متن کتاب

انتشارات انصار امام مهدی(ع) سلسله دلایل واضح در دفاع از عترت پاک(2) چه کسانی وارثان پیامبران‌اند؟ شیخ ناظم عقیلی مترجم گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) ویراست تصحیح و افزون شده نام کتاب: چه کسانی وارثان پیامبران‌اند نویسنده: شیخ ناظم عقیلی مترجم: گروه مترجمان انتشارات انصار امام مهدی(ع) نوبت انتشار: اول تاریخ انتشار: 1395 کد کتاب: 1/1016 ویرایش ترجمه: اول جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دعوت مبارک سید احمد الحسن(ع) به تارنماهای زیر مراجعه نمایید. www.almahdyoon.co/ir www.almahdyoon.co

-تقدیم

به برگزیده‌ی خدا و پیامبرش... به کسی که خداوند او را آفرید و از روح خود در او دمید... به پیامبر خدا، آدم(ع) ابو‌البشر! این کلمات را تقدیم می‌کنم و از خداوند متعال خواستارم که مرا از شفاعتش محروم ننماید. و هم‌چنین شفاعت فرزندانش از پیامبران، فرستادگان، امامان، شهدا و شایستگان. و هم‌چنین این کلمات را به مادر‌مان، حوّا(ع) تقدیم می‌کنم. و سپاس و ستایش تنها از آن خداوند پروردگار جهانیان است و سلام و صلوات بر محمد و خاندان او، امامان و مهدیین! بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ و تنها از او مدد می‌جوییم

-پیش‌گفتار

(اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالَمیِنِ، مالِکِ الْمُلْکِ، مُجْرِي الْفُلْکِ، مُسَخّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الإصْباحِ، دَیّانِ الدْینِ، ربَّ الْعالَمیِنِ). (حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کننده‌ی کشتی (وجود)، مُسخّر کننده‌ی بادها، شکافنده‌ی سپیده‌ی صبح، حکم‌فرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است). و سلام و درود بر پیامبر رحمت، محمد مصطفی و بر خاندان پاکش؛ امامان و مهدیین. به طور قطع در دوران زندگانی رسول خدا(ص) و هم‌چنین از اولین روزِ پس از وفات ایشان، به اهل بیت(ع) ستم شد؛ آن هنگام که در سقیفه‌ی بنی‌ساعده خلافت از امیر المؤمنین(ع) غَصب شد و این غصب خلافت با ستم‌های بسیار و تلخ کامی امام علی(ع) و فاطمه‌ی زهرا(ع) همراه شد؛ و هم‌چنین بر حسن و حسین، دو ریحانه‌ی رسول خدا(ص)؛ و این ستم‌ها بر اهل بیتِ نبوت تا به امروز و تا روز قیامت ادامه داشته و خواهد داشت. علاوه بر کشتار، خورانیدن سَم، زندان و آواره کردن این شجره‌ی مبارکی که ریشه‌اش ثابت و شاخه‌اش در آسمان است و همواره میوه‌هایش در دسترس، دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا(ص) اِقدام به منتسب کردن فضایل و اَلقاب امیرالمؤمنین(ع) و عترتِ پاکش به خود نمودند تا در برابر مردم، با ظاهری شرعی و مقدس ـ‌که کمک به گرد آوردن مردم به دورشان می‌کند‌ـ آشکار شوند و این‌که مردم مطیع‌شان شوند و گفتارشان را بی هیچ چون و چرایی پذیرا گردند؛ تا به این ترتیب برآورده شدن غَرَض دنیویِ بی‌ارزش‌شان تسهیل گردد. تقریباً اولین لقبی که از امیرالمؤمنین(ع) به سرقت برده شد، «امیر مؤمنان» بود که حضرت محمد(ص) فرستاده‌ی خدا آن را به امام علی بن ابی طالب(ع) اِختصاص داد و هیچ کس جز امام علی(ع) به این لقب نامیده نمی‌شود، مگر این‌که دروغ‌گو باشد؛ و روایاتی از حضرت مصطفی(ص) بر این مطلب گواهی می‌دهد. عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، بنی امیه و بنی عباس به این لقب نامیده شدند؛ ستم و دشمنی که بر خاندان فرستاده‌ی خدا(ص) رَوا شد. اما تحریف احادیث و تأویل آیات به واقع و آشکارا به وقوع پیوست. دشمنان آل محمد(ص) تلاش کردند تا تمامی احادیث یا آیاتی را که به فضیلت و کِرامت عترت پاک صراحت دارند تحریف یا تأویل کنند و راویان را از ذکر احادیث نبوی که به برتر بودن امام علی(ع) و فضیلت داشتن او بر دیگران تصریح می‌کنند بازداشتند. در همین راستا بسیاری از گردن‌ها زده، و دست‌ها و پاها بریده شد. و لا حول و ‌لا ‌قوة الا بالله العلی العظیم (و هیچ تغییر و دگرگونی و هیچ نیرویی نیست مگر از سوی خداوند والای بزرگ). مسأله‌ی سرقت لقب‌ها توسط دشمنان آل محمد(ع) پایان نیافت؛ بلکه برخی از کسانی که ادعای تشیُّع و دوستی آنان را دارند نیز دربرگرفت. برخی از مدعیان علم پا به عرصه گذاشتند که القاب و ویژگی‌های امامان از آل محمد(ع) را جعل کردند و به خود نسبت دادند؛ ویژگی‌ها و صفاتی که خداوند متعال تنها آل محمد را چنان نامید و فرستاده‌ی خدا(ص) آنان را به این صفات مخصوص گرداند و از غیرشان نفی فرمود. متأسفانه این افرادِ جاعل توانستند بسیاری از عامه‌ی مردم را اقناع کنند و از غفلت و آگاهی نداشتن آنان از روایات امامان معصوم(ع) سوء استفاده کردند. از جمله‌ی این لقب‌ها و ویژگی‌هایی که به خود نسبت می‌دهند «وارثان پیامبران»، «راسخون و استواران در علم»، «علمای امت من، همانند پیامبران بنی اسرائیل هستند»، «آیت ‌الله العظمی» و بسیاری دیگر می‌باشد. آنان چنین ادعا دارند که این صفات و ویژگی‌ها بر علمایی غیر از امامان معصومِ از آل محمد(ع) اطلاق می‌گردد. در ‌حقیقت این ظلم و ستمی بر آل محمد(ع) علاوه به ستم‌های پیشین است. بنابراین هر کس که از سرِ جهل و نادانی به حقیقت موضوع به چنین چیزی اعتقاد داشته باشد، ما او را توجه می‌دهیم و از خداوند متعال برایش درخواست هدایت می‌کنیم؛ اما آن که با علم و آگاهی و از روی عمد به سوء استفاده از صفات و ویژگی‌های ائمه‌ی اطهار(ع) اعتقادی داشته باشد، مشمول لعنت امام صادق(ع) در زیارت عاشورا می‌شود؛ آن‌جا که می‌فرماید: «ولَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَ اَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللهُ فیها» (و خدا لعنت كند امتى را كه شما را از مقام و مرتبه‌ی‌تان (خلافت) منع كردند و رتبه‌ها و جایگاه‌هایی كه خدا مخصوص به شما گردانیده بود، از شما گرفتند). و حق تعالی می‌فرماید: (وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون)([1]) (و ستم‌کاران به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواهند گشت). برای شما ای خواننده‌ی گرامی روشن خواهد شد که همه‌ی این صفات و ویژگی‌ها به امامان معصوم ـ‌از فرزندان رسول خدا(ص)‌ـ اِختصاص دارد؛ و برای اثبات این موضوع به قرآن کریم، سنّت پاک پیامبر(ص) و عترت پاکش(ع) تکیه خواهم نمود؛ چرا که شناخت حق از باطل جز از این طریق ـ‌که برای ما مقدور است‌ـ امکان پذیر نیست؛ و این، با توجه به این گفتار رسول خدا(ص) است که می‌فرماید: «ای مردم! من در میان شما دو چیز گران‌بها قرار می‌دهم که تا زمانی که به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‌شوید؛ کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در حوض بر من وارد شوند»([2]). و این سخن حضرت(ص): «علی با حق است و حق با علی است؛ هر جا که او باشد، حق نیز آن‌جا است»([3])؛ و پس از حق، جز گمراهی آشکار نیست! اما آن که فقط خودش را می‌بیند و وارونه شده است و سخنان را از مکان‌هایش منحرف می‌کند، ما به او می‌گوییم: حکم خداوند متعال چه نیکو است و قیامت چه نیکو وعده‌گاهی است، و او چه نیکو دشمنی برای محمد(ص) و عترت پاکش(ع) است! از جمله انگیزه‌هایی که باعث شد این جانب اِقدام به نگارش مبحثی خاصی در این خصوص کنم، سکوت سایرین از بیان این موضوع بود و این‌که نکات آن بیان شود تا آن‌کس که هلاک می‌شود با دلیل هلاک شود و آن که زنده می‌ماند، با دلیل زنده بماند. از خداوند متعال خواستارم که مؤمنان از این اندک تحفه بهره‌مند شوند و ما را جز مدافعان ـ‌با زبان و شمشیر‌ـ محمد و آل محمد قرار دهد. امیدوارم که هیچ کس مرا دشمن نشمارد یا جزو جفاکاران علمای غیرمعصوم محسوب نکند. من برای علمای باعملِ مخلصِ آل محمد(ع) کمالِ احترام و تقدیر را قائلم و آرزومندم تا یکی از خادمان آنان باشم. تنها انگیزه‌ی من از این نوشتار، این سخن امامان صادق(ع) می‌باشد: «وقتی بدعت‌ها آشکار می‌شود، بر عالم است تا علمش را آشکار کند؛ که اگر این کار را ا‌نجام ندهد نور ایمان از او گرفته می‌شود»([4]). و هم‌چنین به جای آوردن تکلیف شرعی در واجب بودن هدایت مردم و دفاع از محمد و آل محمد(ع)؛ و این‌که در روز قیامت از جمله افرادی که حق آنان(ع) را فروگذار کرده‌اند محشور نشویم. اگر به حرمت و کرامت هر کدام از ما تجاوز شود، به پا می‌خیزد و حتی خود را در این راه فدا می‌کند، پس اگر به امامان ما و نمادهای کرامت ما ـ‌همان عترت پاک(ع)‌ـ تجاوز و تعدی شود وضعیت ما چگونه خواهد بود؟! من چنین ادعا نمی‌کنم که تمام نگاشته‌هایم در این موضوع از علمی خاص است که به دست آورده‌ام؛ بلکه فقط با فضل و بخششی از سوی خداوند متعال و منّت او بر ما به برکت یمانی آل محمد، سید احمد الحسن، وصی و فرستاده‌ی امام مهدی(ع) است. تمام آن‌چه نگاشته‌ام برای این است که مردم از خواب غفلت بیدار شوند و این‌که بزرگی و تکبر کسی را به گناه وا ندارد و بگوید: (إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون‏) (پدران‌مان را بر آيينی یافتیم و ما از پِی آن‌ها هدایت‌یافته‌ایم). تا در روز قیامت در شمارِ ستم‌کارانِ حق محمد و آل محمد(ع) محشور نشوند؛ که زیان دنیا و آخرت در آن است. خداوند ما و شما را برای یاری حق و یارانش توفیق عطا فرماید، و خداوند ما و شما را زیر پرچم امام مهدی(ع) در روز قیام مقدّس گرد آورد؛ جزو رو کنندگان به امام نه پشت کنندگان به او! و سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است. و بارالها! سلام و صلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین، ارزانی فرما! ناظم عقیلی 9 صفر 1427 ه ق([5])

-شاخه‌ی دوم: چه‌کسانی وارثان پیامبران‌اند؟

سرآغاز شاخه‌ی اول از «سلسله دلایل آشکار در دفاع از عترت پاک، کتاب حماسه‌ی اندیشه‌ی اسلامی و تفکر دمکراسی» بود و اکنون شاخه‌ی دوم از این مجموعه تقدیم خواننده‌ی گرامی می‌گردد که عبارت است از: «چه‌کسانی وارثان پیامبران‌اند؟ اوصیا یا علما» و همانند کتاب پیشین، از یک شاخه و چندین نتیجه تشکیل شده است. برای دست یازیدن به حدود معنای وارث و وراثت باید ابتدا بدانیم صفات و ویژگی‌های وارث پیامبران و فرستادگان(ع) چیست تا بتوانیم او را از دیگران متمایز کنیم؟ و این‌که میراث پیامبران و فرستادگان چه چیزی است؟ تا آن را به واقع بشناسیم؛ این‌که آیا این صفات فقط در امامان معصوم وجود دارد؟ یا علمایی غیر از امامان(ع) نیز این میراث را دارا می‌باشند؟ تا به این ترتیب بتوانیم آن‌ها را با صفت «وارثان انبیا» توصیف کنیم! اگر از طریق قرآن و سنّت پاک ثابت شود که ویژگی‌ها و صفات وارث بودن برای پیامبران(ع) فقط در امامان معصوم است و میراث‌های پیامبران جز نزد ایشان(ع) جای دیگری یافت نمی‌شود، ثابت می‌‌شود کسی که خود یا دیگری را با صفت «وارثان پیامبران» توصیف می‌کند، لباس دیگری را پوشیده و خودش را در جایگاه و مقامی قرار داده که خداوند متعال او را در آن جایگاه قرار نداده؛ و به همین دلیل در شمارِ افرادی می‌شود که حقوق دیگران را غصب کرده است. اما اینان جایگاه چه کسانی را غصب کرده‌اند؟ کسانی که فرشتگانِ مقرّب به خدمت‌گذاری‌شان شرف‌یاب می‌شوند؛ یعنی همان عترت پاکِ پیامبر خدا حضرت محمد(ص). طبیعتاً برای این‌که معنای «وارث» و «میراث‌ها» را بدانیم باید از قرآن کریم و سنّت پاک بپرسیم؛ که این دو همان دو ثقل گران‌بهایی هستند که حضرت محمد(ص) ما را به پیروی و برگرفتن از آن‌ها وصیت فرموده است. بحث را به دو جهت تقسیم می‌کنیم: جهت اول «صفات و ویژگی‌های وارث در قرآن و سنّت» و جهت دوم «معنای میراث‌های پیامبران در قرآن و سنّت پاک».

-جهت اول: ویژگی‌های وارث

توجه داشته باشید که وارث، حجتی پس از حجت است؛ و او امام است؛ با استناد به این سخن امام رضا(ع): «امامت، منزلت پیامبران و ارث اوصیا است. امامت، خلافت و جانشینی خداوند و خلافت رسول خدا(ص) و مقام و جایگاه امیرالمؤمنین(ع) و میراث حسن و حسین(ع) است...»([6]). وارث پیامبران(ع) خصوصیاتی دارد که خداوند به او اِختصاص داده و در غیر او نیست؛ زیرا او یگانه‌ی روزگار خود است؛ همان‌طور که امام رضا(ع) او را چنین توصیف فرموده است: «...امام، یگانه‌ی روزگار خود است که هیچ کسی هم‌سان‌ِ او نیست، و هیچ عالمی با او هم‌تراز نیست، و کسی جایی‌گزینش نیست، و او مثال و نظیری ندارد...»([7]). به برخی از صفات و ویژگی‌های وارث خواهم پرداخت و بر این‌که این ویژگی‌ها به امامان معصوم(ع) اِختصاص دارد و بر علما یا سایر بندگان صادق نیست دلیل خواهم آورد... و در این کتاب در اغلب موارد به کتاب کافی نوشته‌ی ثقة الاسلام شیخ کلینی (خاکش پاک) تکیه خواهم نمود؛ زیرا این کتاب به اجمال مورد ‌اعتمادترین کتاب در نظر شیعه می‌باشد.

1ـ وارث، برگزیده شده از سوی خداوند متعال است:

شکی نیست که خداوند متعال، آفریننده‌ی آفریدگان است و او به آن‌چه موجب صلاح و فسادشان است داناتر و به آن‌چه باطن‌های‌شان مخفی داشته آگاه است. به همین دلیل هیچ کس نمی‌تواند امامی را پس از امامی دیگر معیّن کند، مگر خداوند متعال؛ و از آن‌جا که آن‌ها وارثان پیامبران و پس از ایشان حجت‌هایِ بر خلق هستند، ناگزیر باید برگزیدن و تعیین آنان تنها از طریق خداوند متعال صورت پذیرد: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير)([8]) (بگو: بارخدايا! تويی دارنده‌ی مُلک و پادشاهی. به هر که بخواهی مُلک می‌دهی و از هر که بخواهی مُلک می‌ستانی. هر کس را که بخواهی عزت می‌دهی و هر کس را که بخواهی ذلت می‌دهی. همه‌ی نيکي‌ها به دست تو است و تو بر هر کاری توانايی). از سالم نقل است: از ابا جعفر امام باقر(ع) درباره‌ی این سخن خداوند عزّوجل پرسیدم: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبير)([9]) (سپس کتاب را به کسانی از بندگان‌مان که برگزيده بوديم به ميراث داديم. بعضی بر خود ستم کردند و بعضی راه ميانه را برگزيدند و بعضی به فرمان خدا در کارهای نيک پيشی گرفتند؛ و اين است بخشايش بزرگ). ایشان(ع) فرمود: «سابق بالخيرات (پیشی‌گیرنده در نیکی‌ها) امام است و مقتصد، آن‌كه امام را شناخت، و ظالم به نفس خویش، کسی که امام را نشناسد»([10]). ابو ولاد می‌گوید: از ابا عبد الله امام صادق(ع) در مورد این سخن خداوند عزّوجل پرسیدم: (الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون‏)([11]) (کسانی که کتاب‌شان داده‌ايم و آن را آن‌چنان که سزاوارش است می‌خوانند، آنان‌اند که مؤمنان به آن هستند، ولی آنان که به آن کفر می‌ورزند، اینان همان زيانکاران‌اند). ایشان(ع) فرمود: «آن‌ها امامان(ع) هستند»([12]). از ابا عبد الله امام صادق(ع) درباره‌ی سخن خداوند متعال: (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ والِدٍ وَ ما وَلَد)([13]) (قسم به اين شهر * و تو در اين شهر جای گرفته‌ای * و قسم به پدر، و فرزندانی که پديد آورد). فرمود: «امیرالمؤمنین و امامانی(ع) که متولد شدند»([14]). امام صادق(ع) فرمود: «آیا گمان می‌کنید هر کس از ما که وصیت می‌کند، به هر کس بخواهد وصیت می‌کند؟! نه به خدا، چنین نیست. بلکه (امر امامت) عهد و فرمانی است از جانب خدا و پیامبرش (ص) برای فردی پس از شخصی دیگر تا امر به صاحبش برسد»([15]). ابوبصیر می‌گوید: از ابا عبدالله امام صادق(ع) درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ)([16]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامر خويش فرمان بريد) پرسیدم. فرمود: «در حق علی بن ابی طالب و حسن و حسین نازل شده است»([17]). بنابراین امامت و وراثت، برگزیده شدنی از سوی خداوند متعال است و حتی امامان(ع) نیز چنین امکانی را ندارند که کسی را که از آنان ارث می‌برد و پس از خود حجت بر مردم باشد را تعیین کنند؛ و این امری است که تنها از سوی خداوند جل‌جلاله تقدیر شده است. اوصیای حضرت محمد(ص) فرستاده‌ی خدا که حجت بودن‌شان بر مردم ثابت شده است، دوازده امام و دوازده مهدی پس از قائم(ع) هستند و دلیل بر این موضوع، وصیت رسول خدا(ص) ـ‌که در ادامه خواهد آمد‌ـ می‌باشد. بنابراین بر هیچ کسی به جز این افراد نمی‌تواند صفت «وارثان پیامبران» منطبق گردد؛ چه عالِم باشد چه سایر مردم. از ابا عبد الله جعفر بن محمد، از پدرش امام باقر، از پدرش صاحب پینه‌ها سرور عبادت کنندگان، از پدرش حسین شهید پاک و طاهر، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: «رسول خدا(ص) در شبی که از دنیا رفتند به علی(ع) فرمودند: ای اباالحسن! صحیفه و دواتی آماده کن. حضرت(ص) وصیت‌شان را به امیرالمؤمنین(ع) املا فرمودند، تا به این‌جا رسید: ای علی! پس از من دوازده امام خواهند بود و بعد از آن‌ها دوازده مهدی، و تو ای علی، اولین نفر از دوازده امام هستی. خداوند تبارک و تعالی تو را در آسمانش، علی مرتضی و امیرمؤمنان و صدیق اکبر (تصدیق کننده‌ی بزرگ پیامبر) و فاروق اعظم (به وسیله‌ی تو، بین حقّ و باطل فرق گذاشته می‌شود) و مأمون و مهدی نامیده است و این اسامی برای احدی جز تو شایسته نیست. ای علی! تو وصیّ من و سرپرست اهل بیتم هستی چه زنده و چه مرده‌ی ایشان و هم‌چنین بر زنانم وصی من خواهی بود، پس هر کدام را که در عقد ازدواج من باقی گذاری فردای قیامت مرا ملاقات می‌کند، و هر کدام را که تو طلاق دهی من از او بیزارم، و در قیامت نه مرا می‌بیند و نه من او را می‌بینم. تو پس از من جانشین و خلیفه‌ام بر امّتم هستی. زمانی که وفات تو فرا رسید وصایت و جانشینی مرا به پسرم حسن که نیکوکار و رسیده به حقّ است تسلیم نما. زمان وفات او که فرا رسید آن را به فرزندم حسین پاک و شهید بسپارد، و وقتی که وفات او فرا رسید آن را به فرزندش آقا و سیّد عبادت کنندگان و صاحب ثفنات (دارای پینه‌های عبادت) «علی» واگذار نماید، و هرگاه زمان وفات او رسید آن را به فرزندش محمّد باقر تسلیم کند، و زمانی که وفات او رسید آن را به پسرش جعفر صادق بسپارد، و آن‌گاه که وفات او فرا رسید به فرزندش موسی کاظم واگذار کند، و وقتی که وفات او فرا رسید به فرزندش علی «رضا» تسلیم کند، و زمانی که وفات او رسید آن را به فرزندش محمّد ثقه «تقی» بسپارد و زمانی که وفات او فرا رسید آن را به فرزندش علی «ناصح» واگذار نماید، و زمانی که وفات او رسید آن را به پسرش حسن «فاضل» بسپارد، و زمانی که وفات او فرا رسید آن را به فرزندش «محمد» که حافظ شریعت و آل محمد(ص) است بسپارد. این دوازده امام بود و بعد از ایشان دوازده مهدی خواهد بود. پس وقتی که زمان وفات او رسید، وصایت و جانشینی من را به فرزندش که اولین و برترین مقرّبین است تسلیم نماید، و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود و او اولین مؤمنان است»([18]). از امام باقر و امام صادق(ع) درباره‌ی این سخن حق تعالی (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا)([19]) (سپس کتاب را به کسانی از بندگان‌مان که برگزيده بوديم به ميراث داديم) روایت شده است که فرمودند: «این مخصوص ما است. منظورش فقط ما هستیم»([20]).

2ـ وارث، معصوم است:

از طریق نقلی و عقلی ثابت شده است که حجت بر مردم، باید معصوم، و از گناهان و عیب‌ها پاک باشد و از آن‌جا که وارثان پیامبران، سزاوارترین مردم نسبت به پیامبران(ع) هستند ـ‌چرا که آنان علم و حکمت و تمامی میراث‌ها را به ارث برده‌اند‌ـ آن‌ها حجت‌های بر مردم پس از پیامبران هستند. بنابراین باید اینان معصومانی باشند که مردم را به گناه و نافرمانی فرمان ندهند. اطاعت هر کسی که متّصف به صفت به عصمت نباشد، بر مردم واجب نیست؛ زیرا امکان بروز خطا و اشتباه از غیرمعصوم وجود دارد و واجب بودنِ اطاعت از چنین شخصی دستور به پیروی از اشتباه کننده و خطا کننده می‌باشد و این در ساحت خداوند متعال محال است. خداوند متعال و فرستاده‌اش(ص) و امامانِ پاک(ع) بر این حقیقت تأکید فرموده و آن را به شکلی واضح و به دور از هر گونه ابهام توضیح داده‌اند. ولی بسیاری از مردم از روی طمع به مقام و منصب و پیروی شدن و این‌که سخن‌شان واجب الاجرا باشد، بر این موضوع سرپوش نهادند و به این ترتیب مقام و جایگاه امامان پاک(ع) را غصب نمودند؛ مقام کسانی که وارثان پیامبران و فرستادگان(ع) هستند. احمد بن عمر می‌گوید: مردی خدمت ابوجعفر امام باقر(ع) رسیدو به ایشان عرض کرد: شما همان اهل بیت رحمت هستید که خداوند تبارک و تعالی شما را به آن مخصوص گردانیده است. ایشان(ع) فرمود: «ما این‌چنین هستیم ـ‌‌و الحمد لله‌ـ ما هیچ کس را به گمراهی داخل و هیچ کس را از هدایت خارج نمی‌کنیم. دنیا از بین نمی‌رود تا این‌که خداوند عزّوجل مردی از ما اهل بیت را بر‌می‌انگیزد که به کتاب خداوند عمل می‌کند. او کار بدی را در میان شما نمی‌بیند، مگر این‌که آن را بد می‌شمارد»([21]). امیرالمؤمنین(ع) در حدیثی ـ‌که به مقدار نیاز از آن را بیان می‌کنیم‌ـ فرمود: «... پس هیچ اطاعتی در نافرمانی از خداوند نیست و هیچ اطاعتی برای کسی خداوند را نافرمانی می‌کند وجود ندارد. اطاعت فقط برای خداوند، فرستاده‌اش(ص) و والیان امر است؛ و خداوند فقط به این دلیل به اطاعت از رسول خدا(ص) دستور داده که ایشان(ص) معصوم و پاک است و به معصیت و سرپیچی فرمان نمی‌دهد؛ و فقط به این دلیل به اطاعت از اولوالامر (والیان امر) دستور داده است که آن‌ها معصومان پاکی هستند که به گناه و معصیت فرمان نمی‌دهند»([22]). امام سجاد(ع) فرمود: «امامی از ما نیست، مگر این‌که معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت نیست تا این‌گونه شناخته شود؛ و به همین دلیل معصوم تنها کسی است که بر او نص و تصریح شود». به ایشان عرض شد: ای فرزند رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ ایشان فرمود: «او کسی است که به ریسمان الهی معتصم است و ریسمان الهی، همان قرآن است که تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمی‌گردند و امام به قرآن هدایت می‌کند و قرآن به امام. این سخن خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ)([23]) (به درستی که اين قرآن به درست‌ترين آيين‌ها راه می‌نمايد)»([24]). هم‌چنین این معنا را به صورتی واضح و روشن در این سخن حق تعالی می‌یابیم: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏)([25]) (و چون پروردگار ابراهيم او را به کلماتی بيازمود و ابراهيم آن کارها را به تمامی به انجام رسانيد، خدا گفت: من تو را پيشوای مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستم‌کاران را دربرنگيرد). این آیه امامت را از هر ستم‌کاری نفی می‌کند؛ و هر کسی که خداوند متعال را نافرمانی می‌کند، ستم‌کار است. بنابراین امامت برای نافرمانان نیست؛ بلکه فقط برای معصومینِ هدایت یافته است. آن‌ها همان معصومین از فرزندان رسول اکرم حضرت محمد(ص) هستند که خداوند متعال درباره‌شان می‌فرماید: (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا)([26]) (ای اهل بيت، خدا فقط می‌خواهد پليدی را از شما دور کند و شما را چنان که بايد، پاک گرداند)؛ یعنی آن‌ها از شک، شِرک و نافرمانی پاک هستند. پس از این دلایل، این گفتار که علمای غیرمعصوم همان وارثان پیامبران هستند جسارت به جایگاه‌های امامان(ع) است؛ زیرا جز معصوم از معصوم ارث نمی‌برد و شیعه اِجماع نظر دارند بر این‌که حجت‌های معصوم، فقط عترت پاک هستند؛ و اینان، همان امامان و مهدیین(ع) می‌باشند. این بیانی است از امام رضا(ع) در حدیثی طولانی که پس از بیان امامت ابراهیم(ع) که خداوند متعال آن را پس از مقام نبوت و دوستی به او اعطا فرمود؛ ایشان پس از بیان این سخن حق تعالی (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ)([27]) (و اسحاق و يعقوب را نعمتی بر او بخشيديم و همه را از شايستگان قرار دادیم * و همه را پيشوايانی ساختیم که به امر ما هدايت می‌کردند، و انجام دادن کارهای نيک و بر پای داشتن نماز و دادن زکات را به آن‌ها وحی کرديم و همه پرستنده‌ی ما بودند) فرمود: «و پیوسته در فرزندان او برخی از برخی دیگر، قرنی پس از قرنی به ارث می‌بردند؛ تا این‌که خداوند متعال آن را به پیامبر(ص) به ارث داد و خداوند بزرگ و بلند مرتبه فرمود: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنين‏)([28]) (در حقیقت نزديک‌ترين کسان به ابراهيم، پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند؛ و خداوند ياور مؤمنان است)؛ پس مخصوص او گردید و ایشان(ص) آن را به فرمان خداوند متعال بر سنّتی که خداوند فرض کرده بود، بر عهده‌ی علی(ع) نهاد؛ پس در فرزندان برگزیده‌ی او که خداوند علم و ایمان را به آنان ارزانی داد، جریان یافت؛ با این سخن خود: (وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ في‏ كِتابِ اللهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏)([29]) (و آنان که علم و ايمان داده شده‌اند، گويند: شما بر وفق کتاب خدا تا روز رستاخیز آرميده‌ايد؛ و اين روز رستاخیز است در حالی که شما نمی‌دانسته‌ايد). پس این امر تا روز قیامت مخصوص فرزندان علی(ع) است؛ چرا که پس از محمد(ص) پیامبر دیگری نیست. این جاهلان از کجا برمی‌گزینند؟»([30]). این متن صریحی است بر این‌که وراثت و امامت پس از ابراهیم(ع) تا محمد پیامبر(ص) ادامه دارد؛ سپس تا امام علی(ع) و پس از آن به امامان از فرزندانش(ع) تا روز قیامت. پس چگونه کسی به غیر از ایشان مدعی آن می‌شود؟ در ‌حالی که صاحب آن زنده است و میان ما حضور دارد. ایشان همان حجت، محمد بن الحسن العسکری(ع) است؛ که روح من و روح جهانیان فدای او! ایشان تنها وارث پیامبران، فرستادگان و امامان(ع) است و پس از او(ع) مهدیین(ع) از فرزندانش هستند. و کسانی که ستم کردند به زودی خواهند دانست که به کدامین بازگشت‌گاهی بازخواهند گشت، و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است.

3ـ وارث، صاحب وصیت است:

وراثت پیامبران(ع) از آدم(ع) تا پیامبر ما حضرت محمد(ص) ادامه یافت؛ به طوری که قبلی به بعدی وصیت می‌کرد. وقتی آدم(ع) آن را به هابیل وصیت کرد و میراث‌های نبوّت را به او داد، برادرش قابیل به او حسادت ورزید و مدعی شد که او بیش از هابیل استحقاقش را دارد؛ زیرا از نظر سنّی، بزرگ‌تر است. آدم(ع) به او چنین پاسخ داد که این امر به اختیار او نیست و در اختیار خداوند متعال است که هر جا اراده فرماید، قرارش دهد. بنابراین قابیل به هابیل حسادت ورزید و او را به قتل رساند. این حادثه نخستین بذر خبیثی بود که کشمکش و نزاع در وراثتِ امامت را پایه‌ریزی نمود و کشتار هزاران پیامبر و فرستاده را استمرار بخشید. همه‌ی این‌ها به دلیل اعتراض به منسوب کردنِ خداوند متعال و وصایای پیامبران و تعیین وارثان‌شان توسط آنان بود. پس از آن خداوند متعال به آدم(ع) پسری روزی عطا فرمود که نامش را «هِبَةُ الله» نهاد؛ و او وارث و وصیِ او شد. از ابا عبدالله امام صادق(ع) روایت است که می‌فرماید: «وقتی نبوت آدم به پایان رسید و خورد و خوراکش منقطع گردید، خداوند به او وحی فرمود: ای آدم! پیامبری تو به پایان رسید و خوراک تو پایان یافت. علم و ایمان و میراث پیامبری و آثار علم و اسم اعظم که نزد تو است را بنگر و آن را در پشتت از فرزندانت نزد هبة الله قرار بده؛ که من زمین را بدون عالِمی رها نمی‌کنم که به واسطه‌ی او دین شناخته شود و اطاعت من به واسطه‌ی او شناخته گردد و باعث نجات و رهایی کسانی شود که بین قبض روح یک پیامبر تا ظهور پیامبری دیگر متولد می‌شوند»([31]). این وراثت و وصایت از یک وصی به دیگری ادامه یافت تا هنگام مبعوث شدن پیامبر خدا نوح(ع) و پس از او تا این‌که به پیامبر خدا ابراهیم(ع) رسید. ابراهیم(ع) آن را به اسماعیل(ع) وصیت نمود و پس از ایشان... ادامه داشت تا به پیامبر خدا موسی(ع). سپس به پیامبر خدا زکریا و یحیی و عیسی(ع). سپس پیامبری با پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) به پایان رسید و تمامیِ میراث‌های پیامبران و فرستادگان(ع) و وصیت‌های‌شان نزد ایشان گرد آمد. او همان وارثی بود که به او تصریح شده و در تمامی کتاب‌های آسمانیِ پیشین و بر زبان همه‌ی پیامبران، فرستادگان و اوصیا به او بشارت داده شده بود. حق تعالی می‌فرماید: (وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين‏)([32]) (و آن‌گاه که عيسی بن مريم گفت: ای بنی اسرائيل، من فرستاده‌ی خدا بر شما هستم، توراتی را که پيش از من بوده است تصديق می‌کنم، و به پيامبری که پس از من می‌آيد و نامش احمد است، بشارت‌تان می‌دهم. پس چون آن پيامبر آيات روشن خود را برای‌شان آورد، گفتند: اين جادويی است آشکار). همان‌طور که پیش‌تر تقدیم شد وصی و وارث باید از وارد کردن مردم در باطل یا خارج کردن‌شان از حق، معصوم باشد و عصمت خصوصیتی باطنی است نه ظاهری؛ پس کسی جز خداوند متعال از آن آگاهی ندارد و برگزیدنش باید از سوی خداوند متعال و از طریق وصیت کردن پیامبران و اوصیا(ع) به آن شخص صورت پذیرد؛ همان‌طور که امام سجاد(ع) آن‌جا که در حدیث می‌فرماید: «امامی از ما نیست، مگر این‌که معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت نیست تا این‌گونه شناخته شود؛ و به همین دلیل معصوم تنها کسی است که بر او نص و تصریح شود....» تصریح می‌فرماید. «بر او نص و تصریح شود» یعنی از سوی خداوند متعال و از طریق فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) به او وصیت شود. خداوند متعال اوصیای حضرت محمد(ص) را در وصیتش هنگام وفاتش بیان فرمود؛ وصیتی که جبرئیل(ع) از سوی خداوند متعال آورد و آن‌ها را یکی پس از دیگری در آن نام برده است؛ از پدر، آقا و برترین‌شان علی بن ابی طالب(ع)، سپس حسن و حسین (ع) تا این‌که به مهدی منتظر(ع) پایان می‌یابد، سپس به فرزندش احمد و مهدیین از فرزندان احمدِ مهدی، اما بدون شخص کردن نام‌های‌شان. به ظاهر چنین برمی‌آید که علت نام بردن اولین فرزند و وارث امام مهدی(ع) وقوع اختلاف و تفرقه در خصوص ایشان از سوی مردم می‌باشد؛ زیرا ایشان پیش از قیام امام مهدی(ع) با شمشیر، ظهور می‌کند؛ همان‌طور روایت مذکور به آن اشاره می‌کند. اما نام‌هایِ سایر فرزندان امام مهدی(ع) در وصیت رسول خدا(ص) آورده نشده است؛ زیرا امام مهدی(ع) همان کسی است که پس از قیام شریف خود و پیش از شهادتش نام‌های آنان را یکی پس از دیگری مشخص می‌فرماید؛ همان‌طور که رسول خدا(ص) یکی پس از دیگری به اوصیایش تصریح فرمود. پس هیچ عذر و بهانه‌ای برای کسی که بهانه‌تراشی می‌کند برای روی گردان شدن از اوصیا از فرزندان قائم(ع) باقی نمی‌ماند. چه بسا برخی تعجب کنند و ذکر مهدیین از فرزندان امام مهدی(ع) در این وصیت را دور از ذهن بشمارند. به آن‌ها می‌گویم: این وصیت را شیخ طوسی در کتاب غیبت (ص150) آورده و این کتاب یکی از موثق‌ترین کتاب‌های شیعه است. مؤلف این کتاب شیخ طایفه است که از معرفی بی‌نیاز می‌باشد و مجلسی (خداوند رحمتش کند) آن را در بحار، حائری در الزام الناصب، شهید سید محمد محمد صادق صدر در تاریخ ما بعد الظهور (ص640) ذکر کرده و در دیگر منابع معتبر حدیث آمده است. به علاوه این وصیت با قراین بسیاری تأیید شده است؛ مانند این سخن امام صادق(ع) به ابوحمزه در حدیثی طولانی که می‌فرماید: «... ای ابوحمزه! از ما پس از قائم یازده مهدی از فرزندان حسین می‌باشد»([33]). در حدیث از ابوبصیر آمده است: به امام صادق(ع) جعفر بن محمد عرض کردم: ای فرزند رسول خدا(ص) من از پدر شما شنیدم که فرمودند: «بعد از قائم(ع) دوازده امام هستند». امام صادق(ع) فرمود: «(پدرم) فرمود: دوازده مهدی، و نفرمود: دوازده امام. آن‌ها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی و شناخت حقِّ ما دعوت می‌کنند»([34]). امام صادق(ع): «همانا از ما بعد از قائم، دوازده مهدی از فرزندان حسین(ع) می‌‌باشند»([35]). امام سجاد(ع) فرمود: «قائم ما (مهدی(ع)) قیام می‌کند و بعد از او دوازده مهدی هستند»([36]). و روایات بسیار دیگری که بر حکومت مهدیین از فرزندان امام مهدی(ع) پس از پدرشان تأکید می‌کند و پس از آن رجعت امامان(ع) می‌باشد. استاد ضیاء زیدی در کتاب «مهدیین» حدود 40 روایت را بیان می‌کند که فرزندان امام مهدی(ع) را ذکر می‌کنند. هر کسی خواهان تفصیل بیش‌تر است می‌تواند به کتاب «پاسخ کوبنده به منکرین فرزندان قائم» و «وصیت و وصی احمد الحسن» مراجعه نماید. موضوع سخن این است که وارثان پیامبران پس از حضرت محمد(ص) امامان معصوم از فرزندان امام علی(ع) و مهدیین از فرزندان امام مهدی(ع) پس از پدرشان(ع) می‌باشند. وارث، وارث یا وصی نیست مگر این‌که با نام و ویژگی به او تصریح شده باشد، و ذکر او و وصیت به او جزو مهم‌ترین نشانه‌هایی است که او را از دیگران متمایز می‌کند. امامان(ع) به این معنا اشاره فرموده‌اند: از امام صادق(ع): «وصیت از آسمان بر محمد نوشته شده فرو فرستاده شد. کتابی سر ‌به مُهر جز وصیت بر محمد(ص) فرستاده نشد. جبرئیل(ع) گفت: ای محمد! این وصیت تو در امتت نزد اهل بیت تو است. رسول خدا(ص) فرمود: ای جبرئیل! اهل بیت من چه کسانی هستند؟ عرض کرد: خداوند از ایشان و از فرزندانش برگزید تا علم پیامبری را به ارث بَرَند، همان‌طور که ابراهیم(ع) به ارث برد و میراث آن برای علی(ع) و فرزندان تو از صُلب او است. فرمود: مُهرهایی بر آن است. فرمود: علی(ع) مُهر اول را گشود و آن‌چه در آن بود گذشت. سپس حسن(ع) مُهر دوم را گشود و آن‌چه دستور داده شده بود گذشت. وقتی حسن وفات کرد و گذشت، حسین(ع) مُهر سوم را گشود و در آن چنین یافت که نبرد کن، بِکُش و کشته شو و با گروهی برای شهادت بیرون برو و برای آن‌ها شهادتی نیست مگر همراه تو. فرمود: ایشان(ع) چنین کرد...»([37]). در حدیثی طولانی از تمیم بن بهلول از عبد الله بن ابو ‌هذیل، فرمود: «... ایشان عترت رسول خدا (سلام خدا بر او و آل او باد) می‌باشند که با وصیت و امامت شناخته شده‌اند. در هر عصر و زمانی و در هر وقت و زمانی، زمین از حجتی از آنان خالی نیست. آن‌ها همان عروة الوثقی (دست‌آویز ایمن)، امامان هدایت و حجت بر اهل دنیا هستند تا زمانی که خداوند زمین و هرآن‌چه در آن است را به ارث بَرَد. هر کسی که با آنان مخالفت نماید گمراهِ گمراه‌گری است که حق و هدایت را رها کرده. آنان از قرآن تعبیر می‌کنند و سخن‌گو از جانب رسول خدا(ص) هستند. هر کس که بمیرد و آنان را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است»([38]). در احتجاج امام رضا(ع) در مجلس مأمون (خداوند لعنتش کند) وقتی یکی از آنان پرسید: ای فرزند رسول خدا! امامت با چه چیزی برای مدّعی‌اش صحیح است؟ ایشان(ع) فرمود: «با نص و دلیل». به ایشان عرض کرد: دلالت امام در چیست؟ ایشان(ع) فرمود: «در علم و پذیرفته شدن دعا»([39]). حتی چنین آمده است که امام مهدی(ع) هنگام قیامش با وصیت و ارث ‌بردنش از علما شناخته می‌شود؛ یعنی از امامان، امامی پس از امامی دیگر. امام باقر(ع) در حدیثی طولانی می‌فرماید: «...بین رکن و مقام، با او بیعت می‌کنند و عهدی از رسول خدا(ص) با او است که فرزندان از پدران به ارث می‌برند. ای جابر! قائم مردی از فرزندان حسین است که خداوند کارش را در یک شب اصلاح می‌کند. ای جابر! آن‌چه در این خصوص برای مردم ایجاد اشکال کند، ولادت او از رسول خدا(ص) و به ارث‌ بردن او از علما ـ‌عالِمی پس از عالمی دیگر‌ـ برای‌شان ایجاد اشکال نکند»([40]). و بدیهی است عهدی که امامان(ع) از رسول خدا(ص) به ارث می‌برند همان وصیت به امامان، یکی پس از دیگری است. امام مهدی(ع) صاحب وصیت‌ها است؛ یعنی وصیت‌های امامان همه نزد ایشان جمع شده است. به علاوه این حدیث بیان می‌دارد که امام مهدی(ع) همان وارث امامان و پیامبران(ع) می‌باشد و نه کس دیگر. حتی امام باقر(ع) این ویژگی را جزو نشانه‌هایی دانسته است که شایسته نیست بر مردم اشکال وارد نماید. اشاره شده که پیش از قیام امام مهدی(ع) فرزندی از فرزندانش خروج می‌کند که به فرزند صاحب وصیت‌ها توصیف شده است. ابو الحسن(ع) فرمود: «گویی پرچم‌هایی از مصر می‌آیند که به رنگ سبز هستند؛ تا به شامات می‌آیند و به فرزند صاحب وصیت‌ها بخشیده می‌شوند»([41]). بخشیده می‌شوند به این معنا است که با فرزند صاحب وصیت‌ها بیعت می‌شود؛ همان کسی که فرزند امام مهدی(ع) است؛ زیرا صاحب و وارث وصیت‌ها، امام مهدی(ع) است. ابو جعفر امام باقر(ع) در خبری طولانی ـ‌که به مقدار نیاز از آن بیان می‌کنیم‌ـ فرمود: «...سپس به همراه سیصد و اندی که بین رکن و مقام با او بیعت کرده‌اند از مکه خارج می‌شوند، به همراه او عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاح ایشان(ص) می‌باشد و وزیرش نیز همراهش است. ندا دهنده‌ای از آسمان در مکه او را به اسمش ندا می‌دهد تا جایی که همه‌ی اهل آسمان آن را می‌شنوند، اسم او اسم پیامبر است. هر چه برای شما ایجاد اشکال نمود، عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاحش برای شما ایجاد شبهه نمی‌کند. نفس زکیه از فرزندان حسین(ع) است.... تا آن‌جا که می‌فرماید:.... شما را برحذر می‌دارم از «شذّاذ» (فریب‌کاران) از آل محمد(ع) که برای آل محمد(ع) و علی(ع) (تنها) یک پرچم وجود دارد در حالی که برای سایرین، پرچم‌ها. پس در زمین ثابت باش و هیچ یک از آنان را پیروی نکن تا مردی از فرزندان حسین(ع) را ببینی که همراه او عهد پیامبر خدا(ص) و پرچم و سلاحش است. عهد پیامبر خدا(ص) به علی بن حسین(ع) رسید، سپس به محمد بن علی(ع) و هرچه خدا بخواهد، همان می‌کند....»([42]). تأکید بسیار به عهد رسول خدا(ص) (وصیت) بر خواننده‌ی تیزبین پوشیده نیست؛ به واسطه‌ی آن است که قائم و فرزندانش(ع) شناخته می‌شوند. هم‌چنین پنهان نیست که وارثان پیامبران(ع) فقط امامان(ع) هستند که عهد رسول خدا(ص) با آن‌ها است. حدیث دیگری نیز تقدیم‌تان می‌گردد که تصریح می‌کند بر این‌که وارثان پیامبران فقط علمای آل محمد هستند؛ یعنی امامان معصوم(ع). امیر المؤمنین(ع) در حدیثی طولانی فرمودند: «ای مردم! بر شما باد به اطاعت و شناختن کسی که بر آگاهی نداشتن به او عذر و بهانه‌ای ندارید. علمی که با آن آدم هبوط کرد و همه‌ی آن‌چه پیامبران تا آخرین پیامبران (با آن برتری دارند) در عترت محمد مصطفی(ص) است. پس به کجا سرگردان می‌شوید؟ کجا می‌روید؟ ای کسانی که از صُلب یاران کشتی هستید، همانند آن در میان شما است، پس سوارش شوید! و چنان‌که در آن کشتی آن‌که نجات یافت، نجات یافت، در این (کشتی) آن‌که واردش شود نجات یابد. به حق سوگند می‌خورم که من تضمین کننده‌اش هستم در حالی که من از کسانی که خود را در تکلُّف می‌اندازند، نیستم...»([43]). در پایان، پس از بیان همه‌ی این موارد، عرض می‌کنیم: وراثت پیامبران و امامان جز با وصیتی مخصوص از سوی خدا و فرستاده‌اش(ص) مشخص نمی‌شوند. حق تعالی می‌فرماید: (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَميعٌ عَليم‏)([44]) (فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر پديد آمده، و خداوند شنوا و دانا است) و آنان همان امامان معصوم و مهدیین از فرزندان قائم(ع) هستند. هر کس دیگری جز آنان مدعی شود که جزو وارثان پیامبران است به او می‌گوییم: وصیت را بیاور وگرنه تو حق دیگری را سرقت کرده‌ای!! و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطیبین و الطاهرین.

4ـ وارث، عالِمی است که جهل و نادانی ندارد:

خداوند متعال پیامبران، فرستادگان و امامان معصوم را با علم و حکمت مخصوص گردانید تا آنان را از دیگران بی‌نیاز و از دیگر مردم مُتمایز سازد، و تا به واسطه‌ی آن‌ها(ع) حجت بر خلایق تمام شود. حجت بر خلق از غیر خودش نمی‌آموزد، بلکه علم او از خداوند متعال است؛ بر‌خلاف دیگر مردم که نیازمند به تحصیل علوم از دیگران می‌باشند؛ بنابراین مردم باید معلمی داشته باشند تا علم و شناخت را به آنان بیاموزد. هر کس که معلم خود را پیامبران، فرستادگان و حجت‌های پر برکت قرار دهد، از چشمه‌ی پاکی نوشیده که هیچ آلودگی ندارد، و هر کس که از درب‌های (علم) خداوند متعال روی‌گردان شود، از آبی گندیده برگرفته و از جایی که خود می‌داند یا نمی‌داند، گمراه شده و گمراه کرده است. حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين)([45]) (بگو: اگر آب‌تان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟). بدیهی است کسی اِستحقاق ارث بردن از پیامبران(ع) را دارد که پس از پیامبران(ع) داناترین مردم، برترین و با تقوا‌ترین آنان باشد. چه کسی جز امامان معصوم(ع) از فرزندان فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) چنین ویژگی را دارد. امام رضا(ع) این معنا را در سخنی طولانی توضیح داده است که بخشی از آن را که با بحث تناسب دارد، گل‌چین می‌کنیم؛ آن‌جا که در توصیف وضعیت امام می‌فرماید: «امام، پاک شده از گناهان، مبرّا از عیوب، مخصوص گردانیده شده به علم، نشانه‌دار به صبر، نظام دین، عزت و بزرگی مسلمانان، خشم منافقین و نابودی کافران است. امام، یگانه‌ی روزگار خود است که هیچ کسی هم‌سان‌ِ او نیست، و هیچ عالمی با او هم‌تراز نیست، و کسی جایی‌گزینش نیست، و او مثال و نظیری ندارد. او به فضیلت اِختصاص داده شده است، بدون این‌که آن را طلب کرده و به دست آورده باشد. بلکه اختصاصی است از بخشنده‌ی عطا‌کننده... تا آن‌جا که می‌فرماید: آنان چگونه می‌توانند امام انتخاب کنند؟! در‌حالی که او عالمی است که جهل و نادانی ندارد، شبانی است که ناتوان نمی‌شود و معدن پاکی و طهارت و عبادت و زُهد و علم و پرستش است... او رشد ‌دهنده‌، در کمالِ صبر، عهده‌دار امامت، عالِم به سیاست، و اطاعتش واجب است... خداوند به پیامبران و امامان(ع) توفیق عطا می‌فرماید و از علمِ پوشیده و حکم خود به آنان می‌دهد؛ که به غیر آنان نمی‌دهد. علم و آگاهی آنان بالاتر از علم مردم آن زمان است؛ در این سخن حق تعالی: (اَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون‏)([46]) (آيا آن که به حق راه می‌نمايد به متابعت سزاوارتر است يا آن که به حق راه نمی‌نمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنيد؟....) تا آن‌جا که می‌فرماید: خداوند عزّوجل وقتی بنده‌ای را برای امور بندگانش بر می‌گزیند، سینه‌اش را برای آن گشاده می‌گرداند و چشمه‌های حکمت را در دلش به امانت می‌نهد و به او علم را الهام می‌کند. پس او در پاسخی درنمی‌ماند و در کار ثوابی سرگردان نمی‌شود. او معصومی است تأیید ‌شده، توفیق ‌داده شده و تسدید ‌شده. او از خطاها، لغزش‌ها و بدی‌ها در امان است. خداوند او را به این خصوصیت مخصوص گردانیده است تا دلیل (رسایش) بر بندگانش و گواهش بر خلقش باشد. (ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ) (این فضیلت خداوند است که به هر که بخواهد، می‌دهد) آیا آن‌ها چنین توانایی دارند که او را برگزینند؟ یا آن که برگزیده‌اند، چنین ویژگی را داشته است که او را پیش اندازند؟ سوگند به خانه‌ی خدا که از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سر خود نهادند؛ گویی نمی‌دانند... تا پایان حدیث»([47]). و حق را می‌گویم: امام رضا(ع) هیچ حجت و دلیلی برای آن که استدلال می‌آورد و هیچ عذر و بهانه‌ای برای بهانه‌تراش در پیروی کردن کسی غیر از امامان معصوم(ع) باقی نگذاشت. این‌که آنان را امامانی قرار دهند که سخن‌شان را بپذیرند و آنان را با صفت «وارثان پیامبران» توصیف کنند؛ در ‌حالی که این جامه، لباس امامان معصوم و مهدیون(ع) از فرزندان قائم(ع) است. کسی جز آنان چنین ادعایی نمی‌کند، مگر این‌که در شکل دیگری درآمده و لباس دیگری را پوشیده باشد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «... خدواند حجتی را در زمین قرار نمی‌دهد که چیزی از او پرسیده شود و بگوید نمی‌دانم»([48]). حارث بن مغیره از امام صادق(ع) روایت می‌کند: شنیدم که فرمود: «زمین از عالِمی که مردم به او نیازمند هستند و او به مردم نیازمند نیست، خالی نمی‌باشد؛ همان کسی که حلال و حرام را می‌داند»([49]). آری، وارث و حجت، به هیچ کس نیازمند نیست و از هیچ کس نمی‌پرسد؛ بر‌خلاف دیگر مردم که ناچارند در محضر مردمان شاگردی کنند؛ زیرا علم آنان از راه اکتساب به دست می‌آید، اما علم وارثان پیامبران، ارث بردن از پیامبران است و به همین دلیل به پرسیدن از مردم نیازمند نیستند. این ویژگی فقط در امامان معصوم(ع) از فرزندان حضرت محمد(ص) وجود دارد و هر کس که آن را مدعی شود، دروغ‌گوی اِفترا‌ زننده است؛ به دلیل این سخن امام باقر(ع): «علمی که با آدم(ع) فرود آمد، بالا نرفت؛ و علم، ارث برده می‌شود. عالمی از دنیا نمی‌رود مگر این‌که کسی پس از او جانشینش می‌شود که مانند علم او را دارد، یا آن‌چه خداوند بخواهد»([50]). هم‌چنین حارث بن مغیره از ابا عبد الله امام صادق(ع) روایت می‌کند: به ایشان عرض کردم: علمی که عالم شما می‌داند چگونه می‌داند؟ ایشان(ع) فرمود: «میراثی از رسول خدا(ص) و از علی(ع) است که مردم به او نیازمند هستند و او به مردم نیازمند نیست»([51]). حال که متوجه این موضوع شدیم، باید بدانیم که تفسیر همه‌ی قرآن، ظاهر و باطنش باید نزد وارث پیامبران و حضرت محمد(ص) موجود باشد و چنین چیزی جز در نزد امامان معصوم(ع) جای دیگری یافت نمی‌شود؛ به دلیل این سخن امام باقر(ع): «هیچ کس از مردم مدعی نمی‌شود که همه‌ی قرآن را ـ‌همان‌طور که فرستاده شد‌ـ جمع کرده است، مگر دروغ‌گو. کسی جز علی بن ابی طالب(ع) و امامان(ع) پس از او آن‌را همان‌طور که خداوند متعال فرستاده است، جمع‌آوری و محافظت ننموده است»([52]). امام باقر(ع) فرمود: «کسی جز اوصیا نمی‌تواند مدعی شود که همه‌ی قرآن از ظاهر و باطنش نزد او است»([53]). از ابا عبد الله امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «به راستی نزد ما است آن‌چه با آن ما به مردم نیاز نداریم و این مردم هستند که به ما نیاز دارند. به راستی ما نوشتاری داریم که به املای رسول خدا(ص) و خط علی(ع) است؛ صحیفه‌ای که در آن هر حلال و حرامی وجود دارد. شما كارى را به ما رجوع مى‏كنيد و دستور مى‏خواهيد، ما مى‏دانيم كه به آن عمل مى‏كنيد و يا آن را ترک مى‌كنيد»([54]). سیف تمار می‌گوید: همراه امام صادق(ع) و گروهی از شیعیان در حجر بودیم. ایشان(ع) فرمود: «آیا جاسوسی بر ما گماشته‌اند؟» ما به راست و چپ توجه کردیم و هیچ کسی را ندیدیم. عرض کردیم: جاسوسی بر ما گماشته نشده است. ایشان فرمود: «سوگند به کعبه و سوگند به این بنا! ـ‌سه مرتبه‌ـ اگر بین موسی و خضر بودم، به آنان خبر می‌دادم که از آن‌ها داناترم و آن‌ها را از آن‌چه اطلاعی نداشتند باخبر می‌نمودم؛ زیرا به موسی و خضر(ع) علم آن‌چه هست داده شده بود و علم گذشته، حال و آینده تا قیام ساعت داده نشده بود؛ و ما آن را از رسول خدا(ص) به ارث بردیم»([55]). بنابراین امامان(ع) وارثان رسول خدا(ص) هستند و نه دیگران، و آن‌ها داناترین مردم هستند. کسی وارث پیامبران نیست مگر معصومِ منصوصِ عالمی که از احدی از مردمان علم نیاموخته باشد و این صفات و ویژگی‌ها در هیچ کس موجود نیست و هیچ یک از علمای شیعه و سایرین چنین ادعایی نداشته‌اند. در‌نتیجه ثابت می‌شود که وراثت فقط به امامان(ع) اختصاص دارد؛ چرا که شروط وارث بودن در کسی غیر از آن‌ها وجود ندارد؛ و کسی جز جاهل و نادانی که سخن گفتن با او بهره‌ای ندارد با این مخالفت نمی‌کند.

5ـ وارث، واجب الاطاعه است:

با توجه به مطالب پیشین، روشن شد که وارث از سوی خداوند متعال برگزیده شده و معصوم است و با وصیت به او نص (تصریح) شده و این‌که او داناترین مردم پس از پیامبران و فرستادگان(ع) است؛ و از آن‌جا که کسی که تمامی این خصوصیات و ویژگی‌ها را دارد به طور کلی برترین خلایق در زمان خودش و نزدیک‌ترین آن‌ها به خداوند متعال است، باید او واسطه‌ی بین آفریدگان و آفریدگارشان باشد؛ چرا که خداوند متعال، مُنّزه است از این‌که به طور مستقیم با خلایق رویارو شود. از همین رو اطاعت از پیامبران و فرستادگان و وارثان‌شان لازم است؛ چرا که آن‌ها از خطا و لغزش معصوم‌اند و مردم را در باطل وارد نمی‌کنند و به هیچ وجه از حق بیرون نمی‌آورند. حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ)([56]) (بگو: اگر خدا را دوست می‌داريد، از من پيروی کنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد و گناهان‌تان را بيامرزد، که خداوند آمرزنده‌ی مهربان است). هم‌چنین می‌فرماید: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ الله‏)([57]) (هيچ فرستاده‌ای را نفرستاديم جز آنکه ديگران بايد مطيع فرمان او شوند). حق تعالی می‌فرماید: (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً)([58]) (هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پيامبرش در کاری حکمی کردند آن‌ها را در آن کارشان اختياری باشد. هر که از خدا و پيامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است). و می‌فرماید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏)([59]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامرتان فرمان بريد). و می‌فرماید: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏)([60]) (جز اين نيست که ولیّ شما خداوند است و فرستاده‌ی او و مؤمنانی که نماز می‌خوانند و هم‌چنان که در رکوع‌اند انفاق می‌کنند). و ده‌ها آیه‌ی دیگری که به واجب بودن اطاعت از پیامبران، فرستادگان و امامان پاک(ع) تصریح می‌کنند. و از آن‌جا که خداوند سبحان و متعال و فرستاده‌اش(ص) منابع تشریع و هدایت را ـ‌‌که همان قرآن و سنّت پاک پیامبر(ص) و امامان طاهر(ع) است‌ـ برای ما مشخص کرده‌اند، بر ما واجب است که به قرآن کریم و سنّت پاک مراجعه‌ کنیم تا دلیل و علتی که خداوند متعال به اطاعت از پیامبران و وارثان‌شان دستور داده است را دریابیم: حق تعالی می‌فرماید: (ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء)([61]) (ما در اين کتاب هيچ چيزی را فروگذار نکرده‌ايم). و هم‌چنین فرموده است: (تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء)([62]) (بيان‌کننده‌ی هر چيزی). سماعه می‌گوید: به ابو الحسن امام موسی کاظم(ع) عرض کردم: آیا هر چیزی در کتاب خداوند و سنّت پیامبرش(ص) وجود دارد یا شما در این خصوص سخن خود را می‌فرمایید؟ فرمود: «بلکه هر چیزی در کتاب خدا و سنّت پیامبرش(ص) هست»([63]). بیانی از قرآن کریم و سنّت پاک تقدیم شما می‌گردد: در بیان این‌که پیامبران و وارثان‌شان نظر خود را بیان نمی‌کنند و از خداوند متعال نافرمانی نمی‌کنند، خداوند عزّوجل می‌فرماید: (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏)([64]) (و سخن از روی هوی و هوس نمی‌گويد * نيست اين سخن جز آن‌چه وحی می‌شود). حق تعالی می‌فرماید: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين‏)([65]) (اگر پاره‌ای سخنان را به افترا بر ما ببندد * با قدرت او را فرومی‌گيريم). هم‌چنین می‌فرماید: (إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ * عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)([66]) (که قطعاً تو از فرستادگان هستی * بر راهی راست). حق تعالی از زبان مؤمن یاسین می‌فرماید: (اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُون‏)([67]) (از کسانی که از شما هيچ مزدی نمی‌خواهند و خود هدايت يافته‌اند، پيروی کنيد). حق تعالی می‌فرماید: (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ * ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ * وَ ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ * وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنينٍ * وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجيمٍ)([68]) (که اين سخن فرستاده‌ای بزرگوار است * نيرومند، در نزد خداوند عرش، صاحب مکانت، * مُطاع و امين است * و يار شما ديوانه نيست * هر آينه او را در افق روشن ديده است * و آن‌چه را از غيب به او گويند دريغ نمی‌دارد * و آن سخن، سخن شيطان رجيم نيست). و ده‌ها و صدها آیه‌ی شریف دیگر که در آن‌ها خداوند متعال اطاعت از پیامبران و وارثان‌شان را واجب فرموده است؛ زیرا آن‌ها معصوم‌هایی هستند که مردم را به نافرمانی دستور نمی‌دهند و از سوی خداوند متعال سخن می‌گویند، نه از خودشان! از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: «.... مخلوق را اطاعتی در نافرمانی از او نیست و اطاعتی برای کسی که از خداوند نافرمانی کرده، نیست. اطاعت فقط مختص خداوند، رسول خدا(ص) و والیان امر است. خداوند فقط به اطاعت از رسول(ص) فرمان داده؛ چرا که ایشان معصوم و پاک است و به گناه و معصیت دستور نمی‌دهد. و او فقط به اطاعت از اولو‌الامر فرمان داده است، چون ایشان معصوم و پاک هستند و به گناه و معصیت دستور نمی‌دهند»([69]). سفیان بن خالد می‌گوید: ابو عبد الله امام صادق(ع) فرمود: «بر‌حذر باشید از ریاست؛ هیچ کس آن را درخواست نکرد مگر این‌که هلاک شد». عرض کردم: پس ما هلاک شدیم؛ زیرا هیچ کس از ما نیست مگر این‌که دوست دارد که یاد شود، به سویش بیایند و از او گرفته شود. ایشان فرمود: «این‌طور که تو می‌گویی نیست. این فقط از آن جهت است که مردی را بی هیچ دلیلی (بر مسند) برگماری و او در هر سخنی که بیان می‌کند، تصدیق، و مردم را به سخنش دعوت کنی»([70]). از پیامبر خدا حضرت محمد(ص) روایت شده است: «آگاه باشید! نیکوکار‌ترین عترت من و پاک‌ترین نسل من، در کوچکی صبورترین و در بزرگی داناترین مردم هستند. به آنان آموزش ندهید که آن‌ها از شما داناترند. شما را از درب هدایت بیرون نمی‌آورند و در درب گمراهی وارد نمی‌کنند»([71]). امام رضا(ع) در حدیثی طولانی در توصیف امام می‌فرماید: «او معصومی است تأیید ‌شده، توفیق ‌داده شده و تسدید ‌شده. او از خطاها، لغزش‌ها و بدی‌ها در امان است. خداوند او را به این خصوصیت مخصوص گردانیده است تا دلیل (رسایش) بر بندگانش و گواهش بر خلقش باشد...»([72]). می‌گویم: از طریق کتاب و سنّت پاک روشن شد، علتی که به خاطر آن خداوند متعال اطاعت از پیامبران و امامان پاک را واجب گردانیده عبارت است از «عصمت آن‌ها از انحراف و گمراهی»؛ و عاصم و بازدارنده‌ی آن‌ها خداوند متعال می‌باشد؛ که اگر این‌گونه نبود خداوند اطاعت از آن‌ها را بر مردم واجب نمی‌فرمود. به این ترتیب ثابت می‌شود که اطاعت از هیچ شخص غیرمعصومی بر مردم واجب نیست، می‌خواهد این شخص، عالم باشد یا حاکم یا هر شخص دیگری؛ به دلیل متصف نبودن او به همان علتی که باعث اطاعت می‌شود؛ یعنی عصمت. بنابراین کسی که اعتقاد داشته باشد به این‌که غیرمعصوم واجب الاطاعه است، همانند کسی است که قائل به وجود معلول، بدون علتش باشد. به عبارت دیگر مانند کسی است که معتقد به وجود گرما، بدون آتش می‌باشد؛ یا وجود نور، بدون چراغ!! سخن گفتن با این‌چنین انسانی خوش‌آیند نیست و ما به او می‌گوییم: پیش از طلوع خورشید، روز را به ما نشان بده! بعد از آن با تو بحث خواهیم کرد. اما در خصوص این سخن حق تعالی: (اطیعوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم) «خدا را اطاعت كنيد، و فرستاده و اولياى امر خود را اطاعت کنید». اهل سنّت این سخن را تأویل کردند و آن را بر حاکمانی که بر سرزمین‌ها حکومت می‌کنند تطبیق دادند؛ چه حاکمان عادل باشند و یا فاسق. به این ترتیب از حدود خداوند متعال تجاوز کردند و با صریح قرآن در این سخن حق تعالی: (....لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏)([73]) (....پيمان من ستم‌کاران را در بر نگيرد) و آیات دیگری که دالّ بر حرام بودن اطاعت از منحرفان و کسانی که به ناحق مسلّط شده‌اند، هستند، مخالفت ورزیدند. هم‌چنین با صدها حدیث فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) مخالفت کردند؛ احادیثی که در آن‌ها بیان شده است که خلفا و جانشینان پس از او، عترت پاک و خاندانش هستند؛ همان کسانی که خداوند متعال درباره‌شان فرموده است: (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً)([74]) (ای اهل بيت، خدا فقط می‌خواهد پليدی را از شما دور کند و شما را چنان که بايد، پاک گرداند). اما گروه بر حق ـ‌که همان شیعه‌ی آل محمد(ع) هستند‌ـ نظر بیش‌تر یا همه‌ی علمای متقدّم و متأخّرشان بر این است که این آیه به عترت پاک اختصاص دارد و به این ترتیب به رشد و راستی توفیق یافتند. تنها اندک‌ شماری از شیعیان قائل به امکان شامل شدن این سخن حق تعالی: (وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم) (و اولياى امر خود) به علمایی غیر از آل محمد(ع) شده‌اند. برای پاسخ به آنان سخن عترت پاکِ معصوم کفایت می‌کند: از حسین بن علا روایت شده است که گفت: به ابا عبد الله امام صادق(ع) عرض کردم: آیا اطاعت از اوصیا واجب است؟ ایشان(ع) فرمود: «بله. آن‌ها همان کسانی هستند که خداوند عزّوجل درباره‌شان می‌فرماید: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏)([75]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامرتان فرمان بريد) و همان کسانی هستند که خداوند عزّوجل می‌فرماید: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏)([76]) (جز اين نيست که ولیّ شما خداوند است و فرستاده‌ی او و مؤمنانی که نماز می‌خوانند و هم‌چنان که در رکوع‌اند انفاق می‌کنند)»([77]). و از حسین روایت شده است که از امام صادق جعفر بن محمد(ع) درباره‌ی این سخن حق تعالی (أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم) (از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامرتان فرمان بريد) سوال کرد؛ ایشان فرمود: «صاحبان عقل و علم». عرض کردیم: آیا خاص است یا عام؟ فرمود: «خاصِّ ما است»([78]). این امام صادق(ع) است که می‌فرماید این آیه فقط به آن‌ها اختصاص دارد و دیگران را شامل نمی‌شود. پس هر کس دایره‌ی انطباق این آیه را به غیر از امامان معصوم(ع) گسترش دهد، در برابر نص اجتهاد کرده است؛ و بطلان این عقیده در نظر همه‌ی مسلمانان ‌ـ‌چه شیعه و چه سنی‌ـ بدیهی است، وسنتی جز سنّت محمد و اهل بیت او(ص) وجود ندارد. سخن در این باب را در کتاب «إفحام» (خاموش‌کردن با دلیل) توضیح دادم. کسی که خواهان تفصیل بیش‌تر است می‌تواند به این کتاب مراجعه کند. در ادامه‌ی این بحث، نکته‌ای بیان می‌شود که تأکید کننده‌ای بر آن است؛ منتظر باشید. از مطالب پیشین چنین حاصل شد که از جمله ویژگی‌های وارث: وارث باید از سوی خداوند متعال انتخاب شود، با وصیت رسول خدا(ص) به او تصریح شود، این‌که از همه‌ی مردم داناتر باشد، و این‌که اطاعتش واجب است و او باید معصوم باشد. همه‌ی این صفات و ویژگی‌ها در کسی جز امامان معصوم از فرزندان حضرت محمد(ص) یافت نمی‌شود. پس کسی که مدعی شود جزو وارثان پیامبران است در حالی که این صفات در او وجود نداشته باشد، مانند کسی است که می‌خواهد آب را در غربال حمل کند یا همانند کسی است که بی هیچ سلاحی به میدان نبرد پا گذاشته است. نیت بنده این بود که صفات بیش‌تری را که تنها به امامان معصوم(ع) اختصاص دارد ذکر کنم، ولی این مجال امکان آن را نمی‌دهد و به جهت کوتاه کردن بحث از آن صرف نظر نمودم و به علاوه این‌که آن‌چه ارایه شد جویندگان حق را کفایت می‌کند. اما آن که خواهان باطل است «اگر تمامی آیات و نشانه‌ها را هم برایش بیاوری ایمان نمی‌آورد»؛ و هیچ تغییر و نیرویی نیست مگر با خداوند بلند مرتبه‌ی بزرگ. پس از بیان این موارد به میراث‌های پیامبران می‌پردازیم تا حقیقت آن‌ها را بفهمیم و این‌که آیا این‌ها فقط نزد امامان وجود دارند؟ یا نزد دیگران نیز وجود دارند؟

-جهت دوم: میراث‌های پیامبران چیست؟

پس از این‌که به ویژگی‌های وارثان پیامبران(ع) پرداختم و روشن شد که این صفات در هیچ کس جز امامان معصوم از فرزندان محمد پیامبر(ص) وجود ندارد و هیچ کس در این صفات و ویژگی‌ها با آن‌ها شریک نیست، اکنون به برخی از میراث‌ها می‌پردازیم؛ تا ببینیم آیا این میراث‌ها نزد غیر از امامان معصوم(ع) وجود دارد تا بتوانیم آن‌ها را «وارثان پیامبران» بنامیم؟ یا فقط منحصر به امامان(ع) است؟ که در ‌نتیجه ثابت می‌شود هر کسی جز امامان(ع) خود را «وارث پیامبران» بنامد، دروغ‌گویی است که صفت دیگری را به خود نسبت داده است. به اختصار به برخی از روایاتی که ارث‌های پیامبران(ع) را ذکر می‌کنند خواهم پرداخت و این‌که ارث با وراثت از نبی به وصی منتقل می‌شود، و از وصی به وصی، تا این‌که به امام مهدی(ع) برسد. از نعمان رازی نقل شده است که گفت: شنیدم امام صادق(ع) می‌فرماید: «وقتی نبوت آدم به پایان رسید و خورد و خوراکش منقطع گردید، خداوند به او وحی فرمود: ای آدم! پیامبری تو به پایان رسید و خوراک تو پایان یافت. علم و ایمان و میراث پیامبری و آثار علم و اسم اعظم که نزد تو است را بنگر و آن را در پشتت از فرزندانت نزد هبة الله قرار بده؛ که من زمین را بدون عالِمی رها نمی‌کنم که به واسطه‌ی او دین شناخته شود و اطاعت من به واسطه‌ی او شناخته گردد و باعث نجات و رهایی کسانی شود که بین قبض روح یک پیامبر تا ظهور پیامبری دیگر متولد می‌شوند»([79]). از این روایت درمی‌یابیم که از جمله میراث‌های پیامبران، علم، ایمان، آثار علم و اسم اعظم است. تا کنون هیچ کسی غیر از امامان معصوم(ع) مدعی نشده که همه‌ی علم پیامبران، ایمان، اسم اعظم ـ‌همه‌ یا بخشی از آن‌ها‌ـ را دارد. در ‌نتیجه ثابت می‌شود که وارثان این میراث‌ها فقط امامان(ع) هستند و علمایی غیر از امامان(ع) چیزی از این‌ها نمی‌دانند مگر آن‌چه پیامبران و امامان(ع) برای همه‌ی مردم آشکار کرده‌اند. هر کس که از پیامبران و امامان(ع) می‌آموزد الزاماً این‌گونه نیست که حجت بر مردم باشد و اطاعتش واجب؛ مگر این‌که با متنی روشن و صریح بر او نص وارد شده باشد و این نص (تصریح) فقط برای اوصیا یا هر کسی که مُشخصاً نایب آن‌ها باشد وجود دارد. از عبد الله بن جندب روایت شده است که امام رضا(ع) به او چنین نگاشت: «اما بعد، محمد(ص) امین خداوند در خلقش است. وقتی قبض روح شد ما اهل بیت وارثان او شدیم؛ پس ما امینان خداوند در زمین هستیم، علم بلایا و منایا، نسب‌های عرب و تولد اسلام نزد ما است. وقتی ما مردی را ببینیم او را با حقیقت ایمان و حقیقت نفاق می‌شناسیم.... تا آن‌جا که می‌فرماید: ما وارثان فرستادگان اولوالعزم هستیم»([80]). رسول خدا(ص) فرمود: «اولین وصی که در روی زمین بود هِبةُ الله فرزند آدم بود. هیچ پیامبری وجود نداشت مگر این‌که وصی داشته باشد و همه‌ی پیامبران، صد و بیست هزار پیامبر بودند. پنج تن از آنان اولوالعزم هستند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد(ص)؛ و علی بن ابی‌ طالب، هبة الله محمد بود و علم اوصیا و علم پیشینیان خود را به‌ارث برد.... تا انتهای حدیث»([81]). فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) تأکید فرموده و روشن کرده است که میراث همه‌ی پیامبران و فرستادگان به او، و پس از او به امام علی(ع) رسیده است و وارثان امام علی(ع) امامان از فرزندانش هستند تا این‌که به امام زمان ما ـ‌‌حجت، محمد بن الحسن العسکری(ع)‌ـ رسیده است. تسرّی دادن این ویژگی به غیر از امامان(ع) امکان‌پذیر نیست مگر با دلیل؛ و چنین دلیلی وجود ندارد! از مفضل بن عمر: ابا عبد الله امام صادق(ع) فرمود: «سلیمان از داوود به ارث برد و محمد از سلیمان به ارث برد و ما از محمد به ارث بردیم، و ما علم تورات، انجیل، زبور و بیان آن‌چه در اَلواح است را داریم». راوی می‌گوید: عرض کردم: آیا این علم است؟ فرمود: «این علم نیست. علم چیزی است که روز به روز و لحظه به لحظه اتفاق می‌افتد»([82]). این امام صادق(ع) است که به صراحت می‌فرماید که آن‌ها، همان وارثان پیامبران‌اند و آن‌ها کسانی هستند که تورات، انجیل و زبور را به ارث برده‌اند. آیا کسی جز امامان معصوم(ع) وجود دارد که مدعی شود که این ارث‌ها را داشته باشد؟ و ارث بردن تورات، انجیل و زبور یعنی به همان صورتی که بر موسی، عیسی و داوود(ع) نازل شده است، نه آن‌گونه که اکنون به صورت تحریف شده بین یهود و نصارا وجود دارد. روایات متواتری هستند که بیان می‌کنند این کتاب‌ها در اختیار امام مهدی(ع) است و او آن‌ها را هنگام قیام مقدس خود بیرون می‌آورد تا با آن‌ها بر یهود و نصارا احتجاج کند و حجت بالغه را بر آن‌ها اقامه نماید. بنابراین تنها وارث پیامبران و فرستادگان در زمان ما، امام مهدی است ـ‌روح من و ارواح همه‌ی جهانیان فدای خاک قدمش‌ـ و پس از او، اوصیای از عترتش(ع)هستند. جابر روایت می‌کند: مردی به ابو جعفر امام باقر(ع) رو کرد در حالی که من حضور داشتم؛ عرض کرد: خداوند تو را رحمت کند. این پانصد درهم خمس را بگیر و آن را در جایگاهش خرج کن که این زکات اموال من است. ابو جعفر به او فرمود: «این را بگیر و به همسایه، ایتام، مسکین‌ها و برادران مسلمان خود بده. این تا هنگامی است که قائم ما قیام کند؛ که او به سَویّه (به طور برابر) تقسیم می‌کند و در میان خلایق رحمان عدالت می‌ورزد؛ چه نیکوکارشان و چه بدکارشان. هر که از او اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده و هر که از او سرپیچی کند، از خداوند سرپیچی کرده است. او فقط به این دلیل مهدی نامیده شده است که به امری مخفی هدایت می‌کند. تورات و بقیه‌ی کتاب‌ها را از غاری (در اَنطاکیه) بیرون می‌آورد. میان اهل تورات، با تورات، میان اهل انجیل، با انجیل و میان اهل زبور، با زبور و میان اهل فرقان، با فرقان حکم می‌کند. همه‌ی اموال دنیا هرآن‌چه در درون زمین و هرآن‌چه روی آن است برای او گِرد می‌آید و به مردم می‌فرماید: بیایید به سوی آن‌چه به خاطرش قطع رَحم کردید و به خاطرش خون‌ریزی نمودید و حرام‌های خداوند را انجام دادید. پس چیزی می‌دهد که هیچ کس پیش از او نبخشیده بود»([83]). هم‌چنین از جمله میراث‌های پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و امامان پاک(ع) علم قرآن کریم، ظاهرش و باطنش، محکم و متشابهش، ناسخ و منسوخش، خاص و عامش و.... است و این علم را غیر از امامان معصوم کس دیگری ندارد؛ و دلیل آن، این سخن امام باقر(ع) است: «کسی جز اوصیا نمی‌تواند مدعی شود که همه‌ی قرآن چه ظاهرش و چه باطنش را در اختیار دارد»([84]). از ابو الحسن صاحب عسکر(ع) روایت شده است که فرمود: «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. آصف يك حرف را داشت و چون بر زبان آورد، زمين ميان او و شهر سبا شكافته شد و او تخت بلقيس را به دست گرفت و به سليمان رسانيد، سپس زمين گشاده گشت و اين عمل در كمتر از چشم برهم زدنى انجام شد. ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و يك حرف نزد خدا است كه در علم غيب به خود اختصاص داده است»([85]). آیا هیچ یک از کسانی که مدعی‌اند وارث پیامبران هستند می‌توانند ادعا کنند بخشی از یک حرف از اسم اعظم را دارد، چه برسد به هفتاد و سه حرف؟! نمی‌دانم آن‌ها چه چیزی را به ارث برده‌اند؟ نه علم کتاب، نه اسم اعظم، نه تورات، نه انجیل، نه زبور و نه.... و نه.... و نه.... پس با چه چیزی استحقاق این نام (وارثان پیامبران) را پیدا کرده‌اند؟ آیا وارث وقتی دستش از ارث خالی باشد، وارث است؟!! خداوند بنده‌ای را رحمت کند که حدّ خود را می‌داند و در همان‌جا متوقف می‌شود! از جمله ارث‌های پیامبران(ع) عصای موسی(ع) است که در اختیار امامان معصوم(ع) می‌باشد که یکی پس از دیگری آن را به ارث می‌برند. این عصا هم‌اکنون در اختیار قائم(ع) است. از ابا جعفر امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «عصای موسی(ع) برای آدم(ع) بود، سپس به شعیب رسید، سپس به موسی بن عمران رسید، و هم اکنون نزد ما است. عهد من بر آن تازه و سبز است، درست به همان صورت که از درخت کنده شد. اگر با آن سخن گفته شود، سخن می‌گوید. برای قائم ما آماده شده است، و او با آن همان می‌کند که موسی نمود. آن عصا خواهد ترساند و می‌خورد آن‌چه را که بدعت می‌کنند، و هر چه به آن امر شود انجام می‌دهد»([86]). ابا عبد الله امام صادق(ع) فرمود: «الواح موسی(ع) در اختیار ما است و عصای موسی نزد ما است و ما وارثان پیامبران هستیم»([87]). من فکر می‌کنم این یک تو دَهنی بزرگ است؛ این‌که امام صادق(ع) میان الواح موسی و عصایش، و به ارث بردن از پیامبران ارتباط برقرار کرده است. یعنی وارث پیامبران باید میراث‌های آنان را در‌اختیار داشته باشد؛ همانند عصای موسی و الواح او(ع). اما آن که این میراث‌ها را در اختیار ندارد، وارث پیامبران نامیده نمی‌شود؛ بلکه وضعیت چنین شخصی همانند عنکبوتی است که خانه‌ای برای خود ساخته، در حالی که سست‌ترین خانه‌ها، خانه‌ی عنکبوت است؛ و پس از حق، چیزی جز گمراهی آشکار نیست! در حدیثی از امام صادق(ع) ـ‌که فقط بخش پایانیش را گلچین نموده‌ایم‌ـ روایت شده است که فرمود: «... هر پیامبری علم یا چیز دیگری را که به ارث برده، به آل محمد(ع) رسیده است»([88]). و روایات متواتر است بر این‌که امام مهدی(ع) کسی است که وارث آن علم است و آن را آشکار نمی‌کند مگر هنگام قیامش. پس به ارث بردن این علم برای دیگران چطور صورت می‌گیرد؟ حال آن‌که نزد صاحبش ذخیره شده است و او آن را آشکار نمی‌کند مگر در زمانش، تا بر علمای بد نهاد جاهل و نادان، حجتی باشد؛ کسانی که با دروغ و بُهتان ادعا می‌کنند وارثان پیامبران هستند تا به این ترتیب با انگیزه‌ی به دست آوردن منصب و مقام و مال و سایر موراد دون‌مایه‌ی دنیوی، مردم را در غفلت و بی‌خبری نگه دارند و آنان را گرد خود جمع کنند! شما ای خواننده! این روایتی است که عظمت و بزرگی شأن و منزلت وارثان پیامبران و عظمت میراث‌هایی را که در اختیار آنان است بیان می‌دارد؛ میراثی که خداوند متعال آنان را به واسطه‌اش از دیگر مردم مُتمایز کرده است؛ به طوری که هیچ کس دیگری غیر از آنان در آن شریک نیست. ابوبصیر می‌گوید: بر ابو عبد الله(ع) وارد شدم. به ایشان عرض کردم: فدایت گردم! از شما پرسشی دارم. آیا این‌جا کسی هست که سخن مرا بشنود؟ راوی می‌گوید: امام صادق(ع) پرده‌ای میان او و خانه‌ی دیگر قرار داد و در آن وارد شد. سپس فرمود: «ای ابا محمد! آن‌چه برایت مطرح شده است را بپرس». راوی می‌گوید: عرض کردم: فدایتان شوم. شیعیان شما چنین می‌گویند که رسول خدا(ص) بابی به علی(ع) آموخت که از آن، هزار باب باز می‌شود؟ فرمود: «ای ابا محمد! رسول خدا(ص) به علی(ع) بابی آموخت که به هزار باب باز می‌شود و هر باب به هزار باب دیگر». عرض کردم: به خدا سوگند این علم است! ایشان ساعتی بر زمین چشم دوخت و سپس فرمود: «علم است و علم محسوب نمی‌گردد». سپس فرمود: «ای ابا محمد! نزد ما جامعه است و آیا می‌دانند جامعه چیست؟» عرض کردم: فدایتان گردم! جامعه چیست؟ فرمود: «صحیفه‌ای که طول آن هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا(ص) و املای ایشان و به خط علی با دست خودش است. هر حلال و حرام و هرآن‌چه مردم به آن نیازمند هستند، در آن موجود است؛ حتی دیه‌ی یک جراحت». ایشان دستش را به من زد و فرمود: «ای ابا محمد! به من اجازه می‌دهید؟» راوی می‌گوید: عرض کردم: فدایتان شوم، من برای شما هستم. هر کاری دوست دارید، ا‌نجام دهید. راوی می‌گوید: ایشان با دستش بر من جراحتی وارد کرد و فرمود: «حتی این جراحت». گویی ایشان خشمگین بود. راوی می‌گوید: عرض کردم: به خدا سوگند! این علم است. فرمود: «این علم است و علم محسوب نمی‌گردد». سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: «نزد ما جفر است و آیا می‌دانند جفر چیست؟» راوی می‌گوید: عرض کردم: جفر چیست؟ فرمود: «ظرفی از انواع خوراکی‌ها (اُدُم) که علم پیامبران و اوصیا و علم علمای پیشین بنی‌اسرائیل در آن است». راوی می‌گوید: عرض کردم: این علم است. فرمود: «علم است و علم محسوب نمی‌شود». سپس ساعتی سکوت کرد و فرمود: «نزد ما مصحف فاطمه است و آیا می‌دانند مصحف فاطمه(ع) چیست؟» راوی می‌گوید: مصحف فاطمه(ع) چیست؟ فرمود: «مصحفی است که سه برابر همانندِ این قرآنِ شما در آن است. به خدا سوگند حتی یک حرف از قرآن شما هم در آن نیست». راوی می‌گوید: عرض کردم: به خدا سوگند! این علم است. فرمود: «علم است و علم محسوب نمی‌گردد». ساعتی سکوت کرد و سپس فرمود: «نزد ما علم آن‌چه گذشت و علم آن‌چه واقع خواهد شد تا برپایی ساعت است» راوی می‌گوید: فدایتان شوم. به خدا سوگند! این علم است. فرمود: «این علم است و علم محسوب نمی‌گردد». عرض کردم: فدایت شوم! چه چیزی علم است؟ فرمود: «آن‌چه در شب و روز تازه می‌شود و اتفاق می‌افتد، امری پس از امر و هر چیز پس از چیزی دیگر، تا روز قیامت»([89]). آری، اینان وارثان حقیقی و راستین پیامبران هستند، سیل از آنان فرود می‌آید و پرنده به بُلندای‌شان نمی‌رسد. آنان همان کسانی هستند که رسول خدا(ص) درباره‌شان فرموده است: «علمای امت من از پیامبران بنی‌اسرائیل با فضیلت‌ترند»([90]) چرا که همه‌ی ارث‌های پیامبران، علم‌شان، اسم اعظم و علم رسول خدا(ص) را در خود گرد آورده‌اند؛ اینان برتر از همه‌ی آفریدگان هستند؛ پس باید از همه‌ی پیامبران بنی‌اسرائیل برتر باشد. از کسانی که ادعا می‌کنند وارثان پیامبران(ص) هستند می‌پرسیم: آیا جامعه در اختیار شما است؟ آیا جفر نزد شما است؟ آیا شما مصحف فاطمه را دارید؟ آیا علم آن‌چه بوده و آن‌چه خواهد بود را دارید؟ آیا علم ظاهر و باطن قرآن نزد شما است؟ پاسخ به طور قطع و یقین، خیر است. پس بر شما صفت وارث بودن پیامبران صدق نمی‌کند؛ بلکه ارث بردن تنها در امامان و مهدیین معصوم از آل محمد(ص) مُنحصر است. در پایان این فصل، نتیجه‌ی آن‌چه تقدیم شد عبارت است از: علمای غیر از آل محمد(ص) هرگز صفات و ویژگی‌های وراثت را نداشته، ندارند و نخواهند داشت؛ صفاتی چون عصمت، وصیت، انتخاب از سوی خداوند متعال، و علمی که جهل و نادانی در آن راه ندارد. به علاوه میراث‌های پیامبران در اختیار آنان نیست؛ مانند اسم اعظم، علم، تورات و انجیل و زبور، عصای موسی، خاتم سلیمان، تابوت بنی‌اسرائیل، جامعه، جفر، مصحف فاطمه، علم گذشته، حال و آینده، و دیگر ارث‌ها. در اختیار نبودن این میراث‌ها توسط غیر از امامان(ع) موضوعی است که به واقع ثابت شده و از بدیهیات است و همگی بر آن اِجماع دارند. بنابراین کسی جز آن کس که در تفکر و عقیده انحراف دارد، در این خصوص بحث و مجادله نمی‌کند. امامان(ع) به دلیل در اختیار داشتن این میراث‌ها استحقاق نام «وارثان پیامبران» را دارند. بنابراین اطلاق این اسم یا صفت بر کسانی که چنین میراث‌هایی را در اختیار ندارند از مصادیق سفاهت و نابخردی است. حق تعالی می‌فرماید: (أَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون‏)([91]) (آيا آن که به حق راه می‌نمايد به متابعت سزاوارتر است يا آن که به حق راه نمی‌نمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنيد؟) پس از کامل شدن این شاخه ـ‌با توفیق خداوند متعال‌ـ به برداشت نتیجه‌ها و ثمراتش می‌پردازیم؛ در حالی که از خداوند خواستاریم که اخلاص در گفتار و کردار را روزی‌مان گرداند و ما را در دنیا و آخرت با محمد و آل محمد(ع) گِرد آورد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است و بارالها! سلام و صلوات تامّ خود را بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین، ارزانی فرما!

-نتیجه‌ها

نتیجه‌های این شاخه را پاسخ به برخی اشکالاتی که بر آن وارد شده است قرار خواهم دادم. هم‌چنین پاسخ به برخی از نظرات شیخ یعقوبی در این خصوص. ان شاءالله تعالی بر موضوعیت این بحث و ثقلین (قرآن و سنّت پاک) تکیه خواهم نمود. کمک و تسدید تنها از سوی خداوند است!

-نتیجه‌ی اول:

چه بسا برخی اعتراض کنند و بگویند: چگونه نمی‌توان علما را «وارثان پیامبران» توصیف کرد در‌حالی که امام صادق(ع) درباره‌ی آنان فرموده است: «علما وارثان پیامبران‌اند؛ زیرا پیامبران، نه درهمی ارث می‌برند و نه دیناری، بلکه احادیثی از احادیث آنان را به ارث می‌برند. هر کس بخشی از آن را برگیرد، بهره‌ی فراوانی برده است. ببینید این علم خود را از چه کسی می‌گیرید. در میان ما اهل بیت در هر نسلی افراد عادلی هستند که تحریف غُلو کنندگان، ادعای باطلان و تأویل جاهلان را از آن بازمی‌دارند»([92]). منظور از علما در این حدیث، علمایی غیر از امامان(ع) است. پاسخ: تفسیر کلمه‌ی «علما» که در این حدیث آمده به علمای غیرمعصوم تفسیری است اشتباه. چه بسا بسیاری در این اشتباه سقوط کنند؛ چرا که در بخش‌های این حدیث دقت نمی‌کنند. منظور از عبارت «علما» در بسیاری از سخنان اهل بیت(ع) علمای آل محمد که همان امامان معصوم(ع) هستند، می‌باشد. مخصوصاً احادیثی که به عنوان مثال به واجب بودن اطاعت از علما تصریح می‌کنند و هم‌چنین احادیثی که به صراحت بیان می‌کنند که علما از پیامبران بنی‌اسرائیل برترند و دیگر احادیثی که منظورشان امامان معصوم(ع) است. جایی نام «عالم» بیان می‌شود و منظور از آن، عالم مطلق و کامل است؛ یعنی کسی که نسبت به هرآن‌چه امت به آن نیازمند هستند، جهل و نادانی ندارد، و کسی که به خاطر متصف بودن به صفت عصمت، اطاعتش بر مردم واجب است. عالم به این معنا فقط جز بر امامان معصوم(ع) بر کس دیگری صدق نمی‌کند. جای دیگر اسم «عالم» بیان می‌شود و منظور از آن هر عالمی است؛ یعنی هر کسی که علم محدود اِکتسابی دارد. چنین شخصی با صفت واجب الاطاعه بودن برای مردم توصیف نمی‌شود؛ چرا که او به عصمتی نیاز دارد که از اشتباه و انحراف بازش بدارد. عالم به این معنا بر علمای غیرمعصوم در هر زمانی اطلاق می‌گردد. این علما به چند دسته تقسیم می‌شوند: علمای ربّانیِ عاملِ مجاهد، و علمای گمراهِ گمراه‌گر. گاهی امامان(ع) علمای غیرمعصوم را «دانشجویان» و امامان معصوم را «علما» توصیف می‌کنند. امام صادق (ع) فرمود: «مردم سه دسته‌اند: عالم، دانشجو، و خس و خاشاک. ما علما هستیم، و شیعیان‌مان دانشجو، و بقیه‌ی مردم، خس و خاشاک»([93]). این حدیث، سخن امیر المؤمنین(ع) در دسته‌بندی مردم پس از رسول خدا(ص) را تفسیر و محکم می‌کند؛ آن‌جا که می‌فرماید: «پس از رسول خدا(ص) کار مردم به سه دسته منتهی شد: به عالمی که بر هدایتی از سوی خداوند بود که خداوند او را با علمی از علم دیگران بی‌نیاز کرده است؛ و به جاهلی که مدعی علم است و در آن‌چه دارد، حیران، و دنیا و دیگران او را در فتنه و آزمایش قرار داده‌اند؛ و دانشجویی که از عالمی که در راه هدایت و رهایی از سوی خداوند است، علم می‌آموزد. پس آن که مدعی است، هلاک می‌شود و آن که دروغ می‌بندد، زیان می‌بیند»([94]). با توجه به این دو حدیث، نتیجه این می‌شود که منظور از علما فقط اهل بیت(ع) هستند؛ به دلیل این سخن امام علی(ع): «به عالمی که بر هدایتی از سوی خداوند بود که خداوند او را با علمی از علم دیگران بی‌نیاز کرده است» یعنی او معصوم است و به علم دیگری نیازمند نیست، چرا که به واسطه‌ی علمی که خداوند متعال به او داده و آن‌چه از پیامبران و امامان به ارث برده، بی‌نیاز است. آن کس که ادعا کرده عالم است و معصومی از اهل بیت(ع) نیست، هلاک شده است. در حدیثی از امام رضا(ع) ـ‌که بخشی از آن را که به این مقام ارتباط دارد انتخاب کرده‌ایم‌ـ آن‌جا که به یکی از یارنش می‌فرماید: «... آیا می‌دانی علما چه کسانی هستند؟» عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! خیر. راوی می‌گوید: فرمود: «آنان علمای آل محمد(ع) هستند که خداوند عزّوجل اطاعت‌شان را واجب و دوستی‌شان را لازم کرده است»([95]). بنابراین علمایی که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است، فقط امامان معصوم هستند و نه سایر علمای غیرمعصوم. به همین دلیل امیر المؤمنین(ع) به کمیل می‌فرماید: «ای کمیل! جنگی نیست مگر همراه امامی عادل، و نَقلی نیست مگر از سوی امامی فاضل. ای کمیل! این پیامبری و رسالت و امامت است، و پس از آن، ولایت‌پذیران پیرو می‌باشند یا ندا‌ دهندگان بدعت‌گذار. خداوند فقط از پرهیزگاران می‌پذیرد. فقط از ما برگیر تا از ما بشوی... تا انتهای حدیث»([96]). یعنی پس از پیامبری و رسالت و امامت، چیزی نیست که اطاعت از آن بر مردم واجب باشد؛ زیرا دیگر عصمتی از سوی خداوند متعال نیست. پس یا شخص پیامبر، فرستاده یا امامی است که اطاعت از او واجب شده، یا از پیامبران و فرستادگان و امامانی پیروی(ع) می‌کند که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است؛ و هر آن‌چه غیر از این باشد بدعت است و بدعت در آتش. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و براساس آن‌چه نمی‌دانید مردم را فتوا ندهید. رسول خدا(ص) سخنی فرمود که از او به دیگری بازگشته شد و سخنی فرمود که هر که آن را در غیر جایگاهش قرار دهد، بر او دروغ بسته است». عبیده، علقمه، اسود و جماعتی که همراه‌شان بودند، ایستادند و عرض کردند: ای امیرالمؤمنین! با آن‌چه در مصحف به ما خبر داده شده چه کنیم؟ فرمود: «در این خصوص از علمای آل محمد(ع) بپرسید»([97]). علمای آل محمد یعنی امامان معصوم، و اینان، علی(ع) و فرزندان پاک شده‌اش از هر ناپاکی هستند؛ زیرا آن‌ها وارثان کتاب هستند و از دیگران به تفسیر و تأویل آن آگاه‌ترند. از ابا جعفر امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «رسول خدا(ص) فرمود: حدیث آل محمد سخت است و چالش‌برانگیز. کسی به آن ایمان نمی‌آورد مگر فرشته‌ی مقرّب یا پیامبر فرستاده شده یا بنده‌ای که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است. آن‌چه از حدیث آل محمد(ع) به شما رسید و دل‌تان به سویش نرم شد و آن را شناختید، بپذیرید؛ و آن‌چه را که دل‌هایتان ناپسند می‌دارد و نشناختید، به خداوند و به رسول و به عالم از آل محمد(ع) باز‌گردانید. هلاک شونده از شما کسی است که بخشی از آن را بگوید، ولی تحملش نکند. می‌گوید: به خدا سوگند این‌چنین نیست. به خدا سوگند این‌گونه نیست؛ و انکار، همان کفر‌ ورزیدن است»([98]). این حدیث در نامیدن معصوم به «عالم» صراحت دارد و منظورش آن عالمی است که خداوند اطاعت از او را واجب کرده است؛ با این سخن حق تعالی: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏)([99]) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت کنيد و از رسول و اولوالامرتان فرمان بريد). سلمان فارسی (محمدی) تنها به این دلیل به علما منتسب شد که قلبش مالامال از ایمان بود؛ زیرا فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) درباره‌ی او به این مضمون می‌فرماید: «ایمان ده درجه است و سلمان به دهمین رسیده است»([100]). ابا عبد الله امام صادق(ع) فرمود: «... اگر ابوذر آن‌چه در دل سلمان بود را می‌دانست او را می‌کُشت و این در حالی است که رسول خدا(ص) بین آن دو برادری ایجاد نمود. پس گمان شما درباره‌ی دیگر آفریدگان چگونه است؟ علم علما سخت و چالش برانگیز است؛ کسی جز پیامبر فرستاده شده یا فرشته‌ی مقرّب یا بنده‌ی مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است نمی‌تواند آن را تحمل کند». ایشان فرمود: «سلمان فقط به این دلیل جزو علما شد که مردی از ما اهل بیت بود و به همین جهت به علما منسوب است»([101]). در این حدیث شریف، کفایت کننده برای هر جوینده‌ی حقی وجود دارد. احادیث بسیاری وجود دارند که تصریح می‌کنند بر این‌که علما همان امامان معصوم(ع) و شیعیان‌شان، دانشجویان هستند و می‌توان آن‌ها را مجازاً «علما» یا علمایی که اطاعتِ‌شان از سوی خداوند متعال واجب نیست، نامید؛ زیرا ـ‌همان‌طور که پیش‌تر گفتیم‌ـ آن‌ها به عصمتی نیازمند هستند که از خطا و وهم و گمان بازشان دارد. پس از این مقدمه، به حدیثی باز‌می‌گردیم که این «نتیجه» را با آن آغاز نمودیم؛ حدیثی که بیان می‌کند علما وارثان پیامبران‌اند؛ ما با قرائتی دیگر می‌گوییم: این حدیث ـ‌بر خلاف آن‌چه برخی از آن استنباط کرده‌اند‌ـ دلالت می‌کند بر این‌که علما همان امامان(ع) هستند؛ زیرا امام صادق(ع) می‌فرماید: «علما وارثان پیامبران‌اند؛ زیرا پیامبران، نه درهمی ارث می‌برند و نه دیناری، بلکه احادیثی از احادیث آنان را به ارث می‌برند....» و تا این‌جا فهمیده می‌شود که پیامبران، احادیث ـ‌یعنی علم‌ـ را به ارث بردند و از مطالب پیشین این بحث روشن شد که علم همه‌ی پیامبران و میراث‌های‌شان به حضرت محمد(ص) رسید و پس از او به امام علی(ع) و امامان از فرزندانش، یکی پس از دیگری؛ تا به امام مهدی(ع) رسید. ایشان(ع) همان کسی است که میراث‌های پیامبران و امامان(ع) به او ختم شده است. سپس امام صادق(ع) سخن خود را تکمیل و می‌فرماید: «هر کس بخشی از آن را برگیرد، بهره‌ی فراوانی برده است...»؛ یعنی کسی که احادیث پیامبران(ع) را از وارثان‌شان ـ‌یعنی امامان معصوم و نه دیگران‌ـ گرفته است؛ به دلیل ادامه‌ی حدیث: «ببینید این علم خود را از چه کسی می‌گیرید. در میان ما اهل بیت در هر نسلی عادلی هست که تحریف غُلو کنندگان و ادعای افراد باطل و تأویل جاهلان را از آن برطرف می‌کند»؛ یعنی علم پیامبران و احادیث‌شان را جز از ما اهل بیت نگیرید؛ چرا که ما وارثان آن‌ها هستیم و در هر نسلی از ما امامان معصوم وجود دارد که از شریعت سرور فرستادگان(ص) پاسداری می‌کند و از غیر ما برنمی‌گیرد؛ زیرا حق، فقط از سوی ما صادر می‌شود. دلیل این‌که حق فقط از ایشان(ع) صادر می‌شود و نه از دیگران، این سخن امام باقر(ع) به سلمه بن کهیل و حکم بن عتبه است: «به شرق و غرب بروید، علم صحیحی نمی‌یابید؛ مگر چیز صحیحی که از ما اهل بیت صادر شده است»([102]). و سخن امام رضا(ع) به ابراهیم بن ابو ‌محمود: «ای پسر محمد! اگر مردم به چپ و راست رفتند، تو ملتزم به طریقت ما باش. کسی که با ما باشد، ما با او هستیم و کسی که از ما جدا شود، ما از او جدا می‌شویم»([103]). از امام رضا(ع) از پدرانش(ع) روایت شده است: «رسول خدا(ص) فرمود: هر کس بدون شنیدن به خداوند دین‌دار باشد، خداوند او را به فنا دچار می‌کند، و هر کس به شنیدن از غیر از دربی که خداوند آن را برای آفریدگانش گشوده است دین‌دار باشد، مشرک است؛ دربی امین بر وحی خداوند، محمد(ص)»([104]). بنابراین گرفتن دین و علم حتماً باید از دربی باشد که خداوند برای آفریدگانش گشوده است؛ یعنی محمد و آل محمد(ع) و نه دیگران؛ و در حدیث که می‌فرماید: «علما وارثان پیامبران‌اند» منظور به طور خاص علما از عترت محمد(ص) است. «هر کس بخشی از آن را برگیرد، بهره‌ی فراوانی برده است» یعنی کسی که از وارثان پیامبران ـ‌یعنی امامان معصوم(ع)‌ـ برگیرد، بهره‌ی فراوانی برده است؛ چرا که آن‌ها همان نگهبان علم پیامبران هستند و جایگزینی به جای‌شان وجود ندارد و از همین رو علمای غیرمعصوم، دانشجویان از وارثان پیامبران و پیروان آن‌ها هستند و حدیثی که محور این بحث است، آنان را شامل نمی‌شود و در ‌نتیجه وارثان پیامبران محسوب نمی‌گردند؛ بلکه وارثان ـ‌به طور خاص‌ـ فقط محمد و آل محمد هستند. سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به واسطه‌ی ولایت محمد و آل محمد(ص) شرافت داد. در این سخن امام(ع) تأمّل کنید: «ببینید این علم خود را از چه کسی می‌گیرید. در میان ما اهل بیت در هر نسلی عادلی هست که تحریف غُلو کنندگان، ادعای باطلان و تأویل جاهلان را از آن برطرف می‌کند». در این‌جا امام(ع) تأکید می‌فرماید که مردم علم را فقط از امامان(ع) برگیرند؛ زیرا آن‌ها درب امین، و آنان وارثان پیامبران هستند. اگر منظور از «علما» علمای غیرمعصوم بود، در این صورت امامان(ع) ما را به گرفتن علم از آن‌ها دستور می‌داند. آیا آن‌ها وارثان پیامبرانند در حالی که گرفتن علم از آنان جایر نیست؟!!! و عبارت «از چه کسی می‌گیرید» در انتهای روایت با «هر کس بخشی از آن را برگیرد، بهره‌ی فراوانی برده است» در ابتدای روایت ارتباط دارد؛ یعنی گرفتن میراث رسول خدا(ص) از طریق امامان عادل از اهل بیت(ع) در هر زمانی.

-نتیجه‌ی دوم:

برخی اعتراض می‌کنند و می‌گویند: چگونه امکان ندارد که علما را با صفت «وارثان پیامبران» توصیف کنیم، حال آن‌که از فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) آمده است که فرمود: «علمای امت من مانند پیامبران بنی‌اسرائیل هستند»([105]) و در حدیثی دیگر: «برتر از پیامبران بنی‌اسرائیل هستند»([106]). پاسخ: این اعتراضی است که پاسخ دادن به آن به سختی و تلاش بسیار نیاز ندارد و بطلانش بدیهی است؛ زیرا از نظر شرعی عاقلانه نیست که عالم غیرمعصوم با پیامبری معصوم چون عیسی(ع) برابر یا برتر باشد؛ عیسایی که بر آب راه می‌رفت یا پیامبری چون موسی کلیم الله(ع). غیرمعصوم به هیچ وجه برتر از از معصوم نیست. آری، این‌که معصومی بر معصومی برتری داده شود صحیح است؛ ‌مانند برتر بودن فرستادگان اولو‌العزم بر دیگر فرستادگان، و مانند برتر بودن حضرت محمد(ص) بر دیگر پیامبران، و برتر بودن امام علی(ع) بر دیگر پیامبران، اوصیا و امامان(ع)؛ البته به غیر از حضرت محمد(ص) که به طور کلی از همه‌ی آفریدگان خداوند برتر است. در نتیجه‌ی نخستین بیان شد که معنای عالم، امام معصوم است و این نتیجه را از طریق روایات اهل بیت(ع) بیان کردم و در نظر علمای متقدّم مانند شیخ کلینی، صدوق و دیگران، نامیدن امام معصوم به «عالم» مُتعارف بوده است. آن‌ها در کتاب‌های‌شان می‌گویند: «عالم فرمود و از عالم پرسیده شد» و منظور آنان از این لفظ، فقط امام معصوم است؛ می‌توانید به کتاب‌های آن‌ها مراجعه کنید، مانند کافی کلینی و معانی الاخبار صدوق (خداوند متعال آنان را رحمت کند). پس منظور این سخن حضرت محمد(ص): «علمای امت من مانند پیامبران بنی‌اسرائیل هستند» فقط امامان معصوم از فرزندان فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) است و نه دیگر علمای غیرمعصوم. ما با این پاسخ فضیلت علمای عاملِ مجاهدِ تلاش‌گر شیعه را انکار نمی‌کنیم؛ علمایی چون شیخ کلینی، صدوق، طوسی، مفید، حرّ ‌عاملی، استر‌آبادی، مجلسی، کرکی، سید خمینی، سید محمد باقر صدر، سید محمد محمد صادق صدر، و دیگر علمای عامل. این‌چنین علمایی کسانی بودند که از مذهب حق دفاع کردند و هزینه‌های گزاف و ارزشمندی را به خاطر حق و اهل حق یعنی محمد و آل محمد(ص) پرداختند؛ ولی خطوط قرمزی وجود دارد که نباید از آن‌ها تجاوز کنیم که در این صورت از غلوّ کنندگان می‌شویم؛ زیرا اِفراط در بسیاری موارد باعث غلو می‌شود. پس امکان ندارد علمای غیرمعصوم را با امامان معصوم(ع) هم‌تراز بدانیم یا علما را با ویژگی‌هایی توصیف کنیم که خداوند متعال آن‌ها را به امامان(ع) اختصاص داده است و به این ترتیب جزو افرادی شویم که خوشنودی مخلوق را با خشم خالق خریده‌ایم؛ خداوند ما و شما را از آن باز‌دارد! این روایت را به تفصیل در کتاب «صرخی در میزان» مورد‌ بحث قرار دادم. هر کس خواهان بیش‌تر است به آن مراجعه کند. والحمد لله اولاً و آخراً.

-نتیجه‌ی سوم:

بسیاری از مردم و برخی از مدعیان علم به طور معمول به توقیع صادره از امام مهدی(ع) که در زمان غیبت صغری به دست سفیر دوم، محمد بن عثمان عمری(ع) آمده است استدلال می‌کنند. متن توقیع: از اسحاق بن یعقوب: از محمد بن عثمان درخواست کردم برای من نوشتاری را برساند که در آن از مسایلی پرسیدم که بر من اشکال گرفته شده است. این توقیع به خط مولای‌مان صاحب الزمان(ع) آمده است: «اما آن‌چه پرسیدی، خداوند تو را راهنمایی کند و ثابت‌قدم بدارد... تا این‌که فرمود: اما در حادثه‌هایی که اتفاق می‌افتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید. آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند. اما محمد بن عثمان عمری ـ‌خداوند از او و پیش‌تر از پدرش خوشنود باشد‌ـ او مورد‌ اعتماد من است و نوشتار او نوشتار من است»([107]). برخی عبارت «راویان حدیث ما» در این توقیع را به علمای غیرمعصوم تفسیر کرده‌اند و به این ترتیب چنین استدلال می‌کنند که اطاعت از آنان واجب است؛ زیرا امام مهدی(ع) درباره‌ی‌شان فرموده است: «آنان حجت من بر شما هستند». با چند نکته پاسخ داده می‌شود: 1- این توقیع از خبرهای واحد است. پس با آن به موضوعی اعتقادی مانند نیابت و نمایندگی از سوی معصوم استدلال نمی‌شود. این براساس قواعد خود آن‌ها در استدلال کردن می‌باشد. شما در حجیت و دلیل‌بودن خبر، تواتر یا آن‌چه همین مرتبه را احراز می‌کند شرط می‌دانید. 2- هم‌چنین در مورد خبر، چنین شرط می‌کنند باید صحیح السّند باشد. این توقیع از نظر سندی ضعیف است؛ زیرا روایت «اسحاق بن یعقوب» در رجال، مجهول است؛ همان‌طور که محقق کتاب وسایل الشیعه، شیخ ابو الحسن شعرانی به صراحت گفته است؛ آن‌جا که درباره‌ی او می‌گوید: «مجهول است و او را در رجال نمی‌شناسیم»([108]). طبق قواعد آنان در فقه به خبر ضعیف استدلال نمی‌شود، چه برسد به عقاید! پس چگونه کسی که مدعی علم است می‌تواند براساس آن در مسأله‌ای عقیدتی مانند نیابت و نمایندگی از سوی معصوم استدلال کند؟!!!! 3- اگر بگویی امام در این توقیع، اسحاق بن یعقوب را ستایش نموده است؛ آن‌جا که درباره‌اش می‌گوید: «خداوند تو را راهنمایی کند و ثابت‌قدم بدارد». بنده عرض می‌کنم: در این صورت این سخن به «دُور» می‌انجامد؛ زیرا توثیق اسحاق بن یعقوب منوط بر ثابت شده بودن این توقیع است و ثابت شده بودن این توقیع بر وثاقت (مورد ‌اعتماد ‌بودن) اسحاق بن یعقوب! پس چاره‌ای نیست جز این‌که اول صحیح بودن سند این توقیع ثابت، سپس مضمونش گرفته شود یا توثیق اسحاق بن یعقوب از حدیث دیگری جز این توقیع ثابت گردد. پس چگونه می توان به حدیثی استدلال نمود که صحیح بودن سندش ثابت نشده است؟ این از نظر خود آنان صحیح نیست و حال آنکه از معصومین(ع) روایت شده است: «آنان را به آن‌چه خود را به آن مُلزم کرده‌اند، ملزم کنید»([109]). 4- حتی اگر صحیح بودن سند این توقیع را بپذیریم، منظور از «راویان حدیث ما» در این توقیع شریف، نایبان در زمان غیبت صغری هستند و نه علمای زمان غیبت کبری، آن‌گونه که برخی چنین پنداشته‌اند؛ زیرا امام مهدی(ع) از آن‌ها با عنوان «حجت من بر شما» تعبیر فرموده است. حجت بر مردم باید در نقل کردن معصوم باشد و معصوم را فقط خداوند و امام حجت(ع) می‌شناسد. در ‌نتیجه باید به طور مستقیم از سوی امام مهدی(ع) بر او تصریح شده باشد و سفیرانی که بر آنان نص (تصریح) شده است، سفیران چهارگانه هستند و نه علمای زمان غیبت کبری. بنابراین اثبات امکان واجب بودن اطاعت از علمای زمان غیبت وجود ندارد؛ به دلیل نداشتن عصمت و منصوب نبودن به طور مستقیم به اسم از سوی امام مهدی(ع). در‌نتیجه منظور از «راویان حدیث ما» سفیران چهارگانه هستند، نه دیگران؛ با در ‌نظر گرفتن این‌که این توقیع به دست سفیر دوم محمد بن عثمان عمری صادر شده که سفارتش چهل سال ادامه یافت و پس از او حسین بن روح که سفارتش بیست و یک سال به طول انجامید و سپس علی بن محمد سمری که سفارتش حدود سه سال ادامه یافت. در‌نتیجه مدت سفارت از محمد بن عثمان ـ‌سفیر دوم‌ـ تا پایان سفارت علی بن محمد سمری ـ‌آخرین سفیر‌ـ تقریباً شصت و چهار سال طول کِشید و این همان بازه‌ی زمانی است که امام مهدی(ع) در آن، دستور به مراجعه کردن به راویان حدیثش را داده است؛ زیرا آن‌ها تشریع ایشان(ع) در حوادثی که اتفاق می‎‌افتند را نقل می‌کنند، نه نظر خودشان را. از این رو حجت بودن گفتار آنان با استمداد از سخن امام مهدی(ع) است نه فقط سخن خودشان بدون سخن معصوم(ع)؛ بر‌خلاف علمای زمان غیبت کبری و به خصوص افراد متأخّر و معاصرشان. آن‌ها راویان حدیث شمرده نمی‌شوند، زیرا از امام روایت نمی‌کنند؛ بلکه احادیث در کتاب‌های باب‌بندی و مرتب شده از سوی علمای پیشینی هم‌چون شیخ کلینی، صدوق و طوسی (خداوند از آنان راضی باشد) به آنان رسیده است. 5- از جمله نکاتی که مطلب نکته‌ی چهارم را تأیید می‌کند این است که راوی این توقیع ـ‌اسحاق بن یعقوب‌ـ ده‌ها سال پیش از پایان غیبت صغری زندگی می‌کرده است. ظاهر این است که او از حوادث اتفاق افتاده می‌پرسد؛ یعنی مسایل جدید در زمان غیبت صغری که حکمش را از کجا بگیرد؟ و قرینه‌ی حالیه بر این مطلب دلالت می‌کند و هم‌چنین پاسخ امام مهدی(ع) که حکمش را از راویان حدیثش در آن دوران بگیرد؛ آن‌جا که می‌فرماید: «اما در حادثه‌هایی که اتفاق می‌افتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید. آنان حجت من بر شما هستند...» خطاب سخن به اسحاق بن یعقوب و هم‌عصران او است، که معاصران سفیرانی هستند که به طور مستقیم از سوی امام منسوب شده‌اند در حالی که آن‌ها واسطه‌ی بین امام مهدی و شیعیانش هستند. ایشان(ع) به او فرمان داده است که احکام شرعی را از آنان بگیرد. پس نمی‌توان این سخن را به علمای دوران غیبت کبری سرایت داد و از خاص بودنش مجرّد نمود؛ زیرا قرینه‌ای که دالّ بر این موضوع باشد وجود ندارد؛ بلکه قرینه‌ی کلامی متصلی وجود دارد که معنای «راویان حدیث» را به سفرای چهارگانه محصور می‌کند. این قرینه همان سخن امام مهدی(ع) در پایان این توقیع است: «اما محمد بن عثمان عمری ـ‌خداوند از او و پیش‌تر از پدرش خوشنود باشد‌ـ او مورد‌اعتماد من است و نوشتار او نوشتار من است». در این‌جا امام مهدی(ع) مصداق راویان حدیث را مشخص می‌فرماید؛ یعنی همان محمد بن عثمان و پدرش(ع)؛ یعنی سفرای چهارگانه، به همراه حسین بن روح و علی بن محمد سمری. سپس امام درباره‌ی محمد بن عثمان می‌فرماید: «او مورد ‌اعتماد من است و نوشتارش نوشتار من» این سخن همانند این سخن ایشان(ع) می‌باشد: «آنان حجت من بر شما هستند». در‌نتیجه «راویان حدیث» فقط سفیران چهارگانه هستند نه دیگران؛ و در زمان امامان(ع) پیش از قائم(ع)، همان یاران امامان(ع) می‌باشند؛ اما ضمن شروطی که این محل را مجال تفصیلش نیست. 6- حتی اگر از سخن پیشین کوتاه بیاییم و بگوییم: راویان حدیث در این توقیع شریف به احتمال زیاد فقط بر سفیران چهارگانه منطبق می‌شود و به این ترتیب احتمال انطباق آن‌ها بر علمای غیبت کبری نیز وجود دارد، در این صورت، این توقیع متشابه است و محکم نیست؛ و همان‌طور که مشخص است در حجت و دلیل بودن حدیث، محکمِ غیرمتشابه بودن، شرط است؛ یعنی بر بیش از یک احتمال نباشد. به این ترتیب با این توقیع نمی‌توان بر واجب بودن اطاعت از علمای زمان غیبت کبری استدلال نمود و برای اثبات این مطلب به قرینه‌ای متصل یا منفصل نیاز است؛ و این در حالی است که چنین قرینه‌ای وجود ندارد، بلکه قرینه‌ی متصل، ‌خلاف این مطلب است. به علاوه این‌که تعدادی قرینه‌ی منفصل نیز وجود دارد که این توقیع را فقط به سفیران چهارگانه تخصیص می‌دهد. سخن درباره‌ی این توقیع را در کتاب «افحام» (خاموش‌کردن با دلیل) توضیح دادم؛ می‌توانید به آن مراجعه کنید.

-نتیجه‌ی چهارم:

برخی با روایت وارده از امام عسکری(ع) از صادق(ع) به واجب بودن اطاعت از علما استدلال می‌کنند که در آن می‌فرماید: «... اما هر کدام از فقها که نگاهبان خویشتن، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش باشد، عوام می‌توانند از او تقلید کنند....»([110]). پاسخ: اصولیون نمی‌توانند به این حدیث استدلال کنند؛ به دلایلی: این حدیث، ضعیف و مُرسل است؛ و در تفسیر حسن عسکری آمده، و این تفسیر به طریق صحیح یا موثّق و حتی حَسَن برای اصولیون ثابت نشده است؛ بلکه سند آن در نظر آنان در نهایت ضعف قرار دارد. حتی محقق خویی به جعلی بودن این کتاب یقین کرده؛ آن‌جا که می‌گوید: می‌گویم: این تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) فقط با روایت این مرد([111]) و هم‌قطارش یوسف بن محمد بن زیاد می‌باشد که هر دوی آنان مجهول الحال هستند. به روایت این دو نفر از امام توجهی نمی‌شود؛ به دلیل توجه امام(ع) به جایگاه این دو، و از پدران این دو درخواست کرد که آن‌ها را نزد خویش نگاه دارند؛ به دلیل استفاده بردن از علمی که خداوند به واسطه‌اش این دو را شرافت داده است. این علاوه بر آن است که کسی که به این تفسیر نگاه کند شک نمی‌کند که جعلی است و جایگاه یک عالم محقق بالاتر از آن است که مثل چنین تفسیری بنگارد؛ حال مقام و جایگاه امام(ع) چگونه است؟([112]). محقّق کتاب «تفسیر عسکری»([113]) دوازده دانشمند را ذکر کرده است که بیان می‌کنند این تفسیر، جعلی و دروغین است و اینان کسانی هستند که حجیّت آن را نفی می‌کنند. برای آگاهی از جزئیات به مقاله‌ای که در پایان کتاب «ص681 تا 688» است مراجعه کنید. علاوه بر این‌که این خبر آحاد است که به راویان و نقل‌کنندگان اخبار تأویل می‌شود. 2- با صرف نظر از مقوله‌ی سند این حدیث، این روایت بر پذیرش نقلِ روایت از امام معصوم دلالت دارد و نه پذیرش نظر؛ همان‌طور که حرّ عاملی ـ‌صاحب کتاب وسایل الشیعه به آن تصریح کرده است‌ـ. پس هر کس که آن را حمل بر پذیرش نظر کند، دلالت روایت بر این معنا ظنّی است و قطعی نمی‌باشد؛ و مشخص است که در حجت بودن روایت، شرط در قطعی بودن دلالت است. 3- در این روایت، نص و صراحتی در واجب بودن تقلید وجود ندارد؛ بلکه ظاهرش بر اختیار می‌باشد؛ زیرا امام(ع) فرموده است: «عوام می‌توانند از او تقلید کنند» و نفرموده: «عوام باید از او تقلید کنند» و در‌نتیجه اطاعت از آنان به طور مطلق واجب نیست. 4- بسیاری مدعیان علم به این بخش از روایت استدلال می‌کنند؛ در ‌حالی که این روایت طولانی است و همه‌ی آن را نقل نمی‌کنند؛ زیرا در این روایت مذمت و نکوهشی برای علمای بی‌عمل وجود دارد. به علاوه این‌که شروطی که امام برای پذیرش روایت از شخص ـ‌به شکل تقلید یا مرجعیت‌ـ و یارانش قرار داده است، در ندرت و نایاب بودن چون کبریت قرمز می‌ماند. این شروط عبارت‌اند از: «نگاهبان خویشتن، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش باشد». کدام یک از اینان رضایت امام مهدی(ع) را به ‌دست آورده‌اند تا آن‌گونه که ادعا می‌کنند پذیرفتن روایت از او یا نظرش جایز باشد؟ در حالی که ما با چشمان خود دشمنی برخی از علما نسبت به برخی دیگر را نظاره‌گریم؛ تا جایی که کار به فاسق و کافر ‌شمردن رسیده است! و حتی به کُشت و کشتار بین علما منجر شده است. حال تقلید از کدام یک از آنان جایز است؟ و تقلید از کدام ‌یک جایز نیست؟ دلیل طرف انتخاب شده چیست؟ در حالی که هر یک مدعی است تمام حق است و دیگری در گمراهی! و مردم بین فلانی و فلانی، سرگردان! روایتِ کامل به همراه توضیح حرّ ‌عاملی ـ‌مؤلّف کتاب وسایل الشیعه‌ـ تقدیم خواننده می‌گردد تا مذمت و نکوهشی که از علمای بی‌عمل در آن است، ملاحظه گردد: احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در «احتجاج» از امام عسکری(ع) درباره‌ی این سخن حق تعالی (فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ الله‏) (پس وای بر آن‌هايی که کتاب با دستان خویش می‌نگارند، سپس می‌گویند: این از جانب خدا است) فرمود: «این برای گروهی از یهود است ـ‌تا این‌که فرمود:‌ـ مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: اگر این عوام از یهود، کتاب را جز با آن‌چه از علمای‌شان می‌شنوند، نمی‌شناسند، پس چگونه آنان را به خاطر تقلید از آن‌ها و پذیرفتن از علمای‌شان مذمت نموده است؟ و آیا عوام یهود جز همانند عوام ما هستند که از علمای خود تقلید می‌کنند؟ ـ‌تا آن‌جا که می‌گوید:‌ـ پس ایشان(ع) فرمود: میان عوام ما و عوام یهود از یک جهت تفاوت و از جهت دیگر، تساوی وجود دارد. اما از نظر تساوی، خداوند عوام ما را به دلیل تقلید کردن از علمای‌شان ـ‌همانند عوام آن‌ها‌ـ مذمت کرده است. اما از نظر تفاوت، عوام یهود از علمای‌شان دروغ صریح، خوردن حرام، رشوه و تغییر احکام را می‌دیدند و با دل‌هاشان به کسانی که چنین اعمالی انجام می‌دادند پناه بردند؛ پس او فاسقی است که جایز نیست از طرف خدا و هم‌چنین از سوی واسطه‌های میان خلق و خدا تصدیق و تایید شود و از همین رو آنان را مذمت نموده است. به همین ترتیب عوام ما اگر از علمایِ‌شان فسق آشکار، تعصُّب شدید، چنگ انداختن بر دنیا و حرام آن را ببینند، هر کس از همانند این‌ها تقلید کنند مانند آن یهودیانی است که خداوند آنان را به دلیل تقلید از علمای فاسق‌شان مذمت کرده است. اما هر کدام از فقها که نگاهبان خویشتن، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش باشد، عوام می‌توانند از او تقلید کنند؛ و چنین چیزی صحیح نیست مگر برای برخی علمای شیعه نه همگی‌شان. اگر کسانی همانند فقهای فاسق عامه، سوار بر مَرکب ناپسندی‌ها و اعمال قبیح شوند، از آنان هیچ چیزی را نپذیرید و اینان هیچ کرامتی ندارند؛ هر آينه بسيارى از مطالب منقول از ما اهل بیت دست‌خوشِ فساد شده است؛ زيرا فاسقان به ما گوش می‌سپارند و از سر جهل و نادانی‌شان آن را تحريف مى‏كنند و به جهت کم بودن شناخت و معرفت‌شان مطالب را بر غيرش مى‏نهند، و جماعت ديگرى نيز از سر عمد بر ما دروغ بندند... تا انتهای حدیث»؛ و امام عسکری(ع) آن را در تفسیرش آورده است. «می‌گویم: تقلیدی که در این‌جا اجازه داده شده، پذیرفتن روایت است، نه پذیرفتن نظر و اجتهاد و گمان، و این مطلبی است واضح و روشن که اختلافی در آن نیست و با آن‌چه پیش‌تر ارایه شد، منافاتی ندارد؛ و این حدیثی که آوردیم و آن‌چه در چندین محل رها کردیم، بر این مطلب صراحت دارد. اصولیون نه در اصول و نه در فروع نمی‌توانند بر این حدیث تکیه کنند؛ زیرا این حدیث خبرِ واحدِ مُرسل است و سندش ظنّی و مَتنش در نظر آنان ضعیف، و با آن‌چه متواترِ قطعی السند و قطعی دلالت است در تعارض است. با این حال احتمال تقیه در آن وجود دارد».([114])

-نتیجه‌ی پنجم:

چه بسا برخی با حدیثی که از حضرت محمد(ص) نقل شده بر این‌که علما، وارثان پیامبران هستند و اطاعت از آنان واجب است استدلال کنند: «فقها امینان فرستادگان هستند؛ تا زمانی که در دنیا وارد نشوند». عرض شد: ای رسول خدا! وارد شدن آن‌ها در دنیا چیست؟ فرمود: «پیروی از سلطان؛ وقتی چنین کردند، از آنان بر دین خود بر‌حذر باشید»([115]). که با چند نکته پاسخ داده می‌شود: 1- این روایت بر واجب بودن اطاعت از علما، نه صراحت دارد و نه به ظاهر چنین می‌گوید. نهایت آن‌چه می‌رساند این است که فقهایِ امینِ عامل، بر آن‌چه از احادیث و احکام شریعت که به آنان رسیده است، امین هستند و صرفاً امین بودن، واجب الاطاعه بودن را نمی‌رساند؛ بلکه اطاعت برای امینِ مطلق وجود دارد؛ همان امامان معصومی(ع) که همه‌ی ارث‌های پیامبران(ع) را به ارث برده‌اند. خداوند متعال بلعم بن باعورا ـ‌عالم بنی‌اسرائیل‌ـ را بر برخی از آیات خود و طبق برخی از روایات، بر اسم اعظم یا بخشی از آن امین شمرد؛ ولی اطاعت از او بر مردم واجب نشد و نهایت کارش این شد که در امانت، خیانت کرد، پیرو فرعون (خداوند لعنتش کند) شد و با پیامبر خدا موسی(ع) دشمنی ورزید، و خداوند متعال او را در کتابش مذمت فرمود؛ آن‌جا که می‌فرماید: (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ)([116]) (خبر آن مرد را براي‌شان بخوان که آيات خويش را به او عطا کرده بوديم و او از آن علم عاری گشت و شيطان در پِی‌اش افتاد و در زمره‌ی گمراهان درآمد * اگر خواسته بوديم به سبب آن علم که به او داده بوديم به آسمانش می‌برديم، ولی او در زمين بماند و از پی هوای خويش رفت. مَثَل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش کنی باز هم زبان از دهان بيرون آرد؛ مثل آنان که آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است. پس این داستان‌ها را حکایت کن، شايد به انديشه درآیند * چه زشت است مَثَل مردمی که آيات ما را دروغ انگاشتند و به خود ستم روا می‌داشتند). به همین ترتیب خداوند متعال علمای بنی‌اسرائیل را بر شریعت موسی(ع) امین دانست؛ ولی آن‌ها در امانت خیانت و از پیلاطس و هیرودسِ پادشاه پیروی و با عیسی(ع) پیامبر خدا دشمنی کردند و رسالت او را تکذیب نمودند و خداوند آنان در کتاب کریمش مذمت فرمود؛ آن‌جا که درباره‌ی‌شان می‌فرماید: (مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللهِ وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْممَ الظَّالِمينَ)([117]) (مَثَل کسانی که تورات بر آن‌ها تحميل شد ولی به آن عمل نمی‌کنند مَثَل آن خَر است که کتاب‌هایی را حمل می‌کند. چه زشت است مَثَل آن قومی که آيات خدا را دروغ شمرده‌اند و خداوند مردمان ستم‌کار را هدايت نمی‌کند). جایگاه علمای بی‌عملی که خائن امانت‌های‌شان هستند، چه بد جایگاهی است؛ آن‌جا که خداوند متعال آنان را به سگان و خران توصیف می‌فرماید؛ و این همان زیان آشکار است. 2- بیش‌تر کسانی که از این روایت را استفاده می‌کنند فقط بخش اول آن را نقل می‌کنند: «فقها امینان فرستادگان هستند» و روایت را اَبتَر (ناقص) باقی می‌گذارند؛ زیرا در فرجام این روایت، ننگ و رسوایی علمای آخرالزمان دیده می‌شود؛ علمایی که از سلطان پیروی می‌کنند، با آمریکا و عُمّالش سرِ سازش دارند، به انتصاب از سوی مردم راضی شدند و به غیر کتاب خداوند متعال حکم می‌کنند؛ آن‌جا که پذیرش قانون وضعی و قرار‌دادی را بر مردم واجب نمودند؛ قوانینی که غرب کافر و اَذنابش با عقل‌های ناقصِ منحرفِ خود وضع نموده‌اند!!! ادامه‌ی این روایت چنین است: «فقها امینان فرستادگان هستند؛ تا زمانی که در دنیا وارد نشوند». عرض شد: ای رسول خدا! وارد شدن آن‌ها در دنیا چیست؟ فرمود: «پیروی از سلطان؛ وقتی چنین کردند، از آنان بر دین خود بر‌حذر باشید». در انتهای این روایت سرزنشی از سوی رسول خدا(ص) وجود دارد، با دوری گزیدن از فقهایی که از سلطان پیروی می‌کنند و عدم پذیرفتن هیچ چیزی از آنان؛ چرا که آنان خائنانی هستند که در امانت خیانت کردند و کتاب خدا را پشت سر خود افکندند، گویی هیچ از آن نمی‌دانند، پیرو دمکراسی آمریکایی شدند و اندیشه‌ی اسلامی را وا نهادند؛ اندیشه‌ای که در امام مهدی(ع) و قرآن کریم جِلوه‌گر است، حال آنکه این دو همان ثقل‌های گران‌بهایی هستند که حضرت محمد پیامبر خدا(ص) به آن دو وصیت فرمود و تأکید می‌فرماید که کسی که به آن دو چنگ بزند هرگز گمراه نمی‌شود و نخواهد شد؛ و این همان عملی است که علمای آخر الزمان از انجامش سر باز زدند؛ مگر آنان که چون کبریت سرخ کم‌یابند که به سخن آنان نیز وقعی نهاده نمی‌شود؛ به خصوص در عراق! این خیانتی است که فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) بیش از هزار سال پیش خبرش را داده بود؛ آن‌جا که در توصیف علمای آخرالزمان در حدیث طولانی (‌حدیث معراج‌) می‌فرماید: «.... گفتم خدای من و مولای من! این چه هنگام خواهد بود؟ خدای تعالی وحی فرمود: آن‌گاه که علم برداشته شود و جهل آشکار گردد، قاریان فراوان شوند و عمل به قرآن اندک گردد و کشتار فراوان گردد و فقهای هدایت‌گر اندک و فقهای گمراه خیانت‌گر افزون شوند ....»([118]). و آنان را با صفت خائن توصیف می‌فرماید؛ زیرا آن‌ها در امانت، خیانت کردند، رضایت مردم را به خشم خالق خریدند، اطاعت از مردم را واجب کردند، و معصیت و سرپیچی از خالق را جایز شمردند؛ آن‌جا که حاکم در سرزمین‌ها را اندیشه‌ی دمکراسی قرار دادند؛ اندیشه‌ای که بر نظرات مردم بنا شده است و حال آن‌که حق تعالی می‌فرماید: (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ)([119]) (اگر حق از پِی هوس‌هاي‌شان می‌رفت، آسمان‌ها و زمين و هر که در آن‌ها است تباه می‌شد). (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ)([120]) (ولی بيشترين‌شان از حق کراهت دارند). (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ)([121]) (اگر از اکثريتی که در اين سرزمين‌اند پيروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند؛ زيرا آن‌ها جز از پِی گمان نمی‌روند و جز به دروغ و گمان سخن نمی‌گويند). هم‌چنین ایشان(ص) در حدیث دیگری آنان را چنین توصیف کرده، می‌فرماید: «زمانی بر امت من خواهد رسید که از قرآن جز خطش و از اسلام جز نامش باقی نمی‌ماند، خود را منتسب به آن می‌دانند در حالی که دورترین مردم از آن هستند، مسجدهای‌شان آباد، اما خالی از هدایت است، فقهای آن زمان شریرترین فقهایی هستند که آسمان بر ایشان سایه انداخته است، از آن‌ها فتنه خارج می‌شود و به آن‌ها بازمی‌گردد»([122]). 3- از بسیاری از روایات چنین فهمیده می‌شود که این گفتار فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) (فقها امینان فرستادگان هستند...) مختص صحابه‌‌ی مخلصی است که هم‌عصر پیامبران و امامان(ع) می‌باشند، احادیث را به طور مستقیم دریافت می‌کنند، حفظ امانت می‌کنند و از خیانت دوری می‌ورزند. آنان همان کسانی هستند که امامان(ع) این‌گونه توصیف‌شان کرده‌اند که رد کننده‌ی آنان همانند کسی است که امامان(ع) را نپذیرفته باشد؛ زیرا آن‌ها فقط آن‌چه از امامان(ع) شنیده‌اند را تبلیغ می‌کنند. هر کس آنان را نپذیرد، سخن امامان(ع) را نپذیرفته است و رد ‌کننده امامان(ع) محسوب می‌گردد. از جمله احادیثی که تصریح می‌کند یاران مخلص امامان(ع) همان امینان خداوند متعال و امینان امامان(ع) هستند، حدیثی است که از امام صادق(ع) وارد شده است. جمیل بن دراج می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: «آنان را که به خاطر خدا خشوع می‌کنند به بهشت مژده باد: بُرید بن معاویه عِجلی، ابو بصیر لیث بن بختری مرادی، محمد بن مسلم و زراره، چهار برگزیده‌ای هستند که امینان خداوند بر حلال و حرامش‌اند. اگر این‌ها نبودند آثار پیامبری از بین می‌رفت و کهنه و مُندرس می‌شد»([123]). از سلیمان بن خالد روایت شده است: شنیدم امام صادق(ع) می‌فرمود: «کسی را جز زراره، ابوبصیر لیث مرادی، محمد بن مسلم و بُرید بن معاویه عجلی نیافتم که یاد ما و احادیث پدرم(ع) را زنده نگاه دارند؛ که اگر اینان نبودند هیچ کس این‌ها را درک نمی‌کرد. اینان حافظان دین، و امینان پدرم(ع) بر حلال و حرام خداوند هستند؛ و همان کسانی هستند که در دنیا به سوی ما پیشی گرفتند و در آخرت نیز به سوی ما پیشی می‌گیرند»([124]). از علی بن مُسیّب همدانی نقل شده است: به امام رضا(ع) عرض کردم: بُعد مسافت بر من دشوار است و هر زمانی نمی‌توانم به سوی شما بیایم. آموزه‌های دینم را از چه کسی دریافت کنم؟ ایشان(ع) فرمود: «از زکریا بن آدم قمی که بر دین و دنیا امین است»([125]). اگر گفته شود: تفاوتی میان یاران امامان(ع) و علما وجود ندارد، و هر دوی آنان امینان بر علم امامان(ع) هستند. عرض می‌کنم: این قیاس مع الفارق است؛ چرا که یاران امامان(ع) مانند نایبان و نمایندگان خاص امامان(ع) هستند. آنان احادیث معصومین را به طور مستقیم و نه با واسطه شنیده‌اند. امانت داری یاران امامان(ع) و خیانت نکردن آنان از طرف امامان(ع) را ما می‌دانیم؛ بر‌خلاف کسانی که هم‌زمان با امامان(ع) بودند و وضعیت‌شان برای ما مجهول است؛ مگر اندک کسانی. آری، گاهی برخی از علمای دوران غیبت کبری به مرتبه‌ای از این جایگاه‌ها می‌رسند؛ مانند سید خمینی، شهید محمد باقر صدر و شهید محمد محمد صادق صدر (خداوند متعال آنان را رحمت کند) ولی نمی‌دانم، آیا مردم آن‌ها را شناختند و تصدیق کردند؟ یا تکذیب‌شان کردند و با آنان جنگ نمودند؟ آنان تکذیب شدند، با آنان جنگ شد، و مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتند؛ به خصوص از طرف علمای سوءِ بد نهادِ عافیت طلب و پیروان‌شان. اینان و امثال‌شان از اندک‌شماران تاریخ و مانند کبریت سرخ هستند و هیچ یک از آنان بر‌انگیخته نمی‌شود مگر این‌که مورد تکذیب و افترا واقع می‌شوند؛ و این، سنّت خداوند متعال است. حق تعالی می‌فرمود: (يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏)([126]) (ای دريغ بر اين بندگان! هيچ فرستاده‌ای به سوی آن‌ها نیامد مگر آن‌که به سخره‌اش گرفتند!). وقتی یکی از این بزرگان از دنیا برود یا کشته شود، مردم در عزایش بر سینه می‌زنند و برایش نوحه‌سرایی می‌کنند؛ همان‌طور که امت‌های پیشین چنین کردند؛ در دوران زندگانی پیامبران با آنان پیکار کردند و پس از مرگ‌شان برایشان گریه و نوحه‌سرایی! امینان خداوند متعال و امینان فرستادگان، در زمین ناشناخته و در آسمان معروف‌اند و کسی جز اولیایی که با نور خداوند متعال نگاه می‌کنند، آنان را نمی‌شناسد. بیش‌تر کسانی که به مرتبه‌ای از این مراتب (امینان فرستادگان) رسیدند، در بیش‌تر کارهای‌شان به شرافتِ تسدید از سوی امام مهدی(ع) دست یافتند. حتی برخی از آنان به شرافت دیدار امام مهدی(ع) نیز نایل شدند؛ در خواب یا بیداری. مانند شهید سید محمد محمد صادق صدر (خداوند رحمتش کند) همان‌طور که برخی از افراد مورد ‌اعتمادش برای ما چنین نقل کرده‌اند. به علاوه ما نمی‌توانیم بر دست یافتن این جایگاه توسط کسی یقین حاصل کنیم، مگر با گواهی و تزکیه‌ی او، یا با صفات و کارهایی که باعث قطع و یقین در این خصوص می‌شود؛ که اگر در حد صفر نباشد، اندک است. نتیجه: امینان فرستادگان، از جمله‌ی یاران امامان یا کسانی هستند که گام به گام به رَوِش ایشان حرکت می‌کنند. به امت دستور داده شده است تا احادیث امامان(ع) را که برای‌شان نقل می‌کنند بگیرند، و نه ـ‌ آن‌گونه که برخی چنین ادعا می‌کنند‌ـ نظر و اجتهاد را! این معنا در سخن هشام بن حکم روشن است؛ آن‌جا که می‌گوید: «خدایا! هرآن‌چه از کارهای خوب واجب و غیر واجب انجام دادم، از رسول خدا(ص) و اهل بیت راست‌گوی ایشان(ع) است. پس این را از من و از آنان بپذیر»([127]). احمد بن ابراهیم مراغی می‌گوید: از قاسم بن علا آمده است ـ‌او توقیع شریفی ذکر کرده است که در آن فرموده است‌ـ: «برای هیچ یک از دوست‌داران ما عذر و بهانه‌ای در شک وارد کردن به آن‌چه افراد مورد اعتماد ما از ما روایت می‌کنند وجود ندارد. آن‌ها می‌دانند که ما راز خود را به اینان می‌گوییم و آن را به واسطه‌ی اینان به سوی‌شان منتقل می‌کنیم»([128]). امام(ع) دلیل عدم تشکیک در آن‌چه ثقات (افراد مورد اعتماد) نقل می‌کنند را بیان می‌فرماید؛ چرا که اینان به طور مستقیم به محضر امامان شرف‌یاب می‌شوند و بر اسرارشان آگاه‌اند و امامان(ع) آن‌ها را مکلف نموده‌اند که به شیعیان‌شان برسانند. وقتی کسی وجود نداشته باشد که به طور مستقیم از امامان(ع) بگیرد و در رسانیدن مکلف نباشد، تشکیک در سخن او جایز است و تصدیق و اطاعت از او واجب نیست. این توقیع، توقیعی که از امام مهدی(ع) آمده است را تفسیر می‌کند که می‌فرماید: «اما در حادثه‌هایی که اتفاق می‌افتند به راویان حدیث ما مراجعه کنید. آنان حجت من بر شما هستند...» یعنی سفیران چهارگانه که امام مهدی(ع) به آنان فیض می‌رساند و آنان را از رازش آگاه می‌سازد و به رسانیدن حلال و حرام به شیعه تکلیف می‌فرماید. اینان همان کسانی هستند که هیچ کس عذر و بهانه‌ای ندارد تا در روایات‌شان از امام(ع) شک وارد کند؛ نه آن کسانی که این صفت در وجودشان نیست! پس از بیان تمامی این مسایل، روشن می‌شود که نمی‌توان طبق این سخن رسول خدا(ص): «فقها امینان فرستادگان هستند...» بر واجب بودن اطاعت از علما استدلال نمود؛ مگر آن علمایی که امام(ع) به طور مستقیم منصوب‌شان کرده است، و به این دلیل که در این معنا، هیچ تصریح و ظهوری وجود ندارد.

-نتیجه‌ی ششم:

برخی ـ‌از سرِ جهل و نادانی یا غفلت‌ـ به حدیثی که از طریق اهل سنّت از رسول خدا(ص) روایت شده است، استدلال می‌کنند. از عمرو بن عاص و ابوهریره از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «وقتی حاکم حکم کند و اجتهاد نماید و حکمش درست باشد دو پاداش دارد، و هنگامی که حکم کند و اجتهاد کند، و حکمش خطا باشد، یک پاداش دارد»([129]). از این رو اینان چنین گفتند که اجتهاد کننده پاداش می‌گیرد، چه درست باشد، چه خطا. پس اطاعت از او در هر وضعیتی واجب است. پاسخ: 1- شیعه و اهل سنّت، هیچ کدام نمی‌توانند این حدیث را ملاک قرار دهند. در مورد شیعیان، این حدیث فقط از طریق اهل سنّت وارد شده است و این‌چنین حدیثی را ـ‌براساس قواعد خودشان‌ـ نمی‌توان به خاطر ضعیف بودنش برگرفت؛ به این جهت که این حدیث از طریق عمرو بن عاص و ابوهریره روایت شده و هر دوی این‌ها در نظر شیعه بسیار مذموم و نکوهیده هستند، مخصوصاً عمرو بن عاص که دشمن سر سخت امام علی(ع) است و به این دلیل که با نظرات اهل سنّت موافق و با روایات امامان معصوم(ع) مخالف است؛ ‌که توضیح این مطلب خواهد آمد. از عترت طاهره روایات متواتری روایت شده مبنی بر این‌که آن‌چه موافق اهل سنّت است ـ‌هنگامی که از قرآن و سنّت صحیح جدا باشد‌ـ برگرفته نشود. از امام صادق(ع) در خبری طولانی روایت شده است که فرمود: «... رشد و هدایت در آن‌چه با اهل سنّت مخالف است می‌باشد...»([130]). اما اهل سنّت نیز نمی‌توانند به این حدیث اعتماد کنند زیرا در راویانش جای چون و چرا وجود دارد و با قرآن و سنّت صحیح از حضرت محمد(ص) و یاران شایسته‌اش در تعارض است. آیات و روایات بسیاری وجود دارد که تصریح می‌کنند بر این‌که حکم خداوند یکی است و امکان ندارد متعدد باشد. کسی که به اشتباه حکم می‌کند چطور پاداش خواهد داشت؟!! سخن در این خصوص طولانی است و این عرصه را مجالش نیست! حق تعالی می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ)([131]) (زيرا کسانی که به آن‌چه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود از نافرمانان‌اند). 2- علاوه بر این‌که این حدیث از طریق اهل سنّت نقل شده و راویانش کسانی هستند که بسیار مذموم و نکوهیده‌اند و احادیث دروغین بسیاری را بر رسول خدا(ص) جعل نموده‌اند، در تعارض با روایاتی است که از امامان معصوم(ع) وارد شده است. برخی از روایات در تضاد با این حدیث خدمت شما خواننده‌ی گرامی تقدیم می‌گردد: ابو بصیر می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: برای ما مسایلی مطرح می‌شود که در کتاب خدا و سنّت نمی‌یابیم. آیا در آن‌ها نظر بدهیم؟ ایشان(ع) فرمود: «خیر! اگر شما درست بگویید پاداشی نمی‌گیرید و اگر اشتباه کنید بر خداوند دروغ بسته‌اید»([132]). امیر المؤمنین(ع) در حدیثی طولانی در مذمت اصحاب رأی می‌فرماید: «.... تا آن‌جا که خویشتن را از آبى گندیده سیراب کرده و بسا چیزهاى بى‏فایده که اندوخته است. در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت آن‌چه را که بر دیگری پوشیده مانده، برایش آشکار سازد. چه بسا با قاضی پیش از خود مخالفت کرده باشد و ایمن نباشد از این‌که بعد از خود، حکمش را نقض نماید؛ همان طور که او با پیش از خود چنین کرد. اگر با معضل و مبهمى رویاروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند، که آن را کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامه‏اى مى‏بافد، در سستى، چونان تار عنکبوت. نداند رأیى که داده صواب است یا خطا. علمِ چیزی که نمی‌‌داند را به حساب نمی‌آورد و ورای آن‌چه به آن رسیده است....»([133]). محمد بن حکیم می‌گوید: به ابو الحسن امام موسی کاظم(ع) عرض کردم: فدای‌تان شوم. ما را در دین فقیه نمودید و خداوند به واسطه‌ی شما ما را از مردم بی‌نیاز فرمود تا آن‌جا که اگر جماعتی از ما در مجلسى باشيم کسی چیزی از همراهش نپرسد، مگر این‌که پاسخش را در خاطر داشته باشد، و این به واسطه‌ی منّتى است كه خدا از بركت شما بر ما نهاده‏ است. اما چه بسا مسأله‌ای برای ما مطرح می‌شود که در خصوص آن، نه از شما و نه از پدران‌تان چیزی به ما نرسیده باشد، پس ما به بهترين ‏وجهى كه می‌شناسیم و آن‌چه از شما به ما رسیده است نظر کرده، سپس انتخاب می‌کنیم. ایشان(ع) فرمود: «هیهات، هیهات! ای پسر حکیم! به خدا سوگند در این کار هلاک شد، آن که هلاک شده است». راوی می‌گوید: سپس فرمود: «خداوند ابو حنیفه را لعنت کند، که می‌گفت: علی چنان گفت و من چنین می‌گویم»([134]). از یونس بن عبد الرحمان روایت شده است: به امام کاظم(ع) عرض کردم: با چه چیز خداوند را یکتا بشمارم؟ ایشان فرمود: «ای یونس، بدعت‌گذار نباش! کسی که به رأی خودش ببیند هلاک می‌شود، و کسی که اهل بیت پیامبرش را ترک گوید، گمراه، و کسی که کتاب خدا و سخن پیامبرش را رها کند، کافر شده است»([135]). از ابا عبد الله امام صادق(ع) روایت است که فرمود: «کسی که شک کند یا گمان بَرَد و بر آن استوار باشد، عملش تباه شده است. حجت خدا، حجت واضح و روشن است»([136]). ابا جعفر امام باقر(ع) فرمود: «اگر با رأی خود سخن بگوییم، گمراه می‌شویم، همان‌طور که افراد پیش از ماگمراه شدند؛ ولی ما با دلیلی روشن از سوی پروردگارمان سخن می‌گوییم که آن را برای پیامبرش(ص) بیان نمود، و او آن را برای ما بیان نمود»([137]). در این حدیث، پندی است برای پند ‌گیرنده؛ آن‌جا که امام صادق(ع) ـ‌با این‌که امامی معصوم است‌ـ مجاز نیست با رأی و نظر خودش نظر دهد، پس چگونه برای دیگرانی که عصمت ندارند جایز است، و چه بسا اشتباهات‌شان بیش از نظرات صحیح‌شان باشد؟!! پس از شنیدن این روایاتی که از سخن گفتن به رأی و نظر شخصی بازمی‌دارند و هم‌چنین ده‌ها مورد دیگر، به علاوه‌ی آیات قرآنی که از چنین عملی بازمی‌دارند، هیچ کس نمی‌تواند حدیثی را که از عمرو بن عاص آمده است، برگیرد؛ حدیثی که ثابت می‌کند حاکم پاداش می‌گیرد، حتی اگر خطا کرده باشد. واقعیت چیز دیگری است؛ این‌که اگر کسی با رأی خودش حکم کند، هیچ پاداشی ندارد حتی اگر درست گفته باشد. 3- انگیزه‌های بسیاری باعث شد تا عمرو بن عاص و ابو هریره چنین حدیثی را جعل کنند؛ از جمله صحیح شمردن خلافت عثمان بن عفان و معاویه بن ابو سفیان (خداوند لعنتش کند) ؛زیرا این دو با کتاب خدا و سنّت رسولش(ص) مخالفت ورزیدند و خلافت را از صاحب حقیقی‌اش ـ‌امام علی بن ابی طالب(ع)‌ـ غصب کردند. وقتی معاویه اشتباه می‌کند، می‌گوید: اجتهاد کردم و اشتباه کردم؛ و حاکم وقتی اجتهاد کند و اشتباه می‌کند، یک پاداش دارد؟!! تا عامه‌ی مردم را قانع کنند که اینان پیشوایان حقیقی‌اند و اطاعت آنان واجب است؛ چه اشتباه کنند و چه درست بگویند. بر‌اساس این حدیث، یزید با کشتن امام حسین(ع) پاداش می‌گیرد؛ زیرا او اجتهاد کرد و در کشتن امام حسین(ع) اشتباه کرد؛ پس یک پاداش دارد!!! چنین سخنی فقط از دهان کسی خارج می‌شود که عقل ندارد و در جولان‌گاه ابلیس و سربازانش سرگردان شده است. چنین شخصی، کسی است که وارونه شده است، معروف را منکر و منکر را معروف می‌بیند. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. و كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى خواهند دانست به كدامین بازگشت‌گاه بازخواهند گشت؛ و عاقبت تنها از آنِ پرهیزگاران است.

-نتیجه‌ی هفتم:

برخی برای واجب بودن اطاعت از علمای غیرمعصوم با روایت زیر که از اهل بیت(ع) از امام صادق(ع) وارد شده است استدلال می‌کنند؛ که می‌فرماید: «... ببینید این علم خود را از چه کسی می‌گیرید. در میان ما اهل بیت در هر نسلی افراد عادلی هستند که تحریف غُلو کنندگان، ادعای باطلان و تأویل جاهلان را از بازمی‌دارند»([138]). و می‌گویند این افراد عادل، همان علما هستند؛ پس اطاعت از آن‌ها واجب است. این گفتار با چند نکته پاسخ داده می‌شود: 1- این روایت، مقطع پایان همان روایتی است که تصریح می‌کند «علما وارثان پیامبران‌اند» که در نتیجه اولِ از همین کتاب مورد ‌بحث و بررسی قرار دادم و ثابت کردم که این روایت به وارثان پیامبران اختصاص دارد؛ و آنان، همان امامان معصوم(ع) هستند و به علمای بی‌عمل اختصاص ندارد؛ نه در معنای دور و نه نزدیک. آن‌چه در نتیجه‌ی اول اثبات کردم، بر این بخش از روایت منطبق می‌باشد. 2- این روایت، مُقیَّد یا معیّن شده با روایات دیگر از اهل بیت(ع) می‌باشد که تصریح می‌کنند این افراد عادل، کسانی هستند که تحریف را از دین بازمی‌دارند... آن‌ها فقط امامان از فرزندان امام حسین(ع) هستند. فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) می‌فرماید: «... اوصیا را از حسین برگزید و آنان نُه تَن از فرزندان او هستند که تحریف غلوّ‌کنندگان، سوء استفاده‌ی باطلان و تأویل جاهلان را از دین بازمی‌دارند»([139]). در کمال الدین از پیامبر(ص) روایت شده است: «در هر نسلی از امت من، فرد عادلی از اهل بیتم وجود دارد که تحریف غلو‌کنندگان، سوء استفاده‌ی باطلان و تأویل جاهلان را از آن بازمی‌دارد. امامان شما فرستادگان شما به سوی خداوند هستند. پس بنگرید در دین و نمازتان از چه کسی برمی‌گیرید»([140]). این دو روایت، خاص هستند و ـ‌اگر بپذیریم‌ـ روایت اول عام باشد، واضح است که هنگام تعارض عام و خاص، خاص پیشی می‌گیرد و حاکم بر عام می‌باشد. در‌نتیجه روایاتی پیشی می‌گیرند که تصریح دارند بر این‌که امامان، همان افراد عادلی هستند که تحریف را از دین بازمی‌دارند. حتی روایت اول هم عام محسوب نمی‌شود؛ زیرا امام صادق(ع) می‌فرماید: «در میان ما اهل بیت در هر نسلی افراد عادلی هستند» و اهل بیت فقط امامان معصوم هستند و نه کسان دیگر؛ به دلیل این سخن حق تعالی: (إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهیرا)([141]) (ای اهل بيت، خدا فقط می‌خواهد پليدی را از شما دور کند و شما را چنان که بايد، پاک گرداند) و این آیه به عترت پاکِ معصوم اختصاص دارد. آری، گاهی برخی از یاران حضرت محمد(ص) و یاران امامان(ع) به این جایگاه و مرتبه رسیده‌اند، همانند سلمان فارسی(ع) که حضرت محمد(ص) درباره‌ی او فرموده است: «سلمان از ما اهل بیت است»([142]) یا مانند ابو بصیر و افراد مشابه او که امام صادق(ع) در حدیثی درباره‌شان می‌فرماید: «... آنان ـ‌زنده و مُرده‌ـ ستارگان شیعه‌ی من هستند. آنان کسانی هستند که یاد پدرم(ع) را زنده نگاه داشتند. به وسیله‌ی آن‌ها خداوند هر بدعتی را آشکار می‌‌کند. آن‌ها سوء استفاده‌ی باطلان و تأویل جاهلان را از این دین بازمی‌دارند». سپس گریان شد. عرض کردم: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسانی که درود و رحمت خداوند بر زنده و مرده‌شان است. بُرید عجلی، ابو بصیر، زراره و محمد بن مسلم»([143]). از چندین جهت، امکان‌پذیر نیست که این افراد با علمای غیبت کبری که با امامان(ع) هم‌عصر نیستند، هم‌تراز باشند؛ از جمله: این عده به طور مستقیم تربیت یافته‌ی امامان(ع) هستند، و علم و اخلاق آن‌ها(ع) را با معاشرت آن‌ها به دست آوردند. و از جمله: اینان نایبان و نمایندگان خاص امامان(ع) محسوب می‌شوند یا کسانی که به طور مستقیم از ائمه(ع) برای دفاع از دین و نشر احادیث اهل بیت(ع) اجازه دریافت کردند؛ و بدیهی است کسی که به طور مستقیم از امام معصوم اجازه دارد با کسی که چنین اجازه‌ای ندارد، تفاوت دارد. از جمله: اینان گذرگاه‌هایی برای انتقال حدیث معصوم هستند، نه این‌که طبق نظر خودشان فتوا دهند؛ و تفاوت‌های دیگر. بنابراین قیاس علمای غیبت کبری با این عده، قیاسی مع‌الفارق است و براساس استدلال شما، باطل است. حتی اگر بگوییم اندک افرادی نظیر این عده در زمان غیبت کبری وجود دارند، به طور معمول با آن‌ها جنگ شده و نا‌شناخته مانده‌اند و حتی وضعیت به فاسق شمردن و تکفیر‌ کردن آن‌ها از سوی علمای بد نهادِ راحت طلب منجر شده است و مردم حقیقت این اولیا را نشناختند مگر پس از مرگ یا شهادت‌شان؛ همان‌گونه که در عصر ما نیز چنین بود و دیدیم که علمای گمراه چگونه در برابر سید خمینی، شهید سید محمد باقر صدر و شهید سید محمد محمد صادق صدر (خداوند رحمت‌شان کند) جبهه گرفتند؛ و این حقیقتی است که کسی جز لجباز و لجوج انکارش نمی‌کند و این افراد چقدر در این زمان بسیارند! ولی یک نکته‌ی مهم باقی می‌ماند؛ این‌که این علمای صالح و نیکوکار برای اعتقاد به واجب بودن اطاعت از آنان به نص و تصریح خاص از معصوم نیازمند می‌باشند در حالی که چنین متن و تصریحی وجود ندارد که بر این موضوع دلالت کند. 3- ما ـ‌به خصوص در این دوران‌ـ شاهدیم که بیش‌تر علما با دمکراسی غرب کافر موافقت کرده‌اند ـ‌اگر نگوییم همگی‌شان‌ـ و قائل به واجب بودن انتخاب مردم شدند، قانونِ قرار ‌دادی را تأیید و قرآن کریم را رها کردند و این در حالی است که خداوند متعال می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون)([144]) (و هر که بر وفق آياتی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، اینان خود کافران‌اند) و همگی این موارد مخالف سیره و روش اهل بیت(ع) است؛ و به این ترتیب این‌ها کسانی هستند که دین را تحریف و کسانی هستند که شریعت سرور فرستادگان(ع) را تخریب کردند، و آن عادلانی نیستند که تحریف را از دین بازمی‌دارند. حق تعالی می‌فرماید: (أَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون‏)([145]) (آيا آن که به حق راه می‌نمايد به متابعت سزاوارتر است يا آن که به حق راه نمی‌نمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنيد؟). 4- حتی اگر در بحث از سخن پیشین کوتاه بیاییم، این حدیث جزو متشابهات محسوب می‌شود ـ‌زیرا بیش از یک وجه دارد‌ـ و بدیهی است که نمی‌توان به متشابه استدلال نمود مگر این‌که با قرینه‌ای همراه باشد، در حالی که قرینه‌ای بر آن وجود ندارد؛ بلکه قرینه‌های متصل و منفصل، ‌عکس منظور شما هستند؛ همان‌طور که این موضوع را از طریق سخن عترت پاک و چشمه‌ی زلال بیان نمودم. حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ)([146]) (بگو: اگر آب‌تان در زمين فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد؟). پاسخ‌های دیگری بر استدلال این عده وجود دارد که به جهت اختصار و خلاصه‌گویی از آن‌ها پرهیز می‌نمایم.

-نتیجه‌ی هشتم:

پاسخ به برخی از نظرات شیخ محمد یعقوبی: اول: شیخ محمد یعقوبی در دور 51 سخنرانی مورخ 27 صفر 1425هـ([147]) مطابق 18/4/2004 چنین بیان می‌کند: «... امامان(ع) به شیعیان خود دستور داده‌اند که به علما آموزش ندهند؛ بلکه از آنان بیاموزند و از آنان در تمامی مسایل پیروی کنند؛ چه در مورد مسایل فردی مانند وضو، نماز، روزه و چه در مورد مسایلی که به همه‌ی مردم مربوط می‌شود، مانند قضایای سرنوشت‌سازی که موضع‌گیری‌های یکسانی را از سوی مرجعیت و علما طلب می‌کند». پاسخ: 1- به امّ الکتاب‌ها (کتاب‌های مرجع) مراجعه کردم؛ حتی یک حدیث پیدا نکردم که امامان(ع) دستور داده باشند که در هیچ موردی به علما و پیروان‌شان آموزش داده نشود. پس نمی‌دانم شیخ یعقوبی چگونه چنین چیزی را به امامان(ع) نسبت داده است و به چه چیزی استناد می‌کند؟ آری، روایاتی وارد شده است که چنین ویژگی را به امامان معصوم(ع) اختصاص می‌دهند؛ مانند این سخن امیر المؤمنین(ع) که از رسول خدا(ص) روایت می‌فرماید: «من و اهل بیت من پاک هستیم. پس، از آنان پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید، و از آنان سرپیچی نکنید که دچار لغزش می‌شوید، و با آنان مخالفت نکنید که به ورطه‌ی جهل می‌افتید، و به آنان آموزش ندهید؛ آن‌ها از شما داناترند. آن‌ها در کوچکی داناترین مردم هستند، و در بزرگی داناترین مردم هستند...»([148]). و این خصوصیت تنها به امامان معصوم(ع) اختصاص دارد و به دیگران سرایت نمی‌کند؛ مگر این‌که انسان به مرتبه‌ی عصمت برسد و از اهل بیت(ع) شود، مانند سلمان فارسی (محمدی)(ع). آیا شیخ یعقوبی خود را معصوم و از اهل بیتی می‌داند که خداوند رجس و نا‌پاکی را از آنان زدوده و به طور کامل پاک‌شان گردانیده است، تا بتواند جامه‌ی صفات آن‌ها را بر تن کند؟!! هیهات، که اینان(ع) چون ثریا از دسترس به دورند. آن‌ها کسانی هستند که سیل از آنان فرود می‌آید و پرنده را یارای رسیدن به بلندای‌شان نیست. خداوند آن بنده‌ای را رحمت کند که حدّ خود را می‌شناسد و در آن متوقف می‌شود. فتوای بدون علم و آگاهی از بدترین هلاک کننده‌ها است و فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب ـ‌ همان‌طور که از اهل بیت(ع) آمده است ‌ـ چنین فتوا دهنده‌ای را لعنت می‌کنند. از ابا جعفر امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «کسی که بدون علم و هدایت مردم را فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت می‌کنند و گناه کسی که به فتوای او عمل کند به او می‌رسد»([149]). 2- هم‌چنین روایتی نیافتم که به واجب بودن اطاعت از غیرمعصوم تصریح کند؛ می‌خواهد عالم باشد یا جاهل. پس شیخ یعقوبی این سخن را از کجا آورده و آن را به امامان معصوم(ع) نسبت داده است؛ بلکه امامان(ع) در روایات خود چنین بیان فرموده‌اند که اطاعت فقط برای معصوم است، و به همین ترتیب خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: (لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين‏)([150]) (پيمان من ستم‌کاران را دربرنگيرد). این موضوع را در جهت اولِ این بحث بیان کردم؛ می‌توانید به آن مراجعه کنید. حتی حضرت محمد(ص) و عترت پاک(ع) از پیرویِ لغزش‌های علما بازداشته و از علمایی که از نظرات و هواهای نفس خود پیروی می‌کنند برحذر داشته‌اند؛ به خصوص علمای آخر الزمان. ابا عبد الله امام صادق(ع) فرموده است:«امیر المؤمنین(ع) فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: زمانی بر امت من خواهد رسید که از قرآن جز خطش و از اسلام جز نامش باقی نمی‌ماند، خود را منتسب به آن می‌دانند در حالی که دورترین مردم از آن هستند، مسجدهای‌شان آباد اما خالی از هدایت است، فقهای آن زمان شرورترین فقهایی هستند که آسمان برای‌شان سایه انداخته است، از آن‌ها فتنه خارج می‌شود و به آن‌ها بازمی‌گردد»([151]). «در آخرالزمان گروهی است که از آنان پیروی می‌شود. در آنان گروهی هستند که جدال می‌کنند، قرائت می‌کنند و عبادت می‌کنند؛ افرادی نو ظهورِ بی‌خرد. نه امر به معروف را واجب می‌دانند و نه نهی از منکر می‌کنند، مگر این‌که از زیان در امان بمانند. پَستی و عذر و بهانه را برای خود می‌طلبند. از لغزش‌های علما و فساد عمل آنان پیروی می‌کنند. به نماز و روزه و آن‌چه به آنان در نفْس و مال ضرر نمی‌رساند، رو می‌کنند. اگر نماز به کارهایی که در مورد اموال و بدن‌های‌شان انجام می‌دهند، زیان برساند، قطعاً آن را رها می‌کنند؛ همان طور که بالاترین واجب‌ها و باشرافت‌ترین آن‌ها را رها کردند؛ که امر به معروف و نهی از منکر فریضه‌ای است بزرگ که واجب‌ها با آن بر پا داشته می‌شود...»([152]). فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) می‌فرماید: «پس از مرگم از سه خصلت بر امّتم بیم‌ناکم: این‌که قرآن را بر غیر تأویلش، تأویل کنند، یا از لغزش و خطای عالِم پیروی کنند، و یا مال و دارایی آن‌ها آن‌چنان افزون شود که طغیان کنند و به خوش‌گذرانی بپردازند؛ و راه خروج شما را به شما هشدار خواهم داد؛ اما در خصوص قرآن، به محکمش عمل کنید و به متشابهش ایمان بیاورید، اما عالِم، به او بنگرید اما از خطا و لغزشش پیروی نکنید،... تا پایان حدیث»([153]). هم‌چنین از پیامبر(ص): «ترسناک‌ترین چیزی که بر امت خودم از آن می‌ترسم، لغزش‌های علما، میل حکیمان و سوء تأویل است»([154]). سلمان فارسی(ع) می‌گوید: «من بر شما از سه چیز می‌ترسم: لغزش عالم، جدال منافق و دنیای طغیان‌گر»([155]). و امام علی(ع): «لغزش عالم مانند شکستن کشتی است که غرق می‌شود و جدایی می‌اندازد»([156]). و از ایشان(ع): «لغزش عالم، جهان‌ها را فاسد می‌کند» و «لغزشی شدیدتر از لغزش عالم نیست» و «لغزش عالم، گناه بزرگی است»([157]). پیامبر(ص) می‌فرماید: «از لغزش عالم بر‌حذر باشید، که لغزش او باعث افتادن او در آتش می‌شود» و «وای بر امت من از علمای بد نهاد»([158]). و از امام صادق(ع): «عالمی که سلطان ستم‌کاری را بر ستمش یاری می‌دهد، ملعونِ ملعون است»([159]). آن‌چه پیامبر خدا حضرت محمد(ص) به آن خبر داده است، محقق شد، آخر الزمان آمد و مردم از لغزش‌های علما در مخالفت از قرآن و سنّت، حکم کردن به غیر از کتاب خداوند متعال، و از سلطان ـ‌‌آمریکا و کارگزاران و اَتباعش‌ـ پیروی کردند. آیا شیخ یعقوبی از ما می‌خواهد که با سخن فرستاده‌ی خدا حضرت محمد(ص) و اهل بیتش(ع) مخالفت کنیم و سخن او در خصوص واجب بودن اطاعت از علما در هر چیزی را بپذیریم؟!! و این چیزی نیست جز اغفال و اِستحمار کردن مردم، و تبدیل کردن‌شان به مقلدانی کور که هیچ دیدی ندارند، درست مثل حیوانات و حتی گمراه‌تر. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. 3- به علاوه شما چطور از مردم می‌خواهی که از تو اطاعت کنند؟ در ‌حالی که با کتاب خداوند متعال، سنّت پیامبرش(ص) و عترت پاک مخالفت نموده‌ای. شما انتخابات را بر مردم واجب کردی و آن را برتر از نماز و روزه قرار دادی، و حال آن‌که قرآن و سنّت فریاد برمی‌آورند که منسوب کردن تنها از آنِ خداوند است و مردم نمی‌توانند و مجاز نیستند کسی را که شهرها و بندگان را اداره می‌کند، برگزینند. حق تعالی می‌فرماید: (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏)([160]) (اگر حق از پِی هوس‌هاي‌شان می‌رفت، آسمان‌ها و زمين و هر که در آن‌ها است تباه می‌شد). و می‌فرماید: (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُون‏)([161]) (ولی بيشترين‌شان از حق کراهت دارند). حق تعالی می‌فرماید: (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوك‏)([162]) (اگر از اکثريتی که در اين سرزمين‌اند پيروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند). و می‌فرماید: (وَقَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ)([163])(و اندکی از بندگان من سپاس‌گزارند). و هم‌چنین می‌فرماید: (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ)([164]) (و جز اندکی به او ايمان نياورده بودند). این سرآغازِ اکثریت است؛ سرآغازی که بر انتخابات تکیه دارد و در قرآن و سنّت پاک مورد شدیدترین مذمت‌ها قرار گرفته است. هم‌چنین مردم را به رأی دادن به قانون قراردادی که با قرآن و سنّت پاک در تعارض است، سمت و سو می‌دهد. حق تعالی می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون‏)([165]) (و هر که بر وفق آياتی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، اینان خود کافران‌اند). و می‌فرماید: (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لله‏)([166]) (هیچ حکمی جز حکم خدا نيست). و از ائمه(ع) روایت شده است: «حکم دو نوع است: حکم خداوند و حکم اهل جاهلیّت؛ کسی که در حکم خداوند اشتباه کند به حکم اهل جاهلیت حکم کرده است»([167]). و ده‌ها آیات و روایاتی که از حکومت نظام‌های قراردادی بازمی‌دارند ؛و حتی این، از ضروریات دین و مذهب است. پس چگونه آن را پشت سر خود افکندی و توجیهاتی را دنبال نمودی که حتی دوشیزه‌های پرده نشین هم با آن استدلال نمی‌کنند؟! حق تعالی می‌فرماید: (نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُون‏)([168]) (گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را آن‌چنان پشت سر خویش افکندند که گویی از آن اطلاعی ندارند). در پاسخ بسیاری از نظرات شما در این عرصه در کتاب «حماسه‌ی اندیشه‌ی اسلامی و تفکر دمکراسی» بسیار سخن راندم و از شما درخواست کردم که به این کتاب پاسخ گویید؛ و ماه‌ها و ماه‌ها گذشت و نه پاسخی داده شد و نه جوابی و نه.... و نه.... این آوردگاه علمی است، و تنها قلم و مرکّب شما را مکلف می‌کند و نه بیشتر؛ و جهادی مسلحانه نیست تا تظاهر به آرامش و وقار و نگهداریِ خون‌ها کنی؛ همان‌طور که در این خصوص این‌چنین کتاب‌‌هایت را نگاشتی؛ یا پاسخ می‌دهی و یا شکست خورده‌ای. حق تعالی می‌فرماید: (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏)([169]) (بگو: اگر راست می‌گوييد برهان و گواه خود بياوريد). در پایان، سخنی از ائمه(ع) که به این مضمون وارد شده است را به شما می‌گویم: «اطاعت تنها برای کسی است که از خداوند اطاعت می‌کند و هیچ اطاعتی برای مخلوق در نافرمانی از خالق وجود ندارد» و لازمه‌ی اطاعت از غیرمعصوم، اطاعت در نافرمانی است؛ چرا که او از انحراف و اشتباه در امان نیست. در ‌نتیجه اطاعت، جز برای معصومین نیست و اینان، همان محمد و خاندان پاکش هستند؛ امامان و مهدیین که برترین درود و سلام بر آنان باد! دوم: شیخ یعقوبی در بیانیه‌ای در تاریخ 27 جمادی الاولی 1425هـ ق مصادف با 15/7/2004 با عنوان «فعالیت سیاسی از واجبات شرعی است» به برخی از موارد وارد شده از عترت پاک در باب واجب بودن اطاعت از علما استدلال کرده است. او در آن بیانیه می‌گوید: در این‌جا باید به نکاتی توجه داشته باشیم: 1- فعالیت سیاسی به شکل امروزین ـ‌یعنی تشکیل احزاب، موسسه‌ها و نظایر آن‌ـ به معنای شانه خالی کردن از اختیارات مرجعیت در رهبری مردم نیست؛ چرا که این، نظامی کامل‌تر و تواناتر بر تصحیح خط مشی امّت براساس روش الهی است و اهل بیت(ع) خطوط آن را مشخص کرده و پایه‌ها و ستون‌هایش را وضع نموده‌اند. از امام حسین(ع) چنین سخنی روایت شده است: «زمام اجرای امور و احکام به دست علمای خداوند است که امینان حلال و حرام او هستند». و از امام صادق(ع) روایت شده است: «اما هر کدام از فقها که نگاهبان خویشتن، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش باشد، عوام می‌توانند از او تقلید کنند....». پاسخ: این روایتی که سخن امام حسین(ع) را در بردارد: «زمام اجرای امور و احکام به دست علمای خداوند است...»([170]) از نظر سند، ضعیف است و درنتیجه ‌ـ‌طبق عقیده خود شما‌ـ برای استدلال در فقه ارزشی ندارد، چه برسد به عقیده. سید محمد سعید حکیم در کتاب مصباح المنهاج این‌گونه به این مطلب تصریح می‌کند: «علاوه بر این‌که از نظر سند واقعاً ضعیف است، به طوری که این روایت را از عوالی ‌اللآلی به شکل مُرسل در ضمنی حدیث طولانی که متنش خالی از ضعف و آشفتگی نیست نقل می‌کند، این اشکال نیز وجود دارد که از مُجمل و مختصر ‌بودن خالی نیست‎. از این حدیث اراده و قصد ائمه(ع) آشکار می‌شود؛ زیرا پس از سرزنش مردم به دلیل کوتاهی‌شان در دین و ترک امر به معروف و نهی از منکر.... به خصوص این‌که در آن، تعبیر علمای به خدا آمده و نه علمای به دین»([171]). 2- منظور از این حدیث «زمام اجرای امور و احکام به دست علمای خداوند است» فقط امامان(ع) هستند. آن‌ها عالمان به خداوند هستند و آن‌ها همان کسانی هستند که خداوند اطاعت از آنان را بر بندگان واجب کرده است؛ به خصوص با در ‌نظر ‌گرفتن روایاتی که بر این معنا تصریح می‌کنند و روایاتی مخصوص و مُقیَّد کننده برای این روایت می‌باشند و آن را به امامان معصوم(ع) اختصاص می‌دهند؛ چرا که اطاعتی برای غیرمعصوم نیست و این موضوع برای کسی که در روایاتی که در این مبحث مطرح شد دقت کند، روشن و واضح می‌باشد. سید محمد سعید حکیم ـ‌همان‌طور که در نکته‌ی پیشین بیان شد‌ـ به این معنا اشاره کرده است. هم‌چنین محقق خویی در مصباح الفقاهة به این معنا این‌گونه تصریح می‌کند: «زمام اجرای امور در دست عالمان به خداوند است؛ عالمان به خدا جز ائمه(ع) نیستند، بلکه غیر ایشان، عالمان به حلال و حرام از راه‌های ظاهری هستند»([172]). به علاوه هم‌چنین خوانساری نیز در «تقریر بحث نائینی» به این مطلب اشاره کرده، می‌گوید: «زمام اجرای امور به دست عالمان است؛ و این سخن ایشان: «علما وارثان پیامبران‌اند» و با توجه به اخباری که در علوّ شأن عالِم ذکر شده، احتمال نزدیک این است که علما در این حدیث، همان امامان(ع) باشند؛ همان‌طور که در خبر معروف است: «مُرکّب علما مانند خون‌ شهدا است» به خصوص این‌که اِطلاق خبر اوّل بر ولایت عامه است. پس قرینه‌ها بر این دلالت دارد که منظور از علما در این حدیث، امامان(ع) هستند. اینان(ع) همان امینان بر حلال و حرام خداوند هستند»([173]). اگر از تمامی این موارد کوتاه بیاییم، می‌گوییم: این روایت جزو متشابهاتی است که بیش از یک وجه دارد؛ در ‌نتیجه نمی‌توان به آن استدلال کرد، مگر پس از محکم کردنش؛ و محکم کردن آن نتیجه‌ای عکس منظور شما می‌دهد؛ به دلیل وجود داشتن ده‌ها اخبار تخصیص دهنده یا مقیّد کننده‌ای که این روایت را به امامان معصوم(ع) اختصاص می‌دهد، که پیش‌تر ارایه شد و تکرار نمی‌کنیم. مقطعی از این روایت را ذکر و سپس برخی از نظرات علما در تأویلش را بیان می‌کنم: از امام حسین یا امیرالمؤمنین(ع): «.... شریف از شما حساب مى‌برد، و ضعیف شما را گرامى مى‌دارد، و كسى كه فضلی و حقّ نعمتی بر او ندارید، شما را بر خود ترجیح مى‌دهد، شما وسیله‌ی حوائجى هستید كه بر خواستارانش منع شده است، و به هیبت پادشاهان و كرامت بزرگان در راه گام برمى‌دارید. مگر اين همه احترام براى اين نيست كه انتظار داریم شما وظيفه‌ی الهى را انجام دهيد و به حق خدا قيام كنيد؟ پس چرا در بيش‌تر وظایف كوتاهى مى‏كنيد و حق امامان را سبُک مى‏شماريد؟ حق طبقه‌ی زيردست و ضعيف را پايمال مى‏نمایيد ولى حقوقی که به خيال خود داريد را مطالبه مى‏كنيد؟ شما كه نه مالى در راه خدا داده‏ايد، نه جانى در راه جان آفرين نثار كرده‏ايد، نه با قوم و قبيله‏اى براى خدا در افتاده‏ايد.... (به چشم خود) مى‏بينيد كه عهد و پيمان‌هاى الهى شكسته شده است و شما هيچ باک نداريد. اما اگر ميثاق پدران‌تان را زير پا نهند، هراسان مى‏شويد در حالی که عهدهای رسول خدا نقض شده است..... مصيبت و گرفتارى شما از همه‌ی مردم بيشتر است؛ زيرا بر مسند علما تكيه زده‏ايد، و اى كاش گوش شنوایى داشتيد. اين (مصيبت‌ها) به آن جهت است كه زمام اجرای امور و احکام به دست عالمان به خداوند است که امینان بر حلال و حرام او هستند. اما اين مقام را از شما ربودند و اين ربودن جایگاه از شما نتیجه‌ای نداشت جز تفرقه و كناره‏گيرى شما از حق و اختلاف كلمه‌تان در سنّت، با وجود دليل‌هاى آشكار و واضح. اگر شما مردمى بوديد كه در برابر اذيت و آزار مقاومت داشتيد و در راه خدا از بذل مال دريغ نمى‏كرديد، كارهاى خدا به دست شما بود و کارها از شما نشأت می‌گرفت و به شما بازمی‌گشت. اما (افسوس كه) شما ستم‌كاران را بر مقام خود مسلّط كردید و امور الهى را به دست آن‌ها سپرده‌ايد تا براساس شُبهات عمل كنند و در راه شهوت‌رانى و كام‌جویى گام نهند.... ميان ما و شما در آن‌چه كشمكش داريم داور، خداوند است و قاضى اختلافات‌مان هم او است. خداوندا! تو آگاهى كه آن‌چه به دست ما صورت گرفت نه در طمع پادشاهى و جاه بود و نه در طلب ثروت و مال. ما خواستيم معالم و نشانه‏هاى راه دينت را نمایان کنیم و در شهرهاى تو (مفاسد را) اصلاح كنيم..... شما بايد به كمک ما برخيزيد و در حق ما انصاف دهيد، كه ستم‌گران بر شما مسلط شده و در خاموش كردن نور پيامبرتان كوشيده‏اند....»([174]). آخوند خراسانی در حاشیه بر «مکاسب» این‌گونه بر آن توضیح می‌دهد: «.... اما این‌که زمام اجرای امور به دستان علما است، هر ‌چند عبارتی دیگر بر ولایت آنان است، ولی در ظاهر عبارتِ «علمایی خدایی که امینان حلال و حرام اویند» مخصوص امامان(ع) است؛ همان‌طور که سایر بخش‌هایش به این موضوع گواهی می‌دهد و در جایگاه توبیخ مردم در تفرقه و جدایی‌شان از آن‌ها(ع) می‌باشد؛ چرا که سببی برای غصب خلافت و زایل شدنش از دست کسانی که زمام اجرای امور به دستان‌شان است، شده است. این خبری طولانی است که به شکل مُرسل از امام حسین(ع) در تحف العقول نقل شده است. کاملِ آن را ملاحظه کنید....»([175]). شیخ اصفهانی در حاشیه بر «مکاسب» می‌گوید: در این حدیث، سخن ایشان(ع): «زمام اجرای امور و احکام به دست علمایی خدایی است که امینان حلال و حرام اویند». با این توضیح: اموری که جایگاه‌شان اجرا با نظر امام(ع) است به علما واگذار شده است، شامل همه‌ی امور مهمی می‌شود که به نظم شهرها و حفظ بندگان ارتباط دارد و در‌ نظر ‌گرفتن جایگاه افرادی که درباره‌ی خود و اموال‌شان کوتاهی می‌کنند. و پاسخ به آن: این است که این روایت در تحف العقول نقل شده است، و سبْک و سیاقش بر این دلالت دارد که مخصوص امامان(ع) است. ظاهر این‌چنین است. کسانی که در آن ذکر شدند، عالمان به خدا هستند و نه علما به احکام خداوند. چه بسا منظور این است که ایشان(ع) بر‌اساس این‌که واسطه‌ی فیضِ تکوینی و تشریعی هستند، زمام همه‌ی کارها در ‌حقیقت به دستان خودشان(ع) است و نه این‌که به صورت وضعی و قرار‌ دادی باشد؛ و این دلیلی بر ولایت باطنی آن‌ها همانند ولایت حق تعالی است، نه ولایت ظاهری که مناصبش قراردادی است»([176]). سید محسن حکیم بر این روایت این‌گونه توضیح می‌دهد: «... از اجمال و خلاصه‌گویی خالی نیست؛ علاوه بر این‌که عالمان به خداوند غیر از عالمان به احکامی هستند که موضوع بحث هستند، می‌باشند...»([177]). شیخ جعفر سبحانی در تقریر بحث سید خمینی(ره) می‌گوید: «چه بسا به برخی روایاتی که از نظر سند و دلالت ضعیف هستند استدلال می‌شود؛ اشکالی ندارد به برخی از آن‌ها اشاره کنیم: از جمله: توقیع بالا: «اما در حادثه‌هایی که اتفاق می‌افتند به راویان حدیث ما مراجعه کنید. آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند هستم». اشکالش این است که از نظر سند، ضعیف است. از جمله: روایت تحف العقول: «زمام اجرای امور و احکام به دست علمای خدایی است که امینان حلال و حرام اویند». اشکالش در این است که وقتی در ابتدا و انتهای روایت دقت شَوَد، مشخص می‌گردد که این روایت در حق امامان آمده است؛ علاوه بر این‌که از نظر سند نیز ضعیف است. از جمله: آن‌چه در فقه رضوی روایت شده است که فقها در جایگاه پیامبران بنی‌اسرائیل هستند. اشکال آن در ضعیف السند بودن است»([178]). سید محمد صادق روحانی در فقه الصادق(ع) ج 5 ص 171 می‌گوید: «... اما از تحف العقول از علی بن حسین: «زمام اجرای امور و احکام به دست عالمان خدایی است که امینان حلال و حرام اویند». در پاسخ به این استدلال: اول: ظاهر این است که منظور از علما، امامان(ع) هستند و اینان، علمای خدایی هستند؛ ولی فقها، عالِم به احکام شرعی. 3- کسی که در بخش‌های این روایت دقت می‌کند، مواردی برایش روشن می‌شود: از جمله این سخن ایشان(ع): «...مصيبت و گرفتارى شما از همه‌ی مردم بيشتر است؛ زيرا بر مسند علما تكيه زده‏ايد...». سخن و توبیخ، خطاب به علمای بی‌عمل در زمان امام علی(ع) یا امام حسین(ع) است. امام(ع) آن‌ها را مردمی می‌داند که بزرگ‌ترین مصیبت و بلا به آنان رسیده است، زیرا «بر مسند علم تكيه زده‏ايد» در حالی که مَسندها و جایگاه‌های علما، فقط برای ائمه(ع) است؛ به دلیل این سخن معصوم(ع): «...ما علما هستیم و شیعیان ما، دانشجو و بقیه‌ی مردم، خار و خاشاک‌اند» و این علمای بد نهاد به طور خاص بر آن غلبه کرده‌اند؛ یعنی آن‌ها نیز این جامه را هم‌چون ابوبکر، عمر و عثمان و دیگران بر تن کردند. پس ظاهر «بر مسند علم تكيه زده‏ايد» این است که آن را با چیره شدن، بدون رضایت صاحبش گرفته‌اید. بنابراین روشن می‌شود که این علما کسانی هستند که مصیبت و بلای‌شان از همه بزرگ‌تر است؛ همان کسانی که جایگاه امامان(ع) را غصب کردند؛ یعنی همان امامت و ولایت که صاحبش با این صفت که «داناترین مردم است» متمایز می‌گردد. از جمله این سخن ایشان(ع): «زمام اجرای امور و احکام به دست علمای خدایی است که امینان حلال و حرام اویند». و منظور از آن، امامان(ع) هستند؛ زیرا امام(ع) در مقام اثبات حق خودش در ولایت بر امور مردم و اجرای احکام خداوند متعال می‌باشد؛ چرا که او(ع) خلیفه و جانشین رسول خدا(ص) است که با قرآن و سنّت پاک بر او تصریح شده و این حق از روی ستم و تجاوز از او(ع) غصب شده است؛ و این به دلیل کوتاهی علما و صحابه از یاری دادن او و سازش با پیشوایان گمراهی که به رسول خدا(ص) خیانت کردند و با وصیت او در منصوب کردن امام علی(ع) به عنوان جانشینش مخالفت نمودند و از خواست‌های نفسانی و شهوت‌های‌شان پیروی کردند، می‌باشد. چطور عاقلانه است که امام علی(ع) با این‌که خودش وجود دارد ـ‌در حالی خود حجت بر مردم است‌ـ اشاره کند که زمام اجرای امور و احکام به دست همه‌ی علما است و آن را از خود نفی کند؟! چطور کسی می‌تواند چنین تصوّر کند که چنین معنایی از امام علی(ع) آمده باشد با این‌که او(ع) خود در ده‌ها مورد درخواست حق خویشتن را مطرح می‌نماید؟! آری، می‌توانیم این معنا را (زمام اجرای امور و احکام به دست علما است) به صورت نیابت و نمایندگی از سوی امام معصوم در موردی مشخص تصور کنیم، ‌مانند ولایت مالک اشتر(ع) بر مردم یمن به نمایندگی از امام علی(ع) و دیگر صحابه‌ای که امام علی(ع) آنان را به عنوان والیان سرزمین‌های دور از مرکز خلافت به کار گرفت. ولایت این والیان، به صورت طولی است ـ‌یعنی با یاری جستن از ولایت معصوم‌ـ‌ و عرضی نیست؛ یعنی جدا و مُستقلّ از ولایت معصوم نیست. پس زمام اجرای امور و احکام به دست امامان(ع) است و همان‌طور که پیش‌تر گفته شد به صورت نیابت و نمایندگی خاص به دست عالمان از اصحاب ایشان می‌شود؛ مانند نیابت و نمایندگی یاران امام علی(ع) از سوی ایشان در اداره‌ی امور شهرها و سرزمین‌های دور. هم‌چنین مانند مسلم بن عقیل(ع) در نیابت از امام حسین(ع) و مانند اجازه‌ی امام صادق(ع) و باقر(ع) و دیگر امامان به برخی از یاران مخلص خود در فتوا دادن به مردم با آن‌چه از احادیث اهل بیت(ع) آموخته‌اند؛ و مانند نیابت و نمایندگی سفیران چهارگانه‌ی امام مهدی(ع) در زمان غیبت صغری. این صلاحیت و شایستگی امکان ندارد در علمای غیبت کبری باشد؛ زیرا آن‌ها برای اداره‌ی شئونات امّت به نیابت از معصوم، به نص و اجازه‌ی مستقیم از طرف معصوم نیازمند هستند. چگونه شخصی می‌تواند بدون اجازه و رضایت معصوم، نیابت و نمایندگی او را بر عهده داشته باشد؟!!! اما آن‌چه از دلایلِ نیابت و نمایندگی عامه در غیبت کبری ادعا شده است، از نظر سند یا دلالت کامل نیست. آری، خود نیابت می‌تواند مطرح شود، نه نیابت به صورت مطلق؛ مانند نمایندگی مؤمنان عادل در اداره از طرف کسی که سرپرستی ندارد ـ‌مثل حفاظت اموال یتیم‌ها‌ـ و مانند بر ‌عهده ‌گرفتن قضاوت بین مؤمنان و دیگر مسائلی که مردم به آن‌ها نیازمند هستند؛ و لازمه‌ی این سخن، واجب بودن اطاعت از علما در زمان غیبت کبری نیست و جز این نیست که عمل کننده، صرفاً براساس قرآن و سنّت عمل می‌کند و این به نظر و اجتهاد عقلی ناقص سرایت داده نمی‌شود. این همان شیوه‌ای است که علمای پیشینِ ما پس از پایان دوران غیبت صغری به آن عمل می‌کردند. از جمله این سخن ایشان(ع) پس از آن: «اما اين مقام را از شما ربودند و اين ربودن جایگاه از شما نتیجه‌ای نداشت جز تفرقه و كناره‏گيرى شما از حق و اختلاف كلمه‌تان در سنّت، با وجود دليل‌هاى آشكار و واضح....». سخن ایشان(ع): « اما اين مقام را از شما ربودند...» منظور از مقام و جایگاه، جایگاه علما نیست ـ‌آن طور که برخی چنین متوهّم شده‌اند‌ـ بلکه منظور این است که این مقام که «زمام اجرای امور به دستان آنان است» به نیابت از علمای آل محمد(ع) از آن‌ها ربوده شده است. دلیل این مطلب این سخن ایشان(ع) است: «و اين ربودن جایگاه از شما نتیجه‌ای نداشت جز تفرقه و كناره‏گيرى شما از حق و اختلاف كلمه‌تان در سنّت، با وجود دليل‌هاى آشكار و واضح»؛ یعنی به دلیل تفرقه و جدا شدن شما از امام حقی که زمام اجرای امور به دست او است، این جایگاه ربوده شد؛ پس او را خوار نمودید و در‌نتیجه زمام اجرای امور به دست ستم‌کاران افتاد و سفیهان توانستند ولایت امور مردم را در دست بگیرند و آن را اداره کنند و فساد در خشکی و دریا آشکار شد. اگر آن‌ها بر حق جمع می‌شدند و به وصیت رسول خدا(ص) در منصوب کردن اهل بیتش به عنوان خلفا و جانشینان بر امت عمل می‌کردند، از بالا و پایین از نعمت‌ها بهره‌مند می‌شدند و ولایت امور مردم به دست صحابه‌‌ی امینِ مخلصِ آل محمد می‌بود؛ صحابه‌ای چون ابوذر، سلمان محمدی، مقداد، مالک و دیگران (بهشت خداوند بر آنان). هم‌چنین این سخن « حق امامان را سبک مى‏شماريد...» و «(به چشم خود) مى‏بينيد كه عهد و پيمان‌هاى الهى شكسته شده است و شما هيچ باک نداريد. اما اگر ميثاق پدران‌تان را زير پا نهند، هراسان مى‏شويد در حالی که عهدهای رسول خدا نقض شده است» دلیل و گواه بر این معنا است؛ یعنی شما حق امامان را هنگامی که از آنان اطاعت نکردید، خوار و سبک شمردید و آنان را در برابر کسانی که حق خلافت رسول خدا(ص) را غصب کردند، یاری ندادید. بنابراین حتی اگر در بحث و جدل، از آن‌چه پیش‌تر گفته شد کوتاه بیاییم، در نهایت معنای این سخن «زمام اجرای امور و احکام به دست علما است» اگر آن را حمل بر همه‌ی علما کنیم، با شروطی همراه می‌شود: این‌که آنان تحت ولایت معصوم باشند و به طور مستقیم از ایشان(ع) اجازه داشته باشند. اگر شرط ـ‌اجازه‌ی امام(ع)‌ـ محقق نشود، مشروط ـ‌جواز جاری شدن امور و احکام به دست علما‌ـ نیز محقق نخواهد شد. با وجود همه‌ی این‌ها شیخ یعقوبی نمی‌تواند با این روایت خواسته‌ی خود را به اثبات برساند؛ بلکه این کار او هم‌چون کِشیدن دست روی شاخه‌ی خاردار است! اما این گفته‌ی شیخ یعقوبی: از امام صادق(ع) روایت شده است: «اما هر کدام از فقها که نگاهبان خویشتن، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش باشد، عوام می‌توانند از او تقلید کنند». پاسخ و بحث درباره‌ی آن در نتیجه‌ی چهارم از همین مبحث ارایه شد؛ به آن مراجعه کنید. نیّت بنده این بود که بسیاری از نظرات شیخ یعقوبی را مورد بحث و بررسی قرار دهم، ولی به دلیل این‌که به تعداد اندکی از بیانیه‌های او (سخنرانی‌ها) دست پیدا کردم و به جهت ضیق وقت و به دلیل این‌که در آن‌چه به نگارش درآوردم، دلایل کافی در اثبات مخالفت شیخ یعقوبی با قرآن و سنّت، و پریشانی و تناقض‌گویی در اندیشه‌های اعتقادی او وجود دارد، به همین مقدار بسنده کردم. در این‌جا نگارش شاخه‌ی دوم از «سلسله دلایل آشکار در دفاع از عترت پاک» با عنوان «چه‌کسانی وارثان پیامبران‌اند؟ اوصیا یا علما؟» به پایان رسید و ان شاء الله تعالی پس از آن، شاخه‌ی سوم خواهد آمد. و سپاس و ستایش تنها از آنِ پروردگار جهانیان است و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد، امامان و مهدیین باد! شیخ ناظم عقیلی مصادف با15/5/2006م([179])

پا ورقی ها

[1] - شعرا: 227.

[2] - مختصر بصائر الدرجات ـ حسن بن سلیمان حلی: ص90.

[3] - بحار الانوار: ج 30 ص 352.

[4] - عیون اخبار الرضا ـ شیخ صدوق: ج 2 ص 103.

[5] - 19 اسفند 1384 هـ ش (مترجم).

[6] - کافی: ج 1 ص 200 ح 1.

[7] - کافی: ج 1 ص 225.

[8] - آل عمران: 26.

[9] - فاطر: 32.

[10] - کافی: ج 1 ص 240.

[11] - بقره: 121.

[12] - کافی: ج 1 ص 341.

[13] - بلد: 1 تا 3.

[14] - کافی: ج 1 ص 470.

[15] - کافی: ج 1 ص 307.

[16] - نسا: 59.

[17] - کافی: ج 1 ص 317.

[18] - غیبت طوسی: ص 150.

[19] - فاطر: 32.

[20] - وسایل: ج 18 ص 147.

[21] - روضه: 579.

[22] - وسائل: ج 18 ص 93.

[23] - إسراء: 9.

[24] - معانی الاخبار شیخ صدوق: ص 132.

[25] - بقره: 124.

[26] - احزاب: 33.

[27] - انبیا: 72 و 73.

[28] - آل عمران: 68.

[29] - روم: 56.

[30] - کافی: ج 1 ص 224.

[31] - محاسن: ج 1 ص 235.

[32] - صف: 6.

[33] - غیبت طوسی: ص 309.

[34] - کمال الدین و تمام النعمه: ص 358 ح 56.

[35] - بحار الانوار: ج 53 ص 148.

[36] - شرح الاخبار: ج 3 ص 400.

[37] - کافی: ج 1 ص 279 ح 1.

[38] - عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 58.

[39] - عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 216.

[40] - غیبت نعمانی: ص 298.

[41] - ارشاد: ص250.

[42] - الزام الناصب: ج 2 ص 96.

[43] - ارشاد: ص 90.

[44] - آل عمران: 34.

[45] - ملک: 30.

[46] - یونس: 35.

[47] - کافی: ج 1 ص 222.

[48] - کافی: ج 1 ص 227.

[49] - محاسن: ج 1 ص 33.

[50] - محاسن: ج 1 ص 235.

[51] - بحار ‌الانوار: ج 2 ص 178.

[52] - کافی: ج 1 ص 255.

[53] - کافی: ج 1 ص 255.

[54] - کافی: ج 1 ص 267.

[55] - کافی: ج 1 ص 287.

[56] - آل عمران: 31.

[57] - نسا: 64.

[58] - احزاب: 36.

[59] - نسا: 59.

[60] - مائده: 55.

[61] - انعام: 38.

[62] - نحل: 89.

[63] - کافی: ج 1 ص 83.

[64] - نجم: 3 و 4.

[65] - حاقه: 44 و 45.

[66] - یس: 3 و 4.

[67] - یس: 21.

[68] - تکویر: 19 تا 25.

[69] - وسایل: ج 18 ص 93.

[70] - وسائل: ج 18 ص 93.

[71] - عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 181.

[72] - کافی: ج 1 ص 222.

[73] - بقره: 124.

[74] - احزاب: 33.

[75] - نسا: 59.

[76] - مائده: 55.

[77] - کافی: ج 1 ص 212.

[78] - وسائل: ج 18 ص 98.

[79] - محاسن: ج 1 ص 235.

[80] - کافی: ج 1 ص 250.

[81] - کافی: ج 1 ص 250.

[82] - کافی: ج 1 ص 251.

[83] - حیاة الامام المهدی قرشی: ص 46.

[84] - کافی: ج 1 ص 255.

[85] - کافی: ج 1 ص 257.

[86] - کافی: ج 1 ص 257.

[87] - کافی: ج 1 ص 257.

[88] - کافی: ج 1 ص 258.

[89] - کافی: ج 1 ص 246.

[90] - اوائل المقالات مفید: ص 178.

[91] - یونس: 35.

[92] - کافی: ج 1 ص 49.

[93] - کافی: ج 1 ص 51.

[94] - کافی: ج 1 ص 51.

[95] - معانی الاخبار: ص 180.

[96] - وسائل: ج 18 ص 16.

[97] - وسائل: ج 18 ص 14.

[98] - کافی: ج 1 ص 455.

[99] - نسا: 59.

[100] - امام صادق فرمود: «ایمان ده درجه است. مقداد در هشتمین، ابوذر در نهمین و سلمان در دهمین است». بحار الانوار: ج 22 ص 341.

[101] - کافی: ج 1 ص 455.

[102] - وسایل: ج 18 ص 26.

[103] - وسایل: ج 18 ص 92.

[104] - وسایل: ج 18 ص 92.

[105] - مستدرک الوسایل نوری: ج 17 ص 320.

[106] - اوائل المقالات مفید: ص 178.

[107] - وسایل: ج 18 ص 101.

[108] - وسایل: ج 18 ص 101 حاشیه.

[109] - مراجعه کنید به تهذیب الاحکام: ج 9 ص 322.

[110] - مراجعه کنید به وسایل الشیعه: ج 27 ص 131 حرّ عاملی، که از تفسیر امام عسکری و احتجاج طبرسی نقل کرده است.

[111] - منظورش علی بن محمد بن سیار است.

[112] - معجم رجال الحدیث ج 13 ص 157 در شرح حال علی بن محمد بن سیار در شماره‌ی 7442.

[113] - تفسیر امام عسکری، تحقیق و انتشار مدرسه‌ی امام مهدی، قم مقدس، چاپ تصحیح‌ شده‌ی اول، 1409هـ.

[114] - وسایل ‌الشیعة (آل ‌البیت): ج 72 ص 131 و 132.

[115] - کافی: ج 1 ص 66.

[116] - اعراف: 175 تا 177.

[117] - جمعه: 5.

[118] - بحار الانوار: ج 52 ص 277.

[119] - مومنون: 71.

[120] - مومنون: 70.

[121] - انعام: 116.

[122] - کافی: ج 8 ص 479.

[123] - وسایل الشیعة: ج 18 ص 103.

[124] - وسایل ‌الشیعه: ج 18 ص 104.

[125] - وسایل ‌الشیعة: ج 18 ص 106.

[126] - یس: 30.

[127] - وسایل الشیعه: ج 18 ص 109.

[128] - وسایل الشیعه: ج 18 ص 109.

[129] - صحیح بخاری: ج 8 ص 157 ؛ صحیح مسلم: ج 5 ص 131.

[130] - کافی: ج 1 ص 87 تا 89.

[131] - مائده: 47.

[132] - کافی: ج 1 ص 77.

[133] - کافی: ج 1 ص 75 و 76.

[134] - کافی: ج 1 ص 77.

[135] - وسایل الشیعه: ج 18 ص 24.

[136] - وسایل: ج 18ص 26.

[137] - بصائر الدرجات: ص 319.

[138] - کافی: ج 1 ص 49.

[139] - معتبر ـ محقق حلی: ج 1 ص 24.

[140] - کمال الدین: ص 221؛ وسایل الشیعه: ج 5 ص 416؛ فصول المختارة ـ مفید: ص 325؛ بحار الانوار: ج 23 ص 30؛ قرب الاسناد ـ حمیری قمی: ص 77.

[141] - احزاب: 33.

[142] - بحار الانوار: ج 10 ص 123.

[143] - وسایل: ج 18 ص 105.

[144] - مائده: 44.

[145] - یونس: 35.

[146] - ملک: 30.

[147] - مطابق 30 فروردین 1383 هجری شمسی (مترجم).

[148] - غیبت نعمانی: ص 52.

[149] - کافی: ج 1 ص 61.

[150] - بقره: 124.

[151] - کافی: ج 8 ص 479.

[152] - مختلف الشیعة ـ علامه حلی: ج 4 ص 462 ؛ تهذیب: ج 6 ص 180.

[153] - خصال: 165.

[154] - میزان الحکمة: ج 1 ص 111.

[155] - اختصاص ـ مفید: ص 335.

[156] - بحار الانوار: ج 2 ص 58.

[157] - میزان الحکمة: ج 3 ص 2099 و 2100.

[158] - میزان الحکمة: ج 3 ص 2001.

[159] - میزان الحکمة: ج 3 ص 2101.

[160] - مومنون: 71.

[161] - مومنون: 70.

[162] - انعام: 116.

[163] - سبأ: 13.

[164] - هود: 40.

[165] - مائده: 44.

[166] - انعام: 57 ؛ یوسف: 40 ؛ یوسف: 67.

[167] - کافی: ج 7 ص 407 ح 1.

[168] - بقره: 101.

[169] - بقره: 111 ؛ نمل: 64.

[170] - بحار الانوار: ج 97 ص 80.

[171] - مصباح المنهاج: ص 202.

[172] - مصباح الفقاهة: ج 3 ص 289.

[173] - منیة الطالب: ج 2 ص 233.

[174] - بحار الانوار: ج 97 ص 79 تا 81.

[175] - حاشیة المکاسب: ص 94.

[176] - حاشیه‌ی مکاسب: ج 2 ص 388.

[177] - نهج الفقاهة ـ سید محسن حکیم: ص 299.

[178] - تهذیب الاصول: ج 3 ص 153.

[179] - 25 اردیبهشت 1385 هجری شمسی (مترجم).