسند افتد؛ در حالی که خدا می‌داند و شما نمی‌دانيد). و ناگزیر از بیان اینکه دنیا نسبت به آخرت دو هَوویی هستند که به هیچ وجه با یکدیگر در قلب یک انسان جمع نمی‌شوند،([11]) و در دو جهت مخالف یکدیگر قرار دارند، به طوری که اگر انسان به یکی از آنها توجه کند به دیگری پشت کرده است. چنین امکانی وجود ندارد که انسان دنیا و آخرت را در چشم یا قبلش یک جا گرد آورد. حق تعالی می‌فرماید: (مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ)([12]) (هر کس کِشت آخرت را بخواهد برایش بر کِشته‌اش می‌افزاييم و هر کس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا می‌کنيم، ولی ديگر او را آخرت نصيبی نيست). و حق تعالی می‌فرماید: (مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً)([13]) (هر کس خواهان اين جهان زودگذر باشد هر چه بخواهیم برای کسی که بخواهیم ارزانی‌اش داريم، آنگاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و رانده شده به آن دراُفتد * و هر که قصد آخرت نماید و سعی و تلاشش را برای آن به کار بندد در حالی که مؤمن باشد، آنان کسانی هستند که از سعی و تلاش‌شان سپاس‌گزاری خواهد شد). و از این ترکیب جسمانی که انسان و نفس انسان را در بر گرفته است ـ‌به خصوص از منافذ و نقاط ضعف موجود در نفس انسان‌ـ سلاح شیطان که لعنت خدا بر او باد، ساخته می‌شود.

-2- نفْـــس:

که اساس و خاستگاه بلا و خانه‌ی دردها است؛ که اگر در آن منفذهای سازگار با شهوات دنیوی نبود، و همچنین اگر در آن «علت العلل» (علت اصلی) همه‌ی دردها یعنی «من و منیّت» نبود، شیطان هیچ راهی بر انسان نمی‌داشت. پس با سلامتی آن، انسان سالم می‌شود و با درد آن، انسان بیمار می‌گردد و با مرگ، آن، انسان می‌میرد. و شیطان که لعنت خدا بر او باد، یا از آنچه در نفس انسان است یعنی همان من و منیّت برای ضربه زدن بر او استفاده می‌کند، که در این صورت سلاح شیطان از نفس خواهد بود و محل ضربه زدن نیز در همان، و یا از آنچه در دنیا است برمی‌گیرد تا در منافذ و حفره‌های نفس ضربه وارد کند. اکنون سلاح شیطان و ترکیب آن از نفس و آنچه آن را احاطه کرده است شناختیم و به این ترتیب متوجه می‌شویم اینکه مبارزه با نفس همان جهاد اکبر است، چه معنایی دارد؛ چرا که در این آوردگاه سنگر بندی نفس، منجر به پیروزی بر شیطان، ناکام کردنش و شکستن سلاحش می‌گردد. اما شرح و تفصیل اسلحه‌ی ظلمت، جهل و شیطان را به این گوهر که از جواهر آل محمد (ع) است وا می‌نهم که سربازان جهل و سپاهیان عقل را بیان کرده است؛ تا مؤمن پس از رها کردن لشکریان جهل، به سپاهیان عقل آراسته گردد، تا عقلش را به کمال برساند و از سلاح شیطان به خداوند پناه جوید. شیخ کلینی در کافی از عده‌ای از یاران ما، از احمد بن محمد، از علی بن حدید، از سماعه بن مهران نقل کرده است که گفت: نزد ابا عبد الله (ع) بودم در حالی که در محضر ایشان جماعتی از شیعیان حاضر بودند. یادی از عقل و جهل به میان آمد که ابو عبدالله(ع) فرمود: «عقل و لشكرش را بشناسید تا هدایت شوید، و جهل و لشكرش را بشناسيد تا هدایت شوید». سماعه گويد: عرض كردم، فدایت شوم، غير از آنچه شما بما فهمانيده‏ايد نمی‌دانيم. حضرت (ع) فرمود: «خداوند تبارک و تعالی عقل را آفرید. عقل اولین مخلوقش از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی به او فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق نمودم و بر تمام مخلوقاتم کرامت بخشیدم. سپس جهل را از دریای شور و ظلمانی آفرید و فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش نیامد. خداوند عزّوجل فرمود: تکبّر ورزیدی، پس تو را لعنت کردم. سپس برای عقل هفتاد و پنج سرباز قرار داد. چون جهل این مکرمت و عطای خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا! این هم مخلوقى است همانند من، او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى، و من ضدّ او هستم و بر او توانایى ندارم. آنچه از لشکریان به او دادى بمن هم عطا کن. فرمود: بلى می‌دهم ولى اگر پس از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون می‌کنم. عرض کرد: خوشنود شدم. پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا فرمود. هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد به این قرار است: خیر که وزیر عقل است و ضد او را شرّ قرار داد که وزیر جهل می‌باشد؛ ایمان و ضدّش کفر؛ تصدیق حق و ضدش انکار حق؛ امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ دادگرى و ضد آن ستم‌کاری؛ خوشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛ چشم داشت به رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ مهربانى و ضد آن کینه‏توزى؛ دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ شعور و ضد آن حماقت؛ عفت و پاکدامنى و ضد آن بی‌عفتی و رسوایى؛ پارسایى و ضد آن میل به دنیا؛ خوش‌رفتارى و ضد آن بد رفتارى؛ پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ تواضع و ضد آن کِبر؛ آرامى و ضد آن شتاب‌زدگى؛ خردمندى و ضد آن بی‌خردى؛ خاموشى و ضد آن پُر گویى؛ فرمان‌برداری و ضد آن گردن‌کشى؛ تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛ شکیبایى و ضد آن بی‌تابى؛ چشم‏پوشى و ضد آن انتقام‏جویى؛ بى‏نیازى و ضد آن فقر و نیازمندى؛ به یاد داشتن و ضد آن غفلت و بی‌خبری؛ در خاطر نگه‏داشتن و ضد آن فراموشى؛ مهرورزى و ضد آن دورى و کناره‏گیرى؛ قناعت و ضد آن حرص و آز؛ تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛ دوستى و ضد آن دشمنى؛ پیمان‌دارى و ضد آن پیمان‏شکنى؛ فرمان‌برى و ضد آن نافرمانى؛ سر فرود آوردن و ضد آن بلندى جستن؛ سلامتی و ضد آن مبتلا بودن؛ دوستى و ضد آن تنفّر و انزجار؛ راست‌گویى و ضد آن دروغ‌گویى؛ حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ امانت و ضد آن خیانت؛ صدق و خلوص و ضد آن ناخالصی؛ چالاکى و ضد آن سستى؛ نشاط و زیرکى و ضد آن کودنى؛ شناسایى و ضد آن ناشناسایى؛ مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛ یک رویى و ضد آن دغلى؛ پرده‏پوشى و ضد آن فاش کردن؛ نماز گزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛ روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛ حج گزاردن (یا ولایت) و ضد آن شکستن عهد و پیمان؛ سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛ نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛ نیکى و شایستگى (معروف) و ضد آن زشتى و ناشایستگى (منکر)؛ خود پوشى و ضد آن خود آرایى؛ تقیه و ضد آن بى‏پروایى؛ انصاف و ضد آن تعصب و جانب‌دارى از باطل؛ خودآرایى براى شوهر و ضد آن زنا کردن؛ نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛ حیا و آزرم و ضد آن بى‏حیایى؛ میانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛ آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛ آسان‏گیرى و ضد آن سخت‏گیرى؛ برکت داشتن و ضد آن بى‏برکتى؛ تن‌درستى و ضد آن گرفتارى؛ اعتدال و ضد آن افزون‏طلبى؛ موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛ سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛ سعادت و ضد آن شقاوت؛ توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛ درخواست آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛ دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛ دعا کردن و ضد آن امتناع از دعا با تکبر؛ خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛ خوش‌دلى و ضد آن اندوهگینى؛ مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛ و بخشش و سخاوت و ضد آن بخیل بودن. تمامی این صفات و خصوصیات که جملگی لشکریان عقل‌اند جز در پیامبر، وصی و جانشین او و یا مؤمنى که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است جمع نشود؛ اما دوست‌داران دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجاً همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند که آنگاه با پیامبران و اوصیای‌شان در مقام اعلى همراه شوند (یعنی اگر عقلش کامل گردد از اهل آسمان هفتم که همان آسمان عقل است، خواهد بود) و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى گزیدن از جهل و لشکریانش به دست نیاید. خدا ما و شما را به فرمان‌برى و طلب ثوابش موفق بدارد!»([14])

-جهاد اکبر بر جهاد اصغر پيشی دارد

مهم‌ترین هدف از جهاد، خارج کردن انسان از عبودیت و بندگی زمین، بندگان، من و منیّت، به سوی بندگی خداوند یکتای قهّار و اعتراف به حاکمیت خداوند سبحان و متعال در دو عرصه‌ی تشریع و تنفیذ می‌باشد، که هر دو در جانشین و خلیفه‌ی خدا در زمینش گرد آمده است، و نخستین آوردگاه مبارزه‌ی جهادی در عرصه‌ی این قانون الهی (جانشینی خداوند در زمینش) جریان دارد، که این قانون، نخستین قانون است و پذیرفته شدن طاعات و عبادات یا پذیرفته نشدن آنها، گِرد این قانون دور می‌زند. حق تعالی می‌فرماید: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ)([15]) (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه و جانشینی می‌گمارم. گفتند: آيا کسی را قرار می‌دهی که در آنجا فساد کند و خون‌ها بريزد و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح می‌گوييم و تو را تقديس می‌کنيم؟ گفت: من چیزی می‌دانم، که شما نمی‌دانيد) و در نهایت: (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)([16]) (همه‌ی فرشتگان سجده کردند * مگر ابليس که بزرگی فروخت و از کافران شد). در این مبارزه، ملائکه پیروز شدند و ابلیس که لعنت خدا بر او باد زیان دید. مبارزه‌ی در این عرصه عالی‌ترین مبارزات است، که همان مبارزه و جهاد با نفس یا همان‌طور که رسول خدا (ص) آن را نام نهاد، «جهاد اکبر» می‌باشد. مجاهد ناگزیر ابتدا با جهاد اکبر شروع می‌کند سپس به میدان جهاد اصغر منتقل می‌شود و حتی جهاد اصغر، یکی از مهم‌ترین اجزای جهاد اکبر می‌باشد. چه بسا برخی از این حدیث رسول خدا (ص) که به پیشواز بازگشت مجاهدین از میدان نبرد رفته بود و به آنها به دلیل مجاهدت‌شان خوش‌آمد گفته بود، اینگونه متوهّم شوند که جهاد اصغر مقدّم می‌باشد و برای آنها جهاد اکبر یا جهاد نفس باقی مانده است؛ اما حقیقتی که رسول خدا (ص) در حدیث خود می‌خواست بیان کند این بود که جهاد بدن‌ها (جهاد اصغر) چه بسا پایان پذیرد اما جهاد ارواح (جهاد اکبر) تا زمانی که انسان در قید زندگانی این دنیا است پایان نمی‌پذیرد، همان‌طور که جهاد بدن‌ها چیزی نیست جز لبیک گفتن به ندای جهاد ارواح؛ چرا که بدن‌ها تابع ارواح و پاسخ‌گویی برای خواسته‌های آنها می‌باشند. آنهایی که از میدان مبارزه برگشته بودند گروهی بودند که ابتدا در آوردگاه جهاد اکبر قدم نهاده بودند، سپس به جهاد اصغر پای گزارده، بازگشته بودند. بنابراین رسول خدا (ص) به آنها یادآوری فرمود، مادامی که در این قید زندگانی این دنیا به سر می‌برند بر آنها است که با نفس خود مجاهدت و پیکار کنند وگرنه در هر آنچه ابلیس ـ‌که لعنت خدا بر او باد‌ـ گرفتار شد، گرفتار خواهند آمد؛ که در این صورت، خلیفه و جانشین خداوند در زمینش را انکار می‌کنند، که نتیجه‌ی آن، همان زیان آشکار خواهد بود. (أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ)([17]) (آيا مردم پنداشته‌اند که چون گويند ايمان آورديم، رها می‌شوند و آزموده نمی‌گردند؟ * به یقین کسانی را که پيش از آنها بودند آزموديم، تا خداوند کسانی را که راست گفته‌اند معلوم و دروغ‌گويان را معلوم بدارد). و در عمل، بسیاری از آنها خلیفه و جانشین خدا در زمینش (علی بن ابی طالب(ع)) را انکار کردند و در آوردگاه جهاد اکبر ناکام ماندند؛ و در نتیجه، جهاد اصغر یا همان پیکار با بدن‌ها، سودشان نبخشید. پس انسان باید از آزمایش الهی برحذر باشد و با نفس خود مجاهدت و پیکار، و از خلیفه و جانشین خداوند در زمینش پیروی کند؛ وگرنه جز آتش نخواهد بود. پس هیچ جهادی نیست مگر زیر پرچم ولیّ خدا و جانشین او در زمینش، و کسی که مجاهدت و پیکار می‌کند و زیر پرچمی غیر از پرچم خلیفه و جانشین خدا شهادت می‌طلبد، صرفاً در کشته شدن در این دنیا پیش از کشته شدن در آخرت، شتاب می‌کند. از ابان بن تغلب روایت شده است: وقتی یادی از کسانی که در مرزها کشته می‌شدند به میان آمد، ابو عبد الله (ع) حاضر بود و فرمود: «وای بر آنها! با این عمل در پیِ چه هستند؟ در کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت شتاب می‌کنند. به خدا سوگند کسی شهید محسوب نمی‌شود مگر شیعیان ما؛ حتی اگر در بسترهای خویش بمیرند».([18]) بنابراین انسان ابتدا به ناچار باید در آوردگاه جهاد اکبر وارد شود و ولیّ خدا و جانشین و خلیفه‌ی او در زمینش را بشناسد، سپس زیر پرچم او به میدان جهاد اصغر بپردازد تا جهادش مورد رضای خداوند قرار گیرد و طاعت و عبادتی برای او باشد، وگرنه چونان چهارپایی و حتی پست‌تر از آن خواهد بود، اگر پیکارش برای سرزمین باشد، ملحد و خدا ناباور هم به خاطر سرزمینش همچون حیوان برای باز پس گرفتن آشیانه‌اش، مبارزه می‌کند؛ و یا او به خاطر عقیده‌ایی که در آن تفقهی ندارد و صرفاً مقلّدی برای علمای بی‌عمل می‌باشد، پیکار می‌کند که در این صورت پس از مرگش و پس از اینکه به آتش کشیده می‌شود برایش آشکار خواهد شد که علمای بی‌عمل او را به مبارزه با موسی (ع)، عیسی (ع)، محمد (ص) یا امام مهدی (ع) راهبری کرده‌اند. امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: «جهاد دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای خاصّش باز فرموده است»؛([19]) یعنی اولیا، همان مجاهدان حقیقی هستند؛ نه هر کسی که پیکار کند مجاهد است و آنگونه که برخی تصور می‌کنند از اولیای الهی می‌باشد! اولیای خدا کسانی هستند که با نفس خود پیکار کردند و در آوردگاه جهاد اکبر وارد شدند و از ولیّ خدا و خلیفه‌اش در زمینش پیروی کردند و به این وسیله، حقّاً که ولیّ خدا شدند، و مستحق آن شدند که جهاد، دری باشد که خداوند برای آنها گشوده است.

-جهاد اصغر

-جهاد در ادیان الهی:

جهاد یا پیکار برای برافراشتن کلمه‌ی الله و انتشار توحید و دینی که مورد رضایت خداوند سبحان و متعال است، موضوعی است که خداوند سبحان بر آن صحّه می‌گذارد و مؤمنان را بر آن تشویق می‌فرماید، آن را بر آنها واجب ساخته و وعده داده است که هر کس در راه خدا جهاد کند بهشت از آنِ او است، و هر کس که از جهاد روی گرداند را با آتش تهدید می‌فرماید. انبیا و فرستادگان، حاملان کلمه‌ی الله سبحان هستند و آنها کسانی هستند که پرچم جهاد و پیکار در راه خدای سبحان را بر دوش می‌کشند. تاریخ انبیا و فرستادگان(ع) پیش روی شما است، تورات، انجیل و قرآن را ورق بزن تا دریابی که موسی (ع) شمشیر بر می‌دارد و مُهیای ورود به سرزمین مقدس می‌شود، یوشع بن نون(ع) شمشیر بر می‌گیرد و به سرزمین مقدس وارد می‌شود، و داوود (ع) روزگارش را در پیکار برای اِعتلای کلمه‌ی الله و گسترش توحید به پایان می‌رساند: (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ)([20]) (پس به خواست خدا ايشان را شکست دادند و داوود، جالوت را بکُشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت ارزانی داد، و از آنچه می‌خواست به او بياموخت، و اگر خدا بعضی از مردم را به وسيله‌ی بعضی ديگر دفع نمی‌کرد، قطعاً زمين تباه می‌شد، ولی خداوند صاحب فضل و کرم بر جهانيان است) و همچنین حق تعالی می‌فرماید: (اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ)([21]) (بر هر چه می‌گويند صبر پیشه کن و از بنده‌ی ما داوودِ توانمند یاد آور، که او همواره توبه کننده بود). و سلیمان(ع) جانشین او می‌شود تا با دستی هیکل عبادت را بنا و با دست دیگر برای اعتلای کلمه‌ی الله در راه خداوند پیکار کند. حق تعالی می‌فرماید: (وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ)([22]) (و سلیمان از داوود به ارث برد و گفت: ای مردم، به ما زبان مرغان آموخته و از هر چیزی به ما داده شده، که اين، همان برتری و نعمت آشکار است). (فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ)([23]) (چون (فرستاده) نزد سليمان آمد، سليمان گفت: آيا می‌خواهيد مرا با مال ياری دهید؟ آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است؛ بلکه این شما هستید که به هديه‌ی خويش شادمان می‌شوید * به سویشان بازگرد. قطعاً سپاهی بر ایشان آوریم که تاب ایستادگی در برابر آن را نداشته باشند و به خواری و خفت از آنجا بيرونشان کنيم). و تورات آکنده از نبردهای داوود و سلیمان (ع) می‌باشد. به علاوه، اینکه عیسی (ع) به پیروانش می‌‌فرماید: «هر کسی می‌خواهد از من پیروی کند، باید صلیبش را بر پشتش حمل کند»، یعنی ایشان (ع) به قیام علیه ظلم و فساد دعوت می‌کند و پیروانش را به جهاد و پیکار در راه خدا دستور می‌دهد. صلیب در آن روزگار همانند کفن امروزی برای ما است؛ یعنی گویا ایشان (ع) به پیروانش می‌فرماید که هر کس می‌خواهد مرا پیروی کند باید کفنش را با خود داشته باشد. اما فرستاده‌ی خدا حضرت محمد (ص) بیش‌تر روزهای خود را پس از هجرت در مدینه به جهاد و پیکار در راه خدا سپری کرد و روزهای خود را در مکه با جهاد و پیکار با کلمه و حجت و دلیل آوردن، گذرانید و کسانی که به ایشان (ص) ایمان آورده بودند نیز به همین ترتیب بودند، تا آنجا که مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و آن کس از آنها که به قتل رسید، شاهد و شهید به سوی پروردگارش شتافت. شکی نیست که سیره و روش انبیا و فرستادگان (ع) حجتی است که بالاتر از آن حجتی وجود ندارد و خداوند سبحان و متعال به جهاد و پیکار در راه خود برای برافراشتن کلمه‌ی خودش سبحان و متعال فرمان داده، و آنچه انبیا و فرستادگان(ع) آوردند حجتی است که دیگر پس از آن، حجتی باقی نمی‌ماند. بنابراین برای آن کس که از فرمان خداوند سبحان و متعال شانه خالی می‌کند هیچ عذر و بهانه و هیچ عذرخواهی باقی نمی‌ماند، و در مورد کسی که فرمان خداوند سبحان و متعال را انکار کند چیزی باقی نمی‌ماند جز اینکه کافر خطاب شود؛ پس به کدامین حدیث پس از خدا، آیات او، و راه و روش انبیا و فرستادگان، ایمان می‌آورید؟! متون دالّ بر جهاد و پیکار در راه خدا در تورات فعلی، وجود دارند؛ متونی که یهودیان و مسیحیان به آن معترف می‌باشند به قدری زیاد است که در این مختصر نمی‌گنجد؛ اما مانعی ندارد اگر متنی از این جمله را برای بهره‌مند شدن از آن بیان کنیم؛ و چه بسا بهتر باشد به اولین کسی که پس از پیامبر خدا موسی بن عمران(ع) که تورات را آورد، برای اعتلای کلمه‌ی الله سبحان و تعالی در راه خدا جهاد و پیکار کرد، سری بزنیم؛ یعنی یوشع بن نون (ع) وصی موسی (ع). در تورات (عهد قدیم ـ سفر یشوع: ص 354 تا 357) آمده است: اصحاح دهم: «... 34 سپس يوشع به همراه تمامی اسرائيل از لاخيش به عَجْلون گذشتند و به مقابلش اردو زده، با آن جنگ كردند. 35 و در همان روز آن را گرفته، به دم شمشير زدند و همه‌ی كسانی را كه در آن بودند در آن روز هلاک كرد، چنانكه با لاخيش كرده بود. 36 و يوشع با تمامی اسرائيل از عَجلون به حَبرون برآمده، با آن جنگ كردند. 37 و آن را گرفته، آن را با ملكش و همه‌ی شهرهايش و همه‌ی كسانی كه در آن بودند به دم شمشير زدند، و موافق هر آنچه كه با عجلون كرده بود كسی را باقی نگذاشت، بلكه آن را با همه‌ی كسانی كه در آن بودند، هلاک ساخت. 38 و يوشع با تمامی اسرائيل به دَبیر بازگشت و با آن جنگ كرد. 39 و آن را با ملكش و همه‌ی شهرهايش گرفت و ايشان را به دم شمشير زدند، و همه‌ی كسانی را كه در آن بودند، هلاک ساختند و او كسی را باقی نگذاشت؛ و به همان صورتی كه با حَبرون رفتار نموده بود با دَبیر و ملكش نيز رفتار كرد، چنانكه با لَبْنَه و ملكش نيز رفتار نموده بود. 40 پس يوشع تمامی آن زمين يعنی كوهستانی، جنوب، هامون، وادی‌ها و جميع ملوک آنها را زده، كسی را باقی نگذاشت و حتی همه‌ی کسان را هلاک كرد، چنانكه یهوه، پروردگار اسرائيل، امر فرموده بود. 41 و يوشع ايشان را از قادش بَرنيع تا غَزّه و تمامی زمين جَوشن تا جَبَعون را زد. 42 و يوشع جميع اين ملوک و زمين ايشان را به یک باره گرفت، چرا كه یهوه، پروردگار اسرائيل، برای اسرائيل جنگ می‌كرد. 43 و يوشع با تمامی اسرائيل به اردو در جِلْجال باز گشتند». اصحاح یازدهم: «1 و واقع شد كه چون يابين ملک حاصُور اين را شنيد، نزد يوباب ملک مادون و نزد ملک شِمرون و نزد ملک اَخشاف فرستاد، 2 و نزد ملوكی كه به طرف شمال در كوهستان، و در عربه، جنوب کِنَّروت، و در هامون و در بلندی‌هایی که به طرف مغرب بودند، 3 و نزد كنعانيان به طرف مشرق و مغرب و اَموريان و حِتّيان و فَرِزّيان و یَبوسيان در كوهستان، و حِوّويان زير حَرْمون در زمين مِصْفَه. 4 و آنها با تمامی لشكرهای خود كه قوم بسياری بودند و عدد ايشان مثل ريگ كناره‌ی دريا بود با اسبان و ارابه‌های بسيار بيرون آمدند. 5 و تمامی اين ملوک جمع شده، آمدند و نزد آب‌های میروم در يک جا اردو زدند تا با اسرائيل جنگ كنند. 6 و پروردگار به يوشع گفت: از ايشان مترس؛ زيرا كه فردا چنين وقتی جميع ايشان را كشته شده، به حضور اسرائيل تسليم خواهم كرد، و اسبان ايشان را پِی خواهی كرد، و ارابه‌های ايشان را به آتش خواهی سوزانيد. 7 پس يوشع با تمامی مردان جنگی به مقابله ايشان نزد آب‌های میروم ناگهان آمده، بر ايشان حمله كردند. 8 و پروردگار ايشان را به دست اسرائيل تسليم نمود، كه ايشان را زدند و تا صيدون بزرگ و مِسرَفوت مايم و تا وادی مِصفَه به طرف شرقی تعقیب كرده، كشتند، به حدی كه كسی را از ايشان باقی نگذاشتند. 9 و يوشع به طوری كه پروردگار به وی گفته بود، با ايشان رفتار نموده، اسبان ايشان را پِی كرد و ارابه‌های ايشان را با آتش سوزانيد. 10 و يوشع در آن وقت بازگشت، حاصور را گرفته، پادشاهش را با شمشير كشت، زيرا حاصور پیش از آن، سرکرده‌ی جميع آن ممالک بود. 11 و همه‌ی كسانی را كه در آن بودند به دم شمشير كشته، ايشان را جملگی هلاك كرد، و هيچ جانداری باقی نماند، و حاصور را با آتش سوزانيد. 12 پس يوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جميع ملوک آنها را گرفت و ايشان را به دم شمشير كشته، جملگی هلاک كرد همان طور كه موسی بنده‌ی پروردگار امر فرموده بود. 13 غیر از همه‌ی شهرهايی كه بر تل‌های خود استوار بودند، اسرائيل آنها را نسوزانيد، سوای حاصور كه يوشع فقط آن را سوزانيد. 14 و بنی اسرائيل تمامی غنيمت آن شهرها و بهايم آنها را برای خود به غنیمت بردند، اما همه‌ی مردان را به دم شمشير كشتند، به حدی كه ايشان را هلاک كرده، هيچ جانداری را باقی نگذاشتند. 15 چنانكه پروردگار بنده‌ی خود موسی را امر فرموده بود، موسی به يوشع امر فرمود و به همين ترتیب يوشع عمل نمود، و چيزی از جميع احكامی كه خداوند به موسی فرموده بود، باقی نگذاشت. 16 پس يوشع تمامی آن زمين كوهستان و تمامی جنوب و تمامی زمين جَوشن و هامون و عربه و كوهستان اسرائيل و دشت آن را گرفت. 17 از كوه حالَق كه به سوی سَعير بالا می‌رود تا بعل جاد كه در وادی لبنان زير كوه حَرمان است، و جميع ملوک آنها را گرفته، ايشان را زد و كشت. 18 و يوشع روزهای بسيار با اين ملوک جنگ كرد. 19 و شهری نبود كه با بنی اسرائيل صلح كرده باشد، جز حِوّيانی كه در جَبَعون ساكن بودند و همه‌ی ديگران را در جنگ گرفتند. 20 زيرا از جانب خداوند بود كه دل ايشان را سخت كند تا برای نبرد مقابل اسرائيل درآيند و او ايشان را جملگی هلاک سازد، و بر ايشان رحمت نشود بلكه ايشان را نابود سازد چنانكه پروردگار به موسی امر فرموده بود. 21 و در آن زمان يوشع آمده، عناقيان را از كوهستان از جبرون و دَبیر و عناب و همه‌ی كوه‌های يهودا و همه‌ی كوه‌های اسرائيل منقطع ساخت، و يوشع ايشان را با شهرهای‌شان جملگی هلاک كرد. 22 كسی از عناقيان در زمين بنی اسرائيل باقی نماند، اما در غزّه و جَت و اَشدود بعضی باقی ماندند. 23 پس يوشع تمامی زمين را بر حسب آنچه پروردگار به موسی گفته بود، گرفت، و يوشع آن را به بنی اسرائيل برحسب فرقه‌ها و اسباط ايشان به ملکیّت بخشيد و زمين از جنگ آرام گرفت». این تصویری از روزهایی که یوشع بن نون (ع) در جهاد و پیکار برای برافراشتن کلمه‌ی الله و نشر دین خداوند و توحید بر روی این زمین گذرانید، می‌باشد. شایسته است به برخی ویژگی‌ها که به جهاد یوشع و همراهان وی اختصاص دارد توجه شود تا از شناخت این ویژگی‌ها، بهره‌هایی حاصل گردد: 1- کسانی که همراه یوشع بن نون بودند؛ آنها از نوادگان بنی اسرائیل که همراه موسی (ع) از دریا گذشتند، بودند؛ همان کسانی که در آن سرگردانی که خداوند به جهت سرپیچی‌شان از فرمان جهاد و پیکار خداوند در راه او، مجازاتشان کرده بود، جان باختند. آنجا که می‌فرماید: (قالُوا يا مُوسى‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ)([24]) (گفتند: ای موسی! تا وقتی در آنجا هستند هرگز به آن داخل نشویم. ما اينجا می‌نشينيم، تو و پروردگارت برويد و با آنها نبرد کنيد). این سرگردانی، مجازاتی اصلاح‌گرایانه بود، و نتیجه‌ی آن تربیت این فرزندان صالح شد؛ فرزندانی که همراه یوشع (ع) وصیّ موسی (ع) جهاد کردند و وارد سرزمین مقدس شدند. 2- تعداد کسانی که همراه موسی (ع) از مصر عبور کردند بسیار بیش‌تر از کسانی که همراه یوشع (ع) نبرد کردند، بود. پس تا هنگامی که قلب مردمان مالامال از دنیا دوستی باشد کثرت‌شان سودی نبخشد، و تا هنگامی که قلب‌های مردم مالامال از دوستی خداوند سبحان و متعال باشد، کم تعداد بودن، آسیبی نمی‌رساند. 3-کسانی که همراه یوشع (ع) بودند بسیار کمتر از لشکرهای تا بُن دندان مسلحی که با آنها روبه‌رو شدند، بودند و با حساب مادی، تعداد آنها برای فتح آن همه شهرهایی که فتح کرده بودند، کافی نبود، اما خداوند آنها را با رُعب و ترس یاری نمود: (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)([25]) (به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه می‌کنند). 4-کم بودن تعداد و تجهیزات و ضعف امکانات مادی، همگی ملازم و همراه یوشع (ع) بود، اما هنگامی که او و مؤمنان به سلاح ایمان، صبر، نیروی تحمل دشواری‌ها و توکل بر خدا مسلح شدند و هنگامی که خداوند با افکندن رعب و ترس در دل دشمنان‌شان، یاریشان نمود، توانستند به تمام آن آوردگاه‌ها با وجود بسیاری‌شان، وارد، و با نیروی خداوند پیروز شوند و کلمه‌ی الله و توحید را در سرزمین مقدس منتشر کنند. بنابراین ایمان و عقیده نیرومندترین سلاح‌ها هستند که با آن پیروزی مؤمنان منعقد می‌گردد. 5- اینکه یوشع (ع) در زمان خود، خلیفه و جانشین خداوند، و اطاعت او اطاعت خداوند و سرپیچی از او سرپیچی از خداوند بود؛ پس کسانی که از او اطاعت کردند از خداوند اطاعت کردند و کسانی که همراه وی به نبرد برخاستند، همراه با خداوند پیکار کردند. آنها در آن زمان، قوم و ملت خداوند و حاملان کلمه‌ی الله برای اهل زمین بودند؛ پس رحمت، آرامش، پیروزی و برکت بر آنها نازل شد. نتیجه اینکه انبیا و فرستادگان خداوند در راه برافراشتن کلمه‌ی الله جهاد و پیکار کردند و فرمان خداوندی که جهاد را مشروع و واجب ساخته بود، اطاعت نمودند، و کم بودن یاری‌دهندگان و ضعف امکانات آنها را ناتوان نساخت و بسیار بودن دشمنان‌شان و انبوه بودن امکانات‌شان آنها را از جهاد روی‌گردان نکرد؛ همان‌طور که آنها با حکمت و موعظه‌ی نیکو به سوی خداوند دعوت کردند و با آنان که کفر ورزیدند به نیکوترین وجه مجادله نمودند؛ اما هنگامی که حجّت و دلایل گفتاری با کافران سودی نمی‌بخشد، انبیای الهی با نیزه و شمشیر با دشمنان خدا به مبارزه برخاستند و خداوند نیز آنها را یاری و به وسیله‌ی ملائکه‌اش تأیید فرمود.

-جهاد برای چه؟

برای پاسخ گفتن به این پرسش لازم است بیان شود که جهاد و پیکار بر دو نوع است: اول: تهاجمی، و دوم: تدافعی؛ و پاسخ طی بحث در مورد هر یک از این دو نوع داده خواهد شد. در ادامه به هر یک از آنها خواهم پرداخت و اسباب و علل هر یک را بیان خواهم نمود.

-اول: جهاد تهاجمی

این نوع جهاد، فریضه‌ای است واجب بر امت مؤمنی که در زمان خود حامل پرچم خلیفه‌ی خدا در زمینش می‌باشد، و به معنی تهاجم و نبرد با همه‌ی امت‌ها و اقوامی است که در آن زمان، به دین حق و جانشین خداوند در زمینش اعتراف نمی‌کنند، تا آنجا که تسلیم و فرمان‌بردار کلمه‌ی لا اله الا الله و دین حقی که مورد رضایت خداوند است، گردند، و زمام امور خود را به خلیفه‌ی خدا در زمینش در زمان خود تسلیم کنند. بسیاری از پیامبران خدا و فرستادگانش به این مهم قیام کردند و کتاب‌های آسمانی و تاریخی این موضوع را به گونه‌ای که هیچ شک و تردیدی نسبت به آن وجود ندارد، بیان کرده‌اند. یوشع بن نون (ع)، داوود (ع)، سلیمان (ع)، حضرت محمد (ص) و امام علی(ع) که همگی پیامبران خداوند و فرستادگانش هستند و عمل‌کردشان حجت و دلیلی ثابت شده می‌باشد، برای نشر توحید و برافراشتن کلمه‌ی لا اله الا الله به صورت تهاجمی، پیکار نموده‌اند. آنها به فرمان خداوند سبحان و متعال به نبرد برخاستند و هیچ راهی برای انکار این عمل و توصیف آن به جهل، تخلف، تعصب قومی، طایفه‌گرایی یا مذهب‌گرایی و تحت لوای فرهنگ، تمدن و آزادی، وجود ندارد. در ادامه ان‌شاء‌الله به بحث و بررسی در خصوص این فرهنگ، تمدن و آزادی خواهم پرداخت. این نوع جهاد شروط و قیدهایی دارد که چه بسا تفاصیل آن در تمامی ادیان و تمامی دوران‌ها یکسان و ثابت نباشد و حتی ممکن است در یک دین در زمان‌های مختلف با توجه به دستورهایی که انبیا و فرستادگان از سوی خداوند سبحان و متعال می‌آورند از برهه‌ای تا برهه‌ی دیگر تغییر و تبدیل یابند؛ اما به طور اجمالی و کلی ثابت می‌باشند. شاید مهم‌ترین شرطی که مردم برایش اهمیت به سزایی متصور هستند، و چه بسا برخی آن را به عنوان عذر و بهانه‌ای برای سرپیچی‌اش از جهاد و پیکار در راه خدا برگیرند، مسأله‌ی عِدّه و عُدّه (نفرات و تجهیزات) می‌باشد؛ و برخی نیز چه بسا جدا شدن یا عدم آگاهی و هوشیاری در جامعه‌ی ایمانی را برای شانه خالی کردن از جهاد، بهانه کنند، که هر دوی این موارد به موضوع عدّه و عُدّه یا همان نفرات و تجهیزات باز می‌گردد. در این خصوص موارد سه‌گانه‌ای را توضیح خواهم داد:

-تعداد نفرات و تجهیزات:

شکی نیست که این شرط برای هر نوع رویارویی رزمی، الزامی است؛ اگر نفرات و تجهیزات کافی برای رویارویی نظامی وجود نداشته باشد، این رویارویی سخت و دشوار و چه بسا ناممکن خواهد بود. شرط دو برابر بودن نیروهای مهاجم نسبت به نیروهای مدافع براساس محاسبات نظامی امروزین در مجموعه شرایط رویارویی تهاجمی برقرار می‌باشد، طبیعتاً هر چه آمادگی و تجهیزات مهاجمین مبارز بهتر باشد امکان کم کردن این نسبت به نفع مهاجمین وجود خواهد داشت. این قانون صرفاً براساس قیاس‌های مادی می‌باشد. اما در مورد مؤمنان، معادله، منحنی دیگری پیدا می‌کند و در معادله‌ی نظامی برای مؤمنان مسئله‌ی غیب نیز وارد می‌شود؛ چرا که آنها به غیب ایمان دارند: (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ * بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةُ مُسَوِّمِينَ)([26]) (آنگاه که به مؤمنان می‌گفتی: آیا شما را کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته‌ی نشان‌دار فرود آمده، ياريتان کند؟ * آری، اگر صبر کنيد و پرهيزگار باشيد، و با همین خروش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار از فرشتگان نشان‌دار ياری کند). مؤمنان سلاح بزرگی دارند که طرف مقابل فاقد آن است؛ یعنی دعا و استغاثه به درگاه پروردگار قوی عزیز: (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ)([27]) (آنگاه که از پروردگارتان ياری خواستيد، شما را اجابت کرد که: من با هزار فرشته‌ی پی ‌در‌ پی ياريتان کردم)، و خداوندی که از او درخواست یاری می‌شود و مؤمنان با او ایمن می‌شوند، آفریننده‌ی قلب‌ها است و دل‌ها به دست او است. پس او کسی است که دل‌ها را مالامال از قوّت و پایداری می‌کند؛ و او کسی است که آن را تُهی از هر چیزی جز ترس و شکست می‌نماید: (إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ)([28]) (آنگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی می‌کرد: «من با شمايم، پس آنان که ایمان آورده‌اند را ثابت قدم بدارید». به زودی در دل‌های کافران بيم و ترس خواهم افکند. پس بر فراز گردن‌هايشان بزنيد و تمام انگشتان‌شان را قطع کنيد). و از همین رو، در اینجا، معادله‌ی نظامی برای رویارویی کاملاً برعکس می‌شود. بنابراین کافی است که تعداد مهاجمین نصف تعداد مدافعین کافر باشد، و حتی در ابتدای اسلام کافی بود تعداد مهاجمین مؤمن یک دهم تعداد مدافعین باشد: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ * الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)([29]) (ای پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن صابر و شکیبا باشند، بر دويست تن غلبه می‌یابند و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از کافران پيروز می‌شوند؛ زيرا آنان مردمی عاری از فهمند * اکنون خدا بر شما تخفیف داده، معلوم داشت در شما ضعفی هست. پس اگر از شما صد تن صابر و شکیبا باشند، بر دويست تن پيروز می‌شوند، و اگر از شما هزار تن باشند، به اذن خدا بر دو هزار تن پيروز می‌شوند؛ و خداوند با صبر پیشگان است). خداوند سبحان و متعال مؤمنان را با ملائکه یاری می‌کند و حتی پیش از آنکه آنها دعا بخوانند و از ساحت او سبحان یاری بجویند، رعب و ترس در دل دشمنان‌شان می‌افکند؛ زیرا آنها در راه او، و به دست آوردن رضایت او، و یاری دینش، انبیایش و فرستادگانش به پا خاسته‌اند، و او به اینکه دینش، انبیایش و فرستادگانش را یاری کند، سزاوارتر است و جز این نیست که او خلق را با اطاعت و یاری دادن ایشان می‌آزماید تا بداند چه کسی بر اساس غیب و به نادیده از او اطاعت و او را یاری می‌کند: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ)([30]) (ما فرستادگان‌مان را با دليل‌های روشن فرستاديم و با آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و پيامبرانش را ياری می‌کند؛ که خدا توانا و پيروزمند است). و اینچنین با (مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ) (کسی که به نادیده او و فرستاده‌اش را یاری می‌دهد) ثبات قدم و فرشتگان همراه می‌شوند و همچنین در دل‌های کافران نیز رعب و ترس، و اینها جملگی سلاح‌های غیبی هستند که مؤمن با آنها ایمن می‌شود و دیدگان باطنی‌اش درک‌شان می‌کنند: (إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ)([31]) (آنگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی می‌کرد: «من با شمايم، پس آنان که ایمان آورده‌اند را ثابت قدم بدارید». به زودی در دل‌های کافران بيم و ترس خواهم افکند. پس بر فراز گردن‌هايشان بزنيد و تمام انگشتانشان را قطع کنيد). (سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ)([32]) (در دل آنان که کافر شدند بیم و هراس خواهيم افکند؛ زيرا چيزی را که حجتی برایش فرو نفرستاده است شريک خدا گرفتند و جایگاه آنان آتش است؛ و ستم‌کاران را چه بد جایگاهی است!). (وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً)([33]) (و از اهل کتاب آن گروه را که به ياريشان برخاسته بودند از دژهایشان به زیر آورد و در دل‌هايشان بيم افکند؛ گروهی را می‌کشید و گروهی را به اسارت می‌گرفتید). (هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ)([34]) (او کسی است که کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، در نخستین اخراج، از سرزمین‌شان بيرون راند، در حالی که شما نمی‌پنداشتيد بيرون روند و آنها خود نيز می‌پنداشتند حصارهاشان را توان آن هست که در برابر خدا نگاه‌دارشان باشد. خدا از سويی که گمانش را نمی‌بردند بر آنها برآمد و در دل‌هاشان وحشت افکند، چنان که خانه‌هایشان را به دست خود و به دست مؤمنان خراب می‌کردند. پس ای اهل بصيرت! عبرت بگيريد). و همان‌طوری که پیش‌تر گفتم عِدّه و عُدّه‌ی مؤمنانی که با یوشع بن نون نبرد کردند بسیار کمتر از جمعیت‌های کافرانی بود که با آنها رویارو شدند و وضعیت برای طالوت و گروه مؤمنی که همراهش بودند نیز اینچنین بود، و حتی در داستان طالوت و همراهانش نشانه‌ای از سوی خداوند سبحان و متعال وجود دارد؛ داوود (ع) جوان، و سنّش کمتر از سایرین و دستش خالی از هر سلاحی بود ـ‌هیچ چیز همراهش نبود جز قلاب سنگ و تعدادی سنگ‌ـ که ضربه‌ی مهلک را به لشکرجالوت وارد کرد، جالوت را به هلاکت رساند و علت و سبب اصلی شکست لشکریان جالوت گردید: (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ)([35]) (پس به خواست خدا ايشان را شکست دادند و داوود، جالوت را بکُشت). در این داستان اینکه فقط گروهی از مؤمنان با تعدادی اندک و تجهیزات ضعیف بر گروهی از کافران با تعداد بسیار و تجهیزات فراوان غالب آمده‌اند، وجود ندارد، بلکه ضعیف‌ترین تعداد و کم‌ترین تجهیزات ـ‌داوود(ع) و سنگ‌هایش‌ـ پیروزی را در این پیکار رقم زدند. هیچ یک از مردم حتی مؤمنان برای داوودِ کم سن و سال و سنگ‌هایش در این نبرد حسابی باز نکرده بودند اما خداوند به وسیله‌ی داوود و سنگ‌هایش سخن گفت؛ خداوند با این آیه و نشانه اراده فرمود که بگوید: «لا قوّة الا بالله» (هیچ نیرو و توانی نیست مگر با خداوند). از ابا عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «آن عده‌ی اندک که نمی‌آشامند و کف دستی بر نمی‌گیرند، سیصد و سیزده مرد هستند. هنگامی که از نهر عبور کردند و به سربازان جالوت نظر افکندند آن کسانی که از آن (نهر) نوشیده بودند گفتند: (لاطاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ) (امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست) و کسانی که ننوشیده بودند گفتند: (رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ) (ای پروردگار ما! بر ما شکيبايی فرو ریز و گام‌های ما را استوار بدار و ما را بر کافران پیروز فرما!). تا آنجا که داوود (ع) نزدیک گام‌های جالوت ایستاد. جالوت سوار بر فیل بود و بر سرش تاجی بود و در آن یاقوتی بود که نورش می‌درخشید و سربازانش در اطرافش بودند. داوود از آن سنگ‌ها سنگی برداشت و به سمت راست لشکر پرتاب کرد. آن سنگ هوا را شکافت و بر آنها فرو افتاد و آنها شکست خوردند. سنگ دیگری برداشت و به سمت چپ جالوت پرتاب کرد و بر آنها فرود آمد و شکست خوردند. جالوت را با سنگ سومی زد و یاقوتش را به سرش دوخت تا به مغزش رسید و او مُرده بر زمین افتاد؛ و این سخن حق تعالی است که می‌فرماید: (فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ) (پس به خواست خدا ايشان را شکست دادند و داوود، جالوت را بکُشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت ارزانی داد)». بنابراین اگر پیکار در راه خداوند باشد شایسته است که معادله‌ی تعداد و تجهیزات منحنی دیگری به خود گیرد، و توجه به این خصیصه شکلی محدود به خود می‌گیرد، نه اينكه این موضوع عامل بازدارنده‌ی دایمی برای جهاد و پیکار در راه خداوند شود، بلکه آنچه از مؤمنان خواسته شده، آماده‌سازی هر چه در توان دارند می‌باشد، و باقی کارها بر عهده‌ی خداوند سبحان و متعال است: (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ)([36]) (و هر آنچه در توان دارید از نيرو و اسبان سواری آماده کنيد، تا با آن، دشمن خدا و دشمن خود و دیگری غیر از آنها که شما نمی‌شناسيد و خداوند می‌شناسد را بترسانيد و هرآنچه را که در راه خدا هزينه می‌کنيد به تمامی به شما بازگردانیده شود و به شما ستم روا نگردد). و ایمان و یقین داشته باشید که هیچ پیروزی نیست مگر از سوی خداوند: (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)([37]) (به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه می‌کنند). خداوند سبحان و متعال اِبا دارد جز از اینکه حقانیت فرستادگان و پیروان‌شان را آشکار نماید و این، هنگامی است که ایشان عده‌ای مستضعفِ اندک‌شمار باشند، که خداوند آنها را بر دشمن خود و دشمن‌شان با وجود تفوّق و برتری فراوان‌شان، پیروز می‌گرداند. همواره چنین بوده است که خداوند سبحان و متعال دینش و دعوت به سوی خود را خالی از هر گونه فریب‌های دنیوی یا سلطه‌گرایانه می‌کند تا آن که شایستگی دارد در دینش وارد و در راهش مجاهدت نماید، در حالی که او چیزی جز خداوند و جز وجه خداوند نمی‌خواهد، و اینچنین، همواره بهشت با سختی‌ها و گرفتاری‌ها، و آتش با شهوات احاطه شده است، و دین حق خداوند با شهوات به دست نمی‌آید بلکه با سختی‌ها و دشواری‌ها حاصل می‌شود؛ پس ای خردمندان! متوجه باشید. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ»([38]) (بهشت با سختی‌ها، و آتش با شهوات پوشیده شده است). همچنین ایشان(ص) می‌فرماید: «حق، سنگینی تلخ، و باطل، سبکی شیرین است».([39])

-وحدت:

وحدت و همبستگی برای هر جامعه‌ی مبارزی، لازم و ضروری است؛ که در غیر این صورت، نتیجه‌ی قطعی تفرقه و جدایی در جامعه‌ی مبارز، جز شکست نخواهد بود: (وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ)([40]) (از خدا و فرستاده‌اش اطاعت کنيد و با يکديگر به نزاع برمخيزيد که ناتوان شويد و مهابت و قوت شما برود، صبر پيشه کنید که قطعاً خدا با صابران است)، به خصوص در رویارویی با دشمنی که از نظر امکانات و تعداد نفرات برتر می‌باشد. این وحدت در گذشته محقق نشد؛ بنی اسرائیل همراه با موسی، یوشع، داوود یا سلیمان متحد و یکپارچه نبودند بلکه در بین آنها چه بسیار و بسیار از منافقینی که شخص موسی (ع) از نیش زبان‌هایشان آسوده نبود، وجود داشتند، چه رسد به دیگران: (وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَاللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ)([41]) (و آنگاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا آزارم می‌دهید، و حال آنکه می‌دانيد من فرستاده‌ی خدا به سوی شما هستم؟ چون روي‌گردان شدند خداوند نيز دل‌هاشان را بگردانيد، و خدا مردمان فاسق و نافرمان را هدايت نمی‌کند). با این وجود انبیا از جهاد و پیکار در راه خدا کوتاهی نمی‌کردند. مسلمانانی که همراه رسول خدا (ص) بودند نیز متحد نبودند؛ این یکی از آن دیگری راضی نبود و آن یکی با دیگری نفاق پیشه می‌کرد، در حالی که آنها همراه با رسول خدا پیکار می‌کردند، تا آنجا که از امام صادق(ع) در قرائت این آیه، اینچنین روایت شده است: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ بالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ) (ای پيامبر! با کافران به وسیله‌ی منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، جايگاهشان جهنم است و چه بد سرانجامی است) و حق تعالی می‌فرماید: (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذّ بُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ)([42]) (برخی از عرب‌های باديه‌نشين که گِرد شما را گرفته‌اند منافق‌اند و گروهی از شهرنشينان نيز در نفاق اصرار می‌ورزند؛ تو آنها را نمی‌شناسی، ما می‌شناسيم‌شان، و دو بار عذاب‌شان خواهيم کرد؛ سپس به عذاب بزرگ بازگردانیده می‌شوند). موضوع تفرقه و جداییِ همراه با علی ابن ابی طالب(ع) از روز هم روشن‌تر است، تا آنجا که وی(ع) را متحمل دردهایی کردند که جگرش را می‌سوزاند، و ایشان(ع) بارها چنین معنایی را تکرار می‌فرمود: «عَجَبتُ مِنْ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ»([43]) (در اتحاد این قوم در باطل‌شان و تفرقه‌ی شما در حق‌تان، در عَجَبَم) و هنگامی که ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد بر او ضربت وارد کرد امام(ع) فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» (به خدای کعبه رستگار شدم) و این فوز و رستگاری فقط رستگاری برای رضای خداوند سبحان و متعال و بهشت نبود، بلکه فوز و رستگاری و نجات یافتن با خلاص شدن از آن قومی بود که ادعای شیعه بودن داشتند و در عین حال در نتیجه‌ی اختلافات‌شان، پراکندگی نظرات‌شان و عدم اتحادشان بر کلام امام‌شان، غم و غصه‌های بسیاری به او نوشانیدند. نتیجه اینکه در گذشته وحدت به طور کامل حاصل نشد؛ بنابراین آنچه خواسته شده است وحدت و یکپارچگی مجموعه‌ای آماده و تفاهم‌شان حول محور حق می‌باشد تا در این مجموعه تعداد و آمادگی لازم برای جهاد و پیکار در راه خدا مُهیا گردد، حتی اگر به همراه جماعتی از منافقین باشند؛ یعنی کسانی که در اسلام وارد شده‌اند ولی ایمان در دل‌هایشان وارد نشده است: (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْأِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)([44]) (اعراب گفتند: ايمان آورديم. بگو: شما ايمان نياورده‌ايد، بلکه بگوييد: اسلام آوردیم، و هنوز ايمان در دل‌هايتان داخل نشده است و اگر خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد از پاداش اعمال شما کاسته نمی‌شود، زيرا خدا آمرزنده‌ی مهربان است).

-جامعه‌ی ایمانی هوشیار برای اندیشه‌ی انقلاب الهی:

یعنی در جامعه تعداد منافقان آن قدر زیاد نباشد كه بر جامعه‌ی ایمانی چنان تأثیر بگذارد که آن را به انحراف کامل سوق دهد، به خصوص در مواقع همبستگی برای جنگ در جهاد برای برافراشتن کلمه‌ی الله؛ یا تعدادی از مؤمنان آگاه و هوشیار برای اندیشه‌ی انقلاب اسلامی بر جامعه‌ی ایمانی که پذیرای آنها است، مسلط باشند و آن هم با مطرح کردن کلمه‌ی حق به صورتی راسخ و استوار و شناسانیدن حق و اهلش به جامعه‌ی ایمانی؛ و به این ترتیب خطر نفاق با آگاهی دادن درباره‌ی حق و اهلش توسط بسیاری از افراد جامعه‌ی ایمانی، کاهش می‌یابد و در نتيجه انحراف کامل به سبب نفاق و اهلش به وجود نمی‌آید، که به طور طبیعی با وجود تفرقه و با تسلط اهل باطل و کم بودن اهل حق، چنین منظوری محقق نمی‌گردد. حق تعالی می‌فرماید: (وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ)([45]) (و جز اندکی به او ايمان نياورده بودند). (وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ)([46]) (و اندکی از بندگان من سپاس‌گزارند). (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ)([47]) (مگر کسانی که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند و اينان نيز اندک هستند). و حق تعالی می‌فرماید: (وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ)([48]) (و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است؛ ولی بيش‌تر مردم ايمان نمی‌آورند). (فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايُؤْمِنُونَ)([49]) (پس در آن تردید مکن؛ که آن، حق است و از جانب پروردگارت آمده، ولی بيشتر مردم ايمان نمی‌آورند). اما به فضل خداوند با استمرار جهاد و پیکار برای برافراشتن کلمه‌ی الله، این منظور محقق می‌شود، و چه بسا پس از آن و يا پس از مدتی نه چندان کوتاه محقق گردد، همان‌طور که برای امام علی (ع) و امام حسین (ع) وضعیت، چنین بود. پس اندک بودن هوشیاری جامعه برای تفکر انقلاب الهی مانعی برای جهاد و مبارزه برای برافراشتن کلمه‌ی الله نمی‌باشد، اما عامل بازدارنده و مانعی است دشوار که به مرور زمان از بین می‌رود؛ و حتی در آن امتحانی برای مؤمنان، وضعیت‌شان، میزان یقین‌شان و راسخ بودن ایمان‌شان برای پیکار در راه برافراشتن کلمه‌ی الله همراه ولیّ خدا و جانشین او در زمینش یا کسی که او(ع) برای قیام به این مهم منصوب می‌کند، وجود دارد. ایستادگی در برابر جریان غالب، کار ساده‌ای نیست اما وضعیت انبیا، فرستادگان و مؤمنان پیروان‌شان به همین صورت بوده است. همان‌طور که در قرآن و کتاب‌های آسمانی آمده است، هیچ قومی با آغوش باز پذیرای پیامبری نشد، و قوم آن پیامبر یا فرستاده نیز برای پیکار و برافراشتن کلمه‌ی الله با او همراه نشدند؛ تنها اندک شماری به او ایمان آوردند، و اندک شماری یاری‌اش نموند؛ یا همان‌طور که از آنها به علمای بی‌عمل تعبیر می‌شود: (فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ)([50]) (مهتران قومش که کافر بودند گفتند: ما تو را جز انسانی همانند خويش نمی‌بينيم، و نمی‌بينيم که جز فرومایگان قوم ما، افراد ضعیف‌الرأی از تو پیروی کنند، و نمی‌بينيم که شما را بر ما فضيلتی باشد، بلکه شما را دروغ‌گو پنداريم). بنابراین همراه طالوت (ع) فقط 313 تَن از نهر می‌گذرند، و این تعداد، همان تعداد یارانی بودند که در بدر با رسول خدا (ص) حضور داشتند، و همان تعدادِ اصحاب قائم نیز می‌باشد. حق تعالی می‌فرماید: (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ)([51]) (چون طالوت سپاهش را به راه انداخت، گفت: خداوند شما را به جوی آبی می‌آزمايد؛ هر که از آن بخورد از من نيست و هر که از آن نخورد يا تنها کف دستی بياشامد از من است. همه جز اندکی از آن نوشيدند. چون او و مؤمنانی که همراهش بودند از نهر گذشتند، گفتند: امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست. آنانی که یقین داشتند که با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا باکسانی است که صبر پیشه می‌کنند * چون با جالوت و سپاهش رو‌به‌رو شدند، گفتند: ای پروردگار ما! بر ماشکيبايی فرو ریز و گام‌های ما را استوار بدار و ما را بر کافران پیروز فرما!).

-دوم: جهاد تدافعی

این نوع جهاد، پیکار مؤمنان و دفاع از سرزمینی است که اهالی آن دین حق را پذیرفته‌اند، هنگامی که این سرزمین مورد تاخت و تاز کافران یا مشرکان قرار می‌گیرد. همه‌ی ادیان الهی جهاد دفاعی را جایز، و حتی آن را بر مؤمنان واجب می‌دانند. این موضوع، مسئله‌ی فطری و غریزی حتی برای حیوانات نیز می‌باشد؛ حیوانات از لانه، آشیانه و پناهگاه‌هایشان دفاع می‌کنند. مردم در جایز شمردن نبرد تدافعی از سرزمین اختلاف نظری ندارند، و حتی قوانین امروزین جهانی در سازمان ملل، مقاومت مردم بومی برای دفاع از سرزمین اشغال شده‌ی خود را مشروع می‌داند؛ اما عجیب‌تر از هر چیز این است که پیشوایان گمراهی در این زمان، ما را وادار می‌کنند از این حقی که خداوند آن را مشروع فرموده و موافق فطرت و غریزه است و همه‌ی مردم آن را قبول دارند، دفاع نماییم؛ اما آنها خائنانی هستند که به خدای سبحان و متعال خیانت نمودند، به زندگانی این دنیا راضی شدند، با آن آرامش یافتند و زندگی این جهانی و رضایت دجال بزرگ آمریکا و غرب مادی را به خشم الهی، خریدار شدند. حق تعالی می‌فرماید: (وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ)([52]) (يهودان و ترسايان از تو خوشنود نمی‌شوند‌، تا به آيين‌شان گردن نهی. بگو: هدايت، هدايتی است که از جانب خدا باشد اگر از آن پس که خدا تو را آگاه کرده است از خواسته‌ی آنها پيروی کنی، هيچ ياور و مددکاری از جانب او نخواهی داشت). در مکارم اخلاق از جمله وصیت‌های رسول خدا (ص) به ابن مسعود است که می‌فرماید: «ای ابن مسعود، اسلام غریبانه آغاز شد و همان‌طور که آغاز شد، غریبانه باز می‌گردد، پس خوشا به حال غریبان. هر کس از فرزندان‌تان که آن زمان را درک کند، به آنان در مکان‌هایشان سلام ندهد و جنازه‌های آنان را تشییع نکند و از بیماران‌شان عیادت ننماید. آنان به سنت شما عمل و ادعای شما را آشکار می‌کنند، ولی با کارهای شما مخالفت می‌نمایند، و بر غیر دین شما می‌میرند. آنان از من نیستند و من نیز از آنان نیستم. تا آنجا که می‌فرماید: ای ابن مسعود، بر مردم زمانی خواهد رسید که هر کس در دین خود بردبار باشد همچون کسی است که زغال گداخته‌ای را کف دستش گرفته باشد. و فرمود: در آن زمان اگر کسی گرگ نباشد، گرگان او را خواهند خورد. ای ابن مسعود، علما و فقهای آن زمان فاجر و خائن‌اند. آگاه باش که آنها شریرترین خلق خدا هستند و همچنین پیروان آنها و کسانی که به آنها رجوع و از آنها دریافت می‌کنند و آنها را دوست داشته باشند و با آنها همنشینی و مشورت کنند نیز شریرترین خلق خدا هستند و خداوند آنها را (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)([53]) (کر و کور و لال‌اند و بازگشتی ندارند) وارد آتش می‌سازد، (وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا)([54]) (و در روز قيامت در حالی که چهره‌هايشان رو به زمين است، کور و لال و کر محشورشان می‌کنيم و جهنم جايگاه آنها است که هرچه شعله‌ی آن فرو نشيند بيشترش می‌افروزيم)، (کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ)([55]) (هرگاه پوست تن‌شان بپزد پوستی ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند)، (إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ * تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ)([56]) (چون در آن افکنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند * نزديک است که از خشم پاره پاره شود)، (کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ)([57]) (هرگاه بخواهند از آن (عذاب)، از آن اندوه بيرون آيند، بار ديگر آنان را به آن بازگردانند که: بچشيد عذاب آتش سوزنده را)، (لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لا يَسْمَعُونَ)([58]) (آنان در جهنم فرياد می‌کشند و در آنجا هيچ نمی‌شنوند). ای ابن مسعود! آنها ادعا می‌کنند بر دین من و بر سنت من و روش و شرایع من هستند، آنها از من بری‌ء هستند و من نیز از آنها برائت می‌جویم. ای ابن مسعود! در آشکارا با آنان همنشینی، و در بازارها با آنان معامله نکنید، و آنان را به راهی راه ننمایید و به آنها آب ندهید. حق تعالی می‌فرماید: (مَنْ كَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ)([59]) (آنان که زندگی و زينت اين دنيا را بخواهند، مزد کردارشان را به طور کامل در اين جهان می‌دهيم و در آن به آنان هیچ کم داده نخواهد شد)، همچنین می‌فرماید: (مَنْ كانَ یریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ یریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ)([60]) (هر کس کِشت آخرت را بخواهد برایش بر کِشته‌اش می‌افزاييم و هر کس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا می‌کنيم، ولی ديگر او را آخرت نصيبی نيست). ای ابن مسعود! امت من چه عداوت‌ها و کینه‌ها و جدال‌ها از ایشان خواهد کشید. آنها ذلیل‌ترین این امت در دنیایشان هستند. قسم به کسی که مرا به حق مبعوث نمود، خداوند آنها را خسف خواهد نمود و به صورت میمون و خوک مسخ خواهد کرد. گفت: سپس پیامبر(ص) گریه کرد و ما نیز از گریه‌ی ایشان به گریه افتادیم و گفتیم: ای رسول خدا، چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: برای رحمت بر اشقیا که خداوند متعال می‌فرماید: (وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُواْ مِن مَّكاَنٍ قَرِيبٍ)([61]) (اگر ببينی آنگاه که سخت بترسند و رهایي‌شان نباشد و از مکانی نزديک گرفتار شوند) یعنی علما و فقها....».([62]) این وضعیت فقهای آخر الزمان از زبان رسول خدا است و هیچ حجتی برای کسی که از آنها ـ‌که فریضه‌ی واجب جهاد دفاعی را تعطیل می‌کنند‌ـ پیروی کند، وجود ندارد. یک پرسش باقی می‌ماند؛ اگر دفاع از سرزمین و وطنی که انسان در آن زندگی می‌کند موافق فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ)([63]) (پس روی خود را به يکتاپرستی به سوی این دین کن؛ همان فطرتی است که خداوند مردم را به آن سرشته است. در آفرينش خدا تغييری نيست. این همان دین پايدار است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند) و حق است، آیا دفاع اهل شرک و کفر و جنگ آنها با ولیّ خدا وخلیفه‌اش در زمینش هنگامی که مؤمنان به سرزمین آنها هجوم می‌آورند، حق است؟ پاسخ: دوست داشتن سرزمین و وطن از خصیصه‌های فطرت جسمانی، یا غریزی است و بر انسان است که آن را در مسیر صحیح نگه دارد در غیر این صورت، وبال گردن وی خواهد بود. پس باید انسان برای سرزمینش خیر، صلاح و عدالت بخواهد نه اینکه برایش شرّ، فساد و ظلم بخواهد و تأکید می‌کنم که خلیفه و جانشین خدا در زمینش خواستار گسترش کلمه‌ی لا اله الا الله در تمام زمین است و برای اهل زمین خیر، صلاح و عدل می‌خواهد؛ بنابراین او می‌خواهد که زمین را از عدل و داد پر کند. در نتیجه دوست داشتن زمین و وطن و دفاع از سرزمین، باید ایستادگی با ولیّ خدا و جانشین او در زمینش، و فراهم آوردن شرایط وارد شدن او به سرزمین و وطن برای گسترش خیر، صلاح، عدل و دین حق باشد. پس کسی که با ولیّ خدا و جانشین او در زمینش مبارزه می‌کند، برای سرزمین و وطن خود خیر و اصلاح نمی‌خواهد، بلکه با تسلط یافتن اهل باطل بر این زمین و باقی ماندن حکومت طاغوت، خواستار باقی ماندن ظلم و جور و فساد می‌باشد.

-پاسخ پرسش:

به گمانم در آنچه گذشت پاسخ پرسش «جهاد برای چه» روشن شد؟ برای اعتلا و برافراشتن کلمه‌ی الله. حق تعالی می‌فرماید: (الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً)([64]) (آنان که ايمان آورده‌اند، در راه خدا پیکار می‌کنند، و آنان که کافر شده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند؛ پس با هواداران شيطان به نبرد برخیزید که نیرنگ شيطان ضعیف است). و همچنین می‌فرماید: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هايشان را خريده است، به اینکه بهشت از آنِ آنان باشد. در راه خدا پیکار می‌کنند، چه بکشند و چه کشته شوند. وعده‌ای که خداوند در تورات، انجيل و قرآن داده، به حق بر عهده‌ی او است، و چه کسی از خداوند به عهد خود وفادارتر است؟ به اين معامله‌ای که کرده‌ايد شما را بشارت باد که این، همان سعادت و کاميابی بزرگ است). پس جهاد برای اعتلا و برافراشتن کلمه‌ی الله است، نه به خاطر مصالح شخصی، غنیمت یا مصالح وطنی یا قومی؛ دین الهی برتر از همه‌ی این اعتبارات است، و بندگی و اطاعت خداوند، همان عاملی است که مؤمنان را صرف نظر از وابستگی‌های پیشین، میهنی و قومی که همگی به یک حقیقت که همان من و منیّت و حُب نفس می‌باشد باز می‌گردند، گرد می‌آورد. پس جهاد چه جهاد تهاجمی باشد و چه تدافعی، باید برای اعتلای کلمه‌ی الله باشد نه برای دفاع از وطن یا سرزمین، تا برای مؤمن در این جهاد هیچ مصلحت شخصی در کار نباشد، مگر برافراشتن کلمه‌ی الله؛ تا فرهنگ، تمدن و آزادگی الهی بنیان نهاده شود و همه‌ی اینها به طور کامل با پرچم فرهنگ، تمدن و آزادگی که جهان مادی برافراشته است در تضاد می‌باشد؛ چرا که هر آنچه امروز برافراشته می‌شود، پرچم شیطان است و چیزی نیست جز اینکه سربازان شیطان از انس و جن با تمام قوا برای تثبیت آن بر این زمین و برای قانع کردن اهل زمین با قدرت و طمع دو کوه دجال (کوهی از آتش و کوهی از غذا)([65]) و هرآنچه متناسب با آن است، تلاش می‌کنند. در حقیقت سربازان شیطان علیه سربازان خداوند و تمدن الهی آنها که بر خلیفه‌ی خدا بر زمینش استوار است، اعلام جنگ کرده‌اند؛ آنها با توجه به دموکراسی خود اینگونه می‌بینند و اینچنین اعتراف می‌کنند که حکم امام مهدی (ع)، عیسی(ع)، و ایلیا(ع) با حکم صدام که لعنت خدا بر او باد، برابری می‌کند؛ زیرا در نظر اینان، همگی دیکتاتور هستند؛ پس هیچ راهی برای برپایی حاکمیت الله نیست مگر با آگاهی بخشیدن به جامعه‌ی الهی سپس با زور و قدرت؛ همان‌طور که آنها ـ‌یعنی سپاهیان شیطان‌ــ حاکمیت مردم (دموکراسی) را بر پا داشتند و حاکمیت الله را با نیرنگ و زور و قدرت ساقط نمودند: (قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ)([66]) (با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قيامت ايمان نمی‌آورند و آنچه را که خدا و پيامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دين حق را نمی‌پذيرند پیکار کنيد، تا آنگاه که به دست خود در عين مذلت و خواری جزيه بدهند).

-روشنگری بین جهاد با شمشیر و جهاد با کلمه

دعوت به سوی خداوند سبحان و متعال، به سوی دین حق او، و به سوی اطاعت و پیروی از جانشین خداوند در زمینش با کلام آغاز می‌شود. حق تعالی می‌فرماید: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)([67]) (مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله کن؛ زيرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده‌اند آگاه‌تر و به هدايت‌يافتگان داناتر است). سلیمان(ع) با سخن آغاز کرد: (اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ)([68]) (اين نامه‌ی مرا ببر و به سویشان بیفکن، سپس از آنها روی برتاب و بنگر چه پاسخ می‌گویند). و این، نامه‌ای کریم، حکیم و رحیم بود: (قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ * إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)([69]) (آن زن گفت: ای بزرگان، نامه‌ای گران‌قدر به سوی من افکنده شده * این نامه از سليمان است و اين نامه: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان)؛ یعنی مُهر شده با رحمت است. سپس به بحث و جدال با بهترین شیوه منتقل می‌شود: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ) (مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله کن؛ زيرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده‌اند آگاه‌تر و به هدايت‌يافتگان داناتر است). سپس به گفتاری درشت و خشن کشیده می‌شود: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)([70]) (ای پيامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، جايگاه‌شان جهنم است و چه بد سرانجامی است). و این همان کاری است که سلیمان (ع) در انتها به انجام رسانید: (ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ)([71]) (به سویشان بازگرد. قطعاً سپاهی بر ایشان آوریم که تاب ایستادگی در برابر آن را نداشته باشند و به خواری و خفّت از آنجا بيرون‌شان کنيم). و اگر کلام سودی نبخشید، شمشیر، جدا کننده‌ی بین حق و باطل برای برافراشتن کلمه‌ی الله و علنی ساختن اطاعت و پیروی از او در زمینش می‌باشد؛ بنابراین منتقل شدن به مرحله‌ی شمشیر، اگر گفتار سودی نبخشد، حتمی و اجتناب‌ناپذیر، و حتی در تمام ادیان الهی واجب شمرده شده است؛ و از همین رو است که انبیای خداوند و فرستادگانش شمشیر کشیدند و در راه خدا برای برافراشتن کلمه‌ی الله، جهاد و پیکار نمودند. بنابراین منتقل شدن یک‌باره به مرحله‌ی شمشیر، عجله کردن است و آنان که شتاب می‌کنند، هلاک می‌گردند، و ترک گفتن مرحله‌ی انتقال به شمشیر پس از پایان یافتن گفتار، غفلت و سستی است و غافلان به هلاکت می‌رسند.

-روشنگری از جهاد بنی اسرائیل

داستان طالوت: جناح طالوت عده‌ای از مؤمنان بنی اسرائیل بودند که خود را وقف فرمان خداوند سبحان و متعال کرده بودند، و از ساحت خداوند سبحان و متعال بسی به دور است که کسانی را که خود را برای فرمانش وقف کرده‌اند بدون اینکه فرج و گشایشی برایشان قرار دهد، رها نماید؛ در حالی که اینان حاکمیت مردم و انتخابات برای تعیین پادشاه بر خود را نمی‌پذیرفتند، بلکه از خداوند سبحان و متعال خواستند که برای آنها پادشاهی تعیین کند؛ چرا که آنها به حاکمیت خداوند سبحان و متعال ایمان دارند و به عوض شیطانیِ آن ـ‌یعنی حاکمیت مردم‌ـ راضی نمی‌شوند: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلأِ مِنْ بَنِي إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)([72]) (آيا آن گروه از سرانِ بنی اسرائيل را پس از موسی نديدی آنگاه که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی منصوب کن تا در راه خدا پیکار کنیم. گفت: آیا نپنداريد که اگر قتال بر شما مقرّر شود از آن سر باز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالی که ما از سرزمين‌مان بيرون رانده شده‌ايم و از فرزندان‌مان جدا افتاده‌ايم؟! و چون پیکار بر آنها مقرّر شد جز اندکی از آن روی برتافتند؛ و خدا به ستمکاران آگاه است). اما مگر گروه مؤمنان از منافقان خالی می‌شود؟! و اینچنین منافقان بر فرمان خداوند سبحان و متعال اعتراض می‌کنند: (وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)([73]) (پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را به عنوان پادشاه شما برگماشت. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی باشد؟! در حالی که ما سزاوارتر از او به پادشاهی هستيم و به او دارايی چندانی داده نشده است! گفت: خدا او را بر شما برگزيده و بر دانش و نیروی بدنی‌اش بيفزوده است، و خداوند پادشاهيش را به هر که بخواهد می‌دهد، که خداوند گشاینده‌ی دانا است). و در نهایت طالوت به همراه مجاهدان برای پیکار در راه خدا و برافراشتن کلمه‌ی الله به راه افتاد: (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ)([74]) (چون طالوت، سپاهش را به راه انداخت، گفت: خداوند شما را به جوی آبی می‌آزمايد؛ هر که از آن بخورد از من نيست و هر که از آن نخورد يا تنها کف دستی بياشامد از من است. همه جز اندکی از آن نوشيدند. چون او و مؤمنانی که همراهش بودند از نهر گذشتند، گفتند: امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست. آنانی که یقین داشتند که با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه می‌کنند). و این آزمون الهی برای جدا ساختن پاک از خبیث و برای نمایان شدن فضیلت و برتری اهل فضل از میان این گروه مؤمن مقرّر شده بود: (.... إِنَّ اللهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ....) (... خداوند شما را به جوی آبی می‌آزمايد؛ هر که از آن بخورد از من نيست و هر که از آن نخورد يا تنها کف دستی بياشامد از من است....). در اینجا مسئله‌ی تشنگی و آشامیدن آب مطرح نبود بلکه مسئله، ایمان این جماعت به خدا و به ولیّ خدا و خلیفه و جانشین او در زمینش و تسلیم شدن به او و اطاعت از او می‌باشد، مسئله‌ی یقین داشتن به یاری خداوند و به فتح و پیروزی خداوند برای مؤمنانِ به او و مؤمنانِ به جانشین او در زمینش می‌باشد، که برای آن گروه‌ها در میدان نبرد آشکار شد؛ عده‌ای که به خداوند یقین داشتند برایشان تفاوتی نمی‌کرد که به سوی مرگ بشتابند یا مرگ آنها را دریابد: (قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ) (آنانی که یقین داشتند با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه می‌کنند). عده‌ای هنگامی که گستردگی و شکوه لشکر جالوت را دیدند پاهایشان لرزید، اما با این ضعف درونی خود مبارزه کردند؛ اما گروه سوم در این پیکار درونی زیان دیدند و از آن بهره‌ای جز شکستی که آن را بر زبان می‌رانند، نصیب‌شان نشد؛ چرا که آنها در واقع از درون شکست خورده بودند: (قَالُوا لا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ) (امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست).

-روشنگری از جهاد مسلمانان همراه با رسول خدا(ص)

رسول خدا (ص) و یارانش در مکه با کلام و اندرز نیکو مجاهدت می‌کردند: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)([75]) (مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله کن؛ زيرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده‌اند آگاه‌تر و به هدايت‌يافتگان داناتر است). هنگامی که اهل مکه با آزار و اذیت زندانی کردن و شکنجه دادن با آنها رویارو شدند، ابتدا شروع به مهاجرت به حبشه نمودند، و سپس، پس از آنکه رسول خدا(ص) آن آزار و اذیت‌ها را در مکه و طائف دید، به مدینه‌ی منوّره یا یثرب مهاجرت نمودند. رسول خدا (ص) در مدینه شروع به زمینه‌سازی برای جهاد و برافراشتن کلمه‌ی الله سبحان نمود؛ و جنگ بزرگ بدر اتفاق افتاد. حق تعالی می‌فرماید: (وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ)([76]) (و (به یاد آر) آن هنگام را که خداوند به شما يکی از آن دو گروه را وعده می‌داد که به دست شما افتد و شما دوست می‌داشتيد که آن گروه که عاری از قدرت است، به دست شما افتد، حال آنکه خدا می‌خواست با سخنان خويش حق را ثابت و کافران را ریشه کن کند). و این پیروزی، اثری عظیم در روحیه‌ی مسلمانان داشت، و تنها یک پیروزی نظامی محسوب نمی‌شد بلکه آیه و نشانه‌ای از آیات خداوند بود، و در آن دست غیب الهی را که همان انتظار شکست در صفوف مشکرین مکه بود، لمس کردند. سپس معرکه‌ی احد پیش آمد و در آن، آنچه اتفاق افتاد، اتفاق افتاد؛ شکستی برای مسلمانان، که علتش دنیا و زینت‌هایش بود؛ آن هنگام که عده‌ای از مسلمانان خواستار غنیمت‌ها شدند و پُست‌هایشان را ترک کردند؛ و در آن نبرد، دندان‌های رباعی (دندان‌های پیشین) رسول خدا (ص) شکست و مسلمانان وی را در میدان جنگ تنها و پا به فرار گذاشتند به جز عده‌ای اندک از آنها که با جان خود حضرت را محفوظ داشتند. در آن پیکار، یاری و نصرتی از سوی خداوند برای مسلمانان بود؛ پس از اینکه مشرکان تصمیم به ریشه کن کردن مسلمانان گرفتند، خداوند رعب و ترس در دل‌هایشان افکند؛ زیرا مشرکان شنیدند که رسول خدا (ص) و مسلمانان با از جان گذشتگی تصمیم به رویارویی با آنها گرفته‌اند؛ پس شوکت مشرکان در هم شکست و قلب‌هایشان لبریز از ترس شد و نا امید و سرافکنده بازگشتند. سپس کارزار خندق پیش آمد، و هنگامی که امیرالمؤمنین علی (ع) عمرو بن ود عامری را به قتل رساند، در آن، تمام اسلام در برابر تمام کفر قد علم کرد؛ و در آن، سربازان خداوند سبحان و متعال از ملائکه حاضر بودند، که با پر کردن رعب و وحشت در جان‌های مشرکان، پس از آنکه سستی را در نهادشان افکندند، باعث ایجاد شکست و ناکامی در صفوف‌شان شدند. حق تعالی می‌فرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَجُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً)([77]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! نعمت خدا بر خود را به ياد آرید، آن هنگام که لشکرها بر شما تاخت آوردند؛ پس ما باد و لشکرهايی را که نمی‌ديديد بر آنها فرستاديم و خدا به آنچه انجام می‌دهید بينا است). اما جنگ حُنین بهترین دلیل است بر اینکه بسیار بودن نفرات چیزی را ثابت نمی‌کند؛ پیروزی فقط از جانب خداوند است؛ پس او سبحان و متعال مؤمنان را در بدر با وجود کم بودن نفرات‌شان، یاری داد و پیروز گرداند، در حالی که بسیار بودن‌شان در حنین چیزی برایشان به ارمغان نیاورد تا آنکه خداوند یاری و پیروزشان نمود: (ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ)([78]) (آنگاه خدا آرامش خويش را بر فرستاده‌اش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکريانی که آنها را نمی‌ديديد فرو فرستاد و آنان که کفر می‌ورزیدند را عذاب نمود، و اين سزای کافران بود). و نتیجه اینکه حق تعالی می‌فرماید: (کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)([79]) (جنگ بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش می‌داشتید، و چه بسا چيزی را ناخوش بداريد در حالی که در آن خيرِ شما باشد و چيزی را دوست داشته باشيد در حالی که برايتان ناپسند افتد؛ در حالی که خدا می‌داند و شما نمی‌دانيد). این فرمانی از طرف خداوند سبحان و متعال در خصوص جهاد تهاجمی و جهاد تدافعی است؛ همان‌طور که حق تعالی می‌فرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)([80]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنان که بر کسانی که پيش از شما بوده‌اند مقرر شده بود، تا پرهيزگار شويد) به همین صورت نیز می‌فرماید: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ... ) (جنگ بر شما مقرّر شد....). به همان صورت که اگر وقت روزه فرا رسد و شرایطش مُهیا گردد، روزه بر مسلمانان واجب می‌شود، و همچنین حج نیز اگر وقتش فرا رسد و شرایطش مُهیا گردد، بر آنها واجب می‌شود، که در غیر این صورت، کسی که با داشتن شرایط حج و روزه و توانایی به انجام رسانیدن آنها، سرپیچی کند، با آتش جهنم مجازات می‌شود و چه بد سرانجامی است، جهاد نیز اینچنین است؛ یعنی اگر وقت آن فرا رسد و شرایطش مهیا گردد، واجب می‌شود، و هر کس از آن سرپیچی کند همانند کسی است که نماز و روزه و حج را ترک گفته باشد و عاقبتش جهنم است و چه بد سرانجامی دارد. می‌ماند اینکه جهاد بر شما واجب شد در حالی که برای شما ناپسند می‌نمود؛ آسان نیست که انسان جان خود را بفروشد، و از همین رو این فروختن برای خداوند سبحان است و بهایش بهشت می‌باشد: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)([81]) (خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هايشان را خريده است، به اینکه بهشت از آنِ آنان باشد. در راه خدا پیکار می‌کنند، چه بکشند و چه کشته شوند. وعده‌ای که خداوند در تورات، انجيل و قرآن داده، به حق بر عهده‌ی او است، و چه کسی از خداوند به عهد خود وفادارتر است؟ به اين معامله‌ای که کرده‌ايد شما را بشارت باد که این، همان سعادت و کاميابی بزرگ است). پس پاک و منزّه است آن که جهاد را آزمونی قرار داد تا ناپاک از پاکیزه، درست‌کردار از بدکردار، و راست‌گو از دروغ‌گو جدا گردد. حق تعالی می‌فرماید: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ)([82]) (آيا پنداشته‌اید به بهشت وارد می‌شوید؟! و حال آنکه هنوز خداوند معلوم نکرده است از ميان شما چه کسانی جهاد کرده‌اند و چه کسانی پايداری می‌ورزند؟). همچنین: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَلا رَسُولِهِ وَلا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)([83]) (آيا پنداشته‌ايد شما به حال خود رها می‌شوید، بی آنکه خدا کسانی از شما را که جهاد می‌کنند و جز خدا و پيامبرش و مؤمنان را به همرازی نمی‌گزينند، معلوم بدارد؟! در حالی که خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است). و در نهایت، مؤمنان باید بدانند که نتیجه‌ی حتمی جهاد، پیروز شدن بر نفس، شیطان، زینت‌های دنیا، هوا و هوس، و خروج از تاریکی‌ها به سوی نور است، و این، نتیجه‌ای است بس سترگ و کافی؛ چه با پیروزی مادی در آوردگاه نبرد همراه باشد و چه نباشد: (فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً)([84]) (پس آنان که زندگی دنيا را فروخته و آخرت را خريده‌اند بايد در راه خدا پیکار کنند و هر کس در راه خدا بجنگد، چه کشته شود و چه پيروز گردد، به زودی پاداشی بزرگ به او خواهيم داد). پرسش‌های دیگری باقی می‌مانند که نیاز به پاسخ یا توضیح بیش‌تر دارند: - جهادی که مورد خواست و رضایت خداوند است باید همراه با چه کسی باشد؟ - صاحب جهادِ موردِ رضایِ خداوند، چگونه شناخته می‌شود؟ - رابطه‌ی تمدن مادی با جهاد چیست؟ - رابطه تمدن اخلاقی با جهاد چیست؟ - رابطه‌ی تمدن اخلاقی با تمدن مادی چیست؟ - و رابطه‌ی تمدن مادی با تکامل روحی انسان چیست؟

-جهاد همراه با حق

جهاد برای برافراشتن کلمه‌ی الله سبحان و متعال ـ‌همان‌طور که بیان شد‌ـ امری است مشروع، و حتی در تمام ادیان الهی که اهل زمین آنها را می‌شناسند، واجب می‌باشد؛ اما مسئله‌ای که باقی می‌ماند این است که برخی تلاش می‌کنند حق را با باطل در هم آمیزند تا چیزی دگرگون و تحریف شده پدید آورند و آن را جهاد برای برافراشتن کلمه‌ی الله نام نهند؛ بنابراین ضروری است هر انسان عاقلی که برای عقل و خِرَد خود احترامی قایل است بر چهارچوب آن «کلمه‌ی برتر الله» (کلمة الله العلیا) که خداوند سبحان و متعال استقرارش را بر این زمین می‌خواهد، درنگ نماید تا در زمره‌ی صفوف به استحمار کشیده شده‌ی (مقلّدان) پیرو علمای بی عمل (حِمارها) نباشد؛ همان‌طور که حق تعالی آنها را این‌گونه نام می‌نهد: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللهِ وَاللهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)([85]) (مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحميل شد ولی به آن عمل نمی‌کنند مَثَل آن خَر است که کتاب‌هایی را حمل می‌کند. چه زشت است مَثَل آن قومی که آيات خدا را دروغ شمرده‌اند و خداوند مردمان ستم‌کاره را هدايت نمی‌کند). ما مسلمانان قرآن و احادیث رسول خدا حضرت محمد (ص) و اهل بیت پاکش(ع) را در دست داریم؛ بنابراین مَثَل آن مسلمانانی که قرآن و احادیث معصومین(ع) تکلیف‌شان شد و به آن عمل نمی‌کنند، مَثـَل همان خر است، و خداوند متعال در قرآن کریم بیان می‌فرماید که صدای علمای بی‌عمل (خران) بلند است و توسط مقلّدان (خر شدگان) شنیده می‌شود ولی در عین حال، زشت و ناپسند می‌باشد: (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِير)([86]) (به راستی که ناخوش‌ترين بانگ‌ها، بانگِ خران است). همواره در هرجامعه‌ای که نبی یا وصی در آن مبعوث می‌شود، علمای بی‌عمل با آنها به جنگ برخاستند و مقلدان بدون هیچ تدبر یا تفکری و حتی با استهزا و مسخره کردن و حمله‌ور شدن از آنها پیروی می‌کردند، و در قیامت: (تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ)([87]) (آنگاه که پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمان‌بران خويش بيزاری جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد). به هر حال این موضوع، مبحثی عقیدتی برای اثبات صاحب حق نیست، ولی تنها خواستم توجه تمام کسانی را که علمای گمراهی آنها را به استحمار کشیده‌اند جلب کنم ـ‌فرقی نمی‌کند از مسلمانان باشد، مسیحی باشد و یا یهودی‌ـ به اینکه خداوند سبحان و متعال انسان را تنها برای اینکه بنده‌ای برای او باشد، آفریده است: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)([88]) (جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام) نه اینکه بنده‌ای باشد برای پیشوایان گمراهی بی‌عمل: (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ)([89]) (آنها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به پروردگاری گرفتند).

-کلمه‌ی برتر الله

خداوند سبحانه و متعال در ابتدای خلقت انسان به ملائکه می‌فرماید: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)([90]) (من در زمين خليفه و جانشینی می‌گمارم) و این نخستین خلیفه و جانشین در این زمین، پیامبر خدا، حضرت آدم (ع) بود. این خلافت و جانشینی در گذشته قطع نشد و تا روز قیامت نیز قطع نخواهد شد. همان‌طور که فرشتگان به دو دسته تقسیم شدند که گروهی این خلافت را پذیرفتند و گروهی انکار کننده‌ی ناسپاس کافر به کلمه‌ی الله شدند، این وضعیت نخستین به همین شکل بر این زمین تکرار می‌شود تا مردم به دو گروه تقسیم شوند؛ گروهی انکار کننده‌ی نخستین در آزمایش نخستین (ابلیس) را پیروی می‌کنند، و گروهی دیگر اقرار کنندگان نخستین در آزمایش نخستین (ملائکه) را. این همان کلمه‌ی برتر الله است که در هر زمان تکرار می‌شود و مردم به دو دسته‌ی اقرار کنندگان و منکران به آن تقسیم می‌شوند. خلیفه و جانشین خداوند در زمینش، همان کلمه‌ی الله است که هر کس به آن اعتراف کند، موحّد و هر کس انکارش کند، مشرک است؛ به همین سادگی و واضحی، بدون هیچ قید و بندی. در هر زمانی موسی (ع)، عیسی (ع)، محمد (ص) و حسین(ع) پیدا می‌شود و حتی تمامیِ انبیا و اوصیا در شخصیت خلیفه‌ی خدا در زمینش نمود پیدا می‌کنند؛ پس هر کس خلیفه و جانشین خدا در زمینش را انکار کند در واقع انکار کننده‌ی موسی(ع) است حتی اگر ادعای یهودی بودن داشته باشد، و انکار کننده‌ی عیسی (ع) است حتی اگر ادعای مسیحی بودن داشته باشد و همچنین منکر محمد (ص) است حتی اگر ادعای مسلمان بودن کند و منکر حسین است هر چند ادعا کند از شیعیان حسین بن علی(ع) است. وضعیت جهاد برای برافراشتن و آشکار نمودن موضوع خلیفه و جانشین خداوند در زمینش نیز به همین ترتیب می‌باشد؛ چرا که او همان کلمه‌ی الله و جانشین خداوند است که خداوند سبحان و متعال تعیینش فرموده است؛ و از آنجا که توحید با شناخت و معرفت او حاصل می‌شود، پس با آنها خدا شناخته می‌شود. پس هر کس خلفای خداوند سبحان را بشناسد خداوند را شناخته است و هر کس آنها را انکار کند خداوند را انکار کرده است و هر کس حق آنها را نشناسد خداوند سبحان و متعال را نشناخته است؛ زیرا آنها همان نام‌های نیکوتر خداوند، و وجه خدا، و دست خداوند سبحان و متعال هستند.

-چگونه خلیفه‌ی خدا در زمینش در هر زمان شناخته می‌شود؟

مهم‌ترین راه شناخت خلیفه و جانشین خدا در زمینش عبارت است از: راه اول: راهی است که فرشتگان از آن طریق، آدم (ع) را شناختند که همان نصّ یا وصیّت می‌باشد. خدای سبحان و متعال، بر آدم (ع)، تصریح فرمود که او خلیفه‌اش در زمینش می‌باشد: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)([91]) (و چون پروردگارت به ملائکه گفت: من در زمين خليفه‌ای قرار می‌دهم، گفتند: آيا کسی را قرار می‌دهی که در آنجا فساد کند و خون‌ها بريزد، و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح می‌گوييم و تو را تقديس می‌کنيم؟ گفت : آنچه من می‌دانم، شما نمی‌دانيد). و پس از آدم (ع)، باز هم نص و تصریح (الهی) راه شناخت خلیفه‌ی خدا در زمینش می‌باشد ولی این بار نص الهی از طریق خلیفه‌ی پیشین شناخته می‌شود و او کسی است که به فرمان خداوند سبحان و متعال با وصیت به امّتش در مورد خلیفه‌ی پس از خود سفارش می‌کند؛ (در واقع) او کسی نیست که خلیفه‌ی پس از خود را تعیین می‌کند بلکه این خدای سبحان و متعال است که خلیفه‌اش در زمینش را در هر زمان تعیین می‌فرماید و نقش خلیفه‌ی قبلی فقط رسانیدن این متن و تصریح الهی از طریق وصیت می‌باشد؛ به همین جهت است که خلفای خداوند در زمینش، از انبیا و اوصیا، با نام وصی شناخته می‌شوند؛ زیرا قبلی، بر بعدی وصیت می‌کند و هیچ نبی از انبیا یا هیچ کدام از ائمه (ع) را نمی‌توان یافت جز آنکه فرد پیش از او بر وی وصیت کرده باشد. آری، ابراهیم (ع) و اسحاق (ع) و یعقوب (ع) و انبیای بنی اسرائیل (ع) بر موسی (ع)، تصریح و وصیت نمودند و موسی (ع) و انبیا (ع) به عیسی (ع) وصیت کردند و عیسی (ع) نیز به محمد (ص) وصیت نمود و محمد (ص) به علی (ع) و ائمه(ع) و مهدیین از فرزندانش وصیت کرد و جای خالی باقی نماند که کسی غیر از آنها آن را پُر کند؛ ولی امّت‌ها از آنان منحرف شدند در حالی که در این امت‌ها، علمای عاملی بودند که مردم را به بازگشت به راه اوصیا و ضرورت پیروی از ایشان و دریافت (علم و حکم) فقط از ایشان، فرا خواندند و همچنین علمای غیر عاملی که کوشیدند لباس حکومت را بر تن خویش نمایند، همان‌گونه که ابن ابی قحافه عمل نمود. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «أما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافه وانه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل ولا یرقى جذاء أو اصبر على طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر ویشیب فیها الصغیر ویکدح فیها المؤمن حتى یلقى ربه فرأیت أن الصبر على هاتا أحجى فصبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجى أری تراثی نهبا ....»([92]) (آگاه باشید، به خدا سوگند که ابن ابی قحافه خلافت را چون جامه‌اى بر تن کرد در حالی که نیک مى‌دانست جایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب، سیل‌ها از من فرو مى‌ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله‌ی رفیع من نیست. پس میان خود و خلافت پرده‌اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم؛ فضایى که بزرگ‌سالان در آن سال‌خورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم، شکیبایى در آن حالت خردمندانه‌تر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالى که همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مى‌دیدم، که میراث من به غارت مى‌رود....). اما راه دوم: برای شناخت خلیفه‌ی خدا در زمینش، سلاح انبیا و اوصیا یعنی علم و حکمت می‌باشد و این خصوصیت از کلام ایشان و درمان مشکلات و امور توسط آنها مشخص می‌گردد؛ گریزی نیست از اینکه انسان از هوا و هوس و منیّت رها شود تا حکمت و علم آنها (ع) برایش آشکار گردد. خدای سبحان نیز با همین علم بر فرشتگان دلیل و حجت می‌آورد: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ)([93]) (و همه‌ی اسم‌ها را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گوييد مرا به این نام‌ها خبر دهيد) که این، بهترین دلیل برای خلیفه‌ی خدا در زمینش می‌باشد. راه سوم: برای شناخت خلیفه‌ی خدا در زمینش، برافراشتن پرچم بیعت برای خدا یا مُلک و پادشاهی تنها از آنِ خداوند است که خدای سبحان آن را برای اولین خلیفه‌‌اش در زمینش یعنی حضرت آدم (ع) خواستار شد: (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ)([94]) (چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد)؛ یعنی او را اطاعت نمایید و فرمانش را گردن نهید چرا که او خلیفه و جانشین من است. خدای متعال می‌فرماید: (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء)([95]) (بگو: بار خدايا، تويی صاحب ملک، به هر که بخواهی ملک می‌دهی و از هر که بخواهی ملک می‌ستانی، هر کس را که بخواهی عزت می‌دهی و هر کس را که بخواهی ذلیل می‌گردانی) و همچنین می‌فرماید: (مالِكِ يَوْمِ الدِّين)([96]) (مالک روز جزا است). همچنین در تلبیه حج می‌گوییم: «الملک لک لا شریک لک» (پادشاهی از آنِ تو است و شریکی نداری). آنها با هیچ کس بر سر این حقیقت، مدارا و سازش نمی‌کنند؛ حتی اگر به خاطر بر دوش کشیدن این پرچم، متهم شوند. همان‌طور که در گذشته درباره‌ی عیسی(ع) می‌گفتند: «او بر پادشاهی بر بنی اسرائیل حریص است»، همان سلطنت و پادشاهی که علمای بی‌عامل بنی اسراییل با سازش و مدارا با روم، تباهش نموده بودند. درباره‌ی دعوت حضرت محمد(ص) نیز می‌گفتند: «نه بهشتی در کار است و نه جهنمی، فقط مدعی حکومت است»؛([97]) یعنی محمد(ص) آمد تا پادشاهی را برای خود و فرزندانش طلب کند. درباره‌ی علی (ع) نیز گفته شد: «او بر پادشاهی حریص است» با آنکه از او می‌شنیدند که می‌گفت: «ما لِعلی و ملک لّا یبقی» (علی را با سلطنتی که دوام ندارد، چه کار!) در حالی که زهد او و روی‌ برگردانیدنش از دنیا و زینت‌های آن را می‌دیدند. این وضعیت عیسی (ع) و محمد (ص) است که کاملاً آشکار و مشخص می‌باشد. انبیا و اوصیا، اتهامات وارد آمده از جانب مردم را به حساب نمی‌آورند؛ یعنی آن‌گونه که علمای بی‌عمل رضایت مردم را بر خشم خدا ترجیح می‌دهند، رفتار نمی‌کنند؛ از این رو است که مردم، پیرو علمای بی‌عمل می‌شوند و با انبیا و اوصیا که خواهان حاکمیت خدا بر زمینش هستند، چه در تشریع (قانون‌گذاری) و چه در تنفیذ (حاکمیت و اجرا)، به نبرد بر می‌خیزند. باید قانون و دستور از طرف خدا باشد و حاکم نیز از طرف خدای سبحان و متعال انتخاب شود و این وضعیت، باب طبع بیشتر مردمی که پیرو شهوات گشته‌اند و متمایل به راحتی و عافیت دنیا در برابر عافیت آخرت می‌باشند، نیست. خدای علیم خبیر وضعیت بیشتر مردم را به ما خبر داده است، که چیزی نمی‌توان بر آن افزود: (وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللهِ)([98]) (و اگر از اکثريتی که در اين سرزمين هستند پيروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند). (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ)([99]) (ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند). (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ)([100]) (بيشتر مردم ايمان نمی‌آورند، هر چند تو (به ايمان آوردنشان) حريص باشی). (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلينَ)([101]) (و پیش از آنها، بیشتر گذشتگان گمراه شدند). (ما خَلَقناهُما إِلّا بِالحَقِّ وَلكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ)([102]) (و آن دو را جز به حق نیافریدیم، ولی بیشترشان نمی‌دانند). (قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ)([103]) (بگو سپاس و ستایش تنها از آنِ خدا است ولی بیشترشان نمی‌دانند). (قُلِ الحَمدُ لِلهِ بَل أَكثَرُهُم لا يَعقِلونَ)([104]) (بگو سپاس و ستایش تنها از آن خدا است ولی بیشترشان نمی‌اندیشند). (وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ)([105]) (گفتند: اگر از هدایت همراه با تو پيروی کنيم، از سرزمين‌مان رانده خواهیم شد. آيا، آنها را در حرمی امن جای ندادیم که همه گونه ثمرات در آن فراهم می‌شود که اين رزق و روزی است از جانب ما؟ ولی بيشترشان نمی‌دانند). مردم برای شناسایی خلیفه‌ی خدا در زمینش به بیش از این سه ابزار نیاز ندارند. این سه مورد، جز در خلیفه‌ی خدا در زمینش، در هیچ کس دیگری جمع نمی‌شود ولی آنها درست مثل گروه نخستین، تفکیک شدند؛ همان گروهی که خدا امتحان‌شان فرمود؛ فرشتگان ایمان آوردند و سجده کردند و ابلیس کفر ورزید و بزرگی فروخت و راضی نشد که بین او و خدا، واسطه‌ای باشد (یعنی همان خلیفه‌ی خدا در زمینش). این شاخص‌های سه‌گانه، حجت کامل خدای سبحان برای راهنمایی خلق به خلیفه‌ی او در زمینش می‌باشند. با این حال خدای سبحان و متعال از سرِ لطف و رحمت وسیعش، انبیا و اوصیا را با آیات و نشانه‌های بسیاری یاری داد که از جمله‌ی این آیات و نشانه‌ها: معجزات و رؤیاهایی است که مؤمنان می‌بینند و سایر مواردی که به دنبال باز کردن و بحث و بررسی آنها نیستم و می‌توانید در این خصوص به کتاب‌ها و نوشته‌های برادران‌مان از انصار امام مهدی(ع) که خدا حفظ‌شان کند و توفیق هر خیری در آخرت و دنیا را به آنها عطا فرماید، مراجعه نمایید. اما فقط به صورت جزئی و گذرا درباره‌ی معجزه که انبیا به وسیله‌ی آنها تأیید شدند، به دلیل اهمیت آن و غفلتی که مردم در این خصوص دارند، بحثی می‌نمایم: موضوع شُبهه و سوء تفاهم در مورد معجزه و هدف از آن. همان‌طور که مردم می‌دانند از جمله معجزات موسی (ع)، عصا است که تبدیل به افعی شد، و این معجزه در زمانی رخ داد که سحر و جادوگری رایج بود، و از معجزات عیسی (ع)، شفای بیماران است، در زمانی که طب بسیار شایع بود، و از معجزات محمد (ص)، قرآن است، در زمانی که بلاغت بسیار شایع و منتشر شده بود. کسی که درکی از حقیقت ندارد، علت مشابهت معجزه با آنچه در آن زمان شایع بوده است را اینگونه تحلیل می‌کند که هدف از معجزه، صرفاً پیروزی بر ساحران، پزشکان و سخن‌وران می‌باشد تا عجز و ناتوانی‌شان را به اثبات برساند؛ ولی حقیقتی که بر مردم پوشیده مانده ـ‌با اینکه در قرآن ذکر شده است‌ـ این است که معجزه‌ی مادی، همراه با مقداری شبهه و پوشیدگی برای مقهور کردن کسی که جز ماده را نمی‌شناسد، می‌آید. خداوند سبحان، به ایمان مادی رضایت نمی‌دهد، بلکه ایمان باید مبتنی بر غیب باشد. (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ)([106]) (آنان که به غيب ايمان می‌آورند و نماز را به پا می‌دارند و از آنچه روزيشان داده‌ايم، انفاق می‌کنند). (إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ)([107]) (تو، تنها کسی را بيم می‌دهی که از قرآن پيروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد. چنين کس را به آمرزش و مزدی کریم بشارت بده). (منْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ)([108]) (آنهايی را که در نهان از خدای رحمان می‌ترسند و با دلی توبه‌کار آمده‌اند). (لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ)([109]) (ما پيامبران‌مان را با دليل‌های روشن فرستاديم و به همراه آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و پيامبرانش را ياری می‌کند که خدا توانا و پيروزمند است). آنچه مطلوب می‌باشد و خداوند سبحان می‌خواهد ایمان به غیب است و معجزه‌ای که خداوند سبحان می‌فرستد باید به گونه‌ای باشد که مِیدانی برای ایمان به غیب باقی گذارد و از همین رو است که مقداری از شبهه و پوشیدگی در آن وجود دارد و به همین دلیل در بسیاری مواقع با آنچه که در زمان فرستادنش رایج بوده است، مشابهت دارد. (وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ)([110]) (و اگر (آن پيامبر را) از ميان فرشتگان بر می‌گزيديم باز هم او را به صورت مردی می‌فرستاديم و بر ایشان همان می‌پوشانیدیم که آنها می‌پوشند (اين خلط و شبهه که پديد آورده‌اند بر جای می‌نهاديم)). به همین دلیل مادی‌گرایان و کسانی که جز مادّه نمی‌شناسند، تشابهی که وجود دارد را بهانه‌ای برای سقوط‌شان قرار می‌دهند: (فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ)([111]) (چون حق از جانب ما به سوی آنان آمد، گفتند: چرا آنچه به موسی داده شده به او داده نشده است؟ آيا اينان پيش از اين به آنچه به موسی داده شده بود کافر نشده بودند؟ و گفتند که اين هر دو، دو جادو هستند که پشتیبان یکدیگرند و ما به هيچ يک ايمان نمی‌آوريم). تشابه و شباهت، بهانه‌ای برای آنان بود تا بگویند: (قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا) (هر دو جادو هستند) و(إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ) (ما به هیچ یک ایمان نمی‌آوریم). امیرالمؤمنین(ع) در وصف یکی از منافقان می‌فرماید: «... جعل الشبهات عاذراً لسقطاته»([112]) (... تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد). اما اگر معجزه، قاهر و چیره باشد و هیچ تشابه و شبهه‌ای در آن باقی نماند، دیگر هیچ مجالی برای ایمان به غیب باقی نمی‌ماند و نتیجه‌اش ایمانی خواهد بود که با زور و اجبار حاصل می‌شود که در حقیقت، ایمان نیست و چیزی از اسلام در آن وجود ندارد بلکه تسلیم شدنی است که مورد رضایت خداوند نمی‌باشد و خداوند خواهان چنین چیزی نیست و آن را نمی‌پذیرد: (وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ)([113]) (ما بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدّی به تعقيب‌شان پرداختند. تا جایی که فرعون در آستانه‌ی غرق شدن قرار گرفت و گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آن که بنی اسرائيل به آن ايمان آورده‌اند نيست، و من از تسليم شدگانم). فرعون ایمان می‌آورد و مسلمان و یا حداقل، تسلیم می‌شود، (درست) پیش از مردنش، ولی خدا از این ایمان راضی نیست و این ایمان و اسلام را نمی‌پذیرد و خدای سبحان این‌گونه جوابش را می‌دهد: (آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)([114]) (آیا اکنون (ایمان می‌آوری)؟! در حالی که تو پیش از این عصیان می‌کردی و از مفسدان بودی). این به آن علت است که ایمانی که به سبب معجزه‌ی مقهور کننده به دست آید، مجالی برای آنان که جز این عالم مادی را نمی‌شناسند باقی نمی‌گذارد تا آن را تأویل کنند یا بر آنان که به آن ایمان آورده‌اند، شبهه وارد نمایند و به این ترتیب مجالی برای ایمان به غیبی که خداوند ایمان را به واسطه‌ی آن و از طریق آن می‌خواهد، بر جای نمی‌ماند. بنابراین چنین ایمانی پذیرفته نمی‌شود، چرا که این نوع ایمان، پناه بردنی از روی قهر و اجبار است و ایمان حقیقی محسوب نمی‌گردد. (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ)([115]) (آيا انتظاری جز آن دارند که فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يا پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت بر آنها بیاید؟ روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت بیاید، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم). (قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ)([116]) (در روز فتح و گشایش، ايمان آوردن کافران سودشان ندهد و مهلت نیز داده نشوند). اگر خداوند می‌خواست مردم را از روی ناچاری و به اجبار مؤمن کند، با انبیایش، معجزات قاهر و ناتوان‌کننده می‌فرستاد تا مجالی برای کسی باقی نماند تا بگوید: (قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا) (هر دو جادو هستند) یا بگویند (أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ)([117]) (خواب‌های پريشان است، يا دروغی است که می‌بندد يا شاعری است. پس برای ما از آن گونه که به پيامبران پيشين داده شده بود معجزه‌ای بياورد). حق تعالی می‌فرماید: (وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ)([118]) (اگر پروردگار تو بخواهد، همه‌ی کسانی که در روی زمين‌اند ايمان می‌آورند؛ آيا تو مردم را به اجبار وا می‌داری که ايمان بياورند؟). خدای متعال می‌فرماید: (وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ)([119]) (اگر اعراض و روی‌برگردانیدن آنها بر تو گران است، خواهی نقبی در زمين بجوی يا نردبانی بر آسمان بنه تا معجزه‌ای برايشان بياوری، اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست می‌برد؛ پس، از نادانان مباش). سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند است که به ایمان از طریق غیب، رضایت داد و ایمان را همراه با غیب و از میان غیب قرار داد و به ایمان بر اساس ماده رضایت نداد و آن را با ماده و از طریق ماده قرار نداد تا به این وسیله صاحبان قلب‌های زنده و چشم‌های بینا از دیده‌های نابینا و قلب‌های مُهر زده شده، متمایز گردند. حق همان است که گفته شد، حتی اگر بسیاری از افراد باشند که در این موضوع بحث و جدل نمایند. من فقط به مقداری کم و برای گشودن باب بحث اکتفا کردم و بقیه را برای مؤمنان باقی می‌گذارم تا آن را شرح و بسط دهند و به اصل موضوع بر می‌گردم و می‌گویم: از آنچه گذشت روشن می‌شود که جهاد همراه با خلیفه و جانشین خدا در زمینش و به دستور او، حق است و هر چیز دیگر غیر از آن، بیهوده و باطل است. از ابان بن تغلب روایت شده است: وقتی یادی از کسانی که در مرزها کشته می‌شدند به میان آمد، ابو عبد الله (ع) حاضر بود و فرمود: «وای بر آنها! با این عمل در پِی چه هستند؟ در کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت شتاب می‌کنند! به خدا سوگند کسی شهید محسوب نمی‌شود مگر شیعیان ما؛ حتی اگر در بسترهای خویش بمیرند».([120])

-پیشرفت تمدن مادّی و تکامل روحی

انسان آفریده شد تا خداوند سبحانه و متعال را بشناسد: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)([121]) (جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام)؛ یعنی تا بشناسند. پس ما عبادت می‌کنیم تا به شناخت و معرفت برسیم و در عبادتی که صاحبش را به خداوند نزدیک نکند هیچ خیری نیست؛ به این ترتیب، عبادت، معرفت و شناخت انسان به خداوند سبحان و متعال را افزایش می‌دهد؛ به عبارت دیگر انسان برای به تکامل رسیدن از نظر روحی و ارتقا به بالاترین مراتب این کمالی که برای انسان امکان‌پذیر است، خلق شده است. پس مهم و آنچه مد نظر است، روح است نه جسمی که متعلق به این عالم مادی جسمانی است و انسان به این معنی خلیفه و جانشین خداوند سبحان و متعال می‌باشد؛ یعنی اگر از نظر روحانی به تکامل برسد تا آنجا که صورت خداوند سبحان و متعال در خلقش می‌شود و خلیفه‌ی بر حقش در زمینش می‌گردد. کسانی یافت می‌شوند که تلاش می‌کنند انسانِ جانشینِ خداوند را فقط به اجسام و گِل منحصر کنند، با وجود اینکه همان‌طور که از رسول خدا (ص) روایت شده است از هنگامی که خداوند اجسام را آفرید، به آنها نظر نیفکند! این افراد نادان تلاش می‌کنند هدف مورد انتظار از انسان و حتی غرض نهایی از آفرینش او را پیاده شدن پیشرفت مادی جسمانی قرار دهند؛ این در حالی است که قرآن رابطه‌ی بین پیشرفت مادی جسمانی و تکامل روحی را اینچنین بیان می‌فرماید: (كَلَّا إِنَّ الْأِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى)([122]) (حقاً که انسان سرکشی می‌کند، * آنگاه که خويشتن را بی‌نياز بيند)؛ یعنی بی‌نیازی و پیشرفت مادی به سوی طغیان و سرکشی انسان و انحطاط روحانی او فرا می‌خواند، و این همان منظور و هدف امروزین در زندگانی بشری بر این زمین است؛ پس زمین جز فساد، فسادگری، ظلم و سرکشی به خود نمی‌بیند؛ وضعیتی که امروز به دست آمده است. شاید برخی مردم که به این عالم مادی اُنس گرفته‌اند به مرحله‌ای رسیده باشند که کمال را در پیشرفت مادی می‌بینند، با اینکه اگر نیک بنگرند می‌بینند که این عالم جسمانی به سوی زوال و نابودی حرکت می‌کند و حتی بطور پیاپی و مستمر در معرض نابودی قرار دارد؛ هر روز انسان‌هایی می‌میرند و کسانی دیگر متولد می‌شوند و روزی خواهد رسید که همگی می‌میرند بدون اینکه کسی به جای آنها زنده شود: (كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ)([123]) (هر چه بر آن (زمين) است فانی است). پیشرفت مادی بزرگی که امروز به دست آمده، به نزدیک شدن به این زوال و نابودی اشاره می‌کند: (إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)([124]) (به واقع مَثَل زندگی این دنيا مَثَل آبی است که از آسمان فرو می‌فرستیم، پس گیاه زمین به آن در آمیخت، چه آنها که آدميان می‌خورند و چه آنها که چهارپايان می‌چرند. چون زمين پيرايه‌ی خويش برگرفت و آراسته شد و مردمش پنداشتند که خود قادر بر آن همه بوده‌اند، فرمان ما شب هنگام يا به روز، در رسد و چنان آن را درویدیم که گويی ديروز هيچ نبوده است؛ اینچنین آيات را برای آنان که می‌انديشند به تفصیل بیان می‌کنیم). اما ارواح، باقی و ماندگار هستند و عاقبت‌شان جاودانگی در بهشت یا آتش، و در نعمت یا دوزخ می‌باشد. آدمی باید این نکته را در نظر داشته که او به این عالم مادی جسمانی آمد تا وارد امتحانی که در آن ماندگار یا جاوید نیست، گردد و حتی عاقبت خودِ این عالم مادی جسمانی به عنوان یک کُل، در جهت زوال و نابودی است. آری، خداوند مؤمنان را تشویق می‌کند که پیشرفت مادی جسمانی را محقق سازند تا بی‌نیازی آنها از کافران برآورده گردد و همچنین عزّت و نیرومندی برای بی‌اثر کردن جنگجویان (کافر) را به دست آورند: (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ)([125]) (و هر آنچه در توان دارید از نيرو و اسبان سواری آماده کنيد، تا با آن، دشمن خدا و دشمن خود و دیگری غیر از آنها که شما نمی‌شناسيد و خداوند می‌شناسد را بترسانيد و هرآنچه را که در راه خدا هزينه می‌کنيد به تمامی به شما بازگردانیده شود و به شما ستم روا نگردد). اما این پیشرفت مادی باید برگرفته و همراه با ایمان حقیقی و در روند پیشرفت تکاملی مستمر و پیوسته برای مؤمنان باشد؛ تا برایشان، عاملی بازدارنده از یاد خدا و گردن نهادن به امر خداوند سبحان و متعال نباشد؛ که اگر این‌گونه باشد توفیق الهی عظیمی همراه با آن خواهد شد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)([126]) (اگر مردم شهرها ايمان آورده، پرهيزگاری پيشه کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم، ولی (فرستادگان) را تکذیب کردند؛ ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه‌شان کرديم). خداوند سبحان و متعال هنگامی که نقصان و کاستی در ثمرات و برکات را به آنان که امید به ایمان و تقوایشان دارد، می‌چشاند، با این عمل به آنان رحم می‌آورد؛ زیرا آنها را به سوی ایمان و تقوا سوق می‌دهد؛ چرا که ضعف و فقر عامل توجه به سوی خداوند می‌باشد. در حدیث قدسی آمده است: «يَا ابن عمران، إِذَا رَأَيْتَ الْغِنَى مُقْبِلاً فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ، و إذا رَأَيتَ الفَقرُ مُقبِلاً فَقُل: مَرحَبا بِشِعارِ الصّالِحينَ»([127]) (ای فرزند عمران! آن هنگام که دیدی بی‌نیازی به تو روی آورد، بگو: گناهی است که عقوبتش نزدیک شده است، و آن هنگام که دیدی فقر به تو روی آورد، بگو: خوش آمدی، ای نشانه‌ی شایستگان). اما اگر اهل زمین، ایمان آورند و تقوی الهی پیشه کنند، خداوند دیگر با عذاب آنها چه کار دارد و نقصان و کاستی در ثمرات، برکت زمین و اعمال‌شان، چه نفعی برای او سبحان خواهد داشت؟! در حالی که او چنین وعده می‌دهد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ)([128]) (اگر مردم شهرها ايمان آورده، پرهيزگاری پيشه کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم). بنابراین، باید جهت‌گیری سعی و حرکت انسان به سوی تکامل روحی و ایمان حقیقی باشد. پیشرفت مادی جسمانی نیز ـ‌که انسان برایش تلاش می‌کند‌ـ باید از منظر تکامل روحی باشد؛ یعنی سعی و تلاش در پیشرفت مادی، اطاعت از خداوند و برای پیاده ساختن اراده و خواست خداوند در جهت گسترش توحید، رحمت و عدالت بر این زمین باشد. اما در مورد پیشرفت مادیِ کافران، مؤمنان چنین مپندارند که این پیشرفت توفیقی الهی یا خیری برای آنها است، بلکه این پیشرفت، شرّی برایشان است؛ چرا که باعث پا بر جا ماندن در سرکشی و تکبّر در برابر اراده و خواست خداوند سبحان و متعال می‌باشد: (وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ)([129]) (آنان که کفر ورزیدند مپندارند در مهلتی که به آنها می‌دهيم خيری برایشان است؛ ما فقط به آنها مهلت می‌دهيم تا بر گناهان بيفزايند؛ و آنها عذابی خوار کننده خواهند داشت). دنیا و زینت‌هایش باعث مستی و دور شدن آنها از خداوند می‌شود: (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ)([130]) (به جان تو سوگند که آنها در مستی خود سرگشته بودند). و چه زیانی بزرگ‌تر از اینکه انسان دشمن خدا باشد؟! و چه دست‌آوردی خبیث‌تر و پلیدتر از دنیا و زینت‌هایش! (وَلَوْلا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ)([131]) (و اگر نه آن بود که همه‌ی مردم يک امت می‌شدند، قطعاً سقف‌های خانه‌های کسانی را که خدای رحمان را باور ندارند از نقره می‌کرديم و بر آنها نردبان‌هايی می‌نهاديم تا بر آن بالا روند).

-تمدن مادی، تمدن اخلاقی و جهاد

واقعیت این است که بیشتر مردم در مقوله‌ی پیشرفت مادی و پیشرفت اخلاقی دچار خلط و سردرگمی بزرگی شده‌اند. بیشتر مردم هر پیشرفت مادی را پیشرفتی اخلاقی قلمداد می‌کنند که این خود ناشی از به هم پیوستن فرهنگ مادی با فرهنگ اخلاقی و قرار گرفتن هر دو در یک کفه برای تمامی امت می‌باشد. این، میزانی باطل و قیاسی نادرست است؛ چرا که در غیر این صورت انبیا، اوصیا و پیروان آنها که از جمله کسانی هستند که دست‌شان از کم یا زیاد زینت‌های این دنیا و تمدن مادی آن و حکمرانی رو به زوالش خالی بود، باید از منحرف‌ترین و بی‌اخلاق‌ترین افراد می‌بودند؛ که هرگز چنین نیست! و در عوض فرعون، نمرود و امثال آنها که اهرام، برج‌ها، قصرها و شهرهای مجلل ساختند، باید صاحبان اخلاق و فکرهای روشن می‌بودند؛ آنها کجا و این خصیصه‌ها کجا! و به علاوه، متهم ردیف اول، باید آن ویران کننده‌ی فرهنگ مادی به وسیله‌ی مصیبت‌ها و عقوبت‌ها باشد! پاک و منزّه است او از آنچه به آن شریکش می‌‌دارند! به خدا سوگند امر آنها را درک نکردند تا از گذشتگان‌شان عبرت گیرند! در واقع پیشرفت تمدن اخلاقی، وظیفه‌ی خطیر انبیا است و همان چیزی است که آنها از طرف خداوند سبحان و متعال آورده‌اند، و هر آنچه از اخلاقیّات والا و کریمانه در اختیار انسان‌ها است چیزی نیست مگر تراوشاتی از همان اخلاق الهی که انبیا و اوصیا(ع) و سید و سرور انبیا و فرستادگان و آخرین‌شان حضرت محمد (ص) آورده‌اند؛ و محمد(ص) به طور مشخّص برانگیخته شدن خود را به اینکه آمده است تا اخلاق الهی را به کمال برساند، معرفی می‌فرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»([132]) (من فقط برای به کمال رسانیدن مکارم اخلاق مبعوث شدم). حق این است که خاستگاه و معدن اخلاق کریمانه، تعالیم انبیا (ع) است؛ و اخلاق، مقیاس پیشرفت حقیقی امت‌ها است و پیشرفت مادی (تمدن مادی) هر قدر هم که بزرگ باشد، هیچ ارزشی ندارد اگر پیشرفت اخلاقی (تمدن اخلاقی) همراهش نباشد؛ و با وجود واضح بودن و سادگی این حقیقت، بیش‌تر مردم آن را در نمی‌یابند! نتیجه‌ی واژگونه‌ای که بیشتر مردم از پیش درآمدهای فاسد به دست آورده‌اند این است که جنگ‌هایی که آمریکا در آنها وارد شده ـ‌به عنوان جلودار مادی‌گرایی که در نتیجه هیچ بحثی در جلودار بودن او از نظر اخلاقی هم نیست!‌ـ حق و درست می‌باشد؛ چرا که هدف از آنها از میان برداشتن بساط ظلم و سرکشی و استقرار دموکراسی و حاکمیت مردم و آزادی است! بنابراین هر کسی که رو در روی آمریکا یا قانونی که آمریکا بنیان نهاده است و در پی تثبیت آن بر روی این زمین است، قرار گیرد، ستم‌گر و سرکش می‌شود؛ و اینچنین است که میزان‌های سنجش واژگون می‌گردند. به علاوه این خلط و در هم تنیدگی که امروز در عرصه‌ی گیتی وجود دارد، عاملی برای شفاف ندیدن و تشویش افکار می‌باشد؛ و در نتیجه، جویندگان حق از کبریت قرمز هم کمیاب‌تر شده‌اند. چه بسا اگر مردم این سؤال را از خود بپرسند: «چه کسی قانون وضع می‌کند و حاکم را منصوب می‌کند؟ خدا یا مردم؟» برایشان تصویر واضح خواهد شد و خواهند فهمید که آمریکا، دموکراسی‌اش و آزادی‌اش همان بتی است که به جای خداوند پرستیده می‌شود، وضعیت آن، وضعیت همان طاغوت‌هایی است که در افغانستان و عراق بر جای گذاشته است. آمریکا به طور کامل مسخ‌شده‌ای شیطانی است همان طور که صدام و بن لادن (که خداوند لعنت‌شان کند) و پیروان‌شان مسخ‌‌شده‌هایی شیطانی هستند؛ چرا که خداوند سبحان و متعال هیچ یک از آنها (آمریکا، صدام، بن لادن و نظایرشان) را منصوب نکرده است؛ آنها از قانون الهی هیچ نمی‌شناسند و خواهان استوار کردنش ـ‌آن گونه که برخی ادعا می‌کنند تا مردم را بفریبند در حالی که چیزی از دین نمی‌دانند‌ـ نیستند. اینکه قانون را خداوند وضع و حاکم را خداوند منصوب می‌کند، از بدیهیات ادیان سه‌گانه است، و متونی که بر این مطلب صحّه می‌گذارند در تورات، انجیل و قرآن، بسیارند. به زبان ساده، قانون در این زمان همان قرآن، انجیل و تورات است، و حاکم، نیز مهدی، عیسی، و ایلیا (ع) می‌باشند. کتاب‌های آسمانی همگی یکی هستند که از یک سرچشمه فرود آمده‌اند، و همه‌ی انبیا و ائمه نیز یکی هستند و از یک مبدأ فرستاده شده‌اند. می‌گویم: اگر مردم از خود این پرسش را بپرسند و این پاسخ روشن را به خود دهند، نظرات و آراء‌شان بر توحید متفق خواهد شد، خداوند سبحان و متعال را خواهند پرستید، و به خلیفه و جانشین خداوند در زمینش و قانون او معترف خواهند شد. هیچ عامل متحد کننده‌ی حقیقی برای تمامی مردم زمین به جز قانون الهی و حاکم الهی یافت نمی‌شود، و این دو عامل، جملگیِ اهل زمین را بر حق، عدالت و رحمت، متحد و یک‌پارچه خواهند نمود. مؤمنان برای تثبیت و برقرار کردن قانون الهی و حاکم الهی یعنی همان جانشین خدا در زمینش، گریزی از جهاد ندارند؛ تا زمین آکنده از قسط و عدل و اخلاق کریم و فرهنگ اخلاقی شود؛ همان‌طور که امروز مالامال از ظلم و فساد شده است! آنچه دیده می‌شود این است که لشکریان شیطان که لعنت خدا بر او باد، برای تثبیت حاکمیت شیطان و اخلاق شیطانی نبرد می‌کنند؛ پس چرا سربازان خدا برای برقراری و تثبیت حاکمیت خداوند سبحان و متعال و اخلاق الهی پیکار نکنند؟! در حالی که پیکار آنها و جهادشان دفاع از تمدن اخلاقی انبیا و فرستادگان(ع) در مقابل هجمه‌ی همه جانبه‌ی شیطان و سربازانش ـ‌یاوران تمدّن مادی‌ـ برای از بین بردن اخلاق الهی، می‌باشد. واقعیت این است که هیچ حد وسط و بی‌طرفی وجود ندارد؛ یا شما خدا را یاری می‌دهید و به حاکمیت او اعتراف می‌کنید، و یا در صف شیطان و از طرف حاکمیت او که لعنت خدا بر او باد، پیکار می‌کنید، و ساکت در این بین، شیطان لال و بی‌صدا است. آنان که با خدایند، با خدایند، و آنان که با شیطان‌اند، با شیطان؛ و کسانی که در این بین ایستاده‌اند، همان‌طور که خود را اینگونه نامیده‌اند، شیطان‌های گـنگ و بی‌صدا هستند.

-هـدف از جهاد

هدف و غرض از جهاد در دین الهی، «حق» است، و آنچه انبیا و اوصیا (ع) برایش به پا خاسته‌اند، هدایت مردم به سوی حق و پیروی از حق می‌باشد. بنابراین غرضِ انبیا کشتن مردم نیست؛ این مردم از هر صنف که می‌خواهند باشند؛ زیرا انبیا به هرآنچه خداوند سبحان و متعال می‌خواهد، عمل می‌کنند و اگر خداوند خواستار هلاکت و کشتار آنها می‌بود، آنها را نمی‌آفرید؛ بلکه او سبحان و متعال خلق‌شان فرمود تا عبادتش کنند و وارد بهشت شوند. پس جهاد به خودی خود، غرض و هدفی برای دین الهی حق محسوب نمی‌شود، بلکه صرفاً وسیله‌ای است برای رسانیدن حق به مردم، و می‌بینیم که مهم‌ترین شروط جهاد که بدون آن جهاد جایز نیست، دعوت مردم به سوی حق، اصرار و افراط در دعوت‌شان و رسانیدن حق به آنها با بیان روشن و تمام و کمال است. از این رو، وقتی کسی را می‌بینی که به شما می‌‌گوید بفرمایید، این سرزمین من برای شما گشوده است، بیایید و دعوت خود را ابلاغ کنید، به شرق، غرب، شمال و جنوب بروید و مردم را دعوت کنید، می‌گویم درست آن است که شمشیر به رویش نکشی، بلکه بروید تا به سوی حق فرا بخوانید و به جای شمشیر، قلم بردارید. حق تعالی می‌فرماید: (وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)([133]) (و اگر به صلح گرایند، تو نيز به صلح گرای و بر خدا توکل کن که او است شنوای دانا). رسول خدا حضرت محمد (ص) کسری و قیصر را به حق و دین خداوند سبحان دعوت نمود و از همان ابتدا به رویشان شمشیر نکشید، بلکه این رومیان بودند که اقدام به کشیدن شمشیر به روی فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) نمودند. باید به این نکته توجه داشته باشیم که امکان ندارد دین و عقیده با شمشیر منتشر شود، همان‌طور که عقیده با شمشیر کشته نمی‌شود؛ بنابراین راه و روش همه‌ی ادیان الهی ـ‌از جمله آخرین‌شان اسلام‌ـ در دعوت به سوی خدا، استفاده از گفت‌وگو و پند و اندرز است و وجود کتاب‌های آسمانیِ تورات، انجیل و قرآن بهترین دلیل بر این مدعا است؛ چرا که آنها کتاب‌هایی هستند که از آنها حکمت، گفت‌وگو و دعوت فوران می‌کند، نه شمشیرهایی که خون از آنها می‌چکد! بنابراین نتیجه‌ای که به عنوان یک مؤمن لازم است بدانیم این است که هدف از جهاد گشودن درهای بسته برای رسیدن به مردم و رسانیدن حق به آنها و هدایت آنها است، و هدف از جهاد کشتن مردم نیست؛ اگر امکان‌پذیر باشد که بدون کشتار و ریختن خون به مردم برسیم و حق را به آنها برسانیم و آنها را به راه مستقیم خدا هدایت کنیم، باید این طریق را پیش گیریم؛ زیرا حداقل مزیّتی که دارد حفاظت از زندگی مؤمنان است. لازم است که هر مرد و زن مؤمن خود را برای دعوت به حق و دین خدا مهیا کند و هر چه در توان دارد به کار بندد تا بیاموزد و بیاموزاند، و به سوی دین حق و دین خدا دعوت کند؛ همان‌طور که چاره‌ای ندارد از اینکه خود را برای جهاد آماده کند. بنابراین، مؤمن باید با یک دست قلم و با دستی دیگر، شمشیر برگیرد. و حق را به شما می‌گویم، بسیاری در جست‌وجوی حق هستند و ان‌شاء‌الله بسیاری حق را یاری خواهند نمود، حتی در غرب و خود آمریکا. پس باید دستان خود را برای بیرون کشیدن آنها از چاه فراخ شیطان که در آن شادکام هستند، بگشاییم. یاران دین حق الهی برای هدایت مردم و خلاصی آنها از دام‌های شیطان و نجات آنها از آتش و هدایت‌شان به سوی بهشت تلاش می‌کنند، و به هیچ وجه آنها را خواهان کشتار یا اینکه جنگ و پیکار را انتخاب کنند، نخواهید یافت؛ بلکه این وضعیتی است که به آن ناچار می‌شوند؛ و اگر امکان‌پذیر باشد که با حفظ مصلحت دین و گسترش تعالیم خداوند سبحان از این گزینه اجتناب ورزند، باید در این جهت تلاش کنند، همان‌طور که رسول خدا (ص) با مشرکان در حُدیبیه چنین کرد و همان‌گونه که موسی(ع) پیش‌تر با فرعون و قومش در مصر انجام داد. به همین دلیل، آنچه امروز در سطح جهان تحت عنوان گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح می‌شود اگر به حق و در عمل به دنبال مطرح کردن و به کار بستنش باشند، از نظر ما موضوعی مقبول و پسندیده است؛ اما ما عنوانی دیگر برای آن برمی‌گزینیم و این عنوان «در جست‌وجوی تمدن» است؛ که نتیجه‌ی آن، رسیدن به تمدن الهی است حقیقی که همه‌ی انسان‌ها را متحد می‌کند و گفتارشان را بر ترس از خداوند سبحان و متعال، گرد می‌آورد.

-جهاد و جست‌وجوی تمـدّن

این عنوان را در برابر عنوان مطرح شده‌ی بین‌المللیِ گفت‌وگوی تمدن‌ها انتخاب کرده‌ام و در واقع از آنچه پیش‌تر ارایه شد، روشن می‌شود که بیش از یک تمدن حقیقی برای تضارب آرا و گفت‌وگو وجود ندارد. تمدن حقیقی، تمدن روحی و اخلاقی مبتنی بر آنچه انبیا و اوصیا (ع) آورده‌اند می‌باشد و بیش از یکی نمی‌باشد: (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ)([134]) (اين است آیین شما؛ آیینی يگانه، و من پروردگار شما هستم، پس مرا بپرستيد). و این چیزی نیست که برای گروهی خاص نگهداری شده باشد و برای دیگران نه؛ بلکه این تمدن روحی اخلاقی در هر کجای این زمین با نسبت‌های متفاوت، وجود دارد همان‌طور که متضادش نیز در همان مکان و نزد گروهی که قسمتی از آن را دارند و به آنها عمل می‌کنند، وجود دارد. پس اینک اهل زمین نیازمند به جست‌وجوی تمدن روحی و اخلاقی الهی می‌باشند؛ پس گفت‌وگو باید حول جست‌وجو کردن از آنچه دو طرف دارند و از آنچه طرف مقابل از تمدن روحی و اخلاقی در خود دارد، و همچنین از میزان انحراف دو طرف و میزان انحراف طرف مقابل از آن، صورت پذیرد: (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ)([135]) (بگو: کیست که شما را از آسمان‌ها و زمين روزی می‌دهد؟ بگو: خداوند؛ و اينک ما و شما يا در طريق هدايت هستيم يا در گمراهی آشکار). اگر جست‌وجو و تحقیق به صورت موضوعی و خارج از تعصب کورکورانه باشد نتیجه‌اش رسیدن به تمدن حقیقی الهی و به دنبال آن شناختن صاحب حق الهی و اعتراف به حق او خواهد بود که در این صورت مردم زمین بر اطاعت حقیقی خداوند و آن صراط مستقیمی که خداوند می‌خواهد متحد خواهند شد. باید کسی که در پِی جست‌وجو و تحقیق درباره‌ی تمدن است بداند که اولاً آن تمدن حقیقی که در جست‌وجویش است منتسب به اخلاق و روح می‌باشد یا می‌توانیم بگوییم به دین الهی و ارزش‌های اخلاقی، نه به زمین و قومی‌گرایی ـ‌چه بسا پیش‌تر، از آنچه ارایه شد، چنین مفهومی مشخص شده باشد‌ـ؛ پس می‌توان گفت تمدن اسلامی، تمدن مسیحی و تمدن یهودی ولی نمی‌توان گفت تمدن عربی، آمریکایی یا تمدن غربی. همان‌طور که تمدن واقعی اسلامی و تمدن واقعی مسیحی و تمدن واقعی یهودی بر آنچه محمد (ص) و عیسی (ع) و موسی (ع) و اوصیای آنها (ع) آورده‌اند مبتنی است و نه بر آنچه حاکمان مسلمانان یا مسیحیان یا یهودیان آورده‌اند و نه بر آنچه علمای بی‌عمل به آن سفارش کرده‌اند. همه‌ی اینها یکی است و آن، تمدن الهی حقی است که به نفع حاکمان طاغوتی و علمای بی‌عمل، از دست رفته و پنهان شده است. حق تعالی می‌فرماید: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ)([136]) (برای شما دین و آيينی مقرر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کرده‌ايم که دين را بر پای نگه داريد و در آن فرقه فرقه مشويد. تحمل آنچه به آن دعوت می‌کنيد بر مشرکان دشوار است. خدا هر که را بخواهد برای رسالت خود بر می‌گزيند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نمايد). همچنین در پرتو آنچه پیش‌تر ارایه شد، یک نتیجه‌ی حتمی وجود خواهد داشت؛ نتیجه‌ای که با وجود این طاغوتیان یا علمای بی‌عمل نباید از آن غافل شویم یا آن را نادیده بگیریم؛ با وجود همان کسانی که نمی‌خواهند به سخن پاک و طیب گوش بسپارند و خواستار تحقیق و جست‌وجو با موضوع تمدن حقیقی الهی نیستند و همچنین خواستار تخریب و انحراف تمدن حقیقی الهی و گسترش دگرگونی‌های شیطانی بر این زمین و گمراه کردن مردم و به انحراف کشیدن آنها هستند تا به این ترتیب پیراونی برای ابلیس (که خداوند لعنتش کند) در نپذیرفتن سجده بر آدم(ع) ـ‌خلیفه و جانشین خداوند در زمینش‌ـ باشند. به نظر من این نتیجه‌ی حتمی با وجود چنین افرادی، برخورد و رویارویی است که از آن گریزی نیست و راهی برای اجتناب از آن وجود ندارد؛ چرا که این، تنها راه برای گسترش تمدن الهی بر این زمین است، و همان‌طور که از آنچه پیش‌تر در این کتاب ارایه گردید روشن شد، این همان چیزی است که پیامبران خدا و فرستادگانش (ع) به آن قیام نمودند. پس نتیجه اینکه گفت‌وگو نباید بین تمدن‌ها باشد، بلکه باید میان بنی آدم برای تحقیق و جست‌وجوی تمدن حقیقی الهی در جریان باشد و به این ترتیب، برخورد و رویارویی بین تمدن‌ها نمی‌باشد بلکه میان تمدن حقیقی الهی و متضادش، یا همان بین نور و ظلمت، صورت می‌گیرد؛ همان‌طور که برخورد می‌تواند در میان تاریکی‌ها بین برخی از آن با برخی دیگر اتفاق افتد. این طور نیست که هر چه با ظلمت و تاریکی رویارو می‌گردد، نور باشد، بلکه می‌تواند ظلمت نیز باشد؛ اما هرآنچه با نور رویارو گردد و برخورد کند، ظلمت و تاریکی است؛ از این رو، باید به دنبال نور بگردیم و آن را بشناسیم و به وسیله‌ی آن، ظلمت و تاریکی را شناسایی کنیم.

-نصیحت

جهاد باید برای خدا و در راه خدا و برای برافراشتن کلمه‌ی الله باشد؛ پس آنچه مدّ نظر است، خداوند سبحان و متعال و خواست و اراده‌ی او می‌باشد، و به این ترتیب گروهی که در راه خدا و برای اعتلای کلمه‌ی الله پیکار می‌کنند خداوند سبحان همراه آنها و در این جماعت خواهد بود و به این ترتیب پیکار آنها، پیکار خدا است، و کسی که با آنها به جنگ برخیزد، با خدا به جنگ برخاسته است. اما کسی که به خاطر سرزمین یا زبان (قومیت) مبارزه می‌کند، به دنبال کسی غیر از خداوند سبحان و متعال می‌باشد که به او پاداش دهد؛ زیرا خداوند به کسانی پاداش می‌دهد که در راه او سبحان و متعال مبارزه می‌کنند. و شاید برخی از آنانی که علل و اسباب مادی را فراموش کرده‌اند چنین متوهم شوند که چنین عملی جهادی، خیالی یا مثالی است و در سطح این جهان قابل پیاده‌سازی نیست و اگر ما آن را اجرا و پیاده کنیم به خاطر کم بودن یاوران و بسیار بودن دشمنان نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. اما هر کس خداوند برایش کافی باشد و به خدا تکیه کند، جز خدا و رضایت او سبحان و متعال چیزی نمی‌بیند، بدون اینکه معادلات سیاسی، اقتصادی و نظامی که امروز در سطح جهانی مطرح است در نظرش اعتباری داشته باشد. انبیا (ع) این‌گونه بودند؛ لشکر طالوت از نظر مادی با لشکر جالوت برابر نبود و همراه موسی(ع) چیزی نبود که با ادوات جنگی گسترده‌ی فرعون رویارو شود، مگر خداوند سبحان و متعال که از هر چیزی بزرگ‌تر است؛ اما در نظر آنان که به او و به قدرت او سبحان و متعال حقیقتاً ایمان دارند، در عرصه‌ی انبیا و اوصیا (ع) جایی برای سازش و نرمش وجود ندارد؛ زیرا هدف آنها، آن‌گونه که بسیاری از مردم می‌پندارند، پیروزی مادی نیست، بلکه هدف آنها یاری و نصرت خداوند سبحان و متعال می‌باشد: (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللهِ آمَنَّا بِاللهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)([137]) (چون عيسی کفر آنها را دانست، گفت: چه کسانی ياران من در راه خدا هستند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورديم و گواه باش که ما تسليم‌شدگانیم). پس آنها (ع) را این‌گونه نمی‌یابیم که با ستمگران یا منافقین سازش کنند، یا با برخی از کافران به دروغ اظهار دوستی کنند تا پیروزی مادی را به دست آورند، بلکه درست عکس آن عمل می‌کنند. عبد الله بن عباس چنین می‌پندارد که از نظر مادی صلاح حکومت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در این است که با معاویه (که لعنت خدا بر او باد) سازش کند تا خلافتش پایدار شود حتی اگر برای چند صباحی باشد، سپس او را به مدینه‌ی منوّره فرا خوانَد و او را از ولایت شام عزل نماید و به این کُرسی امور برای علی (ع) سامان می‌یابد. چه بسا کسی ماده را می‌بیند و معادلاتش مادی باشد، نظر ابن عباس را موافق با حکمتی ببیند که مصلحتی بزرگ برای اسلام به ارمغان آورد، اما امام علی (ع) حتی ساعتی با معاویه سازش نمی‌کند و به سرعت اقدام به عزلش می‌نماید؛ چرا که خداوند به باقی ماندن ظالم بر ظلمش حتی برای یک لحظه راضی نمی‌شود؛ چه بسا علی(ع) در چنین موقعیت خطیری شام را از دست بدهد ولی او فقط از خداوند و رضایت او سود و بهره می‌برد. به همین صورت اگر حسین (ع) نیز انقلاب الهی بزرگ خود را سه سال به تأخیر می‌انداخت ـ‌یعنی تا مرگ یزید بن معاویه که لعنت خدا بر او باد فرا برسد‌ـ امور به نفع امام حسین (ع) رقم می‌خورد و پیروزی مادی برایش به وقوع می‌پیوست؛ اما او خداوند سبحان و متعال را برگزید و با ستم‌کاران و فاسقان و نابکاران سازش نکرد: (فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ)([138]) (پس، از تکذيب کنندگان، اطاعت مکن * دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی کنند). معادلات امروز همان معادله‌ی مدارا کن تا مدارا کنند می‌باشد؛ از آمریکا راضی می‌شوی تا آمریکا هم از تو راضی شود، طرح آمریکا را تحسین می‌کنی و آمریکا تو را تحسین می‌کند، و به همین ترتیب از خداوند راضی می‌شوی تا خداوند هم از تو راضی شود، و اگر طرح و آیین خداوند را ستایش کنی، خداوند هم تو را ستایش خواهد نمود؛ پس انتخاب کن که چه می‌خواهی: اینکه در آمریکا و در میان ملل متحد با آمریکا تو را ستایش و شاید تو را با جایزه‌ی صلح نوبلی سرافراز کنند، و یا در ملأ اعلی نزد خداوند سبحان و متعال مدح و ستایش شوی!

-پیوست 1

در این پیوست چهل حدیث درباره‌ی جهاد روایت می‌کنم تا آن هنگام که در پیشگاه پروردگار رحیم قرار می‌گیرم، ذخیره‌ای برایم باشد، و باشد که پندی برای پندگیرنده و تذکری برای یادآورنده باشد، تا کسانی که ادعای پیروی از محمد (ص) را دارند در حالی که میان خود و جهاد سدّی بنا می‌کنند، متوجه این موضوع گردند: 1- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «حاملان قرآن عرفای اهل بهشت، و مجاهدین در راه خدا پیشوایان آن، و فرستادگان، سروران اهل بهشت هستند».([139]) 2- رسول خدا (ص) فرمود: «موسی(ع) دعا کرد و هارون(ع) آمین گفت و ملائکه نیز آمین گفتند. پس خداوند عزوجل فرمود: استوار بمانید که دعای‌تان اجابت شد؛ و هر که در راه خداوند عزوجل به جنگ رود اجابتش کنم، همان طور آن دو را تا روز قیامت اجابت کردم».([140]) 3- رسول خدا (ص) فرمود: «به راستی که بخیل‌ترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل ورزد، و بخشنده‌ترین مردم کسی است که با جان و مالش در راه خدا جهاد کند».([141]) 4- رسول خدا (ص) فرمود: «هر کس در راه خدا جهاد کند، حتی اگر به اندازه‌ی سکسکه‌ی شتری باشد، وارد بهشت می‌شود».([142]) 5- رسول خدا (ص) فرمود: «بالاتر از هر نیکی، نیکویی وجود دارد تا اینکه شخص در راه خدا شهید شود».([143]) 6- رسول خدا (ص) به کسی فرمود: «در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی نزد خدا زنده، روزی خواهی خورد و اگر بمیری اجر و پاداشت بر خدا خواهد بود، و اگر بازگردی از گناهان به سوی خدا خارج می‌شوی».([144]) 7- رسول خدا (ص) فرمود: «هنگامی که رزمندگان اراده‌ی جنگ کنند، خداوند دوری از آتش را برایشان می‌نویسد، و هنگامی که برای جهادشان آماده می‌شوند، خدا به وجود آنها به فرشتگان مباهات می‌کند، و زمانی که با خانواده‌ی خود وداع می‌کنند، دیوارها و خانه‌ها برایشان می‌گریند، و همانند ماری که از پوست خود بیرون می‌شود از گناهان خود بیرون می‌آیند، و خداوند عزّوجل بر هر یک از این مردان چهل فرشته می‌گمارد تا او را از روبه‌رو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ محفاظت کنند، هیچ کارى نکنند مگر اینکه پاداش آن مضاعف گردد، و در برابر هر روز پاداش عبادت هزار عابد که هر کدام هزار سال خدا را عبادت کند و هر سال سیصد و شصت روزی همانند روزهای این دنیا است، برایشان نوشته می‌شود. و هنگامى که با دشمنان روبه‌رو مى‏شوند، مردم جهان نمی‌توانند میزان ثواب آنها را درک کنند. و هنگامى که گام به میدان نبرد بگذارند و نیزه‏ها و تیرها رد و بدل شود و جنگ تن به تن شروع گردد، فرشتگان با بال‌های خود اطراف آنها را می‌گیرند و از خداوند متعال پیروزی و ثبات قدم را برایشان تقاضا می‌کنند؛ و منادى ندا دهد: بهشت در سایه‌ی شمشیرها است. در این هنگام نیزه و ضربه‌ی شمشیر بر پیکر شهید، ساده‏تر و گواراتر از نوشیدن آب خنک در روز بسیار گرم تابستان است. و هنگامى که شهید با نیزه یا ضربتی از مرکب فرو مى‏غلطد، هنوز به زمین نرسیده، خداوند عزوجل همسر او از حور العین را به استقبال او می‌فرستد و او آنچه از نعمت‌ها خداوند عزوجل برایش فراهم ساخته است را به او بشارت می‌دهد؛ و هنگامى که شهید به زمین می‌رسد، زمین گوید: آفرین بر این روح پاکیزه‏اى که از پیکری پاک خارج شد، بشارت بر تو! نعمت‌هایى در انتظار تو است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده است؛ و خداوند عزوجل مى‏فرماید: من سرپرست خانواده‌ی اویم؛ هرکس آنها را خوشنود کند مرا خوشنود کرده و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. و خداوند روح او را در چینه‌دان پرنده‌ی سبزی قرار می‌دهد که در هر جای بهشت که بخواهد دانه برگیرد، از میوه‌هایش بخورد و از قندیل‌های طلایی آویخته از عرش لانه برگیرد؛ و به هر مردی از آنها هفتاد غرفه از غرفه‌های بهشتی عطا شود که وسعت هر غرفه فاصله‌ی میان صنعا و شام است و نورش ممالک را روشن کند، و بر هر غرفه هفتاد در باشد و بر هر در، پرده‌ای آویخته، در هر غرفه هفتاد خیمه باشد و در هر خیمه هفتاد تخت طلایی که ستون‌هایش از مروارید و زبرجد باشد، محکم شده باشاخه‌های زمرد، بر هر تخت هفتاد فرش باشد که بزرگی هر یک چهل ذراع است، و بر هر فرش هفتاد همسر حور العین عاشق و تربیت شده. جوان گفت: ای امیر المؤمنین! به من توضیح دهید منظور از تربیت شده چیست؟ فرمود: همسری است راضی، مرضی و دوست داشتنی، که هفتاد هزار کنیز و غلام نابالغ دارد که همگی خوش مشرب و سفید روی، دارای تاج مروارید نشان، رداهایی بر دوش و در دستان‌شان قدح‌ها و جام‌ها. هنگامی که روز قیامت شود با شمشیری کشیده در حالی که از رگ‌های بریده‌ی  گردنش خون جاری است، از قبرش خارج می‌شود، با خونی به رنگ خون و با رایحه‌ای عطرآگین، در عرصه‌ی قیامت حاضر می‌شود. پس سوگند به آنکه جانم در دست او است اگر انبیا بر مسیرشان باشند از آنچه از درخشش آنها می‌بینند به خاطرشان توقف می‌کنند، تا به مائده‌هایی از گوهر می‌رسند، پس بر آنها می‌نشینند و یک تن از آنها هفتاد هزار تن از اهل بیتش و همسایگانش را شفاعت می‌کند، تا آنجا که با یکدیگر نزاع می‌کنند که کدام یک نزدیک‌تر است. پس آنها با من و با ابراهیم(ع) بر مائده‌های جاودان هم‌نشین می‌شوند و هر صبح و شام به خداوند متعال نظر می‌کنند».([145]) 8- رسول خدا (ص) فرمود: «تمام نیکی‌های بنی آدم را ملائکه خواهند شمرد مگر حسنات و نیکی‌های مجاهدان؛ که آنها از دانستن ثواب‌شان ناتوان هستند».([146]) 9- رسول خدا (ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که در جهاد، بسیار یاد خدا گوید؛ که برای او با هر کلمه‌ای هفتاد حسنه است و هر حسنه ده برابر خواهد شد، با چیزی که بیش از آن نزد خدا چیزی نیست. گفتند: ای رسول خدا! انفاق در راه خدا به ضعیفان آیا همین قدر و ارزش را دارد؟ فرمود: آری».([147]) 10- رسول خدا (ص) فرمود: «مَثَل مجاهدان در راه خدا همانند کسی است که همواره به نماز و نیایش ایستاده است؛ پیوسته در روزه و نماز است تا به خانواده‌اش بازگردد».([148]) 11- رسول خدا (ص) فرمود: «آنگاه که رزمنده از آستانه‌ی خانه‌اش خارج می‌شود، خداوند ملکی را به سوی نامه‌ی اعمالش برمی‌انگیرد و تمام گناهانش را می‌آمرزد».([149]) 12- رسول خدا (ص) فرمود: «نه غبار در راه خدا جمع می‌شود و نه دود در جهنم».([150]) 13- رسول خدا (ص) فرمود: «شمشیرها کلیدهای بهشت هستند».([151]) 14- رسول خدا (ص) فرمود: «هیچ یک از کسانی که وارد بهشت می‌شود آرزوی خارج شدن از آن را نمی‌کند، مگر شهید؛ که او از آنچه از کرامت خداوند می‌بیند، آرزو می‌کند بازگردد و ده بار کشته شود».([152]) 15- و ایشان(ص) مردی را دید که دعا می‌کرد و می‌گفت: خداوندا! از تو بهترین چیزی را که درخواست می‌شود، درخواست می‌کنم؛ پس برترین بخشیدنی‌ها را عنایت فرما. فرمود: «اگر دعایت اجابت شود، خونت در راه خدا ریخته خواهد شد».([153]) 16- رسول خدا(ص) فرمود: «من دو هنر و پیشه دارم: فقر و جهاد».([154]) 17- رسول خدا(ص) فرمود: «یک صبح و شام جهاد کردن در راه خدا بهتر است از دنيا و هر آنچه در آن است».([155]) 18- رسول خدا(ص) فرمود: «گردش‌گری امت من، جهاد است».([156]) 19- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند به وسیله‌ی کسانی که جهاد می‌کنند از آنان که جهاد نمی‌کنند دفع (خطر) می‌کند».([157]) 20- امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: «بنده با بخشیدن خون خود (شهادت در راه خدا) به پاداش نیک دوستش و قرب و نزدیکی او می‌رسد».([158]) 21- امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «طبق این فرموده‌ی خداوند (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ)([159]) (جنگ بر شما مقرّر شد) جهاد بر تمامی مسلمانان واجب شد. اگر گروهی از مسلمانان برای جهاد به پا خیزند، تا هنگامی که مجاهدان به کمک نیاز نداشته باشند، دیگران می‌توانند اقدام نکنند؛ اما اگر نیازمند شدند بر همه واجب می‌شود که یاری کنند تا کافی شود. خداوند عزوجل می‌فرماید: (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً)([160]) (و نتوانند مؤمنان که همگی به سفر روند)، و اگر موردی پیش آمد که در آن نیاز شد که همگی آنها با سفر بروند، خداوند عزوجل می‌فرماید: (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ في‏ سَبيلِ اللهِ)([161]) (سبک‌بار و یا گران‌بار (به جنگ) برويد، و با مال و جان‌تان در راه خدا جهاد کنيد)».([162]) 22- امام جعفر صادق(ع) درباره‌ی این سخن خداوند (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً) (سبک‌بار و یا گران‌بار (به جنگ) برويد) می‌فرماید: «جوانان و سال‌خوردگان».([163]) 23- از امام صادق(ع) درباره‌ی این سخن خداوند (إِنَّ اللهَ اشْتَري‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفي‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِکُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ)([164]) (خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هايشان را خريده است، به اینکه بهشت از آنِ آنان باشد. در راه خدا پیکار می‌کنند، چه بکشند و چه کشته شوند. وعده‌ای که خداوند در تورات، انجيل و قرآن داده، به حق بر عهده‌ی او است، و چه کسی از خداوند به عهد خود وفادارتر است؟ به اين معامله‌ای که کرده‌ايد شما را بشارت باد که این، همان سعادت و کاميابی بزرگ است) پرسیده شد که آیا این آیه برای تمام کسانی است که در راه خدا جهاد می‌کنند یا خاص گروهی می‌باشد نه همه؟ ابو عبد الله جعفر بن محمد (ع) فرمود: «وقتی این آیه بر رسول خدا(ص) نازل شد، برخی اصحاب در مورد این آیه از ایشان سؤال کردند و ایشان پاسخ نداد. خداوند پس از آن نازل فرمود: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ)([165]) (همان توبه کنندگان، پرستندگان، ستايندگان، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده گزاران، امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود خدا؛ و مؤمنان را بشارت ده). بنابراین خداوند با این وصف مؤمنانی را قصد می‌فرماید که جان‌ها (و مال‌هایشان) را از آنها می‌خرد. پس هر کس خواهان بهشت است باید با این شرایط در راه خدا مجاهدت کند؛ در غیر این صورت او از زمره‌ی کسانی خواهد بود که رسول خدا(ص) درباره‌ی‌شان می‌فرماید: خداوند این دین را با کسانی که بهره‌ای از آن ندارند یاری می‌دهد».([166]) 24- امام صادق(ع) می‌فرماید: «اصل اسلام نماز، و فرع آن زكات، و والاترين درجه‌ی آن جهاد در راه خدا است».([167]) 25- امام صادق(ع) می‌فرماید: «در راه خدا با دستان‌تان جهاد کنید، و اگر نتوانستید با زبان‌تان، و اگر نتوانستید با دل‌هایتان جهاد کنید».([168]) 26- امام صادق(ع) می‌فرماید: «بر شما باد جهاد در راه خدا با امام عادل در هر زمان! چرا که جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است».([169]) 27- و رسول خدا(ص) فرمود: «در نظر خداوند هیچ قطره‌ای از قطره‌ی خونی که در راه او ریخته شود محبوب‌تر نیست؛ و یا از قطره‌ی اشکی که در دل شب از ترس خداوند ریخته شود».([170]) 28- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «تمام مؤمنان امت من صدیق و شهید هستند، و خداوند برای هر کس از خلقش که بخواهد، با این شمشیر کرامت می‌بخشد. سپس قرائت فرمود: (وَالَّذينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ)([171]) (کسانی که به خدا و فرستادگانش ايمان آورده‌اند، آنها همان راست‌گويان و شهيدان نزد پروردگارشان هستند)».([172]) 29- جعفر بن محمد (ع) فرمود: «تمام چشم‌ها در روز قیامت بیدار (گریان) است به جز سه چشم: چشمی که در راه خدا بیدار بوده باشد، چشمی از آنچه حرام شده است، بسته مانده باشد، و چشمی که از ترس خدا گریه کرده باشد».([173]) 30- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «هر کس یک شبانه روز در راه خدا پاسداری کند، همانند کسی است که یک ماه رمضان را روزه گرفته و از نماز و روزه‌اش خارج نشده است مگر برای نیازی ضروری».([174]) 31- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «برترین مردم کسی است که خود را وقف راه خدا کند، با دشمنان خدا نبرد کند و در این پیکارش خواهان مرگ یا کشته شدن باشد».([175]) 32- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «جایگاه هر یک از شما در یک روز جهاد در راه خدا، بهتر از هفتاد سال نمازش در خانه‌اش است، و یک روز در راه خدا بودن، بهتر از هزار روز در غیر آن بودن است».([176]) 33- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «خداوند مقام مجاهد در راه خود را در بهشت نسبت به سایرین صد درجه بالاتر می‌برد، به طوری که فاصله‌ی میان هر دو درجه به اندازه‌ی فاصله‌ی آسمان تا زمین است».([177]) 34- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «مجاهدان در راه خدا فرماندهان اهل بهشت هستند».([178]) 35- رسول خدا (ص) می‌فرماید: «هیچ قطره‌ای در نظر خداوند عزوجل محبوب‌تر از این دو قطره نیست: قطره‌ی خونی که در راه خدا بریزد، و قطره‌ای اشکی که در سیاهی شب بچکد، که بنده با این دو جز خداوند عزوجل را نخواهد».([179]) 36- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «آگاه باشید که جهاد دری از درهای بهشت است که خدا برای اولیای خاصّش باز فرموده است».([180]) 37- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «هر کس رزمنده‌ای را با نخ یا سوزنی تجهیز کند، خداوند تمام گناهان پیشین و گناهان بعدی او را می‌آمرزد».([181]) 38- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «هر کس مجاهدی را با درهمی یاری کند، پاداشی همانند هفتاد مروارید از مرواریدها و یاقوت‌های بهشت خواهد داشت، که هر دانه‌ای از آنها برتر از تمام این دنیا است».([182]) 39- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «یک روز مرزبانی در راه خدا از یک ماه شب زنده داری و روزه داری بهتر است، و کسی که در حال مرزبانی در راه خدا بمیرد تا روز قیامت اجر مجاهد را پاداش خواهد داشت».([183]) 40- رسول خدا(ص) می‌فرماید: «کسی که بر مرزبانی مداومت داشته باشد چیزی از خیر را از دست نداده و هیچ راه گریزی از شر را فروگزار نکرده است».([184])

-پیوسـت 2: روشنگری‌هایی از قرآن

از خداوند و فرستاده‌اش(ص) درخواست بخشش دارم و از مؤمنان در (عدم) پی‌نوشت بر آیات به دلیل کم بودن وقت عذر خواهم؛ که او اوّل است و آخر؛ به دلیل کوتاهی‌ام، که بزرگواران، پذیرای کوتاهی کنندگان‌اند. چشم امید دارم که مؤمنان مرا از دعا و استغفار در پیشگاه پروردگار رحیم فروگزار نکنند؛ و مؤمنان را وا می‌نهم تا در معانی این آیات تدبّر کنند و از حکمت الهی که در آنها آمده است، سیراب گردند. 1- (وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ)([185]) (هر کس جهاد کند، تنها به سود خود تلاش می‌کند؛ زيرا به تحقیق خدا از همه‌ی جهانيان بی‌نياز است). 2- (لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً)([186]) (مؤمنان خانه‌نشین که زیانی ندیده‌اند با مجاهدانی که با مال و جان خويش در راه خدا جهاد می‌کنند برابر نيستند. خداوند کسانی را که با مال و جان خويش جهاد می‌کنند بر خانه نشینان به درجه‌ای برتری بخشیده است، و خدا همه را وعده‌های نيکو داده است، و جهاد کنندگان را بر خانه نشینان به پاداشی بزرگ برتری بخشیده است). 3- (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ)([187]) (و شما را می‌آزماييم تا مجاهدان و صابرانتان را بشناسيم و گفتارتان را بیازماییم). 4- (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ)([188]) (آيا پنداشته‌اید به بهشت وارد می‌شوید؟! و حال آنکه هنوز خداوند معلوم نکرده است از ميان شما چه کسانی جهاد کرده‌اند و چه کسانی پايداری می‌ورزند؟). 5- (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَلا رَسُولِهِ وَلا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)([189]) (آيا پنداشته‌ايد شما به حال خود رها می‌شوید، بی آنکه خدا کسانی از شما را که جهاد می‌کنند و جز خدا و پيامبرش و مؤمنان را به همرازی نمی‌گزينند، معلوم بدارد؟! در حالی که خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است). 6- (لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)([190]) (ولی پیامبر و کسانی که با او ايمان آورده‌اند با مال و جان خود جهاد کردند. تمام نيکی‌ها از آنِ آنها است، و اینان همان رستگاران‌اند). 7- (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ)([191]) (با این حال پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آن رنج‌ها که ديدند، مهاجرت کردند و به جهاد رفتند و پای فشردند، به راستی که پروردگار تو پس از همه‌ی اینها، قطعاً آمرزنده‌ی مهربان است). 8- (قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ)([192]) (با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قيامت ايمان نمی‌آورند و آنچه را که خدا و پيامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دين حق را نمی‌پذيرند پیکار کنيد، تا آنگاه که به دست خود در عين مذلّت و خواری جزيه بدهند). 9- (يَا َيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)([193]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! با کافرانی که همجوار شما هستند جنگ کنيد، و باید در شما شدّت و درشتی بیابند، و بدانيد که خداوند با پرهيزگاران است). 10- (لايَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ)([194]) (آنان که به خدا و روز آخرت ايمان دارند هرگز برای جهاد با مال و جانشان از تو رخصت نمی‌خواهند و خدا به پرهيزگاران آگاه است). 11- (فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ)([195]) (بر جای ماندگان به خانه نشینی خود در مخالفت با رسول خدا، شادمان‌اند؛ و اینکه با مال و جان خويش در راه خدا جهاد کنند را ناخوش شمردند و گفتند: در این گرما به جنگ نرويد. بگو: آتش جهنم گرم‌تر است؛ اگر بفهمند). 12- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)([196]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! هر کدام از شما که از دينش بازگردد؛ به زودی خداوند مردمی را بياورد که دوستشان بدارد و آنان نیز او را دوستش بدارند، در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش، در راه خدا جهاد می‌کنند واز ملامت هيچ ملامتگری نمی‌هراسند. اين فضل خدا است که به هر کس که خواهدارزانی دارد، و خداوند گشاینده‌ی دانا است). 13- (الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً)([197]) (آنان که ايمان آورده‌اند، در راه خدا پیکار می‌کنند، و آنان که کافر شده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند؛ پس با هواداران شيطان به نبرد برخیزید که نیرنگ شيطان ضعیف است). 14- (إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)([198]) (خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هايشان را خريده است، به اینکه بهشت از آنِ آنان باشد. در راه خدا پیکار می‌کنند، چه بکشند و چه کشته شوند. وعده‌ای که خداوند در تورات، انجيل و قرآن داده، به حق بر عهده‌ی او است، و چه کسی از خداوند به عهد خود وفادارتر است؟ به اين معامله‌ای که کرده‌ايد شما را بشارت باد که این، همان سعادت و کاميابی بزرگ است). 15- (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ)([199]) (به کسانی که بر آنان جنگ تحمیل می‌شود رخصت داده شد چرا که مورد ستم قرار گرفتند، و به تحقیق خداوند بر پيروز گردانيدنشان توانا است). 16- (إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ)([200]) (خداوند کسانی را که در راه او صف بسته ـ‌گویی چون بنیانی سربی‌ـ پیکار می‌کنند، دوست می‌دارد). 17- (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)([201]) (جنگ بر شما مقرّر شد، در حالی که آن را ناخوش می‌داشتید، و چه بسا چيزی را ناخوش بداريد در حالی که در آن خيرِ شما باشد و چيزی را دوست داشته باشيد در حالی که برايتان ناپسند افتد؛ در حالی که خدا می‌داند و شما نمی‌دانيد). 18- (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلأِ مِنْ بَنِي إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ)([202]) (آيا آن گروه از سرانِ بنی اسرائيل را پس از موسی نديدی آنگاه که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی منصوب کن تا در راه خدا پیکار کنیم. گفت: آیا نپنداريد که اگر قتال بر شما مقرّر شود از آن سر باز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالی که ما از سرزمينمان بيرون رانده شده‌ايم و از فرزندانمان جدا افتاده‌ايم؟! و چون پیکار بر آنها مقرّر شد جز اندکی از آن روی برتافتند؛ و خدا به ستمکاران آگاه است). 19- (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً)([203]) (آيا نديدی کسانی را که به آنها گفته شد اکنون از جنگ بازايستيد و نماز را بر پا دارید و زکات بدهيد. ولی چون جنگيدن بر آنان مقرر شد، به ناگاه گروهی از آنان چنان از مردم ترسيدند که بايد از خدا می‌ترسيدند، حتی ترسی بيش‌تر از آن، و گفتند: ای پروردگار ما! چرا جنگ را بر ما مقرر نمودی؟ چرا ما را تا مدتی کوتاه مهلت ندادی؟ بگو: متاع اين دنیا اندک است و آخرت برای آنکه پرهیزگاری پیشه کند برتر است و به شما حتی به قدر رشته‌ای در ميان هسته‌ی خرما، ستم روا نمی‌شود). 20- (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ)([204]) (ای پيامبر! مؤمنان را به جنگ برانگيز. اگر از شما بيست تن صابر و شکیبا باشند، بر دويست تن غلبه می‌یابند و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از کافران پيروز می‌شوند؛ زيرا آنان مردمی عاری از فهمند). 21- (وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ)([205]) (کسانی که ايمان آورده‌اند می‌گويند: چرا سوره‌ای نازل نمی‌شود؟ چون سوره‌ای صریح و محکم نازل شد که در آن سخن از جنگ رفته باشد، آنان را که در دلشان مرضی هست بينی که چون کسی که بيهوشیِ مرگ بر او چيره شده به تو می‌نگرند؛ پس (مرگ) آنان را سزاوارتر است). 22- (طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللهَ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ)([206]) (فرمان‌برداری و گفتاری نيکو (بهتر) است؛ و چون تصمیم گرفته شود، اگر خدا را تصدیق کنند برايشان بهتر است). 23- (فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَاداً كَبِيراً)([207]) (پس، از کافران اطاعت مکن، و (به حکم خدا) با آنان جهاد کن؛ جهادی بزرگ). 24- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ)([208]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! دشمن من و دشمن خود را به دوستی مگیرید. شما با آنان طرح دوستی می‌افکنيد و حال آنکه ايشان به سخن حقی که بر شما آمده است کافرند، و به آن سبب که به خداوند، پروردگار خويش ايمان آورده بوديد، پيامبر و شما را بيرون راندند. آنگاه که برای جهاد در راه من و طلب رضایت من بيرون آمده‌اید، در نهان با آنها دوستی می‌کنيد، و حال آنکه من به هر چه پنهان می‌داريد يا آشکار می‌سازيد آگاه‌ترم و هر که از شما چنين کند، قطعاً از راه راست منحرف گشته است). فهرست تقدیم 7 پیش‌گفتار 9 چــرا جـــهاد درب بهشت است؟ 11 جهاد اكبر (جهاد با نفس) 13 1- چاقو (دنیا): 15 2 - نفْـــس: 17 جهاد اکبر بر جهاد اصغر پيشی دارد 20 جهاد اصغر 23 جهاد در ادیان الهی: 23 جهاد برای چه؟ 31 اول: جهاد تهاجمی 31 تعداد نفرات و تجهیزات: 32 وحدت: 39 جامعه‌ی ایمانی هوشیار برای اندیشه‌ی انقلاب الهی: 41دوم: جهاد تدافعی 44 پاسخ پرسش: 48 روشنگری بین جهاد با شمشیر و جهاد با کلمه 53 روشنگری از جهاد بنی اسرائیل 54 روشنگری از جهاد مسلمانان همراه با رسول خدا(ص) 57 جهاد همراه با حق 63 کلمه‌ی برتر الله 64 چگونه خلیفه‌ی خدا در زمینش در هر زمان شناخته می‌شود؟ 65 پیشرفت تمدن مادّی و تکامل روحی 77 تمدن مادی، تمدن اخلاقی و جهاد 81 هـدف از جهاد 85 جهاد و جست‌وجوی تمـدّن 89 نصیحت 93 پیوست 1 97 پیوسـت 2: روشنگری‌هایی از قرآن 107

پا ورقی ها

[1] - بقره: 214.

[2] - بقره: 26 و 27.

[3] - ایشان  به آن تسلّی دهنده‌ای که عیسی به آمدنش خبر می‌دهد، اشاره می‌فرمایند: «5 امّا الآن نزد فرستنده‌ی خود می‌روم و كسی از شما از من نپرسد به كجا می‌روی 6 وليكن چون اين را به شما گفتم، دل شما از غم پُر شده است 7 و من به شما راست می‌گويم كه رفتن من برای شما بهتر است؛ زيرا اگر نروم تسلّی‌دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم 8 و چون او آيد، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود 9 اما بر گناه؛ زيرا آنها به من ايمان نمی‌آورند 10 و اما بر عدالت، از آن سبب كه نزد پدر خود می‌روم و ديگر مرا نخواهيد ديد 11 و امّا بر داوری، از آن رو كه بر رئيس اين جهان حكم شده است 12 و بسيار چيزهای ديگر نيز دارم که به شما بگويم، ولی الآن طاقت تحمّل‌شان را نداريد 13 ولی هنگامی که او يعنی روحِ راستی بیايد، شما را به جميعِ راستی هدايت خواهد كرد زيرا از خود تكّلم نمی‌كند بلكه فقط به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت». انجیل یوحنا: اصحاح شانزدهم. و تسلّی دهنده، همان قائم آل محمد ، فرستاده‌ی عیسی  برای مسیحیان، و همان شبیهِ به صلیب کشیده شده، می‌باشد. برای روشن شدن بیش‌تر به کتاب‌های «نامه‌ی هدایت» و «وصی و فرستاده‌ی امام مهدی در تورات، انجیل و قرآن» و سایر کتاب‌های انتشارات انصار امام مهدی مراجعه نمایید.

[4] - 15 دی 1385 هـ.ش. (مترجم)

[5] - شیخ کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از نوفلی از سکونی از ابا عبد الله روایت می کند که پیامبر (عده‌ای را) به سَریه‌ای فرستاد. هنگامی که بازگشنتد، فرمود: «آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را به پا داشتند؛ در حالی که جهاد اکبر همچنان بر آنها باقی است». گفته شد: ای رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: «جهاد با نفس». کافی: ج 5 ص 12.

[6] - از جابر بن عبد الله انصاری روایت شده است: به رسول خدا  عرض کردم: اولین چیزی که خداوند متعال خلق فرمود، چه بود؟ فرمود: «نور پیامبرِ تو ای جابر، خداوند خلقش فرمود؛ سپس از آن هر چیزی را خلق نمود. سپس آن نور را در مقام قرب در مقابل خويش قرار داد تا هر زمانی كه اراده فرماید، سپس آن نور را اقسامی قرار داد. عرش را از قسمتی، کرسی را از قسمتی، و حاملان عرش و خزانه‌داران کرسی را از قسمتی خلق نمود و قسمت چهارم را در مقام حب و دوستی تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد؛ سپس آن را بر قسمت‌هایی قرار داد؛ پس قلم را از قسمتی، لوح را از قسمتی، و بهشت را از قسمتی خلق فرمود و قسمت چهارم را در مقام خوف و ترس تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس آن را اجزایی قرار داد؛ ملائکه را از یک جزء، خورشید را از یک جزء، ماه و ستارگان را از یک جزء بیافرید و قسمت چهارم را در مقام رجا و امیدواری تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس آن را اجزایی قرار داد؛ عقل را از جزئی، علم و حکمت را از جزئی و عصمت و توفیق را از جزئی بیافرید و جزء چهارم را در مقام حیا تا آنجا که خداوند اراده فرماید، قرار داد. سپس با چشم عطای الهی به آن نگریست؛ نور از آن تراوش کرد و یک‌صد و بیست و چهار هزار قطره از آن برون تراوید و خداوند از هر قطره روح یک نبی و فرستاده را بیافرید. سپس ارواح انبیا نفس کشیدند و خداوند از نفس‌های آنها ارواح اولیا، شهدا و صالحان را خلق فرمود». بحار الانوار: ج 25 ص 21.

[7] - از ابا عبدالله  روایت شده است که فرمود: «خداوند اِبا دارد از اینکه امور عالم را جاری کند مگر از طریق اسباب، و خداوند برای هر چیزی، سببی و برای هر سبب، حکمتی و برای هر حکمت، دانشی و برای هر دانش دروازه‌ی گویایی قرار داده است؛ که هر کس آن را انکار کند، خداوند را انکار کرده است. این باب، رسول خدا و ما می‌باشیم». و از عبد الرحمن بن کثیر روایت شده است: شنیدم ابا جعفر  می‌فرمود: «ما والیان امر خدا و خازنان علم خدا و صندوق وحی خدا و اهل دین خدا هستیم. کتاب خدا بر ما نازل شد و خدا به وسیله‌ی ما پرستیده شد و اگر ما نبودیم، خدا شناخته نمی‌شد. ما وارث نبی خدا و عترت او هستیم». بصائر الدرجات: ص 81. از برید بن عجلی نقل شده است: شنیدم ابا جعفر می‌فرمود: «با ما خداوند پرستیده شد، با ما خداوند شناخته شد و با ما به یکتایی خداوند تبارک و تعالی ایمان آورده شد و محمد، حجاب خداوند تبارک و تعالی می‌باشد....». کافی: ج 1 ص 145؛ و سایر روایات که حقیقتی که ایشان به نگارش درآورده‌ است را تبیین می‌نمایند.

[8] - رسول خدا  می‌فرماید: «قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتان رحمان قرار دارد». عوالی اللئالی: ج 1ص48.

[9] - آل عمران: 14.

[10] - بقره: 216.

[11] - امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب می‌فرماید: «دنیا و آخرت دو دشمن آشتى‏ناپذیر و دو راه مختلف‌اند؛ پس کسى که دنیا را دوست بدارد و به آن عشق ورزد آخرت را دشمن داشته، با آن عداوت مى‏کند. این دو همچون مشرق و مغرب‌اند: پوینده‌ی این دو راه، هر گاه به یکى از دو طرف نزدیک شود از دیگرى دور گردد، و آن دو همانند دو هَوو می‌باشند». نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 4 ص 23.

[12] - شوری: 20.

[13] - اسراء: 18 و 19.

[14] - کافی: ج 1 ص 20؛ کتاب عقل و جهل: ح 14.

[15] - بقره: 30.

[16] - ص: 73 و 74.

[17] - عنکبوت: 2 و 3.

[18] - محاسن برقی: ج 1 ص 164؛ تفسیر نور ثقلین: ج 5 ص 245.

[19] - کافی: ج 5 ص 4؛ نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 1 ص 67.

[20] - بقره: 251.

[21] - ص: 17.

[22] - نمل: 16.

[23] - نمل: 36 و 37.

[24] - مائده: 24.

[25] - بقره: 249.

[26] - آل عمران: 124 و 125.

[27] - انفال: 9.

[28] - انفال: 12.

[29] - انفال: 65 و 66.

[30] - حدید: 25.

[31] - انفال: 12.

[32] - آل عمران: 151.

[33] - احزاب: 26.

[34] - حشر: 2.

[35] - بقره: 251.

[36] - انفال: 60.

[37] - بقره: 249.

[38] - مستدرک سفینة البحار: ج 6 ص 94.

[39] - مستدرک سفینة البحار: ج 6 ص 94.

[40] - انفال: 46.

[41] - صف: 5.

[42] - توبه: 101.

[43] - از امیرالمؤمنین روایت شده است: «شگفتا و شگفتا! به خدا سوگند كه اجتماع اينان بر باطل‌شان، و پراكندگى شما از حقّ‌تان دل را مى‌ميراند، و باعث غم و اندوه است. رويتان زشت و قلب‌تان غرق غم باد كه خود را هدف تير دشمن قرار داديد، آنان شما را غارت كردند و شما چيزى به دست نياورديد، جنگيدند و شما نجنگيديد، خدا را معصيت مى‌كنند و شما خوشنوديد. در تابستان شما را دعوت به جهاد با آنان مى‌كنم، می‌گوييد: هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود. در زمستان شما را مى‌خوانم، می‌گوييد: هوا سرد است، مهلت ده تا سرما بنشيند. همه‌ی اين بهانه‌ها براى فرار از گرما و سرما است. شما كه از گرما و سرما مى‌گريزيد پس به خدا سوگند از مقابل شمشير، گريزان‌تر خواهيد بود. اى نامردان مرد نما، دارندگان رؤياهاى كودكانه، و عقل‌هايى به اندازه‌ی عقل زنان حجله نشين، اى كاش شما را نديده بودم و نمى‌شناختم. به خدا قسم حاصل شناختن شما پشيمانى و غم و غصه است. خدا شما را بكشد، كه دلم را پر از خون كرديد، و سينه‌ام را مالامال از خشم، و پى در پى جرعه‌ی اندوه به كامم ريختيد، و تدبيرم را با نافرمانى و ترک يارى تباه كرديد، تا جايى كه قريش گفت: پسر ابوطالب شجاع است ولى دانش جنگيدن ندارد. خدا پدرانشان را جزا دهد، آيا هيچ كدام از آنان كوشش و تجربه‌ی مرا در جنگ داشته است؟ و پيش‌قدميش از من بيشتر بوده است؟ هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم كه آماده‌ی جنگ شدم، اكنون عمرم از شصت گذشته، ولى براى كسى كه اطاعت نشود تدبيرى نيست». نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 1 ص 69.

[44] - حجرات: 14.

[45] - هود: 40.

[46] - سبأ: 13.

[47] - ص: 24.

[48] - رعد: 1.

[49] - هود: 17.

[50] - هود: 27.

[51] - بقره: 249 و 250.

[52] - بقره: 120.

[53] - بقره: 18.

[54] - اسراء: 97.

[55] - نساء: 56.

[56] - ملک: 7 و 8.

[57] - حج: 22.

[58] - انبیا: 100.

[59] - هود: 15.

[60] - شوری: 20.

[61] - سبأ: 51.

[62] - مستدرک الوسایل: ج 12 ص 327؛ الزام الناصب در اثبات حجت غایب: ج 2 ص 131.

[63] - روم: 30.

[64] - نسا: 76.

[65] - ایشان به ماجرای دجال که از کوه سنام واقع شده بین بصره و کویت به عراق وارد می‌شود، اشاره می‌فرماید که همراهش کوهی از آتش و کوهی از غذا دارد. اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین پرسید: ای امیر مؤمنان! دجال کیست؟ فرمود: «دجال شکارچی شکار است. بدبخت کسی که است که تصدیقش کند و سعادتمند، آن که تکذیبش نماید. از سرزمینی که به آن اصفهان گفته می‌شود خارج می‌شود، از شهری که یهودیه شناخته می‌شود. چشم راستش مجازی است و چشم چپش در پیشانی‌اش همچون ستاره‌ی صبح‌گاهی می‌درخشد. در آن چشم لکه‌ای که گویی با خون آمیخته شده است، وجود دارد. میان دو چشمش نوشته شده است کافر که آن را هر باسواد و بی‌سوادی می‌خواند. به ژرفای دریاها می‌رود و خورشید با او حرکت می‌کند. در پیش رویش کوهی از دود و پشت سرش کوه سفیدی است که مردم آن را غذا می‌بینند. هنگام بروز قحطی شدید خارج می‌شود. بر الاغ سپیدی سوار است. هر گام الاغش یک میل است و زمین آبگاه به آبگاه زیر پایش درنوردیده شود و بر آبی نگذرد، جز آنکه تا روز قیامت فرو رود؛ به آوازی که همه‌ی جنّ و انس از مشرق تا مغرب بشنوند، فریاد کند: ای دوستان من! نزد من آیید، منم آنکه آفریدم، درست کردم، تقدیر کردم و رهبری نمودم. منم پروردگار والای شما. او دشمن خدا است و دروغ می‌گوید. او یک چشمی است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود. به راستی پروردگار شما نه یک چشم است، نه راه می‌رود و نه زوال دارد؛ خداوند بسی برتر و والاتر از این اوصاف است. آگاه باشید! بیشتر پیروانش در آن روز زنازادگانند و صاحبان پوستین‌های سبز. خدا او را در «شام» بکشد بر سر گردنه‌ای که آن را «افیق» نامند؛ در حالی که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، به دست کسی که مسیح عیسی بن مریم  پشت سرش نماز می‌خواند. آگاه باشید که پس از آن، طامّه‌ی کبرا باشد». عرض کردیم: آن دیگر چیست ای امیرالمؤمنین؟ فرمود: «خارج شدن جنبنده‌ی زمین از سوی صفا است که همراهش انگشتری سلیمان و عصای موسی  باشد که بر صورت هر مؤمنی مُهر می‌نهد که در آن نوشته شده مؤمن حقیقی و بر پیشانی هر کافری می‌نهد که در آن حک شده کافر حقیقی، تا آنجا که مؤمن فریاد بر می‌آورد: وای بر تو ای کافر! و کافر ندا می‌دهد: خوشا به سعادت تو ای مؤمن، دوست داشتم امروز مثل تو بودم و به رستگاری عظیم می‌رسیدم....». کمال الدین: ص 526.

[66] - توبه: 29.

[67] - نحل: 125.

[68] - نمل: 28.

[69] - نمل: 29 و 30.

[70] - توبه: 73 ؛ تحریم: 9.

[71] - نمل: 37.

[72] - بقره: 246.

[73] - بقره: 247.

[74] - بقره: 249.

[75] - نحل: 125.

[76] - انفال: 7.

[77] - احزاب: 9.

[78] - توبه: 26.

[79] - بقره: 216.

[80] - بقره: 183.

[81] - توبه: 111.

[82] - آل عمران: 142.

[83] - توبه: 16.

[84] - نسا: 74.

[85] - جمعه: 5.

[86] - لقمان: 19.

[87] - بقره: 166.

[88] - ذاریات: 56.

[89] - توبه: 31.

[90] - بقره: 30.

[91] - بقره: 30.

[92] - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 1 ص 30، خطبه شقشقیه.

[93] - بقره: 31.

[94] - حجر: 29.

[95] - آل عمران: 26.

[96] - فاتحه: 4.

[97] - ابو سفیان می‌گوید: «ای بنی امیه! آن (حکومت) را مانند توپ با یکدیگر دست به دست کنید. قسم به کسی که ابوسفیان به او سوگند می‌خورد، نه عذابی در کار است و نه حسابی، نه بهشتی وجود دارد و نه آتشی، و نه برانگیختنی هست و نه قیامتی!» شرح نهج البلاغه‌ی ابن ابی الحدید: ج 9 ص 53.

[98] - انعام: 116.

[99] - هود: 17.

[100] - یوسف: 136.

[101] - صافات: 71.

[102] - دخان: 39.

[103] - لقمان: 25.

[104] - عنکبوت: 63.

[105] - قصص: 57.

[106] - بقره: 3.

[107] - یس: 11.

[108] - ق: 33.

[109] - حدید: 25.

[110] - انعام: 9.

[111] - قصص: 48.

[112] - امیرالمؤمنین( به عمار بن یاسر می‌فرماید: «دعه يا عمار فإنه لم يأخذ من الدين إلاّ ما قاربه من الدنيا، وعلى عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذراً لسقطاته» (ای عمار! او را رها کن. او از دین چیزی نمی‌فهمد جز آنچه او را به دنیا نزدیک می‌کند و به عمد، مطلب را بر خود پوشاند تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد). نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 4 ص 95.

[113] - یونس: 90.

[114] - یونس: 91.

[115] - انعام: 158.

[116] - سجده: 29.

[117] - انبیا: 5.

[118] - یونس: 99.

[119] - انعام: 35.

[120] - محاسن: ج 1 ص 164.

[121] - ذاریات: 56.

[122] - علق: 6 و 7.

[123] - الرحمن: 26.

[124] - یونس: 24.

[125] - انفال: 60.

[126] - اعراف: 96.

[127] - مراجعه کنید به کافی: ج 2 ص 263.

[128] - اعراف: 96.

[129] - آل عمران: 178.

[130] - حجر: 72.

[131] - زخرف: 33.

[132] - مکارم الاخلاق: ص 8.

[133] - انفال: 61.

[134] - انبیا: 92.

[135] - سبأ: 24.

[136] - شوری: 13.

[137] - آل عمران: 52.

[138] - قلم: 8 و 9.

[139] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 7.

[140] - کافی: ج 2 ص 510؛ وسایل الشیعه نشر آل البیت: ج 7 ص 128.

[141] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 8؛ نوادر راوندی: ص 138.

[142] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 8؛ جامع احادیث الشیعه: ج 7 ص 103.

[143] - کافی: ج 2 ص 348؛ دعائم الاسلام: ج 1 ص 343.

[144] - امالی صدوق: ص 547 ؛ وسایل الشیعه چاپ آل البیت: ج 15 ص 20.

[145] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 10 ؛ بحار الانوار: ج 97 ص 12.

[146] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13 ؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 8.

[147] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 140.

[148] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 8.

[149] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 8.

[150] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 8 ؛ جامع احادیث شیعه: ج 15 ص 225.

[151] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 8.

[152] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 13؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 17.

[153] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 15.

[154] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 15.

[155] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 15.

[156] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 15.

[157] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 15.

[158] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 16.

[159] - بقره: 216.

[160] - توبه: 122.

[161] - توبه: 41.

[162] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 341؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 14.

[163] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 15؛ تفسیر مجمع البیان: ج 5 ص 59.

[164] - توبه: 111.

[165] - توبه: 112.

[166] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 341؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 15.

[167] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 342؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 15.

[168] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 16.

[169] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 16.

[170] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 16.

[171] - حدید: 19.

[172] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 16.

[173] - دعائم الاسلام: ج 1 ص 343؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 17.

[174] - عوالی الئالی: ج 1 ص 103؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 28.

[175] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 17؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 17.

[176] - شرح الاخبار: ج 1 ص 327؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 18.

[177] - شرح الاخبار: ج 1 ص 327؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 18.

[178] - شرح الاخبار: ج 1 ص 327؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 18.

[179] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 18 ح 1231.

[180] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 21.

[181] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 24 ؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 22.

[182] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 24 ؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 22.

[183] - عوالی‌اللئالی: ج 1 ص 87 ؛ مستدرک الوسایل: ج 11 ص 28.

[184] - مستدرک الوسایل: ج 11 ص 28؛ جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 27.

[185] - عنکبوت: 6.

[186] - نساء: 95.

[187] - محمد: 31.

[188] - آل عمران: 142.

[189] - توبه: 16.

[190] - توبه: 88.

[191] - نحل: 110.

[192] - توبه: 29.

[193] - توبه: 123.

[194] - توبه: 44.

[195] - توبه: 81.

[196] - مائده: 54.

[197] - نسا: 76.

[198] - توبه: 111.

[199] - حج: 39.

[200] - صف: 4.

[201] - بقره: 216.

[202] - بقره: 246.

[203] - نسا: 77.

[204] - انفال: 65.

[205] - محمد: 20.

[206] - محمد: 21.

[207] - فرقان: 52.

[208] - ممتحنه: 1.