متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) نصیحتی به طلبه‌های حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان سید احمدالحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نام کتاب: نصیحتی به طلبه‌های حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان نویسنده: احمد الحسن(ع) مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: اول تاریخ انتشار: 1396 کد کتاب: 1/108 ویرایش: اول جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمدالحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co بسم الله الرحمن الرحیم امام صادق(ع) می‌فرماید: «قائم (ع) پیش می‌آید تا به نجف می‌رسد. سپاه سفیانی و یارانش از کوفه به سوی او خروج می‌کنند در حالی که مردم با او هستند. آن روز، چهارشنبه است. او دعوتشان می‌کند و آنها را به حقش سوگند می‌دهد و آنها را باخبر می‌سازد که مظلوم و مقهور بوده است و می‌فرماید: هر کس در مورد خدا با من احتجاج کند، من شایسته‌ترین مردم به خدای هستم... پس آنها می‌گویند: از هر جا که می‌خواهی برگرد که ما به تو نیاز نداریم. همانا ما خبر را به شما رساندیم و شما را آزمودیم...».([1]) نصیحتی به طلبه‌های حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان امیدوارم طلبه‌های حوزه‌های علمیه در نجف، قم و در هر جای دیگر این نصیحت و اندرزی را ـ‌که پیشاپیش عذابی دردناک است‌ـ بپذیرند، و گفتار آل محمد (ع) را ـ‌همان‌طور که خداوند به آنها امر فرموده است‌ـ ارج و منزلت دهند و حکمت یمانیه را چون پر کاهی بر باد ندهند؛ که پشیمان می‌شوند و پشیمانی را چه سود! ای قوم(أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ امین)؛([2]) (پيام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و شما را اندرزگويی (خیرخواهی) امينم)؛ حداقل مانند ملکۀ سبا با خود به انصاف رفتار کنید: (إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ)؛([3]) (که این (نامه‌ای) از سليمان است و (مضمون) آن: به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان). ابو خدیجه از ابو عبد الله امام صادق (ع) روایت می‌کند که فرمود: «وقتی قائم (ع) قیام کند با امری جدید می‌آید، همان‌طور که رسول خدا (ص) در ابتدای اسلام به امری جدید دعوت می‌نمودند».([4]) هرانسان جویای حقی وقتی این روایت را می‌خواند باید خود را برای پذیرفتن امری جدید ـ‌غیر از آنچه به آن خو کرده است‌ـ آماده کند؛ حتی برخی روایات، امر قائم (ع) را غریب و اصحابش را غُرَبا (غریبان) توصیف کرده‌اند: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه بازخواهد گشت؛ پس خوشا به حال غریبان!»)[5]( ولی با تأسف، هر حزب و گروهی می‌خواهد امام (ع) موافق با همان برداشت خودش و بر حسب طرح و نقشه‌ای که خودش برای قیام آن حضرت برنامه‌ریزی کرده است بیاید؛ حتی امام باید از طریق کسانی که برای پیروی از آن حضرت (ع) برنامه‌ریزی کرده‌اند بیاید، و به این ترتیب: (کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ)؛([6]) (و هر فرقه‌ای به آنچه نزدشان بود دلخوش کردند). بنابراین اگر امام از طریقی دیگر بیاید: (قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ)؛([7]) (گفتند: چرا اين قرآن بر بزرگ‌مردی از آن دو شهر نازل نشده است؟). و اگر با طرح و برنامه‌ای که به ذهن آنها خطور نکرده و با امری جدید بیاید از نظر آنها امام محسوب نمی‌شود و باید با تکذیب، تمسخر و استهزا رویارو گردد؛ و گویا این گفتار حق تعالی: (یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَایَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ)؛([8]) (ای دريغ بر اين بندگان! هيچ فرستاده‌ای به سوی آنها نیامد مگر آنکه به سخره‌اش گرفتند!) گوش‌هایشان را نمی‌کوبد و آنها را قصد نمی‌کند. وضعیت به همین صورت بوده، هست و خواهد بود تا آنجا که کار برای آنها به پیکار با امام مهدی (ع) بینجامد. از امام باقر(ع) روایت شده است: «هنگامی که قائم (ع) به پا خیزد به سوی کوفه می‌رود. چند ده هزار نفر از بتریه که با خود سلاح دارند به او می‌گویند: از همان‌جا که آمده‌ای برگرد ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. پس شمشیر را در میان‌شان قرار می‌دهد و تا آخرین‌شان را می‌کشد. سپس به کوفه داخل شده، تمام منافقین شکاک را از بین می‌برد، کاخ‌هایشان را ویران می‌کند و مبارزین‌شان را می‌کشد تا خداوند عزّوجلّ راضی گردد».([9]) و این اندرزی برای هر کسی است که از بازگشت می‌ترسد و نمی‌خواهد با امام (ع) با این سخن که «ای پسر فاطمه برگرد» رویارو شود. بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین و سلم تسلیماً و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آنِ پروردگار جهانیان است، و صلوات تام و تمام خدا بر محمد و آل محمد، ائمه و مهدیین باد! حق تعالی می‌فرماید: (هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ)؛([10]) (او همان کسی است که اين کتاب را بر تو نازل کرد؛ بعضی از آيه‌هایش محکماتند، اين آيه‌ها ام الکتاب هستند، و بعضی آيه‌ها متشابهاتند. آنها که در دلشان ميل به باطل است ـ‌به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل‌ـ از متشابهات پيروی می‌کنند، درحالی‌که تأويل آن را جز خداوند و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند، نمی‌دانند و آنان می‌گویند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است؛ و جز خردمندان پند نمی‌گيرند). در سخن معصومین(ع) متشابه دیده می‌شود همان‌طور که در سخن خداوند سبحان و متعال متشابه وجود دارد، و این مطلبی است که از آنها (ع) روایت شده است؛([11]) و چقدر آنها (ع) در بیان آنچه مخصوص قائم (ع) بوده است به متشابه نیازمندتر هستند؛ آنچنان که امام رضا (ع) تعبیر می‌فرماید: «... به راستی اگر ما آنچه شما می‌خواهید را به شما بدهیم قطعاً شرّی برایتان می‌شد و گردن صاحب این امر گرفته می‌شود».([12]) و از امام رضا (ع) روایت شده است: «کسی که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند به درستی که به صراط مستقیم هدایت شده است» سپس فرمودند: «همانا در اخبار ما محکم ـ‌مثل محکم قرآن‌ـ و متشابه ‌ـمثل متشابه قرآن‌ـ وجود دارد؛ پس متشابه آن را به محکمش برگردانید و از متشابه آن بدون محکمش پیروی نکنید که گمراه می‌شوید».([13]) بنابراین اگر انسانِ غیرمعصوم نیّتش را برای خداوند سبحان‌ومتعال خالص گرداند و بخواهد در کلام اهل بیت (ع) غور کند ـ‌به خصوص در آنچه از قضیۀ صاحب‌الامر(ع) وارد شده است‌ـ چه بسا ـ‌به طور کلی یا جزئی‌ـ دچار سوءبرداشت شود و اگر در فهم یک مورد به درکِ درستی برسد به طور قطع و یقین در فهم و درک مورد دیگر به خطا خواهد رفت؛ چرا که او معصوم نیست و باطلی بر عقلش وارد شده است؛ حال وضعیت کسی که بر موردی تعصب دارد و آن را بر مورد دیگری حمل (تعبیر) می‌کند درحالی‌که نسبت به هر دو جاهل و ناآگاه است چگونه خواهد بود؟! و چه بسا کسی که در روایات معصومین (ع) غور نموده است بداند که روزی یکی از کسانی که به خودش ظلم کرده بود کتابی در تکذیب و ردّ قرآن کریم نوشت. امام (ع) به وی چنین نگاشت: «شاید گوینده از سخن خود چیزی غیر از آنچه تو فهمیده‌ای اراده کرده باشد».([14]) این شخص پند گرفت و کتاب باطل را از بین برد. حال من این پرسش را برای تمام کسانی که در قضیۀ امام مهدی (ع) مطلب می‌نویسند مطرح می‌کنم: «چه بسا گوینده ـ‌که رسول خدا و ائمه(ع) هستندـ از سخن خود چیزی غیر از آنچه شما فهمیده‌ای اراده کرده باشند». ای کسی که در قضیۀ امام مهدی (ع) مطلب می‌نویسی! آیا متشابه کلامشان را به محکم آن برگردانده‌‌ای؟ حال از شما می‌پرسم: آیا روایت محمد بن سمری محکم است یا متشابه؟ اگر بگویی محکم و دارای معنایی واضح‌ و روشن است، به شما خواهم گفت: بسیاری از علما معانی زیادی را در فهم آن به نگارش درآورده‌اند؛ از جمله سید مصطفی کاظمی (، سید صدر ( و دیگران. که این دلالت بر عدم وضوح معنای آن ـ‌در حدی که هیچ سوءبرداشتی برایشان باقی نگذارد‌‌ـ می‌کند. بنابراین محکم نیست و متشابه محسوب می‌شود. حال آیا امکان ندارد که شما در فهم این روایت دچار سوء‌برداشت شده باشی؟ و آیا نمی‌دانی که روایاتی محکم با معنای واضح و روشن وجود دارند که دلالت بر وجود فرستاده‌ای پیش از قیام امام (ع) می‌کنند. این روایت‌‌ها واقعاً بسیار هستند و این تنها نمونه‌ای از این دست روایات است که فقط برای یادآوری بیان می‌کنم: از امام باقر(ع) روایت شده است: «صاحب این امر غیبتی دارد که در برخی از این وادی‌ها است (‌و با دستش به منطقۀ ذی طوی اشاره کرد) تا آنکه پیش از خروجش آن مولی که با او بوده است می‌آید تا با برخی از اصحابش دیدار کند. پس می‌گوید: شما اینجا چند نفر هستید؟ می‌گویند: نزدیک به چهل نفر. می‌گوید: چگونه خواهید بود اگر صاحبتان را ببینید؟ می‌گویند: به خدا سوگند اگر از ما بخواهد کوه‌ها را از جا بِکَنیم همراهش چنین خواهیم کرد. سپس فردای آن روز نزدشان می‌آید و می‌گوید: ده نفر از بزرگان و برگزیدگان‌تان را معرفی کنید. آنها چنین می‌کنند، و او آنها (بزرگان) را می‌برد تا صاحبشان را ملاقات کنند و شب بعد از آن آنها را بازمی‌گرداند».([15]) در ماجرای جزیرۀ خضرا ـ‌که ثقاتی از علمای شیعه آن را نقل و بزرگان علما شیعه در تصنیفات‌شان روایت کرده‌اند‌ـ نیز این مطلب دیده می‌شود؛ از جملۀ این علما: ـ میرزای نوری در (نجم الثاقب: ج ۲ ص ۱۷۲) ـ سید نور الله تستری در (مجالس المؤمنین: ج ۱ ص ۷۸) ـ شیخ علی حائری در (الزام الناصب: ج ۲ ص ۸۵) ـ مقدس اردبیلی در (حدیقة الشیعه: ص ۷۲۹) ـ فیض کاشانی در (نوادر الاخبار: ص ۳۰۰) ـ شهید اول محمد بن مکی ـ سید هاشم بحرانی در (التبصرة الوالي في من رأى القائم المهدی(ع)) ـ و از جملۀ ایشان میرزا رضا اصفهانی در (تفسیر ائمه برای هدایت امت) ـ حرّ عاملی در (اثبات الهداة: ج ٧ ص ٣٧١) ـ محقق کرکی ـ مؤسس مدرسۀ اصولیه وحید بهبهانی در (بحث صلاة الجمعة: ص ٢٢١) ـ سید عبد الله شبر در جلاء العیون ـ و از جملۀ ایشان سید مهدی بحر العلوم صاحب کرامات و مقامات در (فوائد الرجاليه: ج ٣ ص ١٣٦) می‌باشند. بیانی برای روایت علی بن محمد سمری از امام مهدی (ع) نقل می‌شود که متن آن به قرار زیر است: «پس عرض کردم: ای آقای من! از مشایخمان روایت کرده‌ایم که از صاحب‌الامر(ع) روایت شده که وقتی ایشان امر به غیبت کبری نمودند، فرموده‌اند: کسی که مرا بعد از غیبتم ببیند دروغ گفته است؛ این چطور ممکن است و حال آنکه در میان شما کسانی هستند که او را می‌بینند؟ فرمود: راست گفتی، ایشان(ع) آن را تنها برای آن زمان گفتند زیرا دشمنانش ـ‌چه از اهل بیتش و چه از دیگران از فرعون‌های بنی‌عباس‌ـ بسیار بودند تا آنجا که برخی شیعیان برخی دیگر را از صحبت کردن دربارۀ اینکه یادی از ایشان بشود منع می‌کردند؛ اما در این زمان، مدت، طولانی گشته است و دشمنان از او مأیوس شده‌اند و شهر ما از آنها و ظلم و به بند کشیدن‌شان به دور است و به برکت ایشان (ع) هیچ یک از دشمنان نمی‌تواند به ما دست یابد».([16]) اگر این مطلب شما را کفایت نمی‌کند، از این باب که «آنها را به آنچه خودشان را به آن ملزم می‌کنند ملزم کنید» می‌گویم: قاعدۀ عقلی که این قوم در منطق و اصول به آن اقرار دارند از این قرار است: «قضیۀ مهمله، در حکم جزئیه است» و قضیۀ موجود در روایت سمری ـ‌که متن آن به این قرار است: «پس کسی که پیش از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند، کذابِ افترا زننده است» قضیه‌ای است مهمله، پس در حکم جزئیه است؛ یعنی به این صورت می‌شود: «پس برخی از کسانی که ادعای مشاهده پیش از خروج سفیانی و صیحه می‌کنند کذابِ افترا زننده هستند!» و هیچ قرینۀ خارجی که کلی بودن آن را برساند وجود ندارد، بلکه قرینه‌ای خارجی وجود دارد که دلالت بر جزئی بودن آن می‌کند، که همان روایاتی هستند که دلالت دارند بر ارسال کردن شخصی از سوی امام مهدی (ع) که پیش از قیام، تمثیل و نمایند‌ة او است؛ از جملة این روایت‌ها، روایتی که ارایه شد،([17]) و همچنین روایت یمانی،([18]) و روایات بسیار دیگری هستند. برای روشن‌تر شدن بیشتر مطلب ـ‌به خصوص برای کسی که از منطق و اصول اطلاعی ندارد‌ـ می‌گویم: قضیه، یا مُسوّره است یا مُهمله، و مسوّره یا کلیّه است یا جزئیّه؛ بنابراین اگر شما بگویی «همۀ کسانی که ادعای مشاهده می‌کنند... کذاب هستند» این قضیه، یک قضیۀ کلیّه است؛ چرا که شما این قضیه را با عبارت «همه» آغاز کرده‌ای. حال اگر بگویی «برخی از کسانی که ادعای مشاهده می‌کنند... کذاب هستند»، این یک قضیۀ جزئیّه است؛ زیرا شما با عبارت «برخی» آغاز کرده‌ای. اما اگر شما قضیه را مهمل بگذاری و برای آن از سورِ «همه» یا «برخی» استفاده نکنی، چنین قضیه‌ای در حکم جزئیّه می‌باشد و معنای کلی بودن را نمی‌رساند مگر اینکه قرینه‌ای خارجی وجود داشته باشد که بر کلی بودن آن دلالت کند؛ بنابراین اگر نتوان چنین قرینه‌ای یافت و قرینه‌ای بر جزئی بودن آن یافت شود، این قضیه جزئیه محسوب می‌شود. قضیۀ بالا مهمله است([19]) و قرینه‌ای که دلالت بر کلی بودنش باشد یافت نمی‌شود بلکه قرینه دالّ بر جزئی بودن آن وجود دارد (که همان روایات ائمه(ع) می‌باشد).([20]) بنابراین نتیجه گرفته می‌شود که این قضیه، جزئیه است، و به این ترتیب روایت سمری دلالت بر انقطاع سفارت ـ‌چه در معنای نزدیک نزدیک و چه در معنای دور‌ـ نمی‌کند؛ و الحمد لله وحده. حال چگونه محکم به متشابه برگردانده می‌شود؟!! و محکم به دیوار کوبیده می‌شود؟!! حق تعالی می‌فرماید: (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ)؛([21]) (آنها که در دلشان ميل به باطل است ـ‌به سبب فتنه‌جويی و ميل به تأويل‌ـ از متشابهات پيروی می‌کنند). به علاوه پرسشی دارم: آیا یمانی ـ‌آنگونه که برخی از کسانی که در قضیۀ امام (ع) قلم‌فرسایی کرده‌اند، تصریح کرده‌اند‌ـ بعد از صیحه خواهد بود؟([22]) توجه داشته باشیدکه صیحه در ماه رمضان است و خروج یمانی ـ‌یعنی قیامش‌ـ در رجب؛ پس اگر (یمانی) بعد از صیحه باشد ـ‌یعنی در رجبی که بعد از آن است باشد‌ـ در این صورت خروج یمانی ـ‌براساس این برداشت نادرست‌ـ بعد از قیام امام(ع) خواهد بود، زیرا قیام امام(ع) در محرم است، و ماه رجب بعد از محرم می‌آید؛ و این مطلبی واضح و روشن است. سبحان الله که برخی از آنها می‌گویند: ما با توجه به روایت سمری وظیفه داریم فرستادۀ امام مهدی(ع) را ـ‌هر وقت که بیاید‌ـ تکذیب کنیم؛([23]) حال آنکه اینان خود را به فراموشی زده‌اند که ائمه(ع) بیان فرموده‌اند کسی که می‌آید با علم شناخته می‌شود. از مفضل بن عمر نقل شده است: شنیدم ابا عبد الله امام صادق(ع) می‌فرمود: «صاحب این امر دو غیبت دارد؛ در یکی از آنها به خانواده‌اش برمی‌گردد و در دومی گفته می‌شود به هلاکت رسید، و به کدام صحرا رفته است». عرض کردم: اگر اینچنین شد چه کنیم؟ فرمود: «اگر مدعی، چنین ادعایی نمود از او در مورد چیزهایی که تنها کسی چون او می‌تواند پاسخ گوید بپرسید».([24]) از ابی جارود نقل شده است که گفت: به ابو جعفر امام باقر(ع) عرض کردم: اگر امام قائم از اهل بیت درگذرد کسی که بعد از او می‌آید با چه چیزی شناخته می‌شود؟ فرمود: «با هدایت، خاموشی گزیدن و اقرار آل محمد به اینکه فضل و برتری دارد و از هیچ چیزی که در میان دو صدفش قرار دارد پرسیده نمی‌شود مگر اینکه پاسخ می‌دهد». شیخ علی کورانی هنگامی که یکی از آنها در شبکۀ ماهواره‌ای سحر از روایت زیر از او می‌پرسد: ابوبکر حضرمی می‌گوید: من و ابان خدمت ابا عبدالله امام صادق(ع) رسیدیم و این موضوع زمانی بود که پرچم‌های سیاه در خراسان ظاهر شده بود. عرض کردیم: نظرتان چیست؟ ایشان(ع) فرمود: «در خانه‌هایتان بنشینید. آن هنگام که دیدید ما بر مردی اجتماع کردیم با سلاح به سوی ما بشتابید».([25]) و این شخص در ادامه می‌گوید: ما می‌دانیم کسی که با شمشیر قیام می‌کند امام یا کسی است که به طور مستقیم نمایندۀ او می‌باشد، و ائمه نیز تا امام حسن عسکری (ع) همگی در زمان ظهور وفات یافته‌اند؛ پس بنا به ظاهر، گرد آمدن ائمه(ع) بر صاحب حق جز از طریق رؤیا نخواهد بود. آیا این رؤیا‌های رسول خدا، حضرت زهرا و ائمه (ع) که بسیاری از مردم دیده‌اند و در این رؤیاها معصومین (ع) می‌فرمایند که احمد الحسن حق است بیانگر گرد آمدن آنها بر صاحب حق و درنتیجه یاری دادن احمد الحسن واجب است؟ شیخ علی کورانی در پاسخ می‌گوید: «گرد‌آمدن آنها» یعنی گرد آمدن فرزندان فاطمه و منظور سادات هاشمی هستند!! سبحان الله! گویا شیخ کورانی نمی‌داند بسیاری از سادات هاشمی امام(ع) را یاری نمی‌کنند (آنگونه که روایات بر این مطلب دلالت دارند)([26])‌ و روایت زیر تنها مثالی از این دست روایات است: از ابوخالدکابلی روایت شده است که گفت: وقتی علی بن حسین(ع) درگذشت به دیدار محمد بن علی باقر(ع) رفتم. عرض کردم: فدایت شوم! شما از بریدنم از مردم، انس به پدرتان و دوری گزیدنم از مردم به خاطر پدرت آگاهی داری. فرمود: «راست گفتی ای ابا خالد چه می‌خواهی؟» عرض کردم: فدایتان گردم! پدر شما صاحب این امر را به گونه‌ای برایم توصیف فرموده است که اگر او را در راهی ببینم (می‌شناسم و) دستش را می‌گیرم. فرمود: «ای ابا خالد چه می‌خواهی؟» عرض کردم: می‌خواهم او را برایم نام ببری تا او را به اسم بشناسم. پس فرمودند: «به خدا سوگند ـ‌ای ابا خالد‌ـ از من از مطلب سر به مُهری سوال کردی! از من در مورد مطلبی پرسیدی که اگر در مورد آن با کسی سخن گفته بودم حتماً با تو هم سخن می‌گفتم. دربارۀ مطلبی از من پرسیدی که اگر پسران فاطمه او را بشناسند بر او حریص می‌شوند و او را تکه تکه خواهند کرد». و شیخ کورانی پاسخ خود را به این صورت کامل می‌کند که او هرگز به ظن و گمان تکیه نمی‌کند؛ بنابراین در ظاهر، دیدن معصوم(ع) در رؤیا از نظر شیخ کورانی در بهترین حالت ظن و گمانی بیش نیست!!! سبحان الله! اینها تحقیق کردن دربارۀ حقیقت را هدف خود قرار نمی‌دهند، بلکه سعی در تکذیب به هر طریقی که شده باشد دارند؛ حتی اگر خودشان با آن قانع نشده باشند!! با وجود اینکه قضیۀ امام مهدی(ع) ارتباط تنگاتنگی با رؤیا دارد؛ همان‌طور که از روایت پیشین روشن شد([27]) و آنگونه که امام رضا(ع) به این مطلب تصریح فرموده‌اند: از بیزنطی نقل شده است که گفت: از امام رضا(ع) از مسئلۀ رؤیا پرسیدم. حضرت درنگی نمود و سپس فرمود: «به راستی اگر ما آنچه را که شما می‌خواهید به شما بدهیم قطعاً شرّی برایتان می‌شد و گردن صاحب این امر(ع) گرفته می‌شود».([28]) بنابراین امام رؤیا را به گردن صاحب این امر مربوط می‌فرماید ولی با این وجود آنها سعی می‌کنند به هر طریقی که می‌شود این دلیل ملکوتی عظیم را نادیده بگیرند ـ‌یعنی رؤیا را‌ـ؛ همان دلیلی که قرآن، رسول خدا و ائمه(ع) تصدیق و بر آن اعتماد می‌کنند. در قرآن آمده است: (وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَی سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ)؛([29]) (و پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشۀ سبز ديدم و هفت خوشۀ خشک دیگر. ای خاصان من، مرا از خوابم آگاه کنید، اگر تعبير خواب می‌دانيد). (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ)؛([30]) (يوسف، ای مرد راست‌گوی! برای ما تعبير کن که هفت گاو فَربه را هفت گاو لاغر می‌خورند، و هفت خوشۀ سبز باشد و هفت خوشۀ خشک دیگر، تا من نزد مردم بازگردم، باشد که آگاه گردند). (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)؛([31]) (چون با پدر به جايی رسيد که بايد به کار بپردازند، گفت: ای پسرکم، در خواب ديده‌ام که تو را ذبح می‌کنم. بنگر چه می‌انديشی. گفت: ای پدر، به هر چه مأمور شده‌ای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی يافت). (وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ)؛([32]) (و دو جوان نيز با او به زندان افتادند. يکی از آن دو گفت: در خواب، خود را ديدم که انگور می‌فشارم. ديگری گفت: خود را ديدم که نان بر سر نهاده، می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند؛ ما را از تعبير آن آگاه کن، که من تو را از نيکوکاران می‌بينيم). (وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا)؛([33]) (و آنگاه که تو را گفتيم: پروردگارت بر همۀ مردم احاطه دارد و آنچه در رؤیا به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود. ما مردم را می‌ترسانيم ولی جز بر طغیان و سرکشیِ بزرگ آنان نمی‌افزاید). خداوند سبحان و متعال، انبیا و صالحانی که رؤیا را تصدیق می‌کنند مدح می‌فرماید: (وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)؛([34]) (و ما ندايش داديم: ای ابراهيم!* تو رؤیا را تصدیق کردی و ما اینچنین نيکوکاران را پاداش می‌دهيم). (وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ)؛([35]) (و مريم دختر عمران را که شرمگاه خويش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم و او کلمات پروردگارش را تصديق نمود). (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ)؛([36]) (يوسف، ای مرد راست‌گوی!). و کسی که رؤیا را تکذیب می‌کند و آن را خواب‌های پریشان می‌نامد مذمّت می‌فرماید: (قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ)؛([37]) (گفتند: اينها خواب‌های آشفته است و ما را به تعبير اين خواب‌ها آگاهی نيست). و خداوند سبحان و متعال برای مؤمنان شهادت می‌دهد و خود را برای کسانی که به رسالت‌های فرستادگان کافر شده‌اند به عنوان شاهد عرضه می‌فرماید؛ و از بهترین راه‌هایی که مردم برای شهادت خداوند سبحان و متعال می‌شناسند همان رؤیا است: (وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ)؛([38]) (و آن هنگام که به حواريّون وحی کردم: به من و به فرستادۀ من ايمان بياوريد. گفتند: ايمان آورديم، گواه باش که ما تسليم‌شدگانیم). (قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ)؛([39]) (بگو: شهادت چه کسی از هر شهادتی بزرگ‌تر است؟ بگو: خدا ميان من و شما شاهد است). (وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي‏ بِاللهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَکُمْ)؛([40]) (و کافران می‌گويند تو پيامبر نيستی. بگو: خدا برای شهادت ميان من و شما کافی است). (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللهِ شَیْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَی بِهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)؛([41]) (يا می‌گويند: اين کتاب دروغی است که خود بافته است. بگو: اگر من آن را چون دروغی به هم بافته باشم، شما نمی‌توانيد خشم خدا را از من بازداريد. خدا از آن طعن‌ها که به آن می‌زنيد آگاه‌تر است و شهادت او ميان من و شما کافی است و او است آمرزندۀ مهربان). (قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا)؛([42]) (بگو خداوند به عنوان شاهد و گواه ميان من و شما کافی است؛ زيرا او به بندگانش آگاه و بينا است). و او سبحان، رؤیا را نیکوترین قصه‌ها نامیده است. حق تعالی می‌فرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ * إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ)؛([43]) (ما با اين قرآن که بر تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان‌ها را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی * آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر! در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجده‌ام می‌کنند). و در این آیات تدبّر کنید تا بشناسید چه کسانی تکذیب‌کنندگان رؤیا هستند. حق تعالی می‌فرماید: (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ * مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ * قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ)؛([44]) (روز حساب مردم نزديک شد و آنان همچنان در غفلت روي‌گردانند * از سوی پروردگارشان برايشان هيچ اندرز تازه‌ای نيامد، جز آنکه آن را شنيدند و سرگرم بازيچه بودند * دل‌هایشان به لهو خو گرفته است و آن ستمگران سر در گوش يکديگر نهادند و گفتند: آيا اين مرد جز اين است که انسانی همانند شما است؟ آيا با آنکه به چشم خود می‌بينيد، همچنان از پِی جادو می‌رويد؟ * گفت: پروردگار من از هر سخنی در آسمان و زمين آگاه است و او شنوا و دانا است * گفتند: نه، بلکه خواب‌های پريشان است، يا دروغی است که به هم می‌بافد يا شاعری است؛ پس برای ما از آنگونه که به پيامبران پيشين داده شده بود، معجزه‌ای بياورد). بنابراین خداوند سبحان در قرآن برای ما رؤیاهای بسیاری را حکایت کرده که همۀ آنها صادقه است؛ برخی از آنِ انبیا است، بعضی از آنِ فرعون‌ها، بعضی... و بعضی... ابراهیم(ع) رؤیا را تصدیق می‌کند، فرعون رؤیا را تصدیق می‌کند، مادر موسی رؤیا را تصدیق می‌کند و ملکۀ سبا رؤیا را تصدیق می‌کند که او با رؤیا دانست نامۀ سلیمان (ع) نامه‌ای کریمانه است... و... و... و خداوند سبحان و متعال آن (رؤیا) را بهترین قصه‌ها نام برده است؛ پس شما را چه شده است و شما از کدام صنفِ مردمان هستید؟ و چگونه در تکذیب رؤیا وضعیت شما به آنجایی رسیده است که با مادی‌گرایانی که به وجود خداوند ایمان ندارند همراه و موافق شده‌اید؟ درحالی‌که رسول خدا (ص) می‌فرماید: «هر کس مرا در خواب (رؤیا) ببیند قطعاً مرا دیده است، که من به هر صورتی دیده می‌شوم».([45]) و از مواردی که مادر فرزند مُرده را به خنده وامی‌دارد این است که شما می‌گویید کسی که رسول خدا(ص) را در رؤیا دیده حتماً باید آن حضرت(ص) را در این عالم جسمانی دیده باشد تا رؤیایش تصدیق شود. سبحان الله! در حدیث بالا رسول خدا(ص) بیان می‌فرماید هر کس او را ببیند به واقع او را دیده حتی اگر صورتی که با آن رسول خدا(ص) را دیده است با صورت خود آن حضرت(ص) در این عالم جسمانی متفاوت باشد. به علاوه امام صادق (ع) توجه مردم را به دعا برای دیدن رسول خدا(ص) در رؤیا جلب می‌فرماید.آیا کسی در زمان امام صادق (ع) بوده است که رسول خدا(ص) را در این عالم جسمانی مشاهده کرده باشد؟! و داستان اين غارتگرى را كه در جاى خود انجام گرفت رها كن...که حکایت این شتران خود حدیث دیگری است.([46]) و با من بیا به این مصیبت بزرگ بپردازیم؛ مصیبتی که سید محمود حسنی می‌گوید باید فرستادۀ امام مهدی(ع) با علم اصول بیاید، با وجود اینکه می‌داند علم اصول، علمی ظنّی گمانی است، و گویا این سخن خداوند متعال را نخوانده است: (وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ)؛([47]) (و بيشترشان جز از ظن و گمان پیروی نمی‌کنند، در حالی که ظن و گمان به هیچ روی از حق بی‌نیاز نمی‌کند؛ هر آينه خدا به آنچه می‌کنند آگاه است). و این سخن حق تعالی: (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی)([48])؛ (اينها چيزی نيستند جز نام‌هايی که خود و پدرانتان به آنها داده‌ايد و خداوند هيچ دليلی بر آنها نفرستاده است. تنها از پِیِ گمان و هوای نفس خويش می‌روند و حال آنکه از سوی پروردگارشان هدایت آمده است). و این سخن حق تعالی: (وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا)؛([49]) (و اينان را به آن هيچ دانشی نيست. اینان تنها از پندار خود پيروی می‌کنند و پندار برای (شناخت) حقيقت به هیچ وجه کافی نیست). و با اینکه نویسنده در یکی از انتشارات دفتر او به نام «برگرد ای پسر فاطمه که این عقاید است» در مقدمه از سوی سید حسنی می‌گوید: «اینچنین زمینه‌سازان دجال و سفیانی ـ‌از پیشوایان گمراهی‌ـ با پشتکاری تمام با پیکار با دلایل معصوم(ع) به جنگ با او(ع) می‌پردازند ‌با آماده کردن ذهن‌ها، جان‌ها و ارواح آنها برای نپذیرفتن دلیل جد بزرگوارش محمد مصطفی(ص). گردن نهادن مردم به مرجعیت بر هیچ کس پوشیده نیست و چه بسا مراجع و پیروان پست و فرومایۀ گمراه و گُمراه‌گَرشان مردم را از پذیرفتن هر دعوتی که ریاکاری، کذب و فریب‌هایشان را برملا کند بازداشته و بازمی‌دارند با این دعوی که این دعوت نه در چهارچوب فقه است و نه در اصول، و به این ادعا که این دلیل در حوزۀ عقاید است و در فقه و اصول جایگاهی ندارد، با این ادعا که تشخیص کسی که دعوت به صاحب حق می‌کند توسط اهل خبره صورت می‌گیرد، و با این ادعا که صاحب حق دچار توهم شده و شما از دلیل توهمش هم سوال نکن چرا که شما آن دلیل را متوجه نمی‌شوی، و با این ادعا که اگر صاحب این حق بر حق باشد یاری و پیروز خواهد شد؛ ‌چرا که هرچه از آنِ خداوند باشد رشد خواهد کرد، پس شما باید او را در میدان رها کنی و انتظار بکشی. اگر او از طرف خدا باشد رشد خواهد کرد و اگر هم رشد کند به شما خواهند گفت او را رها کن زیرا مرجعیت یا رهبری فاسد است، و اگر هم به او بگویی: چطور چنین کنم حال آنکه او امام است؟! به شما خواهند گفت: اصل بر امام نبودن یا نایبِ امام نبودن او است؛ و به این ترتیب ـ‌ای مکلّف بیچاره‌ـ تو در حیرت و سرگردانی می‌مانی! حال شما می‌پرسی: پس راه حل چیست؟ راه حل در دو جایگاه است: اول: در این برهه و این شرایط، شما باید کذب و فریب او را با اسلوب علمی و اخلاقی با بیان تناقضات و دروغ‌هایی که واقع شده و شما را با آنها گرفتار می‌کند برملا کنی. به علاوه شما باید مکر و فریب او را در حضور مردم آشکار کنی و این کار بر شما واجب است؛ چرا که احتمال به وقوع پیوستن ظهور مقدس در هر لحظه‌ای وجود دارد. مثل چنین فردی از مصادیق دجال و سفیانی یا پیروان‌شان هستند که با دشمنِ صریح، علیه معصوم (ع) هم‌دست می‌شوند. دوم: در هنگام ظهور مقدس، که امر و حکم از آنِ معصوم (ع) خواهد بود و روایات به برداشتن شمشیر و کشتن مثل چنین کسانی کرده‌اند. بدیهی است کشتار حاصل نمی‌شود مگر پس از برداشتن پوششِ دینی که آنها بر تن می‌کنند و مردم را با آن فریب می‌دهند. آنچه بیان کردم به دلیل اهمیت این جایگاه و بزرگی و عظمتش بیان کردم؛ چرا که این موقف با معصوم (ع) و از خودِ همین نجف و از سوی این علمای نیرنگ‌باز تکرار خواهد شد؛ آنجا که احتجاجات و مناظرات در خصوص خداوند و انبیا و نبی‌اکرم (ص) با قرآن مطرح می‌شود. برای شما بدیهی است که مثل چنین دعوتی به مناظره، پذیرفته نخواهد شد چرا که در حیطۀ عقاید است و ما کاری با عقاید نداریم و چه بسا این سخن آنان به این معنا برمی‌گردد که «ای پسر فاطمه برگرد که این در حیطۀ عقاید است» و دعوت تو عقیدتی است در حالی که ما نیازی به عقاید نداریم و دین و اصول و فقه در خیر و سلامتی است. از امام باقر(ع) وارد شده است: «قائم(ع) پیش می‌آید تا به نجف می‌رسد. سپاه سفیانی و یارانش از کوفه به سوی او خروج می‌کنند در حالی که مردم با او هستند... امام آنها را دعوت می‌کند و به حق خودش سوگند می‌دهد و آنها را باخبر می‌سازد که مظلوم و مقهور بوده است و می‌فرماید: ای مردم! هر کس در مورد خدا با من احتجاج کند، من شایسته‌ترین مردم به خدا هستم، هر کس در مورد آدم با من احتجاج کند، من شایسته‌ترین مردم به آدم هستم... و هر کس در مورد محمد با من احتجاج کند، من شایسته‌ترین مردم به محمد هستم و هر کس در مورد کتاب خدا با من احتجاج کند، من شایسته‌ترین مردم به کتاب خدا هستم». و آنها خواهند گفت: ای پسر فاطمه، از هر جا که آمده‌ای بازگرد که ما را به تو نیازی نیست. ما خبر را به شما رساندیم و شما را آزمودیم. پس او در پشت نجف شمشیر را در آنها قرار می‌دهد... و آنها را می‌کشد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند آن پروردگار جهانیان است، و سلام و صلوات خداوند بر پیامبر ما محمد و بر آل پاک و طاهر او». پایان.([50]) بنابراین سید محمود حسنی اقرار می‌کند که دعوت امام(ع) یا نایب خاصش رد می‌شود، چرا که از همان ابتدا از نوع اعتقادیِ مبتنی بر قرآن است و پیشوایان گمراه به او چنین پاسخ می‌دهند آنچه تو آورده‌ای، قرآن و عقاید است در حالی که ما می‌خواهیم تو با اصول نزد ما بیایی؛ (چرا که مقدمه نوشتن بر این کتاب یعنی پذیرفتن ایده و خط فکری که کتاب بر آن بنا شده است که در غیر این صورت وقتی بر آن مقدمه نوشته می‌نوشت، در این مقدمه خط فکری خودش را به نگارش درخواهد آورد). اما هنگامی که این دعوت حق یمانی آمد سید محمود حسنی خودش در همان موقعیتی که از آن برحذر می‌داشت قرار گرفت! پس پاک و منزّهی تو که هیچ معبودی جز تو نیست. هرکه را بخواهی گمراه و هرکه را بخواهی هدایت می‌کنی. به علاوه مرکز دروس تخصصی امام مهدی(ع) زیر نظر سید سیستانی وظیفۀ رویارویی با این دعوت حق یمانی را بر عهدۀ خود گذاشت و کتاب‌هایی را منتشر کردند که از نگارش آنها هیچ هدفی جز سعی و تلاش در راستای برگرداندن دیدگان مردم از این دعوت حق یمانی و تلاش برای منحرف کردن مردم از حق به هر صورتی که امکان داشته باشد، نداشتند. یک بار می‌گویند توقیع سمری، قطعی الصدور است ـ‌همان‌طور که شیخ محمد سند به این مطلب تصریح کرده است([51])‌ـ با وجود اینکه از نظر آنها قطعی الصدور بودن به معنی متواتر بودن می‌باشد، حال آنکه توقیع سمری در بهترین وضعیت خبر آحاد محسوب می‌شود،([52]) و یک بار می‌گویند یمانی بعد صیحه می‌آید ـ‌که سبحان الله این فهم نادرست آنها بیان شد‌ـ که اگر این‌طور باشد خروج یمانی بعد از قیام امام مهدی(ع) خواهد بود و این قطعاً باطل است، و بار دیگر می‌گویند.... و بار دیگر.... می‌گویم: و با این وجود باز هم خداوند حق را در جاهایی از نوشته‌هایشان ـ‌چه بخواهند یا نخواهند‌ـ نوشته است: (وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)؛([53]) (و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند). همان‌طور که آنها اصرار بر نوشتن باطل در جاهایی دیگر کرده‌اند. مثال‌هایی در این باب را برای شما نقل می‌کنم: در کتاب «فقه علایم ظهور» نوشتۀ «شیخ محمد سند» ـ‌که از دفتر وابسته به سید سیستانی منتشر شده است‌ـ نویسنده اقرار می‌کند که یمانی دعوت به تنصیب الهی می‌کند و غیر از آن را نمی‌پذیرد، و این در حالی است که کسان دیگر غیر از او در چاه دموکراسی و انتخابات قرار گرفته‌اند. می‌گوید: «و به عبارت دیگر: حسنی و خراسانی امامت را با تصدی بر امور و اصلاح علنی بنا می‌کنند، در حالی که یمانی امامت را با نص الهی بر دوازده نفر که آخرینشان مهدی(ع) است بنا می‌نهد».([54]) اکنون با دقت این گفته را بنگر و عرصۀ امروز را ـ‌پس از آنکه از روایات اهل بیت(ع) برای شما روشن شد که این زمانه همان هنگامۀ ظهور است‌ـ با دقت بررسی کن. امت‌ها بر مسلمانان هجوم آورده‌اند ـ‌به خصوص به عراق‌ـ مثل هجوم آوردن شکم‌باره‌ها بر ظرف غذای خود، و پرچم‌ها (نیروهای اشغال‌گر) در بغداد وارد شده‌اند ـ‌پرچم‌هایی از هر جا‌ـ و بغداد روز به روز با فتنه‌ها و پرچم‌هایی که از هر جا به آنجا آمده‌اند خراب‌تر می‌شود، و در زمان طغیانگر (صدام) ـ‌خدا لعنتش کند‌ـ وضعیت به گونه‌ای شده بود که نزدیک بود عراق مشتی (محصول) و درهمی هم نداشته باشد، نقصان در ثمرات و کم شدن برکت، سال مثل ماه شد، ماه مثل هفته، هفته مثل روز.... و.... و.... همان‌طور که معصومین(ع) خبر داد بودند.([55]) می‌گویم: در میدان همۀ کسانی که به تنصیب از سوی مردم دعوت می‌کنند چه می‌بینی؟ حاکمیت مردم به هر شکلی که باشد؟! در ایران (خراسان) سید خامنه‌ای به اصلاح علنی می‌پردازد با این توجیه که او ولی فقیه است (یعنی امامت را برای پرداختن به امور بنا می‌نهد....)، در عراق نیز سید محمود حسنی به همین گونه است و سید سیستانی به انتخابات فرامی‌خواند و.... و.... و همه به حاکمیت مردم دعوت می‌کنند. تنها همین دعوت مبارک یمانی است که دعوت کننده به تنصیب الهی است نه هیچ کس دیگر؛ تأکید می‌کنم نه هیچ کس دیگر! من همه را به تحدّی دعوت می‌کنم تا تنها یک مثال دیگر غیر از آنچه در این دعوت مبارک یمانی مطرح شده است بیاورد؛ دعوتی که به تنصیب الهی با نص و وصیت رسول خدا حضرت محمد(ص) فرامی‌خواند، و این حجتی است تام و تمام بر نویسنده اگر بر رأی و نظرش و آنچه نوشته است یقین داشته باشد. سپس نویسنده در توضیح روایت یمانی چند سطری را به نگارش می‌آورد و بر این سخن امام(ع) توضیح می‌نویسد: «و هنگامی که یمانی خروج کرد به سوی او برخیز زیرا پرچم او پرچم هدایت است، و بر هیچ مسلمانی جایز نیست علیه او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است؛ چرا که او دعوت به حق و دعوت به طریق مستقیم می‌کند...» و در ادامه می‌گوید: «به عبارت دقیق‌تر این روایت دلالت بر حرام بودن هر عملی که علیه حرکت او باشد ـ‌تا او را تضعیف کند‌ـ دارد، چرا که بین «سرپیچی علیه» و «سرپیچی از او» تفاوت وجود دارد....».([56]) بنابراین نویسنده می‌خواهد بگوید حتی اگر شخصیت یمانی برای مردم روشن شد، آنچه حرام است موضع‌گیری علیه او است نه فقط اعتراض بر او و ترک یاری دادن او؛ سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله! با آنکه در انتهای این روایت علت حرمت سرپیچی آمده است ـ‌و دلیل آن این است که او دعوت به حق می‌کند‌ـ حال اگر روی‌گردانی از او و ترک گفتن یاریش جایز باشد، می‌گویم: حال که او حق و دعوت‌کننده به حق هست و حق هم یکتا است نه متعدد، پس از حق چه چیزی جز گمراهی وجود خواهد داشت؟! پس به کجا سرگردانتان می‌کنند و به کجا می‌روید؟ حال آنکه اولین معنایی که از عبارت «سرپیچی» برداشت می‌شود چرخش، پشت کردن و روی گرداندن از او است؛ بنابراین کلمۀ «از» مفهوم کلمۀ «سرپیچی» را دربردارد؛ پس منظور از این روایت می‌شود: «بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او روی برگرداند یا علیه او موضع بگیرد». عبارت «دعوت به حق می‌کند» یعنی او به طور کلی و جزیی دعوت به حق می‌کند؛ که اگر او در موردی دعوت به حق می‌کرد و در مورد دیگری دعوت به حق نمی‌کرد معصوم(ع) دربارۀ او اینگونه نمی‌فرمود: «و بر هیچ مسلمانی جایز نیست علیه او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است؛ چرا که او دعوت به حق و دعوت به طریق مستقیم می‌کند» تا مردم را متوجه پیروی از او نماید. (قائدۀ اعتقادی که در حوزه‌های علمیۀ نجف، قم و.... به آن اقرار دارند این است که امر به پیروی از غیرمعصوم صحیح نیست؛ چرا که در غیر این صورت امر به پیروی از کسی که به خطا می‌رود و گناه می‌کند محسوب می‌شود ـ‌زیرا خطا و گناه از غیرمعصوم سرمی‌زند‌ـ و درنتیجه امر به پیروی از غیرمعصوم امر به معصیت خواهد بود و این قطعاً باطل است). پس منظور این است که او مردم را واردِ باطل و آنها را از حق خارج نمی‌کند و این یعنی عصمت، و به این ترتیب دانسته می‌شود که یمانی، نایب خاص و فرستاده‌ای از سوی امام مهدی(ع) است. این با علم به آن است که او همان مهدی اول یاد شده در وصیت رسول خدا(ص) است، و مهدی اول حجتی از حجت‌های الهی و معصومی است که بر عصمتش نص (تصریح) وارد شده؛ همان‌طور که از عبارت «و بر هیچ مسلمانی جایز نیست علیه او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است؛ چرا که او دعوت به حق و دعوت به طریق مستقیم می‌کند» چنین دانسته می‌شود که یمانی صاحب ولایت الهی است که انسان باید دوستی او را در دل داشته باشد و از دشمنانش بیزاری جوید که در غیر این صورت اهل آتش خواهد بود. در جایی دیگر این نویسنده بر این گفتار امام باقر(ع) توضیحی می‌دهد: «گویا می‌بینم گروهی را ـ‌که حق را طلب می‌کنند‌ـ از مشرق خروج می‌کنند، پس به ایشان داده نمی‌شود.... پس آن (پرچم) را نمی‌دهند مگر به صاحبتان. کشته‌هایشان شهید هستند. اگر من آن را درک می‌کردم خودم را برای صاحب این امر حفظ می‌کردم».([57]) و می‌گوید: «.... این دلالت می‌کند بر رجحان داشتن حفظ خویشتن و یاری دادن تا هنگام خروج مهدی(ع) از مکه برای پیوستن به پرچم یمانی....».([58]) پس از اینکه ـ‌با توجه به آنچه تقدیم شد‌ـ ساده‌لوحانه بودن این نظر و سطحی بودن فکر کسی که چنین رأی و نظری را مطرح می‌کند واضح شد، تنها یک پرسش مطرح می‌کنم: آیا مردم باید از شما اطاعت کنند یا از ائمه(ع)؟ ائمه(ع) آنها را به برپاخواستن به سوی یمانی و یاری دادن او فرمان داده‌اند درحالی‌که شما مردم را به تنها گذاشتن یمانی و ترک یاریش فرمان می‌دهید؟! به این ادعا که این سخن معصوم(ع): «خودم را برای صاحب این امر حفظ می‌کردم» بر چنین مطلبی دلالت می‌کند؛ با وجود اینکه این مطلبی متشابه است و هیچ دلیلی ـ‌چه در معنای دور و چه در معنای نزدیک‌ـ برای هدایت مردم به یاری ندادن یمانی محسوب نمی‌شود؛ بلکه تنها مطلبی که بر آن دلالت می‌کند حفظ خویشتن تا شروع حرکت امام(ع) می‌باشد، این در حالی است که حرکت امام با یمانی آغاز می‌شود؛ پس شما را به کجا سرگردان می‌کنند و به کجا رهسپارید؟! این تعمّد در گمراه کردن مردم و هدایت آنها به تنها گذاشتن یمانی برای چیست؟ با اینکه او وزیر امام مهدی(ع) است، و ـ‌همان‌طور که بیان شد‌ـ او وصی امام مهدی(ع) و مهدی اول و پدر مهدیین ـ‌همان کسانی که در دولت عدل الهی حکومت می‌کنند‌ـ می‌باشد! لا اله الا الله، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم. آیا یمانی، وزیر امام مهدی(ع) و بر دوش کشندۀ پرچمش نیست؟ و از آنجا که هر وزیری پرچم پیشوایش را بر دوش می‌کشد، پرچم یمانی، خودِ پرچم امام مهدی(ع) است. پس این پرچم یکتا و حمل کنندۀ آن یمانی است؛ همان‌طور که علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) پرچم رسول خدا(ص) را بر دوش می‌کشید. روایات در به پا خواستن به سوی یمانی و یاری دادنش و واجب بودن بیعت با او و اینکه سرپیچی‌کننده از بیعتِ او از اهل آتش خواهد بود بسیار و محکم هستند، و به نظر می‌رسد شیخ سند هیچ همّ‌وغمی جز هدایت مردم به یاری ندادن یمانی و سعی در منصرف کردن‌شان نداشته است؛ با وجود آنکه امام(ع) در مورد یمانی فرموده‌اند: «و بر هیچ مسلمانی جایز نیست علیه او سرپیچی کند و کسی که چنین کند از اهل آتش است». موضع‌گیری این نویسنده مرا به یاد جایگاه ابو موسی اشعری می‌اندازد؛([59]) آنجا که مردم را با هر آنچه از متشابهات و مغالطه‌ها در اختیار دارد به تنها گذاشتن و یاری ندادن علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می‌کشاند، و این نبود مگر به دلیل ترسی که نفس او را در خود پیچیده بود، و به خدا سوگند این چیزی نیست مگر همان من و منیتی که ابلیس (لعنه الله) را به سقوط کشاند و امروز هم آنهایی که از او پیروی می‌کنند را به وادی سقوط سوق می‌دهد. بر اینان شهادت دادن به اینکه «مهدی و مهدیین از فرزندانش حجت‌های خداوند هستند» سنگین است چنانچه شهادت دادن بر اینکه «علی و ائمه از فرزندانش حجت‌های الهی هستند» بر پیشینیان اینان سنگین بود! اینان بعد از اینکه حجیت این دعوت گریبان‌شان گرفت شروع کردند به دلیل‌تراشی برای ترک یاری دادن یمانی ـ‌حتی اگر با دلیل برایشان ثابت شود که او یمانی است‌ـ. من مردم را از برگرفتن چنین موضع‌گیری برحذر می‌دارم؛ اگر انسان چنین موضع‌گیری را برگزیند همانند ابلیس (لعنه الله) می‌شود ـ‌آنجا که عبادت خداوند را پذیرفت ولی سجده بر آدم(ع) را رها کرد‌ـ و آنها هم طبق ادعای خودشان امام(ع) را می‌پذیرند ولی وصی و فرستاده‌ او و مهدی اول و یمان موعود را نمی‌پذیرند! مَثَل آنها مَثَل کسی است که رسول خدا(ص) را پذیرفته ولی ولایت علی(ع) را رها کرده است، و به عبارت دیگر: ما تو را به عنوان اینکه پسر امام، مهدی اول، وصی و یمانی موعود هستی می‌شناسیم ولی یاریت نمی‌کنم؛ یعنی: «برگرد ای پسر فاطمه» یا «قلب‌های ما با تو است ولی شمشیرهای ما علیه تو». روایت زیر را که محمد سند نقل کرده است بیان می‌کنم تا حجتی بر او باشد شاید با آن پند گیرد:([60]) از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «.... سپس به همراه سیصد و ده و اندی نفر که بین رکن و مقام با او بیعت نموده‌اند از مکه خارج می‌شوند، همراه او عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاح ایشان(ص) می‌باشد و وزیرش نیز همراهش است. ندا دهنده‌ای از آسمان در مکه او را به اسمش و امرش ندا می‌دهد تا جایی که همۀ اهل زمین آن را می‌شنوند. اسم او اسم پیامبر است. هر چه برای شما ایجاد اشکال نماید عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاحش برای شما ایجاد شبهه نمی‌کند. نفس زکیه از فرزندان حسین(ع) است. اگر این برای شما ایجاد شبهه نمود ندای آسمانی به نام و فرمان او برای شما ایجاد اشکال و شبهه نمی‌کند. شما را برحذر می‌دارم از «شذاذ» (فریب‌کاران) از آل محمد(ع) که برای آل محمد(ع) و علی(ع) (تنها) یک پرچم وجود دارد درحالی‌که برای سایرین پرچم‌ها. پس در زمین ثابت باش و هیچ یک از آنان را پیروی نکن تا مردی از فرزندان حسین(ع) را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاحش است. عهد پیامبر خدا(ص) به علی بن حسین(ع) رسید، سپس به محمد بن علی(ع) و هرچه خدا بخواهد، همان می‌کند. پس از ایشان در جای خودت ثابت باش و تو را از آنچه ذکر نمودم برحذر می‌دارم. آن هنگام مردی از ایشان به همراه سیصد و ده و اندی نفر مرد که به همراهشان پرچم رسول خدا(ص) است به سمت مدینه خارج می‌شود تا از بیدا عبور می‌کند و می‌گوید: این مکانی است که خسف برای آن قوم رخ می‌دهد و این همان آیۀ خداوند است که می‌فرماید: (أَفَأَمِنَ الَّذينَ مَکَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ * أَوْ يَأْخُذَهُمْ في‏ تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزينَ....)؛([61]) (آيا آنان که تدبیرهای بد می‌اندیشند ايمن هستند از اينکه خداوند آنها را در زمین فرو گیرد يا از جايی که نمی‌دانند عذاب بر آنها فرود آيد؟! * يا به هنگام آمد و شدشان آنها را فرو گير، پس هیچ چاره نتوانند کرد؟...)». پس امام باقر(ع) بعد از اینکه در ابتدای این روایت، امام مهدی(ع) و وزیرش را بیان می‌کند در روایت حرکت زمینه‌سازانۀ وی را بیان می‌فرماید و مردم را متوجه مردی از فرزندان حسین(ع) می‌نماید که همان مهدی اول است ـ‌همان‌طور که در بیانیۀ یمانی و انتشارات انصار تبیین شده است و همان‌طور که از خود همین روایت روشن می‌شود‌ـ؛ او به این صورت توصیف می‌شود «عهد پیامبر خدا همراهش است» و عهد، همان وصیت است و نام مهدیِ اولِ یاد شده وصیت رسول خدا(ص) احمد است، و او اولین مؤمنان به امام(ع) در ابتدای ظهورش می‌باشد ـ‌همان‌طور که رسول خدا(ص) او را چنین توصیف می‌فرماید‌ـ و پرچم او پرچم رسول خدا(ص) «البیعة لله» (بیعت تنها از آنِ خداوند است) می‌باشد، یعنی: دعوت به تنصیب الهی و نپذیرفتن هرآنچه غیر از آن است و سلاح رسول خدا(ص) که همان قرآن و علم است. در این دعوت مبارک یمانی تمام آنچه امام باقر(ع) ذکر فرموده‌اند گرد آمده است؛ پس شما را به کجا شما سرگردان می‌کنند و به کدام سو می‌روید. به علاوه امام باقر(ع) بیان می‌فرماید این کسی که می‌آید، در حالی خروج می‌کند که سیصد و چند ده نفر مرد همراهش هستند و به سمت مدینه می‌رود، در حالی که امام مهدی(ع) سیصد و سیزده نفر دارد که در مکه جمع می‌شوند. بنابراین آنها همان کسانی هستند که در مکه گرد او جمع می‌شوند چنانکه در سخنی که پیش‌تر در مورد این روایت بیان شد روشن است. اما در مورد این شخصِ گفته شده در این روایت «تا مردی از فرزندان حسین(ع) را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاحش است»، بنابراین او کسی است که انصار را جمع می‌کند و عهده‌دار بیعت برای امام(ع) است و او وزیر امام(ع) و وصیش می‌باشد ـ‌مهدی اول و یمانی موعود‌ـ و امام(ع) این مرد را همراه علامت‌های امام(ع) قرار می‌دهد و دلیل بر او را عهد، پرچم و سلاح بیان می‌فرماید همان‌طور که این موارد را دلیل بر امام مهدی(ع) در ابتدای سخن خود بیان فرموده است، و این به دلیل آن است که او حجتی از حجت‌های الهی است؛ پس مهدیین ـ‌‌همان‌طور که با توجه به متون متواتر ثابت شده است([62])‌ـ حجت‌های الهی هستند و امام باقر(ع) مردم را به پیروی از او فرمان داده همان‌طور که آنها را به پیروی از یمانی فرمان داده است، و همان‌طور که آنها را به پیروی از عبور کنندۀ فرات (احمد) فرمان داده، و رسول خدا(ص) آنها را در وصیت خود به پیروی از مهدی اول (احمد) فرمان داده است. اینها همه شخصیت یکسانی هستند؛ او همان یمانی، وصی و فرستادۀ امام(ع) به سوی مردم است. در کتاب «یمانی پرچم هدایت» نوشتۀ «سید محمد علی حلو» ـ‌از انتشارات همان مکتبی که زیر نظر سید سیستانی است‌ـ همین معنا دریافت می‌شود؛ اینکه یمانی حق محض است و او دعوت به ولایت الهی و حاکمیت خداوند می‌کند بی آنکه معادلات سیاسی موجود در عرصه‌ای که فکر دموکراسی و انتخابات بر آن حاکم است ـ‌یعنی حاکمیت مردم‌ـ را به حساب آورد؛ یعنی یمانی، حمل کنندۀ واقعی پرچم «البیعة لله» (بیعت از آنِ خدا است) می‌باشد و او کسی است که با دعوت خود به حاکمیت خدا و نپذیرفتن انتخابات و دموکراسی و حاکمیت مردم، دعوت کنندۀ به سوی آن است. آنجا که می‌گوید: «... و ولایت و برائتی که در اینجا مورد ادعا است به معنای صرفِ گفتار و تنها شعاری جذاب نیست بی‌آنکه در این ولایت و برائت تأثیری کلی یا جزیی بر این حرکت داشته باشد. چه بسا (توسط عده‌ای) ادعای ولایت و برائت شود بی‌آنکه بر آن دعوت چیزی که باعث برتری‌اش شود مترتّب گردد، بلکه برای ولایت و برائت ویژگی‌های تشخیصی و مفاهیم مشخص‌کننده‌ای وجود دارد که دیگران با این شاخصه‌ها حکم می‌کنند آیا این ولایت و برائت به راستی ولایت خدا و فرستادۀ او و اهل بیتش است بی‌آنکه معادلات سیاسی و ملاحظات آن هیچ اثری در تعامل با رویدادهای کلی آن داشته باشد. حتی تمامی تحرکات حول محور ولایت و برائت می‌چرخد و می‌توان از تحرکاتی که خلاف این محور صورت گیرد به عنوان تحرکاتی که فراتر از «تحرکات ولایی شتاب‌زده» نیستند تعبیر نمود؛ یعنی: تحرکات نشأت گرفته از ضمیر ولایت که از ملاحظات محض سیاسی فراتر نمی‌روند....».([63]) و در جای دیگر می‌گوید: «... در هر یک از این موارد اصلاحی و دگرگونی‌های ایدئولوژیکی جایگاه و منزلتی دارد که در جنبش او نهادینه است. آنها کسانی هستند که پس از قرائت‌هایی که در این جایگاه وارد می‌شود مجدداً خود را به این گروه منتسب می‌کنند تا عضویت خود را با تمام نیرو علنی کنند و این عده، همان تبدیل یافتگانِ (أبدال) توبه کنندگانِ پاک شده ـ‌طبق این روایت‌‌ـ خواهند بود. توبه و پاکیزگی اشاره‌ای به آزاد شدن آنها از هرآنچه خلاف حق که به آن معتقد بودند و سستی و کوتاهی‌شان از یاری او می‌باشد؛ بنابراین آنها حقیقت یاری ندادن به حق آن هنگامی که علیه آن بودند را درک خواهند کرد و ضمایر و وجدان‌شان به شدت به لرزه درخواهد آمد و خواستار توبه و بازگشت به سوی خداوند متعال خواهند شد و بودن خود با حق و یاری دادنش را با حرکتی نمادین متناسب با جایگاه‌شان آشکار خواهند کرد و چنین رهنمودهایی را جز از حرکت پیشرو یمانی در رویارویی با تجاوزگری‌های سفیانی و خوی دَدمنشانه‌اش نخواهیم یافت...».([64]) در اینجا فقط می‌خواهم به این نکته اشاره کنم آنجا که نویسنده تصور کرده یمانی از سرزمین یمن می‌آید به خطا رفته است و زیدیه‌ای که در روایات فوق بیان شده است زیدیۀ یمن هستند. در این مختصر بنا ندارم در مورد خطاهای کسانی که در مورد قضیۀ امام(ع) مطلب نوشته‌اند بحث و مناقشه کنم، و برادران انصار امام مهدی(ع) از طلبه‌های حوزۀ مهدوی این مورد را کفایت می‌کنند و ان‌شاءالله آنها متصدی بیان حقیقت به تفصیل می‌باشند. کسانی را که دربارۀ قضیۀ امام مهدی(ع) مطلب می‌نویسند نصیحت می‌کنم کتاب‌های انصار را بخوانند، از جمله «پاسخ دندان شکن» (الرد القاصم)، «پاسخ کوبنده» (الرد الحاسم) ، «نور مبین»، «بلاغ مبین» (رسالت آشکار)، «یمانی موعود حجت الله» و (طالع مشرق)، و «دابة الارض» (جنبنده‌ی زمین) و سایرکتاب‌ها تا گوشه‌ای از قضیۀ امام مهدی(ع) را بفهمند، و اگر از هوا و هوس و منیت فاصله بگیرند شاید حقیقت را درک کنند. ان‌شاءالله برادران انصار تبیین اشتباهات موجود درکتاب‌هایتان را عهده‌دار خواهند شد؛ پس با خود انصاف داشته باشید و حق را بیان کنید. بدانید در گذر سال‌ها و در طول تاریخ دین حق، دین اسلام محمدیِ حقیقی جلوه‌گر شده توسط آل محمد(ع) بوده است؛ یعنی: از غیبت تا به امروز قضیۀ امام مهدی(ع) باز نشده و روایت‌های رسول خدا و ائمه(ع) که مختص قضیۀ امام مهدی(ع) هستند روشن و واضح نشده بودند آنچنان‌که امروز بیان شده است؛ آنگونه که این روایت‌ها تبیین و محکم شده‌اند و منظور از این روایت‌ها ـ‌به فضل خداوند و به فضل این دعوت حق یمانی‌ـ روشن شده است؛ و این علامت و نشانه‌ای از نشانه‌های این دعوت می‌باشد. از مالک جهنی نقل شده است: به ابا جعفر امام باقر(ع) عرض کردم: ما صاحب این امر را با صفتی توصیف می‌کنیم که در احدی از مردم نیست. فرمود: «نه به خدا سوگند. ابداً اینگونه نیست؛ تا آنکه او خودش آن کسی خواهد بود که بر شما با آن احتجاج کند و به آن دعوتتان کند».([65]) یعنی شما هر چقدر در فهمیدن روایات آل محمد(ع) که به امام مهدی(ع) و قضیه‌اش اختصاص دارد و فهمیدن تفاصیل قضیۀ امام مهدی(ع) و چگونگی قیامش و اینکه چه چیزهایی با سال‌های مقارنِ ظهورش همراه است و همچنین در فهمیدن شکل‌گیری ظهورش تلاش کنید، موفق نخواهید شد، به گونه‌ای که حضرت(ع) می‌فرمایند: «نه به خدا سوگند. ابداً اینگونه نیست» و برای آن سوگند یاد می‌نماید. آن صفت و ویژگی که مدّ نظر جهنی بوده است ویژگی شخصیت و ویژگی قضیۀ او و هرآنچه به آن تعلق دارد می‌باشد، به خصوص پیش از قیام در دوران دعوت نیکویی که امام(ع) مردم را به بیعت دعوت می‌نماید. سخن امام باقر(ع) این مطلب را واضح می‌کند؛ آنجا که می‌فرماید: «او خودش آن کسی خواهد بود که بر شما با آن احتجاج کند و به آن دعوتتان کند»؛ یعنی: او کسی است که با خطابه و بیانش حقیقت این امر را به شما می‌شناساند. بنابراین امام(ع) بیان می‌دارد که این امر بر مردم پوشیده است و آن کسی که می‌آید همان کسی خواهد بود که حقیقت را بیان می‌کند و با این بیان صاحب حق شناخته می‌شود. در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است: «.... او عِلمی دارد؛ هنگامی که وقت خروج آن فرارسد آن علم را منتشر می‌کند. خداوند عزوجل آن را به سخن وامی‌دارد؛ پس آن علم او را ندا می‌دهد: خروج کن ای ولی خدا! بکش دشمنان خدا را. او دو پرچم دارد و دو علامت....».([66]) این علم امروز به فضل خدا و به فضل این دعوت مبارک حق یمانی بین مردم منتشر می‌شود و مردم بعد از ناآگاهی طولانی فهمیدند حجت‌ها از آل محمد(ع) بیست‌وچهار نفر هستند ـ‌نه دوازده نفر چنانکه مردم گمان می‌کنند‌ـ و آنها دوازده امام و دوازده مهدی هستند چنانکه در وصیت رسول خدا(ص) به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در شب وفات آن حضرت(ص) آمده است. همچنین مردم فهمیده‌اند که مهدی اول از آنها همان یمانی است؛ و به این ترتیب سرّ هدایت ائمه(ع) ـ‌که مردم را از سویی به یمانی راهنمایی می‌فرمودند و از سوی دیگر مهدی اول را با منتهای دقت توصیف می‌فرمایند به طوری که کسی خواهان حق است او را اشتباه نمی‌گیرد‌ـ تبیین گردید. به محض اینکه به این مطلب توجه شود که یمانی جلودار سیصد و سیزده نفر است و مهدی اول هم اینگونه است و او اولین سیصد و سیزده نفر و پیشی گیرندۀ آنها در ایمان است، اینکه او از بصره است، اسم او احمد است و... و... دانسته می‌شود که یمانی و مهدی اول و اولین انصار، همگی شخصیت یکسانی هستند، و او همان شعار اهل طالقان است؛ چرا که شعار آنها چنانکه در روایت آمده «احمد، احمد» است. نصیحتم به همۀ کسانی که در قضیۀ امام مهدی(ع) مطلب می‌نویسند و به همۀ طلبه‌های حوزه‌های علمیه آن است که منصف باشند، با خودشان به انصاف رفتار کنند، قلب‌های خود را به حکمت یمانی معطوف کنند، و ظنّیات و گمان‌هایشان را در کتاب‌ها مدوّن نکنند تا پس از آن بیان کنند آنچه نوشته‌اند حق مبین و صراط مستقیم است؛ زیرا پس از آنکه آنها خود گمراه شدند مردم نیز گمراه خواهند شد و به این ترتیب آنها پیشوایان گمراهی خواهند شد؛ که حساب‌رسی در پیشگاه آقا و مولایم و پدرم امام مهدی(ع) نزدیک است، بسیار نزدیک است و نزدیک‌تر از آنچه است که شما تصور می‌کنید. در آن هنگام است که باطل‌پیشِگان پشیمان خواهند شد؛ و پس از آن، چه نیکو حکم‌کننده‌ای است خداوند و چه نیکو جایگاهی است قیامت. هر کس حرفی می‌نگارد باید این سخن حق تعالی را نصب العین خود گرداند:(ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد)؛([67]) (هيچ سخنی را به تلفظ درنمی‌آورد مگر آنکه مراقبی آماده نزد او است). و من ـ‌و پناه می‌برم به خدا از منیّت‌ـ سید سیستانی و این نویسندگان را نصیحت می‌کنم که به دیدۀ انصاف به این دعوت مبارک یمانی بنگردند و با خود ـ‌با تحقیق از حق و اهلش‌ـ انصاف به خرج دهند؛ وگرنه همه باید بدانند که امروز هر کس علیه این حرکت مبارک یمانی بِایستد آیندگان او را لعنت خواهند کرد. همان‌طور که امروز کسانی که علیه رسول خدا محمد بن عبدالله(ص) موضع‌گیری کردند را لعنت می‌کنند. در پایان روی جلد بیرونی این کتاب‌هایی که زیر نظر سید سیستانی است نوشته شده «احمدالحسن» بی‌آنکه آنها متوجه آن شده باشند؛([68]) پس باید به آنچه بر جلد کتاب‌ها نوشته شده است مراجعه کنند، و این خود آیه‌ای دیگر است که برخلاف میل آنها برای صاحب حق آشکار شده است. همان‌طور که معصوم می‌فرماید هیچ چیز ندیدم جز اینکه پیش از آن و همراه آن و پس از آن حق را دیدم([69]) و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است. (وَ اللهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون)؛([70]) (و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمی‌دانند). احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) 1 رجب‌الحرام 1426 هـ . ق([71])

پا ورقی ها

[1] - بحار الانوار: ج 52 ص 387 ؛ الزام الناصب: ج 1 ص 103؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 4 ص 43.

[2] - اعراف: 68.

[3] - نمل: 30.

[4] - ارشاد: ج 2 ص 384 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 338 ؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 4 ص 53.

[5] - نیل الاوطار شوکانی: ج 9 ص 229 ؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 1 ص 274؛ دایرﺓ المعارف احادیث اهل بیت: ج 4 ص 138.

[6] - مؤمنون: 53.

[7] - زخرف: 31.

[8] - یس: 30.

[9] - ارشاد: ج 2 ص 384 ؛ بحار الانوار: ج 21 ص 338 ؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 3 ص 308.

[10] - آل عمران: 7.

[11] - از معصومین روایت شده است که سخن آنها هفتاد وجه دارد. صفار در بصائر الدرجات روایت کرده است: محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمر، از جمیل، از ایوب اخی ادیم، از حمران بن اعین، از ابا عبد الله امام صادق  ما را حدیث نقل کرد و گفت: فرمود: «من بر هفتاد وجه سخن می‌گویم که از هر کدام محلّ بُرون‌رَفتی دارم» (بصائر الدرجات: ص 349). همچنین روایت کرده است: بر ما حدیث نقل کرد حسن بن حسین اللؤلؤی، از ابن سنان، از علی بن ابو حمزه که گفت: من و ابو بصیر به دیدار ابا عبد الله امام صادق رفتیم. وقتی ما نشسته بودیم به ناگاه ابو عبد الله سخنی فرمود. من پیش خود گفتم: این از چیزهایی است که برای شیعه نقل می‌کنم؛ به خدا سوگند این حدیثی است که مثل آن را هرگز نشنیده‌ام. گفت: امام  به صورت من نگاهی کرد و سپس فرمود: «همانا من به کلامی تکلم می‌کنم که در آن هفتاد وجه مد نظر دارم؛ اگر بخواهم فلان (وجه) را برمی‌گیرم و اگر بخواهم فلان را برمی‌گیرم» (بصائر الدرجات: ص 349). همچنین روایت کرده است: بر ما حدیث نقل کرد محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمیر، از محمد بن حمران، از محمد بن مسلم، از ابا عبد الله امام صادق که فرمود: «ما به کلامی سخن می‌گوییم که در آن هفتاد وجه است و از هر کدام از آنها محل خروجی داریم» (بصائر الدرجات: ص 349). بر ما حدیث نقل کرد احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از احول، از ابا عبد الله که فرمود: «شما فقیه‌ترین مردم هستید در صورتی که معانی سخن ما را بشناسید که سخن ما بر هفتاد وجه صرف می‌شود» (بصائر الدرجات: ص 349).

[12] - قرب الاسناد: ص 380 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 110.

[13] - عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 261؛ وسایل الشیعه (آل البیت): ج 27 ص 115؛ مستدرک الوسایل: ج 17 ص 345.

[14] - ابن شهرآشوب روایت کرده است: ابوالقاسم کوفی در کتاب التبدیل نقل کرده است: اسحاق کندی ـ‌فیلسوف عراق در زمان خود‌ـ شروع به تألیف تناقضات قرآن کرد و خود را به این مورد مشغول نمود. وی در منزل خود برای این کار گوشۀ تنهایی اختیار کرد. روزی یکی از شاگردانش به ملاقات امام حسن عسکری رفت. ابو محمد  به او فرمود: «آیا در شما مرد رشیدی نیست که استاد کندیِ شما را از انجام مشغولیتش به قرآن بازدارد؟!» آن شاگرد عرض کرد: ما از شاگردانش هستیم؛ چگونه اعتراض بر او در این مورد یا موارد دیگر بر ما روا باشد؟ ابو محمد به ایشان فرمود: «آیا آنچه را که به تو می‌فهمانم به او می‌رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «به سوی او روانه شو و در آنچه او بر آن است با او انس بگیر و همراهی کن. وقتی به این ترتیب انس گرفتی به او بگو: سوالی دارم؛ آیا آن را از شما بپرسم؟ که او آن را از تو خواهد طلبید. پس به او بگو اگر سخن‌گوی این قرآن نزد شما بیاید آیا می‌تواند مرادش از آنچه گفته است غیر از آن معنایی باشد که شما پنداشته و به سویش رفته‌ای؟ او به تو خواهد گفت: چنین چیزی امکان‌پذیر خواهد بود؛ چرا که او مردی است که وقتی بشنود می‌فهمد. اگر چنین پاسخ داد به او بگو: پس شما چه می‌دانی، شاید آنچه او اراده کرده غیر از آن چیزی باشد که شما به آن سو رفته‌ای و او بر معانی دیگری آنها را وضع کرده باشد!». آن مرد به سمت کندی روانه شد و به او مهربانی کرد تا آنکه این مسئله را برایش مطرح نمود. کندی به او گفت: تکرار کن! او آن را برایش تکرار کرد. کندی با خود اندیشید و دید چنین چیزی در زبان محتمل و به نظر درست و مورد قبول است. به او گفت: تو را قسم می‌دهم که اکنون بگویی این مطلب را از کجا آورده‌ای؟ او پاسخ داد: این چیزی بود که بر قلبم عارض شد و به شما بیان کردم. کندی گفت: هرگز چون تویی و نه هیچ کس دیگری که به این منزلت رسیده باشد به چنین چیزی هدایت نخواهد شد؛ پس به من بگو این مطلب از کجا بود؟ پاسخ داد: ابو محمد ( مرا به این کار امر نمود. کندی گفت: اکنون درست گفتی؛ و مثل چنین مطلبی جز از اهل این خانه (آل البیت) خارج نمی‌شود. سپس از او آتش خواست و تمام آنچه را که تألیف کرده بود آتش زد» (مناقب آل ابو طالب: ج 3 ص 525 ؛ بحار الانوار: ج 10 ص 392).

[15] - غیبت نعمانی: ص 187؛ تفسیر عیاشی: ج 2 ص 56 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 341؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 5 ص 2.

[16] - بحار الانوار: ج 52 ص 171؛ الزام الناصب: ج 2 ص 82.

[17] - روایت پیشین که از امام باقر روایت شد.

[18] - به انتشارت انصار امام مهدی رجوع کنید؛ به کتاب‌هایی چون «یمانی، حجت خدا»، «وصیت و وصی احمدالحسن»، «جامع الادلة» و دیگر کتاب‌های دیگری که در سایت رسمی انصار امام مهدی وجود دارند.

[19] - یعنی این سخن امام: «پس کسی که پیش از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند، کذابِ افترا زننده است‌».

[20] - به کتاب «پاسخ کوبنده به منکر دیدن قائم» و کتاب «نگرشی نو به روایت سمری» و سایر کتاب‌های انتشارات انصارامام مهدی که برادران -خداوند حفظشان کند‌- روایت کرده‌اند مراجعه نمایید.

[21] - آل عمران: 7.

[22] - که از جملۀ این افراد همان شیخ اسحاق فیاض است؛ آنجا که می‌گوید: «و همین‌طور بر آنها سزاوار است هر کسی که ادعا کند یمانی است یا خراسانی یا صاحب نفس زکیه، تکذیب شود چرا که این شخصیت‌های مبارک ظاهر نمی‌شوند مگر پس از صیحه». به کتاب «لعلکم تهتدون» (بلکه هدایت شوید) از انتشارات انصار امام مهدی ـ‌که خداوند توفیقشان را افزون فرماید‌ـ مراجعه نمایید. همان‌طور که شیخ محمد سند در کتابش «فقه علائم ظهور» بر این مورد تصریح کرده است (ص 10)؛ آنجا که در پِی‌نوشتی بر روایت یمانی روایت شده از امام باقر می‌گوید: «و در این روایت به طور اجمالی چند نکته وجود دارد: اول: اینکه یمانی، علامت حتمی ظهور است، و از جمله صیحۀ آسمانی، و اینکه در اوصاف این صیحه مطالبی ذکر شده؛ اینکه ندای جبرئیل از آسمان است که اهل زمین ـ‌ هر کس به زبان خود‌ـ آن را می‌شنوند، استیلا یافتن سفیانی بر شام، و همین‌طور خراسانی را مشخص می‌کند که در روایات دیگر از او به حسنی تعبییر شده است؛ و این مشخصه‌ها در این روایت راه را بر ادعا کنندگان این دو اسم پیش از صیحه و ندا از آسمان و پیش از استیلا یافتن سفیانی بر شام می‌بندد».

[23] - از جملۀ این افراد سید کاظم حائری در پاسخ به پرسشی که متوجه او شده است می‌باشد. متن پرسش و پاسخ تقدیم شما خوانندۀ گرامی: «به دفتر مرجع دینی جناب آیت‌الله العظمی سید کاظم حسینی حائری سلام علیکم و رحمة الله و برکاته پرسشی برای ما مطرح شده است که خدمت جناب‌عالی مطرح می‌کنیم؛ اینکه: در عراق شخصی به نام احمدالحسن از اهالی بصره ادعا می‌کند که فرزند امام مهدی و فرستادۀ او به سوی مردم است و برای امام بیعت می‌گیرد. دلیل او بر ادعایش ملاقاتش با امام، زنده کردن مردگان و به دو نیم کردن ماه، و نمادش ستارۀ شش‌پر اسراییلی است. برخی از مردم از او پیروی کرده‌اند. پاسخ شما برای او چیست؟ با توجه به اینکه او همۀ علما را به مباهله دعوت کرده است که از جمل/ آنها جناب سید (یعنی جناب‌عالی) می‌باشد! گروهی از مقلدان شما ـ 1 رجب 1426 هـ ق پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. به طور قطع و یقین ثابت شده است که چهار سفیر، نایب امام بوده‌اند: اول عثمان بن سعید عمری، دوم محمد بن عثمان عمری، سوم ابوالقاسم حسین بن روح و چهارم علی بن محمد سمری (که خداوند از آنها راضی باشد)، و شش روز پیش از از وفات عمری نوشتاری به خط امام و امضایش خارج شد که در آن فرمودند: «خداوند پاداش برادرانت را دربارۀ تو بزرگ نماید. تو در فاصلۀ شش روز از دنیا خواهی رفت. پس، کارهای خود را انجام بده و به هیچ‌کس وصیت نکن که پس از تو جانشینت باشد؛ زیرا غیبت دومِ کامل، واقع شد و ظهوری نخواهد بود تا صیحه زده شود و سفیانی آشکار گردد... و کسانی که ادعای مشاهده می‌کنند به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد. آگاه باشید! کسی که پیش از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده کند را تکذیبش کنید...». سیستانی نیز به همین صورت فتوی به تکذیب ادعا کنندۀ مشاهدۀ امام مهدی در زمان غیبت کبری داده است. متن این فتوا تقدیم به شما: «بسمه تعالی؛ به درستی که موضع‌گیری شرعی در برابر کسی که گمان می‌کند امام عصر ـ‌ارواحنا فداه‌ـ را در زمان غیبت کبری ـ‌چه به طور مستقیم یا از طریق رؤیا‌ـ ملاقت می‌کند در عدم تصدیق او در آنچه مورد ادعایش است می‌باشد و اینکه آنچه او به امام  نسبت می‌دهد ـ‌اوامر یا سایر موارد‌ـ پذیرفته نشود؛ بلکه آنچه او از امام (سلام و صلوات خداوند بر او) حکایت می‌کند باطل است و انکار می‌شود ـ‌همانند مواردی که در بالا بیان شد‌ـ. ما به برادران مؤمن خود (خدوند بر آنچه راضی است موفقشان بدارد) گوشزد می‌کنیم که به سوی چنین ادعاهایی کشیده نشوند و به هیچ وجه در انتشار و ترویج آنها ـ‌به هر نحوی از انحا‌ـ مشارکت نکنند و به آنها نصیحت می‌کنیم از همراهی و پیروی آنها ـ‌تا وقتی که بر این منهج قرار دارند‌ـ دوری گزینند. از خداوند تبارک و تعالی با تضرع درخواست می‌کنیم که فرج اماممان صاحب العصر را تعجیل فرماید و ما را از انصار و اعوانش قرار دهد! 21 رمضان 1422 هـ. ق».

[24] - غیبت نعمانی: ص 178 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 157.

[25] - غیبت نعمانی: ص 203 ؛ بحار الانوار: ج 52 ص 138؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 3 ص 465.

[26] - با توجه به اینکه وی این مطلب را در کتاب خود «معجم احادیث امام مهدی» روایت کرده است، چنانکه آدرس روایت در پاورقی بعدی می‌آید.

[27] - منظور سید روایت امام صادق است که می‌فرماید: «آن هنگام که دیدید ما بر مردی اجتماع کردیم، با سلاح به سوی ما بشتابید».

[28] - کافی: ج 2 ص 224 ؛ قرب الاسناد: ص 380 ؛ مختصر بصائر الدرجات: ص 104.

[29] - یوسف: 43:

[30] - یوسف: 46.

[31] - صافات: 102.

[32] - یوسف: 36.

[33] - اسرا: 60.

[34] - صافات: 104 و 105.

[35] - تحریم: 12.

[36] - یوسف: 46.

[37] - یوسف: 44.

[38] - مائده: 111.

[39] - انعام: 19.

[40] - رعد: 43.

[41] - احقاف: 8.

[42] - إسرا: 96.

[43] - یوسف: 3 و 4.

[44] - انبیا: 1 تا 5.

[45] - بحار الانوار: ج 58 ص 235.

[46] - ضرب المثلی عربی: ودع عنک نهبا صیح فی حجراته... ولکن حدیثا ما حدیث الرواحِل شاعر عرب (امرئ القیس ـ حدود 80 تا 130 سال پیش از هجرت) شترهایش را به کسی داد تا شترهای غارت شده‌اش را بستاند که او خود، آن شترها را نیز غارت کرد. او این شعر را سرود و ضرب المثلی شد. کنایه از اینکه ماجرا و سخنان آن روزگار را رها کن و بیا دربارۀ مصیبت امروز گفت‌و‌گو کنیم. (مترجم)

[47] - یونس: 36.

[48] - نجم: 23.

[49] - نجم: 28.

[50] - کتاب «برگرد ای فرزند فاطمه، این عقاید است» ـ مقدمه‌ی سید محمود حسنی (از سلسلۀ وافیه).

[51] - فقه علایم ظهور: ص 5.

[52] - به کتاب «نگرشی نو به روایت سمری» از انتشارات انصار امام مهدی مراجعه کنید. در این کتاب مؤلف ـ‌که خداوند توفیقش دهد‌ـ بیان می‌دارد که این توقیع مُرسَل یا ضعیف السند است.

[53] - یوسف: 21.

[54] - فقه علایم ظهور: ص 16، تحقیقی در خصوص یمانی و حسنی.

[55] - نعمانی در کتاب غیبت روایت کرده است: محمد بن مسلم از ابا عبد الله جعفر بن محمد  روایت کرده است: «پیش از قائم بلوایی از طرف خداوند برای بندگان مؤمن وجود دارد». عرض کردم: چه چیزی خواهد بود؟ ایشان قرائت فرمود: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(؛ (و قطعاً شما را با مقداری از ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و نفوس و محصولات می‌آزماييم، و شکيبايان را بشارت ده) و سپس فرمود: «لنبلونکم یعنی مؤمنان، بشیء من الخوف یعنی پادشاهان بنی فلان در انتهای سلطنتشان، و گرسنگی از گران شدن قیمت‌ها، و کم شدن اموال از کسادی و راکد بودن تجارت و کم شدن سود آن، و کاهش در نفوس یعنی با مرگ ناگهانی، و کم شدن محصولات با کم شدن عایدی زراعت و برکت در میوه‌ها است». سپس فرمود: «(وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ( (و شکيبايان را بشارت ده) در آن هنگام با خروج قائم» (غیبت نعمانی: ص 258). از ابو سعید، از جابر بن عبد الله انصاری که گفت: امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب از منبر بصره برای خطابه بالا رفت و خطبۀ بلیغی فرمود، خدا را ستایش و بر او ثنا کرد، سپس فرمود: «ای اهل عراقیِ کوفه و بصره! ثروتمندان شما در شام و فقرای شما در بصره هستند». جابر گفت: ای امیر المؤمنین و این چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: «وقتی در رفتار امت محمد شصت خصلت ظاهر شود....» تا آنجا که فرمود: «زمانی که مرگ در فقها و علما واقع شود، و شروران و سفیهان عمر طولانی کنند، و امت محمد نمازها را تباه کنند و شهوات را پیروی کنند، امانت‌ها کم شود، خیانت‌ها بسیار شود، مِی‌ها بنوشند، در شامات لهو و لعب کنند، پس از پاسی از شب ها بخوابند، با سخنان رکیک بر پدر و مادر با هم شوخی کنند، صداها را در مساجد برای خصومت‌ها بالا ببرند و آن را مجالسی برای تجارات قرار دهند، در کالاها غش کنند (فریب دادن در معامله)، از نقمات و غضب الهی نهراسند، سیئات را زیاد و حسنات را کم کنند، پروردگار آسمان‌ها را عصیان کنند، بارانشان تابستانی گردد، فرزندانشان خشمناک شوند، قاضیان رشوه بپذیرند، حقوق زنان به آنان داده شود، حیا کم شود، کار پنهان آشکار شود و پرده برداشته شود، هوا تاریک شود، افق سیاه شود و راه‌ها ترسناک شوند، ناامیدی شدت یابد، مردم فاسد شوند، ساعت نزدیک شود، روپوش بیرون کشیده شود، اشرار بسیار و اخیار کم شوند، اسفار (کتاب‌ها) پاره پاره گردند، اسرار ظاهر شوند، لواط بسیار شود، سلطان‌ها ستم کنند، شیاطین چیره شوند، دین ضعیف شود، مال یتیم را بخورند و مساکین را طرد و مایوس کنند، در قاضیان فریب دادن و در سلاطین جنگ‌ها و در سایر مردم سفاهت پدید آید، مردها به مردها و زن‌ها به زن‌ها کفایت کنند، دیوارها را آذین کنند، کاخ‌ها بالا ببرند، با زور شهادت دهند، کسب به تنگ آید، خواسته‌ها نایاب شوند، بزرگان را کوچک شمارند، فروج (بدکاران) بر سروج (مرکب‌ها) بالا روند. در این هنگام سال مثل ماه شود، ماه مثل هفته، هفته مثل روز، روز مثل ساعت و ساعت دیگر ارزشی نداشته باشد». جابر گفت و این چه موقع باشد یا امیر المؤمنین؟ فرمود: «زمانی که زورا آباد شود» تا آنکه فرمود: «در این وقت در آخر الزمان اقوامی پیدا می‌شوند که صورتشان صورت آدمیان است و قلب‌هایشان قلب‌های شیاطین است. بسیار خون‌ریز هستند. مانند گرگان گرسنه اگر آنها را پیروی کنی از تو عیب گیرند و اگر از آن‌ها غایب شوی غیبتت کنند. بردبار از نظر آنها گمراه و گمراه از نظر آنها بردبار است. مؤمن در بین آنها مستضعف و فاسق در بینشان شریف است. بچه‌های آنها خودخواه و جوانان‌شان خبیث و پیران آنها منافق‌اند. کوچک‌های آنها بزرگان خود را احترام نکنند. ثروتمندان خود به فقیران خود رجوع نکنند. پناه بردن به آنها رسوایی و ننگ است و درخواست آنچه که در دست آنها است فقر. عزت با آنها ذلت است. برادرانِ علنی کردن هستند و دشمنان مخفی کاری. پس در این زمانه خداوند اشرارشان را بر آنها مسلط کند و نیکان‌شان دعا کنند و مستجاب نشود. پس در این وقت سلاطین به آرا و قاضیان به رشوه و فقها به آنچه از تأویل‌ها حکم می‌کنند برگیرند. صالحان دنیا را با دین می‌خورند...» (جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 375). سید احمد الحسن در کتاب «گوساله» به بسیار از این علامت‌ها پرداخته‌اند که جهت کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به این کتاب مراجعه نمایید.

[56] - فقه علایم ظهور: ص 16، در باب تحقیق از یمانی و خراسانی.

[57] - غیبت نعمانی: ص 281؛ بحار الانوار: ج 52 ص 234؛ معجم احادیث امام مهدی: ج 3 ص 269.

[58] - فقه علایم ظهور: ص 19، تحقیقی درباره‌ی یمانی و حسنی.

[59] - شیخ نمازی قسمتی از شرح حال این مرد خبیث ملعون را بیان کرده، می‌گوید: «ابو موسی اشعری: خبیث ملعون. اسمش عبد الله بن قیس است. او گفت: گواهی می‌دهم حق با علی است، ولی دنیا به اهل خودش رو کرده است. و از پیامبر شنیدم که می‌فرمود: «ای علی! تو با حق هستی و پس از من حق با تو است» جد: ج 34/ 38 و کمبا: ج 9 / 267. از این مطلب چنین برداشت می‌شود که او از اصحاب پیامبر بوده است، چنانکه جماعتی از عامه گفته‌اند. به طور کلی او خبیث بود و دشمنی و عداوتش با مولای ما امیرالمؤمنین و کفر او مشهورتر از ابلیس است. ماجرای او در منصوب کردن حکمین مشهور است. امیرالمؤمنین او را در قنوت خود لعن می‌کرد و می‌فرمود: «او جاثلیق این امت است». او در سال 44 به هاویه (جهنم) سقوط کرد...» (مستدرکات علم رجال حدیث: ج 8 ص 459).

[60] - فقه علایم ظهور: ص 23، تحقیق دربارۀ نفس زکیه، شعیب بن صالح و دیگران.

[61] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 65 ؛ بحارالانوار: ج 52 ص 222.

[62] - مراجعه کنید به کتاب «مهدی و مهدیین در قرآن و سنت»، کتاب «جامع الادله» و سایر کتاب‌های انتشارات انصار امام مهدی.

[63] - یمانی پرچم هدایت: ص 67.

[64] - یمانی پرچم هدایت: ص 71.

[65] - غیبت نعمانی: ص 377؛ بحار الانوار: ج 52 ص 366.

[66] - عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 65؛ کمال الدین: ص 155؛ بحار الانوار: ج 52 ص 311؛ الزام الناصب: ج 1 ص 189.

[67] - ق: 18.

[68] - تصویر جلد کتابی که روی آن اسم سید احمدالحسن را نوشتند تقدیم خوانندۀ گرامی می‌گردد؛ که در این، آیاتی برای «متوسّمین» (خردمندان و تیزبینان) است. /

[69] - شرح اصول کافی مازندرانی: ج 3 ص 83، و گویندۀ آن امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب است.

[70] - یوسف: 21.

[71] - 9 مهر 1379 هـ. ش (مترجم).